گفتگوی بین دو نسل؛ انقلاب ۵۷ و جوانان امروز. نوشته: هوش مصنوعی
???? زمان و مکان: یک پارک در تهران، نیمکت کنار درختان کهنسال
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، در جوانی با اندیشههای چپ و آزادیخواهانه علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرده و بعد از انقلاب نیز با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، از نسل امروز که از جمهوری اسلامی بیزار است و به دنبال تغییر ریشهای در کشور است.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان پرشور و عاصی از سرکوبها، که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده است.
________________________________________
آغاز گفتگو: چرا به اینجا رسیدیم؟
???? مریم: آقای رضا، شما که توی انقلاب ۵۷ بودید، واقعاً چی شد که کارمون به اینجا کشید؟ چرا اون انقلاب به آزادی نرسید؟ ما داریم هزینهی چیزی رو میدیم که اصلاً انتخابش نکردیم!
???? رضا: (آهی میکشد) حق دارین. اون روزها ما با آرزوی آزادی، عدالت و برابری رفتیم توی خیابون. شاه سرکوب میکرد، ساواک نفسمون رو بریده بود، کارگر و دانشجو و معلم همه از خفقان خسته شده بودن. اما هیچکس فکر نمیکرد آخوندها سوار موج بشن و یه دیکتاتوری جدید بیارن. ما با دیکتاتوری سلطنتی جنگیدیم، ولی یه استبداد مذهبی جایگزینش شد.
???? آرش: یعنی شما که اون موقع انقلاب کردین، نمیدونستین آخوندها دنبال حکومت اسلامیان؟
???? رضا: خیلیها هشدار دادن، اما مردم فکر میکردن هر چی باشه، بدتر از شاه نمیشه. اون موقع، روحانیون خودشون رو طرفدار مردم نشون میدادن. مردم فکر میکردن دین و سیاست جدا میمونن. ولی خمینی، وقتی قدرت رو گرفت، همهی صداهای مخالف رو خاموش کرد، چپها و لیبرالها رو سرکوب کرد، و یه حکومت ایدئولوژیک ساخت.
???? مریم: پس چرا جلوی خمینی و اسلامگراها نایستادین؟
???? رضا: وایسادیم! از همون روزای اول، روشنفکرا، کمونیستا، مجاهدین و خیلیای دیگه فهمیدن که انقلابشون دزدیده شده. جنگیدیم، مقاومت کردیم، شکنجه شدیم، اعدام شدیم. دههی ۶۰ رو یادتون نره، هزاران نفر رو کشتن، فقط به خاطر اینکه نمیخواستن زیر سایهی یه دیکتاتوری مذهبی زندگی کنن.
________________________________________
تفاوتها و شباهتهای دو نسل
???? آرش: پس فرق انقلاب شما با اعتراضات ما چیه؟ ما نمیخوایم هیچ آخوندی قدرت داشته باشه، شما اون موقع هنوز بهشون امید داشتین.
???? رضا: تفاوت اصلی اینه که شما تجربهی ما رو دارین. ما تو یه مسیر ناشناخته قدم گذاشتیم، اما شما میدونین که حکومت مذهبی چه بلایی سر جامعه میاره. نسل شما تکلیفش روشنه، دیگه فریب شعارهای “اصلاحات” و “چهرهی رحمانی اسلام” رو نمیخوره. اما یه چیز بینمون مشترکه: میل به آزادی. اون روز ما شعار “آزادی، استقلال” دادیم، شما امروز “زن، زندگی، آزادی” میگین.
???? مریم: ولی یه چیزی که ما رو عصبانی میکنه اینه که خیلی از نسل شما هنوز دارن از اون انقلاب دفاع میکنن، یا بدتر از اون، خودشون توی همین حکومت جا گرفتن!
???? رضا: آره، بعضیا خیانت کردن، بعضیا پشیمون شدن، بعضیا هم هنوز توی گذشته گیر کردن. اما یه چیزو یادتون نره: خیلی از ماها هم توی همین سالها جنگیدیم، زندان رفتیم، تبعید شدیم، فراموش نشدیم. شما ادامهی همون مسیرین، ولی آگاهتر و مصممتر.
