


نسخه گزارش امنیت ملی امریکا که در ایران منتشر شده است

سفیدی برف بهمن 1357 سپر کثافت ولایت فقیه ، چشم انداز انقلاب بعدی درسایه تحولات نوین جهانی
گفتگوی محفلی- مجازی جنبش انقلابی مردم ایران – قسمت بیستم – سفیدی برف بهمن 1357 سپر کثافت ولایت فقیه ، چشم انداز انقلاب بعدی درسایه تحولات نوین جهانی
هرسال در هنگام سال مرگ انقلاب 1357 ، نوشته های بسیاری در تکرارداغ مصیبت منتشر میشود . از دیدگاه شاه پرستانی که قرارست فیل هواکنند هنوز دلایل انقلاب 1357 نامشخص و بسیاری از آنها باوردارندکه« شکم سیری ملت را به انقلاب کشانید!» . این دارودسته که از فراموشی تاریخی مردم و نادیده بودن انقلاب از منظر جوانان خسته از دیکتاتوری اتوکراسی مذهبی، با راه اندازی و اجاره شبکه های رسانه ای متعدد چند سالی است به یاری بریدگان از نظام ولایت فقیه «که تا زمان بریدگی اتفاقا ازعناصر اصلی سرکوب و خشونت چه به لحاظ سرکوب فیزیکی و چه به لحاظ سرکوب فرهنگی- عقیدتی مردم بوده اند» با تشکیل کمپ هائی که منبع تامین مالی آنها نیز عموما بیگانگان هستند ، سعی دارند تصویری رویائی از دوران پهلوی با مداد رنگی ترسیم نمایند تا شاید راه طی شده قبلی را مجددا بیازمایند. ما به عنوان محفلی هرچند کوچک درصددبوده و هستیم تا در برخورد به پدیده های سیاسی – اجتماعی گذشته و فعلی براساس آنچه برخی ازما دیده و بازیگر آن دوران بوده و اتکای به اسناد و مدارک کوجود در تبیین آن پدیده ها برای راه یابی نسل فعلی و انتخاب سره از ناسره تلاش نمائیم. به همین علت محتوای گفتگوهای مجازی محفلی خودمان را برای بازخوانی نسل فعلی ومنادیان جنبش ( زن ، زندگی ، آزادی) منتشر کرده ایم . اخیرا نیز همزمان با سال مرگ انقلب 1357 گفتگوهائی در این محفل درگرفته که توجه خوانندگان و علاقمندان را بدان جلب و از همه خوانندگان و موافقان براندازی رژیم جمهوری اسلامی نیز تقاضا داریم نسبت بانتشار این بیانیه ها با ما همراهی و همکاری نمایند.
ژینا- فصل بهمن علاوه بر جایگاه خود در طبیعت و جغرافیای ایران یادآور انقلاب نیز می باشد. نسل من که مدتی است بعنوان نسل Z و پیروان جنبش «ژن ، زندگی ، آزادی » شناخته می شوند هنوز از دنباله روی مردم و گروه های مدعی انقلاب و مبارزه با شعارهای جهموری اسلامی نه شرقی نه غربی و حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح اله متحیر است . این تحیر و تعجب زمانی بیشتر می شود که مشاهده می کنیم طیفی از اسلام گرایان ارتجاعی اخیرا در هماهنگی سلطنت طلبان مدعی براندازی جموری اسلامی شده اند که همدستی و همفکری اینان مجددا امثال من را نگران کرده که مگرقرارست مادوباره همان اشتباه سال 1357 را تکرار کنیم .زیرا بعه عینه امروز ثابت شده انقلاب 1357 بدون پشتیبانی برخی نظامیان ارشد نظام سلطنتی امکان پذیر نبوده و یا لااقل به آن شکل گذار امکان پذیر نبوده است !!
فریبرز- نگرانی و دغدغه رفیق ژینا شاید نگرانی و تردید همه ما و همه کسانی باشد که در فکر براندازی این رژیم ارتجاعی و ساختن آینده برتری برای مردم ایران هستند. من البته نگران این موضع نیستم که بهرحال بخشی از جامعه هوادار سلطنت هستند و بخش وسیعی از مردم کوچه بازارهم سلطنت را با موبدان و مسجد و مردان خدا« عمامه بسرهای فعلی» و موبدان و ومسجد یا عمامه و تاج همسو می بینند و تنها انتظاردارند دین بخدمت تاج درآید . شاید این موضوع هم فقط به ایران مربوط نشود کما این که اقای ترامپ هم بعداز پیروزی میز کلیسیا در کاخ سفیدبرقرارکرده است درحالی که تاریخ انقلاب امریکا موید آن بوده که این کاخ و جمهوریت اساسا برویرانه کلیسا و ردای زرین پاپ ها ساخته شده است. اما پرسش تو در رابطه با تحیرت از دنباله روی چپ و مدعیان مبارزه علمی از پیر سالخورده کلاشی همچون خمینی به شعارها و خدعه ایشان باز می گردد که البته دلیل قابل موجهی برای این مبارزان نبوده است و آنها ناچارشدند هزینه های گزافی را بابت این خوش باوری دردهه شصت بپردارند.
شهرام – دین و مذهب تاریخی بیش از مارکسیسم دارد و اتفافا یکی از دلایل ظهور مارکسیسم پس راندن آن به معابد مذهبی و کوتاه کردن دست ارباب دین از رعایای خدایگان بوده است. بدون شک جمهوری اسلامی در مقایسه با رژیم هردو پهلوی ، رژیمی بس واپسگرا و ارتجاعی بوده که اتفاقا همین مناسبت واپس گرائی و ظهورآن در جامعه مذبذی سال 1357 توانست غبارهای نشسته بر آۀودگی دین و مذهب را پس زند و جهره زشت این عفریته را بخصوص وقتی بقدرت میرسد را به مردم نشان که از این منظر نقش جمهوری اسلامی از زمان ظهوراسلام تا نون بی سابقه و جهشی به جلو بوده است .بسیار گفته می شد اسلام همجون پیراهن زلیخا است که هرطرفش را بگیرید پاره شده اما زلیخا مدعی پاکدامنی بود ؟!
ما بقایای نسل 1357 علت اصلی انقلاب را مخالفت شاهنشاه عظیم الشان با توسعه سیاسی می دانیم که باعث شد توسعه اقتصادی و اجتماعی بدل به توسعه نامناسب و ناموزونی شده و ایران را در آستانه انقلاب قرار داد.او که خود با اجرای برنامه های توسعه اقتصادی موجبات تشدید فزاینده طبقه متوسط شده بود با اعمال سیاست های دیکتاتوری مبتنی بر توسعه اقتدارگرایانه طبقه متوسط را به موتورانقلاب 1357 تبدیل کرد. بررسی اسناد و فیلم ها و روایت های مستند نشان میدهد طبقه متوسط ایران در تضمین پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ نقش مهمی ایفا کرد و ضمن همبستگی با بقیه جامعه ایران در دهه ۵۰، به جنبشی که موجب بیرون راندن رژیم ایران شد کمک کرد و قشر تحصیلکرده، دانشجویان و نخبگان روشنفکر را به حرکت واداشت. اگر جه شاید مخالفت طبقه متوسط سنتی و طبقه متوسطمدرن هردو ازیک جنس نبودند. اما بدون شک بازرگانان و مغازهداران هم با تامین مالی تظاهراتکنندگان و روحانیون درخط خمینی ، شتاب بیشتری به سرنگونی رژیم پهلوی دادند. اتفاقا رژیم جمهوری اسلامی که هودبرآمده از انقلاب 1357 و شاهد نقش نگاری طبقه متوسط بوده از همان بعد انقلاب متوجه قدرت طبقه متوسط و همچنین تهدید احتمالی آن برای بقای نظام را بهویژه در پرتو شکست تحقق وعدههای متعددی که قبل و در دوران انقلاب داده بود، شده بود و همین علت باعث شد رژیم حاکم پس از انقلاب، طبقه متوسط را به طور سازمان یافته تضعیف و خلع قدرت کند. این سیاست به خصوص پس از حوادثی که به دنبال اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری مناقشه برانگیز سال ۱۳۸۸ رخ داد، سران جمهوری اسلامی را به این جمع بندی رسانید که برای تضمین بقای نظام، طبقه متوسط باید از میان برداشته شود؛ زیرا رژی در عمل مشاهده کرد که جنبش سبز موفق شد بخش بزرگی از طبقه متوسط را به خود جلب کند. برای مقابله با طبقه متوسط، از بعد انقلاب رژیم واپس گرای خمینی کوشید نخبگان سیاسی و گروههای وفادار جدیدی را ایجاد کند تا از منافع رژیم دفاع و برای تضمین بقای آن مبارزه کنند. به عنوان مثال، رژیم ایران سپاه پاسداران و نیروهای بسیج را تاسیس کرد تا در عمل اقتصاد و منابع اقتصادی ایران را کنترل کنند و رهبران آنها به عنوان چهرههای مورداعتماد و قدرتمند در اطراف رهبر ایران قرار گیرند. با این همه، علاوه بر این گروه از نخبگان سیاسی ویژه، رژیم ایران چهرههای پرنفوذ و ثروتمندی را که در حلقه نزدیکان به رهبر جمهوری اسلامی ایران جایی نداشتند، هدف قرار داد و آنها را به شدت سرکوب کرد. سختیهای که ایرانیان پس از سال ۱۳۸۸ بهویژه به دنبال سقوط شدید ارزش پول ملی ایران متحمل شدند، به میزان بیسابقهای به فرسایش طبقه متوسط ایران منجر شد.سیاست های اقتصادی رژیم به ویژه در دهه اخیرباعص شده که بیشتر شهروندانی که بخشی از طبقه متوسط به شمار میآمدند، به طور فزایندهای در ورطه فقر فرو رفته و برخی از آنها زیر خط فقر قرار گرفتند و بسیاری از کارخانهها و کسبوکارها به طور کامل تعطیل شدند یا بخشیهایی از آنها از کار افتادند و در نتیجه، افراد بسیاری کار خود را از دست دادند. این موضوع بر طبقه متوسط فشار اقتصادی و اجتماعی بیشتری وارد کرد و باعث شد این قشر از جامعه قدرت و نفوذی که در گذشته داشت، از دست بدهد. یکی از نشانههای زوال و افول طبقه متوسط در ایران این است که در سالهای اخیر، بیش از ۹۰ درصد مردم ایران از دولت برای دریافت کمکهایی ناچیز مالی (یارانه) تقاضا کردهاند.. همچنین کاهش شدید میانگین درآمد سالانه هر خانواده شهرنشین در ایران را آن جنان با درهم ریختگی قیمت ارز شدت یافته که میزان این کاهش بر اساس نرخ تبدیل دلار در بازار آزاد، به ۲00 دلار در یک ماه و 2400 دلاردر سال سقوط کند. لذا شاه بیت سرنکونی شاه فقدان توسعه سیاسی همسان و یا همراه توسعه اقتصادی بود و در مقطع انقلاب فقرو فلاکت اقتصادی علت اصلی انقلاب نبود؟!
آحمد- من در ادامه بحث های رفیق شهرام باید بر چند نکته تکملی بخصوص برای آگاهی نسل جوان و کسانی که دوران شاه را از نزدیک لمس نکرده اند بازکو کنم. اولا فراموش نکنید فقط ما نسل پنجاه و هفتی نبودیم که فرایند انقلاب را درست تشخیص ندادیم . حتی اندیشمندی مانند میشل فوکو که در این دوران هواداران بی شماری در دنیا دارد انقلاب یران را از جنس پیروزی خدا و پیروزی معنویت برمادی گرائی سرمایه داری می دانست . نگاهی به اثار منتشر شده پیرامون انقلاب ایران نشان میدهد که حتی تهیه فهرست عناوین این کتابها خود نیازمند انتشار جندکتاب است که نشان از اهمیت انقلاب 1357 دارد زیرا هیچکس تصور نمیکرد بازماندگان نسل کرکدن بتوانند دوباره سراز گورستان های فکری خود برآورند تا چه رسد به این که ایران را جولانگاه تولید زیستی خود در جهان اسلام هم نمایند. شاید بهترین توصییه ما پنجاه و هفتی ها به مدعیان «چه شد که جنین شد » این باشد که حداقل کتب «سقوط شاه- فریدون هویدا»، «اعترافات ژنرال- عباس قرهباغی»، «خدمتگزار تخت طاووس- پرویز راجی»، «ماموریت در ایران- ویلیام سولیوانآخرین سفیر آمریکا در ایران»، «درون انقلاب ایران -جان دی استمپل» و خاطرات «داریوش همایون – سردبیر روزنامه معروف آیندگان» و دکترعلینقی عالیخانی -وزیر اقتصاد دوران شاه» را مطالعه نمایند تا بدانند چرا انقلاب شد. این افراد هیچکدام چپ یا مارکسیست نبوده و قاعدتا منفعت شخصی یا گروهی در براندازی رژیم شاه نداشته اند. بنطرم این کتاب ها مصداق «دوصد گفته چون این کتاب نیست» می باشند.
زری – من با توجه به بحث های قبلی درون گروهی و مطالعات شخصی و مشاهده بسیاری کلیپ های سخنرانی اعم از چپ و راست به این نتیجه رسیده ام که موجبات انقلاب 1357 مجموعه ای از علل و رهیافتهای چندعلیتی بوده که ممکن است از نطر هرفردی یک رهیافت آن برجسته باشد اما آموزه های دو نگرش یا رویکرد اقتصاد سیاسی و رویکرد مبتنی بر ایدههای فرهنگی و ایدئولوژیکی بیشترین کمک را به ما در چرائی رویداد انقلاب دارند. از منظر رهیافت سیاسی – اقتصادی بدون شک نقش «استبداد ایرانی» و موضوع استقلال طبقات از دولت در اروپا و عدم استقلال طبقات از دولت در ایران، فقدان تجربه فئودالیسم از نوع اروپایی در ایران از مهم ترین دلایل انقلاب شمرده شده است که تائید همان بحث رفیق شهرام است . مطالعات بخصوص بعد انقلاب بیانگر این موضوع هستند که حکومت یا دولت در ایران، فراتر از طبقات بوده و میل و سلیقه حاکمان است که «قانون» نام میگرفته است. بههمیندلیل امکان فعالیتهای بخش غیردولتی اندک و قدرت دولت در همه امور بسیار بوده است بهنحویکه در چنین ساختار استبدادی بیضابطهای، نزدیکی و دوری افراد به قدرت متمرکز، آنان را در طبقات متفاوتی قرار میدهد. این مسئله به نقض حقوق مالکیت و اخلال در انباشت درازمدت سرمایه در ایران انجامیده است و باتوجه به کمآبی مزمن و پراکندگی شهرها، امکان سیطره حکومتهای ایلیاتی را میسر کرده بود که رضا شاه برای برقراری یک حکومت مرکزی انرا درهم شکست اما نقش دولت بیشترشد و به همین علت برخی محققین ایرانی و خارجی انقلاب سال 1357 را واکنشی به ساختار « استبدادنفتی » و نه نظیر انقلابهای غربی- شورش طبقات محروم علیه طبقات ممتاز – می دانند چرا که بسیاری از طبقات ممتاز به علت مخالفت با استبداد محض شاه عملا و رسما از انقلاب 1357 حمایت کرده بودند. این مسئله ناشی از تصاد « دولت – ملت » در اعصار مشروطیت تا همین امروز هم وجوددارد با این فرض که در حال حاضر مسائل اقتصادیبعلت فقر شدید مردم و زحمتکسان و سقوط طبقه متوسط هم بر سایر عوامل بسی بیشتر است.
علیرضا – من البته اولین بارست در این گفتگوها شرکت میکنم اما چون رشته من جامعه شناسی سیاسی است با توجه به تحولاتی که از دوره رضاشاه در ایران صورت گرفته و امتداد ان در دوره شاه گسترش یافته بود و براساس یافته های جامع شناسی جدید می توانم بگویم با توجه به تغییراتی در دوران پهلوی نظیر ایجاد دولت متمرکز و توانمند، سهبرابر شدن جمعیت، گسترش شهرنشینی، استخدام یکسوم نیروی کار شهرنشین در دولت، جذب اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی و برنامههای غربمآبانه عقیدتی و تبلیغی نهادهای اجتماعی، آموزشی و فرهنگی باعث دگرگونی اساسی در نظام طبقاتی ایران شدند، بهنحویکه متخصصان غربگرا و کارمندان سطح بالای دولت و بورژواهای جدید روبهرشد، اقشار مسلط بودند و طبقه متوسط جدید نیز از موقعیت مطلوبی برخوردار بود، هرچند از منظر سیاسی، بهواسطه خودکامگی فزاینده شاه و تحقیر آمال سیاسی نخبگان دولتی و طبقه سرمایهدار و متوسط جدید، فرصتی برای مشارکت معنیدار آنان وجود نداشت. حکومت پهلوی پس از کودتای 1332، در کسب حمایت طبقه متوسط جدید با مشکل روبهرو بود و اعضای این طبقه به مخالفان سیاسی رژیم بدل شدند. اقشار متوسط سنتی نظیر روحانیون و بازاریان، در این دوران، اما انعطافپذیری قابل توجهی نشان دادند. نهاد روحانیت رویهمرفته نظاممندتر، گستردهتر و متنفذتر شده بود. بازار توانست در ادامه حمایت از جنبشهای مشروطه و ملیشدن صنعت نفت، از جریان شورش سال 1342 و انقلاب 1357 حمایت مالی کند و حامی نهادهای مذهبی شیعه باشد و نتیجه آنکه سه گروه رهبری، تدوین ایدئولوژیک و پشتوانه مالی انقلاب را تدارک دیدند: روشنفکران جوان، علمای مبارز و نسل جوانتر بازاریها. کارمندان دولت و کارگران صنعتی در مراحل واپسین انقلاب بدان پیوستند و تهیدستان شهری و مهاجران روستایی نیز عموماً همچون سیاهی لشکر سایر گروههای اجتماعی عمل میکردند. همه مستندات تاریخی آن دوران نشان می دهند که برخلاف شعار « کارکران ، برزگران اتحاد ، اتحاد» ، دهقانان نیز در هیچیک از مراحل جنبش انقلابی نقش برجستهای نداشتند. بدینسان پیروزی انقلاب، نهتنها نشاندهنده قدرت رهبری انقلاب در کسب پشتیبانی تقریباً همه اقشار اجتماعی عمده بود، بلکه شاهدی بود بر ناکامی کامل رژیم پهلوی در حفظ حمایت همان طبقاتی که خود مولد و حامی آنها بود.البته این ناکامی متوجه جنبش مارکسیستی و لیبرالی موجوهم بود که قادر به بسیج توده ای مرم نشده بود اما مدعی مشارکت در قدرت شده بود؟!
فریبرز- شاید امروز گفتگو در مورد انقلاب 1357 با توجه به جمع بندی های جدید و شناخت از روحانیون مرتجع و نیروهای همسان در انقلاب همچون «گریستن بر تابوتی است که درون تابوت مرده وجودندارد» ؟! به همین علت شاید کاربرد سالگرد انقلاب مناسب نیست و باید ان را سال مرگ انقلاب بدانیم . امروز می توانیم با درک فعلی و اطلاعاتی که از مارکسیسم یافته ایم « برخلاف دوران انقلاب که نوعی روایت مارکسیسم توده ای
جریان داشت » با صراحت بیشتری بگوئیم که دربررسی نقش طبقات اجتماعی طبقه را نباید صرفاً برحسب ارتباطش با شیوه تولید، بلکه برعکس باید در متن زمان تاریخی و در اصطکاک اجتماعی آن با طبقات معاصر درک کرد، بر همین اساس میتوانیم توضییح دهیم که «سیاست توسعه ناموزون» بدین معنا که اگرچه رژیم شاه بهواسطه درآمد فزاینده نفتی به نوسازی اجتماعی ـ اقتصادی کمک کرد و طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در سطح سیاسی دست به نوسازی بزند و همین امر باعث لطمهخوردن پیوند بین حکومت و ساختار اجتماعی شد، مجاری ارتباطی نظام سیاسی و توده مردم را مسدود کرد، ارتباطات میان تشکیلات سیاسی با نیروهای اجتماعی سنتی نظیر بازاریان و مقامات مذهبی را ویران کرد و نتیجه این همه، شکاف پرنشدنی میان دو نظام اقتصادی ـ اجتماعی توسعهیافته و نظام سیاسی توسعهنیافتهای بود که به تلنگر بحرانی اقتصادی در سال 1356، از هم فرو پاشید. بنابراین نه سخن هواداران رژیم پهلوی که معتقدند نوسازی رژیم شاه برای ملتی سنتگرا، بسیار زیاد و بسیار سریع بود، کامل است و نه سخن مخالفان او که سرعت و گستردگی نوسازی شاه را کافی نمیدانند. این هر دو نظر، بهرهای از حقیقت دارند، اما کامل نیستند. به همین علت چپ غیر آرمانی واقع نگر هیچگاه مخالف توسعه اقتصادی رژیم شاه نبوده و آنرا ازملزومات حمومتداری پایدار می داند بلکه مخالفت خودرا در نبود توسعه سیاسی می دانسته زیرا هنگامی که فقدان توسعه سیاسی همزمان با توسعه اقتصادی احتمال رویداد انقلابی را ، هنگامی که دستاندرکاری و دستاندازی دولت در شیوه توزیع سرمایه با اوج فرآیند سازمانیابی گروهها و طبقاتی که از این دخالت زیان میبینند همزمان میشود، در بیشترین حد خود است و این مسئله در نزاع بازار و دولت در ایران پیش از انقلاب کاملا ملحوظ است. آنچه شاه را حریص قدرت و توسعه اقتدارگرا علیرغم مخالفت برخی از مسئولان و تکنوکراتها نمود ، گسترش سریع درآمد نفتی در دهههای 1340 و 1350،بود که دولت را به بازیگر اصلی پهنه اقتصاد ایران تبدیل کرد، بهنحوی که دستاندازی مداوم دولت بر توزیع سرمایه، به سیاستزدهشدن اقتصاد انجامید و این امر در کنار اولویتدهی دولت به سرمایه صنعتی در برابر سرمایه تجاری و شیوههای نوین کسب در برابر الگوهای بازار سنتی، اثرات مخربی بر گروهها و نهادهای اجتماعی مانند بازاریان، کارگران صنعتی، شهرنشینان یقهسفید و نیروهای عرفی یا مذهبی بر جای گذاشت. بازاریان، بازرگانان، مغازهداران و صنعتگران خرد، طرفدار ناسیونالیسم و لیبرالیسم اقتصادی بودند و در مبارزه با سیاستهای کلان اقتصادی و حتی جزئیتری نظیر کنترل تورم، دست به مقابله زدند و با بسیج منابع اقتصادی و سیاسی خود به واکنشهایی مقابلهجویانه دست زدند و این مقابله ها و تعارضات ، این فرصت را به طبقات اجتماعی و گروههای سیاسی دیگر داد که در مقابل رژیم شاه بایستند. با این حال، بازاریان و روحانیون به خودی خود نمیتوانستند دولت را سرنگون کنند، کمااینکه نتوانسته بودند این کار را در سال 1342 انجام دهند. مشارکت دیگر طبقات اجتماعی برای گذار سیاسی ضروری بود. روحانیون برهبری خمینی و برای خلع سلام دیگر مدعیان قدرت، از طریق مواعظ و منابر کاری کردندکه انقلاب نزد مردم ایران، تکرار کربلا بود، بنابراین آنها در جستوجوی زندگی و در ترس از مرگ نبودند، بلکه مسئلهشان، عشق، آرزو و هستی بود؛ زندگی فقط آنگاه معنایی دارد که رهایش کنی. البته برخی تحلیل های روان شناسی اجتماعی تاثیر رفتارهای شاه را بی تاثیردر اوج گیری انقلاب ندانسته اند . همچنان که از کتای شاه نوشته عباس میلنی برمی اید و مستنداتی که امروزه در شبکه های اجتماعی به وفوردیده می شوند شاه بهدلیل تربیتش در محیطی زنانه در دوران کودکی و نوجوانی و نیز قرارگرفتن در سایه پدری مستبد، شخصیتی مردد و فاقد اعتمادبهنفس داشت که بهواسطه همین ضعفها در برابر موج انقلاب خود را باخت. حتی در دورانی که اورا شاه مقتدری نشان میدهند باید به کسانی اشاره نمود که به عنوان امین شاه همچون اسداله اعلم به او قدرت روانی لازم برای کسب اعتمادبهنفس را میدادند و شاه در پرتو توهم زای خود از حمایت الهی و تصورش مبتنی بر پشتیبانی جدی آمریکا از خود ، ضعف شخصیتی خودرا پنهان میداشت اما او که مداوم دچارتوهم توطئه بود با عدم اعتماد کافی به سایر اطرافیانش نظیر همسرش فرح و با آگاهی از بیماری سرطان خود و تشدید بیماری در ماههای انقلاب، امکانات روانی لازم برای تصمیم و تدبیر درخودرا ازبین برده بود ، همانگونه که او پیشترها نیز در مواجهه با سیاستمدارانی استخواندار نظیر قوام و مصدق، یا در برابر شکست کودتای 25 مردادماه 1332، راهی جز گریز از میدان منازعه نشناخته و نیافته بود.
ناصر- عموما قضاوت در مورد پدیده های واقع شده ان هم با داده های امروزین ، بسیاری را به این باور میرساند که اگر انها در جریان آن وقایع بودند ، درست عمل میکردند غافل از این که اگر آنها هم در آن زمان بودند چون داده های امروزی را نداشتند به همان بیراه سال 1357 می رفتند. برای شناخت انقلاب 1357 و چرائی به وجودآمدن آن می توان از هر منطری مدتها بحث کرد اما به نظرم منطقی است که بالاخره یک رهیافت کلی جامع بتواند مفسر این واقعه تاریخی باشد . جامعه شناسی سیاسی مبتنی بر روان شناسی رفتاری تاریخی معتقد است تکیه بر رهیافتهای ترکیبی، بدون توجه به یک عامل ویژه که بیشترین سهم را در تبیین پدیدههای اجتماعی دارد، خطا می داند. لذا باید بتوانیم علت العل عومل تخقق پذیر انقلاب 1357 و حتی انقلاب بعدی را کشف کنیم تا بتوانیم بیشترین تاثیرگزاری بر روند انقلاب را ایجاب کنیم. زیرا تجربه انقلابات جهانی منجمله انقلاب فرانسه و روسیه و چین موید آن است که معتقد بود انقلابها ساخته نمیشوند، بلکه میآیند. بنابراین بحث از سازندگان انقلاب نظیر پنجاه و هفتی ها غیرعلمی و گمراه کننده است . بنظر من در انقلاب 1357 تقارن چهار عامل یعنی توسعه وابسته، دولت بسته و سرکوبگر، گشایش در نظام جهانی و افول اقتصادی باعث ظهور بحران انقلاب شد و وقتی فرهنگ سیاسی مخالفت و مقاومت در درون جامعه شکل گرفت و بازیگران را به ائتلاف علیه دولت سوق داد، انقلاب ایران به پیروزی رسید.برخلاف نطریه پردازان ارتدوکس مارکسیسم در انقلاب ایران نقش عامل خارجی صرفا تاثیرگزاری نبود که این خود از مختصات جهانی شدن سرمایه بود که چپ ایرانی ان موقع در نقش امپریایالیستی سرمایه غرق و از نقش میانجیگری او غافل بود.
ژینا- اگرچه فقر به عنوان عامل اقتصادی موجد انقلاب 1357 نبود اما مطالعات بعداز انقلاب و شناخت بیماری هلندی اقتصاد ایران از ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ که یک عارضه قدرتمند در اقتصاد کلان ایران بود در بوجودآوردن شرایط انقلاب جایگاه خاصی دارد. بررسی های سازمان برنامه نشان می دهد در میانه دهه پنجاه شمسی و در پی افزایش قیمت جهانی نفت در اثر جنگ اعراب و اسرائیل و اجرای برنامه عمرانی پنجم بروز کرد و منجر به تورم شد. نقطه آغاز این عارضه از کنفرانس رامسر دانسته میشود که در مرداد ۱۳۵۳ ه.ش به ریاست محمدرضا پهلوی برگزار شد و منجر به دو برابر شدن حجم اعتبارات برنامههای عمرانی در ایران شد. پایان این عارضه نیز در زمان اتخاذ سیاست ریاضت اقتصادی توسط جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت، در سال ۱۳۵۶ در نظر گرفته میشود که نقش مهمی در ایجاد نارضایتی عمومی و به وقوع پیوستن انقلاب سال ۱۳۵۷ داشت .از طرف دیگر در فاصله ده ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ طی برنامههای عمرانی سوم و چهارم، نرخ رشد اقتصادی ایران به طور میانگین ۱۱٫۵٪ در سال بود و نرخ تورم نیز میانگین سالانه ۲٫۶٪ داشت. در این دوره ایران دارای یکی از بیشترین رشدهای اقتصادی در میان کشورهای جهان بود چنانکه حجم اقتصاد ایران ظرف ده سال چهار برابر شد. این امر موجب تمایل به افزایش پروژههای عمرانی در دولت امیرعباس هویدا در دهه پنجاه شمسی گردید، در حالی که سازمان برنامه مخالف این رویکرد بود. نهایتاً، پس از افزایش شدید درآمدهای نفتی در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳، شاه به روایتی به اصلاح برنامه عمرانی پنجم برای گسترش پروژههای عمرانی تن در داد و به روایت دیگر خود آن را تشویق کرد. نتیجه آن شد که حجم سرمایهگذاریهای برنامه پنجم نسبت به برنامه چهارم ۶ برابر شد و حجم هزینههای بخش عمومی نیز افزایش یافت. این موضوع فراتر از توان اقتصاد ایران بود و سبب شد که هم نرخ رشد در برنامه پنجم به نصف برنامه چهارم کاهش یابد و هم تورم از ۲٫۶٪ به ۲۴٫۹٪ برسد و شاخص هزینههای زندگی طبقه متوسط و پایین شهری دو برابر شود. همچنین دولت بزرگی ایجاد شد که برای تأمین هزینههای خود بهشدت دچار وابستگی به درآمدهای نفتی گردید. برای کنترل این وضعیت دولت جمشید آموزگار در سال ۱۳۵۶ سیاست ریاضت اقتصادی را اتخاذ کرد که نارضایتی عمومی را دامن زد و در گرایش مردم به سوی انقلاب ۱۳۵۷ مؤثر بود زیرا تورم در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ شمسی تقریباً در اقتصاد ایران به صفر رسیده بود، دوباره در اوایل دهه ۱۳۵۰ شمسی پدیدار شد و شاخص هزینه زندگی از میزان ۱۰۰ در سال ۱۳۵۰ به ترتیب در سالهای ۱۳۵۳، ۱۳۵۴، ۱۳۵۵ به ۱۲۶، ۱۶۰ و ۱۹۰ رسید. البته این تورم در مورد کالاهای ضروری مانند مواد غذایی مو مسکن، به ویژه در شهرها، بیشتر و چشمگیرتر بود. مثلاً بنابر گزارش مجله اکونومیست لندن، در سال ۱۳۵۵ میزان اجارهخانههای تهران در عرض پنج سال، ۳۰۰ برابر شده بود و در سال ۱۳۵۴ یک خانواده طبقه متوسط میبایست حدود ۵۰ درصد درآمد سالانه خود را به هزینه مسکن اختصاص دهند. این تورم نتیجه چندین عامل بود: کمبود مسکن و هجوم بیش از ۶۰ هزار تکنسین خارجی با حقوق و درآمد بالا؛ پیشی گرفتن میزان جمعیت بر میزان رشد تولیدات کشاورزی؛ افزایش ناگهانی قیمت مواد غذایی در بازارهای جهانی؛ برنامه صنعتی کردن پرشتاب و رشد بیوقفه بخش نظامی که به کمبود نیروی کار، افزایش دستمزدها در مناطق روستایی، خالی شدن روستاها از نیروی کار و بنابراین تشدید مشکلات کشاورزی انجامید و مهمتر از همه، تحرک شدید اقتصادی در نتیجه تزریق دلارهای نفتی از طریق برنامههای بلندپروازانه توسعه به جامعه – در سال ۱۳۵۳، دولت سرمایهگذاریهای توسعه را سه برابر کرد و حجم پول در گردش را بیش از ۶۰ درصد افزایش داد. هنگامی که اقتصاددانها نسبت به پیآمدهای خطرناک اینگونه اقدامات هشدار دادند، شاه گفت که سیاستمدارها هرگز نباید به حرف اقتصاددانها گوش کنند. الگوی توسعه مورد نظر حکومت پهلوی (تئوری اقتصادی رشد قطرهای) به طور اجتناب ناپذیری شکاف بین گروههای دارا و ندار را وسیعتر کرد. استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانهها، شرکتها و واحدهای گشت و صنعتی متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطرهای به پایین جریان مییافت، اما در عمل در ایران همانند بسیاری از کشورها، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش به سوی ردههای پائینتر نردبان اجتماعی روز به روز کمتر میشود. ثروت، همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب میشد و نتیجه آن نیز چندان تعجبآور نبود. در دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل دارترین کشور جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود. اما بنابر گزارش سازمان بینالمللی کار در دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰، به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد. در خصوص توزیع درآمد، شواهد قطعی در دسترس نیست، اما بانک مرکزی ارزیابی را درباره هزینه خانوارهای شهری در سالهای ۱۳۳۸–۳۹ و سالهای ۱۳۵۲–۵۳ انجام داده است. مطابق این ارزیابی در سالهای ۳۸–۳۹، ۳۵٫۳ درصد از مجموع هزینهها مربوط به ۱۰ درصد بالایی ثروتمندها و تنها ۱٫۷ از هزینهها مربوط به ۱۰ درصد گروههای بسیار فقیر بود. ارقام مربوط به سالهای ۵۲–۵۳، وضعیت وخیم تری را نشان میدهد. بر مبنای این بررسی، ۳۷٫۹ درصد هزینهها مربوط به دهک بالایی جمعیت ثروتمند کشور است در حالی که این رقم برای ۱۰ درصد پائین فقیر، ۱٫۳ درصد بودهاست. بر اساس یکی از اسناد فاش شده سازمان برنامه و بودجه سهم درآمدی ۲۰ درصد جمعیت ثروتمند شهری در سال ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴ از ۵۷ درصد به ۶۳ درصد افزایش یافتهاست. مطابق این سند شکاف بین میزان مصرف جمعیت شهری و روستایی به شکل قابل توجهی وسیع تر شده بود. این نابرابریها به ویژه در تهران کاملاً محسوس بود. ثروتمندان شهر در کاخهای منطقه شمالی شهر زندگی میکردند در حالی که فقرا در آلونکهای حلبی آباد بدون هیچ گونه امکانات عمومی – به ویژه یک سیستم حمل و نقل مناسب – به سر میبردند. شایع بود که یکی از افراد خانواده سلطنتی در خصوص ترافیک تهران گفته بود: «اگر مردم حوصله ترافیک ندارند، چرا هلیکوپتر نمیخرند؟». محافل وزارت امورخارجه امریکا نیز به این جمع بندی رسیده بوند که رونق درآمد نفت نابرابری و فساد را به یک نقطه جوش رسانده بود
ارژنگ – بد نیست در مورد بیماری هلندی بیشتر گپ بزنیم جون عینا همین بیماری در دوره احمدی نژاد بعلت افزایش قیمت نفت مددا گریبانگیر اقتصاد ایران شد که هنوز هم حامعه و اقتصاد نتوانسته خودرا از آسب های آن خلاص نماید .در واقع بیماری هلندی یک عارضه اقتصاد کلان است که وقتی رخ میدهد که مقادیر هنگفتی ارز خارجی وارد اقتصاد یک کشور شود. این پدیده میتواند ناشی از افزایش شدید حجم یا قیمت منابع طبیعی صادراتی باشد، یا از ورود حجم بزرگی از کمکها یا سرمایهگذاریهای مستقیم ناشی شود. از جهت تاریخی نمونههایی از آن را میتوان در امپراتوری اسپانیا در سده شانزدهم میلادی پس از تصاحب طلای بومیان آمریکا و نیز در استرالیا پس از کشف طلا در دهه ۱۸۵۰ م. مشاهده کرد. در دهه ۱۹۶۰ م. نیز این پدیده در هلند در اثر کشف و صادرات گاز طبیعی رخ داد و لذا به «بیماری هلندی» مشهور شد. بیماری هلندی سبب میشود بخشهایی از اقتصاد ملی که کالای قابل تبادل در بازار جهانی تولید میکنند نظیر صنعت و کشاورزی تضعیف شوند و بخشهایی که کالاهای غیرقابل مبادله در بازار جهانی تولید میکنند نظیر بخش ساختمان تقویت گردند. نرخ تورم بالا رود، سرمایهگذاری کاهش یابد و پایه پولی کشور افزایش یابد. همچنین، تراز تجاری کشور برهم بخورد و واردات بهطور قابل ملاحظه از صادرات بیشتر شود؛ و نیز، تعادل تراز پرداختها و بودجه عمومی دولت برهم خورد و نرخ ارز افزایش یابد و رشد اقتصاد ملی کاهش یابد. هرچند بیماری هلندی محدود به کشورهای نفتخیز نمیشود، اما از آنجا که اقتصاد این کشورها تحت تأثیر درآمد صادرات نفت و قیمت نفت متأثر از عوامل خارجی است، تغییرات قیمت نفت در بازار جهانی میتواند باعث بیثباتی در اقتصاد این کشورها شود و مدیریت اقتصاد کلان را دشوار کند و منجر به تورم یا رکود شود.در این کشورها سازوکار وقوع بیماری هلندی به این صورت است که افزایش صادرات نفت در بدو امر درآمدها را افزایش میدهد، زیرا ارز ناشی از صادرات وارد اقتصاد میشود. اگر تمام این ارز مصروف واردات شود هیچ اثری بر عرضه پول یا تقاضای کالای تولید داخل ندارد؛ ولی اگر این پول تبدیل به ارز ملی و صرف کالاهای داخلی غیرتجاری (نظیر زمین و مسکن) شود، تأثیرش بر اقتصاد بستگی به آن دارد که نرخ مبادله ارز کشور در قبال مهمترین ارز خارجی توسط بانک مرکزی ثابت نگه داشته شود یا شناور باشد. اگر نرخ مبادله ارزی ثابت نگه داشته شود نظیر رابطه دلار و تومان در ایران که با تبدیل ارز خارجی به پول ملی باعث افزایش عرضه پول ملی میشود و فشار تقاضای داخلی منجر به تورم میشود. بدین ترتیب نرخ مبادله واقعی کاهش مییابد و قدرت خرید واقعی ارز خارجی در بازار داخلی کاهش مییابد. در هر صورت، چه نرخ مبادله ارز ثابت باشد یا شناور، تغییر نرخ مبادله، رقابتپذیری کالاهای صادراتی کشور را تضعیف میکند و در نتیجه باعث کاهش بخش صادرات غیرنفتی میشود. همزمان سرمایه و نیروی کار به سمت بخش نفت میرود یا به سوی تولید کالاهای غیرتجاری داخلی سوق مییابد تا پاسخگوی افزایش تقاضای داخلی باشد. هر دوی اینها بخش صادرات غیرنفتی را باز هم کوچک میکند.
مهسا – من چندسال پیش که رفیق فریبرز رئیس دانا زنده بود در یکی از سخنرانی های او شرکت کرده بودم . یادش بخیر تا انجا که بخاطر سپرده ام می گفت اقتصاد ایران در فاصله ده ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ در دوره برنامههای عمرانی سوم و چهارم، با نرخ رشد ۱۱٫۵٪ میانگین سالانه و نرخ تورم تکرقمی ۲٫۶٪ میانگین سالانه، دارای یکی از بیشترین رشدها در میان کشورهای در حال توسعه بود.. در فاصله دهساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱، تولید ناخالص ملی ۴ برابر شد و استانداردهای بهداشت بهطور چشمگیری افزایش یافت.بخش نفت در ایران دوره سالانه ۱۳٫۳ ٪ رشد کرد و سهم بخش صنعت نفت در اقتصاد ایران از ۱۳٫۹ ٪ در سال ۱۳۴۲ به ۲۳٫۳ ٪ در سال ۱۳۵۱ رسید. علیرغم رشد مثبت دو رقمی اقتصاد ایران، تراز تجاری در فاصله سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۱، تقریباً در همه سالها، منفی بود به طوریکه حجم بدهیهای ایران طی این بازه زمانی در سال ۱۳۵۱ به ۲٬۷۸۲ میلیون دلار رسید. با افزایش رشد جمعیت به میزان ۳٪ در سال، ایران دیگر قادر به تولید مواد غذایی مورد نیاز خود نبود.
فریبرز- نکته چالبی که من اخیرا مطالعه کرده ام این است که بررسی های اقتصادی که بعد از انقلاب 1357 صورت گرفته نشان داده که وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران از دهه ۱۳۲۰ تا دهه ۱۳۵۰ را میتوان با عنوان «توسعه وابسته» صورتبندی کرد که طی آن ایران در نظام جهانی سرمایهداری از یک کشور پیرامونی به یک کشور شبه پیرامونی ارتقا مییابد. اما این توسعه بهشدت نامتوازن بوده است، به طوری که علیرغم برنامه اصلاحات ارضی، بسیاری از روستاییان همچنان فاقد زمین کشاورزی مکفی برای تأمین مخارجشان بودند. این عامل به همراه ضعف حمایت دولت از بخش کشاورزی و افت بازرگانی خارجی در این حوزه، سبب شد که در قیاس با وضع عمومی رشد اقتصاد ایران، کشاورزی دچار رکود شود و مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها و شکل گیری حاشیه نشینی و آلونک های مهاجران روستائی در اطراف تهران شکل بگیرد. در حوزه صنعت نیز، سرمایه، فناوری و مدیریت خارجی که شامل صنایع نفتی و مونتاژ بودند، حاکم بود. به طوری که سهم صادرات نفت و گاز که در سال ۱۳۴۲ حدود ۷۷ درصد از مجموع صادرات ایران را تشکیل میداد، تا سال ۱۳۵۶ به ۹۸ درصد رسید. این وضعیت باعث شکلگیری اقتصاد وابسته به نفت از یک سو و استقلال دولت از درآمدهای مالیاتی از سوی دیگر شد. اقتصاد ملی ایران به درازای یک دهه (۱۳۵۲-۱۳۴۲)، رشد متوسط بالای ۱۱ درصدی داشت؛ در این مدت، سطح عمومی قیمتها دو برابر و درآمد سرانه (به دلار جاری)، شش برابر شد؛ یعنی از ۲۵۰ دلار در سال ۱۳۴۲ به یک هزار و ۵۰۰ دلار در سال ۱۳۵۳ رسید و در پی افزایش چهار برابری قیمت نفت در سالهای ۵۵-۵۳، به بالاتر از دو هزار و ۵۰۰ دلار افزایش یافت.عامل عمده این رشد دهساله عبارت بود از دگرگونیهای ساختاری در قشربندی اجتماعی، همسویی سیاستهای کشور با استراتژی توسعه جهانی و مدیریت کلان توسعهجو در کشور. بهطور متوسط حدود ۲۰ درصد تولید ملی در ساختارهای سرمایه ملی تزریق میشد و تشکیل سرمایه ثابت در بخش خصوصی بین ۳۰ تا ۴۰ در صد بود. در طول این مدت، رشد اقتصاد ملی با نفت ۱۱ درصد و بدون نفت ۱۱/۵ درصد بود و رشد صنعت و خدمات، به ترتیب، با ۱۴ و ۱۵ درصد، بر رشد کشاورزی با چهار تا پنج درصد برتری داشت. این رشد با تورم متوسط ۴/۲ درصدی تا آغاز سال ۱۳۵۴ همراه بود درحالیکه بالاترین نرخهای تورم هم در سال ۱۳۵۲، ۱۱ درصد و در سال ۱۳۵۳، ۱۵/۵ درصد بود. نرخ تورم در دو سال پیش از انقلاب به ۱۶/۶ درصد در سال ۱۳۵۵ و ۲۵ درصد در سال ۱۳۵۶ رسیده بود.این پیشرفت های اقتصادی نه تنها هیپگونه بازتابی در صحنه توسعه سیاسی بهمراه نداشت بلمه موجبات توهم شاه را دامن زد و کشوررا وارد یک فضای بسته تر سیاسی و تک حزبی کردن کشور کد که نتیجه محتوم آن گسترش نارضایتی های سیاسی – اجتماعی حتی از طرف جناح سرمایه داری شد . جدول زیر نرخ تورم سال های 1402-1342 رانشان میدهد. با کمی دقت میتوان متوجه شد که اثرات توسعه ناموزون وواردات بیرویه کالا ها در سال های 1350 ببعد باعث رسیدن نرخ تورم ازتک رقمی به دورقمی 27.3 درصد یعنی سال شروع بحران جدی شد. اگرچه رژیم جمهوری اسلامی نیز در افزایش نرخ تورم رتبه جهانی را کسب نموده و بطور مداوم در فاصله این 45 ساله نرخ تورم دورقمی باستثنای چندسال عموما بالای 20 درصد و در سال سقوط بالگرد یه 52 درصد و در سال 1403 نیز شاه حداقل همین رقم خواهیم بود..
درصد نرخ تورم از سال 1342 تا 1402
1342 1352 1353 1354 1355 1356 1357 1358 1359 1360 1365
1 11.2 12.9 11.3 27.3 11.8 10 11.4 23.5 22.8 23.7
1370 1374 1380 1385 1390 1395 1397 1399 1400 1401 1402
20.7 49.4 11.4 11.9 21.5 9 31.3 47.1 46.2 46.5 52
زری – حالا دیگر بنطر می رسد همگی روی عامل انقلاب 1357 توافق نطر داریم که عمده ترن عامل فضای انسدادی سیاسی و توسعه ناموزون اقتصادی اقتدارگرایانه و شکاف طبقاتی حاصل از تغییر ساختاراقتصای بخصوص نارضایتی طبقه متوسط بوده است و پنجاه و هفتی ها مقصر ایجاد انقلب نبوده اند جون رفیق اشاره کرد که انقلابات ساخته نمیشوند بلکه روی می دهند لذا سازنده نداشته اند که ما سارندگان انرا محکوم کنیم بلکه می توانیم اشخاصی که موجبات سازندگی انقلاب را فراهم کردند نام ببریم که در راس انها شخص شخیص اعلیحصرت و دستگاه سرکوب آن ساواک بوده است. نکته جالب دیکتاتوری رژیم پهلوی « پدرو پسر» بر خلاف رژیم های دیکتاتوری نطامی در منطقه و جهان اتکای آنها به سرکوب سیاسی نه از طریق نظامیان بلکه از طریق پلیس خفیه و ساواک بوده که نتیجه آن عدم نتفر مردم از نظامیان و تنفر فوق العاده آنان به ساواکی ها بوده است .
بیژن – والله راستش را بخواهید من از قبل انقلاب هم معتقد بودم شعار« جبهه واحد ضد دیکتاتوری» که بعداز سال 1342 مطرح شد و متاسفانه زیر تبلغات و شعارهای مشی چریکی نتوانست راه بجائی ببرد تا همین الان هم درست است زیرا وجود دیکتاتوری چه قبل انقلاب بهر دلیل اعم از وابستگی سرمایه داری و حاکمیت بورژوازی کمپرادور و جه بعد انقلاب با رژیم تئوکراسی مذهبی مانع اصلی تشکل یابی جریانات سیاسی است . البته که معتقد بوده و هستم چه شاه و چه ولایت فقیه قادر به تامین حتی حداقل آزادیهای شهروندی – سیاسی نیستند کما اینکه هردو رژیم حتی احزاب سر سپرده خودر را هم تحمل نکرده و نمی کنند. در برسی عملکرد نظام پهلوی پدروپسر سودای توسعه آمرانه را درسر داشتند و جندوچهی برنامه های اقتصادی را مه باید با چندصدائی توام میشد تا میان جامعه بازخورد پیداکند با تک صدائی پاسخ دادند که باعث شد نظام سلطنت برباد رود. با همه انتقاداتی که به طیف چپ و سایر احزاب و گروهای اپوزیسیون شاه در غلطیدن به صف ارتجاع خمینی وارد است اما قصوراصلی و اشتباه سهمناک شاه حتی در زوزهای آخر که دیدن فروریختن بنای تک صدائی جندان دشوار نبود بیش از انتقادات به اپوزیسیون بوده و هست. بعد از فروپاشی نظام دیکتاتوری شاهنشاهی متاسفانه ما دچار نوع دیگری دیکتاتوری افسارگسیخته ولایت فقیه شدیم که مشخصات اصلی آن سرکوب قهقرائی همه اقشار جامعه و اعدام های بی شماری است که روی رژیم شاه را سفیدکرده بطوری که بعد از جریانات سال 1396 ارام آرام شعار « رضا شاه ، روحت شاد» به عنوان کسی که روحانیت را منکوب کرده بوده شدیم. البته طیف سلطنت طلبان فرشگردی سوراخ دعا را کرده و پشت این شعار سنگر« رضا پهلوی » را قرارداده که یقینا نه تنها پدر ایشان که خود ایشان هم قادر به مرزبندی با دین و مذهب در حکومت خیالی آینده نیست . بنطر من محتوای جنبش «زن ، زندگی ، آزادی» و شعارهای برآمده از آن و سخنان برخی زندانیان منتسب به این جریان نشان داده که علیرغم انتقاداتی که به آن وارد است دارای محتوای کاملا غیرمذهبی بوده که باعث نگرانی سران باصطلاح اصلاح طلب هم شده بود. اتفافا اصلاح طلیان و فرصت طلبان موشش بسیارکردند بلکه سوار بر این جنبش به معامله با خامنه ای و اصولگرایان برآیند اما همین محتوای حداقل غیرمذهبی و بلکه ضد مذهبی جنبش« ززآ= ژن -زندگی-آزادی» انها را در عمل برضد جنبش کشانید و انرا شورش کور و بی هدف و .. نامیدند. شخصی مثل بهزاد نبوی – محمد قوچانی -کرباسچی -مرعشی -زید آبادی به انجا مختلف این جنبش را خرابکاری توصیف کردند. به نظر من حتی اگر این جنبش فقط باعث دوقطبی شدن جامعه به « دولتی ها – آن ها و مردم یعنی ما » شده باشد ماموریت جنبش تا نون موفقیت آمیز بوده است زیرا ما شاهد ظهور عناصر بسیاری از روشنگران شدیم که بعضا مدتی بود سکوت پیشه کرده و یا در تقلای رهائی از اسارات جنبش 1388 بودند که جنبش ززآ این فرصت را برای آنها فرام آورد به طوری که جند نفری از انها که بهرحال نماینده اقشاری از جامعه هستند رسا و در داخل کشور خود ولایت فیعه را علت العلل مشکلات میدانند و معتقدند ساختار فعلی جمهوری اسلامی تولید کننده ولایت دیکتاوری است و لاغیر و شخص خمینی را هم مورد عتاب قرارداده اند. امری که قبل از رخ داد جنبش ززآ بی سابقه بوده است. شدت و انقیاد این موضوع حتی خود میرحسین موسوی را به عبوراز ساختار فعلی کشانیده است . ما نباید در ارزیابی جنبش و افراد و عناصری که در این راستا فعال شده اند انتظارداشته باشیم آن ها انقلابی شده و رسما خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی شوند چرا که هنوز حتی عدهای که خودرا بلانسبت چپ و مارکسیسم می دانند به مصداق جن که از کلمه بسم الله هراسان است از بکاربردن واژه انقلاب و سرنگونی و برانداری وحشت دارند و همچون سال های مشعشع ده شصت خواهان تغییر رژیم لای زرق هستند. بنابراین هم اکنون هم ما باید حول شعار جبهه واحد ضد دیکتاتوری را با براندازان واقعی متحدشویم که به نظر می اید طیفی قابل از مشروطه خواهان علاوه بر جمهوری خواهان و چپ ها نیز در این جبهه همراه ما خواهندبود .
ناصر- اگر موافق باشید ادامه بحث را بر موضوع مسائل روز کشور و تحولات آتی جهان متمرکز کنیم. من دیروز که خیابان انقلاب و آزادی برای مشاهده تظاهرکنندگان رفته بودم شاهد عدم حضور جدی حتی هواداران رژیم شدم . بگذریم که هلیکوگتر هوانیروز که ماموریت گل افشانی بر سر تظاهرکنندگان را داشت عامدانه یاغیرعامدانه عکسبراری انجام شده را منتشر و باعث آبروریزی رژیم شد چون عکس های هوائی عده قلیلی را در خیابانها نشان میداد که برخی از انها نیز عابران عادی بودند. البته خودما هم تحلیل داشتیم که تظاهرات 22 بهمن با تحریم مردم مواجه خواهدشد. خوشبختانه در چندسال اخیر بویژه بعد از جنبش « زن ، زندگی ، آزادی» مردم یادگرفته اند کم هزینه ترین مبارزه منفی یعنی تحریم و عدم مشارکت در فراخوان های دولتی را انتخاب و انجام دهند که نمونه ان تحریم انتخابات سال 1401 مجلس و انتحابات 1402 ریاست جمهوری بودکه باعث سرشکستگی جهانی رژیم شد. ریزش برخی نیروهای ارم دار رژیم اگر چه باید با برخی ازآنها با احتیاط برخورد کرد حکایت از درهم شکستن صف خودی های رژیم و هراس آنها از باقی ماندن در صف آهاباشد که باید ما بتوانیم با تبلیغات درست و اثرگذار سرعت آنرا تشدید کنیم. البته شاهد اخباری هم در مورد بازداشت دانشجویان هستیم که نهادهای امنیتیسعی کرده اند از تقابل با دانشجویان ومعترضیین اجتناب کنند که همین موضوع نیز وحشت رژیم از سرگرفتن آتش به زیر خیمه «جنبش زن ، زندگی ، ازادی » است. یکی از رفقای مطلع به من گفت که از یکی از گاردهای سرکوب شنیده که دستورموکدداده اند کوشش کنند با دانشجویان درگیر فیزیکی نشوند و حتی المقدر درصورت بازداشت پس از اخذ اطلاعات اولیه که وابسته به گروه های معاندنباشند آزادشوند که نشان میدهد رژیم بیشترازهمه از تظاهرات ها و اعتصابات سازماندهی شده وحشت دارد تا خود تظاهرات . رژیم بدرستی دریافته که هرگونه مبارزه ومخالفت چنانچه سازماندهی نشوند و زیر لوای یک رهبری « فارغ از نوع تشکیلاتی رهبری » قرارنگیرند ، این مبارزات راه بجائی نخواهندبرد.
ادنا – شاید مهم ترین نگرانی رژیم در حال حاضر شعله ورشدن اعتراضات مردم بخاظر معیشت زندگشان است. تحریم و ناکارامدی مدیراندولتی و دستگاه های عریض وطویل بودجه خوار باعث شده کشوری که سومین ذخائر ثابت شده نفت و اولین کشور گاز جهان با داشتن حدود 8 درصد معادن جهان از نطر تامین اولین امکانات زیستی همچون تامین آب شرب ، برق ، گاز دچار مشکلات ساختاری و عمیق شود و تعطیلی کارخانجات باعث فروپاشی تدریجی اقتصاد و در نتیجه نابسامانی اجتماعی خواهدشد. بسیاری شرکتها مدتهاست از پرداخت حقوق ومزایای کارکنان خود عاجز و با پرداخت های مقطعی علی الحساب آنها را مشغول کرده اند. تحریم هائی که با امدن ترامپ برای به میز مذاکره کشاندن رژیم شدت گرفته باعث شده حتی چین هم حجم خرید نفت ارزان قیمتاز ایران را کاهش دهد که بر منابع ارزی کشورتاثیر بسیاری وخیمی گذاشته است. از طرف دیگر فارتگران وفاسدان خودی سعی دارند هرچه ممکن است دارائی های خودرا به ارز تبدیل و به خارج کشورانتقال دهند که این موضوع افزایش قینمت ارز را تشدیدکرده است . نمونه فساد ارزی کشف یک خط لوله بطول دوکیلومتر برای انتقال سوخت بنزین در بندرعباس بوده است که بنا به اخبار منتشر شده با توجه به ارزیابی میزان خوردگی لولهها و زنگزدگی تجهیزات نشان میدهد که سارقین مدت زیادی از این خط لوله استفاده کردهاند. این انشعاب غیرمجاز ظرفیت برداشت حدود ۷۰ هزار لیتر در شبانه روز داشته که سارقین خودی طی سه روز بیش از ۱۲۹ هزار لیتر سوخت از این خط انتقال داده اند. این درحالی است که طبق اظهارات مقامات کشوری روزانه بالغ بر 24 میلیون لیتر سوخت بخارج قاجاق میشودکه مه می دانند برادران قاچاقچی کدامند امادولت و رئیس جمهور وفاق جرئت برخورد با آنان راندارد. نتیجه سیاست های ارتجاعی و تشدید تحریمها باعص شده که در هفتههای گذشته نرخ دلار از مرز هفتاد هزار تومان گذشت و رئیس بانک مرکزی، نرخ ۶۸ تا ۷۰ هزارتومانی را «رضایتبخش» نامید. قیمتها نیز یکی پس از دیگری افزایش مییابند؛ به عنوان نمونه نان سنگک از سه هزار تومان به پنج هزار تومان افزایش یافت؛ تعرفه گاز ۳۸ درصد بالا رفت؛ نرخ معاینه اتومبیل سه برابر شد؛ عوارض بزرگراهها افزایش گرفت؛ در بودجه سال پیش رو ارز تخصیصی کالاهای اساسی و دارو به نرخ نیمائی ۵۰ هزار تومان رسانده شد؛ و ارز ترجیحی از حدود 38 هزارتومان به حدود 61 هزار تومان افزایش یافته و دولت بجای کنترل قاچاق سوخت که گفته میشود روزانه بالغ بر 25 میلیون لیتراست ، درصد افزایش قیمت بنزین و دیگر حاملهای انرژی است . یعنی آقای پزشکیان همچون پزشکی که از معالجه بیمار ناامید شده به جای شناسائی علت مرض ومهار آن درصدد ترزیق آمپول بیهوشی به بیمار برآمده است تا بتواند دست وپای بیماررا قطع نماید.
جمهوری اسلامی در بهمن ماه 1357 اقتصادی را تحویل گرفت که نرخ رشد قیمت ها در سی سال زمان شاه در براساس امارها و مستندات سازمان برنامه و بودجه جمهوری اسلامی به شرح زیر بوده است
برنامه اول عمران توسعه برنامه دوم عمران توسعه برنامه سوم عمران توسعه برنامه چهارم عمران توسعه برنامه پنجم عمران توسعه
1327-1333 1334-1340 1340-1346 1347-1351 1352-1356
1.3 1.5 1.08 1.15 1.8
اگر چه سال پایانی برنامه پنجم ۱۳۵۶ بود اما به علت «انقلاب» نیمهکاره ماند. لذا عملا آخرین سال «نرمال» درواقع، سال ۵۵ 13بود.با این توصیف در دوران پانزدهساله ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶، درآمد ناخالص ملی به قیمت جاری ۱۳ برابر و درآمد سرانه ملی ۸ برابر و افزایش حجم سفره سرانه- یعنی درآمد سرانه ملی به قیمت ثابت- تقریباً چهار برابر شده بود در شرایطی که متوسط تورم این دوران رشد پر شتاب میان ۲ تا ۳ درصد بود ولی در دوساله آشوب و پریشانی ۱۳۵۵-۱۳۵۷ سطح عمومی قیمتها ۱٫۳۶ برابر شد،اما نرخ تورم در عملکرد 45 ساله فاجعه آمیز رژیم جمهوری اسلامی در طی 45 سال فلاکت ، یه یک میلیون و جهارصد درصد رسیده است که برای کشوری نفت خیز که طی همین دوران به منابع ارزی حداقل معادل 2800 میلیارددلار دسترسی داشته فاجعه آمیز بوده است . به بیانی دیگر تولید ناخالص ملی کشور در میان سالهای ۱۳۵۵ (سال عادی پیش از انقلاب) و اسفند ۱۴۰۱، به قیمت ثابت سال مبدأ از رقم ۵۸۸ میلیارد تومان به رقم ۱,۵۶۴ میلیارد تومان بالا رفته یعنی ۲.۶۵ برابر شده در حالی که حجم نقدینگی ۲۳,۵۵۲ برابر گردیده است؛ یعنی افزایش نقدینگی ۸,۸۹۰ بار از افزایش تولید پیشی گرفته است! . در همین مدت، شاخص قیمتهای مصرفکننده از ۰.۱۰۱ به ۷۹۴.۳ بالا رفته یعنی ۷,۸۶۵ برابر شده، یعنی ۷۸۶۵ تومان اسفند ۱۴۰۱ تنها میتوانست بهاندازه یک تومان سال ۱۳۵۵ خرید کند و بنابراین اگر درآمد اسمی یک نفر کمتر از ۷,۸۶۵ برابر رشد کرده باشد امروز، از دیروز فقیرتر است؛ این محاسبه بر پایه ریال انجامگرفته و وقتی بر پایه دلار انجام میدهیم تصویر منفیتری به دست میآوریم: مطابق محاسبه صندوق بینالمللی پول، درآمد سرانه یک ایرانی در سال ۲۰۲۳ برابر است با ۴,۲۵۰ دلار جاری؛ با لحاظ کردن شاخص دلار که ۳.۶۸ دلار امروز را با یک دلار سال ۱۹۸۰ برابر میداند، درآمد سرانه دلاری هر ایرانی به دلار ثابت سال ۱۹۸۰ برابر میشود با ۱,۱۵۵ دلار که در مقایسه با سال ۱۳۵۵ به ۰.۴۷ در صد سقوط کرده است. جدول زیر نرخ رشد افزایش قیمت ها در سنوات و دوره های مختلف را نسبت به سال 1355 به عنوان سال پایه نشان داده که بد نیست فرزندان اکبر رفسنجانی هم که مرتب مصیبت« بابام، بابام » را سر می دهند بخوانند تا بدانند پدر بی پدرشان علاوه بر همه خبائث و خیانت های خود به ملت در زمینه حکمرانی آخوندی چگونه با افزایش قیمت های دورقمی در دوره هشت ساله ریاست جمهوری دولیت سازندگی چه سازهائی در مرگ اقتصاد کوک کرده و چه مصیبتی برای خلق الله به یادگارگذاشته بود است .
نرخ رشد افزایش قیمت ها از سال 1357 تا 1402
1357-8 1358-59 1359-60 1360-62 1364-68 1368-72 1372-76
1.52 1.88 2.32 3.75 8.9 17 52.5
1376-80 1380-84 1384-88 1388-92 1392-96 1396-1400 1400-1402
93 163 292 702 1086 4327 8997
آمارهای منتشر شده خود رژیم بیانگر آن است که در کمتر از یک سال و نیم اخیر (دولت رئیسی و سپس پ
آمارهای منتشر شده خود رژیم بیانگر آن است که در کمتر از یک سال و نیم اخیر (دولت رئیسی و سپس پزشکیان ۱۴۰۲-۱۴۰۳) سطح عمومی قیمتها به ۱۴ هزار و ۲۵۷ برابر سال مبدأ افزایشیافته است. بع تهبیری ملت شانس اورندند بالگرد رئیس جمهور را به سقوط کشانیدند والا امروز نه از تاک نشان بود ونه از تاک نشان؟!
از این ارقام میتوان به احکام زیر دست یافت که:
من اخیرا در دوجلسه از مصاحبه های اقای دکتر حسن منصور که ظاهرا مقیم پاریس و از اقتصاددانان بنام است بصورت انلاین شرکت داشتم و با استفاده از مقالات ایشان که در سایت شخصی وی درج شده توانستم نکات مقید زیررا استخراج کنم.
الف. تورم دوران حاکمیت جمهوری اسلامی در ۴۵ سال برابر بوده است با یک میلیون و جهارصد درصد؛
ب. در تورمزائی، میان «دولتهای اعتدالی، اصلاحطلب و اصولگرا» تفاوت معنیداری نبوده است؛
ج. تورم موجود در یکروند شتابنده قرار دارد. از طرف دیگر حجم نقدینگی از ۲۵۹ میلیارد تومان در سال مبدائ«1356» با افزایش 31 هزار برابری، به بالای 9 کاتریلیون (۹ میلیون میلیارد) تومان امروز افزایش دادهشده است. و این در شرایطی است که حجم تولید ملی به قیمت ثابت سال مبدأ، حدود ۲٫۳ برابر شده در حالی که شمار جمعیت کشور ۲٫۴ برابر گردیده یعنی میانگین سهم سرانه هر ایرانی بیش از چهار درصد کاهشیافته است. طرف متناظر این تورم، افزایش نرخ تمام ارزها، فلزات قیمتی و اقلام دارائی است؛ و همه اینها را میتوان در آیینه نرخ دلار مشاهده کرد که از میانگین هفت تومان در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ به هفتاد هزار تومان امروز رسیده یعنی ده هزار برابر شده است. در یک مقایسه آماری- ریاضی می توان گفت
1- در دورهای که حجم تولید ناخالص ملی به قیمت ثابت از رقم ۵۸۸ میلیارد تومان به رقم ۱۳۵۳ میلیارد تومان رسیده یعنی ۲٫۳ برابر شده، حجم نقدینگی جاری را از رقم ۲۵۹ میلیارد تومان به ۹٫۱ کاتریلیون تومان (میلیون میلیارد تومان) افزایش داده یعنی ۳۵,۰۰۰ برابر کرده است؛
2- بر اثر این افزایش نقدینگی، قدرت خرید پول ملی در هم شکسته بهطوری که ۱۴۰۰۰ تومان سال ۱۴۰۳ برابری میکند با یک تومان سال ۱۳۵۵؛
3- علاوه بر تولید بیپروای پول پایه از سوی بانک مرکزی و خلق لگامگسیخته نقدینگی از سوی بانکها و مؤسسات اعتباری، بانک مرکزی در ازای بخش بزرگی از ارزهای وصول نشده کشور نیز پول «چاپ» کرده و ارزهای وصول نشده را به حساب بدهکاری دولت به بانک مرکزی وارد کرده است؛
4- بر اثر اجرای عامدانه سیاست تورمزائی- که ابزار مصادره دارائیهای مردم است- دولت سالانه صدها هزار میلیارد تومان به واسطه «مالیات تورمی» برای هزینههای گزاف خود جمع کرده است؛
5- دولت و نظام بانکی سالانه حدود یکچهارم از دارائیهای اندوخته مردم را که از چهار میلیون میلیارد تومان (چهار کاتریلیون تومان) فراتر میرود، از دست آنان بیرون برده است.
6- نظام با یک دست سالانه چند صد هزار میلیارد تومان بدهی بالا میآورد تا صرف «خاصهخرجی»های خود کند و با دست دیگر سالانه بیش از ۴۰ درصد بدهیهای گزاف خود را با سپردن به باد تورم بنیانکن، محو کرده است (امحاء دیون).
7- بر اثر این ذوب شدن قدرت خرید پول ملی، نرخ برابری پول ملی با پولهای خارجی نیز به شدت دگرگونشده و به عنوان نمونه شاخص، دلار هفت تومانی روز نخست امروز به ۷۰ هزار تومان رسیده است.
8- در برابر این ذوب شدن قدرت خرید پول ملی، در مقیاس ۱۴۰۰۰ برابری، درآمد اسمی حدود ۷۰ درصد مردم کشور، با نسبتی پائینتر از آن افزایشیافته و نتیجه اینکه هر فرد ایرانی بهطور متوسط فقیرتر از سال آغاز انقلاب گردیده است.
9- به موازات فقیرتر شدن اکثریت مطلق مردم کشور، اقلیتی به درآمدها و ثروتهای افسانهای دستیافته و شکاف طبقاتی عبورناپذیری در میان آنان گشوده شده است.
10- فقر، سلامت و امنیت جسمی و روانی جمعیت را توأم با فرهنگ خانوادگی و اجتماعی آنان به تباهی کشانده و چشمانداز بقای ملت را در معرض پرسشهای جدی قرار داده است.
نتیجه این فجایع اقتصادی که ریشه درفساد و تفکر واپسگرای انشااله و ماشاءالله دارد ان که کشوری که ذخایر ثابتشده نفت: میلیارد بشکه از کل ۱۷۳۴ میلیارد بشکه جهانی ، ذخایر گاز طبیعی با ۳۲ تریلیون مترمکعب و علمی و در دسترس آن قبل انقلاب حداقل شش میلیون بشمه بوده « در حال حاضر حداکثر ظرفیت پالایشگاهی کشور ۲ میلیون و ۴۰۵ هزار بشکه در روز » و دسترسی بخه حدود 2900 میلیارد دلار منابع ارزی تا سال 1402 به علت مشکلات ساختاری درنیروگاه های برق و گاز دچار تعطیلی روزمره شده بطوری که مردم بصورن ظنز می گویند :« قبل انقلاب کارگران و کارمندان اعتصاب میکردند و اب و برق را قطع می کردند تا دولت و حاکمیت را به زانودراورنداما مدتی است دولت جمهوری اسلامی اعتصاب کرده تا مردم را به زانودرآورد« ؟!
مهسا – اخیرا در مونیخ کنفرانسی توسط برپابوده و ظاهرا قراربوده رضا پهلوی هم در ان شرکت و سخنرانی کند ولی در اخرین لحظات موضوع دعوت از ایشان منتفی و جندنفردیگر از اعضای اپوزیسیون که منبعد هم بودجه تخصیصی به انها توسط دوتنالد ترامپ قطع خواهدشد در انجا شرکت و بعضلا سخنرانی داشته انددر مقابل شاه پرستان خودراسا اقدام به برگزرای منفراتتنس دیگری کرده و رضا پهلوی با شرکت در کنفرانس توسط عده ای که اختمالا همه انها مسافر یک اتوبوس خواهندبو د ایشان را بعنوان رهبر دوره گذار معرفی کرده اند. از رفقا اگر کسی اطلاعات خاصی از این کنفرانس دارد لطفا برایمان توضییح دهد؟
زری- فکر کنم ما قبلا در یکی ازبیانیه ها چگونگی و سابقه این کنفرانس را بحث کرده بودیم اما خلاصه موضوع ان است که شصتویکمین دوره کنفرانس امنیتی مونیخ از تاریخ ۱۴ فوریه ۲۰۲۵ (۲۶ بهمن ۱۴۰۳) به مدت سه روز در شهر «مونیخ» آلمان برگزارشده که این نشست در امسال با توجه به حضور نماینده امریکا و حضور انلاین دونالد ترامپ و بحث های جنجالی نماینده امریکا پیرامون اروپا و جنگ اکراین نگاه بسیاری را به خود جلب کرده است، از تصمیمگیرندههای سیاسی، امنیتی و نظامی جهان تا اپوزیسیون ایران. اگرچه در این کنفرانس تصمیمگیری با ضمانتهای اجرایی گرفته نمیشود، اما قدرتهای سیاسی، امنیتی و نظامی جهان نمایندههای امنیتی خود را راهی این نشست میکنند تا مواضع خود را در قبال مسایل امنیتی و نظامی جهان اعلام کنند. اگرچه در هفتههای گذشته حضور یا عدم حضور نیروهای اپوزیسیون ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ بحث برانگیز شده بود. ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، «مسیح علینژاد» با انتشار پستی در حسابهای کاربری خود در شبکههای اجتماعی خبر داد که از او دعوت شده تا در کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۵ حضور یابد. به گفته علینژاد، او مدعی شده که در دو میزگرد با موضوعهای «جمهوری اسلامی در لبه پرتگاه: تهدیدی فزاینده یا فرصتی برای تغییر» و «قدرت جنبشهای سیاسی زنان در مبارزه برای آزادی» سخنرانی داشته باشد.
چهره دیگر اپوزیسیون ایران، « رضا پهلوی» است که ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ در حساب کاربری خود در شبکههای اجتماعی خبر داد که کنفرانس امنیتی مونیخ برای بار دوم دعوت خود را از او پس گرفته است. او گفته که این دعوتنامه به دستور دولت آلمان و بهخاطر «تهدید از سوی جمهوری اسلامی»، لغو شده است.
کنفرانس امنیتی مونیخ در پاسخ به پرسش بیبیسی فارسی توضیح داده است که این کنفرانس «با مشورت دولت آلمان» تصمیم گرفته که برای شاهزاده رضا پهلوی دعوتنامه رسمی ارسال نشود. بنا بر اظهارات سخنگوی این کنفرانس به بیبیسی فارسی، پیش از این، دعوت از رضا پهلوی «بهطور غیررسمی» انجام شده بود و ریاست این کنفرانس پس از مشورت با دولت آلمان تصمیم گرفته است که به شکل رسمی این دعوت انجام نشود. موسس کنفرانس امنیتی مونیخ، «اوالت-هاینریش فن کلایست-اشمنزین» نویسنده، ناشر و یکی از هواداران گروه مقاومت علیه نازیهای هیتلر که خانوادهاش هم از گروه مقاومت علیه نازیها بودند، است. تا زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این کنفرانس امنیتی با محوریت مقابله با بلوک شرق، بیشتر به موضعگیری در خصوص تحولات جنگ سرد میپرداخت. پس از پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یکپارچه شدن آلمان بود که موسسان آن تصمیم گرفتند دیگر کشورها را که پیشتر از دنیای غرب نبودند نیز به این کنفرانس راه بدهند. اما همواره هسته اصلی این کنفرانس امنیتی کشورهای ناتو و فراآتلانتیکی، با پیشبرد سیاست تقویت قدرت تسلیحاتی و امنیتی باقی ماند. در سالهای اخیر با افزایش قدرت هستهای جمهوری اسلامی، این مساله هم به بحثهای کنفرانس امنیتی مونیخ میان تصمیمگیران سیاسی، امنیتی و نظامی جهان راه پیدا کرد. کنفرانس امنیتی مونیخ در پاییز سال ۱۹۶۳ و در دوران جنگ سرد آغاز به کار کرد. در آن زمان این کنفرانس امنیتی محلی برای «دیدارهای بینالمللی برای علوم دفاعی» یا «دفاعشناسی» خوانده میشد. از همان وقت یکی از محوریترین مسایل این کنفرانس امنیتی، میزبانی آلمانِ پس از جنگ جهانی دوم، بهویژه از آمریکا بود. در آن زمان، نگرانی برگزارکنندگان رویارویی نظامی میان بلوک شرق و آلمان غربی وقت بود و مقاومت در برابر شوروی سابق و تبدیل نشدن به کشوری سراسر کمونیستی، برای همین به حمایت همهجانبه جهان غرب خصوصا آمریکا و ناتو نیاز داشت. اگرچه کنفرانس امنیتی مونیخ خود را نهادی مستقل معرفی میکند. اما در سال ۲۰۱۴ روزنامه «زوددویچه تسایتونگ» آلمان گزارشی منتشر کرد و گفت که این نهاد با پشتیبانی مالی هنگفتی از طرف دولت فدرال آلمان، وزارت دفاع این کشور و صنعت تسلیحات دایر میشود. یک میلیارد و صد هزار یورو که از سمت وزارت دفاع به اسم بودجه «روابط عمومی سیاست امنیتی» پرداخت میشود. محل نشست جلسات این کنفرانس همواره در هتل مجلل ۵ ستاره «بایریشر هوف» با ۴۰ سالن کنفرانس و ۳۴۰ اتاق برگزار میشود. دستکم ۳۳۰ نیروی مسلح در اطراف کنفرانس مونیخ مستقر هستند و حدود ۵۰ افسر پلیس نظامی نیز محافظت از مهمانان عالیرتبه را تضمین میکنند که هزینه آنها جدای از برگزاری کنفرانس مونیخ برآورد و پرداخت میشود. کنفرانس امنیتی مونیخ خود را محلی برای «ساخت اعتماد» و «کمک به حل مسالمتآمیز مناقشات» از طریق گفتوگوهای پیوسته، انتخابی و غیررسمی درون جامعه امنیتی بینالمللی معرفی میکند. در این کنفرانس امنیتی، دستکم شصت نفر از تصمیمگیرندگان سیاسی، امنیتی و نظامی جهان از جمله روسای دولتها، وزرای امور خارجه و وزرای دفاع، و شمار قابلتوجهی از شخصیتهای تعیینکننده سیاستهای جهان و بانفوذ امنیتی، نظامی، تجاری و تسلیحاتی از سراسر دنیا حضور خواهند داشت.
برنامه این کنفرانس در شصتویکمین نشست خود بهطور کلی، روز جمعه ۱۴ فوریه با تمرکز بر چالشهای امنیتی جهان از جمله حکمرانی جهانی، مقاومت دموکراتیک، امنیت محیط زیست انجام گرفت . روز شنبه، ۱۵ فوریه، مناظرههایی درباره وضعیت نظم بینالمللی، مناقشات و بحرانهای منطقهای و همینطور آینده مشترک فراآتلانتیکی [نزدیکی بین ایالات متحده آمریکا و کانادا با قاره اروپا در زمینه سیاسی، دفاعی و اقتصادی] مطرح شدو روز آخر کنفرانس نیز با بحث درباره نقش اروپا در جهان پایان گرفت. در این سه روز، مثل سالهای پیش حدود ۲۰۰ رویداد جانبی رسمی و دهها رویداد عمومی برگزار میشود که حضور و سخنرانی چهرههای اپوزیسیون و جامعه مدنی کشورهای مختلف در این نشستهای جانبی کنفرانس به انجام میرسد. دلیل اهمیت این دوره کنفرانس آن بود که هر ساله موضوعهایی محوری در بحثهای مطرح کنفرانس امنیتی مونیخ وجود دارد. از گزارشهای رسانههای غربی به نظر میرسد بحث امسال بر سر منازعات میان اوکراین و روسیه است که تفاوت نظر میان رویکرد آمریکا با ریاستجمهوری دونالد ترامپ و کشورهای اروپایی آن را چالش برانگیز نشان میدهد. به نظر میرسد روی کار آمدن ترامپ و تصمیمات و مواضع او در قبال روسیه، گرینلند و البته اروپا، جهان دیگری را تصویر کرده است. ترامپ در ماههای اخیر بارها مدعی شده است که اروپا در زمینه تجارت و هزینههای نظامی «از آمریکا سواستفاده کرده است.» . در ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، یک شب پیش از آغاز کنفرانس امنیتی مونیخ، «فرانک گاردنر» مسوول بخش امنیتی بیبیسی جهانی که سالهاست نشستهای این کنفرانس را پوشش میدهد مقالهای نوشت و در آن به چرایی چالشبرانگیز بودن این دوره از کنفرانس امنیتی مونیخ پرداخت. او نوشت که بنا به تجربه او، هیچ دورهای مثل این دوره امنیت جهانی در معرض خطر نبوده است. به طوری که بسیاری از تحلیلگران معتقدند نظم امنیتی جهانی که با عنوان «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین» شناخته میشود در آستانه فروپاشی قرار دارد. البته همواره منازعات بینالمللی که در آن ناتو و کشورهای اروپایی درگیر بودهاند، بهعنوان موضوع محوری کنفرانس امنیتی مونیخ مطرح میشوند. از جمله جنگهای یوگسلاوی سابق در میانه دهه نود که بحث محوری این کنفرانس امنیتی در آن سالها بود. پس از آن هم پیوستن کشورهای اروپای شرقی به ناتو مباحث اصلی بوده است.
امسال، اما موضوع محوری اوکراین و ناتو و بحران خاورمیانه که در پی حمله گروه «حماس» به اسراییل در هفت اکتبر ۲۰۲۳، جنگ غزه و احتمال آغاز جنگ میان ایران و اسراییل از بحثهای مطرح کنفرانس امنیتی مونیخ بودند. دررابطه با ایران از سال گذشته، هیچ مقام رسمی از جمهوری اسلامی به این کنفرانس امنیتی، دعوت نشده است. چنانچه گفته شد همواره در کنار کنفرانس اصلی که سران دولتها و تصمیمگیران حضور دارند، میزگردهای جانبی نیز در سالنهای دیگر، برای اپوزیسیون و جامعه مدنی کشورهای مختلف برگزار میشود. با توجه به دستوراجرائی دونالد ترامپ برای قطع بودجه بسیاری نهادها و اشخاصی که احتمالا برخی شاممل برخی اپوزیسیون های شناخته شده خارج کشوری ایرانی هم شود احتمالا عدم دعوت از رضا پهلوی می تواند با اشارات وزارت امورخارجه امریکا هم باشد ! بنظر می رسد ترامپ هنوز امیدواراست رژیم جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره بکشاند که در صورت چنین تحلیلی قاعدتا باید فعلا اپوزیسیون هائی که بانحاء مختلف به نهادهای دولتی امریکا وصل هستند را کناربگذارند. البته شاه پرستان فرشگردی دلایل مختلفی را برای عدم دعوت یا بازپس کرفتن دعوت اولیه رضاه پهلوی ذکرکرده اند منجمله این که کار «کار روس ها است» ! این درحالی است که خودروسیه امسال به ضرب و زور امریکا به کنفرانس دعوت شده بود و یا خودرضا پهلوی مدعی شده دولت آلمان در لابی با رژیم آخوندی دعوت ایشان را لغوو برخی سلطنت طلبان دیگر نیز لابی سازمان مجاهدین خلق را موثر دانسته اند. هیچ عقل سالمی هم در سر انها نیست از خود بپرسند اگر سازمان مجاهدین چنین قدرتی داشت جرا لابی خودرا برای دعوت از خودسازمان مجاهدین بکارنگرفت ؟!
بنا به اخبار رسانه های جهانی در حالی که کنفرانس امنیتی مونیخ در جریان بود، اپوزیسیون سلطنت طلبان فرشگردی خود توانستند کنفرانسی را دریک سالن حاداگثر 500 نفری برگزار و رضا پهلوی به عنوان سخنران اصلی این کنفرانس به عنوان رهبر دوره گذار انقلاب ایران از طرف مدعوین این کنفرانس که تعداد محدودی بودند انتخاب شدند. البته فرشگردی ها معتقد بودند رهبر انقلاب را برگزیده و ایشان رهبرو شاهنشاه آینده هستند که رضا پهلوی تلاش نمود به نوعی این ادعا را منکرشود و گفت من فقط رهبری دوره گذار را عهده دارم و انتخاب رهبری بعدی بر عهده مردم پس از سرنگونی رژیم در مجلس موسسان صورت خواهدگرفت. ایشان البته در سخنرانی خود صرفا نام سه نفر از زندانیان که خودرا سلطنت طلب میدانند نام برد درحالی که بسیاری زندانیان پرآوازه تراز این سه نفردر زندان های ایران بسر می برند. بهرحال ما بعنوان یک گروه مبارزچپ که خدرا طرفدار جمهوری لائیم می دانیم این حق را برای رضا پهلوی وهواداران سلطنت طلب قائل هستیم در دفاع از مردم ایران ومبارزه با رژیم آخوندی هر اقدامی لازمست انجام دهند به شرط آن مسیر وحدت اپوزیسیون به تفرقه و جنجال و برخورد های فیزیکی فرشگردی ها با سایر اپوزیسیون نگردند. بهرحال آنچه امروز سلطنت طلبان ملی گرای غیروابسته به قدرت های خارجی و جارچیان دولت صیهونیستی اسرائیل « که حتی مورد حمایت اکثریت خوداسرائیلی ها نیز نیست » باید بدان توجه نمایند آن است که آینده جنبش انقلابی ایران نه در انحصار یک نام، که در گرو همکاری رنگینکمانی از صداهاست. جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که مردم میتوانند بدون رهبر مطلق، یکدیگر را هدایت کنند. این جنبش، برخلاف انقلاب ۵۷، ستاره قطبی خودرا نه در آسمان و خارج زمین ، که در زمینِ خیابانهای کشور جستجو کرد. چپ انقلابی دلسوز منافع کارگران و زحمتکشان که در درون جنبش « زن ، زندگی ، آزادی » نصج گرفته می داند و در تلاش است اتحاد عمل بین همه اعضای اپوزیسیون داخل و خارج یعنی زنان مبارز،جمهوریخواهان دموکرات، چپهای سکولار، فعالان محیط زیست، و حتی سلطنتطلبان معتدل را دریک بستر عینی فراهم آورد و چندصدائی را درفضای مبارزاتی کشور طنین افکن شود . در پاسخ به کسانی که هنوز گ.شه چشمی به استحاله نیروهای رژیم و ریزش در صفوف آن را انتظاردارندنیز می گوئیم ماهم ضمن خوش آمد به کسانی که دستشان به خون جوانان کشور آغشته نباشد ، آنها نیز بالاخره به یکی از نحله هابی برشمرده تعلق دارند و قرارنیست فروریخته گان از نظام و ریزشی ها مدعی صف جداگانه باشند که در این صورت میتوان به نیت وقصد آنان در جنبش انقلابی تردیدداشت ، زیرا هم اکنون نیز بسیاری از بازماندگان جبهه و جنگ در کنار مردم وجنبش انقلابی درحال مبارزه با دیکتاتوری هستند و پرچم جداگانه ای در مبارزه حمل نمی کنند بلکه زیر شعارهای انقلابی بسیج شده اند وماهم به این پیوسته گان انقلاب درود می فرستیم .
ارژنگ – در همین کنفرانس مونیخ اقای جی دی ونس معاون ترامپ ونماینده امریکا در جلسه رسما تاکید کرد که اکراین باید تن به صلح با روسیه وفق برنامه رئیس جمهورامریکا دهد. ترامپ قبلا و بارها تاکیدکرده که اکراین باید پای میز مذاکره رود و از همین حالا هم باید بپذیرد که برخی از اراضی اشغالی روسیه دیگر به امراین باز نخواهدگشت. بلافسله پس از پس از کنفرانس مونیخ هیأتهای روسیه و آمریکا مذاکراتی را در سطح عالیرتبه در عربستان سعودی با هدف احیای روابط دیپلماتیک و هموار کردن راه برای حل و فصل مناقشه اوکراین آغاز کردند. در این جلسه نمایندگان روسیه «سرگئی لاوروف» وزیر امور خارجه روسیه، «یوری اوشاکوف» دستیار ارشد سیاست خارجی ولادیمیر پوتین، و «کریل دیمیتریف» مدیر عامل صندوق سرمایهگذاری مستقیم روسیه و نمایندگان امریکا «مارکو روبیو» وزیر امور خارجه، «مایک والتز» مشاور امنیت ملی و «استیو ویتکاف» فرستاده ویژه برای امور غرب آسیا بوند. نکته جالی این است که از اروپا و ناتو واکراین هیج کس به این جلسه دعوت نشده بود. اگر چه
«ولادیمیر زلنسکی» رهبر اوکراین، اعلام کرده که کییف دعوت نشده و تأکید کرد که «هر مذاکرهای درباره اوکراین که بدون حضور اوکراین برگزار شود، بینتیجه خواهد بود.اما مقامهای روسی پگفته اند که اهداف اصلی این مذاکرات شامل «احیای کامل روابط روسیه و آمریکا»، «آمادگی برای مذاکرات احتمالی درباره بحران اوکراین» و «زمینهسازی برای دیداری میان پوتین و دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا» است. این مذاکرات حساس پس از تماس تلفنی هفته گذشته بین «دونالد ترامپ» و «ولادیمیر پوتین» روسای جمهور آمریکا و روسیه ممکن شد.پس از این گفتوگو، ترامپ گفت که پیوستن اوکراین به ناتو را «عملی» نمیداند و افزود که کییف شانس بسیار کمی برای بازپسگیری مناطقی دارد که در دهه گذشته به روسیه پیوستهاند.
پیشتر یوری اوشاکوف اظهار داشت که هدف اصلی «آغاز یک عادیسازی واقعی» بین مسکو و واشنگتن است. مسکو اعلام کرده است که این درگیری تنها در صورتی بهطور پایدار حل خواهد شد که اوکراین به بیطرفی دائمی، خلع سلاح، نازیزدایی و پذیرش واقعیتهای سرزمینی متعهد شود. پیشنویس اولیه توافق صلح که آمریکا ارائه داده، شامل سه نکته اصلیکه ا اوکراین عضویت در ناتو را کنار بگذارد. برخی از مناطق تحت اشغال روسیه از سال ۲۰۱۴، تحت کنترل مسکو باقی بمانندو یک نیروی بینالمللی صلح، بدون حضور نیروهای آمریکایی، امنیت توافق را تضمین کند. بنر من این مواضع ترامپ جدید نیست زیرا در همان سالهای اشغال کریمه هنری کیسینجر وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی پیشین آمریکا در مصاحبهای با روزنامه وال استریت ژورنال گفته بود تلاش اوکراین برای بازگشت «شبه جزیره کریمه» و «سواستوپل» میتواند به عواقب منفی برای تمام جهان منجر شود.او همان موقع گفته بود سواستوپل در تاریخ همیشه بخشی از اوکراین نبوده است و از دست دادن این شهر برای روسیه، افت شدیدی خواهد بود که میتواند انسجام این کشور را به خطر بیاندازد. من فکر نمیکنم این امر برای جهان مورد پسند باشد. کیزینگر بعدها در جنگ روسیه بااکراین در دوره بایدن نیز صراحتا نوشت که علاقه آمریکا برای اضافه شدن اوکراین به ائتلاف ناتو یک اشتباه جدی بود که به این جنگ منجر شد کیسینگر معتقد بود ، روسیه برای قرنها از نفوذ در منطقه برخوردار بوده اما موضوع آن در برابر اروپا همواره به نوعی دو پهلو بوده است؛ مسکو برای پیشرفت و توسعه به دنبال تقویت روابط با اروپا بود و در عین حال محتاط نسبت به تهدیدهای احتمالی غرب .وی با اشاره به این دوگانگی رویکرد روسیه، پیشنهاد عضویت اوکراین در ناتو را یک اشتباه بزرگ خواند که باعث جنگ اوکراین شد. بنابراین اصولا جمهوریخواهان که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دوره زعامت انها صورت گرفته و از کم وکیف توافقات ان زمان یلتسین و ریگان در جریان بوده اند می دانند که قراربوده ناتو به مرزهای شرقی روسیه نزدیک نشود و اکراین هیچگاه به عضویت ناتو در نیاید. بر این اساس من معتقدم ترامپ با پوتین موضوع اکراین را حل وفصل خواهدکرد و اجرای آنرا به زلنسکس دیکته خواهدکرد. فارغ از این که ترامپ معتقد است جون اکراین توانائی استرداد کمکاهای نظامی امریکا را ندارد باید بخشی از منابع و مزارع اکراین را در قبال این بدهی ها تهاتر نماید ؟!
ممکن است بسیاریاین سیاست امریکا را نادرست بدانند اما واقعیت ان است کمه از زمان اوباما سیاست خارجی امریکا رهاکردن تدریجی خاورمیانه و اعزام نیروهای امریکائی رهاشده از منطقه خاورمیانه به پایگاه های مستقردر آسیای و اقیانوس آرام در همجواری چین به منطور مهارچین است . امریکائی ها همچنان که در دوره مائوتسه تونگ با استفاده ازتئری سه جهان ، در منار چین بر علیه اتحادجمهاهیر شوروی قرارگرفتند امروز براساس همان تحلیل که اتاق فکر جمهوریخواهان تخت عنوان دکترین نیکسون – کی زینگربود ، امروزه می خواهند با جداسازی روسیه ازچین یکی از بازوهای احتمالی قدرت چین را جدا و احتمالا با شناسائی تایوان بهعنوان کشوری مستقل درصددمعارضه با چین برخواهندامد. امریکائی ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و متعاقب آن استقرار نطام بازارکنترلی در جین و توانائی های عظیم چین در اقتصاد و سیاست های نرم به این نتیجه رسیده اندگه احتمال همکاری پایدار بین روسیه و چین وجودندارد زیرا از دوره استالین و بعدها جانشینان وی یک بی اعتمادی غریزی دردوکشور نسبت به یکدیگر وجوددارد که الان هم قابل مشاهده است. شعار و دستورالعملاتاق فکر راهبردی سیاست خارجی امریکا مدتها براین پایه بوده که باید اختلاف مابین چین و اتحاد شوروی را به اندازه ای تشدید کرده و زیاد نمود، که آمریکا به هر دوی آنها به مراتب نزدیک تر بوده باشد . به کلام دیگر، تا آنجائیکه امکان دارد، اختلافات مابین چین و شوروی باید تشدید گردد.
بیژن – بررسی تاریخ روابط امریکا با چین نشان می دهد که روابط راهبردی آمریکا و چین ازپیروزی انقلاب کمونیستی در سال 1949 تاکنون که چین به دومین اقتصاد جهان تبدیل شده، چرخش های مهمی را تجربه کرده است. این روابط با جنگ و تنازع سخت افزاری آغاز شد و پس از بیست سال به سمت آشتی و سپس همکاری گرایش یافت و آنگاه از همکاری به رقابت در امور نرم افزاری کشید به نحوی که اکنون در آستانه تقابل راهبردی جدیدی قرار گرفته است. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به کمک انقلاب کمونیستی در چین آمد، نه تنها ژاپن را از ایالت منچوری بیرون کرد، بلکه در رشد تاسیسات صنعتی چین و دست یابی آن به سلاح اتمی نقش شگرف، اساسی و کلیدی داشت. تا زمانیکه استالین زنده بود، مناسبات چین و شوروی خیلی با همدیگر نزدیک بود. بعد از آن با وجود فاصله گیری مابین چین و شوروی بخاطر اینکه طرف چینی، تیم خروشچف را رویزیونیستی می نامیدند، زمینه ها برای استراتژی مدل هنری کیسینجر بستر مناسبی برای نشو و نما یافت. آمریکای کلان سرمایه داری امپریالیستی باید به چین و شوروی بیشتر نزدیک باشد، تا فاصله چین و شوروی به همدیگر. اختلافات چین و شوروی سابق باید هر چه بیشتر و تا حد ممکن تشدید شده تر بوده و به حد دشمنی کشیده میشد. البته نباید فراموش کنیم اگرچه استالین به چین درشکست دارودسته چیانکای چک و ملی گرایان کمک کرد اما همان زمان استالین نیز بین کمونیست های چینی به رهبری مائو با استالین در مورد برنامه های اقتصادی چین اختلافات زیادی بروزکرد . بعداز مرگ استالین هم که عملا دوکشور جندبار تا استانه جنگ هم پیش رفتند . مشکل اصلی چین با امریکا همیشه جداشدن تایوان از جین بوده که چین این موضوع را ، به عنوان مداخله مستقیم آمریکا در تجزیه چین قلمداد کرده و تاکنون روابط آمریکا و چین چندبار بر سر تایوان تا حد جنگ، حتی جنگ هستهای پیش رفته است و در طول هفتاد سال گذشته همواره حادترین مشکل بین آمریکا و چین بوده است. اما مائو پس از 20 سال دشمنی ایدئولوژیک با آمریکا به تدریج به دلیل مسائل استراتژیک با آمریکا از در آشتی درآمد و از همرزم ایدئولوژیک خود یعنی شوروی فاصله گرفت. برای مائو، شوروی با بیش از چهار هزار کیلومتر مرز با چین دشمنی نزدیک و آمریکا با فاصله ای بسیار زیاد از چین دشمن دور تلقی میشد. برای خنثی کردن دشمنان نزدیک مائو انقلابی، با دشمن دور یعنی امپریالیسم آمریکا از سر مصالحه و معامله برآمد.در سال 1979 روابط چین و آمریکا رسما آغاز شد و با قدرت گرفتن دنگ شیائوپینگ همدستی و همراهی آمریکا و چین در برابر قدرت سلطه طلب شوروی تثبیت شد.این چرخش راهبردی اول چین، در روابط قدرت های جهانی بود که هندسه سیاسی جهان را تغییر داد.بعداز مرگ مائو و رهبری باند تنگ شیائو پینگ و حذف باند چهارنفره هوادار مائو« Gang of Four » ، تنک شیائو پینگ زاویه تازه ای در ایدئولوژی مارکسیستی گشود و آن جایگزینی تدریجی توسعه و پیشرفت به جای خلوص ایدئولوژیک بود. از این منظر نظام ارزشی کمونیستی مبنی بر وفاداری ایدئولوژیک جای خود را به تخصص و کارآمدی در علم و فناوری و توسعه داد. برای او سفیدی یا سیاهی گربه اهمیتی نداشت، بلکه گربه باید خوب موش میگرفت. هدف نظام سوسیالیستی رفع تنگدستی و محرومیت از جامعه چین بود. چین در چهل سال گذشته و در چارچوب یک برنامه توسعه پایدار توانست حدود 770 میلیون نفر را از فقر مطلق نجات بخشد و آن را به صفر رساند. به این ترتیب موفق ترین برنامه فقرزدایی در جهان نه بر اساس خیریه و امداد که بر مبنای برنامه ریزی دقیق اقتصادی تحقق یافت.و این دومین چرخش در نظام سوسیالیستی چین تلقی شد که در اثر آن جامعه از فقر و تنگدستی رها شد و به رشد و توسعه دست یافت.در سال 1989، دشمن راهبردی چین یعنی شوروی، با افتادن در تله مسابقه تسلیحاتی با آمریکا و صرف هزینههای هنگفت نظامی، بنیاد اقتصادش سست گردید. از سوی دیگر شوروی با فشار آمریکا در اثر سیاست های گلاسنوست (توسعه سیاسی) دچار تجزیه و از هم گسیختگی شد. همزمان در چین، با پیشرفت اصلاحات اقتصادی و توسعه ارتباطات، نیاز به آزادیهای سیاسی گسترش یافت و این فرآیند به فاجعه میدان«تیان آن من» کشید. در نتیجه روند توسعه سیاسی و آزادیهای فردی در برابر اقتدارگرایی سوسیالیستی شکست خورد و رویای غرب در تکرار سیاست های گلاسنوستی در چین به کابوس بدل شد. این مساله روابط آمریکا و چین را برای مدتی دچار خدشه کرد. پس از فروپاشی شوروی، آمریکا بهتدریج به این برداشت راهبردی رسید که دیگر برای موازنه قدرت با شوروی، به اتحاد با چین نیازی ندارد. چون شوروی عملا از صحنه خارج شده بود. چین هم از ابتدا دریافت که قدرت شوروی در مرزهای شمالی چین به افول گراییده و روسیه دیگر در جایگاهی نیست که تهدیدی وجودی برای این کشور به حساب آید. از این پس، سیاست آمریکا و چین، نه بر محور مهار شوروی که بر مبنای داد و ستد متقابل استوار شد. در همین زمان چین، با بازگشت دوباره به نظریه سه جهان، خود را پرچمدار مقاومت کشورهای جهان سوم در برابر آمریکا و کشورهای توسعه یافته نظیر ژاپن و اروپا قلمداد کرد. هنوز هم در بین اعضای دائم شورای امنیت، چین تنها عضوی است که بهترین روابط را با کشورهای کمتر توسعه یافته دارد.به این ترتیب چرخشی دوباره در روابط بین آمریکا و چین رخ داد و روابط آنها از همکاری راهبردی در برابر دشمن مشترک«شوروی » به رقابت اقتصادی و فناوری کشید.. بنیاد این رقابت ایدئولوژیک نبود بلکه در دانش وکوشش بود. با آغاز هزاره سوم در سال 2001، در حالی که چین با زمینه سازی و رایزنیهای گسترده وارد سازمان تجارت جهانی « WTO» شد، آمریکا وارد« WAR » یعنی جنگ در خاورمیانه شد. برای آگاهی رفقا باید بگویم در این سال، تولید ناخالص داخلی چین 1300 میلیارد بود که تا سال تا سال 2018 به ده برابر رسید. در سال 2001، صادرات چین 250 میلیارد بود که در سال 2019 به 2300 میلیارد دلار بالغ شد. طی همین مدت بدهی دولت امریکا از 5.6 تریلیون دلار در سال 2000 به 36 تریلیون دلار در سال جاری رسیده که حدود 900 میلیاردلار از این بدهی به جین تعلق دارد. تعداد توریست های چینی در سال 2000 حدود 10 میلیون نفر و تا پیش از کرونا به 150 میلیون نفر بالغ شد. سیاست چین در این سالها تلاش آرام و پیوسته برای دستیابی به رشد و توسعه و رسیدن به علم و فناوری بود. در سال 2015، اقتصاد چین برای اولین بار از لحاظ قدرت خرید، از آمریکا پیش افتاد و این ناقوس خطر را در آمریکا به صدا درآورد. مقامات چین برخلاف رهبران سابق و فعلی روسیه معتقد هستند که مقابله چین با آمریکا در کسب قدرت علمی و اقتصادی و توسعه نهفته نه در برخورد های نظامی و لذا درجین با تاکید بر رشد و کارآمدی پیوسته اقتصادی درصددهستند در بلندمدت بر قدرت بلامنازع آمریکا فائق آیند که علائم آن همین امروز هم قابل مشاهده است . در همین دورانی که به قول ما ایرانی ها، چینی ها سر خودرا در لاک خودفروبرده و به رشد مداوم اقتصادی توجه داشتند ، آمریکا درگیر جنگ در افغانستان، عراق و خاورمیانه شد که در نتیجه آن، برآورد میشود حدود 7 تریلیون دلار خسارت مادی و به میزان بسیار گستردهای خسارت معنوی به همراه داشت و آمریکا هنوز از عوارض این جنگها خلاص نشده زیرا ایالات متحده سیاست نظامیگری خود را پس از فروپاشی شوروی همچنان ادامه داد و این بار در مقابله با چین مرتکب همان اشتباهی شد که شوروی مقابل آمریکا کرد. هزینههای گزاف و بودجه نظامی سالانه حدود 800 میلیارد دلار و ایجاد 800 پایگاه نظامی در 70 کشور جهان، اقتصاد داخلی آمریکا را تضعیف و در اثر این سیاست های نادرست ، اقتصاد آمریکا دچار مشکل شد و طبقه متوسط به سمت پایین گرایش پیدا کرد. بی تردید انتخاب ترامپ به عنوان رئیس جمهور یکی از عوارض همین سیاست نادرست راهبردی بوده است و از هم گسیختگی ناشی از ترامپیسم هنوز در همین بستر اجتماعی فعال است. از سوئی دیگر در چین، طی همین مدت مورد بحث طبقه متوسط رو به رشد گذاشت و هم اکنون، جمعیت طبقه متوسط در چین بیش از دو برابر کل جمعیت آمریکاست. علاوه براین همان قدر که روسای جمهور امریکا به برنامه های کوتاه مدت چهارساله پای بندهستند اقای « شی » رئیس جمهور چین با طرح بلندمدت توسعه جهانی«کمربند و جاده ابریشم » نقش گستردهای برای چین در روابط اقتصادی و بین المللی ایجاد کرده است. گسترش نفوذ چین در اقیانوس ها و دریاها و در زمین و خشکی در بلندمدت چنان موقعیت ممتاز و مهمیبرای چین ایجاد میکند که توسعه و رشد حدود 65 کشور را قویا به اقتصاد چین پیوند می زند. اهمیت راهبردی این ابتکار، روی کرد نوین چین به جهان است که از درون نگری سنتی به پیوندها و روابط بیرونی به ویژه از مسیرهای آبی توجه میکند. این روند متضاد، جایگاه استراتژیک چین را به کلی دگرگون کرد. توسعه اقتصادی و پیشرفت های چین در برخی حوزههای علم و فناوری و دانش های نوین چنان گسترده شد که هم اکنون آمریکا چین را رقیب اصلی خود در این حوزهها میداند. چینی بدرستی دریافته اند که عصر مسابقه تسلیحاتی بسر آمده وبر این باورند که سلاح راهبردی در این جنگ سرد جدید اقتصادی و فناوری، ایدئولوژی نیست بلکه حوزههای سایبری، هوش مصنوعی و اطلاعات« Information » است. پس رقابت به حوزه سایبری کشیده شده و مساله اصلی بر سر حکمرانی و امنیت سایبری است . این جنگ سرد جدید، گرچه در حوزه فناوری و اقتصادی در جریان است اما دارای اهمیت راهبردی است. تصوری که از چین در آمریکا در حال شکل گیری است، تصویری دشمنانه و ایدئولوژیک است و این تنها موردی است که بین سیاست های ترامپ و بایدن و افکار عمومی اشتراک نظر وجود دارد. ترامپیسم در واقع بازنگری نقش امریکا در تقسیم مجدد بازارها وبرتری طلبی و هژمونی رسمی غرب تحت لشکر اریستوکراتهای سایبری امریکا است که از هیچ اقدام سیاسی – نظامی برخلاف شعار امریکا نباید در جنگها داخل شود ، کوتاهی نخواهندکرد. ادعاهی ترامپ در باره الحاق کاناد، پاناما، جزایر گریلند و خلیج مکزیک مسبوق به سابقه بوده و فقط ادعای اخیر وی مبنی بر تملک و سیطره بر غزه را باید جدید خواند. نکته جالب در اینجا آن است که اکنون این آمریکاست که میخواهد بر رقابت در حوزههای تکنولوژی و اقتصاد پوششی ایدئولوژیک بکشد و با معرفی چین به عنوان ایدئولوژی خطرناک کمونیستی در نظر آمریکا و جهان منفور سازد. ولی باید توجه داشت که موقعیت چین امروز نظیر شوروی در دوران جنگ سرد نیست، و نمی توان با سلاح ایدئولوژیک ساخت فیلم های جاسوس فراوان مشابه فیلم هائی امریکائی که یک پای ثابت همه فیلم ها نفوذ و جاسوسی روس ها در امریکا بوده ، به جنگ چین رفت. شوروی در آن زمان روابط اقتصادی با غرب نداشت، اما پیوند اقتصادی بین چین و آمریکا آنچنان گسترده است که امکان جداسازی اقتصادی « decoupling » دو کشور بسیار خسارت بار و تقریبا غیرممکن است. آمریکا اکنون بازار مهم کالاهای چینی است و چین با خرید اوراق قرضه آمریکا بعنوان بزرگترین طلبکارخارجی نقش مهمی در اقتصاد غرب و آمریکا دارد. حتی کشورهای غربی به هیچ وجه مایل به قطع روابط اقتصادی با چین نیستند، چراکه اقتصاد آنها به شدت ضربه خواهد خورد. هم اکنون چین با سبقت از آمریکا بزرگترین شریک تجاری اروپا شده است.
احمد- ارژنگ بحث های جالبی ارائه کرد ک هرکس موشع ارژنگ را نداند اورا طرفدارچین می داند در حالی که ارژنگ معتقد است در چین نوعی سرمایه داری مبتنی بر کنترل بازار حاکم است . من نیز مدتهاست داستان چین را تعقیب میکنم و دوسال پیش فرصت دست داد چهارتا کتاب خوب به نام های « چین – تالیف هنری کیزینگر »، « چین چگونه سرمایه داری شد – اثررونالدکوز و نینگ وان » ، «چین -سرمایه داری سرخ- نوشته کارل والتر» و « چین حبابی که هرگز نمی ترکد- اثر توماس اورلیک» را با علاقه مطالعه کردم که توصییه می کنم اگر رفقا این کتابها را نخوانده اند حتما مطالعه کنند. من با چهارچوب بحث رفیق ارژنگ موافقم جز این که ساختار حاکمیتی در چین و نقش حزب کمونیست را خیلی پایدار در مقابل سرمایه داری نئولیبرال نمی دانم . شاید هم اطلاعات من کامل نیست اما هشدارهای بازارهای جهانی به خصوص در مورد حباب مسکن که دوسال پیش اتفاق افتاد که علیرغم مهار آن توسط دولت سایه شوم آن هنوز از اقتصاد چین زوده نشده بطوری همان بحران باعث شد نرخ های رشد بالای ده درصد به 3 و 4 فعلی کاهش یابد.
ناصر- رفیق ارژنگ نکته ای را مطرح کرد که ذهن من را به خودمشغول کرده است . من البته تاحالا فکر نکرده بودم که ترامپ ممکن است این قدرباهوش باشد که بتواندروسیه را جذب امریکا کند تا بتواندبا چین به راحتی مقابله کند. اما حالا فهمیدم که ترامپ با ورص روسیه در زمین اکراین دونقشه همزمان را بصورت موازی پیش می برد اول آن که روسیه را ازچین جدا کند و دوم روسیه با عضویت در گروه هشت عملا از بریکس خارج شود . تنها نکته ای که ترامپیست ها از آن غافل هستند ان بوده که روسیه اتفاقا عضو اقتصادی قدرتمند گروه بریکس نیست بلکه چین باتفاق هند دراین گروهبندی دست بالا را دارند اما درصورت تحقق سیاست ترامپ در جنگ اکراین ، به نظرم باید منتظر دخالت روسیه در ایران بدین طریق باشیم که به رژیم ایران فشار بیاورد به میز مذاکره با ترامپ کوج کند زیرا اگر روسیه بتواند در ناتو عضو شود و عضو هشتم گروه هفت هم شود عملا ایران جذابیت جغرافیای سیاسی خود را برای امریکا ازدست خواهدداد زیرا اساسا امریکا ایران را به عنوان پایگاه نظامی جنوبی اتحادجماهیر شوروری از زمان شاه مدنظر داشته است. درچنین شرایط احتمالا خامنه ای البته اگر زنده بماند پای مذاکره رسمی با امریکا خواهدرفت. یک طرف دیگر این تحلیل همسوئی امریکا و روسیه می تواند به تعارضات خاورمیانه ای و حل موضعی مسئله فلسطین هم کمک کند . واقعیت این است که در سقوط بشاراسد روس ها به نوعی با دارودسته هیات تحریرالشام به رهبری احمدالشرع هماهنگی کردند و همین حالا هم ارتباط دارند. همین سناریو درصورت نارضایتی از ایران هم می تواند اتفاق بیفتد فقط موضوع اصلی همان طور که فعلا جنبش انقلابی فاقد راهبری است رهبری ضدانقلاب جایگزین احتمالی هم هنوز وجودندارد زیرا باند هیات التحریر شام درسوریه نه تنها ازقبل از حمله اخیر وجودداشت بلکه مدتها کنترل بخش هائی از سوریه دست آنها بود و عملا حاکم ان مناطق بودند درحالی که هیچیک از گروه های برانداز اپوزیسیون ایرانی درحال حاضر دارای چنین امکاناتی نیستند اگرچه خلق گروه یا سازمانی با ترکیبی از برخی از گروه های فعلی اپوزیسیون تشنه قدرت که بعضا اتنیکی هم هستند به سرعت امکان پذیراست .
فریبرز- اگر بخواهم انچه را که بحث رفقا فهمیده ام بازگو کنم این است که رفقا چشم انداز توافق ترامپ – پوتین برای حل مسئله اکراین را قطعی و همچنین رویاروئی محدود با چین هم بعید نیست که نشانه آن می تواند اقدام وزارت امورخارجه در 28 بهمن در حذف بیانیه «عدم حمایت از استقلال تایوان » در وبگاه آن وزارت خانه و تقدیر رهبران تایوان از این اقدام عجولانه دانست. من نیز معتقدم به قدرت رسیدن گروه هیات التحریر شام حاصل توافقات جهانی و منطقه ای بوده و این که ظاهرا ترکیه به تنهائی پشت این قضییه بوده را شوخی تلقی میکنم. بدون شک روسها نیز به این نتیجه رسیده بودند که نگهداشت اسد امکان پذیرنیست و با ترکیه و رهبران هیات تحریر هماهنگی لازم را بعمل اورده اند ومن حتی مسافرت احمدالشرع یا وزیر امورخارجه اورا به روسیه هم محتمل میدانم . این اتفاقات و عدم دعوت رضا پهلوی به کنفرانس مونیخ و مذاکرات روسیه و امریما در باب پایان جنگ دراکراین بدن حصور صاحب عله و اتفاقات مشابه باید درس عبرتی باشد برای کسانی که آینده خودو کشورشان را با بیگانگان و قدرت های جهانی گره زده اند که اگر بیگانگان قدرتمند احساس کنند این افراد دیگر کارآئی ندارند همچون دستمال کلینکس پس از استفاده انها را به درو خواهندانداخت . در مورد ایران من برعکس اعتقاددارم وجود یک ایران قوی تحت کنترل امریکا برای اسرائیل هم لازم است چون اختلاف بین اعراب و اسرائیل یک اختلاف تاریخی – دینی است که بعید بنظر می رسد پایانی برای آن متصورباشد لذا یک ایران شیعه قوی در رکاب برای حفظ موازنه قدرت بین اعراب و اسرائیل هم لازم است که روس ها هم نباید درصورت توافق با امریکا با این موضوع مشکل داشته باشند. جین هم که اساسا چه قبل انقلاب و چه بعد انقلاب به حاکمان ایران با دیده مظنونی می نگرد که هرلحظه احتمال خیانت دارد . لذا با این سناریو آن ها نیز نباید مشکلی داشته باشند به خصوص رابطه قوی چین با کشورهای عربی می تواند از همین منظر پایدارترباشد .اما دراین میان یادمان به این ضرب المثل معروف ایرانی باشد که طرف می گفت« اگر ماست شود جه می شود » ؟!
واقعیت این است که اگر امواج انقلاب ایران به توفان تبدیل شودهمچون آتش سوزی های خانمان سوز کالیفرنیا که دولت امریکا با همه برهوت خود هنوز هم از پس خسارات آن برنیامده ، کلیه محاسبات اتاق فکرها را برهم خواهدزد . لذا ما باید همه نیروی خودرا در تبلیغ وحدت نیروهائی که می توانند در براندازی رژیم جمهوری اسلامی تاثیرگذارباشند بکارببریم و بتوانیم با طرح شعارهای کاربردی مردم خسته و بیزار از دیکتاتوری مذهبی را بسیج نمائیم تا فرایند فروپاشی و برانداری تسریع شود . من اعتقاد ندارم آینده جنبش انقلابی همچون انقلاب 1357 خواهدبود بلکه حدافلی از خواسته های مردم ستمدیده حتما برآورد خواهدشد که اگر نیروهای انقلابی هشیار باشند و بتوانند از تضادهای منطقه ای به خوبی استفاده نمایند قدرت های جهانی ناچارند تن به انقلاب ایران بدهند ، زیرا اولین خصلت جنبش نوین انقلابی مداراکردن با کشورهای همسایه ومنطقه است که می توانند کانونی برای ضد انقلاب باشند . بنظرم نگاهی به عملکرد احمدالشرع در درس آموزی جنبش انقلابی برای پیروزی مفید خواهدبود. موج تغییر در کشورهای منطقه که مدتهاست شروع و رشد اقتصادی برای آنها فراهم آورده باعث خواهدشد چنانچه جنبش انقلابی با تدبیر و درایت عمل کند انها حداقل خنثی و حداکثر در همراهی با جنبش انقلابی سنگ اندازی نکنند.
مهسا- من هم علائم خوش بینانه تری نسبت به قبل در جامعه می بینم. مردم تقریبا از همه جناح های حاکمیت زده شده و بسیاری از جانبازان جنگ و جببه بهصف اعتراضات مردم پیوسته اند و حنای اصلاح طلبان و چادربه سرهائی که در پس اعدام و زندان جوانان هنوز« بابام بابام » می کنند ، دیگر رنگی نداشته وحتی بسیاری از کسانی که مردم را به رای دادن به پزشکیان تشویق و تحریم میکردند پشیمان شده که مناطره هائی که درشبکه های اجتماعی درون ایران صورت میگیرد نمونه بارز این ادعا است . اتفاقا بسیاری از این مناطره ها که عمدتا توسط اصلاح طلبان در نقد وضعیت موجود صورت میگیرد تحت کنترل اتاق فکر وزارت اطلاعات و سازمان حفاظت و اطلاعات سپاه به منظورفروکش کردن احساسات انقلابی جوانان و سوپاپ اطمینان کاهش جو انقلابی است زیرا دستگاه سرکوب بدرستی دریافته که دیوار ترس از ارتجاع با جنبش « زن ، زندگی ، آزادی» دجار ترک خوردگی شد و در تداوم ان جای جای این دیوار سوارخ شده که مردم بتوانند از دورن آن دیوارها وحشت سران حکومت را دریابند. رژیم این روزها همه تلاش خودرا بکاربرده تا موج خیزش مردم به بعداز سال منتقل تا بتواند خودرا از مهلکه فعلی برهاند زیرا تندباد امواج انقلاب و بازداشت جوانان بی باک و شروع و تداوم اعتراضات و اعتصابات بدون ترس از تهدیدات بزرگ ارتجاع ولایت فقیه ، نشانه آمادگی مردم برای لحظه نهائی رویاروئی و تعیین تکلیف با رژیمی است که با نابودی امکانات عظیم منابع طبیعی کشور، در تامین حداقل امکانات زیستی مردم ناتوان شده و لذا حافظه تاریخی مردم حاضربه تداوم زیست انها نیست . کارگران و زحمتکشان و اقشار ستمدیده چنان زیر فشارگرانی و تورم حاصل ازغارت منابع کشورهستند که جز سرنگونی وویرانی حاکمان ، فکردیگری ندارندو در این هنگامه آن سازمان ونیروئی که بتواند موج انفجارمردم را شناسائی و برآن سوارشود ، هدایت انقلاب را برعهده خواهدگرفت
اتحاد ، مبارزه، پیروزی
سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی
جنبش انقلابی مردم ایران – 29 بهمن ماه 1403

