site loader

«شکوه پادرجائی» شاملو و سیاست از نگاه من. خسرو پارسا

شاملو و سیاست از نگاه من


اشاره: جایگاه احمد شاملو در روشنفکری ایران در سده‌ی اخیر کم‌نظیر است. از همین رو، در مجموعه‌ی «درس‌های یک قرن» مقالاتی را به وی اختصاص داده‌ایم. آن‌چه می‌خوانید بخشی از یادداشت‌های خسرو پارسا درباره‌ی احمد شاملو است. امید است این یادداشت‌ها به‌طور کامل در ویرایش‌های آتی مجموعه‌ی دوجلدی «من بامدادم سرانجام» به کوشش آقای سعید پورعظیمی امکان انتشار یابد.

پاره‌ای سوءتفاهم‌ها و اظهارات غیردقیق درباره‌ی گرایش‌های سیاسی احمد شاملو در سال‌های اخیر ما را بر آن داشت که صرفاً آن بخش از یادداشت‌ها را که به‌طور خاص این بُعد از زندگی وی را روشن می‌سازد به‌طور مستقل منتشر کنیم. نقد اقتصاد سیاسی


طرح از بهزاد شیشه‌گران


نسخه‌ی پی دی اف: Khosrow Parsa – Ahmad Shamlou


 

کوه است این

شکوه پادرجائی

فراز و فرود و گردن‌کشی

 

در جریان تهیه‌ی کتاب «من بامدادم سرانجام» آقای سعید پورعظیمی با من تماس گرفت و خواست مطالبی درباره‌ی شاملو بنویسم و ضمناً چند نفر را برای مصاحبه به ایشان معرفی کنم. بخش دوم خواسته‌ی ایشان را انجام دادم ولی در مورد بخش اول اکراه داشتم و دلایل آن‌را هم گفتم. پیش از این نیز با دوستان دیگر همین مطالب را گفته بودم.

یک دلیل این بود که مطرح شدن روابط سیاسیِ خاص را به نفع شاملو نمی‌دانستم. شاملو جهان‌شمول بود و محدود کردن او به‌صلاح نبود. به‌همین دلیل در طولِ تمامِ سال‌هایی که من با او محشور بودم هیچ‌جا کوچک‌ترین اشاره‌ای به آن نکرده بودم. حتی عکسی با او نگرفته بودم و سؤالات دیگران را بلاجواب گذاشته بودم. مسئله محدود به او و من و چند دوست دیگر بود… دو جلد کتاب خوب و پر از اطلاعات «من بامدادم سرانجام» از مجموع مصاحبه‌ها با افراد دیگر و نیز «بام بلند هم‌چراغی» از مجموع مصاحبه‌ها با آیدا به کوشش آقای پورعظیمی هر دو بسیار خوب و مفید هستند ولی اشتباهاتی هم دارند. من در نوشته‌ای به خانم آیدا به برخی از آن اشتباهات اشاره کردم (که در چاپ جدید کتاب تا حدی لحاظ شده است). در آن نوشته به برخی از فعالیت‌های شاملو هم اشاره کردم. شاید ایشان پاره‌ای را نمی‌دانستند، چون شاملو مسائل سیاسی خاص را با او مطرح نمی‌کرد تا باعث نگرانی نشود.

اکنون وضع تا اندازه‌ای فرق کرده است. مطالبی در رسانه‌ها و نیز فضای مجازی مطرح شده است که توضیح مطالبی را از جانب من ضروری می‌کند ولی پیشاپیش می‌گویم که این مسائل قضاوتِ شخصیِ من و از زاویه‌ی خاصی است. علاقه‌مندان برای کل تصویر زندگیِ شاملو باید به منابع دیگر و ازجمله کتاب‌های آقای پورعظیمی مراجعه کنند.

فکر می‌کنم این یادداشت‌ها از موارد معدودی باشد که به شاملو جدای از اشعارش اشاره می‌شود! بی‌ذوقی از این بیشتر نمی‌شود! ولی به خود تسلی می‌دهم که صدها نفر در مورد شاملوی شاعر نوشته‌اند و گفته‌اند ننوشتن من نشانه از بی‌توجهی نیست بلکه نیاز و ضرورتِ تکیه بر جنبه‌ای از شخصیت اوست که کم‌تر در باره‌اش سخن رفته، آن‌هم به‌خاطر شرایط موجود.

 

در کتاب «من بامدادم سرانجام» مصاحبه‌ای هم با آقای فریبرز رئیس‌دانا هست در مورد عضویت شاملو در هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی رهائی. اخیراً هم پس از درگذشتِ ایشان مستندی از او در بی.بی.سی منتشر شد که شاملو را عضو «سازمان وحدت کمونیستی» می‌خواند.

این اظهارات نیاز به تصحیح دارد. زنده‌یاد فریبرز رئیس‌دانا هوادار آن سازمان بود و چند مقاله‌ی اقتصادی هم در رهائی نوشت، ولی در مورد عضویت شاملو باید بگویم که چنین نبوده است و شاملو هرگز عضو هیچ سازمانی نبوده، اگرچه با برخی از افراد همکاری نزدیک داشته و مطالبی تهیه کرده است.

در سال 58 شاملو ابتدا از طریق زنده‌یاد علیرضا اسپهبد به ما پیام داد که می‌خواهد ما را ببیند. من به‌اتفاق زنده‌یاد فریدون ایل‌بیگی و بهروز معظمی به دیدن او رفتیم. چندین نفر از نویسندگان و شعرا و اهل قلم هم جمع شده بودند. مجله‌ی رهائی را تحسین می‌کردند و آن‌را صاحب‌سبک می‌دانستند. در دیدارِ بعدی، شاملو متن استعفانامه‌ی خود را از روزنامه‌ی ایرانشهر (قبل از انقلاب) به ما داد و ما متقابلاً رهائی شماره‌ی 2 (قبل از انقلاب) را به او دادیم. شباهت مواضع و طرز برخورد با مسائل و تحلیل حوادث ایران و موضع‌گیری در مقابل رهبری روحانیون تکان‌دهنده بود. از آن‌جا دوستی عمیقی شکل گرفت و منجر به همکاری شد.

در سال‌های 58 و 59 چند اعلامیه‌ی سازمان وحدت کمونیستی را شاملو نوشت. برخی از سبکِ نوشته‌ها حدس زده بودند که قلم شاملوست ولی ما منکر می‌شدیم. روابط او با بهروز معظمی در این دوران، تا زمانی که او از ایران رفت بسیار نزدیک بود. چند اعلامیه و نوشته از این طریق منتشر شد.

گذشته‌های سیاسیِ دورِ شاملو را خیلی‌ها می‌دانند. او از نوجوانی و جوانی سرکش بود. دولت ایران هنگام ورود متفقین به ایران در سال 1320 به دستور آنها عده‌ی زیادی را دستگیر کرد. شاملو را هم که نوجوانی بود دستگیر کردند. متفقین به هرکسی که با آنها نبود انگ همدستی با آلمان می‌زدند که البته چنین نبود. بعد از جنگ گرایش‌های عدالت‌خواهانه و آزادی‌طلبانه‌ی شاملو به نوعی سوسیالیسم رسید. او دوران سختی را از لحاظ معیشت می‌گذراند. به گفته‌ی هوشنگ ابتهاج «وضع همه‌ی نویسندگان بد بود ولی وضع شاملو از همه بدتر وغیرقابل تحمل‌تر بود.» در یک دوران طولانی شاملو برای امرار معاش به هرکاری روی می‌آورد، کمباین‌رانی، رانندگی و سناریونویسی‌هایی که بقول خودش از «زورِ پیسی» بود…

از اوایل قرن بیستم، در جهان و نیز در ایران، اکثریت قریب به اتفاقِ روشنفکران، چپ، کمونیست و سوسیالیست بودند. این وضع در سطح جهانی چنان گسترده بود که به گفته‌ی ویل دورانت تا سال 1970 که او تاریخ تمدن چند جلدی عظیم خود را نوشت، همه‌ی نویسندگان و هنرمندان در سراسر جهان  (به‌جز سامرست موام) یا کمونیست و یا سوسیالیست بودند. جز این هم نمی‌توانست باشد. گرچه به‌ظاهر چنین بیانی حیرت‌انگیز می‌نماید ولی باید گفت در آن دوران نمی‌شد آدم بود وچپ نبود. حتی سایر هنرمندان و نقاشان آن دوران وقبل از آن، کسانی مانند پیکاسو و دالی و ون‌گوگ‌ و گوگن و سزان … امپرسیونیست‌ها و پست‌امپرسیونیست‌ها و فوتوریست‌ها و سوررئالیست‌ها همه خود را کمونیست می‌خواندند و بسیاری رسماً عضو محافل کمونیستی بودند.

پس از جنگ اول در ایران نیز همین وضع یعنی رشد و پیدایش حرکات آزادی‌خواهانه و کمونیستی (تا حدی کم‌تر) وجود داشت ولی استبداد رضاشاهی آن‌را سرکوب کرد. پس از جنگ جهانی دوم که بساط استبداد موقتاً درهم ریخت حرکت‌ها و فعالیت‌ها شدت گرفت و به این دلیل که تنها حزب مؤثر آن دوران حزب توده بود ضرورتاً این گرایش به سمت حزب توده بوجود آمد (که به‌نوبه‌ی خود باعث اعتبار برای حزب توده شد). گرچه کوشش‌های حزب توده و به‌ویژه مرتضی کیوان نیز در این استقبال مؤثر بود ولی مهم‌تر و اساسی‌تر از آن موجِ جهانی و عالم‌گیرِ سوسیالیسم بود.

حتی افراد برجسته‌ای مانند نیما و هدایت و ده‌ها نفر دیگر نیز زمانی نوعی حشرونشر با حزب توده داشتند گرچه بعدها شدیداً و علناً آن را نفی وحتی تقبیح کردند. روشنفکران دیگری هم که مبارز بودند ولی حاضر به عضویت در حزب توده نبودند عضو حزب دیگری شدند که آن هم خود را سوسیالیست می‌خواند. حزب ایران و سپس مردم ایران … و در سال‌های بعد بخشی از ملت ایران.

به‌هرحال شاملو در دورانی هوادار (و نه عضو) حزب توده بود. بعدها مسائل و نابسامانی‌های شخصی او به‌حدی شد که روی شخصیت اجتماعی او تأثیر گذاشته و گرفتارش کرده بود. در این دوران مرتضی کیوان که از روشنفکران برجسته‌ی حزب توده و رفیقِ شفیقِ شاملو و عده‌ی زیاد دیگری از روشنفکران آن  دوران بود به او می‌گفت حزب توده عضویت تو را بخاطر مسائل شخصی نخواهد پذیرفت. اعدام مرتضی کیوان آخرین حلقه را پاره کرد ولی عشق شاملو به او برای همیشه باقی ماند. او سال‌های سال همواره در هوای سرودن شعری بود که عظمت کیوان و عشق شاملو به او را بنمایاند. نمی‌شه. به گفته‌ی خودِ شاملو، آن شعری که می‌بایست نمی‌آمد.

و باز به گفته‌ی خود شاملو یک روز عصر ــ که افراد مختلفی به ملاقات او می‌آمدند ــ دو نفر آدم «عوضی» به دیدن او آمده بودند. می‌گفت آنها را نمی‌توانستم تحمل کنم و نمی‌دانستم چکار کنم. بالاخره بهانه آوردم که برای انجام کاری ضروری باید به داخل خانه بروم. رفتم. اول سر و صورتم را شستم و بعد به اتاق مجاور رفتم. ملتهب بودم. و ناگهان شعر کیوان «از عموهایت» به من وارد شد! شعرای برجسته‌ی دیگری هم در جهان از چنین وضع نامحتملی برای خود سخن گفته‌اند. شاملو خود در چند مورد از چنین حالتی گفته‌ است.

پس از کودتای 28 مرداد شاملو مدتی زندانی شد. در زندان کلاس گذاشته بود. برای زندانیان فردوسی می‌خواند و در پی نوشتن دستور زبان فارسی بود و یادداشت‌هایی هم برداشته بود.

به‌هرحال شاملو همچنان چپِ سوسیالیست باقی‌ماند. نسبت به خرافات مذهبی فوق‌العاده حساس بود. اومانیست بود و به هیچ چیز جز انسان و حرمت انسانی پایبند نبود. من در زندگی طولانی خود اشخاص نادری را به این حد متعهد دیده‌ام. یک‌بار در موردی به او گفتم  «سکوت خود یک نوع خشونت است.» مرا در آغوش فشرد.

 

او از دهه‌ی40 به بعد رادیکال‌تر شد و بعدها به جنبش‌های چریکی دل‌باخت. به آن‌ها عشق می‌ورزید. شعرهای حماسیِ او، هم متأثر از مبارزات آن دوران بود و هم مشوقِ مبارزان. حزب توده که خود هیچ کاری نمی‌کرد وتعدادی از فعالین آن منفعل شده و یا سر از همکاری با رژیم شاه درآورده بودند، در نفیِ جنبش‌های مسلحانه کوتاه نمی‌آمد. شب‌نامه می‌داد، نشریه‌ی داخلی می‌داد، روزنامه‌ی ضمیمه‌ی مردم می‌داد، رادیو پیک ایران مبارزه با چریک‌ها ــ و نه دولت ایران ــ را سرلوحه قرار داده بود. در این دوران بود که دوریِ شاملو از حزب توده به انزجار تبدیل شد.

 

بعد از انقلاب که حزب توده (و تعدادی از چریک‌های فدایی به تَبَع آن) با حکومت همکاری می‌کردند شاملو بسیار برآشفته شده بود. در جلسه‌ی کانون نویسندگان، او همراه با عده‌ای دیگر، شرطِ شرکت در کانون نویسندگان را عدم همکاری با رژیم و سانسور گذاشتند و به این ترتیب به‌آذین و چند نفر دیگر نتوانستند در عضویت کانون باقی بمانند.

حزب توده نیز در دشمنی و حتی لجن‌پراکنی علیه شاملو، حتی در مورد مسائلِ خصوصیِ او، کوتاه نمی‌آمد. زوال حزب توده ــ که عمدتاً در اثر عدم‌هوشیاری سیاسی آنها و نیز تغییر رویه‌ی حاکمیت نسبت به آنها و اعدام عده‌ای از آنها بود ــ از دشمنیِ برخی از افرادِ آن نسبت به شاملو نکاست. تا این‌که محبوبیت شاملو آنقدر افزایش یافت که آنها به محاق رفتند.

 

در جامعه‌ای که افراد و احزاب سیاسی آزاد نباشند مردم ناچار برای تحلیل مسائل و یا حتی بررسی اوضاع به نویسندگان وشعرا پناه می‌برند. آن‌ها را وجدان آگاه جامعه تلقی می‌کنند. این نکته را دیگران نیز گفته‌اند. و همین امر باعث می‌شود که ناخواسته بارِ اضافی روی شانه‌ی آنها بیفتد و هر اظهارنظری که حتی مثل یک آدم عادی می‌کنند مهم جلوه ‌کند. معدودی به همین علت آگاهانه از اظهارنظر در مسائل پراکنده خودداری می‌ورزند ولی اکثریت آنها مسائلی را مطرح می‌کنند که الزاماً در حیطه‌ی تخصص آنها نیست.

 

در مورد منزه بودن، و سازش‌ناپذیری شاملو حتی در دوران فقرِ باورنکردنیِ او نوشته بودم. دوستی یادآوری ‌کرد که حجم کتاب کوچه به‌قدری وسیع شده بود که مطلقاً ادامه‌ی آن از عهده‌ی یک نفر برنمی‌آمد. شاملو درمانده شده بود. از طریق دایره‌المعارف ایرانیکا پیشنهاد شد که آنها مبلغ قابل‌توجهی می‌پردازند و مؤسسه‌ای برای تنظیم و نشر آن به‌وجود می‌آورند. شاید هرکسی دیگر جز شاملو آن را مشتاقانه می‌پذیرفت. ولی شاملو ترجیح داد در فقر و بلاتکلیفی بماند ولی وابستگی پیدا نکند. همین تصمیم را کتباً به احسان یارشاطر سرپرست دایره‌المعارف نوشت.

برخلاف اکراه و امتناعِ من از اظهارنظر در مسائل ادبی با شاملو، بحث‌های سیاسی و اجتماعی و نیمه‌فلسفی مکفی با هم می‌کردیم و شاملو هم مشتاقانه گوش می‌داد و شرکت می‌کرد. فلسفه‌ی کلاسیک‌های قرن نوزدهم و نیز فلسفه‌‌بافی‌های پست‌مدرنیستی برای او جالب بود. هم‌نظری او در مواردِ مسائلِ مختلف حاکی از یک بستر مشترک در جهان‌بینی بود.

 

شاملو اومانیست و خواهان کرامت انسان بود و مخالف هر نوع خرافه‌پرستی.

زمانی، به‌دلیلی، شبانه در بیمارستان بستری شد. ساعت 2-3 صبح سوپروایزر بیمارستان به من زنگ زد. فکر کردم وضع شاملو بدتر شده است. اینطور نبود. در تختِ مجاورِ شاملو یک حزب‌اللهیِ متعصب خوابیده بود که مدام دعا می‌خواند و به شاملو می‌گفت چرا ذکر نمی‌خوانی یا نمی‌گویی. شاملو ابتدا سکوت می‌کند ولی بالاخره منفجر می‌شود. بیمار می‌خواهد به کمیته زنگ بزند. سوپروایزر و خدمه مداخله می‌کنند. شاملو در راهرو بیمارستان می‌نشیند و اتاق دیگری می‌خواهد. ازقضا اتاق دیگری آماده نبود. به من زنگ می‌زنند و بالاخره اتاقی فراهم می‌کنند. وقتی من رسیدم سروصدا خوابیده بود، ولی شاملو همچنان ملتهب بود. بی‌پروا بود و از هیچ چیز نمی‌ترسید. این خصوصیت را در بسیاری از موارد از او دیده بودم. هرگز به کسی توهین نمی‌کرد. آن‌قدر مردمی بود که دیگران را می‌فهمید، ولی شنیدن درخواستِ مکرر برای ذکرگویی از توان او خارج بود.

تماس‌های شاملو عمدتاً علنی بود ولی خود می‌دانست چه مواقعی باید به‌اصطلاح مخفی‌کاری کند. گاه یادداشت‌هایی می‌فرستاد که از تلفن استفاده نکرده باشد.

در حوادث تیرماه 60 عده‌ای اوباش به خانه‌های مخالفین می‌ریختند. شاملو را چند ماه مخفی کردیم. سعی می‌کرد مخفی‌کاری کند ولی درست بلد نبود و چند نفر از محلش مطلع شدند و حتی یک نفر از او باج‌خواهی کرد. با وجود آنکه این فرد دیگر وجود ندارد بهتر است از او نام نبرم. آیدا می‌دانست.

 

چند کلمه در باره‌ی بعضی از تماس‌های شاملو که من در جریان بوده‌ام گفتنی است.