________________________________________
نسل جدید، آیندهی تازه
???? آرش: پس به نظرتون، نسل ما میتونه این حکومت رو بندازه؟
???? رضا: نسل شما دیگه فقط نمیخواد رژیم عوض بشه، میخواد ریشهی استبداد رو خشک کنه. شما فقط دنبال تغییر حکومت نیستین، دنبال تغییر سیستم و ساختارین. تفاوت مهم اینجاست. ما اون موقع فکر میکردیم فقط شاه که بره، همه چی درست میشه. اما شما به یه جامعهی آزاد، بدون تبعیض، بدون دین دولتی فکر میکنین.
???? مریم: ولی این حکومت به این راحتی نمیره…
???? رضا: هیچ دیکتاتوری با میل خودش نمیره. اما هیچ دیکتاتوری هم تا ابد نمونده. شما ابزارهایی دارین که ما نداشتیم، شبکههای اجتماعی، آگاهی جهانی، همبستگی گستردهتر. مهم اینه که مبارزهتون رو ادامه بدین، یاد بگیرین از اشتباهات گذشته، و متحد بمونین.
???? آرش: پس شما هنوز امید دارین؟
???? رضا: امید، تنها چیزی بوده که تونسته ما رو تا اینجا بیاره. و حالا، این امید توی دستای شماست…
???? [صدای دور شدن شعارهای معترضان از خیابان…]
________________________________________
????️ صدای شما هستیم از رادیو همبستگی… این گفتگو ادامه دارد.
گفتگوی چالشی بین نسل انقلاب ۵۷ و نسل جدید – بخش دوم
???? زمان و مکان: همان پارک، اما هوا کمی تاریک شده. صدای قدمهای مردم و گاهی هم صدای ماشینهای خیابان شنیده میشود.
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپگرا و آزادیخواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بیرحمی رژیم.
________________________________________
رادیکالیسم و تغییر؛ کدام راه درست است؟
???? مریم: شما میگین ما ابزارهای بهتری داریم، اما واقعیت اینه که این رژیم از هر چیزی برای سرکوب استفاده میکنه. چطور باید با سیستمی جنگید که هیچ قانونی رو رعایت نمیکنه؟
???? رضا: این دقیقا همون سوالیه که نسل ما هم از خودش میپرسید. شاه هم فکر میکرد که با ساواک و ارتش میتونه جلوی مردم بایسته، ولی دیدین که نشد.
???? آرش: اما شاه و حکومت پهلوی به اندازهی اینها وحشی نبودن! اینا مردم رو با شلیک مستقیم میکشن، سرها رو میبُرن، زن و بچه رو توی زندان شکنجه میکنن. توی خیابون همون لحظه شلیک میکنن! شماها فقط زندان رفتین، ما رو مستقیم میکشن.
???? رضا: (آه میکشد) راست میگی… رژیم جمهوری اسلامی از هر دیکتاتوری که ما علیهش جنگیدیم، وحشیتره. چون نه فقط سرکوبگره، بلکه توجیه ایدئولوژیک هم داره. اونا فکر میکنن دارن با “دشمنان خدا” میجنگن و هیچ خط قرمزی ندارن. ولی یه چیزو یادت نره: هیچ رژیمی برای همیشه سر پا نمیمونه، مخصوصا وقتی که مردم باهاش نیستن.
???? مریم: ولی ما داریم کشته میشیم! این رژیم اینقدر راحت خون میریزه که انگار جون مردم براش هیچی نیست. چطور باید در برابر همچین جنایتی ایستاد؟
???? رضا: اینجاست که باید تاکتیکهای مبارزه رو تغییر داد. ببین، ما نسل انقلاب ۵۷ یه درس تلخ گرفتیم: احساسات، بدون استراتژی، شکست میخوره.
________________________________________
درسهایی از گذشته؛ اشتباهات انقلاب ۵۷
???? آرش: خب، پس اشتباه شما چی بود؟
???? رضا: چند تا اشتباه بزرگ داشتیم. یکی اینکه ما فکر میکردیم هر کی با شاه بجنگه، خودبهخود همپیمان ماست. آخوندها از همین استفاده کردن، حرفای قشنگ زدن، اما وقتی قدرت رو گرفتن، همهی ما رو یا کشتن یا بیرون انداختن.
