site loader
2023-10-09 فشار بر ستمدیدگان مهاجر افغان بنفع کیست؟ هوشنگ نورائی

فشار بر ستمدیدگان مهاجر افغان بنفع کیست؟ هوشنگ نورائی

فشار بر ستمدیدگان مهاجر افغان بنفع کیست؟
تشنج بین در ماندگان چیزی است که اکنون بخش مهمی از نمایندگان و مدافعان رژیم جبار میـخواهنددر شرایط درماندگی رژیم و فقر و فلاکت گسترده اکثریت.مردم، دامن پزنند. هرچند بخش هائی از رژیم که از نیروی کار ارزان و بدون حقوق و نیز لشکر فاطمیون افغان سود می برند و دسته های خاص تبهکار خود را در افغانستان در خطر می بینند ممکن است با لحن اندکی متفاوت سخن بگویند.
بنا به کلیپ ها و استوری ها و نیز گزارشات منتشر شده و بشدت تحریک آمیز ، در بین بخش هائی از مردم تهیدست و افغانهای پناهنده که از آنها هم تهیدست تر و بی پناه ترند تشنج ایجاد شده است. نیرو های امنیتی رژیم در چنین برهه ای که مردم؛ مردم سراسر کشور بر علیه تبعیض و ستمگری و فقر مبارزه میـکنند چنین تشنجاتی را میـسازند و یا حداکثر بهره برداری را از آنهامیکنند تا مبارزه مردم را به کجراه ببرند. مسلما عده ای از افراد صاحب امتیاز محلی و غیر محلی هم که اغلب با نیروهای امنیتی رژیم نزدیک اند از این نوع تشنجات استفاده می برند و گاه با توطئه چینی دار و ندار آنها را بالا می کشند.
لازم است متوجه بود که آن کسانی که نسبت به افراد و یا گروههائی که در موقعیت ضعیف تری قرار دارند تبعیض و ستم روا می دارند و آنها را مورد آزار و تمسخر قرار می دهند بسادگی متوجه ستم و تبعیض نسبت بخود از جانب عاملان اصلی ستمگری نیستند و در چنان حالتی نمی توانند بر علیه علل اصلی مشکلات خود. بطور جدی مبارزه می کنند. این افراد که خود اغلب ستمدیده اند از ضعف خود به این صورت چشم می پوشند که زیر چتر قدرتمندان می خزند و یا از ادبیات آنها استفاده می کنند تا بصورت پیاده نظام قدرتمندان، مردم ستمدیده مهاجر را که متحد واقعی آنهایند سرکوب کنند. آنها به ریشه مسائل که در روابط قدرت و مناسبات اجتماعی، اقتصادی؛ و سیاسی قرار دارد نمی اندیشند و فقر و بیکاری و درماندگی خود را در حضور همسایه هایی که از آنها وضع بمراتب بدتری دارند جستجو میـکنند و این همان چیزی است که طبقات حاکم وصاحبان قدرت و ثروت و امتیاز میـخواهند، چون نوک تیز حمله را نسبت بخود کاملا منحرف کرده و مردم ستمدیده را تحت عنوان افغانی و بلوچ و سیستانی و کرد و اراذل و اوباش گاه دهاتی و یا کولی و غیره در مقابل هم قرار می دهند.
مردم افغان در ایران با آنکه بعنوان ارزانترین نیروی کار؛نقش بزرگی در ساختن کشور داشته اند ؛ ستم چندگانه ای را بمراتب شدید تر از مردم ستمدیده دیگر “ایران” تحمل کرده و می کنند. اگر حقوق انسانی بخشی از مردم به خاطر جنسیت، طبقه و یا قوم و دین و محیطـ جغرافیائی شان نقض میـشود، پناهندگان افغان هیچ حقوقی ندارند که صحبت از نقض آن بشود چون آنها تماما حتی از نظر فیزیکی هم تحمل نمیـشوند. نباید گذاشت انسانیت و تعهد و مسئولیت انسانی و همنوعی نابود شود و اگر این طور بشود انسان خود را در چاله ای تاریک می اندازد که در آن کشتار و نابودی همدیگر به امری عادی تبدیل میـشود چونکه به این دید دامن زده میـشود که مردم ایران ذاتا بخاطر تصادف محل تولد با مردم افغانستان متفاوتند در حالی که این یک دروغ بزرگ نژاد پرستانه است. نه افغانستان جائی است که آن را با تحقیر نگاه کرد و نه مردم افغان مردمی هستند که کسی نسبت بہ آنها چنان دید بشدت زشت، نژادپرستانه و نفرت آوری داشته باشد. البته همه حق دارند از رژیم سرکوبگر طالبان و حتی رژیم ها قبلی بویژه مجاهدین پرده بردارند چون بهمین مردم ستمدیده ستم و تبعیض روا داشته و آنها را از خانه و کاشانه خود رانده اند. اما نباید دور رفت و دید که مردم ایران گرفتار زور و ستم چه کفتار ی بنام جمهوری اسلامی ایران ، این رژیم فاسد دینی و رانتی سرمایه داری، قرار دارند. ستمگری و تبعیض نسبت به مردم افغان را در هرجابیـکه باشد باید محکوم کرد و برای آنها و همراه با آنها خواهان حقوق برابر و شهروندی شد. نباید گذاشت کسی در دامهای مخرب نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و عده ای از سود جویان که چشم به غارت دارائی اندک آنها دارند بیفتد. شعار این باشد که آنها از مایند و ما باهم و در کنار هم لازم است زندگی کنیم. مسؤل این شرایط ناگوار رژیم جمهوری اسلامی (و طالبان) اند که با فساد و تبهکاری و سرکوب و دشمن تراشی زندگی مردم را به این وضع فلاکتبار در آورده اند. کمبود نان و آذوقه و کار و امنیت یعنی ابتدائی ترین نیاز های انسانی برای زنده ماندن، بیان جنایتی است که این رژیم در این عرصه بمردم روا داشته است. در پایان بیاد داشت که ستمگری نسبت به ستمدیدگان بمعنی ستم بر خویشتن هم هست. در کشوری که آینده خود را بر اساس مناسبات دموکراتیک و عدالت اجتماعی و و رفع تبعیضات از هر نوعی بنا میـکند همه مهاجران و از جمله مهاجران افغان باید بطور قانونی از حقوق برابر وشهروندی برخوردار شوند و همه تبعیضات تحمیلی باید جرم تلقی شده و تحت تعقیب قرار بگیرند.
ایوب حسین بر ( هوشنگ نورائی) لندن- ۲ اکتبر ۲۰۲۳

2023-09-26 جنبش انقلابی مردم ایران -قسمت یازدهم  – چپ ها یا پنجاه و هفتی ها چه کسانی هستند ؟!

جنبش انقلابی مردم ایران -قسمت یازدهم – چپ ها یا پنجاه و هفتی ها چه کسانی هستند ؟!

گفتگوی محفلی، مجازی جنبش انقلابی مردم ایران -قسمت یازدهم – چپ ها یا پنجاه و هفتی ها چه کسانی هستند ؟!

ما کیستیم ؟ – وارثان خون و شهادت
عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال ۱۳۵۷ مشارکت فعال داشتند و تقاص ان را با بیش از ۵ سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال ۱۳۷۸ فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند . ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جمبش ۱۳۸۸ توانستیم شعار “مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای ” را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و ساختار جاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام می‌کند و هزاران زن در آن به‌خاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه به‌قتل رسیده‌اند. ده‌ها هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سال‌خورده در دهه ۶۰ به‌خاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار بجائی رسید که آیت اله منتطری که خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و به‌گفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتل‌عام شده‌اند. براساس اسناد و گزارش‌های موثق زندانیان سیاسی در گروه‌های شش نفره یا بیش‌تر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده می‌شدند و پیکرهای آنان نیز توسط کامیون‌ها منتقل و در گورهای دسته‌جمعی به‌ویژه در خاوران دفن شدند.در طول دهه‌های گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و ده‌ها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این مجازات‌های روش‌های دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میله‌های فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم، محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به انفرادی نیز در زندان‌های ایران استفاده می‌شود.
براساس گزارش‌های متعدد و مکرر منتشر شده بازداشت‌شدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوء‌استفاده جنسی و سایر شکنجه‌های غیرانسانی قرار داشتند. هم‌چنین در سال‌های نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران «باکره» را قبلا از اعدام به «عقد» پاسداران درمی‌آورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بی‌گناه به‌شمار می‌رود، اگر اعدام شود، به بهشت می‌رود. بنابر این طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام شده بودند، در شب پیش از اعدام آن‌ها را اجبارا به عقد‌(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران دیگر زندان در می‌آوردند تا با تجاوز از آن‌ها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته می‌شود دختر بچه‌هایی را که می‌کشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی می‌بردند و یا کله قند و می‌گفتند دختر شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضی‌ها پول گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است.
ما عامدانه در بیشتر بیانیه ها مقدمه بالا را درج کرده ایم تا نسل جوان بیادآورد با نسل قبلی او چه کرده اند و بداند که اعمال وحشیانه رژیم و پاسداران چماق بدست حافظ رزیم توتالیتر مذهبی در جنبش اخیر را قبلا با کشتارو تجاوز وشکنجه را با نسل قبلی آموخته بوده اند لذا برای همین کرارا تاکید داشته ایم جنبش زن ، زندگی ، آزادی علاوه بر ویژه گی های منحصر به فرد خود وارث جنبش های قبلی به ویژه جنبش دهه شصت بوده است چرا که اگر از سالهای شصت به بعد شاهد برخی مداراهای مقطعی هم در برخی مسائل اجتماعی بوده ایم به یمن مقاومت ، شهادت و شکنجه هزاران اسیر زندان های جمهوری اسلامی در دهه شصت بوده است چرا که در غیر این صورت رژیم جمهوری اسلامی و اندیشه ناب خمینی از همان روز نخست دارای مختصات طالبان شیعی بود اما زیرساخت و روبنای اجتماعی ایران مشابه افعانستان نبود که به سادگی اجازه استقرارحکومت طالبان سیعی در ایران را بدهد .تجربه جنبش های اجتماعی در همه کشورهای نظیر ایران موید آن است که چنانچه مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است .خیزش چندماهه اخیر جوانان که با شعار «زن، زندگی، آزادی» از خیابان ها شروع و پرتوان تا دامنه البرز طنین یافت در فراسوی تکامل خود به شعار سرنگونی نظام و مرگ بر دیکتاتور تکوین یافت. سرعت و شتاب خیزش آنرا به یک جنبش سراسری با مشخصات ومختصات انقلابی تبدیل و علاوه بر شکست سکون معنی دار جامعه چهره وصف بندی نیروهای طبقاتی را دگرگون نموده است. چرائی انتخاب خیابان در جوامع دیکتاتوری محرزاست زیرا وقتی در یک جامعه بسته سیاسی مبتی بر دیکتاتوری هیج راهکار ونهاد دیگری برای ابراز عقاید وجودنداشته باشد فضاهای عمومی همچون خیابان و پشت بام محل اصلی شعارو اعلام خواسته بشمارمی رود .اینک حدود هفت ماه از پدیدارشدن جنبش مهسائی میگذرد و ظاهرا مدتی است جنبش از خیابان پرکشیده بطوری که رژِیم جمهوری اسلامی و دیکتاتور آن که تا همین مدتی پیش به وحشت افتاده بود مجددا با شعار حجاب به میدان بازکشته است اما اقای خامنه ای که عمری را درگنداب فتح المبین بسر می برد فراموش کرده که تاریخ دو بار تکرار میشود، بار اول بصورت تراژدی و بار دوم بصورت کمدی و قهرمانان این تاریخ دوبار زاییده میشوند، بک بار در قامت یک اسطوره و بار دوم بشکل یک دلقک؟

با توجه باینکه اخیرا و عموما در سایت ها و رسانه های چندین ده نفره خارج کشور عده ای خاص شعار مرگ بر پنجاه و هفتی ها و یا شعاربانوی رضا پهلوی « مرگ بر سه مفسد ، ملا ، چپ و مجاهد» مطرح شده بود درصدد برآمدیم از رفیق فریبرز درخواست کنیم طی یک گفتگوی مجازی محفلی در این باره به گفتگو بپردازیم که توجه علاقمندان را بدان جلب می کنیم .

س-مدتهاست که برخی رسانه های دست راستی و برخی جوانان معلوم الحال فرشگردی و غیر معلوم الحال در مناسبت های مختلف از سر ناتوانی و خستگی که قادر به سرنگونی رژِیم دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی نیستند به «پنجاه و هفتی ها» ها دشنام و فحاشی می کنند. آنها در یک تحلیل ساده انگارانه پشت بند آبجو خوری در« کافه آرزوهای برباد رفته» نسل پنجاه و هفتی ها را متهم به «خودکشی دسته جمعی » ملت ایران کرده و رسما خواستار نابودی چپ و پنجاه و هفتی ها را دارند . اگر امکان دارد چرائی طرح این شعاردر مقطع کنونی را توضیح دهید ؟
ج- این افراد ظاهرا انقلاب را امر اراده افراد یعنی مثلا پنجاه و هفتی ها می دانند که اگر این چنین باشد خوب چرا خودشان الان اراده نمی کنند که انقلاب صورت بگیرد؟ این ها که عموما جوانانی بدون تجربه سال 1357 و بعضا پیرو پاتال های زوار در رفته ای هستند که بنطر می رسد حتی نمی دانند چپ کیست و چپ ها چه می گویند ؟ آنها بر این خیال خام بوده و هستند که تو گوئی که ملت ایران گوش بفرمان پنجاه و هفتی ها بوده و لذا آنان باید بار این نفرین ابدی را بدوش بکشند .برخی از این افراد که سن آنها اجازه تعمق در وقایع اتفاقیه انقلاب را نمی دهد با برخی پیرو پاتال هائی که هنوز کراوات سال 1357 را برگردن مبارک حائل کرده و گشادی یقه پیراهن از دوطرف استخوان های برآمده گردن بیرون زده چنان قصه هائی از آن روزها می گویند که عاقلان می پرسند راستی کدام کشور و کدام سینما بوده اید ؟! پیشینه بسیاری از این حضرات فارغ از شعار «من منم رستم دستان » ، حداکثر پادوئی دفتر اعلیحضرت و یا فرح دیبا بوده و در نظام شاهنشاهی هم محلی از اعراب نداشته اند. از طرف دیگر همسو با شدت گرفتن جنبش مهسائی – ژینائی و تصور برگشت عاجلانه به قدرت و تقسیم مناصب سیاسی – نظامی در لندن و کالیفرنیا ، طرفداران شبه فاشیست سلطنت طلب با شعارهائی کاریکاتوری از شعار دوران انقلاب که مردم به درستی شعار می دادند «مرگ بر سه مفسد ، کارتر ، سادات و بگین » ، شعار جدیدی تحت عنوان « مرک بر سه مفسد ، ملا ، چپی ، مجاهد» با زعامت خانم یاسمین اعتماد امینی یا ملکه خودخوانده معروف به« شب بانو » که اساسا اصالت ایرانی ایشان مورد تردید است ، مدعی هستند که گویا نسل مبارزان سال 1357 باعث ویرانی و بدبختی کشور گردیده است . قبلا باید یادآورشد محیط تربیتی شب بانو آینده مدرسه کامیونیتی« Community School, Tehran » به عنوان یک مدرسه شبانه‌روزی در تهران برای میسیونرهای پروتستان آمریکایی ساکن ایران در سال‌های ۱۸۳۰ میلادی پایه‌گذاری شد. در اواخر دهه چهل میلادی مدرسه از خیابان قوام السلطنه به کوچه مریضخانه در نزدیکی خیابان ژاله تهران انتقال یافت و تا زمان بسته شدن در سال ۱۳۵۸ در آنجا قرار داشت. بعد از انقلاب ایران به عنوان مدرسه شاهد مدرس نامگذاری شد و به فرزندان شهدا اختصاص یافت.مقر جدید مدرسه محل قدیمی بیمارستان مبلغان مذهبی پروتستان در طول جنگ جهانی دوم بود و فرح دیبا ملکه ایران در آنجا متولد شده بود. بعد از جنگ بیمارستان به میسیونرها بازگردانده شد تا به عنوان مدرسه مورد استفاده قرار گیرد. دارای محوطه‌ای بزرگ و پردرخت با چند ساختمان و یک کلیسای کوچک و مسیرهای پیاده‌روی است.
س – اگر ممکن است اساسا مفهوم چپ و پیشینه چپ را توصییح دهید ؟
ج- برای اطلاع بیشتر هموطنان و جوانان مبارز نسل آینده ساز فعلی باید یاد اورشویم چپ یا چپ‌گرایی در ادبیات سیاسی، به مواضعی گفته می‌شود که خواهان تغییرات تدریجی یا رادیکال در جهت ایجاد برابری در توزیع ثروت و قدرت هستند. چپ در ادبیات سیاسی معاصر غرب معمولاً به معنی سوسیال لیبرال یا سوسیالیست به کار می‌رود و در برابر راست قرار می‌گیرد. علت این بود که در مجلس ملی فرانسه که پس از انقلاب تشکیل شده بود، نمایندگان انقلابی و جمهوری خواه « ژاکوبن ها » که خواستار تغییرات اساسی، بنیادی و سریع در جامعه بودند در سمت چپ رئیس مجلس و نمایندگان محافظه کار طرفدار پادشاهی که مخالف تغییرات اساسی در قوانین و مقررات بودند« ژیرودن ها» در سمت راست او و نمایندگان میانه رو در وسط مجلس می نشستند. این نشان و بازتابی از سه نوع اندیشه انقلابی و رادیکالی، محافظه کاری و لیبرالیسم بود. در رهگذر بیش از دو قرن از کاربرد این اصطلاح ها، آنها معنای مختلفی به خود گرفته اند و گروه های مختلفی را تحت پوشش خود قرار داده اند به نحوی که در مواردی به سختی می توان تمایز دقیقی بین چپ، راست و میانه قائل شد.در ادبیات سیاسی غالباً چپ‌ها شامل نیروهای انقلابی و خواهان دگرگونی‌های سریع اساسی بوده‌اند که به برقراری عدالت اقتصادی، برابری جنسیتی ، تأکید بر انترناسیونالیسم ضد استعماری و بهره‌گیری از روش‌های انقلابی مشهورند و خواهان نظارت دولت بر اقتصاد به منظور پاسداری از توسعه پایدار و حفاظت از محیط زیست و مبارزه با سودجویی بی پروای سرمایه‌داری بوده‌اند.
گروه‌های چپ‌گرا خواستار برابری افراد در حقوق سیاسی و حقوق اقتصادی و طرفدار دخالت دولت در امور اقتصادی به نفع عموم مردم هستند. ازنظر چپ‌گرایان قدرت و منافع باید به‌طور مساوی میان مردم تقسیم شود. به‌طور مثال طرفداری از عدالت اقتصادی، برابری زن و مرد، تأکید بر مبارزات ضد استعماری و مبارزه با سودجویی سرمایه‌داری از ویژگی‌های چپ است؛ بنابراین نظام‌های سوسیال‌دموکراسی اسکاندیناوی نیز چپی محسوب میشوند. گروه‌های چپ، باورمند به مسئولیت دولت در تأمین رفاه مردم، برابری و نفی امتیازات طبقاتی و اشرافی و عدالت اجتماعی با تاکید برنقش زنان و طرفداری از توده‌های محروم هستند. همچنین حکومت بر پایه سنت را برنمی‌تابند؛ بنابراین عنوان چپ به گروه کثیری از آزادیخواهان مساوات طلب و نیز احزاب گوناگون داده شده‌ است. باید تاکید شود از آنجا که جناح چپ در واکنش به سلطه سیاسی کلیسا و تصمیم‌گیری‌های تک‌بعدی‌گرایانه آن در قرون وسطی در اروپا به‌وجود آمده‌است، چپ‌ها از آغاز با دخالت مذهب در امور سیاسی مخالف بودند کشاکش بین راست و چپ سیاسی، مسائل مربوط به مجازات اعدام و قانون «چشم برای چشم» است که با مخالفت شدید چپ روبروست، و برخلاف نظر مذهب، احزاب و جناح‌های چپ سقط جنین را حق قانونی و مطلق زنان دانسته و بر علیه آپارتاید و نابرابری جنسیتی مبارزه می کنند.
س- پیشینه چپ در ایران چگونه بوده است ؟
ج – در زمان حکومت دودمان قاجار و به ویژه در پی شکست ایران از روسیه قشر فرهیخته ایران به فکر کشف علل عقب ماندگی ایران و شکست آن از روسیه بودند. این شکست نظامی سران قاجار را هم برای رفع عقب ماندگی تشویق کرد. یکی از کسانی که در این امر مصر بود عباس میرزا بود که خود شاهد شکست ارتش ایران در جنگ با روسیه به علت عقب ماندگی فناوری نظامی بود. وی برای اولین بار دانشجویانی جهت تحصیل به اروپا ارسال کرد تا از فناوری آن‌ها بهره‌مند گردند . اولین گروه از تحصیلکردگان ایرانی مانند میرزا ملکم خان و طالبوف بیشتر طرفدار حکومت بودند زیرا اولاً از داخل قشر حاکمه بودند و ثانیاً توسط دولت رشد کرده بودند. در دوران امیرکبیر شکاف بیشتری میان اصلاحگرها و محافظه کاران در دربار قاجار شکل گرفت که نهایتاً به پیروزی محافظه کاران انجامید. یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های ایرانی مؤثر بر جریان روشنفکری ایرانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) بود. او که اهل تبریز ولی مقیم گرجستان روسیه بود، با اینحال کتاب‌های مهمی به فارسی نوشت که از جمله آن‌ها «مکتوبات جلال الدوله» ‌است. این کتاب را می‌توان بیانیه‌ای شورانگیز ضد سنت‌های ایران عصر قاجاری دانست. رنسانسی در بازگشت به ارزش‌های ایرانی و اعتراضی بر اندیشه‌های رایج ایران در سنجش با اندیشه‌های اروپایی..
در اواخر دوران ناصرالدین شاه روزنامه‌های ممنوعه که در خارج از کشور به چاپ رسیده و در داخل ایران مخفیانه پخش می‌شد نقش مهمی در جریان روشنفکری داشتند. به ویژه سه شخصیت مشهور میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و طالبوف تبریزی» ادبیات مشروطه خواهی ایران را که بر پایه رنسانس ایرانی و روشنفکری بود سامان دادند. از میان این سه« میرزا آقاخان کرمانی» به ویژه با کتاب جنجالی خود «سه مکتوب» و کتاب‌های دیگری که در نقد تاریخ ایران داشت، تلاش کرد فلسفه تاریخ ایرانی را بنیاد بگذارد. میرزا آقاخان مقیم استانبول بود و در روزنامه‌های آوانگارد آن زمان یعنی «روزنامه قانون» و «روزنامه اختر» قلم می‌زد. او از آثار روشنفکران و فیلسوفان مدرن فرانسوی و انگلیسی به ویژه روسو، ولتر و اسپنسر بهره گرفت. آقاخان نهایتاً به دستور مظفرالدین شاه قاجار اعدام شد و شاید بتوان او را نخستین روشنفکر اعدام شده ایران دانست.
در همین دوران بود که گروه‌های روشنفکر در گروه‌ها و انجمن‌های پنهانی که عملا نوعی چپ محسوب می شدند متشکل گردیدند. از جمله این انجمن‌ها می‌توان به« فراموشخانه میرزا ملکم خان» ، «لژ بیداری ایران»، «انجمن آدمیت» و «انجمن ترقی » اشاره کرد. این گروه‌ها با پخش اعلامیه‌ها و انتشار روزنامه‌ها افکار خود را منتشر می‌کردند. این گروه به لزوم اصلاحات سیستم ارضی و اداری و کم شدن نقش روحانیون از جامعه و نیز محدود ساختن حاکمان در چهارچوب قانون تأکید می‌کردند.
با پیروزی مشروطه خواهان و آزادی نسبی شکل گرفته در مطبوعات، روشنفکران ایرانی جایگاه اجتماعی و سیاسی خود را پیدا کرده و از همان آغاز با روحانیت و دربار به مشکل برخوردند. از جمله مهم‌ترین این روزنامه‌نگاران روشنفکر می‌توان به «جهانگیرخان صوراسرافیل و علی اکبر دهخدا» اشاره کرد. صوراسرافیل در جریان استبداد صغیر اعدام شد و به یکی دیگر از سمبل‌های روشنفکری تبدیل گشت. از دیگر روشنفکران مؤثر در تاریخ سیاسی ایران باید به« علیقلی خان سردار اسعد بختیاری» اشاره کرد. او یکی از سه فاتح تهران جریان مشروطیت بود که به مقام وزارت جنگ و سردار سپهی رسید. او دو دوره در پاریس اقامت داشت و نهایتاً برای مبارزه با محمدعلی شاه به ایران آمده و با قشون بختیاری به تهران آمد. پس از مشروطه روشنفکران را با نام فرانسوی انتلکتوئل، و به عربی منوّر الفکر می‌شناختند و بعدها اصطلاح روشنفکر و تا اندازه‌ای روشن‌اندیش، رواج یافت. در این دوره، نگاه روشنفکران ایرانی به فرانسه بود. فرانسه به جهت آنکه درگیری مستقیمی در تحولات ایران نداشت و از سوی دیگر رقیب جدی استعمار انگلیس بود، پایگاهی برای تحصیل و اقامت ایرانیان بود. از آن زمان تا دوران پهلوی دوم، آشنایی با زبان فرانسه جزو ملزومات طبقه فرهیخته ایرانی بود و در واقع زبان فرانسوی جایگاه سنتی زبان عربی را به عنوان زبان تخصصی اهل فضل، تصاحب کرد. تقریباً همه آثار ادبیات و فلسفه و تاریخ غربی از راه زبان فرانسوی به فارسی برگردانده شد. با این حال نباید تأثیر اندیشه و فرهنگ انگلیس را هم نادیده انگاشت. چراکه اتفاقاً با توجه به پادشاهی بودن سامانه سیاسی ایران، نظام سیاسی مشروطه انگلیس که در آن پادشاه نمادین بوده و در سیاست دخالت نمی‌کرد، همواره الگوی فکری ایرانیان، حتی انگلیس ستیزانی چون «محمد مصدق» بود. همچنین نباید از نقش آمریکا به عنوان یک نیروی سوم در نبرد استعماری روس و انگلیس در ایران گذشت. آمریکا تا سال ۱۳۳۲ مورد احترام روشنفکران غیرچپ ایرانی بود. برعکس روسیه تزاری مهم‌ترین دشمن روشنفکران قلمداد می‌شد. هرچند پس از کمونیستی شدن شوروی، روشنفکری چپ نگاهی توأم با احترام به شوروی داشت. مهمترین شخصیت‌های جریان روشنفکری ایرانی پس از مشروطه« سید حسن تقی‌زاده، محمد علی تربیت علامه قزوینی، میرزاده عشقی، ملک الشعرای بهار، ابراهیم پورداوود، محمدعلی جمالزاده و حسین کاظم‌زاده ایرانشهر» بودند که برخی از آنان به روزنامه‌نگاری نیز مشغول بودند و برخی از آنان در مجله ایرانشهر و مجله کاوه با یکدیگر همکاری کردند. این گروه به همراه سایر روشنفکران از جمله «حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، سید احمد کسروی، فرخی یزدی، ارباب کیخسرو شاهرخ، سید ضیاالدین طباطبایی، ایرج میرزا و عارف قزوینی» چهره‌های دیگر روشنفکری آن زمان بودند که نقش مهمی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از جمله ظهور رضاشاه ایفا کردند.
س- مهم ترین خصوصیات روشنفکران مشروطیت چه بوده است ؟
ج- از مهم‌ترین خصوصیات روشنفکران نسل اول دوران مشروطه می‌توان به سه خصیصه اشاره کرد: نگاه متضاد (نه کاملاً مثبت و نه کاملاً منفی) به غرب بود. به این معنا که آنان از یکسو دستاوردهای فکری و علمی غرب را به ویژه در حوزه ساختار سیاسی و حکومت«نظام مردم سالاری » می‌ستودند. اما از سوی دیگر به سیاست‌های خارجی دولت‌های استعماری غربی«مثلاً انعقاد قرارداد ۱۹۱۹» به شدت حمله می‌کردند. در این زمینه می‌توان به اشعار« میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی، و ایرج میرزا » اشاره کرد. روشنفکران در این اشعار به شدت به انگلستان حمله کردند و به ویژه عمدتاً در اشعارشان موضعی ضد انگلیسی داشتند. لبه تیز این انتقادها، بیش از همه متوجه انگلیس و روسیه بود تا دیگر دولت‌های غربی « مثلاً آمریکا».
دومین خصوصیت مهم روشنفکران نسل اول دفاع از آزادی زنان و تأکید بر برابری مرد و زن و انتقاد از مناسبات رسوم و سنت‌های اجتماعی و فرهنگی بود که مانع حضور زنان در اجتماع می‌شد. در این زمینه نیز، شاعران روشنفکری مانند« میرزاده عشقی، ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی، و ایرج میرزا » اشعاری در مخالفت با حجاب زنان سرودند، زیرا آن را از جمله مهم‌ترین موانع حضور زنان در جامعه می‌دانستند.
سومین خصوصیت نسل اول روشنفکران در ایران که برتری آنان را به روشنفکران دوران شاه و حتی سازمان های مبارز چپ نشان می دهد ، انتقادصریح و رسمی آنان از مذهب و نهادهای مذهبی بود« بر خلاف روشنفکران و مبارزان دهه 1350که اساسا مذهب را یارغار مارکسیسم می دانستند و برخی نیز مدعی بودند مارکسیسم را از امامحسین یادگرفته اند» ، آنان به ویژه از مذهب به دلیل آمیخته شدن آن با خرافات از یکسو، و تصلب و تعصب فکری برخی از مذهبیون از سوی دیگر انتقاد می‌کردند. البته، در این زمینه، برخی مانند« ایرج میرزا » به مذهب و عوام مذهبی حمله می‌کردند، در حالیکه برخی دیگر از روشنفکران مانند« میرزاده عشقی و ملک الشعرای بهار» لبه تیغ تیز انتقاد خود را عمدتاً متوجه عوام و متولیان مذهب «روحانیون » می‌نمودند تا خود نهاد مذهب.
بالاخره، چهارمین خصوصیت نسل اول روشنفکران «که شاید بتوان گفت خصیصه مشترک روشنفکران ایرانی در تمام دوران معاصر بوده‌است » ، انتقاد آنان از جامعه و مردم بود. آن‌ها این انتقادها را عمدتاً متوجه آن دسته از آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی می‌دانستند که باعث عقب ماندگی ایران و مانع ترقی و حرکت سریع تر آن به سوی مدرنیته و مظاهر آن «مثل عقب نگهداشته شدن زنان» بود. در حالی که جریان چپ دوران شاه بدلیل فقد و بیگانگی تسلط بر روان شناختی اجتماعی که اتفاقا بحث اصلی ارزیابی طبقات در کنش مبارزاتی است ، کوشش داشت مردم را همچون تاج زرینی از طلا بداند که هیج ناخالصی درآن راه نداشت .شاید کتاب «خلقیات ما ایرانی ها نوشته سید محمدعلی جمالزاده »در قبل انقلاب ،« چرا عقب مانده ایم دکتر علیمحمد ایزدی» و کتاب «جامعه شناسی خودمانی نوشته حسن نراقی» در بعد انقلاب از این امر مستثنی باشند.
س- ورود اندیشه های چپ از چه موقعی در ایران صورت گرفته است ؟
ج- ورود اندیشه های چپ اساسا بعد از نبرد ایران با روسها در ایران رواج پیدا کرد، بسیاری از ایرانیان که در دوره قاجار از ایران خارج شده و در مناطقی مانند قفقاز ساکن شده بودند، به دلیل مبارزه با حکومت تزار با افکار چپ آشنا شدند. افکار چپ به علت پشتوانه مبارزه با شاهنشاهی و نظام تزاری روسیه برای آنها الهام بخش بود، از این جهت مخالفان نظام شاهنشاهی در روسیه ساکن شده، عضو حزب می‌شدند و از همانجا علیه نظام شاهنشاهی در ایران کار تشکیلاتی می‌کردند. از سال ۱۳۲۰ حزب توده به صورت رسمی تاسیس و بعنوان یک حزب چپ شناخنه می شد. مطرح شد.
شاید اولین ورود چپ‌ها «مارکسیست‌ها » به نشر ایران، اواسط دهه‌ دوم قرن حاضر هجری شمسی بود. در سال‌های 15-1314 هجری شمسی، باهتمام دکتر تقی ارانی به اتفاقِ گروهِ موسوم به 53 نفر که بعدها همگی به زندان افتادند؛ نشریه دنیا را منتشر کردند. این نشریه ظاهراً علمی بود، اما مقالات آن با یک دید کاملا ماتریالیستی منتشر می شد. بدین معنا که بعلت نظام دیکتاتوری رضاشاهی ضد چپ، افکار ماتریالیستی را در قالب مطالب علمی منتشر می شد. ظاهرا در آن سال‌ها برای نشرِ این‌گونه مطالب؛ ناشر خاصی وجود نداشت و این آثار توسط ناشران مختلف چاپ و منتشر می‌شد گرچه نویسنده‌های مارکسیست متعدد بودند و فعّال. مثلا از سال‌های 16-1315 به بعد، بزرگ علوی که از نویسنده‌های مارکسیست و بعدها جزو گروه 53 نفر شد و در دهه‌ی 20 هم به حزب توده پیوست، به‌صورت منفرد کارهایی می‌نوشت و منتشر می‌کرد. صادق هدایت هم بعضی از آثارش مانند «حاجی آقا» یا داستان کوتاه «آب زندگانی» را در دهه‌ی 20 تحت تأثیر همین افکار متمایل به حزب توده نوشت. «حاجی آقا» همان زمان توسط دولت اتحاد جماهیر شوروی به چند زبان در کشورهای اقماری شوروی ترجمه و چاپ شد. امّا پس از اشغالِ ایران توسط نیروهای متفقین و دهه بیست بود که برای اولین بار به‌طور منظم مارکسیست‌ها در زمینه‌ی نشر فعّال شدند. در همین دوره حزب توده هم انتشارات، هم چاپ‌خانه و هم نشریه‌های متعدّد برای خودش دست‌وپا کرد. همچنین انجمن فرهنگی ایران و شوروی در این دوره در زمینه‌ی نشر افکار مارکسیستی و آثار نویسندگان مارکسیست ایرانی بسیار فعال بود.
حزب توده توسط کسانی مانند« دکتر فاطمه سیاح» که اولین زن دارای دکتری ادبیات روس و تحصیل کرده‌ مسکو و مدرس دانشگاه تهران بود؛ به همراه احسان طبری دیگر نظریه‌پرداز حزب توده به صدور تئوری در زمینه ادبیات می‌پرداختند و در این زمینه به قدری پرقدرت و نفوذ بودند که در دوره‌ای – از ابتدای دهه‌ بیست – بخش قابل توجهی از نویسنده‌های کشور را تحت تأثیر قرار دادند. درنتیجه کسانی مانند« جلال آل‌احمد، ابراهیم گلستان، صادق هدایت ، احمدشاملو، سیاوش کسرائی ، نادرنادرپور، فروغ فرخزاد ، صمد بهرنگی ، سعید نفیسی ، غلامحسین ساعدی ، احمد محمود ، نادرابراهیمی ، مهدی اخوان ، شفیع کدکنی ، رضا براهنی ، محمود به آذین ، بزرگ علوی ، داریوش آشوری ، اسماعیل خوئی ، بهرام بیضائی امیرحسین آریانپور ، ، فیروز شیروانلو ، محمد قاضی ، کریم کشاورز ، امیرهوشنگ ابتهاج « سایه » و صدها نفر دیگر » یا مستقیما به حزب توده پیوستند و یا عملا تحت تاثیر آن قرارداشتند و در بخش نشریه‌ها و انتشارات این حزب مسئولیت داشتند. بزرگ علوی هم به نوعی دیگر در این زمینه فعالیت داشت. در این میان صادق هدایت اگرچه عضو حزب توده نشد ولی عملاً شیفته و هوادار این تفکر شده بود. کم‌کم چپ‌ها در عرصه‌ی نشر و تبلیغ کتاب و ادبیات به‌قدرت بسیاری دست پیدا کردند به نحوی که از اوایل دهه‌ی چهل به بعد؛ انتشاراتی به نام «گوتنبرگ» را در تهران تأسیس کردند. این انتشارات مستقیماً کتاب‌های هدفمندِ ترجمه و چاپ شده به زبان فارسی در مسکو را وارد ایران می‌کرد و به فروش می‌رساند. بدون شک اگر نبود رسوخ فرهنگ و اندیشه چپ در ایران ما شاهد آن بودیم که امروزه هر دانش آموز ایرانی با یک جلد « حلیه المتقین » در جیب و تسبیحی در دست به مدرسه می رفت.
از تعداد ناشران چپ (چپ به‌عنوان مارکسیست) هنوز آمارِ دقیقی در دست نیست و نمی‌توان تعداد آنها را بیش از ناشران غیرچپ دانست اما در سال‌های پایانی رژیم شاهنشاهی و سال‌های اول انقلاب؛ شمار این ناشران خواه آنها که فعالیت آشکار داشتند یا مخفی؛ به شدت فزونی یافت که برخی عمر بسیار کوتاهی داشتند.
در همین دوره؛ نشر کتاب چپ با اندیشه‌ی اشاعه این مرام و تفکر؛ بیشترین تمرکز خود را به آثار داستانی . رمان های انقلابی معطوف کرده بود. پیش از انقلاب به‌ندرت امکان چاپ و توزیع کتاب‌های تئوریک مارکسیستی در کشور فراهم بود بنابراین داستان‌ها و رمان‌هایی از شوروی و کشورهای اروپای شرقی و آثاری که بویی از مرام و مسلک چپ‌گرایانه داشتند، قسمت اعظم داستان‌های موجود در بازار کتاب آن زمان را به خود اختصاص می‌داد. یکی از مشهورترین آن‌ها، «مادر» مارکسیم گورکی و «دن آرام» و «زمین نو آباد» شولوخف بود. داستان «پداگوژیکی» آ. ماکارنکو؛ «چگونه فولاد آب دیده شد»، «برمی‌گردیم گل نسترن بچینیم»، «خرمگس» و «خوشه‌های خشم» از جان اشتاین‌بک که رنگ و بوی چپ داشت نیز ازجمله‌ آثار داستانی همسو با این مکتب فکری به‌شمار می‌آیند. در زمینه‌ی کتاب‌های تئوریک هم، «چه باید کرد» چرنیشفسکی و از کتاب‌های نویسنده‌های داخلی که در این مسیر قلم می‌زدند کتاب‌های همچون «ورق پاره‌های زندان» بزرگ علوی، «از رنجی که می‌بریم« جلال آل‌احمد، «همسایه‌ها»ی احمد محمود و در میان کتاب‌هایی که بعداز انقلاب نوشته شد، «مدار صفر درجه» احمد محمود و برخی از کارهای دولت آبادی مانند» کلیدر» به نوعی در همین سبک و سیاق بودند. تقریباً همه کارهای علی‌اشرف درویشیان مانند» آبشوران»، «از این ولایت» و «سلول 18»، نوشته های صمدبهرنگی به‌خصوص در بعضی از آثارش مانند «یک هلو هزار هلو»، «24 ساعت در خواب و بیداری» و «ماهی سیاه کوچولو»، همچنین برخی از تالیفات «م. ا. به‌آذین، بزرگ علوی، محمود برآبادی، فریدون تنکابنی، نسیم خاکسار، رضا براهنی، ناصر ایرانی و جمال میرصادقی در دورانی، و غلامحسین ساعدی همگی در حوزه اندیشه‌ چپ قرار می‌گیرند.
س- وصعیت ترجمه کتب چپ و مارکسیستی در ایران چگونه بوده است ؟
ج- اساسا ترجمه کتب چپ در ایران پیوندی ناگسستنی با شکل‌گیری جریان‌های چپ دارد. بنابراین در همان مقطعی که جریان‌های سیاسی چپ شکل می‌گیرند؛ به فاصله کمی آثاری نیز که به مارکس منتسب می‌شدند؛ ترجمه می‌شوند. از این رو می‌شود دوران شکل‌گیری حزب کمونیست ایران در زمان رضاشاه و به ویژه ایجاد حزب توده ایران بعد از شهریور 1320 را سرآغاز دوران ترجمه کتاب‌های چپ نامید. تا قبل از این جریان، نویسندگان ما برای خودشان رسالتِ سیاسی و روشنفکری قایل نبودند اما از ١٣٢٠ به بعد است که نویسنده‌ی ایرانی تحت تاثیر افکار چپ احساس می‌کند هم رسالتِ اجتماعی دارد و هم رسالت سازمانی.
درواقع ترجمه کتب مارکسیستی بیشتر جنبه‌ی ایدئولوژیک پیدا کرده بود یعنی ترجمه این کتب متاثر از جریان‌های و احزاب چپی بودند که به‌دنبال شکل‌گیری سوسیال دموکراسی روس و بعد بلشویسم شکل گرفتند. به‌عنوان نمونه، حزب توده گسترده‌ترین جریانِ چپی بود که طول عمرش بیش‌تر از دیگر جریانات چپ بود، اما جزیک جلد از کتاب سه جلدی ِ «سرمایه» مارکس که آن هم توسط ایرج اسکندری ترجمه شد، یا جزوه‌هایی چون «مانیفست کمونیسم» که بیشتر برای تبلیغاتِ حزبی ترجمه شدند تا سالهای 1350 نوشته خاصی از مارکس یا انگلس را هم ترجمه یا به بازار عرضه نکرده بودند.زیرا حزب متاسفانه بدلیل همراهی با نظام فکری حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی خودرا مسئول ترجمه صرفا اثار کلاسیک استالین و لنین « و نه مارکس و انگلس و سایرین » می دانست . البته در این میان ترجمه های محمد قاضی و کریم کشاورز و تنی دیگر از شایستهترینبرگردان های ادبی و هنری بوده است
س- نقش ادبیات مارکسیستی در ترویج افکارچپ چه بوده است؟
ج- می‌توان گفت وقوفِ مارکسیسم به اهمیتِ اندیشه و هنر، وقوفی افلاطونی‌است، یعنی کاملا به نقش سازنده و البته مخرب آن‌ها وقوف دارد، اما قوای حاکم بر کشور، با ادبیات بر‌خاسته از نگرش چپ هموراه سر نا‌سازگاری داشته‌ و در راه اشاعه آن مانع‌تراشی کرده‌ است. البته نه تنها در ایران، که شاید در بسیاری از کشورهای دیگر جهان هم شاهد چنین چالشی هستیم. از نگاه طرفداران این ادبیات؛ ادبیاتِ مارکسیستی، ادبیاتِ مقاومت و تهییج و افشا‌گری و ظلم‌ستیزی و خرافه‌ستیزی است و درنهایت تغییر وضعِ موجود را در برنامه دارد. طبقاتِ حاکم و به تبع آن‌ها حاکمانِ وقت که همیشه پاسدارِ وضع موجودند. نظام‌های سرمایه‌سالاری، چه وابسته و چه ملی، ادبیات و هنر مارکسیستی را یکی از ابزارهای فرا‌روی به فرماسیون دیگر و نتیجتا انکار خود تلقی می‌کنند. نمایش چهره‌ سرمایه‌داری، با همه جذابیت‌های آشکار و تباهی‌ها و زشتی‌های نا‌پیدا، مقبولِ طبعِ بسیاری نیست و آن را دلیل بالقوه تهدید‌آمیزی برای تداوم خود می‌دانند. این شاید روشن‌ترین دلیلِ سرکوبِ نوشتار چپ به ویژه ادبیات مارکسیستی از سوی نظام‌های سرمایه‌داری باشد.
تفکر اصلی حاکم بر جامعه‌ در دوران هر دو پهلوی بر خلاف ترکیه در دوران آتاتورک« که لائیک بود» ، نوعی نگرش نیمه لائیک – مذهبی و سیاست‌گذاران فرهنگی رژیم پهلوی نگران بودند که نکند آثاری از این دست در جامعه پایه دیکتاتوری و سلطنت را متزلزل کند ؛ لذا این امر موجب شده ترس از آثار چپ در جامعه بصورت کابوس درآید و عملا به دامن مذهبی ها به غلطند به طوری که تا قبل انقلاب حداقل 25 هزار مسجد در ایران وجودداشته است . حال‌آنکه اگر پهلوی ها می توانستند با روشنگران لائیک و حتی هواداران سوسیالیسم توافق ضمنی نمایند می توانستند حداقل سرنوشتی نظیر آتاتورک را برای خودرقم بزنند. اما شواهد و عملکرد نشان داد که رضا شاه اتفاقا بخش رادیکال کسانی را که که می توانستند پایگاه لائیک را مستحکمتر نمایند نظیر« تیمورتاش ، داور، فیروز میرزا نصرت اله ، کیخسروشاهرخ و سرداراسعد بختیاری» را حذف فیزیکی و محمدرضاشاه نیز بر خلاف پدر در لباس احرام بانتظار معجزه نشسته بود .
مولفه های انتقادی که در اندیشه‌ی چپ وجود دارد باعث می‌شود بخش بزرگی از افرادی که معتقدند سیاست، فرهنگ، دولت، اقتصاد باید مورد نقد و تذکر قرار بگیرد به اندیشه‌ی چپ به چشم یک فضا و ابزار مناسب برای فعالیت سیاسی نگاه می‌کنند و این نگرش؛ فضای خوبی برای انتقاد در اختیار این گروه قرار می‌دهد. شاید یکی از دلایلی که این تفکر و کتاب‌های مرتبط با آن را از همان ابتدای ظهور و ورود به ایران؛ مهم و جزو تاثیرگذارترین نحله‌های فکری موجود کرد؛ همین پتانسیلِ اعتراضی موجود در دیدگاه چپ باشد. کارشناسان و فعالان نشر درباره میزان استقبال و اهمیت این کتاب‌ها می‌گویند: اگر مقایسه‌ای بخواهیم داشته باشیم، این‌طور نیست که درحال‌حاضر اقبال به آثارِ چپ و کتاب‌های کلاسیک‌ مارکسیستی با اختلاف قابل ملاحظه‌ای نسبت به دیگر کارها جلو باشد. اما در هر صورت آزادی‌های به‌وجود آمده در ابتدای انقلاب 57 که امکانِ انتشار کتاب‌های متنوع را برای مدتی به‌وجود آورد، نسلِ جدید و به‌یژه جوانان آن دوره را کنجکاو کرد که آنها را بخوانند تا بدانند نگرش‌های مختلف چه می‌گویند. ازجمله‌ی این نگرش‌ها؛ مکاتب مارکسیستی بود و در این میان؛ آثار کلاسیک‌ این حوزه بیشتر مورد توجه قرار گرفت بطوری که کتاب مجموعه آثار لنین همرده کتاب شریعتی تیراژ 500 هزار نسخه را که در تاریخ ایران بی نظیر بود ، بدست آورد.
بررسی بعمل آمده نشان داده که علتِ اینکه در سال‌های ابتدایی انقلاب از کتاب‌های چپ استقبال زیادی می‌شد و درصد بالایی در آن زمان تشنه‌ خواندن و درک جریان چپ بودند؛ این بود که عموم مردم خاطرات و پیشینه‌ای از جریان چپ داشتند، ولی نمی‌دانستند این جریان به‌واقع چیست و چه جهان‌بینی دارد. حزب توده کتاب‌هایی ترجمه و منتشر کرده بود که به دلیل ممنوعیت‌های شدید در دوره‌ی پهلوی، کسی از آن‌ها خبر نداشت اما بعداز انقلاب 1357 در یک بازه‌ی زمانی چندساله، امکان دسترسی به کتاب‌های چپی که در دهه‌های 1320 و1330 منتشر شده بود؛ پیدا شد و خیلی‌ها با ولع به دنبال آنها ‌رفتند. به عبارت دیگر، سال‌های 1358-1357 که جامعه تشنه‌ دانستن و فهمیدن بود و باتوجه به اینکه قبل از آن چنین فرصت‌هایی به دست نمی‌آورد؛ تیراژ عجیبی از این کتاب‌ها منتشر شد و تماما هم فروش می‌‌رفت. بعد از آن سال‌ها کم‌کم چاپ و نشر این کتاب‌ها یک روند معمولی و عادی پیدا کرد و امروز تیراژ کتاب‌های چپ نزدیک و هماهنگ با دیگر کتاب‌های منتشر شده است. به‌عنوان مثال در 15 سال اخیر اثر معروف مارکس یعنی «سرمایه» سه بار تجدیدچاپ شده و هر بار هم با تیراژی حدود 1500 – 1000 که کاملا مطابق با تیژاژ معمول این سال‌هاست و یا در سالهای اخیر جمهوری اسلامی از آنجا که اساسا گروه های مارکسیستی را خطر نمی داند و بر این تصوراست که ریشه آنها را با سرکوب خونین و اعدام های سال شصت و شصت و هفت خشکانیده بر خلاف دوره شاه اجازه نشر تقریبا همه کتب مارکس و انگلس در ترجمه های با کیفیت را صادر و این کتاب ها بصورت علنی در کتابفروشی های معتبر کشور قابل ابتیاع می باشد . ازسوی دیگر اقبال به کتاب‌های چپ شاید به نوعی واکنش به بسترهای آکادمیک کشور باشد. وقتی بیشتر مباحث و دروس تنها به موضوعاتی استاندارد محدود می‌شود که درون‌مایه‌ راست‌گرایانه و نئولیبرالی دارند، دانشجویان هم برای مقابله به مطالعات خارج از این چارچوب روی می‌آورند و کتاب‌های چپ برایشان جداب و مهم می‌شود. وقتی حتی پایه‌گذاران این مکتب فکری مثل مارکس خیلی در دانشگاه‌های کشور جایی ندارند، در نقطه‌ی مقابل و دربرابر این راست‌گرایی دانشگاهی، چپ‌گرایی دانشجویی پا می‌گیرد.
جایگاه و اهمیت کتاب‌های چپ بی‌ارتباط با جایگاه علوم انسانی در کشور نیست. اگر نگاهی به جایگاه علوم انسانی بیندازیم؛ وضعیت تفکراتی از قبیل اندیشه‌ چپ که در ذیل علوم انسانی قرار می‌گیرند هم مشخص می‌شود. حوزه‌ کتاب‌های چپ عملا بسیار گسترده است و حتی برخی آثار صرفا جامعه‌شناسی مانند بوردیو هم به‌نوعی زیرگروه اندیشه چپ قرار می‌گیرند. از زمانی که دقیق‌ترین تحلیل اجتماعی و سیاسی با تفکر مارکس آغاز شد تا زمانی که نظامِ سرمایه‌داری وجود دارد و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی‌اش به‌صورت ساختاری ادامه پیدا کند و مادام که نابرابری‌ها و نواقص سیستم کاپیتالیسم وجود دارد، مهمترین ابزار برای تحلیل و برون‌رفت از این شرایط دست‌کم از نگاه کسانی که با دید چپ به دنیا نگاه می‌کنند؛ همین تفکر چپ است. حتی از دید مخالفان هم تفکر مارکس جزو مهمترین موانع برای گسترش سرمایه‌داری به‌شمار می‌آید.
س- مهم ترین پایگاه فکری چپ و شعار و هدف آن در ایران کجا بوده است ؟
ج- از انجا که دانشگاه پایگاه فکری چپ در ایران محسوب می شد و با توجه به این که شاخه جوانان حزب توده بیش از 50 درصد دانشگاه‌ها را تسخیر کرده بود . همین مسئله روی بالا رفتن تعداد عناوین کتاب‌های چپ در کوتاه زمان؛ تاثیرگذار بود . اساسا در ایران بیشتر شاهدِ کتاب‌های ماتریالیسیتی از چپ‌ها بودیم تا آثار کمونیستی، بطوری که حتی در دوره‌ رضاخان هم که دکتر تقی ارانی مجله دنیا را منتشر می‌کرد، محتوای این مجله بیشتر روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بود که با رویکرد ماتریالیستی نگارش می‌شد. اساسا تفکر چپ قبل از اینکه یک جریانِ ادبی و ایدئولوژیک باشد؛ یک جریانِ سیاسی و گروهی بود که توسط سوسیال دمکرات‌ها در عصر مشروطیت به ایران آمد و در زمان رضاخان و دردهه بیست با قدرت گرفتن شوروی در ایران به‌خصوص در شمال غرب؛ شمال و شمال شرق گسترش پیدا کرد.
ماهیت جریان چپ بدلیل نوآوری و عدالت جوئی در بین نسل جوان ریشه دوانده بود لذا مهمترین بخشی که می‌توانست دامنه‌ی این تاثیرگذاری را افزایش دهد؛ ادبیات داستانی بود. در نتیجه همه می دانند از سال 1320 تا پیروز انقلاب سال 1357 علیرغم همه محدودیت ها و بگیر و به بندهای ساواک نه تنها ادبیات داستانی کشور به شدت تحت‌تاثیر چپ‌ها قرار داشت .بلکه عملا تاتر و کانون پرورش فکری و شاعران کشور جملگی زیر پرچم چپ سینه می زدند.
کار بجائی رسیده بود که چپ بودن نوعی افتخار محسوب می شد بطوری که شخص اعلیحضرت هم فرموده بودند من چپ تر از چپ ها هستم؟!

چپ دارای یک شناسنامه تاریخی قابل قبولی در کشوری است که قراربوده مصوبات مجلس شورای ملی آن با نطر مراجع عظام تنفیذگردد که جلوداری جریان روشنفکری و روشنگری چپ مانع آن شد. مشخصات شناسنامه ای چپ در جهان امروز «برقراری عدالت اجتماعی ، از بین بردن نابربری اجتماعی- اقتصادی و جنسیتی ، برقراری توسعه پایدار محافظت شده از زیست محیط و نگهداری بوم شناختی و از بین بردن نابرابری و ایجاد فرصت های مساوی برای زنان همچون مردان و مخالف مجازات اعدام» است .
س- پیدایش چپ و راست درانقلاب ایران و این که چرا بار چپ به مقصود نرسید چه بود ؟
ج- اگر چه بررسی انقلاب 1357و چگونگی شکست ان خود کتابی است که بخش های بسیاری از آن تا کنون توسط افراد مختلف بازگو شده است اما بر خلاف نطر فرشگردی ها و سلطنت طلبان فاشیست « انها حتی لزوما مشروطه طلب هم نیستند» ، شکست انقلاب 1357 و سیطره رژیم ارتجاعی مذهبی باعث شد راست و نیروهای فاقد بینش که حاضر به هیچ مبارزه ای مگر مبارزه زیر لحافی نیستند در تمامی ادوار تلاش داشته اند که مسئولیت کلیه شکست های تاریخی کشوررا متوجه چپ و در گفتمان پلمیک نیز عموما چپ را مترادف « توده ای » تا قبل انقلاب و « توده ای – فدائیان اکثریت» دربعد انقلاب بکار ببرند. انها در قبال بسیاری پرسش ها گنگ و لال هستند مثلا اگر از انها سئوال شود چرا انقلاب مشروطیت شکست خورد؟ آن موقع که از حزب توده ایران خبری نبود. یا در حال حاضر که حزب توده ایران روی کاغذ وجود دارد پس این سوال به وجود می آید که، علت تداوم دیکتاتوری درایران چیست؟ به نظر می رسد فقدان تحلیل مشخص از شرایط مشخص و کینه ورزی عامدانه باصطلاح روشنفکران سرخورده ای که مترصد هستند نفرت و کینه های خویش نسبت به یک جریان را، در غالب تحلیل در معرض دید عموم قرار دهند. این شیوه در نهایت آگاهانه یا ناآگاهانه موجب آن می گردد که ما در تشخیص مسیر درست باز هم راه را اشتباه برویم. با توجه به وضعیت فوق العاده خطرناک کشور و منطقه، بر تمامی مبارزان است که به دور از حب و بغض ها برای رهایی ایران از استبداد مذهبی ، راه کارها و نقدهای منطقی و مستدل خویش را به جای این مقاله های کلیشه ای ارائه دهند. در وضعیتی که ما به سر می بریم خطر جنگ، فروپاشی اجتماعی، نابودی محیط زیست ، مهاجرت های گروهی و نابودی میلیون ها نفر از هم هموطنان زیر شلاق حکومت آخوندی نگرانی های جدی را به وجود آورده است. در به وجود آوردن جو ضد چپ در قالب ضدتوده ای بخش فارسی رسانه های سرمایه داری جهانی و نداهای وابسته به آن نقش مهمی را ایفا کرده اند. همه می دانند که بودجه های میلیونی بی بی سی، صدای آمریکا و رادیو فردا و اینترناشنال و .. در جهت تحقق منافع مردم ایران به مصرف نمی رسد. باید به این مهم باور داشت که این دولت ها از این طریق در صدد هستند منافع آتی خویش را حفظ کنند. منافعی که در تضاد کامل با منافع مردم ایران می باشد. نیاز مردم ایران همبستگی و اتحاد هر چه بیشتر مردم و نیروهای اجتماعی است.
جریان چپ‌گرا نه تنها به شکل اندیشه‌های مارکسیستی، بلکه در قالب ادبیات رئالیسم سوسیالیستی فعالیت خود را طرح‌ریزی می‌کرد. عقاید چپ قوی‌ترین عقیده در میان نویسندگان مطرح قبل از انقلاب بود. میزان پای‌بندی هر یک از نویسندگان به عقایده چپ متفاوت بوده است و انعکاس این تفکرات در نویسندگان مختلف و در برهه‌های زمانی متفاوت به یک اندازه نیست. دوران خفقان رضاشاهی اجازه هرگونه ظهور و بروز سیاسی را از نیروهای فکری جامعه سلب کرده بود اما همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره کردم با برافتادن رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضا شاه جوان در مقطع سال‌های 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 نوعی فضای نسبتا آزاد سیاسی در کشور شکل می‌گیرد که برگزاری کنگره اول خزب توده یکی از بارزترین نمودهای آن به شمار می‌آید. به گواه تاریخ، حزب توده، جریان اصلی چپ در ایران که از طرف رژیم و اعوان و انصارش حزب کمونیست هم نامیده میشد ، در همان سال‌ها در اوج تفوّق بوده است. طی سال‌های 1328-1320، که این حزب فعالیت آزادانه داشت، اعضای آن به بیش از 500 هزار نفر می‌رسد که برای جمعیت نه چندان آن دوران کشور شگفت‌انگیز است. پس از 28 مرداد 1332 و ترور مشکوک شاه، که منجر به منع فعالیت آشکار حزب توده شد و نیز دست‌کم تا سال 1342، که می‌تواند آغاز گرایش به ایدئولوژی اسلامی دانسته شود، حزب توده و به طور کلی ایدئولوژی مارکسیستی -سوسیالیستی نیروی مسلط در فضای سیاسی روشنفکری به شمار می‌رفته و حتی پس از پاگیری جنبش اسلامی، تا انقلاب اسلامی، شاهد ادامه تاثیر سوسیالیسم را در فضای سیاسی- اجتماعی کشور هستیم. در نهایت، با نیم نگاهی به تاریخ زندگی نویسندگان ، هنرمتدان و شاعران و متفکران مشخص می گردد تقریبا همه این گونه افراد در آن دوران، دست کم برای دوره‌ای، از اعضا «یا هواداران حزب توده بوده‌اند.
نویسندگان چپ طیف وسیعی از فضای هنری و ادبی دوران پیش از انقلاب را به خودشان اختصاص داده بودند و میزان تعلق خاطر فکری و عملی آنها به موازین حزبی متفاوت بود اما به‌طور قطع تشکیل کانون نویسندگان در سال 1347 نقطه عطف مهمی در بررسی جریانات و تحولات ادبی چپ در ایران پیش از انقلاب به شمار می‌آید.
شاید برای بسیاری جالب باشد بدانند که نخستین جلسه برگزاری کانون نویسندگان در سال 1320 شمسی بوده که در زمان نخست وزیری قوام السلطنه برپا شد. در این جلسه که با حضور طیف وسیع نویسندگان و شاعران آن روزگار برگزار شد برای نخستین بار سخنرانی‌هایی در انتقاد از رضاشاه ایراد شد؛ علاوه بر آن رئوس کلی تحرکات ادبی در سال‌های بعد در همان جلسه به بحث گذاشته شد که سخنرانی‌های فاطمه سیاح و احسان طبری در این زمینه از اهمیت بیشتری برخوردار است.پس از سرکوب و کودتای 28 مرداد 1332 مجددا در سال 1347 طی نشستی که با حضور نویسندگان متعددی در خانه جلال آل‌احمد و سیمین دانشور منعقد شد، کانون نویسندگان ایران رسماً آغاز به کار کرد که سیمین دانشور، محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، داریوش آشوری، اسماعیل خویی، غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی از اعضای اصلی آن بودند. نقطه عطف بعدی در تحولات کانون در سال 1358 به وقوع پیوست که تصمیم به اخراج سیاوش کسرایی، به‌آذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل اعضاء توده‌ای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.کانون محفل فرق مختلف چپ بوده است . حتی ابراهیم گلستان هنرمند نامدار ایرانی که سالیانی پیش از حزب توده کناره گیری کرده بود فارغ از همه مسائل و مواردی که در رابطه با ایشان مطرح بوده در مصاحبه یکصد سالگی و دم آخر عمری خود بر چپ بودن و مارکسیست بودن خود و همسرش فخری گلستان تاکید داشت . دانشگاه همچنان در بسیاری از کشورها، نقطه آغاز و حتی مرکزثقل اعتراضات چپ است. در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین، مبادله افکار مردم عادی و دانشجویان در سطح وسیعی رایج است و افراد عادی می‌توانند در بسیاری از مباحث روزمره و داغ با دانشجویان و محققین به بحث و گفتگو بپردازند. در ایران در دوره‌های کوتاه آزادی دانشگاه همیشه چنین نقشی را داشته است. از این جهت، اگر چنین آزادی و سنتی وجود داشته باشد ، این امکان وجود دارد که تا حدی شکاف تئوری و عمل ترمیم شود.در بسیاری از کشورها از جمله ایران، حکومت‌ها طی سالیان متمادی این پیوند مردم و دانشگاه را قطع و یا محدود نموده‌اند. بدیهی است وقتی در باره روشنفکران بحث می کنیم باید توجه داشته باشیم که روشنفکران یک گروه همگون و همنظر نبوده و هربخش آن نماینده فکری بخش هائی از جامعه هستند مثلا در دوره ای با روشنفکرانی مواجه بودیم که خواهان بازگشت به گذشته و بازگشت به سنت‌ها بودند و آن موقع معروف بودند به نام« جریان هویت :یا« جریان بازگشت» که خود اینها دو گروه بودند؛ یک گروه‌ نظیر باند پروفسور سیدحسن نصر فیلسوف و متأله سنت‌گرای ایرانی و رئیس دانشگاه آریا مهر و موسس انجمن شاهنشاهی فلسفه « موسسه پژوهشی حکت و فلسفه ایران » که از دربارتوسط فرح دیبا حمایت می‌شدند و یک گروه هم منتقد نظام شاهنشاهی بودند. تلویزیون هم در اختیار اینها بود و برنامه‌هایی در تلویزیون بود که هر هفته آقای فردید و احسان نراقی حاضر می‌شدند و از برگشت به سنت دفاع می‌کردند که اینها البته در زمینه‌سازی انقلاب اسلامی نیز تأثیر داشتند.
اما درست با همین گرایش کسی مثل« جلال آل‌احمد» هم وجودداشت که او در عین حال که خواهان بازگشت به سنت‌های اسلامی ایرانی بود در عین حال منتقد دیکتاتوری شاه بود. یک گروه دیگری از روشنفکران داشتیم که شعر یا داستان می‌نوشتند اما اصلاً درگیر انتقاد از سیاست نبودند. گروه دیگری داشتیم که منتقد دیکتاتوری شاه بودند که وجه مشخصه آنان طرفداری از آزادی و دموکراسی و در عین حال جنبه‌های عدالت‌خواهانه و سوسیالیستی بود . لذا در برخورد به روشنفکران و حاملان افکار پنجاه و هفتی ها با طیف های متفاوتی مواجه هستیم مثلا در همان سال‌های اول بعد از انقلاب هم باز ما گرایش‌های متفاوت می‌بینیم مثلاً کسی مثل« احمد شاملو » که در سرمقاله کتاب جمعه با اشاره به آمدن خمینی نوشت که «بهمنی در راه است که فرهنگ را نابود می‌کند » یا مثلا دکتر مصطفی رحیمی که از« ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی در آن سال هائی که کسی جرئت انتقاد نداشت» ، به‌شدت انتقاد کرد و اینها همه در طیف چپ جای داشتند اگر چه متاسفانه خود چپی ها انان را راست قلمداد میکردند و تاریخ نشان داد کدامین راه به چپ و کدامین کجراه به راست بوده است؟!
البته کسانی را هم داشتیم مثل روشنفکرانی که به حزب توده گرایش داشتند و اینها حتا شعر و مدیحه و قصیده هم در وصف قد و بالای آقای خمینی سروده‌اند. کانون نویسندگان ایران هم که یکی از مراکز تجمع روشنفکران ایران بود در دوران شاه مخالف دیکتاتوری بود و بعد هم همین روال را ادامه داد و می‌خواست شب‌های شعر راه بیاندازد که نشد. بنابراین نمیتوان از یک گروه همگون و همنظر روشنفکران در انقلاب صحبت کرد. مضافا باید به این مهم توجه داشت که تأثیر اینها هم در جامعه در چه حد بوده است. آنها کتاب و نوشته و سخنرانی هم داشتند و روی افکار عمومی تاثیر داشتند. منتها برای اینکه تأثیر واقعی قلم و فکر را روی مردم در نظر بگیریم باید ببینیم که کجا و در چه مقاطعی تبدیل به یک نیروی مادی شدند. این نیروی مادی در ایران در پاییز ۱۳۵۶ در ده شب شعر انجمن ایران و آلمان به یک نیروی مادی اگر نه سراسری تبدیل شد.
از طرف دیگر «شبه مدرنيسم » نظام پهلوی آميخته ای متضاد از مدرنيزاسيون اقتصادی و اقتدار سياسی سنتی «اقتدار موروثی فاقد شخصیت کاریزماتیک » که لازمه اقتدارگرائی است بود. امری که لاجرم گروه های متضادی را به چالش خود فرا می خواند. در حالی که بخش های سنتی جامعه مدرنيزاسيون اقتصادی را تهديدی عليه منافع خود می بيند، گروه های زائيده اين مدرنيزاسيون، مشتاقانه در پی مشارکت سياسی، برچيدن اقتدار سنتی و گذار به اقتدار عقلايی «دمکراتيک » همچون پويشی طبيعی در فرايند مدرنيته بودند. با اين همه گذار از اقتدار سنتی هميشه مستقيم به اقتدار عقلانی نمی انجامد، بلکه می تواند به «اقتدار کاريزماتيک » منجر شود که عملا در ایران بدلیل « اقتدارتنفرگرا فاقد خصلت کاریزماتیک» تبدیل شده بود .این اقتدار تنفرگرای خودشیفته محمدرضاشاهی بود که باحذف روشنفکری از رسانه‌ها و مدارس و دانشگاه‌‌ها و اجازه ورود جناح های مذهبی همچون بهشتی و مفتح و مطهری به سیستم آموزشی سبب شده بود که روحانیت تنها سازمان سراسری موجود در ایران بشود که توانستند بسان حزبی که در همه اقصی نقاط کشور دارای شعبه و نمایندگی قانونی « مسجد ، حسینیه، تکیه ، هیات و.. » بوده و عملا بیشترین ارتباط را با مردم داشتند. در عین حال مردمی که نیروی اصلی انقلاب بودند مردمی بودند که فرهنگ مذهبی داشتند چرا که مماشات شاه از طریق بکارگماری عده ای از مذهبیون در نظام آموزش و پرورش و حتی آموزش عالی سبب شده بود ملت با باورهای سنتی عقب مانده خود در فرایند شبه مدرنیسم شاهنشاهی خداحافظی نکرده و آنرا بالای طاقچه اتاق هایشان برای روز مبادا نگه دارند. که آقای خمینی توانست نماینده این فرهنگ قهقرائی پنهان شده دردخمه های منازل باشد و در غیاب جریان سرکوب شده روشنفکری که ارتباط مستقیم با توده‌های کارگری و زحمتکشان شهری نداشتند اکثریت نیروی انقلاب یعنی مردم تحت تأثیر فرهنگ مذهبی با برداشت روحانیت شدند.
تجربه فاشيسم در اروپا نشان داد حتی اقتدارهای دمکراتيک مدرن و عقلانی نيز می توانند در متن بحران و ناامنی، زمينه رويکرد دوباره به اقتدار کاريزماتيک را فراهم آورند. در ايران که زمينه های گفتمان دمکراتيک در آن قدرتمند نبود و ضد امپرياليسم و ضد سرمایه داری وابسته « و نه ضد سرمایه داری » مهمترين گفتمان سياسی مخالفان به ويژه در عصر جنگ سرد بود، برچيده شدن اقتدار سنتی شانس چندانی برای گذار مستقيم به اقتدار عقلانی ايجاد نکرد و زمينه رويکرد به اقتدار کاريزماتيک را با توجه به نفوذ مذهب افزايش داد. هم از اين رو انقلابی که با حضور گروه های متفاوت شکل گرفته بود هر چه جلو رفت زمينه هژمونی خمينی که نمادی از درهم آميختن اقتدار کاريزماتيک سياسی و دينی بود را بيشتر فراهم آورد و رنگ اسلامی انقلاب غليظ تر شد. و از انجا که منابع و ذخائری که در اختیار شبکه روحانیت بود به مراتب بیشتر از امکاناتی بود دراختیار روشنفکران و بقایای گروه های سیاسی بود ، آنها توانستند بر خشم مردم سوارشوند. بررسی وقایع بعد از کودتای 28 مرداد همه و همه نشان داد که دیکتاتوری شاه عملا فقط جریان روشنفکری چپ و سکولاررا نشانه رفته بود و دستگاه سرکوب اجازه نمی‌داد که روشنفکری ایران با مردم ارتباط داشته باشد و بنابراین خیلی از حرف‌ها که زده شده بود هم نتوانست به مردم منتقل شود .علاوه بر این روشنفکران و روشنگران سازماندهی لازم نظیر روحانیت و تامین مالی عظیم این شبکه را نداشتند چرا که سیستم حکومتی محمدرضا شاهی با سرکوب همه سازمان‌های گوناگون در واقع همه رقبای روحانیت را از بین برده بود و راه ارتباط گروه های روشنفکر و چپ و لائیک با مردم بسته بود. این یکی از مهم‌ترین دلایلی است که روشنفکری نتوانست علیرغم آنکه درظاهر فعال مایشاء بود تاثیر عمده ای بر جهت انقلاب بگذارد لذا مقلوب و عملا دنباله روشد لذا انها که به دنبال پنجاه و هفتی ها یا مسببین وضع موجودهستند کافی است با دقت این نوشته را منصفانه مطالعه و به مصاحبه های دولتمردان و حکومتگران شاهنشاهی که در مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد است مراجعه نمایند تا رد پای مسببین فاجعه چهل و چندساله اخیر را بیابند. صد البته ما بعنوان بخشی از جنبش چپ اعتراف داریم که چپ ایران از دوران رضا شاه و به ویژه دوره حکومت محمدرضا شاه بدلیل فقدان مطالعات کافی در خصوص تاریخ اجتماعی – سیاسی قرون اخیر و فرازو فرود جریان ارتجاعی شیعه از توانائی مذهب و ارتجاع سیاه همچون خود رژیم شاه غافل بوده و نتوانستند در نقد مذهب آن‌چنان که باید عمل نمایند در نتیجه روحانیت بر فرهنگ مذهبی مردم که پیشینه ای بیش از هزار سال داشت مثل اجدادش شیخ صفی سوار شد با این تفاوت که صفویه حدود و ثغورکشوررا گسترش و در دوره ای اقتصاد ایران را باوج رساندند ولی جمهوری اسلامی علاوه بر نابودی اقلیم زیست محیطی و بر باددادن بیش از 3000 میلیارددلار منابع ارزی طی دوران سیاه استقرار خود ، مرزهای کشورراهم در خطر فروپاشی قرارداده است. البته بودند روشنفکرانی هم که گفتند اما گفته انان یا به مردم منتقل نشد یا در هیاهوی« حزب فقط حزب اله» شنیده نشد و مردم خشم برآشفته گوش شنوای آنرا نداشتند. قدرت روحانیت و جریانات مذهبی بدلیل دسترسی به شبکه ارتباطی و مساجد و تکیه‌ها و حسینه‌ها و ارتباط منظمی هم که حتی با دستگاه حاکمیت داشتند « بعدا این مسائل افشا گردید» باعث شد بتوانند رهبری انقلاب را قبضه کنند. روشن بود که در شش ماه اخر انقلاب اعتراضات و اعتصابات خودجوش و خشم تاریخی مردم چنان اوج گرفته بود که هیچ نیروی روشنفکری یا فکری یا حتی روحانی جلودار مردم نبود. لذا بنطر می رسد حداقل ازهمان شش ماه دوم قدرت های بزرگ به ویژه امریکا و بخش هائی از درون حاکمیت ارتباطات پررنگی را با خمینی و باند او در جهت مهار انقلاب بعمل آورده بودند. یعنی اگر سلطنت طلبان فعلی کلاه خودشان را قاضی کنند باید بررسی کنند چه شد که حتی بخش هائی از ساواک و دفترویژه هم به مخالفان شاه پیوسته بودند که در این ارتباط میتوان به کتاب خاطرات پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی ساواک و یا مصاحبه های تیمساران شاهنشاهی در گفتگوهای با تاریخ شفاهی هاروارد مراجعه نمود. داریوش همایون سخنگوی دولت ووزیر اطلاعات وقت رژیم شاه در مصاحبه شفاهی خود بیان داشته که« بازی با ورق مذهب از روز اولی که محمد رضا شاه به قدرت رسید در جریان بوده است. از جمله آوردن ایت الله قمی از نجف به ایران که بولارد انگلیسی میرود پیش شاه که پدر شما به زحمت اینرا بیرون کرد شما چرا آوردید که شاه میگوید برای مبارزه با کمونیزم به آنها نیاز دارم». نگاهی به عملکرد مشعشانه رژیم شاه در باره مذهب نشان می دهد که بر اساس آمار ۱۳۴۱ اداره کل اوقاف، مجموع مساجد ایران با ذکر نام ۳۶۵۳ باب بوده، در حالی که در آبان ۱۳۵۲ تنها در محدوه ۲۳۳ شهر، ۵۳۸۹ باب مسجد وجود داشته است. در سال ۱۳۴۰ در محدوده خدمات شهری تهران، تعداد ۲۹۳ باب مسجد موجود بوده در حالی که گزارش آماری اسفند ۱۳۵۱ سازمان اوقاف ۷۰۰ مسجد را در تهران نشان می‌دهد. بر اساس یک بررسی دیگر در آبان ماه ۱۳۵۲، تعداد ۹۰۹ باب مسجد در تهران مورد شناسایی شناخته شده بود. به عبارت دیگر، در عرض کم‌تر از ۱۴ سال، تعداد مساجد شهر تهران در حدود ۵ برابر شده است. از سویی بر اساس نتایج سرشماری ۱۳۴۵ حدود ۴۸ هزار و ۹۰۰ باب مسجد در روستاهای ایران موجود بوده که این رقم بر اساس اظهارنظر کارشناسان امور روستایی با بازسازی مساجد نه تنها کیفیت ساختمان‌های آن‌ها بهتر شده، بلکه افزایش کمی چشمگیری را هم نشان می‌دهد. هم‌چنین آمار حاکی از افزایش تعداد زائران حج در سال‌های۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ دارد به گونه ای که تعداد این زائران از ۳۴ هزار و ۵۰۰ نفر در سال ۱۳۵۰ به ۷۱ هزار و ۸۵۱ نفر در سال ۱۳۵۴ رسید.ئدر دهه ۱۳۴۲– ۱۳۳۳، بر حسب موضوع تعداد ۵۶۷ جلد کتاب مذهبی در ایران منتشر شده در حالی که این تعداد در پنج ساله ۱۳۴۶–۱۳۴۲، ۷۶۵ جلد بوده است. هم‌چنین در سه سال ۱۳۵۰–۱۳۴۸ بر حسب موضوع تعداد ۷۵۵ جلد در سه ساله ۱۳۵۳–۱۳۵۱، تعداد ۱۶۹۵ جلد کتاب مذهبی در ایران منتشر شده است. بدین لحاظ بررسی درصد کتب مذهبی منتشر شده در ایران سالها نسبت به کل کتب منتشر شده در ایران، بر حسب موضوع قابل توجه است:
در ده ساله ۱۳۴۲–1۳۳۲ مجموعا ۱/۱۰ درصد درصد کل کتب منتشر شده به مذهب اختصاص داشت. در صورتی که این نسبت در سال ۱۳۵۱ با انتشار ۵۷۸ جلد کتاب مذهبی به ۸۲/۲۵ درصد کل کتب منتشره در ایران رسیده است. همین‌طور، در سال ۱۳۵۲، ۷۶/۲۴ درصد‌(۵۷۶ جلد)، و در سال ۱۳۵۳، ۴۶/۳۳ درصد‌(۵۴۱ جلد) از کل کتب منتشره در ایران، کتابهای مذهبی بوده است. بر این اساس بالاترین رقم کتب منتشره در ایران بر حسب موضوع از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ مربوط به کتاب مذهبی بوده، در حالی که در ده ساله ۱۳۴۲– ۱۳۳۳ کتب مذهبی پس از ادبیات، تاریخ و جغرافی، علوم اجتماعی، مقام چهارم را دارا بوده است. از سوی دیگر، «قرآن کریم» در سال‌ های منتهی به سال ۱۳۵۰، پرتیراژترین کتاب ایران بوده است. و هر سال نزدیک به ۷۰۰ هزار نسخه از آن تنها در تهران تجدید چاپ می‌شود.
در سال ۱۳۵۲ طبق یک تحقیق جامع از ناشران کتب مذهبی و غیرمذهبی در تهران کتاب «مفاتیح الجنان» در سال ۱۳۵۱، حداقل ۴۹۰ هزار تیراژ داشته است. و در همان سال طبق جمع‌آوری نمودارهای انتشاراتی ناشرین کتاب مذهبی در تهران و قم، حداقل ۴۰۰ هزار نسخه از رسالات عملیه مراجع تقلید چاپ و منتشر می‌شود.
تا پایان سال ۱۳۵۴، تنها در شهر تهران حدود ۴۸ ناشر کتب مذهبی شناسایی گردید که از میان آنها ۲۶ ناشر، فعالیت انتشاراتی خود را در ده ساله ۱۳۵۴–۱۳۴۵ با انتشار کتب مذهبی آغاز کردند.
شاه در همه دوران زمامداری خود را شیعه امام زمانی آریامهر سایه خدا و خواب دیده حضرت ابولفضل معرفی می‌کرد و … همکاری و پرداختن حقوق ماهانه به آیت‌الله‌ها و حوزه علمیه طلبه‌ها و معاف کردن آن‌ها از رفتن به سربازی و گسترش دادن آموزش و پرورش اسلام‌پرستی و آخوند‌پرستی در جامعه ایران؛ با آموزش تعلیمات دینی دوازده امامی در دبستان و دبیرستان‌ها؛ هم‌چنین با رواج مسجد سازی در سراسر ایران و ساختن بزرگ‌ترین مسجد شیعیان اسلامی در اروپا-آلمان- ؛‌ برگزاری و شرکت کردن خودش در مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی؛ همه زمینه‌ها و راه‌ها را برای قدرت‌گیری آخوندهای شیعی و شیاد باز و آزاد گذاشته بود تا سرانجام آنان با ترفند دین خدا حکومت امتظاری هزارو جهارصد ساله خودرا با خونین کردن نقشه ایران به کف بی لیاقت خودگرفتند.
شاید مهم ترین نقد به چپ کم بها دادن به نیروهای مذهبی علمدار ارتجاع سیاه بود بطوری که متاسفانه تاریخ روشن گری چپ دهه پنجاه به بعد بسیار عقب تر از تاریخ روشنگری دوران مشروطیت بود . تا انجا که سوابق مستند نشان میدهد جریان چپ حتی در زمینه جنبش شیخیه ، بابیه و ازلیان که هر سه نسبت به شیعه گری و ولایت فقیه بسیار مترقی تر بودند جز دوسه نوشته محدود که آنهم انتقادی است هیچ کوششی در جهت نقد مذهب بعمل نیاورده بود که احتمالا ناشی از نقش سازمان مجاهدین خلق درمبارزات سالهای پنجاه و عدم رنجش آنان بوده که این موضوع بنظر ما حتی در انحرافات بعدی مجاهدین و درغلطیدن رجوی به ورطه امامت وولایت تاثیر بسزائی داشته است. خمینی به عنوان یک روحانی مرتجع که مخالفت او با امپریالیسم از موضع ضد مدرنتیته ، « همچون عیدی امین » کتاب کشف الاسرار که مبانی ولایت فقیه ازآن استخراج شده را در سال 1328 نوشته و رژیم دیکتاتوری شاه می توانست با اجازه نشر آن و نقد محتوی آن از رسانه ها عملا این فکررا به طویله اوژیاس به راند اما همه هنر ساواک در توقیف کتاب ماهی سیاه کوچولوئی بود که برنده جایزه کانون پرورش فکری که فرح پهلوی رئیس هیات امنای آن بود ؟! و تاثیر آن در جامعه بسیار ناچیزتر از افکار پوسیده مذهبی بود بطوری که رضا پهلوی جا مانده از سلطنت پدر نیز در جائی گفته است من خودم ماهی سیاه کوجولورا خواندم و انقلابی نشدم _ نقل به مضمون- تو گوئی قرار بوده هرکس ماهی سیاه کوچولورا بخواند انقلابی شود آنهم شاهزاده رنگین کمانی ؟!
س – چرا روشنفکران و دانشگاهیان « پنجاه و هفتی ها» به انقلاب پیوستند؟!
ج – با اعمال دیکتاتوری سبیعانه رژیم شاه و از انجا که ایجاد هرکونه تشکل مدنی هم جایز نبود بخشی از روشنفکران و نوابغ دانشگاهی کشورکه از ارتباط مستقیم با توده های مردم و سازماندهی طبقه کارگر و سایر زحتمکشان حتی در شرایط دیکتاتوری محض عاجز بودند در دو گروه به ناچار به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداختند که این ها سمبل پنجاه و هفتی ها محسوب می شوند
بخش اول گروه اول در سال 1342 توسط پنج دانشجوی د انشگاه تهران (بیژن جزنی، عباس سورکی، علی‌اکبر صفایی فراهانی، محمد آشتیانی و حمید اشرف) به رهبری بیژن جزنی سازمان داده شد. جزنی در سال 1342 با درجه ممتاز دکترا در رشته فلسفه از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. رساله‌ او درباره نیروهای انقلاب مشروطیت ایران بود وی همچنین کتاب‌های « تاریخ سی ساله» «چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌شود؟»، «نبرد با دیکتاتوری» و مجموعه مقالاتی دیگر را تدوین کرد.
بخش دوم گروه تشکیل دهنده سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را مسعود احمدزاده« دانشجوی ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر» و امیر پرویز پویان، دانشجوی رشته ادبیات دانشگاه ملی رهبری می‌کردند. در طی سال‌های مبارزه سازمان فدائیان، از مجموعه 172 چریک فدایی کشته شده، 73 نفر دانشجو بودند و همچنین 43 نفر دیگر نیز فارغ‌التحصیل دانشگاه بودند.
گروه دوم یا سازمان مجاهدین خلق ایران با استراتژی مبارزه مسلحانه در شهریور 1344 به وسیله سه تن از دانشجویان پیشین دانشگاه تهران به نام‌های محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان که فعالیت‌های جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را قانع نکرده بود، برای براندازی رژیم شاهنشاهی بنیانگذاری شد.
حنیف‌نژاد در سال 1317 در تبریز به دنیا آمد و در رشته مهندسی ماشین‌های کشاورزی دانشگاه تهران تحصیل کرد. در شهریور 1350 قبل از بمب‌گذاری برق، در طی مدت کوتاهی 69 تن از اعضا یا هواداران سازمان مجاهدین را دستگیر کرد. از این افراد 24 نفر دانشجو، 27 نفر مهندس، 4 نفر کارمند دانشگاه، 4 نفر دبیر دبیرستان، 3 نفر حسابدار، 4 نفر استاد دانشگاه، 2 نفر بازاری و یک نفر راننده قطار بودند. به این ترتیب از ترکیب افراد کاملا مشهود است که بیش از 90 درصد افراد، دانشجویان دانشگاهی بودند.برجسته ترین دانشجویان دانشگاه های کشور نظیر مجیدشریف واقفی – بهرام آرام« از رهبران مجاهدین اولیه و پیکار» – مرتضی صمدیه بلاف – حمید تقوائی « رهبر حزب کمونیست کارگری » ، مریم رجوی« رهبر فعلی مجاهدین » ، کوهیارگودرزی ، شیوافرهمندراد- اشرف ربیعی – مسعود احمد زاده « از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدائی خلق ن » -مجید احمدزاده – وحید افراخته – تورج حیدری بیگوند- علیرضا شکوهی – محمدجواد قائدی« از رهبران پیکار» – فواد مصطفی سلطانی « بنیانگذار کومله » – داریوش کائدی « از رهبران سازمان رزمندگان » – علیرضا جعفرپور از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه شریف و بیژن جزنی، عباس سورکی، علی‌اکبر صفایی فراهانی، محمد آشتیانی و حمید اشرف « از بنیانگذاران فدائیان » محمدتقی شهرام « رهبر سازمان پیکار» ، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان « بنیانگذاران سازمان مجاهدین » ، امیرپرویز پویان « دانشگاه ملی » و دکتر سیمین صالحی « اولین زن جراح ایران و از مجاهدین اولیه که بعدا به بخش مارکسیست لنیست مجاهدین پیوست » و دهها تن دیگربه شهادت مدارک تحصیلی و سوابق باقیمانده از ساواک که توسط مرکز مطالعات سیاسی رژیم جمهوری اسلامی منتشر گردیده مبارزان دوره شاه از نوابغ دانشگاهی کشور بودند که اتفاقا می توانستند مثل بسیاری عافیت طلب ها به زندگی عادی مرفه روی آورند و توانائی فکری و مدیریتی آنان بسی بیش از منتقدین امروزین جا خوش کرده در پاریس ، لندن و امریکا و اروپا بوده است .
ما پنجاه و هفتی ها می خواستیم جامعه را دگرگون کرده، روابط اجتماعی دیگری برقرار کنیم. اما خواست ما به تغییر قدرت سیاسی و مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه محدود نمی‌ماند. ما می خواستیم فرهنگ و رفتار انسانی و برتری را حاکم سازیم اما فراموش کرده بودیم که مارکسیسم که بسیاری از ما بدان اعتقادداشتیم تاکید کرده بود در مبارزه طبقاتی امیال و آرزو تعین کننده نیستند بلکه توازن قوا و انتظارات منطقی است که باید بار انقلاب را به منرلگه مقصودبرساند . بلی ما رسما اعتراف داریم در شناخت مولفه های انقلاب و یارکشی و توازن قدرت دچار اشتباه شده بودیم و باید درآن شرایط بین بد و بدتررا انتخاب می کردیم جون گزینه دیگری وجودنداشت . بدون شک هم در صف ادم های نظام هم در بین مخالفان ملی بودند کسانی که چپ می توانست با انها یک مشارکت ملی تضمین شده را به سرنجام رساند .و یا حتی شرافتمندانه بود وقتی می دانستیم توان و توازن قدرت در جای دیگری مستقر است نیروهای خودرا از مهلکه بیرون می اوردیم و برای روز مبادا کمین می کردیم . شاید ذکر نمونه ساندنیست ها در نیکاراگوئه خالی از فایده نباشد. ساندنیست ها پس از دور اول قدرت یابی در یک انتخابات آزاد بازی قدرت را به رقیب امریکائی باختند و دانیل اورته گا – فارغ از دیدگاه های امروزین او و دارو دسته حاکم بر نیکاراگوئه – باخت را پذیرفت و نیروهای خودرا به مناطق روستائی برای کار در روستائیان و شبکه های کارگری فرستاد تا در دوربعدی انتخابات که زیر نطر نظار بین الملی برگزارشد مجددا قدرت را بدست گیرند . این حرکت نمادین ساندنیست ها بعنوان یک بزنگاه تاریخی برای چپ ها ماندگارشد . اگرچه اعتقادداریم اگر چپ ایران در قدرت انتخابات را می باخت به سادگی کنار برو نبود؟! از آنجا که سیاست امر اگرو اما و چه شد و چه نشد نیست و باید بفکر چه باید کرد باشد؟ این موضوع دیگرامروز جای بحث ندارد . آّب رفته به جوی باز نمیگردد. باید تلاش کرد مجددا جوی را پرازآب کنیم
در واقع پنجاه و هفتی ها کسانی بودند که خواستار تغییر بوده و فارغ از ارزیابی نادرست از وضع موجودکشور و توانئای تاثیرگزاری خود ، دارای این اعتماد به نفس ونیروی فوق العاده ای بودند که براین تصوربودند که قادرند این تغییر را محقق سازند. آنها می ‌خواستند ایران در سطح کشورهای اروپایی قرار گیرد. آنها با استعدادترین جوان های کشور بوده و خواهان جامعه ای بودند که در آن هر کس بر مبنای« استعداد و لیاقتش » موقعیت داشته باشد؛ جامعه‏ای که در آن فساد و ارتشاء و پارتی بازی ریشه کن شده باشد؛ جامعه ای که در آن از استبداد و زورگویی اثری نباشد؛ از ظلم بری باشد و عدالت بر آن حاکم باشد و تصور نمی کردند که « دیو چو بیرون رود ، دیوی مدهوش دیگری برآید » . ولی پاسداران جهل و سیاهی و تیمساران اعلیحضرت به زعامت تیمسارفردوست و عناصر ارشد ساواک برای دست نیافتن مردم و بر نیامدن فرشته عملا با دیوی مهیب دست اتحاد فشردند که تاوان آنرا عملا پنجاه و هفتی ها از فردای انقلاب تا کنون با خون بیش از سی هزار اعدامی وتیربارانی پرداخته اند. ملکه و شب بانوی خارج کشور شاید نمی داند که فقط در عرض یک هفته ای شهریورماه 1367که مادام وموسیو پهلوی در ساحل های امریکا به خوشگذرانی مشغول بودند بیش از 6 هزار مبارز زندانی که هیچ یک هم طرفدار نظام پادشاهی و سلطنت نبودند تیرباران و اعدام شدند . خازرات منتشر شده رهبران گرو های سیاسی نشان داده که در بحبوبه انقلاب و یا حداقل سال 1357 فعالین سیاسی و اپوزیسیون سنتی شاه مانند جبهه ملی، حزب توده و سایر سازمانهای چپ و مجاهد در پیروزی انقلاب عموما تعدادی حداکثر تا یکصد نفر در بهترین حالت که تا قبلا از آزاد شدن زندانیان سیاسی در آبان 1357 فاقد فعالیت تشکیلاتی مشخص بودند و دانشگاه بعنوان سنگر مبارزاتی اعتراضات جای خودرا به مساجد محلات داده بود و خود دانشجویان در مساجد تجمع میکردند چرا که به لطف ساست های شاهانه تا قبل انقلاب حداقل 25 هزار مسجد در ایران وجودداشت لذا اساسا ما پنجاه و هفتی ها علیرغم خصورفعال در خیابان ها «سرکار» بودیم و سرنخ جریانات در دست جریانات ارتجاعی مذهبی و همسنگران نظامی آریامهری و عناصری در سفارت امریکا بود که انقلاب به آنها هم رحم نکرد و تاوان خیانت به شاه و همکاری با خمینی را دریافت کردند.
س- دلایل سقوط رژیم شاه چه بود؟!
ج – فارغ از برخی منازعات شاه با کمپانی های نفتی برسر قیمت نفت که باعث شیطنت هائی از طرف انها و دولت های متبوع شان « امریکا، انکستان و اروپا» می شد اما در داقع بسیاری از اقتصاددانان، حقوقدانان، جامعه شناسان در برسی دلایل سقوط رژیم شاه بر این باور هستند که در دهه 40 13و 50 13بعلت فوران درآمدهای نفتی « ونه درآمد ناشی از کار و تولید و صادرات » رشد اقتصادی بیش از 10 درصد در سال بود . قدرت پول ملی بالا رفته و هر 7 تومان معادل یک دلار بود؛ اما آنچه باعث شد تا فعالیت اقتصادی از سوی مردم دیده نشود، خروج شاه از قانون اساسی مشروطه بود. شاه طبق قانون اساسی باید «سلطنت» می‌کرد نه «حکومت». شاه در عمل قانون اساسی را زیر پا گذاشت و آنچه خود می‌پنداشت را با دستور و فرمان دولت و مجلس تحمیل می‌کرد. این باعث شد نه تنها روشنفکران چپ، مذهبی و ملی‌گراها در برابر شاه قرار گیرند بلکه بسیاری تکنوکرات ها و بورکرات های هم همچون دکترعلینقی عالیخانی معمار اقتصادی توسعه دهه چهل و پنجاه ، خدادادفرمانفرما، ابتهاج ، صفی اصفیا و … نیز مورد غضب اعلیحضرت واقع شوند. علاوه بر آن شاه با سیاست مشت آهنین در برابر مخالفان شمشیر را از رو بست و صداها را در نطفه خفه می‌کرد. ساواک، منتقدان و مخالفان به‌ویژه دانشجویان را بازداشت می‌کرد و هر نوع اعتراض را برنمی‌تافت. در فاصله سال‌های 1351 تا 1355 شدت برخورد و شکنجه به حدی زیاد شد که زندان‌ها پر از جوانان و آزادیخواهان شد. در دهه 50 حدود 3 تا 4 هزار زندانی سیاسی در کشور وجود داشت. این زندانیان چشم اسفندیار حکومت پهلوی شدند؛ زیرا در آن زمان بیشتر دانشجویان شهرستانی بودند و وقتی بازداشت می‌شدند، مردم شهر و روستای آن‌ها به‌جای حمایت از شاه به ضد او می‌شدند. اشتباه شاه، دربار، ساواک و ارتش این بود که روی به سرکوب آوردند و می‌پنداشتند که بهره‌گیری از «مشت آهنین» باعث بقای نظام سیاسی می‌شود که نشد و نتیجه عکس داد زیرا ساواک بر خلاف همتایان امریکائی و انگلیسی خود به جای شناسائی نقاط ضعف ساختاری کشور و ارائه راهکارهای برون رفت از آن به حاکمیت ، خود بازیچه دولتمردان برای تسویه حساب های درون حاکمیت تبدیل شده بود و رئیس ساواک خود به دلال معاملات زمین و تحارت تبدیل شده بود امری که در بین روسای دستگاه های امنیتی غرب بی سابقه است .
س- گفته میشود ساختار اقتدارگرائی پهلوی دستاوردهای مشروطیت را بربادداده بود. اگر امکان دارد در این باره بیشتر توضییح بدهید ؟
ج- سئوال جالبی است . از زمان مشروطه در سال 1285 هجری شمسی تا 22 بهمن 1357، 24 مجلس شورای ملی تشکیل شد. هرچند در برخی مجالس نماینده‌های واقعی مردم مثل مصدق، مدرس و … توانستند وارد پارلمان شوند، انحراف خواست ها و اهداف جنبش مشروطه، مسدود ساختن آزادی های تاکید شده در جنبش مشروطه، فرمایشی شدن مجلس شورای ملی، استبداد رضاخانی، سرکوب مخالفان و کشتار مسجد گوهرشاه، کشتار آزادی خواهان و سرکوب جنبش های آزادی خواهی و …آیا ساطنت طلبان و فرگشتی ها می توانند پاسخ دهند چرا خروج رضاشاه از ایران با شادی مردم همراه شد و حتا نمایندگان مجلس درانتقاد و افشای فساد او گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند؟! حتا در زمانی که پسرش را بر تخت شاهی نشانده بودند! ما به تجربه دریافته ایم که نظام سرمایه داری نظام مطلوبی برای بشریت نیست اما همین دارای سازوکار مناسبی است که در بسیاری موارد می توان با فساد وتقلب مقابله کرد لذا در کشورهای پیشرفته و یا در حال توسعه کمتر رهبری هست که ویار زمینخواری همچون رضا شاه داراباشد. براساس اسناد موجود در پژوهشکده تاریخ معاصر، رضاخان در مدت سلطنت، 2167 روستا را تصاحب کرد، 3000 سند روستایی داشت و حدود 4500 سند باغ و مراتع و 8هزار سند شش‌دانگ دیگر متعلق به او بود که با مجموع اسناد دیگر در 1320 به 44 هزار سند رسید. 254585 نفر از مازندران تا خوزستان رعیت املاک رضاخان بودند و درآمد سالانه او به ارقام نجومی می‌رسید که بخش زیادی از آن به حساب بانکی وی در لندن واریز می‌شد. براساس همین اموال، این شاه کاسب هنگام سقوط بی‌گمان ثروتمندترین مرد جهان بود. با وجود از میان رفتن استقلال، غلات و کشتار مردم و سلب عزت ملی توسط بیگانگان، مردم از سقوط رضاخان خشنود و دربراندازی رضاخان با روس و انگلیس هم‌داستان شدند و این موضوع چنان عریان بود که رضاخان تا واپسین لحظه حیات، به گفته علی ایزدی، از آن نالان بود.این در حالی بود که همتای ترک او آتاتورک در زمان مرگ فقد ثروت و دارائی بد و هرآنجه داشت را نیز بدولت بخشید !! خبرنگار «نیویورک‌تایمز» در 9 سپتامبر 1941م/ 18 شهریور 1320، درباره واکنش مردم ایران به براندازی وی، از مشهود بودن احساسات ضد شاهی مردم سخن گفته است. با جامشینی محمدرضاس جوان و اوصاع کشور و برآم دنیروهای سیاسی از شهریور 1320 تا کودتای 1332 نوعمی دمکراسی ناقص در کشور جریان داشت اما با قدرت گرفتن شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332، شاه از طریق دربارو ارتش در چینش نمایندگان مجلس نقش کلیدی ایفا می‌کرد، به‌گونه‌ای که مردم احساس می‌کردند در پارلمان نماینده ندارند، لذا از حاکمیت روی‌گردان و سرخورده شدند و به انقلاب روی آوردند. یکی از خواسته‌های مبارزان راه آزادی و عدالت برگزاری انتخابات آزاد بود که نظام سلطنتی به آن تن نداد و راه اصلاح را از درون بست. دقیقا مشابه همین مشکلی که امروز جنبش مهسائی را باعث شده است . اگر شاه آزادی می‌داد و انتخابات آزاد را می‌پذیرفت و مطابق قانون اساسی سلطنت می‌کرد نه حکومت، می توانست با اعمال برنامه های توسعه سیاسی – اقتصادی همزمان ماندگار شود اما او وقتی ناچار قبول کرد که تن به اصلاحاتبدهد که کاروان انقلاب به راه افتاده بود لذا نظام پادشاهی و سلطنت فروریخت و خودش هم آواره شد. خشک مغزی شاه همین بس که اگر تا قبل از شهریورماه و مراسم عاشورا وتاسوعا تن به انتخاب بختیار یا هریک از سران جبهه ملی می داد احتمال مصالحه با جنبش وجودداشت و اگر چه در سیاست بر اما و اگر و شاید نتوان نشست اما اگر چنین رخدادی بوقوع می پیوست چپ وظیفه داشت از دولت غیرنظامی بختیار در مقابل امواج توفانی مذهب طرفداری می کرد. البته همین خشک مغزی به وجه شدیدتر در خامنه ای و حکومتگران فاسدش که صد پله غارتگر و فاسدتر و ظالم تر ار ازشاه هستند وجودداشته و سرنوشت محتومی برای رهبران جمهوی اسلامی ورق خورده که به زودی کتاب آن به پایان خواهدرسید . شاه همچون سایر خودمامگان که ترشحات هورمونی آنان نیز نیز در وادی خودکامگی است دچار تصورات و توهمات مالیخولیائی شده بطوری که وقتی سرمقاله سپتامبر ۱۹۷۵ (مهر 13۵۴) نیویورک تایمز که اوضاع مملکت را رو به انفجار و آینده رژیم او را تیره می‌دید به عـَلم گفت «پدرسگ نوشته من مثل لوئی چهاردهم هستم. لوئی چهاردهم مغز ارتجاع بود. من لیدر انقلابم.» . و یک ماه بعد وقتی همین روزنامه نیویورک تایمز شرحی نوشته که روشنفکران ایران خواستار تحولات عمیق و اساسی در اجتماع ایران هستند. شاهنشاه خندیدند و فرمودند« این پدرسوخته حرف های بچه‌های ما را در کنفرانس اَسپن که تحت ریاست علیاحضرت شهبانو در شیراز تشکیل شده بود گرفته و باز به رخ ما می‌کشد. روشنفکرا کدام گهی‌اند.» .- خاطرات علم – منظور نیویورک تایمز از «روشنفکران ایران » دانشجوها و متخصصانی عمدتاً در آمریکا بود که می‌گفتند شاه عده‌ای اهل لفت‌ولیس و تملق را به مناصب می‌گمارد. از همین رو دوستان آمریکایی‌اش معتقد بودند بهتر است درس‌خوانده‌های مترقی نسل جدید را در اداره مملکت دخالت دهد. پاسخش این بود « برای دکترمهندس ایرانی که با قاشق نقره هم عسل دهنش کنی با نهاد سلطنت و با شخص من مخالف است پارتی‌بازی نکنید؛ مشخصاً بگویید چه برنامه‌ای توصیه می‌کنید تا ترتیب انجامش را بدهم» .تاریخ نشان داد که شاه زمانی که ناچار کناره گرفت مملکت را به دست نیروهای خیابانی و ارتجاع سیاه رها کرد. می توان گفت با این کارش هم پایان دودمان خودرا اعلام و هم از طبقه متوسط انتقام سختی گرفت .
س- بسیاری از سلطنت طلبان رضاشاه و محمدرضا شاه را پیروان کمال آتاتورک بنیانگذار ترکیه نوین می دانند. آیا واقعا این مقایسه درست است؟
ج- رهبران کشورهای اقتدارگرا نظیر روسیه، چین و آلمان و تا حدودیترکیه اتاتورم شخصیت های کاریزماتیکی بودند که بر بال این وجه توانسته بودند مدتها بر گرده مردم سوار شوند در حالی که نه تنها شاه بلکه رضاه شاه هم علاوه بردست داشتن در فساد مالی « که آتاتورک در فساد دست نداشته است » بر خلاف مصطفی کمال آتاتورک فاقد شخصیت کاریزماتیک بودند اگرچه هردو اقتدارگرا و بخشی از اصلاحات اجتماعی – اقتصادی را راهم انجام داده بودند. اما آتاتورک بر خلاف رضا شاه افسری تحصیلکرده و دنیا دیده که بزبان خارجی هم مسلط بود ترکیه را به ملتی سکولار و صنعتی مدرن‌سازی کرد. آتاتورک از نظر ایدئولوزیک سکولاریست و ملی گرا بود در حالی که رضا شاه اساسا لائیک نبود. آتاتورک به‌واسطه دستاوردهای نظامی و سیاسی خود، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین رهبران سیاسی قرن بیستم شناخته می‌شوددر حالی که ارتش رضا شاه و خوداو دو روزهم در برابرمتجاوزان نتوانستند مقاومت کنند .از طرف دیگر اتاتورک ادمی با فرهنگ بود که بر خلاف رضا شاه که اساسا با تشکیلات سیاسی بیگانه بود با تشکیل حزب و با تشکیل دولت موقت درآنکارا نیروهای اعزامی متفقین را شکست داد و به این ترتیب در آنچه که بعداً جنگ استقلال ترکیه یاد می‌شود، پیروز شد. او سپس به انحلال امپراتوری عثمانیِ ضعیف اقدام و به‌جای آن، جمهوری ترکیه را به‌طور علنی اعلام کرد. به‌عنوان رئیس‌جمهور جمهوری تازه‌تاسیس ترکیه، آتاتورک یک برنامه جامع اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را با هدف نهایی ساخت یک دولتِ ملی مدرن، مترقی و سکولار آغاز کرد. او آموزش ابتدایی را رایگان و اجباری کرد و هزاران مدرسه جدید را در سراسر کشور افتتاح کرد. او همچنین الفبای ترکی مبتنی بر لاتین را مرسوم کرد که جایگزین الفبای قدیمی ترکی عثمانی شد. زنان ترک در دوران ریاست‌جمهوری آتاترک از حقوق مدنی و سیاسیدبرابر برخوردار شدند. خصوصاً، به زنان در انتخابات محلی ۱۹۳۰ و چند سال بعد، در سال ۱۹۳۴، حق رای همگانی -آنهم در کشوری که تا مدتی قبلش امپراطوری اسلامی جهانی نامیده میشد- کامل داده شد. لذا قیاس رضاشاه با آتاترک قیاس مع الفارغ و نوعی توهین به اتاتورک است.
س- گفته میشود شاه دچار توهمات سیاسی – اقتصادی در باره ایران شده بود که همین توهمات ریشه سلطنت پهلوی را بر بادداد؟ آیا این گفته درست است ؟
ج- اصولا بخشی از زندگی افراد می تواند با توهم و یا حتی خودشیفتگی همراه باشد اما چنانچه این دوخصلت در افراد نهادینه شوند عملا نوعی مرض به همراه خواهدداشت . افزایش یکباره قیمت نفت و دسترسی شاه به منابع نفتی که نوعی رانت محسوب میشد اورا در این توهم فروبرده بود که با توجه به موفقیت رژیم در پیش برد رفرم‏ها و خلع سلاح کردن سیاسی نیروهای اپوزیسیون، موفقیت‏های اقتصادی، گسترش اقشار متوسط و بالا رفتن سطح زندگی آنان، گسترش یافتن دانشگاه‏ها و مراکز آموزش عالی و بالارفتن سطح علمی و برخی امکانات رفاهی و تفریحی برای دانشجویان، رژیم در موقعیتی است که در یک دوران طولانی قادر به کنترل جامعه و خاموش کردن هر حرکت اعتراضی و پیش‏برد برنامه‏های خویش است.غفلت شاه و دستگاه پلیسی او از فقدان آزادی های سیاسی به ویژه طبقه متوسط نوظهوری که خواستار اراده سیاسی در قدرت و تشکل های سیاسی بود . آنچه از چشم ساواک وتحلیلگران پنهان بود، نطفه بندی جنبشی کاملا متفاوت از گذشته در میان دانشجویان و روشنفکران ایران بود. جنبش در جایی در حال نطفه بندی بود که به نظر می‏رسید نقطه قوت رژیم باشد. اقشار متوسط و روشنفکران و دانشجویان بیش از سایر اقشار از رفرم‏ها بهره گرفته بودند. آنان در حال رشد بودند و سطح زندگی‏شان ارتقا یافته بود. اما ساختار بسته سیاسی، فساد و تبعیض در درون هیات حاکمه و بالاخص عدم مشارکت این اقشار در قدرت سیاسی مانع آن شد که آنان به پایگاه و مدافعین رژیم تبدیل شده و فاصله تاریخی آنان با حاکمیت کاهش یابد.در حالی که در دوران اتاترک بدلیل بازیابی قدرت طبقه متوسط هم جنبش دانشجوئی و هم جنبش طبقه متوسط بویژه زنان و نظامیان پایگاه اتانرک برای کسب قدرت فائقه شدند.