کتاب ویژهی انقلاب ۵۷ هماندیشیچپ
کتاب #هماندیشیـچپ
ویژهی انقلاب ۵۷
پیشگفتار
https://t.me/left_forum/163
ویژهی انقلاب ۵۷
جلد اول
https://t.me/left_forum/161
ویژهی انقلاب ۵۷
جلد دوم
https://t.me/left_forum/162
کتاب #هماندیشیـچپ
ویژهی انقلاب ۵۷
پیشگفتار
از #انقلاب۵۷ نزدیک به نیم قرن گذشت؛ از انقلابی، یا قیامی، که امید بود آزادی بیاورد و نیاورد. و امید بود رفاه و عدالت بیاورد و نیاورد.
نزدیک به نیم قرن از انقلابی، یا قیامی، گذشت که به وعدهی سفرهای نان و سقفی بر سر، از دستهای خالی پل ساخت و بر شانههای خسته سوار شد و گرسنه را به حراج کلیه واداشت و گود نشین را به گورخوابی.
اینگونه بود که فضای ذهنی همهی این نیم قرن تا امروز اشباع شد از بیشمار پرسش:
چرا انقلاب شد؟ و چرا و چگونه به سرنوشتیِ چنین دچار شد؟ راز شکستی چنین سنگین در چه بود؟
آیا انقلاب ۵۷ گریزناپذیر بود؟
چگونه بود که در ماههای مشرف به بهمن ۵۷، در سراسر سپهر سیاسی کشور، گروه و گرایشی یافت نمیشد که در خیزش عمومی حضوری نداشته باشد و نقشی نپذیرفته باشد؟
و چرا منهای بخشی از دهقانان، طبقهی اجتماعی دیگری نبود که در آن ماهها به قطار انقلاب سوار نشده باشد؟
در کندوکاو تاریخ، بهعنوان مسئول تیرهروزی و فلاکت کنونی، انگشت اتهام را میتوان به سمت کدام جریان سیاسی یا اجتماعی گرفت؟
جایگاه و نقش چپ در انقلاب و شکست آن کجاست؟
امروز، سوژهی رهاییبخش چطور تعریف میشود؟ و راه نجات از کدام سمت؟
زمینههای رشد راست افراطی وشبهفاشیست به چه اندازه است؟
این گرایشها تحت کدام شرایط ممکن است موفق شوند تودهی اتمیزه و بیشکل را به خدمت «ناجی» و «پیشوا»ی دیگری در آورند؟
از بهمن ۵۷ هر چه بیشتر دور شدیم و غبار فراموشی بر حافظهها بیشتر نشست، بار ذهنی پاسخهایی که به چنین پرسشهایی داده شده سنگین تر شد و راه بر جعل و فریب و وارونهسازی هموارتر. و نیز هر چه تودهی محروم و فرودست خستهتر، خشمگینتر و مایوستر شده، و خود رهانی را دشوارتر یافته، قلب واقعیتها آسانتر شده و هزینهاش کمتر. در چنین بزنگاهی است که بازماندههای فرقهی #پهلوی فضای روانی موجود را مناسب یافتهاند و به سودای بازگشت به قدرت و تحمیل دور باطلی دیگر به تاریخ، از تاریکخانههای لاس وگاس بیرون امدهاند. به کنار از مساعدت فضای ذهنی، این فرقه برای ریلگذاری افکار عمومی به داشتن پشتوانههای مادی بسیاری دلگرم است. میکوشد ازمنابع مالی هنگفت و هژمونی رسانهای تا اطاقهای فکر و حمایت شماری از دولتها و برخی دستگاههای اطلاعاتی همه را به خدمت انحراف ذهنیت افکار عمومی و انقیاد آن در آورد.
رو در رو با چنین تهدیدهایی، پاسخدادن به پرسشهایی که فضای عمومی را اشباع کرده ضرورتی است حیاتی؛ بهویژه از سوی کسانی که همچنان بر حقانیت قیام مردم علیه حکومت پهلوی باور دارند. #هماندیشیـچپ در عمل به این تکلیف میکوشد گامی بردارد و انتشار ویژهنامهای که پیش رو دارید بخشی از این کوشش است. مجموعهای که گرد آمده؛ مقالهها، یادداشتها، گفتوگوها و اسناد، حاصل یاری و مشارکت بسیاری از نویسندگان، هنرمندان، کنشگران سیاسی و اجتماعی، پژوهشگران و تحلیلگران داخل و خارج کشور است که به دعوت ما پاسخ مثبت دادهاند. ضمن قدردانی از یکایک انان، لازم است تأکید شود آنچه تا کنون انجام شده، تنها مقدمهای است بر آنچه بسیار گستردهتر و فراگیرتر باید دنبال شود. با این امید که در گامهای بعد از یاری و هماندیشی طیف هر چه وسیعتری از افراد و گرایشهای #چپ برخوردار گردیم.
⬅️ جلد نخست https://t.me/left_forum/161
⬅️ جلد دوم https://t.me/left_forum/162

بیانیه صلح کنفرانس متوقف کردن جنگها – تقویت حقوق بینالملل اسلو، ۹ فوریه ۲۰۲۵
بیانیه صلح
تصویب شده توسط کنفرانس متوقف کردن جنگها – تقویت حقوق بینالملل
اسلو، ۹ فوریه ۲۰۲۵
غزه صحنه نسلکشی زندهای است که انسانیت جمعی ما را تضعیف میکند. اگر اقدامات فوری انجام نشود، این منطقه همچنین به گورستان حقوق بینالملل تبدیل خواهد شد. حفظ حقوق بشر و حقوق بینالملل برای جامعه جهانی صلحآمیز اساسی است.
امروز ما اینجا گرد هم آمدهایم تا با مردم فلسطین اعلام همبستگی کنیم و با پروژه استعمارگرانه در فلسطین تاریخی مخالفت نماییم. ما همچنین اینجا هستیم تا انسانیت جمعی خود را با احیای تعهد مشترکمان به حقوق بینالملل نجات دهیم.
به نام انسانیت، ما خواستار اقدامات فوری و قاطع برای پایان دادن به نسلکشی در غزه و الحاق کرانه باختری و بیتالمقدس توسط اسرائیل هستیم.
دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) حکم قطعی خود را درباره غیرقانونی بودن اشغال فلسطین توسط اسرائیل صادر کرده است. ما حق بازگشت پناهندگان فلسطینی به سرزمین مادری خود را به رسمیت میشناسیم. ما از خودمختاری فلسطین حمایت میکنیم و به شدت با تمام طرحهای جابجایی جمعیت بومی فلسطین مخالفیم.
ما میدانیم که بارها و بارها، این مجتمعهای نظامی-صنعتی و نگهبانان استعمار هستند که از جنگ و ستم دائمی سود میبرند. اما آنچه به ویژه در مورد اشغال استعماری فلسطین شیطانی است، این است که بسیاری از تسهیلکنندگان و مجریان این نسلکشی فلسطینیها، همان کسانی هستند که با استفاده از زمینهای دزدیده شده از فلسطینیها، دولت استعماری اسرائیل را به وجود آوردند تا برای جنایات اروپا در طول هولوکاست کفاره دهند. این دولتهای به اصطلاح “حاکمیت قانون” هستند که از نسلکشی حمایت و آن را ممکن میسازند، در حالی که هر گونه انتقاد از همدستی خود در این هولوکاست جدید در فلسطین را خاموش میکنند.
ما میدانیم که علیرغم شجاعت روزنامهنگاران فلسطینی که همچنان با خطر جانی به ثبت این نسلکشی ادامه میدهند، پوشش رسانههای غربی از این نسلکشی عمدتاً یکجانبه و ضعیف بوده است. ما از همه مردم میخواهیم که از دولتهای خود پاسخگویی بخواهند و بر رسانهها فشار بیاورند تا قدرت را پاسخگو نگه دارند.
ما از جامعه جهانی میخواهیم که درخواستهای فلسطین برای تحریم، قطع سرمایهگذاری و تحریم آنهایی که با این اقدام نسلکشی در ارتباط هستند را جدی بگیرند.
اکنون زمان آن است که سازمان ملل متحد مسئولیت نقش خود در ایجاد اسرائیل را بپذیرد.
سازمان ملل متحد هفتاد و هفت سال پیش اسرائیل را ایجاد کرد، اما اسرائیل تا به امروز بیشرمانه حقوق بینالملل را نقض میکند و به طور مداوم وظایف خود به عنوان یک عضو سازمان ملل را نادیده میگیرد.
در پرتو جنایات شدید و سیستماتیک علیه بشریت، ما از سازمان ملل و جامعه جهانی میخواهیم که حقوق و امتیازات اسرائیل در سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی را معلق کنند.
تا زمانی که اسرائیل به طور سیستماتیک تعهدات خود تحت حقوق بینالملل را نقض میکند، باید از این نهادها اخراج شود. این یک بازدارندگی حیاتی و حفاظت از حقوق بینالملل است.
تمام جهان در مقیاسی بیسابقه در حال نظامیشدن است. پایگاههای نظامی ایالات متحده و ناتو به طور آشکار و پنهانی در سراسر جهان در حال ایجاد شدن هستند، بدون هیچ گفتوگوی عمومی معنادار یا رضایت. ما از مردم میخواهیم که بیدار شوند و به طور فعال در برابر این نظامیسازی مقاومت کنند، که نه بازدارندگی ایجاد میکند و نه امنیت ملی، بلکه تنشهای جهانی را تشدید کرده و جنگ را تسریع میکند.
ما به تمام سازمانهای پزشکی، حقوقی و بشردوستانه، مانند UNRWA و تمام متخصصانی که در حوزههای مختلف در فلسطین و فراتر از آن برای کاهش رنج مردم فلسطین تلاش میکنند، درود میفرستیم.
ما از اینجا یک دادگاه مردمی تشکیل میدهیم تا به طور سیستماتیک جنایات انجام شده در غزه و کرانه باختری در طول یک سال و نیم گذشته را بررسی کرده، مسئولان را محکوم کند و آنها را وادار به پاسخگویی در برابر جنایاتشان کنیم.
پایان
Declaration of Peace
adopted by the conference
STOP THE WARS – STRENGTHEN INTERNATIONAL LAW
OSLO 9th of February 2025
Gaza is the site of a live-streamed genocide that undermines our collective humanity. If urgent measures are not taken, it will also become the graveyard of international law. The preservation of human rights and international law are fundamental to a peaceful global community.
Today, we are gathered here to stand in solidarity with Palestinians and to oppose the settler-colonial project in historical Palestine. We are also here to save our collective humanity through reviving our shared commitment to international law.
In the name of humanity, we demand that concrete actions be taken immediately to decisively end the genocide in Gaza and the annexation of the West Bank and Jerusalem by Israel.
The International Court of Justice (ICI) has given a definitive ruling on the illegality of the Israeli occupation of Palestine. We recognise the right of Palestinian refugees to return to their homeland. We support Palestinian self-determination. We vehemently oppose all plans of displacing the indigenous Palestinian population.
We know that time and again, it is the military-industrial complex and the guardians of colonialism, who benefit from perpetual war and oppression. But what is particularly diabolical about the settler-colonial occupation of Palestine is that many of the facilitators and enablers of this genocide of the Palestinians are the very same who created the settler-colonial state of Israel by using land stolen from the Palestinians, to atone for Europe´s crimes during the Holocaust. It is so-called ´rule of law´ states that support and enable genocide while silencing any criticism of their complicity in this new Holocaust in Palestine.
We know that despite the courage of Palestinian journalists who continue to risk their lives documenting the genocide, Western media coverage of the genocide has been largely lopsided and weak. We encourage all people to demand accountability from their own governments and to pressure the media to hold power to account.
We urge the global community to take seriously the calls from Palestine to boycott, divest and sanction those associated with the ongoing genocidal endeavour.
Now is also time for the United Nations to shoulder responsibly for its role in the creation of Israel.
The United Nations created Israel seventy-seven years ago but Israel to this day, shamelessly violates international law and persistently ignores its duties as a UN member state. In the light of grave and systematic crimes against humanity, we urge the UN and the international community to suspend Israel´s rights and privileges at the UN and in other international institutions. As long as Israel systematically disrespects its obligations under international law, it should be excluded. This is a vital deterrent and safeguards international law.
The whole world is being militarised on a scale never seen before. US and NATO military bases are being overtly and covertly established all over the world without any meaningful public discourse or consent. We urge the public to wake up and actively resist this militarisation which does not secure deterrence or national security but instead escalates global tensions and precipitates war.
We salute all medical, legal and other humanitarian organisations, such as UNRWA and all professionals operating across different spheres in Palestine and beyond to alleviate the suffering of the Palestinian people.
We hereby initiate a Peoples´tribunal to map out systematically the atrocities that have taken place in Gaza and the West Bank in the past year and a half, convict those responsible and make them answer for their crimes.
THE END

