site loader
2025-02-23 کتاب ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏ ‎هم‌اندیشی‌چپ

کتاب ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏ ‎هم‌اندیشی‌چپ

کتاب ‎#هم‌اندیشی‌ـچپ
ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏
پیش‌گفتار
https://t.me/left_forum/163

ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏
جلد اول
https://t.me/left_forum/161

ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏
جلد دوم
https://t.me/left_forum/162

کتاب ‎#هم‌اندیشی‌ـچپ
ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏

پیش‌گفتار
از‌‌‏ #انقلاب۵۷ نزدیک به نیم قرن گذشت؛ از انقلابی، یا قیامی، که امید بود آزادی بیاورد و نیاورد. و امید بود رفاه و ‏عدالت بیاورد و نیاورد. ‏
نزدیک به نیم قرن از انقلابی، یا قیامی، گذشت که به وعده‌ی سفره‌ای نان و سقفی بر سر، از دست‌های خالی پل ‏ساخت و بر شانه‌های خسته سوار شد و گرسنه را به حراج کلیه واداشت و گود نشین را به گورخوابی. ‏
این‌گونه بود که فضای ذهنی همه‌ی این نیم قرن تا امروز اشباع شد از بی‌‌شمار پرسش: ‏
چرا انقلاب شد؟ و چرا و چگونه به سرنوشتیِ چنین دچار شد؟ راز شکستی چنین سنگین در چه بود؟
آیا انقلاب ۵۷ گریزناپذیر بود؟
چگونه بود که در ماه‌های مشرف به بهمن ۵۷، در سراسر سپهر سیاسی کشور، گروه و گرایشی یافت نمی‌شد که در ‏خیزش عمومی حضوری نداشته باشد و نقشی نپذیرفته باشد؟ ‏
و چرا منهای بخشی از دهقانان، طبقه‌ی اجتماعی دیگری نبود که در آن ماه‌ها به قطار انقلاب سوار نشده باشد؟ ‏
در کندوکاو تاریخ، به‌عنوان مسئول تیره‌روزی و فلاکت کنونی، انگشت اتهام را می‌توان به سمت کدام جریان سیاسی ‏یا اجتماعی گرفت؟
جایگاه و نقش چپ در انقلاب و شکست آن کجاست؟ ‏
امروز، سوژه‌ی رهایی‌بخش چطور تعریف می‌شود؟ و راه نجات از کدام سمت؟
زمینه‌های رشد راست افراطی وشبه‌فاشیست به چه اندازه است؟ ‏
این گرایش‌ها تحت کدام شرایط ممکن است موفق شوند توده‌ی اتمیزه و بی‌شکل را به خدمت «ناجی» و «پیشوا»ی ‏دیگری در آورند؟
از بهمن ۵۷ هر چه بیشتر دور شدیم و غبار فراموشی بر حافظه‌ها بیشتر نشست، بار ذهنی پاسخ‌هایی که به چنین ‏پرسش‌هایی داده شده سنگین تر شد و راه بر جعل و فریب و وارونه‌سازی هموارتر. و نیز هر چه توده‌ی محروم و ‏فرودست خسته‌تر، خشمگین‌تر و مایوس‌تر شده، و خود رهانی را دشوارتر یافته، قلب واقعیت‌ها آسان‌تر شده و ‏هزینه‌اش کم‌تر. در چنین بزنگاهی است که بازمانده‌های فرقه‌ی #پهلوی فضای روانی موجود را مناسب یافته‌اند و به ‏سودای بازگشت به قدرت و تحمیل دور باطلی دیگر به تاریخ، از تاریک‌خانه‌های لاس‌ وگاس بیرون امده‌اند. به کنار از ‏مساعدت فضای ذهنی، این فرقه برای ریل‌گذاری افکار عمومی به داشتن پشتوانه‌های مادی بسیاری دلگرم است. ‏می‌کوشد ازمنابع مالی هنگفت و هژمونی رسانه‌ای تا اطاق‌های فکر و حمایت شماری از دولت‌ها و برخی دستگاه‌های ‏اطلاعاتی همه را به خدمت انحراف ذهنیت افکار عمومی و انقیاد آن در آورد. ‏
رو در رو با چنین تهدید‌هایی، پاسخ‌دادن به پرسش‌هایی که فضای عمومی را اشباع کرده ضرورتی است حیاتی؛ ‏به‌ویژه از سوی کسانی که هم‌چنان بر حقانیت قیام مردم علیه حکومت پهلوی باور دارند. #هم‌اندیشی‌ـچپ در ‏عمل به این تکلیف می‌کوشد گامی بردارد و انتشار ویژه‌نامه‌ای که پیش رو دارید بخشی از این کوشش است. ‏مجموعه‌ای که گرد آمده؛ مقاله‌ها، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها و اسناد، حاصل یاری و مشارکت بسیاری از نویسندگان، ‏هنرمندان، کنش‌گران سیاسی و اجتماعی، پژوهش‌گران و تحلیل‌گران داخل و خارج کشور است که به دعوت ما ‏پاسخ مثبت داده‌اند. ضمن قدردانی از یکایک انان، لازم است تأکید شود آن‌چه تا کنون انجام شده، تنها مقدمه‌ای ‏است بر آن‌چه بسیار گسترده‌تر و فراگیرتر باید دنبال شود. با این امید که در گام‌های بعد از یاری و هم‌اندیشی طیف ‏هر چه وسیع‌تری از افراد و گرایش‌های #چپ برخوردار گردیم. ‏
⬅️ جلد نخست https://t.me/left_forum/161
⬅️ جلد دوم https://t.me/left_forum/162

2024-03-08 رویکردی نوین به فمینیسم سوسیالیستی/ فریدا آفاری

رویکردی نوین به فمینیسم سوسیالیستی/ فریدا آفاری

ترجمه فارسی کتاب رویکردی نوین به فمینیسم سوسیالیستی
لینک دریافت رایگان فایل پی دی اف کتاب

https://socialistfeminism.org/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1/

2023-10-09 انسان باشیم و انسان بمانیم. درباره‌ی موج جدید افغان‌ستیزی. خسرو پارسا

انسان باشیم و انسان بمانیم. درباره‌ی موج جدید افغان‌ستیزی. خسرو پارسا

https://pecritique.com/2023/10/07/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7/?fbclid=IwAR1RzjQrdFSiwPp5-yad2REclNHw1y7Q50dd_RYXrpqozy46JcpE58g_HCM

2023-04-30 «منشور آزادی، رفاه، برابری»

«منشور آزادی، رفاه، برابری»

«منشور آزادی، رفاه، برابری»
مقدمه
بی‌تردید، بسیاری از مصائب و معضلات گریبانگیر جامعۀ کنونیِ ایران ناشی از حکومت جمهوری اسلامی است. محروم کردن زنان از حق‌ طبیعی و مسلم‌شان بر بدن خویش و تحمیل پوشش اجباری بر آنان؛ دخالت در حریم زندگی شخصی و روابط خصوصیِ زنان؛ تبعیض جنسیتی و نابرابری حقوقیِ زن و مرد؛ قانونی‌کردن چندهمسری برای مردان؛ پایمال‌کردن حقوق کودکان؛ سرکوب آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و رسانه‌ها، تشکل، اعتصاب، تحصن، تجمع، راه‌پیمایی؛ سانسور کتاب، نشریه، فیلم، تئاتر، موسیقی و سایر عرصه‌های هنر، علم، و ادبیات؛ ترویج خرافات؛ تفتیش عقیده؛ تخصیص بودجه‌های نجومی به امور امنیتی، انتظامی، و نظامی و تشکیل نیروهای سازمان‌یافتۀ حقوق و مواجب‌ بگیرِ لباس شخصی برای سرکوب اعتراض‌های مردم، گشت‌های امر به معروف و ارشاد برای کنترل پوشش زنان، انواع و اقسام سازمان‌ها و بنیادهای مذهبی، آیین‌ها و مراسم مذهبی و … همگی با بودجه‌های کلان و در واقع از جیب مردم؛ پایمال‌کردن حقوق شهروندانِ متساوی‌الحقوق و تقسیم آنها به شهروندان درجه یک، دو، و…، تقسیم جامعه به «خواص» و «عوام» و ممتاز شمردن روحانیان و برپایی دادگاه ویژه و اختصاصی برای رسیدگی به جرم‌های آنان در پشت درهای بسته؛ رواداشتن آزار و توهین و بازداشت و حبس به معتقدان سایر ادیان و مذاهب؛ محدودیت آزادی عقیده؛ اجرای قوانین مجازات اسلامیِ حد، شلاق‌زدن، بریدن دست و پا و به‌طور کلی قطع یا نقص عضو، پرتاب از بلندی، سنگسار، و قصاص؛ دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر و تلاش برای برپایی حکومت دینی در این کشورها از طریق «صدور انقلاب»، دشمن تراشی، و جنگ افروزی، … و در یک کلام تبدیل زندگی انسان‌ها به جهنمی آکنده از استبداد و بی‌حقوقی، رنج و عذاب، ناامیدی، مرگ و نیستی از جملۀ این مصائب و معضلات است.

ما با تمام این مظاهر حکومت دینی مخالف هستیم. بی‌گمان، رهایی جامعه از استبداد دینی گام بزرگی به پیش است. اما با همین صراحت اعلام می‌کنیم که خواست ما فراتر از مخالفت با حکومت دینی است. تجربۀ انقلاب سال ۱۳۵۷ به ما نشان داد که از دل جنبش یا انقلابی که وعدۀ «آزادی» و «دموکراسی» ‌دهد اما در زیر پوست‌اش استثمار، فقر، بیکاری، گرانی، کلاه‌برداری، فساد، فحشا، اعتیاد، قتل، دزدی، و انواع دیگرِ سیه‌روزی‌ها همچنان رواج داشته باشد هیچ‌گونه جامعۀ انسانی بیرون نخواهد آمد. به باور ما، معضلاتی که شمه‌ای از آن‌ها در بالا فهرست شد فقط نوک کوه مشکلات جامعۀ ایران است. اینها تنها آن دسته از مصائب جامعۀ ایران‌اند که دنیای سرمایه‌داری و رسانه‌هایش بر آنها انگشت می‌گذارند و البته به‌درستی آن را محکوم می‌کنند. اما این دنیا نمی‌خواهد یا، بهتر بگوییم، به سودش نیست که قسمت زیرین این کوه را ببیند، چراکه برملاشدنِ آن، زمینِ زیر پای خودش را داغ می‌کند و توان ایستادن بر روی آن را از او می‌گیرد. عامل و مسبب اصلی تباهی زندگی اکثر انسان‌های جامعۀ ایران این است که برای زندگی هیچ راهی جز فروش نیروی کارشان ندارند. در این جامعه، جدا از خیل عظیم بیکاران، میلیون‌ها انسان مزد‌بگیر، همچون کارگران صنعتی‌ و خدمات و کشاورزی، کارمندان، تکنیسین‌ها، معلمان، پرستاران، پزشکان، مهندسان، کارشناسان، خبرنگاران، نویسندگان، هنرمندان و به‌طورکلی تمام فروشندگان نیروی کار، که اجزای طبقۀ کارگر را تشکیل می‌دهند، برای زنده‌ماندن مجبورند نیروی کار (یدی و فکری) خود را به ثمن بخس به سرمایه‌داران بفروشند و بدین‌سان ارزشی بس بیش از مزد خود برای آنان تولید کنند.

توجیه، تثبیت، و پاسداری از سرمایه‌داری با حکومت‌های گوناگونی صورت می‌گیرد که حکومت دینی تنها یکی از آنهاست. بسیاری از سرمایه‌دارانِ بخش خصوصی و احزاب و شخصیت‌های سیاسیِ مدافع آنان نیز خواهان جدایی دین از حکومت‌اند. آنان حکومت دینی را تنها علت مشکلات جامعه جلوه می‌دهند تا سرمایه‌داری را از تیررس مبارزات کارگران دور نگه‌دارند. شعار آنها در واقع این است: حکومت دینی نه، سرمایه‌داری آری. سرمایه‌داران خصوصیِ سکولار و طرفدار حکومت غیردینی، جمهوری اسلامی را برای ادارۀ جامعه ناکارآمد می‌دانند، اما خود با احتکار و گران‌کردن کالاها و خدمات، پیمانی و قراردادی کردنِ اکثریت کارگران، محروم ساختن کارگران از بیمه و امکانات رفاهی و تحمیل کار بر آنان در شرایط ناایمن، پرداخت مزدهای ناچیز، اخراج و بیکارسازی، سرکوبِ اعتراض و اعتصاب، و دشمنیِ شدید با هرگونه سازمان‌یابی مستقلِ کارگری سهم بسزایی در پیدایش اوضاع و احوال کنونی دارند. این بخش از طبقۀ سرمایه‌دار و احزاب و شخصیت‌های سیاسی نمایندۀ آن می‌کوشند با پشتیبانی دولت‌های سرمایه‌داریِ غربی، تقصیر را تنها به گردن قدرت سیاسیِ حاکم و سرمایه‌داریِ شرقیِ حامیِ آن بیندازند و نقش سرمایه و سودجوییِ خود را پنهان سازند و در جنگ بر سر قدرت، کارگران را به سیاهی لشکر خود تبدیل کنند. این‌که روبنای سیاسیِ مورد نظر این شخصیت‌ها و احزاب سیاسی سلطنت است یا جمهوری «دموکرات» و سکولار تغییری در این واقعیت نمی‌دهد که زیربنای اقتصادیِ مورد نظر آنها در هر حال سرمایه‌داری است. درست از همین رو، دست‌یابی آنان به قدرت سیاسی – که در اوضاع کنونی بسیار محتمل است – نه تنها سیه‌روزی‌ها و مصائب اقتصادیِ حاکم بر جامعۀ ایران را دست‌نخورده باقی خواهد ‌گذاشت و به تغییری اساسی و بنیادین در زندگی اکثریت مردم راه نخواهد برد بلکه، به اقتضای ساختار خاصِ سرمایه‌داری ایران از جمله وجود نیروی کار ارزان، مردم را گرفتار شکل دیگری از استبداد سیاسی خواهد کرد. ما تأکید می‌کنیم که ریشۀ مشکلات جامعۀ ما سرمایه‌داری است و آن‌چه در نهایت باید از میان برود رابطۀ خرید و فروش نیروی کار است.