س- چرائی تعارض بنیادین دانشگاه و جنبش دانشجوئی با شاه چه بود؟
ج- اگر چه بهره مندی از درآمدهای نفتی باعث شده بود روشنفکران و دانشجویان ایران در موقعیتاقتصادی بهتری قرارگیرند اما آنان بهمراهی طبقه متوسطه نوین خواهان موقعیت نیرومندتری در ساختارسیاسی- اجتماعی هم بودند. زیرا آنان اعتماد به نفس داشتند و خواهان نفی نارسایی‏ها بودند. جنبش رادیکال روشنفکران و جوانان ایران از نیمه‏های دهه چهل بر این بستر شکل گرفت. شکل ‏گیری این جنبش با اوج گیری جنبش دانشجویی روشنفکری در اروپا و آمریکا همزمان است. جنبش جهانی روشنفکری و دانشجویی در آن دوره، موضوع بررسی بسیاری از تحلیلگران بوده است. بخش بزرگی از این تحلیلگران رشد اقشار متوسط و تغییر ترکیب دانشجویان در آن سال‏ها را عامل عمده شکل گیری این جنبش می دانند. مطابق این نظر تا قبل از جنگ دوم و در سال‏های اولیه پس از جنگ عمدتا فرزندان اقشار ثروتمندتر جامعه امکان می‌یافتند که به دانشگاه راه یافته و به درجات عالی تحصیلی نائل آیند. چنین کسانی در خانواده خویش یگانگی با نظم موجود را فراگرفته و حداکثر مایل به اصلاحات و رفرم در آن بودند.
در سال‏های دهه شصت این امکان برای بخش بزرگی از فرزندان اقشار غیر ثروتمند جامعه فراهم گردید که به دانشگاه‏ها راه یابند. اینان کسانی بودند که در سال‏های دشوار پس از جنگ متولد و در دوران تحولات اجتماعی گسترده این سال‏ها بزرگ شده بودند و به دلیل موقعیت اجتماعی خانواده‏هایشان با نظم موجود یگانگی نداشتند. آنان خواستار تغییر بودند و موقعیت نوین اجتماعی به آنان این شخصیت و اعتماد به نفس را می‏داد که در جهت این خواست خود حرکت کنند واین، عامل عمده شکل گیری جنبش جوانان و دانشجویان در اروپا و آمریکا در این سال‏ها بود. شرایط سیاسی آن دوران مثل جنگ سرد، پیروزی انقلاب کوبا، جنگ ویتنام، انقلاب الجزایر، جنگ اعراب و اسراییل و حوادث سیاسی از قبیل قتل مارتین لوترکینگ و… عواملی بودند که بر بستر آن عامل پایه ای بر چگونگی روندها و خصوصیات این جنبش موثر گردید.این عوامل به درجاتی بیشتر در ایران صادق بود . تعداد دانشجویان در این سال ها به شکل تصاعدی افزایش یافت. دانشجویان دیگر چون گذشته بخش کوچکی از جوانان ایران نبودند. اکثر خانواده‏های ثروتمند ترجیح می‏دادند که فرزندان خود را برای تحصیل به اروپا و یا آمریکا بفرستند.
قدرت حرکت عمومی جوانان در این کشورها، بخش بزرگی از این گروه دانشجویان را نیز تحت تاثیر قرار داد. بسیاری از آنان در کنار دیگر دانشجویان ایرانی مقیم خارج به فعالیت های کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که معروف به «بزرگ‌ترین تشکیلات ضد حکومتی و غیرمسلح در جهان» بود جذب شدند.آیا برای سلطنت طلبان و اوباشان فاشیست خارج نشین هیچگاه این پرسش مطرح نشده که چگونه تقریبا هر جوان ایرانی که در سالهای پس از 1340 جهت ادامه تحصیل بخارج اعزام شد سر از کنفدراسیون در آوردند. مگر نه آن بود که خشم عموم مردم که از فردای کودتای ننگین 28 مرداد در شکل اعراضات دانشجوئی تا بحبوبه انقلاب در اشکال مختلف در ایران و خارج متبلورشده بود دقیقا نظیر همین اعتراضات کنونی اپوزیسیون خارج کشور که نماد آن تظاهرات یکصدهزارنفری برلین بود. ما بطورمشخص در دوسوی تاریخ مبارزاتی با یک وجه اساسی که همانا برقراری آزادی و دمکراسی است قرارداریم پس شکوائیه شما عزاداران بیل چیست ؟!
اکثریت قریب باتفاق دانشجویانی که در این سال ها به دانشگاه راه می‏یافتند از طبقات متوسط و غیر ممتاز جامعه بودند. در ایران بیگانگی با حکومت به دلیل استبدادی و ماوراء قانون بودن حاکمان همواره عمیق‏تر و گسترده‏تر از اروپا بوده است. در دوران پس از انقلاب نیز کشور ما با تغییرات عمیق مشابهی مواجه گردید. تعداد دانشجویان پس از انقلاب حداقل حدود 25 برابر شده و مراکز عالی تحصیلی« فارغ از کیفیت آموزش » تا شهرهای کوچک گسترش یافته اند . جمعیت زنان کشور از کل جمعیت سال 1357 کشور بیشتر شده « حدود 43 میلیون نفر» و نقش زنان در حیات اجتماعی افزایش و تعداد زنانی که تحصیلات عالی دارند بالغ بر هفت میلیون نفر است و نسلی پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشت که بدلیل آنکه دوران زوال امید، شکست و سرخوردگی‏های پس از انقلاب را تجربه نکرده اعتماد به نفس قابل ملاحظه ای دارد . این ویژگی ها در شرایطی که ایده‏ها و آرمان‏های متفاوت با آن‏دوران در ایران و جهان حاکم است، ‏شکل‏دهنده جنبشی با سیما و خواسته‏هایی متفاوت یعنی دوم خرداد و جنبش سبز و اخیرا جنبش مهسائی گردید.
س- نقش پنجاه و هفتی ها در جنبش مهسائی – زینائی چه بوده است ؟!
ج-اگر پنجاه و هفتی ها را نسلی بدانیم که در انقلاب 1357 مشارکت داشتند « نه آنان که در سال 1357 دنیا آمده اند» انها نسلی مصداق خسرالدنیا و الاخره بوده اند و همچون مرغ در عزا و عروسی قربانی شده اند. زیرا این نسل علیرغم انکه می توانسته در قبل انقلاب از نعمات اقتصادی استفاده کند بعلت دیدن نابرابری های اجتماعی – سیاسی و مبارزه با خفقان در آن رژیم یا زندانی یا کشته شدند و در بعد انقلاب هم که مسئولیت های خودرا ناتمام انگاشته بودند مجددا به پیکار با رژیم جمهموری اسلامی برآمدند و قریب سی هزار تن آنان کشته و بسیاری نیز رنج زندان های دهه شصت را با زخم شلاق در تن یا به زندگی غیرعادی در داخل پرداخته و یا ناچار به مهاجرت شدند لذا اگرقرار برمطالبه گری از جکوکت باشد این نسل همیشه مطالبه گر بوده است . اما بسیاری از همین نسل در این سالل ها تلاش نموده اند هیزم انقلاب باشند تا مشعل خیزش خاموش نگردد لذا با اولین طلیعه جنبش مهسائی علیرغم تقاطع نسلی بین جوانان مبارز کف خیابان با نسل پنجاه و هفتی اما بنا بر رسالت بازمانده از سال 1357 و از انجا که بسیاری از نسل مهسائی فرزندان و وارثان نسل پنجاه و هفتی بوده که مشخصه آن شعارهای تطاهرات و مبارزات جوانان برومند و اقوام مختلف در کردستان و بلوچستان و اذربایجان بوده است . پنجاه و هفتی ها با درس گیری از انقلاب به سرقت رفته 1357 برآن شدند تا با مشارکت در مبارزات مردم بهرطریق ممکن و اشاعه تاکتیک های مبارزاتی جنبش را از دستبرد فرصت طلیان که این بار ظاهرا در قامت کت و شلوار و کراوات درآمده اند مصون دارند و توانستند شعار «مرک بر ستمگر ، چه شاه باشه ، چه رهبر» و « نه شاه نه شیخ نه سردار، مرگ بر هرچی ستمکار» به عنوان شعار محوری در تظاهرات ها جا بیاندازند تا مرز بین انقلاب و ضد انقلاب مشخص و صف انقلاب و خواستاران برچیدن اساس حاکمیت استبدادی را از دلالان خارج و داخل کشور که منظر معامله بر روی منافع ملی و سوداقتصادی هستند جداسازند. اگر ما پنجاه و هفتی بتوانیم فقط همین دوشعاررا محور مبارزات مردم قراردهیم بخشی از مسئولیت های فراموش شده سال 1357 خودرا انجام اده ایم و ما شک نداریم نسل مهسائی بر اساس تجربه خونین خود دیافت که پیروزی جنبش در خیابان ها وقتی عملی و محقق خواهدشد که صف پرتوان کارگران و جنبش معلمان و زسایر زحتمشکان را با صف خود یکی نماید و این امری است که بدون شک انجام خواهدکرفت و لانه مورپگان را آب خواهدبرد .
س- نسل جوان حاضر با توجه به مشکلات ناشی از ستم سیاسی – اقتصادی جمهوری اسلامی در چی یک مقایسه غیر همزمان بین رژیم شاه و رژیم فاسد ملایان براین تصوراست که شاید نسل پنچاه و هفتی ها در تقابل با شاه تند رفته باشند ! آیا می توان مستندات و مدارکی دال بر فساد سیاسی و خفقان آن دوران به این نسل ارائه داد تا دچار خودفریبی تبلیفات رسانه های فرشگردی ها نشود؟
ج- خوشبختانه ما درعضر انباشت وفوران اطلاعات بسر می بریم و امروز هر کنشگر سیاسی با کمترین زمان می تواند از طریق جستچوی اینترنتی به بسیاری اسناد و مدارک دوران مشروطیت تا کنون دست یابد. از انجا که مما هم در جریان ارتباطات درون جامعه به افراد حتی صادقی برخورد می کنیم که اطلاعات چندانی از وصعیت سیاسی- اجتماعی دوره شاه ندارند و بعضا تحت تاثیر تبلیغات کاذب رسانه های عموما فرامرزی نیز قرار دارند توصییه داریم همه علاقمندان به آینده این انقلاب و خطه ایران زمین که مجموعه مصاحبه های پروژه تاریخ شفاهی ایران را که در یوتیوب بسادگی قابل دسترس است را حتما مطالعه کنند . این مجموعه ارزشمند هم نوشتاری و هم شنیداری و حاصل چندین سال تلاش یکی از ایرانیان شرافتمند بنام احمد لاجوردی است. پروژه تاریخ شفاهی ایران نام برنامه‌ای برای مصاحبه با عده‌ای از ایرانیانی است که در تاریخ معاصر نقشی داشته‌اند. این برنامه به ابتکار حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد انجام گرفت. مصاحبه‌ها عمدتاً توسط لاجوردی و دیگر همکاران او انجام شده‌است. در مجموع با ۱۳۴ نفر که عموما عناصر اصلی و رده بالای رژیم شاه بوده اند مصاحبه شده که شامل مصاحبه با داریوش همایون « روزنامه‌نگار و وزیر سابق اطلاعات»، محمود فروغی« مشاور ولیعهد سابق ایران رضا پهلوی »، سپهبد محسن هاشمی‌نژاد« فرمانده سابق گارد جاویدان» ، مهدی آذر« از رهبران جبهه ملی» ؛ مسئولین سازمان مجاهدین مسعود رجوی «رهبر سازمان مجاهدین خلق » ؛علیرضا محفوظی « از چریک‌های فدایی خلق» ، فریدون کشاورز« از رهبران حزب توده» مصطفی لنکرانی ، سرلشکر حسن علوی‌کیا« معاون سابق ساواک» و سرتیپ منوچهر هاشمی « مدیر استانی و رئیس بخش ضدجاسوسی ساواک» ، دریادار احمد مدنی « فوزیر دفاع جمهوری اسلامی » ، ابوالحسن بنی‌صدر«نخستین رئیس‌جمهور ایران » ،محمدعلی مجتهدی‌گیلانی « مدیر دبیرستان البرز و بنیانگذار دانشگاه صنعتی شریف» ، مظفر بقایی کرمانی« نماینده سابق مجلس شورای ملی و دبیرکل حزب زحمتکشان ملت ایران » ، شاپور بختیار« آخرین نخست وزیر حکومت شاهنشاهی» ، سپهبد حاجی علی کیا« رئیس اداره دوم ارتش شاهنشاهی ایران» ، ارتشبد حسن طوفانیان، «مشاور عالی تسلیحاتی ستاد بزرگ ارتش داران -رئیس سازمان صنایع نظامی» ، محمد فروغی« فرزند محمد علی فروغی -آخرین نخست‌وزیر رضا شاه و اولین نخست‌وزیر محمدرضاشاه» ، امیر تیمور کلالی « رئیس ایل تیموری، نماینده مجلس شورای ملی، وزیر کشور و سرپرست شهربانی کل کشور در زمان حکومت ملی» جعفر شریف‌امامی « رئیس مجلس سنا – نخست‌وزیر حکومت شاهنشاهی» ، مهدی حایری یزدی استاد فلسفه و فرزند بنیانگذار حوزه علمیه قم» ، محمد یگانه «رئیس کل بانک مرکزی – وزیر دارایی – وزیر مسکن و آبادانی – وزیر مشاور »،علی امینی« وزیر دارایی – نخست‌وزیر سال ۱۳۴۰ الی ۱۳۴۲ » ، عبدالمجید مجیدی «وزیر مشاور- رئیس سازمان برنامه و بودجه» ، سلطان حمید میرزا قاجار« فرزند ولیعهد ایران در زمان قاجار»، میرزا حسن خان قاجار، کریم سنجابی « اولین وزیر خارجه دولت موقت- رهبر جبهه ملی ایران – نماینده مجلس شورای ملی دوره اول پس از انقلاب »، اردشیر زاهدی « وزیر امورخارجه دوره شاه » می باشند . در پایان برای اطلاع چوانان پاک نهاد این مرزو بوم که شاید آنان نیز در این پروا باشند که چرا شاه سقوط کرد و چرا ما پنجاه وهفتی ها هم خواستار سرنگونی رژیم سلطنت بودیم بریده های مصاحبه های تنی چند از کارگزاران رژیم شاهنشاهی را که خارج نشین و بدور از فشار و تحمیل صورت گرفته به نقل از تاریخ شفاهی هاروارد نقل می کنیم تا جوانان مبارز کشور بدانند فرشگردی ها و ساواکی های سر از دخمه درآورده نیز نظیر رژیم جمهوری اسلامی دشمن مبارزات مردم بوده و درصدد بیراهه کشاندن مبارزات مردم به بیراهه استبدادی دگر هستند غافل ازآنکه « آن ممهرا لولو برد» و «خربرفت و خربرفت و خربرفت » .
اینها اصرار دارند که به همگان ثابت کنند که ایرانی نه دموکراسی میخواهد، نه میتواند و نه لیاقت انرا دارد. ج.ا. با آنها موافق است.
منابع: خلاصه موضوع نقل به مضمون – علی امینی نخست وزیر ۱۳۴۱
می گویند مشروطه برای کشوری مثل ایران عملی نیست هر که بیاید دیکتاتور میشود. حالا خود این دیکتاتور کیه؟! نابغه است؟! خود این کسی که میخواهد حکومت کند و میگوید این مردم قابل نیستند این خودش کیه؟! اطرافیانش کیا هستند؟! کیا به اینها خدمت میکنند؟! اینکه بهش بیشتر تملق میکنه؟!… دنبال راه حل های ساده میگردند و حاضر نیستند کمی فکر کنند. پنجاه سال حکومت پهلوی بهترین فرصت (برای اموزش و تمرین قانون و دموکراسی) بود بشرط اینکه اعتقاد باشد…. فرق قلدری با اتوریته قانونی، اشاعه فرهنگ فحاشی و بی ادبی، استفاده از حربه های ناجوانمردانه برچسب زنی، بی انصافی…
جعفر شریف امامی
دو دوره نخست وزیر ایران و رئیس مجلس سنا به مدت پانزده سال
نوار چهارم: https://mps.lib.harvard.edu/sds/audio/460352454
دقیقه ۲۳ الی ۳۰ طرف اول نوار چهارم و دقایق اولیه طرف دوم نوار: اوایل در هیئت دولت تصمیمات با مشورت جمعی گرفته میشد، همه از کار یکدیگر اطلاع داشتند ‌و‌ در توفیق کار یکدیگر و کابینه احساس مسئولیت میکردند. قانون هم همین را قید کرده. در دولت رزم آرا وزیری بدون اطلاع دیگر وزرا اقدامی انجام داد که در نتیجه آن شریف امامی و سه وزیر دیگر در اعتراض دسته جمعی استعفا کردند. اما این رویه بتدریج تغییر کرد بطوری که در اواخر دوره شاه وزیران عموما حتی از کار یکدیگر خبر نداشتند. نادیده گیری قانون اساسی از زمان نخست وزیری هویدا و خصوصا پس از افزایش یکباره درآمد نفت افزایش یافت در حالیکه زمان رضا شاه حتی برای ارسال ۵ پوند به دانشجو هم باید حسابرسی میشد. پس از افزایش درآمد نفت آنقدر سفارشات زیاد شد که فقط یک میلیارد دلار جریمه دیر کرد ترخیص کالا از کشتی در خرمشهر پرداخته شد.

مصطفی الموتی – مصطفی الموتی شش بار نماینده مجلس شورای ملی و یک بار عضویت مجلس مؤسسان و عضو هیئت رئیسه مجلس مؤسسان سوم و نیز مجلس شورای ملی، لیدر پارلمانی حزب ایران نوین و بعدها رئیس گروه پارلمانی حزب رستاخیز در مجلس.
دقیقه ۲۹ می گوید- روزی که تشکیل حزب حکومتی رستاخیز و انحلال بقیه احزاب توسط شاه اعلان شد ابدا هیچکس از چنان فکر و برنامه ای خبر نداشت از جمله هویدا و آموزگار و شریف امامی اظهار بی اطلاعی می کردند. این درحالی است که اینها باید میرفتند و وجود انرا برای مردم و‌حزب خود و خبرنگاران توجیه میکردند «اما شرایط کشور طوری بود که غیر از تائید واکنشی نمیشد نشان داد آقای داریوش همایون اظهار خوشحالی میکردند».
دقیقه ۴۳ الموتی میگوید- هویدا نخست وزیر در واقع مجری خاص دستورات اعلیحضرت بود. ایشان شرفیاب میشد یادداشت بر میداشت و در اتوموبیل همانها را ابلاغ میکرد تا به نخست وزیری برسد کارها در حال انجام بود و زنگ میزد و به اعلیحضرت اطلاع میداد علت دوام آوردنش در آن مقام هم همین بود.
از دقیقه ۴۸ الموتی توضیح میدهد- که لااقل از زمان حادثه قم ‌و تبریز هیچیکس نمیدانست در کشور چه میگذرد: نه وکلا ، نه وزرا، نه نخست وزیر و نه حتی ساواک!

هولاکو رامبد -هولاکو رامبد نماینده دوره‌های ۱۹ الی ۲۴ مجلس شورای ملی از طوالش لیدر و سخنگوی اصلی حزب مردم در مجلس.
https://mps.lib.harvard.edu/sds/audio/460210573
دقیقه ۱ – شاه خود را مدیون امریکا میدانست .برخلاف چیزی که امریکایی ها شایع کرده بودند وقایع ۲۸ مرداد عموما داخلی بود اما در ذهن اعلیحضرت اینطور شکل شده بود که دیگران موثرتر بودند.
دقیقه ۴- دلیل دشمنی مردم با دستگاه: حلقه معیوب مجلس-دولت-شاه
دولت در انتخابات دخالت میکرد و مردم هم از زمان رضاشاه به ان عادت کرده بودند اما منصوبان دولت که این لیستها را فراهم می کردند بجای افرادی که در محل دارای حسن اثر باشند افراد نابابی که به سود خودشان کار کنند را انتصاب میکردند که این باعث بی اعتقادی و دشمنی مردم محل نسبت به دستگاه میشد. اما حتی به حرف همان افراد انتخاب شده هم گوش داده نمیشد. همه متصدیان (دولت) برای منافع خودشان به شاه وانمود میکردند که دخالت اینها (نمایندگان مجلس) برای مخالفت با مقام سلطنت است. انزمان نمیشد با نظر اعلیحضرت مخالفت کرد چون هر مخالفتی بحساب مخالفت با سلطنت گذاشته میشد.

دکترعلینقی عالیخانی – وزیر، اقتصاددان، رئیس دانشگاه تهران و از معماران توسعه صنعتی ایران
دقیقه ۳: علت انقلاب این بود که کشوری داشتیم که از نقطه نظر اجتماعی پیشرفته بود با یک سیستم سیاسی که روزبروز عقب افتاده تر میشد نه اینکه جای خود بماند. به یک معنی با زمان قاجاریه دیگر فرقی نمی کرد.
دقیقه ۹-۱۱: از سال ۴۶ به بعد شاه دیگر تحمل شنیدن حرف کسی را نداشت میگفت شما نمی فهمید. یکبار که به اعلم پیشنهادی برای هزینه کردن بهتر درآمد های نفتی را کردم که به گوش شاه برساند به من گفت که این اعلیحضرت دیگر انی نیست که شما میشناختید.

داریوش همایون -وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت بود در دولت آموزگار، قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز بود.
مصاحبه علی لیمونادی با داریوش همایون
دقیقه ۳۰ – آقای لیمونادی می پرسد «چه عواملی باعث شد که ما به نتیجه نرسیم؟ آقای مهدی قاسمی از مفسرین سیاسی گذشته میگوید ما هم اشتباه کردیم ما هم باید میگفتیم که آزادی میخواهیم. ولی شما در آن استبدادی که وجود داشت (داریوش همایون با تائید میگوید شدید!) ‌‌و شما حرف هایی هم میزدید». داریوش همایون در پاسخ میگوید انزمان فکر میکردم که نباید فشاری اورد و باید از داخل کار کرد در حالیکه بدون فشار هم کار نمیکند (داریوش همایون در مصاحبه دیگری با فروزنده از نفش و مسؤلیت رژیم شاه در انقلاب ۵۷ میگوید که بعدا پست میشود).
یعنی داریوش همایون به استبدادی بودن رژیم شاه آگاهی داشت ولی انزمان به نصیحت از بالا و اطاعت از پایین (بدتر از اصلاح طلبان امروزی) باور داشت ولی بعدها به این نتیجه رسید که دوستداران پادشاهی نیز باید همان زمان با صدای بلند به استبداد شاه اعتراض میکردند.
دقیقه ۱۸ -علی لیمونادی میپرسد دید شما راجع به دموکراسی در آینده ایران چیست. داریوش همایون میگوید تمرینش از حالا باید شروع شود، اگر ما حالا در شرایط بیرون قدرت رفتارمان با هم متمدنانه، با ادب سیاسی، رعایت یکدیگر، و قبول داشتن دگر اندیش باشد دموکراسی در ایران آینده دارد ولی نشانه های خوبی نمیبینم. شکاف بین گرایشها و شخصیت ها عمیق است. مگر نسل فعلی برود و نسلی بیاید که در ان عوالم شریک نبود، به نسل انقلاب هیچ امیدی به برقراری دموکراسی در ایران ندارم چون هنوز مشغول جنگ انقلاب و قبل از ان هستند. در این سی ساله خیلی به نسل خودم بدبین شده ام خیلی کارها میتوانستیم بکنیم که نکردیم.
جالب اینکه توفیق داریوش همایون برای ایجاد ارتباط و گفتگو بیشتر با مخالفین رژیم شاه بود تا موافقان آن تا انجا که آرزو میکند هرگز در لس انجلس جایی که بیشترین جمعیت سلطنت طلب را داشت فعالیت نکرده بود.
مصاحبه فرامرز فروزنده با داریوش همایون- دقیقه ۲:
تنهایی در زندگی عمومی یک تشخص است. اینها همایون از تنهایی سیاسی خود خصوصا در اوایل فعالیت در خارج کشور خود میگوید و ضرورت مطالعه. او حقیقتا در میان سلطنت طلبان تنها بود و اگر امروز هنوز زنده بود تنها تر از همیشه.
دقیقه ۶: ایران دچار موقعیت انقلابی شده بود
دقیقه ۷: احساس رنجوری عمومی، ناامیدی، نارضایتی سراسر جامعه را گرفته بود حتی طبقات فرمانروا هم از اوضاع راضی نبودند.
دقیقه ۸: شاه هم به پایان خودش رسیده بود و قادر به انجام هیچ کار درستی این اواخر نبود. ادامه طولانی قدرت مطلق فساد مطلق اورده بود که ایران را در شرایط انقلابی قرار داده بود.
دقیقه ۱۱: بازی با ورق مذهب از روز اولی که محمد رضا شاه به قدرت رسید در جریان بوده است. از جمله آوردن ایت الله قمی از نجف به ایران که بولارد انگلیسی میرود پیش شاه که پدر شما به زحمت اینرا بیرون کرد شما چرا آوردید که شاه میگوید برای مبارزه با کمونیزم به آنها نیاز دارم.
دقیقه ۱۴: باید مسؤلیت طرفین در ساختن یکدیگر را بشناسیم، چپ ها استبداد شاه را تفویت میکردند و شاه انها را به افراط بیشتر می کشانید.
دقیقه ۱۸: اصلاحات ارضی به لحاظ جلب حمایت مردم به نفع شاه نشد
دقیقه ۴۳: جامعه ایرانی هنوز دارد مراحل کودکی خود را طی میکند و‌ اعضای آن مثل کودکان به جز منافع شخصی خود هیچ چیز دیگری برایشان مهم نیست.

سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی ایران
چنبش انقلابی مردم ایران – اول مهرماه 1402

2023-08-30 اطلاعیه کمیته موقت هماهنگی برای ایجاد “بلوک متحد سوسیالیستی”

اطلاعیه کمیته موقت هماهنگی برای ایجاد “بلوک متحد سوسیالیستی”

اطلاعیه کمیته موقت هماهنگی برای ایجاد “بلوک متحد سوسیالیستی”

رفقای گرامی!
اوضاع جامعه و شرایط فاجعه‌بار زندگی مزد و حقوق‌بگیران و فلاکت دامن‌گیر زحمتکشان از یک‌سو و عدم انسجام و پراکندگی طبقه‌‌ی کارگر و فرودستان شهری و روستایی از سوی دیگر، ضرورت اتحاد عمل‌های پایدار و انسجام بیشتر نیروها و فعالین کمونیست را بیش از پیش بارز ساخته است.
مهم‌ترین نیاز جنبش انقلابی علیه جمهوری اسلامی سرمایه، ایجاد صف مستقل و قدرتمند طبقه کارگر در این جنبش است. در این راستا، وظیفه هر کمونیست انقلابی، چه در داخل و چه در خارج، کمک به ایجاد این صف و مبارزه در چارچوب آنست. ایفای این وظیفه مستلزم هم‌کاری پایدار و سازمان‌یافته میان افراد و نیروهای کمونیست است. طرح ایجاد یک “بلوک متحد سوسیالیستی” گام مهمی است در این رابطه.
این طرح از چندین ماه پیش توسط جمعی از فعالین کمونیست مورد بحث و بررسی قرار گرفت و در ادامه آن پیش‌نویسی برای تدقیق مبانی نظری آن تهیه شد که اکنون برای بحث و بررسی به همه کمونیست‌ها ارائه می‌گردد. ما از همه رفقا دعوت می‌کنیم که با شرکت فعال در بحث پیرامون این پلاتفرم پیشنهادی، همراه با ما در جهت تشکیل بلوکی متحد از کمونیست‌ها تلاش کنند.
ما روی این نکته تاکید می‌کنیم که “بلوک متحد سوسیالیستی” به‌‌هیچ‌وجه آلترناتیوی در مقابل احزاب و سازمانهای موجود نیست و نخواهد بود، بلکه کوشش می‌کند در درجه اول همه کمونیست‌های مستقل پایبند به کار و فعالیت جمعی و سازمان یافته‌ و تشکلات پراکنده‌ی کمونیستی را برای سازماندهی یک همکاری پایدار زیر یک چتر گسترده‌ی فراحزبی اما متشکل با استراتژی انقلابی و سوسیالیستی گرد هم آورد.
تنها معیار عضویت در یک بلوک سوسیالیستی از دیدگاه ما، توافق بر سر مبانی نظری مشترک و مبارزه عملی در جهت تشکیل صف مستقل طبقه کارگر بر علیه سرمایه و همه آلترناتیوهای بورژوایی است.
پیش نویس پلاتفرمی که در زیر می‌آید، یک متن نهایی نیست و تنها وحدت نظری کنونی جمع ما را نشان میدهد که برای تکمیل و تدوین نهایی به همه کمونیست‌ها ارائه می‌شود.
کمیته موقت هماهنگی برای ایجاد “بلوک متحد سوسیالیستی”
اوت 2023

پیش‌نویس مبانی نظری برای تشکیل بلوک متحد سوسیالیستی
مصوب ۱۶ ژولای ۲۰۲۳
پیش‌نویس حاضر به عنوان مبانی نظری مشترک ما به همه کمونیست‌ها ارائه می‌شود تا براساس آن وارد بحث و گفتگو و همکاری شویم و در عین حال در تدقیق و تکامل این مبانی به یکدیگر یاری رسانیم.
جمع ما به عنوان جزیی از جنبش کارگری و کمونیستی ایران در‌بر‌گیرنده چندین نسل از کمونیست‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی است که برای کمک به مبارزه طبقه کارگر در راه رهایی از مناسبات سرمایه داری با مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید و برای تحقق سوسیالیسم مبارزه می‌کند.
تشکیل این بلوک متحد سوسیالیستی در جهت ایجاد یک اتحاد عمل پایدار میان فعالین جنبش کارگری و کمونیستی، چه منفردین و چه اعضای احزاب و سازمان‌های موجود برای پشتیبانی از تشکیل صف مستقل طبقه کارگر بعنوان ضرورت مبرم جنبش انقلابی صورت می گیرد.
ما در عین حال خواهان همکاری‌ سازمان‌یافته با همه تشکلات، احزاب، سازمان‌ها و افراد و گروه‌هایی هستیم که در جهت تحقق اهداف مشترک مبارزه می‌کنند.
مبانی نظری مشترک ما عبارتند از:

۱- مبارزه‌ برای سرنگونی انقلابی رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی، درهم کوبیدن ماشین دولتی، برقراری یک حکومت شورایی به رهبری طبقه کارگر و تحقق سوسیالیسم به دست خود کارگران و زحمتکشان.
۲- مشارکت نظری و عملی در مبارزات طبقه کارگر هم در عرصه مطالبات روزمره و هم در مسیر مبارزه‌اش برای رهایی نهایی از استثمار و بردگی کار از طریق پایان‌دادن به مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و جایگزینی آن با مالکیت اجتماعی؛ تلاش برای تشکیل صف مستقل طبقه کارگر.
۳- مرزبندی آشکار سیاسی و نظری با تمام جریانات بورژوایی اعم از وابستگان به ارتجاع اسلامی، سلطنت‌طلبان، شووینیست‌های عظمت‌طلب و نیروهایی که خواهان دخالت دولت‌های امپریالیستی و نهادهای جهانی برای آلترناتیو‌سازی از بالا و تغییر رژیم در جهت حفظ مناسبات سرمایه‌داری هستند؛ مبارزه علیه تمامی نیروهایی که مرزبندی طبقاتی علیه بورژوازی را مخدوش می‌کنند.
۴- مبارزه با تمام اشکال ستم جنسی و جنسیتی در همه عرصه‌های حقوقی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛ شرکت فعال در مبارزات زنان علیه نابرابری‌های موجود و تداوم این مبارزات در اتحاد با جنبش کارگری در جهت برابری کامل میان همه انسان‌ها در یک جامعه عاری از ستم و استثمار سرمایه‌داری.
مبارزه‌ با ستم‌های جنسی، جنسیتی و هویتی بر دگرباشان (جامعه “ال‌جی‌بی‌تی‌آی‌کیوپلاس”) در راستای رهایی مطلق آنان و رسیدن به جامعه‌ای آزاد و برابر.
۵- تلاش برای اتحاد سراسری کارگران و زحمتکشان همه ملت‌ها؛ ‌پشتیبانی از مبارزات کارگران و زحمتکشان ملل تحت ستم علیه بورژوازی “خودی” و غیر خودی؛ جانب‌داری از واگذاری امور داخلی ملل به شوراهای منطقه‌ای کارگران و زحمتکشان در جهت شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی؛ به رسمیت شناختن حق ملل در تعیین سرنوشت خویش؛ تأکید بر ضرورت مبارزه مشترک کارگران و زحمتکشان همه ملت‌ها برای سرنگونی سرمایه‌داری و شکل‌دادن به یک جامعه‌ فارغ از ستم و بردگی ملی و “نژادی” و طبقاتی؛ حمایت از جریانات سوسیالیستی در جنبش‌های ملی علیه جریانات بورژوایی.
۶- جدایی دین از دولت، روندهای قانون‌گذاری، دستگاه قضایی و سیستم آموزشی؛ لغو تمامی امتیازات نهادهای دینی؛ به رسمیت شناختن حق افراد برای داشتن و یا نداشتن هر گونه دین و مذهب؛ روشنگری علیه مذهب و سایر خرافات.
۷- پایان دادن به تخریب محیط زیست، تخریبی که توسط بورژوازی و با هدف تولید ارزش اضافی صورت می‌گیرد؛ نجات طبیعت از مناسبات کالایی؛ حفظ محیط زیست برای نسل های کنونی و آتی.
۸- مبارزه برای کسب آزادی‌های دمکراتیک، رهایی زندانیان سیاسی و لغو حکم اعدام؛ تحمیل مطالبات رادیکال و انقلابی در چارچوب جنبش موجود به دولت و بورژوازی.
۹- مبارزه عملی و نظری با هرگونه تبعیض علیه اقلیت‌های موجود در جامعه از جمله:
– انسان‌های دارای کم‌توانی جسمی و روحی
– مهاجرین و به ویژه کارگران مهاجر
-کودکان.
برای تماس با کمیته‌ی موقت انتخابی می‌توانید با ایمیل زیر تماس بگیرید:
united.socialist.bloc@gmail.com
پیش به سوی ایجاد بلوک متحد سوسیالیستی
زنده باد سوسیالیسم

2023-04-30 «منشور آزادی، رفاه، برابری»

«منشور آزادی، رفاه، برابری»

«منشور آزادی، رفاه، برابری»
مقدمه
بی‌تردید، بسیاری از مصائب و معضلات گریبانگیر جامعۀ کنونیِ ایران ناشی از حکومت جمهوری اسلامی است. محروم کردن زنان از حق‌ طبیعی و مسلم‌شان بر بدن خویش و تحمیل پوشش اجباری بر آنان؛ دخالت در حریم زندگی شخصی و روابط خصوصیِ زنان؛ تبعیض جنسیتی و نابرابری حقوقیِ زن و مرد؛ قانونی‌کردن چندهمسری برای مردان؛ پایمال‌کردن حقوق کودکان؛ سرکوب آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و رسانه‌ها، تشکل، اعتصاب، تحصن، تجمع، راه‌پیمایی؛ سانسور کتاب، نشریه، فیلم، تئاتر، موسیقی و سایر عرصه‌های هنر، علم، و ادبیات؛ ترویج خرافات؛ تفتیش عقیده؛ تخصیص بودجه‌های نجومی به امور امنیتی، انتظامی، و نظامی و تشکیل نیروهای سازمان‌یافتۀ حقوق و مواجب‌ بگیرِ لباس شخصی برای سرکوب اعتراض‌های مردم، گشت‌های امر به معروف و ارشاد برای کنترل پوشش زنان، انواع و اقسام سازمان‌ها و بنیادهای مذهبی، آیین‌ها و مراسم مذهبی و … همگی با بودجه‌های کلان و در واقع از جیب مردم؛ پایمال‌کردن حقوق شهروندانِ متساوی‌الحقوق و تقسیم آنها به شهروندان درجه یک، دو، و…، تقسیم جامعه به «خواص» و «عوام» و ممتاز شمردن روحانیان و برپایی دادگاه ویژه و اختصاصی برای رسیدگی به جرم‌های آنان در پشت درهای بسته؛ رواداشتن آزار و توهین و بازداشت و حبس به معتقدان سایر ادیان و مذاهب؛ محدودیت آزادی عقیده؛ اجرای قوانین مجازات اسلامیِ حد، شلاق‌زدن، بریدن دست و پا و به‌طور کلی قطع یا نقص عضو، پرتاب از بلندی، سنگسار، و قصاص؛ دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر و تلاش برای برپایی حکومت دینی در این کشورها از طریق «صدور انقلاب»، دشمن تراشی، و جنگ افروزی، … و در یک کلام تبدیل زندگی انسان‌ها به جهنمی آکنده از استبداد و بی‌حقوقی، رنج و عذاب، ناامیدی، مرگ و نیستی از جملۀ این مصائب و معضلات است.

ما با تمام این مظاهر حکومت دینی مخالف هستیم. بی‌گمان، رهایی جامعه از استبداد دینی گام بزرگی به پیش است. اما با همین صراحت اعلام می‌کنیم که خواست ما فراتر از مخالفت با حکومت دینی است. تجربۀ انقلاب سال ۱۳۵۷ به ما نشان داد که از دل جنبش یا انقلابی که وعدۀ «آزادی» و «دموکراسی» ‌دهد اما در زیر پوست‌اش استثمار، فقر، بیکاری، گرانی، کلاه‌برداری، فساد، فحشا، اعتیاد، قتل، دزدی، و انواع دیگرِ سیه‌روزی‌ها همچنان رواج داشته باشد هیچ‌گونه جامعۀ انسانی بیرون نخواهد آمد. به باور ما، معضلاتی که شمه‌ای از آن‌ها در بالا فهرست شد فقط نوک کوه مشکلات جامعۀ ایران است. اینها تنها آن دسته از مصائب جامعۀ ایران‌اند که دنیای سرمایه‌داری و رسانه‌هایش بر آنها انگشت می‌گذارند و البته به‌درستی آن را محکوم می‌کنند. اما این دنیا نمی‌خواهد یا، بهتر بگوییم، به سودش نیست که قسمت زیرین این کوه را ببیند، چراکه برملاشدنِ آن، زمینِ زیر پای خودش را داغ می‌کند و توان ایستادن بر روی آن را از او می‌گیرد. عامل و مسبب اصلی تباهی زندگی اکثر انسان‌های جامعۀ ایران این است که برای زندگی هیچ راهی جز فروش نیروی کارشان ندارند. در این جامعه، جدا از خیل عظیم بیکاران، میلیون‌ها انسان مزد‌بگیر، همچون کارگران صنعتی‌ و خدمات و کشاورزی، کارمندان، تکنیسین‌ها، معلمان، پرستاران، پزشکان، مهندسان، کارشناسان، خبرنگاران، نویسندگان، هنرمندان و به‌طورکلی تمام فروشندگان نیروی کار، که اجزای طبقۀ کارگر را تشکیل می‌دهند، برای زنده‌ماندن مجبورند نیروی کار (یدی و فکری) خود را به ثمن بخس به سرمایه‌داران بفروشند و بدین‌سان ارزشی بس بیش از مزد خود برای آنان تولید کنند.

توجیه، تثبیت، و پاسداری از سرمایه‌داری با حکومت‌های گوناگونی صورت می‌گیرد که حکومت دینی تنها یکی از آنهاست. بسیاری از سرمایه‌دارانِ بخش خصوصی و احزاب و شخصیت‌های سیاسیِ مدافع آنان نیز خواهان جدایی دین از حکومت‌اند. آنان حکومت دینی را تنها علت مشکلات جامعه جلوه می‌دهند تا سرمایه‌داری را از تیررس مبارزات کارگران دور نگه‌دارند. شعار آنها در واقع این است: حکومت دینی نه، سرمایه‌داری آری. سرمایه‌داران خصوصیِ سکولار و طرفدار حکومت غیردینی، جمهوری اسلامی را برای ادارۀ جامعه ناکارآمد می‌دانند، اما خود با احتکار و گران‌کردن کالاها و خدمات، پیمانی و قراردادی کردنِ اکثریت کارگران، محروم ساختن کارگران از بیمه و امکانات رفاهی و تحمیل کار بر آنان در شرایط ناایمن، پرداخت مزدهای ناچیز، اخراج و بیکارسازی، سرکوبِ اعتراض و اعتصاب، و دشمنیِ شدید با هرگونه سازمان‌یابی مستقلِ کارگری سهم بسزایی در پیدایش اوضاع و احوال کنونی دارند. این بخش از طبقۀ سرمایه‌دار و احزاب و شخصیت‌های سیاسی نمایندۀ آن می‌کوشند با پشتیبانی دولت‌های سرمایه‌داریِ غربی، تقصیر را تنها به گردن قدرت سیاسیِ حاکم و سرمایه‌داریِ شرقیِ حامیِ آن بیندازند و نقش سرمایه و سودجوییِ خود را پنهان سازند و در جنگ بر سر قدرت، کارگران را به سیاهی لشکر خود تبدیل کنند. این‌که روبنای سیاسیِ مورد نظر این شخصیت‌ها و احزاب سیاسی سلطنت است یا جمهوری «دموکرات» و سکولار تغییری در این واقعیت نمی‌دهد که زیربنای اقتصادیِ مورد نظر آنها در هر حال سرمایه‌داری است. درست از همین رو، دست‌یابی آنان به قدرت سیاسی – که در اوضاع کنونی بسیار محتمل است – نه تنها سیه‌روزی‌ها و مصائب اقتصادیِ حاکم بر جامعۀ ایران را دست‌نخورده باقی خواهد ‌گذاشت و به تغییری اساسی و بنیادین در زندگی اکثریت مردم راه نخواهد برد بلکه، به اقتضای ساختار خاصِ سرمایه‌داری ایران از جمله وجود نیروی کار ارزان، مردم را گرفتار شکل دیگری از استبداد سیاسی خواهد کرد. ما تأکید می‌کنیم که ریشۀ مشکلات جامعۀ ما سرمایه‌داری است و آن‌چه در نهایت باید از میان برود رابطۀ خرید و فروش نیروی کار است.

***

با توجه به مقدمۀ فوق، ما امضاکنندگان زیر بر این باوریم که جامعۀ ایران در شرایط خطیر و سرنوشت‌سازِ کنونی به منشوری نیاز دارد که همچون پرچمی جنبش کارگری را حول آزادی، رفاه، و برابری متحد کند. این منشور، در عین همسویی با جنبه‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانۀ جنبش «زن، زندگی، آزادی»، با تثبیت، تحکیم، و تضمین این جنبه‌ها و نیز ارتقای سطح رفاه کل جامعه و بدین‌سان افزایش توان مادی، فکری، و فرهنگیِ کارگران از محل ثروت تولیدشده در جامعه («تولید ناخالص ملی») راه را برای مبارزۀ طبقۀ کارگر بر ضد سرمایه‌داری هموار می‌سازد. به‌نظر ما، دست‌یابی جامعه به آزادی، رفاه، برابری و هموارشدن راه مبارزه با سرمایه‌داری در گرو تحقق خواست‌های زیر به نیروی دموکراسی شورایی و سرمایه‌ستیز طبقۀ کارگر است:

۱-جدایی کامل دین از حکومت به‌گونه‌ای که دین امر خصوصی انسان‌ها شمرده شود؛ ممنوعیت تفتیش عقیده، ممنوعیت تدریس تعلیمات دینی در مراکز آموزشی؛ حذف مضامین دینی از قوانین کشور و آموزش و پرورش؛ حذف هویت دینیِ افراد از مدارک شناسایی، ممنوعیت دخالت حکومت در تعیین مطالب آموزشی، ممنوعیت حمایت حکومت از هرگونه دین و مذهب؛ ثبت نهادهای دینی و اماکن مذهبی به‌عنوان نهادهای خصوصی؛ ممنوعیت مراسم مذهبیِ مغایر با کرامت، سلامت، و آسایش انسان‌ها

۲- برخورداری تمام افراد جامعه از آزادی‌هایِ بی‌‌حصر و استثنایِ سیاسی از قبیل آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و رسانه‌ها، تشکل (اعم از انجمن، کانون، اتحادیه، شورا، حزب و…)، اعتصاب، تجمع، تحصن، تظاهرات، و راه‌پیمایی

۳- آزادی بی‌قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی، انحلال تمام نهادهای سرکوب و ممنوعیت هرگونه شکنجه اعم از روحی و جسمی و واداشتن متهمان به اعتراف علیه خود یا دیگری؛ به‌رسمیت‌شناسی حق دادخواهی برای تمام کسانی که متحمل سلب حق حیات از اعضای خانواده و یا همنوعان خود شده‌اند.

۴- انحلال دادگاه‌های ویژه، علنی‌بودن دادگاه‌ها با حضور هیئت منصفه، انتخاب آزادانۀ وکیلِ دلخواه، و رایگان بودنِ امور دادرسی؛ تعلیق تمام احکام قضاییِ صادره و بازنگری آنها در دادگاه‌های صالح با حضور هیئت منصفه

۵- الغای مجازات اعدام

۶- ممنوعیت انجام وظیفۀ نیروهای نظامی و انتظامی با لباس شخصی و بدون یونیفورم؛ انحلال هرگونه سازمان انتظامی و اطلاعاتی و امنیتیِ مخفی

۷- الغای هرگونه تبعیض جنسیتی و برقراری برابری حقوقیِ زن و مرد. برای تحقق این خواست باید :

– زنان در تمام قوانین ازجمله قانون کار، قوانین مربوط به خانواده، و قوانین کیفری با مردان حقوق برابر داشته باشند.

– هرگونه دخالت دولت در تعیین نوع زندگی، پوشش و روابط بین افراد، روابط زن و مرد یا دختر و پسر و پوشاک زنان ممنوع شود.

– ازدواج یا جدایی همسران از یکدیگر با توافق آزادانه، برابری کامل حقوقی میان آنان، و بدون نیاز به اجازۀ ولیِ دختر صورت گیرد.

– هرگونه ازدواج پیش از ۱۸ سالگی ممنوع شود.

– حق زن بر بدن خویش شامل حق تصمیم‌گیری در مورد رابطۀ جنسی، بارداری، سقط جنین یا عقیم‌سازی به‌رسمیت شناخته شود.

– با ایجاد فرصت‌های شغلیِ برابر برای زنان و امکانات رایگان چون شیرخوارگاه، مهدکودک، سالن غذاخوری و لباس‌شویی‌‌های عمومی در محل‌های کار و سکونت، زمینۀ اجتماعی‌شدن کارِ خانگی و بدین‌سان ازمیان‌رفتن آن فراهم شود. تا آن زمان به افراد خانه‌دار اعم از زن و مرد دستمزدی معادل دستمزد کارگران شاغل با بیمه و حقوق بازنشستگی پرداخت شود.

– با ایجاد خانه‌های امنِ دارای امکانات مناسب زندگی همراه با آموزش، مشاوره و درمان تخصصی و پرداخت مستمری کافی تا فراهم‌شدن امکان اشتغال مناسب و زندگی مستقل، زنان خشونت‌دیده یا درمعرض‌خشونت و دختران فراری از خانه مورد حمایت مادی، معنوی، و قانونی قرار‌گیرند.

۸- به‌رسمیت شناختن حق انتخابِ هویت و گرایش جنسی برای تمام انسان‌ها و ازدواج و به‌طور کلی هرگونه زندگی مشترک بر اساس این هویت‌ها و گرایش‌ها

۹- الغای هرگونه ستم بر اساس تعلق‌های ملی، قومی، نژادی، و مذهبی و برابری حقوقی و شهروندی برای تمام ایرانیان صرف نظر از زبان، پوشش، فرهنگ، نژاد، و مذهب آنها؛ و اولویت دادن به بازسازی مناطقی که به‌علت تعلق‌های فوق از رشد اقتصادی محروم مانده‌اند.

۱۰- الغای کار کودکان و نوجوانانِ زیر ۱۸ سال و تأمین معاش آنان به‌صورت ماهانه

۱۱- برخورداری همۀ مردم از مسکن مناسب با تمام امکانات رفاهی و ارتباطی و وسائل خانگی. تحقق این امر درگرو آن است که:

– از ساختمان‌های تحت مالکیت دولت که اکنون در اختیار نهادهای دولتی هستند برای تأمین مسکن مردم استفاده شود.

– دولت هر سال درصد معینی از بودجه را به احداث واحدهای مسکونیِ جدید برای مردم اختصاص دهد.

۱۲- بهداشت و دارو و درمان رایگان برای عموم مردم

۱۳- آموزش و پرورش رایگان عمومی در تمام سطوح

۱۴- حمل و نقل درون‌شهریِ رایگان برای عموم مردم در سراسر جامعه

۱۵- مهد کودک رایگان برای تمام مردم

۱۶- حفاظت از طبیعت و جلوگیری از هر گونه آلودگی محیط زیست

۱۷- ایجاد امکانات مدرنِ لازم برای رفاه بیشتر و زندگی بهترِ روستائیان مانند جاده، آب، برق، گاز، تلفن، اینترنت و مراکز آموزشی، درمانی، فرهنگی، ورزشی و تفریحی در روستاها

۱۸- تعیین حداقل دستمزد ماهانۀ کارگران براساس ثروتی که آنان برای جامعه تولید کرده‌اند و اختصاص مقدار هرچه بیشتری از این ثروت به ارتقای سطح زندگی و رفاه کل مزدبگیران

۱۹- برخورداری تمام افراد جامعه از تأمین اجتماعی شامل حقوق بازنشستگی، ازکارافتادگی، و بیمۀ بیکاری. بیمۀ بیکاری نباید از حداقل دستمزد کارگران شاغل کمتر باشد.

۲۰- الغای هر نوع قرارداد استخدام موقت، کاهش ساعات کار روزانه و الغای شب‌کاری جز در موارد ضروری و اضطراری

بدیهی است که خواست‌های پیشنهادی ما به جنبش کارگری به موارد بالا محدود نمی‌شوند و ما در این‌جا فقط مهم‌ترین مطالبات لازم را برای تحقق آزادی، رفاه، و برابری برشمرده‌ایم.

اول ماه مه ۲۰۲۳ – یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲

محبوبه ابراهیمی (نویسنده) – فرامرز اخوان (کارگر بازنشستۀ شرکت سدسازی) – ابراهیم اسماعیلی (کارگر جوشکار و فعال کارگری) – روحی افسر (مترجم، ویراستار، و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – آرش افضلی (معلم بازنشسته) – یحیی القاسی (کشاورز) – بهروز امیری (کارمند بازنشستۀ شرکت نفت) – بیژن امیری (کارگر بازنشستۀ پارس خودرو) – حسین امیری (کشاورز) – علی امیری (تور لیدر) – مجید امیری (شغل آزاد) – محمد امیری (کارگر کشاورزی) – مریم ایمانی (فعال زنان) – ونوشه بَحرانی (پزشک) – اسماعیل بخشی (کارگر سابق نیشکر هفت‌تپه) – حسین پرهیزگار (فعال سابق دانشجویی) – محمد جعفری (کاسب) – بهرام جهاندار (از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – محسن حکیمی (مترجم) – رضا خندان (مهابادی) (نویسنده) – منوچهر خوش‌بین (فعال کارگری) – روزبه دُرنشان (فعال کارگری) – حامد رازیانی (دانشجو) – فرشته رحیمی (دانش‌آموختۀ بیکار و خانه‌دار) – محمد رستاره (کارگر بازنشستۀ کارخانۀ سیمان) – احمد زاهدی ‌لنگرودی (نویسنده) – مریم سالخورد (نویسنده) – میثم سالخورد (ناشر) – رضا سامانی (کارگر بازنشسته) – فرامرز سه‌دهی (نویسنده) – سارا سیاه‌پور (فعال معلمان) – فخری شادفر (فعال زنان)– آزاده شعبانی (مترجم) – رضا شهبازی‌جبارآبادی (چاپگر و طراح) – حسین شهسواری (کارگر کارگاهی) – رحمان شیرازی (نجار) – آرش صادقی (زندانی سیاسی) – ابراهیم صالح (کارگر بازنشسته) – سیدعلی صالحی (شاعر و نویسنده) – علی صبوری (نویسنده) – ملوک صفاییان (از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – سهیل صوفی (کارمند شرکت بیمه) – موسی علی‌زاده (کارگر بازنشسته) – کاوه فرخ (برقکار) – حیاتقلی فرخ‌منش (نویسنده) – محمد فروزش (راننده) – علاءالدین فرومند (کارگر بازنشسته) – جواد قاسمی (مغازه‌دار) – هنرمند قنبری (کارگر) – علی قویدل (کارگر بازنشسته) – روزبه کریم‌زاده (کارمند) – حسین کشاورز (فعال کارگری) – گلشید کریمیان (نویسنده و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – منیژه گازرانی (فرهنگ‌نگار و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰)– ابراهیم گوهری (کارگر بازنشستۀ شرکت واحد اتوبوس‌رانی) – اسکندر لطفی (فعال معلمان) – صفدر لطفی (کارگر) – گرشاسب مافی (کشاورز) – شایسته متقی (دانش‌آموختۀ بیکار) – مهرانگیز محمدی (خانه‌دار) – ناهید محمدی (دانش‌آ‌موختۀ بیکار و خانه‌دار) – جمیله مصدق (فعال زنان و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – حجت مهری (مغازه‌دار) – سیامک میرزاده (نویسنده) – علی نجاتی (کارگر بازنشستۀ نیشکر هفت‌تپه) – منیژه نجم‌عراقی (نویسنده) – محمد نظری (کارمند بازنشسته و زندانی سیاسی سابق) – حسین‌علی نوذری (نویسنده و استاد دانشگاه) – شاپور نوید (کارمند بازنشسته) – عبداله وطن‌خواه (فعال کارگری) – علی همدانی (کارگر تراشکار) – میراث همدانی (کارمند شرکت خصوصی) – فرخ یاری (دندانساز تجربی) – کامبیز یگانه (تراشکار)

امضاها ادامه دارد.

در صورت تمایل به امضای این منشور، لطفاً نام و شغل خود را به نشانیِ الکترونیکی زیر:

manshuraza@gmail.com

یا به کانال تلگرام «منشور آزادی، رفاه، برابری» به نشانی زیر بفرستید:

https://t.me/Azadi_Refah_Barabari

2023-04-17 منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی

منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی

در چهل و چهارمین سالروز انقلاب پنجاه و هفت، شیرازه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور به چنان گردابی از بحران و از هم گسیختگی فرو رفته است که هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود. هم ازاین رو است که مردم ستمدیده ایران _ زنان و جوانان آزادیخواه و برابری طلب _ با از جان گذشتگی کم نظیری خیابان‌های شهرها را در سراسر کشور به مرکز مصافی تاریخی و تعیین کننده برای خاتمه دادن به شرایط ضد انسانی موجود تبدیل کرده‌اند و از پنج ماه پیش – به رغم سرکوب خونین حکومت – لحظه‌ای آرام نگرفته‌اند.

پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز به‌دست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشور از کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقه‌ترین حمایت‌های بین‌المللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران – تحمیل شده است.

این اعتراضات زیر و رو کننده، برآمده از متن جنبش‌های بزرگ و مدرن اجتماعی و خیزش نسل شکست ناپذیری است که مصمم‌اند بر تاریخ یکصد سال عقب‌ماندگی و در حاشیه ماندن آرمان بر پایی جامعه ای مدرن و مرفه و آزاد در ایران، نقطه پایانی بگذارند.
پس از دو انقلاب بزرگ در تاریخ معاصر ایران، اینک جنبش‌های بزرگ اجتماعی پیشرو – جنبش کارگری، جنبش معلمان و بازنشستگان، جنبش برابری خواهانه زنان و دانشجویان و جوانان و جنبش علیه اعدام و.‌‌.. – در ابعادی توده‌ای و از پایین در موقعیت تاثیرگذاری تاریخی و تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی به ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور قرار گرفته‌اند.
از همین رو، این جنبش برآن است تا برای همیشه به شکل‌گیری هرگونه قدرت از بالا پایان دهد و سر آغاز انقلابی اجتماعی و مدرن و انسانی برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد.

ما تشکل ها و نهادهای صنفی و مدنی امضا کننده این منشور با تمرکز بر اتحاد و به هم پیوستگی جنبش‌های اجتماعی و مطالباتی و تمرکز بر مبارزه برای پایان دادن به وضعیت ضدانسانی و ویرانگر موجود، تحقق خواست‌های حداقلی زیر را به مثابه اولین فرامین و نتیجه‌ی اعتراضات بنیادین مردم ایران، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعه‌ای نوین و مدرن و انسانی در کشور می‌دانیم و از همه انسان‌های شریف که دل درگرو آزادی و برابری و رهائی دارند می‌خواهیم از کارخانه تا دانشگاه و مدارس و محلات تا صحنه جهانی پرچم این مطالبات حداقلی را بر بلندای قله رفیع آزادیخواهی بر افراشته دارند.

۱. آزادی فوری و بی‌قید و شرط همه زندانیان سیاسی، منع جرم انگاری فعالیت سیاسی و صنفی و مدنی و محاکمه علنی آمرین و عاملین سرکوب اعتراضات مردمی.

۲. آزادی بی‌قید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات، تحزب، تشکل‌های محلی و سراسری صنفی و مردمی، اجتماعات، اعتصاب، راهپیمایی، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های صوتی و تصویری.

۳. لغو فوری صدور و اجرای هر نوع مجازات مرگ، اعدام، قصاص و ممنوعیت هر قسم شکنجه روحی و جسمی.

۴. اعلام بلادرنگ برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمامی عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی، امحا و لغو بی قید و شرط قوانین و فرم‌های تبعیض آمیز علیه تعلقات و گرایش‌های جنسی و جنسیتی، به رسمیت شناختن جامعه‌ی رنگین کمانیِ “ال‌جی‌بی‌تی‌کیوآی‌ای‌پلاس”، جرم زدایی از همه تعلقات و گرایشات جنسیتی‌ و پایبندی بدون قید و شرط به تمامی حقوق زنان بر بدن و سرنوشت خود و جلوگیری از اعمال کنترل‌ مردسالارانه.

۵. مذهب امر خصوصی افراد است و نباید در مقدرات و قوانین سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور دخالت و حضور داشته باشد.

۶. تامین ایمنی کار، امنیت شغلی و افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته با حضور و دخالت و توافق نماینده‌های منتخب تشکل‌های مستقل و سراسری آنان.

۷. امحا قوانین و هر گونه نگرش مبتنی بر تبعیض و ستم ملی و مذهبی و ایجاد زیر ساخت‌های مناسب حمایتی و توزیع عادلانه و برابر امکانات دولتی برای رشد فرهنگ و هنر در همه مناطق کشور و فراهم کردن تسهیلات لازم و برابر برای یادگیری و آموزش همه زبان‌های رایج در جامعه.

۸. بر چیده شدن ارگان‌های سرکوب، محدود کردن اختیارات دولت و دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری. عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی باید جزو حقوق بنیادین انتخاب کنندگان باشد‌.

۹. مصادره اموال همه اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی و خصوصی که با غارت مستقیم و یا رانت حکومتی، اموال و ثروت‌های اجتماعی مردم ایران را به یغما برده‌اند. ثروت حاصل از این مصادره‌ها، باید به فوریت صرف مدرن سازی و بازسازی آموزش و پرورش، صندوق‌های بازنشستگی، محیط زیست و نیازهای مناطق و اقشاری از مردم ایران شود که در دو حکومت جمهوری اسلامی و رژیم سلطنتی، محروم و از امکانات کم‌تری برخوردار بوده‌اند.

۱۰. پایان دادن به تخریب‌های زیست محیطی، اجرای سیاست‌های بنیادین برای احیای زیرساخت‌های زیست محیطی که در طول یکصد سال گذشته تخریب شده‌اند و مشاع و عمومی کردن آن بخش‌هایی از طبیعت (همچون مراتع، سواحل، جنگل‌ها و کوهپایه‌ها) که در قالب خصوصی سازی حق عمومی مردم نسبت به آن‌ها سلب شده است.

۱۱. ممنوعیت کار کودکان و تامین زندگی و آموزش آنان جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده. ایجاد رفاه همگانی از طریق بیمه بیکاری و تامین اجتماعی قدرتمند برای همه افراد دارای سن قانونی آماده به‌کار و یا فاقد توانایی کار. رایگان سازی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم.

۱۲. عادی سازی روابط خارجی در بالاترین سطوح با همه کشورهای جهان بر مبنای روابطی عادلانه و احترام متقابل، ممنوعیت دستیابی به سلاح اتمی و تلاش برای صلح جهانی.

از نظر ما مطالبات حداقلی فوق با توجه به وجود ثروت‌های زیر زمینی بالقوه و بالفعل در کشور و وجود مردمی آگاه و توانمند و نسلی از جوانان و نوجوانانی که دارای انگیزه فراوان برای برخورداری از یک زندگی شاد و آزاد و مرفه هستند، به فوریت قابل تحقق و اجراست.

مطالبات مطروحه در این منشور، محورهای کلی مطالبات ما امضا کنندگان را لحاظ و بدیهی‌ست در تداوم مبارزه و همبستگی خود به صورت ریز و دقیق‌تری به آنها خواهیم پرداخت.

شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران
اتحادیه آزاد کارگران ایران
اتحادیه تشکل‌های دانشجویی دانشجویان متحد
کانون مدافعان حقوق بشر
سندیکای کارگران شرکت نیشکر‌هفت تپه
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت
خانه فرهنگیان ایران (خافا)
بیدارزنی
ندای زنان ایران
صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد اهواز
کانون مدافعان حقوق کارگر
انجمن صنفی کارگران برق و فلز کرمانشاه
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری
اتحاد بازنشستگان
شورای بازنشستگان ایران
تشکل دانشجویان پیشرو
شورای دانش آموزان آزاد اندیش ایران
سندیکای نقاشان استان البرز
کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری ایران
شورای بازنشستگان سازمان تامین اجتماعی (بستا)

2022-12-08 گزارش جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در چهار شنبه ۱۶ آذر

گزارش جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در چهار شنبه ۱۶ آذر

در ۱۶ آذر ، روز دانشجو‌ و سومین روز از اعتصابات سراسری ، دانشجویان و بخش‌های دیگر مردم انقلابی کشورمان ، روز دیگری از جلوه های همبستگی و شجاعت را به نمایش گذاشتند و بار دیگر نشان دادند که همچنان پیگیر خواسته های بر حقشان هستند .
در این روز گزارش از ۱۲۰ حرکت اعتراضی در حدود ۸۰ شهر ایران وجود داشت .
اگر چه در دانشگاه ، خیابان و محله ،همچنان رژیم به سرکوب هار ادامه داد ولی در روز و شب ، همچنان گزارش از اعتراض و مقاومت ، تا آنجا که اینترنت به شدت کنترل شده اجازه می داد به شبکه های اجتماعی می رسید .

در دانشگاه ها رژیم سعی کرد که با به راه انداختن جلسات سخنرانی سران رژیم ، فضا را به نفع خود تغییر دهد ، ولی در عمل این دانشجویان بودند که هر جا توانستند شعارهای خود را سر دادند و سخنران را مفتضح کردند .
عصر روز چهارشنبه فاصله ۱۰ کیلومتری میدان انقلاب تا آزادی و خیابان‌های اطراف آن مملو از جمعیت و یا ماشین هایی بود که می خواستند خود را به میدان آزادی برسانند .
بعضی از گزارشات حاکی از بی سابقه بودن گستردگی جمعیت در مقایسه با دوره های مشابه بود . در همه جا مردمی وجود داشتند که به وسایل مختلف می خواستند‌ به میدان آزادی برسند . پیاده یا با ماشین ، با راهپیمایی سکوت یا در گروه های کوچک . مزدوران همچنان تلاش داشتند که به هر وسیله ممکن از جمله با تیراندازی ، با معترضین مقابله کنند . آن بخش از مردمی که به میدان آزادی رسیدند ، در چندین نقطه از این منطقه و از جمله در پایانه میدان آزادی ، دست به تظاهرات‌زدند .

شرح بخش های مختلف اقدامات اعتراضی گفته شده بدین صورت است :
# جان باختگان : هومن عبداللهی در روز چهارشنبه با شلیک مستقیم آدمکشان رژیم مجروح شد و در بیمارستان جان سپرد . جسد وی به خانواده تحویل داده نشد و مردم سنندج در جلوی منزل این خانواده تجمع کردند .
برای جلوگیری از مراسم چهلم زنده یاد مهرداد شهیدی در ۱۷ آذر در اراک ، در یک اقدام بی سابقه ، مسئولین اعلام کردند که آرامستان این شهر در ۱۷ و ۱۸ آذر تعطیل است .

# اعتصاب‌های کارگری : ۴ خبر کارگری به غیر از خبر ادامه اعتصاب کامیونداران وجود داشته است :
ادامه اعتصاب در پتروشیمی ماهشهر
ادامه اعتصاب پتروشیمی سنندج
اعتصاب تراکتورداران در تربت جام
مدیر عامل شیرین عسل کارگران‌اعتصابی را اخراج و به جای آنها کارگران جدید استخدام کرد

# ۲۴ اعتراض دانشجویی در ۲۰ دانشگاه در تهران و شهرهای دیگر
@ ۱۷ حرکت در ۱۳ دانشگاه در تهران
دانشگاه‌های : تهران – مهندسی شیمی ،‌مهندسی محیط زیست ، بهشتی ، علوم تحقیقات ، خوارزمی علوم ریاضی ، کامپیوتر ، علامه زبان و ادبیات ، خواجه نصیر ، تربیت مدرس ، سوره ، ، شریف ، دانشگاه آزاد تهران دندانپزشکی و واحد پونک ، دانشگاه هنر معماری پارس ، دانشگاه تهران شمال حکیمی ، دانشگاه آزاد تهران شمال

@ ۷ اقدام اعتراضی در ۷ دانشگاه‌ در۷ شهر دیگر :
فردوسی ، آزاد رشت ، هنر اصفهان معماری و شهر سازی، گیلان فنی مهندسی ، نوشییروانی بابل ،
دانشگاه شمال آمل و جندی شاپور اهواز

# ۴۵ اعتصاب وبستن مغازه ها در تهران و دیگر شهرها :
@ در تهران در میر داماد ، بازار پوشاک و اطراف تئاتر شهر
@ اعتصاب و بستن مغازه در ۴۲ شهر دیگر که عبارتند از : زاهدان ، اصفهان ، فولاد شهر ، زرین شهر ، شیراز ،‌قزوین ،مهاباد ،‌مریوان ، سقز ، بوکان ، دیواندره ، قروه ، کامیاران ، جوانرود ، کرمانشاه ،کوزران کرمانشاه ،‌ روانسر ، اسلام آباد غرب ،‌بهبهان ، نجف آباد ، ایلام ، آبدانان ، بندر گناوه ،‌ اسفراین ، بابل ، اراک ،شیراز ، مرودشت ، رشت ،‌کازرون ، بجنورد ، هفشجان چهار محال ، زرینه ، زنجان ، ارومیه دیزل مگور ، کرمان ، لاهیجان، بوشهر ، بهبهان ، تربت جام ، زرین شهر و گلشهر کرج

# ۴۵ اعتراض شبانه در تهران و دیگر شهرها
@ بیش از۱۵اقدام اعتراضی شبانه در تهران :
به غیر ازاعتراضات در میدان آزادی و خیابان‌های منتهی به آن که چندین حرکت در آنها صورت گرفته و نیز اقدامات اعتراضی در بسیاری از متروها و اتوبوس های شهری ، اعتراضات شبانه در محل های زیر وجودداشته است :
متروی آزادی ، تئاتر شهر ، اکباتان ، چیتگر ، جاده شهریار ، نواب ، خیابان اسکندری ، یوسف آباد ، چهارراه ولی عصر و صادقیه
@ ۳۰حرکت اعتراضی شبانه در شهرهای دیگر :
سقز ، دره شهر ایلام ، یزد ،اردکان یزد ، قزوین ، نجف آباد ،یاسوج ،اصفهان چند نقطه ، گوهرشت کرج ، کرمان ، یزد ، کرج ، رودسر ،‌لاهیجان‌ ،اردبیل ، سراب ،بومهن ، مشهد چند نقطه ،‌گناباد‌‌ ، جزیره خارک ،‌آستانه اراک ، سرآبله ایلام ، کرمان ، دهشهر ایلام ، سنندج ، کانی دیوان مریوان و دهلران

و
شعار بنر آویخته شده در اتوبان‌ چمران :
ما اگر از سر بریده می ترسیدیم
بی اسلحه با شما نمی جنگیدیم

با آرزوی پیروزی

2022-11-04 بیانیه جنبس انقلابی  مردم ایران

بیانیه جنبس انقلابی  مردم ایران

بیانیه جنبس انقلابی  مردم ایران

هموطنان مبارز

ایران دختان  شجاع و جوانان برومند

ما کیستیم ؟ – وارثان خون و شهادت

عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال 1357 مشارکت فعال داشتند و تقاص ان را با بیش از 5 سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال 1378 فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را  از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند . ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جمبش 1388 توانستیم  شعار “مرگ بر دیکتاتور- مرگ  بر خامنه ای ” را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و ساختار جاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام می‌کند و هزاران زن در آن به‌خاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه به‌قتل رسیده‌اند. ده‌ها هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سال‌خورده در دهه ۶۰ به‌خاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار بجائی  رسید که آیت اله منتطری که خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و به‌گفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتل‌عام شده‌اند. براساس اسناد و گزارش‌های موثق زندانیان سیاسی در گروه‌های شش نفره یا بیش‌تر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده می‌شدند و پیکرهای آنان نیز توسط کامیون‌ها منتقل و در گورهای دسته‌جمعی به‌ویژه در خاوران دفن شدند.در طول دهه‌های گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و ده‌ها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این مجازات‌های روش‌های دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میله‌های فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم، محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به انفرادی نیز در زندان‌های ایران استفاده می‌شود.