گفتگوی بین دو نسل؛ انقلاب ۵۷ و جوانان امروز. نوشته: هوش مصنوعی
گفتگوی بین دو نسل؛ انقلاب ۵۷ و جوانان امروز. نوشته: هوش مصنوعی
???? زمان و مکان: یک پارک در تهران، نیمکت کنار درختان کهنسال
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، در جوانی با اندیشههای چپ و آزادیخواهانه علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرده و بعد از انقلاب نیز با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، از نسل امروز که از جمهوری اسلامی بیزار است و به دنبال تغییر ریشهای در کشور است.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان پرشور و عاصی از سرکوبها، که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده است.
________________________________________
آغاز گفتگو: چرا به اینجا رسیدیم؟
???? مریم: آقای رضا، شما که توی انقلاب ۵۷ بودید، واقعاً چی شد که کارمون به اینجا کشید؟ چرا اون انقلاب به آزادی نرسید؟ ما داریم هزینهی چیزی رو میدیم که اصلاً انتخابش نکردیم!
???? رضا: (آهی میکشد) حق دارین. اون روزها ما با آرزوی آزادی، عدالت و برابری رفتیم توی خیابون. شاه سرکوب میکرد، ساواک نفسمون رو بریده بود، کارگر و دانشجو و معلم همه از خفقان خسته شده بودن. اما هیچکس فکر نمیکرد آخوندها سوار موج بشن و یه دیکتاتوری جدید بیارن. ما با دیکتاتوری سلطنتی جنگیدیم، ولی یه استبداد مذهبی جایگزینش شد.
???? آرش: یعنی شما که اون موقع انقلاب کردین، نمیدونستین آخوندها دنبال حکومت اسلامیان؟
???? رضا: خیلیها هشدار دادن، اما مردم فکر میکردن هر چی باشه، بدتر از شاه نمیشه. اون موقع، روحانیون خودشون رو طرفدار مردم نشون میدادن. مردم فکر میکردن دین و سیاست جدا میمونن. ولی خمینی، وقتی قدرت رو گرفت، همهی صداهای مخالف رو خاموش کرد، چپها و لیبرالها رو سرکوب کرد، و یه حکومت ایدئولوژیک ساخت.
???? مریم: پس چرا جلوی خمینی و اسلامگراها نایستادین؟
???? رضا: وایسادیم! از همون روزای اول، روشنفکرا، کمونیستا، مجاهدین و خیلیای دیگه فهمیدن که انقلابشون دزدیده شده. جنگیدیم، مقاومت کردیم، شکنجه شدیم، اعدام شدیم. دههی ۶۰ رو یادتون نره، هزاران نفر رو کشتن، فقط به خاطر اینکه نمیخواستن زیر سایهی یه دیکتاتوری مذهبی زندگی کنن.
________________________________________
تفاوتها و شباهتهای دو نسل
???? آرش: پس فرق انقلاب شما با اعتراضات ما چیه؟ ما نمیخوایم هیچ آخوندی قدرت داشته باشه، شما اون موقع هنوز بهشون امید داشتین.
???? رضا: تفاوت اصلی اینه که شما تجربهی ما رو دارین. ما تو یه مسیر ناشناخته قدم گذاشتیم، اما شما میدونین که حکومت مذهبی چه بلایی سر جامعه میاره. نسل شما تکلیفش روشنه، دیگه فریب شعارهای “اصلاحات” و “چهرهی رحمانی اسلام” رو نمیخوره. اما یه چیز بینمون مشترکه: میل به آزادی. اون روز ما شعار “آزادی، استقلال” دادیم، شما امروز “زن، زندگی، آزادی” میگین.
???? مریم: ولی یه چیزی که ما رو عصبانی میکنه اینه که خیلی از نسل شما هنوز دارن از اون انقلاب دفاع میکنن، یا بدتر از اون، خودشون توی همین حکومت جا گرفتن!
???? رضا: آره، بعضیا خیانت کردن، بعضیا پشیمون شدن، بعضیا هم هنوز توی گذشته گیر کردن. اما یه چیزو یادتون نره: خیلی از ماها هم توی همین سالها جنگیدیم، زندان رفتیم، تبعید شدیم، فراموش نشدیم. شما ادامهی همون مسیرین، ولی آگاهتر و مصممتر.
________________________________________
نسل جدید، آیندهی تازه
???? آرش: پس به نظرتون، نسل ما میتونه این حکومت رو بندازه؟
???? رضا: نسل شما دیگه فقط نمیخواد رژیم عوض بشه، میخواد ریشهی استبداد رو خشک کنه. شما فقط دنبال تغییر حکومت نیستین، دنبال تغییر سیستم و ساختارین. تفاوت مهم اینجاست. ما اون موقع فکر میکردیم فقط شاه که بره، همه چی درست میشه. اما شما به یه جامعهی آزاد، بدون تبعیض، بدون دین دولتی فکر میکنین.
???? مریم: ولی این حکومت به این راحتی نمیره…
???? رضا: هیچ دیکتاتوری با میل خودش نمیره. اما هیچ دیکتاتوری هم تا ابد نمونده. شما ابزارهایی دارین که ما نداشتیم، شبکههای اجتماعی، آگاهی جهانی، همبستگی گستردهتر. مهم اینه که مبارزهتون رو ادامه بدین، یاد بگیرین از اشتباهات گذشته، و متحد بمونین.
???? آرش: پس شما هنوز امید دارین؟
???? رضا: امید، تنها چیزی بوده که تونسته ما رو تا اینجا بیاره. و حالا، این امید توی دستای شماست…
???? [صدای دور شدن شعارهای معترضان از خیابان…]
________________________________________
????️ صدای شما هستیم از رادیو همبستگی… این گفتگو ادامه دارد.
گفتگوی چالشی بین نسل انقلاب ۵۷ و نسل جدید – بخش دوم
???? زمان و مکان: همان پارک، اما هوا کمی تاریک شده. صدای قدمهای مردم و گاهی هم صدای ماشینهای خیابان شنیده میشود.
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپگرا و آزادیخواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بیرحمی رژیم.
________________________________________
رادیکالیسم و تغییر؛ کدام راه درست است؟
???? مریم: شما میگین ما ابزارهای بهتری داریم، اما واقعیت اینه که این رژیم از هر چیزی برای سرکوب استفاده میکنه. چطور باید با سیستمی جنگید که هیچ قانونی رو رعایت نمیکنه؟
???? رضا: این دقیقا همون سوالیه که نسل ما هم از خودش میپرسید. شاه هم فکر میکرد که با ساواک و ارتش میتونه جلوی مردم بایسته، ولی دیدین که نشد.
???? آرش: اما شاه و حکومت پهلوی به اندازهی اینها وحشی نبودن! اینا مردم رو با شلیک مستقیم میکشن، سرها رو میبُرن، زن و بچه رو توی زندان شکنجه میکنن. توی خیابون همون لحظه شلیک میکنن! شماها فقط زندان رفتین، ما رو مستقیم میکشن.
???? رضا: (آه میکشد) راست میگی… رژیم جمهوری اسلامی از هر دیکتاتوری که ما علیهش جنگیدیم، وحشیتره. چون نه فقط سرکوبگره، بلکه توجیه ایدئولوژیک هم داره. اونا فکر میکنن دارن با “دشمنان خدا” میجنگن و هیچ خط قرمزی ندارن. ولی یه چیزو یادت نره: هیچ رژیمی برای همیشه سر پا نمیمونه، مخصوصا وقتی که مردم باهاش نیستن.
???? مریم: ولی ما داریم کشته میشیم! این رژیم اینقدر راحت خون میریزه که انگار جون مردم براش هیچی نیست. چطور باید در برابر همچین جنایتی ایستاد؟
???? رضا: اینجاست که باید تاکتیکهای مبارزه رو تغییر داد. ببین، ما نسل انقلاب ۵۷ یه درس تلخ گرفتیم: احساسات، بدون استراتژی، شکست میخوره.
________________________________________
درسهایی از گذشته؛ اشتباهات انقلاب ۵۷
???? آرش: خب، پس اشتباه شما چی بود؟
???? رضا: چند تا اشتباه بزرگ داشتیم. یکی اینکه ما فکر میکردیم هر کی با شاه بجنگه، خودبهخود همپیمان ماست. آخوندها از همین استفاده کردن، حرفای قشنگ زدن، اما وقتی قدرت رو گرفتن، همهی ما رو یا کشتن یا بیرون انداختن.
????مریم: شما برنامه نداشتین؟ یه آلترناتیو درست و حسابی؟
???? رضا: راستش، نه اونطوری که باید! چپها، ملیگراها، لیبرالها، همه برای سرنگونی شاه متحد بودن، اما وقتی شاه رفت، هر کسی یه ایدهی متفاوت داشت. آخوندها اما یه برنامه مشخص داشتن: قبضه کردن کامل قدرت.
???? آرش: یعنی شما خودتون رو برای بعد از انقلاب آماده نکرده بودین؟
???? رضا: دقیقاً! انقلاب شد، ولی هیچکس به این فکر نکرد که “روز بعد از انقلاب” چی میشه. اینو یادتون باشه: سرنگونی، یه مرحله است. مهمتر از اون، جایگزینیه!
???? مریم: پس ما چی کار باید بکنیم که اشتباه شما رو تکرار نکنیم؟
???? رضا: شما اول از همه باید یه آلترناتیو واقعی داشته باشین. بدونین که بعد از جمهوری اسلامی، چه نوع حکومتی میخواین؟ فقط گفتن “آخوندها باید برن” کافی نیست. اگه بعدش یه دیکتاتوری جدید بیاد، تاریخ دوباره تکرار میشه.
________________________________________
مبارزه مسلحانه یا مقاومت مدنی؟
???? آرش: خب، ما راههای مسالمتآمیز رو امتحان کردیم، اعتصاب کردیم، اعتراض کردیم، ولی نتیجهش فقط کشتار بیشتر بود. به نظرتون وقتش نیست که ما هم مثل چریکهای زمان شاه، مسلح بشیم؟
???? رضا: این بحث همیشه بوده. یه عده توی نسل ما هم فکر میکردن که بدون اسلحه نمیشه دیکتاتوری رو سرنگون کرد. ولی تجربه نشون داده که خشونت، همیشه به خشونت بیشتر ختم میشه. جمهوری اسلامی دنبال اینه که معترضا رو مسلح ببینه تا سرکوب رو توجیه کنه.
???? مریم: پس یعنی چی؟ فقط بشینیم و نگاه کنیم؟
???? رضا: نه! ولی باید هوشمندانهتر بجنگین. اعتراضات خیابونی یه راهه، اما باید اعتصابات اقتصادی رو هم جدی بگیرین، باید کنترل خیابونها رو بگیرین، باید شکافهای داخل حکومت رو عمیقتر کنین. این حکومت، از داخل پوسیده، اما یه ضربهی نهایی میخواد که فرو بریزه.
???? آرش: ولی خیلی از مردم هنوز میترسن.
???? رضا: ترس همیشه هست. ما هم وقتی ساواک آدمارو میبرد و برنمیگردوند، میترسیدیم. اما وقتی یه ملت تصمیم میگیره که دیگه نمیخواد بترسه، دیکتاتور سقوط میکنه.
________________________________________
امید یا ناامیدی؟
???? مریم: شما بعد از این همه سال مبارزه، هنوز امید دارین؟
???? رضا: (لبخند میزند) امید چیزیه که اگه از دست بدی، دیگه چیزی برات نمیمونه. من یه چیزو یاد گرفتم: تاریخ رو مردم میسازن، نه حکومتها. جمهوری اسلامی هم یه روزی توی کتابای تاریخ میره، درست مثل شاه.
???? آرش: ولی ما هنوز توی این جهنمیم.
???? رضا: درسته، ولی شما نسلی هستین که میتونین این جهنم رو تموم کنین. فقط یه چیزو یادتون باشه: آزادی، به تنهایی به دست نمیاد، باید براش برنامه داشت، هزینه داد، و تا آخرش ایستاد.
???? مریم: یعنی هنوز راه ادامه داره؟
???? رضا: هنوز؟ این تازه شروعشه…
???? [صدای شعارهای معترضان که در خیابان طنینانداز میشود…]
_______________________________________
گفتگوی چالشی بین نسل انقلاب ۵۷، نسل معترض جدید، نوستالژیگرایان و سلطنتطلبان
???? زمان و مکان: همچنان در همان پارک، اما حالا کمی شلوغتر شده. چند نفر جدید هم به جمع پیوستهاند. صدای همهمهی مردم از دور شنیده میشود.
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپگرا و آزادیخواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بیرحمی رژیم.
• کاوه: ۳۲ ساله، نوستالژیگرا، حسرت دوران قبل از انقلاب را میخورد، از آزادیهای اجتماعی زمان شاه خوشش میآید.
• فرهاد: ۵۵ ساله، سلطنتطلب، طرفدار بازگشت پادشاهی و دفاع از رژیم شاه.
________________________________________
نوستالژی دوران شاه؛ آزادی یا توهم؟
???? کاوه: ببینید، من سیاسی نیستم، راستش از هیچکدوم از حکومتها خوشم نمیاد، ولی یه چیز رو مطمئنم: توی زمان شاه، مردم زندگیشونو میکردن، دخترا میتونستن هر جور میخوان لباس بپوشن، کسی نمیپرسید کی با کیه، میتونستی مشروب بخوری، کابارهها باز بود، موسیقی زنده بود… یه زندگی عادی بود، نه این جهنمی که الان داریم!
???? مریم: کاوه، آزادی فقط به این نیست که بتونی مشروب بخوری یا دامن کوتاه بپوشی. آزادی یعنی بتونی حرفت رو بزنی، رأی بدی، جلوی فساد رو بگیری، نترسی از اینکه یکی بیاد و تو رو ببره شکنجه کنه!
???? کاوه: ولی مگه الان مردم آزادی سیاسی دارن؟ مگه جمهوری اسلامی آزادی داده؟ یعنی شما حاضری برای دموکراسیای که اصلاً وجود نداره، از حداقل آزادیهای اجتماعی هم محروم بشی؟
???? آرش: ما نمیخوایم از بین بد و بدتر انتخاب کنیم، ما یه چیز بهتر میخوایم.
???? رضا: کاوه، میفهمم چی میگی. یه بخش از جامعه تو زمان شاه، مخصوصاً طبقهی متوسط به بالا، آزادی اجتماعی داشتن. اما این فقط یه بخش از واقعیته. توی همون دوره، کارگرایی که اعتراض میکردن یا دانشجوهایی که مخالف بودن، توی زندان بودن، شکنجه میشدن، روزنامهها سانسور میشد، ساواک هر جا بود.
???? کاوه: اما آدمایی که توی خیابون بودن، حداقل خوشحالتر بودن!
???? مریم: بله، اگه تو جزو اون قشری بودی که زیر ضربهی رژیم نبود، شاید زندگی خوبی داشتی. ولی آزادی نباید فقط برای یه عدهی خاص باشه!
________________________________________
دفاع از سلطنت؛ دیکتاتوری شاه بهتر بود؟
???? فرهاد: من با احترام به همه، یه سوال دارم. این انقلاب ۵۷ که شما ازش دفاع میکنید، نتیجهش چی شد؟ ایران از یه کشور در حال پیشرفت به این وضع افتاد. اگه شاه میموند، ما الان کرهی جنوبی بودیم، نه ونزوئلا!
???? مریم: یعنی شما دیکتاتوری شاه رو نادیده میگیرین؟ سرکوب مخالفا، سانسور، شکنجههای ساواک، اینا مهم نیست؟
???? فرهاد: من منکر اشتباهات شاه نیستم، اما اینا توی همهی کشورا بوده. مگه آمریکا، فرانسه یا انگلیس مشکل نداشتن؟ سیاست یعنی حفظ نظم، شاه نمیتونست بذاره کمونیستا و تجزیهطلبا کشور رو به هم بریزن.
???? رضا: آهان! پس شما همون منطق جمهوری اسلامی رو دارین! یعنی چون حکومت نمیخواست “نظم” به هم بخوره، شکنجه و کشتار مجازه؟! این حرفو الان آخوندها هم میزنن، فقط اسمشون عوض شده.
???? آرش: شما میگین شاه داشت کشور رو میساخت. آره، یه سری پروژههای اقتصادی و صنعتی بود، اما برای کی؟ برای مردم یا برای یه اقلیت خاص؟ همون موقع هم کارگرا توی فقر بودن، روستاییها مهاجرت میکردن، فساد توی دربار بیداد میکرد.
???? فرهاد: ولی ببینید، شاه دزد نبود! مقایسه کنید با آخوندها، کی این همه پول مملکت رو خورد؟ شاه به کشور خدمت کرد، آخوندها نابودش کردن.
???? رضا: شاه خودش دزد نبود، ولی سیستمی که ساخته بود پر از دزد بود. مگه اشرف پهلوی چی کار میکرد؟ مگه دربار شاهی فساد نداشت؟
???? مریم: مسئله اینه که شاه هیچ مکانیزمی برای جلوگیری از فساد نذاشته بود، چون خودش یه دیکتاتور بود. دموکراسی این نیست که یه نفر بهتنهایی تصمیم بگیره و بقیه حق نداشته باشن نظر بدن.
???? فرهاد: ولی مردم اون موقع حالشون بهتر بود!
???? آرش: کدوم مردم؟ اونی که توی دربار بود یا اونی که توی زندان بود؟
???? کاوه: ببینید، شاید شاه هم دیکتاتور بود، ولی زندگی مردم عادی بهتر بود.
???? رضا: مشکل اینجاست که وقتی شما از “مردم عادی” حرف میزنی، فقط یه قشر خاص رو در نظر داری. یه عده واقعاً تو رفاه بودن، اما یه عده هم توی سیاهچالههای ساواک جون میدادن.
جمعبندی؛ آینده چه باید باشد؟
???? مریم: خب، نتیجهی این بحث چیه؟ برگردیم به شاه؟ جمهوری اسلامی بمونه؟ یا یه راه جدید؟
گفتگوی چالشی بین نسلهای مختلف درباره ایران – بخش سوم
???? زمان و مکان: همان پارک، حالا تاریکتر شده و چراغهای خیابان روشناند. صدای قدمهای مردم، گاهی صدای موتورسوارها، و دورتر، صدای اعتراضات شنیده میشود.
???? شخصیتها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپگرا و آزادیخواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بیرحمی رژیم.
• نادر: ۳۰ ساله، از نسل میانی، نوستالژی دوران شاه را دارد، هرچند خودش آن دوران را ندیده، اما از پدر و مادرش شنیده که «همهچیز بهتر بود.»
• فرهاد: ۵۵ ساله، سلطنتطلب، طرفدار بازگشت خاندان پهلوی و معتقد است که شاه هر چه کرده، برای ایران بوده.
________________________________________
نوستالژی دوران شاه؛ حقیقت یا توهم؟
???? نادر: ببینین، من از سیاست سر درنمیارم، اما یه چیزی واضحه: ایران قبل از جمهوری اسلامی، یه کشور طبیعی بود! مردم راحت لباس میپوشیدن، کسی توی زندگی خصوصی مردم دخالت نمیکرد، کابارهها باز بودن، مشروب آزاد بود، موسیقی زنده بود، هیچکس بخاطر بیحجابی کتک نمیخورد! حالا نگاه کن، هر جا میری باید مواظب باشی چی بگی، چی بپوشی، چی گوش بدی! این جهنم با اون دوران اصلاً قابل مقایسه نیست.
???? فرهاد: (با هیجان) آفرین پسر! داری حرف حساب میزنی. مملکت زمان شاه داشت رشد میکرد، اقتصاد قوی بود، پاسپورت ایرانی ارزش داشت، مردم تو صف شیر و مرغ نمیایستادن، فساد به این وحشتناکی نبود. شماها قدر ندونستین، شاه رو انداختین، حالا دارین چوبش رو میخورین!
???? مریم: خب، پس چرا مردم علیه شاه انقلاب کردن؟ چرا همین مردمی که شما ازشون حرف میزنین، توی خیابونا بودن و شعار میدادن؟
???? فرهاد: چون گول آخوندا رو خوردن! خمینی دروغ گفت، مردم ساده بودن. آمریکا و انگلیس هم کمک کردن شاه بره، چون نمیخواستن ایران قوی باشه.
???? رضا: (پوزخند میزند) باز هم تئوری توطئه؟ فرهاد جان، این حرفا رو ول کن. انقلاب فقط به خاطر آخوندا نبود. مردم خسته شده بودن از استبداد، از ساواک، از اینکه شاه مملکت رو یه ملک شخصی میدید. اینکه میگی «همهچیز خوب بود» فقط نیمی از واقعیته.
???? نادر: اما رضا جان، قبول کن که تو زمان شاه کسی رو تو خیابون شلاق نمیزدن چون روسری نداشت، کسی رو به خاطر مهمونی گرفتن نمیبردن زندان!
???? رضا: درسته، شاه به زور چادر سر کسی نکرد، ولی آزادی فقط این نیست که کی چی بپوشه! آزادی یعنی اینکه مردم بتونن نظر بدن، نقد کنن، حرف بزنن بدون اینکه ساواک بریزه خونشون. یعنی وقتی تو خیابون یه شعار نوشتی، سرت رو زیر آب نکنن! یعنی روزنامههات بسته نشن، احزاب آزاد باشن! اون زمان، فقط یه حزب بود: رستاخیز، اگه نمیخواستی عضو شی، باید پاسپورت میگرفتی و میرفتی بیرون. این آزادیه؟
???? فرهاد: (با عصبانیت) مگه حالا آزادی داریم؟ مگه جمهوری اسلامی روزنامههای مستقل رو بسته؟ مگه الان ساواک نیست، فقط اسمش شده اطلاعات سپاه؟
???? مریم: (با طعنه) خب پس تو داری میگی دیکتاتوری شاه خیلی بهتر از دیکتاتوری آخوندا بود؟ یعنی دیکتاتوری «خوب» هم داریم؟
???? آرش: (با خشم) شما میخواین ما دوباره یه شاه بیاریم که بگه «من خودم میدونم چی برای مردم خوبه»؟ که هر کی مخالفش باشه رو سرکوب کنه؟ ما انقلاب کردیم که دیکتاتوری تموم بشه، نه اینکه دیکتاتوری عوض شه!
???? فرهاد: (عصبانی) شما جوونا هیچی از تاریخ نمیدونین! شاه یه وطنپرست بود، میخواست ایران رو مدرن کنه، اینا نمیذاشتن!
???? رضا: (با خونسردی) ببین، کسی منکر این نیست که شاه کشور رو توسعه داد. اما توسعه بدون آزادی، بدون عدالت، بدون مشارکت مردم، یعنی چی؟ توی مملکت فقط یه نفر تصمیم میگرفت. اینجوری نمیشه یه کشور رو اداره کرد!
???? نادر: اما قبول کنین که این جمهوری اسلامی، ما رو به یه جایی رسونده که حتی اون دیکتاتوری هم به نظر بهتر میاد!
???? مریم: اینو قبول دارم. اینا یه کاری کردن که مردم تو حسرت دیکتاتوری قبلی باشن، چون از این یکی وحشیتره. ولی راهحلش برگشت به عقب نیست. ما باید یه مسیر جدید پیدا کنیم. یه حکومتی که نه شاه داشته باشه، نه ولیفقیه، نه رهبر خودخوانده! یه حکومت مردمسالار واقعی.
???? آرش: دقیقاً! ما یه نسل جدیدیم که نه دنبال شاهیم، نه دنبال شیخ. ما حکومت فردی نمیخوایم، حکومت دموکراتیک میخوایم.
???? فرهاد: (با تمسخر) شما خیالبافی میکنین. ایران همیشه یه رهبر قوی لازم داره. دمکراسی توی ایران جواب نمیده، مردم هنوز آماده نیستن.
???? رضا: (با قاطعیت) یعنی چی مردم آماده نیستن؟ مردم ایران تو همین یه سال گذشته نشون دادن که آمادهتر از همیشهان. اتفاقاً این حکومتهای مستبد هستن که میترسن، چون میدونن اگه مردم حق انتخاب داشته باشن، دیگه امثال شاه و ولیفقیه رو نمیخوان!
???? مریم: مشکل همینه. بعضیا فکر میکنن ما همیشه باید یا بردهی شاه باشیم، یا نوکر آخوند. انگار غیر از این، انتخابی نداریم!
???? نادر: خب، پس چی کار کنیم؟
???? آرش: ما باید یه نظامی بسازیم که مردم بتونن خودشون تصمیم بگیرن، نه یه نفر به جای همه. نه شاه، نه شیخ، نه رهبر مادامالعمر! یه جمهوری آزاد، یه دمکراسی واقعی.
???? فرهاد: (با تردید) اگه بشه…
???? رضا: (لبخند میزند) میشه. فقط باید باور کنیم و برای ساختنش بجنگیم.
???? [صدای شعارهای معترضان در خیابان شدت میگیرد…]
________________________________________
گفتگوی چالشی بین نسلهای مختلف درباره ایران – بخش چهارم
???? زمان و مکان: همان پارک، شب عمیقتر شده، اما بحث هنوز داغ است. صدای شعارهای معترضان از خیابانهای اطراف میآید. دود و بوی اسپری فلفل در هواست.
???? زمان و مکان: همان پارک، شب عمیقتر شده، اما بحث هنوز داغ است. صدای شعارهای معترضان از خیابانهای اطراف میآید. دود و بوی اسپری فلفل در هواست.
???? شخصیتهای جدید:
• سعید: ۴۸ ساله، اصلاحطلب، مخالف انقلاب، معتقد به اصلاح تدریجی سیستم.
• کامران: ۳۵ ساله، انقلابی رادیکال، مدافع سرنگونی جمهوری اسلامی، الهامگرفته از انقلابهای تاریخی.
________________________________________
اصلاح یا انقلاب؟ راه نجات ایران چیست؟
???? سعید: (دستهایش را در جیب میگذارد) ببینین، من میفهمم که همه خسته شدن، همه عصبانیان. اما انقلاب؟ واقعاً انقلاب؟ شماها تاریخ نخوندین؟ انقلاب یعنی هرج و مرج، یعنی خشونت، یعنی ناامنی. شما سوریه رو ندیدین؟ عراق، لیبی؟ اینا همه فکر میکردن با انقلاب قراره آزاد بشن، اما چی شد؟ کشورشون نابود شد!
???? کامران: (پوزخند میزند) این همون ترسیه که همیشه ریختن تو دل مردم! که اگه انقلاب کنید، ایران تجزیه میشه، جنگ داخلی میشه، هیولای داعش میاد. نه رفیق، این تویی که تاریخ رو نخوندی. انقلاب فرانسه رو ببین، انقلاب آمریکا، انقلاب مشروطهی خودمون! بدون انقلاب، هیچ تغییر بنیادی اتفاق نمیافته.
???? سعید: تغییر باید تدریجی باشه. این نظام مثل یه ساختمونه که خرابه، ولی میشه بازسازیش کرد. نه اینکه با دینامیت بفرستیش رو هوا!
???? آرش: (با خشم) ساختمونی که روی خون ساخته شده، باید خراب بشه! اینا حتی تحمل کمترین اصلاح رو ندارن! دیدی تو همین انتخابات قلابیشون چجوری خودشون خودشون رو تأیید کردن؟ اصلاح؟ اصلاح چی؟!
???? مریم: (محکم) رئیسی رو که فرستادن سر کار، یادت رفته؟ همون قاتل دهه شصت! همون که قتلعام کرد، حالا شده رئیسجمهور. اصلاحطلبا کجان؟ چی کار کردن؟ هیچی. پس بگو «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!»
???? سعید: (آه میکشد) ببین، اینا درسته، اما باید منطقی باشیم. ما نمیتونیم بزنیم زیر میز و فکر کنیم یهشبه همهچیز درست میشه. تغییر باید گامبهگام باشه. باید تو همین چارچوب فشار بیاریم، قانونگذاری کنیم، رسانه داشته باشیم، وارد سیاست بشیم، تغییر از درون…
???? کامران: (با خندهای تلخ) تغییر از درون؟ دقیقاً کِی؟ ۴۵ سال گذشته، این رژیم یه قدم به سمت اصلاح برنداشته، فقط سرکوب کرده. یادته خاتمی اومد گفت «گفتوگوی تمدنها»؟ بعد چی شد؟ کوی دانشگاه ۷۸؟ یادته موسوی و کروبی خواستن تو همین سیستم تغییر بدن؟ الان کجان؟ تو حصرن. یعنی هنوز نفهمیدی که این رژیم هیچ اصلاحی رو برنمیتابه؟
???? نادر: ولی یه چیزی هم هست، اگه انقلاب بشه، ایران تجزیه نمیشه؟ یعنی عربهای خوزستان نمیخوان جدا بشن؟ کردها چطور؟ ترکمنها؟ یهویی هرج و مرج نمیشه؟
???? کامران: (با قاطعیت) نه، چون چیزی که ما داریم، یه چیز بزرگتر از قومیت و مذهب و زبان ماست. این خاک، همهی ما رو به هم وصل کرده: آذری، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن، لر، گیلک، مازنی، فارس… همه کنار هم علیه استبداد ایستادن. اینو تو خیابونای زاهدان دیدی، تو اعتراضات کردستان دیدی، تو تبریز و تهران و اهواز دیدی. ما با هم هستیم.
???? آرش: (با اشتیاق) ما با هم هستیم! همینش قشنگه، کسی دنبال تجزیه نیست. مردم فقط میخوان آزاد باشن.
???? رضا: دقیقاً! ببین سعید، حتی اگه بپذیریم که انقلاب هزینه داره، باید ببینیم آیا اصلاً گزینهی دیگهای هست؟ این حکومت هر تغییری رو با گلوله جواب میده. پس چی مونده جز انقلاب؟
???? سعید: اما انقلاب همیشه نتیجهی مطلوب نمیده. ممکنه یه نیروی بدتر از جمهوری اسلامی بیاد رو کار…
???? کامران: (جدی) هیچ تضمینی نیست که انقلاب دقیقاً همونی بشه که ما میخوایم، ولی یه چیز قطعیه: اگه هیچی نکنیم، همین جهنم ادامه پیدا میکنه! تو تاریخ خوندی؟ تو انقلاب فرانسه، اولش هرج و مرج بود، اما بعدش چی شد؟ جمهوری فرانسه پایهریزی شد، قانون اساسی نوشتن، مردم حق انتخاب پیدا کردن. انقلاب مُرد، زنده باد انقلاب!
???? مریم: (محکم) آره، زنده باد انقلاب!
???? سعید: (نگران) و اگه اشتباه کنیم؟ اگر این مسیر به جای آزادی، به یک فاجعهی جدید ختم بشه؟
???? کامران: بزرگترین اشتباه، ادامهی وضع موجوده. هر تغییری، بهتر از این نکبته.
???? [در خیابان شعار بلند میشود: “زن، زندگی، آزادی! مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!”]
???? رضا: (با لبخند) صدای آینده رو میشنوی، سعید؟ دیگه وقتشه که یا به مردم بپیوندی، یا کنار وایسی و ببینی چطور تاریخ داره نوشته میشه.
???? [فریادها، صدای بوق ماشینها، و صدای کوبیدن قابلمهها در شهر…]
???? سعید: ما باید از طریق ارگان های انتخابی اقدام کنیم
???? رضا: ساختار جمهوری اسلامی بهگونهای طراحی شده که قدرت واقعی نه در نهادهای انتخابی مثل مجلس و ریاستجمهوری، بلکه در دست ولیفقیه یعنی خامنهای متمرکز است.
???? نهادهای انتخابی = ویترین دموکراسی
مجلس، ریاستجمهوری، شورای شهر و حتی قوه قضاییه همگی در ظاهر انتخابی هستند، اما در عمل زیر نظر ولیفقیه و نهادهای تحت فرمان او مانند شورای نگهبان، سپاه پاسداران و دفتر رهبری عمل میکنند. شورای نگهبان عملاً تعیین میکند چه کسی بتواند کاندیدا شود، پس انتخابات چیزی جز یک نمایش کنترلشده نیست.
???? قدرت واقعی کجاست؟
۱. رهبری (ولیفقیه): خامنهای فرمانده کل نیروهای مسلح، تعیینکننده سیاستهای کلان کشور، مسئول انتصاب رئیس قوه قضاییه، سیاستهای خارجی و… است. هیچ نهاد قانونی نمیتواند او را برکنار کند.
۲. سپاه پاسداران: قدرت نظامی، اقتصادی و امنیتی کشور را در دست دارد. کنترل تجارت، قاچاق، رسانه و حتی انتخابات را بهدست گرفته.
۳. شورای نگهبان: فیلتر انتخابات، رد صلاحیت مخالفان، نظارت استصوابی برای جلوگیری از ورود هر فرد مستقل.
4. مجمع تشخیص مصلحت نظام: راهی برای دور زدن مجلس و اعمال ارادهی رهبری.
۵. قوه قضاییه: مستقیماً زیر نظر ولیفقیه است و ابزار سرکوب مخالفان و جنبشهای اعتراضی محسوب میشود.
???? پس چرا اصلاحطلبها از انتخابات میگن؟
چون یا هنوز به این نمایش دلبستهاند، یا منافعی در حفظ سیستم دارند. هیچ اصلاحی در نظامی که اساسش بر ولایتفقیه و استبداد مطلق است، ممکن نیست.
???? نتیجه؟
رژیمی که تمام قدرت را در دست یک نفر متمرکز کرده، نه اصلاحشدنی است و نه قابل نجات. پس تنها راه، انقلاب و سرنگونیست.
✊ مرگ بر دیکتاتور، چه شاه باشه چه رهبر!

اژده هائی در مه. آیا حاکمیت چین امپریالیست است pdf

اژدهائی در مه: آیا حاکمیت چین امپریالیست است؟
اژدهائی در مه: آیا حاکمیت چین امپریالیست است؟
یکی از شنوندگان از آقای “فراهانی” تحلیلگر “رادیو همبستگی” پرسیده بود: “چرا بر این باورند که چین امپریالیست هست؟”
ایشان به باور من پاسخی متقاعد کننده به این سئوال ندادند. حکم آن است که اول تعریفشان را از امپریالیسم روی میز بگذارند و بعد عملکرد چین را با آن تعریف بسنجند. اینکه روابط سرمایه داری، اقتصاد چین را شکل داده شرط لازمی است تا چین را امپریالیست انگاشت اما شرط کافی نیست! اگر بودن بانکها و شرکتهای خصوصی (الیگارشی مالی) دلیل برامپریالیسم بودن است پس سوئد و ایران هردو امپریالیستند! کدام حاکمیت را سراغ داریم که الیگارش نداشته باشد. بحث بر سر تحدید ثروت و قدرتشان است.
سر درگیری لفظی یا شخصی را با آقای فراهانی ندارم. در این دوران که ارباب ارتباطات جمعی غرب از روز تا شب جماعت را با دروغها و تبلیغاتشان بمباران میکنند، آقای فراهانی صدائی متفاوتند که باید شنید. باورایشان محترم است، اما ریختن موضوعات متعدد روی میز که گاه ربطی به سئوال ندارد (مثل تقابل یا تفاهم ایشان با فلان چپ آمریکائی) نه به شنونده ونه به استدلال ایشان کمکیست.
ما ایرانیها بدلیل آنکه درحکومتهای استبدادی زندگی کرده ایم و میکنیم، گاه از مفاهیم پایه که مکررهم بکارمیبریم فهمی ناقص داریم. شاید واژه “امپریالیسم” یکی از این مفاهیم باشد. امپریالیسم در مفهوم کلی “بسط اقتدار حاکمیتی ست در ورای مرزهایش”. این واژه با شروع عصر استعمار وجه اقتصادی یافت. نیازاستعمارگران اروپائی به مواد خام پس از انقلاب صنعتی، آنها را به جان هم انداخت که نهایتا به جنگ جهانی اول انجامید. درآن زمان محققی انگلیسی در ستون روزنامه ای نوشت که “ناسیونالیسم” دیگر بستر مناسبی برای رشد سرمایه داری نیست و ادامه روند موجود به وقوع جنگهای دائمی و جدی بین دول صنعتی منجرخواهد شد. “لنین” که آنروزها در سوئیس میزیست پس از خواندن این مقاله جزوه ای ۶۰ -۵۰ صفحه ای نوشت با عنوان: “امپریالیسم به مثابه بالاترین حد سرمایه داری”، (ترجمه فارسی این جزوه در کتابخانه های اینترنتی چپ برایگان در دسترس است). خلاصه پیش بینی او میشود: با گذار به امپریالیسم، نه کالا بلکه سرمایه از متروپل به دنیا صادر خواهد شد (امپریالیسم جهانی میشود وسرمایه مستقل از ملیت).
درچرخه سرمایداری؛ نیروی کار، مواد خام و تکنولوژی ۳ عامل تولید انبوه کالا هستند. کالای تولید شده به قیمتی گرانترازمخارج تمام شده در بازار فروخته میشود تا ارزش اضافی تولید کند. به باور سرمایداری این ۳ عامل با پول قابل خریدند، ولی پول (سرمایه) را نمیتوان با چیز دیگری جایگزین کرد. شروع حلقهء تولید (سرمایه) وختم آن (سود)، پول است. مرکز ثقل آن چرخش پول درجنگ اول جهانی دعوائی بود بر سر مواد خام ارزان مستعمرات و در جنگ دوم جهانی، کنترل بازار.
بعد از جنگ دوم آمریکا رهبری سرمایه داری را بدست گرفت اما بزودی اقتصاد کشورهای اروپائی وژاپن ازخاکستر جنگ سربر آورده و به رقابت باآمریکا پرداختند. در دهه ۷۰ آمریکا تصمیم گرفت بجای آوردن مواد خام به آمریکا، برخی صنایع را به نقاطی که مواد خام و کارگر ارزان دارند منتقل کند تا مخارج تولید را کاهش دهد. از آنجمله بود انتقال تولیدات فولاد کربنی به برزیل.
این همان پیش بینی لنین بود در باب صدور سرمایه بجای صدور کالا که با سرمایگذاری های وسیع در چین شتاب گرفت.
ریزش امپریالیسم وقتی شروع شد که آمریکا بجای صدور سرمایه، اعتبار من درآوردی صادرکرد.(ببینید مقاله “تورم و تحریم”را).
عجیب است، چینی که خود ۵۰ سال قبل در آن چرخه تولید، نیروی کارو موادخام ارزان به امپریالیسم عرضه میکرد، حالا توسط برخی امپریالیست خطاب میشود. ساختار چین بسیار متحرک و متنوع (بقول آقای فراهانی مختلط) هست و این دو، پیچیدگی وسیعی را در کار بررسی این کشور ۱٫۴ میلیارد نفره ایجاد میکند.
این پیچیدگی باعث شده تا بسیاری از متفکرین مکررا درعملگرائی چین دچار تفسیرهای آزاد یاعرض یابی بجای ارزیابی شوند.
یک نمونه بارز این معنا “تز سه جهان” است. اکثر ما ایرانیها این تز را از متفکران اروپائی گرفته ایم، حال آنکه خالق این تز”مائو” ست. تز سه جهان مائو بر پراگماتیسم استوار است وربط چندانی به ایدئولوژی ندارد. مائو به این باور رسیده بود که:
– چین راهی جز صنعتی شدن ندارد و برای صنعتی شدن به سرمایه و تکنولوژی نیازدارد که هر دو در نزد کشورهای صنعتی است.
– او کشورهای صنعتی را به دو دسته تقسیم کرد؛ آنها که خصلت استعماری دارند و آنها که اهل تجارتند. مائو بر این تصور بود که
دسته دوم میتوانند متحد او برای صنعتی شدن چین باشند (به گفته “لی” محقق چینی، درهمین راستا چین در اوایل دهه ۵۰ نامه ای
به “ترومن” نوشت که بیست سال طول کشید تا کاخ سفید به آن جواب دهد)!
– دنیای سوم مائو به کشورهای توسعه نیافته اختصاص یافت که به باوراو چین رهبری آنرا بعد از صنعتی شدن طلب خواهد کرد.
متفکران اروپائی اما از این تز، ۳ جهان دیگر با مرزبندی سیاسی ساختند! جهان اول شد امپریالیسم، جهان دوم شد سوسیالیسم و جهان سوم هم گیر پاپتی هائی مثل ما آمد. بواقع، فقط یک جهان وجود دارد که درآن امکانات وثروت ناعادلانه توزیع شده.
با طرح تاریخچه “تز سه جهان” خواستم بگویم تعجب نکنید اگر امروزهم متفکرانی باطرح رشد الیگارشی دربافت سرمایداری چین به این برسند که چین امپریالیست هست. جماعتی هم بوده اند که دیروزدر جهتی مخالف میرفتند و تبلیغ میکردند: چین یک حکومت سوسیالیستی است، چرا؟ چون عنوانش حکومت “جمهوری خلق” است و “حزب کمونیست” هم که دارد پس سوسیالیسم در اقتصاد دهقانی چین محقق شده!
حاکمیت چین نه آنموقع سوسیالست بود ونه امروزامپریالیست، اتفاقی که افتاده صنعتی شدن چین است و اقتدارسیاسی ناشی از آن.
آقای فراهانی درست میگوید که اقتصاد چین ملغمه ای است از اقتصاد برنامه ای و سرمایه داری (برای چینیها رنگ گربه مهم نیست، اگر بتواند موش بگیرد). این گفته ایشان هم درست است که درچین حتی یک الیگارشی مالی درون حاکمیت شکل گرفته (درآخرین سفرم به چین، در شانگهای بچه پولداری را دیدم که با ماشین فراری اش در خیابان جولان میداد).
تداوم رشد ثروتمندان، سایه ای از ابهام بر آینده چین انداخته و از آن اژدهائی در مه می سازد. اما تا زمانی که چین به قلدری سیطره اش را بر دنیا پهن نکرده (آنگونه که آمریکا میکند) در امپریالیسم خواندن چین با آقای فراهانی همصدا نیستم.
ایشان درگفتگو با رادیو همبستگی، نتیجه گیریهای عجولانه وبعضا غیرعلمی را، برهان ادعایشان کرده اند:
* دردقیقه ۱۴ نوار- اشاره دارند به حجم بودجه نظامی چین و تعرضش به تایوان و آنرا دلیلی بر امپریالیسم بودن چین میداند.
بودجه نظامی را باید در رابطه با جمعیت دید. پنتاگون ۳ میلیون پرسنل دارد با بودجه (علنی) بیش از سه برابر وزارت دفاع چین، حال آنکه جمعیت آمریکا کمتراز یک چهارم جمعیت چین است. این پرسنل نه فقط در آمریکا بلکه در ۸۰۰ پایگاه خارجی پخش اند. ارتش سه میلیونی چین حتی یک پایگاه هم در بیرون از مرزهایش ندارد.
مردم تایوان چینی هستند و چینی صحبت میکنند. خود آمریکا رسما این را پذیرفته و براساس قبول “یک چین” به اخراج تایوان از سازمان ملل رای داد. حالا دبه در آورده و انکار میکند تا برچین فشار آورد.
از کی شاخص یک حاکمیت امپریالیسم، داشتن ناوهواپیمابر شده است؟ بعلاوه تاجراسلحه دنیا آمریکاست و نه چین. تغییر رژیم حکومتهای ناهمسو وبراه انداختن کودتا تخصص آمریکاست. چند تا “آلنده” را چین پائین کشیده و چند تا “پینوشه” را علم کرده؟
* آقای فراهانی در بخشی ازاین نوار شرایط کار طاقت فرسای کارگران چینی را تابه زنجیر بستنشان در دهه ۷۰ رساند. رنج کارگر را نه اغراق کنیم و نه ماستمالی، اما این بهائی است که برای صنعتی شدن غالبا پرداخت شده. روسها هم دردوران استالین در اردوگاههای کار اجباری این بها را پرداختند. سرمایه داری آمریکا واروپا هم به ضرب ۲۰۰ سال تازیانه برگردهء سیاهان درزنجیر صنعتی شدند. چرا ایشان فکر میکنند چینی ها طی۲۰ سال خندان و رقصان از این معبر گذشته اند؟
سالها پیش درمعدن ذغال سنگی در چین کارگری را دیدم؛ هیبت فروریخته ای که بزحمت ۶۰ کیلو وزن داشت، در دستان سیاه و ترک خورده از رنجش، ته مانده سیگاری را می پیچاند و مردد آخرین پک بود تا خسته تر از همیشه به کار برگردد.
به همت امثال اوبوده که درسال۲۰۲۳سهم چین از تولید جهانی فولاد کربنی به ۵۴٪ رسید.
* در دقایق ۱۶ تا ۱۸ نوار- مصاحبه کننده تذکر میدهد که سطح رفاه در جامعه چین نسبت به دهه ۷۰ بالا رفته، در پاسخ آقای فراهانی میگوید: بدوا جامعه از سرمایه گذاری امپریالیستها قدری بهره مند شده و موقتا به رفاه نسبی میرسد (که لابد بعدا قرار است دود شود). حتی معترف است که یکسوم از جامعه چین از زیر خط فقر بیرون آمده اند (این از جمعیت قاره اروپا بیشتر است)، و اضافه میکند: ما نمیدانیم آن یک میلیارد نفر دیگر کجای خط فقرند.
در ۲۰۲۳، GDP چین ۱۷۸۰۰ میلیارد بوده که اگر بر ۱٫۴ میلیارد تقسیم کنید متوسط درآمد سرانه میشود بیش از ۱۲۷۰۰ دلار در سال (خط فقر جهانی سالانه ۷۸۰ دلار برای هر فرد اعلام شده و خط فقردر چین ۲۰۰۰ دلار است). طبق آمار ۲۰۲۴ دولت چین، کمتر از۲٪ مردم چین در نقاط دور افتاده روستائی و تبت هنوز زیر خط فقر ۲۰۰۰ دلارند.
آموزش درچین تقریبا مجانیست و خدمات بهداشتی هم ارزان (برعکس اروپا که سطح بیمه های پزشکی هر ساله افت کرده و گرانتر میشود). کدام حاکمیت امپریالیستی می آید بجای انباشت سرمایه، این همه پول و انرژی صرف رفاه میلیونها آدم زیر خط فقر کند. چین را بهشت جلوه ندهیم اما فراموش نکنیم در۶۱-۱۹۵۹ درهمین چین میلیونها نفر از قحطی مرده اند. روزانه ۱٫۴ میلیارد نفر را تغذیه کردن کار حضرت فیل هم نیست!
آقای فراهانی به درستی به کاهش رشد اقتصادی چین اشاره میکنند (۵٪ در۲۰۲۴ که هنوزبرای اروپا و آمریکا رویا است). اما نباید عینک “بلومبرگ” را بر چشم زد و به اقتصاد چین نگریست. رشد اقتصاد، افزایش (roduct)P (omestic)D (ross)G در سال است، که درآمد کشوراست بدون در نظر گرفتن بدهی هایش و قبل از اعمال مالیات (سیاست مالیاتی کشورها متفاوت است و کار مقایسه را مشکل می کند). در کشورهای اروپائی رشد اقتصادی بشدت تحت تاثیر رقم بیکاریست، چرا که هم درآمد مالیاتی دولت را کاهش می دهد وهم هزینه کمک خرج بیکاری دولت را بالا می برد. در چین تا سال ۲۰۱۷ بیکاری گزارش نشده و در دوران کرونا چیزی حدود ۴٫۵ تا ۵٪ بوده. رشد اقتصاد چین از ۱۹۸۲ تا ۲۰۱۲ اکثرا دو رقمی بوده با حداکثر ۱۵٫۲٪ در سال ۱۹۸۴. دولت چین این درآمد را در صنایع و بازسازی راهها و تاسیسات سرمایه گذاری کرد و همزمان دستمزدها را افزایش داد(= بالا رفتن سطح رفاه).
اما دستمزد بالا میتواند هم رشد را کاهش دهد (سود ناشی از فروش کالاهای چینی کم میشود) وهم تولید تورم کند (افزایش خریدار در بازار داخلی قیمتها را بالا میبرد) ببینید شکل بعد را. در دو موج میزان تورم حتی به ۲۷-۲۸٪ هم رسید.
حوالی ۲۰۱۲ کنگره خلق چین اعلام کرد منظور از توسعه اقتصاد چین شکستن رکورد رشد اقتصاد نیست، بلکه نابودی فقر است (بزبان آمار نه افزایش GDP و میانگین درآمد سرانه بلکه اختلاف استاندارد درمنحنی توزیع ثروت باید ملاک شود). بهای این سیاست یعنی کاهش درآمد دولت و به تبع کاهش (کنترل شدهء) رشد اقتصادی. از ۲۰۱۲ رشد اقتصادی چین یکرقمی شد. در چین مردمی که بالای خط فقرند از۵ تا ۲۵ ٪ درآمدشان رامالیات می دهند و آنانکه بالای درآمد متوسط ۴۵٪.
نگرانی جدی را من دررشد شدید میلیاردرها میبینم. چین بعد از آمریکا بیشترین تعداد میلیاردرها در دنیا را دارد. کل دارائی ۱۰ میلیاردر اول چینی در سال قبل به ۳۵۰ میلیارد دلار رسید. شاخص GINI که معرف توزیع ناعادلانه ثروت در یک کشور
است، در مورد چین سالهاست که در حد نگران کننده است (چیزی در حد آمریکا و روسیه) و از سال ۲۰۰۰ تا بحال، ۱۰٪ جمعیت ثروتمندترچین (۱۴۰ میلیون نفرپولدار) توانسته دارائیهایش را تقریبا دوبرابرکند.
* در دقایق ۱۲ تا ۱۳ نوار- آقای فراهانی خرید بندری در یونان و بکارگیری کارگران چینی درآفریقا را حجتی برامپریالیست بودن چین میدانند. این حرفها را بسیار ازکسانی شنیده بودیم که خطر بلعیده شدن دنیا توسط اژدهای زرد را بزرگ میکردند.
چه شد که یونان این بندررا فروخت؟ با آمدن بوش پسر به کاخ سفید بانکهای آمریکائی با علم به اینکه یونان توان بازپرداخت بدهی را ندارد (با جعل مدارک) اعتبارات کلانی را دراختیاریونان قراردادند (منظور تضعیف نظام پولی اتحادیه اروپا بود). عاقبت دولت یونان مجبورشد برای ماندن در اتحادیه، برخی از اموالش را بفروشد تا وام بانکهای آمریکائی رابپردازد. فروش بندر بخاطر طلب چین نبوده. انگیزه خرید بندر یونانی توسط چین آن بود که دسترسی به بازار اروپا ممکن بماند. حکایتی از همین مقوله در مورد بندر هامبورگ هست. آلمان تجارت گسترده ای با چین دارد ولی زمان انتظار برای تخلیه محمولات چینی بطور مصنوعی بسیار بالا بود و هرساله چین باید غرامت سنگینی از این بابت به صاحبان کشتیها میداد. عاقبت چین بخشی از سهام بندر “هامبورگ” را خرید تا به این موضوع پایان دهد.
سال قبل بایدن میلیاردها دلار به حکومت ایتالیا داد تا از پروژه جاده ابریشم خارج شده و بنادرش را در اختیار چین قرار ندهد.
اگر بپذیریم خرید بندر یونانی دلیل بر امپریالیسم بودن چین هست شاید برسیم به اینکه ایران هم امپریالیسم هست چون یک بندر روسی را درشمال دریای خزر خریده! یکبار دیگر؛ امپریالیست سرمایه صادر میکند نه کالا!
اینجا آقای فراهانی نمیگوید کارگران آن بندر ورشکسته یونانی سرکار مانده اند اما اشاره میکند به اینکه چین پروژه هایش را در آفریقا با کارگران چینی انجام میدهد و کار کارگران آفریقائی را از دستشان قاپیده.
لابد فیلم “کارخانه آمریکائی” رادیده اید، یک مشت سرمایه دار چینی کارخانه ورشکسته ای را درمنطقه صنعتی آمریکا میخرند و با آوردن نیروی ارزان کار از چین، کارگر آمریکائی یا بیکار میشود یا مجبوراست خود را با شرایط سختی تطبیق دهد.
شرایط کار چین در آفریقا با این فیلم تفاوت کلی دارد:
اول آنکه کارگر آفریقائی از کارگر چینی ارزانتر است وچین امپریالیست (به روایت آقای فراهانی) باید از کارگر ارزان آفریقائی استفاده میکرد تا جیبش را بیشتر پر کند.
دوم آنکه اکثر پروژه های عمرانی چین (خانه سازی، جاده و کشیدن راه آهن) درآفریقا موقت هستند و ماهیتشان متفاوت ازیک واحد تولیدی ثابت. پس از پایان پروژه، نیروی کار چینی درآفریقا نمی ماند تا کار کسی را غصب کند.
از لابلای صحبت یکی از مدیران پروژه در آنگولا این طور بر می آمد که حتی به اندازه کافی راننده کامیون در دسترس نبوده چه رسد به برقچی و مکانیک. اوهمچنین به مشکلات فرهنگی و زبانی اشاره داشت که سرعت انجام پروژه را به شدت کند کرده و استفاده از نیروی کار چینی را الزامی می نمود. بهای پروژه های عمرانی را آنگولا بصورت فروش نفت خام پرداخت میکرد و صحبت وام با بهره سنگین هم نبوده. عاقبت با تهدید آمریکا به تحریم نفت آنگولا، همکاری چین و آنگولا متوقف شد و بلافاصله شرکتهای آمریکائی سفارش ساخت پالایشگاه بزرگی را در آنگولا گرفتند.
آیا میدانید که حجم سرمایه امارات متحده عربی در آنگولا ۴ برابر چین است ولی یک کیلومتر راه هم نساخته؟
تا اینجا با آقای فراهانی هم نظرم که چینی ها در آفریقا بدنبال منافع خودشانند (چینیها انجمن خیریه باز نکرده اند) اما اگر ایشان به دنبال امپریالیستها هستند باید به عملکرد “شل”و”بریتیش پترولیم” در صنایع نفت “نیجریه” نگاه کنند. چینیها هنوز “لومومبا” ئی را نکشته اند و”موبوتو” ئی را بقدرت ننشانده اند تا طلا و مس “کنگو” را چپاول کنند.
* چین یک تجربه تاریخی از صنعتی شدن است درآسیا، ورای چارچوبهای کلاسیک. اثراین پدیده بر دنیا، ناشناختهء بزرگ این قرن است. چند ماه قبل دولت چین برنامه ۹۰۰ میلیارد دلاری سرمایگذاری درآفریقا و آمریکای لاتین را روی میز گذاشت، رقم عظیمی ست. چین میدانند که درﹺ بازارهای آمریکا واروپا به سمت بستن می چرخد، از اینروبه دنبال بازارهای جدید است.
از طرف دیگر بسیاری از کشورهای آفریقائی قدرت خریدی ندارند. این پول میتواند اقتصادشان را متحول کند.
سئوالی که می ماند این است: آیا این صدور سرمایه خصلت امپریالیستی ندارد؟
برخی که خوش بینند، چینی ها را بیشتر تاجر میدانند تا امپریالیست و اینرا فرصتی برای گریز از چنگال امپریالیستهای غربی انگاشته اند. تاریخ بما میگوید غربی هاهم که اول بار به شرق آمدند به هیبت تاجر بودند و سر معامله داشتند اما بعدها ضعف پدران ما تشجیعشان کرد تا تعامل را کنار بگذارند و بزبان آتش توپخانه با ما صحبت کنند. اینکه چینیها در تعامل بمانند یا نه، تا حدی بسته به عملکرد ماست و آن الیگارشی تازه بدوران رسیده چینی. دو نسل پیش الیگارشهای چین از تیغ انقلاب مائو جان بدر بردند، نسل قبل باند ۴ نفره را در تابوت انقلاب فرهنگی دفن کرد و نسل امروزی موز چسبیده به دیوار را ۶ میلیون دلارمیخرد تا جلوی دوربینها بخورد (حال آنکه با این پول بیش از۶ میلیون کودک گرسنه میتوانستند موزی بخورند).
موضوعی که آقای فراهانی در باب مالیات بر ارث الیگارشها در چین میگویند به واقعیت نزدیک است. مالیات ابزارکنترل هر دولتی است بر الیگارشها، درمورد چین که سیاست “تک فرزندی” داشته انتقال ثروت (و قدرت) دست نخورده ادامه میابد.
اما ایشان نمی پرسند چرا؟ وعجولانه نتیجه گرفته اند که دولت چین از یک مشت الیگارش شکل گرفته با اهداف امپریالیستی.
چند سال پیش، از یک متفکر چپ چینی پرسیدم:”چرا دولت چین با الیگارشهای مماشات میکند و متفکران چپ چین هم ساکتند؟”
گفت: “نسل قبلی چین برای مبارزه با امپریالیسم، به خود امپریالیسم نیاز داشت ونسل امروز به الیگارشهای چینی”. جملهء مارکس را بیادم آورد: “آزادی با درک ضرورتها شروع میشود” و به عکس دختر مالک Huawei در روزنامه ای که روی میز هتل بود اشاره کرد و از من پرسید: فکر نمی کنی که ترامپ و دارو دسته اش بجای صدور حکم جلب او در کانادا می بایست برای این خانم الیگارش دعوتنامه ای برای دیدار در کاخ سفید میفرستادند؟
به ظاهردولت چین الیگارشها را به دو دسته تقسیم کرده: آنها که مثل مالک “علی بابا” بازارعظیم مصرفی ۱٫۴ میلیاردی چین را جای دیگر پیدا نمی کنند. چین ترجیح میدهد بجای آقای “بزوس” مالک آمازون با اوکارمی کند، بعلاوه دولت می تواند با چوب جریمه های میلیونی قانون ضد کارتل ۲۰۲۰ هراز گاه این گروه را سر جایشان بنشانند. گروه دوم مثل خانم Huawei عزیز داشته میشوند تا فرارتکنولوژی و سرمایه چین را فلج نکرده و این حربه به دست آمریکا نیفتد. لااقل تا زمانی که تکلیف چین با آمریکا روشن نشده خبری از تغییردر این سیاست را نمی بینم (دوستت را نزد خود نگه دار، دشمنت را نزدیکتر).
اقتصاد یک علم است بر اساس (نا) معادلاتی که پارامترهای آن با زمان در تغییرند. سیاست، توان سمت وسو دادن به این پارامترها را دارد، اما اگر قرار باشد چماقی شود بر سرعلم (اقتصاد)، نتیجه می تواند معکوس باشد. ظاهرا چینی های عملگرا از آقای فراهانی صبورترند.
من کارشناس امور چین نیستم و شاید به همین دلیل بوضوح نمیبینم و میگویم “دشت را سراسر مه گرفته” اما اصراری هم ندارم که اژدهای جهان خواری در این مه نیست. فقط از آنها که ادعا میکنند اژدها را دیده اند، تصویری (و نه تصوری) طلب میکنم.
آواره

من کیانوش رو زندگی کردم و معنی خودکشی رو می فهمم/ سارا شکیبا
این چند روز که این اتفاق برای کیانوش سنجری افتاد انگار خودم رو می بینم در کیانوش. بهش زیاد فکر میکنم و کاملا می فهمم حالش رو. به جایی می رسونن آدم رو که تنها میشه. آدمهای دور و بر می ترسن ازت، مثل یک جذامی. انگار نه انگار که برای خاطر اونها از حق حیات خودت گذشتی.
کیانوش منو یاد خودم میندازه. شبهای تنهایی توی خیابون های بارونی که اشک و بارون روی صورتم یکی میشد و هیچکس نبود که حتی بهش بگم حالم بده. یادمه یه روز که یکی از همکارای اطلاعاتی در محل کار علیه من و اینکه ضد ولایت فقیه هستم یه متن بلند بالا در گروه واتس آپ نوشت: که خائن و وطن فروشم، فاسدم و…
یادمه به دوستی زنگ زدم و گفتم از اتفاقی که افتاده بود تنها جوابی که شنیدم این بود: «چشمت کور»
من بارها چشم هایم کور شد بخاطر جستجوی نور برای خودم و مردمم. یادمه اون شب بعد از اونهمه بازجویی و تحقیر و تنهایی و بعدش نوازش همکاران با فحاشی؛ وسط خیابون به این نتیجه رسیدم ارزشش رو نداره. یادمه مستقیم رفتم سمت داروخانه انتهای خیابون و یه بسته کامل قرص گرفتم. بسته قرص رو توی دستام می فشردم و رفتم سوپرمارکت که یه نوشیدنی بگیرم و بسته قرص رو ذره ذره با آب بخورم که وقتی میرسم خونه فقط بمیرم. یادمه توی صف سوپرمارکت ایستاده بودم و آماده برای مردن که دیدم دختربچه ای شاید سه ساله در آغوش پدرش توی صف بودن. دخترک نگاهم کرد و خندید. توان خندیدن نداشتم و فقط نگاهش کردم که جمله عجیبی گفت:
من دوست دارم نقاشی بکشم، تو هم نقاشی بکش.
چرا اینو گفت؟ نمی دونم. اما مثل نور بود توی تاریکی و سرمای وجودم. برگشتم خونه بدون آب و قرص و یه تابلو رو شروع کردم، هر چند با اشک. به این فکر می کنم که توی اون دقایق آخر، اگه کیانوش یه لبخند دیده بود، یه جمله معمولی، یه نور کوچیک، الان زنده بود.
من کیانوش رو زندگی کردم و معنی خودکشی توی شب بارونی خیابون رو می فهمم.
سارا شکیبا