***

با توجه به مقدمۀ فوق، ما امضاکنندگان زیر بر این باوریم که جامعۀ ایران در شرایط خطیر و سرنوشت‌سازِ کنونی به منشوری نیاز دارد که همچون پرچمی جنبش کارگری را حول آزادی، رفاه، و برابری متحد کند. این منشور، در عین همسویی با جنبه‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانۀ جنبش «زن، زندگی، آزادی»، با تثبیت، تحکیم، و تضمین این جنبه‌ها و نیز ارتقای سطح رفاه کل جامعه و بدین‌سان افزایش توان مادی، فکری، و فرهنگیِ کارگران از محل ثروت تولیدشده در جامعه («تولید ناخالص ملی») راه را برای مبارزۀ طبقۀ کارگر بر ضد سرمایه‌داری هموار می‌سازد. به‌نظر ما، دست‌یابی جامعه به آزادی، رفاه، برابری و هموارشدن راه مبارزه با سرمایه‌داری در گرو تحقق خواست‌های زیر به نیروی دموکراسی شورایی و سرمایه‌ستیز طبقۀ کارگر است:

۱-جدایی کامل دین از حکومت به‌گونه‌ای که دین امر خصوصی انسان‌ها شمرده شود؛ ممنوعیت تفتیش عقیده، ممنوعیت تدریس تعلیمات دینی در مراکز آموزشی؛ حذف مضامین دینی از قوانین کشور و آموزش و پرورش؛ حذف هویت دینیِ افراد از مدارک شناسایی، ممنوعیت دخالت حکومت در تعیین مطالب آموزشی، ممنوعیت حمایت حکومت از هرگونه دین و مذهب؛ ثبت نهادهای دینی و اماکن مذهبی به‌عنوان نهادهای خصوصی؛ ممنوعیت مراسم مذهبیِ مغایر با کرامت، سلامت، و آسایش انسان‌ها

۲- برخورداری تمام افراد جامعه از آزادی‌هایِ بی‌‌حصر و استثنایِ سیاسی از قبیل آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و رسانه‌ها، تشکل (اعم از انجمن، کانون، اتحادیه، شورا، حزب و…)، اعتصاب، تجمع، تحصن، تظاهرات، و راه‌پیمایی

۳- آزادی بی‌قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی، انحلال تمام نهادهای سرکوب و ممنوعیت هرگونه شکنجه اعم از روحی و جسمی و واداشتن متهمان به اعتراف علیه خود یا دیگری؛ به‌رسمیت‌شناسی حق دادخواهی برای تمام کسانی که متحمل سلب حق حیات از اعضای خانواده و یا همنوعان خود شده‌اند.

۴- انحلال دادگاه‌های ویژه، علنی‌بودن دادگاه‌ها با حضور هیئت منصفه، انتخاب آزادانۀ وکیلِ دلخواه، و رایگان بودنِ امور دادرسی؛ تعلیق تمام احکام قضاییِ صادره و بازنگری آنها در دادگاه‌های صالح با حضور هیئت منصفه

۵- الغای مجازات اعدام

۶- ممنوعیت انجام وظیفۀ نیروهای نظامی و انتظامی با لباس شخصی و بدون یونیفورم؛ انحلال هرگونه سازمان انتظامی و اطلاعاتی و امنیتیِ مخفی

۷- الغای هرگونه تبعیض جنسیتی و برقراری برابری حقوقیِ زن و مرد. برای تحقق این خواست باید :

– زنان در تمام قوانین ازجمله قانون کار، قوانین مربوط به خانواده، و قوانین کیفری با مردان حقوق برابر داشته باشند.

– هرگونه دخالت دولت در تعیین نوع زندگی، پوشش و روابط بین افراد، روابط زن و مرد یا دختر و پسر و پوشاک زنان ممنوع شود.

– ازدواج یا جدایی همسران از یکدیگر با توافق آزادانه، برابری کامل حقوقی میان آنان، و بدون نیاز به اجازۀ ولیِ دختر صورت گیرد.

– هرگونه ازدواج پیش از ۱۸ سالگی ممنوع شود.

– حق زن بر بدن خویش شامل حق تصمیم‌گیری در مورد رابطۀ جنسی، بارداری، سقط جنین یا عقیم‌سازی به‌رسمیت شناخته شود.

– با ایجاد فرصت‌های شغلیِ برابر برای زنان و امکانات رایگان چون شیرخوارگاه، مهدکودک، سالن غذاخوری و لباس‌شویی‌‌های عمومی در محل‌های کار و سکونت، زمینۀ اجتماعی‌شدن کارِ خانگی و بدین‌سان ازمیان‌رفتن آن فراهم شود. تا آن زمان به افراد خانه‌دار اعم از زن و مرد دستمزدی معادل دستمزد کارگران شاغل با بیمه و حقوق بازنشستگی پرداخت شود.

– با ایجاد خانه‌های امنِ دارای امکانات مناسب زندگی همراه با آموزش، مشاوره و درمان تخصصی و پرداخت مستمری کافی تا فراهم‌شدن امکان اشتغال مناسب و زندگی مستقل، زنان خشونت‌دیده یا درمعرض‌خشونت و دختران فراری از خانه مورد حمایت مادی، معنوی، و قانونی قرار‌گیرند.

۸- به‌رسمیت شناختن حق انتخابِ هویت و گرایش جنسی برای تمام انسان‌ها و ازدواج و به‌طور کلی هرگونه زندگی مشترک بر اساس این هویت‌ها و گرایش‌ها

۹- الغای هرگونه ستم بر اساس تعلق‌های ملی، قومی، نژادی، و مذهبی و برابری حقوقی و شهروندی برای تمام ایرانیان صرف نظر از زبان، پوشش، فرهنگ، نژاد، و مذهب آنها؛ و اولویت دادن به بازسازی مناطقی که به‌علت تعلق‌های فوق از رشد اقتصادی محروم مانده‌اند.

۱۰- الغای کار کودکان و نوجوانانِ زیر ۱۸ سال و تأمین معاش آنان به‌صورت ماهانه

۱۱- برخورداری همۀ مردم از مسکن مناسب با تمام امکانات رفاهی و ارتباطی و وسائل خانگی. تحقق این امر درگرو آن است که:

– از ساختمان‌های تحت مالکیت دولت که اکنون در اختیار نهادهای دولتی هستند برای تأمین مسکن مردم استفاده شود.

– دولت هر سال درصد معینی از بودجه را به احداث واحدهای مسکونیِ جدید برای مردم اختصاص دهد.

۱۲- بهداشت و دارو و درمان رایگان برای عموم مردم

۱۳- آموزش و پرورش رایگان عمومی در تمام سطوح

۱۴- حمل و نقل درون‌شهریِ رایگان برای عموم مردم در سراسر جامعه

۱۵- مهد کودک رایگان برای تمام مردم

۱۶- حفاظت از طبیعت و جلوگیری از هر گونه آلودگی محیط زیست

۱۷- ایجاد امکانات مدرنِ لازم برای رفاه بیشتر و زندگی بهترِ روستائیان مانند جاده، آب، برق، گاز، تلفن، اینترنت و مراکز آموزشی، درمانی، فرهنگی، ورزشی و تفریحی در روستاها

۱۸- تعیین حداقل دستمزد ماهانۀ کارگران براساس ثروتی که آنان برای جامعه تولید کرده‌اند و اختصاص مقدار هرچه بیشتری از این ثروت به ارتقای سطح زندگی و رفاه کل مزدبگیران

۱۹- برخورداری تمام افراد جامعه از تأمین اجتماعی شامل حقوق بازنشستگی، ازکارافتادگی، و بیمۀ بیکاری. بیمۀ بیکاری نباید از حداقل دستمزد کارگران شاغل کمتر باشد.

۲۰- الغای هر نوع قرارداد استخدام موقت، کاهش ساعات کار روزانه و الغای شب‌کاری جز در موارد ضروری و اضطراری

بدیهی است که خواست‌های پیشنهادی ما به جنبش کارگری به موارد بالا محدود نمی‌شوند و ما در این‌جا فقط مهم‌ترین مطالبات لازم را برای تحقق آزادی، رفاه، و برابری برشمرده‌ایم.

اول ماه مه ۲۰۲۳ – یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲

محبوبه ابراهیمی (نویسنده) – فرامرز اخوان (کارگر بازنشستۀ شرکت سدسازی) – ابراهیم اسماعیلی (کارگر جوشکار و فعال کارگری) – روحی افسر (مترجم، ویراستار، و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – آرش افضلی (معلم بازنشسته) – یحیی القاسی (کشاورز) – بهروز امیری (کارمند بازنشستۀ شرکت نفت) – بیژن امیری (کارگر بازنشستۀ پارس خودرو) – حسین امیری (کشاورز) – علی امیری (تور لیدر) – مجید امیری (شغل آزاد) – محمد امیری (کارگر کشاورزی) – مریم ایمانی (فعال زنان) – ونوشه بَحرانی (پزشک) – اسماعیل بخشی (کارگر سابق نیشکر هفت‌تپه) – حسین پرهیزگار (فعال سابق دانشجویی) – محمد جعفری (کاسب) – بهرام جهاندار (از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – محسن حکیمی (مترجم) – رضا خندان (مهابادی) (نویسنده) – منوچهر خوش‌بین (فعال کارگری) – روزبه دُرنشان (فعال کارگری) – حامد رازیانی (دانشجو) – فرشته رحیمی (دانش‌آموختۀ بیکار و خانه‌دار) – محمد رستاره (کارگر بازنشستۀ کارخانۀ سیمان) – احمد زاهدی ‌لنگرودی (نویسنده) – مریم سالخورد (نویسنده) – میثم سالخورد (ناشر) – رضا سامانی (کارگر بازنشسته) – فرامرز سه‌دهی (نویسنده) – سارا سیاه‌پور (فعال معلمان) – فخری شادفر (فعال زنان)– آزاده شعبانی (مترجم) – رضا شهبازی‌جبارآبادی (چاپگر و طراح) – حسین شهسواری (کارگر کارگاهی) – رحمان شیرازی (نجار) – آرش صادقی (زندانی سیاسی) – ابراهیم صالح (کارگر بازنشسته) – سیدعلی صالحی (شاعر و نویسنده) – علی صبوری (نویسنده) – ملوک صفاییان (از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – سهیل صوفی (کارمند شرکت بیمه) – موسی علی‌زاده (کارگر بازنشسته) – کاوه فرخ (برقکار) – حیاتقلی فرخ‌منش (نویسنده) – محمد فروزش (راننده) – علاءالدین فرومند (کارگر بازنشسته) – جواد قاسمی (مغازه‌دار) – هنرمند قنبری (کارگر) – علی قویدل (کارگر بازنشسته) – روزبه کریم‌زاده (کارمند) – حسین کشاورز (فعال کارگری) – گلشید کریمیان (نویسنده و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – منیژه گازرانی (فرهنگ‌نگار و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰)– ابراهیم گوهری (کارگر بازنشستۀ شرکت واحد اتوبوس‌رانی) – اسکندر لطفی (فعال معلمان) – صفدر لطفی (کارگر) – گرشاسب مافی (کشاورز) – شایسته متقی (دانش‌آموختۀ بیکار) – مهرانگیز محمدی (خانه‌دار) – ناهید محمدی (دانش‌آ‌موختۀ بیکار و خانه‌دار) – جمیله مصدق (فعال زنان و از خانواده‌های اعدامیان دهۀ ۶۰) – حجت مهری (مغازه‌دار) – سیامک میرزاده (نویسنده) – علی نجاتی (کارگر بازنشستۀ نیشکر هفت‌تپه) – منیژه نجم‌عراقی (نویسنده) – محمد نظری (کارمند بازنشسته و زندانی سیاسی سابق) – حسین‌علی نوذری (نویسنده و استاد دانشگاه) – شاپور نوید (کارمند بازنشسته) – عبداله وطن‌خواه (فعال کارگری) – علی همدانی (کارگر تراشکار) – میراث همدانی (کارمند شرکت خصوصی) – فرخ یاری (دندانساز تجربی) – کامبیز یگانه (تراشکار)

امضاها ادامه دارد.

در صورت تمایل به امضای این منشور، لطفاً نام و شغل خود را به نشانیِ الکترونیکی زیر:

manshuraza@gmail.com

یا به کانال تلگرام «منشور آزادی، رفاه، برابری» به نشانی زیر بفرستید:

https://t.me/Azadi_Refah_Barabari

2023-01-17 گزارش و جمعبندی از خبرها و مبارزات انقلابی مردم ایران در دوشنبه ۲۶ دی – صد وبیست و سومین روز

گزارش و جمعبندی از خبرها و مبارزات انقلابی مردم ایران در دوشنبه ۲۶ دی – صد وبیست و سومین روز

گزارش و جمعبندی از خبرها و مبارزات انقلابی مردم ایران در دوشنبه ۲۶ دی – صد وبیست و سومین روز

در روز دوشنبه حرکت اعتراضی مردم تربت جام در رابطه با کمبود گاز و مجموعه اتفاقات مربوط به آن خبر از فضای ملتهبی می دهد که بر اثر نبود سوخت در کشور وجود دارد . همچنین در مراسم چهلم هومن عبدالهی در سنندج جمعیت گسترده به سر دادن شعارهای ضد‌حکومتی‌پرداختند‌‌.
در ۲۶ دی گزارش از ۱۱ اقدام‌‌‌ مبارزاتی واز جمله ۳ اعتراض کارگری وجود داشت که به شرح‌زیر است .

& جانباختگان و‌ دستگیرشده ها:
– مراسم چهلم جانباخته سپهر اعظمی در بهشت علی اشتهارد برگزار شد ، جوان ۲۴ ساله کرد-یار سان درتاریخ ۱۲آبانماه در مراسم چهلم حدیث نجفی در کرج توسط سرکوبگران هدف شلیک ده ها گلوله ساچمه ای قرار گرفت و پس از ۳۳ روز در تاریخ ۱۵ آذر در بیمارستان مدنی کرج جان باخت .
– مادر حسن ترکمان گفت سنگ مزار جانباخته محمد حسینی آماده شد و در اسرع وقت در محل خود نصب می شود .
– مراسم چهلم هومن عبدالهی در سنندج ، آرامستان حسن آباد با حضور جمعیت وسیعی از مردم برگزار شد .پدر او از تدوام اعتراضات گفته و از مبارزات مردم بلوچ و خصوصن از مردم زاهدان حمایت کرد. پدر و مادر هومن همراه با سر دادن شعار شهید نمی میرد بطور نمادین کبوتر به نشانه آزادی رها کردند. و شرکت کننده گان شعار کرد ،بلوچ ،آذری،آزادی و برابری ، مرگ بر خامنه ای و، مرگ بر دیکتاتور و‌ کردستان کردستان گورستان فاشیستان سر دادند .
-مریم اسماعیل زاده فعال معترض ساکن تهران در تاریخ ۲۴ آذر در محله نیاوران بر اثر اصابت گلوله ماموران امنیتی جان باخت .
-کاشت نهال سرو برای یاد بود جانباخته کیان پیر فلک توسط دایی و برادر کوچکتر کیان در کنار مزار او .
– نصب شعر حسن حسام برمزار مهسا امینی در سقز
– ۷ زندانی سیاسی در یاسوج بویراحمد از تاریخ ۲۴ دی در اعتصاب غذا به سر می برند . آنها در اعتراض به بلاتکلیفی در مورد رسیدگی قضایی و بی عدالتی به این حرکت دست زده اند . هر ۷ نفر توسط اطلاعات سپاه از خانه هایشان ربوده شده‌اند .
– لیلا حسین زاده روز یکشنبه در تویئتر اعلام کرد در بند زنان عادل آباد جنایتی هولناک علیه زندانیان عادی از طریق قرص های اعصاب و آرام بخش در جریان است .او به شرایط دشوار زندان و به موارد پر شماری همچون توهین ها و برخورد فیزیکی ماموران با زندانیان زن ، وضعیت بهداشتی نامناسب زندان ها ، نبود آبگرم برای حما م کردن ،نبود پنجره و تهوبه و ازدحام زندانیان و محدودیت هایی مانند کوتاه کردن مو و خواندن اجباری قرآن و کمبود امکانات اشاره کرد .

@ اعتصاب :
– تجمع اعتراضی باز نشستگان شهر شوش در برابرفرمانداری در اعتراض به وضعیت معیشتی
– پرسنل رسمی و قرار دادی در سایت یک پتروشیمی بوشهر با توقف فعالیت های شغلی خود دست به اعتصاب زدند .
– کارکنان مجتمع‌فولاد‌ لرستان در مقابل این شرکت دست به تجمع اعتراضی زدند . آنها به عدم‌دریافت ۱۱ ماه حقوق و مشکل بیمه اعتراض دارند .