براساس گزارش‌های متعدد و مکرر منتشر شده بازداشت‌شدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوء‌استفاده جنسی و سایر شکنجه‌های غیرانسانی قرار داشتند.  هم‌چنین در سال‌های نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران «باکره» را قبلا از اعدام به «عقد» پاسداران درمی‌آورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بی‌گناه به‌شمار می‌رود، اگر اعدام شود، به بهشت می‌رود. بنابر این طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام شده بودند، در شب پیش از اعدام آن‌ها را اجبارا به عقد‌(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران دیگر زندان در می‌آوردند تا با تجاوز از آن‌ها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته می‌شود  دختر بچه‌هایی را که می‌کشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی می‌بردند و یا کله قند و می‌گفتند دختر شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضی‌ها پول گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است.

 

 

اگرچه چپ واقعی ایران از همان فردای انقلاب به خویشتن خود بازگشت و دانست که رزیم ارتجاعی دینی جمموری اسلامی در قالب کمربند سبز حافظ منافع منطقه ای سرمایه داری جهانی است اما برخی چپ خوانده های وطنی همچون فدائیان اکتریت و توده ای ها به متابه پادوی ارتجاع مدهبی درآمدند و در خدمت به رژیم ملایان از هیچ خیانتی روگردان نبودند. این در حالی بود که مدافعان حقوق شهروندی خلق های ایران  در کردستان و به ویژه سنندج تا پای چان با رژیم آخوندی به مبارزه برخاسته بودند . سالهای سیاه 1363-1360 شاهد بخون کشیدن بیش از سی هزار مبارز مچاهد و چپ در کلیت خود بودیم که نقطه عطف کشتارها در مرداد 1367 با فرمان خمینی بزرگ ارتجاع جهموری اسلامی و همدستی احمد خمینی، رفسنجانی ،  خامنه ای و باند موتلفه بیش از 4500 زندانی سیاسی که همگی از مجاهدین  و مبارزین بودند  و احدی از انان به سلطنت طلب ها و لیبرال ها تعلق نداشتند  با چرتقیل و سیم بکسل بدار اویخته شدند تا شاید صدای انقلاب ایران را خاموش  سازند . هدف جمهوری اسلامی  نابودی رهبران و همه کسانی بود که ظرفیت رهبری و راهبری جنبش مردمی را دارا بودند غافل از اینکه هر نسلی رهبران خودرا بازتولید خواهدنمود. رژیم ملایان و پاسداران تروریست بخوبی می دانستند که رهبر فرهمند يک جنبش اجتماعى اين توانائى را دارد که توده‌هاى مردم را به پشتيبانى از هدف‌هاى جنبش بسيج کند. رژیم ملایان با درس گیری از قیام سال 1357  بخوبی دریافته بود  که هيچ جنبش اجتماعى نيست که بدون يک رهبرى اجرائی و توانمند  موفق شده باشد. تحولات سیاسی – اقتصادی چهاردهه اخیر موجبات شکل گیری اقشار و طبقه بندی های اجتماعی شده که خواستار رژیم ارتجاعی دینی  نبوده و آزادی خودرا درگرو رهائی از این حاکمیت عقب مانده قرون وسظائی می بیند . نگاهی به آمارهای زیر حکایت از دگرگونی در زیر پوست جامعه بوده که از دید ملایان بیسواد غافل مانده است

 

ردیفشرح13551400
1جمعیت(میلیون)3382
2درصد ساکن روستا5525
3درصد با سوادی1555
4جمعیت زیر 35 سال1760
5تعداد دانشجویان150.0004.650.000
6تعداد جمعیت زنان (میلیون)1641
7تعداد دانشجویان زن47.0002.500.000
8تعداد زنان تحصیلکرده دانشگاهی300.0007.000.000
9تعداد پزشکان عمومی زن3.50060.000
10تعداد پزشکان متخصص زن5905.300
11درصد اعضای هیات علمی زن1.424
12درصد زنان دانش اموخته دانشگاهی645
 
درواقع برجستگی دهه هشتادی ها از انجا ناشی می شود که درنظر داشته باشیم بیشترین رشد جمعیت دانشجویی مربوط به سال های ۸۴ الی ۸۹ است.
 
جدول زیر نمایشگر نگر جنبش های اعتراضی و یا شورش های سرکوب شده  سالهای پس از انقلاب تا کنون را نمایش می دهدکه این امر بیانگر تشدید تضاد طبقاتی در دهه های پس از پایان جنگ ارتجاعی می باشد

 

 

 

 

 

 

ردیفسالنوع اعتراضنتیجه
1اصفند 1357اعتراض به حچاب اجباریحاکمیت روسری و مانتو
2خرداد 1360تظاهرات هواداران سازمان مجاهدین در حمایت از بنی صدرفاز نظامی و کشتار مبارزین
39 خرداد 1371 مشهددرکیری ساکنان کوی طلاب با سپاهسرکوب خونین
4مرداد 1373 قزوینردطرح استانی شدت قزوین  در مجلسدرگیری سپاه سیدالشهدا و سرکوب معترضیین
5اسلام شهر 1374گرانی تاکسی و مایحتاج عمومیچهارروز درگیری سپاه با مردم و سرکوب معترضیین .
6تهران کوی دانشگاه 1378سانسور مطبوعاتیورش لباس  شخصی ها به رهبری قالیاف و سرکوب دانشجویان
7جنبش سبز 1388اعتراض  به نتیجه انتخابات و برگزاری بزرگترترین راه پیمائی بعد انقلابسرکوب و دستگیری و کشتار معترضیین وظهور نماد ندا آقا سلطان
8دیماه 1396 مشهدتظاهرات و شورششعارسراسری اصلاح طلب ، اصول گرا ، دیگه تمومه ماجرا
9آبان 1398سهمیه بندی بنزینبین 500 تا 1500 نفر کشته شامل 10 زن و 22 کودک
10شهریورماه 1401قتل ایران دخت مهساامینیتظاهرات سراسری جوانان به پیشتازی زنان آزاده ایران

 

 

 

نگاهی به جدول فوق و شعارعا و اهداف انها نشان دهنده ان است که تا سال 1388 هنوز مردم براین باوربودند که می توانند بافشار حاکمیت را وادار به اصلاحات مورد نطر خود کنند اما برپائی شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ برخامنه ای در تظاهرات های سال 1388 که برای اولین بار شعارسراسری معترضیین شده بود نشان داد که مردم از خط قرمز حاکمیت عبور کرده و راهکاری مگر سرنگونی نظام را بر نمی تابند.اگر منضفانه وقایع سالهای اخیررا بررسی کنیم جرقه انقلاب از اعتصابات کارگری هفت تپه و ظهور ایران دخت سپیده قلیان شورشگری که جنسیت و مرگ را ببیازی گرفته بود شروع شد . اعتصابات و گردهمائی های فرهنگیان و بازنشستگان عملا باعت شد هیبت نظامی حاکمیت درهم شکند .شاید بتوان اولین ضربه سیاسی که حیثیت رژیم آخوندی را در محافل بین المللی و حقوق بشری ببادداد افشای قتل های زنجیره ای بدانیم که  هزینه انرا مبارزین داخل که هیچیک سلطنت طلب یا لیبرال نبودند پرداخت کردند اما طاهرا امروز همچون سال 1357 دیرآمدگانی نه تنها می خواهند زود سوار قطار انقلاب شوند بلکه ک.شش دارند خودرا سوزنبان قطار انقلاب جا بزنند که زهی خیال باطل . حضور دهها زن ومرد مبارز امثال نسرین ستوده ، نرگس محمدی ، آتنادائمی ، پریسا رفیعی ، زهرا محمدی ، نوشین جعفری ، یاسمن آرائی ،  صبا کرد افشاری ، سارا و سیمین محمدی   ، عبدالفتاح سلطانی ، ناصر زرافشان ، فریبرز رئیس دانا که پیشرانان حقوق شهروندی بوده و هیچ ارتباطی هم با خارج نشینان فرصت طلب نداشته اند .  برای یک دگرگونی اساسی بحران اقتصادی ، نابرابری اجتماعی – سیاسی عظیم ، فساد و فحشا و رشوه و ناشاستگی حاکمیت لازم باشد درواقع ایران مدتها بوده در آستانه انقلاب بسر می برده ولی عامل ذهنی آن به پختگی نرسیده بود . تاریخ نشان داده که جنبش‌هاى اجتماعى عموما ً زمانى موفق مى‌شوند که برخى اوضاع ناخوشايند اجتماعى باعث شوند که ناراضی ها و معترضیین گردهم آيند و براى تغيير آن اوضاع متشکل شوند. اوضاعى چون نارضایتی های  گسترده، سرخوردگي، از هم‌گسيختگى اجتماعي، فساد نهادینه شده ، ناامني، بى‌هنجارى و از خودبيگانگي، شهروندان  را وادار به از بین بردن عوامل ایجاد این نارضایتی ها می نماید به خصوص آنجا که  اين اوضاع با احساس بى‌عدالتى اجتماعى توأم گردد، انگيزش‌هاى تشکل يک جنبش اجتماعى شدت بيشترى مى‌يابد که همه موارد فوق عملا در ایران موجود بود و نیاز بیک فتیله آتش داشت که قتل ایران دخت مهسا امینی آنرا برافروخت .

در واقع قتل  مهسا نماد اعتراض مردمی شد که بیش از چهل سال داغدار عزیزانی بودندکه حتی جسد آنها را نیافتند و خاوران نیز عملا نماد مفقودشدگان ، اعدامی ها و ربوده شدگان شده بود. اگر چه همه خیزش ها و اعتراضات و شورش های بعد از روی کار آمدن باند جنایتکار اسلامی خمینی الگووشعار یکسانی نداشتند اما از سال 1388 با طرح شعار هوشمندانه سراسری” مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای”  اعتراضات و خواسته های مردم معترض وارد فاز براندازی شده بود بهمین  علت هم شاهد ان بودیم اعتراضات پس ازآن  مرتبا تعمیق یافتند و منسجم تر و استوارتر پیش آمدند. این در حالی بود که همین مدتی پیش شیخ کروبی و موسوی خوئینی ها از سردمداران جنبش  سبز  عاچزانه از ولی فقیه خواستار توجهات خاص شده بود تا شاید براندازی نطام در دستورکار مردم قرار نگیرد غافل از این که  بيشتر جنبش‌ها در يک زمان بحرانى آغاز مى‌شوند و با سرعت‌‌هاى مختلفى رشد مى‌يابند و سرانجام، يا از ميان مى‌روند و يا نهادینه شده و ریشه ضد انقلاب را می سوزانند . در واقع رفتارو کردار حاکمیت بهترین راهنمای مردمی شد که خواستار تغییرات ساختاری بودند زیرا این حاکمیت بود که تخم نارضایتی گسترده را به صورت روزمره در جامعه می کاشت و در واقع غافل بود که ” آنها که باد می کارند ، طوفان درو خواهندکرد” . دهه هشتادی ها در واقع با بهره گیری از دانش رایانه ای و بازگشت به خویشتن خویش توانستند ناآرامی و برانگیختگی خودرا با استفاده از تجربیات نسل های انقلاب در قالب تجمعات خیابانی به نمایش گزارند.آنها به درستی از پدران خود آموخته اند که یک رابطه مستقیم و اعلی بین” خیابان ، دیوار و پشت بام ” وجوددارد . اگر این نسل را معجون و آمیخته نسل های قبلی بدانیم که هستند ، باید به آنها یادآور شد که آرام آرام باید کوشش کنند با ایجاد یک ساختار شبکه ای تودرتو به سمت یافتن یا ساختن  ايدئولوژى جنبش براى معترضیین برآیند و فراموش نکنند که برخلاف هجویات برخی خارج نشینانی که هیچگونه قرابتی با مبارزات مردم ایران ندارند و درصدد فرصت طلبی و رهبر خواندگی جنبش هستند هیچ مبارزه ای بدون سازماندهی ، تشکیلات و رهبری و راهبری به سرانچام نخواهد رسید. نگاهی به اظهارات شاهزاده رضا  نشان می دهد ایشان احتمالا یا تاریخ نخوانده اند یا خودرا به بی اطلاعی می زنند که مدعی حمایت از حقوق شهروندی بهائیان و یا تاسیس مسجد اهل تسنن در تهران شده اند ؟! زیرا به واقع اولین سرکوب پس از دوره قاجارو جدی‌ترین موج آزار بهائیان در دوران پهلوی از سال 1334آغاز شد؛ هنگامی که حکومت به شیخ محمدتقی فلسفی اجازه داد در رادیوی سراسری بر ضد بهائیان، به وعظ و خطابه بپردازد و عوام را علیه بهائیان بشوراند. موجی از بهائی‌ستیزی در کشور به راه افتاد و در بسیاری از نقاط بهائیان با قتل و غارت مواجه شدند. شاید یکی از دلایل این موج از بهائی‌ستیزی این بود که شاه به دستگاه روحانیون دینی که به او کمک کرده بودند با کودتا علیه مصدق قدرت را بازپس گیرد احساس دِین می‌کردو یا رضا شاه و پدرش هیچگاه اجازه تاسیس یا سخت مساجد اهل سنت در تهران را نداند زیرا آ«ان هم در واقع شیعه گری را برای برقراری حکومت خودکامه خدائی خودلازم داشتند؟! این در حالی بود که سازمان های چپ و مبارز ملجا همه مبارزان با هر دینی بودند و بسیاری از عناصر فعال چنبش چپ در خانواده های  بهائی یا زرتشتی یا اهل سنت پرورش یافته بودند که نمونه بارز آن کردستان همیشه قهرمان است که از سالیانی دراز به سنت چپ پای بند است. از طرف دیگر اگر چه حمایت شبکه های اجتماعی و برخی فعالان در خارج کشور از جنبش انقلابی مردم ایران قابل تحسین بوده اما آنها فراموش نکنند که موجد و مولود انقلاب زنان و جوانان داخل نشین و انها حداکصر حامی تبلیغاتی بوده لذا توصییه می شود از شائبه رهبری و خودشیفتگی راهبری پرهیز کنند که مردم انقلابی راهبران خودرا در خیابان ها و تظاهرات بیرون خواهدداد.

اگر جنبش اجتماعی نوین، را یک حرکت و مبارزه گروهی  با یک هدف مشترک در قالب یک رفتار جمعی برای تغییرات ساختاری سیاسی -اجتماعی است پس ناچاریم وضعیت چنبش را برای همه شرکت کنندگان در آن از نطر چنسیت ، قومیت و نوع حاکمیت نیز توضییح دهیم. بدون شک در این مرحله چشم انداز بعدی هنوز ناروشن اما داشتن برنامه باعث جذب تعداد بیشتری به جنبش خواهد شد .بطور مثال زنان مبارز ایرانی باید بدانند که شعار” زن، زندگی، آزادی که به زبان کردی” ژن، ژیان، ئازادی” گفته می شود  یک شعار سیاسی و اجتماعی است که  نخستین بار توسط زنان مبارز چپ کرد در گردان های چپ در کردستان ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش استفاده شد و به سایر تجمعات اعتراضی سطح جهان نیز راه یافت. لذا نمیتوان اجازه داد هر مدعی  آسوده خاطر خارج نشینی آنرا تصاحب نماید و برعلیه جریان چپ و رایدکال مبارزان ایرانی از آن استفاده نماید همان طوریکه رقص  بلا چا ، بلاچا نیز توسط پارتیزان های ایتالیائی ضد فاشیست در جنگ دوم جهانی که زیر نظر کمیته ملی آزادی – CLN- که توسط حزب کمونیست، سوسیالیست، حزب لیبرال سوسیالیست جمهوریخواه ایتالیا، حزب دمکرات مسیحی و دیگر احزاب خرد تشکیل شده بود ، اجرا شده است . تجربه جنبش 1388 بیان می کند که این جنبش یک حرکت کاملا سیاسی – اجتماعی بود  که در آن گروهی متکثر، با یک هدف مشترک، به طور خودخوش، و بدون رهبری و با استفاده از شبکه‌های اجتماعی، جنبشی را بر علیه نادیده گرفتن حق شهروندی خود به راه انداختند. اما حاکمیت با سرکوب و ارعاب، مانع دست یافتن آن جنبش به هدف خود شد و با درنظر داشتن تجربه گران بهای  جنبش‌های بهار عربی دریافتیم که اگرچه می توان از شبکه های اجتماعی برای تبلغات و پیوند بین عناصر جنبش استفاده کرد اما بدون شک با فیس بوک و اینستاگرام وواتساپ نمی توان انقلاب را بسرانجام رسانید

ما اعتقاد راسخ داریم نسل به خیابان آمده با هرگونه ویژگی خاص  میرات دار نسل های قبلی و توانمندی های او منبعث از استفاده از تجارب نسل 1357 و خیابان  اکتشاف جدیدی نیست که تاریخ صد ساله اخیرمنصه ظهور  همه انقلابات و جنبش های اجتمعاعی خیابان در پیوند با دیوار و پشت بام بوده است .

ما بر خلاف جامعه شناسان ایرانی که همه نگرانی آنها فروپاشی حاکمیت است و لذا نسل بر افروخته دهه هشتادی را نسل ربات و گیم پروگرام که گویا جون نمی دانند مرگ چیست با مرگ بازی می کند ، نمی دانیم بلکه  اتفاقا معتقدیم این نسل آگاهانه مرگ را به بازی گرفته تا زندگی را دریابد والا کدام انسان عاقلی است که بوی مرگ را تشخیص ندهد بلکه اینها مرگ را ببازی گرفته اند تا از زندگی نکبت بار خودرهائی یابند

سرانجام جنبش ؟
بر اساس پیشگفته ای قبلی ما امروز شاهد جنبشی پرتوان ، مستحکم و همگانی در سراسر کشور م.اجه هستیم که حجم گستردگی آن علیرغم آنکه یادآور جنبش سال 1357 اما  فقدان رهبری  و برنامه خطر ویرانگری آن است ؟!  ویژگی اصلی جنبش کنونی آن است که با هجوم پلیش و سپاه نمی گریزد بلکه خود به انها حمله می کند و جسارت عناصر جنبش  بخصوص  ایران دختان غلغله ای بپا کرده که شجاعت مردان را مضاعف نموده است . بهترین تعریف آن است که این جنبش مکمل جنبش های فوق الاشاره  و شورش های برشمرده در جدول فوق هستند و قرارست آرمان نا تمام مشروطیت و خواسته های برحق مردم را در سرنگونی حک.مت اسلامی و بر کندن توهمات مذهبی  جامه عمل بپوشاند . این جنبش سر سازگاری با فاسدان ، غارتگران و مرتجعین مذهبی ندارد . برای این جنبش کرد ، ترک ، بلوچ و عرب و فارس همه  تیرگان ایرانی هستند که زیر پرچم مبارزه  تجمع کرده اند. این جنبش همانقدر شعار می دهد که کردستان چشم و چراغ مائی که بانگ بر داشته مبارز بلوچی ، حمایت ، حمایت و ترک و کرد و بلوج پیوندتان مبارک..

برای تداوم این جنبش باید اعتراصات با اعتصابات بوِیزه اعتصابات نفتگران قهرمان در هم آمیزد زیرا اعتضابات نفتگران صندوق پول رژیم ارتجاعی را خالی خواهدکرد و توان مالی تداوم زیست رژیم را ناممکن می سازد به همین علت گارگران و کارکنان مبارز پالایشگاه ها و پتروشیمی ها و معادن  به مثابه شیشه حیات مالی  رژیم باید از کار بیفتند و این جز از طریق هاهنگی کمیته اعتصابات و اعتراضات صورت نخواهدگرفت که ان نیز امری ممکن است زیرا ما مدتهاست در ایران  شاهد جنبش زنان، جنبش داتشجویان، جنبش کارگری، جنبش معلمین، جنبش دفاغ از محیط زیست و جنبش‌های قومی هستیم که باید کوشش کرد با تشکیل کانون سراسری اعراضات و اعتضابات وسعت چنبش را به پهنای جغرافیای ایران کنیم زیرا در غیر این صورت رزیم  ارتجاعی ملایان با همدستی سپاه آدمکش در اولین فرصت جنبش را ذبح خواهد کرد . البته باید همینجا تاکید کنیم که حتی درصورت شگست مقطعی این جنبش تاتیرات  بلافاصله  آن دامنگیر حاکمیت بطوری که رژیم نادان و خیره سری که ملت را به حساب نمی آورد هم اکنون داد گفتگو سرداده است ؟! . بدون شک اگر حاکمیت بخواهد جنبش را سلاخی کند بایددر انتظار پاسخ مناسب زنان و مردانی باشد که مرگ را بازیچه قرار خواهندداد تا مرگ رژیم راورق زنند.

 

 

سخنی با دولت های منطقه و جهان

جنبش انقلابی ایران هیچگاه حمایت های مزورانه برخی کشورهای قدرتمند در قالب معاملات آشکار و پنهان آنها فراموش نخواهد کرد اما در این برهه زمانی که مردم ایران هستی خود و کشورشان را به نیستی رژیم آخوندی گره زده اند هرگونه توافق و قرارداد بین المللی که بر علیه منافع مردم ایران با رژیم آخوندی منعقد شود فردای انقلاب به سطل زباله انداخته خواهدشد لذا در این شرایط حتی در مذاکرات برجام نباید ذره ای منابع مالی باین رژیم آخوندی منحوس پرداخت شود تا بنیه مالی سرکوب آن قوی شود . بنگاه ها و موسسات حامی و لابیگری رژیم اسلامی باید بفوریت منحل و اسامی لابیگران در اختیار جنبش انقلابی مردم ایران و دادگاه های بین المللی حقوق بشری قرار گیرد تا در فردای  حسابدهی مدنظرقرارگیرد. بدون شک این جنبش چشم آنانی را که در این مرحله گوشه چشمی به تجزیه این آّب و خاک داشته باشند را نیز کور خواهدساخت.

به گروه های نیابتی ووارثان سردار قاچاقچی قاسم سلیمانی اخطار می کنیم خودرا آلوده مبارزات مردم ایران نکنند که عقوبت بس سنگینی در انتظار آنان و خانواده هایشان خواهدبود. مردم ستمدیده عراق و سوریه و یمن حامیان جنبش انقلابی مردم ایران و به نیابت از جنبش انقلابی مردم ایرام وظیفه و مسئولیت گوشمالی گروه های نیابتی را دارند .

ساختار حاکمیت پیشنهادی جنبش انقلابی مردم ایران :

اگر چه هنوز تا سرنگونی رژیم ملایان مدتها باقی است اما با درس گیری از بی برنامگی انقلابیون سال 1357 که باعث دزدیده شدن انقلاب توسط ملاها شد از هم اکنون جنبش انقلابی باید چارچوب برنامه رهائی خودرا تدوین نماید . بدون شک تا سرنگونی جمه.ری اسلامی ، شورائی مرکب از نمایندگان کمیته های اعتصابات کارگری ، معلمان ، زنان و دانشجویان و بازاریان ،اقوام و نظامیانی که بانقلاب خواهند پیوست  هدایت انقلاب را برعهده تا دوره گذار به تشکیل مجلس موسسان فراهم شود. صد البته که قوانین حاکم بر این دوره گذار که ممکنست حتی یکسالی بطول انجامد همان قوانین حاکم بر کشور در دوره قبل انقلاب با تاکید بر حاکمیت غیر دینی – غیر مذهبی خواهدبود با این تاکید که چنانچه ضرورت داشته باشد هر قانون و مقررات موقتی لازم باشد شورای گدار تصویب خواهدکرد.

 

نکات برجسته حکومت  شورائی

  • ماهیت سوسیال دمکراسی آن مشابه کشورهای اروپای شمالی و اسکاندیناوی
  • رابطه حسن همجواری با همه کشورهای دنیا بویژه کشورهای منطقه
  • برقراری آزادیهای سیاسی – اجتماعی و فرهنگی برای همه شهروندان با هر دین ، مذهب و مرام و عقیده
  • آزادی مطبوعات و رسانه ها
  • برقراری نظام عادلانه مزد برای کارگران و زحمتتکشان و ایجاد سیستم تامین اجتماعی و سلامت عمومی همچون اروپای شمالی و آلمان
  • برقراری تناسب منصفانه همه مناصب کشوری بین زنان و مردان و تاسیس وزارت زنان بطوری که ایران انقلابی در جهان بتواند مظهر عدالت جنسیتی در حاکمیت شود.
  • حمایت کامل از اتجادیه ها ، سندیکاهای کارگری ، معلمان و بازاریان
  • برقراری رابطه رسمی با اسرائیل با حمایت از طرح دودولت در یک کشور
  • برقراری نطام آموزش اجباری تا مقطع دیپلم و آموزش رایگان تا مرحله دکترا و لغو سهیمه بندی های

10-برچیدن دکان روحانیت و آموزش آنان برای حقوق شهروندی وتمرکز این امور زیرنظر دولت انقلابی

11-حساب وجوهات شرعی و کمکهائی که مردم ممکنست به مراجع تقلید   نمایند همچون مالزی در یک حساب متمرکز بانکی با شرط انتقال آن به دولت پس از مرگ مراجع مذکور و حسابرسی سالانه این حسابها و انتشار گرازشات حسابرسی به صورت عام

12-انحلال مدارس مذهبی و زیر نطر قراردادن انها توسط وزارت اموزش و پرورش

13-برسمیت شناختن قانونی حق اعتراض ، حق اعتصاب برای هگان

14-لغو آموزش های دینی در مدارس زیرا باورهای مدهبی امری شخصی تلقی خواهدشد

15-مصادره فوری اموال و دارائیهای غاصبان و غارتگرانی که از طریق ویژه خواری منابغ کشوررا به دارائی شخصی تبدیل کرده اند

چه باید کرد؟

انقلاب فرآیندی مستمر، پیوسته و مدت دار است که طول مدت آن بستگی به عوامل متععدی نظیر توازن قوای انقلاب با ضد انقلاب دارد. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی در مخمصه قرارگرفته که اگرچه زور دارد اما اقتدار آن در هم شکسته  لذا از هم اکنون باید حداقل موارد زیررا رعایت کنیم تا شاهد موفقیت را در آغوش گیریم

  • تشکیل هسته های مقاومت در دانشگاه ، مدارس و محلات بصورت شبکه ای که هر هسته تعداد محدودی داتشه و ارتباط هسته ها از طریق شبکه های اجتماعی بصورت رمزینه صورت گیرد
  • تشکیل کانون های اعتصاب بر حسب جغرافیای کارخانجات به طوریکه با فراخوان کانون کل کارخانجات یک منطقه دست از کار بگشند
  • تشکیل کانون کارکنان و رانندگان شبکه های حمل و نقل که با پیوستن به اعتصابات شبکه حمل و نقل کشوررا فلج کنند
  • تشکیل هیات شناسائی دستگیرشدگان و جمع آوری کمک های مالی نقدی و غیرنقدی برای خانواده های آنان
  • فعال شدن کانون معلمان و بازنشسته ها در پیوند با اعتصابات و اعتراضات
  • تشکیل یک هسته فعال از وکلای میهن پرست برای حمایت حقوقی از دستگیرشدگان
  • فعالیت گسترده در شبکه های اجتماعی نظیر واتساپ ، تلگرام ، اینستاگرام و توئییتر و .. با رعایت محرمانگی که این امر در مسئولیت جوانان دهه هشتادی است
  • در کلیه  ادارات ، دانشگاه ها و مدارس تضاویر منحوس خمینی و خامنه ای را بزیر کشیم یاا با پاشیدن مرکب بر آن اعتراض خودرا آشکار سازیم
  • شعار نویسی در دیوارها ، مترو ،استادیوم با سرشعار مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای ه نابودباد رژیم جمهوری اسامی ، برقرار باد جمهوری شورائی ایران  را به صورت مستمر انجام بدهیم

10-در روزهای مسابقات ورزشی  با سردادن شعارهای بالا اعتراض خودرا اعلام کنیم

11-اگر در شهر یا محله تان سگ ولگرد سراغ دارید پارچه منقش به مرگ بر خامنه ای را تنش کنید تا در شهر بچرخد

12-شعاردادن در پشت بام ها را تا پیروزی انقلاب همه شب بین ساعت 9 تا ده شب سر دهید

13-اسامی و عکس مزدوران سپاه ، بسیچ و ارتش و اطلاغات و ماموران دولتی را در شبکه های اجتماعی با ادرس محل سکونت و  افشای اسامی خانواده های آنان انتشار دهید تا بدانند اعمال آنها در فردای انقلاب بی پاسخ نخواهد ماند.

14-استادان و معلمان در همراهی با دانشجویان و محصلین در تعصیل کلاس ها همکاری نمایند و انجام کلاس ها را موکول به آزادی بازداشتی ها کنند.

15-اسامی غارتگران و سرمایه دارانی که با اتصال به حاکمیت منابع ملی کشوررا به اموال شخصی تبدیل کرده اند ودر برپائی حاکمیت ارتجاعی مشارکت داشته اند ، را افشا کنید .

16-رزیم جمهوری اسلامی بعلت شرایط تحریم در تنگنای شدید مالی قراردارد و به مالیات ستانی با زور روی آورده لذا شرکت و صاحبان کسب و کار با عدم پرداخت مالیات تنها منبع فعال مالی دولت را قطع کنند تا قدرت سرکوب آن کاهش یابد.

17-تظاهرات را به صورت غیرمتمرکز در محلات مختلف به خصوص محلات جنوب شهر همچون نازی آّباد ، خزانه ، کارون و جیحون ، نارمک و تهرانپارس سازماندهی کنیم و از طریق پیک های موتوری سیار وضعیت محلات همجواررا بررسی تا درصورت نیاز به اعزام نیرو ، جوانان را به آن محلات گسیل داریم

18-صاحب  خانه ها و مالکان تا پیروزی انقلاب به منظور همراهی با جنبش انقلابی از تخلیه واحدهای استیجاری یا افزایش ب اجاره بها  اجتناب کنند.

19 حامیان جنبش انقلابی مردم ایران در خارج تلاش کنند با اجتناب از خودمحوری با تشکیل کانون حامیان انقلاب ایران و تشکیل شورای راهبری مبارزات خارج کشور ، مردم و زحمتکشان، نمایندگان مترقی پارلمان ها  و عناصر مبارز و سلبریتی های مشهورآزادیخواه را تشویق به حمایت از جنبش انقلابی نمایند تا از این رهگذر بر دولت های خارجی نیز فشار واردآید از برخورد های دوپهلو با رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی دست بردارند و محافل بین المللی را به موضع گیری علیه این رژیم تشویق نمایند

20- ارتباط گیری با احزاب مترقی جهان بویژه احزاب سبز و محافل مترقی فمنیستی به منظور راه اندازی وسیع کارزار علیه جمهموری اسلامی و فراخوان سفرای خارجی از ایران و همچنین شناسائی و افشای باند لابی جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف به ویژه امریکا و انگلستان

در خاتمه برای نتیجه گیری از مبارزات مردم قهرمان کوشش  کنیم شعارهای یکسان در سراسر کشوربرقرار کنیم . آنان که در خیابان حضورندارند بانگ رسای انقلاب را شباهنگام بین ساعت نه تا ده شب از خانه و پشت بام ها سردهند تا ارتجاع اسلامی قادر به تجمع نیروهای سرکوب در یک مکان نگردد

 

امسال سال خونه ، جمهوری اسلامی سرنگونهمی جنگیم ، می میریم ، وطن را پس می گیریم
زن ، زندگی ، آزادگیموی سر هر زنی، پرچم هر برزنی
اتحاد، مبارزه ،پیروزیکارگر قهرمان ، اعتصاب ، اعتصاب
آزادی ، آزادی ، آزادیزندانی سیاسی آزاد باید گردد
تنها ره رهائی ، آزادی ، آزادیتنها ره رهائی ، نابودی ارتجاع
ارتشی ، سپاهی ، به انقلاب به پیوندزنده و جاوید باد یاد شهیدان ما
مرگ بر این جمهوری اسلامیمجتبی بمیری ، رهبری را نبینی
خامنه ای ، خامنه ای ، ننگ به نیرنگ توخون شهیدان ما می چکد از چنگ تو
توپ ، تانک ، فشفشه ، آخوند باید گم بشهتوپ ، تانک ، مسلسل ، دیگر اثرندارد
می کشم ، می کشم ، هرآنکه خواهرم کشتایرانی می میرد ، ذلت نمی پذیرد
ما همه مهسا هستیم ، بجنگ تا بجنگیممرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر دیکتاتور
زنان انقلابی ، تو افتخار مائی ، زنان انقلابی ، تو افتخارمائیانقلاب ، انقلاب ، خواسته بر حق ما ، مرگ بر جمهوری اسلامی
مجلس ارتجاعی نابود باید گرددوای به روزی که مسلح شویم
هنرمند، ورزشکار بپاخیز ، خواهرت شهید شدنترسیم ، نترسیم ، ما همه با هم هستیم
کردستان ، سنندج تو افتخار مائیبلوچ قهرمان ، تو افتخار مائی
دانشجوی زندانی آزاد باید گرددبترسید ، بترسید ما همه با هم هستیم

 

جنبش انقلابی مردم ایران

سرنگون باد رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی

برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی مردم ایران

 

قسمت اول – گفتگوی محفلی مجازی پیرامون بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران

اخیرا و در بحبوبه اعتراضات خیابانی دو بیانیه با نام  جنبش انقلابی مردم ایران در بین تظاهرکنندگان تهرانی توزیع  که در برخی سایت های خارجی نیز منعکس کردید . بررسی سابقه این محفل یا بقول خودشان گروه با تعداد محدود نشان می دهد که از این گروه قبلا نیز اعلامیه های منتشر که در سایت های گروه های انقلابی ایران و حتی افغانستان نیز بازنشر شده است .پرسش و پاسخ های زیرروز پنجشنبه 29 شهریورماه 1401 به صورت محفلی و مجازی در همین رابطه با یکی از دست اندرکاران گروه انجام که برای اگاهی مردم مبارز کوچه و خیابان منتشر می شود

رفیق امید  نخست اظهار داشت که محفل چنبش انقلابی مردم ایران اگرچه کوچک اما آگاهانه  از سال 1378 در حد توان خوددر همه تظاهرات های سراسری شرکت داشته و کمابیش با انتشار اعلامیه مواضع خودرا بیان داشته است . او اظهارداشت اعضای محفل معتقدین به آرمان سوسیالیسم واقعی و- نه الگوی اقتداری استبدادی شوروی و چین – هستند و در حال حاضر نیز با توجه به توان و خواسته جنبش مدلی نظیر اروپای شمالی را برای دوره گذار از جمهوری اسلامی را مدنظر داریم .خوانندگان را .به متن پرسش و پاسخ های زیر ارجاع می دهیم:

س- برای بسیاری این سئوال پیش آمده که با توجه بانکه جنبش انقلاب مردم ایران نام گروهی مسلمان که رهبری ان بر عهده مرحوم دکتر سامی بوده ، علت استفاده شما از این نام چیست ؟

ج- تا انجا که سوابق نشان می دهد نام گروهی که تحت رهبری مرحوم دکتر کاظم سامی تاسیس شده بود« جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران » بود در حالی که در نام گروه ما کلمه « مسلمان » وجودندارد و علت انتخاب آن نیز در بحبوبه تظاهرات های سال 1388 خوداختیاری بدون مطالعه بود

س- در بیانیه جنبش انقلابی بحث از جمهوری دمکراتیک شورائی داشته اید ؟ آیا منظورتان این است که مرحله انقلاب سوسیالیستی و نوع حکومت شورائی است ؟

ج- بهیچ وجه. متن بیانیه و شعارهای مندرج در آن کاملا گویاست که نوع حکو.مت آینده دمکراتیک و تاکید شورائی متضمن حضور نمایندگان همه اقشار فعال و مبارز در جنبش است . تحلیل ما در حال حاضر نشان نمی دهد که جامعه و بازیگران اصلی مبارز ظرفیت انقلاب سوسیالیستی را دارا باشند . ما معتقدیم همانطوری که مارکس و انگلس بنیانگذاران مارکسیسم واقعی اغلام داشته اند سوسیالیسم ارمانی مقدس و دارای مولفه های انسانی بسیار گرانقدری است که در یک جامعه سرمایه داری – و نه جامعه الگارشی فامیلی مالی عقب مانده ارتجاعی دینی – می تواند صورت بگیرد و هرگونه اعمال اراده گرایانه نظیر انقلابیون روسیه و چین نظامی را حاکم خواهدکرد که ناچار به سرکوب خودطبقه کارگر خواهندشد

س- بسیاری گروه های چپ خارج کشور شعار برقراری جمهوری سوسیالیستی یا جمهوری شورائی می دهند . وجه افتراق یا تسمیه محفل چنبش انقلابی با آنان چیست؟

ج-   متاسفانه چپ ایران علیرغم همه ادعای خود تا امروز یک تحلیل بنیادین استوار بر امار و ارقام پیرامون جامعه سرمایه داری ایران چه قبل انقلاب و چه بعد انقلاب ارائه نداده است که نشان دهنده ضعف اساسی مارکسیست ها در اقتصاد یا همان چیزی است که انها معتقدند کلید همه تغییرات جوامع بشری بوده است . این در حالی است که بنیان گذاران مارکسیسم یعنی مارکس و انگلس و یا حتی لنین برای اثبات یک موضوع دهها نوشته و صدها فاکت و سند ارائه داه اند . بهمین علت ما این دوستان را مارکسیست سیاسی می نامیم یعنی مارکسیسم را صرفا در بعد سیاسی مطالعه کرده اند ، فارغ از انکه بسیاری مدعیان مارکسیسیم ایرانی اعم از رهبران فدائی یا پیکار یا سایر گروه ها عاجز از درک مفاهیم نطری مارکسیسم و غالبا حتی در نوشته های خود ناتوان از نقل مطالب بزرگان مارکسیسم هستند که نشان داده اوج بیسوادی سیاسی – اجتماعی – فلسفی و اقتصادی آنان است.

س وجه مسلط تظاهرات های اخیررا چه می بینید ؟

ج- همانطوریکه در بیانیه متذکر شده ایم این تظاهرات علیرغم همه خصوصیات وویژگی های خود دنباله انباشت مطالبات مردم از سالهای پس از انقلاب بوده که هربار بطریقی سرکوب و فرو نهشته شده بودند . با این ویژگی محض که پرچمدار کنونی  ان شیرزنان و ایران دخت هائی  بودند که شاید هیچ تعلق گروهی هم به هیچ یک از جناح های اپوزیسیون ناشته اند ! شعار مسلط این تظاهرات ها که آرام آرام با اعتصابات کارگری گره می خورد «مرگ بر دیکتاتور و سرنگون باد جمهوری اسلامی» است . که در حال حاضر رادیکال ترین شعار ممکن با توجه به ترکیب شرکت کنندگان در تظاهرات است . الیته اینجا و آنجا برخی سازمان ها و گروه ها با علم کردن یک بیرق جنددقیقه ای درصدد مصادره جنبش هستند که عملا با واکنش منفی تظاهرکنندگتان مواجه می شوند .

س- نطر جنبش انقلابی راجع به حضور زنان و شغار « زن _ زندگی _ آزادی » چیست ؟

ج- مواضع ما همان مواضع اصولی مارکس و انگلس است که صراحتا در بیش از صد سال پیش اعلام داشتند بدون آزادی زنان هیچ انقلابی صورت نخواهدگرفت . فراموش نکنیم این شعاردر زمانی از طرف مارکس اعلام شد که در کشورهای سرمایه داری زنان را به بردگی بکار می گرفتند. مارکس در کتاب خانواده مقدس  بصراحت  نوشت « تغییر در یک دوره‌ی تاریخی همیشه می‌تواند براساس پیشرفت زنان به سمت آزادی تعیین شود. زیرا در رابطه‌ی زن با مرد، ضعیف با قوی، پیروزی سرشت انسان بر خشونت مشهود است. درجه‌ی رهایی زنان، سنجه‌ طبیعی رهایی همگانی است.. و یا در جائی دیگر مارکس نوشته که« هرکس  چیزی از تاریخ بداند، اذعان می‌کند که تغییرات بزرگ اجتماعی بدون غلیان‌ زنانه غیرممکن هستند. پیشرفت اجتماعی دقیقاً می‌تواند براساس جایگاه اجتماعی جنس لطیف  سنجیده شود. بنابراین ما مارکسیست ها ادعا داریم مارکسیسم اولین مکتب سیاسی- اقتصادی است که نوید برابری زن و مرد را داده و بسیاری از حقوق زنان در جوامع سرمایه داری مرهون فداکاری مبارزان مارکسیست هستند که برای برابری حقوق زنان و رعایت حقوق کودکان وآموزش رایگان جنگیده اند  زیرا سرمایه داری همین حالا هم زیر بار این گونه هزینه ها نمی رود که نمونه بارزآن درصد بیکاری زنان در ایران علیرغم درصد بالای تخصیلات انها می باشد

س- تحولات  بنیادین جامعه زنان در ایران چیست که مرتب ازآن نام برده می شود

ج- بد نیست با ذکر چند  آمارو ارقام این ویزگی  را برایتان توضییح دهم. بر اساس اخرین امارهای خود جمهوری اسلامی جمعیت زنان در سال 1400 حدود 42 میلیون نفر یعنی از کل جمعیت ایران در سال انقلاب 1357 بیشترست که شامل هفت میلیون زن با تحصیلات عالی دانشگاهی و 2.3 میلیون زن دانشجو است. این آمار با هیچیک از کشورهای خاورمیانه قابل مقایسه نیست. شاید جالب باشد بدانید 80 درصد جمعیت زنان ایران متولدین سالهای بعد انقلاب که حدود شصت درصد انها در گروه سنی تا 35 سال هستند.  این بدان معنی است که انها با حاکمیت کهنسال ارنسل کرگدن با میانگین بالای هشتاد سال تعارض اساسی دارند . حتی ما مدعیان انقلابی نیز بیشتر مواقع حرف انان را نمی فهمیم چه رسد به خررمه های شورای نگهیان و مجمع تشخیص مصلجت و رهبر نادان  متوهم .

س – آیا می توان خواسته زنان در مبارزات  اخیررا در رفع حجاب اجباری تبیین کرد؟

ج- بطوریقین خیر. رفع حجاب اجباری شروع مبارزه و پیش دسر مبارزه احقاق حقوق  سیاسی – اقتصادی است . زنان زندگی و معیشت خود و خاناده هایشان را مشاهده می کنند که پدر خانواده از صبح تا شام قادر به تامین حداقل زندگی خانوارنیست درحالی که فرزندان حاکمان و دهک بالائی یا خارج نشین حافظ مال پدر و یا دارای زندگی اشرافی افسانه ای در مقابل کسانی هستند که قوت لایموت ندارند. خلاصه کردن خواسته های تظاهرکنندکان به رفع حجاب یک شعار انحرافی است زیرا تظاهرکنندگان و اعتضاب کنندگان مرتبا فریاد بر داشته اند که« مرگ بر دیکتاتور»  که این شعارربطی به رفع حجاب ندارد بلکه به رفع کل نطام دارد

س- در بیانیه جنبش انقلابی کنایه ای هم به شاهزاده رضا زده شده در حالی که بسیاری معتقدند حضور همین نیم هلوی هم در جنبش غنیمت  است ؟

ج- ما هم معتقد به حضور حداکثری مردم و گروه ها دذر مبارزات پیش روی هستیم اما از انجا که ایشان برخی مواقع یا سهوا ( بدلیل جوانی در دوران پدر) و یا عمدا تسامح بکار می برند که قبل انقلاب درکشور چه خبر بوده ناچارشدیم یاداورشویم فارغ از انتقادی که به رهبران بهائیت برای عدم ورود به مسائل سیاسی داریم بگوئیم اتفاقا اولین آزار اساسی بهائیان در دوره محمدرضا شاه با همراهی ملایان ارتجاعی صورت گرفت و در دوره هر دو پهلوی به اهل سنت اجازه تاسیس مسجددر تهران را صرفا برای دل آسودگی مراجع شیعه ندادند. اما با این موضع شاهزاده  رضا موافق هستیم که نوع حکومت بعدی را مجلس موسسان تعیین خواهدکرد ونه شعارهای توخالی یا بدون پشتوانه فعلی

س- یعنی جنبش انقلابی و یا سایر گروه های مدعی چپ می پذیرند حکومت بعدی پادشاهی یا جمهوری بدون حضور چپ ها باشد ؟

ج – ما از تاریخ درس گرفته ایم که همه تلاش و توان خودرا برای برقراری جکومتی مردمی بکارببریم اما اگر قادر نباشیم دریک  انتخابات آزاد  نظر اکتریت مردم را جلب نمائیم بدون شک به نطر اکتریت تمکین خواهیم کرد همان طوری که ساندنیست ها در دور دوم انتخابات علیرغم مسلح بودن ، تسلیم نتیجه انتخابات عادلانه شدند و از قدرت کناررفتند و بعدها مجددا با کارفرهنگی و جلب نطر مردم بقدرت بازگشتند .فراموش نکنید مهر و امضای چپ ایرانی علیرغم همه اشتباهات و اختلافات  بر مبارزات بویژه در کردستان زده شده است.

س- نیتجه مبارزات فعلی را جه می بینید و آیا ایران در آستانه موقعیت انقلابی  است ؟

ج – فراموش نکنید مبارزه صحنه یارکشی و درگیری انقلاب و ضد انقلاب است . در حال حاضر برخی داده های هردو طرف مبارزه ناروشن  است اما با توجه به شواهد و مفروضات موقعیت انقلابی وجودندارد .بدین معنی که  ایران در وضعیت  موقعیت انقلابی قرارندارد ، اما همین خیزش عمومی چنان ضربه هولناکی به خیمه ضدانقلاب و عمود آن یعنی ولایت فقیه زده است که بعید بنظر برسد بسادگی بتوانند از ان جان سالم بدرببرند و احتمال اینکه با ندانم کاری های بیشتر جامعه را وارد موقعیت انقلاب کنند بسیار است  .

س- چقدر بنطر شما احتمال اینکه مبارزه وارد فاز نظامی و مبارزه مسلحانه شود وجوددارد؟

ج- مبارزه مسلحانه شعار نیست بلکه پیامد حوادت متعددی است که رخ خواهدداد. شاید بررسی روزهای انقلاب 57 بتواند مارا در شناسائی آن کمک کند.  بنا باظهارات همه گروه های سیاسی وقت ، کل نفرات آنها شامل آزاد شدگان زندان بیش از هزارنفر نبود و هیچ یک نیز مسلح نبودند.زیرا داشتن چهارتا کلت و هفت تیر قراضه درآن شرایط مشکلی را حل نمی کرد ولی حمله بعدازظهرروز 20 بهمن گارد شاهنشاهی به همافران مستقردر نیروی هوائی خود باعت دست یابی مبارزین به سلاح  شد لذا در وضعیت فعلی هم رویداد چنین امری امکان پذیراست . اما تجربه رژیم های تمام توتاتالیتر و دیکتاتوری نطیرشوروی سابق ، رومانی ، صدام ، قذافی نشان می دهد که فرآیند فروپاشی ممکنست حتی به یکهفته هم نرسد . مهم تکامل بعدی انقلاب و سرانجام آن است که از حالامبارزان و تظاهرکنندگان و اعتصابیون باید  هوشیاری و زیرکی سیاسی داشته باشند فرصت طلبان دستاورد انقلاب را تصاحب نکنند و مجددا روز از نو و روزی از نو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتگوی محفلی مجازی پیرامون بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران

قسمت دوم

اخیرا و در بحبوبه اعتراضات خیابانی دو بیانیه با نام  جنبش انقلابی مردم ایران در بین تظاهرکنندگان تهرانی توزیع  که در برخی سایت های خارجی نیز منعکس کردید . بررسی سابقه این محفل یا بقول خودشان گروه با تعداد محدود نشان می دهد که از این گروه قبلا نیز اعلامیه های منتشر که در سایت های گروه های انقلابی ایران و حتی افغانستان نیز بازنشر شده است .پرسش و پاسخ های زیرروز پنجشنبه 29 شهریورماه 1401 به صورت محفلی و مجازی در همین رابطه با یکی از دست اندرکاران گروه انجام که برای اگاهی مردم مبارز کوچه و خیابان منتشر می شود . در این قسمت توجه خوانندگان گرامی را به ادمه گفتگو چلب می کنیم .

 

 

س- با گذشت بیش از یکماه از اعتراضات و اعتصابات خیابانی بنظر می رسد ابعاد خیزش دامن گیر بخشی از حاکمیت نیز شده است . اظهارات ضدونقیض برخی مسئولان و نگرانی ماله چی های اصلاح طلب از شورش مردم و مقابله نظامی و یا تذکرات سردارحسین علائی و مسیح مهاجری سردبیر روزنامه جهموری اسلامی برای بسیاری این سئوال پیش آمده که روند آتی خیزش به کجا خواهد انجامید ؟

ج0 مردم از سال 1396 با شعار« اصلاح طلب ، اصول گرا ، دیگه تمومه ماجرا » عملا ماله جی ها را دور زدند و در خیزش کنونی نیزبا طرح شعار همگانی « مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر دیکتاتور» و همچنین « مرگ بر اصل ولایت فقیه » نشان داده اندکه هدف اصلی خیزش برچیدن جمهموری  اسلامی و «راندن دین و مذهب »به جایگاه اصلی آن که همانا باور شخصی است می باشد.  نگرانی امثال آقای زید آبادی با شعار « توپ ، تانک ،  فشفشه ، آسیدعلی …….» نیز کاملا قابل هضم است چون اینها ولایت فقیه را تیرک باورهای خود می دانند و فقط علاقمندند که حضرت ولی فقیه یک کمی مراعات مردم را نماید غافل از آنکه مردم دیگر حاضر نستند پشیزی رعایت ولایت هر کسی را نمایند. بنطر ما تعمیق خیزش باعث روی آوری بخشی از کسانی که سابقه جنگ و جبهه را داشته اند و خانواده های آنان به صف انقلاب خواهد شد که نمونه های آن از هم اکنون هویدا شده است لذا نگرانی امثال دکتر زیبا کلام که بقول خودش در تحلیل نهائی با تفنگ از جمهوری اسلامی دفاع کرد کاملا قابل درک است ؟!

س- چرا علرغم پشتیبانی مردم جهان بخصوص شهروندان کشورهای اروپائی از خیزش مردم ایران ، شاهد تظاهرات و حمایت مردم کشورهای عربی بویژه در خاورمیانه نیستیم ؟

ج- شعار « زن ، زندگی ، آزادی » دااری محتوای انقلابی مشارکت و مساوات زنان در همه ارکان جامعه می باشد که با بافت سنتی کشورهای خاورمیانه و مسلمانان فناتیک همخوانی ندارد. لذا حاکمیت این کشورها عملا نوعی سکوت همراه با سانسور شعارهای اصلی جنبش مردم ایران را در پیش گرفته است .زیرا درصورت پیروزی مردم ایران یکی از بزرگترین حماسه های جهان در فروریزش تفکر مذهبی سنتی داعش گونه در همه مذاهب در باره نقش زنان روی خواهدداد .بواقع جنبش زنانه در ایران  باعث شدند که مادران کهنسال به احترام خواسته های سرکوب شده تاریخی شان روسری و لچک را از سربردارند و با این کار زنگ مرگ 1400 سال قهقهرای سنتی را به صدا در اورند. آنچه در این میان حیرت آور است موضع گیری برخی سازمان هائی است که داعیه رهبری و رئیس جهموری ایران را دارند و با روسری رنگین در رسانه ها حاضر شده و خیزش مردم را مایملک خودمی دانند .در حالی که ابتدائی ترین شعارو خواسته زنان ایران که آتش زدن روسرس به مثابه تحقیر و توسری را درک نکرده اند. اینان تصور می کنند زنان مبارزو شجاع ایرانی با رنک روسری مشکل دارند در حالی که زنان  اصل روسری را ابزار اصل ولایت فقیه  می دانند و بهمین علت آنرا به آتش کشیده اند.

س- آیا احتمال ورود  سپاه و ارتش را برای مقابله با تظاهرات و اعتصابات وجوددارد؟

ج- چرا احتمال ؟ همین الان سپاه و ارتش به انحاء مختلف در خیابان ها تحت لوای نیروی ویژه ، سپاه محمد ، یگان ویژه حضوردارند و اتفاقا حضور طولانی آن ها موجبات فروپاشی انها خواهدشد. شک نکنید این یک اصل اساسی است که هرجه خیزش سراسری بسمت و سوی جنبش و انقلاب پیش برود موضوع ریزش صف ضد انقلاب اعم از سپاه و ارتش و حتی نیروی ویژه  جدی تر خواهدشد. زیرا بسیاری از فرزندان انها در بین جوانان به تظاهرات مشغول هستند . مگر تطاهرات سال 1388 وکشته شدن  فرزند سردارروح الامینی مشاوررهبری را فراموش کرده اید که بدست جلاد مرتضوی  شهیدشد.سیلاب انقلاب بسیاری از آب رفت های ضدانقلاب را درهم خواهدشکست .از هم اکنون حرف و حدیث های بسیاری در بدنه سپاه در گرفته است که ما قرار بوده از وطن و مردم دفاع کنیم و قرارنیست در مقابل مردم قرار بگیریم. سخنان فرماندهان و مسئولان پیرامون موضع گیری خواص در همین رابطه بوده است

س- برخی محافل معتقدند رژیم آخوندی بسیارزیرک است و در تحلیل نهائی ممکن است با علم کردن امثال آقای خاتمی درصدد فریب جنبش برآیند ؟

ج- اولا مهره هائی نظیر خاتمی مدتها سوخته اند و اتفاقا اگر انها به سرنوشت خودو کشورومردم علاقمندهستند باید رسما به صف مردم به پیوندند و زنجیره اسارت جمهوری اسلامی را از عبا و گردن خودبازکنند زیرا تعمق در شعار جوانان تائید کننده این موضوع است که جوانان بسیار زیرک تر از  امثال آخوندها ، ملایان و مکلایان در خدمت تحجر هستند. وقتی شعارجنبش« سرنگونی جمهوری اسلامی ، نابودی ولایت فقیه و دیکتاتور » است یعنی مدت هاست جنبش از رفرم های کاغذی و دروغین عبورکرده است . زنان ستون این انقلاب شده اند و در اسلام زن موجود بلاتکیفی است که بازیچه شهوترانی مرد است لذا هرگونه کوشش و تفسیرهای من درآوردی در باره جایگاه زن در اسلام دروغی بیش نیست .

س- نقش اشخاصی نطیر دکترسروش ، کدیور و یا کسانی همچون باند مجاهدین انقلاب اسلامی  که خودرا دگراندیش مذهبی – دینی می دانند در این خیزش چیست ؟

ج- خیزش و جنبش خودراسا جایگاه افرادرا بدلیل مواصع ل و فعلی انان روشن می کند. بدون شک این خیزش مذهبی نیست لذا هرکس علاقمنداست سوار قطار انقلاب شود اول باید خودرا از پیرایه های باورهای خرافه ای و غیرعلمی پاک نماید و در تعمیق همین شعارهای جنبش که واضح خواسته های مردم است بکوشد و از طرح شعارهائی که بیش از جهل سال است کشورو مردم را به نگون بختی  سوق داده حتی با رنگ و لعاب های دروغین  اجتناب کنند . قطار انقلاب مثل سالن سینما نیست که کسانی بلیط ورود به آن را رزو کنند بلکه دقیقا مشابه  قطاریست که مسافران آن باید دارای یک حداقل ویژگی باشند تا بتوانند سوار شوند و آن حداقل ویژگی همراهی بدون قیدوشرط با مردم و به خصوص جوانانی است که جان برکف در خیابان ها ایستاده اند

س-رابطه اعتراضات با اعتضابات چگونه برقرارشوند

ج- خوشبختانه جنبش  دارای سابقه انقلاب 1357 در باره سازماندهی  اعتضابات و نظاهرات است . با این ویژگی که در زمان کنونی اتصال به شبکه های اجتماعی کاررا بسیار آسانتر و کم خطرتر کرده است. باید« شورای هماهنگی سراسری تظاهرات و اعتصابات» متشکل از کمیته هماهنگی سراسری اعتصابات ، شورای هماهنگی فرهنگیان ، شورای سراسری دانشجوئی ، کمیته اعتصابات ادارات ، شورای بازاریان و اصناف ، هسته های نظامیان و سپاهیان طرفدار جنبش انقلابی، سازمان های  های قومی درکردستان ، بلوچستان ، آذربایچان و خوزستان  از طریق این شبکه های اجتماعی بهم وصل شودو با فراخوان های مشترک و حمایت از تظاهرات هاو اعتضابات رژیم را به زانو درآورند.

س- بسیاری جوانان در حال حاضر دستگیرشده اند و خانواده های آنان در بلاتکلیفی بسر می برند در این رابطه چه باید کرد؟ و برای حمایت مالی از زندانیان و دستگیرشدکان و خانواده های آنان جه راهکاری پیشنهاد دارید؟

ج- ما ازوکلای انقلابی و مبارز می خواهیم که با تشکیل «کمیته دفاع از زندانیان سیاسی » حمایت و دفاع حقوقی از دستگیرشدگان را برعهده گیرند. علاوه برآن در همه شهرستان ها «کمیته حمایت مالی از مبارزان و زندانیان » صندوق مالی با جمع آوری وجوه از مردم و کسانی که توانائی مالی حمایت از جنبش را دارند تلاش نمایند تا زندانیان و خانواده های آنان دچار مشکل مالی نشوند البته باید بطریقس عمل شود تا احیانا افراد فرضت طلب نتوانند از این محمل برای خود کلاهی بدوزند!

س- وظیفه ایرانیان و سازمان ها و احزاب و گروه های سیاسی- مدنی  ساکن خارج چیست و آنها چگونه می توانند بیاری جنبش انقلابی مردم ایران برآیند؟

ج- خوشبختانه ایرانیان با هر اسم و گروهی توانسته اند فریاد رسای جنبش جوانان و زنان در جهان باشند . ما توصیه می کنیم در شرایط فعلی از تنگ نطری های گروهی یا  رهبری خودخوانده  اجتناب کنند و منافع ملی و حمایت بدون قیدوشرط از جنبش انقلابی را سرلوحه فعالیت های خودقرارداده و با تشکیل و فراخوان تطاهرات ، آکسیون ، تجمعات و همایش ندای حق طلبی زنان و مردان بپاخواسته ایران را به گوش جهانیان برسانند . فراموش نکننید خطاب اصلی ما مردم و زحمتگشان جهان هستند زیرا دولت های غربی به خودی خود معامله گرانی هستندکه در مرحله نهائی ممکن است با رزیم مصالحه کنند ولی اگر بتوانیم مردم کشورها را همراه سازیم دولت ها از ترس مردمان خود از جنبش حمایت خواهندکرد .

س- دررباطه با کشورهائی که با رژیم جمهوری اسلامی دارای رابطه تنگاتنگ هستند چه باید کرد؟

ج- خوشبختانه  رژیم جمهوری اسلامی آن قدر ارتجاعی است که حتی رزیم طالبان نیز با آن مشکل دارد .اما رزیم ها و سازمان های نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه باید بدانند که در فردای پیروزی انقلاب،  ملت ایران حساب یکایک آنها را رسیدگی خواهدکرد لذا بهترست آنها دجار خبائث نشوند و خودرا قاطی ماموران سرکوب در ایران نکنند که عاقبت شومی در انتظار آنها خواهدبود.

س- پیش بینی وضعیت زنان در انقلاب آتی چگونه است ؟

ج- شک نیست که انقلاب آتی بوی و رنگ زنانه دارد . این نه به معنی  فمنیسم بلکه بسیار بیش از آن یعنی قرارگرفتن زنان در جایگاه اصلی خوددر خانه ، اجتماع و اقتصاد و سهم حداقل مساوی آنان در مناصب حکومتی خواهد بود بطوری که تصور می شود نقش زنان در ایران به عنوان مدل جکومتی مدنظر سایر زنان جهان خواهدشد

س- رژیم جمهوری اسلامی و حتی برخی باصطلاح اصلاح طلبان مرتبا در بوق و کرنا بطرق مختلف مدعی هستند که احتمال تجزیه ایران درفرایند جنبش انقلابی وجوددارد . نظرتان در این باره چیست؟

ج- این حرف ها را در بحبوبه انقلاب سال 1357 هم می زدند تا جنبش انقلابی خلق های ایران را سرکوب کنند . جالب است رژیمی که حتی همین امروز هم اسلامیت خودرا بر ایرانیت ترجیح می دهد و با هرآنجه مظهر ایران و ایرانی بوده درافتاده یکباره نگران مرزهای جغرافیائی ایران شده است . خوشبختانه چه از دوره شاه و چه در حال حاضر جنبش های آتنیکی و قومی ایران هیچگاه شعار تجزیه طلبی نداده اند و همیشه ایرانی استوار با حق خودمختاری منطقه ای را آرزو داشته اند. این موضوع را سلطنت طلبان همراه با ؤزیم جمهوری اسلامی تکرار می کنند چون اساسا هردوی آنها یکی اسلامیست و دیگری شوونیست هستند. ما حق قوم ها را در خودمختاری منطقه ای در چارچوب ایرانی آزاد به رسمیت می شناسیم و تکلم به زبان مادری را از اولین حقوفق ابتدائی قوم ها می دانیم. بسیاری از مفاخر ما ایرانی ها در موسیقی،  هنروورزش از قومیت های مختلف ایران هستند

س- نقش و جایگاه هنرمندان ، ورزشکاران در جنبش انقلابی چگونه ارزیابی می کنید

ج- این جنبش به قدری توانمند و استوار برخاسته که بسیاری هنرمندان ، ورزشکاران نیز با آن هم صدا شده اند زیرا هنرمندان اصیل وورزشکاران نامی شهرت ، اعبار و همبستگی اجتماعی خودرا از همین مردم کوچه و بازار گرفته اند و خودرا مدیون مردم می دانند .همان طوریکه  برخی دیگر همچون تفاله هائی نظیر رضازداه ، جدیدی و دبیر و شریفی کارچاق کن و دنبالچه رزیم فساد هستند. مردم ایران از ورزشکاران خواستارآن بوده و هستند که به سنت «جهان پهلوان تختی نامدار ، که بود از بهر وطن افتخار» پایدارباشند و هنرمندان و شاعران و نویسندگان نیز نیز چون سعید سلطانپور ، فرخی یزدی و عشقی از زخم مردم بسرایند و شادی مردم را درشعرو موسیقی بازگونمایند. خوشبختانه جنبش انقلابی نسلی همچون شروین حاجی پور را در دامان خودپرورش داده که شعر« برای …….» او جهانگیر شده است .

س- نقش کارگران مبارز و اعتصابات آتی کارگری چقدردر ویرانی رژیم موثر است؟

ج- بدون شک نقش و همراهی اعتصابات  کارکران مبارزو کارکنان واحدهای تولیدی – صنعتی و معادن  به ویژه نفتگران قهرمان و کارکنان واحدهای پتروشیمی در پیروزی جنبش انقلابی تعیین کننده خواهدبود. زیرا با اعتصاب این واحدها رگ حیاتی بودجه تامین مالی واحدهای سرکوب قطع خواهدشد .مضافا کلیه آحادمردم ، کسبه و بازاریان و مدیران همراه با انقلاب باید از پرداخت مالیات خودداری کنند تا رزیم سرکوب به زانو درآید .

س- در رابطه با لباس شخصی ها و فرضت طلبانی که در سرکوب مردم نقش دارند چه باید کرد؟

ج- بهترین گزینه شناسائی آنها و خانواده هایشان از طریق عکس برداری و انتشار مشخصات و آدرس آن ها در شبکه های اجتماعی است تا خانواده ها  نیز بدانند که فرزندان یا همسران انهادر سرکوب مردم مشارکت دارند و در صورت لزوم جوانان غیرتمند از خجالت آنها در بیایند . هیچکس نباید آسوده از سرکوب جنبش انقلابی باشد و باید بدانند که چه در حال حاضر و ججه فردای پیروزی انقلاب همه این اراذل و اوباش  باید حساب پس بدهند.

 

س –  کدام شعاردر این مرحله شعاراساسی جنبش انقلابی باید باشد

ج- خودجوانان به درستی شعارهائی نظیر « مرگ بر جهموری اسلامی » ، « مرگ بر خامنه ای » ، نابودباد رژیم ملایان » ،  امسال سال خونه ، سید علی سرنگونه» ، «زنده باد آزادی» ، «زن -زندگی -آزادی»، «می جنگیم ، می میریم ایران را پس می گیریم »« می کشم ، می کشم آنکه خواهرم کشت » ،« ما همه مهسا هستیم»-« دانشجوی زندانی آزاد بایدگردد» ، « کارگر قهرمان ، اعتصاب -اعتصاب » ، « کردستان ، کردستان چشم  و جراغ مائی » را سرلوحه تظاهرات قرارداده اند.

س- خلاصه  مواضع سیاسی- اقتصادی جنبش انقلابی را بیان کنید؟

ج- برقراری جمهوری دمکراتیک متضمن آزادی های سیاسی- اجتماعی – خودمختاری قومیت ها در جارجوب ایران آزادو مستقل – ترکیب شورائی هیات وزیران -جدائی دین و مذهب از سیاست و آموزش و پرورش – برقراری حقوق برابر زنان و مردان در جامعه بخصوص مناصب دولتی و مدنی – حفاظت از محیط زیست و مسائل اقلیمی -اقتصاد مشارکتی مبتنی بر بازار با ایجاد فرصت های برابر برای همه فعالان اقتصادی -بیمه و سلامت رایگان – اموزش اجباری  رایکان تا دیپلم و آموزش تحصیلات عالی رایگان – برقراری نظام مسولیت و پاسخگوئی برای نمایندگان مجلس و ایجاد سازوکار مناسبی که بطوریکه اگر بیش از نصف رای دهندگان به هریک از نمایندگان خواستار برکناری وی شوند  قادر به این کار باشند- تفکیک قوای سه گانه -برقراری رابطه سیاسی – اقتصادی با همه کشورهای جهان بر اساس رعایت منافع ملی ایران – تبدیل زندان ها به کارگاه های بازپروری و مهارت افزائی -برقراری نظام شایسته سالاری در نظام گزینشی مناصب دولت – آزادی تشکیل حزب و سازمان های سیاسی -توسعه پایدار اقتصادی با تاکید بر تروت انسانی و حفاظت ازآب و خاک ومحیط زیست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قسمت سوم –  گفتگوی محفلی مجازی پیرامون بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران

 

اخیرا و در بحبوبه اعتراضات خیابانی دو بیانیه با نام  جنبش انقلابی مردم ایران در بین تظاهرکنندگان تهرانی توزیع  که در برخی سایت های خارجی نیز منعکس کردید . بررسی سابقه این محفل یا بقول خودشان گروه با تعداد محدود نشان می دهد که از این گروه قبلا نیز اعلامیه های منتشر که در سایت های گروه های انقلابی ایران و حتی افغانستان نیز بازنشر شده است .پرسش و پاسخ های زیرکه نخستین بار در روز پنجشنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۱ به صورت محفلی و مجازی در همین رابطه با یکی از دست اندرکاران گروه انجام که ذیلا قسمت سوم این گفتگوکه روز گذشته انجام شده  برای اگاهی مردم مبارز کوچه و خیابان منتشر می شود .

 

 

 

س- در این یکماه و اندی که از22 شهریورماه جاری و تظاهرات  مردمی  سراسری در ایران و خارج از ایران می گذرد شاهد حضور هزارات نفر از کسانی هستیم که تا مدتی پیش شاید کمتر به فکر حضور در خیزش انقلابی جاری بودند. همچنین شاهد برپائی تظاهرات انبوه مردم در خارج کشور به ویژه آلمان « برلین» ، فرانسه « پاریس » کانادا «دنکوور -تورنتو» ، انگلستان « لندن» ، امریکا « سان فرانسیسکو» ، هلند« آمستردام» و ….شده ایم که حضور صدها هزارنفری ایرانیان جهان را به حیرت و تعچب و هواداری از خواسته های مردم ایران واداشته است. نظر جنبش انقلابی مردم ایران در این رابطه چیست ؟

ج- خوشبختانه شعار اصلی « سرنگون باد جمهوری اسلامی » در قالب « مرگ بر خامنه ای » بعنوان مظهر رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی توانسته به عنوان شعاراصلی همه تظاهرات ها مظرح شود . نکته مهم این تظاهرات و اعتضصابات این است که بهیچ عنوان از شعائر مذهبی و تمسک به  رهبران مذهبی استفاده نشده که بیانگربیزاری و  گریز مردم از حکومت مذهبی  و هرآنچه شعائر دروغین است می باشد ! بسیاری از اصلاح طلبان سالخورده و کسانی که متعلق به نسل های اولیه انقلاب بودند با مصاحبه های متعدد چون نمی توانند خواسته های نسل جوان را بفهمند برخی به مخالفت  با شعارهای این  جنبش و برخی به زبان بی زبانی در آرزوی شکست این جنبش هستند تا ثابت کنند آنها درست گفته اند؟! تظاهرات برلین که در نوع خود بی نظیر و بنوعی یادآور تظاهرات های دوران کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در امریکا بود ، همبستگی ملی ایرانیان در برچیدن نظام منحوس جمهوری اسلامی را نشان داد . ما قبلا هم یادآورشدیم حتی در صورت سرکوب جنبش فعلی ، جامعه و جوانان دیگر به نقطه قبل از شهریورماه باز نخواهندگشت زیرا خیزش و جنبش فعلی مقدسات جمهوری اسلامی را به زباله دان تاریج سپرد.

س – بسیاری مستقیما یا غیرمستقیم این جنبش را بعلت فقدان رهبری و برنامه محکوم به شکست می دانند و برخی نیز با معرفی تعدادی اشخاص به عنوان رهبر یا رهبران آتی در صددتصاحب خیزش و جنبش فعلی هشتند. نظر شما در این رابطه چیست ؟

ج- این اظهارنظر ها که عموما از طرف سنتی ها چه راست و چپ مطرح می شوند باین علت است که این افراد اساسا توجه نیستد عصر ارتباطات الکترونیک و دیجیتال دارای مشخصه و مولفه های خاصی هستند که این عصر و جنبش های زائیده آنرا از جنبش های قبلی متمایز می کند لرا اگرچه مکن است فراخوان تظاهرات یا اعتصاب از طرف شخص خاصی داده شود ولی این بدان معنی نیست که گویا آن شخص رهبر جنبش و راهبری تظاهرات را برعهده داردد . ترکیب تظاهرکنندگان داخل و خارج هم نشان می دهد که در حال حاضر نمی توان هیچ جریانی را به عنوان رهبری جنبش معرفی کرد اگرچه شاهدآن هستیم که برخی افراد بخصوص خارج نشینان خودرا نفر اول یا رهبر معرفی می کنند در حالی که در داخل جنبش و صحنه معرکه اصلی انقلاب کسی از آنان نام نمی برد. تاریخ جنبش های انقلاب نشان می دهد که در فرآیند رشد و گسترش جنبش رهبران جنبش خودبخود زائیده و معرفی و به ظهور می رسند.

س- آیا امکان دارد این خیزش یا جنبش بدون رهبری و برنامه به پیروزی دست یابد؟

ج- تجربه کمون پاریس امکان پیروزی را نشان می دهد ولی بعلت فقد رهبری و برنامه جنبش قادر به تداوم نخواهدبودو شکست خواهدخورد. شاید اشاره به جنبش سال 1357 نیز خالی از فایده نباشد که ما همگان بدون برنامه به زیر پرچم جنبش بی برنامه سینه زدیم و آخرش اسیر چنگال اهریمنی خمینی و رژیم ددمنش جمهوری اسلامی شدیم که هنوز هم تاوان آنرا می دهیم .لذا تاکید ما برآن است که همه گروه هائی که برنامه مشترک دارند در قالب نوعی اتحاد در جنبش مشارکت کنند . بطور مثال سلطنت طلب ها ، گروه های هوادار سوسیالیسم ، لیبرال ها و لیبرال دمکرات ها باید در مشارمت های خاص در این جنبش باشند تا مردم بدانند کدام گروه چه می گوید و اهداف گروه ها روشن بیان شود و اهداف و برنامه را به بعد انقلاب موکول نکنیم که نوعی فریبکاری نظیر موضع خمینی در سال 1357 خواهدشد. اگر چه هدف اصلی سرنگونی رژیم مذهبی ارتجاعی جمهوری اسلامی اما برنامه خودما  برقراری جمهوری دمکراتیک مردمی خواهد بود اما این که این جمهوری دمکراتیک چه مشخصاتی خواهدداشت باید از هم اکنون رسما بیان کنیم و آنرا به فردای نامعلوم حواله نکنیم

س- آیا جنبش انقلاب برناه خاصی برای برقراری جمهوری دمکراتیک فردای ایران دارد؟

ج- ما درقسمت دوم گفتگوی مجازی رسما مواضع خورا بیان کردیم که عبارت بود از: برقراری جمهوری دمکراتیک متضمن آزادی های سیاسی- اجتماعی – خودمختاری قومیت ها در جارجوب ایران آزادو مستقل – ترکیب شورائی هیات وزیران -جدائی دین و مذهب از سیاست و آموزش و پرورش – برقراری حقوق برابر زنان و مردان در جامعه بخصوص مناصب دولتی و مدنی – حفاظت از محیط زیست و مسائل اقلیمی -اقتصاد مشارکتی مبتنی بر بازار با ایجاد فرصت های برابر برای همه فعالان اقتصادی -بیمه و سلامت رایگان – اموزش اجباری  رایکان تا دیپلم و آموزش تحصیلات عالی رایگان – برقراری نظام مسولیت و پاسخگوئی برای نمایندگان مجلس و ایجاد سازوکار مناسبی که بطوریکه اگر بیش از نصف رای دهندگان به هریک از نمایندگان خواستار برکناری وی شوند  قادر به این کار باشند- تفکیک قوای سه گانه -برقراری رابطه سیاسی – اقتصادی با همه کشورهای جهان بر اساس رعایت منافع ملی ایران – تبدیل زندان ها به کارگاه های بازپروری و مهارت افزائی -برقراری نظام شایسته سالاری در نظام گزینشی مناصب دولت – آزادی تشکیل حزب و سازمان های سیاسی -توسعه پایدار اقتصادی با تاکید بر تروت انسانی و حفاظت ازآب و خاک ومحیط زیست.

س – ایا سایر گروه ها و سازمان ها هم مواضع خودرا بطور شفاف بیان کرده اند؟

ج- متاسفانه بسیاری گروه ها برای بیان مواضع از الفاظ کلی استفاده کرده اند که این مایه نگرانی مبارزان  کنونی است . این که به مردم بگوئیم هدف سرنگونی جمهوری اسلامی است و برنامه جنبش بعد از انقلاب تعیین خواهدشد یعنی دوباره همان کلاهی که سال 1357 استفاده کردند و مرتب می گفتند « وحدت کلمه ، وحدت کلمه » دوباره سرمان برود که نسل جوان و تیزهوش این را نخواهدپذیرفت.

س  – در برخی شبکه ها و رسانه ها که تاثیر زیادی هم دارند اگرچه ادعای بیطرفی دارند اما به انحاء مختلف کوشش می کنند یا از سلطنت یا از گروه خاصی پشتیبانی کنند. نظرتان در این باره چیست ؟

ج- البته هرگروهی که داخل در مبارزه کشور باشد حق دارد برنامه خودرا اغلام و انرا تبلیغ کند . اگر رسانه خاص هم داشته باشند مشکل خاصی نیست .اما اگر رسانه یا شبکه ای مدعی بیطرفی « که از نظر ما نوعی فریبکاری سیاسی است » باشد ولی در عمل بلندگوی گروه خاصی  باشد کاری غیر اخلاقی انجام می دهد و در واقع مردم را گوسفند تلقی کرده تا انها اورا هدایت کنند. این دقیقا موضع و درک خمینی ازمردم است که باید بشدت محکوم و افشا شود.

س- برخی افراد معلوم الحال که اتفاقا هیچگونه پایگاه اجتماعی ندارند مرتبا به صورت هیستریک بر علیه جنبش چپ سم پاشی می کنند و بعضا رسما از جنایات ساواک هم پشتیبانی می کنند. نطرتان در این باره چیست ؟

ج- تاریخ جنبش چپ در ایران و بخصوص بعداز برقراری جمهوری اسلامی درخشان است و  نمی توان عملکرد فاجعه آور بخشی از سازمان چریک های فدائی خلق ایران » در فاصله 1363-1359» و رهبران خزب توده را به پای جنبش چپی نوشت که تا همین امروز افتخار مردم ایران در شعار« کردستان چشم و چراغ مائی » یعنی حمایت از جنبش چپی که  کردستان را باینجا رسانیده و هر سه گروه حاضر در کردستان  خودرا چپ و دمکرات می دانند و هیچ گروه راست یا سلطنت طلبی در انجا هیچ گاه وجود نداشته است. اتفاقا این افرادی که اسم بردید از این ناراحت هستند که بر خلاف تبلیغات نئولیبرال های خارجی و داخلی ، جنبش چپ زنده و زاینده است . نگاهی به پیشینه عمده هنرمندان  ، نویسندگان ، شاعران و شخصیت های سیاسی بیانگر حضورچپ در لابلای کوچه ها  ، دانشگاه ها و کارخانجات کشور است. لذا زیاد نگران این افراد نباشید جون بعضا مامورین جمهوری اسلامی و مزدبگیر دستکاه های اطلاعاتی هستند  . مضحکه آنجاست که خود شاهزاده رضا و فرح پهلوی قادر به دفاع از عملکرد ساواک نبوده و تلویحا ساواک را عامل سقوط سلطنت می دانند اما این چندتا جعلق خودشیفته که پیشینه هم ندارند به سم پاشی بر علیه جنبش چپ مشغول هستند و کوشش دارند صف متحد خلق در سرنگونی جمهوری اسلامی را بشکنند. نکته دیگری که نئولیبرال ها و بوقجی های آنان  نگران هستند طرح شعار « نان ، مسکن ، آزادی » ، « نان ، آزادی و عدالت » از طرف جناح های  چپ فعال در مبارزات مردم هستند چون جارچیان الیگارش های مالی و غارتگران اعم از مدهبی ها و غیرمدهبی ها از عملی شدن این شعارهاست که مهنا و تبیین خاصی دارند. ما حتی پیش بینی می کنیم در برهه ای ازمرحله نهائی جنبش احتمال ائتلاف و همکاری سلطنت طلبان و ملایان و بخشی  از اصلاح طلبان برای تصاحب انقلاب وجوددارد که باید همه جوانان در این رابطه بهوش باشند که سلطنت و روحانیت پیوند ورابطه ارتجاعی تاریخی دارند

س- ایا این چپ مبارزاتی در حال حاضر در ایران و تظاهرات و اعتضابات حضوردارند؟

ج – اولا  بنا به آمار ها و مستندات که در اینترنت هم قابل دست یابی هستند بعد ار استقرار جمهوری اسلامی این مجاهدین و بسیاری چپ ها بودند که در مقابل فاشیسم خمینی و جمهوری اسلامی بپا خواستند و موج موج تیرباران و اعدام شدند و ما از سایر گروه هائی که امروز سردرآورده اند ان موقع هیج خبر و عکس العملی ندیده ایم . از سال  سال 1378 هم چپ نو ایران در قالب و اشکال مخلف در همه خیزش ها و جنبش ها حضورداشته که رویش چپ جدید دانشکاهی در همین رابطه بود . بیشترین تلاش چپ در تظاهرات سال 1388 بود که تلاش نمود جنبش مردم را به سلاخ خانه نکشاند و حول محور مرگ بر دیکتاتور سازماندهی کندزیرا این شعار اصلاح طلبان درآن موقع نبود و آنها از طرح این شعار پرهیزداشتند. حتی همین حالا هم امثال زیدآبادی و تاج زاده معتقدند حضرت آقا پتانسیل رادیکال شدن و غلطیدن به سمت و سوی مردم دارد و گویا حضرت آقا علاقمند به توسعه وطرفدار صنعت دانش بنیان است ؟! و حتی از طرح شعارهای دشنام به رهبران جمهوری اسلامی نگران و وحشت زده شده اند.