لبنان، پیچیدهترین صحنهی درگیریها در خاورمیانه / سعید رهنما

جنبش انقلابی مردم ایران: «غزه ، لبنان، ایران واسرائیل -مرگ بر جنگ طلبان»
جنبش انقلابی مردم ایران – قسمت هجدهم «غزه ، لبنان، ایران واسرائیل -مرگ بر جنگ طلبان»
در سال 2006 عبارت «خاورمیانه جدید» توسط خانم کاندولیزا رایس، وزیر امورخارجه وقت ایالات متحده بر سر زبان ها افتاد. برای ایجاد آن حتی نقشه ای هم درست شد. این برنامه با ایجاد خسارات زیاد مالی و انسانی، به طور کامل شکست خورد. اما حمله انتحارگونه حماس در هفتم اکتبر سال 2023 به مرزهای اسرائیل ، عملیات تغییر در خاورمیانه را که درآن زمان نتواست عملی شودرا در دستورکار جنگ طلبان جهان قرارداد.در طول ۳۳ روز جنگ شدیددر لبنان در سال 2006 ، وزیر امور خارجه ایالات متحده در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «آنچه ما در اینجا می بینیم [ویرانی لبنان براثر حملات اسراییلی ها]، به یک معنا ناشی از زایمان یک «خاور میانه جدید» است و ما هرکاری که بکنیم، باید اطمینان یابیم به سوی این «خاور میانه جدید» پیش می رویم وبه وضعیت پیشین آن برنمی گردیم این عملیات اسراییل پس از اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ بر مبنای یک برنامه موسوم به «خاور میانه بزرگ» بود که «خاور میانه جدید» جایگزین آن شد. این دو حمله سرآغاز اجرای برنامه بلندپروازانه برای تغییر دادن شکل منطقه از راه صدور دموکراسی به آن بود. دیک چنی صاحب اصلی شرکت هالیبرتون ازپیمانکاران بزرگ صنایع نفت که بعدا معاون جورج دبلیوبوش شد در سال 1999 گفته بود «جایی در دنیا که بیشترین ذخایر نفت در آن قرار دارد و تحت کنترل ملت های خاورنزدیک مانند کویت، امارات متحده عربی، عربستان سعودی، عراق و ایران است. مشکل این است که این ذخایر نفت توسط دولت ها کنترل می شود». باید پذیرفت که نیت مقامات آمریکا برای سعادتمند کردن مردم این منطقه، مهار ذخایر نفتی کشورهای مربوطه و دست نشانده کردن دولت های آنها بود.برای این که این حمله خوب پیش برود، ایالات متحده با کمک انگلستان و اسراییل تصمیم گرفت نیروهای نظامی را آزاد نموده و یک «هرج و مرج سازنده» تمام عیار برای مرعوب کردن کسانی که اکراه داشتند ایجاد کند. در سال ۲۰۰۳، به بهانه دروغین این که صدام حسین «سلاح های کشتار جمعی» دارد و آمر سوء قصدهای انتحاری ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بوده، عراق را صحنه نخستین تجربه این نظریه ویرانگر کرد.نو محافظه کاران قدرت در واشنگتن دست به مداخله ای جنگجویانه زدند که منشأ آن کالوینی بود. بر اساس این نظریه «سرنوشت محتوم» ملت آمریکا- که مفهومی بود که در سال ۱۸۴۵ به وسیله جان او. سولیوان، یک روزنامه نگار نیویورکی ابداع شده بود تا ایالات متحده را ترغیب کند که تگزاس که تا آن زمان جزء خاک مکزیک بود را به خود ملحق کند- رهبری دنیا بود. در چهارچوب این دکترین قدیمی مسیحی الهام گرفته شده از «قانون نظامی رُم» بود که آمریکا می بایست در هر زمان و مکان سازمان دهنده یک نظم جدید جهانی می بود.دولت آمریکا برای تدارک آنچه که می بایست یک تلاطم زلزله وار باشد، باید یک نقشه راه دقیق تدوین می کرد که این کار را رالف پترز، یک سرهنگ دوم بازنشسته انجام داد. این نقشه که در ژوئن ۲۰۰۶ در «روزنامه نیروهای مسلح» منتشر شد، بدون ابهام «مرزهای خون -خاور نزدیک » را نشان می داد. این سند راهبردی توافق های سایکس- پیکو در سال ۱۹۱۶ را زیر سئوال برده و خط «دوراند» ترسیم شده در سال ۱۸۹۳ توسط انگلستان برای جدا کردن افغانستان از پاکستان را برهم می زد. سرهنگ دوم پترز این نقشه را با برهم زدن نقشه جغرافیایی طرح کرد که در سال ۱۹۲۰ در دوران ریاست جمهوری وودرو ویلسون در پایان جنگ جهانی اول ترسیم شده بود.با آن که این سند رسمی نبود، در سپتامبر ۲۰۰۶ در دستورکار افسران بلندپایه کالج دفاعی «ناتو» در رم و آکادمی ملی جنگ در ایالات متحده قارگرفت .با توجه به این که در آن سال امریکا و انگلستان و اسرائیل در اوج هماریهای اقتصادی، راهبردی و نظامی بودند و حتی احتمال پیوستن اسرائیل به پیمان اتلانتیک شمالی «ناتو» مطرح بود ، تصور می شد عربستان سعودی و ترکیه هم نقشه راه جدید خاورمیانه را پذیرفته و برای بقیه کشورهای مربوطه هم یک جنگ ویرانگر مانند عراق و افغانستان این کار را انجام می داد.
حمله حماس بدون توجه به این که ممکن است روزگاری معلوم شود بانیان آن عامدانه یا عاملانه همداستان نتانیاهو بوده اند، فرصت تاریخی را به جنگ طلبان منطقه ای داد تا برنامه « خاورمیانه دید» جنگ طلبان جهانی را در روی میز قراردهند. دراین میان تقابل رژیم جمهوری اسلامی با اسرائیل خاورمیانه را بار دیگر در آستانه یک جنگ بزرگ و مخرب قرارداده که تبعات آن برای مردم منطقه و به ویژه مردم ستمدیده ایران بسیار زیاد خواهدبود. رژیم توتالیتر مذهبی و ارتجاعی جمهوری اسلامی که بر بستر بحران در منطقه و ایران زائیده شد از روز تولد مدعی نابودی قوم یهود و در فرایند تغییرات بعدی نابودی کشور اسرائیل بوده است. در همان سال 1358 سازمان نهضتهای آزادیبخش با هدف صدور انقلاب اسلامی و حمایت از نهضتهای مسلمان و محروم جهان توسط محمد منتظری شکل گرفت؛ اما در تقابل باندهای قدرت در آن زمان «طرفداران خمینی و منتظری » در سال 1361 با اصلاح اساسنامه سپاه این واحد منحل و در سپاه ادغام و سپاه از همان موقع متولی عملیات برون مرزی هم شد تا انقلاب اسلامی شیعه صفوی را جهانی نماید. در همین رابطه پاسدار احمد متوسلیان در اواخر خردادماه سال ۱۳۶۱ در مأموریتی به همراه هیئتی رسمی از مسئولان سیاسی-نظامی ایران، راهی کشور سوریه شد تا راههای کمک به نیروهای لبنانی، علیه حمله اسرائیل را بررسی نمایدکه این سفر مقدمات پیدایش حزب الله شد.از آن زمان دخالت رژیم جمهوری اسلامی در خاک لبنان که کشوری مستقل بود شروع که با کمک حافظ اسد قصاب مبارزان فلسطنی و برای طرد سازمان آزادیبخش فلسطین عملا حزب الله با کمک سپاه پاسداران ایران و سازمان امنتیت سوریه پاگرفت. عملکرد خزب الله از آن زمان تا کنون ویرانگری کشور لبنان که تا قبل جنگ های داخلی « عروس خاورمیانه »نامیده می شد و تبدیل آن به سکوی نظامیگری حاکمیت شیعه ایران بوده است . تداوم جنگ ایران و عراق پای پاسداران شب پرست شیعه را به عراق ، سوریه ، لبنان و یمن و بعدا کشورهای افیقائی همجون سودان ، سومالی و .. بازکرد. قاسم سلیمانی بزرگ قاچاقچی منطقه تحت زعامت ولایت فقیه توانست شبکه ای پیچیده از نظامیان و قاچاقچیان و خلافکاران مسلمان و غیرمسلمان را در خاورمیانه تا امریکای جنوبی و امریکای لاتین برسر سفره شیعه دوازده امامی گردهم آورد که درحال حاضربزرگترین مافیای سیاسی – نظامی جهان به شمار می روند. بعداز حمله امریکا به عراق و افغانستان و همراهی سپاه پاسداران با نظامیان امریکائی در فتح بغداد و کابل این جرثومه فساد قویتر و بزرگترشد تا این که واحد قدس سپاه پاسداران عملا به یک ارتش نیابتی جمهوری اسلامی در سراسر جهان درآمد.یارگیری سپاه قدس از اعراب و فلسطینی ها با همکاری ضمنی موساد در جهت ایزوله کردن سازمان آزادیبخش فلسطین و شخص یاسر عرفات باعث ظهور گروه هائی نظیر حماس و جهاداسلامی در فلسطین اشغالی شد .جمهوری اسلامی توانست با حمایت های مالی و معنوی منازعات تاریخی هفتادساله فلسطینی ها با اشغالگران صیهونیست را که مبارزه آزادیبخش برای آزادسازی سرزمین های اشغالی فلسطینیان بود و جهان و طرفین منازعه هم در برهه ای از زمان راهکار دودولت و یک کشوررا پذیرفته بودند ، عملا به مبارزه بین اسلام و یهود تبدیل کند که سرانجام محتوم آن در منازعات اخیر مشاهده شد. جمهوری اسلامی به نادرست از این نکته درست که چون اسرائیل حتی با کمک همهجانبه نظامی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی آمریکا و اروپا توان پایان دادن به چالش غزه را ندارد و جنگ غزه توانست نقاط ضعف اسرائیل را در ابعاد مختلف سیاسی، امنیتی، نظامی، اقتصادی و حتی اجتماعی عیان کند ، پس ازترور اسماعیل هنیه و شیخ حسن نصرالله با شلیک موشک های بالستیک استراتژی خود را از «نه جنگ مستقیم و نه مذاکره» تغییر داد. حال علاوه بر جنگ نیابتی به برخورد مستقیم روی آورده و در دام نقشه اسرائیل در تحریکش به حمله مستقیم به خاک اسرائیل افتاده است . امروز حتی حماس هم پذیرفته که منطقه پس از آتشبس دائم در غزه شباهتی به منطقه پیش از هفتم اکتبر نخواهد داشت واگرقرارست انصارالله و حزبالله و حشدالشعبی و…معادلات منطقه را برهم نزنند هیج راهی مگر کمک به سقوط جمهوری اسلامی توسط خود مبارزان ایرانی نیست. با این پیش زمینه وارد گفتگوی پیرامون جنگ قریب الوقوع بین ایران و اسرائیل شویم
ژینا- جنبش مهسائی – ژینائی که از نیمه دوم سال 1401 شروع و پیامد مبارزات چهل ساله اخیر بود توانست شاکله حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد و مردم ایران برای نخستین بار در هفتادسال اخیر دریافتند که جه می خواهند. جنبش مهسائی برخلاف جنبش پنجاه و هفتی ها که راهبرد آنان «اتحاد بر سر آن چه نمی خواهند » بود ،نشان ازراهبرد « آن چه می خواهند» ، یعنی تغییر و سرنگونی رژیم منحط ملاها دارد . پیام جنبش مهسائی همه جناح های حاکمیتی را به تکاپو واداشت تا فسونی را بیابند تا تحریم و بایکوت حاکمیت توسط مردم را برطرف نمایند و اخر یافتند فسونی را که می جستند. خامنه ای که با زیرکی دریافته بود تکیه بر تندروها و جلیلی به تنهائی ضامن بقای سلطنت مذهبی او نیست با برآوردن دکتر پزشکیان از قوطی مارگیری ولایت فقیه و همراه کردن اصلاح طلبان مردد و فاسد تاش نمود اقتدارو مشروعیت بربادرفته خودرا بازیابد .رژیم بدرستی دریافته بود که سیاست های مذهبی گونه هیستریک وفشارتحریم های بین المللی هرکونه مشروعیت داخلی وخارجی رژیم را بربادداده لذا برآن شد تا کشتی بان را سیاستی دگرآرد بلکه کشتی به گل نشسته ولایت فقیه از مخمصه خلاص نماید. در همین دوران که جنگ غزه بشدت ادامه داشت و بسیاری عناصر ارشد حماس در غزه ترور یا کشته و در ادامه جنگ و گریز اسماعیل هنیه نیز در تهران ترورشد که این ترور در عمل سرایت جنگ به داخل خاک ایران بود که از نظر حقوق بین المل مشابه حمله اسرائیل به سفارت ایران توجیه نداشت ونوعی همدلی را با رژیم جمهوری اسلامی در محافل بین الملل بوجودآورده بود. نتانیاهو که همچون خامنه ای زیست و تداوم رهبری خودرا نه در صلح و آرامش که در جنگ و بحران می بیند بابمباران محل استقراررهبران حزب الله در لبنان و کشتن حسن نصرالله و حداقل یازده تن از رهبران درجه اول حزب الله و همچنین سردار پاسدار نیل فروشان رهبر سپاه قدس در لبنان و سوریه عرضه را آن چنان بر رهبران متحجر جمهوری الامی تنگ نمود که علیرغم میل باطنی خامنه ای برای پرهیز از جنگ در این مقطع زیر فشار متحجران داخلی و یاران نیابتی خود پاسداران اقدام به شلیک موشک های بالستیک به اسرائیل نمودند که این عمل از منظر حقوق بین الملل به منزله جنگ با یک کشوردیگر تلقی و بیطرفی ظاهری اروپائیان و امریکا را به طرفداری رسمی با اسرائیل برای حملات تلافی جویانه کشانید .درحال حاضر حمله انتقامی اسرائیل محرز اما ابعاد و اهداف آن مورد بحث و گفتگوی سران نظامی اسرائیل با امریکا است
فریبرز- از بعد از ترور اسماعیل هنیه در خاک ایران جمهوری اسلامی با این کار استراتژی خود را از «نه جنگ مستقیم و نه مذاکره» تغییر داد. حال علاوه بر جنگ نیابتی به برخورد مستقیم روی آورده و در دام نقشه اسرائیل در تحریکش به حمله مستقیم به خاک اسرائیل افتاده است.اگرچه علیرغم خویشتن داری ظاهری جمهوری اسلامی انتظار عکس العمل ایران می رفت .امروز شواهد و علائم بیشتری اثبات می کنند که برآمدن دکترپزشکیان محصول یک برنامه حساب شده و از پیش طراحی شده برای همسوئی افکارعمومی مردم ایران در مقابله با بحران های داخلی – خارجی بوده است. رژیم جمهوری اسلامی به علت سرکوب و مزاحمت تاریخی برای مردم ایران با دخالت های سیاسی- نطامی خود با مردم رنجیدیده عراق ، یمن ، لبنان ، سوریه و سایر کشورهای منطقه موردتنفر عموم مردم آزادیخواه و عدالت طلب کشورهای منطقه و جهان نیز میباشد. از طرفی رژیم ارتجاعی وواپسگرای جمهوری اسلامی چون در این جهاردهه متکی بر افکار وارای مردمان متعصب عقب مانده داخلی و منطقه ای بوده که شعار توانسته بود افکار آنان را لایروبی کند ، در دامی که خود گسترده بود افتاد. وقتی که رهبری یک جریان امت گرا اراده گرائی و نافهمی سیاسی را تئوریزه کند و توده ها را به آن مسلح نماید دیگر قادر به کنترل همان توده های امت وار نخواهند بود و آنها در بزنگاه های خاص تاریخی حتی تحلیل درست قضایا و حوادث را نیز نخواهند شد. بدین معنی که این گونه رژیم های شعاری برای تغذیه هواداران خود و از دست ندادن قدرت و مشرووعیت اندک خود ناچارند به خواسته های آنان در جهت مقابله با حمله اسرائیل برآیند در حالی که خود می دانند حریق دشمن تا بن دندان مسلح به تکنولوژی های جدید نمی شوند. به همین علت رژیم برای از دست ندادن پایگاه نیروهای نیابتی و همچنین حفظ نیروهای واپسگرا که آخرین سنگر حمایت از رژیم در داخل هستنددر یک اقدام کاملا نابخردانه اقدام به شلیک موشک به اسرائیلی نمود که موشک های ایران برای جنگ طلبان صیهونیست حکم داروی نجات از مرگ را داشت زیرا در بحبوبه جنگ غزه علاوه بر خانواده های گروگان ها بسیاری مردم عادی که جنگ را مانع ادامه زندگی یا آرامش خود می دانند و جناح مترقی وضد جنگ داخل اسرائیل به شدت بر علیه نتانیاهو بوده و اخرین تظاهرات قبل از موشک پرانی و بمباران حسن نصرالله نشانه های سقوط دولت نتانیاهو را به همراه داشت . اما شلیک جاودانه موشک های صادق که همچون خودصادق کاذب بودند ، در پس ترور حسن نصرالله محبوبیت نتانیاهورا بالا برده و در نتیجه الان دست او برای حملات انتقامی تلافی جویانه- که او نیز زیر فشار محافل راست ارتجاعی و دینی اسرائیل هم قراردارد ،که حداقل آن نابودی برخی تاسیسات نفتی- پتروشیمی و تاسیسات زیرساختی نظیر تاسیات شبکه برق کشور است که ویرانی جامعه فلک زده مارا تسریع می بخشد .
ارژنگ- خامنه ای و رئیس جمهوربرگزیده او دکترپزشکیان مدعی هستند که این موشکپرانی پاسخ به ترور اسماعیل هنیه در ایران و شیخ حسن نصرالله در بیروت بوده که اط نظر مردم ایران هردوی آنها ربطی به منافع ملی ومردم ایران ندارد. کما این که مردم از کشتن هردو تروریست خوشحال بوده اند . مهم ترین نکته ای که مردم بشدت از این واقعه متنفرهستند آن است که دوهفته پیش تا کنون بالغ بر 50 نفر از کارگران زحمتگش ایرانی در انفجار معدن کشته شده اما حضرت رهبر و سپاه شب پرستان حتی یک روز تعطیل عمومی اعلام نداشتند اما در قبال مرگ یک نفر غیرایرانی ضد منافع ملی و ستمدیدگان ایرانی پنج روز عزای عمومی اعلام شده است. شرم بر رژیم انسان کشی باش که در مصیبت دیگران عزادار ولی درعزای عزیزترین فرزندان کشور بی تفاوت.
با توجه به عزم اسرائیل برای مقابله با همه دشمنان خود – در لبنان، غزه، یمن و سوریه – به نظر میرسد که دولت نتانیاهو به عقبنشینی از موضع اعلام شده خود تمایلی ندارد.نگاهی به اخبار و رسانه های جهان نشان می دهدکه برنامهریزان و نیروهای ارتش اسرائیل با کمک اطلاعات ماهوارهای ایالات متحده و عوامل انسانی موساد در ایران، طیف گستردهای از هدفها را برای انتخاب در اختیار داشته وفقط اکنون نه فقط در مورد اینکه چه زمانی و ا چه شدتی باید به ایران ضربه بزنند، در حال رایزنی نهائی هستند. به نطر من اهداف موردنظر اسرائیل در درجه اول پایگاههای نظامی یعنی سکوهای پرتاب، مراکز فرماندهی و کنترل، مخازن سوختگیری و زرادخانههای محافظت شده موشکی که موشک ها از انجا شلیک شده و همچنین پایگاههای متعلق به سپاه پاسداران و مراکز پدافند هوایی و سایر مراکز موشکی و ضدهوایی و احتمالا ترور افراد کلیدی مرتبط با برنامه موشکهای بالستیک ایران .در درجه دوم اهداف اقتصادی برای بزمین نشستن اقتصاد فرسوده جمهوری اسلامی نظیر پالایشگاه ها وکارخانجات پیروشیمی ، نیروگاههای برق و تاسیسات بندری و کشتیرانی . لذا ماو همه کنشگران سیاسی باید سریعا به کارکنان شاغل در این واحدها اعلام داریم برای حفظ جان از طریق اعتصاب از رفتن به این مناطق خودداری کنند. البته همانطور که تعطیلی صنایع نفت در دوران انقلاب محدودیت هائی را برای مردم ایجاد کرده بود و مردم بدلیل این محدودیت ها خواستار شکستن اعتصاب نفتگران نبودند ، اعتصاب و بمباران این واحدها حتما ناخرسندی مردم را تشدید خواهدکرد و رژیم سعی خواهدکرد با سوارشدن بر موج نارضایتی مردم عمل نابخردانه خودرا توجیه کند که ما وطیفه داریم در این مدت کوتاه با روشنگری ماهیت سیاست های ارتجاعی رژیم و پاسداران را برای مردم افشا کنیم. آخرین و مهم ترین اهداف پیش روی اسرائیل اهداف هسته ای و تاسیسات هسته ای نطام است که دسترسی به آنها برای اسرائیل که از طریق ماهواره ها و جاسوسان حتی معابر ورود و خروج آنها را در سایت های بین المللی افشا کرده با استفاده از بمب های سنگرشکن امریکائی بونکربوستر و جی بی یو-28 امکان پذیر است اما نگرانی مقامات امریکائی در باره بمباران این تاسیسات احتمال سرایت تشعشات هسته ای در جامعه و تلفات انسانی سنگین غیرقابل پیش بینی آن است.
احمد- البته باید توجه کنیم یکی از نگرانی های امریکا امکان دست زدن به عملیات انتحاری رژیم جمهوری اسلامی از طریق شلیک موشک به تاسیسات نفتی کشورهای همجوار با بهانه در اختیار قراردادن فضای عبوربرای هواپیماهای نظامی اسرائیل است. بدون شک اسرائیل این نگرانی را نداشته و اتفاقا ترجیح میدهد که حاکمان ایران جنین حماقتی را مرتکب شوند تا اسرائیل بتواند به ان کشورها ثابت کند ایران دشمن همه آنها و عملا این کشورها جانب اسرائیل را بگیرند. به نظر من سفر پزشکیان به قطر و مسافرت وزیر امورخارجه عربستان را به ایران باید در همین چارچوب نگریست. اسرائیل ازطریق نفوذی های خوددرسپاه و ارتش و بیت خامنه ای بخوبی آگاه است که ایران در حال غنیسازی اورانیوم با غلظت بسیار فراتر از ۲۰ درصد مورد نیاز برای مصارف هستهای غیرنظامی است.لذا سیاست اسرائیل این است که از فرصت تلافی جویانه استفاده کند و تاسیسات مستقردر پارچین- مرکز برنامه هستهای نظامی ایران- ، راکتورهای تحقیقاتی در تهران، بناب و رامسر و همچنین تأسیسات عمده اتمی در بوشهر، نطنز، فردو ، اصفهان و خرم آبادو….را بمباران و اجازه ندهد ايران بتواند به «نقطه گریز» هستهای به رسد زیرا در غیر اینصورت ایران در یک بازه زمانی بسيار كوتاه قادر به ساخت بمب هستهای خواهدشد . – البته اگر تا کنون نشده باشد- که در هردوحالت بمباران تاسیسات هسته ای برای اسرائیل اولویت خواهدداشت.
مژگان- ایران تعداد زیادی موشک های بالستیک هم در انبارهای حزب الله لبنان و حوثی های یمن و نیروهای نیابتی در عراق دارد که آنهارا صرفا برای روز مبادا یعنی روزی که قرارست به ایران حمله شود دپوشده و اسرائیل و امریکا هم از این موضوع مطلع هستند و الان نگرانی آنها این است که اگرایران دستورشلیک آنهارا بدهد تلفات اسرائیل یا کشورهای منطقه چقدرخواهدبود. ما نباید از یادببریم که در جنگ ها همیشه اطلاعات راست و دروغ قاطی و بعضی مواقع تاریخی دشمنان با اطلاعات کاذب اقدام به تلافی می کنند کما این که این بارهم ایران براساس اطلاعاتی که احتمالا خوداسرائیلی ها توسط نفوذی ها به ایران داده بود اقدام به شلیک موشک کرده بود .یعنی بعید نیست ایران امکانات نظامی در یک یا چندکشور منطقه فراهم کرده باشد که اگر در لحظه انتحار درصددمقابله براید اگرچه نتیجه آن برضد نظام ملاها خواهدبود اما بحران منطقه را فزاینده نماید.
ناصر- اقدام مرگبار رژیم ایران در چارچوب مناسبات جمهوری اسلامی و نه قوانین بین الملل قابل تبیین است . در این مورد عوامل چندلایهای در این مناسبات نقش دارد. اول از همه، جمهوری اسلامی رفتارهای خارجی و داخلی خود را بر اساس تحولات سیاسی داخلی اعمال میکند؛ از جمله نگرانی از تکرار اعتراضات که منجر به اعزام گشتهای خیابانی به بهانه اجرای قوانین حجاب شد و همچنین فشار نیروهای نزدیک به رژیم که بر پاسخ به اسرائیل تأثیر میگذارد. این شرایط، جمهوری اسلامی را در یک پارادوکس گرفتار کردهاست: حفظ حکومت و همزمان حفظ پایگاه طرفدارانش و از طرف دیگر تشدید تنش مستقیم با اسرائیل میتواند رژیم ایران را وارد جنگ با عاقبتی تاریک برای بقای رژیم نماید اگرچه بدون شک در غیاب یک آلترناتیو انقلابی مردم ومبارزان هم احتمالا دچار صدمات فراوان خواهندشد .رژیم جهموری اسلامی و تفکر اسلام ناب محمدی به دلیل تعریف عمق استراتژیک خود در نابودی اسرائیل در بنبست گرفتار است. مدتها است که لابی های جمهوری اسلامی در خارج وبویژه امریکا و دارودسته اصلاح طلب پیوندخورده به حاکمیت درصد شده اند با تکیه بر سیاست های امریکا که خاورمیانه را به خودی ها واگذار و عمق استراتژیک امریکا را آسیا وچین تلقی کند ، برای برونرفت از انزوای جهانی و منطقهای، با مذاکرات های بی نتیجه و نشست های بی حاصل در روابط آمریکا با اسرائیل و با دولتهای عربی-اسلامی اخلال ایجاد کنند. اشتباه محاسباتی رژیم ایران در فهم زمینه استراتژیک مناسبات آمریکا با کشورهای غربی و عربی است که در بلندمدت در داخل و خارج به ضرر جمهوری اسلامی خواهد بودزیرا اگرچه امریکا خود دارای بزرگترین منابع نفتی است اما در بستر مناسبات جهانی یاران اروپائی او هنوز نیاز مبرمی به نفت خاورمیانه داشته و به خصوص پس از حضورقدرتمند چین در خاورمیانه به سان یک منجی مسیحائی و همچنین توسعه مناسبات روس ها با کشورهای منطقه ، امریکائی ها عملا دستورترک خاورمیانه را تا زمانی نامعلوم به تعلیق گذاشته اند. همه بازیگران سیاسی منطقه و جهان به خوبی آگاه هستند مانورهای بیمحابای منجر به شکست ایران، به طور بالقوه نشاندهنده چالشهای اساسی رهبری در داخل ایران است که با فقدان مشورت منطقی یا فرآیند تصمیمگیری معیوب خود را نشان میدهد.من شخصا با توجه به مناظرات اخیر کاندیداهای ریاست جمهوری در امریکا و سخنان ترامپ مبنی بر تعامل (معامله ) با ایران معتقدم دمکرات ها که تا مدتی پیش از گسترش منازعات منطقه ای نگران بودند در وضعیت کنونی نگرانی خودرا مصروف حمایت از اسرائیل نموده اند تا بازی دوسر بردی را انجام دهند یعنی هم رای لابی اسرائیلی درون امریکارا داشته باشند و هم در برخورد کجدارومیز با ایران خاتمه دهند . البته که هنوز بسیاری آینده این تقابل ایران – اسرائیل را وابسته به نگاه راهبردی آمریکا و غرب به تحولات در خاورمیانه و توازن نیروها در این منطقه می دانند. . اگر غرب در راستای مهار سرکشیهای اسرائیل ارادهای جدی برای ظاهر شدن کشور فلسطین روی نقشه جهان داشته باشد و تنشزدایی با جمهوری اسلامی را نیز در شرایط برد – برد در دستور کار قرار دهد، لاجرم برای ایجاد صلح و ثبات، چشماندازی وجود خواهد داشت. اگر چنین ارادهای وجود نداشته باشد، باید منتظر فضای دوقطبی و تشدید منازعات از دو طرف باشیم.این نگاه در شرایط کنونی پس از حمله موشکی ایران کمرنگ شده است.
حمید – سئوال اصلی پیش روی ما باید این باشد که در پاسخ به حملات تلافی جویانه اسرائیل جمهوری اسلامی چه خواهدکرد؟
نظر خود من این است که با توجه به نامشخص بودن ابعاد پاسخ اسرائیل و در نتیجه واکنش جمهوری اسلامی به حمله احتمالی اسرائیل، میتوان گفت فارغ از اینکه اسرائیل پاسخ دهد یا ابعاد این پاسخ چه باشد، دومشور واد مرحله نوینی از رویاروئی رسمی شده اند. و دیگر ادعای این که « من نبودم دستم بود » از هردوطرف تمام شده زیرا ظرفیتهای موجود برای استفاده رویارویی غیرمستقیم و نیابتی، یا حملات موردی و موضعی مثل ترور و خرابکاری به پایان رسیده است و عملا جمهوری اسلامی و اسرائیل، در موقعیتی ناگزیر در مقابل هم صف بستهاند.این وضعیت که حاصل محاسبه نادرست ملاها و نیروهای نیابتی او از وضعیت منطقه و جهان بوده که در عمل بنفع اسرائیل رقم خورد و شرایط دشوار اسرائیل در جهان را یک سره عوض کرده زیرا اسرائیل که به دلیل عملیاتش در نوار غزه مورد انتقاد علنی نزدیکترین متحدان خود قرار گرفته ، اکنون بار دیگر از حمایت کامل آنها برخوردار شده است. بدون شک اسرائیل در عین پاسخ دادن به حمله جمهوری اسلامی، این حمله را به شکلی انجام خواهد داد که این حمایت دوباره، بار دیگر از دست نرود. اسرائیل با یک تصمیم راهبردی روبرو است: آیا خاک ایران را هدف قرار دهد یا حملات به گروههای نیابتی ایران را تشدید کند. با این حال، به نظر میرسد که هیچ یک از طرفین به دنبال آغاز یک درگیری تمام عیار نیستند چون نقطه ضعفهای بیشماری دارند. در حالی که ظرفیت ایران برای آسیب رساندن به اسرائیل محدود است، حملات هوایی اسرائیل نیز به تنهایی نمیتواند رژیم ایران را سرنگون کند. همچنین، این درگیری ایالات متحده را مجبور میکند بیشتر در «مدیریت بحران» شرکت کند تا وضعیت آرامتر شود.
مهسا- نکته ای که در گفتگوی سایر رفقا مغفول ماند عدم توجه جدی به اوضاع جهانی است. ادامه جنگ اکراین و حضور برخی نیروهای ناتو در بخش هائی از صحنه نبرد ، ظهورگرایشات راست نوین در کشورهای فرانسه ، آلمان، ایتالیاو اطریش و احتمال برنده شدن مجدد ترامپ ممکن است باعث شود اروپائی ها تمایلی به حمایت جدی از اسرائیل برای شعله ورکردن جنگ در منطقه نشان ندهند. البته حضور نخست وزیر روسیه قبل از شروع حملات ایران به اسرائیل و تمایل روسیه به گسترش جنگ در خاورمیانه برای ممانعت کمک رسانی امریکا و اروپا به جبهه اکراین می تواند نشانه تاثیرگزاری روس ها برروی تصمیم حمله ایران باشد . تنها کشوری که حداقل به ظاهر مخالف کشترش و تداوم جنگ درشرایط فعلی است چین است که انه هم نه از حب علی که از بغض معاویه یعنی نگرانی از افزایش قیمت نفت بعنوان سوخت اقتصاد مشکل دار فعلی چین است. چین و روسیه ر حال حاضر هیپگونه تاثیرگزاری بر تصمیمات و سیاست های اسرائیل ندارند اما هردوکشور برسایر کشورهای منطقه از ایران ، ترکیه ، مصر، عربستان و امارات تاثیرگزارهستند با این تفاوت که حامنان ایران ایدئولوژیک واپس گراترین حکام منطقه بشمار می روند .
مهدی- اگر بخواهیم یک تصویر روشن تری از اوضاع بغرنج فعلی داشته باشیم باید بدانیم اولا حتی درصورت درگیری مستقیم ایران و اسرائیل تا زمان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ، جنگ در سایه طرفین « نیروهای نیابتی » پایان نخواهدیافت ، بلکه به تشدید آن میانجامد.ثانیا همه ارزیابی هها موک.ل به زمان و مقیاس پاسخ اسرائیل به این حمله و پاسخ احتمالی ایران به آن خواهند بود اگرچه عمل جمهوری اسلامی باعث شد منبعد اسرائیل برای حمله مستقیم به ایران برای خود حق مشروع قائل شود. من برخلاف رفیق حمید اعتقاددارم در پس مواضع این چندروزه بایدن و اروپائی ها ، روابط آمریکا و متحدان اروپایی با اسرائیل احتمالا با چالشهای جدیدی مواجه میشود؛ چرا که هیچکدام از این کشورها به دنبال جنگ مستقیم میان ایران و اسرائیل و یا هر درگیری دیگری در خاورمیانه نیستند. اما اگر اسرائیل وارد درگیری شود بعید است ایالات متحده بتواند از ورود به آن اجتناب کند که در چنین صورتی اقتصاد و توسعه زمین گیرشده ایران با چالشهایی بیش از گذشته مواجه میشود و بار هزینه تقابل با اسرائیل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی را مردم ایران به دوش خواهند کشید.
نکته دیگر این است که جنبش انقلابی از وضعیت پیش آمده چگونه بهره برداری کند؟ متاسفانه در غیاب تشکیلات سراسری رهبری کننده و نبود یک چپ تاثیرگزار شاهدآن هستیم نوعی پیوند نانوشته بین برخی به اصطلاح اصولگرایان اصلاح طلب ، برخی سلطنت طلب ها و همچنین اراذل و اوباش بازماندگان شعبان جعفری در رسانه های مجازی شکل گرفته که نخ پیوند آنان همان گزاره خانم فائزه هاشمی ضدیت با چپ در شعار « چپ کشی » است . از دیدگاه این عده چپ نه لزوما طرفداران مارکسیست که همه مبارزین بر علیه جمهوری اسلامی را چپ می نامند و ملاط آنان برای سفید شوئی افکارفاشیستی خود، مواضع چین و روسیه و حزب توده و اکثریت در سالهای دفاع از جهموری اسلامی و فعالیت همه جانبه سایت « راه توده» توسط علی خدائی از یاران مهدی پرتوی و بازمانده گروه مشکوک نوید و ظهور یک باره دارودسته دهم مهر« بقایای توده ای های خط امام در ایران » و برآمدن مجدد افرادی نظیر علی توسلی از رهبران سازمان فدائیان اکثریت در مراسم انتخابات رئیس و سینه زنی در ایران در همراهی با جمهوری اسلامی است. این عده ظاهرا فراموش کرده اند که ارباب بلافصل آنان امریکا و انگلستان در تغییر نظام سلطنت دیکتاتوری به نظام توتالیتر مذهبی دست اندردست خمینی و اعوان و انصاراو در سال های انقلاب داده بودند و ساطنت طلبان دوآتشه همچون تیمسار فردوست ، تیمسار مقدم ، تیمسار هاشمی رئیس اداره هشتم ساواک ، علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک همکاران رسمی جمهوری اسلامی دربرپائی دستگاه جهنمی سرکوب جمهوری اسلامی «واواک» بوده اند .بطوری که دونفر آخر معمار آشتی و همکاری حکومت پس از انقلاب با اعضای فراری ساواک به زعامت دکتر مصطفی چمران بودند. حضرت آقای عبدالرضا داوری تئوریسین «چپ کشی» با سابقه فعالیت در نهادهای اطلاعاتی و دستگاه سرکوب رژیم جمهوری اسلامی که دردهه شصت در کشتار انقلابیون همپالکی و یار غار محمود احمدی نژاد رئیس جمهور محبوبش بوده اینک که اوضاع را قمردر عقرب دیده و از هول پیام شازده رضا مبنی بر دعوت از سپاهیان و قاتلان مردم پیام رمز « چپ کشی » را منتشر کرده اند. این پیام در شرایط فعلی اتفاقا بسیار معنی دار و باید مورد توجه همه مبارزان انقلابی قرارگیرد و با تمام نیرو در افشای بانیان این شعار و حامیان آنها در شرایط کنونی که حمله اسرائیل بارقه های امید کاذب را در بین آنان ایجاد کرده تلاش نمود . صد البته که بوی کباب نیست و خر داغ کرده اند؟! به عنوان یک هشدار جدی باید بگویم پاسداران ارتجاع که در کشورهای عربی نظیر عراق ، سوریه ، سودان و یمن فعال بوده و ثمرات همکاری احزاب کمونیست طرفدار شوروی را با رژیم های دیکتاتوری بعصی ها را فهمیده اند بعید نیست که با اوج گیری جنبش انقلابی درصدد مهار جنبش با تشکیل احزاب دولتی هوادار روسیه یا چین هم موافقت کنند و ماموریت برخوردتنوریک و حتی فیزیکی با چپ انقلابی را به انان واگذار نمایند.امری که نشانه هائی ازآ« در سایت راه توده و گروه دهم مهر قابل مشاهده است .
فریبرز- به عنوان جمع بندی می توان گفت اسرائیل اقدام تلافی جویانه را حتما انجام خواهدداد که متاسفانه ممکن است به تلفات جانی مردم بیگناه ما هم منجرشود که وظیفه ما محکوک کردن بلاشرط این اقدام خواهدبود. اگرچه واکنش ایران میتواند سطح این منازعه را متفاوت کند اما نکاتی شرایط این منازعات را دیکته خواهد کرد منجمله این که طرفین برداشت واقعیتری از تواناییهای یکدیگر پیدا خواهندکرد. . نکته مهم ان است که جهان آماده گسترش جنگ غزه در خاورمیانه نیست. کشورهای غربی به رهبری آمریکا این را میدانند و نمیخواهند جنگ ایران و اسرائیل وضعیت جنگ روسیه و اوکراین را بیش از پیش به نفع روسیه تغییر دهد. در نتیجه تلاشهای بینالمللی مانع از تقابل آشکار و حملات متقابل جدی و دامنهدار خواهد شد. اسرائیل برای حمله به ایران نیاز به همکاری آمریکا و کشورهای دیگر دارد و چنین همکاریهایی ممکن است منافع آن کشورها را نیز به خطر بیندازد. همچنین نه ایران و نه اسرائیل آمادگی جنگ متقابل را ندارند. اگرچه اسرائیل هم مثل ملاها ناجاراست حملات تلافی جویانه را انجام دهد اما طرفین از جنگ گسترده پرهیز میکنند اما ادامه درگیریها و نیازهای دو طرف، تحرکات جدیدی ایجاد کرده که میتواند به جنگ منجر شود. ادامه درگیریهای مقطعی و افزایش لاجرم حملات اسرائیل به حزبالله و سپاه قدس یا، جنگ گسترده، در هر صورت به ضرر جمهوری اسلامی است که در مقایسه با اسرائیل، از توان نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک بسیار ناچیزی برخوردار است. ضمنا، رژیم ایران با چالشهایی چون ورشکستگی اقتصادی، نفرت مردم از نظام و چشمانداز خیزشهای مردمی روبرو است و توان استراتژیک مقابله با اسرائیل را در سطح کنونی یا بالاتر ندارد لذا بعید است شرایط به تقابل جدی آشکار بکشد. اما جنگ پنهان در سطح جدیدتری ادامه پیدا خواهد کرد. از جمله در هفتهها و ماههای آینده باید منتظر سلسله ترور شخصیتهای نظامی ایران در داخل ایران و منطقه باشیم. از دیگر تبعات و احتمالات این درگیری اینکه ممکن است سطح و میزان گفتگوهای ایران و آمریکا افزایش یابد. یعنی ایران برای پرهیز از ورود گسترده جنگ با اسرائیل و جلب حمایت آمریکا و اروپا در این زمینه، سعی خواهد کرد در مدیریت تنش در منطقه همکاری بیشتری انجام دهد.
س- وظیفه نیروهای مترقی و چپ ایران چیست؟
مخالفت قطعی با حمله به ایران – محکومیت بدون شرط حمله موشکی ایران به اسرائیل – برپاداری شعار مرگ بر جنگ طلبان -برقراری اعتصابات کارگری در کلیه واحدهائی که احتمال حمله نظامی دارند و نرفتن سرکار تا برقراری مصالحه بین المللی بر سر قطع حمله به ایران -شعارنویسی همه جانبه مرگ بر دیکتاتور- اعتصابات کارگری- تظاهراتهای محله ای با شعار مرگ بر جنگ طلب- مرگ بر دیکتاتور-
سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی
مرگ بر جنگ طلب – مرگ بر دیکتاتور
جنبش انقلابی مردم ایران – مهرماه 12 مهرماه 1403
به بهانه انتشار نامه فائزه هاشمی ژینا سنندجی
به بهانه انتشار نامه خانم فائزه هاشمی بهرمانی زندانی سیاسی
ژینا سنندجی
انتشار نامه سرگشاده زندانی سیاسی سرکارخانم فائزه هاشمی با هرنیت ومقصودی جز همراهی با دولت اصولگرای-اصلاح طلب دکترپزشکیان ولبیک به ولی فقیه در سیاست ورزی جدید یعنی بازی دادن طیف اصلاح طلبان شیفته قدرت وغارت، درهل دادن ارابه مرگ نیست.
جنسیت خانم فائزه هاشمی وخطاب نامبرده به زنان مبارزی که در زندانهای جمهوری اسلامی آهنگ مرگ جمهوری اسلامی را از سازهای جنبش مهسائی کوک کرده اند باعث شده نخست خلاصه ای ازنقش زنان مبارزدرتحولات دویست ساله اخیر را برای توجه عموم و بویژه امثال خودایشان که تصوردارند مبارزه زنان ایران از سال 1388 یا 1391 شروع شده بازگوکنیم. تاریخ ایران ازدوران مشروطیت مشحون از حضور زنان پر انگیزه و فعالی است که در امر سیاست و اجتماع در ایران جدید، مشارکت کرده و پیشروان ترقی و جنبش های تاریخ ساز بوده اند. از همان صدر مشروطه که زنان انقلابی همپای مردان سازمانهای زنان را در ایران شکل دادند و در امر مشروطهخواهی مشارکت کردند تا امروز، زنان همواره در صحنهی مبارزات اجتماعی و سیاسی مشارکت داشتهاند. همین مشارکت مستقل در صحنه نیز هیچگاه مورد قبول حاکمان مستبد حاکم بر ایران نبوده است و هر بار به روشی با آنها برخورد شده است. مستبدان مردسالار ایرانی همواره تلاش کردهاند تا زنان را از عرصهی فعالیت حذف کنند و یا آنها را عناصری منقاد و تحت نفوذ خود درآورند که اگر حضور دارند، مطیع قدرت سیاسی و مبلغ و ستایشگر او باشند. اگر هم جز این باشد، سزای زن نافرمان داغ و درفش و قتل ناموسی و شکنجه و تحقیر و تجاوز بوده است. درپسآمد همین فعالیت سیاسی زنان ،وازگان زن زندانی سیاسی پدیدارشده است.زنانی که بر سنت استقلال و مبارزه خود برای حقوق انسانی همه ملت ایران پا فشردهاند و به بند حاکمان مستبد در ایران در آمدهاند.دردوران مشروطیت برخی از انجمنها و سازمانهای مخفی زنان به نبردهای مسلحانه برای مشروطیت دست میزدند. برای مثال، در مبارزهای مسلحانه بین موافقان و مخالفان مشروطه در آذربایجان جسد ۲۰ زن در لباس مردانه یافت شدهاست. در سال ۱۲۹۰ وقتی شایعه شد برخی نمایندگان مجلس به خواستههای روسها تن دادهاند حدود ۳۰۰ تن از زنان با تپانچه به مجلس رفتند تا آنان را مجبور به «حراست از آزادی و تمامیت ارضی کشور» کنند در آذربایجان قیام زینب پاشا را در دهه ۱۳۱۰ قمری مشاهده میکنیم و هنگام اوجگیری مبارزات مسلحانه مشروطیت زنان بسیاری مخفیانه در لباس مردان در مبارزات شرکت کردهاند و برخی از آنان بهطور اتفاقی شناخته شدهاند، مثلاً سربازی بود که جراحت برداشته بود و در درمانگاه از مداوای زخمش امتناع میکرد. کار به آنجا رسید که ستارخان به بالین او میآید و از او میخواهد که «پسرم تو نباید بمیری. ما به نیروی تو، به اراده آهنین تو نیاز داریم. چرا راضی نمیشوی زخمت را مداوا کنند؟» و سرباز در گوش او میگوید که من زن هستم. مثال ثبت شده دیگر حاکی است که در جریان یکی از مبارزههای آذربایجان پس از یافتن اجساد یک گروه ۲۰ نفره از سربازان مشروطهخواه، مشخص شد که تمامی آنها زن بودند.
انجمنهای زنان اقدامات غیرقهرآمیز زیادی نیز در دفاع از مشروطیت و نیز وادار کردن انگلیس و روسیه به ترک ایران انجام دادند. از جمله فروختن جواهرات و خرید سهام از دولت در جریان تأسیس بانک ملی توسط مجلس. زنان مبتکر تحریم کالاهای خارجی بودند، مثلاً سعی کردند قهوهخانهها را متقاعد کنند برای کاهش مصرف شکر وارداتی تعطیل شوند. این انجمنها میتینگهای بزرگی درباره نقش زنان در جنبش ملی ۱۲۹۰ برای خارج ساختن انگلیس و روسیه از ایران برگزار میکردند. جالب آنکه در یکی از مراودههای میان انجمنهای زنان و هیئت روسی، این هیئت تلاش کرده بود زنان را متقاعد کند به دلیل اینکه قانون اساسی ایران حقوق زنان ایران را رعایت نکردهاست، آنها نیز نباید برای حراست آن تلاش کنند. پاسخ گروههای زنان این بودهاست که آنها خود نیز از شرایط خودشان ناراضی هستند اما مقصر، پیچیدگیهای سیاسی ناشی از حضور قدرتهای خارجی است. گروههای زنان در سال ۱۲۹۰ با فعالان حق رای زنان در انگلستان تماس گرفتند و از آنان تقاضا کرده بودند دولت انگلیس از نفوذ سیاسی خود برای حمایت از ایرانیها استفاده کند، که این فعالان پاسخ داده بودند متأسفانه هیچ امتیاز سیاسی در دولت خود و قدرتی برای حمایت مردم ایران ندارند.
سردار بی بی مریم بختیاری دختر حسینقلی خان ایلخانی، خواهر علیقلیخان سردار اسعد و همسر ضرغام السلطنه بختیاری از زنان مبارز عصر مشروطیت است. او از زنان تحصیلکرده و روشنفکر عصر بود که به طرفداری از آزادیخواهان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نورزید. وی به مثابه زندگی ایلیاتی در فنون تیراندازی و سوارکاری ماهر بود و چون همسر و جانشین خان بود عدهای سوار در اختیار داشت و در مواقع ضروری به یاری مشروطه خواهان میپرداخت. سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوقان اصلی سردار اسعد بختیاری جهت فتح تهران محسوب میشد. وی طی نامهها و تلگرافهای مختلف بین سران ایل و سخنرانیهای مهیج و گیرا، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر« ستبداد محمدعلی شاهی» آماده میکرد و به عنوان یکی از شخصیتهای ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بودهاست.
سردار بی بی مریم بختیاری قبل از فتح تهران مخفیانه با عدهای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد و به مجرد حملهٔ علیقلیخان سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود سنگربندی نمود و با عدهای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاقها مشغول جنگ شد. او حتی خود شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت بهطوریکه به لقب سرداری مفتخر شد.
نویسندگان بزرگ مشروطیت مانند کسروی، ملکزاده، آدمیت، نظام مافی، محیط مافی، ناظم الاسلام کرمانی، صفائی، دولتآبادی، رضوانی در آثار خود اشاراتی به تشکلهای زنان در انقلاب مشروطیت میکنند:
هرچند که به دلیل مخفی عمل کردن بسیاری از این انجمنها اطلاعاتی از آنها در دست نیست. مورگان شوستر نیز در کتاب اختناق ایران مینویسد چند بار با این انجمنهای مشروطه خواه زنان برخورد نزدیک داشتهاست؛ مثلاً یک بار از طریق یکی از منشیان دفتر خزانه به او پیغام میدهند که خود و همسرش نباید با سلطنت طلبان رفتوآمد داشته باشد. هنگامی که میپرسد شما چطور از رفتوآمد همسر من اطلاع دارید پاسخ میگیرد مادرم که عضو انجمنهای مخفی زنانهاست این پیغام را دادهاست. حتی دربرخی مستندات تاریخی ذکرشده که افتخارالسلطنه و تاجالسلطنه دختران ناصرالدین شاه، از جمله پیشگامان زنان تجددخواه و از موسسین اولین انجمنهای زنان در ایران بودند و از استقلال میهن و لزوم تقویت مشروطیت ایران و همکاری با مشروطهخواهان سخن میگفتند. برخی از انجمنهای زنان:انجمن آزادی زنان در ۱۹۰۷– انجمن مخدرات وطن در 1289-اتحادیه غیبی نسوان در 1907-انجمن نسوان ایران در ۱۹۱۰-انجمن نسوان وطن در ۱۹۱۰-شرکت خیریه خواتین ایران ۱۹۱۰-اتحادیه نسوان در ۱۹۱۱-انجمن همّت خواتین در 1911-شورای هیئت خواتین مرکزی در 1911-از دیگر نتایج بیداری زنان تأسیس مدارس دخترانه بود که در آن زمان یکی از مهمترین پایههای روشنگری محسوب میشد.
البته باید یادآورشد تنها معدودی از این زنانِ طرفدار مشروطیت، هوادار حقوق زنان بودند اما نخستین زنانی که در جنبش حقوق زنان ایران شرکت کردند یا خودشان از مشروطهخواهان و فعالان جنبش ملی دهه ۱۲۸۰ بودند مانند صدیقه دولتآبادی و بانو امیر صحی ماهسلطان یا از خانوادههای روشنفکر ملیگرا بودند «مانند محترم اسکندری.». بعد از فروکشکردن تب مشروطهخواهی، انبوه زنان بیسواد به اندرونیهای سابق خود بازگشتنداما تنها زنان تحصیلکرده و روشنفکر جنبش حقوق زنان را پی گرفتند..
در این زمان مردان مشروطهخواه روشنفکری همچون میرزاده عشقی، محمدتقی بهار، ایرج میرزا و… نیز از جنبش نوخواسته حقوق زنان حمایت میکردند به ویژه در حق تحصیل و کنار گذاشتن حجاب. مثلاً در ۱۲ مرداد ۱۲۹۰ محمدتقی وکیلالرعایا، نماینده مجلس نخستین بار در ایران برابری زن و مرد را در مجلس شورا مطرح کرده و خواستار حق رأی برای زنان شد که مجلس را شوکه کرد و با مخالفت یکی از روحانیان مجلس مواجه شد.هرچند که این حمایتها نتوانست نتیجه چندانی داشته باشد، اما درمقایسه با حمایت از خواستههای زنان در جریان انقلاب ۱۳۵۷ قابل توجهتر بود.
ازمشهورترین زنان مبارز دوران مشروطیت صدیقه دولتآبادی روزنامهنگار ایرانی و از فعالان انقلاب مشروطه و جنبش زنان در ایران است.او از مؤسسان انجمن مشروطهخواهانه انجمن مخدرات وطن بود همچنین، بعداً از نخستین فعالان حقوق زنان در ایران شد و نشریه زبان زنان را دربارهٔ حقوق زنان منتشر کرد. دولتآبادی در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در اصفهان به دنیا آمد. پدرش میرزا هادی دولتآبادی و مادرش خاتمه بیگم نام داشت. پدرش از روحانیان متجدد آن زمان محسوب میشد. صدیقه دولتآبادی تحصیلات خود را در فارسی و عربی در تهران آغاز نمود، سپس تحصیلات متوسطه را در دارالفنون ادامه داد. پانزده ساله بود که با اعتضاد الحکما ازدواج کرد، ولی ازدواجشان با شکست مواجه شد. در سال ۱۲۹۶ شمسی به همت او یکی از نخستین دبستانهای دخترانه، به نام «مکتب شرعیات» تأسیس شد. پدرش سید میرزا هادی دولتآبادی از مجتهدین مؤثر محلی و مشهور به رهبری شاخه ازلی بابیه بود. و نماینده صبح ازل در ایران بود. وقایع منتهی به انقلاب مشروطه فصل جدیدی در زندگی یحیی دولتآبادی و برادر کوچکترش علی محمد گشود. آنان در میان اولین اعضای حلقهای کوچک ولی اثرگذار از معتقدان بابیه ازلی بودند که جمالالدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین را نیز شامل میشد.[۱۶] افکار شیخ محمد منشادی یزدی – که گفته میشد از بابیان ازلی است – در او و جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین تأثیر داشتهاست. صدیقه دولتآبادی در روز ۶ مرداد سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در سن ۸۰ سالگی در تهران درگذشت. وی در جوار برادرش در قبرستان امامزاده اسمعیل در زرگنده به خاک سپرده شد. عدهای مقبره وی را پس از انقلاب ۱۳۵۷ ویران کردند.با بررسی مبارزات اجتماعی ایران بعدازمشروطیت ، به نامهای متعددی به عنوان قدیمیترین زندانیان سیاسی زن در ایران برخورد می کنیم. اما شاید بتوان گفت که روایت در خصوص یکی از ایشان، «جمیله صدیقی کسمائی»، از همه قطعیتر باشد.(۱) جمیله صدیقی کسمائی اولین زنی بود که در سال ۱۳۲۲ به عضویت حزب توده ایران درآمد و در کمیتهی رشت این حزب، عضو شد. حزب توده ایران در سال ۱۳۲۰ تشکیل شد و اما به سبب آنچه مخالفت سلیمان میرزا اسکندری، نخستین دبیر اول حزب توده ایران، با عضویت زنان در حزب روایت شده، این عضویت تا ۱۳۲۲ و مرگ سلیمان میرزا به تعویق افتاد. اما جمیله صدیقی کسمائی سابقهای قدیمیتر از این عضویت در حزب توده داشت و سابقهی زندان سیاسی او به پنج سال پیش از شهریور ۱۳۲۰ و کنارهگیری رضا شاه از سلطنت برمیگشت.(۲) صدیقی کسمائی به همراه شوکت روستا در ۱۳۱۵ به سبب برخی فعالیتهای ترقیخواهانهای که البته، رنگ و بوی چپگرایانه داشت و مقبول دستگاه حاکم در آن روزگار نبود، به زندان افتاده بودند. حبسی که به روایتی چهار سال و به روایتی تا ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران ادامه پیدا کرد. این دو زن هر دو عضو «جمعیت پیک سعادت نسوان» بودند که در ۱۳۰۰ در رشت توسط تعدادی از زنان روشنفکر این شهر با گرایشهای چپ تشکیل شد. این دو نام، جمیله صدیقی کسمائی و شوکت روستا را میتوان اولین زنان زندانی سیاسی در ایران دانست. نخستین زن زندانی دو رژیم پهلوی راضیه ابراهیم زاده بود که تجربه زندان رضاخان و محمد رضا پهلوی را با هم داشته است
درواقع اینک ۸۸ سال است که زنان به سبب فعالیتهای سیاسی خود در ایران پسا مشروطه، توسط رژیمهای استبدادی حاکم بر ایران مورد تعقیب و برخورد و بازداشت و حبس قرار میگیرند. از زمان پهلوی اول تا امروز، گویی سنت حضور زن زندانی سیاسی در بند ادامه پیدا کرده است و زنان فعال سیاسی به خار چشم مستبدان حاکم بر ایران بدل شدهاند.در قبل انقلاب اولین زندانی سیاسی زن ویدا حاجبی بود که بعد انقلاب خاطرات خودرا در یک کتاب دوجلدی به نام دادو بیداد منتشرکرد. شاید بدنباشد خانم فائزه هاشمی کتاب داد بی داد ویداحاجبی را یکباربدقت مطالعه کند تا بداند درمبارزات انقلابی ایران ازمشروطیت تاکنون زنان چپ نقش برجسته ای داشته اند . ویدا حاجبی تبریزی متولد 1314 که در سال 1395 درخارچ کشوردرگذشت ازجمله زنانی بودکه هم مبارز و فعال سیاسی بود و هم نویسنده و روشنفکر. حاجبی در سال 1335 تحصیلات آکادمیک خود را در مدرسه عالی معماری پاریس به پایان رساند؛ جایی که با فرح دیبا هم کلاس بود. حاجبی، از نخستین زنان زندان سیاسی در ایران، از سال 1351 تا 1357 در زندان بود. سازمان عفو بین الملل او را در سال 1356 «زندانی سال» معرفی کرد. او را از با نفوذترین زنان مارکسیست در جهان می دانند که دوستی نزدیکی هم با فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا، داشت. حاجبی در سال های 1340 جذب اندیشه های جنبش چریکی در آمریکای جنوبی شد و فعالیت های سیاسی خود را در جنبش چریکی آمریکای لاتین در ونزوئلا آغاز کرد. سپس به کوبا و الجزایر رفت و در فعالیت های چریک های چپ گرا در این کشورها شرکت کرد. در ایران نیز تا انقلاب عضو سازمان چریک های فدایی خلق بود که پس از انقلاب از این سازمان جدا شد. زندگی سیاسی و فکری او بسیار تامل برانگیز است؛ خصوصا کتاب مهم «داد بی داد» که اولین مجموعه ای است که سرگذشت شکل گیری زندان زنان سیاسی را در دهه پیش از انقلاب از زبان بخشی از زندانیان آن دوره روایت می کند. این کتاب مهم ترین اثر اوست که به گردآوری خاطرات 37 زن زندانی سیاسی در زندان شاه می پردازد. مشاهده میکنید فائزه خانم زمانی که امثال جنابعالی به خواندن دعای کمیل مشغول بودند یک زن تحصیلکرده بهترین دانشگاه های جهان برای احقاق حقوق مردم ایران وزنان زحمتکش رنج ومرارت زندان اعلیحضرتی را کشید و هیچگاه هم به دریوزگی همکلاسی سابقش که ملکه کشوربود نپرداخت .
بعدها از سال 1350 به بعد اوین وکمیته مشترگ شاهد حضور زنان انقلابی که عمدتا در سازمان جریکهای فدائی حلق و سازمان مجاهدین فعالیت داشتند بود.از جهره های مشهور آن زمان دکتر سیمین صالحی اولین زن جراح در ایران بود که همسر بهرام آرام از رهبران بهخش مارکسیست سازمان مجاهدین بود. سیسمن صالحی در هنگام ساخت بمب در حالی که هفت ماهه باردار بود براثر انفجار بمب یک چشمش را از دست داد .دختر او به نام سپیده سحر در اوین بدنیا آمد او بعد انقلاب بامریکا مهاجرت و در ایالت فلوریدا بعنوان پزشک خانواده مشغول کارشد. از دیگر زنان مبارز دوران شاه اشرف دهقانی خواهر بهروز دهقانی از رهبران چریکهائی فدائی خلق بود که در زندان شاه به او تجاوز نمودند. او توانست در سال 1354 از زندان قصر بگریزد و اگرچه بعد انقلاب بایران بازگشت و در سازمان چریکهای فدائی خلق در کردستان مبارزه میکرد اما بعدها به خارج مهاجرت و ظاهرا در فرانسه یا آلمان اقامت دارد وکماکان برعلیه جمهوری اسلامی فعالیت دارد . اشرف ربیعی ، معصومه شادمانی ،اشرف احمدی و.. اخرین زندانیان سیاسی زن دوره شاه بودند که در فاصله ابان تا دیماه 1357 اززندان آزادشدند. این سنت سرکوب زنان فعال سیاسی در تاریخ ادامه پیدا کرد. از زنان ملی تا چپ و مذهبی و غیرمذهبی در زمان پهلوی دوم تا انقلاب بهمن ۵۷ و سرکوب زنان به بهانههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، این روند تاریخی زندانی شدن زنان به دلایل سیاسی در ایران ادامه دارد. امروز اما نامهایی با احکامی بلند مدت به عنوان قدیمیترین زندانیان سیاسی زن در ایران هستند .اگر بخواهیم قدیمیترین زن فعال سیاسی که امروز در بند است را نام ببریم، این نام کسی نیست جز زینب جلالیان. زندانی سیاسی کرد ایرانی که در سال ۱۳۸۶، هفده سال پیش از نوشتن این متن، بازداشت شد و در سال ۱۳۸۸ به اتهام «خروج غیرقانونی از کشور» به یک سال حبس تعزیری و به اتهام «محاربه به دلیل عضویت در گروههای مخالف نظام (پژاک)» به اعدام محکوم شد. حکم اعدام او در دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور تأیید، اما سپس به حبس ابد تقلیل یافت. زندانی سیاسی زنی که در زمان بازداشت به شیوههایی چون شلاق زدن به کف پا، مشت به شکم، کوبیدن سر به دیوار و تهدید به تجاوز، مورد آزار و شکنجه قرار گرفت و حال ۱۷ سال است بدون مرخصی، همچنان در بند است. او که بدون رعایت اصل تفکیک جرایم مدتها در کنار زندانیان عادی محبوس و در سالهای زندان به بیماری ناخنک چشم هم مبتلا شده که این بیماری موجب کاهش بینایی او شده و با وجود داشتن مشکلات پزشکی متعدد دیگر از جمله بیماریهای کلیوی و گوارشی، از رسیدگی مناسب پزشکی محروم مانده است.(۳) اما او همچنان با اراده به عمل سیاسی خود ادامه میدهد. در یکی از آخرین سخنانی که از او به بیرون از زندان رسید، در آستانهی رایگیری انتخابات اسفند ۱۴۰۲ حاکمیت جمهوری اسلامی، در پیامی به مردم گفت: «من به خاطر شما پشت میلههای زندان میمانم و شما هم به خاطر من فقط یک روز در خانههای خود بمانید و در این انتخابات فرمایشی شرکت نکنید.»(4). قابل توجه خانم فائزه درمورد رسیدگی پزشکی به زندانیان سیاسی ؟!-بعد از زینب جلالیان، دومین زن قدیمی زندانی سیاسی، مریم اکبری منفرد است. او در دی ماه ۱۳۸۸ پس از حوادث عاشورای ۸۸ بازداشت و در خردادماه سال بعد به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. او را متهم به محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران کردند. اما او خود این اتهام را وارد ندانست. مریم اکبری منفرد مادر سه دختر است که تا لحظهی نوشتن این متن، بیش از چهارده سال است که از آنها دور افتاده. او در تمام طول این سالها لحظهای هم مرخصی نداشت. مریم اکبری منفرد در اسفند ۱۳۹۹ از زندان اوین به زندان سمنان تبعید شد. این زندانی بدون رعایت اصل تفکیک جرایم و عدم وجود امکانات بهداشتی در بند عمومی این زندان به سر میبرد. لازم به ذکر است که دو برادر مریم اکبری منفرد در سالهای ۶۰ و ۶۳ به اتهام ارتباط و عضویت در سازمان مجاهدین خلق توسط دادگاههای انقلاب در ایران اعدام شدند. برادر کوچک و خواهرش نیز در تابستان سال ۶۷ و همزمان با موج اعدام زندانیان سیاسی اعدام شدند.(۵) سالها زندان اما مریم اکبری منفرد را ساکت نکرده است. او در سال ۱۳۹۵ در نامهای سرگشاده، خانوادههای قربانیان اعدامهای دههی ۱۳۶۰ را فراخوانده تا علیه کسانی که بستگانشان را کشتند، دادخواهی کنند. خود او شکواییهای را تسلیم دستگاه قضایی جمهوری اسلامی کرده و در آن خواهان «تحقیق پیرامون موضوع اعدام غیرقانونی خواهر و برادر خود» شده است.(۶) او همچنین تلاش کرد و شکایتی را در کارگروه ناپدیدشدگان قهری سازمان ملل ثبت کرد و از این نهاد خواست تا جمهوری اسلامی ایران را دربارهی پرونده و سرنوشت خواهر و برادرش مورد پرسش قرار دهند. یک زندانی سیاسی که هم به عمل سیاسی خود دست میزند و هم در نقش یک دادخواه، به دادخواهی عزیزان اعدام شده خود میپردازد، آن هم پس از سالها زندان و دوری از خانواده و فرزندان و فشارهای فراوان نظامی که میخواهد همهی مخالفان خود را منقاد و مطیع خود سازد.
مهوش شهریاری (ثابت) و فریبا کمال آبادی از مدیران سابق جامعه بهایی در ایران (گروه یاران) قدیمیترین زندانیان زن در بند زنان زندان اوین هستند. خانم ثابت از ۱۵ اسفند ۸۶ و خانم کمال آبادی از ۲۵ اردیبهشت ۸۷ در زندان به سر میبرند. آنها ابتدا به ۲۰ سال حبس تعزیری محکوم شدند؛ اما دادگاه تجدیدنظر با حذف اتهاماتی نظیر جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، حکم اولیه را نقض و آنها را به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم کرد. اما دادستان کل کشور این حکم را برخلاف شریعت تشخیص داد و مجدداً حکم به ۲۰ سال زندان داد. با این حال سال گذشته با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، حکم مدیران سابق جامعه بهایی به ۱۰ سال کاهش یافت و آنها قاعدتا باید تا دو سال دیگر از زندان آزاد شوند.
بهاره هدایت، فعال سرشناس دانشجویی در ایران با حکم سنگین ۱۰ سال زندان در بند زنان زندان اوین، زندانی است. او عضو شورای مرکزی و سخنگوی سابق دفتر تحکیم وحدت است که دهم دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به ۲ سال حبس به دلیل توهین به رهبری، ۶ ماه حبس به دلیل توهین به رئیس جمهوری و ۵ سال حبس به خاطر اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب محکوم شد. خانم هدایت پیشتر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق مسارکت در برگزاری تجمع اعتراضی زنان در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ به دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بود.
بهاره هدایت بر اساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، خرداد سال ۹۴ باید از زندان آزاد میشد. اما حکم دو سال زندان تعلیقی او به اجرا گذاشته شد. خانم هدایت پیش از این چند بار دیگر هم بازداشت و زندانی شده بود.
ریحانه طباطبایی، روزنامهنگار از ۲۲ دی ماه ۹۴ در بند زنان زندان اوین است. او به یک سال زندان و دو سال محرومیت از عضویت در احزاب، گروها، دستجات سیاسی و فعالیت در رسانهها و فضای مجازی محکوم شده است. اتهام او تبلیغ علیه نظام اعلام شده است. روزنامهنگاری که در زمستان سال ١٣٩١ و در جریان بازداشت گسترده روزنامهنگاران در ایران هم به زندان افتاده بود.
ریحانه طباطبایی در سالهای ۸۹ و ۹۳ هم زندانی شده بود. او همکار روزنامههایی چون بهار و شرق بوده است. خانم طباطبایی اخیرا برای چند روز به مرخصی آمده است.
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و نایبرئیس کانون مدافعان حقوق بشر اما از اردیبهشت سال ۹۴ در بند زنان زندان اوین به سر میبرد. او خرداد سال ۸۹ بازداشت و به اتهام “اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر” و “تبلیغ علیه نظام” به ۱۱ سال زندان محکوم شده بود. حکمی که در دادگاه تجدیدنظر به شش سال کاهش یافت.
خانم محمدی تیر ماه ۹۱ به دلیل بیماری و فلج عضلانی در زندان با حکم “عدم تحمل کیفر” از زندان آزاد شده بود، اما از اردیبهشت ۹۴ مجدداً زندانی شد و در حالی در حال سپری کردن محکومیت ۶ سال زندان خود است که مجدداً به ۱۶ سال زندان دیگر محکوم شده است.
آفرین چیت ساز، ستوننویس روزنامه دولتی ایران، دیگر روزنامهنگار زندانی در بند زنان زندان اوین است که به اتهام “اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت و همکاری با دول متخاصم” به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. او از ۱۱ آبان ماه بازداشت و بیش از ۶ ماه در بند ۲ الف سپاه زندانی بود.
متهمان همکاری با مجاهدین
ریحانه حاج ابراهیم، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتابچی، فاطمه مثنی و بهناز ذاکری، ۶ زندانی بند زنان زندان اوین هستند که با اتهام همکاری یا هواداری از سازمان مجاهدین خلق، حکمهای سنگین زندان دریافت کردهاند.
ریحانه حاج ابراهیم در روز عاشورای ۸۸ به اتفاق احمد و محسن دانش پور مقدم، مطهره بهرامی و هادی قائمی بازداشت و به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد. حکم او در دادگاه تجدیدنظر به ۱۵ سال زندان تبدیل شد. خانم حاج ابراهیم تاکنون از مرخصی محروم بوده. او در زندان اوین با احمد دانش پور مقدم که محکوم به اعدام است ازدواج کرده است .
صدیقه مرادی که سابقه زندان در دهه ۶۰ را هم دارد به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به محاربه و ۱۰ سال زندان محکوم شده و از اردیبهشت ماه ۹۰ در بند زنان زندان اوین زندانی است. او به گفته همسرش “قبل از ۳۰ خرداد بازداشت شده بود؛ یعنی ۲۷ خرداد سال ۶۰. درواقع یک دانش آموز دبیرستانی که در آن زمان هوادار مجاهدین بود. بعد هم سال ۶۴ او را دوباره دستگیر کردند و ۴ سال زندانی بود و سال ۶۸ آزاد شد. اما دیگر هیچ فعالیتی نداشت و الآن به نوعی دارد تاوان همان دهه ۶۰ را باز میپردازد. تنها ارتباطش این بود که با دوستان سابقش که در زندان با هم بودند، یعنی هم بندیهای زندان، رفت و آمد داشت که آنها هم همین جا، یعنی در ایران زندگی میکنند. همسرم با آنها که دوستان قدیمی و همبندی زندان بودند، رفت و آمد داشت. همین را گفتند ارتباط و اتهام محاربه زدند”.
زهرا زهتابچی کارشناس جامعهشناسی و پژوهشگر علوم اجتماعی هم به اتهام “محاربه از طریق همکاری با یک سازمان مخالف نظام” به ۱۰ سال زندان محکوم شده و از مهرماه سال ۹۲ دوران محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین میگذراند. پدر خانم زهتابچی در دهه ۶۰ اعدام شده است.
فاطمه مثنی، دیگر زندانی بند زنان زندان اوین هم با اتهام “محاربه از طریق همکاری با یک سازمان مخالف نظام” به ۱۵ سال زندان محکوم شده است. همسر او حسن صادقی هم با ۱۵ سال محکومیت در زندان رجایی شهر به سر میبرد.
خانم مثنی و همسرش سابقه زندان در دهه ۶۰ را هم دارند و سه برادر او در دهه ۶۰ اعدام شدهاند.
بر اساس گزارش وب سایتهای حقوق بشری، پدر همسر فاطمه مثنی در کمپ لیبرتی کشته شده و او به دلیل برگزارش مراسم ترحیم برای پدر همسرش در سال ۹۱ بازداشت و سپس به تحمل ۱۵ سال زندان محکوم شده است.
بهناز ذاکری هم با اتهام مشابه فاطمه مثنی و زهرا زهتابچی به ۱۰ سال زندان محکوم شده. او تابعیت دو گانه ایرانی- دانمارکی دارد و سال ۹۱ پس از سفر به ایران بازداشت و زندانی شد.
سایر زندانیانی که خان هاشمی به آنان تاخته است ؟!
رؤیا صابری نژاد نوبخت که تابعیت دو گانه ایرانی و بریتانیایی دارد از سال ۹۲ و پس از سفر به ایران زندانی شده و به اتهام توهین به مقدسات و توهین به مقامات از طریق فعالیت سایبری به ۵ سال زندان محکوم شده است. تاو ابتدا به ۱۸ سال و نیم زندان محکوم شده بود که با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی به ۵ سال کاهش یافت. از دیگر زندانیان سیاسی که دارای خط سیاسی مشخص دارند و سلطنت طلب نیستند نسیم سلطانبیگی، آنیشا اسداللهی، مهوش ثابت، نرگس محمدی، سپیده قلیان، ویدا ربانی، گلرخ ایرائی، جوانا سنه (وریشه مرادی)، پخشان عزیزی، فریبا کمالآبادی و محبوبه رضائی را می توان نامبرد. خانم فائزه هاشمی عامدانه فراموش می کند که مبارزه زنان ایرانی دقیفا از بعد از انقلاب اسلامی که ایشان اتفاقا سرسخت هوادارآن بوده اند شروع شده و زندانیان زن نیز قبل از سال 1391 که ایشان به زندان تشریف بردند وجودداشتند.افرادی همچون فروغ سمیعنیا، جلوه جواهری، زهره دادرس، زهرا دادرس، هومن طاهری، سارا جهانی، متین یزدانی، یاسمین حشدری، شیوا شاهسیاه، نگین رضایی و آزاده چاوشیان، یازده فعال حقوق زنان هستند که با حکم قاضی مهدی راسخی، رییس شعبه سوم دادگاه انقلاب رشت به یک تا ۹ سال زندان محکوم شدهاند. این احکام بابت اتهامات «تشکیل گروه غیرقانونی، عضویت در گروه غیرقانونی، اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام» برای این فعالان صادر شده است. تا سال 1395 قریب شش سال بودکه زندانیان سیاسی زن در بند زنان زندان اوین از حق تلفن و بسیاری دیگر از حقوق قانونی خود محروم هستند. زندانیانی که برخی از آنها علیرغم گذشت سالهای طولانی از حبس و محکومیتشان از امکان استفاده از مرخصی هم محروم بودهاند.وصرفا بعداز جنبش های سال 1396 و1398 و1401 باپایداری زنان مبارززندانی وحمایت افکارعمومی داخل وخارج تسهیلاتی برای آنان فراهم شد که صدالبته تسهیلات افرادی نظیرجنابعالی بیش از سایرین بود .
حضورزنان شجاعی همچون فاطمه سپهری از خانواده شهدای جنگ عراق وایران که از سال 1398 رسما برعلیه ولایت فقیه موضع گیری وبکرات بازداشت و زندانی شده فارغ از این که طرفدارچه گروهی باشد چرا باید موجب نگرانی حضرتعالی شود .شما بخوبی آگاه بوده وهستید که زندانیان سیاسی چه دربند زنان وچه دربندمردان با گرایشات مختلف سیاسی و عقیدتی، اتهامات گوناگون و حکمهای متفاوت زندانی هستند.لذا همان طوریکه در یک خانواده همه فرزندان یک نظرو مشابه نبوده وهرکسی سازخودش را می نوازد اماتابع مقررات اعمالی پدریامادرهستند ، زندان هم ازاین قانون اجتناب ناپذیرجدانیست بطوری که برای حفظ سلامت خودزندانیان و مقررات بسنده از قدیم الایام در زندان های سیاسی و به تبع آن حتی در بندهای زندانیان غیرسیاسی مقررات خاصی مثل انتخاب چرخشی مسئول بند، تقسیم کار نظافت و سایراموربند وجودداشته ودارد وخواهدداشت جزآن که در دهه شصت دریک دوره جهنمی مسئولان بند و سلول ها راهم زندانبانان انتخاب میکردند ولی تقسیم کارکماکان وجودداشت واین مقررات برای همه زندانیان اعم ازقدیمی و جدید لازم الرعایه است تانظم و پاکیزگی بند برقرارباشد.الته که اجرای این مقررات برای برخی زندانیان ژن خوب ممکن است خوشایندنباشد کما این که در بندهای زندانیان عادی ژن های پولدارو قدرتمند اززندانیان محتاج و ضعیف برای نوبت کارگری خود استفاده می کنند.
زمانی که سی زن شجاع زندانی شامل سارا احمدی، نرگس ادیب، افسانه امامی، ثمین احسانی، الناز اسلامی، هستی امیری، نیلوفر بیانی، ناهید تقوی، نوشین جعفری، مریم حاج حسینی، زهره داوری، زهره زیوری، زهره سرو، بهاره سلیمانی، نرگس ظریفیان، مهناز طراح، گلاره عباسی، فریبا عادلخواه، رها عسکریزاده، هاله غلامی، سپیده کاشانی، مروارید فرتومی، سپیده قلیان، شهره قلیخانی، نازنین محمدنژاد، ژیلا مکوندی، فرنگیس مظلوم، روشنک ملایی، ملیحه نظری و فائزه هاشمی طی نامه ای خواستار توقف اعدام معترضان و احکام ناعادلانه جنبش سال 1401 شدند فائزه هاشمی فقط یکی ازآنان بود که تحت تاثیر جو نامه را امضاکرده بود والا همه میدانند حکم اعدام شالوده هستی بخش اسلام ناب محمدی و جمهوری اسلامی است که پدرش هم از بانیان آن بوده است که یک نمونه آن جدای از اعدام وتیرباران حدود 12 هزارنفر دردهه شصت ، اعدام حدود 4500 نفر زندانی دارای محکومیت در مردادتا شهریور ماه سال 1367 به فرمان خمینی و با اطلاع وموافقت بابای عزیز ایشان بوده است . از دیگر زندانیان سیاسی زنان اوین که باید نام آنان را ذکرکرد عبارتندازپانیذ عظیمی هم به اتهام فعالیت فیسبوکی به یک سال زندان محکوم شده و در بند زنان به سر میبرد.
الهام برمکی و نازیلا حمیدوا دو زندانی متهم به جاسوسی هستند. خانم برمکی شهروند ایرانی- قبرسی حکم ۷ سال زندان دارد ولی خانم حمیدوا هنوز در بازداشت به سر میبرد و دادگاهی برای رسیدگی به اتهام جاسوسی او تاکنون تشکیل نشده. نازیلا حمیدوا تبعه کشور آذربایجان است.
فهیمه اعرفی، لیلا جعفری و مرجان داوری ۳ زندانی مرتبط با عرفان حلقه و عرفان متافیزیک هستند. خانم اعرفی و خانم جعفری از شاگردان محمدعلی طاهری بنیانگذار عرفان حلقه هستند که محکومیت ۵ و ۳ سال زندان دارند.
مرجان داوری اما از عرفان متافیزیک و موسسه راه معرفت است که تاکنون دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات او تشکیل نشده است.
زهرا شریفی، نوه شیخ علیاکبر تهرانی هم از اسفند ۹۴ همچنان در بازداشت در بند زنان اوین به سر میبرد و تاکنون دادگاهی برای رسیدگی به وضعیت او تشکیل نشده است.
مریم نقاش زرگران، معلم موسیقی و نوکیش مسیحی هم با حکم ۴ سال زندان از تیر ۹۲ در بند زنان زندان اوین است. او هم پروندهای سعید عابدینی، کشیش نوکیش مسیحی ایرانی آمریکایی بود که در معاوضه زندانیان میان ایران و آمریکا آزاد شد.
دستکم در بند زنان زندان اوین، بالغ بر خداقل هفتاد نفر زن زندانی سیاسی نگهداری میشوند که نسبت به خانم فائزه هاشمی هم دوران حبس بلندتری را طی کرده اند و هم مقاومت آنان با مقاومت و مبارزه خانم هاشمی تفاوت اساسی دارد .آنها اساسا اعتقاد به اصلاحات در حاکمیت توتالیتر مذهبی چه در عبای سیاه خامنه ای و چه در عبای سفید پدر فائزه نداشته و دعوای آنها با حاکمیت برسر سهم بری خانواده و پدر نیست، چرا که پدران این زندانیان و خانواده های انان هیچگاه در کیک قدرت نظام جمهوری اسلامی سهیم نبوده اند. برخی از ایشان در سنین بالا هم هستند و چهرههای درخشانی از جنبش کارگری هستند که در دفاع ازجامعه کارگری کشور درزندان هستند نه دعوای فامیلی ولایت فقیه و بدون شک ارج وقرب مبارزاتی آنان بیش از فائزه هاشمی می باشد اگرچه رسانه های داخل وخارج عامدانه سعی در برجسته کردن چند جهره همچون خانم هاشمی برای روزمبادا دارند بطورمثال آیا شمافکر کی کنید جایگاه جنابعالی بعنوان یک مبارز درون رژیمی با جایگاه افرادی چونزینب جلالیان، سعدا خدیرزاده، مژگان کاوسی، سکینه پروانه، ژیلا هژبری، هاجر سعیدی، فرشته حسینی، وریشه مرادی و پخشان عزیزی و یا پروین محمدی، نایب رئیس اتحادیه آزاد کارگران ، هاله صفرزاده، عضو کانون مدافعان حقوق کارگر ، یا ناهید خداجو، عضو هیأت مدیره اتحادیه آزاد کارگران و یا سپیده قلیان یکسان است ؟
اگرچه ازمشروطیت تا کنون پس آمدهرجنبش اجتماعی مقررشده بود تا دیگر زندانی سیاسی در زندانها نباشد و آزادی و استقلال و حاکمیت ملت بر ایران حاکم باشد. اما در سالهای سلطنت پهلوی اول و دوم مشروطه را به مشروعه شاهنشاهی و در پیآمد انقلاب 1357 پدرران امثال جنابعالی با فریب ونیرنگ دستاوورد جنبش انقلاب مردم را به یغمابردند تا رژیم منحط ولایت فقیه را پابرجانمایند. وازآن پس در همراهی با مردان دردوران سیاه خمینی و بابای جنابعالی وخامنه ای هزاران زن به دلیل اندیشهی سیاسی و عقیدهی متفاوت به سالها زندان محکوم شده و یا به چوبههای دار و تیرهای تیرباران سپرده شدند. اینک نیز که محتوای نوشته جنابعالی هرراس دیگری از مبازات زنانی داردکه به سیطره امثال شماوقعی نمی نهند. بدون شک فریاد آزادیخواهانه زنان ایرانی چه در زندان وچه بیرون زندان بایدهراس برای وارثان سیاه بختی این دوران داشته باشد زیرا این رود خروشان ارادهی زنان ایرانی که درجنبش مهسا-ژینائی تبلوریافت سنگ این استبداد و تعصب را خواهد شکافت و روزی خواهد رسید که زنان برخلاف آموزه های دینی شما دوشادوش مردان و برابر با آنان در تمام عرصههای سیاسی و زندگی، آزاد و رها خواهند بود. ومبازه زنان زندان و نامه شما نشان داده که آن روز فرارسیده است .شاید بد نباشد به حضورمبارک خانم هاشمی برسانیم همانطوری که شخصا بیان داشته اید مدتها پشت کنکور بودید ونتوانستید در دانشگاه قبول شوید تا به یمن دانشگاه آزاد بتوانید در رشته نامربوط حقوق بشر آن هم در جمهوری اسلامی تحصیل و سپس چون برادر بزرگوار که به بلژیک برای ادامه تحصیل رفتند به انگستان مسافرت وماموریت تشریف بردید و ناکام ار اخذ مدرک همچون سایر سران حکومتی به ایران بازگشته ودر همان دانشگاه بابا دکترای خودرا اخذکردید برسانیم زمانه بیداد مدتهاست گذشته و زنانی در زندانهای ایران بسر می برند که هریک ازآنان میتواند سرمشق زندگی شرافتمندانه ای برای جنابعالی گردد
لیست اسامی برخی زنان مبارز سیاسی
۱. سودابه فخارزاده اجتماع و تبانی علیه حکومت، ۵سال حبس، زندان اوین
۲. مریم اکبری منفرد هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران، دادخواهی برای خواهر و برادران اعدام شده، ۱۵سال حبس، زندان سمنان
۳. مهوش عدالتی علی آبادی فعالیت و تبلیغ علیه حکومت ولایت فقیه، ۱سال حبس، زندان اوین
۴. شیوا اسماعیلی اجتماع و تبانی علیه حکومت، ۱۰سال حبس، زندان اوین
۵. فرشته (طاهره) نوری اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت حکومت، ۶سال حبس زندان اوین
۶. پروین میرآسان فعالیت علیه حکومت، بلاتکلیف، زندان اوین
۷. زینب جلالیان عضو گروههای کردی مخالف حکومت، حبس ابد، زندان یزد
۸. ارغوان فلاحی تبلیغ علیه نظام وهمکاری با گروه های مخالف، بلاتکلیف، زندان اوین
۹. معصومه ( اکرم) اکبری فعالیت تبلیغی علیه حکومت، ۶سال حبس، زندان اوین
۱۰. مریم حاجی حسینی افساد فیالارض ۱۰سال حبس، زندان اوین
۱۱. نرگس منصوری تبلیغ علیه حکومت، ۹سال حبس، زندان اوین
۱۲. سعیده(سمیرا) صبوری، زندان اوین
۱۳. یاسمن صبوحی، زندان اوین
۱۴ آنیشا اسداللهی تبلیغ علیه حکومت،۵سال و ۸ماه حبس، زندان اوین
۱۵. ویدا ربانی اجتماع و تبانی ۵سال + ۶سال و ۱۵ماه حبس، زندان اوین
۱۶. ریحانه انصاری نژاد اجتماع و تبانی وتبلیغ علیه حکومت، زندان اوین
۱۷. شادی شهید زاده فعالیت با گروه های مخالف، ۵سال حبس، زندان اوین
۱۸. ناهید تقوی فعالیت تبلیغی علیه حکومت ۱۰سال و۸ماه حبس، زندان اوین
۱۹. نرگس محمدی تبلیغ علیه حکومت،مجموعا ۱۲سال و ۶ماه حبس، ۸۰ ضربه شلاق، پرداخت ۲فقره جزای نقدی و مجازاتهای تکمیلی، زندان اوین
۲۰. بهاره هدایت تبلیغ علیه حکومت، ۴سال و ۸ماه حبس، زندان اوین
اسامی و مشخصات زنان زندانی
۲۱. گلرخ ایرایی تبلیغ علیه حکومت، ۵سال حبس، زندان اوین
۲۲. مرضیه فارسی هوادار سازمان مجاهدین خلق ، ۱۵سال حبس، زندان اوین
۲۳. زهرا صفایی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران، ۵سال حبس، زندان اوین
۲۴. فرحناز نیکخو، زندان اوین
۲۵. مرضیه جانی پور، زندان اوین
۲۶. سپیده کاشان دوست ( کاشانی) همکاری با دولت آمریکا، ۶سال حبس، زندان اوین
۲۷. شکیلا منفرد تبلیغ علیه حکومت، مجموعا ۹سال و ۱۱ماه حبس، ۲سال تبعید، پرداخت جزای نقدی و مجازاتهای تکمیلی زندان اوین
۲۸. رضوانه احمد خانبیگی تبلیغ علیه حکومت، ۵سال حبس، زندان اوین
۲۹. نسرین (اعظم) خضری جوادی اجتماع و تبانی، ۵سال حبس، زندان اوین
۳۰. نیلوفر بیانی همکاری با آمریکا، ۱۰سال حبس، زندان اوین
۳۱. فائزه هاشمی اجتماع و تبانی، ۵ سال حبس و ممنوعیت خروج از کشور، زندان اوین
۳۲. فریبا کمال آبادی اقلیت مذهبی تبلیغ آیین بهایی، ۱۰سال حبس، زندان اوین
۳۳. مهوش شهریاری ترویج بیحجابی، ۱۰سال حبس زندان اوین
۳۴. محبوبه رضایی فعالیت تبلیغی علیه حکومت، ۱سال و ۹ماه حبس، پرداخت ۸میلیون تومان جزای نقدی و مجازاتهای تکمیلی، زندان اوین
۳۵. سمانه نوروزمرادی همکاری باگروههای مخالف، ۱۱سال حبس، زندان اوین
۳۶. هاجر سعیدی همکاری با مخالفین حکومت ۱سال حبس، کانون اصلاح و تربیت سنندج
۳۷. سارینا جهانی اجتماع و تبانی، ۲سال حبس، زندان اوین
۳۸. مینا خواجوی اقدام علیه امنیت، ۶سال حبس، زندان اوین
۳۹. زهره سرو تبلیغ علیه حکومت، ۷سال حبس، زندان اوین
۴۰. شیرین سعیدی، زندان اوین
اسامی و مشخصات زنان زندانی
۴۱. راحله راحمی پور تبلیغ علیه حکومت، ۶سال حبس، زندان اوین
۴۲. نسیم سلطان بیگی اجتماع و تبانی، ۴سال و ۱ماه و ۱۶روز حبس و مجازاتهای تکمیلی، زندان اوین
۴۳. مهناز طراح تبلیغ علیه حکومت، ۴سال و ۴ماه حبس، زندان اوین
۴۴. سروناز احمدی تبلیغ علیه حکومت، ۳سال و ۶ماه حبس، زندان اوین
۴۵. نسیم غلامی سیمیاری متهم به بغی، بلاتکلیف، زندان اوین
۴۶. کبری بیگی، زندان اوین
۴۷. سها مرتضایی اجتماع و تبانی، ۶سال حبس، زندان اوین
۴۸. سپیده قلیان توهین به خامنهای، مجموعا ۳سال و ۳ماه حبس و مجازات تکمیلی، زندان اوین
۴۹. سحر (فاطمه) مختاری، زندان اوین
۵۰. آذر کروندی موسی زاده همکاری با گروههای مخالف، ۵سال حبس، زندان اوین
۵۱. زینب همرنگ سید بگلو اجتماع وتبانی، ۵سال حبس، زندان اوین
۵۲. پخشان عزیزی همکاری با گروههای مخالف، بلاتکلیف، زندان اوین
۵۳. وریشه مرادی متهم به بغی، بلاتکلیف، زندان اوین
۵۴. الهه فولادی، بلاتکلیف، زندان اوین
۵۵. نسرین روشن، زندان اوین
۵۶. مریم وحید فر، زندان اوین
۵۷. مولود حسین دوست، زندان اوین
۵۸. سمیرا نجاتیان، زندان اوین
۵۹. لاله ساعتی، زندان اوین
۶۰. ندا فتوحی، زندان اوین
۶۱. ژیلا هژبری همکاری با گروههای مخالف، ۳سال و ۸ماه حبس، کانون اصلاح و تربیت سنندج
۶۲. ناهید خداجو اجتماع و تبانی، ۵سال حبس و ۷۴ضربه شلاق، زندان اوین
۶۳. فروغ تقی پور هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۵سال حبس، زندان اوین
۶۴. سپیده کشاورز فعالیت تبلیغی علیه حکومت، ۱سال حبس، زندان اوین
۶۵. آرمیتا پاویر توهین به خامنهای، ۱سال و ۱۰ماه و ۱۷روز حبس، زندان تبریز
۶۶. نوشین مصباح همکاری با گروههای مخالف، ۱سال حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۶۷. نسرین سادات شهرآئینی تبلیغ علیه حکومت، ۱سال و ۳ماه حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۶۸. رؤیاملکوتی فعالیت تبلیغی علیه حکومت، ۶سال و ۸ماه حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۶۹. آزیتا فروغی مطلق تبلیغ علیه حکومت، ۳سال و ۸ماه حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۷۰. نگین حسن زاده همکاری با گروههای مخالف، ۳سال و ۶ماه و ۱روز حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۷۱. رها پورابراهیم تبلیغ علیه حکومت، ۳سال حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۷۲. سکینه پروانه توهین به خامنهای، ۷سال و ۶ماه حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۷۳. فاطمه سپهری توهین به خامنهای مجموعا ۱۹سال حبس و پرداخت جزای نقدی زندان وکیل آباد مشهد
۷۴. ساناز تفضلی اجتماع و تبانی، ۱۰سال و ۹ماه حبس، زندان وکیل آباد مشهد
۷۵. سارا ناصری، زندان وکیل آباد مشهد
۷۶. زیبا قلیچ خانی تبلیغ علیه حکومت، بلاتکلیف، کانون اصلاح و تربیت سنندج
۷۷. لیان درویش، زندان اوین
۷۸. فریده مراد خانی، ۳سال حبس، کانون اصلاح و تربیت تهران
۷۹. فرزانه قره حسنلو، ۵سال حبس، زندان مشهد
۸۰. نسرین حسنی تبلیغ علیه حکومت، مجموعا ۱سال و ۷ماه حبس و پرداخت جریمه، زندان بجنورد
اسامی و مشخصات زنان زندانی در سراسر ایران
۸۱. ناهید شیربیشه تبلیغ علیه حکومت، ۵سال حبس، زندان زنجان
۸۲. معصومه یاوری همکاری با گروههای مخالف حکومت، ۱۳سال حبس، زندان دولت آباد اصفهان
۸۳. مهسا سعیدی، بازداشتگاه اطلاعات سپاه یزد
۸۴. ساناز جهان تیغ تبلیغ علیه حکومت، زندان ساری
۸۵. شیوا خلیلی تبلیغ علیه حکومت، ۱سال حبس تعزیری ضبط تلفن همراه، زندان بابل
۸۶. شریفه محمدی، زندان لاکان رشت
۸۷. رؤیا ثابت، بازداشتگاه پلاک ۱۰۰شیرا
۸۸. نیلوفر سادات هاشمیان، بازداشتگاه اطلاعات سپاه سمنان
۸۹. ژینوس شادابی، بازداشتگاه اطلاعات همدان
۹۰. نیلوفر غزاله انتشار عکسهای بدون حجاب، ۵سال حبس از پرونده اول و بلاتکلیف از پرونده دوم بازداشتگاه اطلاعات اصفهان
۹۱. نرگس سلیمانی، بازداشتگاه اطلاعات سنندج
۹۲. فرشته فدایی فر، بازداشتگاه اطلاعات سنندج
۹۳. سحر صالحیان، بازداشتگاه اطلاعات سنندج
۹۴. فریده قهرمانی فر، بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه
۹۵. پریسا محمدی، بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه
۹۶. فرزانه معینی، بازداشتگاه اطلاعات یاسوج
۹۷. مریم جلال حسینی توهین به خامنهای، ۶سال زندان و ۲سال تبعید به شهرستان ایلام، زندان کچویی کرج
۹۸. پرستو افشاری نژاد تبلیغ علیه حکومت، زندان دولت آباد اصفهان
۹۹. بتول امیدی تبلیغ علیه حکومت، زندان ایلام
۱۰۰. فخری امید تبلیغ علیه حکومت، زندان ایلام
اسامی و مشخصات زنان زندانی
۱۰۱. گلاویژ طهماسبی، بازداشتگاه اطلاعات سنندج
۱۰۲. تینا دلجو تبلیغ علیه حکومت، ۱سال حبس، زندان لاکان رشت
۱۰۳. یکتا فهندژ سعدی، زندان عادل آباد شیراز
۱۰۴. صفورا ملکی، بازداشتگاه اطلاعات ایلام
۱۰۵. مریم ابراهیمی تبلیغ علیه حکومت، زندان دولت آباد اصفهان
۱۰۶. فرمیسک بابایی، بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه
۱۰۷. فاطمه ( مژگان) تدریسی توهین به خامنهای، ۶سال حبس و ۲سال تبعید به شهرستان زنجان، زندان کچویی کرج
۱۰۸. سحر احمدی، بازداشتگاه اطلاعات سنندج
۱۰۹. مینا کرمی فعالیت آموزشی وتبلیغ علیه حکومت، ۵سال حبس، زندان عادل آباد شیراز.
۱۱۰. لالیخان نیک نیا همکاری با گروههای مخالف، بازداشتگاه اطلاعات ارومیه
۱۱۱. مریم سادات یحیوی تبلیغ علیه حکومت، ۱سال حبس، زندان اوین
۱۱۲. ژینا پندار، بازداشتگاه اطلاعات سنندج
پانوشتها:
۱- نخستین زن زندانی سیاسی در ایران، که بود؟، ابراهیم مروجی، عصر نو، ۶ فروردین ماه ۱۳۹۳.
۲- بررسی عملکرد تشکیلات زنان حزب توده؛ بین سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۶۱، سمانه بایرامی، فصلنامهی مطالعات تاریخی، سال نوزدهم، شمارهی ۷۳، تابستان ۱۴۰۰.
۳- عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت زینب جلالیان در زندان یزد، خبرگزاری هرانا، ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۲.
۴- زینب جلالیان، زندانی سیاسی: یک روز در خانه بمانید و در انتخابات فرمایشی شرکت نکنید، صدای آمریکا، ۱۰ اسفندماه ۱۴۰۲.
۵- گزارشی از آخرین وضعیت مریم اکبری منفرد در زندان سمنان، خبرگزاری هرانا، ۲۳ تیرماه ۱۴۰۲.
۶- دادخواهی از زندان: نامهی سرگشاده و شکواییهی مریم اکبری منفرد، رادیو زمانه، ۲۷ مهرماه ۱۳۹۵.