????مریم: شما برنامه نداشتین؟ یه آلترناتیو درست و حسابی؟
???? رضا: راستش، نه اونطوری که باید! چپها، ملیگراها، لیبرالها، همه برای سرنگونی شاه متحد بودن، اما وقتی شاه رفت، هر کسی یه ایدهی متفاوت داشت. آخوندها اما یه برنامه مشخص داشتن: قبضه کردن کامل قدرت.
???? آرش: یعنی شما خودتون رو برای بعد از انقلاب آماده نکرده بودین؟
???? رضا: دقیقاً! انقلاب شد، ولی هیچکس به این فکر نکرد که “روز بعد از انقلاب” چی میشه. اینو یادتون باشه: سرنگونی، یه مرحله است. مهمتر از اون، جایگزینیه!
???? مریم: پس ما چی کار باید بکنیم که اشتباه شما رو تکرار نکنیم؟
???? رضا: شما اول از همه باید یه آلترناتیو واقعی داشته باشین. بدونین که بعد از جمهوری اسلامی، چه نوع حکومتی میخواین؟ فقط گفتن “آخوندها باید برن” کافی نیست. اگه بعدش یه دیکتاتوری جدید بیاد، تاریخ دوباره تکرار میشه.
________________________________________
مبارزه مسلحانه یا مقاومت مدنی؟
???? آرش: خب، ما راههای مسالمتآمیز رو امتحان کردیم، اعتصاب کردیم، اعتراض کردیم، ولی نتیجهش فقط کشتار بیشتر بود. به نظرتون وقتش نیست که ما هم مثل چریکهای زمان شاه، مسلح بشیم؟
???? رضا: این بحث همیشه بوده. یه عده توی نسل ما هم فکر میکردن که بدون اسلحه نمیشه دیکتاتوری رو سرنگون کرد. ولی تجربه نشون داده که خشونت، همیشه به خشونت بیشتر ختم میشه. جمهوری اسلامی دنبال اینه که معترضا رو مسلح ببینه تا سرکوب رو توجیه کنه.
???? مریم: پس یعنی چی؟ فقط بشینیم و نگاه کنیم؟
???? رضا: نه! ولی باید هوشمندانهتر بجنگین. اعتراضات خیابونی یه راهه، اما باید اعتصابات اقتصادی رو هم جدی بگیرین، باید کنترل خیابونها رو بگیرین، باید شکافهای داخل حکومت رو عمیقتر کنین. این حکومت، از داخل پوسیده، اما یه ضربهی نهایی میخواد که فرو بریزه.
???? آرش: ولی خیلی از مردم هنوز میترسن.
???? رضا: ترس همیشه هست. ما هم وقتی ساواک آدمارو میبرد و برنمیگردوند، میترسیدیم. اما وقتی یه ملت تصمیم میگیره که دیگه نمیخواد بترسه، دیکتاتور سقوط میکنه.
________________________________________
امید یا ناامیدی؟
???? مریم: شما بعد از این همه سال مبارزه، هنوز امید دارین؟
???? رضا: (لبخند میزند) امید چیزیه که اگه از دست بدی، دیگه چیزی برات نمیمونه. من یه چیزو یاد گرفتم: تاریخ رو مردم میسازن، نه حکومتها. جمهوری اسلامی هم یه روزی توی کتابای تاریخ میره، درست مثل شاه.
???? آرش: ولی ما هنوز توی این جهنمیم.
???? رضا: درسته، ولی شما نسلی هستین که میتونین این جهنم رو تموم کنین. فقط یه چیزو یادتون باشه: آزادی، به تنهایی به دست نمیاد، باید براش برنامه داشت، هزینه داد، و تا آخرش ایستاد.
???? مریم: یعنی هنوز راه ادامه داره؟
???? رضا: هنوز؟ این تازه شروعشه…
???? [صدای شعارهای معترضان که در خیابان طنینانداز میشود…]
_______________________________________
گفتگوی چالشی بین نسل انقلاب ۵۷، نسل معترض جدید، نوستالژیگرایان و سلطنتطلبان
???? زمان و مکان: همچنان در همان پارک، اما حالا کمی شلوغتر شده. چند نفر جدید هم به جمع پیوستهاند. صدای همهمهی مردم از دور شنیده میشود.
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپگرا و آزادیخواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بیرحمی رژیم.
• کاوه: ۳۲ ساله، نوستالژیگرا، حسرت دوران قبل از انقلاب را میخورد، از آزادیهای اجتماعی زمان شاه خوشش میآید.
