site loader
2022-02-13 “دوباره هرگز؛ سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان” جعفر بهکیش

“دوباره هرگز؛ سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان” جعفر بهکیش

معرفی کتاب
“دوباره هرگز؛ سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان”
جعفر بهکیش
ناشر: میخک سر خ
این کتاب شامل مقدمه، ترجمه سه مقاله از انگلیسی، دو ضمیمه، فهرست منابع ، نمایه و چکیده مقالات به
انگلیسی است و توسط “میخک سرخ ” در 140 صفحه در 26 بهمن 1400 ( 15 فوریه 2022 ( منتشر خواهد
شد.
نویسنده و مترجم مقاله اول و دوم جعفر بهکیش است. مقاله اول در کتاب ” صداهای یک کشتار …”
[Voices of a Massacre …] که توسط ناصر مهاجر ویراستاری و در 1399 ( 2020 ( توسط بنگاه
انتشاراتی [OneWorld Publication] منتشر شده، آمده است.
پیکره اصلی مقاله دوم در 1394 توسط [The May 18 Memorial Foundation] “بنیاد یادبود 18
می” در کره جنوبی در کتابی با عنوان “برندگان جایزه حقوق بشر گوانگجو، آنها واقعا که هستند؟ ”
[Laureates of Gwangju Prize for HR Award, Who Really They Are?] در معرفی
مادران خاوران منتشر شده است.
مقاله سوم با عنوان “مادرانی که ناپدید نمیشوند” [Mothers Who Won’t Disappear] توسط آندرهآ
مالین [Andrea Malin] نوشته و در فصلنامه حقوق بشر [Human Rights Quarterly] در 1372
منتشر و توسط لیلی پناهی و جعفر بهکیش ترجمه شده است.
ضمیمه اول ترجمه فصل دوم مقاله منتشر شده در کتاب ” بنیاد یادبود 18 می” در معرفی مادران خاوران
است که در 1394 در کره جنوبی منتشر شده است. این فصل پاسخ تعدادی از مادران و خانوادههای خاوران
در ایران به پرسشهای این بنیاد است که توسط منصوره بهکیش گردآوری و به دلیل اهمیت آن در این
کتاب گنجانده شده است.
ضمیمه دوم مروری بسیار اجمالی به مهمترین حوادث دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی است که تحکیم
نظام سرکوب را تسهیل کرده است.
برای خرید کتاب در خارج از ایران با میخک سرخ ) mikhak.red1@gmail.com ( تماس بگیرید. قیمت
کتاب در کانادا 25 دلار است.
برای تهیه کتاب در ایران مبلغ 30 هزار تومان، قیمت نسخه پی-دی- اف در ایران، یا هر مبلغی که در توان
دارید را به یک خیریه، ترجیحا در زمینه آموزش کودکان یا نگاهداری از بزرگسالان اهدا و با ارسال ایمیل به
میخک سرخ ) .red1@gmail.commikhak ( ما را از این موضوع مطلع کنید تا نسخه پی-دی-اف کتاب
برای استفاده شخصی شما ارسال شود.
چکیده مقالا ت :
دوباره هرگز؛ دادخواهی، شکل دادن و حفظ حافظه جمعی از بیرحمیهای جمهوری اسلامی
NEVER AGAIN: Seeking Justice and Shaping/Preserving Collective Memories of Atrocities by the IRI
By Jafar Behkish
نویسنده: جعفر بهکیش مترجم: جعفر بهکیش
چگونه و چرا در یک حکومت تمامیتخواه که برای چندین دهه در قدرت بوده و همه گروههای مخالف و
منتقد و جامعه مدنی مستقل را به سختی سرکوب کرده است، جنبش دادخواهی نه تنها توسط نیروهایی
که رابطه نزدیک خود را با حکومت حفظ کردهاند بلکه توسط آن دسته از فعالانی که توسط حکومت برای
مدت کوتاهی تحمل شدند، مانند بخشی از فعالان جنبش زنان و حقوق بشر به انزوا کشیده میشود. همچنین
این مسئله مورد بررسی قرار گرفته است که چرا با توجه به ابعاد جنایتهای دولتی در چهار دهه گذشته،
جنبش دادخواهی در داخهل کشور ضعیف باقی مانده است؟ هر چند بخشی از بستگان قربانیان، فعالان
سیاسی و مدنی سیاست لاپوشانی، فراموشی و انکار را به چالش کشیده و با توجه به شرایط بسیار نامناسب
موفقیتهای خارقالعادهای در توسعه حقوق بشر و دمکراسی کسب کردند. این مقاله با استفاده از چهارچوب
نظری عدالت انتقالی بر این نکته تاکید میکند که جنبش دادخواهی در شرایط بسیار دشوار سیاسی عمل
میکند و این خطایی جدی است که این جنبش را غیر سیاسی در نظر بگیریم. از همین رو در این مقاله به
سیاست اجساد، سیاست حقوق بشر و سیاست چگونگی رویارویی با جنایتهای گذشته پرداخته شده است.
این مقاله با برر سی تجربه دادخواهی قتلهای زنجیرهای بر این نکته تاکی د کرده است که هر گاه سرکوب
خشن آزادی بیان اندکی کاهش یافته جنبش دادخواهی با استفاده از موقعیت پیش آمده توانسته است
آگاهی مردم از اهمیت رویاروئی با جنایتهای دولتی را به شکلی چشمگیر افزایش دهد. همچنین مقاله نشان
داده است وقتی که عدالت به شکلی مناسب برقرار شود، چنانچه در مورد محاکمه متهمان ترور رستوران
میکونوس در آلمان وجود داشت، چرخه معیوب خشونت و انتقام شکسته خواهد شد.
خانوادههای قربانیان: در جستجوی حقیقت و عدالت
Victims’ Families: Seraching for Truth and Justice
By Jafar Behkish
نویسنده: جعفر بهکیش مترجم: جعفر بهکیش
تجربه جهانی نشان داده است که شکلگیری جنبش دادخواهی تحت حکومتی تمامیتخواه دشوار، پرمخاطره
و کند است. بدنه اصلی این مقاله شرح پیمودن این مسیر دشوار توسط مادران و خانوادههای خاوران است
که از اوایل دهه شصت آغاز و تا کنون با افتوخیزهای فراوان ادامه داشته است. در این روایت به وضوح نقش
برجسته مادران، همسران و دیگر زنان خانوادههای زندانیان سیاسی و اعدامشدگان آشکار است. این واقعیت
اتفاقی نبوده است. تصور مسئولان از ناتوانی مادران و زنان برای ایجاد یک جنبش اجتماعی و محدود دانستن
نقش آنان به خا نه و آشپزخانه، فضایی اندک برای سامان دادن یک جنبش برای حقیقت و عدالت ایجاد کرده
بود. زمان لازم بود تا حکومت زنستیز دریابد بر خلاف باورهای آنان مادران و زنان به نیرویی جدی برای به
چالش کشیدن سیاست انکار، پردهپوشی و فراموشی دولت بدل شدهاند. مقامات متوجه شدند که این زنان
که در از دست دادن عزیزان خود مانند همه زنان دیگر مویه میکنند، در عین حال جنبشی بیمانند و عمیقا
مادرانه را سامان دادهاند: مویه جمعی، جستجوی جمعی برای حقیقت و عدالت و مادری جمعی. گذشت زمان
سبب شد که به تدریج حقانیت جنبش مادران، زنان و بستگان قربانیان برای دادخواهی به بسیاری از نیروها
که دل به همکاری با جناحی از حکومت بسته بودند یا تنها تلاش برای سرنگونی حکومت را محترم
میداشتند، تحمیل شود. مقاله چنین نتیجهگیری میکند که با فاصله گرفتن از دهه شصت، کاهش تدریجی
جایگاه سیاسی کسانی که در آن دهه نقشی مهم در جنایتهای دولتی ایفا کردند، تداوم جنایتهای هولناک
دولتی، ظهور نیروهای سیاسی جدید و فوت شناختهشدهترین چهرههای مادران و خانوادههای خاوران، در
صورتی که فرزندان قربانیان نتوانند جای خالی آنان را پر کنند، میتواند سبب خاموشی این جنبش شود.
مادرانی که ناپدید نمیشوند
Mothers who won’t disappeare
By Andrea Malin
نویسنده: آندرهآ مالین مترجم: لیلی پناهی شبستری و جعفر بهکیش
بعد از کودتای 1976 در آرژانتین که آغاز سرکوب خشن همه گروههای مخالف، دانشجویان و فعالان سیاسی
جوان بود، از میان مغاک تاریک ابهام در مورد سرنوشت فرزندانشان سبک جدیدی از جنبش حقوق بشر که
بسیار شخصی، غیرقابل مذاکره و بیپایان بود شکل گرفت. مادران ناپدیدشدگان پیوسته از مسئولان در مورد
سرنوشت و محل نگهداری فرزندان خود سئوال میکردند، داستان غمانگیز خود را با فعالان حقوق بشر که
میخواستند کمک کنند، محققانی که تلاش میکردند این موقعیت را درک کنند و روزنامهنگارانی که در
جستجوی حقیقت بودند در میان میگذاشتند. بازگو کردن این روایتها هرگز آسان نبود. مادران میدان مایو
با استفاده از ایده سنتی مادر بودن، مادر جمعی متعهد به حقوق بشر را آفریدند. آنان از امتیاز مادر بودن
برای خود اسلحه و سپری ساختند. شگفت آن که در حالی که حکومت مخالفان خود را نابود میکرد، در
عین حال مخالفانی اعجابآور را در جنبش رو به اوج حقوق بشر میآفرید. آنان یک جنبش سیاسی معمولی
نبودند … چون فرزندانشان ناپدید شده بودند. پس از شانزده سال بعضی از آنان هنوز منتظرند تا خبری از
فرزندان خود بشنوند. دیگران با این انگیزه به حرکت درآمده بودند که اطمینان حاصل کنند که فرزندانشان
برای هیچ نمردهاند. همه آنها متعهد بودند که اجازه ندهند که فرزندانشان در فراموشی “شب و مهی” که
حکومت برای آنان تدارک دیده بود گم شوند. مجموعا، داستان آنان برای ملتی که میخواست فراموش کند،
غیرقابل انکار بود. راهپیمایی هفتگی آنان در میدان مایو در مقابل کاخ ریاست جمهوری در حالی که
عکسهای فرزندان خود را به سینههایشان میفشردند و نام آنان را بر لباسهای خود دوخته بودند، این نکته
را یادآوری میکرد که مادران ناپدید نخواهند شد، همانطور بچههایشان.

2021-09-14 در ۳۲ جلسه بازجویی پلیس سوئد از حمید نوری چه گذشت؟  دلجو آبادی پژوهشگر حقوق بشر

در ۳۲ جلسه بازجویی پلیس سوئد از حمید نوری چه گذشت؟ دلجو آبادی پژوهشگر حقوق بشر

در ۳۲ جلسه بازجویی پلیس سوئد از حمید نوری چه گذشت؟
دلجو آبادی پژوهشگر حقوق بشر

“چی؟ قتل عمد؟ نه! تا حالا آزارم به یک مورچه هم نرسیده”.
این‎ را حمید نوری عصر روز دستگیری‎اش در ۹ نوامبر ۲۰۱۹ در جلسه تفهیم اتهام به دو پلیس تحقیقات (بازجویان) اداره رسیدگی به جنایات جنگی سوئد می‌گوید. او هم اکنون متهم دادگاهی در استکهلم سوئد است که از ۱۰ آگوست ۲۰۲۱ آغاز و دستکم تا آوریل سال آینده ادامه خواهد داشت. اتهامات حمید نوری جنایات جنگی ِ فاحش (“جرم علیه قوانین بین‎الملی”) و قتل عمد است در مشارکت مستقیم و یاری رساندن به محاکمه‎های شتاب‎زده و اعدام‎های خودسرانهٔ زندانیان سیاسیِ زندان گوهردشت از۳۰ جولای تا ۶ سپتامبر ۱۹۸۸.
با وجود اینکه حمید نوری از همان جلسه‌ تفهیم اتهام ۹ نوامبر اصرار دارد با نماینده سفارت ایران ملاقات کند و وکیلش را هم سفارت انتخاب کند، در متون پیاده شده از ۳۲ جلسه‌ی بازجویی که از ۱۲ نوامبر ۲۰۱۹ تا ۲۹ اکتبر ۲۰۲۰ داشته اثری از همکاری سفارت با او مشهود نیست. این چند مورد تنها اشاراتی است که به سفارت ایران در این متون وجود دارد:
۱۱ نوامبر ۲۰۱۹: بازجوها با نماینده سفارت ایران ملاقات می‎کنند.
۱۰ دسامبر ۲۰۱۹: نوری گله دارد که نتوانسته با نماینده سفارت ملاقات کند.
۲۷ دسامبر ۲۰۱۹: نوری به نوشته‎ای از سفارت اشاره می‎کند که گفته الان که شما وکیل داری و اینکه ده روز پیش نماینده سفارت آقای «نیلی» تلفنی در حضور وکیل تسخیری‎ به حمید نوری گفته مایلم شما را ملاقات کنیم.
۸ آوریل ۲۰۲۰: نوری در بین توضیحاتی که درباره ضرورت مراجعه شیعیان به رساله‎های مرجع تقلیدشان به بازجویان می‎دهد، می‎گوید به همین دلیل به آقای «نیلی» در سفارت گفته توضیح المسائل خمینی را برایش بفرستد.
۸ نوامبر ۲۰۱۹ که حمید نوری از ایران به سمت سوئد پرواز کرده دو تلفنِ همراه با خود داشته که سیم‎کارت یکی از آنها را در طول پرواز نابود کرده. در اولین بازجویی (۱۲ نوامبر ۲۰۱۹) که از او رمز ورود به تلفن دوم را می‎خواهند با برافروختگی می‎گوید تلفن وسیله خصوصی اوست، هیچکس حق ندارد اموال خصوصی دیگری را کنترل کند، این کار غیراخلاقی، غیر انسانی، و خلاف حقوق بشر است. بازجویان با شکستن کُد تلفن حمید نوری و دسترسی به ۷٫۲۹۱ آدرس تماس/پیام و ۴۱٫۴۹۳ عکس، از همان روزهای اول به یقین می‎رسند که حمید نوری نه فقط با اشخاص شاغل در زندان‎های اوین و گوهردشت و دیگر مقامات قضایی بالارتبه همچنان در تماس و رفت و آمد است بلکه همچنان از نام مستعار”حمید عباسی” استفاده می‎کند.
زندانیان سیاسی دهه ۱۳۶۰ در زندان‎های اوین و گوهردشت، همگی حمید نوری را بنام “حمید عباسی” می‎شناختند. نام واقعی‎ حمید نوری را اولین بار سال ۲۰۰۴ زندانی سیاسی سابق، ایرج مصداقی، در کتاب خاطرات خود برملا کرد. مصداقی، که بعنوان اولین شاکی چند روز متوالی در دادگاه استکهلم شهادت داده، ‌در جلسه ۲۶ آگوست ۲۰۲۱ دادگاه گفته که نام واقعی حمید عباسی،‌ یعنی حمید نوری، را زندانی دیگری به او گفته. این زندانی گفته در سال ۱۳۶۸ که نوری او را کتک می‎زده، وقتی به طور اتفاقی کارت شناسایی حمید نوری به زمین افتاده از زیر چشم بند نام واقعی او را دیده است.