@ دانشجویی و دانش آموزی:
– تحصن‌ دانشجویان دانشگاه شیراز در اعتراض به مصادره اموال دانشگاه به قصد اجاره دادن و سود جویی .‌ تعدادی از دانشجویان به دلیل کافی نبودن فضا برای مطالعه ، در یک اقدام اعتراضی روی رمین کتابخانه مرکزی به امورات درسی پرداختند .
– رها احمدی ۱۲ ساله کلاس ششم دخترانه پروین اعتصامی شهرستان شازند به جرم انکه عکس پروفایلش سیاسی بوده ، در مدرسه دستگیر و به جای نامعلومی برده اند .
– اعزام ۵۴ مصدوم حادثه مسمومیت با مونواکسید کربن در مدرسه فرزانگان به مراکز درمانی شهر اردبیل .

@ تهران :
– خانواده محکومان به اعدام با تجمع در مقابل ساختمان قوه قضاییه در تهران با شعار نه به اعدام و مسئولین جواب بدهند ، خواستار لغو احکام اعدام شدند .
– آتش زدن بانک‌ سپه در یوسف آباد

@ شهرها ی دیگر :
– تجمع گروهی از مردم تربت جام مقابل فرمانداری این شهر جهت پاسخگویی مسئولان در پی قطع سه روز گاز .پس از سخنان فرماندار، درگیری بین معترضان و سرکوبگر ان ایجاد شد . مردم نماینده فرماندار را فراری دادند و با روشن کردن آتش جاده ها را بستند و دوربین های فرمانداری را از کار انداختند . ماموران برای شناسایی جوانان با گلوله‌های رنگی حمله‌ کردند .
– تظاهرات جوانان درخیابان در تربت جام با شعار مرگ بر خامنه ای در اولین ساعات شب و ادامه درگیری ها . مردم به هلال احمر حمله کرده و از نرده های آن بالا رفتند .
– بوشهر : فرمانده نظامی بوشهر از بازداشت چند دختر به اتهام تعرض به یک زن تذکر دهنده حجاب اجباری در خیابان ساحلی بوشهر خبر داد.
– گروهی ازشهروندان کرمانشاهی در ۲۵دیماه ، خود روی سرکوبگران سپاه را که قصد مزاحمت داشت با پرتاب سنگ فراری دادند .
– – ادامه تحصن مردم گالیکش گلستان در خیابان های اطراف منزل مولانا گرگیج در رابطه با احضار او

و
– -تظاهرات بی سایقه و بزرگ ایرانیان دراستراسبورک مقابل پارلمان اروپا با درخواست قرار دادن سپاه در لیست تروریستی اتحادیه اروپا . پلیس فرانسه تعداد شرکت کنندگان را ۱۲هزار نفر اعلام‌کرد .
– بر روی برج ایفل در دوشنبه شب با نور شعار زن زندگی آزادی می درخشید .
– جواب فرماندار تربت جام به مردم‌معترض به نبود گاز : صلوات بدهید
– سنگ‌ مزار زنده یاد محسن شکاری را شکسته اند و به خانواده اش گفته اند سنگ‌ گذاشتن رو‌مزارش ممنوع است .
– امیر رضا باقری نوجوان ۱۶ ساله در تبریز به اتهام توهین به خامنه ای محاکمه می شود .
-دانش آموزان در چهار ماه گذشته فقط ۳۸ روز به مدرسه رفته اند (آلودگی هوا ،بارش برف و باران، بازی تیم ملی در جام جهانی ،گرد و غبار ، اعتراضات خیابانی)
امسال ۹۱۱هزار دانش آموز ترک تحصیل کردند . رشد ۱۷درصدی دانش آموزان باز مانده از تحصیل به نسبت شش سال گذشته .

با آرزوی پیروزی
سایت سازمان راه کارگر

2023-01-04 گزارش وجمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در سه شنبه ۱۳ دی – صد ودهمین روز

گزارش وجمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در سه شنبه ۱۳ دی – صد ودهمین روز

گزارش وجمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در سه شنبه ۱۳ دی – صد ودهمین روز

در روز سه شنبه در ادامه ایجاد جو اختناق در شهر سمیرم و برای جلوگیری از ادامه اعتراضات ، نیروی امنیتی زیادی به این شهر کوچک گسیل شد . مامورین به منازل مردم یورش برده و بیش از ۳۰ نفر را بازداشت کردند .
در شهر جوانرود نیز نیروی نظامی زیادی مستقر است و مامورین شبانه جهت دستگیری به منازل ، بخصوص خانه های بستگان کشته شدگان یورش می برند . در گزارشی گفته شده ۵۰ تا ماشین با ۵۰۰ تا نیرو تو شهر میچرخن .
در زاهدان در روز دوشنبه دست کم ۴۰ نفر‌در جریان عملیات مشترک وزارت اطلاعات ، سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان بازداشت شده اند .
بیانیه ای با نام ، زن ، زندگی ، آزادی در گرمیداشت دیماه و به یاد جانباختگان پرواز اکراین از سوی جمعی از خانواده های دادخواهان ،کارگران ،معلمان،بازنشستگان،زنان،فعالین حقوق کودک‌ ، هنرمندان ودانشجویان منتشر شد ه که در آن خواهان محاکمه عاملین حمله به این پرواز شده اند
در راستای سیاست دوگانه در ارتباط با احکام اعدام و‌پس از تایید و تکذیب چند باره ،حکم اعدام ۳ تن در پرونده روح الله عجمیان ، نقض شد و حکم اعدام مهدی کرمی و محمد حسینی ابقا شد .
در روز‌سه شنبه در تهران و ۵ شهر دیگر ۱۰ حرکت اعتراضی به شرح زیر وجود داشت :

# جانباختگان و‌دستگیر شدگان :
– مراسم چهلم جانباخته راه آزادی مهران توانا ،در روستای سند بالا در فومن در روز سه شنبه با وجود جو شدید امنیتی برگزار شد. شرکت کنندگان در حالیکه دست به هم می کوبیدند شعارمی دادند : این گل پرپر شده ، هدیه به میهن شده . مهران توانا در تظاهرات صومعه سرا با شلیک بسیجیان مزدور از قفسه سینه مجروح شد .
– شهروندان در جوانرود با گذاشتن گل سرخ و نوشتن “شهید نمی‌میرد” بر در مغازه برهان الیاسی، یاد و خاطرە این جوان که روز شنبه ۱۰ دی با شلیک مستقیم نیروهای سپاه پاسداران در جوانرود کشته شد را گرامی داشتند .
– دختر خرد سال پژمان فاتحی که محکوم به اعدام است ، برای نجات پدرش از نماینده گان بلژیک کمک خواست‌ .
– نیما (اصلان) شفق‌دوست، نوجوان ۱۷ ساله اواخر شهریور ماه در محله اسلام‌آباد ارومیه بر اثر اصابت گلوله‌های مزدوران رژیم جمهوری اسلامی به دو پایش مجروح شد و پس از د و هفته جان باخت . مادرش طی ویدئویی اعلام کرد که حکومت ما را وادار نمود تا بگوییم علت مرگ او این بوده که‌ سگ پاهای او را گاز گرفته است .
– حمیده زارعی که ۶۱ روز در حبس می باشد ،همراه با دیگر هم بندیهایش در زندان کچویی ، دست به اعتصاب غذای خشک زده اند . آنها به عدم رسیدگی به وضعیتشان پس از بازداشت طولانی معترضند .
– الهام مدرسی هنرمند نقاش که از بیماری ژنیتیکی کبد رنج می برد در اعتراض به عدم رسیدگی به پرونده اش از ۱۲ دی دست به اعتصاب غذای خشک زده است . او نیز ۶۱ روز از باز داشتش می گذرد .
– ندا تاجی فعال حقوق زنان از سوی دادگاه به ۸ ماه حبس ،۶۰ ضربه شلاق ، جزای نقدی ، ۲ سال ممنوعیت استفاده از تلفن هوشمند و ۸۰ صفحه پژوهش با موضوعی معین .

@ دانشجویی : حدود ۵۰ دانشجوی دانشگاه ارومیه ممنوع الورود شدند .

@ اعتصاب و کارگری :
– اهواز :احضار پنج کارگر بازنشسته به دادگاه انقلاب اهواز که عبارتند از:
بهرام گرگان، محمد برون، فرهاد رهداری،جهانشاه اسدنیا و حسین اکبری بیرگانی.
این کارگران بازنشسته به اتهام اجتماع وتبانی و اقدام علیه نظام وامنیت ملی از طریق مشارکت در تجمعات بازنشستگان در اهواز ، در تاریخ ۲۱ دیماه ۱۴۰۱ در شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز قرار است محاکمه شوند .
– پرسنل پیمانی مخابرات استان گیلان در اعتراض به نادیده گرفته شدن حقوق و مطالبات خود ، دست به اعتصاب زدند

@ ۴ حرکت در تهران :
– بانگ‌شبانه در سعادت آباد
– شعارهای شبانه مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر دیکتاتور در پونک
– نورپردازی شعار مرگ بر خامنه ای روی دیوار مسجد مجتمع فرهنگی مذهبی ولیعصر ، مقابل تئاتر شهر
– آتش زدن بنر و شعارهای مربوط به قاسم سلیمانی و شعارنویسی در ستارخان ، شهرآرا و بزرگراه یادگارامام

@ درشهرهای دیگر:
– مهاباد ،بر پایی آتش و رقص در خیابان به مناسبت کشته شدن قاسم سلیمانی
– سمیرم ، آتش زدن دفتر امام جمعه ی این شهر

و
– مشاور عالی فرمانده کل قوا:
مکتب قاسم سلیمانی به عنوان دو واحد درسی در دانشگاه تدریس خواهد شد.
– آخوند آمده در تلویزیون میگه اگر سنگ توالتتون رو به قبله بود ، خودتان را بین ۱۵ تا ۲۰ درجه کج کنید .

با آرزوی پیروزی

2023-01-01 گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در شنبه ۱۰ دی

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در شنبه ۱۰ دی

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در شنبه ۱۰ دی – صد وهفتمین روز

در دهم دی ماه ۱۸حرکت اعتراضی در تهران و ۱۲ شهر دیگر وجود داشته است ، که‌ بخشی از آنها مثل ۳ اعتصاب در بازار و نیز ۳ اعتصاب کارگری بدنبال فراخوانهایی بود که از قبل داده شده بود . همچنین بزرگ‌ ترین حرکت این روز که شهر کوچک جوانرود را به صحنه درگیری تمام عیار نیروهای سرکوبگر تبدیل کرد ، به دنبال فراخوان برای برگزاری چهلم‌ ۷ تن از جان باختگان رقم خورد . در مقابل جمعیت گسترده شرکت کنندگان ، نظامیان و مامورین امنیتی در ابتدا ریاکارانه در بلندگوها اعلام می کردند که این پلیس کشورهای غربی است که سرکوبگر است و نه مامورین ج ا . اما درفاصله کوتاهی تاب شعارهای انقلابی مردم را نیاورده و دست به سرکوب وسیع زدند . تظاهر کنندگان با وجود دادن چندین زخمی و یک کشته و با دست خالی در مقاطعی مزدوران را به عقب رانده و به چند مرکز دولتی حمله کردند . آنها حتی موفق شدند بعد از حمله وحشیانه سرکوبگران ، مراسم خاکسپاری کشته شده همین روز ، برهان الیاسی را برگزار کنند .
وقایع این روز جوانرود و همچنین تاحدی استمرار اعتراضات در شهر ۲۶ هزار نفره سمیرم ، یک بار دیگر نشان می دهد که چه پتانسیل انقلابی بالایی در جای جای کشورمان وجود دارد ‌و با وجود افت اعتراضات ، هر حادثه ای می‌تواند منجر به بروز و انفجار این ظرفیت ها شود .
اعتصاب کارگران نفت و همزمان در ۳ شهر با وجود خطرات این اقدام در شرایط سخت معیشتی کارگران و امکان هر گونه پاسخ ضد کارگری ، مایه امیدواری است .
توضیح اقدامات یاد شده به شرح زیر است :

# جانباختگان :
– نیروهای حکومتی با لشکر کشی و آمادگی قبلی در جریان برگزاری مراسم چهلم ٧ جانباخته اهل جوانرود ، در روز شنبه قبرستان حاج‌ابراهیم جوانرود، را محاصره کردند . نظامیان، جمعیت عظیم شرکت کننده را به داخل خیابان‌ها و کوچه‌های شهر کشاندند ومردم‌با سنگر بندی به مقابله با آنها پرداختند . در ادامه با شلیک گاز اشک آور و گلوله‌ها جنگی تعدادی از مردم از جمله برهان الیاسی و یک کودک ۱۴ ساله زخمی شدند . برهان ۲۲ ساله و مغازه دار که بشدت زخمی شده بود ، در بیمارستان جان باخت . در ادامه مردم خشمگین در خیابان ها سنگر بندی کرده و به بانک های کشاورزی و سپه حمله کرده و کانکس مامورین را آتش زدند . مردمی که برای مراسم چهلم ۷ جان باخته تجمع کرده بودند در همین روز پیکر هشتمین کشته ، برهان الیاسی را به خاک سپردند .
– مهدی زارع اشکذری و ساکن تهران در اعتراضات توسط نیروهای سرکوبگر باز داشت و در اثر شکنجه های شدید به کما رفته بود ، پس از ۲۰روز در بیمارستان جان باخت.
– به گفته شاهدین عینی ، ۱۰ روز پس از کشته شد ن رامین فاتحی یعنی در ۹ آبان ، سه خودروی سمند‌ به قطعه‌ی ۱۲ بهشت محمدی سنندج رفته‌ و جنازه‌ای را که کفن هم نشده بود در آنجا دفن کردند و روی مزار را بِتُن ریخته‌ و پوشاندند. این گور بی‌نام و نشان درست پایین مزار زانیار الله مرادی است. مردم سنندج آن را با تور سرخ پوشانده‌ و نشان کرده‌اند.
– برخی گزارش‌ها حاکی از جانباختن امیر‌ مصدق، ۲۰ ساله، ساکن مشهد بر اثر ضربات باتوم مزدوران است‌. گفته می‌شود، امیر تک فرزند خانواده است و در تاریخ هفتم دی ماه بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان جان باخته است.

# اعتصاب :
– کارکنان رسمی شاغل در پالایشگاه نفت آبادان در اعتراض به عدم رسیدگی به خواسته‌هایشان مجدداً و مطابق فراخوان از پیش اعلام شده مقابل ساختمان مرکزی شرکت پالایش نفت آبادان دست به تجمع زدند.
– اعتصاب کارکنان پالایشگاه نفت در اراک
– اعتصاب کارکنان شرکت نفتی آذر مهران در ایلام
– اعتصاب های سه گانه بالا به سبب اجرا نشدن قانون وظایف اختیارات کارکنان وزارت نفت و افزایش نیافتن حقوق و مزایای کارکنان می باشد .
– اعتصاب در بازار تهران با تجمع مردم و سردادن شعارهای انقلابی همراه بود . در ادامه نیروهای مزدور به مردم حمله کردند .
– اعتصاب کفاشان در بازار تهران
– اعتصاب کسبه و بازار رشت

@ دانشجویی :
– آذین موحد، دانشیار و عضو رسمی هیات علمی گروه موسیقی دانشگاه تهران با انتشار مطلبی در صفحه اینستاگرامش خبر از عدم واریز حقوقش به دلیل حمایت از اعتراضات دانشجویی داده است.
– دانشجویان دانشگاه آزاد پونک ، همزمان با پخش نوحه خوانی از طرف بسیج دانشگاه بخاطر نزدیکی سالگرد قاسم سلیمانی ، موسیقی خودشان را پخش کرده و می رقصند .