پیرامون انتخاب پزشکیان تحریم و امتناع، فروپاشی و براندازی/ جنبش انقلابی مردم ایران
بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران پیرامون انتخاب پزشکیان «قسمت هفدهم -تحریم و امتناع ، فروپاشی و براندازی »
انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شکست سیاست نوین دستگاه ولایت فقیه در فریب مردم برای مشارکت مردم به صندوق مارگیری انتخابات و نقطه نظرات گوناگون گروه ها و سازمان های مختلف خودی و عیرخودی باعث بحث درونی محفل ما نیزشد. بیانیه زیر حاصل جمع بندی نظرات مختلف و بحث های رفقای جنبش انقلابی مردم ایران بوده که توسط رفقا فریبرز و ژینا جمع بندی ومنتشر شده است .
حرکت تابناک انقلابی معنی دار مردم ایران در انتخابات تیرماه 1403 همه نظریه های موجود سیاسی گروه ها و احزاب و جامعه شناسان را به باد فنا داد و باردیگر ثابت شد مردم در عمل روزانه خود و زندگی مشقت بار خود راهکارهائی را بر خواهندگزید که لازمه زمانه زندگی آنان است . بطور عموم در جوامعی که هنوز ساختار طبقاتی شکل برتر نیست و فقدان احزاب ، نهادهای برساخته و سازمان های اجتماعی خودراسا در لحظات موعود رنگ زندگی خودرا برمی گزینند. مردم در تحریم نشان دادند که برای مبارزه با حکومت ارتجاعی دیکتاتوری ولایت فقیه و ایجاد توازن قوا راهکارهای متعددی را از بین اصلاحات ، تحریم ، براندازی و سرنگونی انتخاب خواهندکرد. مردم در تجربه به این نتیجه رسیدند که حداقلگرایی سیاسی در جنبش اجتماعی تحولخواه بهدلیل حداکثرخواهی در ساختار قدرت نادرست است زیرا بی کفایتی و ناکارآمدی مردم سالاریدینی بهعنوان موجودی پر از ناسازه و بیشکل با سابقه سیاه جنایتکاری و خشونت در سرکوب را دیدهاند. مردم دریافتند این شکل از مشارکت سیاسی در ساختار سیاسی مسلط زیر نام انتخابات، نامش مشارکت نیست بلکه شکلی از حامیگرایی غیرفعال یا نرم در مسیر بازتولید استبداد است. عمل و تاثیرآنان در وحشت ولایت فقیه از بی استقبالی مردم به صندوق رای نشان داد تحریم انتخابات در مقابل اعمال نمایشی، ناکارآمد و شبهدمکراتیک مردمسالاریدینی در جای خود نوعی مشارکت محسوب میشود که شهروندان یک جامعه آگاهانه از شرکت در نمایشی مضحک و مخاطرهآمیز پرهیز نموده و با عدممشارکت فعال، بنوعی نافرمانیمدنی کرده و ساختار قدرت را به چالش کشانیده که چنانچه این فرآیند تکامل یابد دوره فروپاشی نظام را تشدید خواهدکرد. حرف دل نسل جوان و مبازان جنبش زن -زندگی- آزادی آن نوشته آلبرکامو نویسنده فرانسوی نسب الجزایری بود که می گفت :« دیگر بس است. زین پس حرفهای باطل را باور نخواهیم کرد، همانطور که دیگر از این بابت اطمینان خواهیم داشت که آزادی هدیهای نیست که از جانب حاکمیت یا رهبری خاص انتظار دریافتش را داشته باشیم، بلکه باید هر روزه با تلاش فردی و وحدت و اتحاد جمعی این دارایی را از آنِ خود کنیم ». شاید نقل این گفتار مصطفی تاج زاده از منتقدان ساختاری جمهوری اسلامی بی منااسبت نباشد که در باره سکوت خوددر انتخابات اخیر گفته است :«مشکل اصلی» نه سعید جلیلی بلکه «پدرخوانده» او است و پیشبینی کرده که این پدرخوانده که اشاره به علی خامنهای است، بهزودی «به سراغ پزشکیان و دولتش خواهد آمد.آقای تاجزاده با اشاره به رأی ۱۸ میلیون ابراهیم رئیسی در انتخابات سال ۱۴۰۰ یادآوری کرده که ما آن را «انتخابات اقلیتی» خواندیم لذا اکنون نمیتوانیم مشارکت ۴۹درصدی و رأی ۱۷میلیونی پزشکیان را پیروزی ملت بخوانیم. آنهم درحالیکه تفاوت آرا حدود سه میلیون است و جلیلی در نیمی از استانها نفر اول شده است. بررسی تحریم دهه اخیر نشان می دهد که تحریم جهانی که توسط حکومت اسلامی علیه مردم ایران تحمیل شده دارای پیشنه ای همزاد جمهوری اسلامی است چرا که اگر واقع بینانه تحریم علیه مردم را بررسی کنیم مشاهده خواهیم کرد از همان بدو انقلاب تحمیل هشت سال جنگ توسط حکومت علیه ملت، سپس تحمیل حجاب اجباری علیه زنان و کودکان، تحمیل باورهای مذهبی و ایدیولوژیک بر کودکان و نوجوانان، تحمیل ولایت مطلقه فقیه و جانشین رهبری، تحمیل اصلاحطلبی در مطالبات مردمی و سرانجام تحمیل تحریم جهانی علیه مردم ایران همگی نشانگر تحمیلی بودن هویت و کارکرد نظام اسلامی پس از انقلاب ۵۷ است. مردم در واقع با تحریم انتخابات به تحریم های جمهوری اسلامی در باره تحریم شهروندان نظیر تحریم قومیت ها ، تحریم حق انتخاب شفل ، تحریم برابری جنسیتی ،تحریم زیست محیط پایدار وتحریم امنیت و آزادی سیاسی، پاسخ دادند. کاهش شدید نرخ مشارکت در انتخابات اخیر ریاستجمهوری اسلامی که دنباله تحریم انتخابات 1401 و تحریم انتخابات مجلس در اسفند 1402 بود زنگ رسوائی سراسری را برای همه جناح های قدرت و فرصت طلبانی که در صدد موج سواری از جنبش مردمی هستند به صدادرآورد . این تحریم که ریشه در مطالبات مدنی سرکوب شده 47 سال حکوکت ننگین و فاشیستی جمهوری اسلامی بوده نشانه بلوغ سیاسی – اجتماعی ناشی از جنبش مهسائی مردمی را بر پیشانی خوددارد .محتوای تحریم این یا آن« جناح اصولگرا و اصلاح زلب نبوده بلکه مشروعیتزدایی از کل ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی متکی بر ولایت فقیه و نشانه گیری کلیات نظام سیاسی بوده که بیانگر تغییر نظام سیاسی موجوددر قالب دین وولایت و عبور از تحجرات شیعه گونه برآمده از عصر صفوی است. بر خلاف کسانی که جنبش مهسائی را راکد و شکست خورده تلقی میکردند این تحریم یکی از بالندهترین اشکال مشارکت سیاسی مردم وفادار به جنبش مهسائی بود زیرا تحریم انتخابات، نشانگر بلوغ سیاسی اکثریت مردمی است که در کنار اعتراضهای خیابانی در اقصی نقاط شهرهای کشور، به شکلی دمکراتیک با مشارکتی فراگیر و یکپارچه به جمهوری اسلامی نه گفتهاند.بررسی نرخ مشارکت در همه استانهای کشور اعم از استان های قومی و اقلیتی و سایر بیانگر اتمام حجت مسالمت آمیز با حکومت دینی ارتجاعی حاکم و مانیفست جنبش تحول خواهان گذار از جمهوری اسلامی به سوی یک حکوکت دمکراتیک غیردینی است که حکایت از آن دارد که در آینده نه جندان دور در صورت تداوم تحمیل حکومت سیاسی به مردم، موج نارضایتی درکنار همبستگی مشهود در انتخابات اخیر، مسیری را طی خواهد کرد که سرنوشت نظام سیاسی در خیابانها رقم خواهد خورد. این تحریم همچنان پوزه کثیف دیوزه گان جاکمیت ارتجاعی دینی همجون بازماندگان منحط توده ای ها و اکثریتی ها به رهبری ژنرال بی ستاره محمدعلی عموئی وتواب فدائی فرخ نگهدار بود که در قالب تشکل خودساخته دهم مهر و راه توده در آرزوی تشکیل حزب کمونیست دولتی هوادار روسیه با بال خرمرادبرقی سوارشده اند. تحریم شکاف در نظام سیاسی و ارکان آن را نیز تشدید نموده و دامنه ان را گسترش داده که ریزش آرای اصولگرایان از 18 میلیون ساختگی در انتخابات 1401 به مجموعه 13 میلیونی انتحابات 1403 موید این ادعا می باشد . بدون شک تحریم انتخابات این فرصت را حتی به ارکان درون ساختار قدرت نیز میدهد که درصدد یافتن راهکاری برای زودن برخی علل ناکامی موجودبرآیند. تحریم کنندگان عامدانه درصدد انتقال این پیام به مدعیان اصلاح طلبی بوده اند اگر خواهان هرگونه تحول ساختاری هستند باید از تحریم بعنوان اهرم فشار به نیروهای رقیب صاحب قدرت در لانه رهبری، سپاه، نیروهای امنیتی، بازار، و بوروکراتها و حامیان متعصب آنان استفاده کرده و آنان را به عقب بکشانند. مردم فارغ از گفتار مدعیان اندیشه ای -که خوددر تقابل با جناح مقابل نتوانستند دودقیقه بی حرمتی را تحمل ودر رسانه سراسرس جمهوری اسلامی بلندگورا پرتاب ولی همیشه مردم را به مدارا دعوت میکردند – نشان دادند که در پی آمد تجربیات حاصل از جنبش مهسائی با عدم مشارکت در انتخابات ثابت کردند که تحریم انتخابات و حاکمیت شکل دیگری از مشارکت سلبی دارای پایانه های قدرتمند و دمکراتیکی از مبارزه مسالمتجویانه علیه وضع موجود است. این فرصت چه بسا از زمره آخرین فرصتهای سیاسی است که مردم ایران با عدم مشارکت خود به نظام سیاسی و اصلاحطلبان میدهند تا به تغییرات اساسی بپردازند. در غیر اینصورت حضور آرای مردم به جای صندوق انتخابات به خیابانها و میادین شهرها خواهد کشید و دیگر از تاک و تاکستان نظام نامقدس اسلامی دانه انگوری باقی نخواهد ماند. باید پذیرفت که رفتارسیاسی مردم درقالب امتناع یعنی تجلی بارز امر سیاسی توسط کسانی است که پای صندوق های رای نرفتند. درواقع کسانی که در دور اول انتخابات کنونی رأی ندادند عملا سخن و محدوده امر سیاسی را انکشاف داده و مخالفت مردم با محدوده سیاست حاکم و حاکمیت را توسعه دادند. امتناع یا تحریم انتخابات تبلور موضعی دموکراتیک در« نه گفتن به حاکمیت» به شمار می رود . اگرچه امر سیاسی امر جمعی است اما موضع اصولی و درست افراد منفردی که براین امر جمعی تاثیرگزارهستند نیز در گسترش محدوده امتناع قابل توجه است اعلام موضع بسیاری از زندانیان سیاسی با گرایش های متفاوت سیاسی از چپ و رادیکال و آزادیخواه و ملی درگسترش حریم امتناع و تحریم موثربوده است.بسیاری از روشنفکران آفت زده بی عمل راست و چپ که در فاجعه 47 ساله اخیر همیار حاکمیت بوده اند با تکیه نادرست بر آرای« هانا آرنت » صندوق رای را به مثابه گنجینه اسرار مبارزه طبقاتی دانسته و صرفا بر آری یا نه تکیه زده اند در حالیکه مردم به درستی از بعد از جنبش سبز و رسیدن به جمع بندی جدید ناشی از حضوردر خیابان، گزینه تحریم را به سایر اشکال مبارزاتی افزودند که نتیجه بلافصل آن نیز اتفاقا تائید مسعودپزشکیان برای جلوگیری از تحریم بعدی بود. یعنی تحریم انتخابات ریاست جمهوری 1400 و انتخابات مجلس در اسفندماه 1402 بدرستی نشان از حرکت عامدانه مردم در تحریم حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی است که چون درختی آفت زده راهی مگر قطع ریشه آن نیست و هرگونه سم پاشی بقصد جلوگیری از آفت بیشترو سلامت بدنه درخت « مشارکت در انتخابات » راهی نادرست و فرصت سوزی بیش نیست .تکیه بر لولوخورخوره هائی نظیر احمدی نژاد و رئیسی و سعید جلیلی با وجود شخص ولی فقیه بعنوان بزرگ لولوخورخوره حرکتی انحرافی به قصد سفیدشوئی ولایت فقیه و پابرجائی دیکتاتوری مذهبی است . قرائن و اماره های قابل مشاهده تاکید دارند که ولی فقیه و عناصر اصلی حاکمیت در پی آمد تحریم جدی انتخابات مجلس مورخ اسفندماه 1402 و با جمع بندی نتایج جنگ غزه و علائم فروپاشی نظام ولایت با حفظ جمهوری اسلامی در میان نارضایتیهای داخلی و افزایش تنشها با غرب و اسرائیل بر سر غزه که با دخالت متحدان تهران، حزبالله در لبنان و حوثیها در یمن، تشدید شده به این نتیجه رسیدند که درشرایط کنونی ایران به رئیسجمهوری نیاز دارد که بتواند به لایههای مختلف جامعه جذابیت داشته باشد، اما نظام حاکم شیعه را به چالش نکشد که از نظر اتاق فکر مهندسی انتخابات بزعامت ولی فقیه روحیه ملایم دکترمسعودپزشکیان می تواند متحد مورد اعتماد در فرایند جانشینی باشد . طراحان انتخابات معتقد بوده و هستند که دکترپزشکیان به عنوان فردی که میتواند وحدت بین کسانی که در قدرت هستند را تقویت و فاصله بین نظام روحانیت و مردم را کاهش و روند انتخاب رهبر بعدی را هموار سازد، معرفی شود. این فرآیند مهندسی شده که احتمالا شاید خود پزشکیان نیز از آن بی اطلاع بوده متعاقبا با ابراز علائمی به جناح اصلاح طلب و منادیان رسانه ای آنان همچون عباس عبدی ، محمدقوچانی ، سعید لیلاز ، زید آبادی ، دکتر عبدالکریمی و محمدفاضلی و روزنامه های سازندگی ، اعتما د ، انتخاب و شرق در برگزاری میزگردهای کنترل شده دوطرفه با اصلاح طلبان بدون ایجاد آشوب و برخورد با خط قرمزها بعنوان دستورکار همه جناح های درون حاکمیت قرارگرفت و تواتست حتی بخشی از اپوزیسیون داخل و خارج را که در انتخابات قبلی ریاست جمهوری و انتخابات اسفندماه 1402 مجلس روش عدم حضور و تحریم پیشه کرده بودند را بهه ضندوق های رای بکشاند تا منویات رهبرگونه ولی فقیه به عمل نشانده شود. البته که عموم سردمداران مشارکت بخوبی آگاه بودند که انتظار نمیرود رئیسجمهور جدید تغییر عمدهای در سیاست هستهای یا خارجی ایران یا حمایت از شبهنظامیان در منطقه ایجاد کند، اما او به شدت در انتخاب جانشین خامنهای، که تصمیمات کلان دولتی را میگیرد، نقش خواهد داشت.و لذا در فکر حضور فعال در نقش آفرینی در مهلکه جانشینی رهبری در انتخابات شرکت کردند. مستندات بسیاری وجوددارد که دلیل برآن است که انتخابات پزشکیان «مهندسی» شده بود تا ایجاد سطحی از آرامش در خارج و هم داخل برای فراهم شدن فرصت ارزیابی صحنه طوفان زده بین المللی به ویژه در صورت ریاست جمهوری دوباره ترامپ در ایالات متحده بودند که در این راستا بخوبی آگاه بودند که پیروزی فردی تندرو همچون جلیلی باعث تشدید تنش در روابط خارجی ایران میشود و خواستار ایجاد آن شرایط نبوده و تائید صلاحیت و پیروزی پزشکیان که به نوعی مهندسی انتخابات هم بود در همین رابطه قابل توصییح است . نگاهی به عنوان نامه آقای عبداله ناصری طاهری – ازرهبران و فعالان اصلاح طلب که در صف تحریم انتخابات بود- خطاب به پزشکیان به عبارت « رئیس جمهوری منتخب جمهوری اسلامی» به جای« رئیس جمهوری منتخب مردم ایران » و همچنین افزایش آرای هردوکاندیدا در دور دوم انتخابات نسبت به دور اول که برابر 5،969،213 در مقابل 5،064،881 یعنی تفاوت فقط 904،332 رای » نه به معنی رقابت فشرده که تائید نشانه مهندسی معنی دار آرا می باشد .
مرحله انتخابات مسعود پزشکیان سعید جلیلی
مرحله دوم 16،384،404 13،538،179
مرحله اول 10،415،191 9،473،298
تفاوت 5،969،213 5،064،881
نکته مهم آن که رهبر بی خرد جمهوری اسلامی که همیشه خودرا تافته جدابافته می داند نیز از شوک این امتاع مردمی که میتوان منبعد آن را « جنبش تحریم » نام نهاد تکان خورده ودر دیدارروز چهارشنبه 13 تیرماه 1403 با تولیت جدید ،مدیران و جمعی از اساتید مدرسه عالی شهید مطهری، میزان مشارکت در مرحله اول انتخابات را کمتر از حد توقع و خلاف پیشبینیها خواند و گفت:« این مسئله عللی دارد که اهل سیاست و جامعهشناسان آنها را بررسی میکنند. وی تصور برخیها را مبنی بر اینکه هر کسی در مرحله اول رأی نداده مخالف نظام است، صد در صد اشتباه خواند و گفت: ممکن است عدهای، از برخی مسئولان و یا حتی نظام اسلامی خوششان نیاید همانگونه که آزادانه این حرفها را میزنند اما این ذهنیت که هر کسی رأی نداده متصل به این افراد و این طرز فکر است کاملاً غلط و اشتباه است.» توگوئی تحریم کنندگان ذوب شدگان در ولایت هستند که از فرط اشتیاق به ولایت آنرا تحریم کرده اند؟! زیرا بر اساس آمار رسمی جمهوری اسلامی حداقل ۶۰ درصد از واجدان شرایط در داخل کشور در دور اول و بیش از ۵۰ درصد آنها در دور دوم انتخابات شرکت نکردند.البته اگر اگر کل رأیدهندگان بالقوه داخل و خارج از کشور تجمیع شود، آنگاه بر پایه آمار اعلام شده، این رقم به ۶۲ درصد در مرحلۀ اول و ۵۳ درصد در مرحلۀ دوم، افزایش پیدا میکند.که بیانگر گستردهترین تحریم انتخاباتی در کل تاریخ ادوار انتخابات برگزار شده توسط جمهوری اسلامی به لحاظ کمی و کیفی بوده است . اگر چه ترکیب و اهداف کسانی که رأی ندادند، یکسان نیست اما بدون شک همه تحریم کنندگان و حتی بهش قابل توجهی از رای دهندگان در لزوم تغییرات ساختاری و نگاه منفی به اثرگذاری نهادهای انتخابی جمهوری اسلامی در حل مشکلات کشور و بهتر شدن رفاه اجتماعی و سطح زندگی مردم اشتراک نظر داشته اند. بررسی موشکافانه موضوع و مصاحبه های متععد افراد مختلف همگی نشان می دهئ که یک توافق نانوشته بین تحریم کنندگان و بخش قابل توجهی از رای دهندگان آنها وجود داشته که بدون تغییر نهادهای پایهای قدرت اوضاع بهسامان نمیشود. در این دوره از انتخابات اکثریت قاطع نیروهای جامعه مدنی ایران اعم از دانشجویان، اساتید دانشگاه، معلمان، کارگران، فعالان زنان، مدافعان حقوق بشر، پزشکان، روزنامهنگاران، اتحادیههای صنفی، نویسندگان، کنشگران زیستمحیطی، فعالان سازمانهای مردمبنیاد گزینه امتناع از رأی و یا دعوت به تحریم انتخابات را برگزیدند.
بررسی سایت ها و گروه های شبکه های اجتماعی ورسانه های تبلیغاتی داخل کشور نیز موید این موضوع بوده که مدافعان شرکت در انتخابات تنها در بین فعالان بخش خصوصی، صنعت دیجیتال، استارتآپها، بازیگران بازارسهام و مدعیان کارآفرینی بهصورت نسبی برتری شکننده داشتند اما در یک اتفاق کمسابقه تقریباً اکثر قریب به اتفاق سلبریتیها و چهرههای شاخص هنری و ورزشی کشور- باستثنای بخش لمپن و نان به نرخ روزخور وآلوده فساد – از هیچیک از کاندیداهای تأیید صلاحیتشده حمایت نکردند.
جزئیات آرای مأخوذه به تفکیک شهر و استان از سوی وزارت کشور و استانداریها که به صورت رسمی منتشرشده نیز حکایت از عدم حضور جدی بیش از نصف واجدین شرایط در همه استانها باستثنای دو استان که آن هم شائبه تقلب وجوددارد می باشد . شکاف مرکز-پیرامون در این انتخابات نیز تا حدی فعال شد، و به نفع مسعود پزشکیان عمل کرد. اما اکثریت رأینداده در بردارندۀ همۀ اقشار ایران اعم از طبقات اقتصادی، گرایشهای فرهنگی، قومیت است که میتوان حدس زد سهم زنان و افراد زیر ۳۰ سال در سبد آرای ریختهنشده به صندوقهای انتخابات به طور قابل اعتنایی بیشتر بوده، مضافا سبد آرای مردان و افراد ۴۰ سال به بالا یا بقولی پدران فرزندان جنبش « زن – زندگی – آزادی » یا همانا محافظه کاران و نسل پنجاه و هفتی ها در سبد آرای صندوق ها بیشترکه در بین آنها نیز تعداد رأیدهندگان در شهرهای کوچک و متوسط نسبت به شهرهای بزرگ بیشتر است. این روند همیشه بر انتخاباتهای قبلی حاکم بوده، اما ریزش رأی در شهرهای کوچک و متوسط به طور نسبی بیشتر رخ داده است. از منظر جامعه شناسی این ریزش آرا نتیجه تجربی خودمردم در عمل سیاسی جنددهه اخیر بوده است زیرا اگرصورت بندی تفاوت کیفیت رأی دادن مردم را در انتخابات تا کنون نشان داده که مردم از اولین ادوار دوره انتخابات« 1376-1358 » که بر مشارکت همدلانه مبتنی بر اطاعت بوده به آرامی وارد دوره مشارکت تغییرطلبانه مبتنی بر احساس عاملیت
« 1388-1376» شدند و درانتخابات سال 1388 برای اولین بار شعارمرگ بردیکتاتور بعنوان تابو شکنی مطرح شد چرا که تا آن سال هنوز قداست ولایت فقیه زیر سئوال جدی از طرف مردم کوچه وبازار نرفته بود لذا مردم پس از نتیجه نگرفتن از امر سیاسی خود مشارکت نومیدانه مبتنی بر تلاش نهایی را در ادوار« 1400-1388» نشان داده و آنگاه با آغاز جنبش مهسائی وارد دوره مشارکت مبتنی بر انفصال و گسست علنی سیاسی از حاکمیت سیاسی « 1403-1400» شدند. بررسی این ادوار بیانگر آن است که دورهی اول، با مشارکتی روبرو هستیم که بیش از همه، از جنس تبعیت، وفاداری و همراهی با نظام حکمرانی است. در این دوره، هنوز فاصلهی معناداری میان خواستهها و انتظارات اجتماعی و نظام سیاسی شکل نگرفته است. در حقیقت، مشارکت در دورهی اول، ماهیت پشتیبانی از نظام مستقر محسوب میشود. اما در دورهی دوم، جامعه با پدیدهی نوظهوری مواجه شد که به معنی گذار از تبعیت و پشتیبانی بیقید و شرط از نظام سیاسی به «عاملیت اجتماعی » برای تغییر بود. این تغییر محصول علل و عواملی منجمله برآمدن نسل جدید بود. درواقع همین عاملیت بود که شهروند را واداشت که بگوید « این من هستم که باید عهدهدار زندگی خویش باشم و سکان سرنوشتم را خود به دست بگیرم » . پس ازرویکرد است که موج بزرگی از تغییرطلبی مبتنی بر عاملیت شهروندان، شکل گرفت و عموم مردم، خواهان تغییراتی در سطح راه و رسم حکمرانی و سیاستها و تصمیمات شدند.که تبلور آن در دوره سوم از جایی آغاز شد که شهروندان از اثرگذاری بر نظام سیاسی و دستیابی به تغییرات دلخواه، ناامید شدند. احساس کردند از یکطرف نظام توتالیتر حاکم بنای بطسازی تقییر ندارد و از طرف دیگر اجرای تغییر و تحول از توانایی و ظرفیت شهروندان بیرون است. به سخن دیگر موج عاملیت » به صخرهی سخت قدرت برخورد کرد و به نتیجهی دلخواه نرسید. با این همه، هنوزکورسویی از امید از دست رفته سوسو میزد. از اینرو، تلاش نهاییشان را برای نفوذ خواستهها و انتظاراتشان بر نظامی که انعطاف لازم را ندارد، انجام دادند. ولی همین کورسوی امید آن ها را در چهارمین دوره، آشکارا به انفصال و شکاف سیاسی میان ملت با دولت، مبتنی بر اعتراض و خروج از دایره حاکمیت کشانید . تفاوت این دوره با سه دوره پیشین در این است که اینبار برخلاف گذشته، چهره مشارکت سیاسی و در نتیجه شعارهای مردم تغییر کرد؛ به این معنا که در دورهی چهارم، مشارکت سیاسی نه با رأی دادن، بلکه با« رأی ندادن » حاصل از جنبش مهسائی و تقابل رسمی با دیکتاتوری مواجه شد .به همین علت در چهارمین دوره مشارکت سیاسی درانتخابات اخیر اوضاع به گونهای پیش رفت که ۶۰ درصد واجدین شرایط از حضور در پای صندوقهای رأی امتناع ورزیدند. معترضین، کنش اعتراضی و انفعالی و انفصالی خود را با شدت تمام بر صورت نظام کوبیدند. جمع دیگری از معترضان، با شرکت در انتخابات و انتخاب پزشکیان، آخرین تیر ترکش خود را در چله نهادند و رها کردند که به هزار شاید، به هدف اصابت کند و شرایط سیاسی را تغییر دهد. این گروه بیش از آنکه به تحول امید داشتهباشند، به حکمرانان به صراحت هرچه تمامتر، اولتیماتوم دادند که این، آخرین فرصت است؛ آخرین مشارکت مبتنی بر رأی دادن. اما اگر با چشم باز سیاسی به این اتخابات بنگریم چند نتیجه محتوم ظهورکرد که اولین آن بود که ادعای رژیم در انتخابات سال 1400 مبنی بر 18 میلیون رای رئیسی تقلب بوده است زیرا همه تلاش و موشش انتخابات اخیر که از آن انتخابات فعال تر بود صرفا مشارکت 13 میلیونی تندروان را نشان داده و نه بیشتر مضافا درصد بالائی از آرای پزشکیان که عموما سلبی بود نیز عملا به معنی مخالفت با نظام حاکم تلقی میشود زیرا ملت چشم امید بر تغییر از بالا را بسته اند و نتیجه انتخابات تعارض اصلی شهروندان و ملت را با دولت و حاکمیت منخظ به نمایش گزارد. از طرفی در یک ارزیابی کلی بر اساس آرای منتشر شده می توان دریافت برتری آرای مسعودپزشکیان در استان های شمالی و شمال غربی آنتیکی و قومیت ها – باستثنای خوزستان – بوده که در جدول های زیر بسادگی قابل استنتاج بوده و بر عکس بیشترین ریزش رأی این دوره در شهرهای متوسط و کوچک، شهرهایی که بیشترین فعالیت را در اعتراضات جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» داشتند و طبقات متوسط به پایین و کمبرخوردار رخ داده است.البته بایدیادآورشد این استانها در عموم انتخابات گذشته هم از کاندیداهای اصلاح طلب در برابر کاندیداهای حرب الهی و تمامیت خواه حمایت کرده اند و این امر مسبوق به سابقه است .
جدول زیرشاخصه های اصلی انتخابات چهاردهگانه از سال 1358 تا 1403 را نمایش می دهد
در نگاهی دیگر چنانچه نرخ مشارکت دو مرحلۀ انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم، میانگین دو مرحلۀ انتخابات چهاردهم، با انتخابات دورۀ سیزدهم (۱۴۰۰) و میانگین ۱۳ دورۀ گذشته مقایسه شود نشان از نرخ مشارکت به مراتب کمتر انتخابات اخیر در کل این دوران بوده است. اگر چنانچه نرخ مشارکت مرحله دوم انتخابات اخیررا با مرجله دوم انتخابات سال 1384 مقایسه کنیم خواهیم دانست که در کلیه استان های کشور نرخ مشارکت در مرحلۀ دوم اخیر بیشتر از مرحلۀ اول است. از این لحاظ با انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ تفاوت دارد که در اکثر استانها میزان شرکت درمرحلۀ دوم کمتر از مرحلۀ اول بود. علاوه بر این علیرغم رقابتی بودن مهندسی شده انتخابات این دوره در درون جناحهای نظام، در اکثر استانها به غیر از آذربایجان شرقی، تهران، اردبیل، اصفهان، البرز، قم و یزد، میزان رأی نسبت به دورۀ قبل کاهش پیدا کرده است. میتوان با مقایسه با میانگین ۱۳ دورۀ قبلی انتخابات ریاستجمهوری، درک بهتری را نسبت به میزان کاهش مشروعیت جمهوری اسلامی در انتخابات را مشاهده کرد که کمترین کاهش برای استانهای اردبیل، آذربایجان شرقی، البرز، هرمزگان، سیستانوبلوچستان، قم و آذربایجان غربی است. بیشترین ریزش در استانهای لرستان، کردستان، فارس، گیلان، خوزستان، قزوین و تهران بهچشم میخورد. استناد مدعیان مهندسی شدن انتخابات بر این تکته تاکیددارد که آرای مأخوذه در مرحلۀ اول با توجه به وجود دو نامزد اصولگرا در سطح بالا به گونهای توزیع شده بود که مسعود پزشکیان اول شود. زیرا چنانچه محمدباقر قالیباف و یا سعید جلیلی هر کدام صحنه را به نفع دیگری ترک می کردند، بعید بود که پزشکیان اول شود و یا آرای مصطفی پورمحمدی نماینده جامعه روحانیت مبارز هم از آرای باطله کمتر رأی آورد. طراحان نظام مهندسی انتخابات طوری عمل کردند که هی یک از جناح های خودی ولایتی نتوانند مدعی به ذات هستی خود شوند. بطور مثال سقوط آرای محمدباقر قالیباف که کمتر از آرای او در انتخابات 1384 و 1392 بود نشان داد آرای قالیباف نسبت به انتخابات 1392حدود ۴۶ درصد ریزش داشته به طوری که مجموع آرای این دوره او حتی از آرای کاندید همه ادوار محسن غواص « محسن رضائی » در انتخابات 1400 کمتر بوده است. آقایان فراموشکارند وتصور دارند مردم نیز همچون آنان دچارنسیان هستند، در حالی که مردم به درستی باقر چماقی تظاهرات سال 1378 و بزرگ مرد فساد افسانه ای شهرداری و همدست محسن پهلوان شاندیزی مشهد را از یاد نبرده بودند. این سقوط و شکست بزرگ در امتداد ناکامی در کسب رتبۀ نخست انتخابات مجلس دوازدهم در کلانشهر تهران را میتوان به اشتهار قالیباف به فساد اقتصادی مرتبط دانست. حمایت شبکۀ مداحان حکومتی و همچنین تکچهرههایی در میان فرماندهان لاحق و سابق سپاه مانند محسن رضایی، امیرعلی حاجیزاده و محمد باقری و روحانیت حکومتی مورد توجه اصولگرایان همچون علیرضا پناهیان و محمد جاودان، نتیجهای برای قالیباف و جلوگیری از ناکامی حقارتبار او نداشت. تاکتیک قالیباف در مناظرهها برای جلوگیری از دو قطبی شدن و تقابل نیز جواب نداد.در همین رابطه سعید جلیلی برخوردار از حمایت بخش سازمانیافته و طیف جدید و جوان اصولگرا، و حمایت نهادهای حاکمیتی بهویژه بخش رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج، و دولت رئیسی توانست عقبماندگی تقریباً دو میلیونی خود از قالیباف در انتخابات ۹۲ را به برتری حدوداً شش میلیونی تغییر بدهد. بنظر می رسد ۹ میلیون رأی جلیلی از پایگاه اجتماعی اصولگرایان به دست آمده و آرای سیال (افرادی که با انگیزۀ غیرسیاسی و در چارچوب ارزیابی از تأثیر مواضع نامزدها در بهبود معیشتی کوتاهمدت رأی میدهند و در ادوار مختلف انتخاباتی رفتار ثابت ندارند) در سبد رأی جلیلی کم بوده است .در نگاهی دیگر آرای سیال در دورۀ اول نسبت به انتخابات سیزدهمین دورۀ ریاست جمهوری ریزش داشتند. بخشی از این ریزش با رأیهای اصلاحطلبان جبران شد که بهنظر میرسد حداقل ۸۰ درصد از پایگاه اجتماعی آنها در مرحلۀ دوم انتخابات شرکت کرده باشد. نیمی از رأیهای مسعود پزشکیان را میتوان محصول آرای سیال دانست. یقینا رتبۀ نخست پزشکیان در مرحلۀ نخست، مدیون چینش شورای نگهبان و رقابت درونجریانی قالیباف و جلیلی بود . درمرحله دوم جبهه پایداری با یک شبهه کودتا توانست کنترل انتخابات و وزارت کشور را در دست بگیرد و تقریبا تا نزدیکی معرفی سعید جلیلی به عنوان رییس جمهور در دور دوم انتخابات پیش رفته بود اما ضد کودتای علی خامنه ای در دقیقه نود این بود که با کنترل فوری وزارت کشور مسعود پزشکیان را پیروز انتخابات معرفی کرد در حالیکه همه صندوق ها در سراسر کشور از آرای جعلی به سعید جلیلی پر شده بودند.درواقع عدم مشارکت جدی شهروندان می توانست تاج شکسته رئیاست جمهوری را بر سر بی عقل جلیلی بنشاند اما حضور فعال شخص ولایت فقیه با همراهی برخی رهبران ارشد سپاه باعث شد مرحلۀ دوم با افزایش آرای ماخوذه و بدون قرائت آرای تقلبی جلیلی « که نشانه های آن آرای استان های یزد و کرمان به عنوان پایگاه اصلاح طلبان که در سبد جلیلی قرارگرفته بود» ، فاصلۀ پزشکیان از جلیلی بیشتر شد. در این مرحله پزشکیان در استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، البرز، اردبیل، ایلام، تهران، فارس، قزوین، زنجان، سیستان و بلوچستان، چهار محال و بختیاری، کردستان، گلستان، کرمانشاه، مازندان و گیلان رتبه اول را به دست آورد، و جلیلی در استانهای خراسان رضوی، خراسان شمالی، خراسان جنوبی، یزد، مرکزی، هرمزگان، همدان، اصفهان، بوشهر، خوزستان، سمنان، قم، کرمان، کهگیلویه و بویراحمد، و لرستان برنده شد. تعداد استانهایی که پزشکیان برنده شد یک استان کمتر از جلیلی است (۱۵ در برابر ۱۶). که این اتفاق در طول تاریخ ادوار انتخابات ریاست جمهوری بیسابقه است که برندۀ انتخابات رتبه اول در بیشتر استانها را کسب نکرده باشد. بطور مثال ابراهیم رئیسی در انتخابات دورۀ سیزدهم در همۀ استانها اول شده بود. جدول زیر گویای برتری قومیتی دکترپزشکیان نسبت به دیدگاه ارتجاعی ضد قومیتی جلیلی در استان های دهگانه یر است.
در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ نیز حسن روحانی در اکثر استانها رتبۀ نخست را کسب کرد و تنها در استانهای همدان، خراسان شمالی، خراسان جنوبی، خراسان رضوی، قم، زنجان و سمنان دوم شد. با مهندسی معنی دار انتخابات و سخنان ولی فقیه در قبل وصبح روز انتخابات که کوشش داشت عملا به نفع هیچیک از کاندیداها ی تائید صلاحیت شده موضع گیری ننماید در مرحله دوم عموم اصلاحطلبان و همچنین بخش خیلی کمی از مخالفان غیرجدی در انتخابات شرکت نمودند و آرای سیال نیز تا حدی اضافه شدند که همین موضوع و عدم حمایت جدی و علنی فرماندهان سپاهیان _ باستثنای چندنفر – و همچنین موارد فوق الاشاره در پیروزی پزشکیان بر جلیلی در دور دوم تعینن کننده بودند . جالب آن که مجموع اختلاف رأی پزشکیان و جلیلی در چهار استان با اکثریت جمعیت ترک شامل آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل و زنجان فقط در حدود ۱۵ هزار رأی کمتر از فاصله رأی آنها در کل کشور است.
با تجزیه و تحلیل رأیها میتوان استنباط کرد که اگر چه در برخی از استانها چون قزوین، فارس، و البرز نیز به نظر میرسد در شرایط مشارکت پایین، ترکها در برتری پزشکیان نقش داشتهاند اما مقایسه نتایج استان فارس با کرمان، اصفهان و خراسان رضوی نیز نشان میدهد که استقبال ترکهای قشقایی باعث برتری شکننده پزشکیان در دور دوم بوده است. به بیانی دیگر از حدود شش میلیون رأی اضافی پزشکیان در مرحلۀ دوم، ۱.۵ میلیون سهم رأیهای اضافه شده از ناحیۀ سیاسی (اصلاحطلبان و مخالفان) است. اما در ۴.۵ میلیون دیگر تقریباً کمی بیش از نصف آرای سیال در استانهای با اکثریت زبان مادری فارسی و مابقی از استانهای دارای اکثریت قومیتی و سنینشین به دست آمده است. جلیلی در مجموع توانست چهار میلیون رأی از آرای اصولگرای قالیباف و آرای سیال به دست آورد. آن بخشی از آرای سیال که در انتخابات ۱۴۰۰ به سبد رئیسی ریخته شده بود، با توجه به عملکرد ضعیف دولت رئیسی در حوزۀ معیشتی در این دوره بیشتر سهم پزشکیان شدند. در این چارچوب اگر پزشکیان در انتخابات دورۀ قبل به جای عبدالناصر همتی در رقابت شرکت میکرد، بعید بود با توجه به عملکرد اقتصادی منفی دولت دوم روحانی، بتواند برنده شود. در استان البرز هم از آنجا که حداقل ۳۶ درصد جمعیت ترک هستند، برتری پزشکیان قابل اعتنا است. بررسی آرای تهران نشان می دهد که کل آرای قالیباف (۶۷۳ هزار رأی) در مرحلۀ اول بیشتر به سمت جلیلی در مرحلۀ دوم منتقل شده است. این آرا عمدتاً به بخش آرای سیال تعلق داشتند. در استان تهران اما اکثریت رأی اصولگرایان در استان تهران به سبد جلیلی ریخته شده بود.در مقابل در دور دوم پزشکیان و جلیلی به ترتیب ۷۰۰ هزار و ۶۰۸ هزار رأی بیشتر از دورۀ اول کسب کردند. اختلاف رأی آنها در مرحلۀ دوم در حدود ۴۲۳ هزار رأی است. در مرحلۀ نخست، پزشکیان ۳۴۶ هزار رأی کمتر از مجموع رأیهای قالیباف و جلیلی به دست آورده بود.لذا در تهران نیز چندان تأثیر اصلاحطلبان دیده نمیشود و در اینجا نیز تأثیر رأیدهندگان ترک و آرای سیال مشهود است.بر همین اساس شاید بتوان گفت تصویر لولو خورخوره متکی برجلیلیهراسی و هویت اصلاحطلبی نقش خاصی در پیروزی پزشکیان نداشته و تأثیر این عوامل با برتری جلیلی در برخی استانهای غیرترکنشین خنثی شده است اما بهرحال اقبال تأثیر هویت آذری بررای پزشکیان در شرایط این انتخابات غیر قابل چشم پوشی است زیرا اگر هر کس دیگری از جبهه اصلاحات و یا لاریجانی تائید صلاحیت می شدند قادر به کسب این چنین آرای چندانی از قومیت ها نمی شدند . این اولین انتخاباتی بود که برخلاف همه پیش گوئی و پیش بینی تئوریسین های اصلاح طلبان واصولگرایان ، اصلاحطلبان در شرایط شرکت اقلیت در انتخابات، برنده شدند که همین امر محصول مدیریت کلان خامنهای، اختلافات درونی اصولگرایان و فعال شدن شکاف قومیتی در کشور بود چرا که موقعیت اجتماعی اصلاحطلبان و اعتدالیها در چندسال گذشته دستخوش تغییر قابل ملاحظهای نشده که بتواند به تنهائی پیروزی را به ارمغان بیاورد. حالا با اطمینان بیشتری میتوان گفت که تأیید صلاحیت مسعود پزشکیان، در کنار رد صلاحیت اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی که از چهرههای شاخص اصلاحطلبان بودند، بهقصد بالابردن میزان مشارکت انجام شد تا حضور بیخطر یا حداقل کمخطرش کمک کند به حل نسبی مشکل «وجه مهم مشارکت»؛ بود بطوری چند روز پس از انتخابات، صدای برخی چهرههای اصولگرا هم از نتیجه «مهندسی شورای نگهبان در چینش نامزدها» درآمده است.
در این میان، تاکید وتحلیلهایی همچون «تأثیر آرای قومیتی»، که هم در برخی تحلیلهای براندازان دیده میشود و هم در تحلیلهای چهرههای جبهه پایداری، بیشتر به یک جور بازی با اعداد میماند که سود آن، هرچند ناخواسته، به جیب حکومت واریز میشود؛ یعنی تقلیل یافتن «شکاف عمیق میان ملت و حکومت» که چالش اصلی کشور است و قرار گرفتن این مسئله زیر سایه شکاف «اصلاحطلبان با مردم» از یک سو و تقابل «اپوزیسیون با حکومت» از سوی دیگر. در نهایت ودر چارچوب سناریوی «اهمیت مشارکت در کنار اهمیت رئیسجمهور شدن فرد اصلح» و سناریوی تکمیلی و ناگزیرِ «مداخله نکردن در مرحله تبلیغات و شمارش و اعلام آراء»، نهایتاً به نظر میرسد خامنهای و سپاه بهجای «اصلحِ نامقبول» به رئیسجمهور شدن «صالح مقبول» تن داده باشند.
موشکافی رفتار سیاسی مردم در انتخابات
به گواهی رویدادهای اجتماعی و سیاسی دو سه دهه اخیر، اکثر مردم ایران سالهای بسیار است که مخالف وضع موجود و خواستار تغییر، اصلاح یا براندازی حکومتاند، باری در قالب مخالفت مدنی از نوع اعتراضات آبان ۹۸ و یا جنبش اعتراضی «زن زندگی آزادی» و باری مثلاً در قالب مقاومت مدنی با انتخاب محمد خاتمی و یا مثل این بار با ترکیبی از تحریم گسترده و «رأی سلبی» به سعید جلیلی.
در عین حال تجربه بیست سال اخیر نشان داده است که ناراضیان رأیدهنده نیز رأیشان را بهصورت تضمینی در سبد هیچ حزب یا جریانی نگذاشتهاند و نمیگذارند. اصلاحطلبان اگر هم در تبلیغ پزشکیان و تشدید فضای دوقطبی موفق بودند، هنوز هیچ سند و مدرکی ارائه ندادهاند برای این ادعا که آراء مردم به پزشکیان بهمعنای اقبال به خود اصلاحطلبان بهعنوان یک طیف یا جبهه سیاسی است. «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» اگر سال ۹۶ فقط یک شعار خیابانی بود، از آبان ۹۸ به این سو یک واقعیت اجتماعی سیاسی جاری در جامعه است. تأثیرپذیری سیاسی مردم از گروههای مرجع بهخصوص روشنفکران و فرهیختگان نیز محل تردید بسیار است. چنانکه جامعهشناسان میگویند، جامعه ایران دستکم از سال ۱۳۸۴ به این سو دچار خلأ مرجع سیاسی است و خطای تحلیلی است اگر توان اثرگذاری بر طیف محدود دوستان با قدرت اثرگذاری گروههای مرجع بر اقشاری از مردم اشتباه گرفته شود. چرائی موضوع باز میگردد به این که در جوامع توتالیتر و نیمه توتالیتر نظیر ایران فعلی که تحت قیمومت حکومت مذهبی است، صرفا آن اندیشه سیاسی حاکم مجاز و قابل ترویج و هر گونه تردید در این اندیشه حاکم مجاز عملا بدعت و کفر ومورد بازخواستقرارخواهدگرفت .وجود و بروز اندیشههای انقلابی یا اصلاح نگرانه دراین گونه جوامع عموما و ناچارا باشکال مدنی همچون مقاومت مردمی و یا رویکرد های گوناگون تقابل اجتماعی در مقابل قدرت ارتجاعی حاکم چه بصورت نافرمانی سیاسی و چه به شکل عدم تمکین به فرمامین حکومتی به نحوه برخورد قدرت حاکم ازیمطرف و به میزان رشد اندیشه سیاسی جامع از طرف دیگر بستگی دارد . بر خلاف دوران کوتاه دمکراسی ناقص حاکم بر ایران «1332-1320» در دوران پس از انقلاب اسلامی و بویژه ده خونین شصت بازتولید اندیشه سیاسی در لابلای ساختار مذهبی گونه واپس گرا و رابطه از بالا و عملگرائی سیاسی اندیشمندان ، روند معکوس مبتنی بر پوپولیسم و عوام گرائی بخودگرفت اما در دهه اخیر در پیامد جنبش های سنوات 1396 ببعد و بویژه جنبش زن -زندگی -آزادی شاهد تبلور اندیشه های خاصی و اندیشمندان یا سخنگویان خاصی شده ایم که حکایت از ظهور عصر جدیدی در مناقشات اندیشه ای دارند .نمونه این نظریات در مناظرات انتخاباتی 1403 با پدیدارشدن کسانی تبلوریافت که بر نطریات جنبش های اجتماعی مسلط و احاطه داشته اند اگر چه امروز صدای آنان بوسیله سانسور رسانه ای بگوش همگان نرسداما خوشبختانه رصد زیرکانه نشان از ظهور و اعتبار چهره های سیاسیی غیرحزبی و مستقل در داخل وبعضا در خارج از کشور در این مورد است .
نکته قابل تامل و بحث دیگر برتری آرای جلیلی در هر دو مرحلۀ انتخابات در استان یزد« بعنوان پایگاه پدر معنوی اصلاحات » ، نشانۀ دیگری بر افول پایگاه اجتماعی سید محمد خاتمی است. شاید بهترین تحلیل نتیجه انتحابات آن باشد که کمتر از ۴۰ درصد رأیهای پزشکیان از پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان و مابقی متعلق به آرای سیال و مخالفان است که تضمینی وجود ندارد در انتخاباتهای آینده به آنها رأی دهند و یا به سمت اصولگرایان متمایل نشوند. نتیجه اولی تر این انتخابات که در بیرون از صندوقهای رأی رخ داد این بود که نظام جمهوری اسلامی و حامیان آن اعم ار اصولگرا، اصلاح طلب ، چپ پشیمان و خارج نشینان وابسته در جذب مشارکت اکثریت جامعه با موانع جدی روبهرو شد و تحریم کنندگان مردمی نشان دادند که تغییر انتخابات از غیررقابتی به سمت رقابت محدود در بین خودیها نیز پاسخگو نیست. اگرچه اصلاح طلبان در این انتحابات درجبهه پزشکیان سنگربندی کرده بودند اما پزشکیان اصلاحطلب نیست بلکه بصراحت اعلام داشته که« اصولگرای اصلاح طلب » می باشد نزدیکی او به علی خامنهای و هستۀ سخت قدرت و اشتراک گفتمانی و نظری با آنها، حتی از علی لاریجانی بیشتر بوده و حتی در مقایسه با عبدالناصر همتی، توانست فضای رقابت را بیشتر کند.رهبر جمهوری اسلامی نیز علیرغم تمایل درونی و کینه از هرآنجه اصلاح نامیده میشود عملا در انتخابات ظاهرا بنفع هیچیک از کاندیداها مداخلۀ مستقیم نکرد، ولی در عین حال مدیریت کلان او، عرصه را برای پیروزی پزشکیان فراهم آورد که این موضوع با توجه به استمرار بقایای باند رئیسی که تا توانستند تلاش نمودند ماشین رأی حکومت را به سوی صندوق آرای سعید جلیلی بکشانند تا در هم آوردی با پزشکیان و توانایی او در آشتیجویی از اقشار خاکستری، اورا جانشین ابراهیم رئیسی نمایند ، برای باند اصلاح طلبان و کارگزاران سازندگی نعمت رهبری محسوب شد. اما منادیان مشارکت در انتخابات- امثال عباس عبدی- محمدقوچانی و سعید لیلاز- دکتر عبدالکریی – محمد فاضلی و… – که اتفاقا همه تحلیل های آنان از درصد مشارکت در هردو دوره و نتایج آن نادرست و بر باد هوا قرارداشت چشم بر این واقعیت دوخته بودند که اکثریت مردم نیز در هر دو مرحلۀ چهاردهمین انتخابات ریاستجمهوری شرکت نکردند تا گویای این پیام قوی باشد که در پیگیری تغییرات ساختاری، جدی هستند. از همین رو، مسیر شکل گرفته بعد از دی ۹۶ در عرصۀ سیاسی ایران ادامه دارد و تلاش حکومت با همکاری اصلاحطلبانِ دولتمحور در بازگرداندن مرکز ثقل تحولات سیاسی به درون سازوکار قدرت جمهوری اسلامی و ناامیدسازی آنها از تغییرات بنیادین در ساختار قدرت شکست خورده است.اصلاح طلبان و خواستاران تغییرات بدون دگرگونی اجتماعی عامدانه فراموشمی کنند که میان سرنگونی و فروپاشی تفاوت است. سرنگونی یک رژیم بیانگر تلاشی است سازمان یافته و هدفمند از جانب مخالفانی که بیرون از حاکمیت موجود در یک کشور بوده وآن حاکمیت یا رژیم مستقررا به پائین کشیده و حاکمیت و قدرت جدیدی را جایگزین آن می کنند در حالی که واژگان فروپاشی وقتی بکار می رود که یک نظام سیاسی یا حکمرانی به دلیل عملکرد خود با موقعیت عدم امکان تداوم قدرت و یا حفظ قدرت مواجه می شود. سقوط رژیم شاهنشاهی در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) از نوع اول و سقوط حکومت اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۳ از نوع دوم است.چه روی داد سرنگونی که عموما با انقلاب همراه است و چه فروپاشی می توانند مسیرهای متفاوتی را طی کنند و علیرغم برخی ویژگی ها و مختصات هردو روی داد هیج فرمول برساخته ای از قبل در این باره وجودندارد .بر این اساس سرنگونی و فروپاشی و یا براندازی عملیاراده گرایانه نیست و تحقق آنها موکول به ایجاد شرایط خاصی است . بطور مثال فقدان مشروعیت و نداشتن پشتوانه اجتماعی قابل ملاحظه شرط لازم برای برای سرنگون کردن یک نظام سیاسی فارغ از نوع و شکل و ترکیب آن می باشد .چرائی این موضوع به آنجا بازمی گردد که نظام ها و سیستم های حکومتی چند عامل مطرح است که نبود مشروعیت حاکمیت از آن جمله است. نظام هایی که فاقد مشروعیت و پشتوانه اجتماعی فعال هستند در زمان براندازی یا سرنگونی قادر به بسیج نیروی کافی برای مقابله با انقلابیون و خواستاران براندازی نیستند . باید تاکیدداشت تجربیات انقلاب های جهانی نشان داده که اساسا در نبود این مشروعیت و فقدان پایگاه اجتماعی است که نیروهای متضاد با حکومت شکل گرفته و قادر به کسب توانائی بسیج امکانانات و نیروهای براندازشده که در نهایت یک نیروی برانداز قادر می شود در انزوای اجتماعی حاکمیت بسترساز فرایندهای سازمان یافته سرنگونی حاکمان توسط مردم مخالف و معترض شود. شرطبعدی که بعنوان شرط کافی برای براندازی تلقی میشود ضعف های عملی درون حکومت است که سبب می شود نتوانند قدرت دفاع فعال از خویش را داشته باشد؛ یعنی توان مدیریت دفاعی را از دست می دهد. به طور معمول، تشتت درون حاکمیت، چند سویی عملکردهای جناح های حاکم، بی ثباتی ساختار رهبری و نیز ضعف روحیه ی مدافعان عملی یک رژیم – مانند نیروهای نظامی و انتظامی – پیام روشنی به مخالفان می رساند: این که رژیم حاکم رفتنی است و می توان تهاجم نهایی را آغاز کرد. شکاف در سنگر دفاعی هوس حمله می آفریند.در این مرحله بدون شک عامل قدرت سازماندهی مخالفین نقش تعیین کننده ای را خواهدداشت بطوری که هر چه این قدرت بیشتر باشد شانس موفقیت حرکت برانداز نیز بالاتر و زمان آن نیز کوتاهتر خواهدشد. این یک اصل اساسی است که چیرگی بر هر نظم ارتجاعی جز از طریق سازماندهی نیروهای ضد یک حاکمیت میسر نخواهدشد که این سازماندهی باید نظم ارتجاعی را به بی نظمی در عمل تبدیل کند و توان تحرک و تصمیم گیری و تصمیم سازی را از رهبران میدانی حکومت فلج سازد زیرا سازماندهی انقلابی باعث خواهدشد که وحدت عمل و نیز جهت دهی هدایتگری تحقق یافته و کارآمدی مخالفان به توانایی کافی برای جابجایی قدرت منجرشود . در واقع سازماندهی مبارزات باعث خواهدشد براندازان بطور سیستماتیک نظم و دستگاه حاکمیت را مورد هجوم هدفمند و منظم قرار داده و با فلج کردن نهادهای کارکردی آن، نظام مستقررا به سراشیبی سقوط بکشانند به سوی پایین کشیدن قدرتمداران نظام بروند. نکته حائز اهمیت این که مبارزان باید هشیار بوده ودر بحبوبه فروپاشی مترصد باشند تا اجازه تجدید قوا و تجدید سازمان را به حاکمیت نداده و در بزنگاه لازم فروپاشی را به سرنگونی تبدیل کنند. با مقدمه پیشگفته و بررسی شرایط فعلی کشور می توان نتیجه گرفت پایگاه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی و مشروعیت آن نه تنها از طرف مخالفان مورد تردید جدی قراردارد بلکه مدافعان چندی پیش نظام نیز در استمرار هواداری خوددچارریزش شده اند. سیر حوادث از سالهای 1388 به تدریج نظام جمهوری اسلامی را در معرض آزمون- خطای شهروندان قرارداد و به تدریج به این نتیجه رسیدند که ابزار انتخابات که گفته میشد می تواند بعنوان مجرای خواسته های شهروندان تلقی شود کارکرد خودرا از دست داده و به ملعبه دست ولایت فقیه و دستگاه سرکوب درآمده است . شاید بتوان گفت جنبش سبز نقطه سربسر نظام جمهوری اسلامی بود که قادرنشد با اصلاحات مورد نظر خودرا از مهلکه سراشیبی سقوط برهاند. البته باید توجه نمود ذات قانون اساسی و ماهیت نظام تئوکراسی مذهبی در تعارض با حقوق شهروندی بوده و بر پایه نظامات عقب مانده عشیرتی« بنده و عبد و عبید» استوارست که در قرون وسطی به نظام فئودالیته ارباب- رعیتی رسیده بود . در ادبیات انقلابی جهان زمان براندازی یا سرنگونی را موقعیت انقلابی می نامند اما به منظور تحلیل یک موقعیت از نقطه نظر انقلابی، ضروریست است تا مابین «شروط اقتصادی و اجتماعی لازم برای یک موقعیت انقلابی» و «خودِ موقعیت انقلابی»، تمایز قایل شویم.
شروط اقتصادی و اجتماعی لازم برای یک موقعیت انقلابی، به طور کلی، زمانی مؤثر است که نیروهای مولدۀ کشور رو به زوال باشد؛ زمانی که وزن و اهمیت خاص یک کشور سرمایه داری نه تنها در بازار جهانی یلمه در خود کشور هم به طور سیستماتیک تنزل پیدا می کند و به همین منوال نیز، درآمد طبقات به طور مستمر کاهش می یابد؛ زمانی که بیکاری فقط نتیجۀ یک نوسان تصادفی نیست، بلکه نتیجۀ یک مصیبت اجتماعی دایمی است، مصیبتی که میل به افزایش دارد.یا زمانی که مرتبا با کاهش تولید ناخالص داخلی و سرانه تولید و همچنین افزایش شاخص فلاکت مواجه می شویم ، این موارد بعنوان مشخصۀ موقعیت فعلی اقتصاد ایران شناخته شده مه میتوان نتیجه گرفت در ایران شروط اقتصادی و اجتماعی لازم برای یک موقعیت انقلابی وجود دارد و روز به روز هم تشدید می شود. اما، نباید فراموش کنیم که ما موقعیت انقلابی را از نظر سیاسی تعریف می کنیم، نه صرفاً از نقطه نظر جامعه شناختی، و این تعریف، عامل ذهنی را هم دربر می گیرد. عامل ذهنی، تنها مسألۀ حزب پیشتاز طبقه کارگر بعنوان پرجمعیت ترین بخش شهروندی کشور نیست، بلکه مسألۀ آگاهی تمامی طبقات، به ویژه آگاهی طبقه کارگر و نقش سازمان متشکل آن« اعم از حزب یا اتحادیه یا سندیکای سراسری» است که بتواند نقش راهبری را برعهده بگیرد. بر این اساس یک موقعیت انقلابی تنها هنگامی آغاز می شود که شروط اقتصادی و اجتماعی لازم برای یک انقلاب، تغییراتی ناگهانی را در آگاهی جامعه و طبقات مختلف آن ایجاد می کند. این تعییرات چه مواردی را شامل می شوند . بررسی وضعیت موجود کشور و محتوای جنبش مهسائی و اعتصابات کارگری و معلمان و بازنشستگان حکایت از وجود سه طبقه مشخص شامل سرمایه داران ، طبقه کارگر با ملحقات آن نظیر روستائیان ، طبقه متوسط یا خرده بورژوازی می باشد که تغییرات لازم و ضروری در ذهنیت این طبقات، بسیار متفاوت از یک دیگرند. که در زیر به آن می پردازیم
1- طبقه سرمایه داری ایران یا نوکیسه گان بهره مند از نظام جمهوری اسلامی که در غارت منابع کشور دست سرمایه داران دوره شاه را از پشت بسته اند. این طبقه که طفیلی وار به پول و قدرت و مال و منال رسیده فاقد هرگونه عرق ملی یا منافع ملی بوده و بطور عموم بخش قابل توجهی از سرمایه خودرا به ویژه پس از جنبش 1388 به خارج کشور منتقل کرده است. دارو دسته موتلفه اسلامی نیز در همین گروه قراردارند و به میمنت رانت خواری دربخش تولیدات و صادرات مواد نفتی و پتروشیمی هم فعال هستند در حالی که قبلا صرفا در بخش بازرگانی و تجارت حضورداشتند.
2- طبقه کارگر و ملحقات آن که در حال حاضر فاقد تشکیلات سراسری ولی از طریق تشکل های خاص نظیر سندیکاها و کانون های هماهنگی در دهه اخیر بسیارفعال شده اند . این طبقه با درس گیری از جنبش دهه شصت و جنبش های اخیر تلاش نموده با سایر کانون های اعتصابی و اعتراضی نظیر تشکل معلمان و بازنشستگان نیز بطریق مختتلف هماهنگی و همکاری نماید اگرچه متاسفانه این همکاری ها هنوز نمود مشخص کارکردی نیافته است . طبقه کارگر ایران به خوبی و بسیار بهتر از تمامی تئوریسین ها می داند که موقعیت اقتصادی بسیار حاد است. اما موقعیت انقلابی تنها زمانی آشکار می شود که او جستجو برای راه برون رفت را، نه در جامعۀ کهنه، بلکه در طول مسیر یک قیام انقلابی علیه نظم موجود، آغاز کند. این مهم ترین شرط ذهنی برای یک موقعیت انقلابی است. شدت احساسات انقلابی توده ها، یکی از مهم ترین علایم بلوغ موقعیت انقلابی است.این نکته مغفول فعلی جنبش کارگری است که در نبود حزب سراسری و عدم ارتباط مبارزان انقلابی- که عموما در مهاجرت و عموما هم بدلیل کهولت سن و تطویل مدت مهاجرت از فحوای جنبش دورافتاده اند- این مغفولیت تشدید هم شده است.
3- طبقه متوسط یا خرده بورژوازی- این قشر که از نطر تعداد با طبقه کارگری برابری می کنند شامل اقشار وسیعی از جنبش دانشجوئی ، کارکنان دولت و بازاریان و کسبه خرده پا و معلمان و بخش های وسیعی از تشکلات زنانه هستند که خوشبختانه از قبل انقلاب رابطه مناسبی با طبقه کارگر داشته و در سال های اخیر هم بارها تلاش داشته اند بهرطریق تشکل های خودرا به تشکلات کارگری اتصال دهند ولی متاسفانه سیاست های تفرقه افکنانه رژیم جمهوری اسلامی و نبود تشکلات سراسری هنوز این اتصال را فراهم نیاورده است .
تنگناهای اقتصادی در بعداز سال 1388 آن چنان با تنگناهای سیاسی- اجتماعی آمییخته شده که عملا مردم در اثر زندگی با جمهوری اسلامی از سال 1388 آرام آرام سیاست مقابله رسمی را گام به گام در پیش گرفتند . مردم مخالف مشارکت سیاسی نیستند بلکه عملا به این نتیجه رسیدند که ما چرا باید در انتخاباتی که نتیجه آن از قبل تعیین شده و قرارست ما بین چند«گردوی سیاه شده » که نظام در سینی انتخابات می گذارد یکی را برداریم که عموما همه آنها پوک است لذا خواهان مشارکت سياسی نيستيم. مردم عملا دریافته اند کشور دچار يک انسداد فطری شده بطوری که از مشارکت سياسی مردم وحشت داشته و حاکمیت تلاش نموده با زور، با تقلب، با محروميت، با ممنوعيت، با فقدان آزادی احزاب، با فقدان آزادی بيان، با فقدان آزادی مطبوعات و ممنوع کردن همه اينها و به زندان انداختنها و ساير سرکوبها انسداد را تشدید نماید . اما تحریم فعال انتخابات مجلس در اسفندماه 1402 و مشارکت حداقلی مردم رژیم را به وحشت انداخت زیرا رژیم همیشه ادعای مشروعیت و پایگاه اجتماعی داشت .در نتیجه برآن شد تا در انتخابات زودرس ریاست جمهوری تیرماه 1403 انتخابات و تائید صلاحیت کاندیداها را بطریقی صحنه آرائی کند تا بتواند موج مشارکت ایجاد کند لذا با تائید یکی از کاندیداهای موسوم به جناح اصلاح طلب تصور داشت بتواند جناح درون حکوکتی را که مدتها بود عملا در حالت قهر و فاصله با خود حاکمیت داشت را تشویق به مداخله در انتخابات بنفع ولایت فقیه نماید . درواقع سیاست معرفی کاندیداها از طرف جبهه مشارکت و تاکید بر حضور در انتخابات بشرط تائید یکی از آنان عملا بعنوان اهرم دست ولی فقیه در بازی جدید قرارگرفت تا بر این فکرباشد که با این مل شاهد مشارکت حداکثری در این انتخابات شود. این تصور آن چنان قوی بود که مدعیان نطریه پردازی نظیر محمد قوچانی ، سعید لیلازو عباس عبدی و سایرین مدعی حضور بیش از پنجاه درصدی مردم حتی در دور اول انتخابات شدند اما عملکرد مردم نشان داد که این مدعیان نظریه پردازی نیز در اتاق های شیشه ای در خلسه آرزو و آرمان های برباد رفته خود به تعامل می پردازند. نتیجه آرا نشان داد که مردم به زیرکی سیاسی دست یافته و گزینه کم هزینه تحریم را در حال حاضر به عنوان سیاست رویاروئی با حکومت وولایت فقیه برگزیده اند. تحلیل تعداد و ترکیب آرای شرکت کنندگان و همچنین نتیجه گیری از آن برای تحریمی ها نشان از خصومت اقلیت های قومی و ساکنان مناطق صنعتی کشور « کارگران و زحمتکشان » با حاکمیت ارتجاعی و تئوکراسی شیعه است. دررابطه با ادعای کسانی که مرتبا تکرار می کنند در دنیا تحریم تاثیرگزار نبوده است . کرارا می نویسند سالهاست که دنیا تحریم انتخابات را به خاطر نتایج مهلک کنار گذاشته است. و یا اینکه سالها است «دنیا» تحریم انتخابات را «کنار گذاشته» و دوم اینکه تحریم انتخابات «نتایج مهلکی» به همراه داشته است. در این ارتباط تا کنون هیچ شاخص و تعریف جامعی از «تحریم انتخابات» پیدا نشده که بتوان با استفاده از آن «شدت تحریم انتخابات» را در کشورهای گوناگون سنجش و اندازهگیری و با هم مقایسه کرد.عموم مخالفان تحریم انتخابات به مقاله دوازده صفحه ای به نام «چرا تحریم ایده بدی است» در موسسه بروکینگز است که به قلم متئو فرانکل منتشر شده است. در صفحه دوم این مقاله دقیقا نوشته شده ««طی سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴ به طور متوسط هر سال ده انتخابات تحریم شد، اما از سال ۲۰۰۴ به بعد این روند کاهش یافته است . در این میان دو نکته قابل توجه است که یکی دامنه این تحقیق تنها تا سال ۲۰۰۹ است بنابراین این ادعا که «سالها است در دنیا تحریم انتخابات را کنار گذاشتهاند» درست نیست، از طرف دیگر مراجعه به صفحه ویکیپدیای انگلیسی« تحریم انتخابات » در فاصله سال ۱۹۷۱ تا امسال ۴۶ انتخابات، از جمله انتخابات مجلس یازدهم در سال ۱۳۹۸ را به عنوان مصداق «تحریم انتخابات» فهرست کرده است که ۲۲ مورد آن در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۱ برگزار شده است. بنابراین «تحریم انتخابات» همچنان یک پدیده رایج و فراگیر در گوشه و کنار دنیا است. اصلاح طلبان که متعهد به حضور همیشه در انتخابات و کسانی که می گویند ما با صندوق رای قهر نمی کنیم باید بدانند که اساسا وجود صندوق رای و رایگیری در هیچ کشوری لزوما نشانه وجود دموکراسی و حق انتخاب شهروندان نیست. صندوق رای و رایگیری مولود دموکراسیهاست. سازوکاری است که دموکراسیها از آن برای توزیع و انتقال قدرت براساس نظر و رای شهروندان استفاده میکنند. بنابراین جایی که دموکراسی نیست، یعنی اداره کشور براساس رای شهروندان نیست، چرخش قدرت وجود ندارد، احزاب قدرتمند، رسانههای مستقل و نهادهای نظارت و دادرسی نیرومند و مستقل وجود ندارند، صندوقهای رای ابزار عوامفریبی رژیمهای حاکم است.صندوقهای رای در ایران « شاید باشتصنای سال 1376» به اینسو بهطور کامل چنین نقشی پیدا کرده و بدون استثنا از صندوقها همان چیزی بیرون آمده که آقای خامنهای و اطرافیان او میخواستهاند. علاوه براین هیچ مستندی وجود ندارد که نشان دهد، اگر انتخابات در کشورهایی نظیر غنا، آذربایجان، کامرون، صربستان و ونزوئلا و یا ایران تحریم نمیشد، وضعیت در این کشورها تفاوت میکرد. به عنوان مثال در هیچ کدام از این مقالات به سوریه اشاره نشده که در آنجا نیز انتخابات به صورت نمایشی برگزار میشود و تحریم موضوعیتی ندارد. بنابراین وضعیت بحرانی کشورها ارتباط ایجابی با تحریم ندارد. با این اوصاف این ادعا را که «سالهاست که دنیا تحریم انتخابات را به خاطر نتایج مهلک کنار گذاشته است» بیاساس و نادرست است.
بنابراین طرفداران «انتخابات آزاد» و پیش از آنها، «اصلاحطلبان» و «منتقدان» نظام سیاسی حاکم بر ایران که هنوز چشمامیدی به معجزه صندوق رای در ایران دارند، باید در درجه نخست به فکر سازوکاری برای نظارت بر صندوقهای رای باشند. این نظارت هم اگر بخواهد کاری از پیش ببرد باید نظارت بینالمللی باشد.
حتی آنهایی هم که در کنشهای سیاسی خودرا به رعایت چارچوبهای همین نظام موجود مقید میکنند (مانند اصلاحطلبان طرفدار خاتمی) اگر نخواهند برای از کار انداختن ماشین «مهندسی رای» آقای خامنهای فکری کنند، امیدشان به صندوق رای راه بجایی نخواهد برد. اصلاحطلبان بر این پندار باطل بوده وهستند که اگر مشارکت در انتخابات انبوه باشد، تقلب و رایسازیهای گروه حاکم کاری از پیش نخواهد بود. بر پایه همین تئوری بود که عدهای در داخل و خارج، پیروزی احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ را ناشی از تحریم و قهر بخشی از رایدهندگان میدانستند. اما دیدیم که نتیجه آشتی با صندوق رای و مشارکت انبوه در سال ۸۸ به کجا انجامید.یقینا تفکر اصلاح طلبان از نخستین دوره های ظهور «جامعه محور» نبوده و از آغاز «دولت گرا» بوده اند و دقیقا به همین دلیل اصلاح طلبان اساسا مانع ظهور قدرت مردم و ایجاد یک جنبش اجتماعی – سیاسی شده اند. بررسی و تدقیق در ماهیت جنبش« زن-زندگی -آزادی» بیانگر آن بوده که جامعه و ملت در مقابل حاکمیت نیستند بلکه دقیقا این حاکمیت است که سالیان متمادی درمقابل جامعه وملت مقاومت می کندو مانع پیشرفت جامعه شده است .وظیفه جنبش انقلابی قدرت مندکردن وقدرت گرفتن جامعه و معترضان و سازماندهی آنان برای ایجاد نهاد توانمند مبارزه است . جنبش انقلابی نهاد انتخابات و انتخابات واقعی را نه بعنوان هدف بلکه ابزار قدرت یابی مردم و افزایش توانمندی جریان مبارز می داند. طرح شعار «من می خواهم صدای بی صدایان باشم» کاملا انحرافی ومبتنی بر پدیده نمایندگی است که ناشی از بنیاد تفکر مذهبی گونه اصلاح طلبان است که رئیس مذهب خودرا نماینده مردم میداند و مردم کاره ای نیستند درمقابل مخالفان اصلاح طلبان دودوزه باز می گویند باید بسترومناسبات اجتماعی فراهم شود که خودجامعه و عاملیت های مردمی خودشان صدای خودرا بلندکنند که این مستلزم قدرت گرفتن مردم است . همین موضوع باعث شده راهبرد «انتخابات آزاد» امروزه طرفداران وسیعی در میان منتقدان و مخالفان نظام سیاسی ایران پیداکند. تقریبا بهجز گروههای کمتعداد و کمتاثیر، طیف وسیعی از ایرانیان، از «اصلاحطلبان»، که اصلاح را همچنان در چارچوب نظام موجود دنبال میکنند، تا «تحولطلبان»، که چنین محدودیتی را نمیپذیرند، از راهبرد انتخابات آزاد به عنوان آغاز هر تغییر و تحول سیاسی در ایران پشتیبانی میکنند. در پاسخ به کسانی که تحریم را نقطه عزیمت موقعیت انقلابی می دانند و تحریم کنندگان را در شرایط فعلی سرزنش وآنها را تندرو می دانند باید گفت اگرچه تحریم کنندگان تا کنون ادعای موقعیت انقلابی در ایران درشرایط فعلی را نداشته اند اما تجربه مستند انقلابات جهانی نشان داده که موقعیت انقلابی یعنی موقعیتی که اگر طبقه کارگر بتواند اگاهانه و با تشکیلات در آن موقعیت کارسازشود می تواند در دورۀ آتی قدرت سیاسی را بدست گیرد که درغیر این صورت سایر طبقات ذینفع ان رااز چنگ طبقه کارگر بیرون خواهندآورد. دقیقا مشابه انقلاب سال 1357 که اگرچه قدرت نفتگران رژیم شاهنشاهی را به زانودرآورد اما بورژوازی مترصد سواربرخرده بورژوازی مذهبی توانست تیرخلاص را بزند و بر گرده طبقه کارگر و زحکتکشان سوارشود. این موقعیت در حال حاضر در ایران وجودندارد که دلیل آن علاوه بر کارکرد فعال مایشائی رژیم جمهوری اسلامیدرصحنه سیاست ، عدم اطمینان طبقۀ کارگر و طبقه متوسط به تمامی احزاب سنتی من جمله احزاب خودساخته و برساخته داخل و خارج و امید آنها به تغییراز درون نظام تا کنون بوده است. اما نکته جالب این انتخابات تشتت آرا و ریزش هواداران نظام یا حزب الهی ها بود زیرا عملا مشاهده شد طبقۀ حاکم یا دستگاه ولایت از حفظ سیستم خود ناتوان و اعتماد به نفس خود را از دست داده که نتیجه آن تقسیم شدید دستگاه ولایت و سپاه و دولت به جناح ها و باندهای مختلف بود که هریک دیگری را قبول نداشت و پرونده های دیگری را افشا کردند.
شرایط کنونی ایران
اگر رژیم فعلی ایران را در پرتو مسائل فوق بررسی کنیم می توان نتیجه گرفت که این انتخابات عدم مشروعیت نظام را حتی در بین طرفداران خود نظام باثبات رسانید .درحالی که پس از جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ رژیم جمهوری اسلامی تلاش زیادی را برای بازسازی این مشروعیت از دست رفته صورت داد؛ اما موفقیتی کسب نکرد.بدون شک یکی از دلائل این شکست نبود منابع مالی کافی برای خرید گسترده پشتیبانی مردم و فرسودگی دستگاه و گفتمان ایدئولوژیک نظام برای تولید انبوه باور در توده ها بود اما واقعیت نشان داده که نوع و شکل حاکمیت ولایت فقیه دلیل عمده مخالفت مردم با حاکمیت است . درست است که دستان رژِیم جمهوری اسلامی از همان فردای انقلاب به خون هزاران مبارز آلوده بود و دهه شصت دهه ننگین عمر خمینی کذاب و اعدام های سال 1367 لکه ننگی بر پیشانی مهرآلود خمینی جنایتکار و دستگاه ولایت فقیه بود اما عدم حضور واقعی مردم در آن سالهای رخوت و مسخ زدگی باعث شد این جنایات بدرستی افشا نشوند اما افشاگری های دهه اخیر از طریق شبکه های مجازی و آلوده شدن دست حاکمیت به خون مردم به طور علنی در خیابان ها و سرکوب خشن مخالفان را در عصر ارتباطات و ماهواره ها – که تصویر جنایت را همگانی می سازد – از دلائل اصلی افشای ماهیت غیرانسانی رژیم جمهوری اسلامی و از بین رفتن مشروعیت آن شد بطوری که رژیِم دیگر قادر به ترمیم بستر توده ای خویش نیست.
چندپارگی درونی نظام نیز مشهود است. پدیداری خصلت مافیایی در ساختار نظام جای و جایگاهی برای یک دست سازی مجدد و همسو کردن نیروهای متفرق، که منافعی متضاد را نیز دنبال می کنند، نگذاشته است. رهبر نظام وجهه و کارآیی لازم برای ایجاد یک اتحاد تاکتیکی را نیز ندارد و همسوسازی استراتژیک برایش رویایی از دست رفته است. در سایه این موقعیت باید باور داشت که نشت این تشتت سیاسی به درون نهادهای امنیتی، انتظامی و اطلاعاتی می توانند به عنوان شواهدی بارز از ضربه پذیری نظام در راستای یک نگاه برانداز را نمایان سازد. شکاف و تَرک های اساسی در سد یک دست نظام نمایان است.بدون شک بعد از انتخابات سیرک واره کشور و اخبارحاصل از چیدمان کابینه پزشکیان وارد دوره ای خاص از تشدید تضادهای طبقاتی و تعرض بیشتر به سبد معیشت مردم خواهدشد که نتیجه آن گسترش اعتصابات و حرکت های مدنی است. بقول مولوی:
گفت: فردا بشنوی این بانگ را نـعــره «یــا حَــسْـرَتــا واوَیْــلَـتـا»
من چو رفتم بشنوی بانگ دهل آن زمان واقف شوی بر جزء و کل
اما ضرورت ایجاد سازماندهی بین طبقات و نیروهای پراکنده که می توانند تاثیرات شگرف بر جنبش اجتماعی داشته باشند دوچندان ضرورت می یابد. یک جریان برانداز بدون سازماندهی قدرت ندارد و بدون قدرت نیز نمی تواند نظام نامشروع و پراکنده از درون را سرنگون سازد. این ضعف مانع از شکل گیری جایگزین برای رژیم می شود، هر چند که تلاش برای ساختن این جایگزین در خارج از کشور کم نیست، اما در نبود یک جای پای محکم که همان نیروهای سازمان یافته کنشگر است، به جایی نمی رسد. زیرا صرف آرزوی سرنگونی یا حتی فروپاشی نظام جمهوری اسلامی به خاظر عدم مشروعیت آن و نیز اختلاف های داخلی نظام نمیتواند تحقق این امرررا عملی سازد .رژیم در فقدان سازمان راهبری و تشکیلات مبارزاتی منسجم و بخصوص فعالیت در جبهه گسترده مخالفان داخل و خارج از کشور که به دلیل نبود سازماندهی نمی توانند نیروهای خویش را پیرامون یک فرایند کاری مشخص برای برای براندازی هم کاسه سازند.، توانسته تا کنون از ایجاد یک گزینه مناسب راهبری و یا حتی اتحاد مخالفان بهره مندشود .اگرچه در داخل سرکوب عامل مهمی در این زمینه است ولی در خارج و در نبود فضای سرکوب هم تلاش زیادی برای جبران این نقیصه انجام نمی گیرد. بخش قابل توجهی از اپوزیسیون در نوعی گفتار گرایی و عمل گریزیِ عادت شده گرفتار است و به نظر می رسد که تمایلی برای برون رفت از این بن بست محتوایی و فلج عملی خویش ندارد. نازایی اپوزیسیون در این عرصه او را از ایفای نقش برانداز و جایگزین محروم ساخته است. بطور نمونه بخش چپ خارج کشور عمدتا در اختیار دوستانی است که متوسط سن آنان بیش از هفتادسال و سطح سواد سیاسی- اقتصادی آنان همان سطح خانه های تیمی است توگوئی این دوستان فراموش کرده اند بیش از چهل سال است در خارج بسر می برند و می توانند سطح سواد خودرا با شنیدن فایل شنیداری یا خواندنی افزایش دهند .نگاهی به برنامه های سایت تلویزیون جنبش و تلویزیون برابری گویای این وضع است که موید فقدان نیروگیری جوانان در این گروه و سازمانها می باشد بعنوان یکی صدها محفل چپ های ایران یقین داریم چنانچه قرارباشد بین مناظره ای بین برخی فعالان راست رسانه ای داخل کشور و این حضرات درگیرد باعث شرمساری چپ شود. البته در داخل کشور علیرغم همه محدودیت ها مدعیان چپ مسلط به سواد سیاسی و سخنوری حضوردارند که در ده اخیر با هزار ترفند توانسته اند جنبش انقلابی مردم را نمایندگی کنند. حتی اگر قرارباشد یاد مبارزات این رفقا در قبل و بعد انقلاب گرامی داشته شود لزومی ندارد که الزاما و حتما در برنامه های سیاسی و مناظرات بسیاری ازآنان که فاقد توانائی سوادسیاسی و یا سخنوری هستند بعنوان متکلم وعده در برنامه ها دعوت شوند مگر ان که دیگر اعضائی جز همین عده برای این گروه و سازمان ها در خارج باقی نمانده باشد که جای تاسف دارد سازمان ها و گروه هائی که ولایت فقیه و دوره نامحدود رهبری خامنه ای را مورد تعرض قرارمیدهند عده ای در مقام همیشه رهبر این سازمان ها باشند؟! و در هر گفتگو و مناظره های به ذکر خاطرات خانه تیمی انهم به شکل روایات درست و نادرست استنادکنند.
این موقعیت سبب شده است که براندازی نظام جمهوری اسلامی به امر سهل و ممتنع تبدیل شود. یعنی از یک سو رژیم مستعد برانداخته شدن است، زیرا مشروعیت و انسجام درونی ندارد، و از سوی دیگر، مخالفین آن، قدرت تجمیع نیرو و کارآمدی بالا از طریق امر سازماندهی را ندارند. شرایط قفل شده مانده است. به همین دلیل نیز عده ای که یا تشخیص درستی از وضعیت ندارند و یا عمل کردن روی سازماندهی اجتماعی مخالفان را دشوار و طولانی می دانند چشم امید خویش را به دخالت خارجی بسته اند تا بیاید و گره از کار همه بگشاید. کمبود کار خود در درون را با اثر کار بیگانگان از بیرون می خواهند جبران کنند.
احتمال برتری گزینه فروپاشی
در حالی که چشم انداز حکایت سرنگونی در بن بست نبود سازماندهی نیروهای برانداز درحال حاضر نامحتمل بنطر می رسد گزینه دوم اضمحلال حاکمیت، یعنی فروپاشی رژیم از درون خویش، در حال تقویت است. مدیریت حجره ای ، فساد نهادینه شده و چپاول های مافیایی، شکل گیری باندهای فرا قانونی و تعمیق فساد همه جانبه ی قدرت از جمله دلایلی است که حکومت را با موقعیتی آن چنان دشوار روبرو ساخته که فرضیه ی فروپاشی را به شدت قویتر و محتمل تر از براندازی ساخته است. در این میان
یکی از جناح های درون حاکمیت که حرف اول را می زند با دنبال کردن فعالیت های هسته ای – قانونی و فراقانونی – سبب خشم جامعه ی بین المللی شده است. تلاش این جناح آن است که با کسب (قدرت) تولید سلاح هسته ای امکان فشارآوردن سرنوشت ساز بر نظام از بیرون را، که به دلیل سوء مدیریت بر امور اقتصادی، سیاسی و بین المللی برانگیخته می شود، دفع کند. اما اصرار بر کسب توان تولید سلاح هسته ای با خود فشارهایی را که نظام می ترسید در آینده بر سرش آید هم اکنون به وی تحمیل کرده است. اقتصاد دولتی که زیر فشار مدیریت غیر تخصصی و فساد و رشوه خواری و مافیاگری در حال اضمحلال بود اینک با ضربه های پیاپی تحریم ها روبروست. رژیم آن قدر به تامین امنیت درازمدت خود علاقمند بود که حتی حیات خود را به زیر سوال برده است.
حاصل این فشارها و سوء مدیریت ها اقتصاد دولتی ایران را به سوی خط قرمز تامین یا عدم تامین نیازهای بدیهی جامعه سوق داده است. هر گونه ضعف جدی در پرداخت دستمزدها، یارانه ها و نیز تامین نیازهای ضروری جامعه می تواند واکنش سخت لایه های محروم جامعه را به دنبال داشته است. واکنشی با ماهیت شورشی که تبلور خشم ناشی از محرومیت و گرسنگی است. این شورش ها در صورت پیوند خوردن با نارضایتی عمومی و سه دهه ای مردم می تواند تبدیل به یک حرکت برانداز شود. شورش در یک جامعه استبدادی همیشه ظرفیت بالقوه ی تبدیل به جنبش را دارد. عنصر پیوندساز میان این دو نیز «سازماندهی» است. در این گزینه دوم قیام برانداز در ابتدا حاصل کار فکر شده، برنامه ریزی شده و سازمان یافته مخالفان نیست، بلکه نتیجه ی طبیعی خیزش میلیون ها گرسنه و محروم و تحقیر شده است برای پایان بخشیدن به وضعیتی که به آنها فشاری غیر قابل تحمل را وادار می سازد. این وضعیت را عملکرد حکومت تولد بخشیده است. شورش گرسنگان که پتانسیل تبدیل شدن به قیام برانداز را دارد به دلیل خالی شدن سفره ها و معده هاست و به همین دلیل هم از رادیکالیسم بالایی برخوردار است. ترکیب اسیدهای معده و سازماندهی می تواند به این قیام برانداز تبلور بخشد. تجربه خیرش های سال 1388 ببعد و حتی جنبش مهسائی نمایانگر آن است که شورش ها در کشورهایی که حاکمیت از مشروعیت بخشی از جامعه و نیز از انسجام درونی برخوردار است نمی تواند تا مرز یک حرکت برانداز پیش رود. در ایران کنونی اما حاکمیت نه مشروعیت دارد و نه انسجام درون ساختاری خویش را؛ به همین دلیل، آغاز شورش ها می تواند سبب پایان عمر رژیم شود. این مورد به ما می آموزد که سقوط رژیم ها همیشه و به طور مکانیکی از یک فرمول تمام عیار – یا سرنگون سازی یا فروپاشی از درون – مانند دو مثال انقلاب ایران و سقوط امپراطوری شوروی پیروی نمی کند، در مواقعی ممکن است ترکیبی از عناصر موجود هر دو، جبران کننده ی عوامل ناموجود معادله ی تغییر باشند. به عبارت دیگر در زمان هایی چند جزء معادله براندازی با برخی از اجزاء فروپاشی ترکیب می شوند و حاصل آن کنار زدن رژیم حاکم می شود.علاوه بر این در کشورهای مانند ایران که ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی درهم تنیده و بی سامان است نباید خیلی به دنبال فرمول های شسته و رفته ی تغییر باشیم. شکل های متفاوت و بدیع دگرگون سازی می توانند ظهور کنند و به ثمر نشینند. در نظر گرفتن این احتمال می تواند چشم انداز روشن تری در مقابل مردم و مخالفان در ایران قرار دهد.
۱ -تلاش حکومت در این باره از همان سال ۱۳۸۸ و با راهپیمایی فرمایشی و ناموفق نهم دی آغاز شد و ادامه داشته و دارد اگرچه منجر به نتیجه ای درخشان نشده اما دوام حکومت تا کنون را بهمراه داشته است
۲- امر انقلاب و براندازی بهر شکل « بی خشونت و یا با دفاع انقلابی » به هیچ وجه به صورت جبری و مکانیکی و ارادی نبوده و نیازمند حضورفعال کنشگران اصلی این پیکار یعنی کارگران و زحمتکشان و مبارزان راستین دارد اگرچه نقش و اراده ی افراد و نیروهای کنشگر جامعه نقش اصلی را در این فرایند پیچیده ایفاء می کند.
3- اگر چه نتیجه توازن قوای فعلی و تشدید اختلافات جناح های قدرت باعث ظهور پزشکیان شده است اما این که در بعد انتخابات چه خواهدشد و عکس العمل طبقات جامعه جه خواهدبود و این که آیا با نضج اعتراضات و اعتصابات احتمال ظهور موقعیت انقلابی فراهم خواهدشد ، مسأله ای نیست که بتوان به خوبی آن را دانست یا به زبان ریاضی بیان کرد. جنبش انقلابی با درس گیری از تحریم سراسری فعلی که شکست سنگینی را بر دستگاه ولایت و جمهوری اسلامی وارد کردند تنها از طریق افزایش نیروهای خود و تأثیرش به روی توده ها، دهقانان و خرده بورژوازی شهرها و غیره، و تضعیف مقاومت طبقات حاکم است که می تواند این حقیقت را نشان دهد.مبارزان انقلابی باید همه تلاش خودرا بگارگیرند که طبقه کارگر را به سازماندهی تشکیلات سراسری سوق دهند و از طریق ارائه یک برنامه مبارزاتی هدفمند اطمینان طبقۀ متوسط را بخود جلب نماید و با ارتباط فعال با بخش زنان مبارز جنبش مهسائی را به نقطه اتصال جنبش کارگری بکشاند .حضور هزاران زن کارگر و زحمتگش و حقوق بگیر در جامعه این عمل را آسان و در دسترس می نماید .
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی ایران
جنبش انقلابی مردم ایران -سی ام تیرماه 1403