سابقه کاری و بازجویی‌های حمید نوری
نوری از همان روزهای اول بازجویی (۲۰ نوامبر ۲۰۱۹) به بازجویان می‎گوید‎ که از خرداد ۱۳۵۹ تا خرداد ۱۳۶۱ در کردستان خدمت سربازی می‎کرده، ۸-۷ ماه بیکار بوده، از اسفند ۱۳۶۱ در زندان اوین استخدام شده، یکی دو سال اول را نگهبان زندان بوده.
او می‌گوید مثل نگهبان‎های بازداشگاه سوئد زندانیان را به توالت، حمام و هواخوری می‎برده. سپس به دادیاری زندان اوین منتقل شده و تا سال ۱۳۷۲ که کلا سراغ شغل‎های دیگری رفته، فقط در زندان اوین کار می‎کرده، آنجا هم وظایفش محدود بوده به کارهای اداری، مثل رسیدگی به درخواست زندانیان برای ملاقات با خانواده، دادن مرخصی به زندانیان، رد و بدل کردن نامه‎های زندانیان و خانواده‎هایشان، پیدا کردن اموال گم شده‌ آنها و تهیه وکالتنامه‌ زندانیان برای اعضای خانواده‎. در تابستان ۱۳۶۷ هم اتفاقا از دو ماه قبل تا دو ماه بعد از بدنیا آمدن دخترش در ۷ مرداد ۱۳۶۷ در مرخصی بوده. پسرش هم که سال ۱۳۶۴ بدنیا آمده، همینگونه چهار ماه در مرخصی بوده. در طول ۶ تا ۸ سالی که او در دادیاری اوین کار می‎کرده تنها چند دفعه برای چند ساعت ‎به زندان‎های گوهردشت، قصر و قزل‎حصار رفته. به گوهردشت فقط ۷ یا ۶ بار رفته و چند ساعتی آنجا در اتاق دادیاری با تعدادی زندانی گفتگو ‎کرده و ازآنها نامه گرفته. او می‌گوید هیچگاه به بندهای گوهردشت وارد نشده و راهروی آن را هم ندیده است.
در جلسه ۲۸ نوامبر ۲۰۱۹ که بازجویان از حمید نوری درباره اسم مستعار “حمید عباسی” می‎پرسند، او می‎پذیرد که این اسم مستعار او است، با این تاکید ‎که همه ایرانی‎ها اسم مستعار دارند و این، در ایران یک سنت است. در جلسه ۱۰ دسامبر حمید نوری مدعی می‎شود آن سال‎ها توی زندان اوین و گوهردشت اسامی خیلی‎ها شبیه هم بوده، مثلا “حمید ال نوری، حمید عباسی، حمید نوری عباسی، حمید رحمانی، و حمید علی‎مددی.” در جلسه ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹ می‎گوید به حمید رحمانی یا علی‏مددی هم که متاسفانه دو ماه قبل از مسافرت من به سوئد او فوت کرد و تا همین اواخر در زندان کرج کار می‎کرد، عباسی می‎گفته‎اند. و اضافه می‌کند اطلاعیه مراسم ختم حمید رحمانی را می‌توانند در تلفنش پیدا کنند.
۱۰ دسامبر ۲۰۱۹ که بازجویان به حمید نوری می‎گویند این تنها اسم “حمید عباسی” نیست که قربانیان شناسایی کرده‎اند، ظاهر شما را هم شناسایی کرده‎اند، نوری پاسخ می‎دهد خود دادستان هم تو دادگاه [تمدید بازداشت] گفته اینها همیشه چشم‎بند داشته‎اند، و حتی برای راه رفتن هم باید دستشان را می‌گذاشته‌اند روی شانه همدیگر، بنابراین امکان ندارد ۳۱ سال پیش با داشتن چشم بند توانسته باشند او را ببینند. در ۲۰ فوریه ۲۰۲۰ که به او می‎گویند چند شاهد عینی که در تابستان ۶۷ در گوهردشت زندانی بودند از زیرچشم‎بند مشخصاً شما را دیده‎اند که در کشتار مشارکت داشتید، او با برافروختگی از صندلی خود بلند می‎شود، یک برگ کاغذ را به اندازه چشم بند تا می‎کند، پشت به دیوار روی زمین چمباتمه می‎زند، کاغذ تا شده را جلوی چشمانش می‎گیرد، نمایش می‎دهد که برای دیدن از زیر چشم‌بند چگونه باید سر را بالا ‎کرد، سپس بلند می‎شود و با حرکتی تند مشت خود را در هوا بلند کرده و می‎گوید اگه می‎دیده یک زندانی سرش بالا کرده تا از زیر چشم‎بند ببیند، اینطوری می‌زده تو سرش.
در جلسات بعدی حمید نوری سعی می‎کند حرکت زدن در سر زندانی را خنثی کند و می‌گوید موقع ملاقات با او در دادیاری هم زندانیان باید چشم‌بند می‎زدند، و اگر او متوجه می‎شده که زندانی دارد از زیر چشم بند نگاه می‎کند، تنها تنبیهی که اعمال می‌کرده این بوده که به او می‎گفته چون خیال داشته از زیر چشم‎بند نگاه کند، باید برود بیرون، و دیگر به کار او رسیدگی نمی‎شود. (۲ آپریل ۲۰۲۰)
تا ۱۹ فوریه ۲۰۲۰ که نوری با وکیل “لارس هولتگرین” در بازجویی‎ها شرکت می‎کند، معمولا به همه سوالات بازجوها و با پرچانگی پاسخ می‎دهد. اسم‎ رئیس‎اش “حسن حداد” را می‎گوید، دادیارهای زندان گوهردشت را هم نام می‎برد که این‌ها بوده‎اند: “موسوی، رامندی، ناصریان، و شیخ‎پور”(۲۰ نوامبر ۲۰۱۹). اما از ۱۹ فوریه به بعد که با یکی از دو وکیل جدیدش “دانیال مارکوس” یا “توماس سودرکویست” در بازجویی‎ها شرکت می‎کند، به خیلی از سوالات یا اصلا پاسخ نمی‎دهد یا پاسخ‎های سربالا می‎دهد.
حمید نوری اغلب اوقات می‎گوید جواب دادن به اطلاعاتی که از او می‎خواهند مساوی است با “جاسوسی و خیانت به کشورش و مجازات سنگینی دارد”. مثلاً وقتی بازجو می‎پرسد
آیا چیزی درباره “نیری” و “اشراقی” به یاد می‌آورد یا نه؟ او می‌گوید درباره دیگران اطلاعات دادن از نظر او غیراخلاقی، غیرقانونی و خلاف شرع است. (۲۰ فوریه ۲۰۲۰) او خطاب به بازجو “مارتین عزیز” می‌گوید به سوال او تنها میتواند چند کلمه جواب بدهد؛ همانطور که قبلا گفته حاضر نیست علیه کشورش جاسوسی ‎کند؛ خائن نیست؛ خبرچین نیست؛ به کشورش، مردمش، نظامش، دولتش خیانت نمی‎کند … اما به‌خاطر احترامی که برای او قائل است تنها این توضیح را میدهد که در سال‌هایی که در زندان اوین کار می‎کرده “نیری” امام جماعت و قاضی زندان اوین بوده… درباره “اشراقی” هم تنها می‎تواند یک جمله بگوید، اصلا او را نمی‌شناسد؛ هیچوقت او را ندیده؛ هیچوقت تماسی با او نداشته؛ اگر او را ببیند، اصلا نمی‌شناسد؛ اسمش را شاید در روزنامه‎ها خوانده باشد و حتی نمی‌داند او زنده است یا مرده.
۲۳ آوریل ۲۰۲۰، داوطلبانه به بازجویان می‎گوید که همین اواخر برای “نیری” کار ساختمان سازی انجام می‎داده. او که تا این زمان تاکید داشت اسم هیچ زندانی یادش نمی‎آید، ناگهان داوطلبانه به بازجویان می‎گوید که اسم سه زندانی را که به آنها کمک کرده یادش آمده: “حمیدرضا پهلوی” برادر شاه سابق ایران، “امیرعباس امیرانتظام” وزیر امر خارجه سابق، و “نورالدین کیانوری” رهبر حزب توده. در پاسخ به این سوال که “احکام زندان آنها چقدر بوده؟” می‎گوید اطلاع ندارد، ولی فکر می‎کند هر سه آنها همان روزها که او آنجا بوده یا شاید بعد از آن آزاد شده‎اند. حمید نوری به بازجویان نمی‎گوید که هر سه زندانی سال‎هاست که فوت شده‎اند.
حمید نوری هر بار که فرصتی به دست می‎آورد تا درباره موضوعات فقهی توضیح دهد هیجان‎زده می‎شود. کلماتی مثل محارب، مفسد، فتوی،‌ مجتهد، مرجع تقلید، و رساله را به تفصیل و با مثال‎های متعدد توضیح می‎دهد. همچنین توضیح می‌دهد که فتوی خمینی برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ “جعلی است،” گفته‎های منتظری در مخالفت با کشتار۶۷ “ساختگی” است، و “این قتل عامی” که می‎گویند اتفاق افتاده از اول تا آخرش دروغ است.
حمید نوری بیشتر از هر چیزی مایل است تاریخچه‌ی سازمان مجاهدین را از زبان جمهوری اسلامی تعریف کند. به بازجوها التماس می‎کند که اجازه بدهند در این باره بیشتر حرف بزند، وسط حرف‎هایش نپرند، و خوب به او گوش بدهند. تاکید می‎کند که ترجیح می‎دهد به جای “مجاهدین” بگوید “منافقین” (۱۹ فوریه ۲۰۲۰) به جای “زندانی سیاسی” بگوید “زندانی گروهکی” و حتی بجای زندان گوهردشت بگوید “رجایی شهر” (۹ جون ۲۰۲۰)
حمید نوری در این بخش از گفته‎هایش نشان می‎دهد که شدیدا به ایدئولوژی رژیم ایران وابسته است و چقدر شدید با قربانیان کشتار ۶۷ خصومت ایدئولوژیک دارد.

از ۲۰ فوریه ۲۰۲۰ که بازجویان، نوری را با بخش‌هایی از شهادت‎های قربانیان کشتار ۶۷ مواجه می‎کنند، نوری هر بار اصرار می‎کند اول باید به او بگویند تاریخ دقیق بازجویی از این فرد چه روزی بوده و آیا او شاهد است یا شاکی؟
در مجموع بخش‎هایی از شهادت‎ ۲۸ شاکی یا شاهد را برای نوری می‎خوانند. پاسخ نوری به همه آنها این است: “دروغ محض”. درباره “لشکری” و “ناصریان” که اسامی‎شان در کنار اسم عباسی مرتب در شهادت‎ها تکرار می‎شود می‎گوید “لشکریان” را اصلا نمیشناسد و “ناصریان” یک مدتی در اوین رئیس‎اش بوده. ۹ ژوئن ۲۰۲۰ تنها زمانی با اشتیاق و به تفصیل پاسخ می‎دهد که از دید خودش در شهادت‎ها تناقض پیدا کرده است. شاهدی را که مثلا گفته‎‎ نوری “چشمانش سیاه است” مسخره می‎کند چون حتی نوه‎اش هم همیشه او را “بابای چشم عسلی” صدا می‎کند.
همانجا وقتی می‎شنود که یک شاکی گفته “نوری سال ۱۳۶۰ در اوین من را شکنجه کرده،” به بازجو می‎گوید “خدا را شکر، خدا را شکر. ممنون. ممنون. ممنون از تو توماس. ممنون توماس” و اضافه می‌کند که او تازه اسفند ۱۳۶۱ در اوین شروع به کار کرده است. او می‎گوید از ۱۷ خرداد ۱۳۵۹ تا ۱۷ خرداد ۱۳۶۱ در کردستان سرباز بوده. (۲ آپریل ۲۰۲۰)
در ماه‎های آخر نیز به اغلب سوالاتی از این دست اینطور پاسخ می‎دهد: “جواب چهار‎ قسمتی، می‎خواهید تکرار کنم چی؟” که یعنی: ۱) این داستان از اول تا آخرش دروغ است، ۲) او در رجایی‎شهر کار نمی‎کرده، ۳) محل کار او همیشه اوین بوده، ۴) در آن زمان هم چون دخترش بدنیا آمده، مرخصی بوده. (۲۴ سپتامبر ۲۰)

از همین نویسنده:
• پرونده حمید نوری؛ اتهام‌های مظنون کشتار ۱۳۶۷ چیست؟
• پروندهٔ حمید نوری، هفدهمین ماه بازداشت مظنونِ کشتار ۱۳۶۷
• کیفرخواست حمید نوری، نماد قوت‎ و ضعف‎ اصل صلاحیت قضائی جهانی
• حقوق قربانیان و شاکیان در پیگرد کیفری حمید نوری، متهم کُشتار ۱۳۶۷

نوری بازجوهایش را با اسم کوچک و پسوند “عزیز” خطاب می‎کند و برای آنها همه جور شیرین زبانی می‎کند: “مارتین عزیز” خوب گوش بده… “پیتر عزیز” بخاطر احترامی که برای شما قائلم … “آفرین به شما توماس” برای این سوال خوبی که کردی. ۲۵ مه ۲۰۲۰ بخاطر یک سوء برداشت از بازجوها گله می‎کند چرا معلم زبان سوئدی را که قول داده بودند برایش نفرستاده‎اند، اضافه می‎کند لطفاً یا معلم را برایش بفرستند یا سی‎دی‎های آموزشی را بدهند تا زودتر زبان سوئدی را یاد بگیرد، چون قصد دارد بعد از آزاد شدن برای اقامت دائم در سوئد اقدام کند، و خوشحال است که بعد از آزادی دیگر مظنون نیست و می‌تواند با بازجوهای امروز خود دوست باشد.
در طی ۳۲ جلسه بازجویی تنها شکایتی که نوری دربارهٔ رفتار مامورین می‎کند درباره چهار مامور پلیسی است که او را داخل هواپیما دستگیر کرده‎اند. می‎گوید از دیدن قد دو متری‌شان نزدیک بوده سکته قلبی کند و آنطور که او را به دیوار کوبیده اند، آبرویش را جلوی بقیه مسافرها برده اند.
۲۹ ژانویه ۲۰۲۱ که آخرین مواجهه بازجویان با حمید نوری است آنها متن مقدماتی کیفرخواست را برای نوری می‎خوانند. پس از خواندن لیست ۱۱۴ زندانی مجاهد اعدام شده نوری می گوید:
نوری پس از آنکه متوجه می‌شود در لیست “آ” که نام ۱۱۴ زندانی اعدام شده مجاهد وجود دارد، می‌گوید: “اتفاقاً سوره‎های قران هم ۱۱۴ تاست.”

آخرین جلسه بازجویی حمید نوری در پلیس
حمید نوری در آخرین جلسه مواجهه با بازجویانش به تشکر و سرزنش آنها می‎پردازد:
از زحمات آنها تشکر می‌کند؛ از این که یکسال و سه ماه از او بازجویی کرده‌اند؛ از تحقیقاتِ دشوار و فشاری که بر او وارد کرده‌اند شکوه می‌کند؛ یادآوری می‎کند که از دوازده پلیسی که توی این تحقیقات وارد شده‌اند، ده نفر مستقیما از او بازجویی کرده‌اند؛ پنج دادستان در پرونده‌ او حضور دارند و تاکنون پنج قاضی برای تمدید بازداشت او حکم داده‎اند. و بعد اضافه می‌کند که علاوه بر ۲۲ نفری که گفته عده‌ای دیگر هم در پشت صحنه دخالت داشته‌اند. می‌گوید طبق مدرکی که امروز به او داده‌اند، پرونده ۱۱۴ شاکی دارد [نوری لیست اعدام-شدگان مجاهد را با لیست شاکیان اشتباه گرفته]. می‌گوید علاوه بر اینها ۵۰ مترجم هم در این پرونده حضور داشته‎اند، این می‎شود ۲۰۰ نفر. یعنی ۲۰۰ نفر علیه یک نفر، علیه او، حمید نوری. سپس از بازجوها می‌خواهد که سلامش را به دادستان کریستینا لیندهوف برسانند و برای اسناد و مدارکی که امروز به او داده‌اند باز هم تشکر می‎کند، اگرچه به نظرش این مدارک پر از ایراد است و حتما از طریق وکلایش ایرادات را به اطلاع بازجوها می‎رساند. و باز هم برای زحمات زیادی که همه برایش کشیده‌اند تشکر کرده و برای همه‌ی آنها آرزوی سلامتی می‌کند.
سپس می‌گوید این تنها مقدمه‌ی حرف‌های او بوده و ادامه می‎دهد که هیچ چیز جدیدی توی این مدارکی که امروز به او داده‌اند وجود ندارد و همه آنها حرف‎هایی است که دادستان همان روز اول در دادگاه بازداشت گفته است. برای خودش اظهار تآسف می‌کند؛ برای بازجوها و بقیه هم به همچنین که حرف‎هاشان همان حرف‎های سابق است تنها کمی “چرب‎تر… حرف‌های از اول تا آخر دروغ…”.
او با طعنه می‌گوید: “یک تحقیقات بزرگ و مفصل و بقول بازجوها بین المللی”، “قتل عامی که تا حالا در جهان سابقه نداشته”، “شما را بازی داده‌اند”، “شما را فریب داده‌اند”، “شما خیلی ساده‎لوحانه عمل کرده‌اید”،
در ادامه می‎گوید که مدارکی [متن بازجویی از شاکیان] که در عرض یکسال و دو ماه به او داده‌اند پر از اشکال است و عمدا هم به ترتیب تاریخ [بازجویی] به او داده نشده‎‎اند.
حمید نوری مدعی است “ارزانترین مترجم‎های درجه سه” را برای این پرونده استخدام کرده‌اند که آنها همه چیزها را اشتباه ترجمه کرده‎اند.
او شکوه دارد که چرا با شاکیانی که از همه مهم تر هستند به انگلیسی مصاحبه کرده‌اند؛ چرا مترجم‌ها همه را اشتباه ترجمه کرده‌اند.
حمید نوری مدعی است که مصاحبه‎ها را “غربال کرده‌اند و مصاحبه‌های تناقض‎دار” را به او نداده‌اند.
او یادآوری می‌کند که با “بچه” طرف نیستند.
حمید نوری مدعی است با وجودی که بازجوها از روز اول هم می‎دانستند که نشان دادن یک سری عکس به شاکیان کار بیهوده‎ای است، این کار را کرده‎اند.
او مدعی است که قبل از این که بیاید سوئد عکس‎های‌ او را منتشر کرده بودند.
حمید نوری با این همه از همه‌ی دست اندرکاران این پرونده عذر می‌خواهد و گوشزد می‌کند اگر احیاناً صدایش را بلند کرده امیدوار است به او ببخشند.
آقای نوری سخنانش را این‌طور به پایان می‌رساند که از این به بعد بازجوها دیگر برای او پلیس نیستند، دوستان او هستند چرا که آن موقع که از خودش دفاع می‌کرده متهم و مظنون بوده اما از این به بعد فقط حمید نوری است.

منتشر شده در سایت بی بی سی

2021-09-10 اینجا جایی است نزدیک آخر دنیا. سپیده قلیان

اینجا جایی است نزدیک آخر دنیا. سپیده قلیان

اینجا جایی است نزدیک آخر دنیا
سپیده قلیان

بند نسوان زندان مرکزی بوشهر. سال گذشته و هنگامی که به این زندان تبعید شدم، می‌دانستم که با جهنمی فراموش‌شده مواجه خواهم شد، اما سبعیت جاری در این زندان حتی در خیالاتم هم نمی‌گنجید. زنان زندانی این بند به جرم زن بودن و زندانی بودن تحت وحشیانه‌ترینشکنجه‌ها و ضدانسانی‌ترین شرایط ممکن نگهداری می‌شوند. هر طور که می‌توانستم و به هر جا که می‌شناختم از وحشت و توحش این زندان نوشتم و گفتم؛ شبیه ایستادن در میان چهاردیوار از جنس سنگ و فریاد زدن، اما این‌بار می‌خواهم رو به کسانی از رنج‌های زنان زندانی در بوشهر حرف بزنم که گوشی برای شنیدن دارند، جانشان از ظلم به لب آمده و در مقابل خشونت بی‌تفاوت نیستند. این گزارش (با اسامی مستعار)، صحنه‌هایی کوتاه از شرایطی است که زنان زندانی بوشهر در آن زیست می‌کنند.
١ ـ زهرا زن افغانستانی با فرزندش از دست طالبان و مرگ گریخته و حالا در مراسم تدفين نمادينی که زندان‌بانان ترتیب داده‌اند، در هواخوری زندان مركزی بوشهر ایستاده است. از ديد زندان‌بانان احمد که در آغوش مادر راهی زندان شده، حرام‌زاده است. کودکِ زهرا در هواخوری بند نسوان، به دستور مسئول اندزرگاه كفن‌پيچ شده؛ تنها برای اینكه احمد بترسد و شب زودتر بخوابد. زهرا بهت زده است و به محض درآوردن فرزندش از كفن به سويش حمله می‌كند، پسر را كتك مي‌زند و می‌گويد خودم ادبش مي‌كنم. لطفا شما كاری با او نداشته باشيد.
٢ ـ مسئول بند تشخیص داده که پوشیدن لباس زیر باید اجباری باشد. مائده امتناع می‌کند و نمی‌خواهد روز و شب سوتین تنش باشد. مددكار فعلی بند برای تنبیه او همه زنان زندانی را مجبور به تحویل لباس زیرشان می‌کند. او زنان زندانی را فاحشه‌های شهر خطاب می‌کند و تهدید می‌کند که اگر لباس‌های زیرشان را تحویل ندهند، آنها را به زور از تنشان درمی‌آورد. در صف آمار و در مقابل چشمان وحشت‌زده‌ی سایر زنان زندانی لباس‌های مائده را (تنها به جرم درنیاوردن لباس زیر) پاره کردند. تاوان امتناع مائده همچنان ادامه داشت. در صف آمار همه را مجبور کردند، لباس‌های زیر را در آورند و سوتین و شورت را در كیسه زباله‌ای كه در دست مددكار بود بگذارند. بعد از آن روز هفته‌ها پوشیدن لباس زیر ممنوع شد، حتی در زمان عادت ماهیانه.
3ـ حمام رفتن زندانیان در زندان بوشهر ساعت‌های مشخصی دارد. سحر خارج از ساعت مقرر حمام كرده و حالا به همین جرم باید در وسط هواخوری به دست مسئول بند «پاک شود». مسئول بند سحر را در هواخوری لخت می‌كند، با همكاری مدد كار بند با شیر و آب معدنی غسل می‌دهد و بقیه‌ی زندانیان را وادار می‌كنند كه صحنه را تماشا كنند و او را هو كنند. اگر کسی نگاهش را بدزدد از حق تلفن محروم خواهد شد. ده‌ها چشم، خشمگین و حیرت‌زده به تن عریان و لرزان زن خیره شده‌ایم. هر کدام فکر می‌کنیم چقدر تنها وبی‌پناهیم.
4ـ قانون حجاب اجباری برای زنان زندانی بوشهر، در سطحی فراتر از آنچه‌که در برخی زندان‌ها مرسوم است، اجرا می‌شود. چادر و پوشش کامل در صف آمار و راهرو و هواخوری اجباری‌ است. زن زندانی در هر جایی جز تخت خواب باید حجاب داشته باشد.
5ـ آمنه از بازداشتگاه برمی‌گردد. چند باری است باوجود تمام‌شدن مراحل تحقيق و بازجويي به مراكز تحقيق منتقل مي‌شود اما نه براي سوال و جواب. او را با هماهنگی مسئول بند برای ارائه خدمات جنسی به ماموران تحویل می‌دهند. اینجا با هماهنگی مسئول بند خيلی كارها انجام می‌شود، مثل فرستادن زنانی که از طرف خانواده حمایت مالی نمی‌شوند، نزد زندانی‌های مرد بند مالی و صيغه موقت آنها.
اين فقط پنج مورد از ٢٠ موردی است كه تاكنون در رابطه با بند نسوان زندان بوشهر، کتبی و شفاهی به مسئولان اعلام کرده‌ام و پاسخی جز سکوت گورستانی نگرفته‌ام.
هرکسی هم که اعتراض کند، تشدید شکنجه‌ها کَمینش را می‌کشد؛ تهديد به معاینه‌ی آلت تناسلی در برابر تمام پرنسل و زندانی‌ها، ضرب و شتم زندانی، قرنطینه‌ی زندانی، آوردن گارد و شكنجه و تعرض، قطعی تلفن، ملاقات و لغو مرخصی.
در سیاه‌چال بوشهر هرگونه سرپیچی و سرکشی از اوامر خشن و غیرانسانی اداره‌کنندگان زندان برابر است با مچاله‌شدن بیشتر و بیشتر در این برزخ که نه صدایی به بیرون دارد و نه چهره‌ای.