س- تداوم تظاهرات  فعلی و حضور مدارس و محصلین و مشارکت نرن نرم کارخانجات بصورت اعتصاب به کچا خواهد انجامید؟

ج- موفقیت این تظاهرات ها منوط به اتصال آنها به اعتصابات کارگری است لذا باید شعار « دانشجو اعتراض ، کارگر اعتصاب » و« اتحاد مبارزه پیروزی » را این روزها برجسته کنیم و بتدریج بپذیریم و کوشش کنیم کمیته هماهنگی  اعتصابات و تظاهرات ها را متشکل از شورای سراسری کارگران ، شورای هماهنگی دانشکاهای کشور، کانون هماهنگی زنان ، اتحادیه های دانش آموزی ، شوراهای محلات ، سندیکای کارکنان شرکت های حمل و نقل ، کمیته اعتصابات کارکنان دولت ، کمیته نظامیان طرفدار مردم و … را تشکیل دهیم تا موج اعتراض و تظاهرات را به امواج خروشانی تبدیل کنیم تا سربزنگاه رژیم را سرنگون سازد ،

 

 

2022-06-12 فراخوان تجمع شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران

فراخوان تجمع شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران

کانال شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران,
بیانیه_شورای_هماهنگی_تشکل‌های_صنفی_فرهنگیان_ایران و فراخوان_تجمع_اعتراض به عدم اجرای همسان‌سازی، رتبه‌بندی، بازداشت‌های غیر قانونی فعالان صنفی و سناریوسازی‌های صدا و سیما
به‌نام خداوند جان و خرد
همکاران گران‌قدر، مردم شریف ایران!
بیش از دو دهه است که معلمان ایران و نمایندگان آن‌ها در تشکل‌های صنفی، در چهارچوب قوانین موضوعه کشور به روش‌های مختلف _همواره مصرانه و صریح_ مطالبات خود را پیگیری کرده‌اند؛ مطالباتی که علاوه بر کرامت و معیشت فرهنگیان، کرامت و حقوق بدیهی دانش‌آموزان و فرزندان این مرز و بوم، منجمله امکانات آموزشی رایگان، کیفی و مطابق با استانداردهای روز را نیز شامل می‌شود.
جای تاسف است که در تمام این سال‌ها، مسئولانِ امر، همواره و در هرحرکت قانونی، مشروع و حق‌طلبانه‌ی فرهنگیان، آن روش‌های قانونی را نادرست تلقی کرده و در هر کدام از این کنش‌ها، چند نفر از معلمان را بازداشت کرده‌اند.
ما بارها از مسئولان خواسته‌ایم که با نبستنِ راهِ گفتگو ومذاکره، حرف‌های ما را بشنوند و درصدد رفع معضلات برآیند. ما در تمامی جلسات، معضلات و کمبود‌ها را مشخص کرده و راه حل‌های عملی ارائه کرده‌ایم، با این‌که در بادی امر، سخنان‌مان را پذیرفته‌اند، امّا هیچ‌گاه به قول‌های خود عمل نکرده‌اند.
برای شنیده‌شدن مطالبات‌مان، طومارها و نامه‌ها نوشته و تحویل داده‌ایم و نهایتاً و علی‌رغم میل باطنی مجبور به برگزاری تجمعات اعتراضیِ قانونی شده‌ایم تا شاید به خواب رفتگان صدای ما را بشنوند.
در سال ۱۴۰۰، اعتراضات سراسری معلمان در ۲۰۰ شهر برگزار شد و خواسته‌های قانونی فرهنگیان صریحاً و به بانگ بلند اعلام گردید. این تجمعات، مدنی، مسالمت‌آمیز و مبتنی بر اصل ۲۷ قانون اساسی، با این‌که دستاورد بزرگی برای معلمان و کلیت جنبش مطالباتی کشور محسوب شده و در تاریخ مبارزات صنفی و مدنی به یادگار خواهد ماند، هیچ‌گاه پاسخ مناسب دریافت نکرد. تجمعاتی که فارغ از نتایج ملموس مادی، روحیه کرامت و اعتبار و شکوه حق‌خواهی و عدالت‌طلبی را در پیکره‌ی جامعه تقویت کرد.
عظمت و شکوه تجمعات اعتراضی معلمان در سراسر کشور نمی‌توانست از دید هیچ ناظری مغفول بماند، امّا مسئولان در دولت و مجلس، این‌بار نیز طوری رفتار کردند که انگار صدای ما را نشنیده‌اند.
نکته‌ی قابل تامل این‌جاست که مسئولان در ادوار مختلف_با تفاوت در گرایش و سلایق سیاسی و مدیریتی شان_ در یک مورد اتفاق‌ِ نظر داشتند و آن هم در شیوه (پاسخ‌نگویی) آنان بود. آن‌ها، به‌اتفاق با خواسته‌های قانونیِ ما با یک روشِ واحد برخورد کردند:
“سرکوب و بازداشت فعالان صنفی معلمان و پرونده‌سازی، و اخیراً سناریوسازی علیه بهترین معلمان ایران”.
طُرفه این‌که به‌خوبی می‌دانند، سرکوب و بازداشت هیچ حاصلی جز تخریب آخرین بقایای دیوارهای اعتماد به مسئولان نداشته و اتفاقاً اراده‌ی معلمان را برای مطالبه‌ی خواسته‌های برحق‌ تقویت کرده‌است.
در چند ماه گذشته و در پی برگزاری تجمعات سراسری معلمان، اتهام‌زنی و سناریوسازی امنیتی علیه فعالان صنفی معلمان و کارگران، به‌عنوان آخرین حربه برای تقابل با اعتراضات و مطالبات صنفی، به مجموعه‌ی روش‌های سرکوب افزوده شده‌است.
همگان می‌دانند که این روش‌ها، هیچ‌گاه افکار عمومی را قانع نکرده و به مصداقِ قول مولاناً “از قضا سرکنگبین صفرا فزود” نگاه جامعه را نسبت به سناریوسازان منفی‌تر کرده‌است، هم‌چنین این‌نکته را به ذهن تداعی نموده که مگر پیش‌تر، توانسته‌اند از این روش‌های نخ‌نما‌شده، سودی ببرند!؟
از سوی دیگر، خواسته‌ی معلمان تلاشگر و فرهیخته‌ی این خاک عزیز، فضیلت ِ دانش، زیستن با کرامت، معیشت و رفاه همگانی است، یقیناً این خواسته‌ها با مُسکن‌های کم اثر و موقت قابل حل نیستند و یا با حمله‌هایی از جنس سرکوب و سناریوسازی، فراموش شدنی نیستند و مترفع نخواهند شد.
ساختارهای ناکارآمد اجرایی و سازمانی که برای خوش‌خدمتی به بالادستی‌ها و ارباب قدرت و ثروت، تلاش می‌کنند که مطالبه‌گری کانون‌ها و انجمن‌های صنفی معلمان را به جریانی‌های سیاسی داخلی و خارجی نسبت دهند، تنها و تنها یک پیام را به جامعه منتقل می‌کنند:
“درماندگی و ناکارآمدی ساختار اجرایی و مدیریتی کشور برای پاسخ به خواسته‌های قانونی معلمان! از جمله اصل سی‌ام قانون اساسی، همسان‌سازی حقوق بازنشستگان و اجرای قانون رتبه‌بندی” و…لازم است با اتکا به روش‌معلمانه‌ی خویش و به‌ تکرار، به مدیران و مسئولان امر در قوای سه‌گانه توضیح دهیم که مطالبه‌گری حق‌طلبانه‌ی معلمانِ این کشور، محدود به دوره حکومت یک جریان خاص در کشور نبوده و نیست، هم‌چنین، این فعالیت‌ها، صرفاً در چهارچوب قانون و بر بستر قانون اساسی و حقوقِ حقه‌ی شهروندی صورت می‌پذیرد، لذا سرکوب اعتراضات و مطالبه‌گری‌های صنفی، مشکلات جامعه را حل نمی‌کند و متاسفانه فاصله‌ی بین ملت_دولت را بیش‌تر خواهد کرد.
ما از دولتیان و مجلس نشینان می‌پرسیم:
مگر رتبه‌بندی در مجلس به قانون تبدیل نشده‌‌است؟ مگر قرار نبود که از ۳۱ شهریور ۱۴۰۰ اجرایی شود؟ مگر بازه‌ی زمانی اجرای آن، نهایتاً تا ۱۸ خرداد نبود؟
چرا با وجود افزایش لجام‌گسیخته تورم، از اجرای آن سرباز زده‌اید؟
معلمان ایران، توامان از درغگویی و تبعیض بیزارند.
پیش‌کسوتان فرهنگی، چه گناهی کرده‌اند که باید، سال‌های سال با وعده و وعیدهای واهی منتظر اجرای همسان‌سازی حقوق باشند؟!
ما بدین‌وسیله به اطلاع مدیران و مسئولان می‌رسانیم که شما در آزمون اجرای طرح رتبه‌بندی و همسان‌سازی، بارها فرصت داشتید که نمره قبولی کسب کنید، امّا هر بار از این آزمون سرشکسته بیرون آمدید، همان‌گونه که در اجرای قانون ۱۷ سال مغفول مانده مدیریت خدمات کشوری سرشکسته شدید.
دولتیان و مجلس‌نشینان!
نیک می‌دانید که هم‌چون گذشته، تنها به اعلام خواسته‌مان اکتفا نمی‌کنیم و این مطالبات را با جدیت، اتحاد و هوشیاری پیگیری خواهیم کرد، زیرا براین باوریم که آموزش و پرورش کشور، در تمامی ادوار، در اولویتِ شما نبوده و نیست. یقین داریم که درباورتان تا زمانی که جوانترین معلمان شاغل، بازنشسته شوند، رتبه‌بندی را اجرا نخواهید کرد. پس مجبوریم مطالبه‌گری خود را هم‌چنان و با گام‌هایی استوارتر ادامه‌دهیم.
امروز پرسش افکار عمومی این‌است: چرا معلمانی که تمام تلاش و هم و غم‌شان آبادانی، رفاه، سلامت، شادابی، خردورزی و کرامت برای تمام مردم ایران است را با اتهامات واهی بازداشت می‌کنید؟
چه کسانی امنیت ملی و آسایش جامعه را به خطر می‌اندازند؟ معلمان تلاشگر و کنشگران شریف؟ یا غارت‌گران اموال مردم؟
چرا صدا و سیما، دزدان بیت‌المال را _علیرغم احراز مجرمیت_ با نام اختصاری معرفی می‌کند! امّا معلمانی را که هیچ کدام از مراحل رسیدگی به پرونده‌شان طی نشده و مجرمیتِ آنان اثبات نشده، طی سناریویی ناجوان‌مردانه، متهم جلوه می‌دهد!؟ “اینَ تذهبون”؟
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، با صدایی رسا، از شما می‌خواهد:
اگر سندی، دال بر مجرمیتِ فعالان صنفی دارید، به صورت شفاف منتشر کنید و همکاران شریف ما را در دادگاه‌های علنی محاکمه کنید تا از خودشان دفاع نمایند:
“تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد”
چرا و به استناد به کدامین قانون، فعالان صنفی را بیش از موعد مقرر شده در قانون (سی روز) در بازداشتِ به‌اصطلاح “موقت” نگه میدارید؟
به کدام حق و به استناد به کدام قانون وقتی قرار بازداشت، توسط قاضی به قرار وثیقه تبدیل می‌شود، برخلاف قانون آن‌ها را در بازداشت نگه می‌دارید؟
به استناد کدام قانون، اصرار بر اطاله بازداشت و دادرسی دارید؟ آیا غیر از این است که در ساخت سناریوتان با شکست مواجه شده‌اید؟
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، به نمایندگی از معلمان مطالبه‌گر کشوراعلام می‌نماید:
فعالیتِ کانون‌ها و انجمن‌های صنفی، جریانی مستقل، حق‌خواهانه، مستمر، ریشه‌دار و هم‌چون درختی تناور است که هیچ‌گاه قابل حذف نیست؛ پس به جای تلاش برای افزودن به دامنه‌ی سرکوب، تن به گفتگو دهید، صدای معلمان را بشنوید و به مطالبات برحق و صنفیِ آنان، جامه‌ی عمل بپوشانید.
ما صریح و قاطعانه اعلام می‌کنیم که لازم است سریعاً دست از سرکوب بردارید، #اسماعیل_عبدی #رسول_بداقی #محمد_فلاحی ‏#مژگان_باقری #اسکندر_لطفی #مسعود_نیکخواه #شعبان_محمدی #جعفر_ابراهیمی #محمد_حبیبی #اصغر_امیرزادگان ‏#محمد_عالیشوندی #محمدعلی_زحمتکش #هاشم_خواستار #عبدالرزاق_امیری ‏#حمید_عباسی #غلامرضا_غلامی‌کندازی #ایرج_رهنما #جبار_دوستی #مهدی_فتحی
بهترین معلمان ایران زمین هستند و تلاش آن‌ها برای اعتلای فرهنگ این کشور بوده‌است، بدون شک، نمی‌توان اندیشه و تفکر را زندانی کرد.
ما هم‌چنان امید داریم که به این نتیجه رسیده باشید:
فعالیت‌های کانون‌ها و انجمن صنفی، قائم به فرد نبوده و از دلِ بدنه خودجوش معلمان مطالبه‌گر سراسر ایران نشات گرفته‌است، این حرکت، شعله‌ای نیست که با سرکوب خاموش شود و از هستی محو گردد.
دولتیان و مجلس نشینان!
با صدایی بلند و رسا اعلام می‌کنیم، چنان‌چه همکاران ما سریعاً و بی‌قید و شرط آزاد نشوند، و خواسته‌های به‌حق و قانونیِ معلمانِ ایران اجرا نشوند، اعتراضات صنفی ادامه خواهد یافت.
بر همین مبنا و با استناد به اصل بیست و هفتم قانون اساسی، شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، از فرهنگیان شریف در جای‌جای ایران عزیز دعوت به‌عمل می‌آورد، در تجمع اعتراضی روز #پنج‌شنبه_۲۶_خرداد، که از ساعت ۱۰ الی ۱۲ ظهر برگزار می‌گردد شرکت نمایند و حقوق قانونی خود را مطالبه کنند.
✅ مکان تجمع:
?تهران: مقابل مجلس شورای اسلامی
?استان‌ها: ادارات کل
?شهرستان‌ها: ادارات شهرستان
خواسته‌های فرهنگیان کشور، هم‌چون گذشته روشن است:
#عدالت_آموزشی_برای_همه_دانش‌آموزان
#اجرای_اصل_سی‌ام_قانون_اساسی
#اجرای_قانون_مدیریت_خدمات_کشوری
#اجرای_قانون_رتبه_بندی
#اجرای_همسان‌سازی_حقوق_بازنشستگان
#آزادی_بی_قید_و_شرط_فعالین_صنفی
#تشکیل_دادگاه_رسانه و مطبوعات برای ناشرین ویدئوی صدا و سیما علیه فعالین صنفی
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
???

2022-02-16 مقدمه‌ای در باب هژمونی و الزام‌های دستیابی به آن. حشمت محسنی

مقدمه‌ای در باب هژمونی و الزام‌های دستیابی به آن. حشمت محسنی

مقدمه‌ای در باب هژمونی و الزام‌های دستیابی به آن.
حشمت محسنی

بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم(1) چگونه می‌تواند استقلال جنبش‌های اجتماعی را در مبارزه با این یا آن شکل از ستم به‌عنوان نمونه ستم جنسی، ستم طبقاتی، مذهبی… به‌رسمیت بشناسد، در جهت توان‌مندسازی آن‌ها بکوشد و هم‌زمان با آن‌ها، نه از فراز سر آن‌ها، در راستای اهداف مشترک مبارزه کند و زمینه گذار به سوسیالیسم را فراهم سازد. مبارزه برای دموکراسی علیه استبداد سیاسی و مبارزه علیه استبداد سرمایه به طور موازی و همزمان اگرچه با ضرب‌آهنگ کُند و بطئی، تا حد معینی امری پذیرفته شده است، اما معمای انقلاب ایران در نسبت و رابطه این دو سنخ مبارزه و تشریح الزامات نظری و عملی آن نهفته است کاری که جنبش چپ سخت به آن نیاز دارد و به یک معنا هویت مشخص آن را در جامعه ما روشن می‌سازد. به سخن دیگر، پرسش بنیادین در عرصه‌ی سیاسی ما به‌عنوان یک نیروی سوسیالیست این است که چگونه می‌توانیم از یک سو، در مبارزات جنبش‌های سیاسی مشخص مداخله کنیم بدون اینکه در کادر وضع موجود بیتوته کنیم و تسلیم هژمونی ایدئولوژی بورژوازی شویم؛ و از دیگر سو، به درک جزمی از اصول و فرقه‌گرایی در نغلطیم؟ و اسباب هژمونی جنبش کارگری را فراهم کنیم و گذار به سوسیالیسم را از متن پیکار برای دموکراسی سازمان دهیم؟ نوشتار حاضر می‌کوشد منطق و الزامات دستیابی به هژمونی را مورد تاکید قرار دهد، الزام‌های دستیابی به آن را در شرایط مشخص ما برشمارد، و طرحی را برای نبرد هژمونیک با مخالفان سیاسی ما ارائه کند.

منطق هژمونی و الزامات دستیابی به آن

هژمونی مقدمتا بحثی است ناظر بر سوژه‌ی تغییر، یا به سخن دیگر و در بادی امر، مشخص کردن یک نیرو، با مختصات و کمیت و کیفت درونی آن. هژمونی اما در بنیاد خود بحثی است در پیوند با دیگر عاملان تغییر اجتماعی. به تعبیر پری اندرسون«معنای آن به طور ضمنی گره خورده با اندیشه‌ی اتحاد، هر اتحادی که اعضایش در اساس با هم برابر باشند، و یکی را برتری دهند تا همه را برای رسیدن به هدفی واحد هدایت کند.»(2) تبار و رد پای ایده‌ی هژمونی را البته می‌توان در مانیفست جستجو کرد آن‌جا که می‌گوید: «پرولتاریا باید ابتدا قدرت سیاسی را به کف آورد، خود را به مقام طبقه‌ی ملی[طبقه هدایت‌کننده‌ی ملت(انگلس-1888)] ارتقا دهد و خود به‌مثابه‌ی یک ملت شکل بگیرد، پس هنوز خصلت ملی دارد-اگرچه به هیچ‌وجه نه به معنای بورژوایی آن».(3) به طور مشخص هژمونی درونمایه‌ی رابطه‌ی طبقه کارگر با جنبش‌های اجتماعی، نسبت مبارزه علیه استثمار با مبارزه علیه ستم سیاسی- حقوقی را نمودار می‌سازد.

هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم از رهگذر دفاع از منافع جنبش‌های اجتماعی دست یافتنی است، بدون دفاع از منافع واقعی این جنبش‌ها سخنی از فرادستی گفتمان سوسیالیستی در بین نیروهای هم‌سرنوشت با این بلوک، نمی‌تواند در میان باشد. هر جا ظلم و ستمی بر نیرویی روا می‌شود صرف نظر از این که نیروی مورد ستم بهایی‌ها باشند و یا لیبرال‌ها، ناسیونالیست‌ها باشند یا جمهوری‌خواهان مدافع نظم مستقر، بلوک طبقاتی پرولتاریا باید در آنجا حاضر باشد و به آن اعتراض کند و علیه آن دست به نبرد زند. کسانی که این عرصه را وا می‌نهند و آن را بی اهمیت می‌پندارند و به کار «اصلی» خود مشغول‌اند، فراموش می‌کنند که آموزش سیاسی پرولتاریا و ارتقاء آن به مقام طبقه در قلمروی ملی از رهگذر مداخله و دفاع از تحول اجتماعی در کل و تامین منافع عمومی دست‌یافتنی است. کسانی که مشارکت بلوک طبقاتی در این قلمرو را انکار می‌کنند راه هژمونی آن را مفروش نمی‌کنند بلکه مسیر سلطه‌ی پرولتاریا بر دیگران را فراهم می‌کنند که صد البته با مفهوم هژمونی فرق دارد.

دفاع از منافع سایر جنبش‌های اجتماعی اگرچه شرط ضروری تامین هژمونی این بلوک به‌شمار می‌رود، مع‌الوصف بدون ارائه بدیل در قبال بحران مناسبات اجتماعی تحقق‌ناپذیر است. پرسش مرکزی این است که پرولتاریا در مقام پرولتاریا چه راه حلی برای ستم ملی، جنسی و جنسیتی، مذهبی… در پیشگاه مردم ارائه می‌دهد یا با مداخله‌ی فعال خود در طرح راه‌حل برای معضلات جنبش‌های اجتماعی به طور موثر مشارکت می‌کند. ارائه بدیل سنجیده و راهگشا اگرچه به تنهایی مسیر دستیابی به هژمونی را فراهم نمی‌کند معهذا بدون آن این امر ناممکن است. به تعبیر هوشمندانه‌ی گرامشی:

در جوامع ”غربی“، تصرف قدرت، بدون این که از قبل هژمونی کسب شده باشد، قابل‌تصور نیست، به بیانی دیگر، بدون تأیید یک نقش مسلط/رهبری در درون بلوکی تاریخی که نه ‌تنها قادر به دفاع از منافع مشترک طبقات خاص باشد، بلکه پاسخی کلی به کل بحران مناسبات اجتماعی دهد، متصور نیست.»(4) از این رو، دفاع از منافع جنبش‌های اجتماعی یکی از لوازم تامین هژمونی است، اما اگر این دفاع در میدان مبارزه به صورت مبارزات پراکنده، جدا از هم و موردی بدون پیوند جنبش کارگری با خواست‌های عمومی بسیج‌گر سایر جنبش‌ها صورت گیرد محال است هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم شکل بگیرد چه رسد به این‌که نهادی شود.

عروج گفتمان سوسیالیستی و تامین الزامات هژمونی ابدا به صورت خطی و مستقیم پیش نمی‌رود. بدین معنا که نخست پرولتاریایی متشکل با افق روشن شکل می‌گیرد، آنگاه جنبش‌های اجتماعی دیگر یکی پس از دیگری پا می‌گیرند و تکاپوی نیروهای سوسیالیست را در میدان عمل مشاهده می‌کنند. این فرآیند می‌تواند بسی پیچیده و غیرقابل انتظار شکل بگیرد. و نادیده گرفتن خودویژگی‌های این امر می‌تواند به دریافت‌های اقتدارگرایانه از مفهوم هژمونی پا دهد یا دخیل بستن به آموزه‌ی فرقه‌ای خود.

هژمونی طبقه کارگر نمی‌تواند با درک رایج و مالوف همچون حلال همه‌ی مشکلات و همچون نیرویی رهایی‌بخش سایر جنبش‌ها تکوین یابد. امر رهایی نیروهای اجتماعی غیرپرولتری از باب نمونه جنبش زنان تنها بدست توانایی خود این جنبش‌ها امکان‌پذیر است. تردیدی نیست که پرولتاریا یک نیروی رهایی‌بخش است و دارای این ظرفیت است که مساله استثمار را از ریشه و اساس حل کند. اما این انتظار و تصور که پرولتاریا می‌تواند به جای فعالیت مستقل این جنبش‌ها پیشگام مبارزه علیه همه‌ی اشکال ستم باشد در سطح نظری با مبارزه جنبش‌های اجتماعی برای خودرهانی و حقوق خود آن‌ها مباینت دارد، بلکه در سطح تجربه نیز تاکنون از بوته آزمون موفق در نیامده است.

هژمونی طبقه کارگر در بین جنبش‌های اجتماعی را نباید با سیاست ائتلافی یکسان پنداشت. ائتلاف طبقاتی همکاری دو نیروی متفاوت اگر نگویم مخالف بر سر مسایل مشترک است، در حالی که هژمونی از برتری فکری –اخلاقی یک نیرو در بین متحدان سخن می‌گوید. تردیدی نیست که این برتری ابدا از جنس سیاسی- حقوقی نیست، بلکه تنها به مدد فداکاری بیش‌تر، درایت سیاسی و پیگیری عملی در امر مبارزه‌ی مشترک بدست می‌آید.

تکوین هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم از مبارزه یک بُعدی چه در عرصه سیاسی، یا اقتصادی یا نظری حاصل نمی‌شود، بلکه برعکس، فرآورده و محصول مبارزات هم‌هنگام این عرصه‌های نبرد به شمار می‌رود. دستیابی به هژمونی نمی‌تواند عرصه‌ای از عرصه‌های جامعه را به حال خود وانهد. از حوزه‌ی اقتصاد تا سیاست و از آموزش تا قلمروی هنر… باید جولانگاه فعالیت بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم باشد.

تکوین هژمونی، دوام و نهادی شدن آن اگرچه الزاماتی دارد و مولفه‌های آن در این یا آن کشور معین دارای خصلت‌های عام و مشترک است، معهذا راه شکل‌گیری آن از مسیر خاصی می‌گذرد و مُهر و نشان آن جامعه معین را در بر دارد. به سخن دیگر، عروج یک نیروی هژمون بدون تامین برخی عناصر پایه‌ای بنیادی ناممکن است، اما هم‌هنگام بدون پاسخ به مسایل خودویژه‌ی یک کشور معین هم ناشدنی است. به‌عبارت دیگر تکوین هژمونی یک نیرو در دو کشور از مسیر خاص هر کشور معین می‌گذرد که می‌تواند شباهت چندانی به یکدیگر نداشته باشد. فراتر از آن می‌توان گفت آغاز تکوین هژمونی در این یا آن کشور معین در این یا آن عرصه، تخت‌بند شرایط مشخص آن کشور است، به تعبیری «حلقه‌ی مقدم» آن سخت به ویژگی‌های محلی آن جامعه گره خورده است؛ مع‌الوصف آن‌چه را که نباید فراموش کرد این است که فرایند کسب هژمونی بدون فراروی از یک عرصه به عرصه‌های دیگر در نیمه راه متوقف می‌شود. البته باید از میزان هژمونی یک نیرو در جامعه تصور روشنی داشت و با نفوذ مطلق در جامعه اشتباه گرفته نشود که امری ناممکن است.

هژمونی بدون کار صبورانه، مداوم و بنیادی در جامعه مدنی دست نیافتنی است. وانگهی بنیاد هژمونی در جامعه مدنی پی ریخته می‌شود و به‌درجه‌ای که در آن نهادی می‌شود به حوزه‌های دیگر از جمله در مبارزه‌ی اقتصادی و سیاسی خود را جلوه‌گر می‌سازد. بی‌اعتنایی به کار سامان‌گرانه و فقدان چیرگی گفتمان چپ در جامعه مدنی امر هژمونی یک نیرو را بی‌معنا می‌کند و به چیزی میان تهی بدل می‌سازد. هژمونی صرفا از کار توده‌ای در بین طبقه کارگری حاصل نمی‌شود، بلکه علاوه بر آن بر مداخله فعال این طبقه در حل معضلات لایه‌های اجتماعی دیگر از رهگذر همفکری و مشارکت در آگاهی سیاسی-عمومی و از رهگذر آن در تکوین «اراده‌ی ملی-توده‌ای» به دست می‌آید. هژمونی صرفا با سیاست‌هایی که منافع یک نیروی خاص را تامین کند و فقط در همان چارچوب محصور بماند اصلا دست یافتنی نیست. از همین‌روست که لنین می‌گوید: «هرچه هم که ما بکوشیم به تضاد طبقاتی، جنبه و خصلت سیاسی بدهیم هرگز قادر نخواهیم بود که آگاهی سیاسی را در طبقه‌ی کارگر با تائید صرف بر تضاد و درگیری ایجاد کنیم. از این رو که این چارچوب بسیار تنگ و باریک و محدود است. برای ایجاد آگاهی سیاسی میان طبقه‌ی کارگر، باید سوسیال دموکرات‌ها و فعالان آنها همانند نظریه‌پردازان و مبلغان به میان طبقات اجتماعی بروند».(5)

کسب قدرت از سوی یک نیروی طبقاتی اگر بدون هژمونی آن نیرو در جامعه پیش از دستیابی به قدرت صورت گیرد اگر نه به طور مطلق، اما به احتمال بسیار زیاد مسیر بوروکراتیزه شدن را می‌پیماید. این نوع کسب قدرت پیامدهایی دربردارد که از مهم‌ترین آن‌ها بی‌اعتمادی بخش‌های قابل توجه مردم به آن نیروی طبقاتی است. و فراتر از آن زمینه‌ی مساعدی برای عروج دشمنان آن فراهم می‌سازد و می‌تواند گامی مهم برای شکست قطعی آن به شمار ‌رود.

گفتیم که هژمونی پرولتاریا بدون مداخله در مبارزه سایر فرودستان قطعا با شکست مواجه می‌شود بگذریم از اینکه اساسا بدون آن نمی‌تواند پا بگیرد. ترکیب خواست‌های ناهمگون و همکاری در مبارزه مشترک ابدا به معنای همسان کردن پرولتاریا با سایر بخش‌های مردم نیست و نباید باشد. پرولتاریا یک نیروی بنیادی در ساختار سرمایه است و هم‌ارز کردن این نیرو با دیگران، یک خطای بنیادی در مبارزه به‌شمار می‌رود. وانگهی کسانی که در این یا آن جنبه تحت ستم قرار دارند الزاما برای محو بهره‌کشی طبقاتی مبارزه نمی‌کنند. برابری بین زن و مرد، نژادها، ملیت‌ها… بنیاد مناسبات بهره‌کشی را لغو نمی‌کند و تا حد معینی با وجود نظام بهره‌کشی می‌تواند همزیستی داشته باشد. در حالی که برابری اقتصادی کار – سرمایه ناممکن است و نفی این نابرابری با انحلال این مناسبات بستگی دارد. وانگهی درون‌مایه‌ی مبارزات زنان برابری با مردان است، رنگین‌پوستان خواهان برابری با سفیدپوستان اند، و ملیت‌های تحت ستم نمی‌خواهند با ملت غالب از حیث سیاسی-حقوقی تمایزی داشته باشند. در حالی که مضمون مبارزه‌ی پرولتاریا نه برابری با سرمایه، بلکه براندازی سلطه بهره‌کشی طبقه مسلط و چیرگی گفتمان آن است. از این رو، این پرولتاریا و انحصارا پرولتاریا است که در این عرصه به نبرد می‌پردازد. محوری بودن نقش پرولتاریا، البته به معنای برقراری روابط نابرابر با نیروی‌های تحت هژمونی پرولتاریا نیست. به‌درجه‌ای که پرولتاریا به اصل برابری وفادار بماند هژمونی آن دموکراتیک و بر بنیاد محکمی قرار می‌گیرد و استوار می‌شود.

هژمونی بدون رسانه‌ یا رسانه‌های عمومی که صدای عمومی فرودستان باشد به دست نمی‌آید. در دوره‌ای که جریان غالب بخش اعظم رسانه‌های صوتی و تصویری را در اختیار دارد، یک نیروی فرودست بدون رقابت با صداهایی که فلسفه وجودیشان مخالفت با تغییر بنیادی جامعه، ترویج ادبیات سازش و مخالفت با روحیه انتقادی-انقلابی است نمی‌تواند به هژمونی نایل آید. سبک کار رسانه‌ی بدیل اما در دنیایی که هر انسانی به جای تدارک واقعی، و «خوردن دود چراغ» برای تبیین مساله با اندک توشه‌ای مقاله می‌نویسد، مصاحبه می‌کند، با همه‌ی توش و توان خود می‌خواهد به سلبریتی بدل شود، نمی‌تواند بر بنیاد کمیت، و تولید انبوه استوار باشد. نمی‌تواند فعالیت خود را اساسا به «پسا واقعه» محدود کند و به تفسیر «وقایع اتفاقیه» منحصر کند. نمی‌تواند ملات خود را از سطح بیرونی واقعیت برگیرد و آن را دوباره به واقعیت تحویل دهد، و در یک فرم و شکل تکراری با مضامین ضدرژیمی به خورد مخاطب دهد. رسانه بدیل، باید ظرفیت‌های تحول را در متن همین شرایط نشان دهد، آن را برجسته کند، و راه‌های گذار از این شرایط را ترسیم کند، و مُهر و نشان «دنیایی دیگر» را بر پیشانی خود حک کند. رسانه‌ای که نتواند به مسیر راهپیمایی میدان نبرد روشنایی بخشد به هر چیزی می‌ماند به جز رسانه‌ی بدیل. رسانه نورافکنی است در خدمت سوژه‌ی تحول در مبارزه، و بدین‌سان ابزاری است که از رهگذر آن چشم‌انداز نبرد مشخص می‌شود و راه‌های رسیدن به هدف نشانه‌گذاری می‌شود. رسانه بدیل گاهی چنان اهمیتی می‌یابد که مدافعان نظم موجود حاضرند پلیس ضد شورش را تحویل شما دهند اما رسانه ملی را نه. تیموتی گارتون‌اش مناظره‌ی یکی از رهبران سولیدارینوش لهستان با یکی از مقامات حزب را نقل می‌کند که توجه به آن شاید خالی از لطف نباشد.«کورون[یکی از رهبران همبستگی] گفت، تلویزیون باید «ملی» باشد نه «دولتی» … یکی از مقامات حزب [کمونیست] در گفتگوی «میزگرد» مطرح کرده بود: «زومو(پلیس ضدشورش) را به شما می‌دهیم، اما تلویزیون را نه.» و بعد کورون گفت حق با او بود، ما هم بیش‌تر تلویزیون را می‌خواهیم». (6)

عطف توجه به منطق و الزامات دستیابی به هژمونی یک چیز است و برخورداری از یک پروژه‌ی مشخص در یک جامعه معین برای نایل شدن به یک نیروی هژمونیک چیزی دیگر. در سطح اول ما با مسایل انتزاعی و در سطح دوم ما با مصالح و مواد مشخص، به سخن دیگر با معضلات، نیروها و گرهگاه‌های مشخص سروکار داریم. اولی لازم است اما به هیچ رو کافی نیست، و دومی بدون توجه به منطق عام هژمونی فاقد چشم‌انداز یا «فانوس دریایی» است. در اینجا بحث ابدا بر سر خاص بودن هژمونی در این کشور یا آن کشور نیست، بلکه درافکندن طرحی جدید، پروژه‌ی جدید و تاثیرگذاری بر واقعیت‌های عینی در جهت تغییر آن مدنظر است. بنیاد این امر نوآوری، خلاقیت و ساختن امر اجتماعی یا به تعبیر گویای گرامشی «ابتکار تاریخی» است که به هیچ رو نمی‌توان آن را به داده‌های عینی موجود فروکاست. از سوی دیگر هژمونی ابدا نمی‌تواند به سادگی به یک پروژه تقلیل یابد. برای تکوین هژمونی ما صرفا به یک پروژه‌ی سیاسی نیاز نداریم، بلکه به قول سوتیریس(7) علاوه بر آن به شرایط و لوازم دیگری در فرایند تاریخی گسترده‌تر احتیاج داریم، فرایندی که در شیوه‌های جمعی مبارزات و مقاومت طبقات فرودست، ابداع و نبوغ جمعی آن‌ها ریشه دارد. برای اینکه یک «پروژه هژمونیک» واقعاً یک ابتکار تاریخی از طبقات فرودست باشد، باید عمیقاً ریشه در شیوه‌های جمعی مبارزات آن‌ها و در تضاد دیالکتیکی شرایط وجودی فرودستان داشته باشد. از این رو، به تعبیر او باید بین درک پروژه همچون امری فنی و مدیریتی با پروژه به‌مثابه‌ی توانایی یک سوژه جمعی برای ارزیابی، پیش‌بینی، سازماندهی و کنترل واقعی یک فرآیند سیاسی تمایز قایل شد.

الزام‌های دستیابی به هژمونی در شرایط مشخص ما

کشور ما تجلی‌گاه انواع ستم و تلاقی‌گاه اشکال متنوعی از سلطه است که مناسبات معینی بین آن‌ها برقرار است. ما نه با ستم طبقاتی یا بهره‌کشی اقتصادی، بلکه علاوه بر آن با ستم جنسی – جنسیتی، ستم ملی، مذهبی، و ستم بر زیست‌بوم و طبیعت… مواجهیم. خطا است هر آینه تصور کنیم که هر یک از این اشکال ستم در قلمروی مستقل بی پیوند با شکل‌های دیگر ستم بر محرومان، فرودستان و حذف‌شدگان روا می‌شود. این اشکال ستم تودرتو، در سطوح مختلف بر سوژه‌های تحت سلطه اعمال می‌شود. تلاقی این ستم‌ها البته به معنای آن نیست که این اشکال ستم بر سوژه‌های تحت ستم جامعه به یکسان اِعمال می‌شود. به‌عنوان نمونه نابرابری سیاسی- حقوقی اگرچه جوهر ستم بر زنان به‌شمار می‌رود معهذا خطای فاحشی است که بپنداریم همین ستم بر کل زنان به نحو «برابر» اجرا می‌شود، یا دچار این خبط شویم و ستم طبقاتی بر زنان به‌ویژه لایه‌های فرودست زنان را انکار کنیم و حتی سلطه‌ی بخشی بر بخش دیگر زنان را نادیده بینگاریم.

حضور بدترکیب بهره‌کشی اقتصادی و مناسبات استوار بر سلطه‌ی سیاسی-مذهبی، منبع اصلی تکوین و عروج جنبش‌های اعتراضی است که در دوره‌های زمانی معینی پا می‌گیرند، ارکان رژیم سیاسی مستقر را به لرزه در می‌آورند و با سرکوب لجام‌گسیخته عقب می‌نشینند. حرکات توده‌ای بزرگ اعتراضی هنوز به مرحله تثبیت جنبش‌های اجتماعی فرانرویده و دوام و قوام چندانی ندارند. با این وصف تکاپو و تلاش‌های روزانه و صبورانه آن‌ها در مقابل سیاست‌های سرکوب‌گرانه رژیم اسلامی انکار‌ناپذیر است. یک تصویر کلی از صحنه سیاسی و آرایش نیروها نشان می‌دهد که ما هم اکنون با رشد فزاینده‌ی حرکات اعتراضی بخش‌های وسیعی از مردم روبرو هستیم که از حیث شکل آن دارای مختصات زیر است: این حرکت‌ها با آهنگی شتابان رادیکال‌تر می‌شوند، حتی حرکت‌هایی که کاملا با مضمون صنفی شروع می‌شوند به واسطه‌ی برخورد رژیم اسلامی ابعاد سیاسی پیدا می‌کنند، این اعتراضات در یک بازه زمانی بسیار نزدیک و با فاصله کم رخ می‌دهند و از جنبه کمی افزایش چشم‌گیری را جلوه‌گر می‌سازند. وانگهی این اعتراضات به یک لایه‌ی خاصی محدود نمی‌شوند و دامنه‌ی آن بخش‌های هرچه وسیع‌تری از مردم را دربرمی‌گیرند. این اعتراضات از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق کشور ما را درنوردیده است. این اعتراضات از حیث سازمانیابی نیز رشد محسوسی را نمودار می‌سازند. کافیست در این باره اعتراضات معلمان یا بازنشستگان یا شورای سازماندهی نفتگران را مورد مشاهده قرار دهیم. اگرچه هنوز ابعاد سازمانیابی حرکات مردمی با تکاپوی مبارزه اعتراضی آن‌ها از یک سو و انبوه بی‌پایان درخواست‌ها متناسب نیست اما تا همین جا گام‌های بزرگی در راستای تامین این حلقه کلیدی برداشته شده است. به طور خلاصه اشباع شدن حرکت‌هایی اعتراضی در سطح واحد تولیدی یا محله‌ی خاص باعث شده است اشکال سازماندهی از سطح واحد و محله فراتر برود و همزمانی اعتراضات در مقیاس بزرگ در دستور کار جنبش قرار بگیرد و سنگرهای جدیدی گشوده شود. این تصویر از مبارزات مردمی از حیث مطالبات، اشکال مبارزه و سطح سازمانیابی کامل نیست هر آینه اگر نتوانیم از روان‌شناسی مردم سخنی بگوییم. تردیدی نیست که جامعه ما جامعه پیچیده، هزار لایه و تودرتو است. بر اثر حاکمیت یک رژیم استوار بر تبعیضی نظام‌یافته و تعرض بر ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌، با ناامنی، خشونت، قتل، آدم‌ربایی، تجاوز به عنف، سرقت‌های مسلحانه، چاقوکشی، اعتیاد، ناهنجاری‌های اجتماعی، ابعاد هولناکی پیدا کرده است. اما در کنار این روندهای منفی حرکت‌هایی دیده می‌شوند که معطوف به احقاق حقوق انسانی است و نمایانگر سوژ‌گی انسان‌های صاحب حق؛ و پدیداری همین جنبه از مبارزات مردم است که امید به فردایی بهتر را نوید می‌دهد.

از این رو هر کوششی برای نایل شدن به هژمونی باید مختصات هم‌اکنون موجود جنبش‌های جاری را در نظر گیرد و از دل آن ظرفیت‌های شکوفا نشده‌ی آن را شناسایی کند و از حالت بالقوه به منصه ظهور برساند. در نتیجه ارائه تصویر عینی از این جنبش‌ها در سطح مشخص‌تری ضرورتی انکارناپذیر دارد، و بدون این ارزیابی پایمان بر روی زمینی سفت قرار ندارد. پس بگذارید به‌طور بسیار فشرده شمایی از این جنبش‌ها ارائه کنیم:

جنبش کارگری: این جنبش که بنا به سرشت طبقاتی خود از ظرفیت فراتررفتن از وضع موجود و حتی نظام سرمایه‌داری برخوردار است هم اکنون در شرایط بس دشواری به سر می‌برد. این جنبش اما با چنگ و دندان از همه اشکال مبارزه- از طومارنویسی، تحصن، اعتصاب تا راهبندان… سود می‌جوید؛ و اکنون مدتی است که چه از حیث سازمانیابی و چه به لحاظ طرح مطالبات، از شرایط تدافعی که در آن به سر می‌برد دارد گامی فراتر می‌نهد. افزایش تعداد اعتراضات کارخانه‌ای و فراکارخانه‌ای به ویژه در رشته‌هایی نظیر نفت و پتروشیمی، افزایش حرکات حمایتی و به میدان آوردن خانواده‌های کارگری، رشد چشمگیر اعتصابات نسبت با سایر اشکال مبارزاتی، سازماندهی شبکه‌های ارتباطی متناسب با توازن قوا و خنثی کردن اقدامات پلیس سیاسی پیشرفت جنبش کارگری را در چند سال گذشته نمودار می‌سازد. چپ بجای اینکه صرفا به ستایش حرکات کارگری بپردازد باید به کار اصلی خود یعنی روشنایی انداختن از مسیر مبارزه پیشارو طرحی نو، دقیق و منطبق با شرایط آن برای برون‌رفت از این وضعیت درافکند. من در نوشته قبلی به شماری از طرح‌هایی که می‌تواند به سهم خود به این امر حیاتی مدد رساند، اشاره کردم.(8)

جنبش زنان: تا این جا یکی از هوشمندترین جنبش‌هایی بوده است که منطق پیشروی و عقب‌نشینی در شرایط تسلط ارتجاع را هضم و جذب کرده و در عمل به‌کار بسته است. این جنبش در استفاده از امکانات موجود، از شکاف‌ها و منفذهای قانونی به خوبی بهره برده است. به علاوه این جنبش در استفاده از تجربیات جنبش زنان سایر کشورها و بومی‌کردن آن‌ها از خود مهارت ارزنده‌ای نشان داده است. اما به نظر می‌رسد که فعالیت بخش‌های قابل توجهی از این جنبش در میان لایه‌های محدودی از زنان اقشار متوسط محصور مانده، و مبارزه در کادر قانونی را ایده‌آلیزه می‌کند. این جنبش بدون پیوند با زنان اعماق جامعه نمی‌تواند هیچ یک از دستاوردهای خود را نهادی سازد، چه رسد به این که به قلمروهای جدیدی پیشروی کند. پیوند مبارزه و سازمان‌یابی برای خواست‌های ویژه‌ی زنان کارگر و زحمتکش با خواست‌های عام برای همه زنان، آن حلقه‌ی کلیدی است که می‌تواند جنبش زنان را از محدوده محافظه‌کارانه‌ی کنونی خود خارج کند. در این میان زنان کارگر می‌توانند نقش کلیدی در تحقق این امر ایفا کنند. زنان کارگر هم از استثمار نظم سرمایه در عذاب اند و هم از پدرسالاری. این دو، انگیزه‌ی مضاعفی در آنان برای نابودی این ستم‌ها فراهم می‌سازد.

مبارزه‌ی ملیت‌های ساکن ایران: مبارزه اتنیک‌های ساکن ایران یکی از جنبش‌هایی است که از ظرفیت موثری در تضعیف قدرت مرکزی برخوردار است. براستی سرنگونی جمهوری اسلامی بدون جنبش‌های ملیت‌های ساکن ایران، اگر نگوییم ناممکن، سخت دشوار به نظر می‌رسد. رژیم اسلامی به سبب سیاست‌های به غایت ارتجاعی تضعیف هویت ملی- که آمیزه‌ای از ستم‌های مذهبی- فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را بر مردمان نواحی ملی تحمیل کرده است- جنبش ملیت‌های ساکن ایران را بر پرتگاه یک دو راهی قرار داده است. در فقدان یک جنبش مردمی و مترقی سراسری که پرچم دفاع از حق تعیین سرنوشت را در اهتزار نگه دارد و در شرایط عروج ناسیونالیسم قومی- سرزمینی، خطر درگیری و جنگ داخلی نه تنها امری بالقوه، بلکه هر آن می‌تواند به یک خطر بالفعل تبدیل گردد. راه دیگر کمک به فراروییدن هویت ملی بر پایه‌ی برابری سیاسی استوار بر حقوق شهروندی کامل با عنایت بر حفظ، گسترش و ارتقاء هویت فرهنگی و برپایی یک اتحاد داوطلبانه است، هویتی که تمایز بین ملیت‌ها را نمایندگی نمی‌کند، بلکه در عین حفظ هویت ملی – فرهنگی بر همبستگی بین ملیت‌ها تاکید می‌ورزد. بنابراین چپ باید با دفاع قاطع و کامل از حق تعیین سرنوشت ملیت‌ها، دفاع از توازن منطقی تمرکز و عدم تمرکز قدرت، فدرالیسم متناسب با ساختار چندملیتی ایران، حق آموزش به زبان مادری و البته در جهت تضعیف گرایش ناسیونالیسم قومی تلاش ورزد. و درکی جدید از مفهوم ملت(ملت مدنی) را صورت‌بندی کند و منطق پیشروی جنبشهای ملی آتی را تشریح کند و گام‌های عملی آن را برشمارد.

جنبش تهیدستان شهری: اگر جنبش کارگری می‌تواند بنیاد نظام سیاسی و اجتماعی مستقر را درهم شکند و اگر جنبش ملیت‌های ساکن ایران از نیروی موثری در تضعیف قدرت مرکزی برخوردار است، جنبش تهیدستان شهری را باید نیروی ضربت در انقلاب ایران قلمداد کرد. اگر در مقطع انقلاب ۵۷ تهیدستان شهری را حاشیه‌نشینان کنده‌شده از روستاها تشکیل می‌دادند با گذشت بیش از چهار دهه از تسلط نظام سرمایه‌داری اسلامی در ایران بخش بزرگی از شهرنشینان مرکزنشین در اثر سیاست‌های فلاکتبار اقتصادی و اجتماعی این بار از مرکز به حاشیه رانده شده و در شهرک‌های اطراف شهرهای بزرگ اسکان گزیده‌اند. کافیست به گزارش زیر که به بازه زمانی حد فاصل فروردین ماهِ ۱۳۹۷ تا مهر ماهِ ۱۳۹۹ تحت عنوان مهاجرت تدریجی حدود ۲۰۰ هزار خانوار از تهران به شهرهای اقماری»(9) می‌پردازد توجه کنیم که با احتساب بُعد خانوار ۳/۳ جمعیتی معادل ٦٦٠ هزار نفر را دربرمی‌گیرد. این نیرو با از دست دادن موقعیت اجتماعی خود می‌تواند در تقابل با سیاست‌های ارتجاع مذهبی حاکم قرارگرفته و ماده انفجاری تحولات آینده را تشکیل ‌دهد.

جنبش جوانان: این جنبش در حال حاضر به طور روزانه و تن به تن در برابر فرهنگ واپس‌گرایانه و تاریک‌اندیشانه رژیم اسلامی به نبرد مدنی برای دفاع از زندگی عرفی می‌پردازد. جمهوری اسلامی نسبت به سبک زندگی این جوانان برخلاف رژیم شاه بی تفاوت نیست، بلکه به سبب خصلت توتالیتر خود ناگزیر است شیوه‌ی زندگی آن‌ها را بر مدار ایدئولوژی‌اش سازمان دهد. از این رو به طور مستمر به حریم جوانان یورش می‌برد و آن‌ها را علیه خود می‌شوراند. خطاست اگر این جنبش را به عنصر و خصلت فرهنگی آن محدود کنیم، و سویه‌ی اقتصادی – اجتماعی این نبرد را نادیده بگیریم. بخش قابل توجهی از جوانان کشورمان دارای تحصیلات عالی اما بیکار، بی‌آینده و بدون چشم‌انداز روشن اند. همین شرایط وخامت‌بار است که می‌تواند دستمایه مناسبی برای پیوند این بخش از جوانان با جنبش کارگری فراهم سازد و ظرفیت آن را افزایش دهد و از نیروی نهفته آن خود را غنی سازد. چپ باید با این جنبش درآمیزد و با برنامه‌ی رایج و عمومی لیبرالی درون آن به چالش برخیزد و برتری افق‌های معطوف به آزادی و دموکراسی پیگیر سوسیالیستی را در برابر گفتمان آن‌ها نشان دهد.

جامعه ایران در شرایط کنونی صرفا با تکاپوی اولیه‌ی این جنبش‌ها مواجه نیست، بلکه جنبش‌های دیگری هم‌خانواده با همین جنبش‌ها نظیر معلمان که در صحنه مبارزه می‌درخشند و می‌توانند نقش مهم و موثری در مفصل‌بندی این جنبش‌ها ایفا کنند یا بخش بازنشستگان که ساختارهای ارتباطی قابل توجهی دارند یا جنبش‌های اجتماعی ولو در سطح ابتدایی، جنینی، نظیر دفاع از محیط زیست، دانشجویی… با درون‌مایه‌های خاص خود در ابعاد معینی به فعالیت مشغول‌اند و از این ظرفیت برخوردارند که رشد و گسترش یابند و یا با این جنبش‌ها درهم آمیزند. هر یک از این جنبش‌ها از گوهر و مختصات معینی برخوردار است که آن را از دیگری جدا می‌کند و مرزهای هویت آن را مشخص می‌سازد.

پای‌گیری، قوام و تداوم فعالیت جنبش‌های اجتماعی در ایران، نه از طریق توسل به کرامات رژیم اسلامی یا اصلاح آن محقق می‌شود، و نه با منتظر ماندن برای «رخداد»ی سعد در آسمان بی ابر که ضربتی و ناگهانی به زایش جنبش‌های اجتماعی بیانجامد. تنها در پرتو کار صبورانه، پیگیر و در عین حال خلاقانه است که می‌توان به تکوین جنبش‌های اجتماعی در کشور ما یاری رساند، و بقا و دوام آن را تضمین کرد. نادیده‌گرفتن ویژگی‌های خاص فعالیت سازمان‌گرانه در ایران، هزینه‌های بالایی را به فعالان این جنبش‌ها تحمیل می‌کند، و ادامه‌کاری آن‌ها را ناممکن می‌سازد.از این رو کشف قانون‌مندی‌های مبارزه با یک رژیم شبه توتالیتر مذهبی، در پرتو تجربه‌های عام و بهره‌گیری از خزانه مبارزاتی مردم در سایر رژیم‌های استبدادی، و انطباق خلاقانه آن‌ها در محل کار و زیست سوژه‌های اجتماعی آن وظیفه‌ای اساسی است که سازمان‌گران این جنبش‌ها در تعامل با روشنفکران چپ به گونه‌ای مشارکتی می‌توانند و باید به پیش ببرند. در نتیجه انسداد ظاهری شرایط جاری، به معنای بن‌بست خط مشی سیاسی منطبق بر اوضاع کنونی نباید تلقی شود. یا به سخن دیگر در هیچ شرایط سیاسی، بن‌بست سیاسی ذاتی وجود ندارد که نتوان منطق فعالیت منطبق با آن را کشف کرد و به کار بست.

پرسش کلیدی بحث حاضر اما این است که هژمونی طبقه کارگر براستی چگونه می‌تواند بدون درک و دریافت درست از مبارزه علیه بهره‌کشی و استثمار از یکسو، و نبرد با همه‌ی اشکال ستم و سلطه‌ی سیاسی از دیگر سو محقق شود؟

پاسخ به این پرسش بدون دریافتی روشن از الف- رابطه مبارزه برای دموکراسی با پیکار برای سوسیالیسم ب- مفصل‌بندی میان جنبش‌ها و پروژه‌ی مشخص برای دستیابی به هژمونی ناممکن است. پس بگذارید از محور نخست شروع کنیم:

الف-مبارزه برای سوسیالیسم تحت هیچ شرایطی و تحت هیج سفسطه و بهانه‌ای نباید تعطیل شود، اما برای جلوگیری از کژدیسکی سوسیالیسم و گسست از نوعی سوسیالیسم که نابرابری‌های غیرطبقاتی را ناچیز می‌انگارد راهی جز مبارزه برای دموکراسی وجود ندارد. اهمیت پیکار برای دموکراسی هم از رابطه‌ی جدایی‌ناپذیر آن با سوسیالیسم برمی‌خیزد، و هم از حیث مسیری که گذار به سوسیالیسم را مفروش می‌کند.(10)

ب- برخلاف تصور پست‌مارکسیست‌ها که مدعی‌اند مارکسیسم صرفا بر تضاد طبقاتی پای می‌فشارد و نسبت به سایر اشکال سلطه اهمیتی قایل نیست، مارکسیسم در مبارزه علیه نابرابری و ستم صرفا از تضاد کار-سرمایه از دل شیوه‌ی تولید حرکت نمی‌کند، بلکه علاوه بر آن مختصات شکل‌بندی اقتصادی اجتماعی جامعه را در نظر می‌گیرد. به دیگر سخن، تمرکز چپ صرفا بر شیوه‌ی تولیدِ مسلط نیست، بلکه افزون بر آن خرده نظام‌های دیگر را در کنار شیوه‌ی تولید مسلط در کلیت شکل‌بندی اجتماعی مورد توجه قرار داده و به درجه‌ای که هر کدام همچون مانعی در راستای تامین منافع مردم به طور عام و طبقه کارگر به‌طور ویژه نقش ایفا می‌کند جزیی از وظایف انقلاب شمرده و در دستور کار خود قرار می‌دهد. به قول مارتا هارنکر «شیوه تولید به موضوعی انتزاعی، به یک کلیت اجتماعی خالص و «ایده‌آل» اطلاق می‌شود» و در این سطح از تحلیل هنوز نمی‌تواند کل تضادهای درون یک جامعه‌ی مشخص را نمودار سازد. افزون براین، در عالم واقعیت به سختی می‌توان جامعه‌ای را تصور کرد که سطوح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن یک‌دست، از یک جنس و در انطباق کامل با یکدیگر باشند. همزمانی پدیده‌های نابهنگام امری شناخته شده است و تنها اذهان ساده و عامیانه می‌تواند از درنظر گرفتن این ظرافت‌ها و پیچیدگی‌ها طفره برود. جامعه ایران یک نمونه‌ی چشم‌گیر از تلاقی تضادها، پیچید‌گی‌ها و مناسبات تودرتو است که فروکاستن آن به یک مولفه ولو بنیادی و از حیث سیاسی تعیین‌کننده یک رهیافت سنجیده و منطبق با شرایط مشخص ما نیست.

ج- از این رو، مبارزه برای سوسیالیسم از پیکار برای دموکراسی علیه همه اشکال ستم، نه تنها آسیب نمی‌بیند بلکه تحت شرایط آن هرچه بیش‌تر شکوفا می‌شود. خطای فاحشی است که بپنداریم دموکراسی، رقیب سوسیالیسم است، دست بر قضا هرچه مطالبات دموکراتیک در یک جامعه معین از دستور کار آن جامعه خارج شود مبارزه برای سوسیالیسم بی‌واسطه‌تر، مستقیم‌تر و آشکارتر می‌شود. در کشور ما به دلیل ویژگی اسلامی رژیم همچون مانع سیاسی جلوی پای پیشروی جنبش عمل می‌کند، از این رو، خواست‌های بنیادین دموکراسی از جمله جدایی دین از دولت، جمهوری یا آزادی‌های سیاسی در خدمت مبارزه برای سوسیالیسم عمل می‌کند. وانگهی به دست گرفتن پرچم این نوع مبارزه صرفا علیه رژیم اسلامی نیست، بلکه علاوه بر آن می‌تواند به سهم خود زیر پای رقیب سیاسی ما نظیر سلطنت‌طلبان یا مجاهدین را خالی کند. در نتیجه، از حیث مفهومی تمایز بین این دو نبرد، ابدا نباید به معنای انکار رابطه‌ی آن دو درک شود. پیکار برای سوسیالیسم از متن پیکار برای دموکراسی سر بر می‌آورد، هر راهی دیگری به جهنم می‌انجامد.

در باب مفصل‌بندی میان جنبش‌ها و پروژه‌ی مشخص برای دستیابی به هژمونی پرسش کلیدی این است کدام نیرو و حلقه‌ی پیوند‌دهنده‌ می‌تواند در راستای تحقق این هدف بکوشد و حول چه پروژه‌ای می‌توان به آن دست یافت. ادعای مقاله حاضر این است که یکی از این نیروها که جایگاه استراتژیک در ساختار جامعه ما دارد جنبش طبقه کارگر است که از توان و ظرفیت مفصل‌بندی این مبارزات برخوردار است و می‌تواند و باید برای نایل شدن به هژمونی از عهده‌ی این وظیفه بنیادین برآید. این طبقه به‌واسطه‌ی قرار گرفتن زیر استثمار مستقیم طبقه‌ی مسلط، به مدد جایگاه تولیدکننده‌ی جمعی خود، و ظرفیت از کار انداختن چرخه‌ی تولید؛ و درافکندن شیوه‌ی تولید بدیل به‌قول دانیل سینگر نقش محوری دارد.(11) اما بین واقعیت کنونی موجود طبقه و تجلی بالقوه‌گی‌های آن فاصله چشمگیری وجود دارد. از جمله در درون جنبش کارگری نابرابری‌های سیاسی- فرهنگی معینی عمل می‌کند که به سهم خود مانع پای‌گیریِ طبقه‌ای یک‌دست و همگن با منافع طبقاتی مشترک می‌شود. از این‌رو برای این که جنبش‌ کارگری به یک جنبش طبقاتی و به یک طبقه‌ی عام بدل شود، باید بر سلسله مراتب درونی خود فایق آید. و دقیقا همین مطالبات معین و مبارزه علیه نابرابری در درون طبقه است که امکان اتصال جنبش کارگری با سایر جنبش‌های اجتماعی را فراهم می‌کند.

باید توجه داشته باشیم که کارگران تنها با هویت طبقاتی‌شان تعین نمی‌یابند، بلکه علاوه بر آن با هویت‌های دیگری از جمله جنسیت، ملیت و هویت‌های دیگری از این دست نیز مشخص می‌شوند. بی اعتنایی به سرکوب این هویت‌ها و عدم اتخاذ تدابیر سنجیده در قبال آن‌ها به سازماندهی طبقه کمکی نمی‌کند، برعکس، این شکاف‌ها به سهم خود می‌تواند هم‌چون محملی در خدمت سوداهای دیگری قرار گیرد. به‌علاوه، اعمال ستم در قلمروی معین، اعمال ستم در حوزه‌ی دیگر را تقویت می‌کند و به‌نوبه‌ی خود از آن تغذیه می‌کند. به‌طور مشخص‌تر، ستم جنسی به ستم ملی مدد می‌رساند و این دومی ستم جنسی را محکم‌ و سخت‌تر می‌سازد. در نتیجه رهایی از یک شکل ستم بدون رهایی از همه اشکال ستم چیزی ابتر و ناقص است. رهایی به طور واقعی نمی‌تواند یک رهایی فراگیر و کامل نباشد. بر بنیاد این امر، تکوین اراده واحد طبقه از مسیر طرح انتزاعی منافع عام طبقه دست‌یافتنی نیست، بلکه از مسیر تامین منافع لایه‌های درون طبقه بدست آمدنی است. این اراده واحد با تامین منافع آن‌ها نه با انکارشان شکل می‌گیرد. هر چند نمی‌توان با تامین منافع ویژه‌ی لایه‌های آن هم به تنهایی به این هدف نایل آمد. بنابراین سیاست الغای تبعیض‌های گوناگون از سیاست الغای استثمار جدایی‌ناپذیر است و تصور طبقه‌ی کارگر یکپارچه همچون صخره‌ای که از هیچ تفرقه و منفذی برخوردار نیست دخلی به تجربه‌ی زیسته‌ی واقعی آن‌ها ندارد.

به‌عنوان نمونه، زنان کارگر اگر چه خواست‌های مشخصی علیه نظام بهره‌کشی دارند اما می‌توانند حلقه پیوندی باشند با سایر زنانی که در نفی ستم جنسی و نظام تبعیض جنسیتی منافع مشترک دارند. زنان کارگر هیچ نفعی در بقا و دوام نظام پدرسالاری-مردسالاری ندارند، چون همین نظام است که کاملا در خدمت بهره‌کشی قرار دارد و ستم بر زنان کارگر را حتی در عرصه نظام اقتصادی سرمایه‌دارانه تشدید می‌کند. همین استدلال برای کارگران ملیت‌های ساکن کشورمان صادق است. زنان و مردان کارگر کرد، آذری، بلوچ، ترکمن، عرب از نابرابری سیاسی-حقوقی، از نابرابری در زمینه آموزش، از تقسیم تبعیض‌آلود امکانات اقتصادی کشور نفعی نمی‌برند، بلکه برعکس از خلال این نابرابری‌ها در معرض هر چه بیش‌تر استثمار طبقاتی قرار می‌گیرند و بخشی از بی‌حقوق‌ترین لایه طبقه کارگر به‌شمار می‌روند. به‌علاوه، زنان و مردان فرودست طبقه کارگر از تخریب طبیعت بیش از هر لایه‌ی اجتماعی دیگر در عذابند. آن‌ها ساکن محلات فقیرنشین اند، از آب غیربهداشتی می‌نوشند، در معرض بیماری‌های مسری اند، از هوای آلوده تنفس می‌کنند، فاقد فاضلاب استاندارد اند و «کودکان در آن غرق می‌شوند»(12) و از همه بیش‌تر از تخریب محیط زیست آسیب می‌بینند. از این منظر آن‌ها منافع بی‌واسطه‌ای در حفظ زیست بوم ما و یک رابطه دوستانه با طبیعت دارند.

همان‌گونه که در بالا ملاحظه کردیم همه‌ی گروهبندی‌های بالا از رهگذر سلطه مناسبات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی استوار بر استثمار و سلطه‌ی سیاسی-مذهبی حاکم بر جامعه، «درد مشترک» و یک رشته مطالبات عام و منافع جمعی دارند که می‌تواند به مفصل‌بندی آن‌ها یاری رساند. تلاش برای پی‌ریزی مبانی پایه‌ای دموکراسی آن حلقه مشترکی است که این جنبش‌ها می‌توانند بر سر آن توافق کنند زیرا بدون دموکراسی هیچ‌یک از خواست‌های مشخص این جنبش‌ها نهادینه نمی‌شود. این که این جنبش‌ها در چه نهادی، در چه مرحله از توازن قوای سیاسی در شرایط استبدادی ایران می‌توانند آن را پی‌ریزی کنند در میدان عمل سیاسی مشخص می‌شود. (13) به سخن دیگر منطق دستیابی به هژمونی را باید از مراحل عملی رسیدن به آن از یکدیگر متمایز کرد. اولی از جنس نظری است و دومی در میدان نبرد دست‌یافتنی است. آنچه از هم‌اکنون روشن است این است که آن نیرویی که در همه‌ی این جنبش‌ها پایه‌ی اجتماعی معینی دارد و می‌تواند همچون حلقه‌ی اتصال بین آنها عمل کند طبقه کارگر است. افزون بر این، جنبش کارگری برای دستیابی به هژمونی باید از مبارزات این جنبش‌ها حمایت کند به استحکام و پیشروی آن یاری رساند و حول پلاتفرم مورد توافق و مشترک این نیروها تلاش کند. و از دل همین مبارزه برای دموکراسی است که گذار به سوسیالیسم بستر مساعدی پیدا می‌کند و نبرد برای سوسیالیسم هرچه بیش‌تر شکوفا می‌شود. و به درجه‌ای که نیروهای مدافع سوسیالیسم تقویت شوند دموکراسی از پشتوانه‌ی مستحکمی برخوردار خواهد شد. این امر حیاتی تحقق نمی‌یابد مگر اینکه به استقلال این جنبش‌ها احترام گذاشته شود و همزمان بدون اینکه رژیم اسلامی از تیررس این جنبش‌ها خارج شود با درک‌ها و گرایش‌های محدودکننده منافع واقعی درونی همین جنبش‌ها مرزبندی روشنی صورت گیرد. تنظیم این دو عرصه در پیکار واقعی یکی از سخت‌ترین چالش‌هایی است که فرمول آسانی برای حل آن وجود ندارد.

نبرد هژمونیک با مخالفان سیاسی ما

برای این که استراتژی مفصل‌بندی جنبش‌های توده‌ای و محاصره سیاسی رژیم اسلامی برای درهم شکستن ساختارهای استبداد سیاسی و نظام بهره‌کشی مسلط موفق شود، چپ باید با استراتژی‌های ضددموکراتیک نیروهای مخالف رژیم اسلامی هم‌زمان مبارزه و مقابله کند. وظیفه اصلی در مبارزه با رژیم، وظیفه بنیادی برای خود چپ و وظیفه عمده در پیکار با دشمن هر کدام منطق و الزامات خاصی دارد که باید در جای خود با آن مواجه شد.

وظیفه اساسی چپ کمک به سازماندهی استثمارشدگان، فرودستان و همکاری با کسانی ‌است که علیه ستم جنسی، ملی، و تخریب محیط زیست… مبارزه می‌کنند.
از نظر سیاسی کمک به مبارزه هم اکنون موجود که آماج اصلی آن را باید نظام مستقر تشکیل دهد.
از حیث نظری بازسازی سیمای یک چپ جدید را سرلوحه کار خود قرار دهند و با روایت‌های غیردموکراتیک از سوسیالیسم مرزبندی قاطع داشته باشد.
بازسازی چهره‌ی جدیدی از چپ بدون مواجهه و دست و پنجه نرم کردن با مهم‌ترین مسایل مردم و ارائه بدیل، ناممکن است. چپ نیاز دارد برای مسایلی نظیر اقتصاد، سیاست، بهداشت، آموزش، فرهنگ طرح‌های مشخص‌تر و دستورکارهای عملی‌تری ارائه کند، نسبت به اهداف برنامه‌ای که تدوین کرده است.
مبارزه با نظام سیاسی موجود بدون نبرد بر سر هژمونی با رویکردهای ارتجاعی که به نحوی از آن‌ها بازسازی نظم موجود را هدف قرار می‌دهند فعالیتی است ابتر و بدون آینده و حتی در مواقعی آب به آسیاب رویکردهای ارتجاعی می‌ریزد. از این رو تدوین برنامه مشخص مبارزاتی برای جریان‌های ارتجاعی امری بسیار حیاتی است.
مبارزه با سلطنت باید یک مبارزه همه‌جانبه باشد و نمی‌تواند به یک مولفه محدود شود. از این رو ما به یک سیاستی نیاز داریم که
الف- به نقد سیاسی و عملی جریان سلطنت به عملکردها، افشای درونمایه اصلی پلاتفرم‌ها و رفتار هم اکنون موجود سلطنت معطوف باشد. دفاع جریان سلطنت از نئولیبرالیسم، تغییر رژیم از بالا، رفتار غیردموکراتیک آن‌ها با مخالفان سیاسی خود و مصادره کردن مبارزات مردم بنام خود، فیگور بناپارتیستی نیم پهلوی به مدد مانور بین جمهوری و سلطنت که می‌تواند خاک در چشم مخالفان خود بپاشد، و تغذیه و سوءاستفاده از نیاز واقعی مبارزات متحدانه مردم به مدد مقدم بودن مبارزه با رژیم از رهگذر سیاست همه با هم مخالفان… دستمایه‌های مناسبی برای افشای ذات جریان سلطنت فراهم می‌کند.

ب- در کنار آن روشنگری از بیلان پنجاه ساله سلطنت باید محور دیگر فعالیت چپ قرار گیرد.

ج- سرانجام از فضیلت جمهوری در قبال سلطنت دفاع کند و غیردموکراتیک بودن این نهاد را برملا کند. هر طرفدار جمهوری لزوما کمونیست و چپ نیست، اما هیچ کمونیستی نمی‌تواند طرفدار جمهوری نباشد گو اینکه تحت هیچ شرایطی نباید صرفا به یک خواست دموکراتیک اکتفا کند. ترویج مبارزات جمهوری‌خواهانه در انقلابات پیشین علیه سلطنت وظیفه مهمی است که نباید نادیده گرفته شود از این رو، در شرایطی که نوستالژی در بخش‌هایی از مردم به امری واقعی تبدیل شده با افشاگری صرف از گذشته نمی‌توان در نبرد با این جریان موفق شد، تنها از طریق برتری معنوی و کسب اعتبار اجتماعی در دل پیکارهای جاری در عرصه‌های یادشده می‌توان زمینه‌های نفوذ فکری آن‌ها را مسدود کرد. وانگهی نقد اصلی نمی‌تواند بر خود شکل سلطنت متمرکز شود بلکه اساسا باید به درونمایه و محتوای سیاسی اجتماعیِ نظامی که سلطنت روپوش آن به‌شمار می‌رود معطوف شود. به تعبیر مارکس «دموکراسی، کل و محتوا است. سلطنت، قرار است فقط یک شکل باشد و البته شکلی که محتوا را تحریف می‌کند».(14)

د-محورهای مبارزه علیه سلطنت باید در قبال سایر جریانات ارتجاعی دیگر نیز بکار بسته شود تا به یک سیاست موفق تبدیل گردد. به‌ویژه افشای ماهیت ارتجاعی جریان محور مقاومت که در دور اخیر در دانشگاه‌ها، در برخی از واحدهای کارگری و در میان معلمان فعال شده‌اند به امری مبرم تبدیل شده است. مبارزه با این جریان به نوعی دنباله مبارزه با نظم مستقر است و در تنظیم اولویت‌های مبارزه جایگاه ویژه‌ای دارد. افشای سفسطه‌های مبارزه ارتجاعی ضدامپریالیستی جریان‌های اسلامی در ایران و منطقه، روشنگری در باب مرزهای تمایز آن با مبارزه ترقی‌خواهانه اردوی چپ و مدافع دموکراسی با سرمایه‌داری در این میان وظیفه‌ای است تخطی‌ناپذیر. اگرچه این سطح از فعالیت امری ضروری و تعطیل‌ناپذیر است معهذا بدون کار عملی، تشکیلاتی در سازمانیابی توده‌ای در میان فرودستان همواره تاثیر مادی مشخصی برجای نمی‌گذارد. نباید فراموش کرد که ما اساسا به مدد کار اثباتی خود نیرو می‌گیریم تا افشای مخالفان ما. اما تردیدی نیست که مبارزه برای هژمونی پرولتاریا بدون نبرد با مخالفان بر سر هژمونی ناممکن است و پیوند وثیقی با آن دارد.

جامعه ما در آستانه تحولات سرنوشت‌سازی قرار گرفته است ما در شرایطی بسر می‌بریم که حاکمیت از بازتولید نظام انباشت سرمایه ناتوان است و با بحران‌آفرینی مداوم کارکرد عادی سیستم را تخریب می‌کند. و تحریم‌های کمرشکن از یک سو، و اختلال در صدور نفت همچون منبع تغذیه‌ی مالی آن از دیگر سو، شرایط زیست محیطی نظام را نیز دچار اختلال جدی کرده است. وانگهی گسترش فساد در سازوبرگ‌های این نظام و پیاده کردن مداوم موتلفان آن از ریل قطار «انقلاب اسلامی» (آخرین آن‌ها خاندان لاریجانی‌ها و بخش‌هایی از محافظه‌کاران سنتی) پایه‌های رژیم را هر چه بیش‌تر لاغر کرده است. اصفهان اگر نگوییم مهم‌ترین پایگاه رژیم دست‌کم جزء اصلی‌ترین آن‌ها به شمار می‌رفت. نقش اصفهان در انقلاب ایران بسان نقشی است که پتروگراد در انقلاب اکتبر ایفا کرده بود. و درست همین شهر حالا دست به شورش زده است که بیانگر از دست دادن مشروعیت ایدئولوژیک در میان بخش قابل توجهی از پایگاه خود نظام محسوب می‌شود. اکنون یگانه ابزاری که حاکمیت در اختیار دارد ابزار سرکوب است که اگرچه بسیار هم قدرتمند و نسبتاً کارآمد است، معهذا دیر یا زود مشاهده ریزش در ارکان آن نمی‌تواند دور از انتظار باشد. هنگامی که در ابعاد میلیونی توده‌ی بی‌لبخند برخیزد آن‌ها «مثل برف آب خواهند شد».(15) موش کور تاریخ در اعماق دارد بسوی همایندی عوامل ساختاری یا ابر بحران بزرگ حرکت می‌کند، توفان بزرگ در راه است. می‌ماند عوامل تصادفی و پیشایندی که می‌تواند بر اثر یک حادثه غیرمترقبه نظیر برگزاری ده شب شعر در انستیتو گوته یا توهین رشیدی مطلق به خمینی در سال ٥٦ در ایران یا در سایر کشورها از جمله بیمارشدن یانوش کادار در نمونه‌ی مجارستان، (16) آتش به خرمن جمهوری اسلامی بیفکند.

سخن آخر اینکه برای کمک به دستیابی طبقه کارگر به هژمونی، چپ نیز باید تصور روشنى از منطق پیکار علیه استبداد دینی و برای دموکراسی داشته باشد و به الزام‌هاى اين مبارزه پاسخى در خور دهد. و به پاگیری جنبشى فراگير و نيرومند در مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى یاری رساند و هم‌هنگام با تمام نیرو و توان فکری و امکان‌های عملی خود به تشریح منطق سازمانیابی توده‌ای طبقه در نبرد طبقاتی اردوی کار علیه مناسبات مسلط بهره‌کشی بکوشد، وظیفه‌ای که تحت هیچ شرایطی به سبب سرشت طبقاتی چپ، نباید تحت‌الشعاع وظایف دیگر آن قرار گیرد. وانگهی براى گسست كامل از سوسياليسم روسى، و بازسازى سیمای يك چپ عميقا دموكراتيك، ضد سرمايه‌‌دارى، فمينيست و طرف‌دار محيط زيست تلاش كند. و چهره‌ی جدیدی از چپ انقلابی و پیکارگر راه سوسیالیسم ارائه کند. تردیدی نیست در نبرد علیه نظام سرمایه‌داری جنبش کارگری نقش بی‌همتایی ایفا می‌کند و جنبش‌های دیگر در مبارزه علیه سایر اشکال ستم و سلطه انگیزه و منافع ویژه‌ای دارند. اما برای نایل شدن به هژمونی و برای ایجاد پیوند با این جنبش‌ها هیچ نیرویی نباید آرا و استراتژی خود را بر دیگری تحمیل کند. رابطه این جنبش‌ها باید برابر و بر مبنای تنظیم مشترک طرح‌ها، و راه‌کارهای مبارزه استوار باشد، و فرهنگ جدیدی از مبادله‌ی آرا و منطق مباحثه را به نمایش بگذارد. برای نایل شدن به این هدف خودِ چپ باید بیش از هر چیز و پیش از هر چیز به تجدید آرایش بنیان‌های سیاسی فکری خود دست بزند، و از حیث نظری خوانش جدیدی از حزب هژمونیک یا به قول میشل لووی حزب نوع جدید (17) ارائه کند و به لحاظ عملی برای تحقق آن بکوشد، و مرزهای خود را با احزابی که تشنه دستیابی به قدرت سیاسی اند و با گرایشاتی که سیاست منهای حزب را تئوریزه می‌کنند ترسیم کند.

تا آنجایی که به وظایف چپ در تکوین هژمونی طبقه کارگر برمی‌گردد باید از یک سو، در این امر مشارکت و همفکری کند، و از دیگر سو، سودای رهبری را یکسر در این باره در رویکرد خود تغییر دهد. چپ نه چنین توانی دارد و نه این که از حیث اصولی باید به چنین کاری دست زند. ستم‌دیدگان باید به دست خود رها شوند و فلسفه‌ی وجودی چپ نیز جز کمک به این هدف چیزی دیگری نیست. اتحاد و مفصل‌بندی بین جنبش‌ها از کانال رهبران عملی خود جنبش‌ها امکان‌پذیر است و نیازی به حزب سیاسی خاصی ندارد. یک حزب سیاسی چپ شاید بتواند در میان طبقه کارگر نفوذ قابل ملاحظه‌ای به دست آورد، اما دیگر جنبش‌های اجتماعی از چه رو باید آن را به‌عنوان «مرکز هماهنگی» یا نماینده خود بپذیرند؟ نقش حزب چپ معطوف به سوسیالیسم تهیه آتش است و می‌کوشد از مسیر راهپیمایی جنبش‌ها تصور روشنی ارائه کند و به سهم خود در حرکت آگاهانه جنبش‌ها سهمی ادا نماید. این وظیفه‌ای است سترگ، از این رو درایت و توانایی خاصی می‌طلبد که در شرایط حاضر حکم کیمیا دارد و بعید به نظر می‌رسد در چشم‌انداز کوتاه مدت بر اثر خونریزی‌های شدید ناشی از اعدام بهترین فرزندان این آب و خاک از سوی دو رژیم پهلوی و اسلامی و انشعابات پی در پی و بیماری فرقه‌گرایی مزمن و نهادی‌شده در این رابطه بتواند سهمی ادا کند. اگر چپ نتواند پیش از «طوفان بزرگ» تمهیدات این امر را فراهم سازد و اگر جنبش‌های اجتماعی نتوانند پیش از سرنگونی این رژیم به سنگربندی توده‌ای دست زنند و نهادهای اقتدار توده‌ای را برپا سازند و اگر این خرافه میان‌تهی و این خیال واهی را بپذیرند که انقلاب خود امر رهبری را حل می‌کند و شرایط سیاسی و زمینه عینی عروج گفتمان چپ را مهیا می‌کند، نقدا دارند از وظیفه خود دست می‌کشند و هویت خود را بی‌معنا می‌سازند.

منابع:

[1] مراد از بلوک طبقاتی شامل کارگران، بخش اعظم کارکنان آموزش، بهداشت، کشاورزان فقیر، لایه پایین خرده‌بورژوازی و حاشیه‌نشینان که به نحوی از انحاء در الغای بهره‌کشی با پرولتاریا منافع مشترکی دارند. ترسیم مرزهای تمایز این لایه‌ها و اینکه از منظر جامعه‌شناسی این گروه‌بندی‌های اجتماعی هر یک چگونه تعین می‌یابند اگرچه از اهمیت خاص خود برخوردار است در این بحث ضرورت ندارد. نقطه عزیمت این متن پرداخت موضوع از حیث سیاسی است و از این زاویه به مساله نزدیک می‌شود.

[2] ه. مثل هژمونی، پری اندرسون، شاپور اعتماد، ص 13.

[3] مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فردریک انگلس، شهاب برهان، ص 33.

[4] معادلات و تناقضات آنتونیو گرامشی، پری اندرسون، شاپور اعتماد، نشر طرح نو.

[5] هژمونی، روبرت بوکوک، ترجمه‌ی بهزاد باغی دوسا، کاوه عباسی، ص 48.

[6] انقلاب‌های 1989 به روایت عینی، تیموتی گارتون‌اش، ترجمه فرزانه سالمی، ص 28. احسان محمد حسنی مدیرعامل موسسه اوج درباره‌ی اهمیت این قوه در نزاع بین بالایی‌ها بر سر کنترل رسانه «ملی» در ایران نیز می‌نویسد: «اگر من و تو زبانم لال در اتاقِ جنگ دشمن قرار داشتیم، نفوذ و اثرگذاری در سازمان انرژی اتمی و روند رسیدن دانشمندان ایران به اورانیوم غنی شده برایمان مهم‌تر و راهبردی‌تر بود، یا نفوذ به یگانه قلب عظیم رسانه‌ای انقلاب در نبرد افکار و یا … «بالاتر»؟». نزاع در دالان‌های بیت رهبری ــ یک پیروزی جدید برای حکومت پنهان مجتبی خامنه‌ای؟ علی رسولی، رادیو زمانه.

[7] بلوک تاریخی هم‌چون مفهومی راه‌بُردی، پ. سوتیریس، ترجمه‌ی بهرنگ نجمی، نقد اقتصاد سیاسی.

[8] بحران سیاسی جاری و استراتژی برون رفت از آن، از همین قلم.

[9] «مهاجرت تدریجی حدود ۲۰۰ هزار خانوار از تهران به شهرهای اقماری»، میلاد محبی، سایت میدان.

[10] امیرحسین محمدی فرد در مقاله‌ای ذیل عنوان «پوپولیسم؛ بی‌راهه‌ای در جنبش کارگری» بر روی نکات با ارزشی تاکید کرده است. او به درستی مبارزه برای سوسیالیسم را از ظرفیت طبقه کارگر استنتاج می‌کند و هر نوع مخدوش کردن مرز این طبقه با سیر اقشار جامعه به ویژه خرده‌بورژوازی را مردود اعلام می‌کند. به سخن دیگر در روایت او پوپولیسم اساسا چیزی جز تسری ظرفیت پرولتاریا به طبقات دیگر نیست و یک جریان مدافع سوسیالیسم تحت هیچ شرایطی نباید مبارزه طبقاتی، لغو کار مزدی و سلطه طبقاتی را با کارهای عمومی نظیر «بی‌راهه‌های چپ پوپولیست در بسته‌بندی‌های بورژوایی «دمکراسی» و استقلال و «دخالت بشر دوستانه» و کمپین‌های حقوق بشری»، مخدوش سازد و انرژی خود را در این عرصه‌ها به هرز برد. تا آنجا که امیر حسین به تعریف پوپولیسم می‌پردازد و ظرفیت اخص جنبش کارگری را در پیکار برای سوسیالیسم برمی‌شمارد نمی‌توان با آن موافق نبود و تاکیداتی است که مدافعان سوسیالیسم همیشه باید بر روی آن تاکید کنند. اما منحصرکردن وظیفه جنبش کارگری به مساله با اهمیت اما خاص جنبش کارگری حرف صائبی نیست. هم ردیف قرار دادن پیکار برای دموکراسی با پروژه‌های دست راستی دخالت بشردوستانه سخن دقیقی نیست. البته در اینجا امیر حسین به بسته‌بندی‌های بورژوایی دموکراسی حمله می‌کند که تا حدودی حرفش قابل فهم و درست است اما تقلیل دادن مبارزه برای دموکراسی به روایت بورژوایی و در روایت‌های بدتر از آن همسانی بین این دو و بی توجهی به اهمیت مبارزه برای دموکراسی در یک کشور استبدادی و انکار آن قابل فهم نیست و متاسفانه در این نوشته جایی برای آن در نظر گرفته نشده است. به طور مشخص‌تر در کشور ما مبارزه برای برابری زن و مرد، برابری سیاسی حقوقی ملیت‌های ساکن ایران، جدایی دین و هرنوع ایدئولوژی از دولت که بنا به ذات خود هیچ ربطی به سوسیالیسم ندارند و می‌توانند حتی در یک جامعه نرمال بورژوایی متحقق شوند آیا به جنبش کارگری دخلی ندارد؟ به خاطر این که از جنس مبارزه طبقاتی نیستند؟

[11] هزاره کدام کس، دانیل سینگر، مترجم علی اکبر معصوم‌بیگی، صفحات396 تا 397.

[12] از فیس بوک اعظم بهرامی.

[13] حامد سعیدی از زاویه مکان مبارزه در تکوین هژمونی طبقاتی به مساله نزدیک می‌شود و به‌درستی اشاره می‌کند که «خیابان قلمرو تقاطع وسیع‌ترین خواست و مطالبات کارگران، زنان، معلمان، اقلیت‌های اتنیکی و ملی، کودکان کار و اکثریت مردم تنگدست است؛ نقطه تلاقیِ تحرکات اجتماعی و کنشگری جنبش‌های پیشرو و رادیکال است؛ جایی که سازماندهی، اتحاد و همبستگی توده‌ای تجلی می‌یابد، جوانه می‌زند و قد می‌کِشد». خیابان، ساحت سیاست‌ورزیِ رادیکال و کسب هژمونیِ طبقاتی، حامد سعیدی.

[14] نقد فلسفه حق هگل، کارل مارکس، مترجمان محمود عبادیان، حسین قاضی مرادی.

[15] مذاکرات فرماندهان ارتش، مثل برف آب خواهیم شد، نشر نی.

[16] بیماری رهبر حزب و جانشینی کارولی گروس به جای او در کنفرانس حزب به‌زعم تیموتی گارتون‌اش همچون علامت راهنما در «انقلاب‌ها»ی 1989 بود.

[17] حزب نوع جدید، میشل لووی، ترجمه‌ی آزاده ریاحی، نقد اقتصاد سیاسی.

2022-02-13 سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه : صدور احکام ظالمانه توسط بی دادگاه های حاکمیت، نسبت به وکیل شجاع کارگران هفت تپه شدیدا محکوم است!

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه : صدور احکام ظالمانه توسط بی دادگاه های حاکمیت، نسبت به وکیل شجاع کارگران هفت تپه شدیدا محکوم است!

اتهامات واهی و نخ نما محکوم است.

صدور احکام ظالمانه توسط بی دادگاه های حاکمیت، نسبت به وکیل شجاع کارگران هفت تپه شدیدا محکوم است!

برای رسیدگی به پرونده فرزانه زیلابی وکیل کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام« در شعبه ۱۶ دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان» وقت رسیدگی تعیین‌ شد.

جلسه رسیدگی در تاریخ ششم اردیبهشت ماه، ۱۴۰۱ برگزار خواهد شد. پیش از این نسبت به سه اتهام امنیتی شامل «اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت» -«توهین به رهبری»-«عضویت در گروه های معاند» حکم برائت ایشان از سوی« شعبه 2دادگاه انقلاب اهواز» صادر شده بود و در همین شعبه به یکسال حبس و دو سال ممنوعیت خروج از کشور برای اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام محکوم شده بود.

گفتنی است که خانم زیلابی در« شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری اهواز» هم به اتهام نشر اکاذیب به سه ماه حبس تعلیقی محکوم شده بود که به این اتهام نیز درهمان شعبه دادگاه تجدیدنظر رسیدگی خواهد شد.

ما سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه هر گونه پرونده سازی برای فرزانه زیلابی وکیل شجاع کارگران هفت تپه را محکوم می کنیم.

فرزانه زیلابی به خاطر دفاع از حقانیت کارگران نیشکر هفت تپه مورد غضب و خشم نهادهای امنیتی و بی دادگاه ها قرار گرفته است.
سرمایه‌داران و حافظان سرمایه، وجود فرزانه زیلابی را بر نمی تابند و به این دلیل با پاپوش درست کردن می خواهند از ادامه فعالیت او جلوگیری کنند.

فرزانه زیلابی در قلب ما کارگران جای دارد. سریعا به پرونده سازی علیه فرزانه زیلا بی خاتمه دهید!!

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

چهارشنبه ۲۰ بهمن

2021-10-31 امین حصوری: درباره‌ی ضعف و قدرت کارگران

امین حصوری: درباره‌ی ضعف و قدرت کارگران

امین حصوری : درباره‌ی ضعف و قدرت کارگران

آنچه ما را از یکدیگر متمایز کرده، بین ما فاصله ایجاد می‌کند … و در مواردی نه‌چندان کم، مخالف یکدیگر می‌سازد. تنها چیزهای کمی ما را متحد می‌کنند: این‌که ما دردهای زمین را از آن خود می‌کنیم: خشونت علیه زنان؛ آزار و تحقیر کسانی که در هویت‌های عاطفی، احساسی و جنسیتی دگرگونه‌اند؛ نابودسازی کودکی؛ نسل‌کشی بومیان؛ نژادپرستی؛ نظامی‌گری؛ استثمار؛ غارت؛ نابودی طبیعت. [و] درک این موضوع که مسئول تمام این دردها، یک سیستم است؛ جلاد یک سیستم استثمارگر است، یک سیستم مردسالار، هرمی، نژادپرست، دزد و جنایتکار: سرمایه‌داری. [و] آگاهی به‌ این امر که این سیستم را نمی‌توان اصلاح کرد، آنرا تعلیم داد و تربیت کرد، تعدیل یا تضعیف‌اش کرد، مطیع کرد، انسانی کرد. [و] تعهد به مبارزه، در هر مکانی و هر ساعتی – هر کسی در محیط خودش – علیه این سیستم تا نابودی کامل آن. ادامه‌ی بقای بشریت در گرو نابودی سرمایه‌داری‌ست. … [و] یقین‌داشتن به این امر که مبارزه برای انسانیت امری جهانی‌ست. همان‌گونه که نابودسازی فعلی نه مرز می‌شناسد، نه ملیت، نه پرچم، نه زبان، نه فرهنگ و نه نژاد؛ به‌همین شکل هم مبارزه برای بشریت همه‌جا و همیشه جریان دارد. …

از بیانیه‌ي زاپاتیست‌ها1

* * *

فهرست سرفصل‌ها:

مقدمه‌: 5

۱. طرح مساله: انزوای اعتراضات کارگری و گفتمان طبقاتی 6

۲. دشواره‌ی دگرگونی «کارگران» به طبقه‌ی کارگر 7

۳. چالش تعریف و بازشناسی طبقه‌ي کارگر 9

۴. نامرئی‌شدن طبقه‌ي کارگر در اقیانوس کارگران 11

۵. منابع متناقض هویت‌یابیِ کارگران (نمونه‌ی «طبقه‌ي متوسط») 15

۶) موانع طبقه‌‌شدن کارگران از نمایی نزدیک‌تر 17

۷. به‌‌سوی بازآرایی سیاست طبقاتی رادیکال 20

* * *

درباره‌ی ضعف و قدرت کارگران

مقدمه‌:

اعتراضات و تجمعات کارگری سال‌هاست که‌ به‌ بخش ثابتی از رویدادهای روزمره در ایران بدل شده‌اند. تکرار روزانه‌ی این رویدادها، (ظاهرا) بدون دستاوردی ملموس، لاجرم تصویری از ثبات/سکون را القاء کرده است؛ تصویری که در اثر کارکردهای معمول رسانه‌ای (هم‌ارزسازی رویداد و خبر، و تسلسل بی‌وقفه‌ی اخبار) مدام شکل می‌گیرد و تکثیر می‌شود. شکل‌گیری این تصویر به‌نوبه‌ی خودْ گرایش مسلط به عادی‌نماییِ وضع موجود را تقویت کرده/می‌کند؛ پنداشتی که اگرچه با بسیاری از تجارب مستقیم شخصی و مشاهدات اجتماعی فرودستان ناهمخوانی قرار دارد، اما افول نسبی باور عمومی (امید اجتماعی) به امکان تغییر، راه تحمیل این پنداشت را بر اذهان آنان هموار ساخته است. بدین‌ترتیب، سطح دیگری از انگاره‌ی «عادی‌بودن وضعیت» رواج یافته که خاستگاه اصلی‌اش ضرورت انطباق‌یابی با شرایط جان‌سختی‌ست که در آن اقتدار طبقه‌ی حاکم و دستگاه سیاسی‌اش (نهاد دولت)، چالش‌ناپذیر به‌نظر می‌رسد (ازجمله، با نظر به ارعاب‌ قضایی مستمرِ فعالین سیاسی و کارگری، و سرکوب خونین خیزش‌های توده‌ای). پس، یک وجه مشهود تکرار روزانه‌ی اعتراضات کارگری و ناکامی ظاهری آنها، القاء و تقویت چنین انگاره‌هایی‌ست. و از آنجا که این انگاره‌های القایی، پویش درونیِ روند اعتراضات معیشتی و کارگری و پتانسیل‌های آن را بازتاب نمی‌دهند، وجهی خودتاییدگر می‌یابند که بر ضریب نفوذ اجتماعی آنها می‌افزاید. ماحصل نهاییِ این چرخه، تثبیت فراگیر همان تصویر ثبات/سکون است، که بر فقدان چشم‌انداز رهایی از بن‌بست تاریخی کنونی‌ دلالت دارد، یا نبود چنین چشم‌اندازی را همچون واقعیتی مسلم بازمی‌نمایاند. پیامد مشخص عمومیت‌یابی این ذهنیت، تداوم جداافتادگی تحمیلی (ایزولاسیون) مبارزات کارگری‌ست؛ بدین‌معنا که مبارزات جاری از مبارزات بالقوه، یا جنبش فعلی کارگری از کلیت بدنه‌ی طبقه‌ی کارگر و تکاپوهای پراکنده‌ی آن منزوی می‌شوند. این پدیده‌، که نمودی از «واگراییِ درونیِ طبقه‌ی کارگر» یا ‌خویش‌بیگانگی طبقه‌ی کارگر است، در موقعیتی‌ رخ می‌دهد که جنبش کارگری (در معنای وسیع آن) واجد پتانسیلی تاریخی‌ برای ایجاد جهشی کیفی در مبارزات طبقاتی کارگران است. ناگفته پیداست که این گسستگی یا واگراییِ درون–طبقاتی (که ازجمله در تداوم ایزولاسیون مبارزات کارگری نمود می‌یابد) به‌میانجی عوامل مادی و تاریخی متعددی بازتولید می‌شود. از آن میان، این نوشتار تنها بر یک وجه مشخص این معضل عام متمرکز می‌شود: وارسی (مقدماتیِ) مولفه‌های ذهنی–فرهنگیِ دخیل در واگرایی درونیِ طبقه‌ی کارگر، که به سهم خودْ ذهنیت «فقدان افق رهایی» نزد توده‌ی ستمدیدگان را بازتولید می‌کنند. این متن با عزیمت از این باور که اعتراضات کارگری واجد پتانسیل مادی مهمی برای خلق سوژه‌ی جمعیِ تغییر هستند، می‌کوشد خاستگاه‌های شکل‌گیری و سیطره‌ی مولفه‌های ذهنی–فرهنگیِ بازدارنده (عوامل ذهنی واگرایی درونیِ طبقه‌ی کارگر) و امکانات دگرگون‌سازی آنها را وارسی کند.

