site loader
2022-10-10 جنبش و یا بزودی شاید انقلاب “برای…” و نقش چپ آزاده شکوهی

جنبش و یا بزودی شاید انقلاب “برای…” و نقش چپ
آزاده شکوهی

جنبش و یا بزودی شاید انقلاب “برای…” و نقش چپ

آزاده شکوهی

امروز بیست‌ و سه روز از آغاز مبارزات مردم در ایران می‌گذرد. مقاله حاضر بررسی موجز و تحلیلی است از شرایط موجود و نقش چپ.

تاریخ روند داده ها را رقم می‌زند. داده های امروز ما چیست؟
*راه اندازان این جنبش نوجوانان و جوانان متولد دهه‌های هفتادو هشتاد هستند. نسلی با ویژگی های خاص خود. بزرگ شده با اینترنت و آموزشهای مدرنیته. نسلی که به همت چپ داخل کشور انواع کتاب‌های فلسفی، جامعه شناسی، سیاسی و… را به زبان فارسی برای خواندن در دسترس داشته و باز هم به همت فعالین داخل با هنر تشکل و سازماندهی آشنا شده است.

* با یک جنبش فمینیستی روبرو هستیم. جنبش فمینیستی که به قول ژیژک در نوع خود بی‌نظیر است چون مردان را هم در برمی‌گیرد و آنها را حذف نمی‌کند. جنبشی که شعار زن، زندگی، آزادی را به شعار محوری خود تبدیل کرده است.

*با این واقعیت روبرو هستیم که شماراعتصابات، خیزش ها و تظاهرات به طور روزمره در حال بالا رفتن است. دیروز شنبه اوج تاکنونی این جنبش را در تمامی شهرهای ایران شاهد بودیم.

*شاهد تداوم حضور در خیابان و دادن شعارهایی همچون “تا انقلاب نکردیم به خونه بر نگردیم” هستیم. مردم روزها در خیابان هستند و شبها روی پشت بامها. مبارزان شب گذشته تا پاسی از شب سنگر خیابان را آگاهانه پاسداری کردند.
*با نسلی آگاه و هوشیار روبرو هستیم. کیفیت شعارها نشان از آگاهی این نسل دارد. شعارهایی همچون” کارگر دانشجو اتحاد، اتحاد” یا “فقر و فساد و بیداد مرگ بر این استبداد” و البته “زن، زندگی ، آزادی”.

*شاهد آن هستیم که سلبریتی ها در سطح ایران و جهان از این جنبش حمایت میکنند. حمایت سلبریتی ها به هر چه بیشتر پخش شدن خبرها و در نتیجه جلب حمایت داخلی و بین‌المللی کمک می‌کند.

*همچنین شاهد حمایت تمامی احزاب مترقی و چپ، اتحادیه های کارگری، معلمان، هنرمندان، وکلا و… در سرتاسر جهان از این جنبش هستیم که باز موجب جلب حمایت بین المللی از سوی طیف متفاوتی می‌شود.
*این جنبش و مبارزات مردم ایران که به سوی انقلاب می‌رود نه تنها در خاورمیانه بلکه در تمامی جهان نور امید تابانده است. در دنیای افسرده و سر خورده از هجوم خشونت بار سرمایه داری نئو لیبرال این جنبش همچون جنبش سال‌های شصت و هفتاد در آمریکای لاتین با خود امید به تغییر آورده است.

ظرفیت این جنبش چه اندازه است؟
کارآیند بودن هر جنبشی متکی به ظرفیتش است.ظرفیت این جنبش در نیروی عظیم نوجوانان و جوانان تازه نفس، در همپیوندی با ملیت ها و قوم‌های ساکن ایران و در پیوند عمیق‌ با فمینیسم و خواسته‌ های جنبش زنان است. ظرفیت این جنبش همچنین در آن است که روشن ساخت امروز دیگر اکثریت عظیم مردم ایران جمهوری اسلامی را نمی خواهند و امروز تنها شعار سرنگونی است که اعتبار دارد.

نقاط ضعف جنبش کدام است؟
در شرایط کنونی (این شرایط می‌تواند دقیقه ای تغییر کند) پاشنه آشیل این جنبش دو مورد است.

اول: عدم حضور و حمایت گسترده آن صد هزار نفری که باید پای در خیابان بگذارند. همراهی اعتصاب کنندگان صنایع بزرگ مثل نفت و ذوب آهن و…
دوم:خلأ رهبری. منظور از رهبری یک بزرگ آقای از فرنگ وارد شده نیست. رهبری یعنی یک رهبری جمعی با حضور فعالین مدنی، حقوق بشری، فعالین زنان، محیط زیست، فعالین تشکلات کارگری، معلمان و ملیت‌های ساکن ایران. همگی از داخل کشور.