• فرهاد: ۵۵ ساله، سلطنتطلب، طرفدار بازگشت پادشاهی و دفاع از رژیم شاه.
________________________________________
نوستالژی دوران شاه؛ آزادی یا توهم؟
???? کاوه: ببینید، من سیاسی نیستم، راستش از هیچکدوم از حکومتها خوشم نمیاد، ولی یه چیز رو مطمئنم: توی زمان شاه، مردم زندگیشونو میکردن، دخترا میتونستن هر جور میخوان لباس بپوشن، کسی نمیپرسید کی با کیه، میتونستی مشروب بخوری، کابارهها باز بود، موسیقی زنده بود… یه زندگی عادی بود، نه این جهنمی که الان داریم!
???? مریم: کاوه، آزادی فقط به این نیست که بتونی مشروب بخوری یا دامن کوتاه بپوشی. آزادی یعنی بتونی حرفت رو بزنی، رأی بدی، جلوی فساد رو بگیری، نترسی از اینکه یکی بیاد و تو رو ببره شکنجه کنه!
???? کاوه: ولی مگه الان مردم آزادی سیاسی دارن؟ مگه جمهوری اسلامی آزادی داده؟ یعنی شما حاضری برای دموکراسیای که اصلاً وجود نداره، از حداقل آزادیهای اجتماعی هم محروم بشی؟
???? آرش: ما نمیخوایم از بین بد و بدتر انتخاب کنیم، ما یه چیز بهتر میخوایم.
???? رضا: کاوه، میفهمم چی میگی. یه بخش از جامعه تو زمان شاه، مخصوصاً طبقهی متوسط به بالا، آزادی اجتماعی داشتن. اما این فقط یه بخش از واقعیته. توی همون دوره، کارگرایی که اعتراض میکردن یا دانشجوهایی که مخالف بودن، توی زندان بودن، شکنجه میشدن، روزنامهها سانسور میشد، ساواک هر جا بود.
???? کاوه: اما آدمایی که توی خیابون بودن، حداقل خوشحالتر بودن!
???? مریم: بله، اگه تو جزو اون قشری بودی که زیر ضربهی رژیم نبود، شاید زندگی خوبی داشتی. ولی آزادی نباید فقط برای یه عدهی خاص باشه!
________________________________________
دفاع از سلطنت؛ دیکتاتوری شاه بهتر بود؟
???? فرهاد: من با احترام به همه، یه سوال دارم. این انقلاب ۵۷ که شما ازش دفاع میکنید، نتیجهش چی شد؟ ایران از یه کشور در حال پیشرفت به این وضع افتاد. اگه شاه میموند، ما الان کرهی جنوبی بودیم، نه ونزوئلا!
???? مریم: یعنی شما دیکتاتوری شاه رو نادیده میگیرین؟ سرکوب مخالفا، سانسور، شکنجههای ساواک، اینا مهم نیست؟
???? فرهاد: من منکر اشتباهات شاه نیستم، اما اینا توی همهی کشورا بوده. مگه آمریکا، فرانسه یا انگلیس مشکل نداشتن؟ سیاست یعنی حفظ نظم، شاه نمیتونست بذاره کمونیستا و تجزیهطلبا کشور رو به هم بریزن.
???? رضا: آهان! پس شما همون منطق جمهوری اسلامی رو دارین! یعنی چون حکومت نمیخواست “نظم” به هم بخوره، شکنجه و کشتار مجازه؟! این حرفو الان آخوندها هم میزنن، فقط اسمشون عوض شده.
???? آرش: شما میگین شاه داشت کشور رو میساخت. آره، یه سری پروژههای اقتصادی و صنعتی بود، اما برای کی؟ برای مردم یا برای یه اقلیت خاص؟ همون موقع هم کارگرا توی فقر بودن، روستاییها مهاجرت میکردن، فساد توی دربار بیداد میکرد.
???? فرهاد: ولی ببینید، شاه دزد نبود! مقایسه کنید با آخوندها، کی این همه پول مملکت رو خورد؟ شاه به کشور خدمت کرد، آخوندها نابودش کردن.
???? رضا: شاه خودش دزد نبود، ولی سیستمی که ساخته بود پر از دزد بود. مگه اشرف پهلوی چی کار میکرد؟ مگه دربار شاهی فساد نداشت؟
???? مریم: مسئله اینه که شاه هیچ مکانیزمی برای جلوگیری از فساد نذاشته بود، چون خودش یه دیکتاتور بود. دموکراسی این نیست که یه نفر بهتنهایی تصمیم بگیره و بقیه حق نداشته باشن نظر بدن.