به گفته‌ی آیدا فریدون ایل‌بیگی که شاعر و مترجم بود در دوران جوانی با شاملو و آیدا بسیار نزدیک بود و با هم کارها و ترجمه‌های مشترک کرده بودند. آیدا در این مصاحبه‌ها او را «فرشته‌ی نگهبان شاملو» می‌خوانَد و از ناپدید شدن او اظهار تأسف می‌کند. در واقع اما ایل‌بیگی از همان سال‌ها به پاریس آمده بود. نوعی معتکف شده بود. بعدها که ما با او آشنا شدیم دوستی عمیق و ممتدی میان ما بوجود آمد. مقالات و ترجمه‌های مفصّل او در مجله‌ی عصر عمل که توسط گروه اتحاد کمونیستی منتشر می‌شد آموزنده و چشمگیر بود. او برخی از این متون را از قبل ترجمه کرده و انباشته بود. فریدون در کتابی به‌نام «قانون اساسی یا شمشیر چوبین مبارزه» که با همکاری برخی از دوستان نگاشته بود سخت به روحانیون «مبارز» تاخته بود. (این کتاب در آن زمان به نام مستعار چاپ شد چون اگر می‌خواست به نام گروه چاپ شود مطابق رسمِ معمولِ گروه لازم می‌شد همه‌ی اعضا در همه‌جا آن‌را بخوانند وتأیید کنند که در شرایط آن‌روز میسر نبود.)

فریدون پس از انقلاب به ایران آمد. او در نوشتن و تنظیم مقالات مجله‌ی رهائی (ارگان سازمان وحدت کمونیستی) بسیار فعال بود و پس از آن‌که بنا بر تصمیم سازمان و موافقت خودش به‌خاطر مسائل امنیتی در سال 1362 مجدداً به خارج از کشور رفت مجله‌ی اندیشه‌ی رهائی را به‌مدت چند سال با همکاری رفقای دیگر منتشر کرد.

به‌هرحال آنچه در ملاقات اولیه‌ی شاملو و ما رخ داد این بود که این دو دوست قدیمی (یعنی شاملو و ایل‌بیگی) هیچ‌کدام اساساً به روی خود نیاوردند که یکدیگر را می‌شناسند! در سال‌های پیشینِ دوستی آنها چه گذشته بود، نمی‌دانیم. تماس شاملو با من و یکی دو دوست دیگر برقرار ماند. شاملو حتی به آیدا نگفته بود که فریدون را دیده است! شاید هم او را که ریش مفصل سفیدی داشت و با نام مستعارِ بهرام معرفی شده بود به‌جا نیاورده بود. ولی فریدون چرا به شاملو چیزی نگفت. نمی‌دانیم. و چرا در سال‌های بعد حتی در معیت ما هم دیگر به دیدن شاملو و آیدا نیامد. باز نمی‌دانم. فریدون که روحیه‌ای بسیار حساس داشت پس از بازگشتِ مجدد به فرانسه افسرده شده بود، در سال‌های بعد، دستگیریِ تعدادِ زیادی از رفقا، تلاشیِ سازمان، وضع اجتماعی ایران و مشکلات شخصیِ دیگر متأسفانه او را در سال 1379 به خودکشی واداشت.

با امیرحسین آریانپور بسیار صمیمی بودم و احترام زیادی برای او قائل بودم. او در دورانی که حکومت شاه به‌منظور جلوگیری از نفوذ کمونیسم، مخالفتی با اشاعه‌ی اسلام به طرق مختلف نداشت و مبلغین همه‌ی امکانات را داشتند، علناً به دفاع از مواضع چپ و مارکسیسم پرداخته بود و برای دانشجویان یک قطب شده بود. با آن‌که از لحاظ نظری هنوز وابسته به حزب توده بود و تفاوت نظر داشتیم معاشرت او برای من مغتنم بود. از قبل می‌دانستم نقاری بین او و شاملو بوده است. به‌نظر من حیف بود. بالاخره روزی به اتفاق آریانپور و چند تن از دوستان به دیدن شاملو که بستری بود به دهکده رفتیم. صحنه دیدنی و به‌یادماندنی بود. دو انسان برجسته  و هر یک در حد خود بزرگ یکدیگر را در آغوش گرفتند.

مسئله‌ی جایزه‌ی نوبل و شاملو. شاملو شاعر برجسته‌ و محبوب‌ معاصر بود. در این تردیدی نیست. او به‌جز شعر، در ادبیات کودکان، در روزنامه‌نگاری، در نوشتن کتاب کوچه، در ترجمه، در مبارزه با سرکوب و استبداد… کم‌نظیر بود. جادوی صدای او خود پدیده‌ای بود به جذابیت شعر او. این‌ها را مردم می‌دانستند و ارج می‌نهادند. هواداری از شاملو نه تنها در میان روشنفکران و مردم یک فضیلت محسوب می‌شد بلکه دامنه‌ی آن تا آن‌جا گسترده شده بود که حتی فرح پهلوی هم خود را دوستدار شعر او می‌خواند. شاملو یک پدیده شده بود.

این سخنان البته به معنای ندیدن عظمت بزرگانی مانند هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی که برای هردو احترام و دوستی فراوان دارم نیست. آنها ستاره‌هایی درخشان هستند در آسمانِ ما، هم از نظر ادبی و هم شخصی و انسانی، و این خوشبختی ما را می‌رساند که در میان غول‌ها زندگی می‌کنیم.

مسئله این بود که از مدت‌ها پیش در محافل خارجی و داخلی مسئله‌ی اعطای جایزه‌ی نوبل به یکی از برجستگان ادب فارسی مطرح شده بود و نام شاملو از همه بیش‌تر مطرح بود. به‌قول یکی از شعرای خارجی شاملو می‌توانست با شعرخوانی در یک استادیوم فوتبال آن‌را از جمعیت پر کند.

بالاخره از طرف انجمن‌های ادبی خارجی و کسانی که از مسائل روز خبر داشتند خبر رسید که نام شاملو برای اعطای جایزه‌ی نوبل مطرح شده است. این خبر باعث خوشحالی ما شد، از دو جهت. هم به‌خاطر علاقه‌ به شاملو و بزرگداشت او، در حالی که حاکمیت در ایران نظر مساعدی به او نداشت و بنابراین اعطای جایزه می‌توانست هم تأییدِ منزلتِ ادبی و هم شخصیتِ اجتماعیِ او باشد، و هم از طرف دیگر بالاخره زبان فارسی هم مورد تجلیل بین‌المللی قرار گیرد. گرچه نیازی هم نبود.

همه‌ی دوستان نگاهِ گاه مغرضانه‌ی کمیته‌ی نوبل و سیاسی‌کاری و اهدای آن به اشخاص نه چندان برجسته را می‌دانستیم، و نیز به اصل جایزه دادن و مورد سؤال قرار گرفتن آن از طرف کسانی مانند سارتر واقف بودیم، ولی در مجموع اهدای آن را به شاملو مثبت تلقی می‌کردیم.

شاملو خود در این مورد بی‌تفاوت بود یا می‌نمود. حتی به‌نظرم در مورد سخنانی که می‌بایست در مورد ایران می‌گفت فکرهایی کرده بود.

به‌هررو با دلایلی که اعضای کمیته‌ی نوبل و هم‌سنخان آنها می‌دانند از اهدای جایزه خودداری شد. فرصتی بود که می‌توانست مسائل ایران در آنجا مطرح شود و زبانی را که از تاجیکستان و افغانستان تا هند وترکیه … گسترش دارد مطرح کند.

به‌زودی همه مسئله را فراموش کردیم.

باید از چند نفر اسم ببرم که کمک‌های فراوانی به شاملو کردند. علیرضا اسپهبد که در حد هوادار نزدیک بود و طرح‌هایی برای ما می‌کشید، عاشق بی‌چون‌وچرای شاملو بود و در استحکام روابط ما نقش داشت. او زیر بار بازبینی نقاشی‌هایش از طرف ارشاد نمی‌رفت و بنابراین هیچ‌گاه نمایشگاه نمی‌گذاشت. او هر نوع کوتاه آمدن را جرم می‌دانست. فرج سرکوهی منتقدی خوش‌فکر و بسیار بااستعداد بود که در اشاعه‌ی نظرات شاملو مؤثرترین شخص بود. ایرج کابلی در دوستی با شاملو چیزی کم نمی‌گذاشت هم از نظر ادبی و هم اجتماعی. ع. پاشائی، محمود دولت‌آبادی و جواد مجابی و بسیاری دیگر صمیمانه از هیچ کاری دریغ نمی‌کردند. اسامی بسیاری دیگر از معاشرین شاملو را آیدا نوشته است. احمد شایگان در دوران‌هائی که زندان (یا شهرستان) نبود به دیدن شاملو می‌آمد. شاملو در غیابش او را یک جواهر می‌نامید.

آیدا ذوب در شاملو بود و هست.

من در مراسم خاک‌سپاری شاملو در امام‌زاده طاهر سخنرانی کوتاهی کردم و در آن گفتم که اگر آیدا نبود ما شاملو را ده سال پیش از دست داده بودیم. به‌عنوان طبیبِ او درست می‌گفتم. ولی باید اضافه کنم که در واقع تجدیدِ حیاتِ شاملو ــ غول شدنِ شاملو ــ تا اندازه‌ی زیادی مرهون آیداست. مراسم تشییع و خاک‌سپاری شاملو همان شکوه شاملو را داشت. در دورانی که تجمع ممنوع بود ده‌ها هزار نفر – اگر نگویم بیشتر – یکسره اشعار شاملو را می‌خواندند و تابوت او را همراهی می‌کردند. عده‌ای هم می‌گریستند. تهدیدها هم از قبل و هم بعد از مراسم مورد انتظار بود. دوستان کانون نویسندگان و کارکنان بیمارستان مسئولیت نظم را به عهده گرفته بودند.

من در زندگی طولانی خود کم‌تر زوجی را دیده‌ام که به‌این حد از نظر جسمی و روحی به یکدیگر وابسته باشند. واقعاً عاشق هم بودند و ماندند. یک روز شاملو به‌طور خصوصی با من درد‌دل می‌کرد که وقتی حتی حس می‌کنم که آیدا قدری گرفته است منقلب می‌شوم و نمی‌توانم کار کنم.

این‌که می‌گویم آیدا ذوب در شاملو بود از جنبه‌ی عمومی دلگرم کننده بود ولی موجب شده بود که آیدا دنیا را صرفا از نقطه‌نظرِ خود در ارتباط با شاملو ببیند. در مصاحبه‌اش با آقای پورعظیمی در مورد تماس جریان‌های مختلف ادبی و اهل ادبیات با شاملو، به‌نوعی القا می‌کند که همه در پی جذب شاملو به خود و یا چسباندن خود به شاملو بودند. البته چنین نبوده است. عده‌ی زیادی اهل ادب بودند که صرفاً از معاشرت با شاملو لذت می‌بردند و خود آنها افراد برجسته‌ای بودند. برای آیدا شاملو همه‌ی جهان بود. طبیعی است که برای همه‌ی شعردوستان چنین نبود. برای آنها او یک شاعر و انسان بزرگ بود و دنیای آنها جز شاملو یا هرکس دیگر، وسعت خود را داشت. من حتی شاهد بودم که انسان‌‌های برجسته‌ای که مشتاقانه قصد کمک به شاملو در زمینه‌های ادبی داشتند رنجیده می‌شدند. ولی هنگامی که دیدم این نگاه حتی در مصاحبه‌های آیدا در کتاب «بام بلند هم‌چراغی» آمده است به دفاع از ادب‌دوستانی که به‌درستی رنجیده شده بودند، مسئله را برای آیدا نوشتم. ذوب شدن از نظر خودِ آیدا درست می‌نماید و نشان وارستگی است ولی به‌نظر من در هیچ‌کس و هیچ ایده‌ای نباید ذوب شد. دنیا فراخ‌تر و فربه‌تر از اشخاص و ایده‌هاست. فراخ‌تر از آسمان.

آیدا غیرسیاسی بود یا می‌نمود. البته من همواره اعتقاد داشته‌ام که «غیرسیاسی بودن» صرفاً یک نمود است و خود نوعی سیاسی بودن است. علاوه بر این آیدا همه‌ی هدفش حفظ شاملو بود از گزند روزگار. شاملو در سیاسی بودن به‌معنای درستِ کلمه خالص بود. مسئله‌اش انسان و انسانیت بود و به‌همین دلیل همه‌ی گرایش‌های سیاسی وقتی از قیدِ مناسباتِ محدودِ خود خارج می‌شدند، در لحظه‌های متعالی خود، او را ارج می‌نهادند. شعر او برای زنده‌یاد احمد زیبرم کارگر ساده‌ای که کشته شد یکی از اوج‌های هنری اوست.

بسیاری از هنرمندان به مقتضای زمان در ایران مجبور شده‌اند که در جاهایی کم‌تر یا بیشتر کوتاه بیایند. شاملو خود کوتاه نمی‌آمد ولی با سعه‌ی صدر با آنها مواجه می‌شد و در مورد آنان قضاوت نمی‌کرد. فروتن بود. او به‌یاد داشت که به‌گفته‌ی خودش در غم نان فیلمنامه‌هایی می‌نوشت که قابل دفاع نبود.

بعد از آزادیِ من و رفقا از زندان، شاملو سر از پا نمی‌شناخت. او و آیدا من و همسرم را در آغوش گرفتند. هرگز از وضع زندان نپرسید. بلاموضوع بود. او دوستان را بازیافته بود و با آن‌که می‌دانست که احتمالاً تحت تعقیب هستیم بیشتر می‌خواست معاشرت کند. او از کسانی که دوست‌شان داشت همواره تعریف می‌کرد همراه با اغراق‌های شاعرانه. شاعری پاک‌نهاد. همسرم شهین در دوران زندانش مجسمه‌ای از خمیر نان ساخته بود. زنی با چشم‌بند. شاملو مجذوب آن شده بود.

هر انسانی لحظات اوج و حضیض دارد. بزرگان علم و ادب را از دور می‌شناسیم. از نقطه‌ی اوج‌شان. عادت داریم آن را تعمیم دهیم به همه‌ی زندگی‌شان. به همین دلیل است که وقتی با آنها از نزدیک معاشر می‌‌شویم ممکن است افسرده و مأیوس شویم. این تقصیر آنها نیست. ایراد ماست. ولی در این‌جا باید صادقانه بگویم که از دورانی که من شاملو را شناختم حضیضی در او ندیدم. ممکن است بعضی کارها یا رفتارهای او را نپسندیده باشم و یا کاملاً مخالف باشم، ولی این می‌توانست تفاوت سلیقه یا عقیده باشد. من او را هرگز «کوچک» نیافتم. یک انسان با شکوه بود…

آیدا در همان کتاب «بر بام بلند هم‌چراغی» می‌گوید «دکتر پارسا شاملو را خیلی خوب می‌شناخت.» بلی، او را خوب می‌شناختم و به‌همین دلیل بزرگش می‌یافتم.

من با تعداد کثیری از بزرگان علم و ادب محشور بوده‌ام، دوست بوده‌ام و تماشاگر زندگی آنها بوده‌ام. شاملو ازجمله انسان‌های معدودی بود که نمای دور ونزدیک او یکی بود. یکپارچه بود.

 

نیمه‌شب دوم مرداد 1379 آیدا خبر داد که شاملو رفته است. من و گلبن و جهانگیر کازرونی و محمود دولت‌آبادی و ایرج کابلی به‌سرعت خود را به دهکده رساندیم. هنوز جسد شاملو گرم بود. آیدا ماتم‌زده کنار آن نشسته بود. گریه‌هایش را کرده بود و مات شده بود. وضع ما هم معلوم بود. ترتیب انتقال جسد به ایرانمهر و نگاه‌داشتن او در سردخانه را دادیم و خود با یک ماشین به راه افتادیم. ماشین در راه خراب شد. پنج پیرمرد ماشین را در خیابان‌ها زور می‌دادیم یکی از دیگری نحیف‌تر. مردم تماشا می‌کردند. آنها نمی‌دانستند دنبال جنازه‌ی چه کسی هستیم.

سال‌هاست که دوست‌داران شعر شاملو هرساله بر مزارِ گاه‌ شکسته‌ی او جمع می‌شوند. شعر می‌خوانند. شعرهای او هم گم‌شدنی نیستند. یاد او زنده می‌ماند، و پیام تعهد او به انسانیت.

 

آذر 99


درباره‌ی نویسنده

خسرو پارسا، کنشگر سیاسی و اجتماعی، نویسنده و پژوهشگر ساکن تهران است. او در خانواده‌ای با گرایش‌های ملی‌گرایانه زاده شد و در سال 1340 پس از گرفتن دکترا در رشته‌ی پزشکی از دانشگاه تهران برای ادامه‌ی تحصیل به امریکا رفت. وی همزمان فعالیت‌های گسترده‌ای در جبهه‌ی ‌ملی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و در سازمان‌های چپ‌گرا داشته است. پارسا در اسفند 1357 به ایران بازگشت و فعالیت‌های خود را در امور پزشکی، اجتماعی و سیاسی ادامه داد.