فیلمِ Poor Things «بیچارگان»
فیلمِ Poor Things «بیچارگان» در کانال :
https://t.me/khanehfilmdalir

جنگ نه ! بی اما و اگر؛ شهاب برهان
جنگ نه ! بی اما و اگر
توجیهات و استدلالاتی نظامی، حقوقی، استراتژیک، تاکتیکی، دیپلماتیک، اخلاقی، غیرتی و نیز منفعت جویانه و فرصت طلبانه می توانند وقوع جنگ میان اسرائیل و ایران را توجیه کنند. این که اسرائیل غلط کرد کنسولگری ما را زد و فرماندهان ایرانی را کشت، پس باید تنبیه شود. این که اسرائیل حق دارد بخاطر امنیت خود چنین کند جمهوری اسلامی در سوریه و عراق و لبنان و یمن چه غلطی می کند؟ این که اسرائیل حمله کرده و ایران در موضع دفاعی و برحق است؛ این که ماجرا از حمله ی اسرائیل به کنسولگری ایران آغاز نشده و حکومت ایران بوده که در 1373 مرکز یهودیان در آرژانتین را منفجر کرده و 85 نفر را کشته و 300 نفر را زخمی کرده است. یا این که اسرائیل ده ها دانشمند هسته ای ایران را ترور کرده و ایران تلافی نکرده است…. یا این که رودرروئی ی حاضر، یک نقطه ی سرنوشت ساز برای خواباندن بازوی حریف در منطقه است، اگر ایران حمله ی اسرائیل را بی پاسخ بگذارد، لُنگ انداخته، دشمن را جری تر و متحدین و نیروهای نیابتی اش را از خود مأیوس و دور خواهد کرد…
یا این که میهن پرستی و غیرت ایرانی اجازه نمی دهد که از اسرائیل بخوریم و “عظمت ایران و شرف ایرانی” را ضایع کنیم.
در هر سوی این چنین استدلال ها و توجیهاتی باشیم و هر اندازه که این و آن را حقیقت بدانیم، برای من حقیقت برتر ، حقیقت نامشروط و مطلق در وضعیت کنونی، مخالفت بی قید و شرط با جنگ و تلاش در جهت پائین کشیدن فتیله ی تنش های نظامی است. بگذار همه ی آن استدلال های منطقی و حقوقی و اخلاقی و غیرتی زیر پا بمانند و ضایع شوند چون اگر جنگی دربگیرد، بسیار بیش از آن ها زیر بمب ها خواهند سوخت و ضایع خواهند شد. در چنین جنگی هیچ سربازی به جبهه فرستاده نخواهد شد. جنگ کلاسیکی در کار نخواهد بود. جنگ موشکی و پهبادی آخرالزمانی ده ها بار پیشرفته تر و مهیب تر از آنچه عراق را به ویران تبدیل کرد.
سلطنت باختگان و مجاهدین خلقی که دست شان کوتاه، تنها امیدشان به آتش گرفتن قیصریه برای یک دستمال است، خاکستر دستمال هم نصیب شان نخواهد شد؛ مردمی بیزار از رژیم اسلامی که تصور کنند جنگ می تواند آنان را از شّر رژیم خلاص کند، فردای پایان جنگ، از قهقرائی تاریکتر و ویرانی و فقر و تباهی ی خارج از تصور، و رژیمی باز هم تقویت شده، از خواب بیدار خواهند شد.
من از آن چپ هائی نیستم که هروقت صدای طبل نزدیک می شود به جبهه ی رژیم نزدیک می شوند که ” وای! موجودیت ایران چه می شود؟!”. موجودیت ایرانی که نافی و سرکوبگر حقوق و ازادی ها و رفاه ساکنان اش است برای من پشیزی ارزش ندارد. اما آن گرایشاتی در میان فعالان ملی هم که تصور کنند جنگ می تواند فرجه ای برای استقلال و خلاصی از ستم ملی برایشان فراهم کند، خوابِ پنبه دانه می بینند. اول چمدان ها را رد نخواهند کرد و مرزها را باز نخواهند کرد که بفرمائید، سفر بخیر و رفتید به سلامت، بعد جنگ را شروع کنند. دوران ” منطقه پرواز ممنوع” هم سپری شده است. از ایرانِ ویران جز رژیمی تقویت شده با تکیه بر شووینیسمی هار، جنگ های داخلی بین ملت ها برسر خاک و کشیده شدن کشورهای همسایه به یک جنگ فراگیر منطقه ای چیزی نصیب ملت های ساکن ایران نخواهد شد.
با توجه به همه ی استدلال ها و توجیهاتی که ممکن است این یا آن طرف جنگ افروز و جنگ طلب و این و آن وطن دوست و میهن پرست یا این و آن سودجوی فرصت طلب در حمایت از جنگ داشته باشند، هم نقطه ی عزمیت و هم نقطه ی مقصد من بی هیچ اما و اگر و هیچ قید و شرطی، مخالفت با جنگ و تلاش برای پائین کشیدن فتیله ی تنش های نظامی است و در این میان تنها اصلی که برآن پایبند و پافشار هستم، دفاع از زندگی مردم و به قهقرا نبردن ظرفیت های آن ها در مبارزه برای کسب آزادی، به دست گرفتن سرنوشت خود، ساختن زندگی و پایان دادن به ستمگری هاست.
شهاب برهان
25 فروردین 1403 – 13 آوریل 2024

اقتصاد سیاسی تنشزاییهای نظامی اسراییل در خاورمیانه

رویکردی نوین به فمینیسم سوسیالیستی/ فریدا آفاری
ترجمه فارسی کتاب رویکردی نوین به فمینیسم سوسیالیستی
لینک دریافت رایگان فایل پی دی اف کتاب

تهیدستی و تهیدستان شهری / اردشیر مهرداد

صفبندیهای جهانی در مسئلهی فلسطین: نابرابرترین رویارویی تاریخ / سعید رهنما
صفبندیهای جهانی در مسئلهی فلسطین: نابرابرترین رویارویی تاریخ / سعید رهنما
https://pecritique.com/2024/01/24/%D8%B5%D9%81%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%84%D9%87%DB%8C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%DB%8C%D9%86/
بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران – گفتگوی محفلی- مجازی قسمت دوازدهم
بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران – گفتگوی محفلی- مجازی
«قسمت دوازدهم «تشکیل حزب توده پیرو ولایت فقیه – کوه موش خواهد زائید ؟»
ما کیستیم ؟ –
وارثان خون و شهادت. عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال ۱۳۵۷ مشارکت فعال داشتند و تقاص ان را با بیش از ۵ سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال ۱۳۷۸ فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند . ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جنبش ۱۳۸۸ توانستیم شعار “مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای ” را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و ساختار حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام میکند و هزاران زن در آن بهخاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه بهقتل رسیدهاند. دهها هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سالخورده در دهه ۶۰ بهخاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار به جائی رسید که آیت اله منتطری که خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحتکننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقتفرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبهه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و بهگفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتلعام شدهاند. براساس اسناد و گزارشهای موثق زندانیان سیاسی در گروههای شش نفره یا بیشتر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده میشدند و پیکرهای آنان نیز توسط کامیونها منتقل و در گورهای دستهجمعی بهویژه در خاوران دفن شدند.در طول دهههای گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و دهها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این مجازاتهای روشهای دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میلههای فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم، محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به انفرادی نیز در زندانهای ایران استفاده میشود. براساس گزارشهای متعدد و مکرر منتشر شده بازداشتشدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوءاستفاده جنسی و سایر شکنجههای غیرانسانی قرار داشتند. همچنین در سالهای نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران «باکره» را قبل از اعدام به «عقد» پاسداران درمیآورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بیگناه بهشمار میرود، اگر اعدام شود، به بهشت میرود. بنابر این طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام شده بودند، در شب پیش از اعدام آنها را اجبارا به عقد(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران دیگر زندان در میآوردند تا با تجاوز از آنها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته میشود دختر بچههایی را که میکشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی میبردند و یا کله قند و میگفتند دختر شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضیها پول گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است . ما عامدانه در بیشتر بیانیه ها مقدمه بالا را درج کرده ایم تا نسل جوان به یادآورد با نسل قبلی او چه کرده اند و بداند که اعمال وحشیانه رژیم و پاسداران چماق بدست حافظ رژیم توتالیتر مذهبی در جنبش اخیر را قبلا با کشتارو تجاوز وشکنجه را با نسل قبلی آموخته بوده اند لذا برای همین کرارا تاکید داشته ایم جنبش زن ، زندگی ، آزادی علاوه بر ویژه گی های منحصر به فرد خود وارث جنبش های قبلی به ویژه جنبش دهه شصت بوده است. چرا که اگر از سال های شصت به بعد شاهد برخی مداراهای مقطعی رژیم هم در برخی مسائل اجتماعی بوده ایم به یمن مقاومت ، شهادت و شکنجه هزاران اسیر زندان های جمهوری اسلامی در دهه شصت بوده است چرا که در غیر این صورت رژیم جمهوری اسلامی و اندیشه ناب خمینی از همان روز نخست دارای مختصات طالبان شیعی بود اما زیرساخت و روبنای اجتماعی ایران مشابه افعانستان نبود که به سادگی اجازه استقرارحکومت طالبان شیعی در ایران را بدهد .تجربه جنبش های اجتماعی در همه کشورهای نظیر ایران موید آن است که چنانچه مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است .خیزش دوسال گذشته اخیر جوانان که با شعار «زن، زندگی، آزادی» از خیابان ها شروع و پرتوان تا دامنه البرز طنین یافت در فراسوی تکامل خود به شعار «سرنگونی نظام و مرگ بر دیکتاتور» تکوین یافت. سرعت و شتاب خیزش آنرا به یک جنبش سراسری با مشخصات ومختصات انقلابی تبدیل و علاوه بر شکست سکون معنی دار جامعه چهره و صف بندی نیروهای طبقاتی را دگرگون نموده است. چرائی انتخاب خیابان در جوامع دیکتاتوری محرزاست زیرا وقتی در یک جامعه بسته سیاسی مبتی بر دیکتاتوری هیج راهکار ونهاد دیگری برای ابراز عقاید وجودنداشته باشد فضاهای عمومی همچون خیابان و پشت بام محل اصلی شعارو اعلام خواسته به شمارمی رود .اینک حدود دوسال از پدیدارشدن جنبش مهسائی میگذرد و ظاهرا مدتی است جنبش از خیابان پرکشیده بطوری که رژِیم جمهوری اسلامی و دیکتاتور آن که تا همین مدتی پیش به وحشت افتاده بود مجددا با شعار حجاب به میدان بازگشته است اما اقای خامنه ای که عمری را درگنداب فتح المبین بسر می برد فراموش کرده که تاریخ دو بار تکرار میشود،« بار اول بصورت تراژدی و بار دوم بصورت کمدی و قهرمانان این تاریخ دوبار زاییده میشوند، بک بار در قامت یک اسطوره و بار دوم بشکل یک دلقک؟». از آنجا که رژیم در شرایط کنونی درصدد برگزاری انتخابات مجلس فرمایشی و مجلس خبرگان قراردارد و موج نگرانی عدم حضورمردم سراسر تاروپود رژیم و حاکمیت را فراگرفته و عده ای از اصلاح طلبان و کارگزاران سازندگی با همراهی بازماندگان برخی از توده ای ها و فدائیان اکثریت درصدد فریب مردم و کشانیدن آنها به پای صندوق های رای هستند، غافل از این که مردم مدتهاست انتخاب خودرا با اعلام تحریم انتخابات انجام داده اند. بخشی از گفتگوهای درون گروهی در این ارتباط را برای آگاهی جنبش انتشار عمومی داده ایم
مروری بر جنبش های خودانگیخته بعداز انقلاب نشان داده که نخستین جنبشِ گستردۀ سالهای پس از انقلاب شورش خرداد ۱۳۷۱ مشهد بود. دومین جنبشِ اعتراضیِ گسترده را دانشجویانِ دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ رقم زدند. سومین جنبش اعتراضیِ گسترده، جنبشِ دانشجویی و دانشگاهیِ تابستان ۱۳۸۲ بود. چهارمین جنبش اعتراضیِ گسترده در اعتراض به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ به راه افتاد که جنانجه تداوم می یافت می توانست به تغییرات گسترده در ارکان حاکمیت منجرشود اما متاسفانه چون شعارهای آن در چارچوب نظام قوام یافته بود سرکوب شد. . پنجمین جنبش اعتراضیِ گسترده در ۷ دی ماه ۱۳۹۷ در اعتراض به گرانی و سیاستهای دولت روحانی از مشهد و شهرهای بزرگ استان خراسان آغاز شد. و ششمین جنبش اعتراضیِ گسترده در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ در پی سهمیه بندیِ بنزین و افزایشِ بهایِ آن به راه افتاد.پی آمد و انباشت مطالبات مردم که در این جنبش ها سرکوب شده بود پس از وقفه کوتاه متأثر از سرکوب پس از آبان ۹۸ و همه گیری کرونا، در سال ۱۴۰۰ شدت گرفت وبرخلاف دگر جنبش های نامبرده بصورت سراسری در گوشه وکنار ایران فراگیرشد. اگرچه جنبش اعتراضیِ آبان ۱۳۹۸ را بسیاری از کارشناسانِ ایران گستردهترین و خونینترین جنبش اعتراضیِ ۴۱ سال گذشته دانسته بودند اما رنگ و بوی جنبش مهسائی و شعارهای برآمده از خیل مبارزان کف خیابان و حضور فعال زنان قهرمان ، این جنبش مهسائی را وارد نقطه عطف نوینی در تاریخ مبارزاتی مردم نمودکه هنوز هم کم و کیف این جنبش مورد بررسی رسانه های جهانی قراردارد. این جنبش هفتمین جنبشِ اعتراضیِ گستردۀ سالهای پس از انقلاب و در واقع هم صدائی سراسری همه خرده جنبش ها و گروه های معترض بود بطوری که اعتصابات و مطالبات معلمان در اعتراضات کارگران و صدای بازنشستگان در اعتراضات معلمان و ستم بر زنان در قطعنامه ها و اعتراض های معلمان و بانگ زندانیان در تظاهرات های دانشجوئی و فریاد تشته لبان بی آبی خوزستان در استان های همجوار و دورترو حمایت از جنبش کردستان در زاهدان و نهضت تبریزدر کردستان شنیده شد.پراکندگی جغرافیایی و تنوع گروههای معترض بازگو کننده این واقعیت بود گه جامعه سرکوب شده ایران در آستانه انفجاراست. بررسی و تعمیق در جریانات بالا به ویژه پس از جنبش 1398 نمایانگر این بوده که برخی گروه ها و بازماندگان دهه شصت و به ویژه خارج نشینان بی عملی که امید وآرزوهای خودرا در زدوبند با محافل مشکوک غرب و شرق می دانستند تلاش نمودند با موج سواری ، خودرا بهرطریق ممکن به این جنبش متصل نمایند. در این میان اگرچه از یک طرف شاهد انشقاق و روی آوری برخی نیروهای درون حاکمیت بعد از انقلاب به سوی مردم بودیم اما گروه ها و سازمان های چپ و راستی که بهر دلیلی خودرا در براندازی رژیم درخطر می دیدند یا رسما به نفی این جنبش ها پرداختند و یا کوشش نمودند با القائات مزورانه جنبش را از مسیر واقعی منحرف نمایند. ما در بیانیه های قبلی انواع و اقسام این تشبثات خائنانه را افشا کرده ایم . اما در این میان جریانی به نام« بازماندگان و هواداران حزب توده با همراهی برخی هواداران اکثریت » در یکی دوسال اخیر با انتشار چند بیانیه و اعلامیه سعی کرده تا به اصطلاح جبهه واحد ضد دیکتاتوری یعنی آرمان حضرات کیانوری و عموئی را زنده نمایند. این جریان که رسما سردرآخور سازمان جاسوسی روسیه دارد به نام «راه توده» از مدتها پیش با راه اندازی سایت «پیک نت» برعلیه جنبش انقلابی و در هم نوائی هم آوائی با ارتجاعی ترین حکومت تاریخ کشور برآمده بودند اما کاربرد واژه « توده وحزب توده» که مصداق خیانت در جنبش انقلابی از سال 1332 تا کنون است مانع اساسی اظهار وجود این دارودسته بشمار می رفت تا این که به ناگاه بیانیه کارپایه سیاسی گروه «۱۰ مهر» برای مرحله کنونی مبارزه با شعار «پیش بهسوی وحدت اصولی تودهایها در دفاع از جهانبینی علمی و مشی انقلابی تاریخی حزب توده ایران » منتشر شد که بانیان آن رسما اظهارداشته اند:« بنیانگذاران گروه «۱۰ مهر» تعدادی از اعضای سابق رهبری و کادرهای پیشین حزب در دوران پس از ضربه به حزب توده ایران هستند که از زمان تخریب حکومت سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی و انحلال اردوگاه سوسیالیسم در سال ۱۹۹۱، مخالف ظهور گرایشات سوسیال دمکراتیک در جنبش کمونیستی بودهاند، و بر پای بندی پیگیر به اصول مارکسیسم ـ لنینیسم پافشاری کردهاند. برای ما، مارکسیسم ـ لنینیسم فقط یک پرچم نیست که تنها بهمنظور اعلام هویّت برافراشته شود، بلکه مجموعهای از اصول علمی است که باید در تدوین هر سیاستی در سطح ملی و بین المللی از آن پیروی کرد. ما ضمن مخالفت با سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی فاجعهبار برای کارگران و دیگر زحمتکشان کشور و اقدامات سرکوبگرانه حکومت ایران، با تمام تلاشها ـــ آشکار یا ضمنی ـــ با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، بهویژه در این مقطع حساس تاریخی که مقاومت جمعی کشورهایی چون ایران به کلید پیروزی بر سلطهجوییهای امپریالیسم بدل شده است، مخالفیم. با توجه به غیبت یک جنبش تودهای سراسری و سازمانیافته در ایران، چنین تلاشهایی در شرایط کنونی تنها میتواند در خدمت اهداف امپریالیسم آمریکا برای تجزیه ایران قرار گیرد.
جنبش انقلابی مردم ایران از زمانی که این گروه و« گروه راه توده- پیک نت» بیانیه مشترک« جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) و حزب چپ ایران(فدائیان خلق) و حزب توده ایران- داخل کشور: نه به جمهوری اسلامی هم استراتژی هم تاکتیک!» را که در بحبوبه جنبش مهسائی صادرکردند، این روند حضور را مدنظر قرارداده و یک جلسه خاص که عملا قسمت دوازدهم بیانیه جنبش انقلابی را شامل می شد در این باره برگزار که بنا بدلائلی تا امروز آنرا انتشارعام نداده بودیم. اما اخیرا پس از آنکه مقاله دوبخشی « در نقد نگرش و سیاستی ورشکسته (چپِ همدل با ولی فقیهِ «غرب ستیز»! نوشته آقای بهزاد کریمی از فدائیان سابق در سایت اخبارروز منتشر شد با بحث درون گروهی مجازی مجددا بحث قبلی را ادامه وتکمیل و با موافقت رفقای گروه جنبش انقلابی این قسمت را برای تنویر افکار مبارزان و روشن شدن مواضع چپ جدید در باره ورشکسته گان سیاسی مرده در تابوت منتشر می کنیم .
رفیق فریبرز- اگر یادتان باشد پس از دوران خاتمی یک خوش خیالی محض برای هواداران توده ای – اکثریتی به وجودآمده بود که گویا اصلاحات ارکان حاکمیت را دچار تغییر خواهدکرد . سواد سیاسی این جریان که بیشتر گرته برداری از نظرات فرخ نگهداربود قادر نبود تفاوت دولت و حاکمیت را در چارچوب جمهوری اسلامی توضییح دهد . البته راه بجائی نبردند ولی بنطر می رسد گروه دهم مهر همان انتشاردهندگان ماهنامه اخگرهستند که از همان سالهای 1376 که با انتشار نشریه ماهانه اخگر خودرا مدافعان سوسیالیسم علمی معرفی می کردند و امروزه مشخص شده این ها وارثان توده ای ولایت فقیه و مدافع مواضع باصطلاح ضد امپریالیستی جمهوری اسلامی هستند که پس از مدتها سکوت سیاسی مجددا از سال 1392 در پی آمد جنبش 1388 و 1391 شروع به انتشار مواصع خوددر قالب بیانیه و اعلامیه های درون گروهی نموده اند .من بیاددارم خودما که حضورفعال در جریان جنبش 1388 داشتیم شاهدبودیم عناصر توده ای و اکثریتی هم در تظاهرات زیرپرچم اصلاحات حاضر بودند و حتی کوشش کردند بلندگوی شعار را از ما تصاحب کنند تا شعارهای انقلابی مطرح نشود و شعارها در حد مطالبات انتخاباتی باقی بماند. بعدها هم ما نمونه هائی مشاهده کردیم که به نظرم افق فکری آنها همین گروه دهم مهری بودند . این ها دوفرض مانع الجمع را مطرح کرده اند اول این که گویا رژیم ظرفیت اصلاحات دارد و دوم این که رژیم و بخصوص آقای خامنه ای مبارزه ضد امپیریالیستی را هدایت می کنند در حالی که به قول معروف دو فرض مانع التجمع نمیتوانند کبری و صغرای یک گزاره باشند. به نظر می آید خود رژیم هم فهمیده که حنای انتخابات پیش رو در هردو مورد« مجلس و ریاست جمهوری » دیگر رنگی ندارد . علاوه بر این شدت و قوت جنبش زن- زندگی و آزادی باعث فرو پاشی طلسم تقدیس وولایت فقیه و انشقاق تدریجی بین نیروهای خودی هم بود .به همین علت رژیم و دارو دسته پاسداران ولایت که می دانند ذره ای آبرو وحیثیت برایشان باقی نمانده بدشان نمی آید عده ای یا گروهی از غیرخودی های خودی ! نظیر بازماندگان توده ای ولایتی مدار یا اکثریتی های باند فرخ نگدار بتوانند علمدار رژیم در مبارزه سیاسی با جنبش مهسائی و چپ نوین مستقل از ابرقدرت ها و همچنین راست های دلخور از حاکمیت« نظیر دارو دسته اتاق بازرگانی و رسانه های سخنگوی نئولیبرال ها مثل دنیای اقتصاد – مهرنامه و روزنامه مهر و..» شوند .
رفیق احمد- در حالی که نسل ایکس متولدین 1340 وجوانان نسل هزاره (نسل ایگرگ که پس از نسل ایکس و پیش از نسلِ زد قرار دارد؛ متولدینِ اواخر دهۀ 1350 و اوایل دهۀ 1360) و نسل زِد (زومرها و جانشینانِ نسل ایگرگ هستند؛ متولدینِ اواسط دهۀ 1370 و اوایل دهۀ 1380) و همه نسل زومرها پرجمدار مبارزات مهسائی بوده اند روی آوری به بقایای نسل ایکس و ایگرگ و دست آموزان بازماندگان فرتوت توده ای- اکثریتی که عموما در سرای سالمندان جای دارند نشان از حماقت رژیم و سفاهت سیاسیون ورشکسته به تقصیر دهه شصتی هائی است که یکبار قبلا پاداش سرسپردگی به ولایت فقیه را دریافت کرده اند ، اما هنوز شعار احمق کسی است که صدبار ازیک سوراخ گزیده میشود در باره آنان صادق است . این دارودسته از سال 1332 به بعد نشان داده اند که حاضرند چندین بار به تماشای یک فیلم بروند بلکه پایان فیلم تغییر کند ؟! چرائی ظهور مجدد این دارودسته به نزدیکی سیاست های رژیم جهموری اسلامی به روسیه و به اصطلاح نگاه به شرق است . بدون شک روس ها هم بدشان نمی آید یک جریان خالص خودی در داخل کشور داشته باشند تا ارتباطات داخل کشوررا سامان بدهند . دقیقا نظیر نقشی که کی جی بی در دوران شوروی از حزب توده انتظارداشت .وجود احزاب باصطلاح کمونیست در کشورهای ضد کمونیستی مثل مصر، عراق ، سوریه ، اتیوپی ، سومالی ، مسبوق به سابقه می باشد اگرچه همه این احزاب در سربزنگاه فدای منافع شوروی یا روسیه وقتل عام شدند.
رفیق ارژنگ- آن چه در این میان مهم است این که همه جناح های رژیم با نابودی احزاب کمونیستی و یا سازمان های مارکسیستی در دهه شصت موافق و هماهنگ بودند لذا با توجه به اعلامیه دادستانی انقلاب در مورد انجلال حزب توده بعید بنظر می رسد بتوانند به نام حزب توده و یا توده ای مجددا فعالیت نمایند مگر آن که تحت لوای نام دیگری نظیر همین «حزب مهر» یا »گروه دهم مهر »و یا «فدائیان توده ای ذوب درولایت » فعالیت نمایند . آن چه که در بیانیه عریض طویل کارپایه سیاسی گروه «۱۰ مهر» برای مرحله کنونی مبارزه برجسته شده و مارکسیست ها و سایر مبارزان را از آن برحذر می دارد موضوع تجزیه کشور است . این ها دقیقا بر همان دیوارشکسته ای تکیه زده اند که حامیان پروپاقرص ولایت ، سلطنت طلبان دوآتشه مدتهاست بر بالای این دیوار گلی نشسته وجنبش انقلابی را ازآن می ترسانند . این نکته مهمی است که جریاناتی که خود را اپوزیسیون جمهوری اسلامی قلمداد میکنند, مساله و مشغله و هویت اصلی شان علیه بخشی از مردم یعنی مردم کردستان, بلوچستان, آذربایجان و خوزستان است نه علیه حکومت. بحث تمامیت ارضی هیچ ربطی به مبارزه علیه جمهوری اسلامی ندارد. بلکه بحثی علیه بخشی از مردم و علیه اپوزیسیون جمهوری اسلامی است. جریانات راست ناسیونالیست و سلطنت طلب و چپ های نادم و توده ای های بازمانده از جنبش انقلابی هر ادعایی داشته باشند، تمامیت اراضی و مشتقات آن را اساسا در مقابل بخشی از مردم علم میکنند نه علیه جمهوری اسلامی. این شعار علیه «تجزیه طلبی » مورد ادعای این جریانات طرح و برجسته میشود. باید از این اشخاص پرسید ایا اساسا در عرض 42 سال گذشته تجزیه طلبی محلی از اعراب داشته است ؟ و آیا واقعا در این جامعه تهدید تجزیه و جدایی کشور را تهدید میکند؟ آیا بطور واقعی«تجزیه طلبی » یک جنبش و گرایش اجتماعی واقعی است؟ آیا حرکت و جنبشی قابل توجه در این جهت قابل مشاهده است؟ و نکته مهمتر اینکه اصولا با مساله ای بنام تجزیه طلبی چه برخوردی باید کرد؟ باید آنرا سرکوب کرد؟ باید ریشه های آنرا شناخت و به درمان آن پرداخت؟ یا باید بدان بی توجه بود؟
تمام شواهد نشان میدهد که جواب به این سوال که آیا تجزیه طلبی در این کشور یک جنبش واقعی و جدی است، منفی است. بنطر ما که در درون کشور و با چشم باز به وقایع می نگریم مطلقا چنین جنبشی در سطح اجتماعی و گسترده وجود ندارد. و ناسیونالیست قومی که اینجا و آنجا تلاش میکنند مردم کرد و ترک و بلوچ و عرب را از بقیه جدا کنند. یا بهرحال به تفرقه و جدایی در میان مردم دامن میزنند . آنها اتفاقا از همین تبلیغات ضد اقلیت های ملی و قومی سلطنت طلبان و ناسیونالیست ها تغذیه می شوند و هویتشان را مبارزه با «فارس ها » تعریف می کنند. اما در هیچ بخشی از کشور گرایش به جدایی و تفرقه بحث اجتماعی و جدی وجود نداشته ودر خوزستان ، آذربایجان ، سیستان و بلوچستان و کردستان شعارهای مبارزاتی اساسا بر علیه حاکمیت جمهوری اسلامی و برقراری یک نظام دمکراتیک همگانی بوده است .
رفیق مهسا – اگر چه نسل پیشینی اینها در سال های بعد 1332 درزندان شاه مجله عبرت را راه انداخته بودند که در سال 1362 نیز تکرارکردند اما ظاهرا این دارو دسته عبرت آموزی ندارند. با نگاهی به منویات سایت راه توده و پیک نت مشخص است تامین مالی انها در روسیه صورت میگیرد . بیانگر آین است که این ها در آرزوی کمونیست شدن پوتین و پوشیدن جلیقه استالین بر قد بی قواره پوتین حاضرند در مساجد و محراب ولایت به بست نشینی هم بپردازند . شرم آوراست که در همین بیانیه اعلام وجود رسما بیان داشته اند:« ورود مستقلانه روسیه به عرصه سیاست جهانی بهعنوان یک عامل مؤثر در روابط بینالمللی، معادله قدرت را در سطح جهان بهضرر دولتهای امپریالیستی، بهویژه آمریکا، تغییر داده است، و اکنون، با ورود ارتش روسیه به اوکراین و خودداری بخش بزرگی از کشورهای مهم جهان از همصدایی با آمریکا و غرب علیه روسیه، این روند از یک تحول کمّی تدریجی به سطح یک تحول کیفی در سطح جهان ارتقاء پیدا کرده است ـــ تحولی که هر روز بیشتر به روندهای جهانی شکل میدهد.امروز بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی، که بهواسطه وجود گرایشات دوگانهاش میان شرق و غرب تا زمان ورود نیروهای ویژه روسیه به اوکراین، در ظاهر از سیاست «نه شرقی، نه غربی» پیروی میکرد، با درک از ماهیت تحولات جهانی و سیر کلی این تحولات علیه سلطه یکجانبه امپریالیسم، و بر اساس آگاهی از این واقعیت که امپریالیسم به هرصورت وجود یک دولت از نظر سیاسی مستقل و قدرتمند را در ایران تحمل نخواهد کرد، تصمیم به اتخاذ سیاست نگاه به شرق گرفت. و این، بهدلیل اهمیت جایگاه استراتژیک ایران در روند تحولات جهانی، آغازگر روندی شد که هم سیاست آمریکا در قبال ایران را به سیاست تکیه بر چماق، که امروز شاهد آن هستیم، تغییر داد، و هم به دور تازهای کشمکشهای جدی میان جناحهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی، و تلاش در جهت حذف چهرههای اصلی جناح هوادار غرب در انتخابات اخیر ریاست جمهوری انجامید. قطعی شدن این جهتگیریهای تازه حکومت جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی، و تضعیف نقش نیروهای هوادار غرب در عرصه سیاست خارجی، که به بدل شدن آنها به یک اپوزیسیون رسمی در داخل کشور منجر شد، معادلات قدرت در داخل کشور را تغییر داد. جناح هوادار غرب، که تا دیروز بهعنوان یک شریک متعهد به نظام در چارچوب سیاسی کشور عمل میکرد و خود از سرکوبگریهای رژیم حاکم بهرههای کلان میبرد، اکنون برای بازپس گرفتن جایگاه از دست رفته خود، از یک سو هرچه بیشتر دست بهدامن دولتهای غربی میشود، و از سوی دیگر تمرکز خود را روی سوار شدن بر موج اعتراضات ناشی از نارضایتیهای برحق انباشت شده، که سیاستهای نئولیبرالی خود غربگرایان عامل اصلی آن بوده است، قرار داده است.».
آقایان الفبای مارکسیسم و اقتصاد را ندانسته وکرارا در این بیانیه واژه منور احسان طبری « که بر که» را به کاربرده اند. برای یادگیری این سالخوردگان سال های مرگ باید یادآوری کرد بیش از هشتاددرصد اقتصاد کشور دولتی و خصولتی است که عمدتا زیر یوغ دستگاه خلافت خامنه ای « ستاداجرائی» با ترکیبات شرکت های « تدبیر» ، «مدبر» و بنگاه های اقتصادی پاسداران و نظامیان همچون قرارگاه خاتم الا نبیا ، بنیاد تعاون سپاه ، بنیاد تعاون ارتش ، ساتا« سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح » بوده به طوریکه بیش از هفتاددرصد بورس ایران مستقیما و غیرمستقیم در اختیار هلدینگ های شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی نیروهای مسلح ، شرکت سرمایه کذاری غدیر ، شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی ، شرکت سرمایه گذاری تدبیر ، هلدینگ گسترش نفت وگاز پارسیان ، هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس می باشدکه همگی زیر کلید حاکمیت شرق نگرهستند ؟!.لذا مشخص نیست نگرانی برادران بازمانده توده ای از سلطه غرب گرایان غیرولایتی چیست ؟! اگر منظور آنها اتاق بازرگانی باشد کل صادرات غیرنفتی که در اختیار اعضای اتاق بازرگانی قراردارد بیش از ده الی 15 میلیارددلار نیست -که بخش عمده این افراد هم در دامن ولی فقیه پرورش یافته اند -درحالی که صادرات غیرنفتی « محصولات پتروشیمی و معادن» بالغ بر 50 میلیارددلار بوده که عمدتا در اختیار باندرهبری و سپاه و خصولتی های وابسته به ولایت فقیه است .
رفیق رویا- خوشبختانه گرایش به حزب توده در میان جوانان و راهبران جنبش مهسائی یا وجودندارد و یا بسیارناجیز و قابل جشم پوشی است. اما این بیانیه مجددا فرصتی بدست ضد کمونیست ها خواهدداد تا در لفافه مبارزه با کمونیست برعلیه چپ نوین که از آن وحشت دارند استفاده نمایند. کما این که جناح دست راستی و اساسا حاکمیت جمهوری اسلامی علیرغم آن که می داند چین و روسیه در زمره کشورهای سوسیالیستی نیستند اما هرگاه بخواهد بر علیه جنبش نوین چپ که مستقل از قدرت های جهانی فعالیت دارد اقدام کند عامدانه در رسانه ها این دوکشور و کره شمالی را کمونیستی اعلام تا انزجار مردم را بر علیه جنبش چپ برانگیزد و در این میان دارو دسته سخنگویان نئولیبرال ها و رسانه های وابسته به انها نظیر موسی غنی نزاد و طبیبان و روزی نامه دنیای اقتصاد ، مهرنامه و چند چهره رسانه ای بازارسرمایه که نان و روزی خودرا از بی خانمانی و غارت سرمایه مردم فلک زده تامین می کنند گوی سبقت از سایرین را ربوده اند. اتفاقا دل نگرانی نئولیبرال هائی نطیر موسی غنی نژاد در مورد براندازی نظام جمهوری اسلامی دقیقا همین دل نگرانی بازمانده های حزب توده است . هردوی این دو نگران رادیکالیسم جنبش مهسائی و به قدرت رسیدن چپ ها و استقلال کشورها از همه قدرت های حاکم جهان هستند تا نگرانی از معیشت مردم .
رفیق فریبرز- من وقتی این بیانیه ها را سرهم می کنم مجددا به یاد جمله معروف مارکس افتادم که به نقل از هگل در کتاب هجدهم برومر و ناپلئون بناپارت بر اين نکته انگشت گذاشته است که« همه رويدادها و شخصيت هاى بزرگ تاريخ جهان، به اصطلاح، دوبار به صحنه ميآيند؛ وى فراموش کرده است اضافه کند که بار اول بصورت تراژدى و بار دوم بصورت کمدى، خامنه ای به جای خمینی ، حسن روحانی به جای اکبررفسنجانی وآقا مصطفی خامنه ای به جای احمدخمینی ، فرخ نگهدار به جای کیانوری و گروه دهم مهرماه به جای حزب توده و ما با چنين مضحکهاى روبرو هستيم. این ها این دفعه پز عالمانه انتقاد از خود هم گرفته اند ولی تنفس مویرگی اینها همان توده ای های بعد انقلاب است . در این بیانیه بازماندگان حزب توده رسما نوشته اند :« ما به درستی اصول مشی سیاسی و مبارزاتی حزب، هم در طی دهههای پیش از انقلاب و هم در فاصله سالهای ۶۱ ـ ۱۳۵۷، اعتقاد راسخ داریم و دفاع از آن را وظیفه خود میدانیم. بهنظر ما آنچه دراین سالها گذشته است و آنچه بهویژه امروز در جامعه ایران میگذرد، حجتی بیخدشه بر حقانیت دیدگاه مارکسیستی ـ لنینیستی حزب توده ایران و درستی اصول برنامه آن در سالهای ذکر شده است». یعنی این دارو دسته خیانت های دهه شصت و جاسوسی و شکار انقلابیون توسط توده ای ها را تائید و مجددا قرارست جاسوسان جمهوری اسلامی یک باردیگر در ردای چپ به شناسائی و شکار نیروهای انقلابی پرداخته تا شاید رژیم جمهوری اسلامی ردای قانونی بر فعالیت مخرب ضد مردمی آنان بپوشاند. این در حالی است که بخش هائی از حزب و هواداران حزب و برخی اکثریتی ها به درستی از نقش مخرب و ضد انقلابی حزب توده و سازمان اکثریت در سال های شصت پرده برداشته و به علت شرم تاریخی عملا مارکسیسم و چپ را بوسیده ودر طاقچه خانه های دولتی سرمایه داری غرب به امانت گذاشته اند . سیاست و هدف حزب توده از زمان تشکیل ایجاد و یاقتن شکافی در بالا و یا متحدانی در میان اقشار میانی برای تشکیل «جبهۀ ضد امپریالیستی» یود، با این امید که این جبهه را به سمت بلوک شرق کشانده و میان بر راه رشد غیر سرمایه داری خودشان را پیاده کنند. جالب است که این تئوری نه در ایران بلکه در افغانستان توسط حزب برادر دموکراتیک خلق با استفاده از حربۀ نفوذ و کودتا پیاده شد و نتایج اسف باری بوجود آورد که هنوز هم ادامه دارد. نمونه های دیگر اسفبار این سیاست در عراق -مصر- اتیوپی و…پیاده شد که ماحصل آن درغلطیدن این کشورها به جرگه غرب بود تا شوروی و روسیه . بد نیست با توجه به مواضع سال های بعد انقلاب حزب توده و سازمان اکثریت تاکید کنم اگرروزگاری نه چندان دور رهبری حزب توده و متعاقبا سازمان اکثریت فدایی، به جنبه اتحاد با جناحی از حاکمیت و نقش آن در جبهه متحد خلق پر بهاء میداد که پیآمد این ارزیابی منجر به آن گشت که آن ها حساب خمینی را از دیگر عناصر ارتجاعی حاکمیت جدا کنند امروز بازماندگان «دهم مهر» انها تلاش دارند همان سیاست را در مورد ولی فقیه افسارگسیخته خامنه ای بکارببرند که در جنبش مهسائی دقیقا نوک حمله مبارزان قرارداشت . من یادم می آید در دوران زندان که در اوین بودم یکی از رفقای زندان بارها بمن می گفت:« فرد توده ای فقط وقتی بمیرد دیکر توده ای نیست والا توده ای ، توده ای است». کمااین که دارو دسته راه توده و دهم مهر و کاشته های درون گیاهی آنان مثل اکثریت و باند فرخ نگهدار هم هنوز در منجلابی که خودساختند غوطه ورهستند.
درک و تحلیل ما بر این است که رژیم رو به موت ولایت فقیه که قادر به همگونی جناح های خودی نشده درصد یارگزینی از خودی های غیرخودی برآمده و بعید نیست در پس آمد انتخابات ریاست جمهوری اجازه فعالیت مجدد توده ای ها و اکثریتی ها در قالب جدید و با نامی غیراز توده ای و فدائی صادرشود . ما از هم اکنون پیشنهاد داریم نام خانه سالمندان کمونیست های پیرو ولایت برای این دارو دسته انتخاب گردد. البته با نگاهی به محتوای سایت گروه دهم مهر مشخص می شود چه کسانی پشت پرده این سناریوی رنگ باخته هستند. مصاحبه های مرتضی محیط و حضور چندتن از عناصر چپ افغانی و یادنامه دکتر همگی بیانگر ائتلافی نامیمون از سرخوردگان مهاجر و احتمالا برخی نظامیان توده ای که در ساختار بعدی حزب توده جایگاهی نداشتند می باشد. شاید بتوان با اقتباس از نقل مارکس در کتاب هجدهم برومر لوئی بناپارت می توان جنین نگاشت که« مضمون دگر دیسی و تغییرات خواسته جنبش مهسائی نمی تواند چکامه خود را از گذشته بگيرد، اين چکامه را فقط از آينده ميتوان گرفت. اين جنبش تا همه خرافات گذشته را نروبد و نابود نکند قادر نيست به کار خويش بپردازد. انقلاب شکست خورده و بسرقت رفته 1357 به يادآورى گذشته های مبارزاتی مردم ایران از آن رو نياز داشت که محتواى واقعى خويش را بر همگان پنهان بدارد در حالی که انقلاب آینده در پس فروپاشی جمهوری اسلامی به اين گونه يادآورىها نيازى ندارد و بايد بگذارد که مُردگان سرگرم دفن مُردههاى خويش باشند تا خود به محتواى خويش بپردازد. در گذشته، مضمون به پاى عبارت نمي رسيد، اکنون عبارت است که گنجايش مضمون را ندارد.
رفیق احمد- من با بررسی و مشاهده سایت این گروه به خصوص در بخش میزگردچند کلیپ از سخنرانی دکتر مرتضی محیط و شخصی به نام اسداله کشتمند – احتمالا از مارکسیست های افعانی -روسی و یادنامه ای برای مهندس صادق انصاری ملقب به ا.برزگر دیدم که بنطرم قرابت فکری اینان را نشان می دهد . اول تعجب کردم ولی با دقت در مطالب و پیشینه دکتر مرتضی محیط طباطبائی که هنوز اندر هم خم مبارزات ضد امپریالیسم و تضاد عمده خلق و امپیریالسم است وقادر به عبور از سرمایه داری وابسته و بورژوازی کمپرادور و مشاهده نقش خلاق کارگران در بعد انقلاب نیست به این نتیجه رسیدم که تلاقی اندیشه اینها تصادفی نیست .چرا که تبلور مبارزات طبقاتی برای مرتضی محیطدر اافغانستان بوده که به نام کمونیست و مارکسیسم، بربریت را به ارمغان آوردند. کاری که قراربود با کودتای حزبی توده ای در ایران صورت گیرد . در بخشی از بیانیه دهم مهری ها آمده است که:« تلاش در جهت حذف چهرههای اصلی جناح هوادار غرب در انتخابات اخیر ریاست جمهوری انجامید.قطعی شدن این جهتگیریهای تازه حکومت جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی، و تضعیف نقش نیروهای هوادار غرب در عرصه سیاست خارجی، که به بدل شدن آنها به یک اپوزیسیون رسمی در داخل کشور منجر شد، معادلات قدرت در داخل کشور را تغییر داد. جناح هوادار غرب، که تا دیروز بهعنوان یک شریک متعهد به نظام در چارچوب سیاسی کشور عمل میکرد و خود از سرکوبگریهای رژیم حاکم بهرههای کلان میبرد، اکنون برای بازپس گرفتن جایگاه از دست رفته خود، از یک سو هرچه بیشتر دست بهدامن دولتهای غربی میشود، و از سوی دیگر تمرکز خود را روی سوار شدن بر موج اعتراضات ناشی از نارضایتیهای برحق انباشت شده، که سیاستهای نئولیبرالی خود غربگرایان عامل اصلی آن بوده است، قرار داده است.اکنون تضاد میان سیاست خارجی مقاومتی حکومت در برابر سلطه امپریالیسم و سیاست داخلی اقتصادی آن ـــ یعنی اقتصاد نئولیبرالی حاکم که پایگاه داخلی امپریالیسم را تشکیل میدهد ـــ به یک پاشنه آشیل جدی برای جمهوری اسلامی ایران بدل شده است. و این آن عامل جدیدی است که در وضعیت بحرانی کنونی میرود تا امنیت و تمامیت ارضی میهن ما را به مخاطره اندازد. بر اساس درک از این وضعیت داخلی است که دولتهای امپریالیستی اکنون با تمام توان اقتصادی و تکنولوژی تبلیغاتی خود وارد صحنه شدهاند تا با سوار شدن بر موج اعتراضات برحق مردم میهن ما، و کمک به مصادره جنبش حقطلبانه مردم میهن ما توسط نیروهای داخلی هوادار غرب، سیر جریانات را بهسمت بازگرداندن ایران به دامن غرب تغییر دهند>» . تو گوئی که رژیم فاشیستی مذهبی جمهوری اسلامی قادرست مناسبات نوین اقتصادی را برای مردم بارمغان آورد و امپریالیسم خیالی برادران توده ای که عینا همان دشمن تخیلی خامنه ای است مانع آن است. این دارو دسته که هنوز به برخی گرایشات همسو با خود در درون حزب توده فعلی امید بسته در بخشی دیگری از بیانیه مدعی است :« این وضعیت خطیر از مبارزان مردمی حداکثر هشیاری، آمادگی و حضور دائمی در صحنه را میطلبد. در چنین وضعی، برای حضور ما تودهایها در صحنه و اثرگذاری بر این روند حساس و پیچیده مبارزات مردم فرصت چندانی باقی نمانده است. اما با کمال تأسف میبینیم که در چنین مرحلهای حساس، جناح حاکم بر رهبری کنونی حزب حساب خود را از مشی انقلابی تاریخی حزب جدا کرده و در عمل در کنار اپوزیسیون برانداز و حامیان بینالمللی آن قرار گرفته است.» .
بعید بنطر نمی رسد دارودسته حفاظت و اطلاعات سپاه شرط برادری و قانونیت این گروه را گردآوری همه توده ای های سابق به زیر پرچم حزب واحد پرولتری پوتینی و سوکگد وفاداری و بیعت با ولایت فقیه دانسته و این بقایای حزبی هم برای اعلام بیعت با ولایت ، علائم پنهان و آشکاری را برای همسویان خود در گروه های هم خط دیروزین و متحد امروزین « حزب توده ، سازمان اکثریت و بخشی از حزب چپ» به سرکردگی فرخ نکهدار منشر کرده باشند.
رفیق رویا – شرم آور است در شرایطی که حتی بخش هائی از حاککمیت جمهوری اسلامی درگیر خروج از حاکمیت یا حداقل تردید در همسوئی با ولایت دارند دوباره همان هائی که در سال 1357 مرید ولایت خمینی و سراباز جبهه ضدامچریالیسن نظام شده بودند پس از افتضاحات دوباره بازیگر خیمه شب بازی جبهه متحد خلق در برابرامپ ریالیسم به زعامت ولی فقیه باشند با این فرق که دیگر چون سپاه به همه ابزار و فنون پیشرفته تسلیحاتی مسلح شده دیگر نمی توانند شعار مضحک سپاه را به سلاح هاس سنگین تسلیح کنید ولی می توانند از برادر پوتین ضد امپریالیست که خودبخشی از چرخه آن است بخواهند” سپاه را به سلاح هسته ای و بمب اتمی همچون کره شمالی مسلح سازد” ؟! . این آقایان دیرآمده ظاهرا مجددا همچون اسلاف خود برآن شده اند که فجایع ده شصت و مقاومت قهرمانانه بخشی از نیروهای مبارز و زندانیان سیاسی که بذر جنبش مهسائی برآن استوار بود ، را مخدوش و چپ نوین را که با هزاران مصیبت اززیر بار لعن و نفرین مردم خارج شده آلوده سازند تا نتوانند در جنبش قریب الوقوع نقش سازی نمایند . این ها وظیفه دارند و شاید هم روزی ثابت شود مثل برخی از اعوان و انصار قبلی شان مزد بگیر هم هستند تا جنبش را از راهکار درست به بی راهه کشانند تا منافع ارباب روسی و حاکمان دیکتاتورفاشیست مذهبی را حفظ نمایند .ولی کور خوانده اند زیرا نسل مهسائی پیوند خودرا با هرآنجه گذشته ناروشن و خدعه آمیز بوده قطع کرده و خود قادر به خلق راهبرد و راهبر و رهبر در زمان موعود بوده و حساب این الدنگ های سیاسی را به موقع خواهدداد
رفیق ارژنگ – آن چه حیرت آور است این که ظاهرا این عده که خودرا بازماندگان از قافله حزب توده می دانند و دل در گرو مدل کمونیسم افغانستانی و مقاومت حماس گونه دارند خودرا به غفلت و فراموشی زده وتصریح کرده اند:« ولی فقیه توانسته از محرومان، از یکسو، و دفاع قاطع از استقلال و تمامیت ارضی کشور، از سوی دیگر، همچنان از حمایت مهمی از بخشی از خردهبورژوازی شهر و روستا و لایههای پایینی جامعه برخوردار بماند. از دید ما، لایههای بورژوازی بزرگ غربگرای درون حاکمیت، تا زمانی که جایگاه سلطهجویانه خود را بهطور قطع در تمام سطوح جامعه تثبیت نکردهاند، همچنان از ساختار مذهبی حکومت برای ایجاد مشروعیت و حفظ قدرت خود استفاده خواهند کرد. اما در صورت تثبیت هژمونی آنها بر کل نظام، میتوان انتظار داشت که این لایهها بهسرعت در جهت کمرنگ کردن جنبه مذهبی حکومت و استقرار اَشکال کلاسیکتر دیکتاتوری سرمایه، که بیشتر مورد پذیرش امپریالیسم باشد، حرکت کنند.»
شاید نویسندگان این مشعشعات در ایران نبوده و از موج دیکتاتوری و سبعیت و فساد و فروپاشی اقتصاد کشور بی خبرند و یا خودرا به خریت زده و نمی دانند که بازتاب حاکمیت منحط جمهوری اسلامی در باصطلاح حمایت از بخشی از خرده بورزواها و لایه های پائینی جامعه مهاجرت گروهی جمعی تا حدود 8 تا ده میلیون نفر ، ظهور پخمگی بجای نخبگی ، فرسودگی سرمایه های ارزشمند انسانی ، خروج میلیاردها دلار منابع ارزی کشور، هزینه کرد میلیاردها دلار در پروژه های بی آخرو عاقبت مثل سلاح های هسته ای ، واردات بنزین وگاز در کشوری که سومین ذخایر نفت وگاز جهان را داراست ، خشک سالی ناشی از اقدامات انسانی مخرب مثل سد سازی های بی رویه ، بحران اکوسیستم محیطی ناشی از عملیات مخرب سپاه و خصولتی های ضدامپریالیسم ، تعطیل نظام آموزشی و بحران نظامت سلامت عمومی و از همه مهم تر سقوط بیش از یک سوم جمعیت کشور به زیر خط فقر و بیکاری مزمن منشا خودفروشی و مصرف بیش از سه هزار میلیارد دلار منابع ارزی در عرض 42 سال گذشته در قبال اقتصاد فروپاشیده فعلی با نرخ فلاکت 57 درصدی شده است. این ها با این فجایع ، مردم و جنبش انقلابی را به حمایت از رهبری داعیانه فرزانه ولایت خامنه ای منفور دعوت می کنند تا بلکه در قبال این پادوئی مجوز گونه ای حتی به صورت ظاهری برای فعالیت مجدد توده ای ها در فرم و قالب دلخواه پوتین بدست آورند. تقدیس و تجلیل باند جدید الولاده توده ای از پوتین و رهبری چین و آیت اله قتل عام رئیسی که گویا شرق نگر شده است از همین متظر قابل تامل است. شاید ذکر این قسمت از بیانیه بازماندگان توده ای قصد انها را بخوبی نشان دهد که صراحتا اعلام داشته اند:« امروز بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی، که بهواسطه وجود گرایشات دوگانهاش میان شرق و غرب تا زمان ورود نیروهای ویژه روسیه به اوکراین، در ظاهر از سیاست «نه شرقی، نه غربی» پیروی میکرد، با درک از ماهیت تحولات جهانی و سیر کلی این تحولات علیه سلطه یکجانبه امپریالیسم، و بر اساس آگاهی از این واقعیت که امپریالیسم به هرصورت وجود یک دولت از نظر سیاسی مستقل و قدرتمند را در ایران تحمل نخواهد کرد، تصمیم به اتخاذ سیاست نگاه به شرق گرفت. و این، بهدلیل اهمیت جایگاه استراتژیک ایران در روند تحولات جهانی، آغازگر روندی شد که هم سیاست آمریکا در قبال ایران را به سیاست تکیه بر چماق، که امروز شاهد آن هستیم، تغییر داد، و هم به دور تازهای کشمکشهای جدی میان جناحهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی، و تلاش در جهت حذف چهرههای اصلی جناح هوادار غرب در انتخابات اخیر ریاست جمهوری انجامید» .
این سفیه مسلک ها نمی دانند تحریم گسترده انتخابات ۲۸ خردادماه ۱۴۰۰ نشان داد که جامعه ایران گام در مسیر عبور از جمهوری اسلامی گذاشته است. پس از ۴۲ سال از انقلاب ۵۷ بیش از پیش برای همگان روشن گردیده که رژیم ولایت فقیه مانع اصلی راه پیشرفت و برقراری دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر در میهن ماست. فساد گسترده و نحوه توزیع بشدت ناعادلانه منابع و ثروت کشور در بین مسئولین و صاحبان قدرت و خروج سرمایه های غارت شده از کشور ، باعث افزایش بی سابقه فاصله طبقاتی در جامعه گردیده است. اکنون هدف اصلی سران حکومت با علم به افزایش نارضایتی و مخالفت آشکار مردم با سیاستهای رژیم ، حفظ نظام سیاسی حاکم به هر قیمت و با هر شرایطی است.
رفیق مهسا – ما چپ ها وقتی می نویسیم این جماعت مذهبی بنیادگرایان هستند باید دقیقا مختصات وویژگی های آنان را برای مردم توضییح بدهیم تا این شیادان نتوانند دوباره بعد از 42 سال در مقام فریب مردم برآیند. می دادیم نه این که مثل حزب توده و اکثریت درصدد پاکسازی جنبه های ارتجاعی جمهوری اسلامی به قصد فریب مردم باشیم . من مدتی پیش مقالاتی در باره رژیم های بنیادگرا و دیکتاتور مطالعه می کردم همه این مقالات تاکید داشتند فرهنگهای بنیادگرا سه ویژگی کلیدی را هم زمان با هم دارند «قاطعیت، خشونت و همبستگی ». قاطعیت، رکن اصلیِ بنیادگرایی است. ذهن بنیادگرا با تردید و ابهام میانهای ندارد. وقتی مردم به طورکامل اسیر ذهنیت بنیادگرایانه میشوند، حتی نمیتوانند اختلاف در حسن نیت را تصور کنند. از نظر اصولگرایان، مخالفان صرفا در اشتباه نیستند، بلکه شرورند. آنها منتقدانشان را افرادی عاجز، بزدل یا دغلباز میبینند و به سخره میگیرند. این دیدگاه حاکی از نوعی نقصان و نابهنجاری اخلاقی است . ماحصل چنین قاطعیتی، خشونت است. در واقع ویژگی اصلی هر جنبش بنیادگرایانهای خشونت است که در لوای زهد خود را نشان میدهد. خشونتورزی برای بنیادگرایی چنان ارزشمند است که میتواند انبوهی از گناهانِ مرسوم مذهبی را پوشش دهد. اما قاطعیت و خشونت، بدون کمک همبستگی راه به جایی نمیبرند. یگانگی و برخورداری از هدف مشترک، هر شکلی از بنیادگرایی را قدرتمند میکند. اگر سخنانان خمینی و خامنه ای را با دقت بررسی کنید می بینید آن ها مکرر امت و مردم را به وفاداری و همبستگی تشویق می کنند و در مقابل مخالفان با تکیه بر آیه« النصر بالرعب » خشونت را تئوریزه میکردندو در مواقع لزوم نیز بارها و بارها فسادهای بزرگ را با تکیه بر اصل وفاداری ورازداری لاپوشانی کردند. اما قاطعیت و خشونت، بدون کمک همبستگی راه به جایی نمیبرند. یگانگی و برخورداری از هدف مشترک، هر شکلی از بنیادگرایی را قدرتمند میکند.
رفیق فریبرز- به عنوان جمع بندی باید اعلام کنم جنبش انقلابی مردم ایران در بستر مبارزات مهسائی هیج گونه مماشاتی را با رژیم در حال حاضر جایزندانشته و هرگونه همکاری نیروهای اپوزیسیون بالاخص مدعیان چپ را با رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی محک.م کرده و در افشای آن از هیج اقدامی کوتاهی نخواهدکرد. محتوا و ماهیت رژیم جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه که در توازن شکل و محتوا بوده اساسا ارتجاعی و حتی نسبت به رژیم استبدادی پهلوی صد گام به قهقرا بوده است . مبارزان دهه شصت اهداف خودرا اگر چه خلقی و موهوم بود در استقرار یک جامعه مدرن استوار بر عدالت اجتماعی می دانستند که هیج تشابهی با رژیم برآمده از حاکمیت توتالیتر نداشت . امروزه این ررژیم فاسد ارتجاعی باعث و بانی فروافتادن اقتصاد و فساد مافیائی شده که حتی استقلال کشور و حفاظت از مرزهای آن با وجود تداوم این حاکمیت با خطر مواجه خواهدشد لذا همه مبارزان بویژه کارگران، معلمان و دانشجویان و کارمندان مبارز و همه آن هائی که به فکرفردای این مرزوبوم و فرزندان نسل زدی هستند وظیفه دارند با اتحاد و همبستگی در تحریم انتخابات و افشای همه کسانی که در پوشش چپ یا راست به دفاع و حمایت از رژیم فاشد ولائی هستند ، سنگر مبارزات ضد رژیم را محفوظ از نفوذ دشمنان زحمتکشان پاس دارند.
«توصییح – خط کشی های زیر جملات همگی از ما است» .
اتحاد ، مبارزه ، پیروزی
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی
جنبش انقلابی مردم ایران – دوم بهمن ماه 1402
جنبش انقلابی مردم ایران 14 دیماه 1402
ما کیستیم ؟ –
وارثان خون و شهادت. عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال ۱۳۵۷ مشارکت فعال داشتند و
تقاص ان را با بیش از ۵ سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری
از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال ۱۳۷۸ فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند
تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و
مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند . ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جنبش ۱۳۸۸
توانستیم شعار “مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای ” را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و
ساختار حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان
زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب
یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام
میکند و هزاران زن در آن بهخاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه بهقتل رسیدهاند. دهها
هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سالخورده در دهه ۶۰
بهخاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار به جائی رسید که آیت اله منتطری که
خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده
چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون
اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحتکننده و وحشتناک است،
فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقتفرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ
هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبهه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله
منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و بهگفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی
سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتلعام شدهاند. براساس اسناد و گزارشهای موثق زندانیان سیاسی در
گروههای شش نفره یا بیشتر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده میشدند و پیکرهای آنان
نیز توسط کامیونها منتقل و در گورهای دستهجمعی بهویژه در خاوران دفن شدند.در طول
دهههای گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و
حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و دهها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این
مجازاتهای روشهای دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میلههای
فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم،
محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به
انفرادی نیز در زندانهای ایران استفاده میشود. براساس گزارشهای متعدد و مکرر منتشر شده
بازداشتشدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوءاستفاده جنسی و سایر
شکنجههای غیرانسانی قرار داشتند. همچنین در سالهای نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران
«باکره» را قبل از اعدام به «عقد» پاسداران درمیآورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه
جنسی نداشته و باکره است بیگناه بهشمار میرود، اگر اعدام شود، به بهشت میرود. بنابر این
طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام
شده بودند، در شب پیش از اعدام آنها را اجبارا به عقد(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران
دیگر زندان در میآوردند تا با تجاوز از آنها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته میشود
دختر بچههایی را که میکشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی میبردند و یا کله قند و میگفتند دختر
شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضیها پول
گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش
نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است . ما عامدانه در بیشتر بیانیه
ها مقدمه بالا را درج کرده ایم تا نسل جوان به یادآورد با نسل قبلی او چه کرده اند و بداند که اعمال
وحشیانه رژیم و پاسداران چماق بدست حافظ رژیم توتالیتر مذهبی در جنبش اخیر را قبلا با کشتارو
تجاوز وشکنجه را با نسل قبلی آموخته بوده اند لذا برای همین کرارا تاکید داشته ایم جنبش زن ، زندگی ،
آزادی علاوه بر ویژه گی های منحصر به فرد خود وارث جنبش های قبلی به ویژه جنبش دهه شصت
بوده است. چرا که اگر از سال های شصت به بعد شاهد برخی مداراهای مقطعی رژیم هم در برخی
مسائل اجتماعی بوده ایم به یمن مقاومت ، شهادت و شکنجه هزاران اسیر زندان های جمهوری اسلامی
در دهه شصت بوده است چرا که در غیر این صورت رژیم جمهوری اسلامی و اندیشه ناب خمینی از
همان روز نخست دارای مختصات طالبان شیعی بود اما زیرساخت و روبنای اجتماعی ایران مشابه
افعانستان نبود که به سادگی اجازه استقرارحکومت طالبان شیعی در ایران را بدهد .تجربه جنبش های
اجتماعی در همه کشورهای نظیر ایران موید آن است که چنانچه مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق
انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است
.خیزش دوسال گذشته اخیر جوانان که با شعار «زن، زندگی، آزادی» از خیابان ها شروع و پرتوان
تا دامنه البرز طنین یافت در فراسوی تکامل خود به شعار «سرنگونی نظام و مرگ بر دیکتاتور»
تکوین یافت. سرعت و شتاب خیزش آنرا به یک جنبش سراسری با مشخصات ومختصات انقلابی
تبدیل و علاوه بر شکست سکون معنی دار جامعه چهره و صف بندی نیروهای طبقاتی را دگرگون
نموده است. چرائی انتخاب خیابان در جوامع دیکتاتوری محرزاست زیرا وقتی در یک جامعه بسته
سیاسی مبتی بر دیکتاتوری هیج راهکار ونهاد دیگری برای ابراز عقاید وجودنداشته باشد فضاهای
عمومی همچون خیابان و پشت بام محل اصلی شعارو اعلام خواسته به شمارمی رود .اینک حدود
دوسال از پدیدارشدن جنبش مهسائی میگذرد و ظاهرا مدتی است جنبش از خیابان پرکشیده بطوری که
رژِیم جمهوری اسلامی و دیکتاتور آن که تا همین مدتی پیش به وحشت افتاده بود مجددا با شعار حجاب
به میدان بازگشته است اما اقای خامنه ای که عمری را درگنداب فتح المبین بسر می برد فراموش کرده
که تاریخ دو بار تکرار میشود،« بار اول بصورت تراژدی و بار دوم بصورت کمدی و قهرمانان این
تاریخ دوبار زاییده میشوند، بک بار در قامت یک اسطوره و بار دوم بشکل یک دلقک؟». از آنجا که
رژیم در شرایط کنونی درصدد برگزاری انتخابات مجلس فرمایشی و مجلس خبرگان قراردارد و موج
نگرانی عدم حضورمردم سراسر تاروپود رژیم و حاکمیت را فراگرفته و عده ای از اصلاح طلبان و
کارگزاران سازندگی درصدد فریب مردم و کشانیدن آنها به پای صندوق های رای هستند، بخشی از
گفتگوهای درون گروهی در این ارتباط را برای آگاهی جنبش انتشار عمومی داده ایم
رژیم دیکتاتوری مذهبی در سراشیبی فروپاشی قرارگرفته اما هنوز جایگزین ملی که مورد توافق همگان
باشد به وجود نیامده است. همه علائم اجتماعی- اقتصادی نشان از بحران فراگیردر تاروپود حاکمیت
انحصارطلبانه وشکست آموزه های قرون وسطائی دینی – مذهبی و ظهور اندیشه های نوین مبتی بر
حکمرانی مردمی متضمن توسعه سیاسی – اقتصادی و حضور مردم و زحمتکشان در پس آمد فروپاشی
است . با وجود این که شل کردن تحریم های بین المللی نفتی از طرف امریکا و اعوان و انصارش
باعث دسترسی رژیم فلاکت بار به منابع ارزی شد اما مخارج عظیم دولتی و نهادهای بی خاصیت
ضدمردمی و هزینه های سرسام آور سپاه و پروژه های نظامی – هسته ای باعث گردید این منابع ارزی
هیچ نقشی در بهبود زندگی مردم نداشته و عملا بیش از سی درصد جمعیت کشور با سفره تهی از
پروتوئین به سر می برند. نهادهای کارگری و کارمندی که در حال حاضر متشکل ترین شبکه های مردم
نهاد را تشکیل می دهند آرام آرام به سوی اعتصابات گسترده همگانی گام بر می دارند. رژیم در
آمارسازی های دروغین اقتصادی تلاش دارد وضعیت اقتصادی را متعادل نشان دهد اما شکنندگی این
تعادل ناپایدار کاملا مشهوداست.تولید ناخالص داخلی به قیمت دلاری تغییر محسوسی نداشته و در
محدوده 350 میلیاردلار با حجم نقدینگی بالای هفت هزار همت (هفت هزار هزار میلیارد تومان)
رسیده است. هرگونه رهائی از اقتصاد مصیبت بار فعلی نیازمند بیش از 600 میلیارددلار سرمایه
گذاری و بسیج نیروی انسانی دربخش های زیربنائی و رسیدن به رشد حداقل هشت درصدی سالانه
است که ازعهده نظام اسلامی خارج است. دعواهای درون نظام که منبعث از تاثیرمبارزات مردمی است
بالا گرفته و هرروزه شاهد افشاگری این جناح از آن جناح و فراگیری بوی تعفن فساد نظام جمهوری
اسلامی درسراسرکشورهستیم. زنان بعنوان بخش پیشرو مبارزه کنونی حاضر به پذیرش وضعیت جاری
نبوده و هرروزه با دستگیری عده ای و آزادی عده ای دیگر مواجه هستیم که این خود نشانه سردرگمی
رژیم پلید جمهوری اسلامی دربرخورد با جنبش مدنی – انقلابی جاری در کشور است .در چنین
وضعیتی وظیفه جنبش انقلابی چیست
رفیق فریبرز- رژیم به خوبی آگاه است که جنبش در حال تجدید قوا و ظهور در زمان موعوداست و به
هرطریقی تلاش دارد به انحاء مختلف این زمان را به تاخیر بیاندازد تا با سرکوب و خنثی کردن جنبش
جان سالم از این مهلکه بدربرد ، اما عاقلان جمهوری اسلامی هم نیک می دانند که حتی با سرکوب تمام
عیار جنبش فعلی این تو بمیری از آن توبمیری ها نیست . بخش دوراندیش نظام تصور می کند با آزاد
کردن برخی زندانیان سیاسی در دوره انتخابات بتوانند موضوع انتخابات را به خوشی و خرمی از سر
گذرانند و با تحریم همه جانبه مردم مواجه نشوند اما همه آمارها و پیش بینی ها حتی از طرف خودی
های رژیم نشان از مشارکت حداکثری 15 درصدی دارد ؟! بحث جانشینی دیکتاتور مریض الاحوال
همه جناح های حاکمیت را به جان هم انداخته تا بلکه با آرایش قوا در انتخابات بتوانند در فردای سقط
شدن دیکتاتور افسار حاکمیت را بدست گیرند غافل از آن که حتی ممکن است قبل ازمرگ دیکتاتور
ناقوس فروپاشی به صدا درآید.
رفیق ارژنگ – خروج و جدائی برخی شخصیت هائی حاکمیت که تا مدتی پیش مجیزگوی رژیم ارتجاعی
بودند و تعدد این عناصر که بعضا مشکوک و عملا سردرآخور سرمایه داری جهانی دارند ،خود نشانه
های آشکار فروپاشی است . اقشار مختلف سرمایه و به ویژه اقشار خرده بورژوازي ناراضی در جنددهه
گذشته برای تحقق خواسته ها و اهداف خود با علم کردن جنبش هاي اجتماعی به منظور کمرنگ کردن
و به حاشیه راندن مبارزه طبقاتی نابرابري هاي اجتماعی را در مقابل نابرابري طبقاتی قرار داده است.
این اقشار که اصلاح طلبان درون نظام سخنگویان آنان هستند در این چنددهه با این کار درصدد تعدیل
نظام و اصلاحات در آن برآمده اند. این گروه ها در رقابت با هم روزي که به نهاد دولت شدیدا نیاز
داشته و دارند، آن را تقویت، متمرکز و قدرتمند ساخته اما هر زمان دخالت هاي نهاد دولت را در اقتصاد
و حرکت سرمایه مخل و مضر تشخیص داده اند، خواهان فرعی کردن نقش دولت و کوچک شدن و
محدود کردن عرصه دخالت آن شده اند که نمونه دعواهای درون اتاق بازرگانی و قیل وقال روزی نامه
دنیای اقتصاد و شجاع شدن یکباره شخصیت های ترسو و بزدلی نظیر موسی غنی نژاد در همین رابطه
می باشد. همین بخش از سرمایه داران و ایدئولوگ هاي آنان در شرایط بحران سرمایه و غلبه بر آن
بحران به نهاد دولت توسل جسته اند تا با چاپ پول- این کاغذ رنگی حتی بدون پشتوانه- به نجات آنها
شتافته و از جیب سرمایه هاي عمومی، آینده سرمایه آنان را تضمین و آن ها را از مخمصه نجات دهد. و
درغیر این صورت درقالب مصاحبه های خصوصی وبا رسانه های خودفریب سرمایه داری دست
بافشاگری می زنند . افشاگری هائی که اگرچه ناشی از دعواها و تضادهای درون حاکمیتی و مقلب
القلوب جلوه دادن برخی شخصیت هائی است که عملا با جنبش جوانان و زنان مخالف و صرفا
طرفدارسرمایه داری رقابتی به جای سرمایه داری رفاقتی هستند ،که خودبه خوددر رشدآگاهی مردم از
این رژیم فاسد و جنایتکار تاثیرگذاراست نشان می دهد که حاکمیت ولائی در متحدکردن جناح های داخلی
نظام هم ناتوان است جه رسد به برخورد با جنبش انقلابی مردم ایران که خواهان برکناری ، فروپاشی یا
سرنگونی حاکمیت دیکتاتوری دینی – مذهبی هستند .
رفیق احمد- بنظر من اگر چه خط فاصل نیروهای اپوزیسیون امری طبیعی و بدیهی است ولی مبرم
ترین وظیفه ما در مقطع کنونی وحدت بر تغییر نظام جمهوری اسلامی و برقراری یک نظام مبتنی بر
آرای مردم می باشد.هرگونه مسامحه در این هدف و تشدید اختلافات به معنی همسوئی با دیکتاتوری
دینی – مذهبی و خدمت به ضد انقلاب محسوب می شود. هرگونه برگشت به گذشته جه گذشته استبدادی
غیرمذهبی و چه گذشته راه رشد غیرسرمایه داری و چه گذشته مذهبی دیکتاتوری لائیک، ارتجاعی
محسوب می شود . نگاهی به آمار زندانیان سیاسی نشان می دهد که بیشترین زندانیان سیاسی کشور در
دهه اخیر همچون همه دوران مبارزاتی ایران را تعداد کارگران و هواداران جنبش کارگری و
زحمتکشان ایران تشکیل می دهند و بعید است آنان و نسل سپیده قلیان ، زینب جلالیان ( قدیمی ترین
زندانی سیاسی سالهای هشتاد) و ده ها کارگر مبارززندانی که عامدانه از طرف رسانه های داخلی و
خارجی تحریم تبلیغاتی شده اند و همچنین امثال نسرین ستوده و بهاره هدایت خواستار برگشت به قبل و یا
قراری یک دیکتاتوری از هر نوع به جای دیکتاتوری دینی- مدهبی فعلی باشند . با این توصیف وظیفه
سازمان ها و گروه های طرفدار جمهوری خواهی دوصد چندان شده که تلاش نمایند با حفظ مواضع
اصولی ( و نه قدرت طلبی و غرق شدن در مصیبت فدائی ، چپ بی هویتی که هنوز خودرا باز نیافته
ویا برکشت به دوران مشروطیت و..) یک جبهه واحد جمهوری خواهی تشکیل و با تدوین یک برنامه
حداقل برای دوران فروپاشی و بعد فروپاشی تا تشکیل مجلس موسسان و اصرار تمام و کمال به تشکیل
به هرطریق مجلس موسسان ( و نه فراموش کردن آن مثل بلشویک های روسی و دارودسته خمینی)
رئوس برنامه خودرا به صورت عام اعلام تا مردمی که با جنبش انقلابی همراهی دارند بدانند در فردای
فروپاشی چه خواهدگذشت و مصیبت مرگ برشاه و شاه باید برود بدون این که بعدش چه شود مجددا
تکرار نشود ؟!
رفیق فریبرز- در پاسخ به کسانی یا گروه های مدعی که ممکن است بگویند ما برنامه حداقل خودرا
اعلام داشته ایم صراحتا یادآورشویم اگر این برنامه ها کاربرد داشت که مردم به آن پیوسته ودر جنبش
مهسائی لااقل بخش هائی ازآنرا حمایت می کردند. لذا کپیه برداری و گرته برداری از اساسنامه یا برنامه
سایر جنبش های انقلابی و گروه ها همان قدر بی خاصیت است که اعلام برنامه هائی که در اتاق های
دربسته صورت گرفته است . برنامه انقلاب اعم از کوتاه مدت یا بلندمدت باید همسو با خواسته مردم
کف خیابان و درنطر گرفتن مواضع زندانیان سیاسی صورت گیرد که جان و مال خودرا در هستی
جنبش فعلی به ودیعه گذارده اند و نمی تواند در خیابان های لندن و کافی شاپ و در کارگروه های
ایجادشده محافل مشکوک بین المللی طراحی شده باشد. آن چه که مشخص است با توجه تجربه تاریخی،
مردم ایران دیگر دچار فریب تصمیمات کنفرانس های مشابه گوادلوپ و ظهور شخصیت های لحظه ای
نخواهندشد.
رفیق احمد- با توجه به این که اخیرا تبلغات ضد کمونیستی و ضد چپ و اقتصاد مشارکتی از طرف
کارگزاران سابق جمهوری اسلامی به خصوص در روزی نامه ها و رسانه های اصلاح طالبان و تجار
اتاق بازرگانی شدت گرفته باید به مردم ایران آگاهی داد که مواضع رهبران و حکمرانان سایر کشورها
اعم از دوست و دشمن تابع منافع ملی آنان و منافع گروه های ذینفغ بین المللی است و به مصداق کس
نخارد پشت من جز ناخن انگشت من ، فریب خاله خرس های دغلکار را نخواهندخورد. جنبش انقلابی
باید این موضوع را بدرستی برای مردم مبارز روشن کند زیرا مدتی است که روزی خواران سرمایه
داری غرب مرتبا همه مصایب کشوررا متوجه روسیه و چین می کنند درحالی که نزدیکی حاکمیت
جمهوری اسلامی به روسیه و چین بیشتر به دهه اخیر بازمیگردد ولی فجایع انسانی – محیطی و
جغرافیای کشور از همان فردای انقلاب ظهورکرده که بخشی از آن به سیاست های مزورانه غرب
دررابطه با جنبش انقلابی و ترس از افتادن انقلاب بدست انقلابیون واقعی بود . کیست که نداند تصمیمات
کنفرانس گوادلوپ بدون روسیه و چین بوده و یا در جنگ ایران – عراق روسیه عمدتا جانب صدام
حسین را داشته تا رژیم جمهوری اسلامی . ما تاکیدداریم که رژیم های روسیه و چین هم همان قدر از
جنبش انقلابی مردم ایران وحشت دارند که غرب سرمایه داری جهانی. زیرا اساسا چین و روسیه هم
بخشی از سرمایه داری جهانی با مختصات خاص خودهستند. شاید یادآوری این جملات اکبراعتماد اولین
رییس سازمان انرژی اتمی زمان شاه در کتاب خاطرات او که نوشته « در اواخر فروردین سال ۵۷
برای مذاکره راجع به صنایع اتمی ایران به دیدار شاه در جزیره کیش رفتم و به توصیه رضا قطبی
موضوع تظاهرات را با شاه در میان گذاشتم. شاه در جوابم گفت : « آمریکاییها می خواهند ما را
بردارند و برای جلوگیری از نفوذ کمونیست یک حکومت مذهبی در ایران بر سر کار آورند ، ولی
نمیدانند که حکومت مذهبی در ایران ، پیش از آنکه به ضرر کمونیست ها باشد ، به ضرر خودشان
تمام خواهد شد..». بنابراین برگرداندن اصل قضییه به سمت و سوی روسیه و چین یک فریب بزرگ
دیگر از جانب غربی ها در رویکرد ورود به جنبش مهسا و تصاحب آن وانداختن تقصیرات به گردن
چین و روسیه و یا بیان ترهاتی از این قبیل که گویا شاه را روس ها با الوده کردن به رادیوآکتیو مریض
کرده بودند از دیگر تبلغات ضد کمونیستی لیبرال ها و فرشگردی هائی است که حتی مواضع روشن
رضا پهلوی هم که اخیر اعلام داشته قبول ندارند که « رژیم امریکا برای مقابله با شوروی و کمونیسم
درصدد ایجاد کمربندسبز در منطقه بودند و برای همین از روی کارآمدن رزِم جمهوری اسلامی و خمینی
حمایت کردند.- ماخذ متن فارسی گفتگوی شاهزاده رضا پهلوی و پاتریک بت- دیوید؛ سقوط ایران در
۵۷ و خواستن و برخاستن مردم برای تغییر رژیم.» . جناح نئولیبرال ها و دارو دسته اتاق بازرگانی که
از عمق جنبش مهسائی به وحشت افتاده و حضورفعال کنشگران چپ را در آن مشاهده کرد در یک ستیز
ضد کمونیستی مرتبا با تبلیغات ضد کمونیستی و چپ ها با طرح ادعاهای خاص در مورد روسیه وچین
واتصال آنها به کمونیسم ( در حالی که روسیه و شخص پوتین و چینی ها مدت هاست با کمونیسم وداع
کرده ودر گرداب سرمایه داری جهانی قراردارند و رهبر معنوی اتاق بازرگانی آقای صادق
عسگراولادی شریک و یارغار اقتصادی روسها و چینی ها بود ) درصدد تخطئه چپ ها برآمده اند . از
همه مضحک تر برخی از این آقایان مدت ها رئیس و معاون وزیر در دستگاه های اقتصادی جمهوری
اسلامی بوده و بر سر خوان نعمت قرارداشته اند که ظاهرا به علت سهم کم با برادران سابق دینی شان
درافتاده اند.
رفیق فریبرز- در مورد حضور مجدد برخی اصلاح طلبان در رسانه ها بمنظور فریب مردم بریا حضور
در انتخابات و تاکید ملای نقاش مار حسن کلید ساز مبنی بر حضوردر انتخابات و رای اعتراضی و این
که گویا با رای اعتراضی و انتخابات مهندسی شده می توان گذاربه دمکراسی را فراهم ساخت باید گفت
که تجربیات جنددهه اخیر نشانگر این موضوع است که سه مرحله برای گذار به دموکراسی قابل
تصوراست .نخستین گام آن که در جامعه ایجاد فضای بازِ سیاسی به منظور سازمان دهی انتخابات آزاد
فراهم شود و سپس مرحله تحکیم که به معنی استقرار یک دموکراسی نمایندگی بنیاد و لیبرال برای
برگزاری انتخابات های آزاد متضمن وجودِ یک دادگستریِ تضمین کننده آزادی های فردی و گسترشِ
کثرت گرائی سیاسی باشد پژوهش های تاریخی نیز پنج شرط را لازمه تحکیم و استقرارِ دموکراسی در
یک کشور می دانند. این پنج شرط در وجود یک دولت قانون مدار و یک بوروکراسی برای اعمالِ
قدرتِ جدید، یک اقتصادِ مستقلِ از دولت، یک جامعه ی مدنی سازمان یافته در انجمن ها و مدافعِ منافعِ
خویش در برابر قدرت های دولتی و سرانجام یک جامعه ی سیاسی (احزاب، نهادها و…) که قادر باشد
احترام و رعایتِ هنجارهای دموکراتیک را تضمین کند. نگاهی به تجربه دمکراسی ناقص دوران
1332-1320 نیز موید این است که برقراری دموکراسی یا دموکراتیزاسیون جامعه نتیجه ایجاد شکاف
در دولت های اقتدار گرا و خودکامه میان عناصر تندرو و افراطی از یک سو و میانه روها از دیگر سو
می باشد . این میانه روها که خواستار تشکیل ائتلافی برای سرنگون کردن دولتِ حاکم هستند مجبور می
شوند به گونه ای فضای سیاسی را به روی اپوزیسیون سیاسی بگشایند. با این حساب و نگاهی به شروط
ذکرشده معلوم می شود که رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی نه امروز بلکه در هیج دوره ای از چهل و
پنج سال تولد خود حاضر به مدارا با احزاب و نهادهای غیر خودی نبوده جه رسد به امروز که اساسا
خالص سازی کلیدواژه رهبردیکتاتور قرارگرفته است .
رفیق ارژنگ – برخی ها در داخل و خارج مدعی هستند که طبقه کارگر اساسا فاقد نمایندگی اجتماعی
و مبارزاتی بوده و هست . درواقع فقدان صف بندی مبارزاتی طبقه کارگر در جنبش اخیر باعث شده این
افراد تصور کنند ایران فاقد یک طبقه کارگر معین با مرزبندی مشخص است . تجربه تاریخی مبارزات
کشور از سالهای 1325 تا کنون نیز موید آن است که تاکنون هیچ کدام از تلاش هاي دارندگان نیروي
کار به دلایل ضعف هاي تاریخی قادر به انقلاب کردن نشده و حتی علیرغم تلاش و نقش پررنگ
نفتگران مبارز در سرنگونی سلطنت ، جنبش کارگری تا مدتی پیش به طبقه اي براي خود و طبقه اي
انقلابی تبدیل نشده بود. اما تفاوت زمان فعلی با دوران انقلاب 1357 و مبارزات متداوم دهه شصت
روی به خویشتن آوردن طبقه کارگر به جای روی آوری به سازمان ها و گروه هائی است که عمدتا
حافظ منافع طبقه کارگر نبودند. تاریخ نشان داده است که تا زمانی که تولید طبقاتی حاکم است و تولید
کننده در تولید و توزیع و گردش و مصرف نقشی نداشته باشد، سیه روزي جامعه کاروتولید تداوم خواهد
یافت، خواه تولید براي حزب، دولت مانند حزب بلشویک باشد و یا براي دولت چند حزبی فدرالیستی
مانند آمریکا و آلمان. اینجا دیگر اشکال دولت به اسم سلطنتی، دموکراتیک، فاشیستی، لائیک و مذهبی
وحتی کمونیستی تغییري در ماهیت شیوه تولید سرمایه داري ایجاد نخواهد کرد. تا زمانی که دوگانگی
کار از بین نرود، نظام سرمایه سر جاي خود باقی خواهد ماند. تجربه مبارزاتی دهه 1330 و سال های
1357 و جنگ ایران و عراق به کارگران و زحمتگشان یادداد سایر بخش های مبارزاتی براساس منافع
خودشان در زمان لازم جنبش کارگری را گوشت دم توپ کردن قلمداد می کنند . تجربه تاریخی جنبش
کارگری نشان داده که در همه جاي دنیا توده کارگران بطور عام و کارگران رادیکال و حتی کارگران با
جهت انقلابی به طور اخص، همیشه قربانی قدرت سیاسی و رقابت رقابت بین کسانی که براي قدرت
سیاسی جنگیدند، شده اند. کارگران در عمل به ویژه در دوران جمهوری اسلامی با پوست و گوشت خود
دریافته اند همانطور که نیروي کار کارگران مرز زبان، ملیت، مذهب و مرز جغرافیایی را به رسمیت
نمیشناسد و درموضع گیري و عمل خود باید منفعت تاریخی طبقاتی کل نیروي کار کشور را مد نظر
قرار دهد .آن چه کارگران ایرانی در عمل طی این چهل و چندسال یاد گرفته اند این است که کسانی که
خودرا پیش آهنگ نامیده و مدعی آموزش به کارگران بوده ، خود به آموزش نیاز داشته و دارند و به
همین دلیل است که جنبش کارگری ایران هنوز رهبر یا رهبری خودرا بازنیافته است . جنبش کارگری و
سایر جنبش های اجتماعی به درستی یاد گرفته اند که که دولت جمهوری اسلامی حتی از وظایف
مندرج در قانون اساسی به استثنای سرکوب عمومی ، ناتوان از وظایف خود ودر عین حال لاقیدي خود
را در قبال جان انسان ها در سراسر کشور در انظار همه جهانیان به نمایش گذاشته ونئولیبرالیسم در
پوشش سرمایه داری مذهبی – رفاقتی همه امکانات توسعه کشور و محیط زیست مردم را تخریب
نموده است . خوشبختانه جنبش مهسائی ثابت کرد علیرغم حضور زنان شجاع و جوانان جان برکف ،
بدون حضور جنبش کارگری و اعتصابات همگانی امکان به زانو درآوردن رژیم جمهوری اسلامی میسر
نخواهدبود .لذا این وظیفه خطیر به عهده کارگران مبارزو جنبش کارگری که همیشه حرکت آنها باعث
به حرکت در آمدن کارگران غیر مولد چه در کارخانه ها چه در خارج از کارخانه شده و همچنین تعمیق
مبارزات همه افشار جامعه تا فروپاشی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خواهدشد.
رفیق احمد – ما به عنوان بخشی از مبارزانی که هم چوب دوران استبداد شاهانه را خورده و هم داغ
رژیم جمهوری اسلامی برتن مان است بدون آن که درصدد مقایسه رژیم هردو پهلوی با رژیم جاهل
ارتجاعی اسلامی باشیم ، براین باورهستیم آینده کشوررا در برقراری توسعه موزون در هرسه بخش
سیاسی- اجتماعی و اقتصادی و مشارکت همه افشار مردم در برقراری جمهوری دمکراتیک مبتی بر
مردم سالاری و ایجاد نظام انتخابات عمومی در همه سطوح حاکمیتی دانسته و فروکاستن خواسته های
مردم را به اصلاحات دروغین درون رژیم جمهوری اسلامی را فریب و خیانت به جنبش انقلابی می
دانیم جرا که اساسا خواسته مردم بر تغییر رژیم خودنوعی اصلاحات بوده که مرزبندی مشخصی با
اصلاح طالبان درون حاکمیت دارد .
سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
برقرارباد جمهوری شورائی ایران
جنبش انقلابی مردم ایران 14 دیماه 1402