2021-08-30 گردهمایی در باره کشتار زندانیان سیاسی      کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)

گردهمایی در باره کشتار زندانیان سیاسی کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)

اطلاعیه مطبوعاتی در رابطه با ۲٩همین گردهمایی در باره کشتار زندانیان سیاسی

به دلیل ادامه وضعیت بحرانی دوران کرونا، کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید) در نظر دارد، هم‌چون سال گذشته، برنامه‌ای در شبکه جهانی زوم در باره کشتار زندانیان سیاسی برگزار کند. در این شرایط که حمید نوری به خاطر دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در دادگاه استکهلم محاکمه می‌شود، ۲٩همین گردهمایی در باره کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، بویژه به لحاظ مقوله دادخواهی، تعریف و تاریخچه و نحوه پیشبرد و ارتباط آن با عدالت و جنبش‌های اجتماعی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این برنامه، در نظر دارد، به طور جامع به مقوله دادخواهی که تا پیش از این به آن پرداخته نشده است، از زوایای گوناگون بپردازد. برنامه، روز شنبه ۲۵ سپتامبر ۲۰۲١، در ساعت ۶ بعد از ظهر بوقت اروپای مرکزی برگزار می‌شود.

در این برنامه، شهرزاد مجاب و ناصر مهاجر به ترتیب در باره موضوعات زیر سخنرانی خواهند کرد:
١-عدالت انقلابی: تئوری و پراتیک در بستر روابطی بس ناعادلانه
۲- دادخواهی و رابطه آن با جنبش‌های اجتماعی

فریبرز فخاری و حسین گُردین؛ هنرمندان برنامه خواهند بود و قطعاتی در خلال برنامه اجرا خواهند کرد.
برای حضور در برنامه، به لینک زیر در شبکه جهانی زوم مراجعه نمائید:
https://us02web.zoom.us/j/87927201656?pwd=SDdrRFBRTk1mdWRNVmxvR0hDbHVoZz09

پخش همزمان در یوتیوب: http://www.youtube.com/user/cheguaaraa/live
پخش همزمان در فیسبوک: https://www.facebook.com/AIPPinexile

کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)
۲٩ اوت ۲۰۲١

2021-08-09 جنایت علیه بشریت شامل مرور زمان نمی‌شود

جنایت علیه بشریت شامل مرور زمان نمی‌شود

جنایت علیه بشریت شامل مرور زمان نمی‌شود

درتاریخ نهم نوامبر ۲۰۱۹ حمید نوری معروف به حمید عباسی در فرودگاه ارلاندای استکهلم بازداشت شد. او در سال‌های آغازین دهه‌ی شصت با سمت نگهبانی در اوین کارش را آغاز و سپس به دادیاری زندان ارتقاء مقام پیدا کرد. حمید نوری افزون بر نقش اجرایی در کشتارهای سال‌های آغازین دهه‌ی شصت، بر مبنای شهادت ده‌ها تن از زندانیان سیاسی زنده‌مانده از کشتار تابستان ۶۷ در مقام دادیار زندان و معاونت شیخ محمد مقیسه (ناصریان) از عواملِ اجرایی و تأثیرگذار در کشتار تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت بوده است. دادگاه حمید نوری در تاریخ 10 اوت 2021 شروع می‌شود. حمید نوری باید در مقابل دادگاه پاسخگوی مشارکت خود در جنایت علیه بشریت باشد. محاکمه‌ی‌ حمید نوری، پیروزی یک صدا است. صدایی از آنِ تمام آرزومندان جنبش دادخواهی. صدای مادران و پدران داغ و درفش که یک‌به‌یک بی‌آنکه فرجام دادخواهی را شاهد باشند، چشم برجهان فرو می‌بندند. صدایی از آن همسران، خواهران، برادران و فرزندانی که اعتقاد و امید به دادخواهی و به محاکمه کشیده‌شدن آمران و عاملان تمام کشتارهای عمر حکومت اسلامی دارند و برای احقاق آن هرگز از پای ننشسته‌اند.
ما به عنوان بخشی از خانواده‌های جانباختگان و زندانیان سیاسی دهه‌ی شصت زندان‌های جمهوری اسلامی، امیدواریم دادگاه سوئد با قضاوتی عادلانه حکمی که درخور تمام جنایت‌کاران علیه بشریت است را در مورد حمید نوری صادر کند. این پیروزی وجدان بیدار خانواده جانباختگان و زندانیان سیاسی دهه‌ی شصت است که درمقابل بیداد جمهوری اسلامی فریاد دادخواهی سر دادند تا آمران و عاملان این کشتار را به پای میز محاکمه بکشانند. تشکیل این دادگاه نشان می‌دهد که جنایت علیه بشریت مشمول مرور زمان نمی‌شود و همه‌ی جانیان روزی باید درپیشگاه مردم و عدالت جواب‌گوی جنایت‌های خود باشند. با این امید که رای این دادگاه نشان‌دهنده‌ی پیروزی عدالت بر بی‌عدالتی و مرهمی برزخم تمام فعالین جنبش دادخواهی باشد.

خانواده جانباختگان :
باقر ابراهیم زاده، خانواده جانباخته غلام ابراهیم زاده
شکوفه ابراهیم زاده زندانی سیاسی دهه شصت، خانواده جانباخته غلام ابراهیم‌‌ زاده
علی ابراهیم زاده، خانواده جانباخته غلام ابراهیم زاده
آزاده ابراهیم پور زندانی سیاسی دهه شصت، همسر جانباخته غلام ایراهیم زاده
نیلوفرابراهیم زاده، خانواده جانباختگان غلام ابراهیم زاده و آزاده ابراهیم پور
ضرغام اسدی، خانواده جانباخته غضنفرو مسعود اسدی
مازیار(محمد) الله‌وردی، خانواده جانباخته اکبر الله‌وردی
فرج آلیاری، خانواده جانباخته یوسف آلیاری
لادن بازرگان، خانواده جانباخته بیژن بازرگان
لاله بازرگان، خانواده جانباخته بیژن بازرگان
منصوره بهکیش، خواهر جانباخته گان زهرا، محمود، محمد رضا، محسن، و محمد علی بهکیش و سیامک اسدیان(همسر زهرا بهکیش)
زری تاثریان، همسر جانباخته اسماعیل برناک
سیروس جعفرخانی، خانواده جانباخته صابرنیک بخت
گلرخ جهانگیری زندانی سیاسی دهه شصت، همسر جانباخته حسن لاکانی
فروغ جواهری، خانواده جانباخته گان جلیل جواهری، حسین صدرایی(اقدامی)، علی صدرایی، حامد بحری
موسی حاتمیان زندانی سیاسی دهه شصت، خانواده جانباخته ملکه حاتمیان
صدیقه حاج محسن، خواهر جانباخته حسين حاج محسن
غلامرضا حق‌شناس زندانی سیاسی دهه شصت، خانواده جانباخته ناصر هادی‌پور
گلاویژ حیدری زندانی سیاسی دهه شصت، همسر جانباخته حبیب چراغی
مسعود دلیجانی، خانواده جانباخته محسن دلیجانی
سامان دوری زندانی سیاسی دهه شصت، خانواده جانباخته گان محمد، علی، اشرف و حسن معزی
مرتضی دیناروند، خانواده جانباخته رحیم دیناروند
فرزانه راجی، همسر جانباخته یوسف یوسفی و جانباخته گان فرزین و فرشید راجی
ایرن رضا زاده، خانواده جانباخته داریوش رضا زاده
پرویز رضایی جهرمی، خانواده جانباخته گان کاووس، بهنام، بیژن و منوچهر رضایی جهرمی
حسن روحانی گنابادی، خانواده جانباخته گان علی و نفیسه روحانی گنابادی
نیما سروستانی، خانواده جانباخته رستم سروستانی
عزت سلیمانی، مادر جانباخته یدالله صادقی
مهرانگیر شاهمرادی، خانواده جانباخته زهره شاهمرادی
شهلا شفقیان، مادر جانباخته بهرام شفقیان
مختار شلالوند، خانواده جا‌نباخته حمزه شلالوند
فروغ شلالوند، خانواده جا‌نباخته حمزه شلالوند
کاوه شهروز، خانواده جانباخته مهرداد اشتری
بانو صابری، همسر جانباخته عباس علی منشی رودسری
ناصرصابری، خانواده جانباخته عباس صابری
عصمت طالبی کلخوران، همسر جانباخته عبدالمجید سیمیاری و خانواده جانباخته گان عادل، رضا و التفات طالبی کلخوران
نازیلا طوبایی، خانواده جانباخته سیامک طوبایی
نینا طوبایی، خانواده جانباخته سیامک طوبایی
زری عرفانی، خانواده جانباخته محمد حسین عرفانی
سولماز علیزاده، فرزند جانباخته محمود علیزاده
رویا غیاثی، خانواده جانباخته کبری غیاثی
افتخار فاریابی، مادر جانباخته امیر میرعرب‌بیگی
لیلا قلعه بانی، خانواده جانباختگان محمد و رضا قلعه‌ بانی
گلزار قباخلو، مادر جانباخته حمید قباخلو
مینا لبادی زندانی سیاسی دهه شصت، همسر جانباخته علی اصغر ضیغمی
سپیده مجیدیان، خانواده جانباخته رحیم میلانی
پرویز مختاری، برادر جانباخته سیامک مختاری
پروین مختاری، خواهر جانباخته سیامک مختاری
مسعود مختاری، برادرزاده جانباخته سیامک مختاری
منوچهر مختاری، برادرجانباخته سیامک مختاری
فرح مدائن، خانواده جانباخته گان داوود، لقمان، مبشر و لیلا مدائن
رضوان مقدم، همسر جانباخته علی اصغر منوچهرآبادی
حسن مکارمی، همسر جانباخته فاطمه زارعی
شورا مکارمی، فرزند جانباخته فاطمه زارعی، خواهر زاده جانباخته فتانه زارعی
محمود معمار نژاد زندانی سیاسی دهه شصت، خانواده جانباخته گان مجتبی علما و داریوش رضا زاده
حسین ملکی، زندانی سیاسی دهه شصت، خانواده جانباختگان حسن ملکی پور، محمدرضا ملکی و کمال یاسینی
خاطره معینی، خواهر جانباخته هبت معینی وخانواده جانباختگان کسری اکبری کردستانی و مسعود انصاری
سعید منتظری، برادرجانباخته حمید منتظری
الهه میرعرب‌بیگی، خواهر جانباخته امیر میرعرب‌بیگی
معصومه میرعرب، خواهر جانباخته امیر و ناصر میرعرب
اقدس نیاکان، مادر جانباخته حسین و زهرا نیاکان
مریم نوری زندانی سیاسی دهه شصت، همسر جانباخته رحمت فتحی
لیلا نوری، خواهر جانباخته عطاالله و عزت‌الله نوری
رباب نيرى، خواهر جانباخته گان بیژن و بهمن نیری
امیر نیلو، خانواده جانباخته اکبرنیلو
مریم هادی‌پور، خانواده جانباخته ناصرهادی‌پور
علی اکبرهادی‌پور زندانی سیاسی دهه شصت ، خانواده جانباخته ناصرهادی‌پور
سهیلا هادی‌پور، خانواده جانباخته ناصرهادی‌پور
مینا هاشمی، همسر جان باخته حمید رضا زمانی
جلال یاسینی، خانواده جانباختگان کمال یاسینی، محمدرضا ملکی، حسن ملکی پور، شیرین رضایی یزدی و علی حاتمی

زندانیان سیاسی:
حمید آریا، زندانی سیاسی دهه شصت
حمید اشتری، زندانی سیاسی دهه شصت، جان‌بدربرده از کشتار شصت‌و‌هفت
مهدی اصلانی، زندانی سیاسی دهه شصت، جان‌بدربرده از کشتار شصت‌و‌هفت
شهین امیری، زندانی سیاسی دهه شصت
مهرداد امیری، زندانی سیاسی دهه شصت
مهدی برجسته گرمرودی زندانی سیاسی دهه شصت، جان‌بدربرده ازکشتار شصت‌و‌هفت
فرهاد بکایی، زندانی سیاسی دهه شصت، جان‌بدر‌برده از کشتار شصت‌و‌هفت
امیر حسین بهبودی زندانی سیاسی دهه شصت، جان‌بدربرده از کشتار شصت‌و‌هفت
رضا بهرنگ(گیاهچی)، زندانی سیاسی دهه شصت
شهرنوش پارسی پور، زندانی سیاسی دهه شصت، نویسنده
حسن پویا، زندانی سیاسی زمان شاه، نویسنده
مهدی حبیب‌الله، زندانی سیاسی دهه شصت
غلام رضا حق شناس، زندانی سیاسی دهه شصت
منصور خالدی، زندانی سیاسی دهه شصت
محید دارابیگی، زندانی سیاسی دو رژیم
رضا دهقان، زندانی سیاسی دهه شصت
رضا رشیدی، زندانی سیاسی دهه شصت
علی ساکی، زندانی سیاسی دهه شصت
مهشید سپهری، زندانی سیاسی دهه شصت
سیما صاحبی، زندانی سیاسی دهه شصت
جمال عظیمی، زندانی سیاسی دهه شصت
رضا فانی‌یزدی، زندانی سیاسی دهه شصت
ناصرکیوانی، زندانی سیاسی دهه شصت
منوچهر لرستانی، زندانی سیاسی دهه شصت
شیوا محبوبی، زندانی سیاسی دهه شصت، سخنگوی کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی
حسام محسنی، زندانی سیاسی دهه شصت
عزت مصلی‌نژاد، زندانی سیاسی دهه شصت
شیرین مهربد، زندانی سیاسی دهه شصت
علی موسوی بیدار، زندانی سیاسی دهه شصت
سیامک نادری، زندانی سیاسی دهه شصت، جان‌بدربرده از کشتار شصت‌و‌هفت

حامیان :
صادق احمدی
فرح آریا
هوشنگ اسدی
مینا اسماعیلی
سعید اشتری
مهوش افصحی
کاوه آل‌حمودی
مجید آل‌نصب
محمد الهی
سیامک الیاسی پیرزاده
دکتر حمید اکبری
پریسا ایمانی
کیانا ایمانی
اسفندیار ایمانی
رضا باقری، فعال سیاسی
عاطفه بانکی
شیهن برادران
اصغر برزو
رضا برومند، فعال حقوق بشر از گوتنبرگ
داوود بوشهری
سیفی بهپوری
رویا پازوکی
ناصر پژمان، شاعر و نویسنده
مهشید پگاهی، فعال حقوق زنان و حقوق بشر
سعید پورعبدالله
فریده پورعبدالله
مژگان پورمحسن
خسرو پورملکی
سارا تخشا
رضا ترابی
ابراهیم توانگر
بیژن جرجانی
محتبی جزایری
رضا جعفری
زهره جواهریان
سعید چوبک
بابک حاتمیان
منیژه جبشی
امیر خدیر
دریا خدیر
آذر خونانی اکبری
سهیلا دالوند
جمیله داودی
رضا درگاهی
زری رادفر
منوچهر رادین
حسن راشدی
محسن رزاقی
ارسلان رستمی
فاطمه رضایی، فعال حقوق بشر
حسن زرهی
فرخ زندی
صدف کوروش نیا
گرگین سپهرداد، شاعر و نویسنده
کامبیز سخایی
امیر سلطانی
کبری سلیمی دافساری
الاهه شکرایی
شیوا شفاهی
فاطمه صفا
ایرج صفری
نسرین صفری
نینا صفری
نازیلا صفری
سارا صفری
فرخ صفری
برزو صفری
بهزاد صمیمی
فاطمه طباطبایی
رزاق عبدالزهرایی
شهلا عبقری
بهروز عربی
گیتی عربی
فرهنگ عرفانی، استاد فلسفه
رحمان عریان آبکنار
حامد غلام‌زاده
شکوفه غلامی
رحمت غلامی
بیژن فاضل‌خان
آذر فخر
ودا فراهانی
علاالدین فرهاد پور
امین قاسمی
علی قنبری
محسن کریمی
ارسلان کهنمویی
رضا گوران
کیا صبری، فعال سیاسی
بهزاد صمیمی
سلورا لزرجانی
کورش لک‌فرد
هادی لطفی
محمد رضا، ازاتحادیه تاکسی رانان تورنتو
دکتررضا مریدی
شمسی مشکوری
احمد مشعوف
انوشه مشعوف
نیما مشعوف
یلدا مشعوف
ویدا مصداقی
عمر معروفی
مهرنوش معظمی گودرزی
مسعود معمار
محمود معمارنژاد
احمد مقیمی
عباس منصوریان
مولود منصوری
میترا میرزا زاده
نیما ناصرآبادی
منیژه ناظم
فرشیده نسرین
ناهید نصرت
سیامک نفتچی
دکتر رضا نقره‌کار
دکتر نینا نقره‌کار
دکتر دنا نقره‌کار
دکترشهین نوائی، کنشگر وحقوق جنبش زنان
مرجان نوری
کیا نوری
محمد حسن نوری
ستار نوری‌زاد
عباس نوری‌زاد آبکناری
دکتر ژاله نیازی
منصور نیازی
فرشته نیازی
شراره ویشکاهی
جلال وکیلی
مهردخت هادی
توران همتی، فعال سیاسی
محمد هوشمند
بابک یزدی، مدیر اجرایی کانون خاوران

2021-08-09 محاکمه حمید نوری، درس عبرتی برای دیگر جنایت کاران حکومت اسلامی ایران – منصوره بهکیش

محاکمه حمید نوری، درس عبرتی برای دیگر جنایت کاران حکومت اسلامی ایران – منصوره بهکیش

محاکمه حمید نوری، درس عبرتی برای دیگر جنایت کاران حکومت اسلامی ایران! – منصوره بهکیش

اطمینان دارم، دیری نخواهد پایید که مردم جان به لب رسیده و فعال در جنبش های مستقل اجتماعی که هم‌اکنون در شهرهای مختلف ایران در اعتراض و اعتصاب هستند، با اتحاد و همبستگی با همدیگر، تمام زندانیان سیاسی را آزاد خواهند کرد و این جنایت کاران را به جایی که لیاقت شان است خواهند فرستاد. البته امیدوارم تجربه سال ۵۷ تکرار نشود و تمامی آمران و عاملان شریک در جنایت های ۴۳ ساله جمهوری اسلامی ایران در دادگاه های علنی، عادلانه و مردمی در داخل ایران برای جنایت های بی شمارشان محاکمه و مجازات شوند

منصوره بهکیش
محاکمه حمید نوری (عباسی) دستیار محمد مقیسه (ناصریان) در دادگاه استکهلم، موفقیت بسیار بزرگی برای جنبش دادخواهی ایران است، ولی تا پیروزی و متحق شدن اهداف دادخواهی راه زیادی در پیش رو داریم.