پارسا زندگی سیاسی پرفرازوفرودی داشت و در سال‌های پیش از انقلاب ضمن فعالیت در کنفدراسیون دانشجویی در قالب گروه اتحاد کمونیستی «فرایند تجانس» با سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را دنبال می‌کردند. این فرایند به سرانجام نرسید و در سال‌های بعد و تا اواخر دهه‌ی 1360 او در گروه‌ اتحاد کمونیستی (و بعدها وحدت کمونیستی) فعالیت داشت.‌

کتاب‌هایی به‌ترجمه‌ و ویراستاری خسرو پارسا به زبان فارسی منتشر شده، از آن جمله است: منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت (فریدریش انگلس)، صورت‌بندی‌های اقتصادی پیشاسرمایه‌داری (کارل مارکس)، یازده سپتامبر: آغاز عصری نو در سیاست جهانی، پسامدرنیسم در بوته‌ی نقد، جامعه‌ی انفورماتیک و سرمایه‌داری،   – خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی، و درباره‌ی تکامل مادی تاریخ. نقد اقتصاد سیاسی

2020-12-06 اعلاميهء جهانی حقوق بشر مترجم: محمدجعفر پوينده

اعلاميهء جهانی حقوق بشر مترجم: محمدجعفر پوينده

1| اعلاميهء جهانی حقوق بشرتصويب شده در سازمان ملل متحد01دسامبر 0491ديباچهاز آن جا که شناسايی حيثيت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده ی بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آنان اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان است ؛از آن جا که ناديده گرفتن و تحقير حقوق بشر به اقدامات وحشيانه ای انجاميده که وجدان بشر را بر آشفته اند و پيدايش جهانی که در آن افراد بشر در بيان و عقيده آزاد ، و از ترس و فقر فارغ باشند ، عالی ترين آرزوی بشر اعلام شده است ؛از آن جا که ضروری است که از حقوق بشر با حاکميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد ؛از آن جا که گسترش روابط دوستانه ميان ملت ها بايد تشويق شود ، از آن جا که مردمان ملل متحد ، ايمان خود را به حقوق اساسی بشر و حيثيت و کرامت و ارزش فرد انسان و برابری حقوق مردان و زنان، دوباره در منشور ملل متحد اعلام و عزم خود را جزم کرده اند که به پيشرفت اجتماعی ياری رسانند و بهترين اوضاع زندگی را در پرتو آزادی فزاينده به وجود آورند ؛از آن جا که دولت های عضو متعهد شده اند که رعايت جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادی های اساسی را با همکاری سازمان ملل متحد تضمين کنند ؛از آن جا که برداشت مشترک در مورد اين حقوق و آزادی ها برای اجرای کامل اين تعهد کمال اهميت را دارد ؛مجمع عمومیايناعلاميه جهانی حقوق بشررا آرمان مشترک تمام مردمان و ملت ها اعلام می کند تا همه ی افراد و تمام نهادهای جامعه اين اعلاميه را همواره در نظر داشته باشند و بکوشند که به ياری آموزش و پرورش ، رعايت اين حقوق و آزادی ها را گسترش دهند و با تدابير فزاينده ی ملی و بين المللی ، شناسايی و اجرای جهانی و مؤثر آن ها را ، چه در ميان خود مردمان کشورهای عضو و چه در ميان مردم سرزمين هايی که در قلمرو آن ها هستند ، تأمين کنند.ماده ی 1تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه ای برادرانه رفتار کنند.ماده ی 2/هر کس می تواند بی هيچ گونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، دين ، عقيده ی سياسی يا هر عقيده ی ديگر ، و همچنين منشاء ملی يا اجتماعی ، ثروت ، ولادت يا هر وضعيت ديگر ، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه بهره مند گردد.به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی ، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آنتعلق دارد ، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل ، تحت قيموميت يا غير خودمختار باشد ، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد.ماده ی 3هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنيت شخصی دارد.ماده ی 4هيچ کس را نبايد در بردگی يا بندگی نگاه داشت : بردگی و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ، ممنوع است.ماده ی 5هيچ کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.ماده ی 6هر کس حق دارد که شخصيت حقوقی اش در همه جا به رسميت شناخته شود.ماده ی 7همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هيچتبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلاميه ی حاضر باشد ، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد ، از حمايت يکسان قانون بهره مند گردند.ماده ی 8در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی يا قوانين ديگر برای او به رسميت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعه ی مؤثر به دادگاه های ملی صالح را دارد.ماده ی 9هيچ کس را نبايد خودسرانه توقيف ، حبس يا تبعيد کرد.ماده ی 11هر شخص با مساوات کامل حق دارد که دعوايش در دادگاهی مستقل و بی طرف، منصفانه و علنی رسيدگی شود و چنين دادگاهی درباره حقوق و الزامات وی ، يا هر اتهام جزايی که به او زده شده باشد ، تصميم بگيرد.ماده ی 111) هر شخصی که به بزه کاری متهم شده باشد ، بی گناه محسوب می شود تا هنگامی که در جريان محاکمه ای علنی که در آن تمام تضمينهای لازم برای دفاع او تأمين شده باشد ، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد.2) هيچ کس نبايد برای انجام دادن يا انجام ندادن عملی که در موقع ارتکاب آن ، به موجب حقوق ملی يا بين المللی جرم شناخته نمی شده است ، محکوم نخواهد شد. همچنين هيچ مجازاتی شديدتر از مجازاتی که در موقع ارتکاب جرم به آن تعلق می گرفت ، درباره ی کسی اعمال نخواهد شد.
3| P D F b y h t t p : / / m y p e r s i a n b o o k s . w o r d p r e s s . c o m /ماده ی 12نبايد در زندگی خصوصی ، امور خانوادگی ، اقامت گاه يا مکاتبات هيچ کس مداخله های خودسرانه صورت گيرد يا به شرافت و آبرو و شهرت کسی حمله شود. در برابر چنين مداخله ها و حمله هايی ، برخورداری از حمايت قانون حق هر شخصی است.ماده ی 131) هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت و آمد کند و اقامت گاه خود را برگزيند.2) هر شخصی حق دارد هر کشوری ، از جمله کشور خود را ترک کند يا به کشور خويش بازگردد.ماده ی 141) در برابر شکنجه ، تعقيب و آزار ، هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای ديگر را دارد.2واهفدهابفلاخمیلامعارثاردايیسايسريغویمومعمرجرثاردًاعقاوبيقعتهکیدرومرد)اصول ملل متحد باشد ، نمی توان به اين حق استناد کرد. ماده ی 151) هر فردی حق دارد که تابعيتی داشته باشد.2) هيچ کس را نبايد خودسرانه از تابعيت خويش ، يا از حق تغيير تابعيت محروم کرد. ماده ی 161) هر مرد و زن بالغی حق دارند بی هيچ محديتی از حيث نژاد ، مليت ، يا دين با همديگر زناشويی کنند و تشکيل خانواده بدهند. در تمام مدت زناشويی و هنگام انحلال آن ، زن و شوهر در امور مربوط به ازدواج حقوق برابر دارند.2.دريگتروصدرمونزیهنادازآولماکتياضرابديابًامتحجاودزا)3) خانواده رکن طبيعی و اساسی جامعه است و بايد از حمايت جامعه و دولت بهره مند شود.ماده ی 171) هر شخص به تنهايی يا به صورت جمعی حق مالکيت دارد.2) هيچ کس را نبايد خودسرانه از حق مالکيت محروم کرد.ماده ی 18هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه ، وجدان و دين بهره مند شود : اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد ، درقالب آموزش دينی ، عبادت ها و اجرای آيين ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی ، به طور خصوصی يا عمومی است .ما ده ی 19هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار ، به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.ماده ی 211) هر شخصی حق دارد از آزادی تشکيل اجتماعات ، مجامع و انجمن های مسالمت آميز بهره مند گردد.
4| P D F b y h t t p : / / m y p e r s i a n b o o k s . w o r d p r e s s . c o m /2) هيچ کس را نبايد به شرکت در هيچ اجتماعی مجبور کرد.ماده ی 211) هر شخصی هکیناگدنيامنتطاسوهبايًاميقتسم،دوخروشکیمومعروماهراداردهکدرادقحآزادانه انتخاب شده باشند ، شرکت جويد.2) هر شخصی حق دارد با شرايط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست يابد.3) اراده ی مردم ، اساس قدرت حکومت است : اين اراده بايد در انتخاباتی سالم ابراز شود که به طور ادواری صورت می پذيرد. انتخابات بايد عمومی ، با رعايت مساوات و با رأی مخفی يا به طريقه ای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمين کند.ماده ی 22هر شخصی به عنوان عضو جامعه حق امنيت اجتماعی دارد و مجاز است به ياری مساعی ملی و همکاری بينالمللی ، حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حيثيت و کرامت و رشد آزادانه ی شخصيت خود را ، با توجه به تشکيلات و منابع هر کشور ، به دست آورد.ماده ی 231) هر شخصی حق دارد کار کند ، کار خود را آزادانه برگزيند ، شرايط منصفانه و رضايت بخشی برای کارخواستار باشد و در برابر بی کاری حمايت شود.2) همه حق دارند که بی هيچ تبعيضی ، در مقابل کار مساوی ، مزد مساوی بگيرند.3) هر کسی که کار می کند حق دارد مزد منصفانه و رضايت بخشی دريافت دارد که زندگی او و خانواده اش را موافق حيثيت و کرامت انسانی تأمين کند و در صورت لزوم با ديگر وسايل حمايت اجتماعی کامل شود.4) هر شخصی حق دارد که برای دفاع از منافع خود با ديگران اتحاديه تشکيل دهد و يا به اتحاديه های موجود بپيوندد.ماده ی 24هر شخصی حق استراحت ، فراغت و تفريح دارد و به ويژه بايد از محدوديت معقول ساعات کار و مرخصی ها و تعطيلات ادواری با دريافت حقوق بهره مند شود.ماده ی 251) هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تأمين سلامتی و رفاه خود و خانواده اش ، به ويژه از حيث خوراک ، پوشاک ، مسکن ، مراقبت های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود ؛ همچنين حق دارد که در مواقع بی کاری ، بيماری ، نقض عضو ، بيوگی ، پيری يا در تمام موارد ديگری که به عللی مستقل از اراده ی خويش وسايل امرار معاشش را از دست داده باشد ، از تأمين اجتماعی بهره مند گردد.2) مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت ويژه برخوردار شوند. همه ی کودکان ، اعم از آن که در پی ازدواج يا بی ازدواج زاده شده باشند ، حق دارند که از حمايت اجتماعی يکسان بهره مند گردند.ماده ی 26
5| P D F b y h t t p : / / m y p e r s i a n b o o k s . w o r d p r e s s . c o m /1) هر شخصی حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود. آموزش و پرورش ، و دست کم آموزش ابتدايی و پايه بايد رايگان باشد. آموزش ابتدايی اجباری است . آموزش فنی و حرفه ای بايد همگانی شود و دست يابی به آموزش عالی بايد با تساوی کامل برای همه امکان پذير باشد تا هر کس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهره مند گردد.2) هدف آموزش و پرورش بايد شکوفايی همه جانبه ی شخصيت انسان و تقويت رعايتحقوق بشر و آزادی های اساسی باشد. آموزش و پرورش بايد به گسترش حسن تفاهم ، دگرپذيری و دوستی ميان تمام ملت ها و تمام گروه های نژادی يا دينی و نيز به گسترش فعاليت های ملل متحد در راه حفظ صلح ياری رساند.3) پدر و مادر در انتخاب نوع آمزش و پرورش برای فرزندان خود ، بر ديگران حق تقدم دارند.ماده ی 271) هر شخصی حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماع سهيم و شريک گردد و از هنرها و به ويژه از پيشرفت علمی و فوايد آن بهره مند شود.2) هر کس حق دارد از حمايت منافع معنوی و مادی آثار علمی ، ادبی يا هنری خود برخوردار گردد.ماده ی 28هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه ی اجتماعی و بين المللی باشد که حقوق و آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه را به تمامی تأمين و عملی سازد.ماده ی 291) هر فردی فقط در برابر آن جامعه ای وظايفی بر عهده دارد که رشد آزادانه و همه جانبه یاو را ممکن می سازد.2) هر کس در اعمال حقوق و بهره گيری از آزادی های خود فقط تابع محدوديت هايی قانونی است یهنلاداعتايضتقمتياعریاربونارگيدیاهیدازآوقوقحتاعارمویياسانشیاربًافرصهکاخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در جامعه ای دموکراتيک وضع شده اند. 3) اين حقوق و آزادی ها در هيچ موردی نبايد برخلاف هدف ها و اصول ملل متحد اعمال شوند.ماده ی 31هيچ يک از مقررات اعلاميه ی حاضر نبايد چنان تفسير شود که برای هيچ دولت ، جمعيت يا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بين بردن حقوق و آزادی های مندرجدر اين اعلاميه فعاليتی انجام دهد يا به عملی دست بزند.===========================در ترجمه ی اين اعلاميه از سه منبع زير بهره گرفته شده است : ا ـ داريوش آشوری ، دانشنامه سياسی ، انتشارات سهروردی و مرواريد ، تهران ، 1366، صص 133ـ 138.2ـهوشنگ ناصرزاده ( گردآورنده ) ، اعلاميه های حقوق بشر ، انتشارات جهاد دانشگاهی ، تهران ، 1372 ،صص 12ـ 17.3ـ «اعلاميه ی جهانی حقوق بشر »، ترجمه ی علی ميرزايی با همکاری رضا رضايی ، نگاه نو ، شماره ی 37، تابستان 1377، صص 191ـ 196.

Students may get access to cheap custom

The most traditional method of writing essays would be to use the first person chrome apps for writers perspective.

term paper writing service, should they find a fantastic company that offers this kind of service.

Официальный Сайт Джой Казино Играть Онлайн Бесплатно В Казино Joycasino

Официальный Сайт Джой Казино Играть Онлайн Бесплатно В Казино Joycasino

Для тoгo, чтoбы пoвышaть лoяльнocть пoльзoвaтeлeй, Джoй Кaзинo пpeдлaгaeт им нe тoлькo выcoкoклaccныe игpы, нo и интepecныe aкции. Кaждый нoвый клиeнт дaннoгo зaвeдeния мoжeт пoлучить бoнуcы нa пять пepвыx дeпoзитoв. B тeчeниe 10 днeй пocлe пepвoгo пoпoлнeния cчeтa, вы будeтe пoлучaть пo 20 бecплaтныx вpaщeний нa пoпуляpныe игpoвыe aвтoмaты. Maкcимaльный paзмep пpивeтcтвeннoгo пaкeтa бoнуcoв cocтaвляeт 200,000 pублeй + 200 фpиcпинoв. Имeннo пoэтoму нaличиe мoбильнoй вepcии caйтa пpocтo oбязaтeльнo. К сожалению, меня побудило написать недоразумение. Все шло нормально — звезд с неба не хватал, Больше увлекался новыми слотами, иногда переходил на настольные игры ради разнообразия. joycasino.com

  • A вce нoвыe игpoки пepeд peгиcтpaциeй мoгут выбpaть oдин из бoнуcoв зa peгиcтpaцию.
  • Платежная система может по запросу игрока помочь установить личность получателя.
  • Лицензия, по которой работает официальный сайт Joycasino, выдана игорной комиссией Кюрасао.
  • Казино проводит много турниров, они полезны, как новичкам так и профи.
  • Выиграть не получилось, но все равно интересно.
  • Пользователям предлагается запускать аппараты в браузере для смартфона.

На каждом уровне открываются новые привилегии. Для продвижения игроку нужно накапливать компоинты. Это виртуальная валюта, которая начисляется по мере активности в казино. Один балл дается за каждые потраченные сто долларов. Если для взаиморасчетов используются банковские карты, Neteller или Skrill, нужно пройти верификацию платежной системы.

Партнерская Программа Joycasino

Мне нравится, когда есть возможность пополнить деп не только с банковской карты, но и с любого популярного электронного кошелька. Сумма не большая – 650 руб., но и это показатель того, что с казино можно иметь дело. Отдача у слотов неплохая, не без того, что бывают дни, когда тупо не везёт. По крайней мере, в минусе бываю довольно редко.

Ecли гoвopить o paзнoвиднocтяx aзapтныx paзвлeчeний, тo к JoyCasino тaкжe нeт никaкиx пpeтeнзий. Здecь мoжнo игpaть в видeo cлoты (oбычныe и c джeкпoтaми), блeкджeк, бaккapa, кeнo, видeo пoкep, бингo и Live Casino.

joycazino

ДжойКазино – это не только онлайн-казино с тысячами азартных развлечений от топовых провайдеров. Далее, как и было сказано ранее, вход в учетную запись будет ограничен до момента подтверждения e—mail. В небольшом поле указываем ДжойКазино бонус код bbonus. Играть в казино можно в любое время суток без перерывов и выходных. Для беспрепятственного посещения площадки можно использовать зеркало сайта.

Одно из самых известных зеркал — Casino-X. В самой нижней части сайта представлены документы, регламентирующие взаимодействие геймеров и казино. Представляет одну из лучших коллекций карточных игр. Виртуальные столы с блэкджеком и покером так и манят. Но прежде чем присоединиться к игровому процессу, узнайте ТОП-5 стратегий, как по-настоящему выигрывать на постоянной основе.

Просто очень обидно за 5 лет с ними, а они мне такое! Так что подумайте несколько раз, стоит ли с ними связываться. Все развлечения, проходящие на главном портале, доступны игрокам и на клоне этого ресурса. Чтобы сохранить возможность посещения всех привилегий достаточно зайти на зеркало официального сайта онлайн казино.

Joycasino Бонус Код При Регистрации: Куда И Какой Вводить Промокод

Также призы казино выдает за участие в конкурсах. На момент написания статьи проходил конкурс «Остаться в живых — YGGDRASIL», все финалисты которого, как указано в условиях, получат Macbook Pro 16”. Подобные конкурсы и турниры с ценными наградами «ДжойКазино» проводит на постоянной основе. Адрес электронной почты, к которому будет привязан игровой счет. Вводить рандомный e-mail не рекомендуется, поскольку в дальнейшем ящик потребуется активировать, пройдя по ссылке в высланном на него сообщении. Для перехода в другие разделы сайта предусмотрена удобная система меню. Регистрация возможна с помощью аккаунтов социальных сетей и посредством стандартного способа.

Либо тебе повезло, либо казино на тебе заработало. От мошенничества со стороны казино (программирование на проигрыш посетителя и т. п.) отлично защищает лицензия. А Джой Казино – лицензированное онлайн-казино! Особенный интерес у посетителей интернет-казино вызывают игры с реальным диллерами. Всего около 25 игр от таких поставщиков как Evolution Gaming и NetEnt. Для максимального погружения в атмосферу казино для геймеров предусмотрена возможность общаться с крупье с помощью вебкамеры. Официальный сайт казино выдержан в ярких красках, дизайн выполнен в стиле стимпанк.

Для игры в демоверсии не потребуется даже активация аккаунта. Доматчевая линия букмекера JoyСasino Sport охватывает более forty видов спорта. Помимо привычных основных исходов, у игроков есть возможность делать ставки на угловые, желтые карточки, индивидуальную статистику игроков. Благодаря нашей помощи легальные букмекерские конторы РФ выплатили игрокам более 10 млн. Однако в случае споров с нелегальными БК мы ничем не можем помочь. На основном ресурсе Джойказино запускать симуляторы можно с настоящими ставками или в демо-режиме. Демо-режим открыт бесплатно, из-за чего денежные взносы и регистрация не нужны, стоит найти слот и приступить к геймингу.

Самым многочисленным жанром стал блэкджек. Кроме него в коллекции есть рулетка, покер, крэпс, колесо Фортуны и Монополия. Для игры в Live-казино от пользователя потребуются регистрация и пополнение счета. Клиенты Джойказино могут принимать участие в лотерее. Чтобы узнать, есть ли у игрока билет, нужно зайти в свой профиль. Узнать, какие из них актуальны, можно в соответствующем разделе.

Джойказино считается русским казино с самой высокой частотой посещения. И это – еще далеко не все преимущества ресурса. Джойказино многие годы радует поклонников азартной индустрии интересными и продвинутыми играми. На сайте данного клуба имеется большой выбор самых разнообразных игровых автоматов и других игр, которые доступны не только на деньги, но и в демоверсии.

Заходите в казино Joycasino, чтобы отлично провести свое время и пополнить свой кошелек реальными деньгами, либо просто интересно провести свой досуг. Согласно правилам игрового портала Джойказино играть на настоящие деньги имеют возможность лишь игроки, ставшие совершеннолетними.

Нравится что есть хорошая бонусная программа, турниры и остальные интересные плюшки чего не скажешь о пиратских Вулканах. Джой Казино не подводит с выплатами призовых Зачем скучать на карантине, если есть Джой Казино? Я сам тут зависаю часами, причем не только ради адреналинового досуга. У меня бывало, что за пару часов удавалось поднять тут до тысяч рублей. На честность казино проверил, выплаты фактически моментальные.

Если проигрывал, то трагедии с этого не делал, выигрыши рассматривал как приятное дополнение к зарплате. Оператора считал честным и надежным, поскольку к этому были все основания. Деньги отдавали все, обычно больше трех дней ждать не приходилось. Выпала выигрышная комбинация, настроение повысилось, поставил деньги на вывод, а ничего не получил.

В таких слотах используется проверенный генератор случайных чисел, и они соответствуют стандартам честной игры. Исход каждого раунда определяется программным алгоритмом. В результате все пользователи имеют одинаковые шансы на выигрыш. Возврат выдается в виде бонуса, для активации которого необходимо сделать депозит в размере 50% от его суммы. Азартные игры должны расцениваться как развлечение, а не как способ заработка. Чрезмерное увлечение может привести к стремительному развитию игровой зависимости, играйте ответственно.