نقش چپ
اینجاست که به نقش چپ می‌رسیم. منظور من از چپ آن بخش از چپ است که به سوسیالیسم، فمینیسم و دموکراسی عمیقا باور دارد. چپ سوسیالیست-فمینیست دموکراسی خواه امروز می‌تواند و باید با تمامی قدرت به میدان آید زیرا پلاتفرم این جنبش که در ترانه شروین (که بر اساس توییت‌های مردم ساخته و اجرا شده) فرمول بندی شده، پلاتفرم چپ است. شروین می‌خواند مغزهای پوسیده چپ می‌گوید جمهوری سکولار، شروین می‌خواند “ولیعصر و درختهای فرسوده” چپ می‌گوید یک سیاست درست برای حفظ محیط زیست، شروین می خواند “شرمندگی برای بی پولی” چپ می گوید نظامی مبتنی بر برابری و تامین اجتماعی و عدالت، شروین می‌خواند “کودک افغانی، دختری که آرزو داشت پسر بود” چپ می‌گوید رفع تبعیض از همه شهروندان‌ به دلایل قومی، ملیتی، جنسی، جنسیتی و… و شروین می‌خواند “آزادی” و چپ می گوید دمکراسی و حق آزادی بیان و تشکل.

ترانه شروین که پلاتفرم سیاسی این جنبش شده است، پلاتفرم چپ است. هیچ حزب و جریان دست راستی و محافظه کاری نمی‌تواند به این پلاتفرم پاسخ مثبت بدهد و آن را تحقق بخشد.

یک موقعیت استثنایی برای حضور چپ فراهم شده، باید تیزهوشانه موقعیت را دریابیم و در جهت پیوند دادن این پلاتفرم با جنبش چپ حرکت کنيم. اگر چپ سوسياليست – فمینیست دموکراسی خواه بتواند حول این پلاتفرم خودش را سازماندهی کند آنگاه توان و قدرت وارد شدن در ائتلافات بزرگ را خواهد داشت. ائتلافات موقتی و موضعی. مثلا ائتلاف تا سرنگونی، ائتلاف از سرنگونی تا تشکیل مجلس موسسان و ائتلافات بعدی بر حسب شرایط و موقعیت‌ها.

یک نکته مهم دیگر آنکه چپ سوسیالیست – فمینیست دموکراسی خواه باید بتواند رتوریک ایران دوستی را از سلطنت طلبان و رژیم چنجی ها باز پس گیرد. از تشکیل گروه ۵۳ نفر تا امروز این چپ بوده که برای آزادی و آبادی ایران بدور از شوینیسم فارس محور تلاش کرده است. ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم و باید این را با افتخار فریاد زنیم.

آینده این جنبش به هر شکل ختم شود ما دیگر هرگز به دوران پیش از قتل مهسا (ژینا) امینی باز نخواهیم گشت. آنچه به دست آورده‌ایم اگر در کوتاه مدت به سرنگونی نیانجامد قطعا راه سرنگون کردن رژیم را هموار خواهد کرد.

2022-10-10 خواسته‌‌ای هدف‌مند برای اعتصابات، برای ارتقای جنبش زن، زندگی، آزادی، فرنگیس بختیاری

خواسته‌‌ای هدف‌مند برای اعتصابات، برای ارتقای جنبش زن، زندگی، آزادی، فرنگیس بختیاری

خواسته‌‌ای هدف‌مند برای اعتصابات، برای ارتقای جنبش زن، زندگی، آزادی

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

«غـفلت از جـنبش‌های خـودجـوش، تحقیر آن‌ها و عـدم هدایتشان در مسیری آگاهانه و ارتـقای سـطح آن‌ها بـا قـرار دادنشان در درون سیاسـت، اغـلب می‌تـوانـد پیامـدهای جـدی و خـطرنـاک داشـته بـاشـد… یکی از عـلل کارآمـد شکل‌گیری کودتـاها را بـاید در دسـت ‌کشیدن گـروه‌های مـسئول از هدایت جـنبش‌های خـودجـوش بـه سمت آگاهی و ارتقای آن‌ها به یک عامل مثبت سیاسی جست‌وجو کرد.»- آنتونیو گرامشی

ارتقای خیزش زن، زندگی، آزادی در مسیری آگـاهـانـه، این‌جا و اکنون در گرو آزادی زندانیان سیاسی و پر کردن خلاء رهبری است؛ یک عامل مثبت سیاسی، که در این مرحله می‌تواند مبارزه علیه ستم جنسیتی و مذهبی را با مبارزه علیه ستم طبقاتی و ستم قومی به یک کل واحد فرا برد. تنیدگی مبارزه علیه این چهار ستم و جهت ‌دادن به خشم و نفرت موجود توسط فعالان سیاسی شناخته‌شده، توان واقعاً موجود جنبش اجتماعی برای عدم تکرار انحراف انقلاب سال 1357 است.