من به عنوان یکی از خانواده های دادخواه خاوران که ۲ نفر از عزیزانم به نام های محمدعلی بهکیش و محمود بهکیش در قتل عام زندانیان سیاسی در تاستان ۶۷ در زندان گوهردشت مخفیانه کشته و سر به نیست شدند، از تمامی افرادی که برای به سرانجام رساندن این محاکمه پیگیرانه و آگاهانه و شبانه روز تلاش کردند؛ از بازداشت حمید نوری در استکهلم تا نگه داشتن او در زندان استکهلم برای مدت ۲۰ ماه برای گردآوری مدارک و شواهد لازم که به صدور کیفرخواست محکمی توسط داستان سوئد برای محاکمه حمید نوری منجر شد، به سهم خودم صمیمانه تشکر می کنم.

بی تردید علاوه بر تلاش های فراوان افرادی چون ایرج مصداقی و دیگر زندانیان جان به در برده و فعالان سیاسی و هم چنین خانواده های کشته شدگان مجاهد و خانواده های کشته شدگان چپ و وکلا، نامه جمعی خانواده‌های ۳۹ نفر از کشته شدگان دهه شصت با عنوان «ما خواهان تداوم بازداشت حمید نوری (عباسی) برای کشف حقیقت هستیم»[۱] در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۹۸ (۱۰ دسامبر ۲۰۱۹)، که یک ماه پس از بازداشت حمید نوری برای دادستان سوئد ارسال شد، یکی از عوامل مهمی بود تا دادستان سوئد قانع شود که بازداشت حمید نوری باید تا گرداوری مدارک تمدید شود. یادآوری این نامه جمعی تأکید بر این مهم است که برای پیشبرد اهداف دادخواهی نیار به همبستگی بیشتر داریم تا بتوانیم موفق شویم.

در جریان این محاکمه، جای مادران و خانواده های خاوران که هم اکنون در میان ما نیستند و آرزوی دیدن چنین روزهایی را داشتند، بسیار خالی است و بی تردید بخش بزرگی از این موفقیت حاصل تلاش ها، افشاگری ها، نوشتن ها، مصاحبه ها و مقاومت های مداوم و شجاعانه خانواده ها در جلوی زندان ها، در خاوران و در خانه ها در طی بیش از ۴ دهه زیر تیغ حکومت اسلامی یا در تبعید بوده است. این موفقیت هم چنین حاصل تلاش ها و خون دل خوردن های بسیار زندانیان سیاسی جان به در برده از کشتارهای دهه شصت و ۶۷ است که طی سه دهه گذشته پس از آزادی از زندان و در تبعید لب به سخن گشودند و از مقاومت های زندانیان سیاسی و از جنایت های حکومت درون زندان ها گفتند و نوشتند. هم چنین حاصل تلاش بسیار فعالان سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری در داخل و خارج از کشور که با افشاگری، یادآوری و زنده نگاه داشتن یادها و جان فشانی های عزیزان ما و مبارزات دادخواهانه خانواده‌ها و زندانیان سیاسی، از طریق ثبت، جمع اوری و مستند کردن شهادت ها و خاطرات و ساختن فیلم‌ها می‌تواند کمک بزرگی به ارایه مدارک و شواهد برای اثبات جنایت های حکومت اسلامی در چنین دادگاه هایی باشد. از جمله می توان به شهادت های خانواده ها و زندانیان سیاسی در دادگاه ایران تریبونال اشاره کرد.

آرزویم این است که محاکمه حمید نوری باعث شود که بخش بزرگی از حقایق جنایت های حکومت روشن شود. حقایقی که مسئولان ریز و درشت حکومت تا به حال در پنهان سازی آن نقش بسزایی داشته اند. هم چنین خواهان این هستم که حمید نوری به بالاترین مجازات در دادگاه سوئد(غیر از اعدام) محکوم شود تا آمران و عاملان جنایت ها در ایران بدانند که عاقبت جنایت های شان چیست و این دادگاه درس عبرتی برای آن‌ها شود.

بر مبنای کیفرخواست صادر شده توسط خانم کریستینا لیندهوف کارلسون یکی از دادستان های دادگاه استکهلم در مبارزه با جرائم بین المللی و جرائم سازمان یافته؛ ۲ جرم برای حمید نوری در نظر گرفته شده است و محاکمه او طی حدود ۹۰ روز از ۱۰ اگوست ۲۰۲۱ مطابق با ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ در دادگاه استکهلم آغاز می شود و این محاکمه حداقل تا آپریل ۲۰۲۲ مطابق با فروردین ۱۴۰۱ برای مدت نزدیک به ۹ ماه ادامه خواهد داشت.

خلاصه‌ای از دو جرم و نوع مشارکت حمید نوری در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ در کیفرخواست صادر شده توسط دادستان دادگاه استکهلم این چنین است:

«۱) جرم: نقض حقوق عمومی بین المللی، از نوع سنگین

حمید نوری در دوره بین ۳۰ ژوئیه ۱۹۸۸ تا ۱۶ اگوست ۱۹۸۸ (مطابق با ۸ مرداد ۱۳۶۷ الی ۲۵ مرداد ۱۳۶۷) در زندان گوهردشت (رجایی شهر) در کرج ایران، به عنوان دستیار دادیار یا ایفا کننده نقش رهبری کننده مشابه دیگر، در همراهی و در همفکری/ مشورت با سایر مجرمان، به طور عمد جان تعداد بسیار زیادی زندانی که عضو یا هوادار مجاهدین بودند را گرفته است.

۲) جرم: قتل عمد

پس از آن که اعدام طرفداران مجاهدین به پایان رسید، رهبری مذهبی/ سیاسی ایران تصمیم گرفت که سایر زندانیان سیاسی که هوادار گروه های چپ بوده و مسلمان معتقدی نبودند نیز باید اعدام شوند.

حمید نوری در دوره ۲۷ اگوست ۱۹۸۸ تا ۶ سپتامبر ۱۹۸۸( مطالبق ۵ شهریور ۱۳۶۷ الی ۱۵ شهریور ۱۳۶۷) در زندان گوهردشت (رجایی شهر) در کرج ایران، به عنوان دستیار دادیار یا ایفا کننده نقش رهبری کننده مشابه دیگر، در همراهی و همفکری / مشورت با سایر مجرمان، به طور عمد جان تعداد بسیار زیادی زندانی که عقاید ایدئولوژیک آنان در تضاد با حکومت دینی ایران شناخته می شد را گرفته است.

مشارکت حمید نوری این گونه بوده که وی در همراهی و در همفکری/ مشورت با سایرین، زندانیانی را انتخاب می کرده که قرار بوده در برابر کمیته مرگ قرار گیرند که بر اساس فتوای روح الله خمینی اختیارات لازم برای تصمیم گیری پیرامون کدامیک از زندانیان باید اعدام شوند را داشته، زندانیان مذکور را به اصطلاح به راهروی مرگ می برده و در آنجا نگهبانی می کرده، نام زندانیانی که قرار بوده نزد کمیته مذکور برده شوند را می خوانده، زندانیان را نزد کمیته مذکور می برده، اطلاعات مربوط به زندانیان را به صورت کتبی/ شفاهی به کمیته مرگ تسلیم می نموده و نام زندانیانی که می بایست به اتاق اعدام برده شوند را می خوانده و به زندانیان دستور می داده است که در یک ردیف قرار گیرند تا به محل اعدام برده شوند.

هم چنین زنداینان را به محل اعدام همراهی می کرده تا پس از آن جان زندانیان مذکور از طریق حلق آویزان کردن گرفته شود. خود حمید نوری هم در نوبت/ نوبت هایی در هنگام اجرای اعدام ها حضور داشته و در هنگام اعدام صندلی که زندانیان مذکور بر روی آن ایستاده بودند را با لگد/ ضربه از زیر پای آن ها کنار زده است.

هم چنین حمید نوری با تکیه بر نقش رهبری کننده خود در زندان گوهردشت در همراهی و در همفکری/ مشورت با سایر ماموران عالی رتبه زندان گوهردشت، سایر مجرمان را سازماندهی نموده، از ان ها خواسته و به آنان دستور داده است که مبادرت به ارتکاب اعمال فوق الذکر نمایند.»

متاسفانه دادگاه استکهلم به دلیل محدودیت هایی که دارد، نتوانست جرم «جنایت علیه بشریت» را برای حمید نوری در نظر بگیرد، ولی به نظر می رسد که دو جرم بالا می تواند حمید نوری را به اشد مجازات محکوم کند.

این درسی خواهد بود برای تمامی مسئولان شریک در جنایت های حکومت اسلامی ایران از جمله؛ مصطفی پور محمد، حسینعلی نیری، ابراهیم رییسی، مرتضی اشراقی، محسنی اژه ای که به دستور مقام های بالاتر چون روح الله خمینی یا علی خامنه ای با بی شرمی و وقاحت تمام و بدون پاسخ گویی مسئولیت می پذیرند و به جنایت مشغول می شوند و گمان می کنند که با گفتن ما دستور گرفتیم و مامور شدیم، از شراکت در جنایت مبرا می شوند. یا قاضیان بیدادگاه های حکومت اسلامی از جمله؛ ابوالقاسم صلواتی و محمد مقیسه و صدها چون آن ها که فعالان سیاسی و اجتماعی را به محکومیت های سنگین محکوم می کنند. یا مسئولان زندان ها که زندانیان را به طرق مختلف شکنجه می دهند یا می کشند. یا مسئولان نیروهای مسلح و اطلاعاتی- امنیتی که مردم معترض را در خیابان ها سرکوب کرده و زخمی می کنند یا می کشند.

اطمینان دارم، دیری نخواهد پایید که مردم جان به لب رسیده و فعال در جنبش های مستقل اجتماعی که هم‌اکنون در شهرهای مختلف ایران در اعتراض و اعتصاب هستند، با اتحاد و همبستگی با همدیگر، تمام زندانیان سیاسی را آزاد خواهند کرد و این جنایت کاران را به جایی که لیاقت شان است خواهند فرستاد. البته امیدوارم تجربه سال ۵۷ تکرار نشود و تمامی آمران و عاملان شریک در جنایت های ۴۳ ساله جمهوری اسلامی ایران در دادگاه های علنی، عادلانه و مردمی در داخل ایران برای جنایت های بی شمارشان محاکمه و مجازات شوند (مجازاتی غیر از اعدام)، و با کشف حقیقت و ساختن دنیایی انسانی و عادلانه بتوانیم جلوی تکرار جنایت را بگیریم و در آزادی و شادی نفس بکشیم.

منصوره بهکیش

۶ مرداد ۱۴۰۰

دادگاهیِ حمید نوری، انتظاری که پایانش آغاز شد – رویا غیاثی

دادگاهیِ حمید نوری، انتظاری که پایانش آغاز شد – رویا غیاثی

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰
ساعت ۱:۲۶
سياسی
انتظار داریم که دادگاهیِ این جنایتکار، دادگاهیِ حمید نوری دستخوش بازی سیاست های کشورها و دولت ها نشود. انتظار داریم، دولت سوئد، قوه قضائیه، دادستان و قاضی یا قاضیانِ این پرونده، زخمی دگر بر دل پر زخم ما خانواده ها و جامعه نزنند. دادستان ها، قاضیان یاد آورید که قسم خورده اید که داد ستان باشید. اکنون به دست شماست که دادِ دو نسل، دادِ جامعه ای که بیدادی چنین سخت و خونین را تا کنون تحمل کرده، از حمید نوری، یکی از جنایتکارانِ دهه شصت و سال شصت و هفت بستانید

انتظار درد بدی است، مخصوصا اگر در انتظار برگشت عزیزی به خانه باشی، حتی اگر خبر داده باشد که دیرتر به خانه می رسد. اما فریاد و فغان از انتظار برگشت عزیزی به خانه در دهه ۶۰. انتظاری بود با وحشت مرگ در آمیخته. دستگیری عزیزی در کوچه و خیابان، همچون جدایی خورشید و ماه از آسمان، زندگی ات را به شبی تیره و تار بدل میکرد. اگر شب و نیمه شب به خانه هجوم می آوردند و عزیزی را با خود می بردند، ضجه های مادر که: «هرجا فرزندم را می برید من هم می آیم»، به آسمان بلند بود. از آن زمان، بر کشوری که در تب و تاب آزادی و عدالت اجتماعی خروشی زیبا داشت، سایه مرگ نشست. به ناگاه، سرزمینی به سوگ جوانان خود نشست. انتظاری ورای عمر یک نسل شروع شد. انتظاری که نفیرِ مرگ را در گوش و جسم و جانت می ریخت و لحظه های انتظار همچون بختکی بر سینه ات می نشست و راه را بر نفس می بست. انتظاری که در خفا روح و جسم و جانت را می خورد و تو هر آنچه در توان داشتی انجام می دادی که این انتظار به شکلی پایان پذیر، اما عهد شوم جنایتکاران برای کشتن آزادیخواهان و عدالت طلبان، خارج از قدرت و احساس بشری، وحشیانه و بی رحم بر سراسر سرزمین رخت گسترده بود. می گرفتند و به زندان می انداختند و ما در انتظار یافتن خبری از عزیزانمان، همچون مرغی که پرِ پروازش را چیده باشند، بال بال میزدم و به جایی نمی رسیدیم. گذشت زمان و تغییر شرایط، شکل و فرم آن انتظار را عوض کرد ولی در ماهیت سنگین و دردناک آن تغییری ایجاد نکرد. اول بی خبری بود، انتظار می کشیدی و به هر دری می زدی، اما با سکوت شوم مسئولان روبرو می شدی، اما وقتی روزنامه را باز می کردی، عکس جوانانی را می دیدی که بدون شناسایی هویت آنان به جوخه های اعدام سپرده شده بودند. از رادیو اسامی اعدام شدگان را می شنیدی. اینگونه خبر می آمد. وحشتناک و غیرقابل تصور. چیزی در درونت فریاد بر می کشید: نه . غیرممکن است!! اما ناممکن، ممکن شده بود. همه تن چشم و گوش می شدی، می دیدی، می شنیدی، اما نمی توانستی باور کنی. فاجعه ای عظیم در کشور در حال وقوع بود، اما جسم و جانت ازپذیرش آن عاجز بود. زمانی که شدت فاجعه خارج از تصور انسانی است، قبولش نیز خارج از قدرت انسانی می شود.

در بهت و ناوری، انتظار پایان این شرایط وحشتناک را داشتی، اما متاسفانه تازه آغازِ کشتار بود. آنچه می شنیدی این بود: «ما می کشیم، اگر گناهکار باشند به سزای اعمالشان می رسند، اگر هم بیگناه باشند، به بهشت می روند». فقط همین یک جمله، مرگِ عدالت، مرگِ انسانیت را به شکلی کریه در مقابل چشمانت می گذارد. نه فقط شلاق بر تن، کابل بر کف پا، نه فقط گلوله بر تن یا طناب دار برگردن، کشتار وحشیانه ای که حتی جنین را به سلاخ خانه می برد، برای آن عزیزان در زندانها و برای ما در بیرون از زندان، فاجعه ای عظیم را معنا می کرد. جسم و جان آنان زیر شکنجه، جسم و جان ما از بی عدالتیِ بر آنان روا شده، خرد و درهم شکسته می شد. به جرم های نکرده، در دادگاههایی بدون وکیل و بدور از هر پروسه قانونی به سالها زندان محکوم می شدند، و ما دلخوش به حکم صادرشده، حتی اگر ده سال بود، فقط بدان خاطر که آنان را اعدام نکرده بودند، دل خوش بودیم. به انتظارِ آزادی آنان، روزگار سختی را سپری کردیم. اما به جای آزادی آنان، به ناگاه، باز بی خبری برقرار شد. نمی دانستیم چرا ملاقاتها قطع شده، اما سکوت و بیخبری، خود خبر از فاجعه ای می داد که تصورش محال به نظر می آمد. اما خبر آمد: «کشتند، همه را کشتند». آنان را چه آسان کشتند و ما چه سخت نمی توانستیم باور کنیم. اما دیدیم، دیدیم که با یک حکم، هزاران عزیز این سرزمین سر به دار شدند. پنهانی و دور از چشم مادر و پدر. آنان را زیر خاک پنهان کردند تا شاید جنایت و فاجعه را پنهان و به رازی مگو بدل کنند. و انتظار ما برای آزادی آن عزیزان به انتظار برای دریافت وصیت نامه، وسایل شخصی، دریافت جسد و به خاک سپاری آن عزیزان بدل شد. ولی این هم بی جواب ماند. حتی حقِ به عزای آن عدالتخواهان و آزادی طلبان نشستن، از ما سلب شد. ما ماندیم و انتظارهای بی پایان. گویی کره خاکی روی قلبت چمبره زده و می گوید: بچرخ تا بچرخم، و ما چرخیدیم. زمان گذشت، به اقصا نقاط جهان رفتیم، جوان بودیم، پیر شدیم، اما غمِ بیعدالتی و انتظار برقراری عدالت همچنان بر روح و جسم ما سنگینی می کرد. انتظار گرفتن داد از بیدادگران، در قلبمان زنده ماند. قلب جوان آن عزیزان و فریاد عدالت خواهی آنان با ضجه های مادران و پدران در هم آمیخت و سالها پژواک صدای آن عدالت خواهان که دیگر نبودند و دادخواهیِ آن بیداد و بیعدالتی از گلوگاه ما خروش بر کشید.