۱. طرح مساله: انزوای اعتراضات کارگری و گفتمان طبقاتی

تکرار روزمره‌ی اعتراضات معیشتی و تجمعات و اعتصابات کارگری نمود روشنی‌ست از شدت‌یابی و افزایش دامنه‌ی تضاد و ستم طبقاتی، که هر سال شمار بیشتری از مزدبگیران فرودست را به عرصه‌ی پیکار طبقاتی کشانده است (فارغ از کیفیت این پیکار یا ذهنیت غالب بر آن). اینکه نمونه‌های مشخص این ستیز طبقاتی – در اکثر موارد – ثمرات ملموسی برای کارگران معترض نداشته‌اند، پیشرفت نسبی کارگران در کلیت مبارزات طبقاتی‌شان را نفی نمی‌کند؛ بلکه تنها نشان می‌دهد که در عرصه‌ی پیکار طبقاتی، موازنه‌ی قوا همچنان به نفع طبقه‌ی حاکم است؛ عرصه‌ای که در آن، یک طبقه‌ی متشکل و خودآگاه و «مسلح» در برابر یک طبقه‌ی پراکنده و عمدتا نا–خودآگاه و «بی‌سلاح» صف‌آرایی کرده است. اطمینان طبقه‌ی حاکم به این برتری قوا و فرادستی‌اش در این ستیز نامتقارن موجب شده است تا دولت ضمن بی‌توجهی آشکار و تحقیرآمیز به مطالبات کارگران (و به‌طور کلی به حیات این طبقه)، برای مهار اعتراضات ناگزیرِ بخش‌هایی از آنان به‌سهولت به اشکال عریان سرکوب (دستگیری، حبس، شلاق، شکنجه، ارعاب و غیره) متوسل گردد. تداوم چندین‌ساله‌ی این رویه، در کنار تشدید پیامدهای بحران مزمن اقتصادی بر زیست و معیشت کارگران، به خیزش‌های فرودستان در دی‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸ انجامید؛ خیزش‌هایی که به‌واقع واکنش بی‌واسطه‌ی پایین‌ترین لایه‌های طبقه کارگر به تشدید ستم طبقاتی یا تداوم مصیبت‌بارِ چرخه‌ی فلاکت و سرکوب بودند. این‌که این خیزش‌ها به‌رغم دلاوری‌های مشهود و برخی مازادهای سیاسیِ ماندگار، کمابیش به‌سادگی سرکوب و مهار شدند و ناتمام ماندند، صرفا نشان‌گر فرادستی نظامی–امنیتی طبقه‌ی حاکم نیست، بلکه همچنین بر وجود گسستی مهلک در درون طبقه‌ی کارگر دلالت دارد. چرا که طبقه‌ی کارگر تنها با کسری از قوای بالفعل‌ و بالقوه‌اش به میدان آمد‌. حال آن‌که پیامدهای شکست در این مصاف‌های تاریخی، در تمامی پیکره‌ی وسیع طبقه‌ی کارگر توزیع شدند/می‌شوند؛ واقعیتی که در سال‌های پسا–۹۶ در قالب پیشروی تهاجمی دولت در تمامی عرصه‌های زیستی–معیشتیِ جامعه تجلی یافته است. بر این احوال، جای شگفتی نبود که پس از آبان ۹۸ هیولای فلاکت با سرعت بیشتری بتازد (که ازجمله، در افزایش افسارگسیخته‌ی تورم نمود یافته است). خصوصا که پاندمی کرونا از راه رسید و اجرای مشی دیرین فرافکنیِ دولت و مهندسی امنیتی بحران‌ها را تسهیل کرد. ولی از آنجا که پیروزمستی دولت نمی‌توانست عاجل‌ترشدن ضرورتِ نان را به محاق ببرد، اعتراضات روزمره‌ی کارگری و معیشتی همچنان ادامه یافت. به‌بیان دیگر، چرخه‌ی «فلاکت، اعتراض و سرکوب» کماکان برقرار ماند. در این میان، بخش‌های پیش‌روتر کارگران، بعضا اشکال جدید و رزمنده‌تری از سازماندهی اعتراضات/اعتصابات را به‌نمایش گذاشتند و صورت‌بندی‌های سیاسی‌تر یا مترقی‌تری از اهداف و مطالبات خویش را طرح کردند (برای مثال، در اعتصابات هفت‌تپه و هپکو و فولاد اهواز). همچنین، مبارزات کارگری در برخی از حوزه‌ها استمرار و انسجام بیشتری یافت (نظیر اعتراضات معلمان و بازنشستگان و پرستاران). در اینجا بخشی از مازاد الهام‌بخش خیزش ۹۸ در قالب سلب‌امید از نهاد دولت و جناح‌ها و گفتارهای درونی‌اش، و تکیه‌کردن هرچه بیشترِ کارگران بر قوای خویش نمود یافت‌. نمونه‌ی متاخر روشنی از این پیشروی (و ثمره‌ی غیرمستقیم آن)، بی‌گمان اعتصابات سراسریِ کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت و گاز بود.

در عین‌حال، در سال جاری خیزش‌های دیگری هم درگرفت (اعتراضات سراوان بلوچستان، و قیام تشنگان خوزستان)، که اگرچه خاستگاه آنها با ستم ملی و سازوکارهای نظام‌مند تبعیض درهم‌تنیده بود، اما مرکز ثقل آنها بحران معیشت بود، که در اثر تجمیع سازوکارهای تبعیض و ستم ملی، در این مناطقِ دستخوش «استعمار داخلی2»، شدت و ابعاد ویژه‌ای یافته‌ است. ولی به‌رغم اینکه این خیزش‌ها معضلی عام (بحران اقتصادی–معیشتی) را آماج اعتراضات خود قرار دادند، درنهایت هر یک به‌درجاتی در انزوای خود گرفتار آمدند و با خشونتِ تمام سرکوب شدند. وانگهی، با این‌که تشدید بحران اقتصادی در سال‌های اخیر لایه‌های فوقانی طبقه‌ی کارگر را، به‌واسطه‌ی گسترش بیکاری و رشد فلاکت‌بار تورم3، به زیر خط فقر مطلق رانده است، شواهدی وجود ندارد که خویش‌فهمیِ «طبقه‌ي متوسطیِ» این لایه‌ها به‌سمت جایگاه واقعی آنان به‌عنوان طبقه‌ی کارگر چرخش یافته باشد. با این اوصاف، پرسش بنیادی این است که مسیر آتی اعتراضات گریزناپذیر کارگران حامل چه چشم‌اندازی‌ست؟ آیا در جامعه‌ی کنونی ایران کارگران اساسا (به‌طور بالقوه) قادرند چرخه‌ی شومِ «فلاکت، اعتراض و سرکوب» را در هم بشکنند؟ اگر پاسخ مثبت باشد (که نویسنده هم چنین باوری دارد)، چه موانعی در برابر فعلیت‌یابی این بالقوگی قرار دارند؛ و کارگران تحت چه شرایطی قادر به تحقق این بالقوگی خواهند بود؟

۲. دشواره‌ی دگرگونی «کارگران» به طبقه‌ی کارگر

در مواجهه با پرسش فوق، ساده‌ترین پاسخ، به تاسی از مارکس، آن است که بگوییم بالقوگیِ دگرگون‌سازی کارگران تنها وقتی‌ فعلیت می‌یابد که توده‌ی متکثر و ناهمگون کارگران از مرحله‌ی «طبقه‌ی در خود» به‌ «طبقه‌ی برای خود» فرارَوی کند؛ زمانی‌که وحدت لفظی و ضمنیِ نهفته در واژه‌ی کارگران، که به هستی اجتماعی مشترک آنان اشاره دارد، در سپهر واقعیت فرازبانی هم تجلی بیابد؛ و حاملین این هستی اجتماعی به درک روشنی از اشتراکات خود برسند تا بر پایه‌ی آن وارد کنش جمعی و سیاسی مشترک (پیکار طبقاتی) شوند. اما چالش اصلی در اینجا همانا انضمامی‌کردن پاسخ کلی مارکس است و مشخصا مستلزم تامل در این پرسش است که در موقعیت تاریخی ما (در جغرافیای سیاسی ایران)، مسیر رشد درونیِ آگاهی و کنش طبقاتیِ کارگران با چه موانعی روبروست و طی چه فرآیندی و تحت چه شرایطی به شکوفایی می‌رسد؟ در مواجهه با این پرسش قدیمی ولی بنیادی، نقطه‌ی عزیمت این متن آن است که تعمیق شکاف طبقاتی و شدت‌یابی استثمار و ستم طبقاتی لزوما به فعلیت‌یابی آن بالقوگیِ دگرگون‌سازی نمی‌انجامد. به‌بیان عام‌تر، تشدید و گسترش ستم لزوما به خلق سوژه‌های هم‌بسته‌ی پیکار ضدستم نمی‌انجامد، بلکه تنها یکی از فاکتورهایی‌ست که زمینه‌ی مادی مساعدتری برای امکان‌یابی این فرآیند ایجاد می‌کند. در عمل، نحو‌ه‌ی ترکیب و تداخل این فاکتور با سایر فاکتورهای بازتولیدکننده‌ی نظم اجتماعی–سیاسی (مناسبات طبقاتیِ سرمایه‌دارانه)، و نیز با عوامل مخالف‌خوانِ آن، سرنوشت فرآیند زایش سوژه‌ی جمعی پیکار طبقاتی را تعیین می‌کند. بدین اعتبار، دست‌کم در میان‌مدت هیچ تضمینی وجود ندارد که در اثر تکرار اعتراضات کارگری–معیشتی در ایران شاهد رشد و شکوفایی آگاهی و کنش طبقاتی باشیم؛ بلکه مسیر محتملِ دیگر آن است که این گونه رویدادهای اعتراضی، با فرازوفرودهای مختلف و در قالبی عمدتا پراکنده و نامنسجم، همچنان ادامه بیابند؛ گیریم شمار و بسامد آنها افزایش یابد و با لحظاتی از خیزش‌های خودانگیخته (از سر خشم و استیصال) همراه گردند. تحقق این احتمال به‌معنای آن خواهد بود که تلاش‌ها و دستاوردها و پیشروی‌هایی که در مبارزات متعدد واحدها و حوزه‌های رزمنده کارگری رخ می‌دهند، در سطح طبقه، «از آن خود» نشوند و فرآیند «طبقه‌شدن» را تقویت نکنند. با طرح این احتمال، قصدم مسلماً پیش‌گویی تحولات آتی و یا کم‌ارج‌سازی تلاش‌های گذشته و جاریِ جنبش کارگری نیست. چاشنی بدبینیِ این برآوردِ خام (به‌عنوان یکی از مسیرهای محتمل)، صرفا تاکیدی‌ست بر ضرورت فاصله‌گیری از درک‌های غایت‌گرایانه و مبتنی بر جبر اقتصادی در ارزیابی تحولات تاریخی. اما در سطح ایجابی، قصدم برجسته‌سازی رویکردی‌ست که در ارزیابی مسیر حرکت پیکار طبقاتی، بر چگونگی موازنه‌ی قوای نیروهای ساختاری و اجتماعی تکیه دارد؛ خواه نیروها و ساختارهایی که راه طبقه‌شدن کارگران را سد می‌کنند (که دولت بی‌گمان در راس آنهاست)، و خواه آنهایی که محرک یا مقوم فرآیند رشد آگاهی طبقاتی آنان هستند.

بر اساس آنچه گفته شد، در باز–ارزیابی پرسش عام و کلیدی «چرا کارگران به‌پا نمی‌خیزند؟4»، باید تعیین کرد چه سازوکارهای مشخصی در موقعیت کنونی جامعه‌ی ایران اهمیت ویژه‌ای در انسداد یا تحقق‌یابی قدرت بالقوه‌ی کارگران دارند. در این خصوص مسلما می‌توان به جایگاه موضوعاتی مثل شکل بدیل یا موثر سازمان‌یابی، چگونگی مواجهه با دستگاه سرکوب، نحوه‌ی ارتقای درک انتقادی ضدسرمایه‌دارانه (یا آموزه‌های سوسیالیستی)، مسیر پیوندیابی و هم‌سویی مبارزات متعدد کارگری، نحوه‌ی فراروی از دوگانه‌ی صنفی–سیاسی، نقش سیاست‌های اقتصادی و سازوکارهای حکمرانی دولت، و موارد مهم دیگر اندیشید. اما هدف محدود این متن مساله‌مندسازی (پروبلماتیزه‌کردن) این پرسش است که چه موانعی در مسیر هویت‌یابی توده‌ی کارگران به‌منزله‌ی یک طبقه در جامعه‌ی کنونی ایران (در بافتار سرمایه‌داری جهانی) وجود دارد، و چه امکاناتی برای غلبه بر این موانع قابل‌تصور است. اما وارسی این پرسش (همانند وارسی هر یک از موضوعاتِ یادشده) مستلزم فرض‌گرفتن یا روشن‌سازی تعریفی از طبقه‌ی کارگر است؛ چرا که این یک، تاثیر مستقیمی بر محتوای پاسخ‌های بعدی خواهد داشت.

۳. چالش تعریف و بازشناسی طبقه‌ي کارگر

این نوشتار بر درکی تعمیم‌یافته از مقوله‌ی طبقه‌ی کارگر متکی‌ست: کارگران به‌سانِ مجموعه‌ی کسانی که برای بازتولید حیات مادی‌ خویش (و نزدیکان‌شان) امکانی جز فروش قوه‌ی کارشان ندارند. این تعریف از کارگر همچنین شامل افراد بیکار (نیازمند به کار)، موقتی‌کاران و بی‌ثبات‌کاران، و نیز بخش بزرگی از خوداشتغالان خُرد (نظیر دست‌فروشان) می‌شود. با این حال، وابستگی به کار مزدی برای تعریف کارگر، همه‌شمول نیست و نیازمند افزودن برخی قیدهای تصریحی‌ست: این تعریف شامل مزدبگیرانی نمی‌شود که به‌دلیل بهره‌مندی از تخصصی کمیاب (یا جایگاهی ممتاز) از دستمزدهای ویژه‌ای برخوردارند که آن‌ها را از وابستگی مفرط به کار مزدی بی‌نیاز می‌سازد، چرا که ازطریق اندوختن اشکال مختلف سرمایه امکان دسترسی به مازاد ارزش اضافیِ اجتماعی را دارند. این تعریف همچنین شامل مدیران و مجریانی نمی‌شود که استراتژی‌ها و تاکتیک‌های حفظ و بسط سود و استثمار را طراحی و اجرا می‌کنند، یا بخشی از سازوکارهای انضباطی سرمایه را بر سایر مزدبگیران تحمیل می‌کنند؛ شامل کسانی هم نمی‌شود که در جایگاه نخبگان و کارشناسان ارشد و مشاوران ممتاز دولتی (یا وابسته به شرکت‌ها)، سازوکارهای ایدئولوژیک بازتولید مناسبات سرمایه‌دارانه یا هژمونی بورژوازی را تقویت و بازسازی می‌کنند. ‏{هر دو دسته‌ی اخیر به‌دلیل جایگاه خاص‌شان به‌عنوان ارگان‌های فعلیت‌یابی خودآگاهی سرمایه، نه‌فقط منافع ویژه‌ای در بازتولید مناسبات جاری دارند، بلکه خود را با طبقه‌ی حاکم هم‌ذات‌پنداری می‌کنند و از این‌رو نقش فعال و حتی خودانگیخته‌ای در سرکوب آگاهی طبقاتی کارگران ایفا می‌کنند.} روشن است که این تعریف، نیروهای نظامی و امنیتی و سایر عاملین ماشین سرکوب دولت را نیز شامل نمی‌شود؛ چرا که به‌رغم شمول فعالیت آن‌ها در گستره‌ی «کار مزدی»، اعضای این گروه به‌دلیل پیوند ساختاری با یکی از کارکردهای بنیادی دولت سرمایه‌داری، از جایگاه تضمین‌شده‌ای در بهره‌مندی از ثروت اجتماعی برخوردارند. به این فهرست می‌توان موارد مهم دیگری را هم افزود که درخصوص جامعه‌ی ایران مهم‌ترین آنها رسته‌ی روحانیون و مبلغان مذهبی‌ست.

بدین‌ترتیب، مفهوم تعمیم‌یافته‌ی طبقه‌ي کارگر مبتنی بر تمامیت سپهرهای تولید و بازتولید نظام سرمایه‌داری‌ست (نه‌ صرفاً ساحت تولید) و – بر همین اساس – کمابیش شامل تمام کسانی می‌شود که: الف) برای ادامه‌ی حیات مادی خویش وابستگی مفرطی به کار مزدی دارند؛ ب) نه‌تنها نفعی در حفظ مناسبات سرمایه‌دارانه ندارند، بلکه بهبود زیست عینی آنان منوط به لغو این مناسبات است. و همه‌ی این‌ها فارغ از ارزیابی‌های هنجاری و جهت‌گیری‌های سیاسی خود آنهاست. مناقشات نظری درباره‌ی تعریف مفهومی طبقه‌ی کارگر بخشا به‌واسطه‌ی حضور دو رویکرد نارسا ولی پرنفوذ در سنت مارکسیستی تداوم یافته‌اند: یکی رویکردی‌ست که مفهوم کارگر را بی‌واسطه به «کار مولد» مرتبط می‌سازد و سپس بر مبنای تعریف محدودی از کار مولد به تعریف محدودی از طبقه‌ی کارگر می‌رسد (که صرفاً ناظر بر تاثیرگذارترین بخش طبقه‌ي کارگر در معادلات تولیدی‌ست)؛ دیگری، تعریف طبقه‌ی کارگر را بی‌واسطه به کارکردهای رهایی‌بخش بالقوه‌ی آن (به‌سان پیکر واحد پرولتاریا) در روند آتیِ تحولات تاریخی پیوند می‌زند5. درحالی‌که رویکرد دوم – برمبنای درکی غایت‌گرایانه – هستی‌شناسی طبقه‌ی کارگر را به‌نفع کارکردهای سیاسی بی‌واسطه‌ی آن کمابیش نادیده می‌گیرد، رویکرد اولی – برمبنای درکی کمابیش ذات‌گرایانه از مفهوم کار و نگاهی ستایش‌گرانه به «کارگران مولد» – نمودهای متکثر هستی‌شناسی طبقه‌ی کارگر را نادیده می‌گیرد. درنهایت، هیچ یک از این دو نمی‌توانند بحران سوژگی طبقه‌ي کارگر را در متن تحولات تاریخی متاخر سرمایه‌داری به‌درستی درک کند یا توضیح بدهد: اولی این بحران را به‌رسمیت نمی‌شناسد و «وقفه‌ی مقطعیِ» غیرقابل انکار در وزن سیاسی طبقه‌ي کارگر را به علل جانبی کلیشه‌ای (نظیر خیانت احزاب چپ‌گرا) نسبت می‌دهد، تا با فراغ بالْ استراتژی و مشی سیاسی دیرین خویش را پی بگیرد؛ دومی عمدتا از بازشناسیِ مخدوش این بحران، به انحلال مفهومی طبقه‌ی کارگر و روی‌گردانی از سیاست طبقاتی می‌رسد.

در مقابلِ چنین رویکردهایی، تعریف تعمیم‌یافته‌ی این متن از کارگرانْ در امتداد این درک مارکسی قرار دارد که پویش مستمر و توسعه‌ی تاریخی سرمایه‌داری، به پرولتریزه‌سازیِ اجباریِ جمعیت جوامع (اجتماعی‌شدن فزآینده‌ي نیروهای تولیدی) یا وابسته‌سازی جمعیت هرچه بزرگ‌تری به کار مزدی (فروش قوه‌ی کار) می‌انجاند. پری اندرسون در سال ۱۹۹۵ این روند را چنین توصیف کرده است:

شمار پرولتاریای کلاسیک کارگران صنعتی، به‌طور مطلق در کشورهای پیش‌رفته و به‌طور نسبی، یعنی به‌عنوان بخشی از جمعیت جهانی، کاهش یافته است؛ اما درعین حال، شمار کسانی که زندگی مادی‌شان وابسته به حقوق و دست‌مزدی‌ست که دریافت می‌کنند، به‌شدت افزایش پیدا کرده؛ هرچند احتمالاً آن‌ها هنوز اکثریت نوع بشر را تشکیل نمی‌دهند6.

به‌باور من، روند گسترش تهاجمی نولیبرالیسم صحت این درک را اثبات کرده است؛ چرا که معنا و نمود بارز این روند، گسترش قلمرو کار از کارخانه به تمامی سپهر جامعه بوده است. توسعه‌ی سرمایه‌داری متاخر، از یک‌سو با سلب مالکیت بی‌وقفه از توده‌ها (رشد سریع و مستمر شکاف بین اقلیت ثروتمند و اکثریت مطلق جوامع) و حذف خدمات اجتماعی، و با گسترش روند کالایی‌سازی به –تقریبا– همه‌ی فضاهای حیاتیِ جامعه، وابستگی مفرط افراد به کار مزدی (به فروش قوه کارشان) را افزایش داده است، که ترجمان این روند همانا پرولتریزه‌شدن روزافزون جوامع است. و از سوی دیگر، با ایجاد اشکال جدیدی از مناسبات اقتصاد کالایی و اشتغال (نظیر بی‌ثبات‌کاری، دورکاری، کار پیمانی–پروژه‌ای، کار ساعتی، «کار اجاره‌ای» به‌میانجی شرکت‌های کاریابی7، و غیره) تنوع درونی گستره‌ی کارگران و لذا شمول عینی «کارگران» را افزایش چشم‌گیری داده است8. تازگی نسبی پدیده‌ی کثرت و تنوع درونی در اردوگاه کارگران (در عصر پسافوردیستی)، در کنار افول چشم‌گیر احزاب سوسیالیسی و جنبش‌های کارگری توده‌ای و سیاست و گفتمان طبقاتی رادیکال9، عملاً بازشناسی مصادیق مفهوم «کارگر» را دشوار ساخته است: نه‌فقط برای بسیاری از ناظرین و مفسرین راست‌گرا و چپ‌گرا، بلکه حتی برای بسیاری از اعضای طبقه‌ی گسترش‌یافته و ناهمگون کارگران. بنابراین، روند تاریخی–جهانیِ پرولتریزه‌شدن جمعیت غالب جوامعِ معاصر، همزمان به‌معنی نامرئی‌شدن مفهوم طبقه‌ی کارگر بوده است؛ تو گویی عام‌شدن این پدیده، وجوه مشخصه یا نشانه‌های خاص بازشناسی آن را پنهان و سخت‌یاب کرده است. وانگهی، در دوره‌ای که دیگر نمی‌توان با اشاره به کارگر صنعتیِ یقه‌آبیْ مدلول ملموس و روشنی برای دال «کارگر» عرضه کرد، معنا و مصداق عینی واژ‌ه‌ی کارگر چنان گسترده و متکثر شده که ظاهراً فواید مشخص کاربست آن را زایل کرده است. با این‌همه، تنها در سطح پدیدارها (Erscheinungen) این‌گونه به‌نظر می‌رسد. اگر معنای یک واژه پیوندی با هستی‌ پدیده‌ی ناظر بر آن (مدلول) داشته باشد، باور به گستردگی دامنه‌ی شمول و مصادیق واژه‌ی کارگر در دنیای امروز، ضرورت کاربست مفهومی آن را زایل نمی‌سازد؛ برعکس، جایگاه تحلیلی مهم آن برای فهم مختصات پیچیده‌ی دنیای معاصر را برجسته می‌کند. به‌بیان دیگر، آنچه به مفهوم «طبقه‌ي کارگر» و کاربست سیاسیِ آن همچنان اعتبار می‌بخشد، جایگاه هستی‌شناسانه‌ی این طبقه در مناسبات کلان سرمایه‌دارانه است، نه انتخاب‌های معرفت‌شناختی10.

۴. نامرئی‌شدن طبقه‌ي کارگر در اقیانوس کارگران

تعریفی که از «کارگران» به‌دست دادیم، صرفا در سطح هستی‌شناسی یا بنیان‌های مشترک هستی اجتماعی آنهاست‌. از منظر بیرونی و برای مقاصد شناختی و نظری می‌توان با تکیه بر چنین مبنایی، از طبقه‌ی کارگر سخن گفت. اما هنوز فاصله زیادی‌ست تا مرحله‌ای که اشتراکات در هستی اجتماعی، کارگران را به‌مثابه‌ی یک طبقه تعین بخشد و تبلوری روشن در خویش‌فهمی و کنش‌های فردی و جمعی آنان بیابد. اگر هستی اجتماعی طبقه‌ی کارگر (یا کالایی‌شدن گسترده‌ی قوه‌‌ی کار) همچنان موتور محرکه‌ی اقتصاد سرمایه‌داری‌ست، پس پیکریابی سیاسی این طبقه، می‌تواند فاعلیتی سترگ در برابر پویش ویران‌گر سرمایه‌داری‌ باشد. حال‌آنکه مشاهدات کنونی ما شواهد بسیار اندکی درخصوص تحقق این جهش عرضه می‌کنند. ولی چرا؟

بگذارید از اینجا شروع کنیم: افراد تجربه‌ی زیسته‌ی خود و رویدادهای بلافصل پیرامونی‌شان را در پرتو آنچه داشته‌ی فرهنگی (به‌تعبیری، ذهنیت) آنهاست، تفسیر می‌کنند؛ و متناسب با این تفسیر، به اشکالی از کنش فردی یا جمعی یا موضع‌گیری سیاسی (ازجمله، انفعال نسبی) روی می‌آورند. پس رواست که بپرسیم آیا اساساً فرهنگ یا ذهنیتِ غالبی بر جامعه‌ی ایران حاکم است که صرفا دسته‌ی معینی از مصالح تفسیری – برای مواجهه‌ با تحارب زیسته و مشاهدات مستقیم – را در اختیار کارگران و سایر باشندگان‌ اجتماعی قرار می‌دهد؟ اگر چنین است، مضمون و خاستگاه این آموزه‌های فرهنگیِ درونی‌شده‌ چیست و نمود عینی تاثیرگذاری آنها بر فرآیند خویش‌فهمی و هویت‌یابی توده‌ی کارگران کجاست؟

برای پاسخ به این پرسش، نخست باید از سطح عام‌تری، یعنی از منظومه‌ی مناسبات جهانی–تاریخیِ سرمایه‌داریِ معاصر، شروع کنیم. گفتیم که گسترش روندهای سلب‌مالکیت عمومی و کالایی‌سازی حوزه‌های زیستی و خدمات اجتماعی، و بسط قلمرو کارخانه به سراسر جامعه (تسخیر اکثر عرصه‌های زندگی توسط منطق سودآوری اقتصادی)، موجب گسترش‌یابی تنوعات درونی کار و اشتغال گردید؛ خواه متاثر از نوآوری‌های مستمر فناورانه، و خواه ازطریق منعطف‌سازی کار به‌منظور بسط بارآوری و سود11. و این‌که این روندها، به‌سان وجوه متاخر فرآیند تاریخیِ پرولتریزه‌شدن جوامع، اگرچه دامنه‌ی شمول طبقه‌ی کارگر را (در سطح هستی‌ اجتماعی) گسترش دادند، ولی همزمان بر درجه‌ی تنوعات و ناهمگونی‌های درونی این طبقه افزودند. و سرانجام این‌که رشد این کثرت و ناهمگونیِ درونی، خود یکی از عواملی بود که خویش‌فهمی کارگران به‌سان یک طبقه و تعین‌یابی سیاسی آنان‌ در قالب «طبقه‌ی کارگر» را بسیار دشوارتر از گذشته ساخته است. اما دشوار بتوان ادعا کرد که تکثر درونی طبقه‌ی کارگر لزوما و فی‌نفسه به واگرایی آن می‌انجامد، با اینکه مسلما در شرایط معمولْ آن را دشوارتر می‌سازد. پس، چه عواملی موجب شدند تا بر این بستر مادی–تاریخیِ مهیاشده، ذهنیتی فراگیر شود که کثرت و ناهمگونی درون‌طبقاتی را به واگرایی درونی و عدم بازشناسی خویش (به‌سان اعضای طبقه‌ی کارگر) برساند؟ به باور من مهم‌ترینِ این عوامل را می‌توان در چهار دسته‌ی عمده‌ی زیر گنجاند، که طبعا پیوندها و تاثیرات متقابلی میان آن‌ها وجود دارد:

الف) تشدیدِ رقابت‌های درونی کارگران بر سر اشتغال و غلبه‌ی انگاره‌ی رقابت بر همبستگی:

این فرآیند به‌میانجی منعطف‌سازیِ نولیبرالیِ کار آغاز شد و طی روند پیشروی‌اش به ناامن‌سازی فزآینده‌ی شرایط زیستی–معیشتی کارگران انجامید. نمود بارز آن، حذف الگوی استخدام دایمی و فراگیرشدن قراردادهای کار موقتی بود؛ و نمود متاخرتر آن رواج کار پیمانی و بی‌ثبات‌کاری‌ست. خصوصا در جایی‌که ممنوعیت تشکل‌ها و اتحادیه‌های کارگری (یا ادغام آن‌ها در ساختار دولت) امکان شکل‌گیری نیروی مقاومت جمعی و سازمان‌یافته در برابر این تهاجماتِ همه‌جانبه را سلب کرده باشد، هر کارگر ناچار است به‌تنهایی بار خود را به‌دوش بکشد؛ پس، او ناامیدانه خود را در موقعیت جنگی دفاعی و تک‌نفره می‌یابد که پیشبردِ آن لاجرم بر تعریفی طبقاتی از دشمن استوار نیست، بلکه در نظر او همه‌ی عوامل بیرون از وی همچون خطرات بالفعل و بالقوه پدیدار می‌شوند. در اینجا باید این ایده‌ی محوری سام گیندین را بسط داد که «سرمایه‌داری چگونه قادر شده است رقابت‌های درونی خود را به درون طبقه‌ی کارگر انتقال دهد12» و از تنش‌ها و واگرایی‌های حاصله برای تضعیف و مهار مبارزات طبقاتی کارگران بهره‌برداری کند. روشن است که تشدید رقابت‌های درونیِ کارگران، بی‌تفاوتی و دافعه را به‌جای همبستگی می‌نشاند و بدین‌سان مسیر «طبقه‌شدن» آنان را سد می‌کند.

ب) فراگیرشدن فردگرایی افراطی و حذف تحمیلی الگوها و سازمان‌های زیست و کنش جمعی: یکی از مشخصه‌هاي بارز عصر نئولیبرالیسم بافتارزُدایی و تاریخ‌زُدایی از موقعیت‌ها و رویدادها و تحولات، و نشاندن فرد به‌عنوان مرکز ثقل جهان است. برجسته‌سازی نمایشیِ انگاره‌ی انتخاب و تصمیم فرد و امکانات سرشار برای پیشرفت فردی، توأم بود با مسئول‌ و مقصرشناختن فرد در ناکامی‌های اجتماعی و اقتصادی‌اش13. در همین راستا، افول گفتمان چپ و ارزش‌ها و سنت‌های جمع‌گرایانه و حذف نهادها و ظرف‌های مرسوم برای تمرین و پیشبرد کار جمعی14، مسیر سیاست‌زُدایی نولیبرالی از عرصه‌ی عمومی را به‌تمامی هموار ساخت. بدین‌ترتیب، و بر بستر تاریخیِ رقابتی‌سازیِ عرصه‌ي کار (بند قبلی)، شرایط ذهنیِ «مساعد»ی فراهم شد تا گرایش به پیکار برای بقاء (و «پیشرفت») با اتکا بر «توان فردی»، ابعاد ویژه‌ای بیابد. بدین‌ترتیب، این انگاره که «دیگری» رقیب یا خطری بالقوه‌ است، با سهولت بیشتری درونی شد و در کنش‌ها و جهت‌گیری‌های بیرونی تجلی یافت.

ج) غلبه‌ی ذهنیت شهروندان «طبقه‌ي متوسطی» در میان کارگران: بر متن تحولات تاریخی یاد شده، و خصوصا با رشد ناهمگونی‌های درونی کارگران، در دهه‌های اخیر شاهد شکل‌گیری و رواج نگرشی در بین توده‌ی کارگران بوده‌ایم که خصلت مشخصه‌ی آن طرد هویت کارگری و بازشناسی خویش در جایگاه به‌اصطلاح «طبقه‌ي متوسط» است. فراگیرشدنِ این گرایش اگرچه پیوند نزدیکی با رواج وسیع آموزه‌های فرهنگی نولیبرالی و افول گفتمان طبقاتی رادیکال دارد، اما گسترش عملی آن بدون فشارهای نولیبرالی درجهت منعطف‌سازیِ (بی‌ثبات‌سازی) کار و حذف خدمات اجتماعی و پرولتریزه‌کردن هرچه بیشتر جامعه ناممکن می‌بود؛ چرا که در نتیجه‌ی این روند، نه فقط محرومیت اقتصادی کارگران شدت یافت، بلکه دامنه‌ی شمول کارگران نیز وسعت یافت؛ حال آن‌که اینک بخشی از ناهمگونی‌های رشدیافته در درون طبقه‌ي کارگر در قالب تفاوت در درجه‌ی محرومیت و آسیب‌پذیری نمود می‌یافت. بر این اساس، برای مثال، بازشناسی خویش به‌سان عضوی از به‌اصطلاح «طبقه‌ی متوسط» از سوی یک خانواده‌ی کارگری، ترسی ناخودآگاه از سقوط به پله‌‌های پایین‌تر فقر و محرومیت را بازتاب می‌دهد. از سوی دیگر، هرچه توسعه‌ی نولیبرالیِ سرمایه‌داری روند پرولتریزه‌کردن مردمان را وسعت و سرعت بیشتری بخشید، دولت‌ها با جدیت بیشتری به انگاره‌ی «طبقه‌ي متوسط» دامن زدند (ن.ک. به بند ۵).

د) غلبه‌ی تعلقات مذهبی، قومی و ناسیونالیستی به‌عنوان منابع اصلی هویت‌یابی کارگران: با افولِ جهانیِ سیاست طبقاتی و سازمان‌‌های کارگری در ربع آخر قرن بیستم، مشی و گفتمان جمع‌گرایی که پیش از آن رویه‌ای پرنفوذ – و بعضا غالب – در بسیاری از جوامع بود به محاق رفت. در همین راستا، باور کمابیش رایج به امکان عبور از سرمایه‌داری برای بنای جامعه‌ي بدیل، و نقش اساسی طبقه‌ي کارگر در این فرآیندِ تاریخی، فروریخت. مشخصاً با ازمیان‌رفتن منظومه‌های فکری–فرهنگی دوران سرزندگی چپ سوسیالیستی و سیاست طبقاتی، پل‌زدن بین دو وجه منفک‌شده‌ی عینی و ذهنی طبقه‌ی کارگر دشوارتر شد15. در این شرایط عسرت تاریخی، توده‌ی پراکنده‌ و اعتبار–زُدوده‌ی کارگرانْ برای خویش‌فهمیْ به منابع هویتیِ دیگری روی آوردند. . این هویت‌یابیْ نیازی عینی برای محافظت از خویش و جهت‌یابی در متن شرایط متلاطم و تهدیدآمیزی بود که ضمن افزایش ناامنی‌های زیستی–معیشتی، دامنه‌ی ناهمگونی‌ در گستره‌ی عظیم فرودستان را وسعت داده بود و آنان را همچون افراد و جماعت‌هایی بیگانه از هم در برابر یکدیگر نشانده بود. پس، جای شگفتی نبود که کارگران برای هویت‌یابی به مصالح بی‌واسطه‌ی در دسترسِ خویش روی آوردند: نه‌فقط افول گفتمان و سیاست چپ جای کافی برای برجسته‌شدن تعلقات مذهبی و قومی و ناسیونالیستی گشوده بود، بلکه دولت‌ها نیز سهم مهمی در این روند داشتند. چرا که دولت‌ها به‌منظور پیشبرد سیاست‌های ماهیتاً تنش‌آفرین نولیبرالی و – توامان – تثبیت جایگاه‌شان در عصر چرخش نولیبرالی، به بازآرایی منابع ایدئولوژیک برای حفظ مشروعیت و توان سیاسیِ خویش نیاز داشتند. رویدادها و تحولات جهانی (سقوط دولت‌های رفاه و حذف سیاست‌های رفاهی، جنگ‌های جدید و عروج اسلام‌گرایی) نیز شکاف‌های از پیش‌موجود در درون جوامع را، که با چسب دولت‌ملت سرهم‌بندی شده بودند، عیان‌تر و فعال‌تر ساختند؛ تا حدی‌که در دهه‌های اخیر فراگیرشدن هویت‌گرایی و سیاست هویت16، هویت‌یابی بر مبنای طبقه و سیاست طبقاتی را به حاشیه رانده است.

با این اوصاف، بحران امروزیِ خویش‌بیگانگی یا واگرایی درونیِ طبقه‌ي کارگر در متن شرایط و سازوکارهای تاریخی‌–جهانی ویژه‌ای شکل گرفت که ملازم شیوه‌ی مسلط انباشت در فاز متاخر سرمایه‌داری‌ یا همانا نولیبرالیسم است. مارک فیشر این مساله را به‌خوبی در عبارت زیر خلاصه می‌کند:

«نئولیبرالیسم تنها کارگران را نابود نکرد، بلکه فعالانه مردم را تشویق کرد خودشان را به عنوان کارگر تلقی نکنند. موفقیت آن هم در تحریک مردم برای ترک این هویت و آگاهی طبقاتی بود.17»

در بندی بعدی، وجه نمونه‌واری از این مساله را وارسی می‌کنیم و مشخصاً به موضوع هویت‌‌یابی بر مبنای انگاره‌ی «طبقه‌ي متوسط» می‌پردازیم.

۵. منابع متناقض هویت‌یابیِ کارگران (نمونه‌ی «طبقه‌ي متوسط»)

به‌لحاظ هستی‌شناسی اقتصادی (مبتنی بر مناسبات بنیادی سرمایه‌داری)، می‌دانیم که در بین دو طبقه‌ي اصلی سرمایه‌دار و کارگر یک طبقه یا لایه‌ی میانی (Mittelschicht) وجود دارد. اما برخلاف داعیه‌‌های حاکمان و مفسران بورژوایی، در دوره‌ی تاریخی حاضر و در اثر پیشروی روند پرولتریزه‌شدن، شمار اعضای این طبقه نسبتاً اندک است. بااین حال، چینش و مفصل‌بندیِ زمینه‌های مادی و ایدئولوژیک در دهه‌های اخیر به‌گونه‌ای بوده است که انبوهی از افرادی که به‌لحاظ جایگاه اقتصادی و هستی اجتماعی‌شان به طبقه‌ی کارگر تعلق دارند، درک دیگری از موقعیت اجتماعی–طبقاتی خویش دارند و خود را به‌عنوان اعضای «طبقه‌ي متوسط» بازشناسی می‌کنند18. وانگهی، گفتمان مسلط بورژوایی، به‌واسطه‌ی رسانه‌ها و سیستم آموزشی و الگوهای مصرف توده‌ای، همواره چنین القاء کرده است که «طبقه‌ی متوسط» بزرگ‌ترین بخش جمعیت جامعه را در بر دارد. حال‌ آن‌که در پسِ صفت «متوسط»، این پنداشت فراگیر ایدئولوژیک نهفته است که وضعیت جمعیت بزرگی از جامعه نه خیلی‌خوب است نه خیلی‌بد، بلکه «حد وسط» یا «معمولی» است؛ انگاره‌ای که نهایتاً بر متعادل‌بودن وضعیت میانگین جامعه (و تلویحا بر نوعی عدالت اجتماعی) دلالت دارد. بدین‌ترتیب، دولت با سازوبرگ‌های ایدئولوژیک‌اش مستقیما «افسانه و افسون طبقه‌ي متوسط» را دامن می‌زند. نتیجه‌ی رواج این انگاره‌ی ایدئولوژیک آن است که بخش قابل‌توجهی از توده‌ی کارگران، به‌واسطه‌ی بازشناسی خویش در جایگاهی غیرواقعی، الگوهای فکری–فرهنگی «طبقه‌ي متوسطی» را درونی‌سازی و تکثیر می‌کنند19. بدین‌ترتیب، در باور مسلط/عمومی، آن طبقه‌ي میانیِ کم‌شمار که اینک با «طبقه‌ی متوسط» یکی انگاشته می‌شود تا سرحد اکثریت جمعیت جامعه متورم می‌شود؛ و به‌تبع آن، واژه‌ی «کارگران» معادلی نظیر اقلیت کارگران صنعتی و یا محرومان مطلق می‌یابد. در سطح مشهودات، جمعیت بزرگی از کارگران، در اثر فهم خویش به‌سان «طبقه‌ی متوسط»، باورها و ارزش‌ها و جهت‌گیری‌های «اجتماعی–فرهنگیِ» کمابیش مشابهی اتخاذ می‌کنند که اغلب دخلی به منافع طبقه‌ي کارگر ندارد و لذا مغایر با منافع واقعی خود آنان است. این پاردوکس را چطور می‌توان توضیح داد؟ آیا با ارجاع به جایگاه اقتصادی توده‌ی وسیع کارگرانی که خود را «طبقه‌ی متوسطی» می‌انگارند (یعنی با ارجاع به تعلق ناگزیر آنان به طبقه‌ي کارگر)، می‌توان گفت «طبقه‌ي متوسط» امری موهوم و غیرواقعی‌ست؟ تصور می‌کنم رجوع به مفهوم لایه‌مندیِ(stratification) واقعیت در «رئالیسم انتقادِیِ» روی باسکار20 و مفهوم لایه‌ي برآیند(emergent) بتواند در گره‌گشایی از این پاردوکس مفید باشد. بر این اساس، پیدایش «طبقه‌ی متوسط» در مناسبات اجتماعی–تاریخی سرمایه‌داری ِمتاخر را می‌توان همچون لایه‌ای برآیند (نوظهور) از دل زمینه‌های مادی و سازوکارهای علیتیِ ازپیش‌موجود توضیح داد. به‌همین ترتیب، حضور مادی «طبقه‌ی متوسط»، با نظر به تأثیرات عینیِ مضمونِ خویش‌آگاهیِ عاملان انسانی در باورها و کنش‌های اجتماعی–سیاسیِ آنان به‌فهم درمی‌آید. بنابراین، وجود و حضور مادی این لایه‌ي برآیند، هرقدر هم مشروط و شکننده باشد، با ارجاع به آن هستی‌شناسی اقتصادی و خاستگاه علیتی‌اش، قابل انکار نیست؛ چون با کارکردهای عینی–اجتماعیِ آن پیوند دارد21. یعنی پدیده‌ی «طبقه‌ي متوسط» صرفاً یک امر موهومِ (غیرواقعی) یا توهم جامعه‌شناسانه نیست که فرضاً بتوان آن را به کژتابی‌های جامعه‌ی سرمایه‌داری، خودفریبی کارگران، یا ترفندهای ایدئولوژیک حاکمان تقلیل داد؛ بلکه مابه‌ازای بیرونیِ تأثیرات درونی این کژتابی‌ها و گسترش اجتماعیِ مستمرِ این‌گونه خودفریبی‌ها و ترفند–پندارهای ایدئولوژیک است؛ و لذا می‌توان آن را همچون مادیت‌یابیِ ایده‌های القایی تلقی کرد.

با این‌همه، تا جایی‌که به منافع طبقاتیِ کارگران و پتانسیل رهایی‌بخش طبقه‌ی کارگر مربوط می‌شود، اسارت کارگران در ایدئولوژی طبقه‌ی متوسطی به‌طرز مهلکی بازدارنده است، چون مقدمه‌ای‌ست برای دگردیسی کارکردهای اجتماعی–سیاسیِ آنان. پس، نفی سیاسی الگوی خویش‌فهمیِ «طبقه‌ي متوسطی»، بی‌‌آن‌که به‌معنای انکار واقعیت اجتماعیِ پدیده‌ی «طبقه‌ي متوسط» باشد22، ناظر بر این حقیقت است که شکل‌گیری خویش‌آگاهی کاذبِ برسازنده‌ی این پدیده (نزد توده‌ی کارگران)، در رازورزی‌های سرمایه‌دارانه‌ ریشه دارد؛ و این‌که این خویش‌آگاهیِ بیگانه‌ساز، با کارکردهای سیاسیِ عمدتا ارتجاعی – در جهت تحکیم منافع طبقه‌ي حاکم – همراه است.

نمونه‌ی «طبقه‌ي متوسط»، ما را با پیچیدگی نظام ایدئولوژیک و کارکردهای بازدارنده‌ی آن روبرو می‌سازد. می‌دانیم «کارکرد [نهایی] ایدئولوژی، مشروعیت‌بخشی به قدرت طبقه‌ي حاکم است» و این‌که «در تحلیل نهایی، اندیشه‌های حاکم بر جامعه، اندیشه‌های طبقه‌ي حاکم هستند». اما اگرچه در موقعیت‌های معمولْ اشکال مشخص تبلور شعور اجتماعی (خصوصا نزد توده‌ی فرودستان) متأثر از صورت‌بندی‌های ایدئولوژیکِِ هژمونیک (برآمده از طبقه‌ي حاکم) هستند، اما ازلی‌سازیِ این پیوند در ساحت اندیشه‌ورزی به‌معنای انکار راه برون‌رفت خواهد بود. درمقابل، پیکارضدسرمایه‌دارانه، که عبور از سرمایه‌داری برای بناکردن نظم بدیل را ممکن می‌داند، مبتنی بر این پیش‌فرض است که می‌توان در جریان مبارزه موقعیت‌هایی را خلق و تقویت کرد که تابعیت شعور فرودستان از ایدئولوژی مسلط را مختل سازند. فرایند دست‌یابی به چنین موقعیت‌هایی را می‌توان پیکارهای ضدهژمونیک نامید. پس، اگر پیشبرد پیکارهای ضدهژمونیک راهکاری عام و ضروری برای ارتقای موقعیت طبقه‌ي کارگر باشد، این پیکار خصوصا در جوامعی نظیر ایران مولفه‌ی ویژه‌ای دارد که همانا پیکار برای معنابخشی یا اعتباربخشی به مفهوم طبقه‌ی کارگر و یا ستیز بر سر هویت‌‌یابیِ طبقاتی کارگران است.

۶) موانع طبقه‌‌شدن کارگران از نمایی نزدیک‌تر

سرمایه‌داری در اشکال پدیداری‌اش بسیار ناهمگون است و پویش تاریخیِ ناموزون‌ آن کماکان ادامه دارد؛ درعین حال، برای حفظ شالوده‌های حیاتی‌اش بسیار منعطف عمل می‌کند: خواه برای گشودن مسیرهای تازه‌ی انباشت، و خواه در مقابله با مقاومت‌های توده‌ی ستمدیدگان (استثمارشوندگان و طردشدگان). سرمایه‌داری در حرکت بی‌وقفه‌اش به‌سمت کالایی‌سازیِ فزاینده‌ی سپهر‌های حیات انسانی و طبیعی، تضادهایش را ژرف‌تر می‌سازد؛ در این مسیر که با پرولتریزه‌شدن جمعیت وسیع‌تری از جوامع همراه است، سرمایه‌داری دامنه‌ی دشمنان بالقوه‌ي خویش را گسترش می‌‌دهد؛ ولی همزمان به‌میانجی دولتْ مدیریت و مهار بحران‌ها و دشمنان‌اش را در دستور کار خود قرار می‌دهد. برای مثال، سرمایه‌داری در همان حال که استثمار و محرومیت و تبعیض و روندهای طرد و دیگری‌سازی را تشدید می‌‌کند، توامان می‌کوشد مسیرهای هویت‌یابی حول محرومیت‌ها و ستم‌هایی که خود به‌آنها دامن زده است را تسخیر کند و آن‌ها را در مقتضیات کلی پویش خویش ادغام کند23. در این عرصه، مهم‌ترین سلاح سرمایه تحمیل نحوه‌ی خویش‌فهمی و درک موقعیتِ تاریخی به ستمدیدگان است، که تأثیرات انکارناپذیری بر چگونگی کنش‌ها و تحرکات آن‌ها دارد. پس، سرمایه‌داری می‌کوشد دشمنان بالقوه‌اش را از درون تسخیر کند تا آن‌ها را به توده‌ای پراکنده، منفعل و بی‌خطر استحاله دهد.

در این میان، افزایش شمار اعتراضات کارگری و معیشتی، به‌رغم زمینه‌ی بالقوه‌ای که برای ارتقای سطح آگاهی طبقاتی کارگران فراهم می‌آورد24، با عواملِ زمینه‌ای و ساختاریِ مخالفی برای تحقق این بالقوگی روبروست. در کنار سرکوب‌های نظام‌مند دولت، منابع متعارض هویت‌یابیِ کارگران در دنیای امروز یکی از این عوامل ساختاری‌ست. نمونه‌ي مهمی از آن را – بار دیگر – درنظر آوریم: اگر ستیز ایدئولوژی‌ها برای کسب (و حفظ) هژمونی را یکی از مشخصه‌‌های اصلی جوامع طبقاتیِ معاصر بدانیم، جامعه‌ی ایران نه‌تنها از این قاعده مستثنا نیست، بلکه خصلت نابرابر این ستیز در جامعه‌ی ما به‌طرز ویژه‌ای برجسته است: طبقه‌ي حاکم نه‌تنها تمامی سازوبرگ‌های دولت را برای ترویج و بدیهی‌نماییِ و بازتولید ایدئولوژی خویش در اختیار دارد، بلکه بسیاری از کارگران در کنار سایر اقشاری که خود را در قالب «طبقه‌ي متوسط» بازشناسی می‌کنند نیز این آموزه‌های ایدئولوژیکِ درونی‌‌شده را داوطلبانه‌ تکثیر و تقویت می‌کنند. پس، در اینجا طبقه‌ی کارگر نه‌فقط با دشمن طبقاتی خویش روبروست، بلکه برخی لایه‌های درونیِ طبقه‌ي کارگر نیز با توهم «تعلق طبقاتیِ» متفاوت، عملاً از اردوگاه دشمن پشتیبانی می‌کنند.

وجه دیگری از پدیده‌ی هویت‌یابیِ متعارض کارگران، برجسته‌شدن تعلقات مذهبی، قومی و ناسیونالیستی بر فراز همبستگی طبقاتی‌ست. مسیر توسعه‌ی سرمایه‌داری در دهه‌های اخیر سازوکارهایی‌ را فعال کرده که نه‌تنها به رشد تکثر و ناهمگونی‌ها در گستره‌ي کارگران انجامیده‌اند، بلکه عمدتا وجوهی خصمانه به این ناهمگونی‌ها داده‌اند که ماحصل آن‌ها رشد مشهود واگرایی درونیِ طبقه‌ی کارگر یا خویش‌بیگانگیِ آن است؛ مشخصا نئولیبرالیسم با برجسته‌سازی فرد و دامن‌زدن به بی‌ثباتی کار و ناامنی‌های زیستی–معیشتی، موج تازه‌ای از رقابت‌های درونی را در میان کارگران برانگیخته و زمینه‌ي «مساعدی» برای طبقه‌زُدایی فراهم کرده است. وانگهی، مهم‌ترین سازوکارهای هویت‌یابی، یعنی مذهب، قومیت و ناسیونالیسم، به‌سهولت با ماهیت قدرت‌مدار و رویکردهای سیال دولت‌ملت‌های مدرن و اقتضائات نوین امپریالیستی مفصل‌بندی می‌شوند؛ ازجمله، در قالب بنیادگرایی دینی و گرایش‌های راسیستی و شووینیستی. {برای مثال، دولت ایران نه‌تنها با دامن‌زدن به گفتار ناسیونالیستی مرکزگرا، تضادهای قومی–ملیتی را دامن می‌زند، بلکه توامان با بسط نظام‌مند مناسک و باورهای شیعه‌گری25 شکاف‌های مذهبی را گسترش می‌دهد. می‌دانیم که دولت با امتزاج ایدئولوژیک این دو فاکتور برگزیده، درصدد پی‌ریزی قالب هویتی مطلوبِ خویش برای تولید انبوه «انسان ایرانی تراز نوین فارس–شیعی» است. اما نکته‌ی حایز اهمیت برای بحث حاضر این است که این سازوکارهای نه‌فقط مسیر هویت‌یابی طبقاتی توده‌‌ی کارگران را مختل می‌سازند، بلکه – به‌واسطه‌ی تقویت و بازتولید نظام تبعیض – بخش‌های مختلف کارگران را در مقابل هم قرار می‌دهند. وانگهی، دولت ازطریق وابسته‌سازی گزینشیِ طیفی از مزدبگیران به حمایت‌ها و امتیازهای تبعیض‌آمیز، که با سنجه‌ی نزدیکیِ کافی به ایدئولوژی و سیاست‌های دولت تراز می‌شود، می‌کوشد دامنه‌ی «فرودستان خودی» را گسترش دهد تا بتواند آن‌ها را همچون سپری دفاعی در برابر بخش‌های وسیع‌تر فرودستان به‌کار گیرد. ناگفته پیداست که این ترفند دولتی هم به‌سهم خود یکی از موانع خویش‌فهمی طبقاتی و همبستگی کارگران است.}

رشد پدیده‌های فوق، در کنار نفوذ انگاره‌های مردسالارانه در میان کارگران (که شکاف جنسیتی را تشدید می‌کند)، امروزه بیش از گذشته به‌سان موانعی جدی برای همبستگی و انسجام درونی طبقه‌ی کارگر – در درون و در میان جوامع – عمل می‌کنند. بنابراین، نادیده‌گرفتن اثرات آن‌ها چیزی شبیه پاک‌کردن صورت‌مساله – به‌جای پذیرشِ چالشِ جستجوی پاسخ – است. وانگهی، این پدیده‌ها به‌ناگاه از آسمان نزول نیافتند، بلکه به‌واسطه‌ی حضور دیرین و فعال و درهم‌تنیده‌ی سازوکارهای ستم، طبقه‌ي کارگر نیز همواره اثرات آن‌ها را در درون خویش حمل کرده است؛ و اینک به‌واسطه‌ی افول تاریخیِ گفتمان چپ و سیاست طبقاتی – در متن برخی تحولات تاریخیِ بومی و جهانی – ، میدان ویژه‌ای برای بروز و تاثیرگذاری آن‌ها فراهم آمده است. بنابراین، مساله بر سر بازشناسی انتقادی سازوکارهای ستم و سپس ارائه‌ی پاسخی موثر برای رویارویی با آنهاست؛ پاسخی که مجاب‌کننده‌تر و همراه‌کننده‌تر از آموزه‌ها و راهکارهایی باشد که سرمایه‌داری عرضه می‌کند. توضیح آن‌که گفتمان‌ها و رویکردهای بورژواییْ سازوکارهای ستم را صرفا از منظر حقوق اقلیت‌ها برجسته می‌سازند و خودِ این سازوکارها را نیز مجزا از یکدیگر و مستقل از کلیت نظم اجتماعیِ سرمایه‌دارانه (و فرآیندهای تاریخیِ زمینه‌ساز) بازنمایی می‌کنند؛ طوری که جهان اجتماعی همچون چهل‌تکه‌ای از تفاوت‌های ازلی، و سپهر ستمدیدگان همچون پهنه‌ی ستیزها و منافع متعارض تصویر می‌شود. درنتیجه، این رویکردها که از مدعای ضرورت بازشناسی جایگاه و حقوق اجتماعی اقلیت‌های تحت‌ستم وجاهت می‌گیرند، در عمل – عمدتا – با تقویت گفتمان‌های هویتیْ بر واگرایی‌های درونی طبقه‌ي کارگر می‌افزایند و لذا نهایتاً درجهت تضعیف اردوگاه ستم‌دیدگان عمل می‌کنند. حال آن‌که درست به‌همین دلیل، قادر نیستند منافع مادی گروه‌های «اقلیتِ» تحت‌ستم را در سایر حوزه‌های چندگانه‌ی ستم (خصوصا استثمار و فلاکت مادی) تأمین کنند.

گفتیم که استمرار و تشدید استثمار و ستم لزوماً به رشد خودآگاهی طبقاتی ستمدیدگان و ارتقای درک انتقادی آنان از کلیت نظام موجود نمی‌انجامد. افزایش شمار اعتراضات کارگری و معیشتی (که پیامد ناگزیر وضعیت فوق است) اگرچه به‌طور بالقوه می‌تواند سطح آگاهی طبقاتی کارگران را ارتقاء دهد، ولی این نتیجه لزوماً به‌خودیِ خود، خصوصا با درنظرگرفتن کارکرد سازوکارهای مخالف، حاصل نمی‌شود. برای مثال، دولت ایران با آگاهی از «خطر» همبستگی طبقاتی کارگران، شیوه‌ای تهاجمی برای رویارویی با اعتراضات ناگزیرِ کارگران در پیش گرفته است: از یک‌سو، در سرکوب هرگونه تلاش‌ معطوف به تشکل‌یابی کارگران و انسجام‌یابی مبارزات‌شان شدت‌عمل ویژه‌ای به‌کار می‌بندد؛ و ازسوی دیگر، – تحت چنین شرایطی – با آسودگی نسبی از عدم تاثیرگذاری اعتراضات پراکنده، می‌کوشد زمین و قواعد مبارزه و سقف پیشروی خواسته‌های اعتراضی را بر کارگران تحمیل کند. در همین راستا، دولت ایران از دیرباز تشدید روزافزون معضلات معیشتی کارگران26 (تا سر حد استیصال) را به سدی در برابر پیشروی مبارزات آنان بدل ساخته است. این «بازی» علی‌الاصول می‌تواند برای دولت (و طبقه‌ي حاکم) هم خطرناک باشد، چون می‌تواند به انفجار اجتماعی بیانجامد (نظیر خیزش‌های ۹۶ و ۹۸)؛ اما دولت با وقوف به کارکرد بازدارندگیِ واگرایی‌های درونیِ ستمدیدگان و نیز با اعتماد به توان و تجربه‌ی سرکوب خویش (در مواجهه با خیزش‌های نامتشکل فرودستان)، با فراغ بال راه تهاجمی خویش را پی‌ می‌گیرد. خصوصا که پیشبرد سیاست‌های اقتصادی دولت درجهت چشم‌انداز عظمت‌طلبیِ جمهوری اسلامی خواه‌ناخواه با گسترش بی‌حساب فلاکت عمومی همراه خواهد بود؛ پس چه‌بهتر که راهی پیش‌دستانه برای مهار تحرکات محتمل طبقه‌ي کارگر اختیار گردد.

۷. به‌سوی بازآرایی سیاست طبقاتی رادیکال

بااین اوصاف، اگر طبقه‌ی کارگر (در وسیع‌ترین معنای آن) همچنان مهم‌ترین نیروی اجتماعیِ بالقوه برای رویارویی با‌ نظم مهلک سرمایه‌داری‌ست، چگونه می‌تواند در شرایط تاریخی–انضمامیِ امروز درجهت بازسازی و بازیابی قدرت خود27 گام بردارد؟ بیایید – نخست – مولفه‌های مهم شرایط تاریخی حاضر را بار دیگر به‌اجمال مرور کنیم: طبقه‌ی کارگر الف) بیش از همیشه متکثر و ناهمگون است؛ ب) در اثر بی‌ثباتی و ناامنی فزآینده‌ی کار و معیشت دستخوش رقابت‌های درونی‌ست؛ ج) توامان در معرض فردگرایی افراطی نولیبرالی و افسون بورژواییِ «طبقه‌ي متوسط» قرار دارد؛ د) از منابع هویت‌یابی متعارضی متأثر است که خویش‌فهمی طبقاتی اعضایش را مختل می‌سازند؛ و در نتیجه: ه) تکثر و ناهمگونیِ درونی‌اش، آشکارا به سوی واگرایی طبقاتی سوق یافته است. در کنار همه‌ی این‌ها، شاید نیازی به یادآوری نباشد که کارگران ایران خواه در فرآیند تشکل‌یابی و خواه در برپایی اعتراضات و اعتصابات‌‌شان (و نیز در پی آنها) با سرکوب‌های مستقیم و نظام‌مند از جانب دولت‌ روبرو هستند. و به‌رغم همه‌ی این‌ها، باز می‌دانیم که جنبش کارگری در چند سال اخیر خیزهای مهمی برای ارتقای مبارزات طبقاتی برداشته است که (خصوصا با نظر به شرایط فوق) دستاوردهای ارزشمندی هستند. با این‌همه، درست بنا به جان‌سختیِ شرایط یادشده، از این دستاوردها تا تدارک نیرویی هم‌سنگ در برابر دشمن طبقاتی راه بسیار طولانی و دشواری در پیش است.

با این مقدمات، اگر بار دیگر پرسش فوق را احضار کنیم (رشد کیفی و کمی مبارزه‌ی طبقاتی کارگران در شرایط انضمامی امروز چگونه امکان‌پذیر است؟) خواهیم دید که با پرسش تاریخیِ سترگی روبرو هستیم، که از قضا سرنوشت آتی جامعه در گرو تدارک و کاربست پاسخ درخوری برای آن است.

تدارک چنین پاسخی پیش از هرچیز مستلزم درک اهمیت تاریخیِ صورت‌مساله و دشواری آن است. لذا تنها با اتکا بر خِرد جمعیْ عرضه‌ی پاسخ درخوری که بتواند دست‌مایه‌ی بازآراییِ مؤثر پیکار طبقاتی کارگران باشد، قابل‌تصور است. آنچه در امتداد مضمون و استدلال‌های این نوشتار می‌توان (مقدمتا و با پذیرش خطراتِ آن) در حاشیه‌ی پرسش فوق گفت آن است که ادامه‌ی ثمربخش مبارزات کارگران مستلزم بازبینی اساسی در استراتژی پیکار طبقاتی‌ست؛ و این‌که این گام توامان می‌باید با تحلیل جامعی از مختصات امروز جامعه‌ی ایران (خصوصا عوامل مؤثر در حیات مادی، باورها و کنش‌های توده‌ی کارگران) در پرتو پیوندهای مشخص آن با سرمایه‌داری جهانی همراه باشد. از آنجا که بازتولید سرمایه‌داری مستلزم گسترش پرولتریزه‌‌ساز‌یِ توده‌هاست، و از آنجا که قوام‌یابی توده‌ی پرولتاریا به‌سان جبهه‌ی واحد ستمدیدگان (حول محور طبقه‌ي کارگر) خطری سترگ برای بازتولید سرمایه‌داری خواهد بود، سرمایه‌داری با دامن‌زدن به تفاوت‌های ناگزیر در توده‌ی فرودستان می‌کوشد از شکل‌گیری این جبهه‌ی واحد در برابر پویش خویش جلوگیری نماید و تحرکات معطوف به چنین سمت‌وسویی را تضغیف و مهار نماید. بر این اساس، هدف اصلی در بازبینی استراتژی باید معطوف به بازسازی و بازیابی قوای پرولتاریا باشد. به‌باور من، نقطه‌ی عزیمتِ نظری برای چنین کاری، بسط مفهومی «طبقه‌ي کارگر» و تلاش برای ارائه‌ی روایتی نو از پیکار طبقاتی (پیکار ضدسرمایه‌دارانه) بر اساس این مفهوم‌سازی‌ست. این مفهوم‌پردازی خود لاجرم مبتنی بر بازشناسی این واقعیت خواهد بود که سرمایه‌داری به‌عنوان یک کلیت خودگستر، اگرچه بر منطق اقتصادی مشخصی (تصاحب ارزش اضافی در فرایند استثمار کارگران) استوار است، اما تنها در هم‌سازی با سایر سازوکارهای ستم و استحاله و ادغام‌ و بازتولید سیالِِ این سازوکارها، قادر به بازتولید کلیت خویش است. در نتیجه، – در این مفهوم‌پردازی از ستم و پیکار طبقاتی– طبقه‌ی کارگر تنها متأثر از استثمار اقتصادی نیست، بلکه دربردارنده‌ی انبوه ناهمگون کسانی‌ست که علاوه‌بر استثمار مستقیم یا غیرمستقیم اقتصادی، درمعرض پاره‌ای از سازوکارهای ستم قرار دارند؛ و در عین‌حال خود اغلب – به‌درجات مختلف – فاعلانِ نهاییِ پاره‌ای دیگر از سازوکارهای ستم هستند.

پرورش و گسترش چنین بینش و گفتاری نه‌فقط بخشی ضروری از پیکار ضدهژمونیک علیه نظامی‌ست که فعالانه از هم‌گراییِ مبارزاتیِ کارگران جلوگیری می‌کند، بلکه ضرورتی‌ست برای رشد آگاهی انتقادی در درون کارگران نسبت به عمل‌کرد مخرب این سازوکارها، و سهمی که بخشا خود در این مسیر دارند28. توده‌ی ناهمگون کارگران تنها با بازشناسی و پذیرش تفاوت‌ها و هویت‌های چندگانه (نظیر زن‌بودن، کارگر بودن، عرب‌بودن، لائیک‌بودن، هم‌جنس‌گرا بودن و غیره) و حساسیت انتقادی نسبت به تبعیض‌های مربوطه می‌توانند از این تفاوت‌ها به‌سمت یک وحدت سیاسی و مبارزاتی گذر کنند و پیکره‌ی وسیع خویش را در هیات یک طبقه‌ی خودآگاه سازمان دهند29. پس، این امر همچنین مستلزم گسترش دامنه‌ی اهداف مشترک به براندازی همه‌ی مناسبات ستم است. با این توضیحات، پیداست که تأکید بر هویت‌یابی طبقاتی، به‌معنای رقابت جایگاه طبقاتی با هویت‌های فردی–جمعیِ چندگانه‌ی کارگران، با هدف نفی و جایگزین‌سازیِ آنها نیست. بلکه به‌معنای ضرورتِ شکل‌گیری بینش و منشی جمعی نزد ستمدیدگان است که فضای کافی برای هم‌نشینی تفاوت‌های برآمده از هویت‌های متنوع آنان را فراهم سازد. به‌بیان دیگر، هویت‌ طبقاتی نه هویتی هم‌ارز با سایر هویت‌های موجود، بلکه چارچوبی عینی برای آشتی‌دادن آن‌ها حول اشتراکات بنیادیِ کارگران است. بنابراین، هویت‌یابی طبقاتی به‌معنای «فراروی» از هر یک هویت‌های محدود درجهت تعریف کلیت تقلیل‌ناپذیر انسان ستمدیده است.

بر این اساس، جذب تفاوت‌ها و چندگانگی‌های هویتیْ گامی ضروری در فرآیند طبقه‌‌شدنِ کارگران است. در این فرآیند، کارگران یکدیگر را به‌سان ستمدیدگانِ یک نظام فراگیرِ مشخصْ (سرمایه‌داری) بازشناسی می‌کنند و قادر می‌شوند این جایگاه بنیادیِ مشترک را بر فرازِ تفاوت‌های درونی خویش قرار دهند؛ در همان‌حال که دامنه‌ی اهداف مبارزاتیِ مشترک‌شان را گسترش می‌دهند. با شکل‌گیری این فرآیند، کارگران به‌تدریج شِمایی از پتانسیل عظیمی که در وحدت سیاسیِ آنان نهفته است را تجربه می‌کنند و به‌پشتوانه‌ی آن، پیکر جمعیِ خود را به‌منزله‌ی سوژه‌ی تغییر رهایی‌بخش گام‌به‌گام می‌آفرینند. اما تا جایی که به خلاصی از بن‌بست جان‌فرسای تاریخیِ موجود (خواه در سطح ایران و خواه سرمایه‌داری جهانی) مربوط است، مهم‌ترین گام عملی برای آغاز یا تقویت فرآیند یادشده، پرورش و گسترش روایت جدیدی از گفتار رهایی‌بخش30 است؛ روایتی که در پاسخ به‌ ضرورت بازآفرینیِ سوژه‌ی جمعی پیکار ضدسرمایه‌دارانه، مفهوم جدید و وسعت‌یافته‌ای از طبقه‌ي کارگر و پیکار طبقاتی را در کانون توجه خویش قرار دهد؛ و ازاین‌طریق، سیاست طبقاتی رادیکال را بر پایه‌ی مختصات و ملزومات امروز بازسازی کند.

این روایت جدید از پیکار طبقاتی (یا سیاست طبقاتی رادیکال) نیازمند اشکال متنوعی از بسیج سیاسی و سازمان‌یابی‌ست، که امکان همراهی و همبستگیِ عملی لایه‌های مختلف طبقه‌ی کارگر را برمبنای درهم‌تنیدگی ساختاری ستم‌ها فراهم سازد؛ چرا که در تحلیل نهایی توده‌ی وسیع کارگران مهم‌ترین قربانیان مجموعه‌ی این ستم‌ها هستند‌. در این معنا، پیکار طبقاتی – بنا به ماهیت‌اش – گستره‌ای فراتر از محیط‌های کار دارد و به‌همین دلیل بازسازی سیاست طبقاتی رادیکال نیازمند آن است که پیکار طبقاتی پیوندی درون‌ماندگار (نه همبستگی صوری و بیرونی) با حنبش‌های اجتماعی بیابد. غلبه بر جدایی تحمیلی و بازدارنده‌ی این ساحت‌های مبارزه، بی‌گمان موجبِ قدرت‌یابی دوجانبه‌ی جنبش‌های اجتماعی و اعتصابات کارگری خواهد بود؛ طوری‌که مبارزات در محیط‌های کار و مبارزات در سطح خیابان‌ها، اشکال متنوع مبارزه‌ای واحد علیه نظم مسلط خواهند بود. دلالت راهبردی مشخص چشم‌انداز فوق، ضرورت خروج از پیله‌ی مبارزات صرفاً اقتصادی‌ست. نظام بورژوایی در سطح گفتمانی و حقوقیْ مبتنی بر جدایی امر سیاسی و امر اقتصادی‌ست؛ اما درست با این هدف که پیوستگی درونی و ساختاریِ این دو حوزه را پنهان سازد. دولت‌ سرمایه‌داری ضمن این‌که عرصه‌‌هاي سیاسی–اجتماعی و فرهنگیِ جامعه را درجهت بازتولید شکل خاصی از نظم اقتصادی (اقتصاد سرمایه‌دارانه) مفصل‌بندی می‌کند، برای حفظ شالوده‌های این نظمْ می‌کوشد تحرکات کارگران را به عرصه‌ی اقتصاد و مطالبات اقتصادی محدود سازد. بنابراین، سیاست‌زُدایی از اعتصابات و اعتراضات کارگری به‌واقع آن‌ها را در برابر قدرت عظیم نظام‌مندی که رویاروی آن‌ها ایستاده است خلع‌سلاح می‌کند31؛ و بیش از همه، به این‌دلیل که موقعیت عینی و اعتراضات مشخص کارگران را از پویش زنده‌ي کلیت جامعه (یا از هستی اجتماعیِ خود آنها) منفک قلمداد کرده، و بدین‌طریق فرصت‌های تخریب موانع طبقه‌شدنِ کارگران را به‌هدر می‌دهد.

به‌خوبی واقفم که سخن‌گفتن از چنین چشم‌اندازی یحتمل برای بسیاری از مخاطبان – خصوصا مخاطبان فعال در جنبش کارگری – طنینی انتزاعی یا بلندپروازانه دارد (حتی ممکن است افاضات کسی که صرفاً دستی از دور بر آتش دارد به‌نظر برسد). اما باور دارم که با پیش‌روی‌های تهاجمی و سیطره‌ی همه‌جانبه‌ی سرمایه‌داری، غلبه بر آن نیازمند قدرت مخالفی‌ست که متناسب با همین موقعیتْ رشد یافته باشد32. شاید درست به‌دلیل اهمیت سرنوشت‌سازِ همین فرآیند رشد درونی (یا پوست‌اندایِ) طبقه‌ی کارگر است که مارکس بر این باور بود که پرولتاریا در فرآیند رهایی خویش ناچار است تمامی جامعه را رها سازد.

* * *

پانویس‌ها:

1 جنبش زاپاتیستی: «برای زندگی – قسمت اول» بیانیه‌ی مشترک بخشی از اروپای از پایین با ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، اول ژانویه‌ی ۲۰۲۱، ترجمه: اندیشه‌ و پیکار.

2 امین حصوری: «از اسطوره‌ی فروپاشی نظام سلطه تا ضرورت مبارزات همبسته – در حاشیه‌ی قیام تشنگان در خوزستان»، کارگاه دیالکتیک، مرداد ۱۴۰۰.

3 به‌ویژه در حوزه‌‌های مسکن و مواد غذایی.

4 سام گیندین: «چرا کارگران به‌پا نمی‌خیزند؟»، ترجمه‌ی هیمن رحیمی و کیوان مهتدی، دموکراسی رادیکال، شهریور ۱۴۰۰.

5 پس جای شگفتی نیست که در غیاب زمینه‌ها و نمودهای مشهود برای تحقق چنین نقش و کارکردی، بخشی از این طیف نسبت به باورهای طبقه‌محورِ (سابق) خویش احساس تناقض و خسران می‌کنند و با هیاهو از سیاست طبقاتی روی می‌گردانند.

6 پری اندرسون: «سرمایه‌داری پس از کمونیسم – چه جایگزینی برای سرمایه‌داری؟» ترجمه‌ی حبیب ساعی، «کنگره‌‌ی بین‌المللی مارکس»، جلد اول، ص. ۱۶۷. اندیشه‌ و پیکار. ۱۳۷۵.

7 «کار اجاره‌ای» معادل فارسی مستقیم (و کمابیش نارسای) واژه‌ی آلمانی Leiharbeit است. این شکل تازه از کار مزدی، که در ایران هم رواج گسترده‌ای یافته است، توسط شرکت‌های «تأمین نیروی انسانی» میانجی‌گری می‌شود.

8 [… تنوع در همه‌ی شئون زندگی – درآمد، شغل، جنسیت، ملیت و اعتقاد – فراوان است. البته بسیاری از این تمایزها در گذشته هم موجود بوده‌اند. با این حال، هسته‌ي جنبش کارگری سنتی نسبتاً یک‌دست بود؛ یعنی اساساً از کارگران یدی تشکیل می‌شد که اکثریت قاطع آنان مرد بودند و در اروپا زندگی می‌کردند. امروز با چیزی مشابه روبرو نیستیم. فاصله‌ی میان یک خیاط کره‌ای، یک روزمزد زامبیایی، یک کارمند بانک لبنانی، یک ماساژدهنده‌ی فیلیپینی، یک منشی ایتالیایی، یک معدن‌چی روسی، و یک کارگر ذوب‌آهن ژاپنی خیلی بیش از آن چیزی‌ست که بین‌الملل دوم و سوم موقتاً توانستند پر کنند. … ]. برگرفته از: پری اندرسون: «سرمایه‌داری پس از کمونیسم – چه جایگزینی برای سرمایه‌داری؟» ترجمه‌ی حبیب ساعی، «کنگره‌‌ی بین‌المللی مارکس»، جلد اول، ص. ۱۶۸. اندیشه‌ و پیکار. ۱۳۷۵.

9 افول تاریخی سازمان‌های چپ و گفتمان طبقاتی رادیکالْ مقارن بود با آشکارشدن روند سقوط دولت‌های به‌اصطلاح کمونیستی و نیز بن‌بست سوسیال‌دموکراسی غربی.

10 استقبال پسامدرنیست‌ها و پساساختارگرایان از بی‌اعتباری مفهوم طبقه‌ی کارگر و سیاست طبقاتی در دنیای امروز، ناشی از بی‌توجهی کلبی‌مسلکانه‌ی آنان به مقوله‌ی هستی‌شناسی و توجه صرف‌شان به فرآیندهای سیال‌ و ظاهرا خودبنیادِ معنابخشی‌ست.

11 این منعطف‌سازی همچنین شامل بازگشت به اشکالی از مناسبات بدوی سرمایه‌دارانه (نظیر برون‌سپاری بخش‌هایی از کار تولیدی به درون خانوارها) و حتی اشکالی از مناسبات پیشاسرمایه‌دارانه (نظیر کار در شرایط نزدیک به بردگی) هم می‌شود.

12 سام گیندین: «چرا کارگران به‌پا نمی‌خیزند؟»، دموکراسی رادیکال، شهریور ۱۴۰۰.

13 فراگیرشدن این انگاره، به‌طرز موحشی یادآور این گفته‌ي مهشور مارگرت تاچر است که: «چیزی به نام جامعه وجود ندارد، فقط مردان و زنان منفرد و خانواده‌های‌شان وجود دارند.»

14 رشد فناوری دیجیتال به‌زودی با این خصلت نوظهور عصر نولیبرالی مفصل‌بندی شد. بدین‌معنا که فقدان جمع‌گرایی و ظرف‌های کنش و تعاملات جمعیْ زمینه‌ی تاریخی مساعدی فراهم ساخت تا فضاهای ارتباطیِ مجازی (شبکه‌های اجتماعی) به یکی از ارکان مصرف توده‌ای بدل شوند. این فضاهای ارتباطیِ مجازی، در کنار همه‌ي خصلت‌ها و پیامدهای‌شان، درنهایت فردمحوری و کنش با مرکزثقل فردیت را تقویت کرده‌اند. نسخه‌ی ظاهراً التیام‌بخش دیگری که همچون مکمل راهکار «حل‌شدن در شبکه‌های مجازی»‌ عمل‌ می‌کند، ایدئولوژی مصرف‌گرایی‌ست که حتی لایه‌هایی از کارگران را نیز (به‌رغم قدرت خرید محدودشان) مسحور و مسخ می‌سازد.

15 این‌گونه مشاهدات دلالت بر آن دارند که شکست جهانی–تاریخی چپْ شکستی همه‌جانبه بود که دامنه‌ی پیامدهای آن بسیار گسترده‌تر از سپهر مستقیم سیاسی بوده است. اساسا همین پیامدهای غیرمستقیم در ساحت گفتمانی–فرهنگی‌ست که بازسازی سیاست بدیل چپ (از جمله سیاست طبقاتی رادیکال) را بسیار دشوار و طاقت‌فرسا ساخته است.

16 تحلیل جامعی از این موضوع – ازجمله – در کتاب زیر قابل دسترسی‌ست:

مانوئل کاستلز: «عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ – جلد دوم: قدرت هویت»، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، طرح نو، ۱۳۸۰.

17 مگان دِی: «کتاب مقدس به روایت مارک فیشر»، ترجمه‌ی امیر ارزانی، تارنمای ویرگول، مهر ۱۴۰۰.

18 کمال خسروی: «افسانه و افسون طبقه‌ی متوسط»، تارنمای نقد، تابستان ۱۳۹۷. (این بند بخشا بر پایه‌ی برداشتی آزاد از مقاله‌ی فوق به‌منظور بسط آن برای مقصود نوشتار حاضر تنظیم شده است).

19 هربرت مارکوزه ضمن به‌پرسش‌گرفتن پتانسیل انقلابی کارگران سفیدپوست در جامعه‌ی آمریکای دهه‌ی ۱۹۶۰ (به‌دلیل وفق‌یابی آنان با نیازها، بینش و رفتار طبقه‌ي متوسط)، تعبیر جالبی به‌کار می‌برد که با بحث حاضر هم‌خوانی دارد: «وقتی کارگر و کارفرمایش از برنامه‌ی تلویزیونی یکسانی لذت می‌برند، … این هم‌نواییْ حاکی از گرایشی عینی به‌سمت برافتادنِ طبقات نیست؛ بلکه حاکی از ابعاد مشارکت توده‌ی فرودستان در نیازها و رضایت‌مندی‌هایی‌ست که درخدمت وضع موجود قرار دارند». نقل‌قول برگرفته از: Alexander Neupertt-Doppler (2021): Organisation – Von Avantgardpartei bis Organizing, p. 203.

20 برای آگاهی فشرده از کلیات فلسفه‌ی علم باسکار رجوع کنید به:

فروغ اسدپور: «رئالیسم انتقادی – دفتر اول»، ویراست دوم: تارنمای فضا و دیالکتیک (ویراست اول: نشریه‌ي آلترناتیو،۱۳۹۰).

روی باسکار: «رئالیسم انتقادی چیست؟»، ترجمه‌ي مانیا بهروزی، کارگاه دیالکتیک، شهریور ۱۳۹۷.

کریستوفر نوریس: «گفت‌وگو با روی باسکار»، ترجمه‌ي مانیا بهروزی، کارگاه دیالکتیک، خرداد ۱۳۹۹.

21 یعنی پدیده‌ی «طبقه‌ي متوسط» صرفاً یک امر موهومِ (غیرواقعی) یا توهم جامعه‌شناسانه نیست که بتوان آن را به خودفریبی کارگران یا ترفندهای ایدئولوژیک حاکمان تقلیل داد؛ بلکه مابه‌ازای بیرونیِ گسترش اجتماعی مستمر و مادیت‌یابی این خودفریبی و پندارهای ایدئولوژیک است.

22 خاطرنشان می‌کنم که تأیید وجود این پدیده‌، به‌معنای تلقی آن به‌سان یک طبقه‌ي اجتماعی (در مفهوم مارکسی) یا یکی‌انگاشتن آن با لایه/طبقه‌ی میانی (Mittelschicht) نیست.

23 سرمایه‌داری نشان داده که به‌سادگی می‌تواند به مذهب، ناسیونالیسم و شووینیسم (و درصورت لزوم، فاشیسم) مسلح گردد؛ حتی در سال‌های اخیر دیده‌ایم که چگونه قادر است بر پایه‌ی حقوق‌بشر لیبرالی، فمینیسمی سازگار با ملزومات حیات نولیبرالی برپا کند؛ همچنان‌که نحله‌ی بی‌خطری از گفتمان زیست‌محیطی (هم‌خوان با «اقتصاد سبز») هم بنا کرده است.

24 تردیدی نیست که گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری، خصوصا با خلق شیوه‌های مبتکرانه‌ی سازمان‌یابی، موجب رشد خودباوری و همبستگی کارگران معترض می‌گردد و با نشان‌دادن حقانیت و امکانات پیکار طبقاتی، به‌سهم خود موانع هویت‌یابی طبقاتیِ گستره‌ی کلی کارگران را به‌چالش می‌گیرد. اما مساله این است که عوامل متعددی در فرآیند هویت‌یابی طبقاتیِ گستره‌ی کلی کارگران دخیل‌اند که تکرار اعتراضات و اعتصابات به‌تنهایی قادر به رفع آن‌ها نیست؛ ضمن این‌که همین موانع، مرزهایی بر گسترش‌یابی دامنه‌ی اعتراضات و تاثیرگذاری‌ بیشتر آن‌ها بر ذهنیت عمومی کارگران تحمیل می‌کنند.

25 بررسی تاریخچه و شیوه‌های مناسک‌سازی دولت برای بسط شیعه‌گری بی‌گمان درس‌آموز خواهد بود. مهم‌ترین نمونه شاید روند چندساله‌ی فربه‌سازیِ تبلیغاتی و زیرساختی راه‌پیمایی اربعین باشد که اینک تا سرحد یکی از مهم‌ترین نمایش‌های شیعه‌گری در سطح داخلی و منطقه‌ای عروج یافته است.

26 معوق‌ماندن چندین ماهه‌ی دستمزدها درکنار افزایش بی‌مهار تورم نمونه‌ی بارزی از آن است. در ادامه‌ی همین روند تهاجمی و افسارگسیخته، حتی گزارش‌های رسمی دولت هم حاکی از آن‌اند که حدود نیمی از جمعیت جامعه به زیر خط فقرمطلق رانده شده‌اند.

27 فاکت‌ها و رویدادهای بسیاری (در سطح داخلی و جهانی) مؤید آن‌اند که به‌موازات نفوذ هرچه‌بیشتر مناسبات سرمایه‌دارانه به حوزه‌های مختلف حیات جوامع، قدرت بالقوه‌ی کارگران برای مختل‌سازی این نظام غیرانسانی هم افزایش یافته است. برای مثال، در پی جهانی‌شدن فزآینده‌ی اقتصاد سرمایه‌داری، شکل‌گیری چرخه‌های جهانی تولید و توزیع موجب شده است تا ابعاد تأثیرات مستقیم اعتصابات محلی در یک شاخه‌ی معین تولید یا توزیع به‌طور چشم‌گیری افزایش یابد. به‌بیان دیگر، سیطره‌ی هرچه‌بیشتر سرمایه‌داری بر حیات بشر (و طبیعت) همزمان آسیب‌پذیریِ آن را نیز افزایش داده است؛ چون این سیطره‌ی افزون‌تر توامان به‌معنای وابستگی بیشترِ سرمایه‌داری به متابعت بیشتر نیروی کار (و طبیعت) است؛ حال آن که برای این هر دو کران‌هایی وجود دارد.

28 از این رو، روایت نو از پیکار طبقاتی – در این زمینه‌ي مشخص – می‌باید درهم‌تنیدگی حوزه‌های ستم و مکانیزم‌های بازتولید آن‌ها در پیوند با بازتولید سرمایه‌داری را برجسته سازد؛ و از منظر تاثیرات‌شان در کلیت حیات ستمدیدگان، زمینه‌ی هم‌سویی و هم‌افزاییِ مبارزات مجزا را فرآهم آورد.

29 به‌بیان مارکس: «پرولتاریا … نمی‌تواند شرایط هستی خود را نفی کند، مگر آن‌که‌ کلیه‌ی شرایط ناانسانیِ جامعه‌ی موجود که در وجود او خلاصه شده است را منتفی کند.»

30 خلق و گسترش موفق این روایت جدید طبعا علاوه بر مفهوم‌پردازی نو، نیازمند زبان‌ و ادبیات جدیدی برای ترسیم و آموزش سازوکارهای درهم‌تنیده‌ی ستم، ماهیت چندوجهی سرمایه‌داری، ضرورت جامع‌بودن پیکار طبقاتی، و چشم‌انداز آزادی و عدالت و برابری‌ست.

31 در جایی مثل ایران، دولت ضمن پاسداری از سلطه‌ي اقتصاد بر حیات جامعه، تاجایی که به سرکوب مقاومت فرودستان مربوط است هیچ تمایزی بین امر سیاسی و امر صنفی–اقتصادی نمی‌گذارد؛ چون واقف است که در متن شرایط متلاطم و درهم‌تنیده‌ی موجود، هرگونه مقاومت جمعی با هر نوع مطالبه‌ای، فی‌نفسه سیاسی‌ و لذا خطرآفرین است. بر پایه‌ی همین منطق، دولت – درعمل – همه‌ی فعالیت‌ها و تحرکات به‌اصطلاح صنفی (یا صرفاً اقتصادی) را سیاسی تلقی کرده و کمابیش همانند فعالیت‌های سیاسی (که به‌رسم معمولْ ضدامنیتی قلمداد می‌شوند) سرکوب و مجازات می‌کند. در چنین شرایطی، همان‌گونه که شواهد متعدد گواهی می‌دهند، پافشاری بر جدایی امر سیاسی و امر صنفی، یا تفکیک مطالبات اقتصادی از مطالبات سیاسی، حتی به‌منزله‌ی یک تاکتیک (برای سهولت بسیج کارگران و کاستن از پیامدهای سرکوب) نیز راه به جایی نمی‌برد؛ جز آنکه درجه‌ی ایزولاسیون اعتراضات و اعتصابات کارگری از کلیت نارضایتی‌های عمومی و جنبش‌های اعتراضی در متن جامعه را افزایش دهد.

32 شاید این ضرب‌المثل آلمانی تعبیر مناسبی برای تن‌دادن به این اجبار باشد: «اگر پیامبر به‌جانب کوه راهی نشود، کوه مجبور است به جانب پیامبر بیاید». Wenn der Prophet nicht zum Berg kommt, dann muss der Berg zum Propheten.

………………………………………….

برگرفته از:«کارگاه دیالکتیک»

درباره‌ی ضعف و قدرت کارگران | امین حصوری

2021-05-04 اسماعیل بخشی، فعال کارگری: واکسیناسیون کارگران، مطالبه اصلی ماست

اسماعیل بخشی، فعال کارگری: واکسیناسیون کارگران، مطالبه اصلی ماست

اسماعیل بخشی، فعال کارگری هفت‌تپه در گفتگوی تفصیلی با امتداد: واکسیناسیون کارگران، مطالبه اصلی ماست/
▪️▪️چرا یک سال است که دادگاه اسدبیگی را به بهانه کار کارشناسی متوقف کرده‌اند؟/
▪️▪️من را به بیلبورد نظام تبدیل کرده بودند/ ما خودمان آخر نفهمیدیم که کارگر مظلوم هستیم یا کارگر ضدنظام!/
▪️▪️بازجوخبرنگاران ۲۰:۳۰ به پرونده بازجویی من قبل از قاضی پرونده و وکیلم دسترسی داشتند/

▪️سخنان اسماعیل بخشی: ما فاصله بسیار زیادی داریم تا همه مطالبات کارگران در ایران برآورده شود. تا زمانی که این مناسبات وجود داشته و درب دنیا بر همین پاشنه سرمایه‌داری بچرخد، اعتراض و مطالبه‌گری کارگری همچنان، وجود خواهد داشت. در متمدن‌ترین کشورها-به ادعای خودشان- در غرب که از رفاه اجتماعی خوبی برخوردار هستند نیز، باز هم در روز کارگر، تجمعات، اعتراضات و کنش‌های اینچنینی صورت گرفته و اتحادیه کارگران و سندیکاها با صدور بیانیه به کاستی‌ها اعتراض می‌کنند. یعنی در همان جوامع هم مطالبه‌گری وجود دارد.