ظرفیتِ خودگستری جنبش زن، زندگی، آزادی

«شکوفایی انسان، رها از همه‌ی بندهای سلطه و استثمار نژادی، قومی، طبقاتی و جنسی، شرط شکوفایی همگان است.»

در خیزش اخیر، چهار ویژگی مرتبط با زیست مهسا، ستم جنسی، ستم قومی، ستم مذهبی (شیعه ‌نبودن) و ستم طبقاتی (فرودست ‌بودن) موجب سراسری‌ شدن آن، بیش‌تر بین نوجوانان اقشار میانی جامعه و کم‌تر نوجوانان به‌حاشیه‌رانده‌شده‌ است، موضوعی که از اهمیت وافر آن نمی‌کاهد.[1] پیشرو بودن دختران نوجوان در این خیزش، شرکت پسران دوشادوش آن‌ها و فریاد درد مشترک در خیابان و تويیت‌ها، از فمنیسمِ معطوف به‌ ستم مختص به ‌زن فرا رفته‌ است. به‌طوری‌که معترضان[2] مرد و زن، پیر و جوان، کرد و فارس و عرب در نفی اجبار و الزامات قدرت حاکم نسبت به زن، خواسته و ناخواسته، رهایی خود را می‌یابند. جنبشی خودانگیخته که «ناگهان دوباره تا سطح بالا آمده و منفجر شده … به این دلیل که فلاکت مفرط، یا سرکوب تحقیرآمیز نه تنها اقتصادی بلکه سیاسی نیز، چنان فریاد بلندی از هر یک از قربانیانش برآورده که تمام قربانیان فریاد یک‌دیگر را می‌شنوند… خودانگیختگی توده‌ها موتور کنش انقلابی است.»

انـفجارهـای سیاسی مـانـند جـنبش زنـان ایران یا جـنبش اقـوام ــ روژاوا، عـفرین ــ و یا جنبش سیاهان، همه، خیزش‌هایی ضد سلطه و استثمار هستند و ظرفیت خودگستری آن‌ها به فرای مرزها، می‌توانـد زنجیره به‌هم‌بافته‌ی سلطه واستثمار مذهبی، جنسیتی، نژادی و طـبقاتی را حلقه به حلقه فعال کرده، بـه ‌سـوی عـدالـت اجـتماعی راه جوید. این جنبش‌ها در مسیر تکاملی‌شان می‌توانند از مـنشاء و هـدف اولیه‌شان فـرا روند و بـا ارتـقا بـه سـطح بنیادی‌تـر از مـبارزه، توان گذار به جامعه‌ی آزاد انسانی را بیابند. جنبش نفی حجاب، یکی از این جنبش‌هاست که با به چالش‌کشیدن هستی ایدئولوژی حاکم، ابعادی چنان گسترده یافته که قادر است پایه‌های هویتی را که بستر اجتماعی و تاریخی این ایدئولوژی در منطقه است به ‌لرزه درآورد.[3] دختران جوان با جسارت و شهامت و سراپا خشم، قیامی را شعله‌ور کرده‌اند که پس از دهه‌ها بنیادگرایی، قتل و وحشت، نور امید و شادی به خاورمیانه می‌فرستد و خودگستری و خودزایندگی پراتیک، مرزها را پشت سر گذارده از محدوده‌ی جغرافیایی و فمنیستیِ صرف فرا رفته، در حال ورق ‌زدن تاریخ جهان است نه فقط به دلیل گستردگی جغرافیایی و استمرار آن، بیش‌تر از آن رو که راهی نو برای همبستگی جهانی علیه سلطه و ستم گشوده ‌است، تحولی تاریخی و بس مهم. روزنه‌ای در سویه‌ی چشم‌انداز تاریخی.