در ابتدا فریاد بود، فریاد مادران: «روزی خواهد رسید که ما، شما جانیان را به جرم کشتار عزیزانمان به دادگاه خواهیم کشید». چند سال بعد پرسش بود، پرسشی از خود و از ما: «یعنی می شود، روزی ما دادگاهی این جانیان را به چشم چشم ببینیم». چند سال بعد با اشک می گفتند:«می ترسم بمیرم و دادگاهیِ این جانیان را به چشم نبینم». و در سالهای آخر عمر با اشک و آه می گفتند: «میدانم، من می میرم و دادگاهی این جانیان را به چشم نمی بینم». و همان شد، یکی بعد از دیگری رفتند و دادگاهی قاتلانِ فرزندانشان را به چشم ندیدند. ما ماندیم و میراث دار دو انتظار. انتظار دادگاهی آن جانیان به خاطر کشتار دهه ۶۰ و سال ۶۷ و انتظار دادگاهی آن جانیان به خاطر ظلمی که بر مادران و پدران و خواهران و برادران و فرزندان روا داشتند؛ و ما با این میراث سنگین و دردناک دو انتظار، روزها و شب ها سرکردیم. شبهایی که غم و درد این دو انتظار راه خواب را بر چشمانمان سد میکرد، با خود می اندیشیدیم، یعنی ما دادگاهی این جانیان را به چشم می بینیم. سالها اشکِ خون از قلبمان در وجودِ به انتظار نشسته مان جاری شد، تا اینکه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ روزی مثل همه روزهای دگر، خبر آمد: «دستگیر شد. یکی از جانیان کشتار دهه ۶۰ در فرودگاه آرلاندا هنگام ورود به سوئد دستگیر شد». روز ۹ نوامبر ۲۰۱۹ دیگر روزی مثل روزهای دگر نبود. باز انتظار کشیدیم تا دانستیم، این جانی کیست. خبر آمد و چه خوش آمد. باور کردنی بنود، اما واقعیت داشت. حمید نوری دستگیر شد. ۹ نوامبر ۲۰۱۹، روزی که تاریخ را برای زندانیان سیاسی جان بدر برده از آن کشتار، برای ما خانواده جانباختگان و برای جامعه عوض کرد. روزها و شب ها در تب و تاب قطعی شدن روز دادگاهیِ این جانی به انتظار نشستیم. خبر آمد: حمید نوری در تاریخ ۱۰ اوت ۲۰۲۱ محاکمه می شود. روزی که آغازِ پایان انتظار تاریخیِ ما برای به دادگاه کشاندنِ جانیان دهه شصت و سال شصت و هفت را رقم زد؛ و ما مقابل عکس عزیزانمان ایستادیم و فریاد برکشیدیم: «گل داد یاس پیر، زمستان شکست».

اما در جوش و خروش این شادی، باز همان انتظار شکل عوض کرد و بر سینهِ ما نشست. انتظار است از من و ما و همه که امر دادخواهی از منافع شخصی و گروهی چه مالی و چه سیاسی مبرا بماند. تاریخ در مورد همه ما به قضاوت خواهد نشست. انتظار داریم که دادگاهیِ این جنایتکار، دادگاهیِ حمید نوری دستخوش بازی سیاست های کشورها و دولت ها نشود. انتظار داریم، دولت سوئد، قوه قضائیه، دادستان و قاضی یا قاضیانِ این پرونده، زخمی دگر بر دل پر زخم ما خانواده ها و جامعه نزنند. دادستان ها، قاضیان یاد آورید که قسم خورده اید که داد ستان باشید. اکنون به دست شماست که دادِ دو نسل، دادِ جامعه ای که بیدادی چنین سخت و خونین را تا کنون تحمل کرده، از حمید نوری، یکی از جنایتکارانِ دهه شصت و سال شصت وهفت بستانید. امید و انتظار ما این است که دریابید که نه فقط خانواده جانباختگان، نه فقط ملتی، که جهان چشم بر داد ستانی و قضاوتِ شما دوخته است. قضاوت و حکم شما، حکمی که حق همه جانیان جهان است، پیامی خواهد بود به تمام جانیان که روزی در پیشگاه عدالت و مردم باید جوابگوی اعمال ضد انسانی خود باشند. قضاوت درست و برحقِ شما پیام رسانِ پیروزی عدالت بر بیعدالتی خواهد بود. قضاوت درست و برحقِ شما می تواند خاوران و خاوران های ایران را گلباران کند.

به امید آن روز

رویا غیاثی، خواهر جانباخته کبری غیاثی

02.08.2021

2021-06-22 شبی بیاد سعید سلطانپور. یک شنبه ۲۷ یونی ساعت ۱۹ بوقت اروپا

شبی بیاد سعید سلطانپور. یک شنبه ۲۷ یونی ساعت ۱۹ بوقت اروپا

شبی بیاد سعید سلطانپور بمناسبت چهلمین سالگرد تیرباران اش توسط رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی
در چهلمین سالگرد تیرباران، نویسنده، کارگردان و شاعر انقلابی سعید سلطانپور، گرامی میداریم یاد او و تمامی هنرمندان، نویسندگان و شعرائی را که در راه مبارزه برای آزادی اندیشه و بیان و رهائی از ستم و استثمار جان باختند .
شعرخوانی ، پخش کلیپ و تریبون آزاد
با حضور و سخنرانی
حسن حسام
سعید یوسف
ناصر رحمانی نژاد
یدی شیشوانی

زمان
روز یک شنبه ۲۷ یونی ساعت ۱۹ بوقت اروپای مرکزی برابربا ۶ تیر
ساعت ۲۱:۳۰ بوقت ایران

مکان های پخش برنامه شبکه جهانی زوم، فیس بوک و اینستاگرام فدائیان کمونیست
Join Zoom Meeting
https://us02web.zoom.us/j/89214911411
Meeting ID: 892 1491 1411
https://www.instagram.com/fedayi_communist
https://www.facebook.com/sitefedayi

2021-06-04 دادخواهان خاوران: خاوران به عنوان حافظه تاریخی جنایت های جمهوری اسلامی ایران باید حفظ و در اسناد بین المللی ثبت شود

دادخواهان خاوران: خاوران به عنوان حافظه تاریخی جنایت های جمهوری اسلامی ایران باید حفظ و در اسناد بین المللی ثبت شود

اخیرا انتشار اخباری مبنی بر تخریب دوباره گورستان خاوران و اجبار شهروندان بهایی برای دفن فوت شدگان شان در این گورستان، موجب نگرانی شدید خانواده‌های خاوران و دیگر بازماندگانی شده که خاوران را سندی و نمادی از قتل های دولتی جمهوری اسلامی ایران و پنهان کردن پیکر اعدام شدگان در گورهای فردی و جمعی می دانند.

خاوران، گورستانی در جنوب شرقی تهران، محل دفن پنهانی زندانیان سیاسی چپ گرا و دگراندیش در دهه شصت است. جایی که از دید خانواده‌ها و دیگر دادخواهان، بخشی از حافظه تاریخی یادآوری، دادخواهی و مبارزه برای پاسخ‌گو کردن جنایت کاران و کشف حقیقت و پایان دادن به سرکوب، جنایت و مصونیت از مجازات جنایتکاران است. جایی که بارها مورد تخریب و بی‌حرمتی و انکار مسئولان دولتی و نیروهای امنیتی حکومت قرار گرفته است.

پنجم اردیبهشت ماه سال جاری، ۸۱ نفر از خانواده‌های دادخواه خاوران ساکن ایران، با نوشتن نامه‌ای سرگشاده خطاب به شهرداری و شورای شهر تهران، تخریب خاوران را مغایر حرمت انسانی خواندند. آن‌ها در متن نامه این‌گونه نوشته اند: «خاوران یادمان عزیزان از دست رفته ماست….روز جمعه سوم اردیبهشت در دیدار از خاک بی نام و نشان عزیزانمان، آنچه را که باورش تکان دهنده بود، دیدیم. قبرهایی در قطعه گورهای دست جمعی عزیزانمان حفر و دو متوفی بهایی نیز در آن قبرها به خاک سپرده شده بودند.».

هم چنین، تعداد قابل توجهی از خانواده‌های خاوران و دیگر دادخواهان کشتارهای دهه شصت، به اشکال مختلف به تعرض دوباره حکومت برای پاک کردن آثار جنایت اش اعتراض کردند و نامه‌هایی به افکار عمومی مردم ایران و جهان و نهادهای بین‌المللی سازمان ملل نوشتند. تعدادی از این خانواده ها در خارج از کشور نیز برای ادامه مستمر این فعالیت ها، با تشکیل گروهی به نام «دادخواهان خاوران» و با هشتک «#خاوران_حافظه_تاریخی»، اولین بیانیه اعلام موجودیت خود را با تیتر: «خاوران به عنوان حافظه تاریخی جنایت های جمهوری اسلامی ایران باید حفظ و در اسناد بین المللی ثبت شود» اعلام می کنند. متن زیر، بیانیه «دادخواهان خاوران» در اعتراض به تخریب گورستان خاوران است، تخریبی که آگاهانه و به منظور زدودن تیرگی از چهره حاکمیت جمهوری اسلامی انجام می‌شود.

خاوران به عنوان حافظه تاریخی جنایت های جمهوری اسلامی ایران
باید حفظ و در اسناد بین المللی ثبت شود!

بیش از ۴۲ سال است که زیر سلطه دیکتاتوری اسلامی ایران، مردم معترض به شدت سرکوب، بازداشت، شکنجه و کشته می شوند و نقض فاحش و سیستماتیک حقوق بشر در ایران تا هم اکنون ادامه دارد.

در اوایل مرداد ۱۳۶۷ روح الله خمینی در فتوای خود حکم می دهد “رحم بر محاربان ساده‌اندیشی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند.”. پس از صدور حکم خمینی، از اوایل تابستان ۱۳۶۷ ارتباط خانواده‌ها با زندانیان سیاسی قطع و زندانیان ممنوع الملاقات می‌شوند و ظرف مدت کوتاهی، زندانیان سیاسی در سراسر ایران توسط «هیئت های مرگ» با چند سوال درباره نظرات سیاسی و یا عقاید مذهبی شان روبرو می شوند. این هیئت های مرگ در کمتر از ۲ ماه، در تابستان ۱۳۶۷، نزدیک به ۵ هزار زندانیان سیاسی را که پیشتر احکام ناعادلانه زندان گرفته و مشغول سپری کردن احکام خود بودند یا محکومیت شان پایان یافته و منتظر آزادی بودند را پشت درهای بسته مورد «تفتیش عقاید یا انگیزاسیون» قرار دادند. سپس آنهایی را که بر سر مواضع خود ایستاده بودند، بدون اطلاع زندانیان و خانواده‌های شان، مخفیانه اعدام کردند و عزیزان ما را در گورهای جمعی خاوران و دیگر گورستان های بی نام و نشان در تهران و شهرستان ها، مخفیانه به خاک سپردند.

اعضای هیئت مرگ در تهران عبارت بودند از:

۱. حسین‌علی نیری: در آن زمان حاکم شرع تهران بود و هم اکنون معاون دیوان عالی کشور و رئیس دادگاه عالی انتظامی قضات است.

۲. مصطفی پورمحمدی: در آن زمان سمت معاونت وزارت اطلاعات را داشت. وی در در کابینه های بعدی به پست هایی مانند جانشین وزیر اطلاعات، وزیر کشور، و رئیس سازمان بازرسی کل کشور رسید و در دور اول ریاست جمهوری روحانی وزیر دادگستری بود.

۳. سید ابراهیم رئیسی: در آن زمان سمت معاون وقت دادستان تهران را داشت و در کابینه های بعدی به پست هایی مانند دادستان تهران، رئیس سازمان بازرسی کل کشور، معاون اول قوه قضائیه، و دادستانی کل کشور رسید و هم اکنون نایب‌ رئیس اول مجلس خبرگان رهبری و رئیس قوه قضائیه دولت روحانی است.

۴. مرتضی اشراقی: در آن زمان دادستان دادگاههای انقلاب تهران بود.

افرادی چون محمد مقیسه (ناصریان) و حمید نوری دادیار و همدست هیئت های مرگ در زندان های اوین و گوهردشت بودند.

اوج جنایت ها در این حکومت را در دهه ی خونین شصت و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ شاهد بودیم و این رویه به شکل سیستماتیک از آغاز حیات این رژیم تا کنون ادامه داشته است. در تابستان ۶۷، زندانیان سیاسی که پیشتر توسط دادگاه های ناعادلانه حکم زندان گرفته و مشغول سپری کردن احکام خود بودند یا محکومیت شان پایان یافته و منتظر آزادی بودند را پشت درهای بسته توسط «هیئت های مرگ» مورد تفتیش عقاید قرار دادند و بدون اطلاع زندانیان و خانواده‌هایشان، اعدام و سر به نیست کردند. ما خانواده های خاوران تا به حال نمی دانیم که این جنایت ها را چرا و چگونه انجام داده‌ و عزیزان ما را در کدام گور بی نام و نشان به خاک سپرده اند و سال هاست که به دنبال کشف حقیقت و دادخواهی هستیم.

فاجعه بارتر این که تمامی این جنایت کاران بدون پاسخگویی به خانواده ها و جامعه، نه تنها در مسند قدرت یا دل بسته به قدرت اند، بلکه برای کسب مقام های بالاتر مردم را به پای صندوق های رای که انتخاب شدن و انتخاب کردن در آن بی معناست، می کشانند. سید ابراهیم رئیسی یکی از چهره های شاخص این جنایت کاران است که از قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ تا هم اکنون در پست های کلیدی بوده است. آخرین سمت او رئیس قوه قضائیه است که در ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ به دستور علی خامنه ای برای سرکوب بیشتر مردم گمارده شد و حداقل قتل عام ۱۵۰۰ نفر از مردم در آبان ۱۳۹۸ در خیابان و قتل عام مسافران پرواز ۷۵۲ در آسمان در پرونده های جنایت کاری او و دیگر مسئولان کشور است و باید محاکمه شوند.

متاسفانه در ایران مسئولان کشور از مصونیت از مجازات برخوردارند و دامنه های آن از محدوده ی عدم پاسخ‌ گویی و مسئولیت پذیری در مورد اعدام های فراقضایی دهه ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، فراتر می‌رود. بسیاری از مسئولان که بطور مستقیم و غیر مستقیم در کشتارهای دهه ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ متهم به مشارکت هستند، همچنان در مسند قدرت اند و سرکوب مردم آینه تمام نمای وجودی آن‌ها و نقطه ی اتحادشان برای حفظ حکومت دیکتاتوری اسلامی است.

مقامات حکومتی، نه تنها از اطلاع رسانی شفاف به خانواده های کشته شدگان درباره ی سرنوشت و محل دفن پیکر عزیزان ما خودداری کرده اند، بلکه خانواده های ما را نیز مدام مورد تهدید، آزار و ارعاب قرار داده اند. تخریب اخیر خاوران، یکی از نمونه‌های آشکار نابود کردن آثار جنایت شان است که با اذیت و آزار و شکنجه و نقض آشکار حقوق خانواده‌ها همراه بوده است و تمامی جناح های در قدرت از اصول گرا تا اصلاح طلب، در قبال این جنایت ها مسئول اند و یا حداقل در پنهان سازی جنایت ها و آزار خانواده‌ها سهیم بوده‌اند و بالاخره روزی باید در دادگاه های عادلانه و علنی پاسخگو باشند.

ما جمعی از خانواده های دادخواه خاوران ضمن تکرار خواسته های خود در نامه مورخ ۵ دی ۱۳۶۷ به حسن حبیبی وزیر دادگستری وقت، خواهان روشن شدن تمامی حقایق جنایت های دهه ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ هستیم. ما از نهادهای مستقل بین‌المللی می‌خواهیم که در تشکیل یک کمیسیون حقیقت یاب مستقل بین‌المللی برای رسیدگی به این جنایت ها و مجازات آمران و عاملان آن با ما خانواده‌های دادخواه خاوران همراه شوند و ما را تنها نگذارند.

ما مصرانه می‌خواهیم بدانیم:

۱) چرا و چگونه زندانیان سیاسی را در دهه شصت، به ویژه در تابستان ۶۷، پشت درهای بسته و بدون اطلاع زندانیان سیاسی و خانواده‌ها مخفیانه کشتند و در گورهای فردی و جمعی خاوران و دیگر گورستان های بی نام و نشان، به خاک سپردند، بدون این که حتی کرامت انسانی اعدام شدگان و حق ما خانواده ها برای برگزاری مراسم محترمانه خاک سپاری و سوگواری به رسمیت شناخته شود؟

۲) چرا گورهای فردی و جمعی خاوران و دیگر گورستان های بی نام و نشان را بارها تخریب کردند و ما خانواده‌های خاوران برای ساده‌ترین حق خود برای برگزاری مراسم آزادانه و دانستن حقیقت بی وقفه مورد اذیت و آزار حکومت بوده‌ ایم و وصیت نامه عزیزان ما را نیز به ما تحویل نمی دهند؟

۳) چرا اسامی‌ بسیاری از فعالان سیاسی اعدام شده در زندان یا کشته شده خارج از زندان در دهه شصت و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، در «سامانه جستجوی متوفی» سازمان بهشت زهرای تهران و شهرستان ها ثبت نشده است، و چرا ما هنوز نمی‌دانیم که چه تعداد از زندانیان سیاسی در دهه شصت کشته شده اند؟

۴) چرا تمامی ‌مسئولان نظام در زمان وقوع جنایت، متحدانه تلاش کردند که این جنایت را انکار، تحریف و پرده‌پوشی کنند و این پرده پوشی و تحریف حقایق تا به اکنون ادامه دارد؟

۵) چرا سازمان ملل، گزارشگران ویژه سازمان ملل در ایران و دیگر گزارشگران ویژه شکنجه درباره جنایت های حکومت در دهه ی شصت و به ویژه درباره قتل عام تابستان ۶۷ و آزار و شکنجه خانواده‌ها سکوت کرده اند؟

خاوران سند سرکوب، خشونت، بازداشت، شکنجه و قتل دولتی زندانیان سیاسی دگراندیش، به ویژه فعالان سیاسی چپ گراست و آزار و شکنجه خانواده‌ها در پنهان کاری جنایت و عدم پاسخ‌گویی مسئولان برای کشف حقیقت این جنایت ها را در دل خود دارد. خاوران سند مقاومت و پایداری مادران و خانواده‌های خاوران برای کشف حقیقت، یادآوری و همچنین برای دادخواهی است. خاوران سند همراهی مادران و خانواده‌های خاوران و جامعه بهایی در برابر سرکوب و ستم حکومتی را در دل خود دارد. خاوران باید حفظ شود تا روزی که ما خانواده‌ها و تمامی دادخواهان بدانیم که بر سر عزیزان ما چه آوردند.