???? فرهاد: ولی مردم اون موقع حالشون بهتر بود!
???? آرش: کدوم مردم؟ اونی که توی دربار بود یا اونی که توی زندان بود؟
???? کاوه: ببینید، شاید شاه هم دیکتاتور بود، ولی زندگی مردم عادی بهتر بود.
???? رضا: مشکل اینجاست که وقتی شما از “مردم عادی” حرف میزنی، فقط یه قشر خاص رو در نظر داری. یه عده واقعاً تو رفاه بودن، اما یه عده هم توی سیاهچالههای ساواک جون میدادن.
جمعبندی؛ آینده چه باید باشد؟
???? مریم: خب، نتیجهی این بحث چیه؟ برگردیم به شاه؟ جمهوری اسلامی بمونه؟ یا یه راه جدید؟
گفتگوی چالشی بین نسلهای مختلف درباره ایران – بخش سوم
???? زمان و مکان: همان پارک، حالا تاریکتر شده و چراغهای خیابان روشناند. صدای قدمهای مردم، گاهی صدای موتورسوارها، و دورتر، صدای اعتراضات شنیده میشود.
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپگرا و آزادیخواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بیرحمی رژیم.
• نادر: ۳۰ ساله، از نسل میانی، نوستالژی دوران شاه را دارد، هرچند خودش آن دوران را ندیده، اما از پدر و مادرش شنیده که «همهچیز بهتر بود.»
• فرهاد: ۵۵ ساله، سلطنتطلب، طرفدار بازگشت خاندان پهلوی و معتقد است که شاه هر چه کرده، برای ایران بوده.
________________________________________
نوستالژی دوران شاه؛ حقیقت یا توهم؟
???? نادر: ببینین، من از سیاست سر درنمیارم، اما یه چیزی واضحه: ایران قبل از جمهوری اسلامی، یه کشور طبیعی بود! مردم راحت لباس میپوشیدن، کسی توی زندگی خصوصی مردم دخالت نمیکرد، کابارهها باز بودن، مشروب آزاد بود، موسیقی زنده بود، هیچکس بخاطر بیحجابی کتک نمیخورد! حالا نگاه کن، هر جا میری باید مواظب باشی چی بگی، چی بپوشی، چی گوش بدی! این جهنم با اون دوران اصلاً قابل مقایسه نیست.
???? فرهاد: (با هیجان) آفرین پسر! داری حرف حساب میزنی. مملکت زمان شاه داشت رشد میکرد، اقتصاد قوی بود، پاسپورت ایرانی ارزش داشت، مردم تو صف شیر و مرغ نمیایستادن، فساد به این وحشتناکی نبود. شماها قدر ندونستین، شاه رو انداختین، حالا دارین چوبش رو میخورین!
???? مریم: خب، پس چرا مردم علیه شاه انقلاب کردن؟ چرا همین مردمی که شما ازشون حرف میزنین، توی خیابونا بودن و شعار میدادن؟
???? فرهاد: چون گول آخوندا رو خوردن! خمینی دروغ گفت، مردم ساده بودن. آمریکا و انگلیس هم کمک کردن شاه بره، چون نمیخواستن ایران قوی باشه.
???? رضا: (پوزخند میزند) باز هم تئوری توطئه؟ فرهاد جان، این حرفا رو ول کن. انقلاب فقط به خاطر آخوندا نبود. مردم خسته شده بودن از استبداد، از ساواک، از اینکه شاه مملکت رو یه ملک شخصی میدید. اینکه میگی «همهچیز خوب بود» فقط نیمی از واقعیته.
???? نادر: اما رضا جان، قبول کن که تو زمان شاه کسی رو تو خیابون شلاق نمیزدن چون روسری نداشت، کسی رو به خاطر مهمونی گرفتن نمیبردن زندان!