نوجوانان، معترض و شجاع در محاصره ایدئولوژی «براندازی» سریع

نوجوانان شگفت‌انگیزی که جرقه این تحول را زدند، ویژگی تاریخی منحصربه‌فردی دارند. این ویژگی با توصیف ایدئولوژیک دهه‌ی هشتادی، عامداً نادیده گرفته می‌شود. آن‌ها گرچه متولد اواخر دهه‌ی 70 و دهه‌ی 80 هستند اما در بستر اینترنت و مبارزه‌ی طبقاتی مستمر دهه‌ی اول قرن 21 رشد کرده‌اند و خود محصول تاریخی اوج‌گیری مبارزه‌ی طبقاتی، قومی، جنسیتی و نژادی دهه‌ی گذشته در جهان و ایران هستند. طبیعی بود فرزند زمانه‌ی خود شوند چنان‌که می‌بینیم. آن‌ها نهال‌های دهه 90 هستند، باروت خشم و عصیان، فرزندان اعتراض، فریاد و حق‌خواهی هر روزه که بر دوش زندانیان سیاسی، فعالان زن و مرد، مهساهای در بند بالیدند و روحیه‌ی اعتراض در آنان نهادینه شده است. آن‌ها مثل عموم انسان‌ها بسته به موقعیت‌ها و شرایط زیست و ظلمی که دیده‌اند وارد عرصه‌های مختلف اعتراض می‌شوند. نوجوانان ما که درد و آزار بنیادگرایان ضدزن را هر روز می‌کشند، مبارزه برای آزادی زن و آزادی مذهب فعالشان کرده است. آن‌ها معترضانی بی‌باک و جسور هستند و انرژی فوق‌العاده‌ای دارند، ولی صبر ندارند، دنبال نتایج سریع هستند و در غیاب راهبران آزموده در گردباد خواسته‌های جهت‌داده‌شده رسانه‌ای به سرعت تهیج و گرفتار می‌شوند.

اکنون و این روزها جادوی «براندازی» سریع اکثریت نوجوانان را تسخیر کرده است. آن‌ها سوار امواج شده‌‌، با تشویق و هلهله‌‌ی رسانه‌های بورژوازی، در خلسه‌ی سلب قدرت حاکمان به هر سو می‌‌روند، سیزیف‌وار دور خود می‌چرخند، دستگیر و کشته می‌شوند، اما هدف معین قابل وصول ندارند. گرچه از نظر جغرافیایی همه جا هستند ولی از نظر کمی هم‌چنان در اقلیتند و هنوز نتوانسته‌اند کارگران را به میدان بکشانند، نتوانسته‌اند اعتماد کارگران به‌حاشیه‌رانده را جلب کنند. نوجوانان غیور ما فرمان اعتصاب و انقلاب به کارگرانی می‌دهند که اکثراً کنار ایستاده‌اند و نوجوانان را چون فرزندانشان ناپخته می‌دانند، هم‌دردی می‌کنند اما ورود نابهنگام به میدان نبرد را پذیرا نیستند و تا لحظه‌ی نوشتن این مقاله، هنوز این جنگ را جنگ خود نمی‌دانند. پیرها چون نگارنده تجربه‌ی انقلابی شکست‌خورده دارند، گوادلوپ را به یاد می‌آورند، «فعلاً شاه برود» به یاد می‌آورند،. مسن‌ها و جوان‌ترها دو دهه جنگیده‌اند، به نقاط قوت و ضعف‌ خود آشنایند و در غیاب فرماندهان آشنای دیروز، هنوز به میدان جدید جنگ باور ندارند. دانشجویان آگاه‌ترند، می‌دانند اگر وارد میدان نشوند، امکان دارد غافله را کلاً ببازند. به‌نظر می‌رسد اندرز گرامشی را پذیرفته‌اند که: عدم«هدایت جـنبش‌های خـود‌جـوش بـه سمت آگاهی» می‌تواند خطرناک باشد. ‌از روز شنبه وارد میدان مبارزه‌ی زن، زندگی، آزادی شده‌اند. امید داشته ‌باشیم کارگران و معلمان نیز به این نوجوانان بپیوندند اما، حتی اگر آن‌ها هم اعتصاب کنند، در غیاب راهبرانشان، خطرات در کمین جنبش بدون سر رفع نمی‌شود، شاید کاسته شود. تنها با توان انقلابی دهه‌ی 90 می‌توان بر این گردباد سوار و این انرژی بی‌مهابا را از محاصره‌ی ایدئولوژیک بورژوازی رهانید.