جنبش انقلابی مردم ایران: وارونه سازی تاریخ – ثابتی ،ساواک ، غزه و چشم اندار جنبش
گفتگوی محفلی – مجازی جنبش انقلابی مردم ایران « قسمت سیزدهم » –
وارونه سازی تاریخ – ثابتی ،ساواک ، غزه و چشم اندار جنبش
جنبش انقلابی در هر جامعه ای با فرازو فرودهای فراوان همراه است. وقتی می گویند تاریخ انقلاب مردم منظور زمان کوتاه نیست بلکه تاریخ برهه ای از زمان است که درازی آن به عوامل متعددی بستگی دارد . اما بدون شک همیشه این جمله تاریخی را باید مد نظر قرارداشت که « تاریخ دوبار تکرار میشود: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. و قهرمانان این تاریخ دو بار زائیده میشوند: یکبار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک». جنبش انقلابی زن -زندگی -آزادی باعث شد داعیان زیادی از گوشه و کنار جهان خودرا راهبرو رهبر و مرشد و تئوریسین جنبش بنامند که عمده این افراد خارچ نشینان بی عمل و واخورده های چهل ساله اخیر بود که بارقه های نور انقلاب ، غار تاریک آنان را روشن و غارنشینان منحوس وارد فضائی شده اند که هیچگاه به این فضا و بستر زندگی باور نداشته اند. از طرف دیگر حملات کور و بی هدف جریان ارتجاعی حماس توانست نتان یابو فاشیست صیهونیستی که در خود اسرائیل در هراس دستگیری به جرم فسادبود سربرآورد
و فاجعه غزه را رقم زند بطوری که این فاجعه و نوعی همکاری نتیجه عملیات حماس- نتان یابو شکاف سنگینی را در جبهه انقلاب جهانی بوجود آورد بطوریکه صف انقلاب و ترقیخواهی جهانی عملا در هفته های اول کشتار غزه در کنار صیهونیسم قرارگرفتند و متاسفانه بسیاری ایرانیان در داخل و خارج در نبود یک تحلیل مشخص عملا از کشتار صیهونیست ها حمایت کردندو امپراطوری رسانه ای با بایکوت اخبار و سرکوب مواضع نهادها و اشخاص چپ مستقل و ترقیخواهان باعث سردرگمی جنبش مبارزاتی مردم جهان در این ارتباط شدند. از آنجا که این گفتگوی محفلی آموزشی که بین رفقای ما صورت گرفته می تواند در روشنگری افکارعمومی تاثیرگزارباشد آن را در اختیار عموم قرار داده ایم.
رفیق احمد یادآور شد که اگر چه در گوشه و کنار کشور کماکان مبارزات مردم به انحاء مختلف وجوددارد ولی فروکش کردن شعله های انقلاب بسیاری را به این نقطه بازگردانده که گویا انقلاب شکست خورده و نتیجه مبارزات جنبش زن- زندگی – آزادی راه به جائی نبرده است و رکود و سکوت بر جامعه حاکم شده است
رفیق فریبرز با یادآوری تعداد بازداشتی های یکساله اخیر و بویژه کوتاه نیامدن زنان از خواسته های طبیعی خود صمن رد نقطه نطرات رفیق احمد بیان داشت که اصولا جنبش های خود به خودی بعلت فقدان راهبری و رهبری و نداشتن تشکیلات بیشتر دچار آسیب های منجر به فرازو فرود می شوند اما شدت بحران های اجتمعای -اقتصادی و فروپاشی نظام زیست مردم آن چنان است که هر لحظه می توان شاهد برانگیختگی مجدد جنبش باشیم . من می توانم صدای رسای زندانیان و جوانانی را که می دانند جانشان درخطراست اما از مواضع ضد رژیمی باز نمی گردند را تائیدی بر گفتارم تلقی کنم. اولا جنبش فاز اول خودرا که در هم شکستن دیوار ترس و تقدیس بود را با موفقیت کامل پیش برد. شما جز در دورانی خاص از انقلاب مشروطیت تا کنون« حتی در سالهای 1332- 1330» هیچگاه شاهد فروپاشی دیوارترس و تقدیس نظیر امروزه در جامعه نبوده اید . مردم به سادگی نارهبران سیاسی- مذهبی و حاکمیت توتالیتر را به سخره گرفته اند. هزاران محتوای فرهنگی و رسانه ای با مضامین کاملا ترقی خواهانه در این مدت تولید شده و دماسنج مبارزات مردم آن چنان بالا رفته که بسیاری هنرمندان و نویسندگان و اشخاص صاحب نام احتماعی یا همان « الیت ها» خودرا به صف مردم نزدیک کرده اند . همین که نزدیکی به حکومت برخلاف گذشته مورد تنفر شدید افکارعمومی قرار می گیرد بطوری که حتی افرادی که نزدیکی آنان با منافع مردم چندان قرابت ندارد نیز کوشش می کنند خودرا مخالف رژیم و طرفدار مردم نشان دهند یعنی جنبش انقلابی مردم ایران و خواسته های مبارزاتی اجازه عوام فریبی علنی را نمی دهد. از طرف دیگر فاز جدید مبارزاتی مردم با نتیجه به فشارهای اقتصادی به احتمال زیاد با اعتصابات متعدد صنفی – سیاسی کارگری – کارمندی مواجه و همراه خواهد بود که روند این فاز با فاز نخست متفاوت و ماهیتا جنبش را وارد مرحله نوینی خواهدکرد که بعید نیست همزمان با این فاز مرگ دیکتاتورهم بر شدت آن بیفزاید .
رفیق احمد- برخی نکات فازاول جنبش باعث دورخیز جناح های مختلف رژیم و اپوزیسیون داخلی و خارجی برای تصاحب دستاوردهای خیزش مهسائی شد و فراکسیون و همبستگی و اتحادهای شکننده ای را بوجودآورد که با اولین افت طبیعی این خیزش در سالگشت جنبش این اتحادها و فراکسیون و همبستگی ها جای خودرا به دشمنی جناح های اپوزیسیون و ظهور شبه فاشست های فرگشتی و پدیدارشدن عناصر اصلی ساواکی همچون پرویز ثابتی شد که تبلورآن انتشار روایت پنج قسمتی یک نفره ثابتی به عنوان خاطرات و جعلیات عالیجناب خاکستری دوران استبدار شاهنشاهی بود . از دیگر نکات با اهمیت بیان موضع رضا پهلوی بعنوان نماد همبستگی پادشاهی خواهان اعم از مشروطه طلبان یا شبه گروه های فاشیستی رسانه ای ، سلبریتی و وازده های پیرو پاتالی است که در جنبش مهسائی به بازی گرفته نشدند .علیرغم انتقادات بجائی که برخی گروه ها و شخصیت ها به این بازخوانی جعلی تاریخ داشتند هیچکس در مورد چرائی انتشار این گفتگو بررسی درستی بعمل نیاورد که انتظاردارم رفیق فریبرز بتواند این موضوع را بیان کند.
فریبرز- اول باید تاکید کنم که هیچ روایتی یکه، منفرد و تک ساحتی نیست چرا که هر رخدادی در بافتی از روایتهای مختلف معنا میشود که بسیار پیشتر از آن رخداد آغاز شدهاند و پس از واقعه نیز ادامه پیدا میکنند. کنار هم قرار گرفتن هرچه بیشتر تکههای مختلف و منظرهای دخیل در رخداد است که تصویر بزرگتر و دقیقتری را پیش چشم ما میگذارد و از رخداد قصه میسازد. هیچ قصهای با رخداد ساخته نمیشود بلکه با بافت برسازنده آن رخداد است که شکل میگیرد و به واسطه بافت روایی است که وسعت و شاملیت قصه را مییابد. در سینمای مستند هم اینگونه است که در یک فیلم با یک واقعیت و رخداد روبرو نیستیم اگر چه بیشتر مستندها درباره یک رخداد یا واقعه هستند، اما همواره در اتصال با واقعیات دیگر و روند ممکن شدن و تحقق آن رخداد یا واقعه است که بافت روایی و معنادار پدید میآید.در مورد مصاحبه گونه های آقای ثابتی هم شاید تکرار این گفتار طلائی مارکس در این رابطه با معنی باشد که « که « تاریخ دوبار تکرار میشود: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. و قهرمانان این تاریخ دو بار زائیده میشوند: یکبار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک». عالیجناب پرویز ثابتی به سان دهه پنجاه که در تلویزیون شاهنشاهی بی رقیب می تاخت این بار هم به سبک همان دوره و با تلقی کردن گوینده به عنوان خبرنگار ساواکی به بیان مملو از راست و دروغ با محتوای جعل تاریخ پرداخت. خودمن باورم نمی شد اقای ثابتی در این چهل و چندسال تاریخ نخوانده باشد و هنوز بر همان معلومات دهه پنجاه خودبه چرخد. خوشبختانه قبل از آقای ثابتی برخی از دست اندرکاران امنیتی و نظامی رژیم شاهنشاهی چه در قالب مصاحبه و چه با نشر خاطرات خود بسیاری ناگفته ها و زوایای پنهان رژیم هردو پهلوی یعنی پدرو پسررا بازگو کرده اند که ثابتی نمی تواند منکر آنها شود زیرا اگر ثابتی آنها را نادرست می دانست بهتربود در زمان زندگی آن شخصیت ها به مقابله برای پاسخگوئی برمی آمد والا نقل از مردگان که به همت اعظم الراوی اکبررفسنجانی در نقل وقایع انقلاب در کتب هفت چلدی او منتشر شده باید برنده جایزه نوبل شود . به خصوص این جمله شاهکار که گویا کیرینگر گفته است « کجا و کدام کتاب و نوشته هم که معلوم نیست » که این ملا یعنی اکبررفسنجانی برجسته ترین شخصیت عالم است را باید با مداد روی دیوارهای خیابان های میامی نوشت تا ثابتی هرروز آن را تکرارکند . واقعیت آین است که محتوای جنبش مهسائی فارغ از همه انتقاداتی که برآن برشمرده شده هیچ جایگاهی را برای امثال ثابتی و ظهورفاشیست و دارو دسته مورد علاقه ثابتی « زنرال فانکو» قائل نبوده است . ثابتی زیرک تر از امثال رضاپهلوی و رسانه های خبری خوش گذران خارجی است که باور کنند جنبش مهسائی نوید سلطنت و استبداد بدهد برای همین موضوع او در انتخاب جامعه ای آزاد مبتنی بر دمکراسی و شایسته سالاری برپایه جمهوریت و تداوم فعالیت حکومت تئوکراتیک مدهبی که ولی فقیه خود نوعی شاه شاهان است بدون تردید دومی را انتخاب خواهدکرد چرا که در این گفتار پنجگانه بیش از دهها بار تاکیدداشت دمکراسی برای مردم ایران زود بوده و مدارای با مخالفین عامل اصلی سقوط پهلوی و اگر رژیم پهلوی سرکوب و دستگیری ها را ادامه می داد نه تنها سقوط نکرده بود که اینک تاج فاشیسم را بر سر مبارک عالیجناب ثابتی می گذاردند. بنطر من انتشار این مصاحبه در شرایط که رضا پهلوی هم فهمیده ممکنست در یک انتخاب آزاد او شانس برتر نباشد و با توجه به شمارزندان سیاسی جمهوری خواه و اینکه اساسا جریان سلطنت طلبی بر خلاف تصور شاهزاده و رسانه های مزد بگیر غالب نشده و به مصداق «دشمن دشمن ،دوست است» امثال ثابتی ترجیح می دهند جمهوری اسلامی بماند و نرود تا این که یک رژیم جمهوری مبتنی برآرای مردم حاکم شود . تاکیدات ثابتی بر سرکوب مخالفین در شرایطی که رژیم توتالیتر حاکم هم همین رویکردرا دارد بی ربط نیست . البته که رژیم آخوندی دهها تن امثال ثابتی را درخدمت دارد اما حضرت آِیت اله قتل عام می تواند باستناد گفته های عالیجناب شکنجه مواضع تندتری را هم اتخاذ کند و بگوید نترسید حتی این اقای ثابتی که اگرچه خودش را لائیک میداند اما روش سرکوب را تجویز می نماید . نکته دیگر مهم در این فیلم تبلیغاتی ارتقای چایگاه ثابتی به رده های اول حکومت محمدرضا شاهی است در حالی که همگان می دانند و بازماندگان رژیم شاهنشاهی هم می توانند گواهی دهند ثابتی در سلسله مراتب قدرت از مدیران ارشد نظام تلقی نمی شده بلکه حداکثر جایگاه رقیق شفیق خود« سعید امامی » را دارا بوده است . تیمسار فردوست در کتاب خاطرات خود نوشته که ثابتی از افرادی بود که به طور منظم اخبار و اطلاعات مربوط به ساواک را به صورت کاملاً غیررسمی و مخفیانه در اختیار وی میگذاشت. حسین فردوست در این باره مینویسد: «ثابتی به عنوان مدیرکل سوم ساواک هر 15 روز یکبار در جلسات هماهنگی رده 2 در دفتر ویژه اطلاعات شرکت میکرد … پس از خاتمه جلسه میماند و اجازه ملاقات با من را میخواست که ملاقات میکردم … ثابتی اخباری از وضع ساواک به طور غیررسمی به من میداد. از جمله میگفت که نصیری از طریق راننده من رفت و آمدهایم را زیر کنترل دارد … در زمان انقلاب … ثابتی بدون اطلاع قبلی هفتهای حداقل دوبار به دفتر میآمد و بیشتر اخبار تظاهرات را میداد که قبلا به اطلاع دفتر رسیدهبود … ثابتی بیش از حد از مأموریت و ریاست من در تمام پستهایم تعریف میکرد و مدعی بود که پس از رفتن من ساواک بینظم و انضباط شد و از نظر فساد و سوءاستفاده به سطح زمان تیمور بختیار سقوط کرد.» فردوست اطلاعات دقیقی درباره شخصیت و اقدامات ثابتی ارائه میکند که همخوانی زیادی با اسناد موجود دارد. او درباره رواج شکنجه توسط ثابتی مینویسد: «افراد جاهطلبی از نوع ثابتی به دنبال موفقیتهای سریع بودند و در شرایطی که میتوانستند با یک گروهبان و کابل متهم را به آنچه کرده و نکرده معترف کنند و تشویق بگیرند، وقت خود را به فکر کردن [برای بازجویی] و صرف انرژی تلف نمیکردند.» فردوست تصریح میکند: «طبیعی است که چنین سازمانی که فرد جاهطلبی چون ثابتی در رأس آن قرار میگیرد و توسط عنصری از نوع نصیری هدایت میشود و مسئول رژیم (محمدرضا) نیز از آن امنیت مطلق را انتظار دارد، بیآن که عوامل نارضایتی جامعه را بشناسد، به چه فجایعی دست میزند.» فردوست در بخش دیگری از تحلیل خود درباره ثابتی، او را فردی بسیار جاهطلب معرفی میکند و ضمن اشاره به سوءاستفادههای مالی و رفتارهای غیراخلاقی وی به عنوان «مقام امنیتی»، ثابتی را بیشتر فردی سیاسی میداند تا اطلاعاتی و تأکید میکند: «نصیری، معتضد و ثابتی در دوران خودشان به شدت ثروتمند شدند و هر کار خواستند انجام دادند.» بدیهی است که ثابتی در برابر تحلیل دقیق فردوست از شخصیت خودش، موضع بگیرد و او را فردی که دچار عقده ناشی از نادیده گرفته شدن از سوی شاه است، معرفی کند. این نکته، البته تأیید کننده شخصیت حسین فردوست و عامل نادیده گرفتن خیانتهای وی در حق مردم ایران نیست، اما میتواند نشان دهنده ریشههای واقعی شخصیت ثابتی باشد که بیش از سه دهه بعد از مرگ فردوست، چاپلوسی خود را نسبت به وی و برای رشد و ارتقای بیشتر در رژیم پهلوی انکار میکند و به تخطئه وی میپردازد.
مروری بر تاریخ ساواک نشان می دهد که عناصر ارشد این سازمان ضد انسانی از آغاز تیمسار تیمور بختیار ، تیمسار پاکروان و سپهبدفردوست ، نصییری و تیمسار هاشمی نژاد و مقدم بوده اند که جز نصیری هیچیک آز این افراد دل خوشی از ثابتی نداشته اند. چرائی خروج ثابتی از غار تنهائی باور او به تغییراتی است که به سرنگونی رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی خواهد انجامید. او بهتر از همه می داند که اگر حضور و مشارکت در شکنجه زندان سیاسی را بپذیرد در همین سن و سال و در همین امریکا توسط وکلای حقوق بشری به محاکمه سپرده خواهدشد لذا با زیرکی خاصی حتی ترور سپهبد تیمور بختیار که زیر نطر مستقیم او صورت گرفته را به تیمسار مرده نصیری منسوب می کند چه رسد به صدور فرمان قتل زندانیان سیاسی درتپه های اوین . اساسا پنهان شدن ثابتی و گریز از علنی شدن در همه این سال ها از ترس گرفتاری و محاکمه بعلت مشارکت در شکنجه زندانیان سیاسی که توسط محافل حقوق بشری تائید شده ، بوده است . سبعیت و کشتار زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی در مقایسه با عملکرد ساواک و ثابتی باعث شده او به این جمع بندی و مقایسه عددی برسد که ظاهرا او و ساواک رو سفید شده اند. اگر چه ساواک در بخش مبارزه با فرزندان این آب و خاک همچون پارچه خونینی است که با هیچ زنگاری از بین نخواهد رفت. موضع ما در باره حدوث یک سازمان امننی و اطلاعات در همه کشورها موضعی عثلائی و منطقی است یعنی حتی اگر ما به قدرت برسیم حتما و الزاما یک نهاد امنیتی برای حفاظت از کشور در قبال رخنه و نفوذ بیگانگان ووابستگان آنها ایجاد خواهیم کرداما همان طوری که همین الان هم در کشورهائی نظیر نروز و سوئد و قنلاند و دانمارک و… مشاهده میشود این نهاد های امنیتی وطیفه شکنجه افراد سیاسی با هر عقیده ای را ندارند اما ساواک اساسا نه بخاطر نفوذ بیگانکان که اصلا توسط بیگانگان در ایران تاسیس ووطیفه اصلی آن متاسفانه از بدو تاسیس تا انحلال مبارزه ومقابله با دانشگاه ، فعالان سیاسی ، دخالت در ایجاد محدویت های سیاسی- اجتماعی و توهم کلاغی بود. اتفاقا همین مصاحبه آقای ثابتی وظیقه گرانی را بر عهده رضا پهلوی گذاشته که یا آن را تائید نمایدو یا رسما از این فاشیست ها اعلام برائت نماید . کسی که کتاب ماهی سیاه کوچولو را که اگر چه حاوی پیام مبارزه بود اما بسیاری آن پیام را دریافت نکردند و یا موضع حضرت کلاغ را برای سیاست امنیتی کشور جاری می دانسته که نتیجه آن سیاست کلاغی به سرنگونی سلطنت منجرشد . ثابتی با کشتار زندانیان سیاسی دربند عملا به روش « جوخه های مرگ » همپالکی های خود در برزیل ، آرژانتین و اسپانیا و… روی آورده بود. . نمونه دیگر ان که آقای رضا پهلوی بهمناسبت ۱۶ آذر روز دانشجو، فراخوان اعتراض داده، در حالی که روز 16 آذر 1332 با فرمان پدر او ارتش شاهنشاهی به دانشگاه یورش برد و سه دانشجو را کشت و صدها تن دیگر را زخمی و زندانی کردند. ظاهرا رضا پهلوی به یاد ندارد که روز دانشجو بزرگترین یادگار تاریخی جنبش دانشجوئی مظهر جنایت و دانشجوکشی پدرش بوده است. ساواک حتی در ترور احمدآرامش عنصر ناراضی خود حاکمیت هم دست داشته و در آن دوران از فعالان دانشجویی تا چهرههای مشهوری چون پرویز قلیچخانی، ورزشکار و فعال سیاسی، یا غلامحسین ساعدی، نویسنده سرشناس، در قالب «مصاحبه » به صحبت علیه خود واداشته شدند. ساواک حتی برای هنرمندانی جون داریوش و بهروز وثوقی هم در حال پرونده ساری بوده که خود این آقایان فایل افشاگری مربوطه را منتشرکرده اند. متاسفانه کشتار های مبارزان در دوره رژیم دیکتاتوری ملایان به قدری دهشتناک بوده که عنصری چون ثابتی ساواک را در مقابل آن مظهر می داند. ما مبارزان راه آزادی ایران و زحمتکشان مسائل سیاسی را از طریق قیاس حل نمی کنیم زیرا ماهیت شکنجه وفشار سیاسی علیرغم اشکال متعدد آن یکی است و سبعیت رفتار جمهوری اسلامی ناشی ازفراگیری مبارزات مردم و گسترده ترشدن تشکیلات های سیاسی بوده که در دوره ساواک نیز اگر شدت مبارزات مردم این جنین بود بدون شک ساواک همین نمونه رفتارها را گسترده انجام می داد .
احمد- موضوع دیگری که اخیرا شدت گرفته برخورد به موضوع فلسطین و جریانات شبه جمهوری اسلامی همچون حماس و جهاد اسلامی وهمچنین موضع گیری اصولی در ابره عکس العمل رژیم تمامیت خواه صیهونیستی است .در ایران بنادرست ساواک و عناصر امنیتی از دوران انقلاب مطرح کرده بودند که در جریانات انقلاب مبارزان فلسطینی در خیابان های تهران حضورداشته اند و یا حتی آن ژنرال عقب مانده که فریاد انقلاب مردم را نوار می دانست به این موضوعات دامن می زند. از طرف دیگر در دوران حمله عراق به ایران موضع نادرست سازمان آزادیبخش فلسطین در حمایت از عراق در مقابل ایران و حتی حمله عراق به کویت، به عنوان یک موضع ضد ایرانی باعث تشدیدافکار عمومی بر علیه اعراب و بخصوص فلسطینی ها شده بود . افکار عمومی بعلت خصومت با رژیم دیکتاتوری مذهبی اسلامی هرآنچه مربوط به این رژیم است و هر کسی که با این رژیم در زدوبند قراردارد را متحدرژیم و دشمن خود می دانند. بدیهی است که افکار عمومی و بسیاری از مردم عادی وحتی روشنفکران فرق بین متافع ملی و مواضع سیاسی خارجی کشورها را درک نکنند. آنها انتظاردارند سایر کشورها هم مثل مردم ایران به رژیم جهموری اسلامی برخورد کنند در حالی که در عالم واقع چنین نیست و مردم ایران باید تلاش نمایند مردم سایر کشورها را به حمایت از جنبش انقلابی مهسائی واردارند زیرا دولت ها عموما در جهان با مردم ناسازگار و بعضا دشمن مردم خود هم هستند جه رسد به مردم ایران ؟!
اما اسرائیل بعنوان یکی از تنهاترین حکومت های دینی همچون جمهوری اسلامی برپایه اشغالگری تاسیس و سرزمین متعلق به فلسطینی ها را غصب و در یک عمل تاریخی انجام شده ، سرانجام راه حل دودولت دریک کشور توسط سازمان ملل متحد پذیرفته شده و مبارزان فلسطنی هم ان را پذیرفته اند لذا تا امروز راه حل دیگری نتوانسته حلال این فاجعه تاریخی شود و بدون شک مبارزان ایرانی هم همین راه حل را حمایت می کنندو از همین موضع هم با گروه های مذهبی- فاشیستی فلسطینی و عربی که مدعی نابودی اسرائیل هستند مرزبندی دارند. اما متاسفانه از انجا که مردم ایران با رژِیم دیکتاتوری مذهبی خود در تعارض هستند و با توجه باین که گروه های اسلامی همچون حماس و جهاداسلامی با جمهوری اسلامی ارتباط دارند، بسیاری ناآگاهانه مبارزه مردم فلسطین و بخصوص غزه را با این گروه های مذهبی عقب مانده یکی می دانند که عملی به غایت نادرست است.همان طوری که مردم ایران از اشغال بخش های از سرزمین ایران توسط روس ها در دوران قاجار و تجزیه بحرین در دوره شاه توسط انگلیسی ها ناراحت و همیشه در تابوی بازگشت این سرزمین ها هستند باید به فلسطینی ها حق بدهند اشغال سرزمین مادریشان را محکوم و خواستار برکشت بخشی از آن سرزمین ها لااقل در برنامه دو دولت باشند و حساب مردم بخت برگشته غزه و فلسطین و کشورهای عربی را از حکام آنها جدا سازند .در جریان کشتارمردم غزه شاید بتوان گفت موضغ برخی روشنفکران و مترقی خواهان یهودی داخل اسرائیل از برخی سازمان ها و شخصیت های مدعی آزادیخواهی بیشتر به واقع نزدیک بود
فریبرز- یکی از مهم ترین مسائلی که در قدرت یابی جنبش انقلابی مردم ایران تاثیردارد آن است که مدت هاست رسانه های خودفروش و مزدور تلاش دارند علوه بر انفکاک در صف مبارزات مردم ،سیاست خارجی سایر کشورها را بعنوان شعاراساسی جنبش انقلابی جا بزنند .اخیرا هم شاهکار دیگری علم شده که گویا روس ها شاه را بیمار کرده بودند. ازآنجا که مردم عادی سیاست های کارتر را موجب سقوط شاه می دانسته اند و بخصوص سلطنت طلب ها از یکطرف نان خور امریکا واز طرف دیگر مدعی خیانت امریکابه شاه می دانسته اند که حتی رضا پهلوی هم در یکی ازمصاحبه های اخیر بدرستی استرار کمربند سبز حائل ایران را موجب سرنگونی پدرش داشته ، در همن رابطه مدتی است سلطنت طلب ها مدعی شده اند که گویا شوروی آن زمان و روسیه فعلی شاه را مسموم و بیمار و او را ازبین برده اند تا گناه امریکا و انگلیس در باره سرنگونی شاه را بشویند. بررسی وقایع این 43 ساله همگی نشان میدهند که در سرپیچ های تند کشورهای غربی خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نبوده اند و حتی برخی مواقع سیاست های مشترک نظیر حمله به افغانستان در سال 2001و حمله به عراق در سال 2003و…. ماحصل همکاری های مشترک غربی ها بخصوص امریکا با جمهوری اسلامی بوده است .براین اساس همکاری ها و حمایت های چین و روسیه هم از رژیم جمهوری اسلامی قابل تبیین است.چین و روسیه براساس منافع ملی خود و نه ضوابط حقوق بشری ترجیح می دهند رژیم جمهوری اسلامی در ستیز با غرب و امریکا باقی بماند حتی اگر حقوق مردم ایران تضییع شود زیرا حک.مت های استبدادی به مصداق «کور کور پیدا کی کند آب آبدیز » با یکدیگر در ارتباط قرار دارند . در واقع این رژیم جمهوری اسلامی اینت که بر خلاف منافع ملی کشور حرکت می کند نه دیگران و لذا باید نوک حمله انقلاب دقیقا متوجه حاکمیت ضد ملی و ارتجاعی جمهوری اسلامی باشد.
مژگان – اگر دقت کرده باشید علاوه بر اصلاح طلبان خود آقای رضا پهلوی هم به استحاله رژیم از درون و چشم به سپاهیان دوخته است .آیا ما تجربه مشابهی در جهان برای این رفتار داریم؟
احمد-نوع رفتار انقلاب و مبارزان بستگی به صف بندیهای انقلاب و صدانقلاب دارد .بطورمثال روند دموکراتیک شدن نظام سیاسی در برزیل، مابین روندهای موکراتیزاسیون در آفریقای جنوبی و اسپانیا قرار داشت. یعنی نقش اپوزیسیون به اندازۀ آفریقای جنوبی پررنگ نبود، نقش حکومت نیز به اندازۀ اسپانیا پررنگ نبود.در برزیل اپوزیسیون بقدری قدرت گرفته بود که سابقۀ تاریخی و سازماندهی اپوزیسیون در برزیل، در دهۀ 1980 تهدید بزرگی برای رژیم نظامیان سرکوبگر حاکم بر این کشور ایجاد کرد. فعالیت عمدۀ اپوزیسیون از سال 1945 در دو حزب «سوسیال دموکرات » و «اتحاد ملی دموکراتیک » آغاز شده بود. در دهۀ 1970 میلادی، «جنبش دموکراتیک ملی- MDB » به عنوان حزب اصلی مخالفان حکومت پدیدار شد و در انتخابات سال 1974 با سازماندهی موثر و تکیه بر سابقۀ حزبی توانست 37 درصد آرا را بدست آورد.
این پیروزی موجب واکنش شدید دولت نظامی و کوشش برای سرکوب مخالفان و ایجاد یک حزب رسمی در برابر حزب مخالف شد. با این حال در سال 1982 ائتلاف میان «جنبش دموکراتیک ملی » با حزب«مردم » سبب کسب 48 درصد آرا در انتخابات ریاست جمهوری شد.پیش از آن در سال 1977 فشارهای فزایندۀ اپوزیسیونِ سازماندهیشده در احزاب، به اعلان عفو عمومی و آزادسازی فعالیتهای سیاسی انجامیده بود. سپس فشارهای اپوزیسیون بر تغییر قانون اساسی متمرکز شد و سرانجام به تدوین قانون اساسی جدید انجامید.
با این حال دودستگی میان نظامیان حاکم بر برزیل نیز به گونهای بود که دو رئیسجمهور نظامی این کشور، ژنرال گایزل (1974) و ژنرال فیردو (1979) تلاشهایی برای اصلاحات از بالا انجام دادند و در روند گذار به دموکراسی بیتاثیر نبودند. بنابراین باید گفت گذار برزیل از دیکتاتوری به دموکراسی از یکسو ناشی از تلاشهای وسیع اپوزیسیونِ سازمانیافته و از سوی دیگر ناشی از عملکرد سران رژیم نظامی در راستای نیل به دموکراسی بود. اما در آرژانتین، دیکتاتوری نظامیان که طی دهههای 1970 و 1980 میلادی به ناپدید شدن 30هزار شهروند این کشور در کشتارهای سیاسی منتهی شده بود، سرانجام طی سالهای 1982 و 1983 با اعتراضات و اعتصابات گسترده به رهبری حزب اصلی مخالف، یعنی «حزب رادیکال » فروپاشید. رائول آلفونسیون رهبر حزب رادیکال به دنبال شکست آرژانتین در جنگ با انگلستان بر سر جزایر فالکلند، موقعیت را برای فشار گسترده بر نظامیان مناسب دید و با شعار«آزادی انتخابات، آزادی مدنی ، محاکمۀ عاملان قتلهای سیاسی دهۀ 1970 و ناقضان حقوق بشر » تظاهراتهای گستردهای را سازماندهی کرد. تظاهراتها از بهار 1982 آغاز شد. در نوامبر همین سال ارتش با صدور اعلامیهای تلاش کرد ضمن کنترل اوضاع، نقش خود را در آیندۀ سیاسی کشور و همچنین عدم پیگیری پروندۀ قتلهای سیاسی دهۀ 1970 را تضمین کند. این اعلامیه موجب تظاهرات وسیع مخالفان به رهبری حزب رادیکال شد و عملا ارتش را از ادارۀ امور کشور عاجز کرد و به تن دادن اجباریِ سران رژیم نظامی به برگزاری انتخابات آزاد و در پی آن، فروپاشی عملی رژیم دیکتاتوری نظامی انجامید. در این مرحله ارتش تلاش کرد از طریق توافق با یک گروه سیاسی (پرونیستها)، زمینۀ عدم پیروزی حزب اصلی مخالفان، یعنی حزب رادیکال را فراهم آورد اما پایگاه و اعتبار سیاسی و اجتماعی حزب رادیکال مانع از تحقق طرحهای نظامیان برای جلوگیری از تاسیس دموکراسی در آرژنتین شد.
به عبارت دیگر، آرژانتین از یک دیکتاتوری نظامی به یک دیکتاتوری غیرنظامی حرکت نکرد بلکه توانست به یک نظام سیاسی دموکراتیک برسد. آلفونسیون، پس از پیروزی در انتخابات آزاد، محاکمۀ سران ارتش را آغاز کرد.
بحران در رژیم نظامی آرژانتین در دهۀ 1980 در حدی بود که این کشور از دسامبر 1981 تا دسامبر 1983 پنج رئیسجمهور نظامی به خود دید که آخرین آنها رینالدو بیگنون بود. حکومتهای کوتاهمدت و بیثبات این پنج نظامی، به خوبی از عمر رو به پایان رژیم نظامیان در آرژانتین خبر میداد. وجه اشتراک فرایند گذار به دموکراسی در برزیل و آرژانتین این بود که دموکراتیزاسیون در این دو کشور موجب عبور از رژیم نظامیان شد؛ اما تفاوت کار در این بود که نظامیان برزیلی قدرت و حتی اقتدار بیشتری نسبت به نظامیان آرژانتینی داشتند. در نتیجه، اپوزیسیون در برزیل نمیتوانست بدون توافق با حاکمان نظامی، به سمت تاسیس دموکراسی برود.این نکته را به این صورت هم میتوان بیان کرد که اپوزیسیون در آرژانتین قویتر از برزیل بود و به همین دلیل بدون توافق با نظامیان، آرژانتین را از رژیم نظامی خلاص کرد و به ساحل دموکراسی رساند.
یکی از علل فقدان اقتدار حاکمان نظامی آرژانتین در قیاس با همتایانشان در برزیل، جنایات گستردۀ نظامیان آرژانتینی در دوران زمامداری سیاسیشان بود. عملکرد سیاسی آنها نفرتی در جامعۀ آرژانتین برانگیخته بود که از اقتدار رژیم نظامی میکاست و حمایت نیرومندی را از جانب مردم متوجه اپوزیسیون رژیم نظامی کرده بود. عین همین اتفاقی که در ایران روی داده است و شانس توافق با حاکمیت البته پس از مرگ خامنه ای را کاهش داده است
فریبرز – تحقیقات و تجربیات جهانی و همچنین بررسی نوشته های هانتیگنون نشان داده که گذار به دمکراسی به دموکراسی – با صرفنظر از مورد مداخلۀ خارجی – محصول سه فرایند تصمیم و اقدام حاکمان ، مذاکره و همکاری حکومت و اپوزیسیون و تصمیم و اقدام اپوزیسیون و مردم حامی اپوزیسیون. بد نیست خلاصه بررسی های این روش ها را درنظر داشته باشیم زیرا انقلابنه تنها امر ارادی محض نیست بلکه درفؤایند انقلاب اماواگرهای بسیار با کش و قوس های فراوان رخ خواهددادکه باید مد نظر مبارزان قرارگیرد
هانتینگتون راه اول را «تغییر شکل یا استحاله » ، راه دوم را «جابجایی » و راه سوم را «فروپاشی » مینامد. در واقع از نظر او، فروپاشی تقریبا همان «انقلاب آرام » است. هانتیگتون دموکراتیک شدن آرژانتین را که ناشی از اعتراضات خیابانی گستردۀ مردم و تفوق اپوزیسیون بر رژیم نظامیان بود، مصداق فروپاشی میداند و همین نحوۀ گذار به دموکراسی را عامل بسط ید دموکراسیخواهان در محاکمۀ سران رژیم غیردموکراتیک محسوب میکند.
اما هانتینگتون در اینکه دموکراتیزاسیون در برزیل مصداق فرایند«تغییر شکل » بود یا «جابجایی » ، تردید داشت. اگرچه او نهایتا سهم بیشتری به «حکومت » میدهد و دموکراتیک شدن برزیل را محصول تغییر شکل و استحالهای برآمده از تصمیم حاکمان میداند، اما این نکته را هم از قلم نمیاندازد که دموکراتیزاسیون در برزیل را، به علت حضور پررنگ اپوزیسیون در تحولات سیاسی این کشور، میتوان مصداق فرایند«جابجایی » دانست.
در این صورت، دموکراتیک شدن نظام سیاسی در برزیل نه اقدامی از بالا (مثل اسپانیا) بلکه محصول تعامل حکومت و اپوزیسیون به حساب میآید. احتمالا برای تعیین جایگاه دقیق روند دموکراتیزاسیون در برزیل در کل گذارهای 25 سال آخر قرن بیستم، باید آن را مابین آفریقای جنوبی و اسپانیا قرار داد.
یعنی نقش اپوزیسیون در برزیل به اندازۀ آفریقای جنوبی پررنگ نبود، نقش حکومت در این کشور نیز به اندازۀ اسپانیا پررنگ نبود. حکومت و اپوزیسیون هر دو نقش قابل توجهی در دموکراتیک شدن نظام سیاسی برزیل داشتند؛ اگرچه نقش حکومت مهمتر از اپوزیسیون بود و به همین دلیل هانتینگتون نهایتا ترجیح میدهد فرایند گذار به دموکراسی در برزیل را مصداق «تغییر شکل » بداند. یعنی روندی از بالا، با محوریت حاکمان نظامی.
دقیقا به دلیل ماهیت فرایند گذار در برزیل، اپوزیسیون پس از خاتمۀ دوران دیکتاتوری نظامیان، برخلاف آرژانتین، نتوانست نظامیان کناررفته از قدرت را محاکمه کند. این امر البته علت دیگری هم داشت و آن اینکه، عملکرد اقتصادی رژیم نظامی در برزیل قابل قبول بود و ضمنا کارنامۀ حقوق بشری نظامیان برزیلی به اندازۀ نظامیان آرژانتینی تیره و تار نبود. همچنین شکست خفتباری نظیر جنگ فالکلند نیز در کارنامۀ نظامیان برزیلی وجود نداشت. اما نکته کلیدی آن بود که تظاهرات گستردۀ سال 1984 نقش مهمی در تحولات دموکراتیک این کشور ایفا کرد. التهابات سیاسی نهایتا به تشکیل کنگرۀ قانون اساسی در سال 1987 منتهی شد. پس از نگارش قانون اساسی جدید، در سال 1989 اولین انتخابات آزاد ریاست جمهوری بدون دخالت نظامیان برگزار شد. بنابراین فرایند گذار به دموکراسی حدود پنج سال طول کشید، اما در آرژانتین اعتراضات گسترده در سپتامبر 1983 آغاز شد و انتخابات آزاد در اکتبر همان سال برگزار شد. قانون اساسی آرژانتین بعدها در دهۀ 1990 بازنگری و اصلاح شد. یعنی در برزیل ابتدا قانون اساسی دموکراتیک نوشته شد، سپس دولت دموکراتیک شکل گرفت، اما در آرژانتین ابتدا دولت دموکراتیک شد، سپس قانون اساسی.
سابقۀ تاریخی، مهمترین ویژگی اپوزیسیون در برزیل بود. در آرژانتین، رهبری قاطع رائول آلفونسیون مهمترین ویژگی اپوزیسیون بود. عملکرد اقتصادی خوب رژیم نظامی در برزیل، در کنار روند چندسالۀ دموکراتیزاسیون در این کشور و نیز وجود نفرت کمتر در این کشور، که محصول جنایات کمتر بود، در مجموع عواملی بودند که دموکراسی برزیل را کارآمدتر از دموکراسی آرژانتین کردند و آثار این کارآمدی هنوز هم در وضعیت کلی دو کشور مشهود است. اگر این تجربیات را با روندهای گذشته و موجود کشور خودمان به درستی تطبیق دهیم احتمالا روند فروپاشی محتمل ترین گزینه عملی خواهد بود . برای این که این روند منتچ به حضور فرصت طلبان و فرشگردی ها نشود جنبش انقلابی باید از هم اکنون تارو پود سازماندهی و جایگزنی نیروها را طراحی و بسامان نماید تا این فروپاشی با حداقل هزینه ممکن با تسلط عنصر انقلابی صورت گیرد .
مژگان- من از بحث های شما دونفر نتیجه می گیرم که فرآیند جنبش پیش روی ما از تظاهرات های پراکنده به اعتصابات درهم شده و سامان یافته تغییر شکل خواهندداد که نتیجه محتوم آن تظاهرات های گسترده با انشقاق در نیروهای نظامی و سرکوبگر خواهدشد . البته که در این میان نقش جنبش دانشجوئی و دانش آموزی بعنوان تسهیل کننده ارتباطات نیروهای انقلاب و همچنین حضور فال عناصر و شخصیت های تاثیرگذار پررنگ خواهند بود و فارغ از این که نوع حکومت در مجلس موسسان تعیین میشود جمهوری خواهی بسط تئوریک- ایدئولوژیک خواهدیافت و بنیاد جمهوری خواهی و نقش برجسته زنان در این جنبش بر سایر اشکال حکومتی سایه افکنده است . بنظر من باید تلاش کنیم همه اعتصابات که از خواسته های صنفی شروع میشوند باسرعت به خط اول مبارزه یعنی سیاست فروپاشی نزدیک شوند زیرا رژیم در شرایط کنونی به هیچ عنوان قادر به تامین خواسته های صنفی کارگران ، کارمندان و اقشار آسیب پذیر نبوده و تداوم شیوه ارعاب و سرکوب را پیشه خواهدساخت. اما روش های مبارزاتی ما تعیین کننده خواهند بود . در این میان نقش زندانیان سیاسی به ویژه زندانیانی که با مردم و جنبش انقلابی خط ومرز ندارند اهمیت بسیار داشته و ما باید کوشش کنیم زنان و مردان زندانی مبارزی که عامدانه بفراموشی سپرده شده یا نقش آنان کمرنگ چلوه داده میشود را برجسته کنیم و از برجسته شدن نحله مبارزان مخملی اجتناب کنیم
زنده باد جمهوری دمکراتیک شورائی ایران
سرنگون باد رژیم دیکتاتوری مذهبی جمهموری اسلامی
اتحاد- مبارزه – پیروزی
جنبش انقلابی مردم ایران – 16 آذرماه 1402