▪️روز جهانی کارگر از نظر حکومت‌ها باید به رسمیت شناخته شود. این روز، متعلق به کسانی است که اقتصاد و چرخه صنعت و تولید یک کشور بر گرده آن‌ها می‌چرخد با همه مطالباتی که دارند و به دست نیاورده‌اند. متاسفانه این روز را تعطیل اعلام نکرده‌ و ما حق هیچ تجمعی را نداریم که درباره مشکلات و مسائل خود گفتگو کنیم. این رویکرد از سمت سیستم بوده که با یک نمایشی و به شکلی آن را بگذرانند.

▪️این حق بر گردن خود کارگران است که این روز را گرامی بدارند. چرا که اساسا نه تنها در ایران که در هیچ کشوری، سیستم‌های سرمایه‌داری روی خوشی به فعالیت‌های کارگری نشان نمی‌دهند. این سیستم‌ها، اصلا نهادگرا نبوده و به نهادهای کارگری، اعتقادی ندارند. بنابراین، خود کارگران باید تلاش کنند تا این روز را گرامی بدارند.

▪️این فعال کارگری در ادامه با اشاره به فاصله کارگران با رسیدن به مطالبات قانونی، یادآور شد: برای رسیدن به پاسخ این مسئله، خیلی راحت می‌توانید به میزان حقوق یک کارگر نگاه کنید. نگاهی به حقوق کارگران انداخته و سبد تعیین شده برای معیشت یک خانوار را مد نظر قرار دهید. بعد سری به بازار بزنید، قیمت کالاها و نیازهای حداقلی و بدیهی را با میزان حقوق یک کارگر مقایسه کنید. از قیمت کالاها به مانند لوازم اساسی زندگی و قیمت مایحتاج روزمره و مسکن گرفته تا هزینه‌های آموزش خانوار را در نظر بگیرید. آن وقت، متوجه خواهید شد که کارگران برای رسیدن به کف استانداردها و نیازهای بدیهی خود چقدر فاصله دارند. بحث کارگر، بحث وطنی و غیروطنی نیست. مناسبات کارگری، یک مقوله جهانی است. اما مشخصا در شرایط ایران فاصله زیادی با رسیدن یک کارگر به حقوق اولیه و بدیهی او وجود دارد.

▪️وی اشاره‌ای هم به ماجرای اعتراض خود به میزان حقوق کارگران و خودسوزی برخی از آن‌ها داشت و افزود: آن کلیپی که منتشر شد و من در آن به میزان حقوق کارگران و مشکلات آن‌ها اعتراض کردم به حوالی سال ۹۶ و ۹۷ برمی‌گردد. میزان حداقل دستمزد کارگران در آن بازه زمانی، بالغ بر یک تا یک میلیون و ۲۰۰هزارتومان بود. چرا همه از هفت‌تپه نام برده و از دیگر کارگران اسم نمی‌برند؟ چرا که کارگران هفت‌تپه، برخی از مسائل را بین خودشان به سنت بدل کرده و متشکل شدند. تا زمانی که شما متشکل نشوید، هیچ کس سراغ شما نخواهد آمد.

▪️حاصل مبارزات و کار تشکیلاتی و جمعی ما، این شد که همان آقایان که در قوه قضائیه، نهادهای امنیتی و مجلس و حتی دولت سرکوب‌مان می‌کردند، در سال ۹۹ برای رزومه کاری‌شان می‌خواستند که با کارگران هفت‌تپه عکس یادگاری بگیرند.

▪️کدام کارگر در ایران واکسینه شده؟

▪️بخشی، تصریح کرد: بخش خصوصی، دستاوردی غیر از نابودی زندگی انسان‌ها به دنبال نداشته است. ببینید! تنها بحث معیشت کارگران نیست، بحث بهداشت روان و سلامت‌ انسان‌ها در این برهه به نابودی کشیده شد. همین حالا در اوج کرونا که کارگران هفت‌تپه در محیط‌های جمعی مشغول به فعالیت هستند، هیچ یک از ملزومات بهداشتی مورد نیاز برای جلوگیری از ابتلا به کرونا، مواد ضدعفونی، لباس و حتی ماسک نیز در اختیار آن‌ها قرار نداده‌اند.

اردوی کار, [03.05.21 14:14]
▪️این فعال کارگری به بحث واکسیناسیون کارگران نیز اشاره کرده و تاکید داشت: یکی از مطالبات اصلی امسال ما در روز جهانی کارگر که همه کارگران ایرانی دارند، بحث سلامت و جان است که هیچ چیز عزیزتر از جان افراد نیست. خط مقدم کارگران ایرانی، پرستاران و کادر درمان هستند که ما از همین جا به آن‌ها درود فرستاده و صدای آن‌ها خواهیم شد. چرا که کسی نیست برای آن‌ها فریاد بزند. ما این عزیزان را هم کارگر می‌دانیم. هنوز کادر درمان ایران به طور کامل واکسینه نشده و حال همین مسئله را به کارگران نیز بسط بدهید. کدام کارگر در ایران واکسینه شده؟ بعد آقایان مدام از حمایت از کارگر سخن گفته و مدعی هستند که تولید نباید هیچ وقت متوقف شود. پس مرگ و میر انسان‌ها چرا هیچ وقت متوقف نمی‌شود؟ اگر بحث حمایت از تولید است، شما مسئولین باید کارگران را واکسینه کنید.

▪️وی در ادامه گفت: درخصوص صحبتی هم که درباره خودسوزی برخی از کارگران شد هم، این مسئله مهم است که بدانیم، بخش خصوصی کاری کرد که کارگر جان به لبش رسید و هیچ چیز برای مبارزه نداشت. ما تنها، چهار مورد خودسوزی نداشته و تعداد زیادی از تهدید به خودسوزی داشتیم که متاسفانه چند مرتبه از آن عملی شد.

▪️صدا و سیما کاملا به یک پادگان تبدیل شده

▪️اسماعیل بخشی در ادامه نیز با انتقاد از نگاه امنیتی به فعالیت‌های کارگری، خاطرنشان کرد: گاهی اوقات ما تصور می‌کنیم که آقایان ما مردم را دشمن می‌دانند. در ریز و درشت مسائل مردم بنای حضور و دخالت دارند که روح و روان مردم را فرسوده کرده است. وقتی کارفرما، حقوق شما را نداده، نباید حق حرف زدن هم داشته باشید؟ در چنین شرایطی هم که متاسفانه، صدا و سیما کاملا به یک پادگان تبدیل و در اختیار این آقایان قرار گرفته است. خیلی راحت، مسائل را تغییر داده و با نمایش‌های امنیتی منتشر می‌کنند. کارگر را بیکار می‌کنند و سوای بحث زندان و مسائل مربوط به دادگاه در هیچ جایی نیز حق کار کردن ندارد. آرزو می‌کنم که هر انسانی در ایران، سر و کارش به بیمارستان و دادگاه باز نشود.

▪️وی افزود: تا اعتراضی آغاز می‌شود، بلافاصله کارگر را با پرونده سازی، مشغول دادگاه می‌کنند. خب! اصلا شما، ما را ساکت کردید، اسماعیل بخشی را یک سال به زندان انداختید، سوال ما این است که مسئله حل شد؟ برای یوسف بهمنی، ابراهیم عباسی و محمد خنیفرها، ده‌ها پرونده درست کردید، کدام مسئله کارگری حل شد؟ آقایان بلافاصله ترمز کارگران پیشرو را با پرونده‌سازی در فضای امنیتی می‌کشند و باقی کارگران هم وقتی می‌بینند که چه بلایی سر یوسف بهمنی، اسماعیل بخشی، محمد خنیفر و دیگران آمده، نسبت به پیگیری مسائل خود دچار چالش می‌شوند. سیستم‌های سرمایه‌داری با هیچ نهاد کارگری موافق نیستند و تمام سیستم و قانون در اختیارشان است.

▪️دادستان شهرستان و استاندار سابق، حتی یک بار علیه کارفرمای هفت‌تپه مصاحبه نکردند

▪️این فعال کارگری ادامه داد: دادستان شهرستان که اسم خودش را مدعی‌العموم گذاشته در این سال‌ها در نزاع بین کارگران و کارفرمای هفت‌تپه در اعتصابات و اعتراضات، حتی یک بار علیه کارفرما اعلام جرم نکرده و در مقابل، نزدیک به ۲۰۰ تا ۳۰۰ پرونده برای کارگران درست کرده است. در این بین چه کسی طلبکار بوده؟ کارگر طلبکار بوده است! استاندار پیشین خوزستان(شریعتی) تا لحظه‌ای که رفت، یک بار علیه کارفرمای هفت‌تپه با وجود همه این اختلاس‌ها مصاحبه نکرد اما تا دلتان بخواهد علیه کارگران مصاحبه کرد. صدا و سیمای استان خوزستان هم که به دستور این آقا، کاملا در اختیار بخش خصوصی قرار گرفت.

▪️بخشی، تصریح کرد: با رویکرد نهادهای امنیتی هم که اصلا جرات نداشتیم درباره بخش خصوصی صحبت کنیم. مدام از جذب سرمایه و سرمایه‌گذاری صحبت می‌کردند. مردم باید بدانند که کارگران هفت تپه با چه رنج و مشقتی موفق شدند تا صدای خود را به آن‌ها برسانند.

▪️بازجوخبرنگاران ۲۰:۳۰ به پرونده بازجویی من قبل از قاضی پرونده و وکیلم دسترسی داشتند
این فعال کارگری، همچنین در ادامه با انتقاد از رویکرد صدا و سیما در مواجهه با مسائل کارگری، خاطرنشان کرد: اگر هرگونه اعتراضی به حاکمیت در کشور رخ داده و نظام با اعتراضاتی مواجه شود، قطعا یکی از اصلی‌ترین دلایل آن صدا و سیما خواهد بود. اصلا مثل آب خوردن دروغ گفته و فضای جامعه را معکوس نمایش می‌دهد. این رسانه، سرمایه‌دار هفت‌تپه را یک ناجی نشان می‌داد که آمده تا این کارخانه را نجات دهد. در حالی که اصلا چنین نبوده و این آقا، هفت تپه را با قدمت نزدیک به ۶ دهه، نابود کرده است.

اردوی کار, [03.05.21 14:14]
▪️وی ادامه داد: شما ببینید در این ۵ سال، چند برنامه برای همین آقا تدارک دیدند؟ با این همه حقوق معوق، وقتی یک برج حقوق برای کارگران واریز می‌شد، فورا این خبر را منتشر می‌کردند که حقوق کارگران هفت‌تپه پرداخت شد. همین آقا در بحبوحه دادگاه خود به شکل نمایشی مدعی شد که برای ۵هزار نفر اشتغالزایی خواهد کرد و ۲۰:۳۰ نیز این ادعا را با آب و تاب به نمایش گذاشت. کسی که از این سو، مدعی است که نیروی مازاد دارد و از آن سو در شوهای نمایشی تلویزیونی خود گفت که این تعداد نیرو را استخدام خواهد کرد. بعد از این، همان کارگران غیرنیشکری را اخراج کردند و سوال این که، صدا و سیما در این مسئله کجا بود؟ این حمایت‌ها غیرطبیعی بوده و مردم را عصبی می‌کنند. بعد می‌پرسند که مردم چرا از صدا و سیما منتفرند.

▪️بخشی، اشاره‌ای هم به اصطلاح بازجوخبرنگاران در صدا و سیما داشت و اظهار کرد: سر همین پرونده خود من، آقایان مدعی هستند که ما خبرنگار معمولی هستیم. بنده یک مورد و متهم امنیتی بودم که این همه سر و صدا کرده بود. پرونده بازجویی من را هنوز قاضی پرونده مطالعه نکرده بود، ضابطین این پرونده را هنوز به بازپرس پرونده هم برای مطالعه نداده بودند، وکیل من حتی یک بار موفق به مطالعه آن نشده بود. سوال اینکه خبرنگاران ۲۰:۳۰ و صدا و سیما چه امتیازی دارند که حتی از قاضی قوه قضائیه هم بالاتر بوده و پرونده من و اعترافات اجباری را در بازداشتگاه مطالعه کنند؟ آیا به خود شما هم به عنوان خبرنگار اجازه می‌دهند که در حین ادامه پرونده بازجویی یک متهم به آن دسترسی داشته باشید؟

▪️این فعال کارگری، همچنین با اشاره به رویکردها و شعارهای دستگاه قضائی در قبال کارگران، خاطرنشان کرد: خیلی‌ها می‌گویند که رئیس جدید دستگاه قضائی متفاوت بوده و با دیگران فرق داشته اما من معتقدم که اینطور نیست. آملی لاریجانی وقتی به مسند ریاست قوه رسید، عنوان کرد که یک ویرانه را تحویل گرفته است. صحبتی که رئیسی نیز مطرح کرد. آقای رئیسی در ویرانه کردن این نهاد چیست؟ به هر حال، شما خودتان در همین قوه، سالیان طولانی معاون اول بوده و مسندهای کلیدی در اختیار داشتید. در آغاز فعالیت هر یک از روئسای دستگاه قضائی، گشایش‌هایی، بخصوص در حیطه بحث زندانیان سیاسی صورت گرفت که البته در ادامه شاهد آن نبودیم.

▪️من را به بیلبورد نظام تبدیل کرده بودند

▪️وی ادامه داد: همین شخص من را به بیلبورد نظام تبدیل کرده بودند، آن جا که برای وجهه‌شان خوب بود، من را کارگر ضد نظام معرفی کرده و می‌کوبیدند و برای مصاحبه علیه من در صف ایستاده بودند، آن جا که دیدند؛ فضای عمومی با من همراه شده، صف کشیده بودند برای مصاحبه در دفاع از من و اسماعیل بخشی را کارگر مظلوم خطاب می‌کردند! ما خودمان آخر نفهمیدیم که کارگر مظلوم هستیم یا کارگر ضدنظام!

▪️چرا یک سال است که دادگاه اسدبیگی، بزرگترین متخلف ارزی ایران را به بهانه کار کارشناسی متوقف کرده‌اند؟

▪️بخشی، یادآور شد: حال که حکم دادگاه هفت تپه، ظاهرا صادر شده، چرا آن را اعلام نمی‌کنند؟ دو تا سه ماه است که حکم دادگاه صادر شده و خبری از اعلام آن نیست. چرا یک سال است که دادگاه اسدبیگی، بزرگترین متخلف ارزی ایران را به بهانه کار کارشناسی متوقف کرده‌اند؟ بنابراین، ما خیلی کاری به این شعارها نداریم.

▪️کارگران نباید به شعار هیچ مسئولی تکیه کنند

▪️این فعال کارگری، خاطرنشان کرد: روزی نبود که ۱۰دقیقه از هر بخش خبری را به رئیسی برای مسئله هفت تپه اختصاص ندهند، نتیجه آن چه شد؟ این همه به ما گفتند که مطالبات خود را قانونی پیگیری کنید. نمایندگان کارگری هفت‌تپه مطالبات کارگران را قانونی پیگیری کردند، چه بلایی بر سر آن‌ها آمد؟ پرونده برای آن‌ها درست شد، اخراج‌شان کردند و اگر کارگران از آن‌ها حمایت نمی‌کردند، چه کسی دست به حمایت از حقوق و مطالبات به حق، قانونی و کاملا صنفی آن‌ها زد؟ از همین قرار هم بوده که معتقدیم؛ کارگران نباید به شعار هیچ مسئولی تکیه کنند.

▪️واکسیناسیون کارگران، مطالبه اصلی ماست

اردوی کار, [03.05.21 14:14]
▪️وی در پایان نیز، تصریح کرد: امسال، بحث واکسیناسیون کارگران، مطالبه اصلی ما است. کادر درمان باید در درجه اول واکسینه شوند و بعد، کارگران باید در اولویت دریافت واکسن قرار بگیرند. کارگران در مکان‌های جمعی فعالیت می‌کنند و دریافت واکسن رایگان، حق آن‌ها است. خواسته اصلی کارگران، خلع ید بخش خصوصی از هفت‌تپه بوده و همچنان بر آن اصرار دارند. روز جهانی کارگر باید به روز جنبش کارگران بدل شود. وقتی شما در رنج و بدبختی باشید، تبریک روز کارگر معنی ندارد. تنها راه به دست آوردن مطالبات به حق، قانونی و صنفی کارگران، همبستگی و اتحاد است. همه کارگران از جنوب و شمال گرفته تا شرق و غرب باید در کنار هم باشند تا به خواسته‎‌های خود برسند. بی‌مرزترین انسان‌ها، کارگران هستند و من روز کارگر را به همه کارگران جهان از زن و مرد و پیر و جوان تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم که این روز بهانه‌ای برای همبستگی، همدلی و تحقق مطالبات به حق کارگران باشد.

@ordoyekar

2021-04-30 مصاحبه مهرآفاق مقیمی از رادیو همبستگی با رحمان کارشناس فعال کارگری در ایران

مصاحبه مهرآفاق مقیمی از رادیو همبستگی با رحمان کارشناس فعال کارگری در ایران

مصاحبه مهرآفاق مقیمی از رادیو همبستگی با رحمان کارشناس فعال کارگری در ایران

مقامات حکومتی در نوروز امسال برداشتن موانع از تولید را مطرح کرده اند، یعنی چی؟ از نظر شما هدف و منظورشان چیست؟
مهم نیست که چه کسی این پیشنهاد را مطرح کرده است. در حقیقت بدون در نظر گرفتن مطرح کننده ی این مسئله و همچنین با در نظر گرفتن مناسبات اقتصادی و اجتماعی که در آن به سر می بریم کلمات به خوبی خود را معنا می کنند. در نظام سرمایه داری برداشتن موانع از تولید اسم شبِ اخراج سازیِ وسیعِ نیروی کار، نادیه گرفتنِ بیمه ی کارگران و کارمندان توسط کارفرما، عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل و دادنِ حق به کارفرما در محاکم اداره ی کار معنا می دهد.

در نظام سرمایه داری برداشتن موانع از تولید اسم شبِ اخراج سازیِ وسیعِ نیروی کار و عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل معنا می دهد

در ضمن باید به این موضوع مهم اشاره کنم که بخشی از کارفرمایان به بهانه ی رکود اقتصادی و بروز بیماری کرونا و تاثیر آن بر تولید یا توزیع کالاها یا تاثیر بر کارهای خدماتی اقدام به کسر حقوق ماهیانه ی پرسنل خود نمودند. این کارفرمایان عموما با پرسنلی سر و کار دارند که از ترس بیکاری در برابر این اجحاف سکوت کرده و رضایت داده ند. حتی در برخی از شرکت ها و مراکز تولیدی یا خدماتی به زور رضایتنامه ای را در همین رابطه از پرسنل اخذ نموده بودند. این فرایند می تواند امسال به صورت وسیع تری اتفاق بیفتد و دولت هم به بهانه ی شرایط ویژه ای بحرانی و بروز بیماری کرونا در کشور و کمک به کارفرمایان این روند را با این شعار تشدید کند.

کارگران حداقل دستمزد را 5/12میلیون تومان اعلام کرده اند عده ای این افزایش را غیر واقعی دانسته و مطرح می کنند این افزایش دستمزد باعث تورم می شود نظر شما چیست؟

این دروغ بزرگ که افزایش دستمزدها باعث بالا رفتن تورم می باشد از قرن نوزدهم و دوره ی گذار سرمایه داری از اقتصاد سیاسی کلاسیک مطرح شده یعنی درست زمانی که سرمایه داری تثبیت شده و برای توجیه عملکرد اش به تئوری ِاقتصاد مبتذل و توجیه گرانه ای رو آورد. این روند در 40 سال اخیر از سوی اقتصاد دانان دست راستی معروف به نئولیبرال به شدت تبلیغ و ترویج شده است . دستمزد به بخشی از سرمایه به نام سرمایه ی متغیر تعلق دارد و کاهش و افزایش آن با تولید ارزش اضافی و در نتیجه سود کارفرما یا مجموعه ای اجتماعی از سرمایه داران مربوط است. در بخش تولید قیمت تمام شده ی کالاها برابر است با سرمایه ثابت (ماشین آلات و دستگاه ها زمین کارخانه و موسسات تولیدی) به اضافه ی سرمایه متغیر به اضافه ی ارزش اضافی یعنی سود سرمایه دار می باشد (C=c+v+s) آن بخش از کالا که ارزش اضافی در آن نهفته شده برای سرمایه دار و کارفرما هیچ هزینه ای نداشته است چرا که ارزش اضافی نتیجه ی هزینه ای است که به کارگر پرداخت نشده و برای سرمایه دار مجانی تمام می شود.

دروغ بزرگی است که افزایش دست مزدها باعث بالا رفتن تورم می باشد

در مورد بخش سرمایه ثابت هم باید گفت تغییر در این بخش تابع بهره وری یا تغییر خط تولید یا تعویض دستگاه ها است که مدت طولانی طول می کشد تا هزینه ای در آن صورت گیرد. اما کوچک ترین بخش قیمت تمام شده یعنی سرمایه متغیر یا مزدها هستند. بنابراین چنان که وانمود می شود قیمت کالاها در اثر تغییر دستمزد نوسان قابل توجهی نمی کنند. سرمایه داری همیشه وانمود کرده که سرمایه ی تخصیص یافته در بخش مزدها کل ارزش کالاها است. طبق آمارها و محاسبات اقتصادیِ امروز در ایران تنها 12 درصد قیمت تمام شده ی کالاها را دستمزد تشکیل می دهد یعنی اگر دستمزدها 100 درصد افزایش پیدا کند قیمت کالاها 12درصد بیشتر می شود . بر همین اساس 39 درصد افزایش دستمزد امسال عملا 68/4 درصد بر روی کالاهای جدیداُ تولید شده تاثیر می گذارد. این در حالی است که می بینیم نرخ تورم در سال 1399 به میزان 4/36 درصد و پیش بینی این نرخ (با خوش بینانه ترین حالت) 22 درصد است. پس می بینیم که نرخ تورم دلایل دیگری دارد. اما در مورد پیشنهاد دستمزد 12500000 تومان حداقل دستمزد بایستی این نکته را یاد آور شوم که فارغ از رابطه ی کارگر با کارفرما و بحث استثمار با توجه به شرایط اقتصادی کنونی و ورشکستگی و توقف کار بسیاری از کارفرمایان کوچک و بخشی از کارفرمایان با کارگاه های بیش از 10 نفر چنین پرداخت دستمزدی عملا از سوی بسیاری از این کارفرمایان عملی نیست و تنها به تسریع روند اخراج نیروی کار در کارگاه های کوچک و کارگران شاغل در مغازه ها و یا حتی برخی از کارخانه ها منجر خواهد شد.

بخشی از کارگران فاقد قرار داد کارگر ی هستند .دستمزد آن ها چگونه محاسبه می شود؟

بخش قابل توجهی از طبقه ی کارگر ایران (کارگران مولد و غیر مولد) در کارگاه های زیر 10 نفر کار می کنند. این کارگاه ها طبق مصوبه ی مجلس ششم (مجلس اصلاحات) از شمول قانون کار خارج شده اند و معیار آن ها توافق بین نیروی کار و کارفرما ذکر شده. در این مورد تنها توانمندی کارگر در مواجه با کارفرما می تواند در بهترین حالت به توافق بر سر دستمزد حداقل اداره کار منجر شود. یعنی کارگر از بقیه ی آیتم ها مانند عیدی سالیانه، سنوات، حق مسکن، حق اولاد، حق اضافه کاری محروم خواهد بود. بخش مهمی از این مراکز کار مثل مغازه ها، نگهبانان ساختمان ها، شاگردان راننده ی حمل و نقل برون شهر، کارگران کارگاه های ریخته گری، تولید کالاهای پلاستیکی، کارگران کارگاه های قطعه دوزی و . . . شامل این بخش هستند که هیچ معیاری برای دستمزد آن وجود ندارد و کارفرما بر اساس سود خود حداقل دستمزد را به این کارگران پرداخت می کند. در مغازه ها این وضعیت بسیار دهشتناک است و در موراد بسیاری دیده شده که در ازای 10 ساعت کار مبلغ 500 یا 600 هزار تومان به کارگر پرداخت می شود. و جالب آن جا است که عموما بازرسین اداره کار هیچ مشکلی برای این کارفرمایان پیش نمی آورند. یا در صورت مراجعه ی کارگر به اداره ی کار تنها به این جمله اکتفا می شود که «از کارفرمایت شکایت کن، البته بعد از این کار مطمئنا اخراج ات می کنند».

بخش قابل توجهی از طبقه ی کارگر ایران (کارگران مولد و غیر مولد) در کارگاه های زیر 10 نفر کار می کنند. کارگاه ها طبق مصوبه ی مجلس ششم (مجلس اصلاحات) از شمول قانون کار خارج شده اند

جنبش کارگری چگونه میتواند بر اوضاعی که زندگی مردم را به نابودی کشانده تاثیر گذار باشد؟
جنبش کارگری جنبش بخش مهمی از مردم اجتماع یعنی مزد بگیران است. خواست های جنبش کارگری خواست و مطالبه ی بخش بزرگی از جامعه است. این جنبش ضامن امنیت مادی و روانی جامعه است.
وقتی خواست های جنبش کارگری یعنی افزایش دستمزد، برقراری بیمه ی تامین اجتماعی برای همه گان، توقف خصوصی سازی و تعدیل نیروی کار، برقراری کار توام با قرار داد، برابری دستمرد کارگران زن با کارگران مرد و تشکیل تشکل های کارگری در همه ی صنوف و رشته ها اجرا شود بخش بزرگی از جامعه از حمله ی وحشیانه ی سرمایه داری به هستی و معیشت شان در امان خواهند بود. سطخ زندگی توده ها بالا خواهد رفت و توده ی مزدبگیر جامعه برخوردای از حق بهداشت،حمل و نقل، آموزش و رفاه با تمام گوشت و پوست و خون اش لمس خواهد کرد و بسیاری از معضلات روحی و روانی جامعه کاهش پیدا خواهد کرد.
این بهبود شرایط کارگران و مزدبگیران در بهبود شرایط اقتصادی لایه های میانی جامعه نیز هم موثر خواهد بود.برای مثال وقتی سطح خرید مزدبگیران افزایش پیدا کند در بخش توزیعی یعنی بازار نیز رونق اتفاق می افتد. به همین دلیل پیروزی مطالبات کارگران و جنبش آن ها در همه ی سطوح جامعه غیر از اردوی سرمایه داران تاثیر گذار است. علاوه بر این جنبش کارگری یک حرکت دموکراتیک است. بدان معنا که جنبشی اعتراضی به وضعیت موجود جامعه است، انتقاد می کند و خواستار دگرگونی شرایط کنونی جامعه است. جنبش کارگری خواستار استقرار تشکل های کارگری در محیط های کار است یعنی خواستار تشکل هایی است که دمکراسی را در جامعه نهادینه می کند. به عبارتی جامعه را از تک صدایی خارج کرده و خواستار شرکت بخش وسیعی از توده ها در تعیین سرنوشت شان است. تجربه ی شوراهای کارگری و کمیته های کارخانه در کشورهای مختلف جهان از جمله ایران و تاثیرات ریشه ای آن ها در این کشورها این ادعا را ثابت می کند.

فعالان جنبش کارگری چگونه می توانند با جنبش های دیگر ارتباط بر قرار کند؟
پیش از هر چیز کسی که به عنوان فعال کارگری شناخته می شود الزاما باید در یکی از رشته های تولیدی یا خدماتی مشغول به کار باشد. فعال کارگری باید از نزدیک با مشکلات طبقه ی کارگر درگیر باشد در یک کلمه جزیی از طبقه ی کارگر (چه کارگر بدنی و چه فکری) باشد. در چند سال اخیر ما شاهد حضور افرادی بودیم که این عنوان را یدک می کشیدند اما در هیچ کدام از شاخه های تولیدی یا خدماتی به عنوان مزدبگیر کار نمی کردند. این افراد عموما مغازه داران و یا از پیمانکاران جز بودند یعنی به خرده بورژوازی جامعه ی ایران تعلق داشتند. اما به دلیل سوابق سیاسی گذشته و تعلق خاطر به جریان چپ ایران (مشخصا عضویت یا هوادرای از احزاب و سازمان های چپ در دهه ی 50 و 60) خود را بخشی از جنبش کارگری می دانسته و می دانند.

جنبش کارگری خواستار استقرار تشکل های کارگری در محیط های کار است یعنی خواستار تشکل هایی است که دمکراسی را در جامعه نهادینه می کند

این درحالی است که برخی از این افراد درک عینی از کار و مبارزات کارگران ندارند به قول رفیق کارگری این افراد حتی قادر به تحلیل یک فیش حقوقی نیستند.
چنین افرادی عموما شناختی از بافت طبقه و ضروریات آن نداشته و با وجود این ناآگاهی دائما در حال راه کار دادن به جنبش هستند. طبیعتا موضع گیری این طیف در مورد دیگر حرکت های اجتماعی چون جنبش زنان، دانشجویی، دهقانی، مدافعین محیط زیست هم چنین ویژگی دارد و عملا هیچ راه حلی را پیش روی این حرکت ها نمی گذارد. اما فعال واقعیِ (و نه تقلبی) جنبش راه کارهایش عملی و واقع بینانه است و جنبش ها را همان طوری که هست با تمام نقاط ضعف و قدرت اش می بیند و ارتباط بین آن ها را عینی تر بررسی و راه کار می دهد. یکی از نقاط قوت جنبش کارگری در دهه ی 80 این بود که با فعالین جنبش دانشجوی در ارتباط قرار گرفت. مثلا در جریان تشکیل شورای همکاری فعالین کارگری در سال 1386 از پیشروان جنبش دانشجویی کمک گرفته شد یا حضور و حمایت دانشجویان مبارز از مبارزه ی کارگران شرکت واحد کاملا پر رنگ بود.

جنبش کارگری در حال حاضر جنبشی صرفا اعتراضی و تدافعی است و بایستی از این شکل خارج شود یعنی به شکل تهاجمی در بیاید. و این ممکن نیست مگر آن که جنبش خود انگیخته به آگاهی مسلح شود

اما این رابطه با جنبش زنان در شهرها و یا جنبش پراکنده ی کشاورزان در روستاها کم رنگ بود. این وضع تا به جایی می رفت که برخی از فعالین کارگری منکر وجود جنبش دهقانی بودند. در حالی که کشاورزان مناطق مختلف در خوزستان و اصفهان بر سر مسئله ی عدم وجود آب کافی برای آبیاری یا شسته شدن سطوح “سازند نمکی” سد گتوند و نابودی زمین های کشاورزی شان در حال اعتراض و تجمع بودند.برخی فعالین، جنبش دفاع از محیط زیست که اعتراض به حمله ی لجام گسیخته ی تولید غیر اصولی، خصوصی سازی شکارگاه ها، آلودگی هوا و مسمومیت کارگران واحدهای صنعتی و مردم شهرها ی بزرگ و در یک کلمه حمله ی سرمایه داری به سلامت جامعه بود را جدی نمی گرفتند. جنبش کارگری بدون ارتباط با دیگر جنبش های اجتماعی قادر به تغییر پایه ای در جامعه نیست. مخصوصا در ایران که همه ی ستم ها و نابسامانی ها پیوندی ارگانیک با هم دارند. رهبران و پیشروان این جنبش در گام اول با شناخت درست از خواست ها و مطالبات بقیه ی بخش های اجتماع بایستی رهبران و پیشروان دیگر جنبش ها را شناسایی و با آن ها ارتباط بر قرار کنند. فعالین کارگری در هر شهری باید حرکت های اجتماعی شهر و منطقه ی خود را بشناسند و به دفاع و پشتیبانی از مبارزات این حرکت ها خیز بردارند. این دومین گامی است که فعالین جنبش کارگری باید بردارند تا با حضور عملی خود در بین فعالان جنبش زنان، پیشروان دانشجویی، کوشنده گان دفاع ازمحیط زیست و کشاورزان معترض و معلمان مبارز به این مبارزات شکلی سراسری بدهند.

کارگران چگونه می توانند به مطالبات خود دست یابند و شرایط مبارزه را ارتقاء ببخشند؟
کارگران ایران از دو نقطه ضعف رنج می برند. اول نا آگاهی از حقوق صنفی شان و دوم عدم همبستگی. این دو معضل به طور سلسله وار بارها و بارها حمله ی سرمایه داری در کشور را با موفقیت همراه کرده است. تا زمانی که نیروی کار اعم از فکری و بدنی ندانند که دارای چه حقوق قانونی و اجتماعی هستند، تا زمانی که از مفاد قانون کار رسمی کشور آگاه نباشد،

کارگران ایران از دو نقطه ضعف رنج می برند. اول نا آگاهی از حقوق صنفی شان و دوم عدم همبستگی

تا زمانی که نفهمند خصوصی سازی چه ضربه ی جبران ناپذیری به کل زندگی شان است، تا زمانی که درک نکنند اخراج برای دیگران نیست و به زودی به سراغ آن ها نیز خواهد آمد، آماج بدترین ضربه ها از سوی سرمایه داران و مناسبات سرمایه داری خواهند بود. متاسفانه ی نیروی کار شاغل در کارگاههای زیر 10 نفر عموما از این مشکل رنج می برند. بسیاری از منشی های مطب پزشکان و دفاتر وکالت و شرکت های خدماتی، کارگران فروشنده در مغازه های لباس فروشی، فست فوودها، کتابفروشی ها و لوازم خانگی، شاگردهای راننده ی ماشین های سنگین، نگهبان های ساختمان ها و . . . . عملا هیچ اطلاعی از قانون کار موجود در کشور ندارند و در نتیجه تن به هر نوع ساعت کار و حقوق و شرایطی می دهند. مشکل این جا است که بخشی از مبارزه ی کارگران و فعالین کارگری مبارزه برای تحقق قانون کار رسمی کشور است. قانونی که عملا هیچ ضمانت اجرایی ندارد.

فعال واقعیِ (و نه تقلبی) جنبش راه کارهایش عملی و واقع بینانه است و جنبش ها را همان طوری که هست با تمام نقاط ضعف و قدرت اش می بیند و ارتباط بین آن ها را عینی تر بررسی و راه کار می دهد

در باب همبستگی ما با دو مشکل عمده در جامعه ی کارگری مواجهیم. ناهماهنگی کارگران وکارکنان در درون محیط کار و ناهماهنگی و عدم همبستگی با کارگران و کارکنان واحدهای دیگر. تجربه نشان داده کارفرمایان همیشه و همه جا از وحدت و همگرایی نیروی کار وحشت دارند و به درستی می دانند که کارگر متحد خطر بزرگی برای بهره کشی و تجاوز به حقوق این طبقه است. یکی از دلالیل عدم همبستگی میان کارگران درک این ضرورت و علت دیگر ترس از کارفرما است. این ترس تنها ترس از اخراج نیست. این ترس یک ترس اجتماعی است که در خلال سال ها استبداد به قدمت 2 تا 3 هزار سال در جان مردم کشور ما ریشه دوانیده است. ضرب المثل هایی از قبیل کلاه خودت را بگیر تا باد نبرد، زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد و . . . انعکاس همین ترس و محافظه کاری و تک روی است. این در حالی است که وقتی حرکتی شروع می شود می بینیم که بخش بزرگی از این ترس می ریزد. به قول یکی از رفقای فعال در بخش کارگران خدماتی: «بابا کارفرما غول و حیوان خون آشام نیست، او هم آدمی است مثل ما. قرار نیست هر چه می گوید اجرا شود.».

در مطالبات کارگری ،مطالبات زنان کارگر کمرنگ یا وجود ندارد چرا؟ همانطور که می دانید طی یک سال 4/3درصد مشارکت زنان در بازار کار کمتر شده است؟

بعد از ستم طبقاتی فرا گیر ترین ستم اجتماعی در ایران ستم جنسی است. طبق آخرین آمارها (از سال 1395 و 96 به این سو) جمعیت ایران چیزی حدود 83 میلیون نفر است که 49 درصد آن را زنان تشکیل می دهند. یعنی چیزی حدود نیمی از جمعیت کشور. این در حالی است که بخش قابل توجهِ شهروندان از بسیاری از حقوق انسانی خود محروم هستند. این موضوع در محیط های کار خود را بیشتر نشان می دهد و در کارگاه های زیر 5 و زیر 10 نفر باز هم بیشتر است.
متاسفانه جنبش زنان در ایران نتوانسته سراسری گردد و موانع بی شماری از جمله موانع قانونی، مذهبی یا شرعی و سنتی در برابرش قرار گرفته اند. اعتراضات زنان ایران عموما فردی و خود انگیخته و مبارزاتشان در محیط کار و زندگی فردی است. مرد سالاری و نگاه سکسوالیته فرهنگ غالب در جامعه و در محیط های کار است.
به همین دلیل اعتراضات زنان در سطح اجتماع و همچنین در محیط های کار کمتر به گوش می رسد.

زن کارگر در محیط کار هم از سوی کارفرما مورد تعدی و استثمار قرار می گیرد و هم از سوی بخش قابل توجهی از همکاران مرد، در خانه حقی برابر یک مرد ندارد، در عرصه های مختلف به خاطر خصوصی ترین علایق اش زیر ذره بین قرار داشته و مورد بازخواست قرار می گیرد

مقاومت زنان با تمامی نیروهای قانونی، مذهبی و سنتی جامعه خفه می شود. زن کارگر در محیط کار هم از سوی کارفرما مورد تعدی و استثمار قرار می گیرد و هم از سوی بخش قابل توجهی از همکاران مرد، در خانه حقی برابر یک مرد ندارد، در عرصه های مختلف به خاطر خصوصی ترین علایق اش زیر ذره بین قرار داشته و مورد بازخواست قرار می گیرد. همه ی این ها در کم رنگ شدن حرکت زنان تاثیر دارد. از سوی دیگر سرمایه داری با فرهنگ مصر ف گرایانه اش که امروز با صفحات تلویزیون و گوشی های همراه ذهن انسان ها (مخصوصا زنان) را بمباران می کند. ماهیت این تبلیغات: عدم حرکت، بی توجهی به حقوق قانونی یا انسانی، بی توجهی و دست کم گرفتن کار و مبارزه ی جمعی در محلات و محیط کار و . . . است. انگار ما با انسانی مسخ شده مواجهیم که با وجود ستم طبقاتی و ستم جنسی دلخوشی های ذهنی و پوشالی دیگری دارد.

یک ارزیابی عینی از جنبش کارگری در حوزه¬های خواستها، اشکال مبارزه، و سطح تشکل چه چیزی را نشان میدهد؟

شاید تا کنون چنین نارضایتی در بین طبقه ی کارگر ایران بی سابقه باشد. کارگران و زحمتکشان ایران در معرض انواع فشارها قرار دارند: گرانی وحشتناک و لجام گسیخته، دستمزد پایین، عدم بر خورداری از بیمه و تامین اجتماعی یا ضعیف بودن خدمات رسانی بیمه و تامین اجتماعی، شرایط نابسامان مسکن، مقاومت و برخورد خشن حکومت در برابر ایجاد تشکل های مستقل کارگری و . . . در چنین شرایطی بدون شک از نظر عینی طبقه کارگر آماده یک انقلاب اجتماعی است اما از نظر ذهنی برای درک چنین انقلابی و شیوه ی انجام آن ناتوان است. شوک درمانی حکومت در دهه ی شصت که بخش مهمی از فعالین وکارگران آگاه را از محیط های کاری درو کرده، نبود یک جنبش تاثیر گذار و کادر ساز، شکست خیز دهه ی 80 جنبش کارگری و عدم درس آموزی از این شکست از سوی فعالین آن دوره دلایلی هستند که طبقه ی کارگر ایران را در یک سردرگمی فکری فرو برده است.

بروز گرایشات تند ناسیونالیستی بین کارگران فارس از یک سو و کارگرانِ کرد، عرب، ترک و بختیاری و بلوچ از سوی دیگر و گرایش به جریانات سلطنت طلب دلیل فقدان تفکر انقلابیِ تاثیر گذار در بین کارگران است

بروز گرایشات تند ناسیونالیستی بین کارگران فارس از یک سو و کارگرانِ کرد، عرب، ترک و بختیاری و بلوچ از سوی دیگر و گرایش به جریانات سلطنت طلب دلیل فقدان تفکر انقلابیِ تاثیر گذار در بین کارگران است. اما این بدان معنا نیست که کار جنبش کارگری تمام است. باز هم تاکید می کنم که دلایل عینی برای بروز انقلابی با رهبری طبقه ی کارگر در ایران پا بر جا است.
این جا است که نقش نیروی پیشرو برجسته می شود. جنبش کارگری در حال حاضر جنبشی صرفا اعتراضی و تدافعی است و بایستی از این شکل خارج شود یعنی به شکل تهاجمی در بیاید. و این ممکن نیست مگر آن که جنبش خود انگیخته به آگاهی مسلح شود .خواست های کارگران طبیعتا در وهله ی اول اقتصادی است اما ماندن آن در چهار چوب اقتصادی نه تنها به قول برخی به اکونومیسم منجر نمی شود بلکه وادار به عقب نشینی می گردد. سطح جنبش با مطرح شدن خوست های سیاسی تناقضی ندارد و بایستی سیاسی گردد.

استراتژی سازمان یابی کارگران چه باید باشد؟ به عبارت دیگر راه دستیابی به سازمان یابی و تشکل کدام است؟
نوعِ سازمان یابی آیه نازل شده نیست. شکل سازمان یابی در هر محیط کار متفاوت است. البته من معتقدم بهترین بدیل برای سازمان کارگری چیزی شبیه شورا است. نمی گویم خود شورا چون شوراهای کارگری خود در زمان و مکان تاریخی خاصی به وجود آمدند. صرف این که در انقلاب فوریه و اکتبر در روسیه یا جنبش کارگری تورین در ایتالیا یا انقلاب 1919 آلمان یا . . . شوراها شکل سازمان یابی رادیکال بودند نباید باعث شود ما شعارهای 100 سال پی را تکرار کنیم.

نوعِ سازمان یابی آیه نازل شده نیست. شکل سازمان یابی در هر محیط کار متفاوت است

فرض کنیم سطح درک و آگاهی یک محیط کار مطالبات صنفی است. سندیکا بهترین شکل از تشکل در این محیط است اما بدیل نهایی نیست. بلکه باید ارتقا پیدا کند و به یک سازمان صنفی و سیاسی تبدل گردد. شرایط در این مورد بسیار مهم است. تجربه ی کمیته های کارخانه در انقلاب 1917 روسیه، سندیکای کارگران فصلی و پروژه ای آبادان در سال های 1357 تا 1359، شوراهای کارگری در انتفاضه 1990 میلادی در عراق نمونه هایی از درک شرایط در یک دوره خاص هستند که به ایجاد تشکل های سیاسی صنفی از نوع رادیکال و تاثیر گذار در بین کارگران و کل سطح جامعه منجر شدند

فرقه¬گرایی در پیوند با جنبش کارگری چگونه خود را متبلور میسازد؟
فرقه ها یا “سکت” ها شکلی قدیمی و تاریخی از سازمان جدا از توده ها است. فرقه هم می تواند شکلی آیینی و مذهبی داشته باشد و هم خود را ماتریالیست بداند. فرقه می تواند هم پرچم منتهی الیه راست را به دست باشد و هم چپ افراطی باشد. آن چه فرقه را از توده جدا می کند راه جدای او از جامعه و شعارهای ناهمگونش و ارجحیت دادن اهداف تشکیلاتی و ایدئولوژیک اش بر منافع جامعه و توده های مردم است.

فرقه می تواند هم پرچم منتهی الیه راست را به دست باشد و هم چپ افراطی باشد. آن چه فرقه را از توده جدا می کند راه جدای او از جامعه و شعارهای ناهمگونش و ارجحیت دادن اهداف تشکیلاتی و ایدئولوژیک اش بر منافع جامعه و توده های مردم است

شعارهای فرقه گرایانه علی الظاهر می تواند مطالبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را داشته باشد اما عملا در جهتی گام برمی دارد که هیچ تاثیری در اجرای این خواستها ندارد. جنبش کارگری در ایران و جهان به انداره ی طول عمر اش با فرقه گرایی درگیر یا همراه بوده است. عموما احزاب و سازمان های سیاسی که سعی داشتند جنبش کارگران را به نفع جریان خود مصادره کنند نماینده ی این گرایش در جنبش بوده اند.فرقه گرایی در جنبش کارگری با قیم مابی و تعین تکلیف برای کارگران توام است. فرقه و رهبران آن نوع تشکل را مشخص می کند. سعی می کند پرچم و شعار خود را در جنبش بالا ببرد . سعی می کند با فعالین کارگری ارتباط گرفته و نوع خاصی از سیاست را به آن ها تلقین کند. به جذب و عضویت فعالان کارگری در حزب و سازمان خود می پردازد و در نهایت وانمود می کند که شعارها، اعتراضات و مطالبات کارگران شعارها و رویکرد و مطالبات مطرح شده از سوی حزب مطلوب آن ها است. اما در نهایت جز کمک به نهادهای امنیتی حکومت برای سرکوب کارگران و ایزوله کردن فعالین کار دیگری نکرده و باعث چند شاخه شدن حرکت کارگران می شود. ما نمونه های بارزی از این دخالت را در دهه ی 80 خورشیدی در جنبش کارگری و دانشجویی داشته ایم.
گرایشهای درون جنبش کارگری چگونه میتوانند با هم همکاری کنند ظرف آن چه باید باشد؟

گرایش های درون جنبش دارای اختلافاتی در سبک کار یا درک شان از نوع شکل با هم هستند. این موضع کاملا طبیعی است. در هر حرکت اجتماعی یا سازمان سیاسی و صنفی جناح بندی و تفاوت درک وجود دارد. این به ماهیت طبقاتی افراد و جریانات بر می گردد. اما این ها نباید باعث شود که در تند پیچ های اجتماعی و سیاسی هر کس راه خود را برود و شعار خود را بدهد. چنین رویکردی خود مصداق سکتاریسم است و تنها به شکست و ظهور جریان قدرتمند بورژوایی منجر خواهد شد. گرایش های درون جنبش باید ماده خام خود را از خود جنبش بگیرند .

خواستها و مطالبات مزدبگیران خود چراغ راهنمایی برای شروع یک کار مشترک است.
گرایش ها بایستی بدانند در عرصه ی کنونی به کرسی نشاندن حرف و تئوری شان جز شکست و عقب نشینی حاصلی نخواهد داشت. جنبش کارگری ایران در شرایط کنونی به یک رهبری جمعی واحد نیاز دارد

خواست ها و مطالبات مزدبگیران خود چراغ راهنمایی برای شروع یک کار مشترک است. خواست های کارگران چون امنیت شغلی، جلوگیری از خصوصی سازی و متوقف ساختن اجرای اصل 44 قانون اساسی برای برون سپاری بخش های دولتی، باز گرداندن بخش های خصوصی شده به بخش های دولتی یا اجتماعی، بالا بردن سطح دستمزد و زیر پوشش قرار دادن همه ی مزدبگیران با کمترین هزینه به زیر چتر بیمه ی اجتماعی، آزادی فعالین جنبش کارگری و معلمین از زندان، واکسیناسیون سریع و مجانی کارگران مخصوصا کارکنانی که در کارگاه های سر بسته کار می کنند از جمله مطالباتی است که می تواند کارِ پایه ی مشترک گرایش ها باشد. گرایش ها بایستی بدانند در عرصه ی کنونی به کرسی نشاندن حرف و تئوری شان جز شکست و عقب نشینی حاصلی نخواهد داشت. جنبش کارگری ایران در شرایط کنونی به یک رهبری جمعی واحد نیاز دارد که خواست اش خواست های ضروری امروزی کارگران و مزدبگیران ایران است.

2021-04-08 پرچم عدالت در دست سرمایه. پیرامون جریان عدالت‌خواهی. مهران جنگلی‌مقدم. منجنیق. فلاخن 183

پرچم عدالت در دست سرمایه. پیرامون جریان عدالت‌خواهی. مهران جنگلی‌مقدم. منجنیق. فلاخن 183

فلاخن صد و هشتاد و سوم را اینجا بخوانید
http://manjanigh.de/wp-content/uploads/2021/04/falakhan183.pdf