دادخواهان خاوران

سیزدهم خرداد ۱۴۰۰

2021-04-24 بیانیه ی جمعی از فرزندان اعدام شدگان دهه شصت و قتل عام تابستان شصت و هفت

بیانیه ی جمعی از فرزندان اعدام شدگان دهه شصت و قتل عام تابستان شصت و هفت

بیانیه ی جمعی از فرزندان اعدام شدگان دهه شصت و قتل عام تابستان شصت و هفت

بگذارید تصویری از یک گورستان دسته جمعی به شما بدهیم:
تابستان ۱۳۶۷، جایی دور افتاده در جنوب شرقی تهران. دستان لرزان اما جستجوگر خانواده‌ها، خاک نمناک را کنار می‌زنند. نیازی به حفاری عمیق نیست. پیراهن چهارخانه آبی، یک دست کنار سر آن دیگری و پایی بر سینه‌ی دیگری. اینجا خاوران است، یکی از بزرگترین گورستان‌های دسته جمعی ایران. هزاران زندانی سیاسی اعدام شده در دهه ی شصت و بیشتر اعدامیان کشتار دسته جمعی تابستان ۱۳۶۷ در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شده‌اند.
از آن روز تا به امروز، قدم‌ها و سرودهای خانواده‌های اعدامیان بود که علی‌رغم ارعاب و سرکوب و با امید و آرمان دادخواهی، خاوران را زنده نگاه داشتند و بر یک پرسش پافشاری کردند: اجساد اعدامیان، پدران، مادران، خواهران، برادران و فرزندان ما کجا هستند؟

در طی چند روز گذشته چندین قبر جدید در محل گورهای دسته‌جمعی خاوران حفر شده‌اند. این اولین بار نیست که حکومت جمهوری اسلامی تلاش می‌کند بقایای جنایاتش در سال های دهه ۶۰ و قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷ را بپوشاند و به فراموشی تاریخ بسپارد.

ما فرزندان اعدامیان سال های دهه ۶۰ و قتل‌عام تابستان ۱۳۶۷ ادامه دهنده همان راهی هستیم که مادران، پدران و همسران دادخواه بیش از ۳۰ سال طی کرده و بسیاری از آنان دیگر در میان ما نیستند.
خاوران نه تنها جغرافیای ما بلکه تاریخ مشترک تمام حذف‌شدگان و مبارزان راه عدالت و آزادی است. ما از مردم ایران درخواست می‌کنیم تا نسبت به این تعرض به اجساد خاک شده در خاوران خاموش نمانند. ما هم سرنوشت هستیم چرا که رهایی همچون دادخواهی امری جمعی است.
همچنین از جامعه بهائیان که خود سالیان طولانی است درد خاکسپاری بدون احترام را چشیده‌اند، می‌خواهیم به تعرض به اجساد، خاطرات و تاریخ اعدامیان دهه‌ی ۶۰ که خواسته‌ی نیروهای امنیتی است تن ندهند.
ما تا روشن شدن وضعیت اجساد اعدام شدگان پنهانی سال ۱۳۶۷ هر تغییری در این خاک را محکوم می‌کنیم. پرچم دادخواهی ما تا همیشه برافراشته خواهد بود.

● آذرمیدخت الهی، پرویز الهی، اعدام تابستان ۶۷
● آیدین اخوان، فرزند ناصر اخوان، اعدام تابستان ۶٧
● بنفشه رضاییان، فرزند رسول رضاییان، اعدام تابستان ۶۷
● بهاران يگانه، فرزند حسام يگانه، اعدام تابستان ۶۷
● بهاره منشی رودسری، فرزند عباسعلی منشی رودسری اعدام تابستان ۶۷
● بیژن منشی رودسری، فرزند عباسعلی منشی رودسری، اعدام تابستان ۶۷
● بیژن ميثمى، فرزند سيد مرتضى ميثمى، کشته‌ شده شكنجه تابستان ۶٣
● پرند ميثمى، فرزند سيد مرتضى ميثمى، قربانى شكنجه تابستان ۶٣
● پژاره حيدرى، فرزند پرويز حيدرى، اعدام ۶٥
● س. ق، فرزند حسین قاسم نژاد، اعدام تابستان۶۷
● سارا دیانک شوری، فرزند محمد حسن دیانک شوری، اعدام تابستان ۶۷
● سعید عصمتی ، فرزند رضا عصمتی، اعدام تابستان ۶۷
● سیاوش جباری مستحسن، فرزند جلیل جباری مستحسن، اعدام تابستان ۶۷
● شکوفه منتظری، فرزند حمید منتظری، اعدام تابستان۶٧
● شورا مکارمی، فرزند فاطمه زارعی، اعدام تابستان ۶۷
● كرامت مهدى زاده ، فرزند على مهدى زاده، اعدام ۶۲
● گلناز خواجه گیری، فرزند حمید خواجه گیری، اعدام تابستان ۶٧
● ل.د. ، فرزند حمید دریاباری، اعدام تابستان ۶۷
● م. خ و گ .خ ،فرزندان خشايار (فرامرز) خواجيان – اعدام تابستان ۶۷
● مریم گلپایگانی، فرزند محمدرضا گلپایگانی، اعدام تابستان ۶۷
● مهدی شبانی، فرزند علی شبانی، اعدام تابستان۶٧
● مهرگان کاظمی، فرزند سعید کاظمی، اعدام تابستان ۶۷
● مهرنوش اشترانی، فرزند سلطان علی اشترانی، اعدام فروردین ۶۲
● مینا دیانک شوری، فرزند محمد حسن دیانک شوری، اعدام تابستان ۶۷
● مینا گلپایگانی، فرزند محمدرضا گلپایگانی، اعدام تابستان ۶۷
● ن.ن. ،فرزند حسن نوربخش، اعدام تابستان ۶۷
● نسترن صوفی سیاوش، فرزند فرامرز صوفی سیاوش، اعدام تابستان ۶۷
● یاسمن صوفی سیاوش، فرزند فرامرز صوفی سیاوش، اعدام تابستان ۶۷
● و برخی دیگر از فرزندان اعدام‌شدگان سیاسی دهه‌ی ۶۰

Statement by a group of the children of executed political prisoners in 1980s and in the 1988 massacre in Iran

Let us give you an image of a mass grave:
Summer 1988, in a remote place in the southeast of Tehran. Shaking hands of family members are searching and pushing away the wet soil. No need to dig deep. A blue checked shirt, a hand beside the head of another body, and a foot on the chest of another. Here is Khavaran. Here is one of the biggest mass graves in Iran where thousands of executed political prisoners in the 1980s and most of the victims of the Summer 88 massacre had been buried.
Since then, in spite of all the attempts at intimidation and suppression, the steps and songs of the executed prisoner’s families have kept Khavaran alive by a belief in hope and cause. They have insisted on one sole question: where are the bodies of the executed, of our fathers, mothers, sisters, brothers, and children?
In the past few days, a number of new graves have been dug out in Khavaran’s mass grave. This is not the first time that the Islamic Republic government has tried to eliminate the
remnants of its crimes in the 1980s and the 88 Summer, to impose oblivion on history.
We, the children of the executed prisoners in the 1980s and 1988 massacre will stay on the path that justice-seeking mothers, fathers, wives and husbands of the executed political prisoners have continued for more than 30 years. Many of them are not with us anymore.
Khavaran is not only our geography but the shared history for all the militants of justice and freedom, for all those who were eliminated in the path of such struggle. We call on the Iranian people to not remain silent against the violation of the buried bodies in Khavaran. We share the same destiny; because emancipation is always collective, just as seeking justice is collective. We also call on the Bahaí community, who have experienced the pain of disrespect to the dead for years and have been forced by the security forces to bury their dead in the new graves at Khavaran, to refuse to submit to the will of the security forces and violate the dead bodies, memories, and history of those who were executed in the 1980s.
We condemn any change in the grounds of Khavaran before the question of the dead bodies of the executed political prisoners in 1988 is answered clearly. Our flag of seeking justice will be always raised.

● AIDIN AKHAVAN /Child of NASER AKHAVAN executed in summer of 67
● AZARMIDOKHT ELEHI /Child of PARVIZ ELAHI executed in summer of 67
● BAHARAN YEGANEH /Child of HESAM YEGANEH executed in summer of 67
● BAHAREH MANESHI ROODSARI /Child of ABBAS ALI MANESHI ROODSARI executed in summer of 67
● BANAFSHEH REZAEEAN /Child of RASOUL REZAEEIAN executed in summer of 67
● BIJAN MANESHI ROODSARI /Child of MANESHI ROODSARI executed in summer of 67
● BIJAN MEISAMI /Child of SEYED MORTEZA MEISAMI executed in summer of 63
● G.KH /Child of KHASHAYAR(FARAMARZ) KHAJAVIAN executed in summer of 67
● GOLNAZ KHAJEHGIRI /Child of HAMID KHAJEHGIRI executed in summer of 67
● JASAMAN SOOFI SIAVASH /Child of FARAMARZ SOOFI SIAVASH executed in summer of 67
● KERAMAT MEHDI ZADEH /Child of ALI MEHDIZADEH executed in summer of 62
● L.D /Child of HAMID DARYA BARI executed in summer of 67
● M. KH /Child of KHASHAYAR(FARAMARZ) KHAJAVIAN executed in summer of 67
● MARYAM GOLPAYEGANI /Child of MOHAMMAD REZA GOLPAYEGANI executed in summer of 67
● MEHDI SHABANI/Child of ALI SHABANI executed in summer of 67
● MEHREGAN KAZEMI /Child of SAEED KAZAMI executed in summer of 67
● MEHRNOOSH ASHTARANI /Child of ALI ASHTARANI executed in summer of 62
● MINA DIANAK SHOORI /Child of MOHAMAD HASAN DIANAK SHOORI executed in summer of 67
● MINA GOLPAYEGANI /Child of MOHAMMAD REZA GOLPAYEGANI executed in summer of 67
● N.N /Child of HASSAN NOOR BAKHSH executed in summer of 67
● NASTARAN SOOFI SIAVASH /Child of FARAMARZ SOOFI SIAVASH executed in summer of 67
● PAJAREH HEIDARI /Child of PARVIZ HEIDARI executed in summer of 65
● PARAND MEISAMI /Child of MORTEZA MEISAMI executed in summer of 67
● S. GH /Child of HASAN GHASEM NEJAD executed in summer of 67
● SAEED ESMATI /Child of REZA ESMATI executed in summer of 67
● SARA DIANAK SHOORI /Child of MOHAMMAD HASSAN DIANAK SHOORI executed in summer of 67
● SHOKUFEH MONTAZERI /Child of HAMID MONTAZERI executed in summer of 67
● SHOURA MAKAREMI /Child of FATEMEH ZAREEI executed in summer of 67
● SIAVASH JABARI MOSTAHSEN /Child of JALIL JABARI MOSTAHSEN executed in summer of 67
● And with some other children of executed political activists of 80s who couldn’t put their name

Stellungnahme einer Gruppe von Kindern politischer Gefangener, die in den 1980er Jahren und im Massaker von 1988 im Iran hingerichtet wurden.

Wir wollen Ihnen eine Vorstellung von einem Massengrab geben:
Es ist Sommer 1988, an einem abgelegenen Ort im Südosten von Teheran. Zitternde Hände von Familienmitgliedern suchen und durchwühlen die nasse Erde. Es gibt keinen Grund, tief zu graben. Ein blau kariertes Hemd, eine Hand neben dem Kopf eines anderen Körpers, ein Fuß auf der Brust eines weiteren. Das ist Khavaran. Hier ist eins der größten Massengräber im Iran, in dem Tausende von hingerichteten politischen Gefangenen der 80er Jahre und die meisten Opfer des Massakers vom Sommer 1988 begraben worden sind.
Seither haben die Aktionen und Lieder der Familien der hingerichteten Gefangenen Khavaran trotz aller Einschüchterungs- und Unterdrückungsversuche durch ihren Glauben an Hoffnung und die gerechte Sache am Leben erhalten. Sie haben beharrlich eine einzige Frage gestellt: Wo sind die Leichen der Hingerichteten, unserer Väter, Mütter, Schwestern, Brüder und Kinder?
In den letzten Tagen wurden im Massengrab von Khavaran mehrere neuer Gräber ausgehoben. Es ist nicht das erste Mal, dass die Regierung der Islamischen Republik versucht, die Spuren ihrer Verbrechen aus den 80er Jahren und dem Sommer 1988 zu beseitigen und der Geschichte das Vergessen aufzuzwingen.
Wir, die Kinder der hingerichteten Gefangenen der 1980er Jahre und des Massakers von 1988, werden den Weg der Suche nach Gerechtigkeit weitergehen, denn ihre Mütter, Väter und Frauen und Männer seit mehr als 30 Jahren gegangen sind. Viele von ihnen sind nicht mehr unter uns.
Khavaran ist nicht nur unsere Landschaft, sondern die geteilte Geschichte aller, die für Gerechtigkeit und Freiheit kämpfen, die aller, die auf dem Weg dieser Kämpfe getötet wurden. Wir rufen das iranische Volk auf, nicht zu schweigen angesichts der Schändung der in Khavaran begrabenen. Wir teilen das gleiche Schicksal; denn Emanzipation ist immer kollektiv, genauso wie die Suche nach Gerechtigkeit kollektiv ist. Die Bahaí-Community muss seit Jahren die Respektlosigkeit gegenüber den Toten schmerzhaft ertragen und wurde von Sicherheitskräften gezwungen, ihre Toten in den neuen Gräbern in Khavaran zu bestatten. Wir appellieren an die Bahaí-Community, sich nicht dem Willen der Sicherheitskräfte zu unterwerfen und sich zu weigern, die Leichen, die Erinnerungen und die Geschichte derer zu schänden, die in den 1980er Jahren hingerichtet wurden.
Wir verurteilen jede Veränderung auf dem Gelände von Khavaran, bevor die Frage nach den Leichnamen der 1988 hingerichteten politischen Gefangenen eindeutig beantwortet ist. Unsere Fahne der Suche nach Gerechtigkeit wird immer hoch gehalten.

● AIDIN AKHAVAN /Child of NASER AKHAVAN executed in summer of 67
● AZARMIDOKHT ELEHI /Child of PARVIZ ELAHI executed in summer of 67
● BAHARAN YEGANEH /Child of HESAM YEGANEH executed in summer of 67
● BAHAREH MANESHI ROODSARI /Child of ABBAS ALI MANESHI ROODSARI executed in summer of 67
● BANAFSHEH REZAEEAN /Child of RASOUL REZAEEIAN executed in summer of 67
● BIJAN MANESHI ROODSARI /Child of MANESHI ROODSARI executed in summer of 67
● BIJAN MEISAMI /Child of SEYED MORTEZA MEISAMI executed in summer of 63
● G.KH /Child of KHASHAYAR(FARAMARZ) KHAJAVIAN executed in summer of 67
● GOLNAZ KHAJEHGIRI /Child of HAMID KHAJEHGIRI executed in summer of 67
● JASAMAN SOOFI SIAVASH /Child of FARAMARZ SOOFI SIAVASH executed in summer of 67
● KERAMAT MEHDI ZADEH /Child of ALI MEHDIZADEH executed in summer of 62
● L.D /Child of HAMID DARYA BARI executed in summer of 67
● M. KH /Child of KHASHAYAR(FARAMARZ) KHAJAVIAN executed in summer of 67
● MARYAM GOLPAYEGANI /Child of MOHAMMAD REZA GOLPAYEGANI executed in summer of 67
● MEHDI SHABANI/Child of ALI SHABANI executed in summer of 67
● MEHREGAN KAZEMI /Child of SAEED KAZAMI executed in summer of 67
● MEHRNOOSH ASHTARANI /Child of ALI ASHTARANI executed in summer of 62
● MINA DIANAK SHOORI /Child of MOHAMAD HASAN DIANAK SHOORI executed in summer of 67
● MINA GOLPAYEGANI /Child of MOHAMMAD REZA GOLPAYEGANI executed in summer of 67
● N.N /Child of HASSAN NOOR BAKHSH executed in summer of 67
● NASTARAN SOOFI SIAVASH /Child of FARAMARZ SOOFI SIAVASH executed in summer of 67
● PAJAREH HEIDARI /Child of PARVIZ HEIDARI executed in summer of 65
● PARAND MEISAMI /Child of MORTEZA MEISAMI executed in summer of 67
● S. GH /Child of HASAN GHASEM NEJAD executed in summer of 67
● SAEED ESMATI /Child of REZA ESMATI executed in summer of 67
● SARA DIANAK SHOORI /Child of MOHAMMAD HASSAN DIANAK SHOORI executed in summer of 67
● SHOKUFEH MONTAZERI /Child of HAMID MONTAZERI executed in summer of 67
● SHOURA MAKAREMI /Child of FATEMEH ZAREEI executed in summer of 67
● SIAVASH JABARI MOSTAHSEN /Child of JALIL JABARI MOSTAHSEN executed in summer of 67
● And with some other children of executed political activists of 80s who couldn’t put their name

It’s important to hire someone who can find the job apps for book writers done in a timely way.

من و پدر شکنجه‌گرم. والریا پراسو

من و پدر شکنجه‌گرم
والریا پراسو
خبرنگار اجتماعی، بی‌بی‌سی جهانی
null

.”بابا، تو واقعا صدها نفر را کشته‌ای؟” این سوالی نیست که افراد زیادی از پدرشان بپرسند. ولی زمانی در آرژانتین این سوالی بود که بسیاری از دخترها و پسرها نمی‌توانستند از پرسیدنش چشم‌پوشی کنند.

یک بعد از ظهر زمستانی در ماه اوت، زنگ تلفن خانه آنالیا کالینک در بوئنوس آیرس به صدا در آمد و او فکرش را هم نمی‌کرد این تلفن باعث از هم پاشیدن خانواده‌اش شود: “مادرم بود، گفت ببین، وحشت نکن اما بابا در زندان است. نگران نباش، بازی سیاسی است”. تا آن موقع شغل پدرم را به دیکتاتوری نظامی مربوط نمی‌دانستم، حتی ذره‌ای”.