چرا شعار آزادی زندانی سیاسی محوریست

امروز‌، جامعه از اقلیتی کنش‌گر که هم‌‌صدا حضور مادی در مبارزات داشته باشند، شناخته شده و مورد اعتماد مردم باشند، محروم است. در غیاب چنین نیروی، فرزندان ما که در کلاس درس مبارزه‌ی دختران انقلاب، معلمان، دانشجویان و کارگران در دهه‌ی 90 بزرگ شدند، تنها و بدون آموزش‌دهندگان و رشددهندگان ‌خود، بدون راهبران آن دهه‌ و بدون هرگونه تکیه‌گاهی در عرصه‌ی مبارزه تنها مانده‌اند. لشکری را مانند که فرمانده ندارد اما زیر رگبار دشمن، چاره‌ای جز دفاع از خود نیز ندارد. هم‌زمان ایدئولوژی بورژوازی از تلویزیون‌های فارسی‌زبان فرامرزی، رسانه‌های دموکراسی پارلمانی تا سلبریتی‌ها و قدرت‌مندانِ سیاست آن‌ها را محاصره‌ کرده‌اند و برای تکرار بهارعربی دیگری، تصاویر بهمن 1357 را در راستای «براندازی» سریع آن روزها در باورها می‌نشانند. ایدئولوژی «انقلاب بدون رهبر»، در خلاء رهبری، رهبر می‌سازد و ایدئولوژی «براندازی» سریع، با ممانعت از تکوین مبارزات و سازمان‌یابی مردم، از آستین خود دیکتاتور مدرن بیرون می‌آورد. در چنین شرایطی آن حلقه‌ی تعیین‌کننده که می‌تواند خلاء راهبری را کمابیش پر نموده با دادن توان انقلابی به جنبش، تهاجم ایدئولوژیک موجود به نوجوانان را کم‌رنگ کند، فعالانی هستند که در دو دهه‌ی گذشته بستر رشد این نوجوانان را فراهم کردند، فعالانی که با جان‌فشانی، شکنجه و زندان سکوت نکردند و با تلاش برای سازمان‌یابی همکارانشان، موفق شدند ضرورت تشکل‌های مستقل از کانون‌های صنفی تا سندیکاها و مجامع عمومی را میان مردم ببرند. آن‌ها سال‌ها زندان رفتند و بزرگ‌شدن فرزندانشان را ندیدند، زیر شکنجه با آبروی‌شان بازی شد، خانواده‌شان از نان شب محروم شدند. اما پای بر زمین واقعیت‌های موجود در میدان ماندند و هرکدام در حوزه‌ی مبارزاتی خود شناخته ‌شده، اعتماد مردم را به دست آوردند. آن‌ها، فعالان زنان، کارگری، قومی و مذهبی، حتی حامیان محیط زیست در این روزها همگی در تبعید و زندان‌اند و حتی از دیدن زمین بارور شده‌ی خود که محصولش نوجوانانی چنین بی‌باک هستند محرومند. در صورتی‌که در واقعیت، در ذهن جامعه وجود دارند. مردم در این 20 سال آن‌ها را شناخته‌اند به آن‌ها اعتماد دارند و فقط صدای آن‌ها را خواهند شنید.

سیاست آن‌ها

«هر خیزش اجتماعی ــ حتی زمانی‌که بتوان جرقه‌ی برافروزنده‌ی آن را بی‌اماواگر طرح و توطئه‌ی مشخص نیروهایی معین یا نقشه‌ها و آمال اهورایی یا اهریمنی دوستان و دشمنان آن دانست ــ بدون تضادها و کشاکش‌های ژرف در ریشه‌های واقعیت اجتماعی و تاریخی آن خیزش، هرگز روی نخواهد داد.»