پرچم عدالت در دست سرمایه
پیرامون جریان عدالت‌خواهی
مهران جنگلی‌مقدم
183 فالخــن3
در تاریخ ۳ دیماه ٩٩ تجمعی در اعرتاض به مالکیت خصوصی هفتتپه و درخواست خلع ید از بخش خصوصی در مقابل
وزارت دادگسرتی استان تهران برگزار شد. هامن روز خربگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران در پوشش خربی خود از
این تجمع اینطور نوشت:
»جمعی از دانشجویان انقالبی دقایقی پیش با حضور در مقابل وزارت دادگسرتی خواستار خلع ید مالک رشکت کشت و
صنعت نیشکر هفتتپه شدند. تجمعکنندگان در شعارهای خود نسبت به واگذاریها و خصوصیسازی نادرست انتقاد
کردند. این تجمع اعرتاضی با عنوان »فریاد مستضعفان« و به همت دفاتر بسیج دانشجویی در دانشگاههای بزرگ تهران
و با مطالبهی خلع ید مالکان رشکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه برگزار شده است. میالد گودرزی فعال رسانهای،
محمدصادق شهبازی دبیر اسبق جنبش عدالتخواه دانشجویی و جواد نراقی مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران نیز
در این تجمع انتقاداتی را دربارهی روند نادرست خصوصیسازی و عملکرد غلط مسئوالن دولتی در اینباره بیان کرده و
1 »
خواستار خلع ید مالک رشکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه شدند.
اما آنطور که از روزهای پیش از برگزاری تجمع روشن است و آنطور که »کانال مستقل کارگران هفتتپه« در مطلبی در
خصوص »مرزبندی آشکار با طیفهای مختلف رشکتکننده در تجمع ۳ دی« مینویسد: »تجمع بنا به فراخوان کارگران
هفتتپه شکل گرفته و از گروه خاصی دعوت به عمل نیامده بود.« خربگزاری فارس و دیگر خربگزاریهای حکومتی
دربارهی فراخوان اولیهی این تجمع و ترکیب سایر تجمعکنندگان سکوت میکنند. کانال مستقل در اینباره روشن میکند
که: »این تجمع در پی فراخوان کارگران هفتتپه شکلگرفته است و نه میشود گفت فعالین مستقل به تبع عدالتخواهان
به تجمع آمدند و نه برعکس، بلکه هر کدام جداگانه در تجمع حضور پیدا کردند.« با اینحال خربگزاریهای حکومتی که
تنها حضور »دانشجویان انقالبی در حامیت از کارگران هفتتپه« را پوشش دادهاند آشکارا عاملیت کارگران هفتتپه در
1  تجمع دانشجویان انقالبی مقابل وزارت دادگسرتی | درخواست برای خلع ید مالک رشکت نیشکر هفت تپه. خربگزاری فارس.4
پرچم عدالت در دست رسمایه
اعالم فراخوان تجمع و حضور دیگر حامیان هفتتپه را حذف میکنند. حذف عاملیت کارگران تنها به نوع پوشش خربی
این تجمع محدود منیشود. طیف عدالتخواه حکومتی رشکتکننده در این تجمع با رس دادن شعارهایی غیر از آنچه
مورد خواست کارگران در هفتتپه است و با گفنت اللهاکرب تالش میکند صدای کارگران شنیده نشود. بخشی از آنچه در
آن تجمع گذشت از زبان کانال مستقل به این رشح است: »فعالین مستقل شعارها و پالکاردهای رسخرنگ متفاوت با
عدالتخواهان داشتند. بهطوری که عدالتخواهان حین شعار “اصل خصوصیسازی، فرمان بورژوازی” فعالین مستقل،
فریاد اللهاکرب رس میدادند. در مورد شعار “نان، کار، آزادی، ادارهی شورایی” و “مرگ بر ستمگر، درود بر کارگر” نیز وضع
به همین منوال بود. عدالتخواهان متایل بسیاری داشتند که تجمع را به رنگ شعارهای خود دربیاورند که البته با حضور
فعالین کارگری مستقل، بازنشستگان و دانشجویان موفق نشدند. عدالتخواهان حارض در تجمع آشفته شده بودند و به
صورتی عصبانی میگفتند که فعالین مستقل، مخل نقشههایی شدند که آنها در ذهن خود برای تجمع داشتند. حارضین
در تجمع بارها شاهد این بودند که عدالتخواهان هنگام شعار دادن فعالین مستقل تالش کردند تا صدای آنها را رسکوب
کنند. یکی از عدالتخواهان در توییرت خود ضمن تالش برای انگ زدنهای امنیتی در مورد طیفهای غیربسیجی حارض
در تجمع نوشت: “عامل تفرقه ممکن است یک گروه باشد با هدف برهم زدن تجمعات دانشجویی و یا ممکن است یک
2 »
کانال مجازی وابسته باشد که خود را با نام مستقل به مخاطب قالب میکند. باید مراقب این جریانات باشیم…”
ترکیب ناهمگن این تجمع مرکب از کارگران هفتتپه، تعدادی از فعاالن چپ مستقل و جریانی که برجستهترین نام بین
3 »است این پرسشها را به وجود آورد که چه دالیل و زمینههایی موجب آن شد
آن »جنبش عدالتخواه دانشجویی
که جریانی آشکارا حکومتی به اعرتاضات کارگری و فرودستان ورود و به ترتیبی که در گزارش کانال مستقل آمد مدعی
حامیت از آنها شود؟ ادعای حامیت جنبش عدالتخواه دانشجویی از کارگران و فرودستان چه معنای طبقاتی و سیاسیای
دارد؟ سازماندهی اعرتاضات فرودستان و کارگران واجد چه خصلتویژگیهایی است که این امکان را برای مداخلهی
جنبش عدالتخواه دانشجویی فراهم کرده است؟ بروز عارضهای به اسم »گفت ِ وگو« و برگزاری الیو اینستاگرامی برخی
از لیدرهای کارگری هفتتپه با عنارصی از جریانی موسوم به جنبش عدالتخواه دانشجویی که در جایگاهی فرادست و
برخوردار از انواع امتیازات امنیتی، رسانهای و متشکل شدن ایستاده است ناشی از چیست؟
2  هفت نکته در مورد مرزهای آشکار طیفهای حارض در تجمع 3 دیماه. هفتتپه-کانال مستقل کارگران.
3  در رابطه با موضوع این منت، هم از عبارت جریان عدالتخواهی و هم از یکی از تعیینیافتهترین و متشکلترین بخشهای
این جریان یعنی جنبش عدالتخواه دانشجویی استفاده کردهایم و نام بردهایم. نشانهها حاکی از آن است که »عدالتخواهی«
در جمهوری اسالمی به لحاظ دربرگیرندگی نیروها، منشا و اهداف -بهرغم برخی تفاوتها- به گونهای است که میتوان آن را
یک جریان یا طیف نامید. با اینحال هامنطور که گفته شد متشکلترین بخش این جریان یا طیف هامن جنبش عدالتخواه
دانشجویی است که محل اصلی ارجاع ما در این منت است. با اینحال مواردی نیز وجود دارد که ارتباط تشکیالتی با جنبش
عدالتخواه دانشجویی ندارد. در این موارد از عبارت کلی »جریان عدالتخواهی« استفاده کردهایم.5
پرچم عدالت در دست رسمایه
در این منت به برخی از این پرسشها خواهیم پرداخت. اما پیش از هر چیز ابتدا تاملی خواهیم کرد بر روی ماهیت جنبش
عدالتخواه دانشجویی تا بتوانیم از خالل این تامل کارویژه، آثار و نتایج و ربط آن را به مبارزات کارگران و فرودستان
نشان دهیم.
***
برای درک ماهیت »جنبش عدالتخواه دانشجویی« باید به خاستگاه سیاسی-طبقاتی »انقالب اسالمی« بازگشت. قدم
نخست البته نیازمند تفکیکی رضوریست بین انقالب اسالمی و انقالب ۵۷ .از اینرو که انقالب ۵۷ فراتر از گرایش معینی
بود که نطفهی انقالب اسالمی را درون خود حمل میکرد. این تفکیک نه برجسته ساخنت امری هویتی به سود انقالب
۵۷ ،بلکه برجسته ساخنت پدیدهای است که در عین اینکه دهههاست زیر رسکوب سیاسی قرار دارد، همچنان بالقوهگی
ارائهی بدیلی واقعی در مقابل نظام مستقر را دارد. به میان کشاندن پای بدیل واقعی نظام ستم و نابرابریساز مستقر،
البته به موضوع جنبش عدالتخواه دانشجویی ارتباط دارد. از این جهت که این جریان نیز مدعی ارایهی یک بدیل در
برابر دو جناح اصالحطلب و اصولگراست. جریان سومی که معتقد است در چند دههی اخیر انشقاقی بین نظام جمهوری
اسالمی و انقالب اسالمی شکل گرفته است و حاکمیت همچنان این توانایی را دارد که با شکلگیری جریانی عدالتخواه
از درون آن شکاف را برطرف کند. این توانایی از جمله در بازگشت به آرمانهاییست که برخی از مهمرتین چهرههای
جنبش عدالتخواه در عرصهی عمومی معتقدند توسط دو جناح مسلط درون حاکمیت زیر گرفته شده است. شعارهایی
مانند حامیت از محرومان و برقراری حکومت عدل اسالمی. درک ماهیت این شعارها اما بدون در نظر گرفنت شعار دیگر
انقالب اسالمی ممکن نخواهد بود: استقالل و مبارزه با استکبار جهانی. شعاری که با دگردیسی به مفهوم امنیت ملی دو
قرائت کالن را در حوزهی عدالت ِ خواهی درون حاکمیت رقم زده است. قرائتی که معتقد است بدون مبارزه با فساد و
رانت و سایر مظاهر بیعدالتی منیتوان از امنیت ملی پایدار و به طریق اولی مبارزه با استکبار جهانی حرف زد و قرائتی
که باور دارد تا زمانی که ما نتوانیم تهدیدهای آمریکا را در منطقه دفع کنیم امنیت ملی همچنان بر هر گزینهی دیگری
ارجحیت دارد و آرمانهایی مانند حامیت از محرومان را، ولو آنکه از آرمانهای برسازندهی انقالب اسالمی باشد، باید ذیل
پروژه-گفتامن امنیت ملی قرار داد. این دو قرائت چنانچه در ادامه نشان خواهیم داد منشا تفاوت جریان عدالتخواه
از یکسو با جناح اصولگرا و از سوی دیگر منشا اختالفاتی درون جریان عدالتخواهی شده است. نیروی دیگری را هم
میتوان نام برد که هم به عمیقتر شدن شکاف امنیت ملی و عدالتخواهی کمک میرساند و هم در این شکاف زیست 6
پرچم عدالت در دست رسمایه
4
میکند؛ چپ محور مقاومت.
اما این متام داستان نیست. آنچه جنبش عدالتخواه دانشجویی را -به شمولیت پدران فکری و لیدرهای میدانی آن- از
جناحهای رسمی جمهوری اسالمی متامیز میکند، نه فقط رویکرد عدالتخواهانهی آنها بلکه بیش از هر چیز، ناظر به
شعار استقالل و مبارزه با استکبار جهانی و مسئلهی ادغام جمهوری اسالمی در غرب است. از اینرو که این جریان دریافته
بین حامیت از محرومان که نیازمند پروژههای مشخص اقتصادیست و ادغام در رسمایهداری بیناملللی، رابطهی معناداری
وجود دارد و تا زمانی که دستکم از شتاب چنین ادغامی کاسته نشود، حامیت از محرومان عمال ناممکن خواهد بود.
با اینحال تقلیلگرایانه خواهد بود اگر مبارزه با استکبار، استقالل و امنیت ملی نزد جریان عدالتخواهی را به مبارزه با
نئولیربالیسم به عنوان فاز متأخر رشد و جهانگسرتی رسمایهداری فرو بکاهیم. مسئلهی اصلی برای این جریان خود ادغام
در غرب است و نئولیربالیسم به این دلیل که نسخهی توسعهی رسمایهداری جهانی با پیشقراولی بلوک اروپایی-آمریکایی
آن است از سوی این جریان نفی میشود وگرنه اگر چنین روش توسعهای از غرب و نهادهای غربی به عنوان رشط ادغام
توصیه/تحمیل منیشد و مثال به عنوان روشی بومی برای توسعهی رسمایهداری داخلی ابداع میگشت، به دالیل طبقاتی
بعید بود که مخالفتی از سوی این جریان برمیانگیخت و پروژهی حامیت از محرومان با روشهای دیگری مانند خیریه و
امثالهم در پیش گرفته میشد. به اینترتیب میتوان حامیت از محرومان و عدالتخواهی را در جای دقیقاش یعنی ذیل
پروژهی مبارزه با استکبار جهانی نشاند ولو آنکه عنارص مختلف طیف جریان عدالتخواهی با این تفسیر مخالفت کنند.
با این صورتبندی؛ یعنی عدالتخواهی ذیل استکبارستیزی، نقطهی متایز و اختالف اصلی این جریان با دو جناح اصلی
حاکمیت آشکار میشود. خطوط اصلی چنین متایزی با اصالحطلبان از پیش روشن است. اما متایز جریان عدالتخواهی با
اصولگرایان از حیث مبارزه با استکبار جهانی نیاز به توضیح دارد. هستهی بوروکراتیک و رسمی اصولگرایی که با برندهایی
نظیر قالیباف، جلیلی و نهادهایی مانند سپاه و بنیادهایی نظیر بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی منایندگی میشود
با متهیدات نهچندان متفاوتی از اصالحطلبان، ادغام در رسمایهی جهانی را از منظر رضورتهای حکمرانی و پیوند رضوری
با سایر بلوکهای رسمایهداری پذیرفته است. شاید چنین گزارهای با توجه به تنشهای نظامی که سپاه آن را در منطقه
مدیریت میکند و امتیازات بیرقیبی که بنیاد مستضعفان در اقتصاد داخلی از آن بهرهمند است، عجیب به نظر برسد.
ادغام، یک سویهی ایجابی دارد و یک سویهی سلبی و اصولگرایان دوشادوش جناح دیگر حاکمیت هر دو سویهی این
پروژه را پیش میبرند. در خصوص سپاه، که در فهم سیاسی عامه منتسب به جناح اصولگراست، آنچه اهمیت دارد و
کارویژهی اصلی آن بوده پیش بردن »سویههای سلبی ادغام« است. سویهی سلبی بیش از هر چیز متوجه تثبیت و استقرار
4  برای آشنایی با چپ محور مقاومت و رویکرد چپ »آنتیامپ« رجوع کنید به کتاب »انکار خیزش دیماه« نوشتهی امین
حصوری. نوبت اول. اردیبهشت 1398 .منجنیق7
پرچم عدالت در دست رسمایه
نظام سیاسی و ضامنت بقای آن محسوب میشود. هرچند محتوای اصلی فعالیت سپاه و نهادهای امنیتی مولفههایی
مانند استقالل و امنیت ملیاست اما این داللتهای ظاهری، که البته واقعی هم هستند، فینفسه واجد هیچ معنایی
نیستند و جز در خدمت امری دیگر به خودی خود هیچ کارکرد و اهمیتی پیدا منیکنند. آن امر دیگر انکشاف رسمایهداری
در جمهوری اسالمیست که با کدهایی مانند توسعه، پیرشفت، متدنسازی و نظایر آن نامگذاری میشود. انکشاف رسمایه
رضورتها و الزاماتی دارد که برخالف نظر بسیاری از مخالفان جمهوری اسالمی، این رژیم آن را به خوبی درک کرده و
به قدر توازن موجود بین قدرت او و رقبا و رشکایش در مسیر آن حرکت میکند. از جمله این الزامات توسعهی برنامه
نظامی و افزایش نفوذ منطقهایست که سپاه عهده دار آن است. اگر گسست و پیوست جمهوری اسالمی به مناسبات
جهانی رسمایه و تنظیامت و مدیریت آن را هامن چیزی بدانیم که »ادغام« در رسمایهی جهانی میگويند، سپاه دقیقا
یکی از بازیگران اصلی این پروژه است. منتها نه با تصوری که از سپاه بازمنایی میشود مبنی بر مخالفت مطلق سپاه با
ادغام جمهوری اسالمی در رسمایهی جهانی. اگر در یک مدل سادهسازیشده و تقلیلگرا رسمایهی جهانی را به دو بلوک
غربی )آمریکا و اروپا( و رشقی )چین و روسیه( تقسیم کنیم، پروژهی ادغام در بلوک رشقی رسمایهی جهانی در همهی
ابعاد اقتصادی، سیاسی و نظامی صورت پذیرفته است. بنابراین به صورت مشخص بحران ادغام در جمهوری اسالمی نه
با رسمایهی جهانی بلکه تنها با بلوک غرب رسمایهی جهانی است. سپاه به عنوان معرف جناحی از رسمایه در ایران که به
غلط مشهور است به تنش و دعوا با جهان، رشیانهای حیاتیاش به یکی از دو بلوک رسمایهی جهانی وصل است و از
این حیث با »جهان« نه تنها ابدا کاری ندارد، بلکه در خدمت منافع دوسویه با آن قرار گرفته است. به اینترتیب مسئله
تنش و مدیریت تنش با بلوکی از رسمایهی جهانی است که »غرب« نامیده میشود. چنین تنشی هم واقعی است و هم
اینکه به دلیل الزامات انکشاف رسمایه در ایران باید آن را مدیریت کرد. الزم به ترصیح است که وقتی از وجود تنش و
لزوم مدیریت آن میگوییم منظور ما ابدا »تضاد« نیست. مجموعهی روابط سیاسی اقتصادی و امنیتی جمهوری اسالمی،
بهخصوص با کشورهای اروپایی و نیاز آن به کاسنت تنش با آمریکا حکایت از فقدان تضاد دارد.
نکتهی بعد اینکه ادغام در نسبت با جمهوری اسالمی با وجود نیروهای متنوع صاحب نفوذ درون آن، هرگز یک پروژهی
انفعالی نیست. به این معنی که از جهات مختلف جمهوری اسالمی توانایی آن را دارد که رشوط خود را در آن لحاظ
کند. )این گزاره اما به این معنا نیست که جمهوری اسالمی توانایی تنزدن از ادغام را دارد(. بخشی از این رشوط گرفنت
تضمین برای بقای سیاسی است. این هامن بخش سلبی ادغام است که از جمله توسط سپاه در منطقه و نهادهای امنیتی
در داخل، به رشحی که خواهیم گفت، پیش برده میشود. سویهی سلبی با مهیا کردن پیشرشطهای بقا و ثبات سیاسی
در خدمت »سویهی ایجابی ادغام« قرار میگیرد. سویهی ایجابی ادغام ایجاد طبقهای از بورژوازی داخلی و انعطافپذیر 8
پرچم عدالت در دست رسمایه
کردن ساختارهای اقتصادی و سیاسی است برای پیوند خوردن به رسمایهی جهانی. ایجاد طبقهی بورژوای حاکم نیز با
دو میانجی پیش میرود. میانجی اول غارت ثروتهای عمومی مانند منابع طبیعی و غیره است. کاری که از جمله بنیاد
مستضعفان و آستان قدس رضوی و دیگران با انواع زد و بندهای مالی، مالیاتگریزی، زمینخواری و تصاحب و مصادرهی
اموال عمومی از چهار دهه پیش مشغول آنند. اینجا غارت را باید ذیل پروژهی تداوم چرخههای انباشت اولیه دید تا
منطق خودویژهی آن درک شود. با این وجود عوامل برسازندهی بورژوازی بر خالف تحلیل برخی اقتصاددانان چپگرا
مانند مهرداد وهابی، فقط محدود به پروژهی غارت نیست. غارت تنها بخشی از ابزارهای پروسهی انباشت است که
ارگانهای حاکمیتی به صورت ویژه از آن برخوردارند. غارت را نیز میتوان به عنوان جزء دوم سویهی سلبی ادغام مشاهده
کرد یا حلقهی واسطهای بین سویهی سلبی و ایجابی ادغام. اگر غارت انباشتی به شیوهی غیررسمایهدارانه است، عوامل
دیگر برسازندهی طبقهی بورژوای حاکم مستقیام از سازوکارهای رسمایهدارانه ناشی میشود. مشخص ِ ترین این سازوکارها
بهرهکشی از نیروی کار است. قابل تامل آنکه اصلیترین بنیادها و نهادهای غارت مانند بنیاد مستضعفان و آستان قدس
رضوی با صدها مجتمع صنعتی و کارخانه و فروشگاه زنجیرهای و غیره مستقیام از افزایش نرخ استثامر طبقهی کارگر در
همهی سطوح آن -از تولید تا حملونقل و نگهداری و فروش- بهرهمند میشوند.
اگرچه در ظاهر غارت مستقیام ارتباطی با ادغام در رسمایهی جهانی ندارد، اما جز با منطق تاریخی رسمایه و به مثابه
پیشدرآمدی بر ظهور بورژوازی منیتوان آن را تحلیل کرد. از طرف دیگر مطیع ساخنت نیروی کار و افزایش نرخ استثامر
و خلق حوزههای جدید سود و کاالییسازی -رژیم انباشت نئولیربالی- ارتباط مستقیم با ادغام دارد. از این حیث که هم
رسمایهی داخلی را برای ورود به بازارهای جهانی فربه و قرباق میکند و هم از جمله عوامل تحریک رسمایهی جهانی
برای ورود به بازارهای داخلی شمرده میشود. به اینترتیب ما با یک پدیدهی چندوجهی روبروییم. از یکسو مقدمات و
ِ مقومات نظامی بقای نظام سیاسی، از سوی دیگر انواع پروژههای غارت که بورژوازی داخلی نیاز دارد مراحل جنینیاش
را به کمک آن سپری کند و از سوی آخر مناسبات طبقاتیای که در آن تحرک، امنیت و انباشت رسمایه به باالترین حد
ممکن برسد. اینها بسرتهای سیاسی-طبقاتی رشد رسمایهداریایست که صاحبان رسمایه چه در بخش نظامی، چه در
کارکرد غارتگرانهی آن و چه در حوزهی تنظیم مناسبات طبقاتی در آن ایفای نقش میکنند. ادغام در مناسبات جهانی
رسمایه، هم به عنوان پیشرشط انکشاف طبقاتی و هم در مقام یکی از نتایج آن، درون چنین وضعیتی رضوری میشود.
کاری که از سپاه و بنیادهای زيرمجموعهی آن تا ساختار سه قوه و انواع سازمانها و ارگانها در حوزهی سیاست و
اقتصاد و فرهنگ مشغول انجام آنند. تفاوت در نقشهایی که هر کدام از این عوامل بر عهده دارند، در عینحال که این
تفاوتها واقعیاند، پدیدآورندهی دو سویهی ایجابی و سلبی از ادغام اند و در تحلیل نهایی بخشها و اجزای متفاوت 9
پرچم عدالت در دست رسمایه
یک پروسهی واحدند.
با توجه به اینکه ادغام یک گرایش دوطرفه است، علیالقاعده از سوی منایندگان رسمایهی جهانی البته به صورت مرشوط
مورد استقبال قرار میگیرد. باید گفت دعوای سیاسی و نظامی جمهوری اسالمی با آمریکا و ارساییل در منطقه بر رس هیچ
چیزی نیست به جز رشوط ادغام. حضور نظامی جمهوری اسالمی در منطقه، علیرغم هیاهوهای مخالفخوان قدرتهای
غربی، روند الزم و اجتنابناپذیر ادغام متامعیاری محسوب میشود که مورد مطالبهی همهی بلوکهای رسمایهداریست.
نزاع بر رس اقدامات نظامی جمهوری اسالمی در منطقه تنها چانهزنی بر رس حدود و اندازهها و تعیین جایگاه ایران در
پلتفرم رسمایهی جهانی است. قطعا از منظر عقالنیت بورژوازی حاکم هرچه تضمین بقا از استحکام بیشرتی برخوردار
ُربازدهتری در این پلتفرم خواهد داشت. از سوی دیگر آغوش رسمایهی جهانی برای ادغام با
باشد جایگاه باالتر و نقش پ
ورود به فاز متأخر رشد رسمایهداری یعنی نئولیربالیسم در چهار دههی اخیر بیش از گذشته گشوده است. نئولیربالیسم
همزمان بر روی دو فاکتور مهم تاثیر میگذارد. از سویی با خلق حوزههای جدید کاالیی سازی و استخراج بیشرتین نرخ
بهره از نیروی کار، بر توان بورژوازی و رشد این طبقه میافزاید -وسوسه ای بیبدیل که با اسم رمز توسعه راس نظام را
به رصافت تفسیری جدید از اصل ۴۴ قانون اساسی انداخت-، از سوی دیگر با ظهور ابزارهای جدید ارتباطی و انقالب
انفورماتیک و سهولت جابجایی رسمایه راه را برای بهرهمند شدن از این امکانها رو به سایر بلوکهای رسمایه میگشاید.
در دورهی متاخر رشد رسمایهی جهانی، اگر تضمین ِ های امنیتی-نظامی کافی برای بقای یک نظم سیاسی تدارک دیده
نشود، جابهجایی رسمایه میتواند به جابهجایی نیروی مستقر سیاسی گره بخورد. تدارکاتی که نهادهای امنیتی و نظامی
به نام حفظ امنیت ملی -و نه مبارزه با استکبار جهانی- عهدهدار انجام آنند. کل این پروسه توسط دولت رسمایهداری
)دولت در مقام آپاراتوس حکمرانی نه فقط هیات وزرا( در ایران پیش میرود. بنابراین دو سویهی سلبی و ایجابی ادغام
وجود هر دو جناح و گرایشهای نظامی-امنیتی و اقتصادی موجود در آن را الزامی میکند. از سپاه پاسداران و قرارگاه
خاتماالنبیا تا آستان قدس رضوی و سازمان خصوصیسازی و سازمان برنامهوبودجه و اتاق بازرگانی، هم آن نهادها که
پروژههای امنیتی و نظامی را در داخل و منطقه پیش میبرند و هم آن بنیادهایی که منابع عمومی را غارت میکنند و هم
آن ارگانها و سازمانهایی که مسیر افزایش نرخ استثامر از نیروی کار را هموار میسازند، بخشهای گوناگون و در مراحلی
ِ در حال رقابت و نزاع با هم دولت رسمایهداریاند که هرکدام نقشی در پروسهی ادغام بر عهده دارند. از شکلگیری
و قوام بورژوازی به مدد چرخههای غارتگرانه و تکرارشوندهی انباشت اولیه تا تنظیم و کنرتل رابطه بین رسمایهدار و
نیروی کار و ابزارهای تولید بگیرید تا تثبیت بقای نظام سیاسی حاکم. ادغام و مهمرتین خروجی آن تسهیل جابهجایی
رسمایهی جهانی متکی بر چنین ساختارهای اقتصادی و سیاسیای است. فهم اینکه چطور »نئولیربالیسم واقعا موجود« در 10
پرچم عدالت در دست رسمایه
خدمت پروسهی ادغام قرار میگیرد، دشوار نیست. نیروی کار ارزان و مطیع، بازار مقرراتزداییشده و افزایش حوزههای
کاالییشده که معارصترین اشکال آنها درون ساختارهای نئولیربال مهیا میشود، هم به فربه شدن رسمایهی داخلی کمک
میکند و آن را در جایگاه فرادستتری در رویارویی با رسمایهی خارجی قرار میدهد و هم جذابترین بخش بستههای
پیشنهادی و مشوقهای اقتصادی روی میز هر مذاکرهای با غرب است. اینکه وجوه سلبی پروسهی ادغام به چه دلیل بیش
از سه دهه به درازا انجامیده و کامکان چشمانداز مطمئنی را در بر ندارد بحث جداگانهای میطلبد. اما همچنان مسیر
ادغام از هر دو سویهی سلبی و ایجابی آن که نهادهای نظامی و بنیادهای اقتصادی و در تحلیل نهایی دولت رسمایهداری
در جمهوری اسالمی برعهده دارد، میگذرد. به اینترتیب نه تنها »مبارزه با استکبار جهانی« مسئلهی حاکمیت نیست
بلکه نظام تن به یک تغییر پارادایم عقالنی از آن به »امنیت ملی« داده است. باقی هرچه است رتوریک و لفاظی و
شعارهای ایدئولوژیک است که جنبش عدالتخواه زمین منی ِ گذارد و البته حاکمیت هم به فراخور رضورت حفظ بخشی
از نیروهایش و وظایفی که از عهدهی این جریان برمیآید، و البته به تعبیر سعید زیباکالم فقط به شیوهای مناسکی و
آیینی از آن استفاده میکند.
رضورت ادغام بیش از هر چیز ناشی از تطور و تغییر ماهیت طبقاتی جمهوری اسالمی است از یک نیروی خردهبورژوای
سنتی به یک بورژوازی متامعیار و پذیرش الزامات جایگاه طبقاتی جدید که از زایش و نقطهی رشد آن ۴۰ سال میگذرد.
جمهوری اسالمی مانند و بیش از هر نظام رسمایهداری دیگری درگیر بحرانهای این شیوهی تولید اجتامعی است.
نظامیگری در منطقه، رویکرد امنیتی در داخل و پیش بردن پروژههای نئولیربالی پاسخهای توامان به بحران رسمایه در
ایران است. اگر در برخی ماملک بحرانهای ناشی از رکود رسمایه با توجه به زیرساخت ِ های اجتامعی، به وقوع تدریجی
نتایج و عوارض بحران میانجامد، در ایران به سبب امتناع تاریخی رسمایهی صنعتی و زیرساختهای اجتامعی متناسب
با آن، بحرانهای رسمایه نتایجی عمیقتری پدید میآورد. جریان عدالتخواهی گرچه مسئلهاش تاخنت بر نتایج این
بحرانهاست اما به دلیل ریشههای ایدئولوژیک طبقاتی قادر نیست وضعیت را با متام اجزا و نتایجاش ببیند و تحلیل
5 به همین دلیل بیش از هر چیز شبیه آدمیست که میخواهد با بیلچه مسیر
کند و به نیرویی علیه آن تبدیل شود.
حرکت سیل را تغییر دهد. هیچ نیرویی قادر نخواهد بود جلوی تکامل رضوری طبقاتی جمهوری اسالمی بایستد. نتیجهی
5  به این اظهارات سعید زیباکالم در سخرنانیای به اسم »انقالب در حال انحالل« به عنوان اعرتافی به ناتوانی در شناخت
وضعیت با متام اجزا و نتایجش و انجام دادن کاری علیه آن میتوان اشاره کرد: »در عموم تشکلهای رسارس کشور، چه آن عزیزان
من تحت نام جنبش عدالتخواه، چه غیر اونها در تشکلهای بسیج و جامعهی اسالمی و مستقلها، هیچ تلقی و برنامه و فکری
راجع به اینکه به بیتاملال وقتی تعدی و تجاوز میشود باید چه کار کنیم، هیچچیز وجود ندارد. پایکارترین، صدیقترین و
متعهدترین که میشود جنبش عدالتخواه، که عزیزان و برادران و خواهران من هستند، اما ]نزد آنها هم[ هیچ برنامهای وجود
ندارد.« به نقل از کانال تلگرامی سعید زیباکالم.11
پرچم عدالت در دست رسمایه
قهری چنین مقاومتی تبدیل شدن به یک جریان ارتجاعیست که خواهان برقراری مناسبات قدیم است. این تازه وضعیت
جنبش عدالتخواهی است که مقصد بازگشت اش آرمانهای انقالب اسالمی در سال ۵۷ است وگرنه ارتجاعیتر از اینها
هم هستند که با نفی هر امر مدرنی خواهان بازگشت به صدر اسالماند. ارادهی معطوف به این بازگشت واضح است که
حاوی هیچ نتیجهی واقعیای نخواهد بود و بیش از مقاومت کوری در برابر واقعیت، افتخاری نصیب فعاالن آن نخواهد
کرد. جنبش عدالتخواهی تقریر نوستالژیزدهی این مقاومت کور است توسط آخرین بازماندگان خردهبورژوازی سنتی
که کاری منیکنند جز حاشیهنویسی بر آرمانهایی که از ابتدا نیز تسهیلگر ظهور بورژوازی جدید بودند.
***
6 یک سال پیش از
در سال ۱۳۸۱ رهرب جمهوری اسالمی به دومین هامیش رسارسی جنبش دانشجویی نامهای میفرستد.
آن در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۰ پیامی هشتمادهای از سوی خامنهای خطاب به رسان سه قوه در خصوص برخورد با
مفاسد اقتصادی نوشته شده بود. تالش برای مبارزه با مفاسد اقتصادیای که از »دنیاطلبی و کمتقوایی« مسئوالن نظام
ناشی میشد، دستکم به سالهای اولیهی بعد از پایان جنگ هشت ساله بازمیگشت. در ابتدای دههی ۷۰ حشمتالله
طربزدی در نرشیهی پیام دانشجو و مهدی نصیری در نرشیهی صبح از حزباللهیهایی بودند که از منظر دفاع از ارزشهای
انقالب اسالمی برخی مفاسد اقتصادی را افشا میکردند. به اين لیست میتوان افراد و جریاناتی که با نرشیاتی مانند
شلمچه، یالثاراتالحسین و جبهه معرفی میشدند را افزود که مقارن با برآمدن اصالحات، متناسب با نوع مواضعشان در
خصوص مسائل فرهنگی، از نظر سیاسی مخالف هرگونه مذاکره با آمریکا و به لحاظ اقتصادی انزواگرا بودند. احتامال به
استثنای برخی، از جمله طربزدی که با آغاز دهه ّ ی هشتاد به مسیر دیگری رفت، این نرشیات همگی معرف دستهجات
و گروههای مرتبط با نهادهای امنیتی بودند که کارشان حمله به سخرنانیها و کتابفروشیها، سینامها و دفاتر نرشیات
7 در سالهای بعدتر با خوابیدن باد اصالحات و ضعیف شدن صداهای مخالف در
و کتک زدن دانشجویان معرتض بود.
6  پیام به دومین هامیش رسارسی جنبش دانشجویی.6 آبان 1381.
7  در کنار حمالتی که گروههای فشار به سخرنانیها و تجمعات میکردند و بسیاری از آنها در مطبوعات منعکس میشد،
یکی از معنادارترین این حمالت از حیث رابطهای که با عدالتخواهی و مبارزه با فساد پیدا میکند و با سکوت اجباری نرشیات
مواجه شد، حمله حسین اللهکرم و دار و دستهی حزباللهیهای زیر فرمان او در سال ۱۳۸۲ به تحصن محمدمهدی دوزدوزانی
و دهها نفر از افرسان ارشد سپاه در ستاد مشرتک سپاه بود. دوزدوزانی چند ماه پیش از این تحصن فاش کرده بود که فقط در
نیروی زمینی سپاه ۱۴۷ رشکت اقتصادی وجود دارد که هدفشان کسب درآمدهای نامرشوع برای نهادهای موازی سپاه و حوزهی
منایندگی ولی فقیه در سپاه است. دوزدوزانی به همراه دهها افرس باالرتبه و میانرتبهی سپاه در دیماه هامن سال در زندان
حشمتیهی تهران اعدام شد.12
پرچم عدالت در دست رسمایه
مطبوعات و غیره، گروههای فشار کارکرد پیشینشان را از دست دادند اما منطق تداوم حاکمیت به خصوص در دانشگاهها
و فضاهای عمومی که مستعد بروز نارضایتیهای سازمانیافته بود، نیازمند انسجام و نظم بخشیدن به گفتار حاکم بر این
گروهها و احیای آن توسط نسل جدیدی از حزباللهیهای دانشجو و طلبه بود تا بخشی از بدنهی اجتامعی حکومت
آنچنان که از سوی برخی جنبش نخبگان نامیده میشود، بیش از هر چیز در تقابل با هر جنبشی از پایین همچنان
عرصهی عمومی را اشغال کند. این نکته نیز محل تامل است که در آن مقطع تشکلهای نزدیک به اصالحطلبان مانند
دفرت تحکیم وحدت همچنان در دانشگاهها فعالیت داشت. در عینحال آثار و نتایج نابرابریساز سیاستهای تعدیل
ِ اقتصادی دولتهای رفسنجانی و خامتی در حال آشکار شدن بود و نیروهای سازمانیافتهی وابسته به حاکمیت توانایی
آن را نداشتند -کام اینکه آن نیروها امروز هم این توانایی را ندارند- که این نتایج را ولو در حوزهی بازمنایی یا در جهت
کاسنت از تبعات فسادآور انکشاف طبقاتی جمهوری اسالمی، که از جمله در محدودسازی آزادیهای سیاسی آشکار میشد،
رفع اثر کنند. به ِ طوری که بیم آن همواره بود که هژمونی گفتار لیربالی تشکلهای وابسته به اصالحطلبان، که تنها بر روی
بخشی از عوارض آن انکشاف طبقاتی یعنی فقدان توسعه ِ ی سیاسی الزم استوار بود، بتواند مازاد نارضایتیها را دستکم
در دانشگاه به خود جذب کند. بنابراین نیاز بود که فراتر از بسیج دانشجویی و نهاد منایندگی ولی فقیه در دانشگاهها
و دیگر تشکلهای مشابه، گفتاری انسجامبخش تولید شود که مدعی بدیل وضعیت موجود از درون حاکمیت باشد.
نامهی خامنهای به هامیش رسارسی جنبش دانشجویی را در چنین بسرتی باید خواند. خامنهای در این نامه خطاب به
»دانشجویان متعهد و آگاه« رسآغاز فهرست بلند مسائل کشور را مسئلهی عدالت مینامد. به دلیل اهمیت فینفسهی
عدالت در مقابل مطالبهی آزادی، که توسط اصالحطلبان منایندگی میشد، نبود که مسئلهی عدالت رسآغاز فهرست مسائل
کشور معرفی میشد. بلکه الزم بود تا نوعی توازن گفتامنی درون حاکمیت برقرار شود. خامنهای با اعالم اینکه »مسابقهی
رفاه میان مسؤوالن، بیاعتنایی به گسرتش شکاف طبقاتی در ذهن و عمل برنامهریزان، ثروتهای رسبرآورده در دستانی
که تا چندی پیش تهی بودند، هزینه کردن اموال عمومی در اقدامهای بدون اولویت، و به طریق اولی در کارهای رصفا
ترشیفاتی، میدان دادن به عنارصی که زرنگی و پررویی آنان همهی گلوگاههای اقتصادی را به روی آنان میگشاید، و
خالصه پدیدهی بسیار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کسانی که آمادگی دارند آن را هزینهی کسب قدرت سیاسی
کنند«، از جوانان معتقد به عدل اسالمی میخواهد که از دولت و مجلس و دستگاه قضایی عملکرد قاطعانه برای ریشهکن
کردن این فسادها را مطالبه کنند.
این نامه پشتوانهی سیاسی انسجام نیروهای پراکندهای بود که مطالبهی حفظ ارزشهای انقالب اسالمی و ذیل آن مبارزه
با فساد اقتصادی را داشتند. دو سال بعد از این نامه، در سال ۸۳ جنبش عدالتخواه دانشجويی با صدور بيانيهای 13
پرچم عدالت در دست رسمایه
خصلتها و خطوط برخی تحوالت بعدیاش را کم و بیش آشکار میکند. خط سیری که به دلیل تغییرات ماهوی جمهوری
اسالمی نسبت به آنچه که در سال ۵۷ مدعیاش بود و تناقضهای بنیادینی که به هر نیروی مدافعاش تحمیل میکند،
8 از جمله این ویژگیها، فاصلهگیری از هر دو جناح رسمی کشور بود. مرزبندی
حاوی تنشهای درونی قابل توجه است.
با اصالحطلبان که نزد بنیانگذاران جنبش عدالتخواه رویهای مرسوم و پایهای بود آنها را به اصولگرایان نزدیک میساخت.
اما آنچه آنها را همچنان از جریان اصولگرایی متامیز میکرد در برخی تفاوتهای گفتامنی، رویکرد افشاگرانه و تالش
برای احیای ایدهی عدالتخواهی انقالب اسالمی بود. ایدهای به تاریخ سپردهشده که از روز نخست به دلیل خاستگاه
طبقاتی مبتنی بر خردهبورژوازی سنتی -پدیدهای که دهههاست موضوعیت طبقاتی و سیاسی ندارد- دولت مستعجل
بود. بيانيهی سال ۸۳ جنبش عدالتخواه دانشجویی با اعالم اینکه پروندههای دو جناح رسشناس كشور از منونههای
»هزينه كردن اموال عمومی در کارهای بدون اولويت يا رصفاً ترشيفاتی« پر است، همزمان از وزارت علوم دولت خامتی
در کنار نهاد منایندگی ولی فقیه در دانشگاهها و »رسانههای وابسته به نهادهای منسوب به رهربی برای تحقق وظيفهای
كه رهربی بر دوش دانشجويان آگاه و دلسوز گذاشته است«، انتقاد میکند. انتقاد و فاصلهگذاری با جناح اصولگرا در
سالهای بعد تبدیل به رویهای جدیتر در جنبش عدالتخواه دانشجویی میشود. به عنوان مثال میتوان به سخرنانی
سعید زیباکالم به اسم »انقالب در حال انحالل« که در سال ١٣٩۵ به میزبانی بسیج دانشکدهی علوم اجتامعی دانشگاه
تهران انجام شد، اشاره کرد. سعید زیباکالم در این سخرنانی رصاحتا میگوید: »اصولگرایان را باید بیرون از انقالب دید.«
او در این سخرنانی از جریان نقابداری سخن میگوید که در هیئتحاکمه نفوذ کردهاند و با اشاره به اینکه ویژهخواری
مرشوعیت انقالب را نشانه رفته و حقوقهای نجومی فقط مختص به دولت نیست و برای هر دو جناح است، از جبههی
گسرتدهی کسانی که در حال تعدی و تجاوز به بیتاملال هستند انتقاد میکند.
در کنار تالش برای احیای ایدهی عدالتخواهی انقالب اسالمی، مهمترین متایز مشخص این جنبش با جناح اصولگرا
تالش برای فراروی از دوگانهی عدالت و معنویت )و در برخی صورتبندیها دوگانهی عدالت و والیت( است. هرچند
در سالهای منتهی به انقالب ۵۷ و یکی دو سال بعد از آن خمینی و هواداران او با رویکردی پوپولیستی از محرومان،
مستضعفان و کوخنشینان صحبت کردند اما تفسیر ظاهرا جدیدی که علی خامنهای از کلمهی مستضعف به دست داد
در واقع تفسیر جدیدی نبود. در واقع همین مضمون را شخص خامنهای در تابستان ۱۳۵9 در سخرنانیای برای تفسیر
خطبهی اول نهجالبالغه به اینترتیب بیان کرده بود که »انبیا« جزئی از مستضعفین هستند، »مستضعف به معنای
8  بيانيهی جنبش عدالتخواه دانشجويي به مناسبت دومني سالگرد صدور پيام مقام معظم رهربي به جنبش دانشجويي.
خربگزاری مهر14
پرچم عدالت در دست رسمایه
9 مضمونی که از
پابرهنگان و گرسنگان و مستمندان نیست« و تاکید کرده بود که مستضعفان میتواند مستمند نباشد.
سال ۱۳۶۲ و بعد از دفع خطر نیروهای چپ آرام آرام در گفتار روحالله خمینی نیز، با افزودن بازاریها و روحانیون
10 عالوه بر این -هامنطور که نشان دادیم- آنچه عمال در شیوهی حکمرانی
به جمع »مستضعفین« مرئی و آشکار شد.
جمهوری اسالمی به میانجی انکشاف طبقاتی حاکامن جدید، بهطور اجتنابناپذیری محقق شد به زیر کشیدن عدالت
اجتامعی بود. بازمنایی ایدئولوژیک این امر در گفتار حاکامن برکشیدن و ارجحیت دادن به چیزی بود که نزد آنها معنویت
نام داشت. اگر از برخی شعبدهبازیهای متکلامنه در تفسیر عدالت که آن را به پدیدهای ازپیشتعبیهشده درون معنویت
فرو میکاهد، بگذریم، در روایت رسمی جمهوری اسالمی شکافی معرفتی-ایدئولوژیک بین عدالت و معنویت وجود دارد
و نسبت به معنویت، عدالت اجتامعی در جایگاهی ثانوی و فاقد ارجحيت مینشیند. آنچه که معنویت نامیده میشود
نه لزوما مذهب و رشیعت بلکه مابهازای کامال سیاسیای به اسم خود نظام جمهوریاسالمی دارد که با »امنیت ملی«،
که پدیدهای توامان سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک است، همواره تثبیت و نگهداری میشود. بنابراین دوگانهی عدالت
و معنویت یا عدالت و والیت معنای واقعیاش را در دوگانهی عدالت و امنیت ملی مییابد و محافظان این دوگانه،
دستکم در بخش ایدئولوژیک، نه فقط اصولگرایان یا ایدئولوگهای مذهبی بلکه یک طیف متکرث است که دامنهاش تا
بیرون از حاکمیت هم کشیده میشود. طیفی مشتمل بر جریانهای مختلف از اصالحطلب و اصولگرا تا پادشاهیخواهان
طرفدار متامیت ارضی و چپهای موسوم به چپ محور مقاومت. برای درک دوگانهی عدالت و معنویت در هامن شکل
اولیهی خود -نه در آن فرم پیچیدهای که یک سوی آن امنیت ملی قرار دارد- چند منونه از آن را در گفتار سیاسی برخی
اصولگرایان نشان میدهیم. درک فرشدهای از این دوگانه را شاید بتوان در سخن عضو حزب مؤتلفهی اسالمی رساغ گرفت
که در سال ۹۵ در گفتوگو با باشگاه خربنگاران جوان گفته بود: »انگیزهی اصلی مردم ما برای انقالب، بهبود وضعیت
معیشت نبود بلکه آنان به علت مسائل اعتقادی و فرهنگی در برابر گلوله دشمن ایستادند.«11 نظیر این سخن را چند
سال پیشتر از عضو موتلفه، آیتالله سیدمحمد غروی عضو جامعهی مدرسین گفته بود: »چیزی که مردم را به صحنه
کشیده بود نان و آب و مشکالت اقتصادی نبود، بلکه این دین بود که مردم را به صحنه کشانده بود و مردم احساس
میکردند دین و ارزشهای دینی در معرض خطر است.«12 جستجوی این گزاره ما را به نتایج مشابهی میرساند. جانشین
9  آیتالله خامنهای در سال ۵۹« مستضعفین« را چگونه تعریف کردند؟. نسیم انالین
10  برای مطالعه در این زمینه مراجعه کنید به فصل »دیدگاههای خمینی دربارهی مالکیت، جامعه و دولت« از برواند
آبراهامیان در کتاب »خمینیسم؛ جستارهایی دربارهی جمهوری اسالمی« یرواند آبراهامیان. نرجمهی کرسی امیرشاهی. انتشارات
روناک. چاپ اول. هلند. 2019
11  مردم برای درد نان انقالب نکردند. گفتگوی حمیدرضا ترقی با باشگاه خربنگاران جوان.
12  مردم برای نان و آب انقالب نکردند. خربگزاری مهر.15
پرچم عدالت در دست رسمایه
رییس ستاد انتخاباتی حجتاالسالم رییسی در آذربایجانرشقی: »ما برای نان انقالب نکردیم، ما انقالب کردیم تا تفکری نو
13 شنیدن چنین جملهای از زبان آیتالله خمینی نیز واجد اهمیت است: »ما برای شکممان
در دنیا به جریان بیندازیم.«
قیام نکردیم ما برای اسالم قیام کردیم«.14
این اظهارات بیش از هر چیز ناشی از آگاهی گویندگان از ماهیت طبقاتی جمهوری اسالمیست. نه خطایی در بیان
وجود دارد و نه تخطیای از تغییرات اجتنابناپذیر رخ داده است. اوج انطباق ماهیت طبقاتی و بازمنایی ایدئولوژیک
رسمایهداری در ایران -هامنطور که گفتیم- سخرنانی آذر ۹۸ خود خامنهای بود در تفسیر عبارت مستضعفان که با
وجود مسبوق به سابقه بودن این تفسیر توجه بسیاری را به خود جلب کرد. علیرغم این اظهارات، گرایشی درون
جنبش عدالتخواه مدام رضورت بازخوانی در الهیات عدالتخواهی را برای عبور از »معنویت بیتوجه به واقعیات
اجتامعی« متذکر میشود. تصحیح رابطهی امت و امامت، قائل شدن به حق شهروندان برای مطالبهگری و منوط ندانسنت
عدالتخواهی به اذن والیت که ابتدا نیازمند زدودن تلقی غلط از والیت« است، از جمله مواضع این گرایش درون جنبش
عدالتخواه در نشاندن این دو در »تراز انقالب اسالمی« است که همواره با برخی واکنشها و حساسیتها، حتا از سوی
15
بخشهایی از جنبش عدالتخواه دانشجویی روبرو شده است.
به اینترتیب با آنکه برخی چهرههای منتسب به اصولگرایان از مصباح یزدی تا رحيمپور ازغدی از پدران معنوی و سیاسی
این جریانند یا برخی از تشکلهای اصولگرایان مانند بسیج دانشجویی و جنبش عدالتخواه بیانیههای مشرتک صادر و از
کاندیدای مورد حامیت اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری حامیت میکنند، هامنطور که نشان دادیم خطاست اگر
جنبش عدالتخواه دانشجویی را -آنچنان که خودشان نیز چنین جایگاهی برای خود قائل نیستند- متاما در جناح رسمی
اصولگرایی فرو بکاهیم و خودویژگیهای آن یا دستکم گرایشهای موجود در آن برای یافنت متایز گفتامنی و سیاسی را
نادیده بگیریم.
از دیگر نشانههای تالش برای یافنت متایز با خط اصولگرایی نزد برخی از چهرههای جنبش عدالتخواه یکی انتقاد از تقلیل
استکبارستیزی به مناسک و آیین است و دیگری تاکید بر جمهوریت و حقوق شهروندی. در خصوص استکبارستیزی گویا
برخی اعضای جنبش دریافتهاند که انتظار چنین تقابل و ستیزی از یک نظام تا فرق رس رسمایهداری که به زودی وارد
13  ما برای نان انقالب نکردیم!. پایگاه خربی جامران.
14  امام خمینی)ره(: ما برای شکمامن قیام نکردیم. فایل ویدئویی.
15  علی مهدیان، استاد اصولگرای حوزه و دانشگاه در متنی با عنوان »عدالتخواهانی که علی )ع( را کشتند« مینویسد: »اینها
فقط اهل ظلم به این و آن نیستند. ظلم اصلی را به انقالب مردم میکنند. چهل سال انقالب را شکست میدانند چرا که آرمانها
به تقریرشان رخ نداد. عدالت علوی و ناب با عدالت ظاهرگرایانهی متحجر با عدالت مارقین با عدالت کمونیستی فرق میکند.
باور کنید ظلمستیزی کمونیستی روحش ظلمستیزی خوارجی است. ظلمستیزی بر بسرت ظاهرگرایی«.16
پرچم عدالت در دست رسمایه
دههی پنجم حیات خود خواهد شد، امری فاقد محتوای عینی و به تعبیر خودشان مربوط به مناسک و آیین است. چنین
انتقادی همزمان گره میخورد به اعرتافی الکن به عدم شناخت ریشهای دالیل چنین وضعیتی. احتامال این جمالت از
سعید زیباکالم بتواند شواهدی از این اعرتاف دیرهنگام و همچنان ناکافی را نشان دهد. او در سخرنانی »انقالب در حال
انحالل« با گفنت اینکه مبارزه با استکبار را باید به داخل معطوف کرد میپرسد: »چرا گفتامن غیرجناحی ضداستکبار داخل
کشور نداریم؟ چرا ما یک گفتامن استکبارشناسی نداریم و نتیجهاش میشود دربار زر و زور جدیدی که شکل گرفته. چرا
بعد از کودتای ٢٨ مرداد و بعد از بهمن ۵٧ دولتها در آمریکا و اروپا من حیثاملجموع یک سیاست راهربدی واحد
را در قبال ایران پی گرفتند اما ما اینطور نبودیم؟ ما هیچ گفتامنی در قبال ارساییل نداریم. روز قدس یکرسی مردم از
طبقات محرومتر در راهپیامیی رشکت میکنند و میروند. اما گفتامنی دربارهی ارساییل در ایران نه در دانشگاهها و نه در
حوزهها و نه در هیچجا وجود ندارد. این چه معنایی دارد؟« اینها یک مشت گزارههای سلبیاند که از منظر هيئتحاکمه
دیگر هیچ رضورت تاریخیای ندارند جز آنجا که درون پروژهی »امنیت ملی« و در پروسهی ادغام در رسمایهی جهانی
به کنرتل و رسکوب جنبشهای سیاسی و طبقاتی کمک برسانند. دربارهی تاکید بر جمهوریت نیز گفتنی است برخی از
اعضای این جنبش چنان طوفانی در فنجان به پا میکنند که متاشا کردنیست. از جمله باز میتوان به اظهارات سعید
زیباکالم اشاره کرد که در چند منت، گفتگو و سخرنانی در سالیان اخیر تا تشکیک در تقدس نظام حکمرانی جمهوری اسالمی
به نفع برجسته ساخنت حقوق شهروندی پیش رفته است. به عنوان مثال او در متنی به نام چه باید کرد؟ 16 مینويسد:
»برای احیای آرمانهای انقالب و سپس تحکیم آن آرمانها -از جمله تحکیم و تقویت جمهوریت و مردمساالری- رضوری
است تا متام بینشها، ارزشها و رویههایی که آب به آسیاب ملکوتی بودن، خطاناپذیری، نقدناپذیری، نظارتناپذیری و
مسئولیتناپذیری هر شخصیت یا نهاد و طبقهای میریزند، که نقشی در عرصهی سیاست دارند، مورد تجدیدنظر بنیانی
قرار گیرند.« او در این منت گزارهی »نظام مقدس است« را باوری »ضدجمهوریتی و ضددموکراتیک در عرصهی سیاست
17 می ِ گوید: »سنگ بنای “نظام مقدس است” در
ما« می ّ داند و در منت دیگری به نام تقد ّ س نظام و تقدس مقامات نظام
ِ کنار سنگ بنای مهلک فسادخیز “مصونیت مسئوالن نظام از انتقاد و اعرتاض”، به نوبهی خود و به نحو تلویحی منجر به
مولود نانوشتهی بسیار ویرانگر و فسادانگیز سومی شد: “مسئوالن و مقامات نظام کامبیش مقدساند”«.
البته پر واضح است که این مواضع هرگز به آن معنا نیست که مانند وحید یامینپور تصور کنیم او دست از ساحت قدسی
16  چه باید کرد؟ کانال تلگرامی سعید زیباکالم.
17  تقدس نظام و تقدس مقامات نظام. هامن.17
پرچم عدالت در دست رسمایه
حکومت اسالمی شسته و خواهان عرفی شدن سیاست است.18 قصد سعید زیباکالم اما به نیابت از کل جریان عدالتخواه،
نجات یک چیز، نه از فروپاشی، بلکه از فراموشیست: انقالب اسالمی. قصد از چنین مواضعی نه پیش بردن دوگانهی
معنویت و عدالت تا رسحدات خود آنچنان که تقریری سکوالر از عدالت به دست آید -امری که منتقدان اصولگرای جنبش
عدالتخواه مدام نسبت به آن هشدار میدهند- بلکه این است که این دو پاره را به رضب بازگشتی رمانتیک به چیزی
از ابتدا ناسازه به نام انقالب اسالمی به هم پیوند دهد.
یکی دیگر از مشهورترین تالشها برای متایزگذاری با اصولگرایان نامهای بود که »مجمع عدالتخواه دانشگاه تهران« در
چهلمین سال انقالب اسالمی به رهربی نوشت و خواهان حضور او در روز دانشجو در دانشگاه و پاسخ گفنت به انتقادها و
ارائهی گزارش عملکرد چهلسالهی نظام شد.19 این نامه با حمالت شدید رسانههای اصولگرا روبرو گشت و موجب انحرافی
ُن سیاسی در شکل فعالیتهای انتخاباتی
20 تالش برای یافنت تعی
خواندن گرایشی معین درون جنبش عدالتخواه شد.
نیز برای جنبش عدالتخواه با توفیق همراه نبود. در سال ۹۸ این جنبش لیستی سینفره برای انتخابات مجلس شورای
اسالمی میبندد که از آن فقط یک نفر وارد مجلس میشود. در همین انتخابات سعید زیباکالم رد صالحیت میشود.
آن چیز که روشن است جنبش عدالتخواه دانشجویی علیرغم جهد و ادعای اعضای آن منیتواند امکانهای الزم برای
قرار گرفنت در جایگاه جریانی سوم درون حاکمیت را مهیا کند. با اینحال جنبش عدالتخواه دانشجویی، که یک جریان
گذشتهگرای درون حاکمیت است، نشان میدهد که به رشط تن دادن به آنچه که خط اصولگرایی حکم میکند همچنان
خواهد توانست کارکردهای ویژهی خود را حفظ کند. کارکردی که به رغم ادعای فسادستیزی جنبش عدالتخواه، به دلیل
نقش تسهیلگر آن در پیش بردن تعرض رسمایهداری به طبقهی کارگر و فرودستان آن را باید جدی گرفت.
از استکبار ستیزی به امنیت ملی
برای جنبش عدالتخواه دانشجویی و برای هر جریان عدالتخواه دیگری ذیل جمهوری اسالمی حلقهای گمشده بین
ُ عدالت و استکبارستیزی وجود دارد که با جلوگیری از نفوذ اقتصادی و سیاسی دشمن، مبارزه با فساد، خلق و خوی ارشافی
18  یامینپور در مصاحبهای با سعید زیباکالم در برنامهی جهانآرا در خصوص جدال بین کارآمدی نظام و حکومت اسالمی با
تعجب به زیباکالم میگوید: »شام کتاب نوشتید و از حریم قدسی حکومت دفاع کردید و مدام هشدار دادید نگذارید حکومتها
عرفی و سکوالر شوند اما خودتان االن جمهوری اسالمی را تقلیل میدهید به مقولهی کارآمدی.« در آن مصاحبه یامینپور به
درستی نتیجهی اجتنابناپذیر تردید در قدسی بودن نظام را به زیباکالم یادآور شد اما این زیباکالم بود که در تردید ناشی از رد
قدسی بودن يا پذیرش ذات عرفی سیاست گرفتار ماند و با قسمی پنهانکاری و وجدانی همچنان معذب گفت: »من حرفم این
نیست که حکومت و عرصهی سیاست را عرفی و سکوالر کنیم، حرف من این است که دیگر از اسالم خرج نکنیم.«
19  جنجال بر رس دعوت از خامنهای برای “پاسخ به عملکرد ۴۰ سالهی نظام”. دویچهوله.
20  تشکل جنبش عدالتخواه دانشجویی: ادبیات نامهمان به رهربی غلط بود. خربآنالین.18
پرچم عدالت در دست رسمایه
و مالاندوزی مسئوالن و مبارزهای البته کور با نئولیربالیسم پر میشود. با آنکه جریان عدالتخواه مدام در حال مرزبندی
با مارکسیسم و چپگرایی سکوالر و مستقل است،21 چنین حوزهی فعالیتی محل اتصال بخشی از چپ موسوم به چپ
محور مقاومت با جریان عدالتخواه گشته. جنبش عدالتخواه از امکانی که از بابت رسکوب خونین مارکسیستها و
چپها در جهت استقرار جمهوری اسالمی فراهم آمده است نصیب میبرد، اما رابطهای معنادار و حاوی برخی توافقها
بین جریان عدالتخواهی و چپ محور مقاومت کم و بیش گشوده است. وجود برخی شباهتهای رتوریک در نقد فاز
متاخر رسمایهداری یعنی نئولیربالیسم در ایران، چنین رابطهای را تسهیل میکند.
تذکر این نکته خالی از فایده نیست که متامی بخشهای طیف چپ موسوم به محور مقاومت، الاقل در صورت ظاهری
گفتارشان تنها به نقد نئولیربالیسم در ایران بسنده منیکنند اما آنها نیز با طی مسیر پیچیدهتری در نهایت به هامنجایی
میرسند که فصل مشرتک آنها با بخشهای دیگر طیف چپ محور مقاومت و نیز جریان عدالتخواهی است. آنها هرچند
در مواضع عمومیشان از قضا تاکید »بیش از اندازه« بر نئولیربالیسم را موجب انحراف در جنبش ضدرسمایهداری میدانند
اما در هامنحال تاکید میکنند که مبارزهی ضدرسمایهداری نه مکمل مبارزهی ضدامپریالیستی بلکه درست هامن است.
البته تنها مبارزهی موجود برای آنها مبارزه علیه امپریالیسم است و تضاد اصلی را نه حتا »تضاد خلق و امپریالیسم« بلکه
»تضاد برخی دولت-ملتها با امپریالیسم« میدانند و به اینترتیب از مسیر پیچیدهتری به دفاع از اشکال خیالینی از
»رسمایهداری ملی« میرسند که بخشن در »سازمان سپاه« و طیفهایی از اصولگرایان استکبارستیز منود عینی و مادی
مییابد و در حوزهی داخلی، انتقاداتشان را تنها متوجه دولت )به معنای هیئت وزرا( و سیاستهای نولیربالی آن میکنند.
بیآنکه هرگز در این مورد چیزی بگویند که بخشی از پروژهی نئولیربالیسم در ایران، به مثابه فاز متاخر رسمایهداری
معارص، از قضا توسط هامن سازمانها و نهادهای تحت امر طیفهای استکبارستیز پیش میرود. با این وجود آنچه به
توافقات این دو طیف برمیگردد نقشیست که جنبش عدالتخواه در مامنعت از شکلگیری جنبش ِ های اعرتاضی از پایین
ایفا میکند )در ادامه به این موضوع باز خواهیم گشت(.
دومین محل پیوند بین این دو جریان نه حامیت از محرومان و عدالتخواهی بلکه گرایش ضدامپریالیستی برای چپ
محور مقاومت و پیوند خوردن آن با گفتار مبارزه با استکبار جهانی نزد جنبش عدالتخواه است. اما دقیقا همین پیوند،
21  در کنار کمونیسمستیزی معمولی که در گفتار این جریان، مشابه همهی جریانات دیگر درون حاکمیت وجود دارد، به
جهت منونه اشاره میکنیم به یک منت کوتاه تلگرامی از میالد دخانچی تا هم ستیز این جریان با چپ مارکسیستی مستقل قابل
درک شود و هم نقشی که این ستیز با مقولهی عدالتخواهی نزد دستکم بخشی از این جریان پیدا میکند. میالد دخانچی با
اشاره به »عقدههای حلنشده با مارکسیسم« مینویسد: »بعضیوقتها فکر میکنم این ترومای ما از مواجهه با مارکسیسم، و
آن مخاطراتی که مارکسیسم برای ما رقم زده به ما اجازه نخواهد داد به طور جدی دربارهی عدالت در ایران حرف بزنیم. ترومای
مارکسیسم به ما اجازهی صحبت امن دربارهی عدالت منیدهد.«19
پرچم عدالت در دست رسمایه
به دلیل اینکه جنبش عدالتخواه آن را به حامیت از محرومان گره میزند و چپ محور مقاومت از آن به دلیل هراس
از مازاد رسنگونیطلبانهاش طفره میرود، محل بروز اختالفاتی بین این دو طیف است. با آنکه خویشاوند اصلی جنبش
عدالتخواه در حاکمیت با همهی اختالفات جناح اصولگراست، همزمان بخش قابل دفاعتر جمهوری اسالمی از منظر چپ
محور مقاومت نیز اصولگرایانند. و چپ محور مقاومت با متام وجود در کنار امنیتیترین بخشهای حاکمیت که منتسب
به اصولگرایاناند میایستد. 22 چپ محور مقاومت با وجود قرابتهای سیاسی برخی پدران سیاسیاش در دههی ۶۰ به
جناح چپ جمهوری اسالمی، که امروز با چرخش به راست شاکلهی اصلی اصالحطلبان را تشکیل میدهند، در سالهای
اخیر هر چه بیشرت به بخشهای امنیتی نظام در داخل و در منطقه نزدیکی سیاسی و ایدئولوژیک پیدا کرده است. آنچه
پروژههای امنیتی نظام را برای چپ محور مقاومت واجد اهمیت کرده، عملیاتی شدن شعار مبارزه با استکبار جهانی
در قالب برنامههای امنیت ملی است. هرچند فراتر از ایدئولوژی و در مقام پروژهی حکومتداری تفاوتهای دو جناح
اصلی حاکمیت در خصوص فعالیتهای منطقهای و رسکوبهای داخلی کمرنگ میشود و عندالزوم هر دو لباس سپاه
بر تن میکنند. با اینحال تقریر اصولگرایانه از سیاست است که واجد جذابیت و اهمیت نزد چپهای محور مقاومت
میگردد. از نگاه منتقدان اصولگرای جنبش عدالتخواه و چپهای محور مقاومت شکافی مبنی بر عدم توازن بین گفتار
امنیت ملی و عدالتخواهی در این جنبش وجود دارد که منجر به تضعیف نظام و پیرشوی مخالفان آن میشود. محسن
مهدیان از گرایش اصولگرا و علی علیزاده از گرایش چپ محور مقاومت از منتقدان رسسخت این شکافاند. مهدیان در
مناظرهای با صدرالساداتی و علیزاده در مصاحبهای با میالد دخانچی به خوبی این هراس و عدم امکان توازن بین گفتار
امنیت ملی و عدالتخواهی را منایان میکنند. به عنوان مثال علیزاده در مصاحبه با دخانچی میگوید:
»رابطهی امنیتخواهی من و سویههای دیگر کنشگری در فضای امروز ایران چیست؟ در فضای امروز فارغ از اینکه چه
گرایشی هستیم، دچار یک فراموشی نسبت به تاریخ و جغرافیای خودمان هستیم. ما وقتی مشغول حقخواهی هستیم
فراموش میکنیم که این حقخواهی در کجای جهان دارد اتفاق میافتد و در کجای تاریخ. در جایی که خطر درگیری
وجود دارد. در جایی که مسئلهی تحریم و جنگ اقتصادی وجود دارد. جنگ روانی و رسانهای وجود دارد. اگر من و
شام در پاریس باشیم و بخواهیم که روی موضوع حق داشنت سندیکا و ایستادن در مقابل رسمایهداری افسارگسیختهی
نئولیربال بجنگیم یک معنا دارد، هامن موضوع وقتی میآید جایی مثل ایران، وقتی میرود جایی مثل سوریه یا عراق
معناش متفاوت میشود. فعال کارگری منیتواند در خال و در انتزاع با کارفرما بجنگد. کارفرما شش ماه هم حقوق نداده،
22  برای آنکه حرف ما مبنی بر ایستادن چپ محور مقاومت در کنار امنیتیترین بخشهای حاکمیت تعبیر بر اتهامزنی نشود
دقیقهی 56 گفتگوی علی علیزاده با میالد دخانچی را ببینید: مناظرهی جنجالی الیو اینستا علی علیزاده و میالد دخانچی _ 14
فروردین 1398 _ بخش اول20
پرچم عدالت در دست رسمایه
خورده و برده و فعال کارگری رشوع کند به گفنت رسمایهداری غربگرا، رسمایهداری امنيتی و… نه اینجا خود فعال باید
بداند که معنای کارش فقط در یک حوزهی محلی به اسم ایران و سیاست ایران سنجیده منیشود، کارش تاثیراتی دارد در
حوزهی خارج از ایران، حوزهی منطقهای و سیاست جهانی…
ما توافق داریم که موضوع ویرانسازی ایران موضوع حی و حارض کشورهای غربی و ارساییل و عربستان است… چند ماه
پیش از جریان عدالتخواه دفاع کردم، برای اینکه فکر کردم اینها بچههای همین انقالباند و دارند خألها را پر میکنند و
پر کردن این خألها از نظر امنیتی به نفع ماست. چون نیروی خودی این کار را انجام میدهد و کار به غیرخودی و دشمن
منیرسد. صدای جوان و انقالبی علیه زیست ارشافی و تجملی بلند شده و پرچم عدالتخواهی را بلند کردهاند. صداهایی
که نشان دادند مسئلهشان عدالت است و رسباز ارزشهای فراموششدهی انقالب اسالمیاند. اینها حرفهای من در دفاع
از جنبش عدالتخواه است اما وقتی عدالتخواهان ترجیح میدهند اپوزیسیون نظام شوند، در سال ۹۸ که بدترین سال
تاریخ این کشور است آن موقع است که با آنها خطکشی میکنیم و به آنها سیلی میزنیم که به خودشان بیایند. کسی
که ذرهای از روابط بینامللل خرب ندارد، کسی که رسش را در برف فضای داخلی و محدود ایران کرده، مثل اصالحطلبان که
بیست سال دعوایشان احمد خامتی در برابر تاجزاده است و منیدانند که بیرون چه کسانی کمین کردند و…
من چهار ماه پیش از عدالتخواهها دفاع کردم، همونطور که از جنبش کارگری هفتتپه دفاع کردم. اما وقتی که اسامعیل
بخشی آمد این جنبش را به سمت امنیتی شدن برد، نه همهشان، اما یک فرد خواست این جنبش را جایی بربد که خوراک
شبانهی بیبیسی را تامین کند و خانم سپیده قلیان، من نرتسیدم که به من بگویند امنیتی و بیرحم هستی. برای اینکه
دیدم اینها دارند کجا بازی میکنند. در زمین امنیتیهای آمریکا بازی میکنند. بنابراین بین امنیتیهای کشور خودم و
آمریکا، انتخاب من نیروهای امنیتی کشور خودم است. راه سومی هم وجود ندارد، تا زمانی که ایران به جایی از قدرت
برسد که آمریکا نتواند بحث رژیمچنج را هفتهای یکبار روی میزش بگذارد،… متامی جناحهای داخل کشور باید به
رفتارشان در جنگ جناحی حد بزنند. همینطور محیطزیستیها، تا جایی باید محیطزیست را بخواهند که تبدیل به امری
که مقابل امنیت ملی بایستد نشود، همینطور جنبش دانشجویی و جنبش کارگری. مثال در جنبش کارگری، کارگری که
شش ماه حقوق نگرفته، منی که اینجا گرسنه نیستم، باید جلوی آن کارگر بایستم، خیلی کار سخت و پیچیدهایست اما
من معتقدم اگر آن کارگر هم مقابل امنیت ملی بایستد، باعث رش بزرگرتی میشود.«
غرض از این نقلقول طوالنی این است که بگوییم چطور در دعوای عدالتخواهی و امنیت ملی حق با علی علیزاده است.
چطور عدالت ِ خواهی با وجود ریش سفید برخی از اعضای آن کار یک عده جوان احساساتی فریز در دههی ۶۰ است
که گامن میکنند انقالب اسالمی پدیدهای علیه طاغوت و ارشافیگری بود، نه یک رژیم غارت و چپاول و بهرهکشی که 21
پرچم عدالت در دست رسمایه
جایگزین رژیم پهلوی شده است. ناچاریم همینجا این گزارهی مشهور را تکرار کنیم که رژیم جمهوری اسالمی محصول
ضدانقالب ۵٧ بود و بنا بر ماهیتاش میبایست بر هامن مسیری قرار میگرفت که رژیم پیشین قرار داشت. با اینحال
برخی تفاوتهای دو رژیم، از جمله تنش جمهوری اسالمی با غرب آنچنان است که عدهای را در سمت اپوزیسیون به
خود مشغول کرده و عدهای را هم در سمت موافقان و وفاداران. جنبش عدالتخواه از جمله این وفاداران است که بیش
از خود حاکامن جمهوری اسالمی برخی از این تفاوتها را جدی گرفته و شأنیت ابزاری آن را درک نکرده است.
اگر بخواهیم رصفا با زبان انقالب اسالمی و نه با مغز آن حرف بزنیم بین عدالتخواهی و استکبارستیزی ارتباط منطقیای
وجود دارد. به ویژه آنکه در دورهی متاخر رژیم انباشت رسمایه یعنی نئولیربالیسم و انواع مداخالت سیاسی اقتصادی
نهادهای جهانی رسمایه، هر نوع بازسازی مناسبات طبقاتی به سود نیروی کار و به جهت افزایش رفاه عمومی پشت سد
قوانین جهانشمول رسمایه متوقف میشود. تخطی سیاسی و اقتصادی از این قوانین جهانشمول نه لزوما برای راندن
جامعه به سوی کمونیسم بلکه حتا احیای نوعی دولت رفاه دههی شصتی مدل اروپای شاملی -فارغ از اینکه امروز چنین
چرخشی با حفظ بنیانهای اصلی رسمایهداری امکانپذیر است یا نه- پیشرشط اساسی حامیت از کارگران و فرودستان و
تحقق سودای عدالتخواهی است. آنچه که در تعابیر انقالبیون اسالمی به شکل هیسرتیکی استکبارستیزی نامیده میشود
نه با غدهی رسطانی خواندن ارساییل و شیطان نامیدن آمریکا بلکه با قطع دنبالهروی از نهادهای سیاسی و اقتصادی
رسمایهی جهانی میتواند عملی شود. امری که از قضا جمهوری اسالمی هرگز به مخیلهی خود راه منیدهد. آنچه این
دنبالهروی و انحالل »مبارزه با استکبار« را رضوری میسازد، استقرار در ابرپروژهی امنیت ملی است. پدیدهای که از
یکسو در خدمت تنظیم گسست-پیوندهای جمهوری اسالمی با جهان است و از سوی دیگر به کار رسکوب نارضایتیهای
ناشی از سه ِ ضلعی هامهنگ غارت-استثامر-دنبالهروی از رسمایهی جهانی میآید.
اگر در بدو تاسیس جمهوری اسالمی مبارزه با استکبار جهانی و حامیت از محرومان شعارهایی انقالبی که در توازن ذاتی
با هم به رس میبرند نشان داده می ِ شد، ارجحيت امروز امنیت ملی و امتناع از عدالتخواهی آشکار میکند که هر دو
شق این ماجرا از ابتدا از قضا آنچنان که میمنودند »انقالبی« نبودند. در نهايت آنکه عدالتخواهی به پدیدهای ویرتینی
بدل شده است و امنیت ملی هم به حفظ وضعیت موجود، آن هم تا حد خونینترین شکل ممکن، ارجاع میدهد.
به اینترتیب ارتباط جنبش عدالتخواه با انقالب اسالمی جز ارجاعاتی رمانتیک به لحظهی زایش موجودی موهوم
به اسم انقالب اسالمی چیز دیگری نیست. الزم است یادآوری کنیم؛ الهیات انقالب اسالمی ایدئولوژی خردهبورژوازی
سنتی محسوب میشد که اساسا در واکنش به جهانگسرتی بورژوازی غرب به وجود آمده بود. امری که در سال ۵۷ به
استکبارستیزی و استقالل ترجمه شد. امری مربوط به گذشته که امروز چیزی از آن در جمهوری اسالمی باقی منانده است 22
پرچم عدالت در دست رسمایه
و جز در نوستالژی منیتوان به آن دست یافت. تطور و تغییر طبقاتی جمهوری اسالمی به یک بورژوازی متامعیار ابتدا
نیازمند آن بود که از انقالب اسالمی عبور کند. تغییری که از لحظهی تسلط سیاسی جمهوری اسالمی آغاز شد. متعاقب
چنین تغییر ماهیت طبقاتی ِ ای دگردیسی مبارزه با استکبار جهانی به امنیت ملی کلید خورد. چنین تغییری البته سوژههای
سیاسی خودش را درون حاکمیت، به شمولیت همهی گروهها و جناحهای صاحب نفوذ و منافع داشت. برای یک بررسی
جداگانه قابل توجه خواهد بود که جریانها و شخصیتهای وفادار به انقالب اسالمی را که مخالف چنین تغییر ماهویای
بودند از البهالی حوادث تاریخی بیرون بکشیم و رسنوشتشان را مشاهده کنیم. »انقالبی«هایی که از عقالنیت طبقاتی
جدید تن زدند، به انفعال کشیده شدند یا به شکلهای دیگری از صحنه کنار رفتند. منونههای بداقبالتری از سعید زیباکالم
که امروز دستکم تریبونهایی در اختيار دارد تا برای یک شکوه ازدسترفته سوگواری و برای یک جنبش دارای تناقض
نقش یک استاد انقالبی را ایفا کند.
ادغام با غرب که پروژههای نئولیربالسازی ذیل آن معنا مییابد، چه در مقام یکی از اجزای برسازندهی امنیت ملی و
چه در مقام نتیجهی آن، چنان اجتنابناپذیر است که هر دو جناح اصلی برای پیش بردن آن به رقابت میپردازد. وجود
تفاوتهای تاکتیکی و اتخاذ متهیدات مختلف از مذاکره تا توسعهی برنامههای نظامی، با وجود ظواهر ستیزندهی برخی
از آنها همگی درون این ادغام معنا دارد. در پیش گرفنت پروژههای نئولیربالسازی در اقتصاد یکی از مهمرتین این متهیدات
بود که با برنامههای تعدیل ساختاری و بعدها تفسیر رهربی از اصل ۴۴ عملیاتی و از سوی کابینههای برآمده از هر دو
جناح پیگیری شد. نتیجهی فرشدهی این پروژه، ارزان و مطیعسازی نیروی کار بود که از لوازم رضوری ادغام در رسمایهی
جهانی است. امنیت ملی به شمولیت توسعهی برنامههای نظامی در منطقه نه به جهت مبارزه با استکبار جهانی، مقابله
با آمریکا و امثالهم بلکه به منظور متوازن کردن نیروهای پیشبرندهی ادغام جمهوری اسالمی در رسمایهی جهانی است.
آنچه رضوری است پذیرفنت الزامات تغییر ماهیت طبقاتی جمهوری اسالمی و آنچه که به عنوان زائدهی این تغییر همچنان
باقیمانده ایدئولوژی ماهیت پیشین طبقاتیای است که توسط برخی جریانها به صورت حاشیهای بر منت همواره طرح
میشد تا جایی بنا بر رضورتهای حکمرانی در جنبش عدالتخواه دانشجویی انسجام تشکیالتی یافت.
اما متعارض دانسنت حامیت از فرودستان و امنیت ملی از قضا ناشی از درک درست مقتضیات حکمرانی در رسمایهداری
جمهوری اسالمی است. امری که چپهای محور مقاومت مانند علی علیزاده آن را به درستی دریافتهاند و فعاالن اصولگرا 23
پرچم عدالت در دست رسمایه
23 ماندن در تعارض عدالتخواهی و امنیت ملی و فقدان درک مقتضیات حکمرانی بر اساس منطق
بر آن تاکید دارند.
رسمایه و تبدیل آن به یک شکاف بحرانی، امری است که مورد حساسیت منتقدان اصولگرای جنبش عدالتخواه، چپهای
محور مقاومت و نهادهای امنیتی است. با توجه به آنچه که گفته شد چند گزینه پیش روی اعضای جنبش عدالتخواه
دانشجویی قرار دارد:
۱ -کامال در گفتار و پروژهی امنیت ملی ادغام شوند با پذیرش تعارض ذاتی حامیت از فرودستان و امنیت ملی. ۲ -بر
تعارض باقی مبانند و از حاکمیت خروج کنند، چه در قامت طربزدیهای جدید به نیروی راست مخالفان نظام و چه از
خروجی چپ به جنبش سوسیالیستی طبقهی کارگر بپیوندند. ۳ -راه انزوا و رسخوردگی را در پیش بگیرند.
به اینترتیب جنبش عدالتخواه دانشجویی تا جایی که مسیر خروج از حاکمیت یا رسخوردگی را در پیش بگیرد یک
پدیدهی بدون آینده است. جدال اصولگرایان و چپ محور مقاومت با جنبش عدالتخواه از قضا بر رس آیندهی این
جریان است. بر رس حفظ و تداوم آن البته مرشوط به ادغام متامعیار در گفتار امنیت ملی و زدودن شکافهای درونیاش.
اما تا زمانی که شکافهای درون این جنبش به رسحدات خودش برسد و آن را از کار بیاندازد، باید آن را پروژهی زدودن
جامعه از جنبشهای اعرتاضی شکلگرفته در پایین، یعنی دقیقا یکی از پیچومهرههای ماشین امنیت ملی و ادغام در
رسمایهی جهانی دید.
جنبش عدالتخواه بازوی رسکوب جنبش طبقاتی
جنبش عدالتخواه دانشجویی به اقتضای کارکردی که دارد یک نیروی میدانی است. اکسیونهای مختلف از کارتنخوابی
منادین برخی اعضای آن در مقابل پنج نهاد رسمی سیاسی در اعرتاض به مرگ چهل کارتنخواب در رسمای تهران تا
تجمع در مقابل قوهی قضائیه، از تعیین جایزهی صدهزار دالری برای عملیات تروریستی در بیتاملقدس تا نوشنت نامه
به رهربی برای دعوت وی به حضور در دانشگاه و پاسخگویی به عملکرد چهلسالهی نظام، از ایفای نقش در اعرتاضات
ِ اهالی ده ونک به تخریب منازل ساکنان آن تا حضور در اعرتاضات کارگران هپکو و هفتتپه، بخشی از کارنامهی
فعالیتهای میدانی جنبش عدالتخواه است. با توجه به اینکه کوچکترین مدارایی و کمرتین حقی برای تجمعات سایر
23  محسن مهدیان معاون خربگزاری فارس در یادداشتی با عنوان »چالش عدالتخواهی از علیزاده تا صدرالساداتی« مینویسد:
»عدالتی عدالت است که این مقدمهی اصلی )والیت و رهربی و انقالب( را بهم نزند. منیشود به اسم عدالتخواهی این مقدمه را
ویران ساخت که این خود بزرگرتین بیعدالتی است چون فرصت مبارزه با ظلم عاملگیر امپریالیسم را از بین میبرد. مبارزهای که
معنویت و اخالق را در انقالب اسالمی تضعیف و قانونشکنی کند و در نهایت، انقالب را ظامل جلوه دهد، به ظامل بزرگ، خواسته
یا ناخواسته کمک کرده است. علیزاده این مقدمه را فهم کرده است و امروز متام تالشش مقابله با جریانیست که اصل انقالب را
هدف گرفتهاند. اما صدرالساداتی همهی تالشش معطوف به زندگی ارشافی فالن آقازاده و ساعت و کفش بهامن کوچکزاده است.
در مصداق منانید؛ غرضم روشهاست.«24
پرچم عدالت در دست رسمایه
جنبشهای اجتامعی و سیاسی نظیر دانشجویان، زنان، کارگران، اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران موجود نیست، جنبش
عدالتخواه -با وجود حساسیتهای امنیتی و بازداشت برخی اعضای آن در برخی مقاطع-24 به وضوح از امتیاز ویژهی
حق تجمع و فعالیت میدانی برخوردار است. وجود فضای بستهی سیاسی پیشاپیش هرگونه امکان فعالیت ممتد و پایدار
را از جنبشهای اجتامعی و سیاسی مستقل در ایران سلب کرده است. بازداشت، شکنجه، اخراج از کار، ممنوعالقلم شدن،
محرومیت از تحصیل، سانسور، فقدان رسانه و احکام قضایی سنگین همواره باالی رس فعاالن جنبشهای مستقل است. در
ِ رشایطی که فضای سیاسی و کنشگری اجتامعی ِ رسمی از وجود هر رقیب مستقلی خالی گشته، وجود این جنبش حاکمیتی
25 ،
خودش اساسا مصداق فساد است. گرچه در بند سوم لیست دهگانهی اولویتهای برنامهای در جزوهی »چه باید کرد؟«
که حاوی مواضع و برنامههای عدالتخواهان برای مجلس یازدهم بود، به موانع غیرقابل توجیه در برابر »تحکیم پایههای
سازماندهی ملت« در قالب تشکلهای صنفی و کارگری و اعرتاضات مردمی اشاره شده است، اما نعل وارونه زدن چنین
موضعی دقیقا آنجا عیان میشود که نویسندگان این جزوه عملی شدن مطالبهشان را منوط میکنند به »تصویب قوانین و
تفویض اختیارات و قدرت بیشرت ]از سوی جمهوری اسالمی[ به نهادهای مردمی« و در عینحال از رسکوب خونین همین
سازماندهیهای از پایین که جمهوری اسالمی به میانجی رسکوب آن از فردای بهمن ۵۷ استقرار یافت با اسم رمز »مخل
به مبانی انقالب و نظام« و پاسخهای جعلی به پرسش »چه کسی خشونت را آغاز کرد؟« دفاع میکنند. مابهازای سیاسی
آن رسکوبهای ممتد در طول چهار دهه مستقیام به حساب جنبش عدالتخواه دانشجویی و جریانهای وابستهای واریز
شد که کارکردشان مهار و ادغام جنبشهای اعرتاضی در نظم مسلط بود؛ به جای شوراهای کارگری شورای اسالمی کار
تاسیس کردند. خانهی کارگر را که در یک روند تاریخی در جریان انقالب در دست نیروهای چپ رادیکال بود اشغال
کردند. همین اواخر تالش کردند به جای سندیکای مستقل، سندیکای وابسته به کارفرما و دولت راه بیاندازند و به جای
یک نیروی سازمانیافتهی طبقاتی برابریخواه، جنبش عدالتخواه دانشجویی وابسته به حاکمیت نشاندند. آنچه نگاه
حداقل بخشی از این طیف را دربارهی تشکلهای مردمی و سندیکاهای کارگری مطلوب بازگو میکند میتوان در این
جمالت علی علیزاده فیگور مشهور چپ محور مقاومت دید: »بخش ِ های عاقل کارگری و فعال کارگری امین نظام که
]خودش بخشی از[ نیروی امنیتی محسوب میشود.«
نه تنها »مبارزه با رانت و فسادستیزی« جنبش عدالتخواه هرگز متوجه رانت و ویژهخواریای که از بابت سوخته کردن
زمین مداخلهگری گروههای سیاسی و اجتامعی نصیب خود آنها شده است منیگردد، بلکه هر جا که از البهالی شکافهای
24  در خصوص بازداشت ده ساعتهی صادق شهبازی و وحید اشرتی ویدئوی »سخنان وحید اشرتی و صادق شهبازی بعد از آزاد
شدن از بازداشت« را ببینید و در مورد بازداشت محمدجواد معتمدینژاد خرب »بازداشت یک دانشجو در اعتصاب کامیونداران« را.
25  مواضع و برنامه های عدالتخواهان برای مجلس یازدهم. در فارسنیوز.25
پرچم عدالت در دست رسمایه
سیاسی، مقاومتی سازماندهیشده از جانب فرودستان رس بلند میکند، این جنبش عدالتخواه دانشجوییست که بالفاصله
ُن
در آنجا حارض میشود. برای چه؟ برای پر کردن شکافهای سیاسی. برای تهی کردن آن مقاومت سازماندهیشده از تعی
و خودویژگیهای مستقلاش. مشخصترین منودهای این ماموریت ماجرای تخریب خانههای ده ونک )گرفنت ابتکار عمل
با پشتوانهی حاشیه امنی که در اختيار داشتند از دانشجویان و فعاالن اجتامعی مستقلی که در محل حارض بودند و در
نهایت خرج توان مقاومت اهالی در برگزاری مراسم ۹ دی و ۲۲ بهمن که معنای منادیناش نشانگر مقدار انحراف از منت
اصلی اعرتاضات اهالی بود( و اعرتاضات کارگران هپکو و جدیدترین آن اعرتاضات کارگران هفتتپه )با حمله به بخشی
از پروژهی نئولیربال ِ سازی در دولت و نجات بخش دیگر از تعرض کارگران با اسم رمز بخش خصوصی اهلیتدار و فاقد
اهلیت(.
برای درک ابعاد امتیازات انحصاریای که این جنبش در فعالیتهای میدانی در اختیار دارد شاید حرفهای میالد گودرزی
از دیگر چهرههای این جنبش، در افتتاحیهی مستند امیدیه، -با تیرت میخواهیم »شورش در شهر« کنیم و »امنیت« را به
هم بزنیم- قابل توجه باشد: »ما داریم دربارهی یک جریان اجتامعی که شورش میکند در شهر و یک امنیتی را دارد به
هم میزند حرف میزنیم… ]در مقابل این همه فساد و تخلف و فالن[ چه گزینههای دیگری روبروی مردم وجود دارد.
یک گزینه یاس و ناامیدی، یگ گزینه طغیان و آتش زدن تر و خشک و دیماه ٩۶ که هیچکدام از اینها را منیپسندیم
و راهحل نیستند. یک راهحل سومی وجود دارد برای بر هم زدن امنیت فساد و تخلف و برای پاسخ دادن به عصبانیت
مردم که مستند امیدیه است ]مستندی دربارهی دو جوان که یکی معرف یک جریان اجتامعی مطالبهگر است و دیگری
منایندهی آن جریان در حاکمیت[… ما با موج جدید عدالتخواهی دستاوردهایی روی زمین داشتیم. بچهها در شیراز با
یک بیانیه و چندتا هشتگ و استوری مراسم چندصدمیلیونی لغو میکنند. قراردادهای چندصدمیلیاردی شهرداری را، که
غیرقانونی بوده، هوا میکنند. شهردار و شورای شهر بازداشت میکنند. ما هفت هشت تا امام جمعه کله کردیم. امام
جمعهای که بچهها پا میشوند و میگویند این باید عوض شود و عوض میکنند. ما با آنکه از رشایط امروز کشور خستهایم
اما به آینده امیدواریم و آلرتناتیو داریم. ما اندیشکده داریم. جنبش دانشجویی داریم. خربنگار داریم. امام جمعه داریم.
دادستان دهه هفتادی داریم. شهردار جوان داریم. ما جنسمان جور است که برای کشور کار کنیم و داریم دورهی گذار را
طی میکنیم.«26 اگر از ژست سوپرمنی این گفتهها و تالشی که صورت میگیرد تا خود را مناسب برای ذائقههای شورشگر
طبقهمتوسطی و مطابق با مدهای قالبی »چمرانهای دهه هفتادی« نشان دهد بگذریم، دو چیز در این گفتهها و در
مجموع در فعالیتهای میدانی جنبش عدالتخواه برجسته است: یکم زیر گرفنت اعرتاضها و اعتصابات کارگری و تجمع
26  میالد گودرزی: میخواهیم شورش در شهر کنیم و امنیت را به هم بزنیم.26
پرچم عدالت در دست رسمایه
معلامن و پرستاران و بازنشستگان. و دوم اینکه آمده است که جایگزین آن شود. جنبش اعرتاضی طبقاتیای که سالیانه
در هزاران تجمع و اعتصاب و اعرتاض منود دارد، اصلیترین مانع در برابر انکشاف رسمایهداری جمهوری اسالمی است. به
عنوان منونه، مبارزات چندین سالهی کارگران در هفتتپه یکی از مهمرتین عوامل افشای بخش خصوصی، از اعتبار انداخنت
هژمونی ایدئولوژیک خصوصیسازی و تبدیل آن به بخشی از موضوع گفتگوهای سیاسی بوده است. چنین نقشی را کم
و بیش میتوان در اعرتاضات سایر مزدبگیران نیز مشاهده کرد. مقابله با جنبش طبقاتی -به خصوص آنکه به میانجی دو
روند درهمتنیده و همرسشت غارت ثروت عمومی و افزایش نرخ استثامر از نیروی کار شتابی روزافزون به خود گرفته و
سوژههای آن به دفعات نشان دادهاند که توانایی ورود به خیابان را دارند- نیازمند پیش بردن دو پروژهی همزمان »مهار
ایدئولوژیک و رسکوب امنیتی« است. به اینترتیب در کنار دستگاه پلیس، نهادهای امنیتی و قوهی قضائیه، وجود یک
نیروی سیاسی الزم است که بتواند لباس جنبشی اجتامعی به تن کند و پروژهی مهار ایدئولوژیک و مصادرهی میدانی
اعرتاضات صنفی را بر عهده بگیرد. مجموعه خصلتهای جنبش عدالتخواه دانشجویی چه خود بخواهد و چه نه، این
قابلیت را به آن میدهد که ذیل برنامهی تعرض طبقاتی جمهوری اسالمی چنین کارویژهای را بر عهده بگیرد.
شاید بهرتین توصیف از کارکرد جنبش عدالت ِ خواه دانشجویی را پرویز امینی اصولگرا و از بنیانگذاران اتحاديهی انجمنهای
اسالمی دانشجويان مستقل دانشگاههای رسارس كشور بیان کرده باشد: »بازگرداندن عدالت اجتامعی به افق ممکن به
27 پیش از این دربارهی ماهیت طبقاتی جمهوری اسالمی و انکشاف
منظور جلوگیری از جستجوی آلرتناتیوهای دیگر«.
نیروهای رسمایهداری درون آن نکاتی را گفتیم. نتیجهی ناگزیر این انکشاف و ماهیت طبقاتی امتناع ذاتی از فراهم شدن
امکانهای برابر در برخورداری از منابع و دستاوردهای اقتصادی و اجتامعی برای کل جامعه است. امری که حاکمیت
رسمایهداری مستقر آن را عامدانه و بیش از آن به صورت اجتنابناپذیری ایجاد میکند و پیش میبرد. حاکمیت بیش از
هر نیروی دیگری بر امتناع عدالتخواهی آگاهی دارد. به اینترتیب تکلیف افق ممکن درون رسمایهداری روشن است.
مسئله این نیست که نیروی »عدالتخواه« بیرون از حاکمیت منیخواهد عدالت اجتامعی را به افق ممکن در جمهوری
اسالمی بازگرداند و به اینترتیب دست به انتخاب رسنگونی نظم مستقر میزند بلکه مسئله بر رس ناممکن بودن عدالت
در افق موجود است. بنابراین ابداع و ایجاد یک »افق ممکن« به عنوان یک مسئلهی سیاسی جز از عهدهی آلرتناتیوی
که متاما علیه وضع موجود است، برمنیآید و عدالتخواهی )برابریخواهی( لزوما با تغییر افق موجود است که ممکن
میشود.
جستجو در اظهارنظرهای سخنگویان اصولگرا و جنبش عدالتخواه ما را با نتایج مشابهی با آنچه که پرویز امینی بیان کرد
27  بازگرداندن عدالت اجتامعی به افق ممکن به منظور جلوگیری از جستجوی آلرتناتیوهای دیگر. کانال تلگرامی پرویز امینی.27
پرچم عدالت در دست رسمایه
روبرو میکند. »قسط«، نرشيهی خربی-تحليلی جنبش عدالتخواه دانشجویی در شامرهی ۲۱ خود مینویسد: » امروز با
غفلت از ماهیت انقالب اسالمی و فراموشی عنرص مهمی به نام “انتقاد از وضع موجود” به نقطهای رسیدهایم که جریان
روشنفکری، یکهتاز عرصهی نقد شده و معلوم است که در چنین رشایطی، نقد یعنی سیاهمنایی! “نقد انقالبی” را که ذبح
کنیم “نقد روشنفکرانه” رس بر میآورد و ما مجبوریم به هامن سیاهمنایی تن در دهیم.«
علی مهدیان مدرس حوزه و دانشگاه در واکنش به تخطی برخی عنارص درون جنبش عدالتخواه از آنچه که عدالت
علوی مینامد آشکارا در مورد رس بر آوردن یک رویکرد کمونیستی هشدار میدهد: »عدالت علوی و ناب با عدالت
ظاهرگرایانهی متحجر با عدالت مارقین با عدالت کمونیستی فرق میکند… باور کنید ظلمستیزی کمونیستی روحش
ظلمستیزی خوارجی است.«
یا سعید زیباکالم در متنی با عنوان »یادداشت مهم دکرت سعید زیباکالم دربارهی حاميت از رضا شهابی )كارگر زنداين رشكت
واحد(« که در کانال تلگرامش منترش شد به زعم خود گرایش کمونیستی سندیکای کارگران رشکت واحد اتوبورسانی تهران
را یادآور میشود و مینويسد: »ضمن بررسیها گرايشات كمونيستی از سوی سنديكای كارگران رشكت واحد مشامم را
گزيد.«
آنچه که در این اظهارات به عنوان هشداری نسبت به »آلرتناتیوهای دیگر« مطرح میشود، واکنش به مازاد سیاسی
تضادی طبقاتیست که لحظه به لحظه بر عمق آن افزوده میشود. دی ۹۶ ،آبان ۹۸ و هزاران اعتصاب و تجمع کارگری
در سالهای اخیر شواهدی انکارناپذیر بر چنین تضادیاند که البته بر رس سازمان یافتگی مازاد سیاسی آن باید چون
و چرا کرد. خطر این تضاد که از زبان سعید زیباکالم منجر به »روند اضمحالل مقبولیت و مرشوعیت نظام و انقالب«
شده، آنچنان است که متایل به نوعی عدالتخواهی حتا از سوی برخی چهرههای اصالحطلب به وجود آمده است. در
منونهای قابل توجه محمدرضا جالییپور متنی را خطاب به »لیربالهای ایرانی« منترش میکند و از آنها میخواهد که به
ارزشهای سوسیالدموکراسی توجه کنند و از آنها میپرسد: »چرا میگذارید زیر پرچم لیربالیسم سیاستهای افزایندهی
ِ انواع نابرابری و فقر پرورده شود و نئولیربالیسم جریان اصلی نیروهای لیربال در ایران شود؟«28 این منت با واکنشهای
تندی از سوی مخاطبان آن روبرو میشود. رضا خجستهرحیمی رسدبیر نرشیهی اندیشهی پویا که از جمله افراد مخاطب
منت جالییپور بوده، در متنی خطاب به او مینویسد: »چرا تصور کردهای ماهنامهی اندیشهی پویا باید پاسخگوی عملکرد
دولت روحانی در زمینه ِ های مورد اشاره باشد، اما محمدرضا و حرضت ابوی که حضوری دلسوزانه و حداکرثی در جلسات
و اتاقهای فکر دولت دارند و با معاون اول و مشاور اول رییسجمهور در رفتوآمد هستند، دامنشان از این پاسخگویی
28  لیربالهای ایرانی! لطفا لیربالیسمتان را روزآمد کنید. پایگاه خربی-تحلیلی انصافنیوز28
پرچم عدالت در دست رسمایه
مرباست؟« صادق زیباکالم پا را از این هم فراتر میگذارد و در واکنش به نامهی محمدرضا جالییپور دربارهی لیربالیسم
به انصافنیوز میگوید که از نظر او نویسنده توهین کرده است.
با اینحال حتا از سوی هارترین مدافعان رسمایهداری قابل کتامن نیست که چگونه شکاف طبقاتی به مهمترین بحران
حاکمیت تبدیل شده است. در چنین رشایطیست که پدیدهای مانند جنبش عدالتخواه دانشجویی به عنوان بخشی
از چرخدندهی انکشاف رسمایه در جمهوری اسالمی و به منظور نجات رسمایه رضورت پیدا می کند. حتا اگر ادعای این
جنبش مبنی بر مبارزه با فساد را جدی و خالی از اغراض جناحی بدانیم، مسئلهی اصلی این جنبش بر رس کاسنت از
سویههای غارتگرانه و ضدفساد انکشاف طبقاتیست نه بر رس اصل مناسبات بهرهکشی از نیروی کار و رابطهی نابرابر
طبقاتی. به اینترتیب میتوان نشان داد که چگونه این جنبش بر رس دفاع از اصل حاکمیت رسمایه ایستاده است. برای
نشان دادن کارویژهی اصلی این جنبش در محافظت از اصل حاکمیت رسمایه لزوما الزم نیست بگوییم که جنبش وفادار
به والیت فقیه و چنین و چنان است. کافیست بین دو سویهی همزمان فساد و بهرهکشی تفکیکی صوری ایجاد کنید و
ببینید که این جنبش آیا با هر دوی این سویهها مخالفت میکند یا تنها به یک ژست ضدفساد بسنده کرده است. پاسخ
روشن است. سخنگویان این جنبش تاکیدا از لزوم »شفافیت، رفع فساد به وسیلهی اصالح قانون، پاسخگو بودن مسئوالن و
رسیدگی به اموال مدیران« دم میزنند، اما در کدام نظام اقتصادی لیربالی مکانیسمهایی برای اعامل کم و بیش این موارد
وجود نداشته است؟ به اینترتیب جنبش عدالتخواه با وجود مشی غیرلیربال در حوزهای مثل فرهنگ، غایت لیربالیاش
را در اقتصاد منایان میکند و علیرغم نزدیکیاش به اصولگرایان بهرتین پاسخ ممکن را به دعوت جالییپور اصالحطلب
در روزآمد کردن لیربالیسم ارائه میدهد.
اما مسئله به اینجا ختم منیشود. هامنطور که در پاسخ رسدبیر نرشیهی نولیربال اندیشهی پویا به جالییپور به درستی
بر نقش تاثیرگذار او و جالییپور پدر در دولتهای اصالحطلب تاکید شده، میتوان گزینشی بودن کارزار ضدفساد
جنبش عدالتخواه را نیز نشان داد. محمدجواد معتمدینژاد دبیر سابق این جنبش در یک مصاحبه از چنین رویکردی
با عبارت »عدالتخواهی گلخانهای« یاد کرده است.29 اما مسئله به تعبیر معتمدینژاد فقط سفارشی بودن پروژههای
عدالتخواهی نیست، بلکه این زیست دوگانه، هامنطور که پیش از این نشان دادیم، بستگی تام و متام به هستی طبقاتی
این جنبش دارد. جنبشی از منظر ایدئولوژیک خردهبورژوایی که به وقت رسدی انقالبی میشود و در زمان گرمی ابزار
رسکوب انقالب. از یکسو باید ریسامن حاکمیت را محکم بفشارد و از سوی دیگر اعتامد سوژههای تحت ستم را جلب
کند. تناقض از نقطهی اتصال ناهمجوش این دو حیطهی آشتیناپذیر با هم برمیخیزد. به اینترتیب است که جنبش
29  معتمدینژاد از »عدالتخواهی گلخانهای« میگوید. پایگاه خربی-تحلیلی انصافنیوز.29
پرچم عدالت در دست رسمایه
عدالتخواه دانشجویی به عنوان یک نهاد همواره قانونی، جایگاه طبیعیاش هامنجایی میشود که از آن میآید؛ یعنی
حاکمیت. میل به یک بورژوازی میهنی و استقاللطلب که همواره وعدهی ظهور آن در آیندهای نزدیک داده میشود و
آخرین صورتبندی آن در »اقتصاد مقاومتی« ارائه شده است، بدون اینکه پیوندهای طبیعی رسمایهی داخلی با رسمایهی
جهانی و انواع پروژههای سیاسی مرتتب بر آن دیده شود. به اینترتیب جنبش عدالتخواه نه درک و تحلیل ریشهای از
وضعیت دارد و طبیعتا نه قرار است شورشی علیه آن سازمان دهد. منتها همین جنبش که گاهی نقش موی دماغ را هم
بر عهده میگیرد از لوازم رضوری رشد رسمایهداری در نظامیست که چهل سال پیش مدعی »انقالب کوخنشینها« بود.
پوستاندازی ایدئولوژیک نظام علیالحساب نیازمند یک جنبش درونحاکمیتیست. اگر طی یک تقسیم کار عنارص اصلی
رسکوب سخت طبقاتی بر عهدهی کارگزاران نئولیربالسازی از یکسو و کارگزاران امنیت ملی از سوی دیگر است، وظیفهی
رسکوب نرم جنبش طبقاتی و فرودستان نیز بر عهدهی جنبش عدالتخواه دانشجویی قرار گرفته تا گرچه »بازگرداندن
عدالت اجتامعی به افق ممکن« ناممکن است، اما بتوان با جعل امکان در افق موجود آنچنان که پرویز امینی گفت
از جستجوی آلرتناتیوهای دیگر توسط جنبش طبقاتی و فرودستان جلوگیری کرد. جنبش عدالتخواه به عنوان تنها یک
مصداق در مواجهه با اعرتاضات کارگری با فربه کردن یک پدیدهی موهوم به اسم »بخش خصوصی دارای اهلیت« دست
به چنین کاری میزند. در همدستی با امام جمعه و منایندهی مجلس اصولگرایی که در تجمع کارگری حارض میشوند و
تالش میکنند تا حتا مصداق بخشی خصوصی دارای اهلیت را هم به کارگران حقنه کنند؛ سپاه، بنیاد مستضعفان و الخ.
برای منونه محمدحسین صبوری دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی در جریان دیدار با خامنهای در خرداد 98 در مورد
خصوصیسازی میگوید: »هامنگونه که نگاه دولتی دههی ۶۰ ،خسارتبار بود؛ خصوصیسازی افسارگسیخته، بدون
رعایت لوازمی نظیر شفافیت، نظارت، اهلیت و بخشهای تأمینکنندهی منافع مستضعفین نیز بحرانزاست.«30 و چند
روز بعد در گفتوگویی با روزنامهی جام جم با رصاحت بیشرتی حرف میزند و تاکید میکند: »انتقاد و ایراد ما به سازمان
خصوصیسازی مربوط به اصل خصوصیسازی و اصل 44 قانون اساسی نیست، بلکه در مورد شکل واگذاری رشکتها
است. زیرساختی که در خصوصیسازی اجرا میشود با آنچه در اصول 43 و 44 قانون اساسی آمده تفاوت دارد. در اصول
43 و 44 قانون اساسی شفافیت قراردادها و اهلیت خریدار مهمرتین رکن خصوصیسازی است اما اکنون به این موارد
31 بنابراین از رس پدرکشتگی نیست که گفته میشود هدف غایی این جنبش محافظت از اصل حاکمیت
توجه منیشود.«
رسمایه است. نگاه کنید به همنوایی آشکار این جنبش با مخالفان راستگرای جمهوری اسالمی که در مواجهه با اعرتاضات
ضدرسمایهدارانه جنبش کارگری الزم میبینند از رسمایهداری خوب، بخش خصوصی خوب و بازار آزاد خوب دفاع کنند،
30  اظهارات رصیح دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی در حضور رهربی. انصافنیوز.
31  دانشجویان چگونه به یاری کارگران شتافتند. روزنامهی جام جم30
پرچم عدالت در دست رسمایه
ولو آنکه مصادیقشان از حیث شخصیت حقیقی متفاوت باشد. نزد جنبش عدالتخواه بخش خصوصی دارای اهلیت
معرف »جمهوری اسالمی خوب« است. آنچنان که میالد دخانچی در مناظرهای با علی مهدیان میگوید: »]اصل حرف ما
این است که[ چرا جمهوری اسالمی، جمهوری اسالمی نیست.« میتوان تصور کرد که اگر پروژهی ادغام جمهوری اسالمی
در رسمایهی غرب با موفقیت پیش رود اپوزیسیون راستگرای دوآتشهی نظام به استقبال »جمهوری اسالمی خوب« بروند؟
بله میتوان تصور کرد. و آن روز، روزی خواهد بود که جنبش عدالتخواه میتواند خودش را بازنشسته اعالم کند.
جعل افق ممکن یک بخش مکمل دیگر هم دارد. هامنطور که پیش از این هم اشاره کردیم، بارها در اظهارات سخنگویان
این جنبش به لزوم تشکلسازی صنفی اشاره شده است. امری که با همدستی بخشهای دیگر حاکمیت در طول چهل
سال با فراز و نشیبهایی همواره انجام گرفته. انقالب ۵۷ با برآمدن شوراها و کمیتهها در محل کار و زندگی همراه
32 و استقرار ضدانقالب جمهوری اسالمی با رسکوب این شوراها و بسط قدرت جمهوری اسالمی تا آخرین رسحدات
بود
ممکن. درست است که تشکلهای وابستهی کارگری هرگز تاثیر پایدار و تعیینکنندهای بر روی اکرثیت نیروی کار در ایران
نداشتهاند اما این مدل کامکان تنها مدل سازماندهیای است که دولت و نهادهای امنیتی در مقابل سازماندهی مستقل
کارگران در دستور کار قرار میدهند. در سالهای اخیر آنها دستکم در دو مورد دست به چنین کاری زدند. در هفتتپه
با ایجاد شورای اسالمی کار و در تهران با تالش برای ایجاد سندیکای زرد برای کارگران رشکت واحد اتوبورسانی. اینکه این
سندیکاها و تشکلهای صنفی قرار است چه نقشی ایفا کنند را علی علیزاده در گفتگویی با اسامعیل محمدولی خربنگار
حوزهی کارگری )که ابتدا به عنوان خربنگار »مستقل« وارد عرصهی عمومی شد و به رسعت ترویج پروژهی دولتی-امنیتی
تشکیل سندیکاهای قانونی-زرد را آغاز کرد( اینگونه بیان میکند: »ایران در مسیری قرار دارد که داشنت سندیکای کارگری
و داشنت تشکلهای کارگری در مجموع در راستای منافع ملی و امنیت ملی است. به چه معنی؟ به این معنی که ما
خصوصیسازی خواهیم داشت -چه بخواهیم چه نه، من شخصا با خصوصیسازی مخالفم- بسیاری از اینها فاسد خواهند
بود. بسیاری مشکل خواهند داشت. بهرتین عضوی که میتواند از فساد اینها پرده بردارد خود کارگران هستند. از طرفی
اما نظام بهطور کلی، به ویژه تجربهی فروپاشی بلوک رشق را هم مشاهده میکند. در بلوک رشق سندیکاها در فروپاشی
نقش بازی کردند و در خدمت مقاصد آمریکا قرار گرفتند. این ترس هم هست که سندیکاها یک موقعی باعث فروپاشی
شوند. باعث براندازی شوند. در خدمت اهداف سیاسی قرار بگیرند. حداقل از سال ۹۰ به بعد بخشی از بودجهی جاهایی
مثل یو اس ایز و…و نهادهای خیلی وابسته به وزارت خارجهی آمریکا پولهایی که قبال در بخشهای زنان و دانشجویی
خرج میکردند را بردند رس مسائل کارگری. بنابراین ما با یک وضعیت متناقض طرفیم. نداشنت تشکلهای کارگری یعنی
32  برای مطالعهی بیشرت در این مورد رجوع کنید به »تاریخ مفقود شوراهای 57 »از انتشارات منجنیق. همچنین به مطلب
»تجربهی شوراهای کارگری در انقالب ایران« از آصف بیات در جورچین هشتم.31
پرچم عدالت در دست رسمایه
هفتتپههای بیشرت که به شورش و آبان ۹۸ میرسد، داشنت آن را هم نظام اعتامد ندارد. بحث مهم برای من این است
که چگونه میتوانیم سندیکای کارگریای بسازیم که بتواند اعتامد را بین بخشهای عاقل نظام و بخشهای عاقل جنبش
کارگری به وجود بیاورد. یعنی ماجراجوها را خود کارگرها کنار بگذارند، آنهایی که میخواهند کار کمونیستی کنند،
میخواهند انقالب کمونیستی کنند بروند جای دیگر این کار را انجام دهند. به سندیکا کاری نداشته باشند. همینطور هم
آنها که به اسم امنیت میخواهند منافع اسدبیگیها را تامین کنند… اسرتاتژی کلی این است که نیروهای مختلف بیایند
پای کار؛ حزبالهی، اصولگرا، اصالحطلب، آدمهای طرفدار کارگر بیایند پای کار… نظام باید نگاهش را به فعال کارگری
عوض کند. فعال کارگری امین نظام است در بخش صنعتی. کسی که فساد صنعتی را قبل از همه خرب بدهد. در واقع
فعال کارگری خودش یک نیروی امنیتی محسوب میشود.«
»بخشهای عاقل کارگری« و »فعال کارگری امین نظام که نیروی امنیتی محسوب میشود« پیش از این در سندیکای زرد
کارگران رشکت واحد اتوبورسانی و در شورای اسالمی کار هفتتپه سازماندهی و تجربه شدهاند. آنچه علی علیزاده به
عنوان اسرتاتژی توصیه میکند، گذشته از آنکه سالهاست در حال اجراست، نه تنها به جلوگیری از فساد در هیچ بخش
صنعتیای نیانجامیده بلکه خود ابزار دست دولت و کارفرما برای تسهیل بهرهکشی و غارت سازمانیافته در کارخانجات و
معادن و ادارات و غیره بوده. کافیست نگاه کنید به صدها واحد بسیج کارگری و کارمندی که کارشان برگزاری مراسمهای
دولتی و استقبال از مسئوالن و نصب پردههای تسلیت و تشکر است و البته دادن بیانیهی مشرتک با تشکلهای کارفرمایی
در حامیت از کاندیداتوری »علی ربیعی« برای مسند وزارت کار. یک مصداق عالی از مجموعهخصایص ضدکارگریای
که همه با هم یکجا جمع شدهاند. به زبان علیزاده اگر حرف بزنیم طبیعی است که بخشهای عاقل جامعهی کارگری
در حامیت از بخشهای عاقل نظام بیانیهی مشرتک هم صادر کنند. با وجود نزدیکی سیاسی علی ربیعی به جناحی که
علیزاده خود را از منتقدان آن میداند اما شوربختانه چهرهی عاقل نظام قطعا در شکل و شامیل همین علی ربیعی
خواهد بود. چهرهی امنیتی مشهور به برادر عباد که هم کتاب ضدفساد مینویسد و موسسهی خیریه اداره میکند و هم
در کسوت وزیر کار دمار از روزگار طبقهی کارگر درمیآورد و در قامت سخنگوی دولت توجیهکنندهی دستگاه چپاول و
بهرهکشی است و در عینحال نه تنها از وجود تشکلهای کارگری به سیاق علی علیزاده دفاع میکند بلکه از رسآمدان و
لیدرهای سیاسی و میدانی تشکیل این نوع از تشکلهای کارگری هم بوده است؛ در دههی ۶۰ مسئول شاخهی کارگری
حزب جمهوری اسالمی و تا امروز عضو شورای مرکزی خانهی کارگر. نهادهایی که در قامت »تشکل صنفی« از سوی
»بخشهای عاقل کارگری« در کنار نهادهای دیگر حاکمیتی از قبیل بسیج و شورای اسالمی کار، کارشان ادغام اعرتاضات
کارگری در دولت، شکسنت اعتصاب، امنیتی کردن کارخانهها و بریدن رس کارگران در پیشگاه کارفرما و دولت است.32
پرچم عدالت در دست رسمایه
الزم است به جهت آنکه با یکی از امنیتیترین پیشدرآمدهای ساخت تشکلهای جعلی آشنا شویم دوباره گفتههای
سعید زیباکالم را در واکنش به پاسخ منفی خانوادهی رضا شهابی به دفاع او و جمعی از اعضای جنبش عدالتخواه از
رضا شهابی به یاد آوریم. سعید زیباکالم مینویسد: »اذعان كنم كه ضمن بررسیها گرايشات كمونيستی از سوی سنديكای
كارگران رشكت واحد مشامم را گزيد.« زیباکالم در قدم نخست گرایش جمعی فعالیت رضا شهابی و سندیکای رشکت واحد
را در مرکز توجه نهادهای امنیتی میگذارد و به اینترتیب با توجه به اینکه زیباکالم از وضعیت »گروهکهای سیاسی«
در جمهوری اسالمی بهرت از هر کسی خرب دارد، آشکارا فعالیت سندیکای رشکت واحد و رضا شهابی را جرمانگاری میکند،
امری که مرشوعیتبخش برخورد امنیتی با سندیکا و اعضایش است. سپس سعید زیباکالم مینویسد: »ما بايد به رسعت
در پی ايجاد اتحاديههای صنفی باشيم.« البته پس از آنکه میدان با پشتوانهی دستگاه امنیتی از هرگونه رقیبی خالی
شد. و البته نه برای کارگران بلکه »برای توقف روند اضمحاللی مقبوليت و مرشوعيت نظام و انقالب«. پیش ِ درآمد چندان
پیچیدهای نیست. ابتدا آنچه را که از ارادهی جمعی کارگران در قالب سندیکا، اعتصاب، تجمع و اعرتاض موجود است
واجد عناوین مجرمانه و در معرض رسکوب قرار میدهیم و سپس از طرف یک »ما«ی دانای کل و مصلح عمومی که بر
فراز رس کارگران ظهور کرده است، خواهان تشکیل سندیکا و اتحادیه البته از سوی »بخشهای عاقل کارگری« میشویم.
***
در نهایت و در مقام جمعبندی آنچه تا اینجا گفته شد میتوان مهمترین خصلتها و ویژگیهای جریان عدالتخواهی
در جمهوری اسالمی و جنبش عدالتخواه دانشجویی را در ۱۰ بند چنین برشمرد:
١ -جنبش عدالتخواه یک نیروی میدانی است با پشتیبانی نهادهای امنیتی.
٢ -مدعی ارائهی یک نیروی سوم از درون جمهوری اسالمی است اما هم امروز و هم در آینده فاقد امکانهای عملی
ساخت چنین نیرویی است.
٣ -این جنبش برآیند طبیعی شکاف بین نقطهی تاسیس )انقالب اسالمی( و پروسهی تثبیت نظام )جمهوری اسالمی( است.
۴ -مدعای اصلی این جریان مبارزه با فساد و غارت است. اما فهم آن از فساد و غارت چنان نیست که آن را خصلت ذاتی
مناسبات رسمایهداری بداند و آن را در پیوند با بهرهکشی طبقاتی ببیند. بنابراین نه تنها قادر نیست مقابله با فساد و غارت
را در منت مبارزهی طبقاتی کارگران و فرودستان پیگیری کند بلکه تبدیل به یکی از دهها ترفند و ابزار دولت رسمایهداری
در جهت زمین زدن مبارزهی طبقاتی شده است.33
پرچم عدالت در دست رسمایه
۵ -عدالتخواهی نزد این جنبش امری ارتجاعی و ماقبلمدرن است؛ خوار داشنت نفس و متایالت دنیوی، تجلیل از فقر،
مخالفت با تکنولوژی و مهمتر از هر چیز هراس از امر مدرن. چنین خصلتی نزد این جریان را تیپهایی مانند شهریار
زرشناس معرفی میکنند.
۶ -مخالفت این جریان با نئولیربالیسم دچار اغتشاش و تناقض است و به مبارزه با رسمایهداری پیوند منیخورد. این
تناقض را میتوان در دفاع این جریان از »خصوصیسازیهای سامل و بخش خصوصی اهلیتدار« مشاهده کرد. ریشههای
ایدئولوژیک این امر را باید در پذیرفنت مالکیت خصوصی در اسالم دانست.
٧ -نگاه اقتصادمحور به عدالت و محدودیت در افق عدالتخواهی که از ازلی بودن انواع نابرابری رشوع میکند، در
نهایت به طبیعیسازی و ابدی قلمداد کردن انواع دیگر نابرابری میانجامد. مهمترین مثالها در اینباره نگاه متضمن
ِ انواع نابرابری فعاالن این جریان به حقوق زنان و حقوق اقلیتهای جنسی و مذهبی است.
٨ -این جریان خود را از مخالفان ادغام در برابر رسمایهی غربی میداند و در برابر ادغام در رسمایهی روسی و چینی
مخالفت اصولی ندارد. با اینحال این جریان و مشخصا جنبش عدالتخواه دانشجویی با تالش برای به انحراف بردن
جنبش اعرتاضی کارگران و فرودستان، که مخالفان اصلی ]و بالقوهی[ ادغام در برابر همهی بلوکهای رسمایهی جهانیاند،
در حال اتالف فرصت این جنبشها و خرید وقت برای دولت رسمایهداری است تا رسانجام به جهت آماده ساخنت الزامات
ادغام در یک یا همهی بلوکهای رسمایهی جهانی مانعی به اسم مقاومت طبقاتی کارگران و فرودستان از رس راه برداشته
شود.
٩ -مسئلهی اصلی برای این جریان لزوما و مستقیام نه عدالتخواهی بلکه مقولهی مقاومت در برابر ادغام در غرب است.
این جریان دریافته که رابطهای معنادار بین نئولیربالیسم و وابستگی به غرب وجود دارد. در اینمعنا نئولیربالیسم دروازهی
اصلی نفوذ و به خطر افتادن انقالب اسالمی شمرده میشود. بنابراین انتقاد از نئولیربالیسم نزد این جریان ترجمهی مبارزه
با استکبار جهانی است. اینکه نتیجهی پیاده کردن رویکردهای نئولیربال در ایران به گسرتش نابرابری و فساد و غارت
میانجامد، امری ثانویه است و اگر احیانا نتیجهی چنین رویکردی گسرتش رفاه عمومی بود علیاالصول از منظر هامن
هراس از نزدیکی به غرب مستوجب مخالفت میشد.
۱۰ -این جریان پدیدهای فاقد اصالت ماهوی در جمهوری اسالمی است و مخصوص دورهی گذار از یک دولت رسمایهداری
پرتنش به یک دولت کامال هامهنگ با غرب است. بعد از طی چنین دورهی گذاری فعاالن این جریان در صورت ارصار بر
رویکرد عدالتخواهیشان مستعدترین آدمها برای راهاندازی بنگاههای خیریه خواهند بود.34
پرچم عدالت در دست رسمایه
ِ چه باید کرد جنبش کارگری و فرودستان
همهی اجزای نظام، از جمله جنبش عدالتخواه دانشجویی، در مسیر انکشاف طبقاتی جمهوری اسالمی ایفای نقش
میکنند. این ملودرام وحشت هم پلیس بد دارد هم پلیس خوب. هم سازمان غارت دارد، هم بنگاه خیریه. هم تئوریسین
بهرهکشی دارد و هم سخنگوی خودخواندهی محرومان و فرودستان. از قضا جنبش عدالتخواه نقش ویژهای را در این
پروسه ایفا میکند؛ تالش برای »متعارفسازی« رسمایه از راه »مدیریت فساد«. و اینها نه به از میان بردن مناسبات
بهرهکشانهی طبقاتی ارتباطی دارد و نه حتا مبارزه با فساد. این از ادعای عدالتخواهی. در حوزهی استکبارستیزی هم
خرب بد اینکه بهرغم ادعا، جنبش عدالتخواه با نقشی که در مسیر انکشاف رسمایه بر عهده دارد چیزی نیست جز بخشی
از نیروهای متنوع درون پروژهی ادغام. از این حیث نظام جمهوری اسالمی تقریبا همهی ابزارهای الزم برای توسعهی
طبقاتیاش را در اختیار دارد و این همهی ماجرا نیست. جمهوری اسالمی مانند و بلکه بیش از بسیاری از نظامهای
رسمایهداری با مقاومتها و اعرتاضهای سیاسی و طبقاتی روبروست و این اعرتاضها و مقاومتها جایگاه جنبش
عدالتخواه را نزد نهادهای امنیتی مغتنمتر میکند.
ِ در پاسخ به چه باید کرد جنبش کارگری و فرودستان میتوان حرفهای مالل آور بسیاری زد. کاری که ما قصد آن را نداریم
و دقیقا به همین دلیل نکاتمان اینبار خالصه و کوتاه خواهد بود. در پاسخ به اینکه در مواجهه با این پدیده چه باید
کرد، پیش از هر چیز باید نقطهی عزیمت و افق این پرسش را روشن کرد. به عنوان مثال میتوان از جایگاه اپوزيسيون
دست ِ راستی جمهوری اسالمی از حیث اختالف در مصادیق »خصوصیسازی دارای اهلیت« با این جنبش چون و چرا کرد.
یا با صفاتی مانند رقابتی در مقابل انحصاری، دولت رفاه در مقابل دولت نئولیربال و امثالهم نوعی از رسمایهداری را به
جای دیگری نشاند. میشود مدافع همین جنبش عدالتخواه بود و برای کاسنت از تناقضهایش تالش کرد. میشود از
منظر رفرمیستی به آن پیوست یا از حیث الزامات یک رویکرد رئالپولتیک با آن وارد ائتالف شد. اما اینها هر چه که باشند
ربطی نه به عدالتخواهی دارند و نه به مبارزه با فساد و نه به مبارزه با بهرهکشی از نیروی کار که سازمانیافتهترین
نوع غارت در همهی ادوار تاریخی است. در مقابل آنچه که ممکنترین روشهای از بین بردن نابرابریهای ساختاری
را در اختیار میگذارد، و از قضا جنبش عدالتخواه دانشجویی آمده است تا آن را بالاثر کند، مبارزهای طبقاتی است که
دو سوی آن به ویژه در ایران به رسحدات شکاف ممکن رسیده است. این شکاف در هزاران تجمع و اعرتاض و اعتصاب
کارگری، معلامن، پرستاران، دانشجویان و بازنشستگان بیان صنفی و سیاسی به خود گرفته و در دو رویداد خونین دی ۹۶
و آبان ۹۸ چنان مازاد سیاسیای از خود بر جا گذاشت که عنارص اصلی وضعیت مستقر و اپوزیسیوناش را برای همیشه
تغییر داد. اما هامنطور که پیش از این هم گفتیم مسئله بر رس سازمانیافتگی مازاد سیاسی این شکاف طبقاتی است به 35
پرچم عدالت در دست رسمایه
نحوی که بتواند آن را در مسیر تضادی آشتیناپذیر قرار دهد و از دل آن، تغییراتی در جهت اعامل قدرت سیاسی طبقهی
کارگر و زحمتکشان به وجود آورد. امری هراسانگیز برای جنبش عدالتخواه دانشجویی که سودای آشتی نوعی از رسمایه
)رسمایهداری انسانی، دارای ضابطه، شفاف، بدون فساد، خوب و اهلیتدار( را با کارگران و فرودستان در رس دارد.
حال نوبت ماست که از خودمان بپرسیم آیا اساسا چنین رسمایهداریای وجود دارد یا خیر؟ آیا رسمایهداریای را میشناسیم
که بدون مناسبات بهرهکشی و بدون ایجاد یک دنیای رسشار از نابرابری همچنان وجود داشته باشد؟ اگر باور به خدایی
توانا داریم که جسمی چنان سنگین را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند، جنبش عدالتخواه دانشجویی قطعا
گزینهی خوبی برای مبارزه با فساد و غارت خواهد بود.
در مواجهه با این جریان باید ماهیت آن را افشا و آن را با همهی اجزایش طرد کرد. هامنطور که یک خط قاطع بین
جنبش کارگری سوسیالیستی و جریانهای دستراستی تابلودار وجود دارد باید چنین خط متایزی نیز بین جنبش کارگری
سوسیالیستی و انواع رفرمیسم چپگرا وجود داشته باشد. قطعا نتایج استقالل از این و آن جریان سیاسی که آمدهاند به
واسطهی »عمل مشرتک« و »دشمن مشرتک« ماهی خودشان را صید کنند به هزینههای آن خواهد ارزید. و این ممکن
منیشود جز با خط معیار قرار دادن مبارزهی طبقاتی و با تدقیق سیاسی این مبارزه و با قرار دادن آن در جای دقیقش
یعنی در بطن جنبش کارگری. و این ممکن منیشود جز با سازماندهی، سازماندهی و سازماندهی. این البته نافی آن
نیست که در جدال ِ های پیش رو و بنا به تعمیق مبارزات طبقاتی و انواع توازن قوای موجود در این عرصه، نیروهای
سازماندهیشده در بدنهی این جریان که مستقیمن به مراکز امنیتی و منابع قدرت متصل نیستند دچار تغییر و تحوالتی
شوند، که لزومن به معنای متایل به سمت جبههی چپ انقالبی نیست و این در مقام تحلیل و تدوین تاکتیکها و
اسرتاتژیها برای تعمیق شکافهای درون جریان عدالتخواهی و دامن زدن به تناقضها و تضادهایشان شایستهی توجه
است، اما هرگز منیتواند به معنای اتحاد تاکتیکی با آنها برای برآوردن یک مطالبهی کوتاهمدت یا مبارزهای بلندمدت باشد.
در چنین وضعیتی جنبش کارگری تنها اسب تروای حکومت را درون خودش راه داده است و باید مهیای خنجرهای آختهی
کسانی باشد که ادعای »عدالتخواهی« دارند اما در لحظهی آخر دروازهها را به روی دشمن طبقاتی خواهند گشود

2021-03-17 بحران سیاسی جاری و استراتژی برون رفت از آن – حشمت محسنی

بحران سیاسی جاری و استراتژی برون رفت از آن – حشمت محسنی

بحران سیاسی جاری و استراتژی برون رفت از آن – حشمت محسنی
مبارزه برای سوسیالیسم در کشور ما، بدون توجه به الزامات مبارزه برای دموکراسی اگر نگوییم ناممکن، براستی امری سخت و دشوار است. شکوفا شدن مبارزه طبقاتی در غیاب حد معینی از دموکراسی نمی‌تواند به آسانی پا بگیرد، و در مسیر پیروزی گام بردارد. اگرچه یک رابطه‌ی خطی و یک به یک بین مبارزه برای دموکراسی و پیکار برای سوسیالیسم در عالم واقعیت برقرار نیست، با این وصف، در شرایط استبدادی و فقدان آزادی‌های سیاسی سازمان‌یابی طبقه کارگر در پیکار برای سوسیالیسم اگرچه می‌تواند پا بگیرد، اما در مسیر خود و برای تامین منافع خود دیر یا زود می‌بایست با سد سکندر استبداد دست و پنجه نرم کند. از این رو تردیدی در بحث بر سر ضرورت پیکار برای دموکراسی وجود ندارد و نباید داشته باشد، و فراتر از آن یک رابطه دو طرفه بین این دو پیکار برقرار است. آن‌چه اما هدف نوشتار حاضر را تشکیل می‌دهد، نه توضیح منطق پیکار برای دموکراسی، بلکه تاکید بر راه‌های تکوین بلوک طبقاتی است، در نوشتار حاضر ابتدا تصویری از شرایط عینی به‌دست داده می‌شود، آنگاه به طور چکیده به تعریف استراتژی و تاکتیک می‌پردازد، و سرانجام با اتکا به این مقولات از دل مصالح و امکانات عینی حاضر، به طور اجمالی بر چند محور مهم برایر تکوین بلوک طبقاتی اشاره می‌شود.