ادواردو امیلیو کالینک، پدر آنالیا، افسر سابق پلیس، در خدمت حکومت نظامی بی‌رحمانه‌ای بود که بین ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ در آرژانتین حاکم بود. او متهم به شدیدترین نقض حقوق بشر در تاریخ معاصر آرژانتین شد؛ بیش از ۱۸۰ مورد آدم‌ربایی، شکنجه و قتل در بازداشتگاه‌های مخفی. دولت نظامی که هفت سال قدرت را در دست داشت، مخالفان سیاسی، کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، رهبران اتحادیه‌ها، دانشجویان و هنرمندان را هدف قرار می‌داد و نیروهای امنیتی مثل ادواردو کالینک، حدود ۳۰ هزار نفر را غیرقانونی ربودند و زندانی کردند یا اینکه “ناپدید” شدند.

تا تلفن مادرش در سال ۲۰۰۵، آنالیای ۲۵ ساله از اسرار پدرش هیچ نمی‌دانست. ادواردو کالینک بازداشت شد و بر خلاف خوش‌بینی همسرش، دیگر آزاد نشد. او در سال ۲۰۱۰ برای جنایت علیه بشریت به حبس ابد محکوم شد. آنالیا می‌گوید: “او از من پرسید تو فکر می‌کنی من هیولا هستم؟” انتظار داشت چه جوابی بدهم؟ او پدر عزیز من بود، به او خیلی نزدیک بودم… من مبهوت بودم”.


.
پائولا (که از بی‌بی‌سی خواست نام کاملش را ذکر نشود) نیز لحظه فاش شدن اسرار پدرش را تجربه کرده است. وقتی پائولا ۱۴ ساله بود، پدرش او و برادرش را به یک کافه برد و به آنها گفت مامور مخفی بوده است. بعد پائولا فهمید پدرش جاسوس بوده، به گروه‌های چپ نفوذ می‌کرده و افرادی را برای دستگیری شناسایی می‌کرده است. پائولا می‌گوید: “از وقتی متوجه شدم پدرم در دیکتاتوری نظامی دخیل بوده یا دستکم برایش کار می‌کرده، احساس شرمندگی و گناه می‌کنم، مثل اینکه خودم همدست آنها هستم. الان اینها را می‌دانم اما هیچ کاری از دستم بر نمی‌آید. مثل این است که رازی دارم اما نمی‌خواهم آن را نگه دارم”.

سال‌ها طول کشید تا این دختران توانستند گذشته خانوادگیشان را درک کنند و با آن کنار بیایند و اکنون می‌خواهند حرف‌شان را بزنند. آنها عضو گروهی هستند به نام “پسران، دختران و بستگان عاملان نسل‌کشی”. آنها خودشان را اینگونه خطاب و علنا پدرانشان را محکوم می‌کنند و در نتیجه اغلب از خانواده طرد شده‌اند.

آنالیا کالینک روانشناس و معلم مدرسه در سال ۱۹۸۰ متولد شد، در بحبوحه مبارزه دولت نظامی با هواداران چپ. خاطرات او از پدرش بیشتر مربوط به بعد از این دوره است. او به خاطر می‌آورد که پدرش کباب درست می‌کرد و آنها را به باشگاه‌ ورزشی و ماهی‌گیری می‌برد. او و هر سه خواهرش در جوانی ازدواج کردند و علاقه‌ای به سیاست نداشتند. آنالیا به خاطر می‌آورد که روز بعد از تماس تلفنی مادرش، برای ملاقات با پدرش به زندان رفتند: “وقتی با او حرف زدیم، فقط گفت حرف‌هایی را که درباره من می‌زنند باور نکنید، همه‌اش دروغ است”. او گفت کاری نکرده که عذر بخواهد، در جنگ مبارزه کرده و حالا چپ‌ها او را محاکمه می‌کنند تا از او انتقام بگیرند. آنالیا می‌گوید: “یک کلمه‌اش را هم نفهمیدم”.

دیکتاتوری نظامی برای آنالیا اتفاقی مربوط به گذشته بود و دو سال اول بعد از دستگیری پدرش، همه چیز را انکار می‌کرد: “من از مادران و مادربزرگان میدان دومایو حمایت می‌کردم، جایی که آنها برای عزیزان ناپدیدشده‌شان کمپین می‌کردند. همه اینها واقعیت داشت ولی پدر من در آنها نقشی نداشت. هنوز فکر می‌کردم باید اشتباه شده باشد… وقتی دادگاه شروع شد فهمیدم چیزها آنطوری نبود که پدرم به ما گفته بود”.

.
آنالیا شروع به خواندن پرونده‌ها کرد و با گذشته پدرش روبرو شد. بیش از ۸۰۰ صفحه از زبان بازماندگان که مملو بود از رعب و وحشتی که پدرش عاملش بود. او می‌گوید: “شرح اردوگاه‌های اجباری را خواندم که ارتش ربوده‌شدگان را در آنجاها نگاه می‌داشت. مثل نقشه‌ای بود که باید جای پدرم را در آن مشخص کردم، غیرقابل‌تحمل بود”.

قربانیان آقای کالینک نام واقعی او را نمی‌دانستند. او در بازداشتگاه‌های مخفی از نام مستعار “دکتر کی” استفاده می‌کرد و بسیاری دیگر هم برای پنهان نگاه داشتن هویت واقعی خود همین کار را می‌کردند: “می‌دانستم او را به این نام صدا می‌کنند چون یک بار به مادربزرگم گفته بود. و وقتی ازش پرسیدم این نام مستعار از کجا آمده، گفت چون خیلی شبیه وکیل‌ها بوده و آنجا وکیل‌ها را مثل دکترها خطاب می‌کنند. شاید هم به این دلیل بوده که او ‘دکتر’ اتاق شکنجه بوده که به آنها ‘اتاق عمل’ می‌گفتند”.

null
پلیس در حین یک دستگیری یک معترض در بوئنوس آیرس، ۱۹۸۲

پلیس در حین یک دستگیری یک معترض در بوئنوس آیرس، ۱۹۸۲

آنالیا سرانجام در زندان با پدرش رو در رو شد: “با یک مرد بسیار عصبانی مواجه شدم که سعی در توجیه غیرقابل توجیه داشت و با این کار بدترین سوءظن‌های مرا تایید کرد. اینکه او شخصا در آنها دخالت داشته. این …” -برای پیدا کردن کلمات مکث می‌کند- “تکان‌دهنده بود. خیلی تکان‌دهنده”.

آنالیا می‌گوید رابطه مهرآمیز با این مرد و بسیاری خاطرات خوش کودکی، کار را دشوارتر هم کرده بود: “اول باید خودم را جدا می‌کردم. با خودم گفتم یک نفر پدر من است و یک نفر دیگر شکنجه‌گر. لازم بود چنین فکر کنم وگرنه سرم می‌ترکید. اما بعد متوجه شدم که هر دو یک نفرند، در واقع همیشه اینطور بود”.

ده‌ها شاهد در دادگاه ادواردو کالینک را به عنوان عامل بازجویی و شکنجه در سه بازداشتگاه مخفی شناسایی کردند. آن زمان آقای کالینک بیست و خرده‌ای سن داشت و آنها او را یک مرد جوان سبیلو، با صدای زیر، کوتاه قد و نیرومند و با گردنی کلفت توصیف می‌کردند. افرادی که جان به در برده بودند در دادگاه شهادت دادند که “از او می‌ترسیدند” چون “بسیار بی‌رحم” بود. بسیاری نتوانستند جان به در ببرند و اکثریت زندانیان تاکنون “مفقود” هستند و فرض بر این است که کشته شده‌اند.


حدود ۶۰۰ زندان مخفی در آرژانتین وجود داشت، این یکی در بوئنوس آیرس با نام ال الیمپیو شناخته می‌شد

آنا ماریا کارآگا ۱۶ ساله و سه ماهه باردار بود که دستگیر شد. ماریا به یاد می آورد که “دکتر کی” او را در محوطه دستشویی دید و با لگد او را زد. ماریا نگفته بود باردار است و وقتی او فهمید با عصبانیت فریاد زده بود: “می‌خواهی پاهایت را باز کنم تا بچه‌ات سقط شود؟”

میگل داگوستینو هم ادواردو کالینک را شناسایی کرد؛ یکی از سه مردی بود که او را پنج روز مداوم با شوک الکتریکی در یک “اتاق عمل” شکنجه کرده بودند، در زندانی مخفی که تقریبا یک سال در آن حبس بود.

دلیا باررا ۲۲ ساله بود که به خانه‌اش ریختند و او را بردند. عده‌ای مرد او را با تهدید اسلحه ربودند و به آتلتیکو بردند، یک زندان سری که کالینک در آن کار می‌کرد. دلیا باررا به بی‌بی‌سی گفت: “چشم‌هایم را می‌بندند. صداهایی را در اطرافم می‌شنوم”.

“مرا لخت می‌کنند و به تخت فلزی می‌بندند و با شوک الکتریکی شروع می‌کنند. مرا در بمب‌گذاری در پاسگاه پلیس مقصر می‌دانند. من این کار را نکرده بودم، اسم هم‌رزمانم را می‌خواهند. این ادامه پیدا می‌کند”.

او در بازداشت ۹۲ روزه، یک بار که چشم بندش خیلی محکم نبود، کالینک را دید. او فکر می‌کرد “دکتر کی” پزشک است چون به او اطلاع داد که دنده‌هایش شکسته است: “از زیر چشم‌بند می‌توانستم او را ببینم. آن چهره را هبج‌وقت نمی‌توانم فراموش کنم. در دادگاه زمانی که قاضی از من پرسید آیا می‌توانم متهمان را شناسایی کنم، گفتم که او دکتر کی است”.

دادگاه یک سال طول کشید و کالینک را در دسامبر ۲۰۱۰ به حبس ابد محکوم کرد، این بخشی از یک دادرسی تاریخی است که چهار دهه پس از پایان دیکتاتوری نظامی هنوز در آرژانتین ادامه دارد. بیش از هزار افسر و پلیس سابق به جرم نقض حقوق بشر به مجازات‌هایی سنگین محکوم شده‌اند و حدود ۳۷۰ پرونده دیگر هم در دستگاه قضایی آرژانتین در حال بررسی است.


ادواردو کالینک در دادگاه

ولی عدالت در حق همه کسانی که در سرکوب سازمان‌یافته نقش داشتند اجرا نشده است. در بسیاری موارد مانند پدر پائولا، شواهد کافی برای محکومیت وجود نداشت. پائولا می‌گوید: “من می‌دانم او چه کارهایی کرده چون خودش به من گفت. می‌دانم که او دخیل بوده چون خودش به من گفت. سرشار از غرور بود و خود را قهرمان می‌دانست”.

پائولا تا آن زمان فکر می‌کرد پدرش وکیل است و هرگز او را در یونیفرم پلیس ندیده بود: “آن زمان بیست و چند ساله بود و در عکس‌هایی که دارم مثل پلیس‌ها به نظر نمی‌رسید. موهایی بلند داشت و پیراهن یقه پهن مد روز می‌پوشید… مثل یک مرد جوان دهه ۱۹۷۰به نظر می‌رسید”.

.
پائولا بعدا توانست ماجراها را به هم ربط بدهد و فهمید پدرش کسانی را که باید دستگیر و به بازداشتگاه مخفی برده می‌شدند انتخاب می‌کرد. پائولا هم مانند آنالیا با او مواجه شد: “به او گفتم انسان‌ها را نباید شکنجه کرد، مهم نیست چه کاری کرده‌اند یا نکرده‌اند. مردم را نباید شکنجه کرد. بارها این حرف‌ها را زده‌ام.”

پدرش جواب می‌داد که با “تروریست‌ها” مقابله می‌کرد و “کمونیست‌ها داشتند می‌آمدند”. پائولا می‌گوید نمی‌داند پدرش مسئول خون چند نفر است اما پدرش اصلا ابراز پشیمانی نکرد: “او در این ماشین وحشت نقش مهمی داشت. گفت این جنایت‌ها باید اتفاق می‌افتادند البته هیچ‌وقت به آنها جنایت نگفت، می‌گفت اقدامات”.

.
ده سال بعد از اینکه پائولا متوجه این وقایع شد و بعد از فوت مادرش، با پدرش قطع رابطه کرد. اواخر سال ۲۰۱۹ شنید که پدرش بعد از سکته وخیم در بیمارستان است و می‌خواهد بداند آیا او به دیدنش می‌رود. پائولا به دیدنش نرفت. پدرش که فوت کرد هم در مراسم ختمش شرکت نکرد: “به نظرم رفتن به مراسم ختمش بی‌احترامی به افرادی بود که واقعا او را دوست داشتند. بخشی از وجود من قبلا برای پدری که از دست رفته بود سوگواری کرده بود. به همین دلیل دیگر نیازی به این کار نداشتم”.

آنالیا و پائولا چند سال قبل با یکدیگر و دیگر فرزندان نظامیان و ماموران پلیس آشنا شدند که اعمال پدران خود را محکوم کرده بودند. آشنایی آنها تصادفی نبود. در سال ۲۰۱۷ که دولت راست میانه به ریاست جمهوری مائوریتسیو ماکری در قدرت بود، دیوان عالی حکمی صادر کرد که می‌توانست باعث آزادی زودهنگام صدها متجاوز به حقوق بشر شود و ادواردو کالینک هم در میان آنها بود. نیم میلیون معترض به خیابان‌ها رفتند و خواستار تغییر این حکم شدند و این اتفاق هم افتاد.

آنالیا می‌گوید: “این واقعیت که پدر من زندانی است، جامعه آرژانتین را ارزشمند می‌کند. حس کردم باید سکوت را بشکنم. می‌خواستم بگویم بیایید این را روشن کنیم که راه بازگشتی وجود ندارد. ما می‌خواهیم مطمئن شویم که پدرانمان تقاص جنایاتشان را می‌دهند”.


لیلیانا فوریو (چپ) و آنالیا کالینک بنیانگذار “داستان‌های نافرمانی”

آنالیا نظراتش را در بیانیه‌ای در فیسبوک منتشر کرد: “همه چیز از آنجا شروع شد…ما با هم تماس گرفتیم و ملاقات کردیم. تحملش در تنهایی بسیار سخت بود. تصمیم گرفتیم دور هم جمع شویم و در تظاهرات شرکت کنیم. اول چهار نفر با انرژی و اشتیاق شرکت کردند که همه خانم بودند”. آنها قانون سکوت خانواده را می‌شکنند و به همین دلیل خود را “داستان‌های نافرمانان” خطاب می‌کنند. بسیاری مدت‌هاست پدرانشان را ندیده‌اند و بسیاری هم مانند آنالیا، خواهر و برادرهایی دارند که دیگر با آنها حرف نمی‌زنند. پائولا می‌گوید: “من از اینکه امثال خودم را پیدا کردم بسیار خوشحال بودم، می‌دانستم که تنها نیستم. دیگران نمی‌توانستند طوری که آنها مرا درک می‌کردند بفهمند”.


پائولا (وسط) و آنالیا در راهپیمایی یادبود در سال ۲۰۱۹
پائولا و آنالیا در راهپیمایی یادبود در سال ۲۰۱۹

او می‌گوید جز با درمانگرش با کس دیگری نتوانسته بود درباره پدرش صحبت کند. توان شکستن سکوت بعد از ۲۳ سال، تسکین بزرگی بود. این گروه ۸۰ نفره که بیشتر زن هستند هر هفته با هم ملاقات می‌کنند، با هم غذا می‌خورند، درباره سیاست و احساساتشان صحبت می‌کنند و برای برنامه‌های جمعی هماهنگی می‌کنند. محور یکی از کوشش‌های آنها امتناع پدرانشان از اعتراف به جنایاتشان و کمک به دادستان‌ها برای محکوم کردن دیگر مجرمان است.

آنالیا می‌گوید: “هنوز منتظرم پدرم اعتراف کند. می‌دانم درباره قربانیانش اطلاعاتی دارد. پدر من برخلاف دیگران که بسیار پیر یا فرتوت هستند، هشیار است و حافظه شگفت‌انگیزی دارد. اینکه او ترجیح می‌دهد حرف نزند و سکوتش هنوز باعث رنج و آسیب می‌شود، مرا بشدت آزار می‌دهد”.

از آنجایی که این پدران صحبت نخواهند کرد، اعضای “داستان‌های نافرمانان” خواستار اصلاح قانون جزایی آرژانتین هستند تا در مورد جنایت علیه بشریت، فرزندان اجازه داشته باشند به ضرر والدینشان در دادگاه شهادت دهند. پرونده‌های شکایت از این مردان اغلب مثل جورچینی است که باید شواهد را تکه‌تکه کنار هم قرار داد و این فرزندان می‌توانند با دانسته‌های خود به آن کمک کنند، مثلا اینکه آنالیا می‌دانسته پدرش در محل کار با عنوان “دکتر کی” شناخته می‌شده است. یکی دیگر از اعضای داستان‌های نافرمانان از پدرش جزئیات بسیاری شنیده بود از زنده انداختن دستگیرشدگان از هلی‌کوپتر به اقیانوس ولی نتوانست در دادگاه شهادت دهد. آنالیا می‌پرسد: “از نظر اجتماعی، صحبت کردن بر ضد پدر در این جامعه مردسالار بشدت نکوهش می‌شود. پدر خودتان، از گوشت و پوست خودتان. خوب، اما اگر پدرتان شکنجه‌گر، متجاوز یا دزد باشد چه؟ نباید بتوانید چیزی بگویید؟ مردم حتی این را زیر سوال هم نمی‌برند. شاید وقتش رسیده که ما این کار را بکنیم”.

داستان‌های نافرمانان در روز ملی یادبود که سالگرد کودتای نظامی است، ۲۴ مارس ۲۰۱۸، به خیابان‌ها رفتند. بر اعلامیه رنگارنگ آنها نوشته بود: “ما خویشاوندان عاملان نسل‌کشی هستیم”. آنالیا می‌گوید مردم با تعجب نگاه می‌کردند، عده‌ای به گریه افتادند ولی بسیاری شروع به دست زدن کردند: “این اولین بار بود که خویشاوندان عاملان، چنین موضع‌گیری علنی‌ای می‌کردند”.


آنالیا و دیگر اعضای داستان‌های نافرمانان

ولی هنوز همه آماده نیستند. این جمع برای بعضی از خویشاوندان قربانیان و بازماندگان ناخوشایند است. یکی از قربانیان به نام دلیا باررا در سال ۲۰۱۹ در گفتگو با بی‌بی‌سی سوال کرد: “این فرزندان نافرمان فرصت حرف زدن زیاد داشتند ولی این کار را زودتر انجام ندادند. چرا؟”. او گفت به آنها اعتماد ندارد، بخصوص آنهایی که پدرانشان را با وجود همه اعمالشان هنوز دوست دارند: “به من بگو دوستش نداری، شاید آنوقت فرق کند”.