# دیگر حرکات اعتراضی
@ در تهران :
– حمله به پایگاه بسیج در اسلامشهر
– شعارهای شبانه در شاهین جنوبی

@ در دیگر شهرها و نقاط :
– تظاهرات و تجمع اعتراضی مردم سمیرم مقابل فرمانداری در اعتراض به پاره کردن عکس ها و بنرهای جان باختگان ، توسط یگان ویژه . تظاهر کنندگان شعار می دادند ، بیزارم از دین شما نفرین به آیین شما .

درادامه سرکوبگران به مردم حمله کردند و تعداد زیادی را کتک زدند و با ساچمه و پینت بال به تظاهرکنندگان شلیک کردند . مقابله با مردم تا مدت طولانی ادامه داشت و خبر از کشته شدن یکی از مامورین امنیتی هم بوده است .
– راهپیمایی و سر دادن شعار در اصفهان
– چابهار :شماری از زنان بلوچ با تجمع مقابل فرمانداری شهرستان چابهار خواستار پاسخگویی مسئولین نسبت به اقدام غیر قانونی از سوی نیروهای نظامی که کپر های آن ها را به آتش کشیدند شدند .
– تجمع و سر دادن شعار در نجف آباد : دلارامون تو لبنان جونامون تو زندان
– فضای ملتهب در رودسر و آتش کشیدن بنر بزرگ خامنه ای
– آتش و راهبندان در سنندج در حمایت از مردم جوانرود
– آتش زدن مخابرات و عابر بانک – دره شهر ایلام
– حمله با نارنجک دست ساز به مجسمه قاسم سلیمانی در آمل

و
– ویدئویی از پیکر برهان الیاسی که در شنبه درجوانرود جان باخت نشان می دهد که گلوله ها به شکمش اثبات کرده .
– دختر مبارزی شبانه بر روی دیوار این شعار را می نوشت : هیتلر رفت ، خامنه ای خرکیه ؟
– شعار مردم جوانرود : کل ایران برادرن ، تشنه ی خون رهبرن
– عمامه پرانی ورژن ۲۰۲۳ با طناب دار : جوانی از پشت با زبلی تمام عمامه آخوندی را پرت می کند و طناب گره شده به صورت دار را به گردنش می اندازد .

با آرزوی پیروزی
سایت سازمان راه کارگر

2022-12-30 گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در  – صد وچهارمین روز

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در – صد وچهارمین روز

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در چهارشنبه ۷ دی – صد وچهارمین روز

در روز چهارشنبه حدود ۲۰ حرکت در تهران و ۱۱ شهر دیگر وجود داشته است . در این روز ۵ مراسم چهلم و ۳ مراسم خاکسپاری و یادبود برگزار گردیده که‌ عمومآ تبدیل به صحنه های پرشور اعتراض و سر دادن شعار از جانب جمعیت شرکت کننده شده است . از آنجا که در طی صد روز اعتراض عمومی جلادان بیرحمانه ، جان عزیز بسیاری را گرفته اند ، باید هر روزه منتظر چندین حرکت اعتراضی در مراسم های یادبود ، بخصوص در کردستان باشند . تازه این اعتراضات شجاعانه در شرایطی صورت می گیرد که با انواع تهدید ها ، از خانواده ها می خواهند که مراسم‌برگزار نکنند .
درماندگی کامل دولت و حکومت فاسد در کنترل قیمت ارز و دیگر نابسامانیها ، روزهای سخت تری را برای کارگران و زحمتکشان رقم خواهد زد که باید امید داشت دور تازه ای از اعتراضات به علت وضعیت وخیم اقتصادی را شاهد باشیم .
توضیح حرکات اعتراضی در ۷ دی به شرح زیر است :

# جان باختگان:
مراسم چهلم جان باختگان میلاد معروفی و شهریار محمدی در بوکان همراه با شعارهای انقلابی شرکت کنندگان برگزار شد .
مادر میلاد معروفی در این مراسم چنین گفت : برای پسرم اشک نریزید . آ نهایی که باید گریه کنند جاش هایی هستند که برای پول و مال دنیا خود فروشی کردند ، ملت فروشی کردند و فرزندان ما را فروختند . من برای پسرم اشک نخواهم ریخت ، او افتخار من است . فرزند آتش و خونم ،انتقام میلاد را خواهم گرفت. در ادامه مراسم ، مزدوران به حاضرین حمله ور شدند .
-مادر محمود احمدی برای گرفتن جنازه پسرش از مردم کمک خواست : محمود عزیزم سرباز بود و به مرخصی آمده بود .
در روز ۲۹ آذر محمود احمدی و حسین سعیدی به دست سرکوبگران جنایتکار جمهوری اسلامی در روستای پر سیلا (پر سوراخ)از توابع ایذه کشته شدند و جنازه آن ها به خانواده هایشان تحویل داده نشد .
– مراسم چهلم امیر فراستی شاد در آرامستان کهنه خانه در پیرانشهر برگزارشد .
– مراسم مهران رحمانی در روستای قالوزندان مهاباد با حضور جمعیت وسیعی برگزار شد .
– مراسم چهلم جان باخته غفور مولودی در بوکان همراه با سردادن شعار از طرف مردم برگزار شد .
– مراسم چهلم علی عراقی با وجود جوامنیتی شدید دیروز در تبریز برگزار شد .
– مراسم یادبود سیامک بابا در ۶ دی در کرج برگزار شد . سیامک در درگیری زندان رجایی شهر بوسیله ماموران کودک کش ، تیر به صورتش خورده بود .
– سمعیه ابراهیم پور مادر زنده یاد عرفان زمانی : امروز بیشتر از عزا ، خشم ، کینه و حس انتقام قویترم میکنه . به قول نیچه آنچه مرا نکشت ، قویتر میسازد . اگر قرار ه بمیرم اسم تو رو فریاد میکشم و با جسارت و شهامت برای خون خواهی تو بمیرم….قوی تر شوم تا لحظه انتقام .
-مراسم خاکسپاری مهردادملک جوان ۱۷ساله از ارداق توابع قروین که با شلیک گلوله سرکوبگران جان باخت ، دیروز بزگزار شد .

# اعتصاب :
– کارکنان پتروشیمی آبادان علیرغم تهدیدهای مسئولان ذیربط با اتحاد و یکپارچگی دست از کار کشیده و سومین روز اعتصاب را رقم زدند.
– کسبه پاساژ علاءالدین به علت نوسانات شدید قیمت دلار در ۷ دی اعتصاب کردند .
– مالباختگان تجارت گسترسرمایه پویش در شهرستان بهمنی بویراحمد با تجمع نسبت به کلاهبرداری این شرکت که وابسته به اطلاعات سپاه است اعتراض کردند . ادارات دولتی و بانک‌ها از وحشت تجمع مردم به حالت نیمه تعطیل درامدند .
– فراخوان بازاریان تهران :
فراخوان برای دعوت از مردم و بازاریان تهران و شهرستانها جهت پیوستن بە اعتصابات_سراسری :
– در اعتراض به گرانی سرسام آور ، نبود امید به زندگی از طرف مردم و گرانی هر روز دلار اعتصاب در روز شنبه ۱۰ دی

@ دانشجویی:
– دانشجو در جلسه پرسش و پاسخ با نماینده مجلس در واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد : شما بیا رفاه‌ایجاد کن من نامردم برم یه کشور دیگه

# دیگر حرکات
@ در تهران
– شعارهای شبانه در آریاشهر :
مرگ بر دیکتاتور
– شعارهای شبانه مردم از پنجره و پشت‌بام خانه‌ها در بلوار فردوس :
«مرگ بر حکومت بچه کش» ، «مرگ بر خامنه‌ای قاتل»
@ در شهرهای دیگر
– مشهد :تظاهرات شبانه در سیدرضی
– حمله با کوکتل به بخشداری شهر کلمه در بوشهر
– آتش و راهبندان در سقز
– آتش زدن حوزه علمیه خواهران یزد
– آتش زدن پایگاه بسیج در تبریز
@ از اعتراضات هنرمندان : هادی محقق کارگردان ، هنگام دریافت جایزه در جشنواره فیلم بوسان :نیکا آن دم که آن تیر بر قلبت نشست ، خنجری از پشت کمرم را درید …… ایرانم خوب می دانم که این روزها سزاوار تو نیست

و
– ۳۶ هزار میلیارد تومان قسط اول پرداختی خریدار هلدینگ خلیج فارس گم شده است و معلوم نیست کجا خرج شده .
– نوشته‌ی سپیده رشنو بعد از ابلاغ حکم ۵ سال حبس تعلیقی که وکیلش نعیم نظامی منتشر کرده است :

«آدمی که می‌جنگد می‌داند انقلاب‌ها به طول می‌انجامند ، اما شکست نمی‌خورند»
– بخشی از نامه زندانی سیاسی مریم اکبری از زندان سمنان خطاب به مردم ایران در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس :
– این قصه ۴هزار صفحه‌ای نیست، واقعیت عریان زندگی زیر سلطه فاشیست‌هایی است که بر ما تحمیل کردند و ما نخواستیم تن بدهیم.
اگر چه با بند بند وجودم دلم می‌خواست در کنار فرزندانم می‌بودم، کدام مادری نمی‌خواهد؟ اما پشیمان نیستم بلکه مصمم‌تر برای ادامه مسیرم هستم. این را هر بار در هر جلسه بازجویی و بازپرسی رسمی و غیررسمی گفته و از تکرارش خرسندم!…
– فراخوان در کرمانشاه برای پنجشنبه ۸ دی ماه جهت مراسم یادبود جاوید نام محمد مرادی

با آرزوی پیروزی

2022-12-17 گزارش و جمعبندی از میارزات انقلابی مردم ایران در جمعه ۲۵ آذر – نود ویکمین روز و آغاز ماه چهارم

گزارش و جمعبندی از میارزات انقلابی مردم ایران در جمعه ۲۵ آذر – نود ویکمین روز و آغاز ماه چهارم

گزارش و جمعبندی از میارزات انقلابی مردم ایران در جمعه ۲۵ آذر – نود ویکمین روز و آغاز ماه چهارم

در روز جمعه که آغاز ماه چهارم اعتراضات سراسری بود ،  ۲۴ حرکت اعتراضی در تهران و ۱۱ شهر دیگر وجود داشته است . بخش قابل توجهی از این حرکات مربوط به جانباختگان است که به مناسبت های مختلف از خاکسپاری تا چهلم ،بزرگداشت یا سالروز تولد برگزارشده است . خانواده های جان باختگان  سوگواریشان را با اشکال بدیع و بیانات اعتراضی خلاقانه تلفیق می کنند . از رقص پدر بر سر مزار پسر جان باخته اش  در حالیکه کیک تولد او را در دست دارد ، تا احترام یک خواهر داغدار به راهی که برادرش رفته و چادر از سر برداشتن در ضدیت با حجاب اجباری . از صحنه ی زیبایی که پدر و مادر بر سر مزار پسرشان کبوتر ازاد می کنند تا درخواست برادری از حاضرین که سکوت نکنند و اینکه سکوت تبدیل می شود به طناب دار بر گردن مبارزین . هر کدام از این صحنه ها در حین دردناک بودن ، بیانگر دنیایی از زیبایی و مقاومت است و همه بیانگرتاثیر عمیق مبارزه ی انقلابی بر اقشار مختلف است . غرورافرین و مایه ی امیدواری بسیار به پیروزی .
حرکات اعتراضی گفته شده به شرح زیر توضیح داده می شود :

# جان باختگان :
رقص ایستادگی پدر زنده یاد فرزین معروفی بر سر مزار پسرش در زاد روز تولدش . فرزین معروفی ۲۲ ساله اهل مهاباد در اکباتان کشته شد .
مراسم بزرگداشت آیدا رستمی که در شهرک اکباتان به قتل رسید .
خواهر علی روزبهانی در مراسم جهلم برادرش : من سر خم می‌کنم به راهی که تو قدم گذاشته ای و کشته شدی ،  اگر چادر من که یادگار حضرت زهراست ، الان  شده ملعبه ی دست قاتلین تو که جانین  و ظالمن و خون فرزندان این مملکت را میریزن ، من چادرمو در میارم .
مراسم خاکسپاری هیمن معروفی ۲۲ ساله در اشنویه که برای امضا چند برگه در ۲۴ آذر  به اداره اطلاعات احضارشده بود و پس از چند ساعت شکنجه ، آزاد شد و‌  در ساعت ۳ بامداد جان باخت .
در مراسم چهلم محمدرضا فردوسی(حسام) و نیزچهلم  نیما نوری  ، پدر ومادر آنها 
 به یادشان  چند کبوتر آزاد کردند .
مراسم ۳۰ سالگی علیرضا خشکبار بیانی که  با شلیک مستقیم مزدوران کشته شده بود ، بر سر مزارش برگزار شد .
در تهران مردم بر سر مزار محسن شکارچی جمع شدند و در مشهد مامورین مانع تجمع مردم بر سر مزار مجید رضا رهنورد شدند .
در میاندوآب مراسم چهلم مهران شکاری برگزارشد که در کرج جان باخته بود . 

# دانشجویی : دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر یک هفته است که برای آزادی هم کلاسی هایشان اعتصاب کرده اند .

#  ۱۳حرکت دیگر در تهران و دیگر شهرها :
@ ۳ حرکت اعتراضی در تهران : شعار شبانه از پنجره در منیریه ، آتش زدن فرمانداری شهرستان بهارستان و پایگاه بسیج قلعه حسن خان .
@ ۱۰ اقدام اعتراضی در شهرها و نقاط دیگر :‌تظاهرات گسترده در زاهدان بعد از نماز جمعه که با حمله ی مامورین روبرو شد ، در این هفته همچون جمعه های قبل زنان بلوچ‌ به صورت مستقل در این اعتراضات شرکت داشتند ، در دزاپ نیز هزاران نفر به تظاهرات پرداختند و در راسک که در خیابان‌ها و نیز در پایگاه های نظامی ، خودروهای ضد شورش مستقر کرده بودند ، مردم بلوچ دست به تظاهرات زدند .
آتش زدن حوزه علمیه در مرودشت ، حمله به بسیج در سلماس، آتش زدن محل اختفای مزدوران ونیز مجسمه در پارک شاهد کرمانشاه ، انهدام دکل های ایرانسل – واریتل در دیزیچه اصفهان و آویزان کردن مترسک ۲ متری خامنه ای که دار زده شده ، در کرج .      

و
برادر علی روزبهانی در مراسم چهلم او :‌مرسی که اومدین ، دستتون دردنکنه ولی سکوت نکنید ، ساکت نشین جلوی اینها ، مردم ! سکوت شما میشه طناب دارمحسن و مجید رضا ، سکوت شما میشه ماهان ، سکوت کنید خاک می ریزین روی اسم اینها .
پلاکارد در تظاهرات زنان زاهدان :‌دیکتاتور، مقام زن کو ؟
نوشته روی سنگ مزار نیما نوری در کرج : قرار بود ۸۰ سال عمر کنم ، ولی تو ۱۸ سالگی تو راه آزادی کشته شدم . قول بده بجای منم آزاده زندگی کنی .
دانشجوی پزشکی  در رشت یک نفره ، با گرفتن پلاکارد نه به اعدام ، 
 نترسید نترسید  ما همه با هم هستیم در میدان شهرداری رشت . او دقایقی بعد دستگیر می شود. 