???? رضا: درسته، شاه به زور چادر سر کسی نکرد، ولی آزادی فقط این نیست که کی چی بپوشه! آزادی یعنی اینکه مردم بتونن نظر بدن، نقد کنن، حرف بزنن بدون اینکه ساواک بریزه خونشون. یعنی وقتی تو خیابون یه شعار نوشتی، سرت رو زیر آب نکنن! یعنی روزنامههات بسته نشن، احزاب آزاد باشن! اون زمان، فقط یه حزب بود: رستاخیز، اگه نمیخواستی عضو شی، باید پاسپورت میگرفتی و میرفتی بیرون. این آزادیه؟
???? فرهاد: (با عصبانیت) مگه حالا آزادی داریم؟ مگه جمهوری اسلامی روزنامههای مستقل رو بسته؟ مگه الان ساواک نیست، فقط اسمش شده اطلاعات سپاه؟
???? مریم: (با طعنه) خب پس تو داری میگی دیکتاتوری شاه خیلی بهتر از دیکتاتوری آخوندا بود؟ یعنی دیکتاتوری «خوب» هم داریم؟
???? آرش: (با خشم) شما میخواین ما دوباره یه شاه بیاریم که بگه «من خودم میدونم چی برای مردم خوبه»؟ که هر کی مخالفش باشه رو سرکوب کنه؟ ما انقلاب کردیم که دیکتاتوری تموم بشه، نه اینکه دیکتاتوری عوض شه!
???? فرهاد: (عصبانی) شما جوونا هیچی از تاریخ نمیدونین! شاه یه وطنپرست بود، میخواست ایران رو مدرن کنه، اینا نمیذاشتن!
???? رضا: (با خونسردی) ببین، کسی منکر این نیست که شاه کشور رو توسعه داد. اما توسعه بدون آزادی، بدون عدالت، بدون مشارکت مردم، یعنی چی؟ توی مملکت فقط یه نفر تصمیم میگرفت. اینجوری نمیشه یه کشور رو اداره کرد!
???? نادر: اما قبول کنین که این جمهوری اسلامی، ما رو به یه جایی رسونده که حتی اون دیکتاتوری هم به نظر بهتر میاد!
???? مریم: اینو قبول دارم. اینا یه کاری کردن که مردم تو حسرت دیکتاتوری قبلی باشن، چون از این یکی وحشیتره. ولی راهحلش برگشت به عقب نیست. ما باید یه مسیر جدید پیدا کنیم. یه حکومتی که نه شاه داشته باشه، نه ولیفقیه، نه رهبر خودخوانده! یه حکومت مردمسالار واقعی.
???? آرش: دقیقاً! ما یه نسل جدیدیم که نه دنبال شاهیم، نه دنبال شیخ. ما حکومت فردی نمیخوایم، حکومت دموکراتیک میخوایم.
???? فرهاد: (با تمسخر) شما خیالبافی میکنین. ایران همیشه یه رهبر قوی لازم داره. دمکراسی توی ایران جواب نمیده، مردم هنوز آماده نیستن.
???? رضا: (با قاطعیت) یعنی چی مردم آماده نیستن؟ مردم ایران تو همین یه سال گذشته نشون دادن که آمادهتر از همیشهان. اتفاقاً این حکومتهای مستبد هستن که میترسن، چون میدونن اگه مردم حق انتخاب داشته باشن، دیگه امثال شاه و ولیفقیه رو نمیخوان!
???? مریم: مشکل همینه. بعضیا فکر میکنن ما همیشه باید یا بردهی شاه باشیم، یا نوکر آخوند. انگار غیر از این، انتخابی نداریم!
???? نادر: خب، پس چی کار کنیم؟
???? آرش: ما باید یه نظامی بسازیم که مردم بتونن خودشون تصمیم بگیرن، نه یه نفر به جای همه. نه شاه، نه شیخ، نه رهبر مادامالعمر! یه جمهوری آزاد، یه دمکراسی واقعی.
???? فرهاد: (با تردید) اگه بشه…
???? رضا: (لبخند میزند) میشه. فقط باید باور کنیم و برای ساختنش بجنگیم.
???? [صدای شعارهای معترضان در خیابان شدت میگیرد…]
________________________________________
گفتگوی چالشی بین نسلهای مختلف درباره ایران – بخش چهارم
???? زمان و مکان: همان پارک، شب عمیقتر شده، اما بحث هنوز داغ است. صدای شعارهای معترضان از خیابانهای اطراف میآید. دود و بوی اسپری فلفل در هواست.