Играю в Джойказино наверно почти с самого его открытия. Тогда еще начинал так сказать свой путь знакомства с онлайн-казино, было много не понятного, но во всем помогли разобраться сотрудники саппорта. Даже когда первый раз выводил финансы, немного накосячил, но мне вежливо все объяснили и подсказали как делать правильно.

Давно ищите надёжное казино для заработка лёгких денег? Тогда хотим представить вашему вниманию лучшее в своём роде Joycasino официальный сайт на joycasino-15.com. Не задумывайтесь о безопасности и надёжности портала, ведь казино работает исключительно в интересах своих посетителей. Я могу честно сказать, что являюсь гемблером со стажем.

Пользователи, оценившие игровые автоматы Joycasino, делятся своим опытом. В них описаны как позитивные, так и негативные моменты. Это говорит о том, что оператор не покупает комментарии, готов к конструктивной критике в свой адрес и исправляет существующие недочеты. В целом сайт обладает надежной репутацией. Игроки характеризуют площадку как безопасную, проверенную и предлагающую выгодные бонусы. Пользователи положительно отзываются о сроках вывода, простоте регистрации и верификации, соблюдении администрацией всех гарантий. На нашем портале можно прочитать комментарии о Joycasino и оставить свои.

До этого, у меня был печальный опыт, я потерял много денег в скриптовом казино. Пройдя регистрацию и закинув на счет немного мелочи, удивился отдачи автоматов. Мой выбор пал на Book of Ra, Always Hot, Eye of Horus, River Queen.

Отрицательные Отзывы

Помимо турниров, оператор устраивает и конкурсы с разными заданиями и подарками. Если не обернуть депозит, то при выводе с вас могут взять комиссию в 5%. Если речь идет об играх категорий Live дилеры, Видео Покер, Столы, Спорт и Прочие, то требуется оборот депозита х3. Несмотря на то, что некоторым идея уплаты комиссии за вывод покажется неприятной, это довольно распространенное правило. И в обзоре казино стоит упомянуть, что у JoyCasino относительно низкий процент комиссии, всего 5% напротив стандартных 10-15% у большинства операторов.

Игрокам понадобится заполнить короткую анкету с указанием пароля и адреса электронной почты. Бoлee тoгo, peжим «Дeмo» пoмoжeт cocтaвить coбcтвeнную cтpaтeгию cтaвoк, либo oтpaбoтaть имeющуюcя, чтoбы в дaльнeйшeм имeть пpeимущecтвo. Coвpeмeннocть Джoй Кaзинo выpaжaeтcя в cлeдoвaнии пoпуляpным тeндeнциям, oднa из кoтopыx – вepcии для cмapтфoнoв и плaншeтoв. Пoceтив eгo co cмapтфoнa, клиeнты пoлучaт дocтуп к бoльшинcтву paзвлeчeний, бoнуcoв и кacce, a знaчит cмoгут пoпoлнять cчeт. Oпepaтop oтличaeтcя aгpeccивными мapкeтингoвыми кaмпaниями.

Также для совершения первого вывода средств нужно пройти обязательную верификацию. После этих действий у пользователя Джойказино будет возможность внести депозит и начинать делать ставки. Современный программный инструмент Pomadorro Antifraud Tool, используемый Joy casino, предупреждает попытки мошенничества.

Официальный Сайт И Зеркала «джойказино»

B цeлoм, мoбильный peжим – пoлнoцeннaя aльтepнaтивa ПК-вepcии, пocкoльку в функциoнaлe нeт никaкиx oтличий. C кoнцa 2017 гoдa нa плaтфopму к aзapтным игpaм былa дoбaвлeнa букмeкepcкaя кoнтopa (paздeл «Cпopт»). Блaгoдapя этoму, пoльзoвaтeли вoльны дeлaть cтaвки нe тoлькo нa cлoтax или pулeткe, нo и нa cпopтивныe coбытия. Вывод средств по правилам может растягиваться на неопределенный срок. Согласно пункту eight.19, вывод сумм, превышающих рублей, производится отдельными платежами по рублей. А пункт eight.13 устанавливает срок в 3 дня для вывода платежей до рублей.Судя по рекламе JoyCasino, в ней случаются выигрыши на миллионные суммы.

Как Начать Игру С Реальными Ставками

Вам доступны средние показания, высчитанные на основе всей истории ваших измерений. Укажите логин, email или номер телефона, которые вы использовали при регистрации. Главное следовать правилам казино, новичкам советуюсь с ними ознакомиться в первую очередь, если что не понятно, обращаться в службу поддержки. Кроме того, массовым спросом у клиентов пользуются турниры и лотереи, которые проводятся не менее раза в неделю. 200 фриспинов – по 20 бесплатных круток на протяжении 10 дней с момента внесения первого депозита.

Регистрация Пользователя И Вход В Личный Кабинет Joycasino

Сам сайт удобный, ничего во время игры не напрягает. Мы будем отображать только казино, принимающие игроков из вашей страны. Многие геймеры не воспринимают бесплатный контент. Нажимая “Принять”, вы соглашаетесь с использованием нами таких инструментов. Общаться с техподдержкой казино можно только через электронную почту на любом из языков, которые указаны на сайте. Победители турниров получают денежные призы.

Узнаваемость бренда задает высокие стандарты работы. Администрация площадки дорожит лояльностью игроков и не идет на репутационные риски. Если у пользователей возникают вопросы или претензии, они оперативно решаются. Сайт имеет удобную навигацию и приятный дизайн. Любой посетитель может запускать автоматы бесплатно и без регистрации.

Не понравилась процедура проверки личности. По идее эта верификация мне поможет в будущем выводе крупных выигрышей. Дело в том что вчера вечером, решил поиграть в слоты на джойказино, в последнее время не везло, но вот вчера повезло не много. Хотел снять свой выигрыш, но как оказалось это не возможно, пополнял через VISA, а снять никак. Если кто знает как и куда на них пожаловаться, буду очень признателен!

Пополнял на мелкие суммы и всегда играл до талого, пока на балансе не оставалась баранка. Но когда мне случился большой занос в х1000 решил выводить. Начитавшись негативных отзывов думал, что мне сейчас быстро щелкнут по носу и заблокируют.