با امید پیروزی

2022-12-16 گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در پنجشنبه ۲۴ آذر نودمین روز

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در پنجشنبه ۲۴ آذر نودمین روز

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در پنجشنبه ۲۴ آذر – نودمین روز و سه ماه کامل

در روز پنجشنبه و نودمین روز از  مبارزه شجاعانه مردم کشورمان ، با افت اشکالی از مبارزه  و نیز  بکارگیری اشکالی از حرکات اعتراضی که پوشش امنیتی بیشتری دارد ، روبرو بو ده ایم . بطور نمونه می توان به آتش زدن مراکز رژیم در شهرهای مختلف اشاره کرد . 
دادگاه های انقلاب همچنان در حال صدور احکام سنگین‌از جمله حکم محارب هستند و از طرف دیگر در سطحی محدود برخی از زندانیان را با قید وثیقه آزاد می کنند . 
گزارشات از انتقال نیروی انتظامی کمکی به بلوچستان‌ برای مقابله با اعتراضات روزجمعه حکایت دارد  و سرکوبگران هر پنجشنبه کابوس اعتراضات روز جمعه ی مردم مبارز بلوچ را می بینند .
در ۲۴ آذر و در غیبت جنبش دانشجویی  ، گزارش از ۲۰ حرکت اعتراضی در تهران و ۱۴ شهر وجود داشت که به شرح زیر توضیح داده می شود :

# جان باختگان:
پیکر دنیا فرهادی دختر ۲۳ ساله اهوازی که از ۱۶ آذر ناپدید شده بود در روز ۲۴ آذر در رودخانه کارون در روستای مظفریه کشف شد . 
احمد گودرزی کشتی گیر لر و ساکن قلعه حسن خان پس از ربوده شدن از مراسم  چهلم حدیث نجفی ، بر اثر شکنجه دنده آش شکسته شد و پس از ۳ هفته  جسدش با بدن کبود  به خانواده داده شد . پیکر او در ۲۲ آذر در روستای خشتیانک اشترانکوه به خاک سپرده شد .
۲۴ آذر چهلم علیرضا کریمی دانشجوی دانشگاه آزاد اراک بود . او با ضربات باتون ماموران امنیتی جان باخت .
در پنجشنبه در هفتم شادمان احمدی جمعیتی گسترده در دهگلان شعا ر می دادند : کردستان کردستان ، گورستان فاشیستان . شادمان تنها ۳ ساعت پس از بازداشت بر اثر شکنجه های وحشیانه جان باخت .
مردم در دومین پنجشنبه بر سر مزار جانباخته حامد سلحشور در ایذه  تجمع کردند . حامد سلحشور جوانی که شغلش مسافرکشی بود ، سه روز بعد از دستگیری در اثر شکنجه جان باخت .
محمد حاجی رسول پور زندانی سیاسی سابق ، اهل بوکان که توسط نیروهای حکومتی ربوده شده بود بر اثر شکنجه به کما رفت و پس از اینکه خانواده ۵۰۰ ملیون تومان به عنوان وثیقه پرداختند ، اورا در حال کما با ویلچیر تحویل گرفتند .

# اعتصاب 
تجمع کادر درمان رو بروی نظام‌پزشکی مشهد در اعتراض به حکم اعدام و بویژه حکم اعدام دکتر حسنلو
اعتصاب وتجمع جمعی از کارکنان شهرداری یزد در اعتراض به کم کردن حقوق و مزایا
تجمع پزشکان و کادر درمان مشهد مقابل بیمارستان شریعتی در حمایت ازآزادیخواهان در بند
فراخوان برای اعتصاب و تجمع پرسنل رسمی نفت در ۲۶ آذر در شهرهای اهواز ، عسلویه و ماهشهر . 
تشکل های مختلف از جمله چندین تشکل بازنشستگی خواهان آزادی اسماعیل گرامی شدند که برای دفاع از سطح معیشت کارگران از ۲ سال پیش در زندان است و در یک دادگاه چند دقیقه ای  به ۶ سال زندان محکوم شده است .

# ۱۲ حرکات اعتراضی در تهران و ۷ شهر دیگر   :
@ ۵ حرکت در تهران :  
تجمع خانواده های جان باختگان هواپیمای اوکراینی در مقابل دادسرای نظامی همزمان با سومین جلسه دادگاه مربوط به این فاجعه
 شعار شبانه از پشت بام در محله پرند ، محله چیتگر دادن شعار در بیرون خانه ها ، شعارهای شبانه از پنجره ها در ستارخان و شمس آباد 
@ ۷ حرکت اعتراضی در  شهر ها و نقاط دیگر  :
در آبدانان استقبال با شکوه از آزادی سونیا شریفی ۱۶ ساله که اتهام محاربه داشت و با شرط وثیقه آزاد شده است .گزارش دهنده می گوید حدود هزار ماشین در این حرکت حضور داشتند 
اعتراض دانش‌آموزی در شیراز ، شعارهای شبانه در کرج ،آتش زدن اداره اوقاف مشهد ، آتش زدن فرمانداری طرقبه – شاندیز مشهد ، بابلسر آتش زدن دفترنماینده مجلس و  ایلام حمله به خانه ی‌جاشها

و
مرتضی عزتی اقتصاد دان در بازتاب : رشد تورم ۵ برابری با افزایش ۳ برابر دستمزد همخوانی ندارد . 
تشکل های باز نشستگی :همکار ما  اسماعیل گرامی به خاطر گفتن همین ناهمخوانی در ۲ سال پیش ،  به ۶ سال حبس محکوم شده است . 
مادر الهام افکاری که بطور دائم در جلوی زندان عادل آباد شیراز نشسته است با تمام وجود فریاد می زند: الهام هشت روز است چیزی نخورده است ، او گناهی نکرده ، او را هم می خواهید بکشید ؟ هوار ، به کی پناه ببرم ؟
رفتیم سر مزار محسن شکاری ، دیدیم سنگ قبر به اسم  خودش نداره و سنگ قبر مادربزرگ را برایش گذاشته اند . ما هم اسمش را با گل نوشتیم .
عبیرا سهلانی نماینده سوئد در پارلمان اروپا در یک حرکت نمادین دررابطه با اخراج ایران از کمیسیون مقام زن  در حالیکه چمدانی را حمل می کند : من برای آنها چمدانهایی تهیه کرده ام تا هر آنچه در اینجا دارند با خود ببرند . 

با آرزوی پیروزی

2022-12-11 گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در شنبه ۱۹ آذر    -هشتاد و پنجمین روز

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در شنبه ۱۹ آذر    -هشتاد و پنجمین روز

گزارش و جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در شنبه ۱۹ آذر    -هشتاد و پنجمین روز و آغاز هشتمین هفته

در روز شنبه بازتاب اخبار مربوط به دادگاهها انقلاب و احکام جنایتکارانه ی این دادگاه ها  همچنان بر فضای سیاسی حاکم بود .‌ برخی از چهره های  حاکمیت  همچنان بر طبل دفاع از  اعدام ها  کوبیدند . محمد علی نقدعلی ، نماینده مجلس گفت ، اعدام محسن شکاری مبارک است و خیلی هم دیر اجرا شده است . کیهان شریعتمداری  اعتراضات به این حکم را فضاسازی علیه اجرای حکم این جانی و تطهیر محسن شکاری  نامید .   

در مقابل در  روز شنبه و‌شروع هفته ،هم در دانشگاه‌ها و هم در  تهران و شهرهای دیگر شاهد موج جدیدی از اعتراضات بودیم  و این قافله سر باز ایستادن ندارد .  خیابان ستارخان تهران  دارد به یکی از مراکز اصلی اعتراضات تبدیل می‌شود و راهپیمایی سکوت در تهران و شهرهای دیگر بیانگر ابتکارات جدید است که هم می‌تواند نیروی بیشتری را پوشش دهد وتا حدی احتمال مقابله سرکوبگران‌ را پایین بیاورد .
در این روز گزارش از حدود ۴۵ حرکت اعتراضی در تهران و ۱۵ شهر دیگر داشته ایم که به شرح زیر توضیح داده می شود : 

# جان باختگان : در ۱۵ آذر  به غیر از تجمع بر سر مزار نیکا شاکرمی ، گزارش دیگری از مراسم جان باختگان  وجود نداشته است و بعد از آن  خبرهایی است  در مورد محکومین به اعدام که در زیر می آید :
حکم‌  اعدام حد اقل سه نفر تایید و به زودی اجرا می شود : 
ماهان صدارت در تهران ،سهند نور محمدزاده در کرج ، مجید رضا رهنورد در مشهد و محسن هاشمی در بلو چستان 

# اعتصاب ها به غیر از تداوم اعتصاب کامیونداران در برخی از شهرها  ، اعتصاب در کارخانه داروگر و تجمع اعتراضی کشاورزان در جلوی اداره آب اصفهان گزارش شده است . 
۵۰۰ سینما گر و فعال فرهنگی نیز در اعتراض به شرایط موجود ، جشنواره فیلم سینمای مستند را تحریم  کرده اند .

# ۱۰ اعتراض دانشجویی در ۸ دانشگاه تهران و دیگر شهر ها :
@ در تهران در ۶ دانشگاه ۷ اقدام اعتراضی  در دانشگاه های :
علم و فرهنگ ، علامه – علوم اجتماعی و نیز دانشکده اقتصاد ، خواجه نصیر ، بهشتی – زیست شناسی ، الزهرا و دانشگاه تهران – علوم اجتماعی . 
همچنین شورای صنفی ۱۸ دانشگاه در شهرهای مختلف طی بیانیه مشترکی به آیین نامه انضباطی جدید ، مصوب ماه پیش اعتراض کردند .

@ ۲ حرکت اعتراضی در دانشگاه های فنی حرفه ای سنندج که روز پر التهابی در این دانشگاه بود و مامورین به صفوف دانشجویان حمله کردند ، اعتراض به خارج از دانشگاه کشیده شد و مردم از دانشجویان حمایت کردند  و نیز در  دانشگاه قم که دانشجویان آخوند ذوالنوری را دوره کرده و مکرر از او‌ می پرسیدند که چرا اعدام می کنید .

# ۳۰ حرکت اعتراضی دیگر در تهران و دیگر شهر ها :
@در تهران ۱۰ اقدام مبارزاتی  : اعتصاب مغازه ها در خیابان منوچهری ، اعتراضات وسیع و ادامه دار در چندین نقطه از ستارخان از جمله راهپیمایی سکوت، تجمع و دادن شعار در محله های : نازی آباد ،صادقیه ،  نارمک در چند نقطه ، شریعتی، جنت آباد ، خیابان اعتمادیان و‌هفت حوض .

@  ۲۰ اقدام اعتراضی در ۱۲ شهر دیگر  : 
اعتصاب و بستن مغازه ها در سنندج و تجمع مغازه دارانی که مغازه هایشان
    پلمب شده بود در جلوی فرمانداری در نجف آباد
تظاهرات در : سقز ،  گله دار فارس ، رشت ،‌سبزوار و گلشهر کرج  
راهپیمایی سکوت در : اصفهان ،‌تبریز ، درختی کرج ، قزوین و رشت 
اعتراض شبانه در گوهر دشت کرج و گلستان اهواز ، ایجاد راهبندان و آتش زدن پایگاه سپاه در رودسر 
 بستن چند خیابان به وسیله چند دختر در سنندج  ،‌حمله به بسیج در رضوانشهر گیلان و اهواز .

و
   – گزارشی وجود داشت از یک برادر که عکس دست مجروح خواهرش را نشان داده و می‌گوید : 
۴۷ سالشه ، معلول است ، بعضی و قتها از بالکن شعار می‌دهد یا با بلندگو و بعضی روزها با ویلچیر می‌ره شعار نویسی . در خیابان لباس شخصی ها به او حمله کرده اند .
یکی از معترضین موتور سوار در حین حرکت در پشت اتوبوس شعار نویسی می کرد 
شعار معترضین در سقز :
خامنه ای دیوثه  نوکر چین و روسه
دختر معترضی در سنندج :
ما چندتا دختر با اینکه تعدادمون زیاد نبود و زور کم بود ، دوتا خیابونو‌ بستیم .

با امید پیروزی
سایت سازمان راه کارگر
   

2022-12-09 گزارش و جمعبندی ار مبارزات انقلابی مردم ایران در پنجشنبه ۱۷ آذر – هشتاد و سومین روز  اعدام محسن شکاری

گزارش و جمعبندی ار مبارزات انقلابی مردم ایران در پنجشنبه ۱۷ آذر – هشتاد و سومین روز اعدام محسن شکاری

گزارش و جمعبندی ار مبارزات انقلابی مردم ایران در پنجشنبه ۱۷ آذر – هشتاد و سومین روز و روز اعدام محسن شکاری

در روز پنجشنبه خبر اعدام محسن شکاری ۲۳ ساله پس از یک دادگاه سر وهم‌ بندی شده وحتی   خارج از روال قوانین ظالمانه خود رژیم ، مردم‌ ایران و نیز جامعه بین المللی را غرق در حیرت نمود . خامنه ای جنایتکار در راستای تمامی سیاستهای سرکوبگرانه آش بر علیه جنبش نوین انقلابی مردم ایران ، با این اقدام بطور ویژه  انتقام  سه روز اعتصابات سراسری درخشان را گرفت . بدنبال اعتراضات وسیع داخلی و خارجی به این جنایت ، در عصر این روز معترضین برای تجمع در خیابان ستارخان که محل زندگی محسن بود ، برنامه ریزی کردند و جمعیت زیادی پیاده یا با ماشین به سمت ستارخان رفتند و موفق شدند در چندین نقطه از این منطقه تظاهرات برپا کنند . 
در این روز یکی از کانون های اعتراضات ، مراسم های مربوط به جان باختگان بود و این اقدامات یکبار دیگر نشان داد که باهر کشته ای ، رژیم‌ مجبور می‌شود  خود را درگیر یک مجموعه مراسم های اعتراضی  کند که با تمام ترفندها قادر به جلوگیری از آنها نیست .‌ از جمله در روز پنجشنبه که مصادف با چهلم مهرداد شهیدی در اراک بود ، رژیم با استقرار نیروهای  نظامی در خیابان‌های این شهر و نیز محاصره خانه این جان باخته قادر نشد از شرکت مردم در این مراسم جلوگیری کند .
در ۱۷ آذر گزارشاتی که توانسته به خارج درز پیدا کند حاکی از ۳۰ اقدام اعتراضی در ۱۸ شهر است .
توضیح اقدامات گفته شده به صورتزیر است :

# جان‌باختگان : مراسم های چهلم سارینا ساعدی  در سنندج ، کومار درافتاده در پیرانشهر ، مهرشاد شهیدی در اراک و‌محمد‌قائمی فر در دزفول که تمامی آنها به صحنه اعتراضات مردم تبدیل شد . در مراسم دزفول شرکت کنندگان شعار می دادند : وقت عزا نیست که هنگامه ی خشم است  .
مراسم هومن عبداللهی که در اعتراضات  روز ۱۶ آذر بر اثر شلیک‌ مجروح  و پس از مدت کوتاهی در همان روز در بیمارستان جان باخت نیز با اعتراض و راهپیمایی بزرگی در سنندج در روز پنجشنبه همراه شد . 
شادمان احمدی در دهگلان در روز پنجشنبه و چند‌ساعت پس از بازداشت در زیر شکنجه جان باخت .

#ا‌ حرکت‌های دانشجویی ۲مورد گزارش شده‌است : 
در تهران دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر اعلام کردند تا آزادی کامل بازداشتیها در اعتصاب خواهند بود و در کرج در دانشگاه آسان دانشجویان تجمع اعتراضی داشتند .