???? زمان و مکان: همان پارک، شب عمیقتر شده، اما بحث هنوز داغ است. صدای شعارهای معترضان از خیابانهای اطراف میآید. دود و بوی اسپری فلفل در هواست.
???? شخصیتهای جدید:
• سعید: ۴۸ ساله، اصلاحطلب، مخالف انقلاب، معتقد به اصلاح تدریجی سیستم.
• کامران: ۳۵ ساله، انقلابی رادیکال، مدافع سرنگونی جمهوری اسلامی، الهامگرفته از انقلابهای تاریخی.
________________________________________
اصلاح یا انقلاب؟ راه نجات ایران چیست؟
???? سعید: (دستهایش را در جیب میگذارد) ببینین، من میفهمم که همه خسته شدن، همه عصبانیان. اما انقلاب؟ واقعاً انقلاب؟ شماها تاریخ نخوندین؟ انقلاب یعنی هرج و مرج، یعنی خشونت، یعنی ناامنی. شما سوریه رو ندیدین؟ عراق، لیبی؟ اینا همه فکر میکردن با انقلاب قراره آزاد بشن، اما چی شد؟ کشورشون نابود شد!
???? کامران: (پوزخند میزند) این همون ترسیه که همیشه ریختن تو دل مردم! که اگه انقلاب کنید، ایران تجزیه میشه، جنگ داخلی میشه، هیولای داعش میاد. نه رفیق، این تویی که تاریخ رو نخوندی. انقلاب فرانسه رو ببین، انقلاب آمریکا، انقلاب مشروطهی خودمون! بدون انقلاب، هیچ تغییر بنیادی اتفاق نمیافته.
???? سعید: تغییر باید تدریجی باشه. این نظام مثل یه ساختمونه که خرابه، ولی میشه بازسازیش کرد. نه اینکه با دینامیت بفرستیش رو هوا!
???? آرش: (با خشم) ساختمونی که روی خون ساخته شده، باید خراب بشه! اینا حتی تحمل کمترین اصلاح رو ندارن! دیدی تو همین انتخابات قلابیشون چجوری خودشون خودشون رو تأیید کردن؟ اصلاح؟ اصلاح چی؟!
???? مریم: (محکم) رئیسی رو که فرستادن سر کار، یادت رفته؟ همون قاتل دهه شصت! همون که قتلعام کرد، حالا شده رئیسجمهور. اصلاحطلبا کجان؟ چی کار کردن؟ هیچی. پس بگو «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!»
???? سعید: (آه میکشد) ببین، اینا درسته، اما باید منطقی باشیم. ما نمیتونیم بزنیم زیر میز و فکر کنیم یهشبه همهچیز درست میشه. تغییر باید گامبهگام باشه. باید تو همین چارچوب فشار بیاریم، قانونگذاری کنیم، رسانه داشته باشیم، وارد سیاست بشیم، تغییر از درون…
???? کامران: (با خندهای تلخ) تغییر از درون؟ دقیقاً کِی؟ ۴۵ سال گذشته، این رژیم یه قدم به سمت اصلاح برنداشته، فقط سرکوب کرده. یادته خاتمی اومد گفت «گفتوگوی تمدنها»؟ بعد چی شد؟ کوی دانشگاه ۷۸؟ یادته موسوی و کروبی خواستن تو همین سیستم تغییر بدن؟ الان کجان؟ تو حصرن. یعنی هنوز نفهمیدی که این رژیم هیچ اصلاحی رو برنمیتابه؟
???? نادر: ولی یه چیزی هم هست، اگه انقلاب بشه، ایران تجزیه نمیشه؟ یعنی عربهای خوزستان نمیخوان جدا بشن؟ کردها چطور؟ ترکمنها؟ یهویی هرج و مرج نمیشه؟
???? کامران: (با قاطعیت) نه، چون چیزی که ما داریم، یه چیز بزرگتر از قومیت و مذهب و زبان ماست. این خاک، همهی ما رو به هم وصل کرده: آذری، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن، لر، گیلک، مازنی، فارس… همه کنار هم علیه استبداد ایستادن. اینو تو خیابونای زاهدان دیدی، تو اعتراضات کردستان دیدی، تو تبریز و تهران و اهواز دیدی. ما با هم هستیم.
???? آرش: (با اشتیاق) ما با هم هستیم! همینش قشنگه، کسی دنبال تجزیه نیست. مردم فقط میخوان آزاد باشن.