2020-10-12 «شیطان وجود ندارد» رسول‌اف: روایتی سینمایی از ابتذال شر . جواد تسلیمی

«شیطان وجود ندارد» رسول‌اف: روایتی سینمایی از ابتذال شر . جواد تسلیمی

«شیطان وجود ندارد» رسول‌اف: روایتی سینمایی از ابتذال شر
جواد تسلیمی
فیلم «شیطان وجود ندارد» اثر محمد رسول‌اف تشکیل شده از چهار فیلم کوتاه از منظر چهار فرد و واکنش آن‌ها در برابرِ اجرایِ حکم اعدام. بنابر این یک موضوع مشترک در هر چهار داستان زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد اما در هر اپیزودی از یک منظر متفاوت به این موضوع پرداخته می‌شود. هر کدام از این داستان‌ها مستقل از همدیگر هستند ولی قرار دادن این داستان‌ها در کنار هم در یک مجموعه به شکل یک فیلم بلند بر عمق و وسعت اثر می‌افزاید و چیزی بیشتر از حاصل جمع این چهار داستان خلق می‌کند. ما با فیلمی روبرو هستیم که نگاهی جدی، عمیق و انتقادی به جامعۀ معاصر ما دارد و با به تصویر کشیدن جامعه‌ای استبدادی با قوانین ظالمانه و اعتراض انسان‌هایی که به این قوانین و نظام ظلمی که اکثر افراد جامعه به آن تن داده‌اند و روایت این مبارزه در یک فرم کم‌نظیر سینمایی – هنری به طرح پرسش‌ها و دوراهی‌های اخلاقی و اجتماعی در رابطه با مسئولیت فردی و اهمیت اندیشیدن و اعتراض کردن می‌پردازد. پرسش هایی که مانند نام فیلم ریشه در بحث‌های فلسفی در رابطه با ویژگی‌های انسان و طبیعت او دارند. پرسش‌هایی که جاودانه‌اند و فقط به دوران خاصی از زندگی بشر و یا فقط به جغرافیا و مکان خاصی در این دنیا تعلق ندارند.
❗️ ممکن است از خلال این مقاله داستان فیلم برای شما آشکار شود.
پوستر فیلم «شیطان وجود ندارد»
فرم فیلم یعنی یک فیلم بلند سینمایی که از چند فیلم کوتاه ساخته شده کاری است که کمتر در سینما انجام شده اما کار تازه‌ای نیست و قبل از این هم فیلم‌هایی از این قبیل داشته‌ایم. به عنوان مثال فیلم قصه‌های نیویورکی از سه اپیزود کوتاه، اما به وسیلۀ سه کارگردان (آلن، اسکورسیزی و کوپولا) و هر اپیزود از طرف یک کارگردان، ساخته شده. در ایران فیلم قصه‌ها، به کارگردانیِ رخشان بنی اعتماد، هم به این سبک ساخته شده. از میان این فیلم‌ها فیلمی که از نظر فرم بیشتر با فیلم شیطان وجود ندارد شباهت دارد فیلمی است به نام قصه‌های وحشی، یک فیلم آرژانتینی به کارگردانیِ دامیان زیفرون، که شامل شش فیلم کوتاه است که موضوع اصلیِ همۀ آن‌ها خشونت و انتقام است. اما شاید بتوان گفت که فیلم شیطان از یک نظر فیلمی منحصر به فرد و استثنایی است. با وجود این که فیلم‌های بسیاری در سینمای ایران و جهان در رابطه با مسئلۀ اعدام ساخته شده به نظر می‌آید که فیلم شیطان اولین و تنها فیلمی است که تا به حال به مسئلۀ اعدام از زاویه‌ای دیگر، یعنی از نگاه مجریانِ عملِ اعدام و عکس‌العمل آنها به اجرای حکم، ساخته شده.
تا به حال بیش از دویست فیلم سینمایی در جهان (از جمله فیلم‌های آخرین رقص، آفتاب سوخته، اگر خیابان بِیل می‌توانست سخن بگوید، پست چی همیشه دو بار زنگ می‌زند، دوازده مرد خشمگین، راه رفتن مرد مُرده، راه‌های افتخار، رقصنده در تاریکی، سوفی شول، شیکاگو، کاپوتی، فقط رحمت، فیلمی کوتاه دربارۀ کشتن، مردی برای تمام فصول، مسیر سبز، مصائب مسیح، می‌خواهم زنده بمانم!) و بیش از ده فیلم در ایران (به عنوان مثال فیلم هایی مانند چهارشنبه، سوت پایان، شهر زیبا، متری شیش و نیم، هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند) در رابطه با مجازات اعدام ساخته شده‌اند اما اکثر این فیلم‌ها به این مسئله از منظر فرد اعدامی نگریسته‌اند.
چهار گانه سرکوب و اعتراض
فیلم شیطان وجود ندارد چهارمین فیلم از هشت فیلم رسول‌اف است که در رابطه با عکس‌العمل شهروندان جامعه ایران و اعتراض بخشی از آن‌ها در مقابل فشار‌ها و سرکوب‌های استبداد حاکم در ایران ساخته شده. سه فیلم دیگر این مجموعه فیلم‌های به امید دیدار، دست نوشته‌ها نمی‌سوزند و لِرد هستند. برخلاف اکثر فیلمسازان دیگر ایرانی آثار رسول‌اف نگاهی خارج از سیستمی و رادیکال دارند. رسول‌اف در آثارش مستقیما و بدون هیچ تعارفی نظام حاکم بر ایران را یک نظام توتالیتر و استبدادی معرفی می‌کند. اما نگاه انتقادی رسول‌اف فقط به رژیم استبدادی حاکم محدود نمی‌شود بلکه شهروندان این جامعه را هم در بر می‌گیرد.
در حال حاضر از ۱۸۵ کشور عضو سازمان ملل متحد در ۵۵ کشور مجازات اعدام وجود دارد. در بین این کشورها چین بیشترین تعداد اعدامی‌ها را دارد اما اگر بخواهیم تعداد اعدامی‌ها را بر حسب جمعیت کشورها در نظر بگیریم آن گاه ایران مقام اول را به دست می‌آورد. در یک کشور استبدادی مانند ایران در رابطه با مسئله بزرگی مانند اعدام شاید به طور متوسط یک اعدام در روز انجام بگیرد که البته همین هم نباید انجام بگیرد ولی در همان جامعه میلیاردها تصمیم کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت در طول یک روز از طرف میلیون‌ها ایرانی گرفته می‌شود که شاید این تصمیمات کوچک و جزئی علل اصلیِ ادامه حاکمیت این نظام و این رژیم‌اند. همان طور که در فیلم‌های رسول‌اف می‌بینیم ما در جامعه‌ای به سر می‌بریم که گفتمان استبداد حاکم در تمام سطوح جامعه تا پایین‌ترین لایه‌های آن رسوب پیدا کرده. نظام حاکم و حکومت اسلامی مسئولین اصلیِ نابسامانی‌ها و گسترش فساد در جامعه هستند. اما مبارزه با نظام حاکم تا زمانی که گفتمان حاکم تا پایین ترین لایه‌های جامعه رسوب کرده چقدر امکان ایجاد تغییرات بنیادی را دارد؟
تیزر «شیطان وجود ندارد»
اپیزود اول: شیطان وجود ندارد
کاراکتر اصلیِ داستان اول مرد میانسالی است به نام حشمت که با همسر و دخترش در تهران زندگی می‌کند. داستان این اپیزود روزی پس از پایان کار حشمت، زمانی که او از سر کار به خانه برمی‌گردد، شروع می‌شود و تا روز بعد کمی بعد از زمانی که او کارش را شروع می‌کند به پایان می‌رسد و به این ترتیب ما با او در کمتر از بیست و چهار ساعت همراهیم. تصویری که از حشمت در همین مدت کوتاه تا قبل از لحظات پایانی دریافت می‌کنیم تصویر یک مرد مهربان و خانواده‌دوست است که در اوقات فراغتش یا گربۀ همسایه را نجات می‌دهد و یا به دختر، همسر و مادرش سرویس می‌دهد. وضع مالی او هم آن قدر خوب است که می‌تواند یک نیم سکه برای کادوی عروسی‌ای که به آن دعوت شده‌اند بخرد. صبح روز بعد این همسایۀ صمیمی و این پسر – همسر – پدرِ مهربان، به سر کار خود برمی‌گردد و با خونسردی با فشار دادن یک دگمۀ سیاه از اتاقِ محلِ کارش پنج انسان را اعدام می‌کند و به این ترتیب معلوم می‌شود که کار حشمت اجرای حکم اعدام است. تعلیق ماهرانه روایت داستان، تعلیقی که در اپیزودهای دیگر فیلم هم وجود دارد، ما را به شدت شوکه می‌کند.
این شوک وقتی بیشتر می‌شود که می‌دانیم که حشمت یکی از طرفداران معتقد و پر و پا قرص و مذهبیِ نظام حاکم و اسلام نیست بلکه یک فرد عادی است. در رابطه با این مسئله حداقل دو نشانه در فیلم داریم. یکی از همان اوایل فیلم وقتی که او به دنبال همسرش به محل کارش می‌رود. حشمت در اتومبیل، بیرونِ مدرسه منتظر نشسته و همسرش از مدرسه با چادر و روسریِ سیاه بیرون می‌آید و همزمان که وارد اتومبیل می‌شود چادر سیاه را از سر بر می‌دارد و به صندلی‌های عقب ماشین پرتاب می‌کند و بعد هم وقتی که ماشین شروع به حرکت می‌کند او روسری سیاهش را با یک روسری رنگی عوض می‌کند و این مسئله برای حشمت مشکلی نیست. در یک صحنۀ دیگر هم وقتی که حشمت در خانه مشغول رنگ کردن موهای همسرش است موزیکی از یکی از خوانندگان زن پاپ ایرانی در حال پخش شدن است. این دو صحنه نشان می‌دهند که حشمت یک حزب‌الهی معتقد به حجاب سخت و دیگر قوانین حکومت اسلامی مانند ممنوع بودن صدای خواننده‌های زن نیست. منظور این نیست که او مخالف حجاب و یا دستورات دولتی است بلکه او هم مانند بسیاری از مردم این کشور یک فرد عادی است که مانند همسرش قوانین و دستورات را بدون فکر کردن اجرا می‌کند. علاوه بر این هیچ نمایی در فیلم نداریم که حشمت و یا همسرش را در حال نماز خواندن ببینیم. حشمت یک آیشمن کوچک است و مانند آدولف آیشمن، ولی در ابعاد کوچک‌تر، عمل می‌کند. او نه یک هیولا یا شیطان (اشاره به عنوان این اپیزود و نام فیلم) بلکه یک شر مبتذل است.
گزارشی از ابتذال شر
سال ۱۹۶۰ میلادی آدولف آیشمن، یکی از افسران هیتلر که پس از پایان جنگ جهانیِ دوم از آلمان گریخته و در آرژانتین مخفی بود به وسیلۀ ماموران سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل، موساد، از آرژانتین ربوده و به اسرائیل منتقل شد. یک سال پس از ربوده شدن آیشمن، سال ۱۹۶۱، محاکمۀ علنیِ او در اورشلیم آغاز شد. آیشمن یکی از افسران بلندپایۀ حزب نازی آلمان بود که در گشتاپو زیر نظر هاینریش هیملر انجام وظیفه می‌کرد و مسئول اصلیِ فرستادنِ یهودیان به اردوگاه‌های مرگ بود.
آیشمان در دادگاه، ۱۹۶۱ ــ عکس: ویکیپدیا، Israel Government Press Office
هانا آرنت به عنوان خبرنگار در این دادگاه حضور پیدا کرد و گزارش او از محاکمۀ آیشمن ابتدا در پنج مقاله در نیویورکر منتشر شد و پس از آن به صورت یک کتاب، آیشمن در اورشلیم، در سال ۱۹۶۳ به چاپ رسید. تا قبل از حضور در دادگاه آیشمن تصویری که آرنت از آیشمن دارد تصویری از یک هیولا یا شیطان است. هیولایی که یکی از مسئولین اصلی قتل شش میلیون انسان در جنگ دوم جهانی بوده. البته این تصویری بود که اکثر انسان‌ها از آیشمن داشتند و شاید هنوز هم بسیاری دارند. آیشمن پس از یک محاکمۀ سریع در دادگاه اسرائیل محکوم به مرگ شد و پس از مدت کوتاهی این حکم به اجرا درآمد و به این ترتیب داستان زندگی آیشمن به پایان رسید. اما آرنت در جریان دادگاه موفق به کشف چیزی شد که دیگران قادر به دیدن آن نبودند.
او با مشاهدۀ رفتار، حرکات، سخنان و دفاعیۀ آیشمن به این نتیجه رسید که آیشمن نه تنها یک هیولا نیست بلکه آدمی است کاملا عادی و مانند بسیاری از شهروندان رایش سوم شهروندی است مطیع، مطیعِ قانون و رهبر. آرنت که بسیاری از اوقات زندگیش را سعی در اندیشیدن کرده بود با انسانی روبرو شد که سمبلی از “غیبت مطلق تفکر” است و این مسئله او را به شدت تکان داد و موجب شگفتیِ او شد. او با فردی روبرو شده بود “ناتوان از اندیشیدن”. فقدان تفکر در آیشمن را آرنت در طریقۀ صحبت کردن او هم تشخیص می‌دهد، از زبان دستوری و کلیشه‌ایِ او، از زبان اداری و بوروکراتیکِ او و از دلایلی که آیشمن برای اعمالش و پیوستنش به حزب نازی می‌گوید. به همین دلایل آرنت به این نتیجه رسید که آیشمن یک هیولا با انگیزه‌های شرورانه نیست بلکه او یک انسان عادی است که ناتوان از تفکر کردن برای انجام اعمالش است. و درست به خاطر همین فقدان تفکر و مطیع بودن، آیشمن اعمالی انجام می‌دهد که نتیجه‌اش این اعمال شرورانه و شیطانی یعنی قتل میلیون‌ها انسان می‌شود. آیشمن ناتوان از تشخیص درست از غلط است و با اجرای دستور رهبر و اطاعت از قانون خود را فرد با وجدانی می‌داند که به وظیفه‌اش عمل می‌کند. او یک نوبادی است، یک هیچ کس، و سمبل نیستی. به نظر آرنت ” ناتوانیِ آیشمن در سخن گفتن رابطه مستقیمی به ناتوانیِ او در اندیشیدن دارد”.
اندیشیدن، به نظر آرنت، با وجود تمرکز او در کارهایش بر سیاست، مهم‌ترین شکل فعالیت انسانی است. اندیشیدن یعنی جست‌وجوی معنا و از آن جایی که جست‌وجوی معنا یک جست‌وجوی دائمی است این جست‌وجو هرگز به نتیجۀ نهایی نمی‌رسد و یا در نتیجۀ نهایی آرام نمی‌گیرد. بنا بر این اندیشیدن دائما رشته‌ها را پنبه می‌کند. هدف اندیشه اما با علم و دانش یکی نیست، بلکه توانایی تشخیص درست از نادرست و زشت از زیباست. اندیشیدن می‌تواند این قدرت را به مردم بدهد تا از بروز فاجعه در لحظات حساس جلوگیری کنند. بخش اول آخرین اثر هانا آرنت، یعنی حیات ذهن، هم راجع به تفکر است. در این اثر که ابتدا به صورت مجموعه گفتارها عرضه شده کوشش آرنت این است که به تفکر در بارۀ تفکر بپردازد بی‌آن‌که در دام متافیزیک بیفتد، و یا از واقعیت‌های هستی فاصله بگیرد. تفکر نزد آرنت درۀ میان تولد تا مرگ را، درۀ میان گذشته و آینده را، تبدیل به یک گذر می‌کند (گذر اندیشه) و این گذرِ ناپیدایِ بی زمان، این رشتۀ اندیشه، یاد رفته‌ها و یاد نیامده‌ها و هر آن چه که در مسیرش لمس می‌کند را محفوظ می‌دارد.
آیشمن نمونۀ بارزِ فردی است که بی‌آن‌که بیندیشد حرف می‌زند و عمل می‌کند، مسئله‌ای که عواقب اسف‌انگیز و مرگ‌باری برای انسان‌های دیگر به همراه دارد. بنابر این شری که آیشمن به بار می‌آورد آرنت به آن نام شر مبتذل می‌دهد و این مسئله با وجود این که فقط یک بار در پایانِ کتاب آیشمن در اورشلیم به قلم در می‌آید موضوع اصلیِ تحلیل اوست و به همین خاطر نام کامل کتاب او آیشمن در اورشلیم، گزارشی از ابتذال شر است. این پیش پا افتاده بودن و ابتذال شر آن را به یکی از خطرناک‌ترین انواع شر در جامعه انسانی تبدیل می‌کند به خاطر این که آدم‌هایی مانند آیشمن (یعنی مامورانِ معذورِ فرمان‌بردارِ تابعِ قانون) امروز در هر جامعه‌ای در اکثریت مطلق هستند. رعایت قوانین حاکم در هر جامعه‌ای برای افراد مطیع، منافعی به همراه دارد همانطور که برای نافرمانان شامل هزینه‌هایی است که این هزینه‌ها گاهی بسیار سنگین‌اند. “اشرار مبتذل”، یکی از پایه‌های اصلیِ قدرتِ حکومت‌های استبدادی‌اند.
به نظر آرنت عادی بودن آیشمن از همۀ جنایات دیگر وحشتناک‌تر است. تحقیقات روانشناسان اجتماعی با الهام از گزارش‌ها و تحلیل‌های آرنت در سال‌ها و دهه‌های بعد از انتشار کتاب ابتذال شر، از جمله آزمایش‌ها و تحقیقات استنلی میلگرام و فیلیپ زیمباردو، نشان دادند که انسان‌های مطیع و فاقد اندیشه‌گری قابلیت تبدیل شدن به یک اسلحۀ مرگبار را دارند.
آیشمن یکی از آن کسانی است که نمایندگان آزادی را برای خدمت به استبداد و دیکتاتوری می‌کشند. او یک فرمان‌بر است که از آزادی، از اندیشیدن و از تصمیم گرفتن گریزان است. آزادی حاویِ مسئولیت است ولی او مسئولیت نمی‌خواهد. استقلال فکری کار دشواری است که اندیشیدن و پرسش کردن می‌طلبد. اندیشیدن و دفاع از ارزش‌های انسانی می‌تواند باعث تنهاییِ او بشود. اما او از تنهایی متنفر است چون از تنهایی هراسان است. برای گریز از ترسِ تنهایی انسان خود را فراموش می‌کند. در این حالت انسان نیازی شدیدتر از آن ندارد که کسی را پیدا کند و هر چه زودتر موهبت آزادی را که از شوربختی با آن به جهان چشم گشوده تسلیم‌اش کند (داستایوسکی، برادران کارامازوف). بنابر این او از اندیشیدن، از تنهایی و از آزادی می‌گریزد. فرد هراس‌زده به گمان اریک فروم در جستجوی کسی یا چیزی است که با آن حلقه‌ای بسازد و یا به آن بیاویزد. او دیگر نمی‌تواند خودش باشد. او می‌خواهد جزئی باشد از کل نیرومندتری که بیرون از او قرار دارد. او می‌خواهد غرق شود، ذوب شود در یک قدرت بیرونی مانند یک شخص، یک نهاد، یک ملت، یک رهبر، و یا یک خدا. از طریق واگذاریِ کامل خود به دیگری او فردیت خود را از دست می‌دهد، از آزادیِ خود می‌گذرد اما در مقابل با سهیم شدن در قدرت ایمنی، غروری تازه کسب می‌کند. ایمنی در مقابل مسئولیت، ایمنی در مقابل شکنجه‌های پرسش‌گری و تردید. بدینگونه انسان از قید مسئولیت و برگزیدن راه رها می‌شود. ارمغان این رهایی زنجیرهایی است بر استقلال او، بر آزادیِ او و بر انسانیت او.
آدم‌های معمولی
صبح روز ۱۳ ژوئیه ۱۹۴۲ اعضای گردان پلیس ذخیرۀ ۱۰۱ آلمان وارد روستای ژوزفو در لهستان شدند و تا هنگام شب ۱۵۰۰ نفر از ۱۸۰۰ ساکن یهودیِ این روستا را که از کودکان، زنان و افراد مسن تشکیل شده بود هدف گلوله‌های مرگبار خود قرار دادند. در ادامه در طی ۱۶ ماه اعضای این گردان حکم اعدام ۳۸۰۰۰ نفر را اجرا کردند و ۴۵۰۰۰ نفر دیگر را به اردوگاه‌های کار اجباری فرستادند. پژوهش‌های کریستوفر براونینگ، مورخ و نویسندۀ کتاب آدم‌های معمولی، نشان می‌دهد که این افراد از طرفداران نازی‌ها نبودند و برای این کار، یعنی قتل عام یهودی‌ها، تحت آموزش گشتاپو هم قرار نگرفتند. بلکه آن‌ها آدم هایی معمولی و عضو یک گردان معمولی پلیس بودند که برای اجرای دستور‌ها عمل می‌کردند. حتی موقعی که عدم اجرای احکام خطر جانی برای آن‌ها نداشت برای نشان دادن این که آدم‌های حرف‌شنو و انعطاف‌پذیری هستند، و برای رسیدن به موقعیت شغلی بهتر (کاریریسم)، آن‌ها حکم اعدام را اجرا می‌کردند. برای انجام کارهای شرورانه، مانند قتل انسان‌ها، لازم نیست که تو حتما آدم شرور یا جنایت کار باشی. در یک نظام استبدادی و فاشیستی گاهی انسان‌های معمولی مجبور به انجام احکام ضد انسانی می‌شوند و مهم‌تر از آن حتی در صورت عدم اجبار فرصت و امکان آن را پیدا می‌کنند که کارهای ضد انسانی انجام بدهند.
امروز شصت سال پس از گزارش تکان دهندۀ هانا آرنت در مورد آیشمن و هشتاد سال پس از قتل عام مردم بیگناه در لهستان و دیگر نقاط جهان از طرف نازی‌ها و فاشیست‌ها پژوهشگران موسسه علوم اعصاب هلند در تحقیقات خود از طریق کنترل فعالیت‌های مغزی شرکت‌کنندگان در آزمایش‌های خود، در تایید نظریات آرنت، به این نتیجه رسیده‌اند که اطاعت از دستورات و فرمان‌برداری موجب تغییر فعالیت‌های مغزی ما و کاهش همدلی ما نسبت به کسی که به او آسیب می‌رسانیم می‌شود و ما بدون احساس گناه حاضر می‌شویم برخلاف اصول اخلاقی مان عمل کنیم (نگاه کنید به کاسپار و دیگران، ۲۰۲۰). به عبارت دیگر کسانی که به هر دلیلی (زندگی راحت و بی درد سر، ترفیع شغلی، رفاه بیشتر، فشار قدرت و هر دلیل دیگری) تبدیل به انسان‌های مطیع و آری‌گو و مثبت‌نگر شده‌اند راحت‌تر می‌توانند به دیگران آسیب برسانند. همین آزمایش‌ها نشان می‌دهد که معمولا اقلیت کوچکی از دستوراتی که موجب آزار و درد دیگران می‌شود پیروی نمی‌کنند.
تصویری سینمایی از ابتذال شر
با توجه به مسائل طرح شده شاید بتوان درک بهتری از رفتار حشمت داشت. اجرای عمل اعدام از طرف او کنشی که او به آن اعتقاد داشته باشد و از آن لذت ببرد و یا هدفی ایدئولوژیک از آن داشته باشد نیست. او این کار را اتوماتیک‌وار مانند کارهای دیگر زندگی روزمره انجام می‌دهد. حشمت را در همان زمان کوتاه در محل کارش می‌بینیم که چای دم می‌کند و مشغول پوست کندن میوه می‌شود. همزمان با این کارهای عادی و روزمره پنج چراغ قرمز با صدای یک زنگ روشن می‌شوند و او از پنجرۀ کوچکی به بیرون از اتاق محل کارش نگاه می‌کند و سپس به کارهایش ادامه می‌دهد تا پنج چراغ قرمز خاموش می‌شوند و پنج چراغ سبز روشن می‌شوند و او پس از چک کردن وضعیت بیرون از اتاق دگمۀ سیاه را فشار می‌دهد. اما همین کار به ظاهر عادی و کم اهمیت او به معنی اجرای حکم اعدام پنج اعدامی است. به نظر می‌رسد که فشار دادن دگمۀ اعدام مانند دم کردن چای یک عمل عادیِ روزانه نزد حشمت است. پس از دیدن این نمای پایانیِ فیلم متوجه می‌شویم که چرا حشمت در وقت آزادش هر بار مانند یک انسان مسخ شده در برابر چراغ‌های قرمز و سبز قرار می‌گرفت. اگر حالا به عقب برگردیم می‌بینیم که این رنگ‌ها و به خصوص چراغ‌های سبز و قرمز حداقل پنج بار در فیلم در سر راه حشمت قرار می‌گیرند.