# ۲۲ اقدام اعتراضی در تهران و ۱۲ شهر دیگر :
@ ۷ حرکت در تهران‌ : 
– تجمع خانواده های بازداشتیها در جلو اوین و نیز در همین محل تجمع تعدادی از پزشکان با شعارهای نوشته شده برای آزادی بازداشتیها و همچنین آزادی حمید قره حسنلو ، رادیولوژیست که‌ به اعدام محکوم شده است .
– در چند نقطه از  خیابان ستارخان و محله زندگی محسن شکاری ، تجمع و تظاهرات در شب پنجشنبه برگزارشد و نیروهای سرکوب از جمله از گاز اشک آور برای مقابله به معترضین استفاده کردند .
– در محله های هفت تیر ، جنت آباد و اکباتان نیز اعتراضات شبانه وجود داشت .
@ در شهر ها و نقاط دیگر : 
پلمب مغازه های اعتصابی در چند شهر منجر به اعترا ضات  و اعتصاب‌های  جدیدی شد . از جمله در سنندج ، کرمانشاه ، روانسر و‌نجف آباد . در سنندج مغازه های دیگر از همکارانی که محل کارشان  پلمب  شده بود ، دفاع کرده و دست به اعتصاب زدند . در نجف آباد مغازه داران ، زورگویی و شرط مسئولین مبنی بر دادن‌تعهد که دیگر اعتصاب نخواهند کرد را قبول نکردند و مغازه شان پلمب شده باقی ماند .مغازه داران روانسر جلوی فرمانداری در اعتراض به پلمب مغازه هایشان تجمع کردند .
در سنندج در شب تجمع اعتراضی وجود داشت و در چند نقطه راهبندان ایجاد شد .
در صالح آباد سقز راهبندان ایجاد شد 
در کوت عبدالله  اهواز ، حوزه علمیه آتش زده شد ، 
در یزد به کمیته امداد حمله شد  
در نکا مازندران دادگستری آتش زده شد 
در  یزد پایگاه بسیج آتش زده شد
در مارلیک کرج  مرکز بسیج آتش زده شد 
در بندر انزلی بازیکنان تیم ملوان در حرکتی نمادین با لباسی که عکس جان باخته مهران سماک بر روی آن چاپ شده بود به میدان رفتند .

و
شعار دانشجویان در قم خطاب به معاون رئیسی
سیستم فاسد نمی خوایم 
مهمان قاتل نمی خوایم
شعار تظاهرکنندگان در اعتراض به اعدام محسن شکاری 
محسن ما را بردن
جنازه شو آوردن 

با آرزوی پیروزی
  
سایت سازمان راه کارگر

2022-12-08 گزارش جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در چهار شنبه ۱۶ آذر

گزارش جمعبندی از مبارزات انقلابی مردم ایران در چهار شنبه ۱۶ آذر

در ۱۶ آذر ، روز دانشجو‌ و سومین روز از اعتصابات سراسری ، دانشجویان و بخش‌های دیگر مردم انقلابی کشورمان ، روز دیگری از جلوه های همبستگی و شجاعت را به نمایش گذاشتند و بار دیگر نشان دادند که همچنان پیگیر خواسته های بر حقشان هستند .
در این روز گزارش از ۱۲۰ حرکت اعتراضی در حدود ۸۰ شهر ایران وجود داشت .
اگر چه در دانشگاه ، خیابان و محله ،همچنان رژیم به سرکوب هار ادامه داد ولی در روز و شب ، همچنان گزارش از اعتراض و مقاومت ، تا آنجا که اینترنت به شدت کنترل شده اجازه می داد به شبکه های اجتماعی می رسید .

در دانشگاه ها رژیم سعی کرد که با به راه انداختن جلسات سخنرانی سران رژیم ، فضا را به نفع خود تغییر دهد ، ولی در عمل این دانشجویان بودند که هر جا توانستند شعارهای خود را سر دادند و سخنران را مفتضح کردند .
عصر روز چهارشنبه فاصله ۱۰ کیلومتری میدان انقلاب تا آزادی و خیابان‌های اطراف آن مملو از جمعیت و یا ماشین هایی بود که می خواستند خود را به میدان آزادی برسانند .
بعضی از گزارشات حاکی از بی سابقه بودن گستردگی جمعیت در مقایسه با دوره های مشابه بود . در همه جا مردمی وجود داشتند که به وسایل مختلف می خواستند‌ به میدان آزادی برسند . پیاده یا با ماشین ، با راهپیمایی سکوت یا در گروه های کوچک . مزدوران همچنان تلاش داشتند که به هر وسیله ممکن از جمله با تیراندازی ، با معترضین مقابله کنند . آن بخش از مردمی که به میدان آزادی رسیدند ، در چندین نقطه از این منطقه و از جمله در پایانه میدان آزادی ، دست به تظاهرات‌زدند .

شرح بخش های مختلف اقدامات اعتراضی گفته شده بدین صورت است :
# جان باختگان : هومن عبداللهی در روز چهارشنبه با شلیک مستقیم آدمکشان رژیم مجروح شد و در بیمارستان جان سپرد . جسد وی به خانواده تحویل داده نشد و مردم سنندج در جلوی منزل این خانواده تجمع کردند .
برای جلوگیری از مراسم چهلم زنده یاد مهرداد شهیدی در ۱۷ آذر در اراک ، در یک اقدام بی سابقه ، مسئولین اعلام کردند که آرامستان این شهر در ۱۷ و ۱۸ آذر تعطیل است .

# اعتصاب‌های کارگری : ۴ خبر کارگری به غیر از خبر ادامه اعتصاب کامیونداران وجود داشته است :
ادامه اعتصاب در پتروشیمی ماهشهر
ادامه اعتصاب پتروشیمی سنندج
اعتصاب تراکتورداران در تربت جام
مدیر عامل شیرین عسل کارگران‌اعتصابی را اخراج و به جای آنها کارگران جدید استخدام کرد

# ۲۴ اعتراض دانشجویی در ۲۰ دانشگاه در تهران و شهرهای دیگر
@ ۱۷ حرکت در ۱۳ دانشگاه در تهران
دانشگاه‌های : تهران – مهندسی شیمی ،‌مهندسی محیط زیست ، بهشتی ، علوم تحقیقات ، خوارزمی علوم ریاضی ، کامپیوتر ، علامه زبان و ادبیات ، خواجه نصیر ، تربیت مدرس ، سوره ، ، شریف ، دانشگاه آزاد تهران دندانپزشکی و واحد پونک ، دانشگاه هنر معماری پارس ، دانشگاه تهران شمال حکیمی ، دانشگاه آزاد تهران شمال

@ ۷ اقدام اعتراضی در ۷ دانشگاه‌ در۷ شهر دیگر :
فردوسی ، آزاد رشت ، هنر اصفهان معماری و شهر سازی، گیلان فنی مهندسی ، نوشییروانی بابل ،
دانشگاه شمال آمل و جندی شاپور اهواز

# ۴۵ اعتصاب وبستن مغازه ها در تهران و دیگر شهرها :
@ در تهران در میر داماد ، بازار پوشاک و اطراف تئاتر شهر
@ اعتصاب و بستن مغازه در ۴۲ شهر دیگر که عبارتند از : زاهدان ، اصفهان ، فولاد شهر ، زرین شهر ، شیراز ،‌قزوین ،مهاباد ،‌مریوان ، سقز ، بوکان ، دیواندره ، قروه ، کامیاران ، جوانرود ، کرمانشاه ،کوزران کرمانشاه ،‌ روانسر ، اسلام آباد غرب ،‌بهبهان ، نجف آباد ، ایلام ، آبدانان ، بندر گناوه ،‌ اسفراین ، بابل ، اراک ،شیراز ، مرودشت ، رشت ،‌کازرون ، بجنورد ، هفشجان چهار محال ، زرینه ، زنجان ، ارومیه دیزل مگور ، کرمان ، لاهیجان، بوشهر ، بهبهان ، تربت جام ، زرین شهر و گلشهر کرج

# ۴۵ اعتراض شبانه در تهران و دیگر شهرها
@ بیش از۱۵اقدام اعتراضی شبانه در تهران :
به غیر ازاعتراضات در میدان آزادی و خیابان‌های منتهی به آن که چندین حرکت در آنها صورت گرفته و نیز اقدامات اعتراضی در بسیاری از متروها و اتوبوس های شهری ، اعتراضات شبانه در محل های زیر وجودداشته است :
متروی آزادی ، تئاتر شهر ، اکباتان ، چیتگر ، جاده شهریار ، نواب ، خیابان اسکندری ، یوسف آباد ، چهارراه ولی عصر و صادقیه
@ ۳۰حرکت اعتراضی شبانه در شهرهای دیگر :
سقز ، دره شهر ایلام ، یزد ،اردکان یزد ، قزوین ، نجف آباد ،یاسوج ،اصفهان چند نقطه ، گوهرشت کرج ، کرمان ، یزد ، کرج ، رودسر ،‌لاهیجان‌ ،اردبیل ، سراب ،بومهن ، مشهد چند نقطه ،‌گناباد‌‌ ، جزیره خارک ،‌آستانه اراک ، سرآبله ایلام ، کرمان ، دهشهر ایلام ، سنندج ، کانی دیوان مریوان و دهلران

و
شعار بنر آویخته شده در اتوبان‌ چمران :
ما اگر از سر بریده می ترسیدیم
بی اسلحه با شما نمی جنگیدیم

با آرزوی پیروزی

2022-11-04 بیانیه جنبس انقلابی  مردم ایران

بیانیه جنبس انقلابی  مردم ایران

بیانیه جنبس انقلابی  مردم ایران

هموطنان مبارز

ایران دختان  شجاع و جوانان برومند

ما کیستیم ؟ – وارثان خون و شهادت

عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال 1357 مشارکت فعال داشتند و تقاص ان را با بیش از 5 سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال 1378 فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را  از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند . ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جمبش 1388 توانستیم  شعار “مرگ بر دیکتاتور- مرگ  بر خامنه ای ” را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و ساختار جاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام می‌کند و هزاران زن در آن به‌خاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه به‌قتل رسیده‌اند. ده‌ها هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سال‌خورده در دهه ۶۰ به‌خاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار بجائی  رسید که آیت اله منتطری که خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و به‌گفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتل‌عام شده‌اند. براساس اسناد و گزارش‌های موثق زندانیان سیاسی در گروه‌های شش نفره یا بیش‌تر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده می‌شدند و پیکرهای آنان نیز توسط کامیون‌ها منتقل و در گورهای دسته‌جمعی به‌ویژه در خاوران دفن شدند.در طول دهه‌های گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و ده‌ها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این مجازات‌های روش‌های دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میله‌های فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم، محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به انفرادی نیز در زندان‌های ایران استفاده می‌شود.

براساس گزارش‌های متعدد و مکرر منتشر شده بازداشت‌شدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوء‌استفاده جنسی و سایر شکنجه‌های غیرانسانی قرار داشتند.  هم‌چنین در سال‌های نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران «باکره» را قبلا از اعدام به «عقد» پاسداران درمی‌آورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بی‌گناه به‌شمار می‌رود، اگر اعدام شود، به بهشت می‌رود. بنابر این طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام شده بودند، در شب پیش از اعدام آن‌ها را اجبارا به عقد‌(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران دیگر زندان در می‌آوردند تا با تجاوز از آن‌ها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته می‌شود  دختر بچه‌هایی را که می‌کشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی می‌بردند و یا کله قند و می‌گفتند دختر شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضی‌ها پول گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است.

 

 

اگرچه چپ واقعی ایران از همان فردای انقلاب به خویشتن خود بازگشت و دانست که رزیم ارتجاعی دینی جمموری اسلامی در قالب کمربند سبز حافظ منافع منطقه ای سرمایه داری جهانی است اما برخی چپ خوانده های وطنی همچون فدائیان اکتریت و توده ای ها به متابه پادوی ارتجاع مدهبی درآمدند و در خدمت به رژیم ملایان از هیچ خیانتی روگردان نبودند. این در حالی بود که مدافعان حقوق شهروندی خلق های ایران  در کردستان و به ویژه سنندج تا پای چان با رژیم آخوندی به مبارزه برخاسته بودند . سالهای سیاه 1363-1360 شاهد بخون کشیدن بیش از سی هزار مبارز مچاهد و چپ در کلیت خود بودیم که نقطه عطف کشتارها در مرداد 1367 با فرمان خمینی بزرگ ارتجاع جهموری اسلامی و همدستی احمد خمینی، رفسنجانی ،  خامنه ای و باند موتلفه بیش از 4500 زندانی سیاسی که همگی از مجاهدین  و مبارزین بودند  و احدی از انان به سلطنت طلب ها و لیبرال ها تعلق نداشتند  با چرتقیل و سیم بکسل بدار اویخته شدند تا شاید صدای انقلاب ایران را خاموش  سازند . هدف جمهوری اسلامی  نابودی رهبران و همه کسانی بود که ظرفیت رهبری و راهبری جنبش مردمی را دارا بودند غافل از اینکه هر نسلی رهبران خودرا بازتولید خواهدنمود. رژیم ملایان و پاسداران تروریست بخوبی می دانستند که رهبر فرهمند يک جنبش اجتماعى اين توانائى را دارد که توده‌هاى مردم را به پشتيبانى از هدف‌هاى جنبش بسيج کند. رژیم ملایان با درس گیری از قیام سال 1357  بخوبی دریافته بود  که هيچ جنبش اجتماعى نيست که بدون يک رهبرى اجرائی و توانمند  موفق شده باشد. تحولات سیاسی – اقتصادی چهاردهه اخیر موجبات شکل گیری اقشار و طبقه بندی های اجتماعی شده که خواستار رژیم ارتجاعی دینی  نبوده و آزادی خودرا درگرو رهائی از این حاکمیت عقب مانده قرون وسظائی می بیند . نگاهی به آمارهای زیر حکایت از دگرگونی در زیر پوست جامعه بوده که از دید ملایان بیسواد غافل مانده است

 

ردیفشرح13551400
1جمعیت(میلیون)3382
2درصد ساکن روستا5525
3درصد با سوادی1555
4جمعیت زیر 35 سال1760
5تعداد دانشجویان150.0004.650.000
6تعداد جمعیت زنان (میلیون)1641
7تعداد دانشجویان زن47.0002.500.000
8تعداد زنان تحصیلکرده دانشگاهی300.0007.000.000
9تعداد پزشکان عمومی زن3.50060.000
10تعداد پزشکان متخصص زن5905.300
11درصد اعضای هیات علمی زن1.424
12درصد زنان دانش اموخته دانشگاهی645
 
درواقع برجستگی دهه هشتادی ها از انجا ناشی می شود که درنظر داشته باشیم بیشترین رشد جمعیت دانشجویی مربوط به سال های ۸۴ الی ۸۹ است.
 