تضادها و کشاکش‌های ژرف اقتصادی، سیاسی در هر جامعه عموماً بر سیاست‌مداران آشکارتر از مردم است. آن‌ها پس از اتمام کرونا و رکود موقت اعتراضات، منتظر برآمد دیگری در جای‌جای دنیا بودند. اتاق‌های فکر آن‌ها می‌دانستند جنبش را سر تسلیم و کرنش نیست، سیاست‌مداران ایران نیز از ماه‌ها قبل به تدارک مقابله نشستند و نهایتاً اجرای گام‌به‌گام سرکوب سیستماتیک سال‌های 58 الی 60 را تنها راه نجات خود یافتند، اجراکننده‌ی آن سرکوب را در رأس دولت نشاندند تا تاریخ را تکرار و اقتدار نظام در سرکوب مبارزات علیه سلطه و استثمار را تضمین مذاکرات هسته‌ای و بقای خود کنند. سرکوب‌کنندگان بر آن شدند با روش‌های استالینی لیدرها را جدا، فعالان را به بند بکشند، بدنه‌ی جنبش را از راهبرانش محروم سازند و با بمباران کردها، چون شهریور 58، باز هم خون کرد دلیر را چاشنی دفاع از «تمامیت میهن»، «امنیت» و تفرقه کنند. با همین سیاست از آعاز سال 1401 سلبِ سرِ جنبش گام‌به‌گام جلو رفت. در آن ماه‌ها که موش کور جسور تاریخ حفاری‌اش رو به پایان بود و نوجوانان تاریخ‌ساز ما می‌رفتند روزنی رو به نور بگشایند، تمامی فعالان سیاسی زن و مرد، معلم، دانشجو و کارگر، بدون استثناء تمامی رهبران با تجربه که ماحصل دو دهه مبارزه طبقاتی بودند، دستگیر، ‌زندان و تبعید شدند. سیاستی که این روزها نیز ادامه دارد، شناسایی لیدرهای تظاهرات و دستگیری شبانه‌ی آن‌ها. جداکردن و به بندکشیدن کامل سرِ جنبش اعتراضی، هدیه‌ای بود که به رسم ملاقات شاهان، پشتوانه‌ی مذاکرات رئیسی برای اثبات قدرت نظام در سرکوب و ممانعت از تکثیر ظرفیت ضدسرمایه‌دارانه‌ی جنبش در منطقه گردید. اگر نمایندگان سیاسیِ سرمایه فرش قرمز زیر پایش انداختند و با زهرخند به اعتراضات، بر سکوی بین‌المللی نطق و خطابه دعوتش کردند از آن روست که با دست پر وارد میدان مذاکره شده بود. برای تداوم قدرت سرمایه، بمب اتمی و انرژی هسته‌ای منبع سود و رقابت است و خطر حیات و ممات آن نیست. آن‌چه همیشه خطر است و در بحران‌های اقتصادی، سیاسی در هر منطقه جغرافیایی خطرش دوچندان می‌شود مبارزات رهایی‌بخش مردم و فعالانی‌ست که توده‌پذیرند و این مبارزات را جهت می‌دهند. بدیهی‌ست اگر این منطقه در قلب خاورمیانه باشد و پیشینه‌ی یک دوره‌ی انقلاب شورایی را نیز داشته باشد، از بمب اتم برای سرمایه خطرناک‌تر است، چون می‌تواند کل منطقه را متأثر کند. شاهدیم که قتل مهسا و پی‌آمدهای غیرقابل پیش‌بینی آن چاشنی یک بمب مبارزاتی علیه سلطه و استثمار جنسیتی شد که توان فعال‌کردن سایر بمب‌های مبارزاتی در خاورمیانه را نیز دارد. نمایندگانِ سرمایه در غرب و شرق، که در بهره‌برداری از فرصت‌ها گرگ باران‌دیده شده‌اند، مذاکرات را ادامه می‌دهند. استفاده حداکثری از حُکام وحشت‌زده‌ ایران، در همان حال محکومیتشان در دادگاه آبان یک اتفاق ساده نیست. همان‌طور که ژانویه‌ی 1919 آلمان یک اتفاق ساده نبود. امپراتورها، عـلی‌رغـم تمامي رقابت‌هایشان، هوشـیار و بـیدار آماده شده‌اند با گذشتن از روي جسد حاکمان، بمب مهسا را خنثی نمایند. مبادا، مبادا این رژیم خون‌خوار قبل از سقوط، 67 دیگری با آن‌ها معامله کند!! و جزیره‌ی ثبات را برای حاکمان بعد هموار کنند. خرس قطبی هم از این معامله بار خود را می‌برد. این خرس نیز می‌داند بمب مبارزه علیه سلطه و استثمار زیر پای خودش قرار دارد، نمی‌گذارد کلاهش را باد ببرد. همه‌ی مدعیان آزادی و نیروی چپ در برابر این مبادا، روزی باید پاسخ‌گو باشند.

پشـت خیزش زیبا و قدرت‌مند این روزها، راهبران مردم را به بند کشیده‌اند و با سرکوب ایدئولوژیک پردامنه، تلاش می‌کنند این خیزش را از جنبش انقلابی پرتوان دهه‌ی گذشته منفک و مانع اعتلایش شوند. بلاشک نگارنده متهم به نگاه توطئه‌گرانه خواهد شد. چه باک! تـوانـایی مـا و بیش‌تر وظیفه مـا شـرکت فعالانه در این خیزش و نقد ایدئولوژی‌هاست و نه انکار آن‌ها!