???? رضا: دقیقاً! ببین سعید، حتی اگه بپذیریم که انقلاب هزینه داره، باید ببینیم آیا اصلاً گزینهی دیگهای هست؟ این حکومت هر تغییری رو با گلوله جواب میده. پس چی مونده جز انقلاب؟
???? سعید: اما انقلاب همیشه نتیجهی مطلوب نمیده. ممکنه یه نیروی بدتر از جمهوری اسلامی بیاد رو کار…
???? کامران: (جدی) هیچ تضمینی نیست که انقلاب دقیقاً همونی بشه که ما میخوایم، ولی یه چیز قطعیه: اگه هیچی نکنیم، همین جهنم ادامه پیدا میکنه! تو تاریخ خوندی؟ تو انقلاب فرانسه، اولش هرج و مرج بود، اما بعدش چی شد؟ جمهوری فرانسه پایهریزی شد، قانون اساسی نوشتن، مردم حق انتخاب پیدا کردن. انقلاب مُرد، زنده باد انقلاب!
???? مریم: (محکم) آره، زنده باد انقلاب!
???? سعید: (نگران) و اگه اشتباه کنیم؟ اگر این مسیر به جای آزادی، به یک فاجعهی جدید ختم بشه؟
???? کامران: بزرگترین اشتباه، ادامهی وضع موجوده. هر تغییری، بهتر از این نکبته.
???? [در خیابان شعار بلند میشود: “زن، زندگی، آزادی! مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!”]
???? رضا: (با لبخند) صدای آینده رو میشنوی، سعید؟ دیگه وقتشه که یا به مردم بپیوندی، یا کنار وایسی و ببینی چطور تاریخ داره نوشته میشه.
???? [فریادها، صدای بوق ماشینها، و صدای کوبیدن قابلمهها در شهر…]
???? سعید: ما باید از طریق ارگان های انتخابی اقدام کنیم
???? رضا: ساختار جمهوری اسلامی بهگونهای طراحی شده که قدرت واقعی نه در نهادهای انتخابی مثل مجلس و ریاستجمهوری، بلکه در دست ولیفقیه یعنی خامنهای متمرکز است.
???? نهادهای انتخابی = ویترین دموکراسی
مجلس، ریاستجمهوری، شورای شهر و حتی قوه قضاییه همگی در ظاهر انتخابی هستند، اما در عمل زیر نظر ولیفقیه و نهادهای تحت فرمان او مانند شورای نگهبان، سپاه پاسداران و دفتر رهبری عمل میکنند. شورای نگهبان عملاً تعیین میکند چه کسی بتواند کاندیدا شود، پس انتخابات چیزی جز یک نمایش کنترلشده نیست.
???? قدرت واقعی کجاست؟
۱. رهبری (ولیفقیه): خامنهای فرمانده کل نیروهای مسلح، تعیینکننده سیاستهای کلان کشور، مسئول انتصاب رئیس قوه قضاییه، سیاستهای خارجی و… است. هیچ نهاد قانونی نمیتواند او را برکنار کند.
۲. سپاه پاسداران: قدرت نظامی، اقتصادی و امنیتی کشور را در دست دارد. کنترل تجارت، قاچاق، رسانه و حتی انتخابات را بهدست گرفته.
۳. شورای نگهبان: فیلتر انتخابات، رد صلاحیت مخالفان، نظارت استصوابی برای جلوگیری از ورود هر فرد مستقل.
4. مجمع تشخیص مصلحت نظام: راهی برای دور زدن مجلس و اعمال ارادهی رهبری.
۵. قوه قضاییه: مستقیماً زیر نظر ولیفقیه است و ابزار سرکوب مخالفان و جنبشهای اعتراضی محسوب میشود.
???? پس چرا اصلاحطلبها از انتخابات میگن؟
چون یا هنوز به این نمایش دلبستهاند، یا منافعی در حفظ سیستم دارند. هیچ اصلاحی در نظامی که اساسش بر ولایتفقیه و استبداد مطلق است، ممکن نیست.
???? نتیجه؟
رژیمی که تمام قدرت را در دست یک نفر متمرکز کرده، نه اصلاحشدنی است و نه قابل نجات. پس تنها راه، انقلاب و سرنگونیست.
✊ مرگ بر دیکتاتور، چه شاه باشه چه رهبر!