جدول زیر نمایشگر نگر جنبش های اعتراضی و یا شورش های سرکوب شده  سالهای پس از انقلاب تا کنون را نمایش می دهدکه این امر بیانگر تشدید تضاد طبقاتی در دهه های پس از پایان جنگ ارتجاعی می باشد

 

 

 

 

 

 

ردیفسالنوع اعتراضنتیجه
1اصفند 1357اعتراض به حچاب اجباریحاکمیت روسری و مانتو
2خرداد 1360تظاهرات هواداران سازمان مجاهدین در حمایت از بنی صدرفاز نظامی و کشتار مبارزین
39 خرداد 1371 مشهددرکیری ساکنان کوی طلاب با سپاهسرکوب خونین
4مرداد 1373 قزوینردطرح استانی شدت قزوین  در مجلسدرگیری سپاه سیدالشهدا و سرکوب معترضیین
5اسلام شهر 1374گرانی تاکسی و مایحتاج عمومیچهارروز درگیری سپاه با مردم و سرکوب معترضیین .
6تهران کوی دانشگاه 1378سانسور مطبوعاتیورش لباس  شخصی ها به رهبری قالیاف و سرکوب دانشجویان
7جنبش سبز 1388اعتراض  به نتیجه انتخابات و برگزاری بزرگترترین راه پیمائی بعد انقلابسرکوب و دستگیری و کشتار معترضیین وظهور نماد ندا آقا سلطان
8دیماه 1396 مشهدتظاهرات و شورششعارسراسری اصلاح طلب ، اصول گرا ، دیگه تمومه ماجرا
9آبان 1398سهمیه بندی بنزینبین 500 تا 1500 نفر کشته شامل 10 زن و 22 کودک
10شهریورماه 1401قتل ایران دخت مهساامینیتظاهرات سراسری جوانان به پیشتازی زنان آزاده ایران

 

 

 

نگاهی به جدول فوق و شعارعا و اهداف انها نشان دهنده ان است که تا سال 1388 هنوز مردم براین باوربودند که می توانند بافشار حاکمیت را وادار به اصلاحات مورد نطر خود کنند اما برپائی شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ برخامنه ای در تظاهرات های سال 1388 که برای اولین بار شعارسراسری معترضیین شده بود نشان داد که مردم از خط قرمز حاکمیت عبور کرده و راهکاری مگر سرنگونی نظام را بر نمی تابند.اگر منضفانه وقایع سالهای اخیررا بررسی کنیم جرقه انقلاب از اعتصابات کارگری هفت تپه و ظهور ایران دخت سپیده قلیان شورشگری که جنسیت و مرگ را ببیازی گرفته بود شروع شد . اعتصابات و گردهمائی های فرهنگیان و بازنشستگان عملا باعت شد هیبت نظامی حاکمیت درهم شکند .شاید بتوان اولین ضربه سیاسی که حیثیت رژیم آخوندی را در محافل بین المللی و حقوق بشری ببادداد افشای قتل های زنجیره ای بدانیم که  هزینه انرا مبارزین داخل که هیچیک سلطنت طلب یا لیبرال نبودند پرداخت کردند اما طاهرا امروز همچون سال 1357 دیرآمدگانی نه تنها می خواهند زود سوار قطار انقلاب شوند بلکه ک.شش دارند خودرا سوزنبان قطار انقلاب جا بزنند که زهی خیال باطل . حضور دهها زن ومرد مبارز امثال نسرین ستوده ، نرگس محمدی ، آتنادائمی ، پریسا رفیعی ، زهرا محمدی ، نوشین جعفری ، یاسمن آرائی ،  صبا کرد افشاری ، سارا و سیمین محمدی   ، عبدالفتاح سلطانی ، ناصر زرافشان ، فریبرز رئیس دانا که پیشرانان حقوق شهروندی بوده و هیچ ارتباطی هم با خارج نشینان فرصت طلب نداشته اند .  برای یک دگرگونی اساسی بحران اقتصادی ، نابرابری اجتماعی – سیاسی عظیم ، فساد و فحشا و رشوه و ناشاستگی حاکمیت لازم باشد درواقع ایران مدتها بوده در آستانه انقلاب بسر می برده ولی عامل ذهنی آن به پختگی نرسیده بود . تاریخ نشان داده که جنبش‌هاى اجتماعى عموما ً زمانى موفق مى‌شوند که برخى اوضاع ناخوشايند اجتماعى باعث شوند که ناراضی ها و معترضیین گردهم آيند و براى تغيير آن اوضاع متشکل شوند. اوضاعى چون نارضایتی های  گسترده، سرخوردگي، از هم‌گسيختگى اجتماعي، فساد نهادینه شده ، ناامني، بى‌هنجارى و از خودبيگانگي، شهروندان  را وادار به از بین بردن عوامل ایجاد این نارضایتی ها می نماید به خصوص آنجا که  اين اوضاع با احساس بى‌عدالتى اجتماعى توأم گردد، انگيزش‌هاى تشکل يک جنبش اجتماعى شدت بيشترى مى‌يابد که همه موارد فوق عملا در ایران موجود بود و نیاز بیک فتیله آتش داشت که قتل ایران دخت مهسا امینی آنرا برافروخت .

در واقع قتل  مهسا نماد اعتراض مردمی شد که بیش از چهل سال داغدار عزیزانی بودندکه حتی جسد آنها را نیافتند و خاوران نیز عملا نماد مفقودشدگان ، اعدامی ها و ربوده شدگان شده بود. اگر چه همه خیزش ها و اعتراضات و شورش های بعد از روی کار آمدن باند جنایتکار اسلامی خمینی الگووشعار یکسانی نداشتند اما از سال 1388 با طرح شعار هوشمندانه سراسری” مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای”  اعتراضات و خواسته های مردم معترض وارد فاز براندازی شده بود بهمین  علت هم شاهد ان بودیم اعتراضات پس ازآن  مرتبا تعمیق یافتند و منسجم تر و استوارتر پیش آمدند. این در حالی بود که همین مدتی پیش شیخ کروبی و موسوی خوئینی ها از سردمداران جنبش  سبز  عاچزانه از ولی فقیه خواستار توجهات خاص شده بود تا شاید براندازی نطام در دستورکار مردم قرار نگیرد غافل از این که  بيشتر جنبش‌ها در يک زمان بحرانى آغاز مى‌شوند و با سرعت‌‌هاى مختلفى رشد مى‌يابند و سرانجام، يا از ميان مى‌روند و يا نهادینه شده و ریشه ضد انقلاب را می سوزانند . در واقع رفتارو کردار حاکمیت بهترین راهنمای مردمی شد که خواستار تغییرات ساختاری بودند زیرا این حاکمیت بود که تخم نارضایتی گسترده را به صورت روزمره در جامعه می کاشت و در واقع غافل بود که ” آنها که باد می کارند ، طوفان درو خواهندکرد” . دهه هشتادی ها در واقع با بهره گیری از دانش رایانه ای و بازگشت به خویشتن خویش توانستند ناآرامی و برانگیختگی خودرا با استفاده از تجربیات نسل های انقلاب در قالب تجمعات خیابانی به نمایش گزارند.آنها به درستی از پدران خود آموخته اند که یک رابطه مستقیم و اعلی بین” خیابان ، دیوار و پشت بام ” وجوددارد . اگر این نسل را معجون و آمیخته نسل های قبلی بدانیم که هستند ، باید به آنها یادآور شد که آرام آرام باید کوشش کنند با ایجاد یک ساختار شبکه ای تودرتو به سمت یافتن یا ساختن  ايدئولوژى جنبش براى معترضیین برآیند و فراموش نکنند که برخلاف هجویات برخی خارج نشینانی که هیچگونه قرابتی با مبارزات مردم ایران ندارند و درصدد فرصت طلبی و رهبر خواندگی جنبش هستند هیچ مبارزه ای بدون سازماندهی ، تشکیلات و رهبری و راهبری به سرانچام نخواهد رسید. نگاهی به اظهارات شاهزاده رضا  نشان می دهد ایشان احتمالا یا تاریخ نخوانده اند یا خودرا به بی اطلاعی می زنند که مدعی حمایت از حقوق شهروندی بهائیان و یا تاسیس مسجد اهل تسنن در تهران شده اند ؟! زیرا به واقع اولین سرکوب پس از دوره قاجارو جدی‌ترین موج آزار بهائیان در دوران پهلوی از سال 1334آغاز شد؛ هنگامی که حکومت به شیخ محمدتقی فلسفی اجازه داد در رادیوی سراسری بر ضد بهائیان، به وعظ و خطابه بپردازد و عوام را علیه بهائیان بشوراند. موجی از بهائی‌ستیزی در کشور به راه افتاد و در بسیاری از نقاط بهائیان با قتل و غارت مواجه شدند. شاید یکی از دلایل این موج از بهائی‌ستیزی این بود که شاه به دستگاه روحانیون دینی که به او کمک کرده بودند با کودتا علیه مصدق قدرت را بازپس گیرد احساس دِین می‌کردو یا رضا شاه و پدرش هیچگاه اجازه تاسیس یا سخت مساجد اهل سنت در تهران را نداند زیرا آ«ان هم در واقع شیعه گری را برای برقراری حکومت خودکامه خدائی خودلازم داشتند؟! این در حالی بود که سازمان های چپ و مبارز ملجا همه مبارزان با هر دینی بودند و بسیاری از عناصر فعال چنبش چپ در خانواده های  بهائی یا زرتشتی یا اهل سنت پرورش یافته بودند که نمونه بارز آن کردستان همیشه قهرمان است که از سالیانی دراز به سنت چپ پای بند است. از طرف دیگر اگر چه حمایت شبکه های اجتماعی و برخی فعالان در خارج کشور از جنبش انقلابی مردم ایران قابل تحسین بوده اما آنها فراموش نکنند که موجد و مولود انقلاب زنان و جوانان داخل نشین و انها حداکصر حامی تبلیغاتی بوده لذا توصییه می شود از شائبه رهبری و خودشیفتگی راهبری پرهیز کنند که مردم انقلابی راهبران خودرا در خیابان ها و تظاهرات بیرون خواهدداد.

اگر جنبش اجتماعی نوین، را یک حرکت و مبارزه گروهی  با یک هدف مشترک در قالب یک رفتار جمعی برای تغییرات ساختاری سیاسی -اجتماعی است پس ناچاریم وضعیت چنبش را برای همه شرکت کنندگان در آن از نطر چنسیت ، قومیت و نوع حاکمیت نیز توضییح دهیم. بدون شک در این مرحله چشم انداز بعدی هنوز ناروشن اما داشتن برنامه باعث جذب تعداد بیشتری به جنبش خواهد شد .بطور مثال زنان مبارز ایرانی باید بدانند که شعار” زن، زندگی، آزادی که به زبان کردی” ژن، ژیان، ئازادی” گفته می شود  یک شعار سیاسی و اجتماعی است که  نخستین بار توسط زنان مبارز چپ کرد در گردان های چپ در کردستان ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش استفاده شد و به سایر تجمعات اعتراضی سطح جهان نیز راه یافت. لذا نمیتوان اجازه داد هر مدعی  آسوده خاطر خارج نشینی آنرا تصاحب نماید و برعلیه جریان چپ و رایدکال مبارزان ایرانی از آن استفاده نماید همان طوریکه رقص  بلا چا ، بلاچا نیز توسط پارتیزان های ایتالیائی ضد فاشیست در جنگ دوم جهانی که زیر نظر کمیته ملی آزادی – CLN- که توسط حزب کمونیست، سوسیالیست، حزب لیبرال سوسیالیست جمهوریخواه ایتالیا، حزب دمکرات مسیحی و دیگر احزاب خرد تشکیل شده بود ، اجرا شده است . تجربه جنبش 1388 بیان می کند که این جنبش یک حرکت کاملا سیاسی – اجتماعی بود  که در آن گروهی متکثر، با یک هدف مشترک، به طور خودخوش، و بدون رهبری و با استفاده از شبکه‌های اجتماعی، جنبشی را بر علیه نادیده گرفتن حق شهروندی خود به راه انداختند. اما حاکمیت با سرکوب و ارعاب، مانع دست یافتن آن جنبش به هدف خود شد و با درنظر داشتن تجربه گران بهای  جنبش‌های بهار عربی دریافتیم که اگرچه می توان از شبکه های اجتماعی برای تبلغات و پیوند بین عناصر جنبش استفاده کرد اما بدون شک با فیس بوک و اینستاگرام وواتساپ نمی توان انقلاب را بسرانجام رسانید

ما اعتقاد راسخ داریم نسل به خیابان آمده با هرگونه ویژگی خاص  میرات دار نسل های قبلی و توانمندی های او منبعث از استفاده از تجارب نسل 1357 و خیابان  اکتشاف جدیدی نیست که تاریخ صد ساله اخیرمنصه ظهور  همه انقلابات و جنبش های اجتمعاعی خیابان در پیوند با دیوار و پشت بام بوده است .

ما بر خلاف جامعه شناسان ایرانی که همه نگرانی آنها فروپاشی حاکمیت است و لذا نسل بر افروخته دهه هشتادی را نسل ربات و گیم پروگرام که گویا جون نمی دانند مرگ چیست با مرگ بازی می کند ، نمی دانیم بلکه  اتفاقا معتقدیم این نسل آگاهانه مرگ را به بازی گرفته تا زندگی را دریابد والا کدام انسان عاقلی است که بوی مرگ را تشخیص ندهد بلکه اینها مرگ را ببازی گرفته اند تا از زندگی نکبت بار خودرهائی یابند

سرانجام جنبش ؟
بر اساس پیشگفته ای قبلی ما امروز شاهد جنبشی پرتوان ، مستحکم و همگانی در سراسر کشور م.اجه هستیم که حجم گستردگی آن علیرغم آنکه یادآور جنبش سال 1357 اما  فقدان رهبری  و برنامه خطر ویرانگری آن است ؟!  ویژگی اصلی جنبش کنونی آن است که با هجوم پلیش و سپاه نمی گریزد بلکه خود به انها حمله می کند و جسارت عناصر جنبش  بخصوص  ایران دختان غلغله ای بپا کرده که شجاعت مردان را مضاعف نموده است . بهترین تعریف آن است که این جنبش مکمل جنبش های فوق الاشاره  و شورش های برشمرده در جدول فوق هستند و قرارست آرمان نا تمام مشروطیت و خواسته های برحق مردم را در سرنگونی حک.مت اسلامی و بر کندن توهمات مذهبی  جامه عمل بپوشاند . این جنبش سر سازگاری با فاسدان ، غارتگران و مرتجعین مذهبی ندارد . برای این جنبش کرد ، ترک ، بلوچ و عرب و فارس همه  تیرگان ایرانی هستند که زیر پرچم مبارزه  تجمع کرده اند. این جنبش همانقدر شعار می دهد که کردستان چشم و چراغ مائی که بانگ بر داشته مبارز بلوچی ، حمایت ، حمایت و ترک و کرد و بلوج پیوندتان مبارک..

برای تداوم این جنبش باید اعتراصات با اعتصابات بوِیزه اعتصابات نفتگران قهرمان در هم آمیزد زیرا اعتضابات نفتگران صندوق پول رژیم ارتجاعی را خالی خواهدکرد و توان مالی تداوم زیست رژیم را ناممکن می سازد به همین علت گارگران و کارکنان مبارز پالایشگاه ها و پتروشیمی ها و معادن  به مثابه شیشه حیات مالی  رژیم باید از کار بیفتند و این جز از طریق هاهنگی کمیته اعتصابات و اعتراضات صورت نخواهدگرفت که ان نیز امری ممکن است زیرا ما مدتهاست در ایران  شاهد جنبش زنان، جنبش داتشجویان، جنبش کارگری، جنبش معلمین، جنبش دفاغ از محیط زیست و جنبش‌های قومی هستیم که باید کوشش کرد با تشکیل کانون سراسری اعراضات و اعتضابات وسعت چنبش را به پهنای جغرافیای ایران کنیم زیرا در غیر این صورت رزیم  ارتجاعی ملایان با همدستی سپاه آدمکش در اولین فرصت جنبش را ذبح خواهد کرد . البته باید همینجا تاکید کنیم که حتی درصورت شگست مقطعی این جنبش تاتیرات  بلافاصله  آن دامنگیر حاکمیت بطوری که رژیم نادان و خیره سری که ملت را به حساب نمی آورد هم اکنون داد گفتگو سرداده است ؟! . بدون شک اگر حاکمیت بخواهد جنبش را سلاخی کند بایددر انتظار پاسخ مناسب زنان و مردانی باشد که مرگ را بازیچه قرار خواهندداد تا مرگ رژیم راورق زنند.