«کوچکترین تابوتها، سنگینترین هستند!» تحلیلی مختصر بر جنگ اسراییل و حماس امید بهرنگ
«کوچکترین تابوتها، سنگینترین هستند!»
– اظهارشده در مراسم تشیع جنازه “وادیا الفیوم”
پسر 6 ساله فلسطینی – آمریکایی که در 14 اکتبر
در شیکاگو توسط صاحبخانهٔ سفیدپوستِ متعصب به قتل رسید. (1)
امید بهرنگ – 12 آبان 1402
«سنگینترین» ها، سنگینتر خواهند شد، زمانی که غمِ جان باختن بیش از سه هزار کودک فلسطینی را طی چند هفته اخیر بدان اضافه کنیم. فراتر از آن، سنگینتر خواهند شد اگر هزاران هزار کودک فلسطینی را به خاطر آوریم که طی 75 سال گذشته در زیر توپ باران و بمب بارانهای ارتش اسرائیل به قتل رسیدند. آیا زمان آن فرانرسیده که کمر تاریخ زیر بار این حقایق سنگین و تلخ شکسته شود؟ آیا موسم آن نرسیده که بشریت از اعمال جنایتکارانهای که دولت اسرائیل طی 75 سال در حق مردم فلسطین روا داشته با قدرتمندی تمام ابراز شرم کند؟ آیا دوره آن فرانرسیده که انسانها علیه دولتی که در ابتدای قرن بیست و یکم، همچون همتایان نازیاش رسماً و علناً بخشی از مردم جهان را از زمره انسان و انسانیت خارج کرده و آنان را حیوان مینامد، بپا خیزند؟ آیا هنگامه آن فرانرسیده که بهجای وحشت بیپایان، پایانی بر این وحشت نهاد؟
تحلیلی مختصر بر جنگ اسراییل و حماس
هر تحلیلی که از جنگ اسراییل و حماس داشته باشیم، نتایج اولیه آن مشخص است: بار دیگر فلسطین به محل تلاقی تضادهای جهان و منطقه بدل شده است. هر آن، مردم خاورمیانه میتوانند با جنگهای ارتجاعی بزرگ روبرو شوند. دهشتی سازمانیافته و عظیم درراه است. بر آنتاگونیسم تضادها چه در درون هر کشور و چه در میان قدرتهای ارتجاعی منطقه و رقابتهای امپریالیستی افزودهشده است. آنچه در میانه این آتش و خون عریان است دود شدن استراتژی خیالپردازانه «دو دولت» و تکیهبر «جامعه مدنی» فلسطینی یا اسرائیلی برای دستیابی به صلح است.
تا جایی که به دولت بحرانزده جمهوری اسلامی برمیگردد وضعیتش وخیمتر و شکنندهتر خواهد شد. تنش میان آمریکا و ایران حادتر و تضاد میان جمهوری اسلامی با مردم ایران قهریتر از گذشته خواهد شد. رشد و گسترش برخوردهای قهری در تمامی سطوح، ویژگی اوضاع پیشاروی جهان، مشخصاً منطقه خاورمیانه است.
با این اوصاف برای تبیین زمین پرآتشی که در آن واردشدهایم لازم است یکچیز را روشن کرد، کسانی که اعمال خشونتبار ارتجاعی حماس (بهویژه درزمینهٔ برخورد به غیرنظامیان، افراد مسن و کودکان اسراییلی) در 7 اکتبر 2023 را همسنگ جنایتهای دولت اسرائیل قرار میدهند نه چیزی از تاریخ میدانند، نه از محرکهای خاص جنگ اخیر باخبرند. روشهای ارتجاعی که حماس در عملیات نظامی خویش در مناطق اسراییلی بهکاربرده به گردپای جنایتهای اسرائیل نمیرسد. تاریخ اسرائیل سرشار از سازماندهی جنایتهای بزرگ جنگی، نسلکشیهای پیدرپی و جنایت علیه بشریت است. اسرائیل بر خون و استخوان فلسطینیها بناشده است. این اصلیترین واقعیت تاریخی در این جدال یا واقعه است.
اسراییل: پادگان نظامی، نوکر امپریالیسم، ملت مستعمرهچی!
دولت اسرائیل بر پایه ایدئولوژی صهیونیسم بناشده است. ایدئولوژی ارتجاعی که با ظهور امپریالیسم در اواخر قرن نوزده پروبال گرفت و سریعاً به همزاد و دستیار امپریالیسم بدل شد. بر پایه این ایدئولوژی یهودیان ملت برگزیده خدا بوده و باید به سرزمین موعود بازگردانده میشدند و به دلیل بیعدالتیهای تاریخی – مشخصاً جنایتهای اعمالشده در جریان جنگ دوم جهانی توسط نازیها – مجاز هستند هر روش سرکوبگرانه و خشونتآمیزی را علیه فلسطینیها و مردم عرب منطقه بهکارگیرند. صهیونیسم همانند تمامی راههایی که برای جبران بیعدالتیهای تاریخی رو به گذشته (و نه آینده) دارند به ناگزیر انتقامجویانه بوده و از خصلت ارتجاعی برخوردار است.
با تأسیس دولت اسراییل، صهیونیسم به بربرمنشانه ترین جلوه اعمال ستم و استثمار امپریالیسم در جهان بدل شد. از این ایدئولوژی، نخست امپریالیستهای اروپایی (بهویژه انگلیس) در جریان جنگ جهانی اول برای تقسیم سرزمینهای امپراتوری عثمانی به نفع خود سود جستند. تأسیس دولت اسراییل از میان کشمکشهای زیادی گذر کرده است. امپریالیسم انگلیس به دلایل گوناگون نتوانست به وعدههای دادهشده به صهیونیستها عمل کند. زمانی که هژمونی انگلیس بر جهان پایان یافت، رتقوفتق امور خاورمیانه به دست آمریکا افتاد. در سال 1948 دولت اسراییل با کمک آمریکا تأسیس شد. ازآنپس این دولت نقش و جایگاه استراتژیک مهمی در پیشبرد سیاستهای دولت آمریکا در منطقه و جهان یافت. اسراییل به ستون پیشبرد نظم آمریکایی در خاورمیانه بدل شد که چهارراه استراتژیک سیاسی – نظامی و اقتصادی جهان محسوب میشود. منطقهای که پل تجاری میان سه قاره اروپا، آفریقا و آسیا بوده و بهعنوان تولیدکننده نفت و انرژی از اهمیت استراتژیک در رقابتهای بینالمللی برخوردار است. سلطه آمریکا بر منطقه و جهان بدون تکیه بر اسراییل غیرممکن است. نباید فراموش کرد که در دهه شصت میلادی دولت اسراییل با یاری آمریکا به یک قدرت هستهای بدل شده است. اسراییل همواره ارائهدهندهٔ خدمات مهم به سازمانهای امنیتی کشورهای مرتجع برای سرکوب جنبشهای انقلابی و کمونیستی و صادرکننده انواع و اقسام دستگاههای جاسوسی از شهروندان به دیگر کشورهاست. (2)
بیجهت نیست که بایدن در دوره سناتوریاش در سال 1986 اعلام کرده بود که اگر اسراییلی وجود نمیداشت باید آن را به وجود میآوردیم. نمایندهای از کنگره آمریکا در ژوئن سال 2008 به نام “استیو روتمن” نیز گفته بود که «بدون مشارکت ما با ارتش اسرائیل، ایالاتمتحده نیاز میداشت که 100000 یا بیشتر، نیروی اضافی بهطور دائم در آن قسمت از جهان مستقر کند. تا از منافع ایالاتمتحده و اطلاعات حیاتی که توسط اسرائیل کسب میشود، حفاظت شود.» از زمان ریاست جمهوری کلینتون تا اوباما – یعنی در یک دوره سیساله – آمریکا سالانه 5/3 میلیارد دلار به اسراییل بهعنوان مجری مسلح سیاستهایش در خاورمیانه اختصاص داده است.
اسراییل تداومدهنده سیاستهای امپریالیسم آمریکا/اروپا در منطقه است و از ابتدای تأسیس، رابطه خصمانهای نهتنها با فلسطینیان بلکه با مردم کل منطقه داشته و دارد. اسراییل با غصب زمینهای فلسطینیها و آوارگیشان توسعه یافت. این دولت مانند هر پادگان نظامی و به دلیل جغرافیای سیاسی – نظامی خویش ناگزیر است مدام بر سرزمینهای کشورهای مجاور دست بیندازد و برای خود حاشیه امنیتی ایجاد کند. اسراییل تحت عنوان نداشتن عمق استراتژیک (عرض محدود جغرافیایی) همواره دستاندازی به سرزمین دیگران را به لحاظ نظامی توجیه کرده است. اسراییل تنها کشور در جهان است که حفظ و ثباتش به ایجاد نوارهای امنیتی گوناگون و دیوارهای حائل امنیتی متعدد گرهخورده است. این منطق دولتی اشغالگر، توسعهطلب و سلطهجو است که یا باید گسترش بیابد یا بمیرد.
اسراییل بهمرور توانست با حمایت قدرتهای امپریالیستی و به بهای غصب زمین و خونریزی از پیکر مردم فلسطین تغییرات مهمی در ترکیب جمعیتی و جغرافیایی این منطقه ایجاد کند و اقتصادی را شکل دهد که از فوق استثمار کارگران فلسطینی سود میجوید. نزدیک به 20 درصد از جمعیت عرب اسراییل بهعنوان شهروند درجه دوم در سختترین مشاغل با دستمزد پایینر کار میکنند. بسیاری از کارهای کشاورزی در کیبوتصهای یهودینشین در مناطق مرزی (با کرانه باختری) به کار زنان و کودکان فلسطینی متکی بوده که از حقوق اولیه برخوردار نیستند. تا قبل از جنگ اخیر، هرروزه حدود ۱۵۰ هزار فلسطینی از کرانه باختری و ۱۷ هزار فلسطینی ساکن غزه برای کار وارد اسرائیل میشدند. پس از فروپاشی بلوک شرق، اقتصاد اسراییل نیز مانند تمامی کشورها گلوبالیزه شده بو ه مهاجرت هر چه بیشتر نیروی کار متخصص از روسیه، یهودیان آفریقاییتبار (که یهودی درجه دوم محسوب میشوند) و کارگران آسیاییتبار وابسته شده است. طی 75 سال گذشته در اسراییل نظام سلسله مراتبی بر مبنای مذهب و ملیت شکل گرفته و آپارتاید در ساختارهای درونی آن نهادینهشده است.
صهیونیستها با تردستی توانستند مذهب را پایه شکلگیری ملت قرار دهند. حالآنکه میدانیم اکثریت مردم یهود در کشورهای دیگر (مانند آمریکا، فرانسه، کانادا، انگلیس، آرژانتین، روسیه، آلمان، و استرالیا) ساکن هستند و تعلقخاطر ملی به اسراییل ندارند. حتی به معنایی اگر یهودیهای اسراییل به مقام یک ملت ارتقا یافته باشند، هیچ تغییری در این واقعیت به وجود نمیآورد که این ملت چیزی بهجز یک ملت غاصب مستعمراتی نیست و بهمثابه موجودیت سیاسی اشغالگرانه – نه موجودیت قومی، فرهنگی و مذهبی – (همانند تمامی دولتهای ارتجاعی منطقه) سزاوار نابودی است. این ملت مستعمرهچی از قِبل اشغالگری و غصب سرزمین فلسطینی و استثمار نیروی کار آنان منفعت میبرد.
خلاصه کنیم: اسراییل فقط از طریق ریشهکن کردن و درهم شکستن فلسطینیها میتواند موجودیت خود را حفظ کند و عملکردش تاکنون این واقعیت را اثبات کرده است. محرکهای ایدئولوژیک (صهیونیسم)، سیاسی (تأمین سلطه آمریکا بر منطقه و سلطه فزاینده اسراییل بر فلسطینیها)، اقتصادی (استثمار نیروی کار ارزان فلسطینیها و کارگران خارجی و یهودیان نسبتاً فقیر که میزان درآمد آنان بهمراتب کمتر از ثروتمندان است.(3) ) و نظامی (گسترش مناطق نفوذ و ایجاد نوارهای امنیتی) مدام اسراییل را به سمتی میراند که زیر هر قول و قراری که با فلسطینیها و دیگر کشورهای منطقه میگذارد، بزند.
جهنم “دو دولت”!
پس از فروپاشی بلوک شرق، اسراییل تحت رهبری آمریکا به راهحل “دو دولت” در سال 1992 تن داد. این راهحل عمدتاً توسط دولت شوروی سابق و برخی سازمانهای چپ هوادار شوروی در جنبش فلسطین تبلیغ میشد. شرط اولیه و اساسی این راهحل به رسمیت شناختن دولت اسراییل بود. تا مدتها جنبش فلسطین تحت رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین از پذیرش این امر (و همچنین کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه) سرباز میزد.
از زاویه اسراییل (و آمریکا) راهحل دو دولت همانی بود که زمانی هیئت حاکمِ سفیدپوست در کشور آفریقای جنوبی در قبال بومیان این کشور پیشگرفته بودند. یعنی ایجاد برخی نواحی خودمختار تحت عنوان دولت فلسطین که بههیچوجه از حق تشکیل ارتش (که پایه تشکیل هر دولت واقعی است) برخوردار نیستند و فقط وظیفهدارند با تکیه به نیروهای پلیس فلسطینی امنیت را در درجه اول برای اسراییل حفظ نمایند. درواقع هدف اصلی این راهحل، سرکوب و کنترل فلسطینیها توسط خود فلسطینیها و تفرقه انداختن میان جناحهای مختلف سیاسی فلسطینی بوده است.
دلایل تن دادن جنبش فلسطین به این راهحل خفتبار، نیاز به بررسی جداگانهای دارد. اما میتوان گفت جنبش مقاومت مردمی فلسطین علیرغم فداکاریهای عظیم نتوانست به اهداف خود دست یابد. بیشک برخی اشتباهات دردناک جنبش بینالمللی کمونیستی در قبال فلسطین به گرایشهای ناسیونالیستی و ضد کمونیستی پا داده است؛ (4) شکست انقلابهای سوسیالیستی در قرن بیستم؛ فروکش جنبشهای رهاییبخش ملی در سراسر جهان؛ به بنبست رسیدن ناسیونالیسم عرب؛ تغییرات مهم سیاسی – اقتصادی در عرصه جهانی؛ شکست انقلاب ایران با به قدرت رسیدن خمینی و عروج بنیادگرایی اسلامی در منطقه در قامت یک قدرت دولتی؛ فروپاشی بلوک امپریالیستی شوروی و … در این ناکامی مؤثر بودهاند. محدودیتهای ایدئولوژی ناسیونالیستی غالب بر رهبری جنبش فلسطین قادر به حلوفصل این مسائل در تناسب قوای نامساعد بینالمللی نبود. سازمان آزادیبخش فلسطین که زمانی مظهر مقاومت مردم فلسطین بود، در اثر شکستهای سیاسی – نظامی متعدد گام در مسیر سازش نهاد و سرانجام در سال 1992 به راهحل دو دولت تن داد. این سازمان استراتژی “حفظ خود به هر قیمتی” را اتخاذ کرد و درنهایت تسلیم شد.
با به رسمیت شناختن اسراییل و رد هرگونه راهحل قهری، تقسیمبندیها مورد دلخواه اسراییل از سوی سازمان آزادیبخش فلسطین موردپذیرش قرار گرفت. درنتیجه بخشی ازآنچه به نام محدوده سرزمین تاریخی فلسطین مشخصشده بود به اسراییل واگذار شد. طبق قطعنامه سازمان ملل در سال 1947 سهم فلسطینیها تقریباً ۴۴ درصد و سهم اسراییلیها تقریباً ۵۵ درصد از اراضی فلسطین تاریخی تعیین شد. در اسلو نمایندگان فلسطین حق موجودیت اسرائیل بر ۷۸ درصد از سرزمین فلسطین تاریخی را به رسمیت شناختند. 22 درصد اراضی واگذارشده به فلسطینیها به سه بخش تقسیم شد. یعنی کرانه باختری و نوار غزه به سه منطقه A: تحت کنترل تشکیلات خودگردان، B: تحت کنترل مدیریت فلسطین و کنترل امنیتی اسرائیل و C: تحت کنترل کامل اسرائیل تقسیم شدند.
دولت فلسطینی اساساً حاصل این سازش تاریخی بود. بدین واسطه در عمل این دولت از همان ابتدا در چنگال اسراییل اسیر بود و به خدمتگزارش بدل شد. نوعی “دولت مستعمراتی” با حاکمان محلی شکل گرفت که وظیفه اصلیاش حفظ امنیت – عمدتاً برای اسراییل – بوده است. امروزه دولت محمود عباس در کرانهٔ غربی بهطور نسبی امنیتیترین دولت جهان محسوب میشود. ۳۴ درصد بودجه آن صرف نیروی پلیس شده درحالیکه فقط ۲ درصد بودجه به امور کشاورزی و ۸ درصد آن به امور بهزیستی اختصاصیافته است. از حدود ۱۴۰ هزار کارکن این دولت، ۵۶ هزار نفر پلیس هستند و تنها در فساد اداری – مالی این دولت کارآمد است. ناگفته نماند که حتی این شبه دولت ناکارآمد، مدام تحتفشار اسراییل قرار دارد و دامنه اختیاراتش محدود و دائماً به فضای جغرافیایی اش تعرض میشود.
طنز ماجرا این است که پس از توافق اسلو، درون هیئت حاکمٔ اسراییل بر سر به رسمیت شناختن دولت فلسطینی، اختلافات عمیقی بروز یافت و هیئت حاکمِ اسرائیل به دو جناح موافق و مخالف تقسیم شد. این دو جناح سرانجام با گسترش شهرکسازیها در مناطق فلسطینی به توافق رسیدند. هماکنون بیش از ۱۴۰ شهرک رسمی و بیش از ۱۰۰ شهرک غیررسمی (همگی ازنظر بینالمللی غیرقانونی) در کرانهٔ غربی با جمعیتی حدود ۴۵۰ هزار سکنه به زور ساختهشدهاند. هرچند که اسراییل در سال 2005، شهرکها در نوار غزه را واگذار کرد اما مدتهاست که با محاصره اقتصادی – نظامی – امنیتی غزه و کنترل آب و برق و کلیه مبادلات اقتصادی، در کنار گسترش شهرکسازی در کرانه باختری عملاً پروژه “دو دولت” را زیر سؤال برده است.
این وضعیت در کرانه غربی موجب ظهور جنبشی در مناطقی چون جنین و نابلس شد. جنبش جوانانی که بشدت از سازمان آزادیبخش فلسطین ناراضی هستند. در اسراییل نیز جریانهای صلحطلبی شکل گرفتند که خواهان “سرزمینی برای همه” بودند. این گروه در جریان بحرانهای سیاسی اخیر در جامعه اسراییل و رشد جنبش اولترافاشیستی – دینی استدلال میکردند تا زمانی که دولت آپارتاید در اسراییل موجود باشد، نمیتوان مانع اجرای این برنامههای فاشیستی شد. این تلاشها ثمر نداد و جنبش صلحخواهی نتوانست تأثیری بر سیاستهای کولونیالیستی دولت اسراییل داشته باشد. قابلتوجه است که صد تن از اعضای 120 نفره مجلس اسراییل خواهان ادامه سیاست کولونیالیستی در مناطق فلسطینیها هستند. طبق آخرین آمار، 43 درصد از مردم فلسطین و 39 درصد از اسراییلیها دیگر اعتقادی به پروژه “دو دولت” ندارند. این ارقام در سال 2020 به ترتیب 33 و 34 درصد بوده است. اغلب فلسطینیها مخالف این پروژهاند زیرا به این نتیجه رسیدهاند که دیگر قابل تحقق نیست. (5)
این بستر تاریخی – سیاسی – و مشخصاً تعرض مدام اسراییل به سرزمین فلسطین میتواند ما را به دلایل پایه گیری حماس در نوار غزه رهنمون سازد و محرکهای حمله 7 اکتبر 2023 را روشن کند.
حماس کیست و چرا جنگ را آغاز کرد؟
حماس پیش از اعلام موجودیت خود در دسامبر سال 1987 شاخهای از اخوانالمسلمین بوده که به امورات خیریه مذهبی در مناطق فلسطینی بهویژه غزه میپرداخت. اسراییل این جریان را بهمثابه آلترناتیوی در مقابل سازمان آزادیبخش فلسطین مورد حمایت قرارداد. اما سیر تکامل اوضاع و انتفاضه اول و دوم و رشد بیشتر بنیادگرایی اسلامی در منطقه، حماس را به سمت تقابل با اسراییل راند. هرچند اسراییل همواره تلاش کرده به اشکال گوناگون از تضاد میان سازمان آزادیبخش و حماس – حمایت از یکی علیه دیگری- سود جوید اما اتخاذ این سیاست منجر به نتایجی متناقض شد و عملاً به نفع حماس تمام شد.
خصلت حماس بهعنوان یک جریان بنیادگرا در منشور سال 1988 این سازمان آشکار است. (6) جهانبینی، اهداف سیاسی و روشهای حماس را باید از لابهلای رجوعهای تاریخی و استعارههای مذهبی این منشور بازشناخت. حماس در این منشور خود را شاخهای از اخوان المسلمین دانسته و خواهان بازپسگیری سرزمین “موقوفه اسلامی” از دست یهودیان است. سرزمینی که تا “قیامت باید اسلامی بماند”. حماس «هدف را خدا، قرآن را قانون اساسی، جهاد را نقشه راه و مرگ در راه خدا را برترین آرزو» خویش میداند. حماس بیعت با خدا و نهی از منکر را راه رستگاری دانسته و معتقد است هر جا ایمان از بین برود، امنیت نیز از میان خواهد رفت. دفاع از روابط سنتی و ارزشها و فرهنگ اسلامی بهویژه در برخورد به زنان از خصوصیات برجسته منشور حماس است. حماس افکار آزادیخواهانه و کلیه مطالبات اجتماعی ترقیخواهانه در مورد زنان و انقلابهای کمونیستی در قرن بیستم را همردیف اعمال شرورانه امپریالیستها قرار داده و جملگی را محصول توطئه و پول صهیونیسم بینالملل میداند. راهحل حماس برای حل مسئلهٔ فلسطین در پیش گرفتن جنگ مذهبی و یهودستیزی و نسلکشی یهودیان است. (7) ایدئولوژی حماس دقیقاً روی دیگر سکهٔ ایدئولوژی صهیونیسم است.
خط و برنامهای که حماس درزمینهٔ مسائل اساسی مورد مناقشه؛ موضوعات اصلی روابط اجتماعی و روابط منطقهای و بینالمللی میگذارد آمال و آرزوهای طبقاتیاش را آشکار میکند. حماس با تکیه به کشورهای اسلامی میخواهد از رودخانه اردن تا دریای مدیترانه حکومت اسلامی تشکیل دهد. حکومتی که وظیفهاش دفاع از روابط اجتماعی سنتی (مانند تحمیل حجاب و تقدیس خانهداری) است. ویژگی حماس همچون دیگر بنیادگرایان مذهبی دفاع سرسختانه و افراطی از “نظم، دین، خانواده و مالکیت” است. این ویژگی نهتنها منطبق بر جهانبینی طبقات دارا است. بلکه توضیحدهنده چرایی حمایت بسیاری از کشورهای ارتجاعی منطقه مانند ترکیه، قطر و ایران از حماس بهعنوان یک آلترناتیو وفادار به درهمآمیزی دین و دولت است.
حماس بر بستر ورشکستگی ایدئولوژیک سیاسی سازمان آزادیبخش و تناقضات ذاتی پروژه «دو دولت» و به بنبست رسیدن آن بهتدریج قد برافراشت و توانست بر دامنه نفوذ خود بیفزاید. حماس زیرکانه با شرکت در انتخابات سال 2006 و بعدها درگیری مسلحانه دوماهه با سازمان آزادیبخش فلسطین در سال 2007 کنترل و اداره کامل غزه را به دست آورد. بیشک در این راه از کمکهای مالی و سیاسی کشورهای ارتجاعی منطقه و بهطور خاص جنبش اخوان المسلمین بهره جست. (8) ازآنپس حماس سعی کرد با مانوردهی میان دولتهای منطقه از مصر و ایران تا ترکیه و قطر و سوریه و اردن قدرت خود را حفظ کند. از ابتدا قدرت گیری حماس در غزه، دولت قطر نقش تعیینکنندهای در حمایت مالی از این جریان داشته است.
حماس توانست در میان مردم غزه که سالها شاهد آشوبها و بیثباتیها بزرگ و مهاجرتهای میلیونی بودهاند پایه بگیرد. اکثریت مردمی که در غزه توسط اسراییل به مدت بیست سال زندانیشدهاند را کسانی تشکیل میدهند که اسراییل آنان را به زور از سرزمینهایشان رانده است. این مردم که از زندگی سنتی گذشته خود کندهشدهاند هیچ دورنمای روشن و مثبتی در چارچوب روابط اجتماعی و جهانی حاکم برای خود نمیبینند. تعجبآور نیست که برای بخشی از این مردم افراطگرایی حماس جذبه داشته باشد.
اما انگیزه اصلی حمله 7 اکتبر را باید در بیانیه مهم حماس در سال 2017 و وقایع متعاقب آن جستجو کرد. (9) این بیانیه ناظر بر تغییر و تحولاتی است که در منطقه پس از بهار عربی صورت گرفته بود. به قدرت رسیدن اخوانالمسلمین در مصر، تحرک جدیدی به حماس بخشید. حماس از ایران دور و به مصر نزدیکتر شد. بهویژه زمانی که حماس حاضر به دفاع از بشار اسد نشد روابط میان ایران و حماس شکر آب شد. با شکست اخوانالمسلمین در مصر و عدم موفقیتشان در سوریه، حماس مجبور شد انعطاف بیشتری از خود نشان دهد و برخی مواضع افراطی خود را نرمتر کند. بهویژه آنکه در میان برخی از محافل قدرت بینالمللی زمزمههای کوچکی در حمایت از حماس شنیده میشد. علیرغم اینکه آمریکا حماس را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار داده بود، اتحادیه اروپا در سال 2014 حماس را موقتاً از این فهرست خارج کرده و به ارسال برخی کمکهای خویش به این منطقه ادامه داد. هرچند یک سال بعد دوباره نام حماس را در فهرست سازمانهای تروریستی احیا کرد. برخی دیگر از کشورهای غربی فقط شاخه نظامی حماس را در فهرست سازمانهای تروریست خویش قراردادند. در این میان اسراییل هم حداقل تا سال 2019 مانع ارسال کمکهای مالی برخی کشورهای عربی به حماس نمیشد و تسهیلاتی برای این کار فراهم میکرد. همه اینها ظاهراً چراغ سبزی بود تا حماس را بیشتر به چارچوب برنامه “دو دولت” مقید کنند.
بیانیه 2017 حماس نشانه پاسخ مثبت به این روند بوده است. در این بیانیه حماس در لحن و برخی نکات برنامهای خویش تجدیدنظر کرد. البته بدون اینکه رسماً و علناً منشور اصلی خود را زیر سؤال ببرد. حماس در بیانیه 2017 از گفتمان سنتی – مذهبی تا حدی فاصله گرفت و بر دُز ملیگرایانهٔ افزود. در این بیانیه حماس دیگر خود را شاخهای از اخوانالمسلمین نمیداند و خود را ملزم میدارد که در امور داخلی کشورهای عربی دخالت نکند. بیانیه ترکیبی ماهرانه از میانهروی، عملگرایی و تقیه اسلامی است. در بیانیه دوم بهجای جامعه مسلمان از عبارت مردم فلسطین استفاده میشود؛ بهجای زنان مسلمان از زنان فلسطینی نام میبرد؛ واژه مقاومت جای جهاد را میگیرد که تنها یکی از اشکالش مبارزه مسلحانه است؛ بهجای سرزمین موقوفه اسلامی از سرزمین مردم عرب فلسطین نامبرده میشود؛ بیانیه دیگر تأکید نمیکند و الزامی نمیداند که شرط همکاری با سازمان آزادیبخش را برگزیدن ایدئولوژی اسلامی توسط این سازمان بداند. مهمترین تغییر مواضع، برخورد به دولت اسراییل است. بیانیه بین یهودیان پیرو دین یهود با پروژه صهیونیستی تفاوت قائل میشود؛ دیگر صحبتی از سرزمین موقوفه اسلامی ابدی نمیکند، بهجای واژه “خطوط” از واژه “مرز” سود میجوید و سرانجام بهطور سرپوشیده و تلویحی مرزهای 1967 میان اعراب و اسرائیل را می پذیرد.
اما درنهایت این حد از اعتدال موردپذیرش اسراییل، دولت آمریکا و اتحادیه اروپا قرار نگرفت. آمریکا در همان سال دوباره حماس را در فهرست تروریستی خویش قرارداد. این تقریباً همزمان است با به قدرت رسیدن ترامپ و ارائه “طرح معامله بزرگ” برای حل مسئلهٔ فلسطین. طرحی که مشخصهٔ اصلیاش حمایت بیقیدوشرط از اسراییل (با انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم)، گسترش شهرکنشینهای اسراییلی در مناطق خودمختار کرانه غربی و بیرون آوردن غزه از چنگ حماس بوده و هست. (10) با این اوصاف حماس بر سر دوراهی بزرگی قرار گرفت: دادن امتیازات بیشتر و واگذاری دولت یا ادامه درگیری با اسراییل. (11) از یکسو حماس مانند بسیاری از بنیادگرایانی که به قدرت سیاسی و امتیازاتی دستیافتهاند مجبور به اتخاذ نوعی از رئال پولیتیک شده، از سوی دیگر میزان عقبنشینیاش نیز با برخی موانع جدی روبرو بود. حماس نیز مانند طالبان مدام مجبور است رقابتهای خود را با دیگر نیروهای بنیادگرای حاضر درصحنه (مانند جهاد اسلامی با حدود 15 هزار نیروی مسلح که کاملاً و مستقیم وابسته به جمهوری اسلامی است) در نظر داشته باشد تا پایه اجتماعی خویش را از دست ندهد.
درنهایت حماس دریافت که روند سیاسیای به راه افتاده که هدفش حذف قدرت شان در غزه از صفحه شطرنج سیاست است. بر پایه این جمعبندی، حماس پیشدستی کرد تا بتواند درصحنه باقی بماند. این نیرو با هدف حذف نشدن و به بازی گرفته شدن عملیات 7 اکتبر خود را طراحی کرد. حماس جنگش را شروع کرد تا بدل به بزرگترین بازنده نشود. به همین دلیل عملیاتش از خصلت قمار گونه و روحیه «همهیاهیچ چیز» برخوردار بوده است. (12) بیشک تحرکات و تحریکاتی که اسراییل طی چندماههٔ گذشته علیه فلسطینیها در کرانهٔ غربی صورت داده در تسریع آغاز این عملیات بیتأثیر نبود. (13) و (14)
برای درک همهجانبهٔ واقعیت، باید عملیات جنگی حماس را بر بستر تشدید رقابتهای امپریالیستی و شکلگیری بلوکبندیهای سیاسی جدید منطقه خاورمیانه قرارداد. حماس بعد از 2017 عملاً به محور ایران – سوریه – حزبالله لبنان پیوست و خود را هر چه بیشتر با نیازهای سیاسی – نظامی این بلوک منطبق کرد که از پشتیبانی چین و روسیه برخوردار است. امضا “پیمان ابراهیم” در سال 2020 و طرح “دالان جدید انرژی” میان هند – عربستان – اسراییل بیان تغییراتی در صفبندی سیاسی اقتصادی منطقه بوده است. از قدیم مردم خاورمیانه قربانی حرص و آز لولههای نفتی (رقابت بر سر منابع نفتی و گازی و چگونگی سهم هر کشور از انتقال آنها به دیگر نقاط جهان) بودند. کشف یک منبع عظیم گاز طبیعی در سال ۲۰۰۰ در ۳۶ کیلومتری مرز آبی غزه (درون حوزهٔ تعیینشده برای فلسطین در قرارداد اسلو) خود بهعنوان یک عامل فرعی میتواند مزید برعلت باشد. اسراییل نهایت تلاش خود را به کاربرد تا قرارداد 25 ساله میان دولت خودگردان فلسطین و شرکت انگلیسی “بی. جی” و یک شرکت لبنانی را بر هم زند و مانع بهرهبرداری از این منبع شود. اینکه دولت قطر بهعنوان مهمترین تولیدکنندهٔ گاز در سطح جهان همراه با روسیه و چین و ایران و تا حدی ترکیه چه نقش و منفعتی در برهم زدن این صفبندیها دارند، نیازمند بررسی دقیقتری است.
بر بستر این صفبندیهای سیاسی و تناسب قوا، میتوان گفت که انتخاب مقطع و لحظه مناسب برای عملیات 7 اکتبر بدون رایزنیهای حداقلی با حزبالله لبنان، ایران و روسیه (و احتمالاً گرفتن برخی کمکهای فنی برای از کار انداختن تکنیکهای امنیتی پاسگاهها مرزی و دیوارهای حائل ساخته شده توسط اسراییل) – و البته نگاه به وضعیت داخلی اسراییل و شکافهای درون آن – میسر نبوده است. این واقعیتی است که تاکنون روسیه و چین حداقل در بعد تاکتیکی از این عملیات بیشترین منفعت را بردهاند. با شروع جنگ جدید، آمریکا مجبور شده دوباره به خاورمیانه بازگردد و از تمرکز قوایش در منطقه اقیانوسیه برای محاصره چین و از میزان توجهش به جنگ اوکراین بکاهد. بر بستر این رقابتهای جهانی، جنگ کنونی بهصورت کیفی با جنگهای قبلی میان فلسطینیان با اسراییل یا حزبالله لبنان با اسراییل متفاوت است و پتانسیل آن را دارد که به تحولی منطقهای با “ابعاد جنگ جهانی” بدل شود.
بار دیگر شاهد آن هستیم که بنیادگرایان مرتجع اسلامی همانند رهبران گذشته، سرنوشت مردم فلسطین را به رقابتهای امپریالیستی و منافع قدرتهای ارتجاعی منطقه گرهزدهاند. این جزئی از استراتژی همیشگی رهبران ناسیونالیست فلسطین بوده است. به رسمیت شناختن گره خوردگی عینی مسئلهٔ فلسطین با تضادهای منطقهای و جهانی و منوط بودن سرنوشت فلسطین به پیشرفت فرایندهای انقلابی در همه کشورهای منطقه یک امر است؛ آلت دست شدن قدرتهای ارتجاعی امری دیگر. مسئله فقط جنگیدن با قدرت اشغالگر نیست مسئله چگونه جنگیدن و برای چه هدفی جنگیدن است که تعیینکنندهٔ خصلت جنگ است. مقاومت عادلانه را با روشهای نادرست نمیتوان بهپیش برد. تکیه به قدرتهای ارتجاعی و تکیه به موشک و راکت و قتل غیرنظامیان و کودکان اسراییلی چهره مقاومت عادلانه مردم فلسطین را مخدوش میکند.
به هر صورت خارج از ارادهٔ مردم این منطقه، جنگی به راه افتاده است و هیچکس – حتی اسراییل و آمریکا – نمیداند، دیگر قدرتهای منطقهای چه خواهند کرد؟ فلسطینیها چه خواهند کرد؟ حماس تا چه حد مقاومت خواهد کرد؟ همچنین کسانی که به حماس وابسته نیستند اما از ستم متنفرند، در صورت حمله زمینی گسترده به خاک غزه شجاعانه خواهند جنگید یا خیر؟ هیچکس نمیداند پیامد دهشتهایی که اسرائیل در این چند هفته خلق کرده، مردم جهان را به سمت چه اقداماتی خواهد راند؟ چه نتایجی برای سیاست ریزیهای بینالمللی و حتی داخلی بهویژه در برخی کشورهای عربی و همچنین غربی خواهد داشت؟ آنچه فعلاً روشن است حمله وحشیانه اسرائیل و نسلکشی مردم فلسطین است.
پیچیدگیهای سیاسی؛ عقدههای غیراخلاقی!
موضعگیری صحیح و قاطع در قبال این جنگ به دشواره ای جدی در میان مردم مترقی جهان بهویژه جنبش سیاسی ایران بدل شده است. دشواری مسئله در این واقعیت اساسی نهفته است که هرگونه حمایت از حماس یا اسراییل به ناگزیر به تقویت آن دیگری منجر میشود. با این قید مهم که بههیچوجه به لحاظ عینی حماس در موقعیت همسان با اسراییل قرار ندارد. جنایت جنگی که حماس مرتکب شده قابل قیاس با جنایتهای جنگی مستمر اسراییل نیست. اسراییل از موقعیت بسیار قویتر در انجام جنایت و البته در مقیاسی بهمراتب بزرگتر برخوردار است. حماس گلولهای شلیک کرد و اسراییل با پشتیبانی همهجانبه آمریکا به بهانه این شلیک میخواهد کل منطقه را به خاک و خون کشد.
وجه دیگر ماجرا تداخل ناگزیر امر عادلانه فلسطین با وضعیت کنونی است. تاریخا نقش حماس مانند دیگر نیروهای بنیادگرای اسلامی، به عقب صحنه راندن مقاومت ترقیخواهانه در مقابل ستم ملی و دگردیسی جنبشهای رهائیبخش ملی به جنبشهای ارتجاعی بوده است. اما تضادها، سر جای خود باقیماندهاند و ستمگری ملی – بهویژه در ارتباط با ملت فلسطین تشدید یافته است. این تداخل هیچ حقانیتی به حماس نمیدهد. حماس برای رهایی ملی مردم فلسطین نمیجنگد بلکه برای برقراری ارتجاعیترین شکل حکومت مذهبی تحتالحمایه قدرتهای ارتجاعی دنیای عرب و سهم بردن از دلارهای نفتی میجنگد. اما میدانیم که اسراییل از هر فرصتی برای نسلکشی ملت ستمدیده فلسطین سود جسته است. آنچه محرک به خیابان آمدن مردم در سراسر جهان علیه اسراییل است، وجود این عنصر عادلانه است که به ناگزیر در هر درگیری میان اسراییلیها با فلسطینیها رو میآید.
کسانی که همزمان میخواهند به یک اندازه و هموزن علیه حماس و اسراییل موضع داشته باشند قادر به درک خطری که موجودیت ملتی را تهدید میکند نیستند. همچنین کسانی که در چنین اوضاعی ظاهراً از موضع متواضعانه، انتقاد به حماس را برنمیتابند و آنها در بهترین حالت وظیفه خود فلسطینیها میدانند نیز در عمل مردم فلسطین را لایق رهایی ندانسته و بر پایه منطق متفرعنانه “خلایق هر چه لایق” عمل میکنند. (15)
زمانی جنبش بینالمللی کمونیستی با تکیه به اینکه چه نیروهایی بهطور عینی به امپریالیسم ضربه میزنند و با اتخاذ روش «دشمنِ دشمن من، دوست من است» اتحاد با برخی جریاناتی که از موضع ارتجاعی به مخالفت با امپریالیسم برمیخاستند را توجیه میکرد. یا در دورهای بر پایه تشخیص دشمن عمده از غیر عمده، میخواستند به حداکثر از شکافهای میان دشمنان سودجویند. هیچیک از مفهومسازیهای تئوریک فوق قادر به توضیح واقعیت عینی به نام تضاد میان بنیادگرایان اسلامی و امپریالیستها نیست. تنها با درک عمیقتر از کارکرد امپریالیسم و قوای محرکه آن و مشخصا تکیه به مفهوم “دو منسوخ” یا “دو پوسیده” (دو منسوخی به نام مَک وُرلد و مَک جهاد) بهتر از گذشته میتوان این تضاد را به لحاظ تئوریک مهار کرد. (16) ظهور پدیده بنیادگرایی اسلامی نه محصول توطئه و نقشهریزی امپریالیستها، بلکه حاصل کارکرد تضادهای پایهای سیستم سرمایهداری – امپریالیستی و تشدید آن در دورهٔ معین تاریخی بوده است. در اثر تغییر و تحولات پس از جنگ جهانی دوم، بهویژه دهه شصت و هفتاد میلادی در عرصه جهانی و منطقهای، قشری مرتجع در جوامع تحت سلطه شکل گرفت که به دلایل تاریخا معین توانست پرچم جدال با امپریالیسم را در دست گیرد. خصلت این جدال بهگونهای است که اگر جانب هر یک از آن دو گرفته شود، دستآخر هر دو تقویت خواهند شد.
از این زاویه هرگونه امتیاز دادن به حماس در تحلیل نهایی نتیجهای جز تقویت اسراییل و آمریکا نخواهد داشت. هرگونه دفاع از “آلترناتیو سنتی – دینی” در برابر “آلترناتیو مدرن – امپریالیستی” نتیجهای جز تقویت هر دو ببار نخواهد آورد. وقایع افغانستان و قدرتیابی دوباره طالبان مثال بارزی برای اثبات دینامیک “تقویت یکی به تقویت دیگری میانجامد”، است. وقایع مصر و دستبهدست شدن قدرت از حسنی مبارک به محمد مرسی و از محمد مرسی به السیسی نیز بازتاب همین واقعیت است. میدانیم که علیرغم سرکوبهایی که السیسی بهپیش برده کماکان با رشد بنیادگرایی اسلامی در بخشهایی از جامعه مصر بهویژه در صحرای سینا روبرو هستم. تجربه نشان داده که هیچ راهحل میانی موجود نیست. راهحلهای ناسیونالیستی سکولار ناتوان از شکستن این دور باطل هستند زیرا به این یا آن شکل ریششان درگرو یکی از این دو قطب بوده و قادر نیستند این سیکل تکرارشونده را درهم شکنند. سیکلی که نزدیک به نیمقرن خاورمیانه را به جهنمی برای مردم بدل کرده است.
موضعگیری در قبال این جنگ با دشواری دیگری نیز روبروست. بسته به اینکه در کدام کشور ساکن باشیم و نسبت دولت حاکم با این جنگ چه باشد، ابعاد خاصی از سیاست رهائیبخش و انترناسیونالیستی پررنگتر میشود. برای مثال کسی که ساکن اسراییل است مدام باید خصلت اشغالگرانه و تجاوزکارانه اسراییل را برجسته کند. کسی که در آمریکا ساکن است باید در درجه اول حمایت مستقیم دولت آمریکا از نسلکشی که اسراییل به راه انداخته را افشا کند. یک فلسطینی باید ضمن مقاومت در مقابل اسراییل بر راه رهایی واقعی انگشت گذارد و نتایج بیراهههای تاکنون رفته را پررنگ کند. کسی که در ایران ساکن است باید مبارزه علیه جمهوری اسلامی را با حمایت از مردم فلسطین پیوند زند و اهداف ارتجاعی جمهوری اسلامی را از دخالت در امور فلسطین برملا کند.
بدون دیدگاه انترناسیونالیستی و برافراشتن پرچم انقلاب در هر کشور امکان اتخاذ موضعگیری صحیح نیست. آنچه موضعگیری سیاسی انقلابیون در هر کشور را محک میزند این است که چگونه هر موضعی یاریرسان پیشرفت عمومی انقلاب در سطح جهانی است.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی نقش مهمی در تحریف مقاومت عادلانه مردم فلسطین داشته است. سرنگونی جمهوری اسلامی بهعنوان اولین دولت بنیادگرای اسلامی بزرگترین خدمت به مقاومت مردم فلسطین است. اما این کار بدون مبارزه با افکار نادرستی که در میان مردم ایران نسبت به امر فلسطین وجود دارد میسر نیست. بخشهای مهمی از مردم – منجمله جوانان شرکتکننده در خیزش انقلابی یکساله اخیر – که از دست جمهوری اسلامی به ستوه آمدهاند و سالها با اهرمهایی مانند “همکاری با اسراییل” سرکوب ایدئولوژیک شدهاند، چاره را نفی همبستگی با مردم فلسطین میدانند. توهین به پرچم فلسطین در استادیوم ورزشی یا سردادن شعارها ناسیونالیستی و ارتجاعی چون “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” و داشتن روحیه “فلسطین هراسی” و “عرب ستیزی” بیان عقدههایی است که امروزه شکل غیراخلاقی به خود گرفته است. واقعیت این است که تفاوتی میان ماهیت فاشیستی دینی دولت جمهوری اسلامی با دولت فاشیستی صهیونیستی اسراییل وجود ندارد. برخورد سرکوبگرانه جمهوری اسلامی با مردم معترض دستکمی از برخورد اسراییل با فلسطینیان ندارد. مردمی که قادر نباشند دوستان و دشمنان واقعی خویش را تشخیص دهند و بین ستمگر و ستمدیده فرق نگذارند و هم سرنوشتی خویش با دیگر ستمدیدگان جهان را درنیابند، هرگز قادر به کسب آزادی نخواهند شد و چهبسا مبارزات عادلانهشان در نیمهراه، قلب خواهد شد. (17)
کسی نمیتواند چیزی را تغییر دهد مگر آنکه همهچیز را تغییر دهد!
مخالفت با جنایتهای گسترده در غزه، تودههای وسیعی را در سراسر جهان به حرکت درآورده است. ضدیت با این جنگ با انگیزهها و افکار متفاوتی صورت میگیرد. شاید مخالفت از منظر اومانیستی و حمایت از آتشبس و صلح در کاستن از درد و آلام مردم این منطقه ذرهای مؤثر باشد. اما واقعیت این است که این اندازه از مخالفت برای مقابله با این حد از سبعیت و جنایتهای مدام تکرارشونده اسراییل ابداً کافی نیست.
مقاومت مردم فلسطین به دلیل گرهخوردگی تضادهای عدیده، همواره این پتانسیل منحصربهفرد را داشته که رابطه میان امر جزئی با امر کلی؛ امر خاص با امر عمومی؛ امر روزمره با امر غایی را به شکل جداییناپذیری یکجا به صحنه بیاورد. عملاً حل هر تضادی به حل تمامی تضادها گرهخورده است. (18) احقاق حقوق فلسطینیها در چارچوب نظم کنونی حاکم بر منطقه و جهان میسر نیست. نمیتوان از مقابله واقعی با اسراییل سخن راند اگر آن را از نظام سرمایهداری – امپریالیستی حاکم برجهان جدا کنیم. نمیتوان از جنبش فلسطین حرف زد اگر به تأثیرات بیثبات کنندهاش در دیگر کشورهای عربی اشارهای نکنیم و درنیابیم که رهایی فلسطین درگرو رشد فرایندهای انقلابی در تمامی کشورهای منطقه و درهمشکسته ساختارهای نظم کهنه منطقه خاورمیانه است. نمیتوان از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین دفاع کرد ولی حقوحقوق پایهای مردم زحمتکش و نظم انقلابی آیندهای را که مردم منطقه (از یهودی و مسلمان و مسیحی گرفته تا کرد و عرب و ….) سزاوارش هستند را به میدان نیاورد.
دفاع از مردم غزه و مخالفت با جنگ، بستر عینی مناسبی را برای تقویت همبستگی انترناسیونالیستی و درک ضرورت پیشبرد انقلاب سوسیالیستی فراهم آورده است. بدون پیوند خوردن ایده برقراری نظم انقلابی در خاورمیانه سوسیالیستی و پیشبرد امر انقلاب در دیگر کشورهای جهان نمیتوان آیندهای حقیقتاً رهائیبخش را رقم زد. جنبش ضد جنگ کنونی فضای مناسبی را برای بحث بر سر این ایدهها و جهتگیری ها و تقویت و پایه گیریشان فراهم کرده است.
این هم بخشی از واقعیت عینی است که همواره در دل خطرات بزرگ، فرصتهای بزرگ نیز نهفته است. مرزهای واقعی در طبیعت و جامعه همواره مشروط و نسبی هستند. به این معنا که جنگهای رهائیبخش ملی میتوانند به جنگهای امپریالیستی بدل شوند یا بلعکس؛ همانطور که جنگهای ارتجاعی میتوانند به جنگهای انقلابی بدل شوند. غبار جنگ ارتجاعی میتواند توسط مخالفتهای مردمی و دخالت گری آگاهانه کمونیستی به کناری رانده شود و پتانسیلهای عظیم تاریخی رخنمایند. این نیز بخشی از واقعیت زندگی بشر و میراث سیاسی تاریخی قرن بیستم است. مسئلهٔ اساسی این است که آیا در بحبوحه این وضعیت انفجاری کسانی هستند که جرئت کنند منافع بشریت را فریاد زنند و اعلان کنند که دیگر نمیتوانیم به صاحبان قدرت اجازه دهیم که بر جهان تسلط داشته باشند و در گوشه و کنار جهان مدام دهشت بیافرینند؟ آیا کسانی هستند که بخواهند چشم جهانیان را به این واقعیت سترگ باز کنند که بشریت مجبور نیست بدین گونه زندگی کند و به بربریت تن دهد؟ آیا کسانی هستند که قادر باشند راه کاملاً متفاوتی برای سازماندهی جامعه و ایجاد جهانی کیفیتا بهتر ترسیم کنند؟
منابع و یادداشتها:
1 – به نقل از گزارش درجشده در نشریه انقلاب ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا
https://revcom.us/en/quick-page#article6
2 – برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تاریخ اسراییل رجوع شود به مجله انترناسیونالیستی “جهانی برای فتح” شماره 11 – 1367 و همچنین جزوه “قلعه اشغالگران” – 1366 از انتشارات اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) هر دو منبع در اینترنت قابلدسترساند.
3 – طبق آمار صندوق سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) در سال 1395، ده درصد از ثروتمندان جامعه اسراییل 15 برابر بیشتر از ده درصد اقشار فقیر درآمد داشته اند. نسبت نابرابری درآمدها در اسراییل مشابه کشور آمریکا است.
4 – برای تحلیل از اشتباهات جنبش بینالمللی کمونیستی مشخصاً استالین در به رسمیت شناختن دولت اسراییل رجوع شود به مقاله “شوروی سوسیالیستی و تأسیس اسراییل” در مجله انترناسیونالیستی جهانی برای فتح شماره 11 – 1367
5 – برای کسب اطلاعات جامعتر رجوع شود به مقاله “دو دولت” اثر توما وِسکووی، نشریه لوموند دیپلماتیک، شماره 836 – نوامبر 2023
6 – منشور حماس در لینک زیر قابلدسترس است:
https://www.aljazeera.net/encyclopedia/2017/5/2/%D9%85%D9%8A%D8%AB%D8%A7%D9%82-%D8%AD%D8%B1%D9%83%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%A9-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3-1988
7 – در منشور حماس بر این آیات اسلامی تأکید شده که: «روز قیامت برپا نمیشود مگر اینکه مسلمانان با یهودیان نبرد کنند (یهودیان را بکشند)، درحالیکه یهودیان پشت سنگها و درختان پنهان میشوند؛ سنگها و درختان میگویند ای مسلمانان، ای عبدالله {خادم خدا}، یک یهودی پشت من است، بیایید و او را بکشید.» – به نقل از مقاله “حماس کیست؟” درج شده در نشریه انقلاب ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا. ترجمه فارسی این مقاله در سایت حزب کمونیست ایران (م ل م) قابلدسترس است.
8 – خسرو صادقی بروجنی در مقاله خود به نام “مدار صفر درجهٔ خاورمیانه” درجشده در سایت نقد اقتصادی سیاسی بر روابط تنگاتنگ حماس با اسراییل تأکید میکند. اما هیچ اشارهای به زمینههای اجتماعی – سیاسی رشد حماس نمیکند. در این مقاله ورشکستگی ایدئولوژیک سیاسی سازمان آزادیبخش فلسطین و نقش تاریخا مخربی که این سازمان طی سی سال گذشته ایفا کرده، بهکلی نادیده گرفته شد.
9 – بیانیه سال 2017 حماس در لینک زیر قابلدسترس است:
https://www.aljazeera.net/encyclopedia/2017/5/1/%D9%88%D8%AB%D9%8A%D9%82%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A6-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D9%85%D8%A9-%D9%84%D8%AD%D8%B1%D9%83%D8%A9
10 – بیرون راندن حماس از غزه در استراتژی نظامی جنگ اخیر اسراییل نیز مشهود است. به نظر میرسد که دولت اسراییل میخواهد با کم کردن از وسعت و جمعیت غزه، این منطقه را دوباره به دولت محمود عباس و مصر بسپارد. اینکه چنین استراتژی نظامی – سیاسی تا چه حد امکانپذیر خواهد بود و نتایج واقعی آنچه خواهد شد، زیر سؤال است. به یک معنا میتوان گفت که اسراییل از چند سال پیش در فکر عملی کردن این استراتژی بوده است.
11 – تحلیلگری عرب به نام “شیما منیر” در مقالهای که در سال 2017 به نام “سند حماس تغییر استراتژیکی یا تغییر تاکتیکی؟” که در تارنمای مرکز مطالعات سیاسی استراتژیک الاهرام منتشر کرده، بهدرستی پیشبینی کرده بود که دو راه در مقابل حماس قرارگرفته : «این جنبش باید گامهای مشخصی برای نشان دادن اعتبار خود بر اساس سند جدید با توجه به پایان دادن به شکاف داخلی، مانند انحلال کمیته مدیریت نوار غزه و واگذاری دولت بردارد.» یا با توسل به محور سوریه – ایران و حزبالله (که قطر و ترکیه نیز بدان خواهند پیوست) به گزینهای روی آورد که: «حماس را به سمت دخالت در درگیریهایی سوق دهد که آن محور ازنظر نظامی درگیر آن خواهد شد. این امر خروج از وضعیت اجماع عربی تلقی شده و حماس به نمادی از نافرمانی تبدیل میشود.»
مقاله فوق در لینک زیر قابلدسترس است:
https://acpss.ahram.org.eg/News/16318.aspx
12 – تا حدی میتوان عملیات 7 اکتبر امسال حماس را با عملیات فروغ جاویدان سازمان مجاهدین خلق ایران در تابستان 1367 مقایسه کرد. که عنصری از استیصال را در خود داشت. مجاهدین برای اینکه به بزرگترین بازنده بدل نشود، به آن قمار نظامی دست یازید. البته موقعیت حماس از زاویه پایه تودهای و پشتوانه سیاسی نظامی یعنی حمایت برخی دولتهای منطقه قابل قیاس با موقعیت مجاهدین در سال 67 نیست. مجاهدین در آن مقطع فقط از پشتیبانی نیمبند صدام حسین برخوردار بودند.
برای درک بهتر از استراتژی حماس به مقاله “استراتژی همهیاهیچ حماس» – نوشته سوفی پومی یر،20 اکتبر 2023 که در کانال تلگرامی لوموند دیپلماتیک (فارسی) درجشده، رجوع کنید. مقاله در تحلیل از محتوی و زبان سخنرانی اسماعیل هنیه رهبر حماس مینویسد: «اگر با دقت به سخنرانی گوش بدهیم، متوجه میشویم که اسماعیل هنیه راه را به روی یک توافق سیاسی احتمالی نمیبندد. اول این که دشمن بهعنوان یک “غیرمسلمان” معرفی نمیشود، او بهعنوان یک “یهودی” نیز شناخته نمیشود بلکه از او بهعنوان یک “اسرائیلی” نامبرده میشود.» و همچنین «آیات قرآنی که برگزیدهشدهاند آنهایی نیستند که (مؤمنان) را به مبارزه با کافران دعوت میکنند، بلکه آنها را به قیام علیه بیعدالتی میخواند و به شجاعت و کرامت مؤمنان شهادت میدهد. حتی در آن به سه کتاب مقدس اشارهشده است: تورات، انجیل و قرآن. موضوع عزتنفس بسیار با اهمیت است و بارها مطرح میشود. و اینکه شرمندگی را از وجود خود پاککنیم، و در برابر “فرهنگ درماندگی و ناامیدی” ایستادگی کنیم.»
13 – برای درک بهتر از اقدامات ارتجاعی دولت اسراییل درزمینهٔ توسعه شهرکها در کرانهٔ غربی به مقاله “موفقترین استراتژی تصاحب زمین از سال 1967” – 21 اکتبر 2023 در روزنامه گاردین رجوع کنید:
https://www.theguardian.com/world/2023/oct/21/the-most-successful-land-grab-strategy-since-1967-as-settlers-push-bedouins-off-west-bank-territory
14 – افشاگری سه زن اسراییلی که توسط حماس به گروگان گرفتهشدهاند، حائز اهمیت است. آنان همصدا با خانوادههای گروگانهای اسراییلی، نتانیاهو را متهم به سهلانگاری در حفاظت از شهرکهای خودکردهاند. نتانیاهو در پاسخ به این قبیل انتقادات در شبکه ایکس تقصیر را به گردن نهادهای امنیتی و نظامی انداخت. اما سریعاً تحتفشار ارتش مجبور به پاک کردن این پیام و عذرخواهی از ارتش شد. این موضوع و واکنشهای اینچنینی راز آمیزند. جدای از اختلافاتی که بین ارتش و نتانیاهو در یک سال گذشته در برخورد به دوقطبی شدن جامعه اسراییل موجود بوده و تا حدی موجب ناکارآمدی ارتش شد؛ شاید عدم حفاظت از شهرکها بخشی از اسرار دولتی باشد که هیچ مقام دولتی حق صحبت در مورد آن و افشای آن – به ویژه برای پیشبرد منافع شخصیاش – را نداشته باشد. باید منتظر ماند تا روشن شود که این عدم حفاظت بیان ناتوانی نظامی یا بیان اولویتبندی در حفاظت از شهرکها بوده یا اینکه عمدی بوده تا دامی برای حماس پهن شود.
15 – برای مثال میتوان به بیانیه کانون نویسندگان ایران در مورد وقایع اخیر رجوع کرد که هیچگونه موضعگیری علیه حماس نکرده است. نقش اسراییل بهعنوان آماج سیاسی اصلی در این جنگ، دلیلی برای سکوت در قبال حماس نیست. این بیانیه نهتنها شانهبهشانه موضعگیریهای “چپ محور مقاومتی” میساید بلکه امتیاز بزرگی به جمهوری اسلامی میدهد که نقش مهمی در به بیراهه کشاندن جنبش فلسطین داشته است. این بیانیه مردم فلسطین را لایق آن نمیداند که در جریان تجربه منفی انقلاب 57 قرار گیرند و تن به گنداب حکومت دینی ندهند.
16 – مفهوم دو منسوخ را نخستین بار باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا در سال 2006 در اثری به نام «راهی دیگر» جلو نهاد. او ظهور پدیدهٔ بنیادگرایی دینی را بهعنوان شکلی از تشدید تضاد اساسی عصر سرمایهداری (تضاد میان مالکیت خصوصی و تولید اجتماعی) تحلیل و تأکید کرد که: «آنچه ما در دعوای میان جهادیها و صلیبیهای مَک – جهان mc world میبینیم، جدال دو قشر است که ازنظر تاریخی منسوخ و پوسیدهاند. یکی در بین مردم تحت استعمار و ستم جای دارد و دیگری قشر حاکم بر نظام امپریالیستی است. این دو قطب مرتجع باوجود ضدیتی که باهم دارند، یکدیگر را تقویت میکنند. اگر شما جانب هر یک از این دو پوسیده را بگیرید، دستآخر هر دو را تقویت خواهید کرد. درعینحال که فرمولبندی بالا بسیار مهم است و برای درک قوای محرکهٔ آنچه امروز در دنیا میگذرد حیاتی است، اما روشن است که کدامیک از این دو «تاریخا منسوخ و پوسیده» آسیب بیشتری به نوع بشر زده و تهدید بزرگتری برای بشریت بهحساب میآید: قشر تاریخا منسوخ حاکم بر نظام امپریالیستی و بهویژه امپریالیستهای آمریکایی.»
17 – قابلتوجه است که در مراسم تشیع جنازه داریوش مهرجویی در کنار شعار “زن زندگی آزادی” شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” نیز در مخالفت با اظهارات مرضیه برومند سر داده شد. مخالفت با وی که در خطاب به جمهوری اسلامی گفته بود «با ما خوب باشید. ما هم با شماییم و در کنار شما با اسرائیل و رژیم صهیونیستی هم میجنگیم.» امری درست و عادلانه است اما سردادن چنین شعارهایی قبل از هر چیز ضربه به خیزش “زن زندگی آزادی” و آب بستن به محتوی ترقیخواهانهٔ آن است. این واقعیتی است که با شروع خیزش “زن، زندگی، آزادی” تا حدی چنین شعارهای ارتجاعی کمرنگ شده بودند. نباید فراموش کنیم آنانی که نسبت به ستم دیگران از خود واکنش ندهند نهتنها خود از زیر بار ستم رها نخواهند شد بلکه میتوانند خود به یک ستمگر بدل شوند.
18 – فقدان درک درست از این مسئله میتواند منجر به ارائه راهحلهای غیرواقعی، نیمهکاره و ناقص شود. برخی از نیروهای سیاسی چپ تحت عنوان اینکه جامعه فلسطین قطببندی طبقاتی را از هنوز از سر نگذرانده و مسئله اصلی موجودیت شان بهعنوان یک ملت است، از نیروهایی چون حماس دنبالهروی میکنند. بسیاری از محور مقاومتیها یا دنبالهروانشان اینگونه میاندیشند. در مقابل، نیروهایی نیز هستند که بهظاهر مسائل طبقاتی برایشان از اولویت برخوردار است و فکر میکنند باید به طریقی مسئلهٔ ملی فلسطینیها حل شود تا راه برای مبارزه طبقاتی باز شود. برای مثال شرکتکنندگان در میزگرد “رادیو پیام کانادا” تحت عنوان “برنده جنگ خاورمیانه کیست و جمهوری اسلامی ایران کجا ایستاده است”، بر این راهحل تأکید کردهاند. رضا مقدم از شرکتکنندگان در این میزگرد بیان داشته که باید منتظر گذر از جهان تکقطبی به جهان چندقطبی بمانیم «تا تناسب قوا عوض شود و قدرتهای جهانی پا به میدان بگذارند و راهحلی پیدا کنند که دو طرف در کنار هم زندگی کنند و مبارزه طبقاتی به وسط بیاید نه اسراییلی – فلسطینی.»
نتیجه هر دو راهحل یکی است: سپردن حل مسئله ملی به رهبری و همت بورژوازی. اینان درک نمیکنند که تقدم و تأخری میان ستم ملی و ستم طبقاتی موجود نیست. هردو بخشی جداناپذیر از کلیت زندگی مردم بوده و بخشی از یک مشکل اساسی به نام موجودیت نظام سرمایه داری – امپریالیستی هستند. علیرغم اینکه ستم ملی، فرا طبقاتی است و بر همه اقشار و طبقات یک ملت روا میشود اما راهحل آن کاملاً امری طبقاتی است. به این معنا که کلیه راهحلها از خصلت طبقاتی معین برخوردارند. بدون بحث در مورد “مشکل واقعی چیست؟ راهحل واقعی چیست؟” نمیتوان دریافت که کدام راهحل طبقاتی میتواند نقطه پایانی بر ستم ملی بگذارد. افزون بر این مسئلهٔ ملی را نمیتوان از بستر تاریخی – جهانی جدا کرد. با ظهور امپریالیسم، مسئله ملی دیگر مسئله داخلی کشورهای منفرد نبوده بلکه تابعی از مسئله انقلابهای پرولتری جهانی تبدیلشده و حل تمامعیار آن به مبارزه مستقیم علیه کلیت نظام سرمایهداری – امپریالیستی وابسته است.

فشار بر ستمدیدگان مهاجر افغان بنفع کیست؟ هوشنگ نورائی
فشار بر ستمدیدگان مهاجر افغان بنفع کیست؟
تشنج بین در ماندگان چیزی است که اکنون بخش مهمی از نمایندگان و مدافعان رژیم جبار میـخواهنددر شرایط درماندگی رژیم و فقر و فلاکت گسترده اکثریت.مردم، دامن پزنند. هرچند بخش هائی از رژیم که از نیروی کار ارزان و بدون حقوق و نیز لشکر فاطمیون افغان سود می برند و دسته های خاص تبهکار خود را در افغانستان در خطر می بینند ممکن است با لحن اندکی متفاوت سخن بگویند.
بنا به کلیپ ها و استوری ها و نیز گزارشات منتشر شده و بشدت تحریک آمیز ، در بین بخش هائی از مردم تهیدست و افغانهای پناهنده که از آنها هم تهیدست تر و بی پناه ترند تشنج ایجاد شده است. نیرو های امنیتی رژیم در چنین برهه ای که مردم؛ مردم سراسر کشور بر علیه تبعیض و ستمگری و فقر مبارزه میـکنند چنین تشنجاتی را میـسازند و یا حداکثر بهره برداری را از آنهامیکنند تا مبارزه مردم را به کجراه ببرند. مسلما عده ای از افراد صاحب امتیاز محلی و غیر محلی هم که اغلب با نیروهای امنیتی رژیم نزدیک اند از این نوع تشنجات استفاده می برند و گاه با توطئه چینی دار و ندار آنها را بالا می کشند.
لازم است متوجه بود که آن کسانی که نسبت به افراد و یا گروههائی که در موقعیت ضعیف تری قرار دارند تبعیض و ستم روا می دارند و آنها را مورد آزار و تمسخر قرار می دهند بسادگی متوجه ستم و تبعیض نسبت بخود از جانب عاملان اصلی ستمگری نیستند و در چنان حالتی نمی توانند بر علیه علل اصلی مشکلات خود. بطور جدی مبارزه می کنند. این افراد که خود اغلب ستمدیده اند از ضعف خود به این صورت چشم می پوشند که زیر چتر قدرتمندان می خزند و یا از ادبیات آنها استفاده می کنند تا بصورت پیاده نظام قدرتمندان، مردم ستمدیده مهاجر را که متحد واقعی آنهایند سرکوب کنند. آنها به ریشه مسائل که در روابط قدرت و مناسبات اجتماعی، اقتصادی؛ و سیاسی قرار دارد نمی اندیشند و فقر و بیکاری و درماندگی خود را در حضور همسایه هایی که از آنها وضع بمراتب بدتری دارند جستجو میـکنند و این همان چیزی است که طبقات حاکم وصاحبان قدرت و ثروت و امتیاز میـخواهند، چون نوک تیز حمله را نسبت بخود کاملا منحرف کرده و مردم ستمدیده را تحت عنوان افغانی و بلوچ و سیستانی و کرد و اراذل و اوباش گاه دهاتی و یا کولی و غیره در مقابل هم قرار می دهند.
مردم افغان در ایران با آنکه بعنوان ارزانترین نیروی کار؛نقش بزرگی در ساختن کشور داشته اند ؛ ستم چندگانه ای را بمراتب شدید تر از مردم ستمدیده دیگر “ایران” تحمل کرده و می کنند. اگر حقوق انسانی بخشی از مردم به خاطر جنسیت، طبقه و یا قوم و دین و محیطـ جغرافیائی شان نقض میـشود، پناهندگان افغان هیچ حقوقی ندارند که صحبت از نقض آن بشود چون آنها تماما حتی از نظر فیزیکی هم تحمل نمیـشوند. نباید گذاشت انسانیت و تعهد و مسئولیت انسانی و همنوعی نابود شود و اگر این طور بشود انسان خود را در چاله ای تاریک می اندازد که در آن کشتار و نابودی همدیگر به امری عادی تبدیل میـشود چونکه به این دید دامن زده میـشود که مردم ایران ذاتا بخاطر تصادف محل تولد با مردم افغانستان متفاوتند در حالی که این یک دروغ بزرگ نژاد پرستانه است. نه افغانستان جائی است که آن را با تحقیر نگاه کرد و نه مردم افغان مردمی هستند که کسی نسبت بہ آنها چنان دید بشدت زشت، نژادپرستانه و نفرت آوری داشته باشد. البته همه حق دارند از رژیم سرکوبگر طالبان و حتی رژیم ها قبلی بویژه مجاهدین پرده بردارند چون بهمین مردم ستمدیده ستم و تبعیض روا داشته و آنها را از خانه و کاشانه خود رانده اند. اما نباید دور رفت و دید که مردم ایران گرفتار زور و ستم چه کفتار ی بنام جمهوری اسلامی ایران ، این رژیم فاسد دینی و رانتی سرمایه داری، قرار دارند. ستمگری و تبعیض نسبت به مردم افغان را در هرجابیـکه باشد باید محکوم کرد و برای آنها و همراه با آنها خواهان حقوق برابر و شهروندی شد. نباید گذاشت کسی در دامهای مخرب نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و عده ای از سود جویان که چشم به غارت دارائی اندک آنها دارند بیفتد. شعار این باشد که آنها از مایند و ما باهم و در کنار هم لازم است زندگی کنیم. مسؤل این شرایط ناگوار رژیم جمهوری اسلامی (و طالبان) اند که با فساد و تبهکاری و سرکوب و دشمن تراشی زندگی مردم را به این وضع فلاکتبار در آورده اند. کمبود نان و آذوقه و کار و امنیت یعنی ابتدائی ترین نیاز های انسانی برای زنده ماندن، بیان جنایتی است که این رژیم در این عرصه بمردم روا داشته است. در پایان بیاد داشت که ستمگری نسبت به ستمدیدگان بمعنی ستم بر خویشتن هم هست. در کشوری که آینده خود را بر اساس مناسبات دموکراتیک و عدالت اجتماعی و و رفع تبعیضات از هر نوعی بنا میـکند همه مهاجران و از جمله مهاجران افغان باید بطور قانونی از حقوق برابر وشهروندی برخوردار شوند و همه تبعیضات تحمیلی باید جرم تلقی شده و تحت تعقیب قرار بگیرند.
ایوب حسین بر ( هوشنگ نورائی) لندن- ۲ اکتبر ۲۰۲۳