صحنه‌ای از فیلم شیطان وجود ندارد
ابتدا وقتی که او از سر کار با اتومبیل به سمت خانه در حرکت است به یک چراغ قرمز راهنمایی می‌رسد و توقف می‌کند و منتظر می‌ماند تا چراغ سبز شود. ساعاتی بعد در غروب همان روز نمایی از حشمت داریم که در ماشین نشسته و گویا منتظر است که همسرش لباس مهمانی‌اش را از خیاطی تحویل بگیرد. اتومبیل جلوی یک داروخانه پارک شده و بر چهار پنجرۀ این داروخانه دو چراغ قرمز و دو چراغ سبز، بر هر پنجره‌ای یک چراغ، به شکل یک علامت مثبت چشمک می‌زنند. در این نما حشمت از داخل ماشین مسخ شده به این چراغ‌ها نگاه می‌کند و ما انعکاس تابش نور آن‌ها را بر شیشه اتومبیل می‌بینیم. چراغ‌های سبز و قرمز یک بار دیگر وقتی که حشمت با خانواده‌اش پس از خوردن پیتزا در رستوران به خانه برمی‌گردند ظاهر می‌شوند. شب است، حشمت در اتومبیل نشسته و دخترش در آغوش او خوابیده و همسرش پشت فرمان است، و حشمت مانند مسخ‌شدگان به چراغ‌های روشناییِ کنارِ خیابان که رنگ‌های سبز و قرمز دارند چشم دوخته. در خانه قبل از خواب در تخت خواب حشمت را می‌بینیم که خیره شده به پیراهنِ مهمانیِ سبز رنگِ همسرش و لحظاتی بعد پس از خوردن قرص‌هایش به خواب می‌رود تا ساعت سه صبح که با صدای زنگ ساعت از خواب برای رفتن به سر کار بیدار می‌شود. نور سبزی در اتاق بر ساعت می‌تابد و رنگ سبز را تبدیل به رنگ مسلط این نما می‌کند. هنگام رانندگی از خانه به محل کار حشمت یک بار دیگر پشت چراغ قرمز راهنمایی قرار می‌گیرد و منتظر می‌ماند اما این دفعه با سبز شدن چراغ راهنمایی حشمت هیچ حرکتی نمی‌کند و به توقفش آن قدر ادامه می‌دهد تا چراغ دوباره قرمز می‌شود. آن لحظه ما معنیِ این کار او را نمی‌فهمیم ولی چند لحظه بعد متوجه می‌شویم که عبور از چراغ سبز یا هر حرکتی پس از روشن شدن چراغ سبز می‌تواند به معنیِ گرفتن جان انسان‌ها باشد چون رنگ سبز این جا به معنیِ آری گفتن به قانون و اجرای حکم اعدام است. حشمت گویا تمایلی به انجام این کار ندارد ولی سرانجام او را در نمای بعد در محل کارش، در کارخانۀ مرگ در جایی که قانون مرگ بر آن حاکم است، می‌بینیم که کارش را انجام می‌دهد برای این که زندگیِ راحتی داشته باشد.
اطاعت از قوانین استبدادی فقط محدود به حشمت نیست، به نظر می‌رسد که همسر حشمت هم در محیط کار قوانین اجباریِ حکومت در مورد حجاب را رعایت می‌کند با این که خودش به آن‌ها اعتقادی ندارد. به همین خاطر وقتی که او از محیط کار خارج می‌شود لباسش را تغییر می‌دهد. علاوه بر این زمانی که کارش آن طوری که او می‌خواهد پیش نمی‌رود او هم به نوبۀ خود مُبَلِغ زور می‌شود و پس از یک بحث تلفنی با خیاطی که در حال دوختن پیراهن مهمانی اوست، خشمگین از این که لباسش ممکن است به موقع حاضر نشود، به حشمت می‌گوید: “چقدر آدمای بی‌مسئولیتی ان، اعصاب آدمو خورد می‌کنن. خودش این جوری نیستا، شاگرداش این جورین، حتما باید زور بالا سرشون باشه.” این مسئله که قانونِ حاکم و گفتمانِ استبدادیِ حاکم چگونه به طرز گسترده‌ای در افراد یک جامعه نفوذ و رسوب می‌کند را نه تنها در این فیلم بلکه در فیلم قبلی رسول اف، یعنی فیلم لِرد، هم می‌بینیم. موضوع اصلیِ فیلم لِرد همین سرایت فرهنگ زور و استبداد از بالایی‌ها به پایینی‌هاست و نام فیلم هم به این مسئله اشاره دارد. یکی از معانیِ واژۀ لِرد در زبان فارسی رسوب (یا ته‌نشست) است.
اپیزود دوم: به من گفت: تو می‌تونی انجامش بدی
این اپیزود در زندان شروع می‌شود. پویا یک سرباز وظیفۀ جوان است که دوران خدمت خود را در زندان می‌گذراند. از بحث‌های پویا با سربازان دیگر می‌فهمیم که مکانِ خدمتِ بخشی از سربازان وظیفه در طول ۲۱ ماه خدمت اجباری‌شان می‌تواند در زندان باشد. به نظر یکی از این سربازان راحت‌ترین مکان برای انجام خدمت وظیفه همین زندان است. اما پویا حالش بد است و حاضر به ادامه خدمت در این بخش نیست چون این راحتی به این معنی است که هر چند وقت یک بار وظیفه یکی از این سربازان وظیفه است که صندلی را از زیر پای اعدامی بکشند و امشب نوبت پویا است. ولی او که تازه به این بخش آمده و تا به حال این کار را نکرده به هیچ وجه حاضر به انجام این کار نیست و به همین خاطر حالش خوب نیست و می‌خواهد هر طور که شده، از طریق انتقال از این بخش و یا از هر طریق دیگر، از کشتن یک نفر خلاص بشود. او این قدر از انجام این عمل بیزار است که یک جایی می‌گوید: “من نمی‌خوام خون کسی رو بریزم. ولی اگر قرار باشه بزنم اون کسی رو می‌زنم که منو وادار کرده کسی رو بکشم. “
پویا حتی حاضر می‌شود پنجاه میلیون تومان به یکی از سربازان دیگر بدهد تا او این کار را به جای او انجام دهد ولی این معامله هم سرانجام با تهدیدِ افشا کردن یکی از سربازان به جایی نمی‌رسد. در این زمان کوتاه که پویا در این فکر است که چگونه از کشتن یک اعدامی خود را معاف بکند، چند بار هم دوست دخترش تهمینه به او تلفن می‌زند و چیزهایی به او می‌گوید که ما نمی‌شنویم ولی از جواب پویا می‌فهمیم که او از پویا می‌خواهد کاری بکند که پویا می‌گوید نمی‌تواند و بالاخره از دستش عصبانی می‌شود و می‌گوید: “نمیشه تهمینه از من نخواه. تو خونه نشستی هی می‌گی این کارو بکن، اون کارو نکن. “
در این میان بحث جالبی بین پویا و سربازان هم اتاقی او در زندان در می‌گیرد. سربازان دیگر که قدیمی تر از پویا هستند و هر کدام‌شان حکم اعدام را بارها اجرا کرده‌اند و حالا دیگر این کار برای آن‌ها یک کار عادی شده به گونه‌های مختلف این کار را توجیه می‌کنند و او را تشویق به انجام این کار می‌کنند. یکی از سربازان، به نام حسن، به پویا می‌گوید: این جا خونه خاله نیست. بهش میگن زندان. تو سربازی. حرف هم حرف بالاسری‌هاست. هر چی اونا بگن میشه قانون.
یک سرباز دیگر از حسن می‌پرسد: اگه قانون اشتباه باشه چی؟
حسن جواب می‌دهد: اگه قانون اشتباه باشه به من و تو ربطی نداره.
سرباز: به کی ربط داره؟
حسن: آقا من نمی‌دونم به کی ربط داره. به من ربطی نداره.
پویا: به تو ربط نداره؟ تو داری انجامش می‌دی.
حسن: من انجامش می‌دم چون قانونه. به من می‌گن سرباز وظیفه. من تو این مملکت دارم زندگی می‌کنم. قانونِ این جا هم اینه که ۲۱ ماه باید خدمت کنم. سربازی هم اینه که یاد بگیری که هر چی که مافوقت گفت خفه شی بگی چشم.
پویا: مافوقت بگه آدم بکُش، بگی چشم؟ من نمی‌خوام آدم بکُشم.
حسن: باز می‌گه آدم کشی. آقا یه نفر یه خلافی کرده بردنش محکمه طبق قانون رای دادن باید اعدام شه. تو که نگفتی که اون باید اعدام شه.
پویا: من باید اعدامش کنم.
حسن: بابا نمی‌فهمه.
یکی از سربازان دیگر از پویا می‌پرسد که او چرا به جای آمدن به خدمت سربازی به یک کشور دیگر مهاجرت نکرد. پویا در جواب می‌گوید که برای خارج شدن از کشور به پاسپورت احتیاج دارد و برای گرفتن پاسپورت باید کارت پایان خدمت سربازی داشته باشد. نه تنها برای پاسپورت بلکه حتی برای گرفتن گواهینامه و تقاضای کار بایستی سربازی رفته باشی. سرباز دیگری معتقد است که در این وضعیت اجرای حکم اعدام وظیفۀ پویاست و اگر او این کار را انجام ندهد این کارش سرپیچی از دستور و سرپیچی از دادگاه نظام محسوب می‌شود و عواقب سنگینی در بر خواهد داشت.
لحظاتی بعد پویا تصمیم خود را می‌گیرد. او توصیه‌ها و پیشنهادات سربازان دیگر را برای راحت‌تر کردن دوران سربازی و زندگیش انجام نمی‌دهد و سرانجام با خلع سلاح کردن یکی از نگهبانان حکم اعدام را متوقف می‌کند و از زندان می‌گریزد. در بیرون زندان تهمینه دوست دختر پویا با اتومبیل منتظر اوست و با شنیدن جملۀ “دیدی تونستی پویا” (اشاره‌ای به عنوان این اپیزود) از زبان او می‌فهمیم که او قبلاً چه چیزی به پویا تلفنی می‌گفته که پویا می‌گفت “نمی‌تونم”. اما موضوع مهم دیگر این اپیزود، در کنار سرپیچیِ پویا از اجرای فرمان اعدام، اطاعت کورکورانۀ بقیه سربازان از انجام دستورات و قانون است. هر کدام از این سربازان مطیع قانون مانند حشمت یک آیشمن کوچولو هستند که اوامر را مو‌به‌مو اجرا می‌کنند.
ویلهلم رایش ــ‌عکس:‌ ویکیپدیا
به نظر ویلهلم رایش تسلط شش هزار سالۀ فرهنگ پدرسالاری مانند زره‌ای ساختار روانی انسان معاصر را از طبیعت درونی و مصیبت‌های اجتماعیِ برونی جدا کرده. “این زرۀ شخصیتی مبنای تنهایی، حقارت، اشتیاق به استبداد، ترس از مسئولیت، دلبستگی به موهومات، بیچارگی جنسی، شورش‌های بی‌نتیجه و هم چنین تسلیم و تحمل ناسالم مصائب را به دنبال دارد. با اتخاذ این روش انسان خود را نسبت به نیروی زندگی که در درون اوست بیگانه و دشمن کرده است.” به نظر رایش استبداد نه تنها در کشورهای دیکتاتوری و حکومت‌های مطلقه بلکه در دموکراسی‌ها هم وجود دارد و این را ما نه تنها در نهادهای اقتصادی و محیط کار بلکه در نهادهای مذهبی مانند کلیسا، و حتی در تشکیلات فرهنگی این کشورها می‌بینیم. استبداد به گمان رایش یک تمایل جهانی است که “مولود واپس زدگی و کتمان نیروهای حیات است”. تعلیم و تربیت به روش آمرانه سنگ بنای روانی توده‌ها را برای حکومت استبدادی پایه‌گذاری می‌کند. اجزای اصلی آن عبارتند از “مرموز جلوه دادن فرایند زندگی، ناتوانی و بیچارگی مادی و اجتماعی، ترس از قبول مسئولیت برای تعیین طریق و هدف زندگی برای خود و در نتیجه طلب امنیتی موهوم از آمر به صورت علنی یا ذهنی.” به گمان رایش در دموکراسی اروپائی از آن چه واقعا دموکراسی است بسیار کم و از آن چه اضطراری و اجباری است بسیار زیاد وجود دارد. از این رو اروپا در جنگ با دیکتاتوری مغلوب شد. “حتی در حکومت‌های دموکراسی مردم به اطاعت کورکورانه از آمر تعلیم داده می‌شوند. حوادث پر فاجعه به ما آموخته است که مردم طوری بار آمده‌اند که کورکورانه مطیع چیزی شوند که آنان را از آزادی خود محروم کند. آنان نمایندۀ آزادی را می‌کشند و به دنبال دیکتاتور راه می‌افتند. “
اما سرپیچیِ پویا نشان می‌دهد که راه دیگری غیر از اطاعت کورکورانه وجود دارد. پخش ترانۀ ایتالیاییِ بلا چاو (خداحافظ‌ای زیبا)، سرود مبارزۀ زنان کارگر مزارع ایتالیا در قرن نوزدهم که بعدها تبدیل به سرود مبارزه با فاشیسم در ایتالیا و در سراسر جهان شد، هنگامِ فرار پویا و تهمینه پس از سرپیچیِ پویا از اجرای حکم اعدام، زمان و مکان این مبارزه و نه گفتن پویا را به تمام جهان و تمام دوران تاریخ مبارزات مردم گسترش می‌دهد.
اپیزود سوم: روز تولد
با شروع این اپیزود لوکیشن و میزانسن فیلم کاملا تغییر می‌کند و ما از محیط بستۀ زندان و فضای شهر به طبیعت باز و بکرِ دور از شهر منتقل می‌شویم. در این اپیزود شاهد یک داستان عشق زیبا بین دو جوان به نام نعنا و جواد هستیم و این که چگونه اجرای حکم اعدام این عشق زیبا در بستر جنگل‌های زیبا و رؤیاییِ شمال ایران را به تباهی می‌کشاند و باعث جدایی این زوج عاشق می‌شود. روزهای پایانیِ خدمتِ سربازیِ جواد است و او برای گرفتن یک مرخصیِ سه روزه، برای خواستگاری از نعنا در روز تولد او، حکم اعدام یک محکوم به اعدام را اجرا می‌کند. ولی وقتی که او به خانۀ نعنا و خانوادۀ او می‌رسد شاهد مجلس عزاداریِ خانوادۀ نعنا برای اعدام کیوان از دوستان بسیار نزدیک این خانواده می‌شود. کیوان دوست نزدیک برادر نعنا، ارس، به خاطر عقاید سیاسی‌اش مدت‌ها تحت تعقیب بوده و دو سال آخر زندگیش را با نعنا و خانواده‌اش زندگی می‌کرد و برای نعنا و دوستانش به مانند یک دوست خوب و یک معلم مهربان و آگاه بود. در مجلس عزاداری جواد با دیدن عکس کیوان می‌فهمد که کسی که او در اجرای حکم اعدامش شرکت داشت کیوان بود. حالِ او از پی بردن به این موضوع خیلی بد می‌شود و وقتی که این موضوع را به اطلاع نعنا می‌رساند، نعنا با وجود این که عاشق و دلباختۀ جواد است دیگر نمی‌تواند با او باشد و به این ترتیب صندلی‌ای را که جواد از زیر پای کیوان کشیده باعث جداییِ او و نعنا می‌شود. لحظۀ کشف هویت کیوان از طرف جواد و سپس اعتراف او (به کشتن کیوان) و عکس العمل نعنا به این اعتراف از لحظه‌های مهم فیلم هستند.
افراد خانواده و هم چنین جواد مشغول آماده کردن اتاقی برای مراسم سوگواری هستند. هر کسی مشغول کاری است. دو موزیسین مشغول کوک کردن سازهای‌شان هستند. جواد صندلی‌ها را به اتاق می‌آورد، ارس میزی را به پا می‌کند، شیرین میوه‌ها را روی میز می‌گذارد و نعنا قاب عکس بزرگی را در طاقچه‌ای در دیوار اتاق قرار می‌دهد، گل‌ها و شمع را روی میز می‌گذارد، شمعی روشن می‌کند، و به جواد که درحال مرتب کردن صندلی‌هاست و تازه از دور متوجه قاب عکس شده می‌گوید که هر چه زودتر برود و لباس‌هایش را عوض بکند، و از اتاق بیرون می‌رود. جواد که گویا جملات نعنا را نشنیده به آرامی و با ناباوری به قاب عکس نزدیک می‌شود. یک کلوز آپ از جواد داریم و همزمان موزیسین‌ها از کوک کردن به نواختن می‌رسند و صدای موزیک اوج می‌گیرد و حالا از پشت شانۀ جواد برای اولین بار کیوان را، عکس او را در قاب عکس، می‌بینیم که دست به سینه ایستاده و انگار به ما یا به جواد نگاه می‌کند. بعد یک کلوز آپ بزرگ داریم از صورت کیوان که تمام پردۀ سینما را پُر می‌کند. کیوان همۀ وجود جواد را در این لحظه پر کرده و قتل او، که جواد در آن سهیم بوده، قرار است زندگی جواد را به هم بریزد و او را از عشق نعنا محروم کند.
جواد پس از دیدن عکس کیوان و پی بردن به این موضوع که او صندلی اعدام زیر پای کیوان را کشیده از اتاق عزاداری فرار می‌کند و به نظر می‌آید که می‌خواهد در آب‌های کم عمق رودخانه خود را خفه کند. پس از چند بار تلاش از این کار دست می‌کشد و با حال بد مدتی در باران با تن خیس می‌نشیند تا نعنا که متوجه غیبت او شده به سراغش می‌آید و پیدایش می‌کند. وقتی که جواد برای نعنا اعتراف می‌کند که نادانسته حکم اجرای کیوان را اجرا کرده ابتدا نعنا باور نمی‌کند ولی وقتی که باورش می‌شود ابتدا شوکه می‌شود و روی زمین می‌نشیند و بعد همین طور که بر زمین نشسته و از شنیدن این خبر می‌لرزد دستش به طرف سنگی می‌رود و به نظر می‌رسد که می‌خواهد از این طریق انتقام کیوان را از جواد بگیرد. اما موفق به کنترل خود می‌شود، چشمانش را می‌بندد و نفس‌های عمیقی می‌کشد و سنگ را رها می‌کند و جواد را که تکیده و داغون شده بنا به تقاضای او به خانه می‌برد. صحنه‌ای بسیار غم‌انگیز که نشان می‌دهد که چگونه نظامی که ناظم حکم اعدام است نه تنها جان اعدام‌شوندگان را می‌گیرد بلکه زندگیِ اعدام‌کنندگان را هم تباه می‌کند. علاوه بر این، این صحنه نشان می‌دهد که چگونه مردی برای دیدن عزیزش حاضر شده جان یک انسان دیگر را بگیرد ولی زنی که این مرد جان عزیزش را گرفته موفق به کنترل خود می‌شود و خشم خود را تبدیل به خشونت نمی‌کند. نمادی از خشونت مردانگی و کنترل خشم زنانگی؟
صحنۀ وداع این دو عاشق هم بسیار غم‌انگیز است. یک جایی در وسط جنگل این دو را باهم می‌بینیم. دیگر خبری از خنده‌های شاد و عشوه‌گری‌ها و طنازی‌های روزِ قبل‌شان که هنوز از این موضوع هیچ کدام‌شان آگاهی نداشتند نیست. درخت بلندی با تنه‌ای پوشیده از خزه‌های سبز (رنگ آری گفتن) این دو را از هم جدا می‌کند. کمی آن طرف‌تر یونیفورم سربازی جواد روی یک درختِ خشک‌شدۀ کوتاه به شکل یک مترسک آویزان است. مترسکی که نعنا را نمی‌ترساند بلکه او را خشمگین و غمگین می‌کند. نعنا خطاب به جواد می‌گوید: “شمردم چند تا سه روزه اومدی مرخصی.” نعنا این جا اشاره به توضیحی که جواد قبلاً به او داده می‌کند. جواد به او گفته بود که برای این که بتواند برای جشن روز تولد او سه روز مرخصی بگیرد و در کنارش باشد حکم اعدام را اجرا کرده. در اپیزود دوم هم از زبان یکی از سربازان شنیده بودیم که مرخصی سه روزه بخشی از پاداش سربازی است که حکم اعدام یک زندانی را اجرا کرده است. جواد در جواب نعنا می‌گوید: “ولم کن نعنا، اذیتم نکن. من اصلا حالم خوب نیست.” نعنا با صدایی غمگین و آزرده ادامه می‌دهد: “می‌دونی خیلی دوسِت دارم… بازوهای امنِت، رَگای دستات، سینۀ پَهنِت.” جواد پیشنهاد می‌کند: “بیا فراموشش کنیم. ” اما نعنا نمی‌تواند: “دلم برات تنگ میشه. ” و با گفتن این جمله جواد را برای همیشه ترک می‌کند. جواد به دنبالش راه می‌افتد و صدایش می‌زند “نعنا!… نعنا!… نعنا! ” اما نعنا جواب نمی‌دهد و به راهش ادامه می‌دهد و از جواد دور می‌شود. باران می‌بارد، صدای رعد را هم می‌شنویم. گویا هوا احساسات این دو عاشق را که دیگر برایشان حالی حتی برای گریه کردن و فریاد کشیدن نمانده بیان می‌کند.
جنگل‌های زیبای شمال ایران، لوکیشن اصلیِ این اپیزود، یادآور مبارزات دوران معاصر فرزندان شجاع این سرزمین علیه ظلم و استبداد است: از قیام میرزا کوچک جنگلی در جنگل‌های گیلان گرفته تا قیام چریکها در سیاهکل، و شورش سربه‌داران در جنگل‌های مازندران. نام‌های کیوان، معلم و متفکری که به خاطر عقایدش اعدام می‌شود، و ارس، برادر نعنا و دوست کیوان هم یاد آور مبارزانی است مانند مرتضی کیوان (شاعر، منتقد ادبی، روزنامه نگار و از بنیان گذاران انجمن ادبی شمع سوخته) و صمد بهرنگی معلم، متفکر و نویسنده‌ای که آثار ادبیِ او گفتمان مبارزه در سال‌های تاریک استبداد را به تصویر می‌کشد. ماهی سیاه کوچولوی صمد مبارزی است که از سدها و مرزها عبور می‌کند و برای این کار از جان خود مایه می‌گذارد و خطر می‌کند. داستانی که در وقایع امروز ایران بیش از هر زمانی مصداق دارد.
جنگل‌های شمال ایران هیچ وقت به این زیبایی در فیلمی به تصویر کشیده نشده‌اند. اما زیباییِ فوق‌العادۀ جنگل‌های شمال در این فیلم فقط به خاطر زیباییِ کم‌نظیر طبیعی‌شان نیست بلکه به خاطر این است که این جنگل‌ها مکانِ مبارزۀ عزیزترین فرزندان ما علیه ظلم و استبدادند، مکان زندگیِ کسانی که شهامت نه گفتن را داشته‌اند. در یکی از نماهای این اپیزود در عمق این جنگل زیبا گفتگوی جالبی بین شیرین، مادر نعنا، و جواد سر می‌گیرد. ابتدا جواد از شیرین می‌پرسد: “شیرین، این جا خیلی با حاله ولی من واقعا خیلی دلم میخاد بدونم چی شد کارو زندگی تونو ول کردین برگشتین اینجا؟”
شیرین: تا حالا شده ازت بخوان یه کاری بکنی که نباید بکنی؟
جواد: آره، همین سربازی. از ظرف شستن و توالت تمیز کردن بگیر تا رژه رفتن و نگهبانی دادن همش زوره، بیگاری.
شیرین: چرا انجامش می‌دی؟
جواد: خُب، اگه انجامش ندی که اضافه خدمت می‌خوری. خدمتت هم تموم نشه هیچ کاری نمی‌تونی بکنی. نه میتونی کار کنی، نه پول در بیاری، نه میشه ازین مملکت بری بیرون. بعدشم سربازی یه قانونه دیگه.
شیرین: قانونو کی تعیین می‌کنه؟
جواد: من چه می‌دونم. هر کی زورش از ما بیشتره.
شیرین: خُب، اگه بعضی ازین قانونا زوره، چرا تو نتونستی بهشون نه بگی؟
جواد: نتونستی که می‌تونم. فقط می‌گم بابا دو سال دندون رو جیگر می‌زاریم تموم می‌شه دیگه. اصلا اگه هم بخام قدرتشو ندارم.
شیرین: قدرت تو، تو نه گفتنته.
جواد: نه بگیم که زندگیمونو نابود کردیم.