دلیا باررا چند بار در دادگاه شهادت داده؛ او وقتی ۲۲ سال داشت با شوهرش هوگو که هنوز مفقود است ربوده شد

این موضوع برای فرزندان مجرمان محکوم اغلب غامض است. آنالیا می‌گوید: “ببین، این سوال را بارها از خودم می‌پرسم، در جمع‌مان همیشه درباره‌اش بحث می‌کنیم. چطور می‌شود عواطف را دخالت نداد؟ چطور می‌توانی خاطرات خوبت را پاک کنی؟ چطور می‌توانی تصمیم بگیری عشق بورزی یا نورزی؟ من حاضر نیستم از این پدری که روزی دوستش داشتم دست بردارم، قسمتی از من می‌خواهد او را حفظ کند. به همین دلیل هم من با این تناقضات زندگی می‌کنم”.

بعضی‌ها هم از این فراتر رفته‌اند و خود را فرزندان یا “دختران سابق” خطاب می‌کنند یا رسما درخواست کرده‌اند نام خانوادگیشان را تغییر دهند. آنالیا می‌گوید: “به نظرم این یک تصمیم بسیار شخصی است ولی برای من چیزی را عوض نمی‌کند. من حق این نام خانوادگی را فقط به پدرم نمی‌دهم. این نام خانوادگی من، خانواده من و گذشته من هم هست”.

پائولا هم موافق است. وقتی پدرش زنده بود به او گفته بود: “تو خیلی چیزها را از خیلی‌‌ها گرفتی ولی اسم من را نخواهی گرفت. تو آن را لکه‌دار کردی، آلوده کردی. اما من آن را پاک خواهم کرد”.

.
او بعد از مرگ پدرش از گروه کناره‌گیری کرد ولی می‌گوید: “موضع اخلاقیم در باره دیکتاتوری نظامی و نقش پدرم در آن تغییری نکرده است. هنوز احساس مسئولیت می‌کنم که حرف بزنم و بدون توجه به رابطه‌ای که هر کس ممکن است با شکنجه‌گرش داشته باشد، مردم را در آرژانتین و سراسر دنیا بیدار کنم. به همین دلیل این مبارزه هرگز تمام نخواهد شد”.

2021-04-01 صد روایت، یک روایت بیش از چهار دهه مقاومت و دادخواهی در زندان های جمهوری اسلامی

صد روایت، یک روایت
بیش از چهار دهه مقاومت و دادخواهی در زندان های جمهوری اسلامی

اطلاعیه مطبوعاتی

صد روایت، یک روایت
بیش از چهار دهه مقاومت و دادخواهی در زندان های جمهوری اسلامی ایران

صد روایت، یک روایت تلاشی جمعی‌ست در روایتگری از بیش از چهاردهه مقاومت و دادخواهی، سرکوب و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی ایران. آنچه می‌شنوید و می‌بینید نمونه‌ای‌ست از گوناگونی و چندصدایی در روایت‌ها و نیز روایتگرانی که تباهی استبداد را با قلم و حضور خود «به چشم جهانیان پدیدار می کنند»*

امیدهای بردمیده از انقلاب ۱۳۵۷ (۱۹۷۹ میلادی) دیرپا نبود. با تثبیت جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ (اول آوریل ۱۹۷۹) و قدرت‌گیری اسلامگرایان، نظام حکومتی شرع‌محور در ایران ستون‌های خود را بر استبداد و سرکوب بنا کرد. اعدام، قتل‌های سیاسی، ناپدید کردن، شکنجه‌ی جسمی و روانی، شلاق و تعزیر، اعدام‌ نمایشی، سلول انفرادی، تبعید زندانیان، تواب‌سازی، اعتراف‌های اجباری، آزار و اِعمال تبعیض بر خانواده‌های زندانیان و کشته شدگان و…از جمله ابزارهای تثبیت و بقای این نظام بوده‌اند.

صد روایت، یک روایت به ابتکار تعدادی از کنشگران فمینیست و عدالتخواه، اقدامی‌ست بر ضد فراموشی تا مگر نوری بی‌افکند بر شرایط غیرانسانی زندان‌ها و وضعیت دشوار زندانیان سیاسی-عقیدتی در ایران، که از دیرباز یکی از ستون‌های مقاومت و دادخواهی بوده‌اند.

صد روایت، یک روایت، برشی است از گزارش‌ها، شهادت‌نامه‌ها، خاطره‌ها، نامه‌ها و طرح‌های کسانی که طی بیش از چهار دهه‌ی گذشته در زندان‌های جمهوری اسلامی بوده‌اند. متن‌ها از یک سو بیانگر گوناگونی سرکوب ساختاری در این نظام و از دیگر سو نشانگر تداوم ایستادگی برای تحقق آزادی و عدالت هستند. روایت خوانی زندانیان سابق و یا خانواده‌های کشته‌شدگان و بازماندگانْ پژواک صدایی هم‌آوا و همبسته علیه سرکوب است. این روایت‌ها و راوی‌ها تنها نمونه‌هایی از سندها و شاهدان کارنامه‌ی تاریک این نظام هستند.

*برگرفته از سرود انقلابی بهاران خجسته باد، نوشته عبدالله بهزادی و سروده کرامت دانشیان، شاعر و فعال سیاسی که در سال ۱۳۵۲ اعدام شد.

درنگی بر این دنگ کنیم!

اجرا: آنلاین
زمان: ١٢ فروردین ١۴٠٠/ اول آوریل ٢٠٢١
شروع برنامه: ساعت ۴ بعدازظهر به وقت ایران
پلت فورم های پخش:

Twitter: https://twitter.com/1Revayat
Twitch: https://www.twitch.tv/100revayat1revayat (Not filtered in Iran)
Facebook: https://www.facebook.com/100revayat1revayat
Youtube: https://www.youtube.com/channel/UCBL_v_ey-BoLwW98DIyiqrA (Main Stream)

2021-02-24 حکم حبس لیلا حسین‌زاده باید فورا لغو شود. دانشجویان پیشرو دانشگاه اصفهان

حکم حبس لیلا حسین‌زاده باید فورا لغو شود. دانشجویان پیشرو دانشگاه اصفهان

حکم حبس لیلا حسین‌زاده محکوم است و باید فورا لغو شود
دانشجویان پیشرو دانشگاه اصفهان

امیر رئیسیان از ابلاغ حکم جدید موکل خود، لیلا حسین‌زاده دانشجوی دانشگاه تهران خبر داد.
این حکم شامل ۵ سال جبس و ۲ سال ممنوعیت فعالیت در شبکه‌های اجتماعی است.

مصداق “جرم” هم جمع شدن برابر دانشگاه شریف و خواندن سرود و تبریک تولد به محمد شریفی مقدم، دانشجوی زندانی است.

حکومت شمشیرش را برای دانشجویان از رو بسته و روی به سرکوب دانشجویانی آورده که جرمشان آزادی خواهی است.

ما قویا هرگونه اقدام امنیتی علیه دانشجویان در سرتاسر کشور را محکوم می‌کنیم و اعلام می‌کنیم تا زمانی که به خواسته‌ها و مطالباتمان که یکی از آنها لغو کامل هرگونه فضای سرکوبگرانه در دانشگاه‌ها است، نرسیم؛ دست از اعتراض و مبارزه نخواهیم کشید.

دانشجویان پیشرو دانشگاه اصفهان
دوشنبه، ۴ اسفند ۹۹

برقراری ارتباط با ادمین

@isf_uni_admin

@isfahanuni97

2020-09-29 بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران: سه نویسنده‌ی عضو کانون نویسندگان ایران باید بی قید و شرط آزاد شوند

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران: سه نویسنده‌ی عضو کانون نویسندگان ایران باید بی قید و شرط آزاد شوند

روز شنبه پنجم مهرماه ۱۳۹۹ رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و کیوان باژن عضو پیشین هیئت دبیران این کانون، برای اجرای احکام به زندان اوین منتقل شدند.
اتهام آن‌ها “تبلیغ علیه نظام” و “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” است. مصادیق این اتهام‌ها انتشار نشریه‌ی داخلی کانون، مشارکت در تدوین کتاب تاریخچه‌ی کانون و صدور بیانیه‌ها و حضور در مراسم سالگرد محمدجعفر پوینده، محمد مختاری و احمد شاملو است.

بر اساس این اتهام‌های بی‌اساس، رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین هرکدام به شش سال و کیوان باژن به سه سال و شش ماه زندان محکوم شده‌اند.

در شرایطی که موج تازه‌ی کرونا در کشور روزانه صدها قربانی می‌گیرد و کمبود امکانات بهداشتی و درمانی در زندان‌ها می‌تواند پی‌آمدهایی فاجعه‌بار داشته باشد، زندانی کردن این سه نویسنده و سایر متهمان عقیدتی و سیاسی معنایی جز این ندارد که مسئولان امنیتی و قضایی می‌خواهند معترضان و مخالفان را به قربانگاه بفرستند.

صدور و اجرای این حکم‌ها که به دلیل عضویت این سه نویسنده در کانون نویسندگان ایران و دفاع از آزادی اندیشه و بیان بوده است، نشان از افزایش فشار بر نویسندگان مستقل دارد. اکنون که کشور درگیر فقر، بیماری و فساد سازمان یافته است، حاکمیت به جای پاسخگویی به خواسته‌های برحق مردم، به سرکوب هرچه بیشتر آزادی بیان و بازداشت و شکنجه و اعدام معترضان روی آورده است.
کانون نویسندگان ایران اجرای حکم‌های صادرشده علیه سه تن از اعضای خود را اقدامی جنایتکارانه و خلاف موازین حقوق بشر می‌داند و آن را محکوم می‌کند.

کانون نویسندگان ایران که همواره شاهد بازداشت و آزار اعضایش بوده است و در جریان قتل‌های سیاسی دهه‌ی هفتاد چند تن از اعضای خود را از دست داده است، حاکمان جمهوری اسلامی، قوه‌ی قضائیه و وزارت اطلاعات را مسئول حفظ جان و سلامت اعضای دربند خود می‌داند.
کانون نویسندگان ایران از نویسندگان، تشکل‌های مستقل ایران و جهان، نهادهای مدافع حقوق بشر و مردم آزادی‌خواه ایران می‌خواهد به این حکم‌های ضد انسانی واکنش نشان دهند و صدای اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند.

کانون نویسندگان ایران اعلام می‌کند اجرای حکم زندان سه نویسنده‌ی عضو کانون باید هرچه سریع‌تر متوقف و رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن باید بی قید و شرط آزاد شوند.

کانون نویسندگان ایران
ششم مهر ۱۳۹۹

2020-09-15 فراخوان سایت گزارشگران: اعدام جنایتکارانه نوید افکاری را محکوم میکنیم

فراخوان سایت گزارشگران: اعدام جنایتکارانه نوید افکاری را محکوم میکنیم

سناریو اعتراف گیری تحت شکنجه های وحشیانه و سپس اعدام نوید افکاری بجرم اعتراض علیه فشارهای اقتصادی و اجتماعی از سوی حاکمان جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته شد.
آزادگان!

سناریو اعتراف گیری تحت شکنجه های وحشیانه و سپس اعدام نوید افکاری بجرم اعتراض علیه فشارهای اقتصادی و اجتماعی از سوی حاکمان جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته شد. ارابه آدمکشی و کشتار مخالفان سیاسی و اجتماعی از سوی استبداد حاکم همچنان میتازد و کماکان از میان بهترین فرزندان این سرزمین قربانی میگیرد. دیروزعلیرغم اعتراضات سراسری و بین المللی به صدور حکم اعدام, اما نوید را به قتل رساندند. اعدام نوید و نویدهای دیگر ولی پایان ماجرا نیست بلکه میتواند آغازی طوفانی برای محکومیت و ابراز انزجار از حاکمیت جمهوری اسلامی و کینه بی پایان مسئولین آن از مخالفان سیاسی و معترضان به اوضاع فاجعه بار اقتصادی و اجتماعی در ایران باشد.

جمهوری اسلامی در برابر مردم معترض به فقر٬ بیکاری و سایر معضلات اجتماعی پاسخی جز قتل و سرکوب وحشیانه آنها ندارد و پی در پی با اعتراف گیری های اجباری و اعدام معترضان برگی جدید به پرونده سیاه حکومت چهل و یکساله خود میافزاید.

امروزه اعتراضات سراسری به سرکوب, کشتار, فساد, فقر, بیکاری, بی آیندگی نسل جوان و دهها بحران سیاسی, اجتماعی و اقتصادی دیگر, ابعادی میلیونی و گسترده دارد. بسیاری دیگر از معترضان بازداشتی دیماه سال 1396 و ابانماه 1398 همانند حیدر قربانی، هوشمند علیپور، سامان کریمی، عباس محمدی، امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و دیگران همچنان تحت شکنجه و زندان و خطر اعدام قرار دارند. حاکمان با شکنجه, اعتراف گیری اجباری و اعدام جوانان بیدار کشورمان مقصودی جز ایجاد رعب و وحشت عمومی در جامعه ندارند. اعدام نوید افکاری هم اکنون نوید گسترش و بسط مبارزه علیه اعدام و علیه جمهوری اسلامی را میدهد.

ما فعالین سیاسی, اجتماعی و فرهنگی ضمن محکوم نمودن این اقدام وحشیانه و ضد بشری جمهوری اسلامی و ضمن همدردی با بازماندگان این ورزشکار و کارگر که بجرم اعتراض به اوضاع فاجعه بار زندگی خود و زحمتکشان و کارگران وحشیانه اعدام شد, نظر تمامی بیداران و افکار عمومی جهانیان را به این قتل عمد حاکمان مذهبی در ایران جلب نموده و میخواهیم که مراتب اعتراض خود را به جمهوری اسلامی اعلام نمایند.

صدای همه زندانیان سیاسی باشیم و با ادامه مبارزه و اعتراض و محکومیت اعدام نوید افکاری، نگذاریم رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی به تکرار این جنایات ادامه دهد.

گزارشگران

14.9.2020

آدرس برای اعلام پشتیبانی ها

gozareshgar1001@yahoo.de

www.gozareshgar.com

Continue Reading

نامه گلرخ ایرایی از زندان قرچک ورامین: کارگران محرومند از حقوق اولیه زندگی و محکومند به روزمرگی

«اینجا در زندان قرچک ورامین بزرگترین زندان زنان خاورمیانه، زندگی جریان ندارد و این تمام حرفی است که می‌توان زد. اینجا عمق فاجعه‌ای ‌است که تکیه زنندگان بر مسند قدرت توصیفش را سیاه‌نمایی می‌خوانند. آینه تمام نمایی از جامعه استبدادزده‌مان؛ اینجا بخشی از زندانیان تمام وقت خود را به بطالت می‌گذرانند و دقیقا هیچ کاری برای انجام دادن ندارند و به همین منوال مدت حبسشان که گاه چند سال است سپری می‌شود و کسی به این بازتولید بزه اهمیتی نمی‌دهد.

برخی به مرور به جهت نوکری و خوش خدمتی از زندانبان ترفیع و سمت می‌گیرند و به همکار زندانبان تبدیل می‌شوند و عرصه تحمل حبس را بر دیگر زندانیان تنگ‌تر می‌کنند. برخی دیگر هم کل مسئولیت‌های خدماتی زندان را بر عهده دارند و در واقع چرخ‌های زندان به دست این افراد می‌چرخد. البته بی مزد و مواجب. زندانیانی با چشمانی بی فروغ، بدون آرزو با پوست‌هایی کدر، گرسنگی کشیده و به معنای واقعی کلمه محروم. محروم از یک شکم سیر غذا خوردن، محروم از با احترام مورد خطاب قرار گرفتن و حتی گاه محروم از دیده شدن.

محروم‌ترین این افراد کارگران بخش حمل غذای زندانیان هستند. کارگرانی بدون لباس مخصوص کار، با لباس‌هایی رنگ و رو رفته، کج و کوله و گاه پاره روزی دو مرتبه غذای بیش از هزار زندانی را از آشپزخانه به بندها منتقل می‌کنند. این انسان‌های بی‌آرزو که طوری به اطراف نگاه می‌کنند، انگار هیچ‌وقت کسی دوستشان نداشته، در ازای دریافت هیچ دستمزدی، تاکید می‌کنم هیچ دستمزدی! با دو گاری فرسوده، روزانه مسئولیت اجباری‌شان را انجام می‌دادند. دو گاری که از اردیبهشت امسال چرخ‌هایشان شکست و تاسیساتی‎‌های زندان، کلیه زندانبانان، معاونان و ریاست زندان قرچک ورامین و حتی بازرسان اداره کل نظارت بر زندان‌های جمهوری اسلامی نیز تا این لحظه موفق نشده‌اند آنها را تعمیر کنند؛ یا دو گاری جدید جایگزینشان کنند. در طول ۴ ماه اخیر قابلمه‌های غذا و آب جوش، با دست و بدون گاری به یازده بند زندان قرچک حمل می‌شود و تقاضاها برای تعمیر آنها نیز تا این لحظه به نتیجه‌ای نرسیده است. تنها و تنها وعده‌ی پیگیری داده شده است.

به دلیل گستردگی سرکوب، نبود آگاهی و شناخت کافی نسبت به حق و حقوقمان، به کمبودها و محرومیت‌ها اعتراضی صورت نمی‌گیرد؛ در صورت بروز اعتراضات حداقلی افراد در معرض واکنش قهرآمیز زندانبان قرار می‌گیرند.

از هفت تپه تا اراک، از تبریز تا بوشهر و حتی تا زندان قرچک ورامین کارگران محرومند از حقوق اولیه زندگی و محکومند به روزمرگی. اینجا نه تنها کسی بر دستان کارگر بوسه نمی‌زند و حق و حقوقش را پرداخت نمی‌کند؛ بلکه ابزار کار که تضمین کننده سلامت کارگر است نیز در اختیارش قرار نمی‌گیرد.

سرزمینی که آزادی‌خواهانش توسط حکومت به قتل می‌رسند، کارگرانش نیز دچار محرومیت خواهند بود. برای معترض و آزادی‌خواه به نام اغتشاشگر و تروریست حکم مرگ صادر می‌کنند و با تغییر نام فقرا به قشر کم برخوردار سعی در تلطیف چهره کریه فقر و تغییر ماهیت تلخ آن دارند؛ و با بردن منبر و دوربین خود به حلبی ‌آبادها که حاشیه شهر می‌خوانندش، به کودکان گرسنه و بی‌پای‌پوش دهن کجی می‌کنند.

دو سال تلخ از رفتن مبارزان راه آزادی، زانیار، لقمان و رامین عزیزمان می‌گذرد و خون به نا حق ریخته شده‌شان عزممان را بیش از پیش جزم می‌کند، برای برچیدن بساط ظلم ظالمان؛ در هر جایگاه و در هر لباسی که باشند. در جایگاه زندا%6بان یا در راس حکومت؛ نشسته بر تخت شاهی یا ملبس به لباس سیاه ارتجاع.

به یاد زنده‌یادان این روز / گلرخ ابراهیمی ایرایی / ۱۷ شهریورماه ۱۳۹۹ / زندان قرچک ورامین.»

منبع: هرانا