جامعه ما در شرایط بحرانی بسر می‌برد. این بحران را می‌توان با الهام از گرامشی بحران ارگانیک قلم‌داد کرد. بحران ارگانیگ یا بحران ساختاری، بحرانی است در سطح شیوه تولید، که مناسبات اجتماعی تولید به جای اینکه به رشد نیروهای تولیدی آن سوخت برساند به نحوی از انحاء سد راه آن می‌شود و حتا در حوزه‌های تعیین‌کننده‌ای شرایط بازتولید آن را تخریب می‌کند. جامعه ما صرفا دچار بحران ارگانیگ نیست، بلکه علاوه بر آن با پدیده بحران هژمونی مواجه است. بحران هژمونی بحرانی است در سطح سیاسی و از رابطه و میزان مشروعیت پایگاه اجتماعی با حاکمیت حکایت می‌کند. تقریبا از 2 خرداد تا کنون هسته سخت نظام در آن جا که در برابر رای مستقیم مردم قرار گرفته با رای منفی آن‌ها روبه‌رو شده است. و بدین اعتبار دیگر نمی‌توان از بازوی حمایتی مردمی در مقیاس بزرگ از رهگذر توافق مردم با رژیم سخن گفت. بحران هژمونی البته به حاکمیت سیاسی منحصر نمی‌شود، و جدایی نیروهای سیاسی مخالف رژیم اسلامی از پایگاه اجتماعی خود جنبه‌ی دیگری از مختصات صف‌آرایی طبقاتی در ایران را جلوه‌گر می‌سازد.

بحران هژمونی البته با بحران بالایی‌ها (حکومتی) همبسته است و راستای حرکت آن را نشان می‌دهد که رژیم ولایت فقیه در مسیر خود به طور فزاینده لاغرتر شده و متحدان خود را یا از حاکمیت بیرون رانده، یا آن‌ها را بی اثر، سترون و ناکام ساخته است. سرنوشت اصلاح‌طلبان حکومتی و اعتدال‌گرایان به‌خوبی موقعیت شکننده آن‌ها را در میان بالایی‌ها جلوه‌گر می‌سازد و در عین حال خودِ هستهِ سخت نظام را هر دم شکننده‌تر کرده است. بیهوده نیست که رژیم اسلامی شمشیر را از رو بسته و در معنای کوخ‌نشینان(پایه‌ی حمایتی خود) تجدیدنظر کرده است. این نوعی تغییر کیفی در پایگاه اجتماعی و جزم‌های ایدئولوژیک آن را نشان می‌دهد، که پیامدهای معینی در سست کردن ارکان رژیم ایفا می‌کند.

بحران ساختاری هنوز با شرایط انقلابی همسان نیست، اگرچه هیچ موقعیت انقلابی بدون بحران یاد شده تکوین نمی‌یابد اما هر بحران ساختاری لزوما به موقعیت انقلابی نمی‌انجامد. این دو بحران را نباید یک‌سان انگاشت، اولی در سطح اقتصادی –اجتماعی، و دومی در سطح سیاسی رخ می‌دهد. موقعیت انقلابی بحثی است ناظر بر قلمروی سیاست و به آرایش سیاسی نیروها و مختصات صحنه نبرد بر سر بود و نبود حاکمیت گره می‌خورد.

مختصات موقعیت انقلابی در نوشته‌های اولیه لنین حاوی سه مشخصه است: 1)هنگامی که برای طبقات مسلط غیرممکن است حاکمیت خود را بدون تغییر حفظ کنند، یا به سیاق پیشین ادامه دهند؛ یعنی آن هنگام که بحرانی در میان «طبقات فرادست»، در مشی و سیاست طبقه‌ی حاکم به این یا آن شکل بروز می‌کند و به شکافی منجر می‌شود که از رهگذر آن نارضایتی و خشم طبقات تحت ستم بروز می‌یابد و منفجر می‌شود. برای وقوع انقلاب، معمولاً کافی نیست که پایینی‌ها نخواهند به روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالایی‌ها هم نتوانند به روال پیشین دوام آورند. 2) هنگامی که سختی‌ها و مطالبات طبقات تحت ستم در سطحی فراتر از حد عادی رشدیافته باشند. 3) هنگامی که در نتیجه‌ی علل فوق، رشد قابل ملاحظه‌ای در فعالیت توده‌ها پدید آید؛ توده‌هایی که در شرایط «آرامش»، بدون شکوه و شکایت اجازه می‌د‌هند غارت‌شان کنند، اما در شرایط آشفته و طوفانی (هم به‌واسطه‌ی شرایط ناشی از بحران، و هم در نتیجه‌ی عملکرد خود «طبقات حاکم»)، به سمت حرکت تاریخی و مستقل کشیده می‌شوند.

لنین اما در آثار متاخر خود در این صورت‌بندی تغییراتی را لحاظ می‌کند که از حیث صف‌آرایی طبقاتی حایز اهمیت است. او در «کمونیسم، بیماری چپ‌روی»، بر حمایت [تجمع] لایه‌های متوسط از اهداف پرولتری تأکید می‌کند. در پیوند با همین مساله هابسباوم می‌‌گوید: “بعدها لنین این فرمول‌بندی را تا اندازه‌ای اصلاح کرد ولی این تغییر ناچیز بود: (الف) با حذف “فقر روز افزون” از متن 1920 (ب) با تأکید بر آمادگی ذهنی و مصمم بودن فعالان در میان کارگران به ایجاد تغییر عمده، (ج) با تأکید بر ضرورت بحران طبقه حاکم به منظور وارد صحنه کردن عقب‌مانده‌‌ترین بخش‌‌های توده مردم، (د) با تأکید بر ضرورت استراتژی که توان خنثی کردن “تردیدهای ناگریز” طبقات میانی را داشته باشد، و (ه) با تأکید بر انشقاق زیاد در میان نیروهای مسلح رژیم قدیم“.

در این جا از لحاظ مفهومی باید بین موقعیت انقلابی و بحران انقلابی تمایز قایل شد. بحران انقلابی به تعبیر دانیل بن‌سعید شرایطی است که در آن علاوه بر وجود موقعیت انقلابی سوژه تحول نیز دست به نقش‌آفرینی می‌زند. این که در رویارویی بین نیروهای برانداز و رژیم مستقر کدام یک پیروز می‌شوند پیشاپیش نمی‌توان از آن سخن گفت همین قدر لازم است که این دو لحظه از توازن قوا و مختصات صف‌آرایی صحنه را از یک دیگر باز شناخت و بین آن‌ها تمایز برقرار کرد.

لحظه‌های متفاوت شرایط سیاسی نظیر دوران انقلابی، اعتلای انقلابی، موقعیت انقلابی و بحران انقلابی در یک نکته مشترک اند. آن نکته این است که راس نظام آماج حمله مخالفان نظام مستقر قرار دارد از این رو این لحظه‌ها با دوران‌هایی سیاسی پیشا انقلابی در این نکته از یک دیگر متمایز می‌شوند.

سیر تحول در لحظه‌های مختلف شرایط سیاسی به تغییرات دوران انقلابی منحصر نمی‌شود بلکه ما با دو دوره دیگر مواجه ایم که اولی به دوران آرامش و دومی به تعادل قوا معروف اند. در اولی حرکات توده‌ای وجود دارند و ابدا به معنای سکوت گورستانی نیست، بلکه به معنای این است که این حرکات در چارچوب نظم مستقر رخ می‌دهند. تعادل قوا به دورانی اطلاق می‌شود که مبارزه دارد از کادر وضع موجود خارج می‌شود اما هنوز علیه رژیم موجود کانونی نشده است. از این رو دوران توازن قوای فلج به دورانی اطلاق می‌شود که رژیم مستقر مشروعیت خود را از دست داده و مردم آن را نمی‌خواهند، اما مردم نیز توان سرنگونی آن را ندارند. به تعبیر گرامشی کهنه در حال مردن است اما نو از این توان برخوردار نیست که متولد شود. او می‌گوید:«این‌که طبقه حاکم اجماع را از دست داده است یعنی دیگر “راهبری” نمی‌کند و فقط با استفاده از زور«مسلط» است، دقیق به این معنا است که توده‌هایی عظیم از ایدئولوژی‌های سنتی‌اش بریده و دیگر باورشان را به معتقدات پیشین از دست داده‌اند. این بحران دقیقا از این واقعیت حکایت دارد که امر کهنه در حال احتضار است و امر نو نمی‌تواند زاده شود؛ در این دوران فترت، انواع و اقسام علایم بیماری ظاهر می‌شوند».

اگر بخواهیم موقعیت عینی توده‌ها را صورت‌بندی کنیم و از مفاهیم عام به سمت شرایط مشخص خودمان حرکت کنیم باید گفت عمق نارضایتی از سیاست‌ها و از موجودیت رژیم اسلامی بی‌سابقه است و روحیه ناراضی و اعتراضی چشم‌گیری را متبلور می‌کند. تغییر در باورهای عمومی و بی‌معنا شدن ارزش‌های رژیم اسلامی، لاغر شدن پایگاه اجتماعی آن، رشد گرایش‌ها و مخالفان رژیم جلوه‌های این احتضار رژیم را نمودار می‌سازند. حالا می‌توان با قاطعیت بیش‌تری گفت که مرزهای رفتاری غالب مردم هیچ سنخیتی با ارزش‌های مذهبی و فرهنگی رژیم ندارند و در فضای فرهنگی و ارزشی دیگری زندگی می‌کنند. مردم از حیث روانی و ذهنی از رژیم اسلامی عبور کرده‌اند، اما از شبکه‌های مادی ارتباطی موثر و لجستیک مورد نیاز برای رویارویی بزرگ با جمهوری اسلامی محروم اند. در نتیجه، این روحیه اعتراضی در مقیاس بزرگ از فقدان تشکل و سازمان‌یابی رنج می‌برد و نمی‌تواند همه‌ی ظرفیت‌های خود را به معرض نمایش بگذارد. رژیم اسلامی کماکان به مدد سازوبرگ‌های سرکوب خود می‌تواند اردوی مخالفان خود را پراکنده سازد و مانع تکوین یک بلوک ملی– توده‌ای در مقیاس بزرگ شود. وانگهی اگرچه بالایی‌ها بر سر نحوه‌ی حل بحران با یک دیگر اختلاف دارند، اما بر سر سرکوب اعتراضات توده‌ای هیچ گونه تفاوت اساسی با یک دیگر ندارند. در شرایط کنونی بر اثر یک رشته عوامل، گره‌خوردگی منافع ویژه و در عین حال مشترک بین آن‌ها، و ترس از پیامدهای یک انقلاب، وحدت بالایی‌ها بیش از وحدت پایینی‌ها است. به‌علاوه، در شرایط کنونی نشان چشم‌گیری از تمرد و عدم اجرای دستورات سلسله مراتب فرماندهی، فرار رده‌های پایین در صفوف نیروهای سرکوب رژیم مشاهده نمی‌شود. هر چند فساد در درون این نهادها لانه کرده و می‌تواند در توازن قوای دیگری آن را از بنیاد فروبریزد. باید بیاد داشته باشیم که ما در دوره خاصی بسر می‌بریم که عوامل منفی بیش از عوامل مثبت نقش ایفا می‌کند. ما در دوره انقلابات رهایی‌بخش، در دوره‌ی فرداستی گفتمان مترقی و سوسیالیستی بسر نمی‌بریم. برعکس، در دوره عروج پوپولیسم، بنیادگرایی مذهبی و ارتجاعی و جنبش‌های شبه فاشیستی…زندگی می‌کنیم. نیروهای چپ و مترقی بعد از فروپاشی جوامع نوع شوروی تاکنون نتوانسته‌اند متناسب با بحران بزرگ سرمایه‌داری دست به تجدید آرایش زنند، و چشم‌انداز رهایی‌بخشی را در انتهای تونل ترسیم کنند. از این رو، هیچ شرایط عینی ناب و خالصی بدون نقش بازیگران سیاسی، بدون بدیل قابل دسترس، بدون روحیه جمعی، فداکارانه برای تحقق آن در پهنه‌ی واقعیت وجود خارجی ندارد. و روحیات خودپرستانه، دستیابی به منفعت شخصی به بهای نابودی دیگران که در شرایط کنونی ابعاد حیرت‌انگیزی دارد به سهم خود اثرات نامطلوبی بر مبارزات مردمی برجای می‌گذارد. شرایط سیاسی ایران اما، آبستن رخدادهای سترگی است که نوزاد آن، نه به دنیا می‌آید نه رو به زوال می‌رود. شرایط مشابه با ایران را گرامشی چنین صورت‌بندی کرده است: «این گونه بحران‌ها موقعیتی را پدید می‌آورند که در کوتاه‌مدت خطرناک است، زیرا اقشار گوناگون مردم نمی‌توانند، به گونه‌ای یکسان و با آهنگی موزون، خود را بازسازی کنند و با جریان تحولات وفق دهند. … در شرایطی که طبقه‌ی حاکم نتواند بر این بحران غلبه کند و سلطه‌ی خود را مجدداً بر جامعه اعمال کند، بحران به‌سوی تعادلی ایستا سوق پیدا می‌کند. این تعادل ایستا گواه این واقعیت است که نه گروه مترقی و نه گروه محافظه‌کار، هیچ‌کدام، توان پیروزی ندارند». اگر این توصیف از شرایط عینی جامعه توصیف دقیقی محسوب شود، پرسیدنیست شورش‌های دی ماه و آبان ماه را که خصلت تعرض متقابل به ارکان اصلی رژیم را به نمایش می‌گذارند چگونه باید تبیین کرد. واقعیت این است که دوره‌بندی‌های سیاسی از منطق خط‌کشی‌های ساده‌گرایانه تبعیت نمی‌کنند و عناصری از دوره پیشین یا پسین در هر دوره قابل شناسایی است. واقعیت جنبه‌های متعددی دارد و از مفاهیم لاغر بسی پیچیده‌تر و غنی‌تر اند. مع‌الوصف، تحلیل دوره‌های سیاسی نمی‌تواند نسبت به خصلت اصلی دوره معینی به لاادری‌گری درغلطد و آن را مشخص نسازد. حرکات دی ماه و آبان ماه را باید در دوره بزرگ‌تری از تعادل قوا گنجانید. به سخن دیگر این حرکات خصلت‌نمای حرکات توده‌ای در بخش‌های مختلف مردم در بازه زمانی دست‌کم از اعتراضات توده‌ای سال 88 تاکنون نبوده‌اند، بلکه خشم ناگهانی مردم در برابر تعرض رژیم به هستی و معیشت بخش قابل توجهی از آن‌ها بوده، که گذار به دوره بعدی را نوید می‌دادند. آبان ماه البته پدیده‌ی چندجانبه‌ای بود که ظرفیت و پویایی خاصی را به معرض نمایش گذاشته بود. شورشی که از اعتراض به افزایش قیمت بنزین تا شعارهای ساختارشکنانه، از بهره‌گیری اشکال کاملا مسالمت‌آمیز تا کاربست شیوه‌های مسلحانه را دربر می‌گرفت. اگر آبان ماه در یک دوران انقلابی رخ می‌داد که یکی از مشخصه‌های آن تداوم و پیوستگی نسبی این سنخ حرکات است می‌توانست دودمان رژیم اسلامی را بر باد دهد. وانگهی حرکاتی از سنخ آبان ماه خود می‌تواند جهشی کیفی در تحول از اعتراضات سیاسی در متن بحران جاری را به دوره‌ای فراهم سازد که مشخصه آن را تحقیر مرگ و تعرض به ارکان رژیم تشکیل می‌دهد. ابعاد سهمناک سرکوب وحشیانه رژیم اسلامی در قبال توده‌ی اعتراضی آبان ماه چیزی جز این واقعیت را منعکس نمی‌کند. اعتراف افرادی نظیر باهنر مبنی بر اینکه «اگر اعتراضات آبان ۹۸ را جمع‌وجور نمی‌کردیم، انقلاب می‌شد»، یا خامنه‌ای پس از سرکوب اعتراضات آبان گفت:«توطئه‌ عمیق وسیع بسیار خطرناکی، نابود شد»، به زبان صریح این نتیجه را مورد تایید قرار می‌دهد. اگر بخواهیم به‌طور خلاصه مختصات شرایط عینی جامعه‌مان را به تصویر کشیم باید گفت: الف– بالایی‌ها در نزد توده‌ها در مقیاس بزرگ دیگر از هیچ مشروعیتی برخوردار نیستند، ب– توان و اراده‌ا‌ی برای انجام اصلاحات ندارند، پ–هنوز از سازوبرگ سرکوب نسبتا نیرومندی برخوردار اند، و تا کنون شکاف مشهودی در بین آن‌ها مشاهده نمی‌شود، ت–پایینی‌ها در ابعاد میلیونی از رژیم اسلامی عبور کرده‌اند، ث– توده‌ها اما، از توان براندازی آن برخوردار نیستند، ج– و در افق قابل مشهود نیز نه چشم‌انداز سیاسی روشنی دیده می‌شود، و نه شبکه‌ی ارتباطی مستحکمی برای براندازی تعبیه شده است. به یک معنا جامعه در تعادلی منفی بسر می‌برد.

در توازن قوای سیاسی که حریفان در حال نبرد در شرایط تعادل قرار دارند و هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌تواند جنگ فیصله‌بخش را در پیش گیرد روی‌آوری به جنگ فرسایشی یک استراتژی منبطق با این شرایط است که تلاش دو طرف منازعه برای فرسودن دشمن تا حد فروپاشی، با وارد کردن تلفات مستمر در نیروی انسانی و از کار انداختن روش‌های مبارزه پیش می‌رود. پیروزی در این نبرد معمولاً با جبهه‌ای است که از منابع خود حفاظت می‌کند و نیروهای حریف را فرسوده یا تضعیف و سرانجام از بین می‌برد. هم اکنون رژیم اسلامی با تمرکز بر سازمان‌گران، فعالان و رهبران عملی نهادهای توده‌ای و مدنی آن‌ها را از کار عمقی یعنی نهادسازی بازمی‌دارد و از تقویت اردوی حریف جلوگیری می‌کند. تاکتیک دیگری که در این شرایط می‌تواند از سوی رژیم بکار گرفته شود تحریک نبرد زودرس است که معمولا به شناسایی نیروهای مخالف و از از بین بردن رهبری آن می‌انجامد.

در ایران بحران ساختاری چه به طور ضمنی و چه به طور آشکار از بدو پیدایش رژیم اسلامی به سبب نابهنگامی آن با الزامات حکمرانی در یک کشور سرمایه‌داری وجود داشته و امری انکارنشدنی است. به سخن دیگر جمهوری اسلامی از همان ابتدا بحران ساختاری ذاتی چند وجهی را با خود حمل می‌کرد، که مانع از انطباق آن با جامعه و امکان اصلاح در نظام حکومتی می‌شود؛ و این بحران با گسل‌های دیگری نظیر بحران در روابط منطقه‌ای و عرصه بین‌المللی، بحران محیط زیست، بحران مرکز –پیرامون …همراه است که می‌تواند موقعیت پایینی‌ها را تقویت کند و شرایط رژیم را بسیار شکننده‌تر کند. اما خروج از بحران، بیرون از نقش‌آفرینی بازیگران در صحنه، در جایی در تاریخ ثبت نشده و همه چیز به آرایش، به تدبیر، به چالکی و سیاست‌های منطبق با شرایط بستگی دارد. وگرنه انقلاب خاموش از بالا به آسانی می‌تواند به واسطه انبوهی از امکانات رخ دهد. بزرگ‌ترین خطا در نزد نیروهای مخالف رژِیم این است که حریف را در شرایط ثابت و در اوج حضیض در نظر گرفته و امکانات آن را برای خروج از بن بست نادیده بگیرند. در نظرگرفتن پویایی و تحرک بالایی‌ها می‌تواند از طریق امکانات مساعدی که «سیاست عمق استراتژیک» در منطقه در اختیار او قرار دهد، فرجه مثبتی برای آن بگشاید. یا برعکس، از رهگذر توافق با دشمنان منطقه‌ای یا در اثر عروج جنبش توده‌ای رژیم اسلامی را وادار کند که بار دیگر جام زهر سر کشد و به«عقب‌نشینی قهرمانانه» تن دهد و با امریکا و غرب در پاره‌ای حوزه‌ها سازش کند؛ یا پیش از گُر گرفتن غیرقابل برگشت مبارزات تهاجمی توده‌ها دست به اصلاحاتی در برخی حوزه‌ها در داخل دست زند.

عدم دست‌یابی به نتیجه و ناتوانی در شکست دادن رژیم مستقر، به معنای انقلاب منفعل یا انقلاب بی‌کنش نیست. انقلاب خاموش یا منفعل از یک سو به ابتکار و توانایی بالایی‌ها در کنترل و نهایتا شکست دادن جنبش پایینی‌ها اطلاق می‌شود. انقلاب منفعل در نزد گرامشی نوعی انقلاب از بالا است و در برخی شرایط دولت از طریق یک رشته‌ اصلاحات یا جنگ‌های ملی، بدون آنکه دست‌خوش انقلاب سیاسی از نوع رادیکال ژاکوبنی شود، مدرنیزه می‌شود. بنابراین نقطه آغاز انقلاب منفعل در برخی از کشورها مدرنیزه‌کردن دولت از طریق راهی غیر از انقلاب سیاسی یا از پایین است. وانگهی طبقات حاکم یا دولت به عنوان یک عامل مهم برای تخلیه انرژی انقلابی در آستانه‌ی برآمد انقلابی یا به دیگر سخن در آستانه و لحظه‌ی انتقال در راستای تحول به آن، مُهر خود را بر تحولات اساسی می‌زنند، و زمینه‌ی پاگیری انقلاب را از بین می‌برد. نمونه‌هایی که گرامشی در این باره برمی‌شمرد نظیر ریزورگیمنتو در ایتالیا، فوردیسم در امریکا، نشان می‌دهد که بالایی‌ها (نه الزاما حکومتی‌ها) به مدد سازوبرگ‌های دولتی، بدون مشارکت مردمی می‌کوشند هژمونی از دست رفته خود را بازسازی کنند. پیش‌فرض انقلاب منفعل غیاب کنش‌گری از سوی پایینی‌ها است. از سوی دیگر بنا به ادعای مورتون خوانش دیگری هم از انقلاب منفعل را می‌توان در آثار گرامشی سراغ گرفت «به معنای چگونگی تبدیل شدن یک شکل انقلابی دگرگونی سیاسی به یک پروژه محافظه‌کارانه احیا است که البته با بسیج توده‌ای شورشی از پایین، پیوند دارد». به تعبیر گرامشی، اینجا سخن از، «این است که “پیشرفت“، به‌صورت واکنش طبقات مسلط به طغیان‌گری گاه‌به‌گاه و نامنسجم توده‌های مردم رخ می‌دهد– واکنشی که شامل “احیاها“یی است که تا حدودی با مطالبات مردم می‌خوانند و بنابراین “احیاهای پیشرو“، یا “انقلاب–احیاها” یا حتی “انقلاب‌های خاموش” هستند».

صرف نظر از این‌که این خوانش‌ها از گرامشی تا چه میزان صائب است آنچه برای بحث حاضر حایز اهمیت است توجه به ابتکار و تحرک بالایی‌ها در برون رفت از بحران و تخلیه ظرفیت نهفته توده‌های مردم است. به زعم لنین بحرانی وجود ندارد که نتوان راه‌حلی را برای آن جستجو کرد، و آن را خاک‌ریز آخر پنداشت. از این رو، هر دوره‌ی بحران عمومی – سیاسی، هر مرحله انتقالی و تعادل شکننده و ناپایدار، دوره فعال شدن نیروهای ضدانقلابی نیز به شمار می‌رود. این که از بین دو نیروی متخاصم کدام‌یک بر دیگری چیره می‌شود پیشاپیش نمی‌توان گمانه‌زنی کرد. با این وصف، چیزی در کمین جامعه ما نشسته که نمی‌توان شبح آن را ندیده گرفت، و یا نشانه‌های آن را انکار کرد.

برای این‌که از تحقق انقلاب منفعل، یا پروژه‌ی بازگشت سلطنت، یا سناریوهای سیاه دیگر جلوگیری کنیم و در راستای تکوین شرایط انقلابی و برآمد اراده‌ی توده‌ای معطوف به منافع بنیادین مردم بکوشیم، نیاز داریم که راهبرد و راه‌کار‌های منعطف و موثری را پیشاروی جنبش مردمی ترسیم کنیم. استراتژی معطوف به سوسیالیسم و تکوین بلوک طبقاتی همچون سوژه‌ی مبارزه برای تحقق آن، البته صرفا از شرایط مشخص استنتاج نمی‌شود، و ریشه در سطح بنیادی‌تری از مختصات جامعه دارد، با این وصف، این یا آن دوره سیاسی تحقق آن را مساعدتر و یا دشوارتر می‌کند و ضرورت طرح آن را عاجل‌تر می‌سازد و یا امکان عملی آن را آسان‌تر می‌کند. بی‌توجهی به شرایط سیاسی سرگذشت کسانی را یادآوری میکند که می‌دانند چه می‌خواهند اما نمی‌دانند با چه کسی و از چه مسیری بدان نایل آیند. اما پیش از آن و برای تحقق این امر، ما نیاز داریم که از این دو مقوله تصور روشنی داشته باشیم و مرزهای آن‌ها را از یک دیگر بازشناسیم. آنگاه بر بنیاد درک‌مان، به‌طور مشخص به مساله نزدیک شویم. استراتژی اساسا یعنی هدایت یک نیروی معین در مجموعه نبردهای مشخص برای رسیدن به هدف مشخص است. استراتژی که در زبان فارسی به معنای راهبرد ترجمه شده است وظیفه دارد نیروی معینی را از مکان و موقعیت مشخصی به مکان و موقعیت دیگری رهبری و هدایت کند. بنابراین استراتژی با هدف تفاوت دارد و شامل نقشه‌‌ عمل‌‌های مشخصی است که به هدف منتهی می‌‌شود. استراتژی هدف پرولتاریا نیست، استراتژی هدایت پرولتاریا از نقطه مفروضی به مکان فرضی دیگری است از این رو، هر استراتژی مستلزم وجود مبدا و مقصد معینی است و بدون حرکت از مبدا به مقصد یا بدون مبدا و مقصد، استراتژی بی‌معناست. به دیگر سخن، استراتژی بدون انتقال نیرو از مبدا به مقصد معینی وجود خارجی ندارد. از این رو در استراتژی از طراحی و برنامه‌ریزی برای تعیین مقصد و چگونگی رفتن به هدف بهره گرفته می‌شود، و در تاکتیک از اقدامات خاصی استفاده می‌شود که قرار است در طول مسیر عملی شوند. تعیین نیرو و تشخیص مسیر دو عنصر بنیادی استراتژی به شمار می‌رود.

اما برای انتقال از مکان مشخص به نقطه مشخص دیگری باید در بستر و زمان مشخصی قرار گیریم. بنابراین با چگونگی و نحوه پیشروی در هر لحظه معین روبه‌رو می‌‌شویم. برای پیشروی در هر لحظه ضروری است ارزیابی روشنی از شرایطی که در آن قرار داریم و از میزان نیروی درگیر در صحنه ارائه کنیم. از این‌جا تاکتیک متولد می‌‌شود.

برای اتخاذ تاکتیک در هر لحظه معین ما نه تنها به ارزیابی روشن از میزان نیروی خودی احتیاج داریم، بل‌که علاوه بر آن به توان و نیروی دشمن نیز باید آگاه باشیم. بنابراین در استراتژی عنصر اراده معطوف به دست‌یابی به هدف حایز اهمیت است، در حالی که در تعیین تاکتیک عنصر عینیت و ارزیابی عینی از توازن قوا. در استراتژی، ذهنیت، اراده عامل و نیروی تغییر تعیین کننده است در حالی‌که در تاکتیک عینیت و واقعیت حریفان در حال نبرد. در استراتژی ما با یک نیرو و عامل حرکت سروکار داریم، در اتخاذ تاکتیک علاوه بر نیروی خودی با نیروی دشمن نیز باید مواجه شویم.

اگر در استراتژی عنصر خواست و اراده یک نیرو برجسته است، در تاکتیک عنصر توانستن اجرای آن. به قول زنده‌یاد بیژن جزنی «تاکتیک با امکانات و نیروی بالفعل سروکار دارد و نه با نیروی بالقوه». در استراتژی ارزش‌ها و بایدها غلبه دارد در تاکتیک واقعیت نیروهای در حال نبرد. استراتژی زنجیره‌ای از تاکتیک‌‌های منفرد به سمت هدف مشخص است به‌قول کلاوزویتس «تاکتیک‌ها آموزه‌ی استفاده از نیروهای نظامی در نبرد بودند، و استراتژی عبارت است از فن هدایت نبرد و تطبیق و هماهنگ ساختن آن‌ها برای نیل به هدف‌های جنگ»: بنابراین استراتژیست باید جهت کل عملیات جنگ را تعیین کند که با هدف آن مطابقت داشته باشد… او در واقع، در باب آن‌چه مبارزات منفرد را شکل می‌دهد تصمیم می‌گیرد… استراتژیست، به طور خلاصه، باید کنترل کل [صحنه نبرد] را در دست داشته باشد.»

تاکتیک وسیله‌ای است در خدمت استراتژی، استراتژی اما وسیله‌ای است برای دستیابی به هدف. تاکتیک مقوله‌ای است مربوط به نبرد مشخص و تابعی است از توازن قوای طرفین درگیر در نبرد، نه یک قوه، بل‌که قوای دو طرف. در تاکتیک تنها و صرفا عامل و نیروی تغییر مطرح نیست، بل‌که عامل و نیروی ضد تغییر و دگرگونی نیز مهم است. در تاکتیک چه می‌‌خواهیم در مرکز توجه نیست بل‌که چه می‌‌توانیم انجام دهیم در محور اصلی توجه قرار دارد. به قول معروف تمایز بنیادی استراتژی و تاکتیک در این است که «استراتژیک فکر می‌کنیم، تاکتیکی عمل می‌کنیم.»

از این رو، تاکتیک سخت تخت‌بند شرایط در لحظه‌ است، اما درباره استراتژی می‌‌توان و باید از قبل دست به طراحی زد. درباره استراتژی می‌‌توان به‌نحو مشخص‌‌تری به طرح مسئله پرداخت در حالی که درباره تاکتیک باید در وضعیت مشخص به مسئله نزدیک شد. درباره تاکتیک می‌‌توان یک رشته ملاحظات نظیر حمله به نقطه ضعف دشمن را مطرح کرد اما این‌ها رهنمودهایی درباره اتخاذ تاکتیک هستند نه تاکتیک مشخص. تاکتیک را درمتن درگیری‌‌ها باید اتخاذ کرد به‌قول ناپولئون “درگیر می‌‌شویم و می‌‌بینیم“.

تاکتیک نحوه مشخص اجرای عمل در راستای برنامه راهبردی است و مشروط به برآیند دو اراده دوست و دشمن است. به علاوه برآیند اراده طرف در متن شرایطی که در آن بسر می‌‌برند. تاکتیک هدف نیست، حتی تصورکردنی است که در زنجیر حرکت‌ها و تاکتیک‌‌های مشخص، هدف خود را نشان ندهد، اما پیشروی به سوی هدف باید خود را جلوه‌‌گر سازد. تاکتیک‌‌هایی که در جهت نزدیک شدن به هدف اتخاذ نشوند معنای خود را از دست می‌‌دهند. بنابراین جهت تاکتیک به اندازه اتخاذ تاکتیک مهم و دارای اهمیت اند. تاکتیک درست و اصولی تاکتیکی است که جزیی از حلقه‌‌ی استراتژی و به زنجیره‌ی تاکتیک‌‌های دیگر مرتبط باشد. تاکتیک درست و اصولی تاکتیکی است که هرگام و در هر مبارزه معین بتواند در خدمت ضربه اصلی به دشمن قرار گیرد. تاکتیک، ضربه اصلی به دشمن اصلی نیست اما ضربه‌ای است در خدمت ضربه اصلی به دشمن اصلی. استراتژی اما متحد کردن ضربات جزیی در یک مجموعه و سازمان‌دهی ضربه اصلی به دشمن اصلی است: هر ضربه موردی، جزیی و فرعی زمانی دارای ارزش است که بخشی از ضربه اصلی باشد. بنابراین نفس ضربه به دشمن اهمیت ندارد جهت ضربه و ارتباط ضربه با نقشه نهایی است که اهمیت دارد.

تاکتیک نه با زمان تاریخی، بلکه با زمان حال سروکار دارد، به دیگر سخن، تاکتیک‌ها به طور معمول تاریخ شروع و پایان کوتاه‌مدتی دارند، و با معیار معینی می‌توان میزان موفقیت تاکتیک مشخص را سنجید. اگر برای دست‌یابی به یک اقدام موفقیت‌آمیز نه از راه و اقدام درست، بلکه با فعالیت نسنجیده و از کوره‌راه عبور کنیم به‌سادگی درستی و نادرستی اتخاذ تاکتیک مشخص می‌شود. از باب نمونه، شرکت در یک انتخابات به جای توان‌مندسازی اراده مستقل توده‌ای از حاکمیت مستقر، به ایجاد توهم در میان آن‌ها دام بزند، روشن است که چنین تاکتیکی نه در خدمت استراتژی، بلکه مسیر معکوس خود را طی می‌کند. و سرانجام تاکتیک‌ها فی‌نفسه دارای ارزش نیستند، بلکه از نسبت و رابطه‌ی آن با استراتژی فضیلت و ارزش آن جلوه‌گر می‌شود و می‌توان آن را خطا یا سنجیده تلقی کرد.

دریافت درست از استراتژی و تاکتیک اما هنوز به معنای تدوین خطوط آن‌ها در شرایط مشخص ما نیست. برای این امر درک از این مقولات لازم است اما تحت هیچ شرایطی نباید با راهبرد ویژه‌ای که مُهر و نشان شرایط مشخص جامعه ما را دارد جایگزین شود. خاص‌بودگی استراتژی در کشور ما ابدا به معنای نفی وجه مشترک آن با سایر جوامع نیست و نباید بدان معنا دریافته شود. چنان‌که در برخی محورهای زیر آن را مشاهده خواهیم کرد. استراتژی سوسیالیستی در ایران بدون تکوین یک بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم، بدون تعیین مسیر مبارزه تا سوسیالیسم امری ناممکن است. اولی نیروی مبارزه را مشخص می‌کند، دومی راهی را که این کنش‌گران سیاسی باید بپیمایند. با عطف توجه به مختصات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ما می‌توان خطوط عمومی استراتژی را تدوین کرد، اما برای تکوین بلوک طبقاتی یعنی اراده‌ی سازمان‌یافته طبقه کارگر و فرودستان هم‌سرنوشت با آن ما به ارزیابی از موقعیت، وزن نسبی و ظرفیت بخش‌های مختلف طبقه کارگر، بررسی مشخصات حرکت‌های کارگری در شرایط کنونی نیاز داریم، تا بتوانیم دورنمای حرکت‌های کارگری را ترسیم کنیم و مسیر راهپیمایی آنان را برای دستیابی به تشکل کارگران روشن سازیم. از این رو ضروری است مختصات هریک از محورهای بالا را روشن نماییم.

الف– طبقه کارگر کلیتی یک پارچه و هم‌گون نیست، و بخش‌های مختلف آن با مسایل و مسیرهای متفاوتی به سازمان‌یابی می‌توانند دست یابند. بنابراین برای آن‌که بتوانیم تصوری از چشم‌انداز سازمان‌یابی مستقل طبقه کارگر داشته باشیم، باید به موقعیت، وزن نسبی ‌هریک از آن‌ها در اردوی عمومی مزد وحقوق‌بگیران، و نیز ظرفیت‌های مبارزاتی و سازمان‌یابی آن‌ها برای دست‌یافتن به اراده جمعی مستقل‌ توجه‌ داشته‌ باشیم. در این ‌جا به یک رشته پرسش‌های بنیادی اشاره می‌کنیم که مقدم بر هر طرح استراتژی است و بدون تصور روشن از این واقعیت‌های عینی هر سخن اثباتی در این باره از بنیاد مستحکمی برخوردار نخواهد بود. طبقه کارگر ایران از چه بخش‌هایی تشکیل شده است؟ تعداد واحدهای بزرگ، کمیت شاغلین کارگاه‌های بزرگ، وزن کارگران بنگاه‌های کوچک (صنعتی و غیرصنعتی) به چه میزان است؟ ارتش ذخیره بیکاران دارای چه کمیتی است؟ توزیع جغرافیایی کارگاه‌های بزرگ صنعتی چگونه است؟

ب– همان‌گونه که مفهوم طبقه کارگر نسبت به کارگاه‌های بزرگ یک مفهوم کلی است، مفهوم کارگاه‌های بزرگ نیز نسبت به شاخه‌ها و رشته‌های آن یک مفهوم کلی و عام است که اگرچه ارزش تحلیلی دارد اما مستقیما به کار سازمان‌دهی خدمت نمی‌کند. بنابراین ضرورت دارد که به این مفهوم تعین بیش‌تری بخشید. چرا که سازمان‌دهی امری است که با مصالح و نیروی مشخص پیوند دارد نه با مفاهیم که وجود عینی ندارند. از این‌رو ارائه تصویر دقیق از نوع فعالیت رشته‌ها و شاخه‌های کارگاه‌های بزرگ (نظیر صنایع نساجی، پوشاک و چرم، ذغال سنگ، صنایع مواد غذایی، آشامیدنی و دخانیات، صنایع ماشین آلات، تجهیزات، ابزار و محصولات فلزی، صنایع شیمیایی، صنایع چوب و محصولات چوبی، صنایع کاغذ، مقوا، چاپ و صحافی، صنایع تولید فلزات اساسی) ساختار و وزن آن‌ها اهمیت اساسی دارد. وانگهی برشماری تعداد شاغلین کارگاه‌های بزرگ کمک بزرگی برای اختصاص نیرو در استراتژی ایفا می‌کند به همان سان که جایگاه استراتژیک آن کل ساختار اقتصادی کشور. از این رو، در شرایط کنونی برآورد کمیت شاغلان کارگاه‌های بزرگ، متوسط و کوچک بسیار حایز اهمیت است. وانگهی داشتن یک ارزیابی از تمرکز نیروی کار در بخش خدمات و کشاورزی این تصویر را کامل می‌کند و درک روشن‌تری از کلیت طبقه در اختیار ما قرار می‌دهد.

پ–بر پایه‌ی سالنامه آماری کشور در سال 1395 از کل جمعیت 10 ساله و بیش‌تر کشور، 4/39 درصد از نظر اقتصادی فعال بوده‌اند. توزیع شاغلان در یک شاخص اقتصادی 5/31 درصد در بخش صنعت، و 1/49 درصد در بخش خدمات، و 4/19 درصد در بخش کشاورزی، بوده است. «در سال1397 در کل سازمان اجتماعی تولید کشور، نزدیک 4 میلیون و 600 هزار نفر زیر نام «صنعت‌گران و مشاغل مربوطه» کار می‌کرده‌اند. از این شمار کمابیش 3 میلیون و 845 هزار نفر در کل بخش صنایع و معادن و ساختمان کار می‌کرده‌اند، که از این گروه نیز 3 میلیون و 817 هزار نفر در بزرگ‌ترین زیر گروه صنایع و معادن که به آن بخش «ساخت گفته می‌شود کار می‌کنند. بازهم از این شمار، تنها یک میلیون و 259 هزار نفر یعنی 33% کارگران صنعتی(ساخت) یا 4/5% کل کارکنان سازمان اجتماعی تولید، در 13123 کارگاه صنعتی بالای 10 نفر کارکن، کار می‌کنند… نزدیک به 3 میلیون و 200 هزار نفر یعنی 6/13% کل شاغلان … را کارگران ساده تشکیل می‌دهند. نزدیک 5/1 میلیون از این گروه کارگران در بخش ساختمان، بیش از 770 هزار نفر در بخش کشاورزی، بیش از 260 هزار نفر در بخش خرده فروشی…5/9% کارگران ساده را کارگر زن یعنی 302000 نفر تشکیل می‌دهند که 61% آن‌ها در بخش کشارزی به کار مشغول اند…کمیت اردوی کار را می‌توان در بخش خدمات نیز پی‌گرفت و اندازه‌ی آن را نشان داد. آنچه برای بحث ما اهمیت دارد مصالحی است که سوژه‌ی تکوین بلوک طبقاتی را متبلور می‌کند و از رهگذر آن پیکریابی می‌شود.

ت–یکی از مشخصات ساختار نیروی کار ایران، اشتغال گسترده‌ی کارگران در کارگاه‌های خُرد و کوچک است، به‌نحوی که وزن و ابعاد این بخش از کارگران با لایه‌ها و اقشار دیگر طبقه کارگر قابل مقایسه نیست. در این زمینه آمار دقیقی در دست نیست محجوب دبیرکل خانه کارگر در سیمنار صنایع کوچک اعلام کرد 98% کارگاه‌های صنعتی کشور کارگاه‌های هستند که کم‌تر از 10 کارگر در آن به کار مشغول اند. طبق آخرین آماری که از سوی محققی که دگرگونی در طبقه‌های اجتماعی در ایران را مورد پژوهش قرار داده است (67%) کارگران در کمابیش 450000 کارگاه صنعتی زیر 10 نفر کارکن در کارگاه‌های پراکنده و کوچک در بیش از 800 شهرک صنعتی و دیگر کارگاه‌های صنعتی و خدمات فنی کوچک کشور کار می‌کنند. این بخش از کارگران زیر شرایط بسی ناگوار و سخت کار می‌کنند و نه تنها تحت پوشش قانون کار قرار ندارند و مشمول حمایت سازمان تامین اجتماعی هم نمی‌شوند، و در کنار استثمار لجام گسیخته، در معرض انواع اجحاف و ستم نیز قرار دارند. خطا است هر آینه اگر تصور کنیم این شرایط نامساعد دامن همین بخش از کارگران را دربر می‌گیرد. و بخش‌های دیگر جنبش کارگری از اثرات نامطلوب آن در امان می‌مانند. تردیدی نیست که وزن سنگین این بخش از کارگران و عدم تمرکز آن یکی از ضعف‌های ساختاری نیروی کار ایران به شمار می‌رود، با این وصف، تکیه یک‌جانبه بر این ضعف، و نادیده گرفتن امکانات بالقوه اتحاد این بخش از کارگران و نقش آن‌ها در سازمان‌یابی طبقه می‌تواند سبب در جا زدن در وضعیت کنونی شود. باز هم تردیدی نیست که میزان تمرکز این بخش از کارگران نازل است، اما کمیت و وسعت استقرار این بخش از کارگران به اندازه ایران است، بنابراین سازمان‌یابی کارگران نمی‌تواند صرفا به بخش‌های برنشسته کارگران و کارگاهای بزرگ محدود بماند و به سازمان‌دهی این بخش از کارگران که اساسا نمی‌تواند در محیط کار سازمان یابند بی‌اعتنا بماند و در نتیجه محل زیست آن‌ها به امری بنیادی تبدیل می‌شود. اتحادیه جنبش اجتماعی که مفصل‌بندی محل کار با محل زندگی کارگران را هم‌چون هسته اصلی هویت خود تلقی می‌کند یکی از بهترین تدابیر برای سازمانیابی این بخش از کارگران محسوب می‌شود. و بی توجهی به این امر هر طرح استراتژیک تکوین بلوک طبقاتی را از بنیاد سُست و بی‌محتوا می‌سازد.

ث–سیاست جمهوری اسلامی ایران در چند سال گذشته روند رو به افزایش کالایی و پولی کردن خدمات اجتماعی در حوزه‌ی آموزش و بهداشت بوده است و شرایط معلمان و پرستاران را در برخی حوزه‌ها نسبت به اوایل انقلاب شکننده‌تر، ضعیف‌تر و فقیرتر ساخته است. بنا به گفته رییس مرکز آمار و فناوری ارتباطات و اطلاعات وزارت آموزش و پرورش تعداد کل معلمان و کارکنان، یک میلیون و 13 هزار و 655 نفر است که از این تعداد 481 هزار نفر را معلمان و کارکنان مرد و 532 هزار نفر را کارکنان و معلمان زن تشکیل می‌دهند. از این تعداد 358 هزار نفر در مقطع ابتدایی، 232 هزار معلم در مقطع راهنمایی و 307 هزار معلم در مقطع متوسطه فعالیت می‌کنند که 61 هزار نفر دیگر نیز در بخش اداری و آموزش عالی دانشگاه فرهنگیان مشغول به کار خواهند بود.ضمن آن‌که تعداد معلمان استثنایی نیز 21 هزار و 500 نفر است.کل دانش‌آموزان سال تحصیلی جدید 12 میلیون و 242 هزار نفر است که بر اساس مقاطع تحصیلی شش میلیون و 850 هزار نفر در مقطع ابتدایی، دو میلیون و 212 هزار نفر در مقطع راهنمایی و سه میلیون و 270 هزار نفر در مقطع دبیرستان تحصیل خواهند کرد. 11 میلیون و 237 هزار نفر از دانش‌آموزان در مدارس دولتی و یک میلیون نفر نیز در مدارس غیردولتی تحصیل خواهند کرد. بنا به آماری که سخنگوی وزارت بهداشت در مورد تعداد پرستاران فعال در بخش دولتی ارائه داده، هم اکنون در وزارت بهداشت، مجموعا ۱۲۵۳۶۹ کادر پرستاری شامل کارشناسان پرستاری و پرستاران دارای مدارک بالاتر، فارغ التحصیلان رشته‌های اتاق عمل، هوش‌بری و دارندگان مدارک بهیاری، کمک پرستاری و کمک بهیاری در حال فعالیت هستند. ..۹۰۰۶۱ نفر از این تعداد پرستاران لیسانسیه و با مدرک بالاتر هستند. ۷۸ درصد کادر پرستاری را بانوان و ۲۲ درصد را آقایان تشکیل می‌دهند. ۵۳ درصد کادر پرستاری به صورت استخدام رسمی و پیمانی، ۲۳ درصد در حال گذرندان دوره طرح و تعهدات و ۲۴ درصد دیگر هم عمدتا به صورت شرکتی و قرارداد خرید خدمت مشغول خدمت هستند. بنا به گفته او بر اساس دستورالعمل سازمان بهداشت جهانی به ازای هر ۱۰ هزار نفر باید ۵۰ پرستار در مراکز درمانی و بیمارستان‌ها مشغول به فعالیت باشند که این آمار حداقل استاندارد است. متأسفانه در کشور به ازای هر ۱۰ هزار نفر جمعیت ۱۹ پرستار در بیمارستان‌ها مشغول به کار هستند که این آمار در مقایسه با کشور‌های دیگر مانند قطر با ۱۱۹ پرستار، ترکیه با ۲۴ پرستار و کشور‌های اروپایی مانند ایرلند با ۱۵۵ پرستار قابل مقایسه نیست. نیازی به برملا کردن شرایط سخت کاری پرستاران از سوی نیروی‌های چپ نیست. همین اعتراف سخن‌گوی وزرات بهداشت کافیست تا ابعاد هولناک فشار کار بر پرستارانی ایرانی را نشان دهد. اگر از توصیف شرایط سخت معلمان و پرستاران فاصله بگیریم و از حیث سوژه بودن آن‌ها به مساله نزدیک شویم درمی‌یابیم که چه نیروی با ارزشی در صف‌آرایی فرودستان جامعه ما علیه استبداد و بهره‌کشی می‌تواند وارد میدان شود. هم اکنون مبارزات معلمان از رهگذر شبکه‌های ارتباطی خود بن‌بست سازمان‌یابی سراسری را درهم شکسته و می‌تواند هم‌چون نقطه امیدبخشی با توجه به ویژگی خاص خود مورد بهره‌برداری لایه‌های مختلف جنبش کارگری قرار گیرد. وانگهی اگر آن‌ها بتوانند دانش‌آموزان را وارد صحنه نبرد کنند اهرم فشار آن‌ها در مقیاس بزرگ کارایی خود را افزایش خواهد داد. فراموش نکنیم که نقش معلمان و دانش آموزان در انقلاب ایران اگر از سایر نیروهای اجتماعی بیش‌تر نبوده باشد، کمتر نبوده است.

ج–در سال 1395 شمار بازنشستگان و مستمری بگیران سازمان تامین اجتماعی بیش از 3 میلیون و 200 هزار نفر بوده است ، بنا به گفته س. اقبال «حدود یازده میلیون نفر از کارگران و مزدبگیران کشور هم هر ماهه به همین صندوق حق بیمه می‌پردازند. به عبارتی دیگر، بیش از چهل و چهار میلیون نفر از شهروندان ایران دفترچه‌ی بیمه‌ی تأمین اجتماعی در اختیار دارند. در واقع حال و آینده‌ی بیش از نیمی از ایرانیان به سرنوشت صندوق تأمین اجتماعی پیوند خورده است.» خواسته‌های بازنشستگان تأمین اجتماعی مبارزه با تورم، همسانسازی حقوق بازنشستگان و مستمری متناسب با هزینه‌ی یک خانوار 4 نفره، پرداخت عیدی. پرداخت بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی، درمان و واکسیناسیون مجانی که مورد تایید معلمان نیز قرار دارد، نظارت بر عملکرد صندوق بازنشستگی است، آزادی تجمع و یک رشته مطالبات دیگر است. تاکنون اعتراضات بازنشستگان به شکل چند موج رخ داده است که از جمله می‌توان به تجمع 7 بهمن در 13 شهر به ویژه در مرزبندی با تقلای خانه کارگر در روز 6 بهمن، و ضرورت حرکت مستقل آن‌ها اشاره کرد. در سوم اسفند نیز تجمع اعتراضی سراسری در ابعاد بزرگ‌تری نسبت به تجمع 6 بهمن بازنشستگان و مستمری بگیران برای مطالبات معیشتی در شهرهای مختلف کشور انجام شد آن‌ها خواست‌های خود‌ را از طریق کف خیابان با شعارهای«وعده وعید کافیه،‌ سفره ما خالیه»، «از این همه بیداد،. فریاد فریاد»، «همه‌اش شده کارمون، شعار کف خیابون»،«فقط کف خیابون،‌ به دست میاد حقمون» اعلام کردند، صرفا رزمندگی و فقدان توهم به نهادهای شبه‌کارگری رژیم را به معرض نمایش نگذاشته‌اند، بلکه علاوه بر آن، بلوغ سازمان‌یافتگی خود را هم جلوه‌گر ساختند، که حاوی درس‌های گرانبهایی است که می‌تواند به نوبه‌ی خود مورد توجه کارگران به طور عام و واحدهای صنعتی به طور ویژه نیز قرار گیرد.

چ–اگر بپذیریم که هر تلاش جدی برای سازمان‌یابی مستقل و موثر کارگری فقط در متن مبارزات بالفعل خود کارگران می‌تواند به نتیجه برسد، درمی‌یابیم که بررسی مختصات این مبارزات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. برمبنای داده‌های موجود (به عنوان نمونه آمارهای مبارزات کارگری در سه سال‌های 93، 94، 95) و مختصات حرکت‌های کنونی کارگران ایران را می‌توان چنین خلاصه کرد: تعداد اعتراضات کارگری در سال 1395 نسبت به سال 94 و همچنین نسبت به سال 93 به‌طور چشم‌گیری افزایش یافت. در طول این سال، کارگران در 653 مرکز تولیدی و خدماتی به اشکال مختلف برای کسب مطالبات خود دست به اعتراض زدند. این رقم نسبت به سال 94 که شاهد اعتراض کارگران در 515 واحد بودیم نشان دهنده افزایش حدود 27 درصدی اعتراضات کارگری است. با توجه به این که در بعضی از مراکز تولیدی و خدماتی کارگران بیش از یک بار بطور دستجمعی دست به اعتراض زدند، بنابراین تعداد اعتراضات کارگری بیش از تعداد مراکزی است که در بالا به آن اشاره شد. در مجموع طی سال گذشته(95) 1264 مورد اعتراض‌های کارگری یعنی به‌طور متوسط هر روز بیش از 3 اعتراض کارگری به وقوع پیوست. اعتراض‌ها در طول سال، روندی صعودی داشت و در سه ماه پایانی بطور چشم‌گیری افزایش یافت. اعتراضات کارگری در سال‌های بعد با فراز و نشیب تداوم یافت و خاموش نشد. به‌عنوان نمونه سال 1398 نیز هم‌چون سال‌های پیش با اعتراضات پر شمار کارگری سپری شد. در طول این سال در مجموع 1259 اعتراض کارگری روی داد، یعنی به طور متوسط سه و نیم اعتراض در هر روز. با وجودی که اشکال مبارزه در سطح واحدهای تولیدی رشد محسوس اعتصابات را جلوه‌گر می‌سازد، و همبستگی‌های طبقاتی دارد از سطح واحد کارخانه فراتر می‌رود، معهذا در محور مطالبات کارگری عمدتا نه طرح خواست‌هایی که تعرض به حیطه مدیریت و دولت بلکه عموما پرداخت به موقع دستمزد را کماکان نشان می‌دهد. وانگهی بخش‌های کلیدی اقتصاد ایران نظیر نفت، گاز، پتروشیمی، صنایع خودروسازی پس از وقفه‌های معینی تازه دارند اعتراضات خود را جلوه‌گر می‌سازند. اکثر حرکت‌های کارگری برای مقابله با مشکلات و تعرض‌هایی صورت می‌گیرند که علل کلان اقتصادی دارند. به‌دیگر سخن، غالب مسائلی که حرکت‌ها برای حل‌وفصل آن‌ها سازمان‌می‌یابند، در سطح “واحد اقتصادی ” مربوطه بدون پیوند با دست‌کم رشته اقتصادی هم خانواده قابل حل و فصل نیست. از همین رو است که درجه موفقیت حرکات کارگری درصد قابل توجهی را نشان نمی‌دهد. حرکت سراسری معلمان اما در اردوی کار و زحمت طلیعه‌های حرکات بزرگ را نمودار می‌سازد که اگرچه در شرایط کنونی از حیث کمی و کیفی ابعاد بزرگی ندارد اما ظرفیت فراتر رفتن از وضع موجود را به‌خوبی به مدد شبکه ارتباطی خود نشان می‌دهد.

ح–مبارزه برای بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم، بدون بهره‌گیری از شرایط مشخص، بدون توجه به پیکارهای جاری طبقه، بدون استفاده از فرصت‌های مساعد برای سازمان‌یابی تشکل سراسری امری کم اثر بیش نخواهد بود. مبارزات جنبش کارگری در کشور ما یکی از پرتکاپوترین جنبش‌های کشورهای منطقه به شمار می‌رود. اعتصاب کارگران هفت تپه در شرایط بسی سخت نه تنها به وادادگی و تسلیم منجر نشده، برعکس به نقطه امید جنبش کارگری و منبع الهام حرکات کارگری تبدیل شده است. در یک بازه زمانی در چند ماه گذشته کوتاه کارگران در 38 واحد اقتصادی دست به اعتصاب زده‌اند که امری بسیار شگفت انگیز محسوب می‌شود. در این شرایط برخی کارگران را به نبرد موضعی با سرمایه و دولت حامی آن فرامی‌خوانند و اعلام می‌کنند «جهت گیری اساسی کارگران در نهایت باید بر پایه جنگ گریلایی پیش برود». برخی دیگر نبرد موضعی را لازم اما کافی نمی‌دانند و خواهان «سمت‌گیری راهبردی اعتراضات کارگری: فراروی از مطالبات اخص و اعتراضات موضعی به مطالبات و اعتراضات سراسری و خواهان پیوند نبردهای موضعی کارکران و زحمت‌کشان با جوانان و تهیدستان، پیوند کارخانه و خیابان، و پیوند نبردهای موضعی با نبردهای سراسری است». برخی به ملزومات اداره شورایی، مالکیت واحد اقتصادی، تصمیم‌گیری‌های جمعی و به طور کلی ضوابط مناسب، تعیین وظایف شورا و تمایز آن با تعاونی کارگری متمرکز اند. تردیدی نیست که تاکیدات هریک از این رویکردها بر عنصر خاصی می‌تواند امری درست و ضروری در مبارزه کارگری تلقی شود. اما آن‌چه که محل تاکید این نوشته است فرصت طلایی برای پی‌ریزی تشکل در مقیاس فراکارخانه‌ای است. بی توجهی به این امر در شرایط مساعدی که حالا جنبش کارگری با آن مواجه است گناهی نابخشودنی است. سازماندهی تشکل فراکاخانه‌ای نه از منظر ضرروت همیشگی و به عنوان یک کاستی که همیشه محل توجه فعالان جنبش کارگری بوده است، بلکه از منظر راه دست‌یابی به آن باید به مرکز توجه فعالان کارگری قرار گیرد. به سخن دیگر بحث بر سر ضرورت تشکل نیست راه رسیدن به آن است. و این امر باید به دستور کار بنیادی جنبش کارگری بدل شود. معیار موفقیت مبارزه کارگران اکنون این نیست که کارگران هفت تپه یا نفت‌گران در یکی از دشوارترین نبردهای دوران حیات جمهوری اسلامی روسفید در آمده‌اند و مایه افتخار ما هستند، و احتمالا بتوانند مانع خصوصی‌سازی شوند، یا به برخی خواست‌های خود دست یابند، بلکه این است که این دستاورد عظیم تا چه میزان می‌تواند در پی‌ریزی تشکل سراسری سهمی ادا کند. هم اکنون با عنایت به شبکه‌های ارتباطی، نطفه‌های مفصل‌بندی 38 کانون‌های مقاومت به‌راحتی می‌تواند بسته شود و در مسیر خود و در دوره آتی با واحدهای اقتصادی گره بخورد. در ایران ایجاد تشکل سراسری کار آسانی نیست ما با یک رژیم بسیار درنده‌خو و پیچیده مواجه‌ایم که به محض این‌که شرایط اجازه دهد دودمان تشکل مخالفان را درهم می‌پیچد. بی‌توجهی به این هدف مرحله‌ای و نادیده گرفتن منطق و ملزومات بنای تشکل سراسری چیزی جز سوزندان یک فرصت طلایی در شرایط کنونی نیست. این اقدام یک کار اساسی است و پیش‌روی تنها و تنها از این مسیر دست‌یافتنی است و بدون تشکل همه دستاوردهای دیگر پس گرفتنی است. از این رو باید 1- در دوره­ی پیشارو و آتی هم­کاری و اتحاد عمل واقعی همه گرایش­های درون جنبش کارگری که دل در گروی ارتقاء منزلت و تامین منافع جنبش کارگری دارند، 2– توجه به مسایل و خواست­های جاری و بی­واسطه که هم­اکنون کانون درگیری جنبش کارگری با کارفرمایان و دولت را تشکیل می­دهد، 3– توجه به حلقه­های میانی سازمان­یابی که هنوز در قامت تشکل سراسری نیستند، اما گام مهمی در راستای تکوین آن به شمار می­روند، 4– هم­کاری تشکل­های برآمده از محل کار و نهاد‌ها و تشکل­های مرکب از فعالان کارگری که در خدمت ایجاد تشکل­های پایه­ و سراسری هستند، 5– و بالاخره، برخورداری از یک روی­کرد سنجیده و هدف­مند در مسیر این راه­پیمایی بزرگ که لحظه­های جاری را نادیده نمی‌گیرد، اما در لحظه­ها نیز متوقف نمی­شود و هدف­های درازمدت را راه­نمای گام­های بعدی خود تلقی می­کند، در دستور کار مدافعان سوسیالیسم قرار می‌دهد.

خ– حرکت هم زمان بخش‌های مختلف طبقه کارگر تلاش و مبارزات همه بخش های طبقه کارگر برای سازمان‌یابی مستقل و موثر از اهمیت حیاتی برخوردار است و افت مبارزات هریک از آن‌ها برای روند سازمان‌یابی مختل کننده است. بنابراین این نگرش که سازمان‌یابی مستقل صرفا با تکیه بر تلاش‌های کارگران بنگاه‌های بزرگ پیش می‌رود دیدگاهی نادرست است. به‌ویژه اگر توجه کنیم که مبارزات کارگران بنگاه‌های کوچک در شرایط کنونی کشور ما مضمون تدافعی دارد و دارای شرایط شکننده‌ای است. از این رو، شیوه‌های سازمان‌یابی کارگران بنگاه‌های بزرگ، به همه بخش‌های طبقه کارگر قابل تعمیم نیست و تنوع سازمان‌یابی آن را باید به‌رسمیت شناخت. تکوین و تلاش برای ایجاد بلوک طبقاتی بدون گردان‌های شناسنامه‌دار و شرایط خاص هر یک از آن‌ها بدون توجه به جایگاه خاص آن‌ها ناممکن است. در شرایط کنونی گردان‌های طبقه کارگر عبارتند از اول– کارگران اخراجی دوم– کارگران قراردادی که وضع شکننده‌ای دارند بی‌حقوقی آشکاری را تجربه می‌کنند، و مدام با خطر فسخ قرارداد که مانند شبحی در پایان هر 3 ماه بر سرشان به پرواز در می‌آید روبرو اند. و سوم– مبارزاتی که در سطوحی معین برای حمایت از کارگران بنگاه‌های کوچک و مخصوصا مشمول قانون کار شدن آن‌ها جریان دارد. و بالاخره از همه مهم‌تر بخش برنشسته‌ی کارگران که از قدرت استراتژیک از کار انداختن چرخه‌ی اقتصاد کشور برخوردارند‌.

د–جبهه واحد کارگری یک تدبیر راهبردی است، و به معضل تنظیم رابطه کارگران ضدسرمایه‌داری با کارگرانی می‌پردازد که در چارچوب وضع موجود مبارزه می‌کنند. تاکتیک تکوین این استراتژی در این یا آن کشور در این یا آن لحظه‌ی مبارزه طبقاتی می‌تواند متنوع و مختص هر کشور معین باشد؛ اما گوهر این طرح همان‌گونه که مارکس در مانیفست گفته است بحثی ناظر بر تنظیم رابطه کمونیست‌ها با سایر بخش‌های طبقه، یا به سخن دقیق‌تر تنظیم بخش‌های مختلف خود طبقه متمرکز است، و اساسا این طرح راهبردی ریشه در مانیفست دارد. نه به‌مثابه‌ی تدبیری برای یک جامعه معین، یا یک مقطع از مبارزه طبقاتی، بلکه اساسا برای مبارزه در چارچوب سرمایه‌داری، علیه سرمایه‌داری و برای رفتن به فراسوی آن خصلت عام و استراتژیک دارد. بر پایه‌ی همین دریافت بود که گرامشی انعطاف برخورد لنین در تغییر رویکرد او از جنگ مانور به جنگ موضعی را مصداق جبهه واحد می‌داند. او می‌گوید:«به نظر من ایلیچ فهمید که باید جنگ مانوری را که در سال 1917 در شرق به پیروزی به‌کار کرفته شد، به جنگ موضعی تبدیل کرد که تنها شکل ممکن{مبارزه} در غرب است…به‌نظرم فرمول«جبهه متحد» هم چیزی جز این نیست». ايده جبهه واحد کارگری ايده‌ای است مطلوب و تدبيری است عليه فرقه‌گرايی در درون جنبش کارگرى. ايده جبهه واحد کارگری تنها ايده‌ای مطلوب نيست بلکه علاوه بر آن ايده‌ای است که در محدوده جنبش کارگری امکان عملی دارد و با تمهيداتی مي‌توان آن را از عرصه طرح به قلم‌روی عمل در آورد. اين طرح مي‌تواند به سهم خود در خدمت سازمان‌يابی طبقه قرار گيرد و در حل يکی از ضعف‌های بزرگ پيکار طبقاتی در ايران كمك كند. اين طرح را نمی‌توان در یک فرم ویژه محدود کرد و آن را تجلی جبهه واحد کارگری تلقی کرد. هم اکنون هم‌کاری بین شرکت واحد، هفت تپه، کانون مستقل معلمان، بازنشستگان، کمیته هماهنگی و پیگیری…چه در شکل رسمی خود و چه به شکل ضمنی میان آن‌ها می‌تواند تبلور جبهه واحد کارگری در کشور ما به شمار رود. ایجاد شبکه‌ی ارتباطی بین فعالان این نهادها می‌تواند حقله‌ی مقدم ارتباط واقعی و حرکت مشترک آن‌ها در آینده نزدیک بدل شود. و سرانجام بیانیه‌ی تشکل‌های مستقل کارگران، بازنشستگان و معلمان پیرامون حداقل مزد سال ۱۴۰۰مرکب از سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت‌تپه ، کانون صنفی معلمان اسلام‌شهر، گروه اتحاد بازنشستگان، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، اتحاد بازنشستگان، شورای بازنشستگان ایران، اتحاد سراسری بازنشستگان ایران، کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری ایران باید تجلی مشخص این ایده گِرد یک تم در شرایط کشور ما به‌شمار آورد.

ذ– تکوین بلوک طبقاتی بی اعتنا به نقش فرودستان و حاشیه‌نشینان و ایجاد پیوندهای مستحکم با بخش برنشسته طبقه کارگر واحدهای اقتصادی امری ناممکن است. در ایران اگر نگوییم محل زیست کارگران و فرودستان از محل کار آن‌ها اهمیت کم‌تری ندارد دست‌کم باید بگوییم به اندازه‌ی آن از اهمیت برخوردار است. محل زیست آن‌ها محل تلاقی با بی‌کاران، زنان بی‌کار و خانه‌دار است و هر آینه اگر این نیروی عظیم در تشکل‌های منعطف سازمان‌دهی شوند قدرت چانه‌زنی کارگران واحدهای اقتصادی را به مراتب افزایش می‌دهد. محیط زندگی(محله) مکانی است که کارگران از روند تولید وارد محیط زندگی می‌گردد. محیطی که تلاقی‌گاه استراحت، فراغت، تفریح، خانواده و بازتولید نیروی انسانی به شمار می‌رود. کارکرد همین عوامل است که سرنوشت کارگران را با بخش‌های دیگر طبقه پیوند می‌دهد و زمینه‌ی اتصال آن‌ها را فراهم می‌آورد. یک نمونه درخشان از هم سرنوشتی خانواده‌های کارگری، اهالی محل و کارگران هفت تپه را می‌توان در حرکت سندیکای هفت تپه سراغ گرفت. نمونه‌ای که نشان می‌دهد امروزه سازمان‌دهی تشکل طبقاتی نمی‌تواند بر محل کار منحصر بماند و سایر بخش‌های طبقه را در بر نگیرد. و 20 حرکت حمایتی از سوی خانواده‌های کارگری در سال گذشته نشان می‌دهد که اتکا به نیروی خود بدون توجه به کسانی که با کارگران هم سرنوشت اند چرخه شکست حرکات آن‌ها مداوم تکرار می‌شود و راهی به بیرون از وضع موجود را نشان نمی‌دهد. ما به جای شیفتگی به اشکال مبارزاتی رادیکال باید دست به سنگربندی توده‌ای در محل کار و زندگی اردوی فرودستان بزنیم.کاری سخت و دشوار که اجر و پاداش فوری در انظار همگان دربر ندارد. ترديدى نيست كه هر بخش‏ از جنبش‏ كارگرى قبل از هر چيز و پيش‏ از هر چيز از منافع صنفى، بى‌واسطه و رسته‌اى خود حركت مى‌كند. ناديده گرفتن اين حقيقت آب در هاون كوبيدن است. اگر هر بخش‏ از جنبش‏ كارگرى هميشه و در هر شرايطى صرفا و فقط از منافع رسته‌اى، صنفى و مختص‏ به خود حركت كند، و منافع مشترك، و عمومى كل كارگران را ناديده بگيرد، حتى نمى‌تواند از منافع ويژه خود به خوبى دفاع كند. در بعضى شرايط و در موقعيت‌هاى خاصى ايجاب مى‌كند كه بخش‏هاى مختلف كارگران علاوه بر مبارزه براى منافع ويژه خود از منافع هم‌ديگر نيز دفاع کنند. اين پديده در جنبش‏ كارگرى به “حركات حمايتى” موسوم هستند و كيفيت نوينى از آگاهى كارگرى را منعكس‏ مى‌كنند. حركات حمايتى در جنبش‏ كارگرى در شرايط كنونى اهميت وافرى دارد. حركات حمايتى قبل از هر چيز بيان همبستگى كارگران است. در حركات حمايتى است كه هر بخش‏ و لايه از كارگران احساس‏ مى‌كند كه تنها نيست بل‌كه اگر در پيوند با ديگر كارگران قرار گيرد تحولى در شرايط موجود ايجاد كند. اما اهميت حركات حمايتى را نمى‌توان صرفا در مساله همبستگى محدود كرد. بل‌كه نقش‏ آن فراتر مى‌رود. حركات حمايتى قواى طبقه كارگر را متحد مى‌نمايد و توان مقابله رژيم را تجزيه مى‌كند. واقعيت اين است كه در هر حركت حمايتى رژيم ناگزير است نيروهاى خود را تقسيم كند و در چند جبهه به نبرد بپردازد. بنابراين اگر حركات حمايتى در جنبش‏ كارگرى گسترش‏ يابد، امكان پيروزى در هر جبهه نبرد براى هر بخش‏ طبقه كارگر افزايش‏ مى‌يابد. حركات حمايتى با توان سركوب رژيم نسبت معكوس‏ دارد. يعنى افزايش‏ آن، كاهش‏ قواى دشمن را به دنبال مى‌آورد. هر حركت حمايتى علاوه بر خصوصيات فوق، موقعيت نيروهاى حمايت‌كننده را نيز تقويت مى‌نمايد. هر نيروى حمايت‌كننده ضمن تقويت نيروهاى حمايت‌شونده، موقعيت خود را نيز مستحكم مى‌كند. از اين رو حركات حمايتى را نبايد پشتيبانى يك‌طرفه يك بخش‏ از كارگران از بخش‏ ديگر قلمداد كرد. اين حمايت منجر به تقويت كل اردوى كار و زحمت مى‌شود. بنابراين براى غلبه بر وضعيت تدافعى كنونى لازم است بخش‏هاى مختلف اردوى فرودستان از يكديگر حمايت و پشتيبانى كنند. اگر پرستاران دست به مبارزه مى‌زنند معلمان نبايد خاموش‏ بنشينند. اگر كارگاه‌هاى بزرگ دست به مبارزه مى‌زنند كارگاه‌هاى كوچك بايد از طريق گرد‌آورى نيرو نه در اماكن كار بل‌كه در محلات كار از آن‌ها حمايت كنند، زحمت‌كشان و زنان خانه‌دار بايد وارد ميدان شوند و در محيط زندگى كارگران پشتيبانى آشكارى از آن‌ها به عمل آورند. كارگرانى كه در معرض‏ اخراج قرار دارند بايد توسط بيكاران حمايت شوند و شاغلان نيز بايد اشكال مختلف حمايت از بيكاران را در دستور كار خود قرار دهند. حمله به يك بخش‏ از اردوى كار و زحمت، حمله به كل اردوى ما بايد تلقى شود. تضعيف يك شاخه از جبهه ما موجب تضعيف شاخه‌هاى ديگر مى‌گردد.

ر– تکوین نهادهای توده‌ای در ایران با عطف توجه به توازن قوای تاکنونی نمی‌تواند عمدتا علنی باشد، بلکه برعکس عمدتا از مجاری فراقانونی می‌تواند پدید آید. از این رو یک رویکرد متناسب با شرایط ایران نمی‌تواند سطوح مختلف سازمان‌دهی(مخفی، نیمه‌علنی و علنی) را نادیده بگیرد. پس بحث صرفا نمی‌تواند بر سر نوع تشکل سراسری(اتحادیه یا شورا) کانونی شود بلکه مهم‌تر از آن استراتژی ساختن نفس تشکل مساله مرکزی ما محسوب می‌شود. تکوین تشکل‌های توده‌ای در ایران، علی‌رغم همه موانع می‌تواند از هم اکنون و در زیر سرکوب جمهوری اسلامی، آغاز شود و با موفقیت پیش برود که اثرات درازمدت آن بسیار فراتر از عمر جمهوری اسلامی خواهد بود. زیرا سنگ‌بنای سنگربندی استراتژیک طبقاتی کارگران و زحمت‌کشان خواهد بود. (منظور ما از سازمان‌یابی “مستقل” اساسا استقلال از نهادهای دولتی و وابسته به دولت است، و از سازمان‌یابی “موثر” اساسا به اثر گذاری در مقابله با معضلاتی است که در ایران امروز خصلت کلان اقتصادی دارند، یعنی سازمان‌یابی مورد بحث ما سازمان‌یابی در سطوح فراکارخانه‌ای و معطوف به تشکیلات سازی سراسری است).

ز– حرکت‌های فرودستان در محیط‌های زیست‌شان از اهمیت اجتماعی برخوردار اند، و بازتاب سیاسی گسترده‌ای دارند. در واقع برخی از این حرکت‌ها در سال‌های گذشته (مانند شورش بزرگ محلات فقیرنشین چند شهر بزرگ در دهه 1370) وضع انفجاری فرودستان کشور را به نمایش می‌گذارند و نموداری از رزمندگی آن‌ها به‌شمار می‌روند. تاکتیک اعتراض خیابانی در دی ماه و آبان ماه از سوی فرودستان جامعه ما دو نقطه عطف در سیر حرکات این جنس از مبارزات محسوب می‌شوند که لرزه بر ارکان رژیم انداخته بود. کاربست این نوع تاکتیک (مبارزه در کف خیابان)، نقش موثری در افشای رژیم و سلب مشروعیت از آن، تقویت اعتماد به نفس و خودباوری آن‌ها ایفا می‌کند. معهذا این تاکتیک، نه می­تواند به‌تنهایی در هر شرایطی پیروز شود، نه صرفا از این راه می­توان رژیم اسلامی را به عقب­نشینی وا داشت. وانگهی رژیم اسلامی می‌تواند از طریق بسیج و سازمان­دهی پایه­ی دستگاه نظامی– اداری خود و بخش معینی از مردم مستاصل و نیازمند، کارآیی این شکل از مبارزه را تا حد قابل ملاحظه­ای خنثی سازد. بنابراین استفاده از اشکال دیگر مبارزه، نه در تقابل با تاکتیک تظاهرات خیابانی، بلکه هم­چون مکمل و در کنار آن می­تواند و باید مورد استفاده اردوی کار و زحمت قرار گیرد. شکاف بزرگ در جنبش جاری ناهم­گامی و ناموزونی بخش­های بزرگی از فرودستان معترض است که دارای جهت­گیری ساختارشکنانه اند با کسانی که افق و آماج اصلی آن­ها در زمین ثابت می‌رزمند. مفصل‌بندی مبارزات این دو بخش و حمایت آن‌ها از یک دیگر یکی از معضلات مهم استراتژی مبارزه در کشورمان محسوب می‌شود. فراتر از آن با قاطعیت می‌توان گفتن که تکوین بلوک کارگران با فرودستان می‌تواند همان نقشی را در انقلاب آتی ایفا کند که شکل‌گیری بلوک روحانیت– بازار با حمایت حاشیه‌نشینان در انقلاب بهمن بازی کرده است. خط راهنمای ما در این باره باید به میدان آوردن حداکثر نیرو در مبارزه به جای تکیه یک‌جانبه بر شعارهای رادیکال بدون لجستیک کافی باشد. متناسب با بسیج سیاسی و متناسب با ضرب‌آهنگ تضعیف قوای دشمن می‌توان هم خواست جنبش و هم اشکال مبارزه را رادیکالیزه کرد. اما بدون تعبیه سنگربندی توده‌ای رادیکالیزه شدن مصنوعی شعارها می‌تواند به ضد خود تبدیل شود.

شکل‌گیری تشکل‌های توده‌ای برای تکوین بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم لازم است، اما با آن یک‌سان نیست. بلوک طبقاتی بدون پلاتفرم روشن که بر ستیز کار و سرمایه استوار است و برای الغای نظام سرمایه‌داری مبارزه می‌کند از معنای خود تهی می‌شود. پلاتفرمی که می‌بایست مختصات آن را در جایگاه خود روش کرد. وانگهی مبارزه طبقاتی بدون پیوند با پیکار برای دموکراسی، الزامات هژمونی طبقه کارگر را در مبارزه علیه استبداد سیاسی و نظام بهره‌کشی ناممکن می‌سازد. ایران کشوری است که تلاقی گاه انواع شکاف‌ها، گسل‌ها، نابرابری‌ها است. جامعه‌ای بسیار پیچیده، تودرتو که بهره‌کشی در قلمروی اقتصادی با انواع نابرابری‌های سیاسی–حقوقی، ایدئولوژیک درهم تنیده شده و ابعاد آن‌ها را از محدوده‌ی خاص آن بسیار بغرنج‌تر کرده است. از این رو، تکوین جنبش‌های بزرگ و توده‌ای کارگری، زنان، ملیت‌های ایران، مدافعان محیط‌زیست، جوانان… مساله مرکزی و بنیادی مدافعان آزادی و سوسیالیسم را تشکیل می‌دهد. اما هر یک از این جنبش‌ها سوداها و هدف‌های خاص خود را پی می‌گیرند. پس پرسش این است چگونه می‌توان پیرامون محور مشترک در عین حفظ آماج هر یک از آن‌ها، این جنبش‌ها را علیه دشمن گرد آورد و حول یک پلاتفرم ایجابی بسیج کرد. بدون پاسخ روشن سیاسی، بدون گام‌های عملی حول این مساله بنیادی نمی‌توان از هژمونی بلوک طبقاتی معطوف به سوسیالیسم سخن گفت. ایجاد پیوند عملی در بین این مبارزات، و پرداختن گره‌گاهای نظری آن امری بسیار حایز اهمیت است که مجال دیگری می‌طلبد.

2021-01-01 هفت نکته درباره نقد و مصاحبه ها درباره هفت تپه و تجمع

هفت نکته درباره نقد و مصاحبه ها درباره هفت تپه و تجمع

جمعی از کارگران هفت تپه از بخش های مختلف : هفت نکته درباره نقد و مصاحبه ها درباره هفت تپه و تجمع

هفت نکته درباره نقد و مصاحبه ها درباره هفت تپه و تجمع

طی روزهای قبل مطالب و مصاحبه هایی درباره تجمع تهران در حمایت از کارگران هفت تپه منتشر شده که بدون ورود به اسامی و برخی مسائل حاشیه ای نکاتی را توضیح میدهیم.

یک: فراخوان ما با برشمردن مطالبات طبقاتی و معینمان رو به گروه خاصی نوشته نشده بود و عمومی بود و طبعا هر کسی آزاد بوده که به این فراخوان پاسخ مثبت بدهد یا ندهد.
دو: فراخوان ما نخست و در یکشنبه شب (بامداد دوشنبه) منتشر شد و یک فراخوان جمعی بود و نه انفرادی و نه توسط اسماعیل بخشی یا هیچ شخص معین از همکاران ما اعلام نشد بلکه با امضای ما اعلام و منتشر شد.
سه: فراخوانی که همکار ما اسماعیل بخشی از طرف یک سری از همکاران و یک روز بعد از فراخوان ما منتشر کرد فراخوان تکمیلی دومی بود که برای هشتگ و حمایت در فضای مجازی بود.
چهار: نه فراخوان تجمع از سوی ما و نه فراخوان دوم برای هشتگ و فعالیت در فضای مجازی، هیچ یک نه با این قصد بود و نه عملا اینطور بود که قرار باشد از کارگران هفت تپه علیه یک جناح سیاسی و به نفع دیگری استفاده شود! امیدواریم کسانی که این به این مسائل میپردازند دقت کنند که برخلاف ادعای آنها در این سری اقدامات و مواضع ما، کارگران هفت تپه مورد استفاده سیاسی یک طیف قرار نمی گیرند. ما در تمام نوشته ها و اعلام مواضع مان به دقت و به حق تمام جناح های سیاسی را در مقابل مطالبات کارگری معرفی میکنیم. تمام این نوشته ها در دسترس است. چیزی که باید دقت کرد و ممکن است کسی چون شخصا تجربه آنرا نداشته باشد نتواند دقیق تحلیلش کند این است که این شکوه اعتراضات مداوم و شکست ناپذیر کارگران هفت تپه است که انواع و اقسام طیف ها را وادار کرده که برای اینکه جا نمانند خود را حامی آن بدانند! این جناح های سیاسی مختلف هستند که چه خود بدانند یا ندانند خود را وارد زمین مبارزه ما کرده اند و یکی در میان به سوی رقبای خود نیزه پرتاب میکنند و هر مقدار نیزه از آنها به سوی هم، برای ما بهتر! این تجربه جدیدی است و اگر شما این تجربه را نداشته اید دست کم روایت آنرا تحریف نکنید! مهم تر اینکه، اصلی ترین روش مبارزه ما برای کسب مطالبات برحقمان بهره گرفتن از اختلافات این طیفها نیست و اصل مبارزه ما همان است که تا کنون دیده اید: اعتصاب و اعتراضات قدرتمند. واقعا این اعتراضات و اعتصابات از دید شما پنهان مانده است؟

پنجم: یک اظهار نظر عجیب و به نظر ما عامدانه و به هدف تخریب این است که این تجمع تهران توسط طیف خاصی سازماندهی شده و بعد بلافاصله اظهار میدارند که البته دلیلی برای اثباتش نداریم! اگر دلیل ندارید چرا بیانش میکنید؟ بر اساس احساس اظهار نظر میکنید؟ مثل این است که ما بگوییم احساس میکنیم فلان شخص از فرط حسادت شروع به تخریب و سم پاشی کرده و حرف هایش نقد نیست اما برای این موضوع دلیل برای اثبات نداریم! یا اینکه به کسی تهمتی سنگین بزنی و بگویی دلیلی برایش ندارم و فقط احساس من این است! لطفا در اظهار نظر دقت کنید.

ششم: تجمعی که برگزار شد بنا به فرخوان ما بود اما ما در آن حضور نداشتیم. علاوه بر طیفی از عدالت خواهان، تعداد کثیری از مستقل ها هم در تجمع حاضر شدند. اینکه تعداد دومی ها از اولی ها بیشتر نبود، مقصرش ما نیستیم. نمیتوانیم از مردم هم طلبکار باشیم که چرا نیامدید. این انتخاب شماست که در تجمعی که به فراخوان جمعی از کارگران درخواست شده شرکت کنید یا نکنید. ولی وقتی شرکت نمیکنید چطور معترض میشوید که تعداد خود شما یا افراد مستقلی مثل شما کمتر بوده؟

هفت: برخی از این اظهار نظر کنندگان اولا یادشان میرود بگویند مطالبه اصلی ما فقط خلع ید و دولتی شدن نیست بلکه این قدم اول برای رفتن به سمت مطالبات بزرگتر و بعدی است. و دوما مطالبه این مرحله ما شامل نظارت شورای کارگری بر بعد از خلع ید و دولتی بودن شرکت هم هست. چرا گزینشی و یا بی مطالعه اظهار نظر میکنید؟ در قدم اول، دولتی شدن با نظارت کارگری چندین درجه وضعیت معیشت و امنیت شغلی را بالا میبرد و تفاوت های مشخص آن با خصوصی بودن هزاران بار بیان شده است. معنی این که ما خواهان نظارت کامل شورای کارگری هستیم خیلی معنای عمیقی است. لطفا بدان دقت کنید.
نهایتا قابل ذکر است که مثلا کارگران شهرداری ها که در یکی از مصاحبه ها از آن نام برده میشود قربانی همین سیاست خصوصی سازی هستند. کارگران شهرداری اکثرا ذیل قراردادهایی با شرکت های پیمانکاری-خصوصی کار میکنند و نه مستقیما ذیل قرارداد با شهرداری ها.

امیدواریم نقد کنندگان، دست کم در اظهار نظراتشان تاریخ ها و اعداد و افراد و موضوعات را با هم جابجا نکنند. نقد منصفانه با تخریب، فرسنگ ها تفاوت دارد و ما متوجه تفاوت نقد و تخریب هستیم.

جمعی از کارگران هفت تپه از بخش های مختلف- سه شنبه – ۹ دی ۱۳۹۹

2020-12-11 درخواست یاری کارگران هفت تپه از مردم ایران

درخواست یاری کارگران هفت تپه از مردم ایران

هفت تپه-کانال مستقل کارگران
درخواست یاری کارگران هفت تپه از مردم ایران – فراخوان دوم- به فعالان در فضای مجازی

این یک بیانیه یا فراخوان نیست، این درخواست یاری کارگران رنج کشیده ی هفت تپه از همه ی مردم ایران است. مردم عزیز و شریف ایران مطلع هستید که شرکت نیشکر هفت تپه از نظر تولید در وضعیت مطلوبی قرار داشت ، اما از سال نود و چهار در یک پروسه ی خلاف و غیر قانونی، پس از واگذاری این شرکت به بخش خصوصی که امروز متهم ردیف اول بزرگترین پرونده فساد ارزی و پولشویی کشور است علاوه بر نابودی صنعت تولید شکر در این شرکت عظیم، چیزی جز فقر و رنج و یأس و نا امیدی و انباشت مطالبات محقق نشده برای کارگران، نداشته است.

پس از پنج سال مبارزه کارگران هفت تپه علیه این بخش فاسد و سرمایه خوار و تحمل انواع رنج ها و هزینه های امنیتی و اقتصادی برای فعالین کارگری نیشکر هفت تپه در گام اول موفق شدیم پرونده فساد مالی و اختلاس مالکان تحمیلی را به دادگاه بکشانیم و در گام دوم دوم پس از سه ماه اعتصاب در گرمای تابستان و فضای آلوده ی کرونایی و ایستادگی و پافشاری کارگران برای مطالبه اصلی مان یعنی خلع ید بخش خصوصی از هفت تپه، با وجود تمام حمایت های بی منطق دولت از این بخش فاسد، موفق شدیم پرونده واگذاری غیر قانونی شرکت را روی میز هیات داوری بگذاریم

حال پس از چند ماه تاخیر و سنگ اندازی های دولت و وزارت اقتصاد روز چهارشنبه جلسه هیات داوری برای تعیین تکلیف آینده ی هفت تپه برگذار خواهد شد از آنجایی که امیدی به استقلال اعضای این هیات داوری برای دادن رای نهایی به سود کارگران هفت تپه نداریم از تمام مردم ایران، دانشجویان، کارگران، معلمان و تمام کنشگران اجتماعی در حوزه های مختلف و از همه عزیزانی که دوست داشتن به ما کمک کنند و به یادمان بودند می‌خواهیم در کنار ما باشند و با فریادمان هم فریاد شوند و از ساعت بیست و یک امشب یک دی ماه تا روز چهارشنبه سوم دی ماه که جلسه هیأت داوری برگذار می‌شود با نوشتن این جمله و این هشتگ یاری مان کنید :

مطالبه اصلی کارگران هفت تپه:
#خلع_ید_یک_کلام_والسلام
#آزادسازی_هفت_تپه_از_بخش_خصوصی
از صفجه اسماعیل بخشی