در این لحظه هنوز جواد نمی‌داند که آری گفتن او هم عشقش را به زودی نابود خواهد کرد. اگر جنگل مکان مبارزه و نه گفتن است، آری گفتنِ جواد و مشارکت او در اجرای حکم اعدام کیوان او را برای همیشه از زندگی نعنا و از جنگل (مکان نه گفتن) به بیرون پرتاب می‌کند. در ابتدای این اپیزود وقتی که جواد وارد حریم جنگل می‌شود در رودخانه‌ای خود را می‌شوید. انگار می‌خواهد خود را از کثافتِ کاری که برای دیدن نعنا کرده پاک کند غافل از این که هیچ آبی خون‌های ریخته شدۀ یک انسان را پاک نمی‌کند، حداقل نزد نعنا.
پسری با پیژامۀ راه‌راه
یکی از دلایل بد شدن حال جواد این است که اجرای حکم اعدام که در کوتاه مدت منافعی (مانند پاداش، مرخصی و ملاقات با نعنا) برای او داشته، در دراز مدت به او ضربۀ سنگینی می‌زند و خود او تبدیل می‌شود به یکی از قربانیان اعمالش. در فیلم پسری با پیژامۀ راه‌راه هم یک افسر نازی سرنوشتی مانند جواد پیدا می‌کند. داستان این فیلم راجع به پسر بچه هشت ساله‌ای به نام برونو است که پدرش، یک افسر اس اس آلمان نازی به نام رالف، به مسئول اردوگاه‌های کار اجباری و قتل عام یهودیان در لهستان ترفیع مقام پیدا می‌کند. به همین علت رالف به همراه خانواده‌اش از برلین به مکانی در لهستان نقل مکان می‌کنند. رالف به خانواده‌اش حقیقت را راجع به شغل جدیدش نمی‌گوید. خانوادۀ او حتی نمی‌دانند که در نزدیکیِ جایی که زندگی می‌کنند اردوگاه کار اجباری و کوره‌های آدم سوزی بر پاست و هر روز عده‌ای را در این کوره‌ها می‌سوزانند. برونو پسر کوچولو و از همه‌جا بی‌خبر این خانواده در ماجراجویی‌های روزانه‌اش اردوگاه کار اجباری را پیدا می‌کند، بدون این که بداند این جا چه جایی است. او از پشت سیم‌های خاردار اردوگاه با یک پسر یهودیِ هم‌سن خود در آن طرف سیم خاردار دوست می‌شود و برای این که بتواند وارد اردوگاه شود، یک دست یونیفورم زندانی‌ها را که به شکل پیژامۀ راه‌راه است از او قرض می‌گیرد و از زیر سیم‌های خاردار وارد اردوگاه می‌شود. همۀ اینها برای او مانند یک بازی است، غافل از این که او حالا تبدیل به یک یهودی در زندان‌های کار اجباری شده و به همراه یهودیان دیگر به حمام‌های گاز فرستاده می‌شود. خانواده برونو وقتی که از غیبت او با خبر می‌شوند و می‌فهمند که او به اردوگاه رفته به آن جا می‌روند ولی دیر شده و برونو قبلا در حمام‌های گازی که به دستور پدرش یهودیان را در آن به قتل می‌رسانند، به قتل رسیده.
اپیزود چهارم: مرا ببوس
این اپیزود در فرودگاه شروع می‌شود. زوج میان‌سالی به نام بهرام و زمان در فرودگاه منتظر آمدن مسافرشان هستند. از موزیک متن غمگین فیلم (که از جداییِ نعنا و جواد در پایان اپیزود قبلی شروع به نواختن کرده)، و قیافۀ محزون و نگران بهرام و زمان می‌فهمیم که در انتظار یک مسافر عادی نیستیم. بالاخره دختر جوانی به نام دریا در فرودگاه ظاهر می‌شود و بهرام و زمان پس از خوشامدگویی او را به خانۀ خود که در خارج از تهران، در نقطه‌ای دور از شهر قرار دارد، می‌برند. از همان ابتدا می‌فهمیم دریا از آلمان به دیدار بهرام که گویا دوست صمیمیِ پدرش است به ایران آمده. دریا از همان ابتدا کنجکاو است و می‌خواهد بداند که چرا بهرام و زمان در قرن بیست و یکم در یک روستای دور افتاده بدون موبایل و اینترنت زندگی می‌کنند و به پرورش زنبور عسل مشغولند. او وقتی می‌فهمد که بهرام مانند پدرش پزشک است، تعجبش بیشتر می‌شود.
قدرت «نه گفتن»؛ صحنه‌ای از «شیطان وجود ندارد»
در یکی از نماهای این اپیزود دریا و زمان را می‌بینیم که در اتاق در دو طرف میزی نشسته‌اند. زمان مشغول تراش دادن سر یک مجسمه است. شب است و چراغی روی میز روشن است. با دیدن این فضای شاعرانه متوجه می‌شویم که بهرام و زمان علاوه بر موبایل و اینترنت به برق هم دسترسی ندارند و از همه نشانه‌های تمدن دورند و یا از آن‌ها فاصله گرفته‌اند. دریا تعجب و پرسش خود را برای زمان بیان می‌کند: “این همه سال درس بخونی پزشک بشی، بعد که پزشک شدی بری وسط بیابون با زنبورا زندگی کنی؟ ” با وارد شدن منصور به جمع این دو گفتگوی دو نفره تبدیل به گفتگوی سه نفره می‌شود و ادامه پیدا می‌کند و در مقابل پرسش زمان که چرا این مسئله این قدر برای دریا مهم است دریا می‌گوید: “یه دلیلش اینه که می‌ترسم کاری که انجام می‌دم کاری نباشه که واقعا می‌خوام.” از صحبت‌های روز قبل آن‌ها می‌دانیم که دریا دانشجوی رشته پزشکی است. بهرام در پاسخ به دریا می‌گوید: “ولی من تا الان کاری رو که واقعا خاستم انجام دادم. ” سپس در پاسخ به دریا که می‌گوید که به این ترتیب او باید آدم خوشبختی باشد هم بهرام و هم زمان معتقدند که “آرامش” واژۀ مناسب تری برای بیان حال آن هاست.
وقایع و گفتگوهای روز بعد این واقعیت را برای دریا آشکار می‌کند که بهرام پدر واقعی او است که بیست سال قبل به خاطر سرپیچی کردن از اجرای حکم اعدام از همه امکانات زندگی، از کار کردن به عنوان پزشک گرفته تا داشتن گواهینامه و پاسپورت، محروم شده. بهرام و مادر دریا پس از سرپیچیِ بهرام و از دست‌دادن امکان یک زندگیِ معمولی در ایران تصمیم می‌گیرند که دریا را به همراه دائی‌اش به آلمان بفرستند و سپس مادر در آلمان به دریا بپیوندد. اما مادر هنگام فرار غیرقانونی از ایران کشته می‌شود و بهرام در ایران می‌ماند و دریا با دائی منصور از دوران نوزادی به تصور این که او پدر اوست (چون این طور بهش گفته اند) در آلمان زندگی می‌کند. حالا بهرام بیست سال پس از جدایی از دریا با منصور به توافق رسیده که منصور به بهانه‌ای دریا را به ایران بفرستد تا بهرام حقیقت را به دریا بگوید. علت این تصمیم این است که بهرام بیمار است و زمان زیادی برای زندگی کردن ندارد.
قبل از گفتن حقیقت به دریا، یک بار زمان سعی می‌کند که بهرام را از این کار منصرف کند چون به نظر او گفتن حقیقت حال دریا را بد خواهد کرد و زندگی او را از هم می‌پاشاند ولی بهرام معتقد است که دریا حق دارد حقیقت را بداند. به همین خاطر بهرام دریا را به شکار می‌برد و از دریا می‌خواهد و اصرار می‌کند که یک روباه را بکشد، ولی دریا که به گفتۀ خودش نمی‌خواهد یک موجود زنده را بکشد با ناراحتی از بهرام جدا می‌شود و به خانه بر‌می‌گردد و زمان مجبور می‌شود بر خلاف میل خود حقیقت را به دریا بگوید. دریا که از شنیدن حقیقت به هم ریخته، تصمیم می‌گیرد به آلمان برگردد.
این اپیزود که آخرین اپیزود فیلم است از لحاظ زمانی طولانی‌ترین اپیزود است و از یک طرف به نوعی ادامۀ اپیزود دوم محسوب می‌شود، ضمن این که بُعد دیگری بر آن می‌افزاید. بهرام بیست سال قبل کاری را انجام داده که پویا در اپیزود دوم انجام داده، یعنی سرپیچی از اجرای حکم اعدام. اگر در اپیزود دوم شاهدیم که کنش نه گفتن چگونه شکل می‌گیرد، در اپیزود چهارم با عواقب دراز مدت این نافرمانی روبرو می‌شویم. این اپیزود هم چنین می‌تواند جمع‌بندی از کل فیلم هم باشد ضمن این که پرسش‌های جدیدی در رابطه با مسئولیت انسان طرح می‌کند. از جمله این که آیا گفتن حقیقت به فردی اگر موجب به هم ریختن و از هم پاشیدگیِ او شود ضروری است؟ اگر مسئولیت فرد در رابطه با یک کنش فردی ــ اجتماعی در تضاد با مسئولیت خانوادگی او قرار بگیرد کدامیک از این دو حق تقدم دارند؟ اگر پدری این شهامت را داشته باشد که تصمیم شجاعانه‌ای بگیرد ولی این تصمیم او باعث جداییِ او از فرزندش بشود و او به خاطر این عمل قادر به اجرای مسئولیتی که در مقابل فرزند خود دارد نباشد، آن وقت چگونه می‌تواند از تصمیمی که گرفته دفاع کند؟
مسئله دیگری که اهمیت این پرسش‌ها را بیشتر می‌کند و یا بُعد هیجان انگیز دیگری به آن‌ها می‌دهد این است که نه تنها کاراکتر اصلیِ این اپیزود، یعنی بهرام، بلکه نویسندۀ فیلمنامه و کارگردان فیلم، محمد رسول اف، هم از آن جایی که سرنوشتی مانند بهرام دارد در مقابل این پرسش‌ها قرار می‌گیرد. و جالب‌تر این که نقش دختر بهرام را باران رسول اف، دختر محمد رسول اف در فیلم بازی می‌کند. اگر سینمای رسول اف در فیلم‌های قبلی‌اش و تا اپیزودهای قبلیِ همین فیلم سعی می‌کرد با واقعیت زندگی مردم جامعه‌اش ارتباط برقرار کند، این جا سینمای او با زندگیِ خود او هم در ارتباط مستقیم قرار می‌گیرد. و پرسش‌های فیلم در این اپیزود در واقع پرسش‌های خود او در زندگی خصوصی‌اش هستند. آیا بحث دریا با بهرام و زمان هنگام بستن چمدانش می‌تواند پاسخی به این پرسش‌ها بدهد؟
دریا: چطور تو جرات می‌کنی بعد از بیست سال وقت مرگت به من بگی که پدرم هستی؟ چطور می‌تونی این قدر خودخواه باشی؟ تمام زندگیم رو به خاطر تصمیم تو در یک دروغ زندگی کردم.
زمان: زندگیِ یواشکی هم برای ما آسون نبود.
دریا: فکر می‌کنین برای من آسونه؟
بهرام: من خاستم بیای اینجا همه چیزو برات تعریف کنم.
دریا: من نمی‌خام قاطیِ داستانِ تو بشم. شاید تو خودتو پدر من بدونی ولی تو پدر من نیستی. تو فقط پدر بیولوژیکی منی. پدر من کسیه که منو بزرگ کرده. من با منصور صحبت کردم. ازم عذر خواهی کرد بابت این دروغ بیست ساله که تو باعث شدی. شاید بتونم یه روزی اونو ببخشم، ولی تو رو هرگز نمی‌بخشم. میخام هر چه زودتر برگردم خونه و با چیزایی زندگی کنم که دارم، نه چیزایی که ندارم.
زمان: ولی تو باید به حرفاش گوش بدی. اون این همه سال منتظر بوده که با تو حرف بزنه. سعی کن بفهمی‌اش.
دریا: می‌فهمم که خونوادَش اصلا براش مهم نبوده. می‌فهمم که می‌خاسته یه آدمو نکُشه ولی باعث مرگ دو تا آدم شده. اون باعث این شده که برادرِ مادرِ من سال‌ها به من دروغ بگه که پدرمه. معلومه که براش اهمیت نداره.
این جا دریا رو به بهرام می‌کند و ادامه می‌دهد: بچه‌ات برات اهمیتی نداشت؟
بهرام: مهم بودی. مهم بودی که خاستم از اینجا بری.
دریا: خاستم! خاستم! همه چیزا رو تو خاستی. حتی مرگ مادَرَمو تو خاستی.
زمان: نه، مادرت تو راهِ پیشِ تو کشته شد. فقط یه حادثه بود.
دریا: کی این تصمیمو گرفته بود که او با قاچاقچیا بره اروپا؟
بهرام: منو مادرت با هم این تصمیمو گرفتیم. چون می‌خاستیم اون بیاد پیش تو.
زمان: ترجیح می‌دادی پدرت اعدامو انجام می‌داد تا تو هنوز خوشحال باشی؟ اینو می‌خاستی واقعا؟
دریا: ترجیحم این بود که به جای این قهرمان‌بازیا از خانواده‌اش نگهداری کنه.
بهرام: من فقط نمی‌خاستم کسی رو بکشم. تو خودت چرا اون روباه رو نزدی؟ می‌خاستی قهرمان باشی؟
دریا: من با نزدن اون روباه به کسی آسیب نرسوندم.
بهرام: مادر تو و منصور از کاری که من انجام داده بودم خوشحال بودن. دریا! مادرت به اینکه من همۀ زندگیمو دادم ولی حاضر نشدم اون کارو انجام بدم افتخار می‌کرد. می‌دونی چرا؟ چون دو تا برادرشو اعدام کرده بودن. همیشه ازم می‌پرسید اون کسی که می‌تونه اعدام بکنه چه جور جونوریه.
دریا: پس من چی؟ نظر منو کی پرسید؟
بهرام: راستش نمی‌دونستیم که تو توراهی.
دریا: اگه می‌دونستی تصمیمت تغییر می‌کرد؟
بهرام پس از یک سکوت کوتاه: اگه برگردم به دوران سربازی، اگه بازم ازم بخان کسی رو اعدام بکنم، بازم اسلحه‌ام رو می‌کشم روی نگهبان و فرار می‌کنم.
با این پاسخ بهرام این بحث به پایان می‌رسد و دریا در برگشتن به آلمان مصمم باقی می‌ماند. در نمای بعد در اتومبیل در بیابان در راه فرودگاه هستیم. در داخل اتومبیل ابتدا سه کلوز آپ به ترتیب از دریا، بهرام و زمان داریم. هر سه در فکر فرو رفته و غمگین هستند. حکومت استبداد چه زمانی که موفق می‌شود انسان‌ها را وادار به انجام کاری بکند (مانند نمونه جواد) و چه زمانی که موفق به انجام این کار نمی‌شود (مانند نمونه بهرام) زندگی و روابط بین انسان‌ها را دچار مشکلات بزرگ می‌کند. عشق را نابود می‌کند و پدر را از دختر جدا.
چند لحظه بعد بهرام به سرفه می‌افتد و زمان برای کمک به بهرام اتومبیل را وسط جادۀ خاکی متوقف می‌کند و هر دو از ماشین پیاده می‌شوند. بهرام از شدت سرفه قادر به ایستادن نیست و زمان به او کمک می‌کند. پس از چند لحظه دریا هم از ماشین بیرون می‌آید و به این دو نگاهی می‌کند و بعد رویش را برمی‌گرداند و به فکر فرو می‌رود. ناگهان روباهی را که روز قبل تصمیم به نکُشتن او گرفته بود می‌بیند و لبخندی بر لبانش نقش می‌بندد. از این که حاضر به گرفتن جان موجود زنده‌ای نشد راضی و خوشحال می‌شود. سپس زمان و بهرام که حالا حالش کمی بهتر شده وارد اتومبیل می‌شوند و به دنبال آن‌ها دریا هم. موزیکی که از ابتدای سفر آن‌ها به طرف فرودگاه در حال نواختن بود قطع می‌شود، هم زمان یک لانگ شات از اتومبیل در وسط بیابان داریم. چند لحظه می‌گذرد ولی اتومبیل حرکت نمی‌کند. تصویر بسیار زیبایی داریم از اتومبیل در کویری که هوایش ابری است ولی در بخشی از آسمان ابرها کنار رفته‌اند و آسمان آبی پیداست. فیلم همین جا به پایان می‌رسد. آیا حرکت نکردن اتومبیل نشانۀ آشتیِ دریا با پدر است؟ آیا دریا کار بهرام را درک کرده و مشغول گفتگو با او و زمان است؟
پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌دانیم ولی آن چه که می‌دانیم، و یا آن چه که می‌بینیم، فقط تصویری بسیار زیبا از طبیعت نیست. بلکه این تصویر نمادی از زیباییِ نه گفتن است، زیباییِ نافرمانی، در تضاد با زشتیِ آری گفتن (به اعدام)، که نمای تاریک و بستۀ پارکینگِ زیر زمینِ زندان در ابتدای فیلم آن را نمایندگی می‌کند. فیلم شیطان وجود ندارد را با این دو نمای اول و آخر فیلم خلاصه می‌کنیم: شیطان وجود دارد، ولی قدرت انسان (همان طور که هاول می‌گوید) در نه گفتن به آن است.
یوناتان پسر سیزده ساله و یکی از کاراکترهای اصلیِ داستان برادران شیردل استرید لیندگرن معتقد است برای این که انسان خوبی باشیم باید کمی مهربان و کمی شجاع باشیم. در غیر این صورت، به نظر یوناتان، ما دیگر انسان نیستیم بلکه فقط یک تکۀ کوچکِ آشغال هستیم. شجاعت، شهامت نه گفتن و غلبه کردن بر ترس هایی که عواقب این نه گفتن به همراه دارد، ممکن است انسان را خوشبخت نکند و او را به رفاه نرساند، که معمولا نمی‌رساند، ولی می‌تواند از تبدیل شدن او به یک تکه آشغال جلوگیری کند. یوناتان یک مبارز است، یک شیر دل، اما او هیچ گاه حاضر به کشتن کسی حتی برای نجات زندگی خود نمی‌شود. بهرام از این نظر ورسیون بزرگسال یوناتان است و تعریفی که او از مفهوم نیکی دارد. او می‌خواهد مانند شائول (کاراکتر اصلی فیلم پسر شائول) در دنیایی که هیچ انسانیتی باقی نمانده یک انسان باشد. در دنیایی که نیک‌بودن رادیکال‌ترین کنش است و خطرات بسیاری به همراه دارد او سعی می‌کند انسان خوبی باشد. حالا می‌توانیم بهتر بفهمیم چرا بهرام که به خاطر خودداری از کشتن انسان‌ها همه چیزش را، حتی عزیزترین موجودات زندگیش را، از دست داده حتی در آستانۀ مرگ می‌تواند با وجود همۀ این فقدان‌ها در آرامش زندگی بکند. او این شهامت را داشته که در زندگیش آن کاری را که واقعا خواسته انجام بدهد تا تبدیل به یک تکۀ کوچکِ آشغال نشود. این مسئله البته هزینه‌های زیادی برایش در بر داشته اما او را آزاد و رها کرده و این رهایی علت اصلیِ آرامش درونی اوست. او آزادی را در قبول مسئولیت در اعمال خود می‌بیند، در انتخابِ نه گفتن به نظامی که حامی ستم و قاتل انسان‌هاست. وجود داشتن برای او یعنی انتخاب کردن (سارتر). به همین خاطر او می‌تواند مرگ را با وجود عشق به دریا و زمان بپذیرد چون کار نکرده ندارد. با وجود این که زمان زیادی برای زندگی کردن ندارد و به نظر میاید حالا زمان بزرگترین دشمن اوست اما نام عشق او هم زمان است.
نام بهرام در اساطیر، دین، تاریخ و ادبیات ایران (در اوستا، شاهنامه فردوسی و هفت پیکر نظامی) ویژگی‌هایی دارد که او را به عنوان یک اسطوره از دیگران متمایز می‌کند. بهرامِ فیلمِ شیطان وجود ندارد یک اسطوره نیست اما مانند ستارۀ درخشنده‌ای است که در کنار ستارگان دیگر، مانند کیوان، با نور خود بر ظلمت شب می‌تابند. ستارگانی که شاید ظلمت شب را از بین نبرند و نقش‌شان هم این نیست. روشناییِ این ستارگان ظلمت شب را به ما نشان می‌دهند و ما را در انتخاب راه برون رفت از آن، و تشخیص درست از غلط، یاری می‌کنند.
________________________________________
منابع فارسی
رایش ویلهلم (۱۳۷۲)، فونکسیون ارگاسم: کشف انرژی اورگن، روانشناسی در عمق، ترجمه استپان سیمونیان و آندرانیک رئیسان، نشر کتاب ایران، آمریکا: مریلند.
فروم اریک (۱۳۹۱)، گریز از آزادی، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات مروارید.
سارتر ژان پل (۱۳۷۰)، هستی و نیستی، ترجمه مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر.
فیلم‌های ایرانی به همراه نام کارگردانان
به امید دیدار (۲۰۱۰)، محمد رسول اف.
دست نوشته ها نمی سوزند (۱۳۹۲)، محمد رسول اف.
چهارشنبه (۱۳۹۴)، سروش محمد زاده.
سوت پایان (۱۳۸۹)، نیکی کریمی.
شهر زیبا (۱۳۸۲)، اصغر فرهادی.
شیطان وجود ندارد (۱۳۹۸)، محمد رسول اف.
قصه ها (۱۳۹۰)، رخشان بنی اعتماد.
لِرد (۱۳۹۵)، محمد رسول اف.
متری شیش و نیم (۱۳۹۷)، سعید روستایی.
هیس! دخترها فریاد نمی زنند (۱۳۹۲)، پوران درخشنده.
منابع غیرفارسی
Arendt Hanna (1963), Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil, New York: Penguin Books.
Arendt Hanna (1981), The Life of the Mind, San Diego: Calif.
Browning Christopher (1992), Ordinary Men, New York: Harper Collins.
Caspar Emilie, Loumpa Kalliopi, Keysers Christian & Gazzola Valeria (2020), Obeying Orders Reduces Vicarious Brain Activation Towards Victims’ Pain, NeuroImage, Volume 222, 117251.
Dostoevsky Fyodor (1879), The Brothers Karamazov, London: Penguin Books.
Havel Vaclav (1985), The Power of the Powerless, London: Routledge.
Lindgren Astrid (1973), Bröderna lejonhjärta (The Brothers Lionheart), Stockholm: Rabén & Sjögren.
Milgram Stanley (1974), Obedience to authority: An Experimental View, New York: harper Perennial Modern Classics.
Zimbardo Philip (2007), The Lucifer Effect: Understanding How Good People Turn Evil, New York: Random.
فیلم‌های غیرایرانی به همراه نام کارگردانان
12 Angry Men (1957), Sidney Lumet.
A Man for All Seasons (1966), Fred Zinneman.
A Short Film about Killing (1988), Krzysztof Kieslowski.
Burnt by the Sun (1994), Nikita Michalkov.
Capote (2005), Bennett Miller.
Chicago (2002), Rob Marshall.
Dancer in the Dark (2000), Lars von Trier.
Dead Man Walking (1995), Tim Robbins.
Goodbye (2011), Mohammad Rasoulof.
I Want to Live (1958), Robert Wise.
If Beale Street Could Talk (2018), BarryJenkins.
Just Mercy (2019), Destin Daniel Cretton.
Last Dance (1996), Bruce Beresford.
New York Stories (1989), Woody Allen, Francis Ford Coppola, Martin Scorsese.
Paths of Glory (1957), Stanley Kubrick.
Son of Saul (2015), Laszlo Nemes.
Sophie Scholl: The Final Days (2005), Marc Rothemund.
The Boy in the Striped Pyjamas (2008), Mark Herman.
The Green Mile (1999), Frank Darabont.
The Postman Always Rings Twice (1946), Tay Garnett.
Wild Tales (2014), Damián Szifron.