سیاست ما

مهمترین وظیفه‌ی «رهبری» در دوران اعتصاب توده‌ای مبتنی است بر وضع ‌کردن شعار مبارزه، جهت دادن به مبارزه، تنظیم کردن تاکتیک مبارزه‌ی سیاسی؛ به شیوه‌ای که در هر فاز و در هر لحظه از نبرد، تمام نیروی پرولتاریایی که پیش‌تر در مبارزه درگیر و به عرصه‌ی نبرد پرتاب شده، متحقق شود و به فعلیت درآید. تاکتیک‌… نباید هرگز پایین‌تر از سطح رابطه‌ی قوای فعلی باشد، بلکه برعکس، باید از این سطح گذر کند»- روزا لوکزامبورگ

در این طوفان بزرگ، در این روزها، که نیروی چپ نیز‌‌‌‌‌ مانند همه‌، پس جنبش زن، زندگی، آزادی روان است و امواج شدید آن همه را بهت‌زده کرده است. شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد نیز، زیر این امواج و پشت هلهله‌ی رسانه‌ها از چشم‌ها پنهان مانده است. نیروی محرکه‌ای که باید پشت زندان‌ها تجمع کند و فریاد بزند مهساهای ما را آزاد کنید در کف خیابان انرژی خود را مدام خالی می‌کند. ترکیدن بغض چهل‌ساله، چنان خشمی در این خاک رها کرده که به نظر نگارنده از برآمد 1905 شوروی یا هر خیزشی در قرن بیستم تاکنون فراتر می‌رود. بریدن زنجیرها و فریادها، جنبش اسپارتاکوس را تداعی می‌کند. استمرار و اعتلای این خیزش خودانگیخته و خودگستری آن در خاورمیانه وقتی می‌تواند راهی نو برای اعتلای مبارزه‌ی رادیکال علیه سلطه و استثمار در جهان بگشاید که در گرداب مهلک شور و هیجان خودرهبری منحرف نشود. در این فضا و موقعیت، بیانیه‌ها و شعارهای نیرو چپ نیز در دریای گفته‌ها، نوشته‌ها و صداها محو می‌شود و جز معدودی گوش شنوا به آن‌ها ندارند. تنها نیرویی که امکان دارد صدایش شنیده شود فعالان سیاسی خود مردم هستد. لایک، تو‌ئیت و صدای آن‌هاست که بیانیه‌ها و رهنمودها را به نیروی مادی تبدیل می‌کند و موج‌ها را در مسیری دیگر می‌اندازد. آزادی زندانیان سیاسی، جهانی‌ کردن این خواسته، جهت دادن تظاهرات به سوی زندان‌ها، پیوستن قلب تپیده‌ی جنبش به سر خود جهت ادامه و تکوین مبارزه‌ی محوری‌ترین راهبرد در این مرحله جنبش است. آزادی زندانیان سیاسی و پرکردن خلاء یک «اقلیت کنش‌گر»، توان انقلابی وارد جنبش می‌کنند، توانی که ریشه در تاریخ جنبش اخیر دارد و بعید نیست ترک‌تازی دموکراسی پارلمانی در گوشه و کنار جهان را تحت‌الشعاع قرار دهد.

از طرف دیگر نفس طرح شعار آزادی زندانیان سیاسی:

ظرفیت بسیار برای فراخوان اعتصابی هدف‌مند برای دانشجویان، معلمان و کارگران دارد این شعار بر تأمل و احتیاط آن‌ها غلبه و آنان را برای آزادی همکارانشان به عرصه‌ی مبارزه‌ی هدف‌مند جلب می‌کند. شکی نیست که اعتصاب توده‌ای، با فراخوان ما یا هر گروهی شکل نمی‌گیرد، بلکه چیزی است که به وقوع می‌پیوندد. اما تشخیص وقوع آن و جهت‌دادن اهدافش فرصتی تکرارنشدنی‌ست. به کمک‌طلبیدن اعتصاب برای نجات ده‌ها مهسای در بند که زندگیشان در خطر مرگ لحظات سقوط رژیم است، حتی اگر پاسخ نگیرد، مسئولیت تاریخی ماست.
تمرکز جنبش بر امتیازگرفتن از رژیم برای آزادی زندانیان سیاسی، هدف مشخص ایجاد می‌کند، تظاهرات روزمره را جهت می‌دهد و انرژی این تظاهرات را به جای هرز رفتن در خیابان و ناامید ‌شدن در اطراف زندان‌ها می‌کشاند، جبهه‌ی مبارزان رادیکال را تقویت و فضای موجود را دگرگون می‌کند.
نیروی چپ، مبارزان قومی و زنان رادیکال، فردی و گروهی، در ایران و در جهان، متحد و یک‌پارچه در شعارها و پلاکاردها در داخل و خارج کشور، در توئیت و پست و… می‌توانند، خواسته‌ی مشخص و هدف‌مند «آزادی زندانی سیاسی» را مطرح و کارگران، دانشجویان و معلمان، احزاب چپ فرامرزی، روشن‌فکران رادیکال جهان و یا خاورمیانه را برای آزادی آن‌ها و حفاظت از جانشان به اعتصاب یا هرگونه کنش مناسب فراخوان دهند. می‌توان امیدوار بود با هدف مشخص و موثرِ «آزادی زندانیان سیاسی»، جنبش زن، زندگی، آزادی را در این مرحله، از جادوی «براندازی»ِ سریع آزاد گردد. سرکوب ایدئولوژیک آن کم‌رنگ شود و انرژی تعین‌کننده‌ی آن برای تشکل شوراها و تشکل‌های منطبق با شرایط، کارا گردد. هم‌هنگام نیروی چپ با غلبه بر پراکندگی موجود قادر خواهب بود از انزوا خارج شود.
یاداشت‌ها

[1].‌ در مقاله‌ی درجه‌‌ی «رهایی زنان معیار رهایی همگان» دیدگاه خود را در این باره مفصلاً نوشته‌ام: «به‌رغم درهم‌تنیدگی ستم جنسیتی و ستم طبقاتی و غیرممکن بودنِ رهایی کامل زنان در چهارچوب مناسبات سرمایه‌داری، تبعیض جنسیتی را نمی‌توان کلاً به ‌تبعیض طبقاتی، و مبارزات آزادی‌خواهانه زنان را به‌ مبارزات طبقه‌ی کارگر محدود کرد. این مبارزات، بسته به ‌سطح رشد مناسبات سرمایه‌داری و ناهم‌گونی قومی و مذهبی، در بخش‌های متناقض و سطوح متفاوتی بروز خواهد یافت … صرفاً محدود به ‌زنان کارگر یا محوریت کار خانگی و کار دستمزدی نیست. اقشار مختلف جامعه زنان در هر کشور به‌مثابه یک کل بر یک‌دیگر تأثیر می‌گذارند و به‌نوبه‌ی خود از کل تأثیر می‌پذیرند. مبارزات زنان ممکن است در بخش‌های مختلفی بروز ‌کند، تأثیر این بخش‌ها بر یک‌دیگر در هر دوره‌ی تاریخی به ‌تغییراتی در کل مبارزات زنان منجر می‌شود که قابل استناد به ‌قشر معینی از زنان نیست. بنابراین هر جنبه از جامعه‌ی زنان باید به‌طور انضمامی و در بستر تاریخی‌اش، و با احتساب ماهیت پویای هر واقعیت اجتماعی، درک شود.»

[2].‌ عامدانه بر معترضان تاکید شده است. چون به‌رغم تبلیغات رسانه‌های فرامرزی، خیزش جاری گرچه سراسری‌ست اما کارگران بلاخص کارگران رسمی هنوز در این خیزش حضور پررنگ ندارند هر چند با آن به‌طرق مختلف هم‌دردی می‌کنند. حتی معلمان نیز با احتیاط اعلام تعطیلی کردند. به نظر می‌رسد کارکرد رسانه‌های ایدئولوژیک در این مورد نتیجه‌ی عکس گذارده است. طبق صحبت با برخی همشهری‌های کشاورز و کارگر هم‌چنین کارگران جوان تماشاچی، ترس بی‌کار شدن یا دستگیر شدن مانع حضورشان در تظاهرات نبود. دو دلیل بیش‌تر شنیدم: حالا بچه‌ها برای ما تعین تکلیف می‌کنند و «گرسنه نیستند، درد آن‌ها، درد ما نیست.»

[3].‌ در سال 1396 در مقاله‌ی «ما ابزار نیستم، ما انسانیم» با تیتر دومِ «کیفرخواست دختران خیابان انقلاب، ناقوس مرگ بنیادگرایی در منطقه» خیزش امروز را پیش‌آمدی ناگزیر نوشته بودم. ناقوسی که صدایش را این روزها همه شنیده‌اند. بهمن 1396 مقاله در رادیو زمانه با نام مستعار ققنوس منتشر شد.