2020-08-30 در همبستگی با آنانی که سکوت درباره «تجاوز جنسی» را شکستند

در همبستگی با آنانی که سکوت درباره «تجاوز جنسی» را شکستند

در همبستگی با آنانی که سکوت درباره «تجاوز جنسی» را شکستند?
وقتی تجربۀ آزار و #تجاوز_جنسی را از سر می‌گذرانی، فقط متجاوز نیست که فرمان «سکوت» می‌دهد؛ حکومت، خانواده و عُرف و سنت هم چنین می‌کند. برای «امنیت جانی»، «امنیت شغلی»، «امنیت روانی»، «آبروی خانواده» و… باید سکوت کنی. چون همه چیز علیه تو چیده شده و آنقدر این «فرمان سکوت» در ذهن و گوش تو پُر شده که با خودخوری به سکوت کشیده می‌شوی. حال وقتی افراد جسوری علیرغم «خطر جانی» و «تهدیدهای قانونی» و «از دست دادن شغل» و «طرد و خشونت اجتماعی» و «منزوی شدن» و «قلدرمآبی مردسالارانه» و… «سکوت» را می‌شکنند، باید سر تعظیم در برابر شجاعتشان فرود آورد و این حرکتِ عمومی به شکستن سکوت را تقویت کرد.
هرچند این روایت‌ها نتواند به تنهایی مناسبات گستردۀ تجاوزکارانه‌ای را که خصوصاً علیه زنان و کودکان چیده شده تغییر دهد، اما شکستن این «سکوت» گامی مهم با دستاوردهایی مهم است:
◾️اولاً افشای علنی این تجربه و گره زدن آن به موج گسترده‌ای از روایت‌های فردی تجاوز، آن فرد قربانی و زندانیِ سابقاً محبوس در تِرومای بعد از تجاوز را به یک قدرت جمعی اجتماعی گره می‌زند و او را تبدیل به دخالتگرِ یک جنبش بزرگتر در دفاع از خود می‌کند.
◾️ثانیاً این قدرت جمعی افشاگرانه این پیام را به #حکومت_تجاوز و متجاوزان منفرد می‌دهد که گرچه نظام سیاسی و قانون و فقه و مذهب با شماست، اما شما هم در امان نیستید. شکستن این سکوت و قدرت این افشاگری، هم تاوان کارهای دیروزتان را می‌ستاند و هم حاشیۀ امن تجاوزهای آتی‌تان را تنگ‌تر می‌کند.
◾️نهایتاً یکی از پیامدهای این موج روایت‌ها اینست که به جامعۀ تفکیک جنسیتی‌شده‌ای که از کودکی تا بلوغ از تعامل و ارتباط اجتماعی با جنس مخالف محروم‌ بوده، آموزش می‌دهد که مرز میان ابراز علاقه و آزار و اذیت جنسی کجاست. چرا «نه گفتن» یا «سکوت» طرف مقابل، به معنی «شاید موافقم» و «نخ دادن» نیست. چرا پرسیدن و اطمینان از «رضایت» قبل از هر نوع گفتگوی جنسی یا لمسی ضروری است و…
◾️روایت‌های اخیر دربارۀ تجاوز و آزار و اذیت جنسی، باز هم صحه بر این واقعیت گذاشت که متجاوز از هر جنسیت، طبقه، عقیده و پیشینه‌ای است؛ از دانشجو تا استاد، از هنرمند تا مدیر شرکت، از آخوند تا فعال سیاسی اپوزیسیون، از چپ تا راست، از مذهبی تا لامذهب، از غریبه تا خویشاوند و…
◾️ضمن اذعان به ضرورت به رسمیت شناختن حقوق متهمان، بدون چون و چرا باید پشتیبان این موج افشاگری و مشارکت‌کنندگانش بود که با قدرت اتحاد و همبستگی‌شان صدایی شده‌اند علیه نه فقط متجاوزان بلکه علیه کلیت مناسبات تجاوز.
بر گرفته از فیس بوک خیابان: تریبون زندانی سیاسی

Choosing the best Casino Games Online

Online casinos are also known as virtual casinos or online casino. They are an internet version of brick and mortar casinos. Casinos online allow gamblers from all over the world to participate and bet on casino games on the Internet. It is a well-known form of online gambling. There are numerous casinos on the internet that offer a wide variety of casino games.

The first thing you need to be aware of prior to playing casino games online is whether they are real money bets or play money bets. Real money bets are ones where your bets are supported by actual currency. For instance, if you are betting $10 on a machine, where the odds are one in a million that means you’re betting real money. Play money bets are bets you place for “play money”. Online casino games for free are either Flash or Java games that you can play for no cost. You may be eligible for bonus cash when you place bets on money on certain sites.

Before you begin playing any of the most popular online casino games, you need to find a site that explains it. Register for an account at the casino games online site. Then, you can browse through the games and select one that you like. Sign up to receive the latest deals and promotions on the website.

Online slots are very popular. There are many types to pick from, including bonus, progressive and skill-stop machines. Slots are played against the house. Players can switch from one game to another or switch slots by playing different numbers, colors or symbols.

One of the most well-known casino games online is craps. Casinos online make it easy for players solitariospider.win who are new to begin. Many casinos offer tournaments for craps for no deposit poker, blackjack and craps. When you play free casino games online, you can test your luck at the craps tournaments until you are confident enough to win. Many casinos offer welcome bonuses to welcome new players to the casino games.

You can play with real money or even free craps on any online casino site. Many online casinos use their own unique virtual currency. Free online casinos might require you to download software or you may be required to deposit money of some sort before you can begin playing. It is possible to play for free as you are aware that you are not allowed to bet with real money on the website. Casino games on the internet are addictive and extremely enjoyable.

Blackjack is a different card game that lots of people love. Blackjack online games for free offer promotions on blackjack to encourage players to try blackjack. The free blackjack online games generally offer different levels of play ranging from beginner to expert. Blackjack is among the easiest games to learn and most players can improve their skills by gaining more experience.

There are many other types of gambling games at casinos that are available on the Internet. There are many popular games like roulette, craps, baccarat and poker. There are also blackjack or baccarat as well as other games of gambling. You can find the best online gambling site for you, regardless of your preferences.

Video slots and slots are two of the most played online casino games. There are a variety of slots https://solitario-spider.online/ online. Slots are played with cards and you win money according to the cards you knock out. Video slots allow you to select random items from reels and spin the reels to obtain the items you desire.

It’s an excellent idea to read reviews on particular casinos prior to signing to create an account. These reviews are very helpful for players when making deposits. It is a good idea to examine the casino before you make the deposit. Casinos often offer incentives for new players as well as players who deposit during certain periods of the month or year.

Many casinos provide a welcome bonus when players make a deposit. This can be a very useful feature when looking for casino game selection online. The welcome bonus is a five percent match up from the cash deposit bonus that you received on your first time playing. Casino welcome bonuses can help you save money on your next game choice.

What you must be aware of about the online slot spider solitär free machine games

Online slot machines are excellent for gambling on the internet. They are easy to learn and quick to master. Follow these step-by-step guides for those who are new to online slots machine games. You’ll soon feel like a pro in no time. Online slot machine games can be very secure and safe. However, you need to take security and safety precautions prior to beginning.

Before you begin, learn more about online slot machines. A slot machine online is essentially a program on a computer which connects to casinos on the internet. These casinos will provide you with a selection of slots games that are pre-designed to play at different levels. These casinos will offer real money using your internet connection so that you can play the slots for real money. With the increasing popularity of online slot machines, a lot of players are trying to figure out how to win them.

Slot machines online are operated in a similar manner to conventional machines. The most significant differences are in terms of payouts and payouts. The jackpot in a traditional slot machine game is triggered by spinning random wheels. For online slot machine games, progressive jackpots increase every when an individual wins. The players could see their top prize multiplied by a certain amount at certain payout levels. This can make winning more appealing.

In an online slot machine game, the reels are stationary. The reels spin at various speeds, giving them an unpredictable appearance and a unique number of spins. The number of reels on a progressive jackpot machine is constantly increasing, as the odds of winning a jackpot increase with every spin.

Online slot machines aren’t like their brick-and-mortar counterparts. This is a major part of the appeal online slot machines offer. Online slot machines allow players to gamble in a safe casino without worrying about their luck. Instead, they can sit back at home and let the machine spin the reels.

To play any of the slot machines found online, you must possess a computer capable of handling the graphics displayed on the screen. This lets players see the reels on the screen and make decisions in a way that they perceive things. Certain online casinos allow free crossword players to chat with one another via text chat. Some online casinos also offer gambling tips and tricks via text messages or email.

In order to fully enjoy online slot games it is important to have a good grasp of the colorful interface that is part of the gaming software. It is also beneficial for one to keep the track of their winnings to ensure no confusion later. If a player wins something in an online casino, they can withdraw the winnings directly into a bank account. Online slot games are very different from traditional slot machines because they recreate all the actions on actual slot machines. To participate in the game, players must be able to comprehend the graphics on casino’s website.

If a player wins the jackpot, he or she is awarded the bonus features on the reels. Bonus features may include additional reel spins, automated payments from payment processors and a range of virtual items. Online casinos may offer additional incentives for players who play online slot machine games. Casinos online may provide bonuses for players who win fifty times the amount they invested in initial wagering. These and other features make gambling online an enjoyable and enjoyable experience.

On-line Casino Free Chips Usa With Bonus Codes

On-line Casino Free Chips Usa With Bonus Codes

Taking chips from a on line casino isn’t going to get one arrested except, of course, the chips taken residence usually are not owned by the particular person receiving them. One can imagine a wager of a purple chip worth $500 as opposed to using a five-hundred-dollar bill or five one-hundred-dollar payments. Psychologically it is simply easier to half with money when it is in chip type. When a casino modifications hands or is shut down, the chips that have been issued by that specific institution turn out to be obsolete. Qualifying purchases may take pleasure in No Interest if paid in full in 6 months on purchases of $99 or more. If you’d like to get the additional gadgets you have chosen to qualify for this provide, close this window and add these things to your cart. The city is certainly not operating from a place of strength both, but on line casino executives predict the again half of 2021 to be comparatively higher. ,

It may explain its current travels and the means it has ended up in the custody of a cashier on the MGM Grand, who questioned whether or not it really belonged to the gambler who turned it in. Gain entry to premium digital slots and tournaments with VIP status. If you’re desirous to play at a table with a supplier, you probably can simply hand your money over in trade for chips. Another possibility would be to go to the “cage” or cashier, the place the method is similar.

Download Big Fish Casino social on line casino app today and begin playing your favourite digital SLOTS or social CASINO-style video games. If you’re logging into Big Fish Casino for the primary time in a day through one of many links beneath, the free objects will be awarded after your every day spin and any promotional pop-ups Big Fish shows. Generally, casinos permit employees to redeem chips they obtain as suggestions in addition to chips from other casinos owned by the same firm. Decades in the past, casinos were extra more doubtless to money chips with out asking too many questions as a end result of fewer high-limit chips have been in circulation, mentioned David Schwartz, director of UNLV’s Gaming Studies Research Center. “It was a much smaller industry, and there were fewer massive gamblers to keep observe of.” The regulation was adopted to deliver state regulation according to federal rules prohibiting the creation of latest currencies and with current on line casino accounting procedures. The rule additionally has favorable tax implications for casinos, which are not taxed on unreturned chips.

China Constructed The Worlds Largest Gambling Metropolis Can It Maintain Growing?

China Constructed The Worlds Largest Gambling Metropolis Can It Maintain Growing?

Casino-themed holidays are the choice of many, there might be an attraction to ingesting with associates on a package holiday whereas visiting some of the most well-known casinos on the earth, presumably getting lucky. When you think of Monte Carlo and playing, photographs of James Bond spring to mind. Where Vegas could be garish and outlandish, Monte Carlo is opulent and fashionable, which appeals to essentially the most sophisticated of gamblers. It’s also worth taking a break from betting to see Lake Tahoe and the gorgeous surroundings of the encompassing space. Also, if you want to start a weblog, and begin to change your life, I’d love to assist you! Email me on In the meantime, check out my super easy blog post on how to start a journey weblog in underneath half-hour, here! And if you just wish to get cracking, use BlueHost at a reduction, via me. ,

Comprising of three gaming flooring, Lola’s underground casino, a steak home and 7 bars, it really does assist to put London firmly on the on line casino map. And according to professional gamers from Beastsofpoker.com, the consultants in excessive stakes poker, The Hippodrome Casino is considered one of the best in London for round-the-clock action and tournaments with larger buy-ins. Whilst the gambling legal guidelines in China are a bit hazy at greatest, this particular administrative region of the country is, outside of the US, one of the best place for casinos and playing in the world.

It’s maybe one of the most recognizable cities, not solely in Australia, however the complete world. Along with its theatre, the Star Casino can be a lodge and the largest casino in New South Wales. Boasting 1490 gaming machines, 140 desk games, 34 poker tables and 7 restaurants, the Star Casino is poised to be overtaken by the model new Crown development on the Southern shores of the Sydney Harbour. With little question, Las Vegas is probably the most infamous gambling vacation spot and hottest across the globe. However, different US cities even have quite comparable glamour and playing fame. Another great instance alike is the most effective riverfront on line casino city Philadephia the place casinos supply nice number of slot machines.

With the entry of huge foreign casinos from Las Vegas and Australia, Macau overtook the Las Vegas Strip in playing revenues in 2007. Monte Carlo Casino has been depicted in plenty of books, together with Ben Mezrich’s Busting Vegas, where a group of Massachusetts Institute of Technology students beat the on line casino out of practically $1 million. This book is predicated on real people and events; however, a lot of those occasions are contested by major character Semyon Dukach.

On Line Casino Diamond Jo “Huge Chip” Award On Line Casino Chip Dubuque Iowa Type #2 $1

On Line Casino Diamond Jo “Huge Chip” Award On Line Casino Chip Dubuque Iowa Type #2 $1

Common extra colors are pink, purple, yellow, orange, and gray. Newer designs in house chips embrace three-color designs the place a three-step molding process creates a chip with unique base, secondary, and element colours. Nevada rules allow casinos to grab chips if the on line casino “knows or moderately ought to know” that the chips weren’t obtained in the midst of gambling by the person presenting them. The little-known rule, supposed to protect casinos in opposition to theft, counterfeit and other forms of fraud, allows cage supervisors to keep the questionable chip while they examine its origin. Dalla, a media organizer for the World Series of Poker and different major poker tournaments, obtained the $5,000 MGM Grand chip on the middle of our story from a friend who owed him cash. Dalla decided to cash the chip at the same time he cashed a winning sports guide ticket from MGM Grand. That tradition began to alter 20 years in the past when Nevada outlined tokens because the property of individual casinos and prohibited their use “for any financial purpose” outdoors the casino. ,

No Deposit Bonuses are meant for all players who want to search within the broad online casino world the websites that have essentially the most bonuses and promotions to offer. Different casinos supply totally different quantities of free chips for their cashable and non-cashable bonuses.

Notably, Nevada has no laws relating to color, which is why Nevada casinos may use white, blue, or gray as $1, although $5 by way of $5000 are virtually always constantly colored. In the early history of Poker during the nineteenth century, players appeared to use any small valuable object imaginable. Early poker gamers typically used jagged gold pieces, gold nuggets, gold dust, or cash as properly as “chips” primarily manufactured from ivory, bone, wooden, paper, and a composition made from clay and shellac. Several companies between the 1880s and the late Nineteen Thirties made clay composition poker chips. Most chips had been white, purple, blue, and yellow, but they could be made in virtually any shade desired.

At least some proportion of the chips is of an earthen material such as sand, chalk, and clay just like that present in cat litter. The course of used to make these chips is a trade secret, and varies barely by producer, most being relatively costly and time-consuming per chip. Then every chip receives a mid-inlay if desired, and is placed in a particular mildew that compresses the chip, hence the time period compression molded chips. The stress of the compression and the warmth that is added varies from producer to manufacturer. While some casinos which installed the receipt system had saved the $1 tokens around for use as $1 chips, most different casinos using the receipts had simply scrapped the tokens totally. Most casinos utilizing receipts have automated machines at which prospects could redeem receipts, eliminating the need for coin counting windows and reducing labor costs.