 

 

سخنی با دولت های منطقه و جهان

جنبش انقلابی ایران هیچگاه حمایت های مزورانه برخی کشورهای قدرتمند در قالب معاملات آشکار و پنهان آنها فراموش نخواهد کرد اما در این برهه زمانی که مردم ایران هستی خود و کشورشان را به نیستی رژیم آخوندی گره زده اند هرگونه توافق و قرارداد بین المللی که بر علیه منافع مردم ایران با رژیم آخوندی منعقد شود فردای انقلاب به سطل زباله انداخته خواهدشد لذا در این شرایط حتی در مذاکرات برجام نباید ذره ای منابع مالی باین رژیم آخوندی منحوس پرداخت شود تا بنیه مالی سرکوب آن قوی شود . بنگاه ها و موسسات حامی و لابیگری رژیم اسلامی باید بفوریت منحل و اسامی لابیگران در اختیار جنبش انقلابی مردم ایران و دادگاه های بین المللی حقوق بشری قرار گیرد تا در فردای  حسابدهی مدنظرقرارگیرد. بدون شک این جنبش چشم آنانی را که در این مرحله گوشه چشمی به تجزیه این آّب و خاک داشته باشند را نیز کور خواهدساخت.

به گروه های نیابتی ووارثان سردار قاچاقچی قاسم سلیمانی اخطار می کنیم خودرا آلوده مبارزات مردم ایران نکنند که عقوبت بس سنگینی در انتظار آنان و خانواده هایشان خواهدبود. مردم ستمدیده عراق و سوریه و یمن حامیان جنبش انقلابی مردم ایران و به نیابت از جنبش انقلابی مردم ایرام وظیفه و مسئولیت گوشمالی گروه های نیابتی را دارند .

ساختار حاکمیت پیشنهادی جنبش انقلابی مردم ایران :

اگر چه هنوز تا سرنگونی رژیم ملایان مدتها باقی است اما با درس گیری از بی برنامگی انقلابیون سال 1357 که باعث دزدیده شدن انقلاب توسط ملاها شد از هم اکنون جنبش انقلابی باید چارچوب برنامه رهائی خودرا تدوین نماید . بدون شک تا سرنگونی جمه.ری اسلامی ، شورائی مرکب از نمایندگان کمیته های اعتصابات کارگری ، معلمان ، زنان و دانشجویان و بازاریان ،اقوام و نظامیانی که بانقلاب خواهند پیوست  هدایت انقلاب را برعهده تا دوره گذار به تشکیل مجلس موسسان فراهم شود. صد البته که قوانین حاکم بر این دوره گذار که ممکنست حتی یکسالی بطول انجامد همان قوانین حاکم بر کشور در دوره قبل انقلاب با تاکید بر حاکمیت غیر دینی – غیر مذهبی خواهدبود با این تاکید که چنانچه ضرورت داشته باشد هر قانون و مقررات موقتی لازم باشد شورای گدار تصویب خواهدکرد.

 

نکات برجسته حکومت  شورائی

  • ماهیت سوسیال دمکراسی آن مشابه کشورهای اروپای شمالی و اسکاندیناوی
  • رابطه حسن همجواری با همه کشورهای دنیا بویژه کشورهای منطقه
  • برقراری آزادیهای سیاسی – اجتماعی و فرهنگی برای همه شهروندان با هر دین ، مذهب و مرام و عقیده
  • آزادی مطبوعات و رسانه ها
  • برقراری نظام عادلانه مزد برای کارگران و زحمتتکشان و ایجاد سیستم تامین اجتماعی و سلامت عمومی همچون اروپای شمالی و آلمان
  • برقراری تناسب منصفانه همه مناصب کشوری بین زنان و مردان و تاسیس وزارت زنان بطوری که ایران انقلابی در جهان بتواند مظهر عدالت جنسیتی در حاکمیت شود.
  • حمایت کامل از اتجادیه ها ، سندیکاهای کارگری ، معلمان و بازاریان
  • برقراری رابطه رسمی با اسرائیل با حمایت از طرح دودولت در یک کشور
  • برقراری نطام آموزش اجباری تا مقطع دیپلم و آموزش رایگان تا مرحله دکترا و لغو سهیمه بندی های

10-برچیدن دکان روحانیت و آموزش آنان برای حقوق شهروندی وتمرکز این امور زیرنظر دولت انقلابی

11-حساب وجوهات شرعی و کمکهائی که مردم ممکنست به مراجع تقلید   نمایند همچون مالزی در یک حساب متمرکز بانکی با شرط انتقال آن به دولت پس از مرگ مراجع مذکور و حسابرسی سالانه این حسابها و انتشار گرازشات حسابرسی به صورت عام

12-انحلال مدارس مذهبی و زیر نطر قراردادن انها توسط وزارت اموزش و پرورش

13-برسمیت شناختن قانونی حق اعتراض ، حق اعتصاب برای هگان

14-لغو آموزش های دینی در مدارس زیرا باورهای مدهبی امری شخصی تلقی خواهدشد

15-مصادره فوری اموال و دارائیهای غاصبان و غارتگرانی که از طریق ویژه خواری منابغ کشوررا به دارائی شخصی تبدیل کرده اند

چه باید کرد؟

انقلاب فرآیندی مستمر، پیوسته و مدت دار است که طول مدت آن بستگی به عوامل متععدی نظیر توازن قوای انقلاب با ضد انقلاب دارد. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی در مخمصه قرارگرفته که اگرچه زور دارد اما اقتدار آن در هم شکسته  لذا از هم اکنون باید حداقل موارد زیررا رعایت کنیم تا شاهد موفقیت را در آغوش گیریم

  • تشکیل هسته های مقاومت در دانشگاه ، مدارس و محلات بصورت شبکه ای که هر هسته تعداد محدودی داتشه و ارتباط هسته ها از طریق شبکه های اجتماعی بصورت رمزینه صورت گیرد
  • تشکیل کانون های اعتصاب بر حسب جغرافیای کارخانجات به طوریکه با فراخوان کانون کل کارخانجات یک منطقه دست از کار بگشند
  • تشکیل کانون کارکنان و رانندگان شبکه های حمل و نقل که با پیوستن به اعتصابات شبکه حمل و نقل کشوررا فلج کنند
  • تشکیل هیات شناسائی دستگیرشدگان و جمع آوری کمک های مالی نقدی و غیرنقدی برای خانواده های آنان
  • فعال شدن کانون معلمان و بازنشسته ها در پیوند با اعتصابات و اعتراضات
  • تشکیل یک هسته فعال از وکلای میهن پرست برای حمایت حقوقی از دستگیرشدگان
  • فعالیت گسترده در شبکه های اجتماعی نظیر واتساپ ، تلگرام ، اینستاگرام و توئییتر و .. با رعایت محرمانگی که این امر در مسئولیت جوانان دهه هشتادی است
  • در کلیه  ادارات ، دانشگاه ها و مدارس تضاویر منحوس خمینی و خامنه ای را بزیر کشیم یاا با پاشیدن مرکب بر آن اعتراض خودرا آشکار سازیم
  • شعار نویسی در دیوارها ، مترو ،استادیوم با سرشعار مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای ه نابودباد رژیم جمهوری اسامی ، برقرار باد جمهوری شورائی ایران  را به صورت مستمر انجام بدهیم

10-در روزهای مسابقات ورزشی  با سردادن شعارهای بالا اعتراض خودرا اعلام کنیم

11-اگر در شهر یا محله تان سگ ولگرد سراغ دارید پارچه منقش به مرگ بر خامنه ای را تنش کنید تا در شهر بچرخد

12-شعاردادن در پشت بام ها را تا پیروزی انقلاب همه شب بین ساعت 9 تا ده شب سر دهید

13-اسامی و عکس مزدوران سپاه ، بسیچ و ارتش و اطلاغات و ماموران دولتی را در شبکه های اجتماعی با ادرس محل سکونت و  افشای اسامی خانواده های آنان انتشار دهید تا بدانند اعمال آنها در فردای انقلاب بی پاسخ نخواهد ماند.

14-استادان و معلمان در همراهی با دانشجویان و محصلین در تعصیل کلاس ها همکاری نمایند و انجام کلاس ها را موکول به آزادی بازداشتی ها کنند.

15-اسامی غارتگران و سرمایه دارانی که با اتصال به حاکمیت منابع ملی کشوررا به اموال شخصی تبدیل کرده اند ودر برپائی حاکمیت ارتجاعی مشارکت داشته اند ، را افشا کنید .

16-رزیم جمهوری اسلامی بعلت شرایط تحریم در تنگنای شدید مالی قراردارد و به مالیات ستانی با زور روی آورده لذا شرکت و صاحبان کسب و کار با عدم پرداخت مالیات تنها منبع فعال مالی دولت را قطع کنند تا قدرت سرکوب آن کاهش یابد.

17-تظاهرات را به صورت غیرمتمرکز در محلات مختلف به خصوص محلات جنوب شهر همچون نازی آّباد ، خزانه ، کارون و جیحون ، نارمک و تهرانپارس سازماندهی کنیم و از طریق پیک های موتوری سیار وضعیت محلات همجواررا بررسی تا درصورت نیاز به اعزام نیرو ، جوانان را به آن محلات گسیل داریم

18-صاحب  خانه ها و مالکان تا پیروزی انقلاب به منظور همراهی با جنبش انقلابی از تخلیه واحدهای استیجاری یا افزایش ب اجاره بها  اجتناب کنند.

19 حامیان جنبش انقلابی مردم ایران در خارج تلاش کنند با اجتناب از خودمحوری با تشکیل کانون حامیان انقلاب ایران و تشکیل شورای راهبری مبارزات خارج کشور ، مردم و زحمتکشان، نمایندگان مترقی پارلمان ها  و عناصر مبارز و سلبریتی های مشهورآزادیخواه را تشویق به حمایت از جنبش انقلابی نمایند تا از این رهگذر بر دولت های خارجی نیز فشار واردآید از برخورد های دوپهلو با رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی دست بردارند و محافل بین المللی را به موضع گیری علیه این رژیم تشویق نمایند

20- ارتباط گیری با احزاب مترقی جهان بویژه احزاب سبز و محافل مترقی فمنیستی به منظور راه اندازی وسیع کارزار علیه جمهموری اسلامی و فراخوان سفرای خارجی از ایران و همچنین شناسائی و افشای باند لابی جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف به ویژه امریکا و انگلستان

در خاتمه برای نتیجه گیری از مبارزات مردم قهرمان کوشش  کنیم شعارهای یکسان در سراسر کشوربرقرار کنیم . آنان که در خیابان حضورندارند بانگ رسای انقلاب را شباهنگام بین ساعت نه تا ده شب از خانه و پشت بام ها سردهند تا ارتجاع اسلامی قادر به تجمع نیروهای سرکوب در یک مکان نگردد

 

امسال سال خونه ، جمهوری اسلامی سرنگونهمی جنگیم ، می میریم ، وطن را پس می گیریم
زن ، زندگی ، آزادگیموی سر هر زنی، پرچم هر برزنی
اتحاد، مبارزه ،پیروزیکارگر قهرمان ، اعتصاب ، اعتصاب
آزادی ، آزادی ، آزادیزندانی سیاسی آزاد باید گردد
تنها ره رهائی ، آزادی ، آزادیتنها ره رهائی ، نابودی ارتجاع
ارتشی ، سپاهی ، به انقلاب به پیوندزنده و جاوید باد یاد شهیدان ما
مرگ بر این جمهوری اسلامیمجتبی بمیری ، رهبری را نبینی
خامنه ای ، خامنه ای ، ننگ به نیرنگ توخون شهیدان ما می چکد از چنگ تو
توپ ، تانک ، فشفشه ، آخوند باید گم بشهتوپ ، تانک ، مسلسل ، دیگر اثرندارد
می کشم ، می کشم ، هرآنکه خواهرم کشتایرانی می میرد ، ذلت نمی پذیرد
ما همه مهسا هستیم ، بجنگ تا بجنگیممرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر دیکتاتور
زنان انقلابی ، تو افتخار مائی ، زنان انقلابی ، تو افتخارمائیانقلاب ، انقلاب ، خواسته بر حق ما ، مرگ بر جمهوری اسلامی
مجلس ارتجاعی نابود باید گرددوای به روزی که مسلح شویم
هنرمند، ورزشکار بپاخیز ، خواهرت شهید شدنترسیم ، نترسیم ، ما همه با هم هستیم
کردستان ، سنندج تو افتخار مائیبلوچ قهرمان ، تو افتخار مائی
دانشجوی زندانی آزاد باید گرددبترسید ، بترسید ما همه با هم هستیم

 

جنبش انقلابی مردم ایران

سرنگون باد رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی

برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی مردم ایران

 

قسمت اول – گفتگوی محفلی مجازی پیرامون بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران

اخیرا و در بحبوبه اعتراضات خیابانی دو بیانیه با نام  جنبش انقلابی مردم ایران در بین تظاهرکنندگان تهرانی توزیع  که در برخی سایت های خارجی نیز منعکس کردید . بررسی سابقه این محفل یا بقول خودشان گروه با تعداد محدود نشان می دهد که از این گروه قبلا نیز اعلامیه های منتشر که در سایت های گروه های انقلابی ایران و حتی افغانستان نیز بازنشر شده است .پرسش و پاسخ های زیرروز پنجشنبه 29 شهریورماه 1401 به صورت محفلی و مجازی در همین رابطه با یکی از دست اندرکاران گروه انجام که برای اگاهی مردم مبارز کوچه و خیابان منتشر می شود

رفیق امید  نخست اظهار داشت که محفل چنبش انقلابی مردم ایران اگرچه کوچک اما آگاهانه  از سال 1378 در حد توان خوددر همه تظاهرات های سراسری شرکت داشته و کمابیش با انتشار اعلامیه مواضع خودرا بیان داشته است . او اظهارداشت اعضای محفل معتقدین به آرمان سوسیالیسم واقعی و- نه الگوی اقتداری استبدادی شوروی و چین – هستند و در حال حاضر نیز با توجه به توان و خواسته جنبش مدلی نظیر اروپای شمالی را برای دوره گذار از جمهوری اسلامی را مدنظر داریم .خوانندگان را .به متن پرسش و پاسخ های زیر ارجاع می دهیم:

س- برای بسیاری این سئوال پیش آمده که با توجه بانکه جنبش انقلاب مردم ایران نام گروهی مسلمان که رهبری ان بر عهده مرحوم دکتر سامی بوده ، علت استفاده شما از این نام چیست ؟

ج- تا انجا که سوابق نشان می دهد نام گروهی که تحت رهبری مرحوم دکتر کاظم سامی تاسیس شده بود« جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران » بود در حالی که در نام گروه ما کلمه « مسلمان » وجودندارد و علت انتخاب آن نیز در بحبوبه تظاهرات های سال 1388 خوداختیاری بدون مطالعه بود

س- در بیانیه جنبش انقلابی بحث از جمهوری دمکراتیک شورائی داشته اید ؟ آیا منظورتان این است که مرحله انقلاب سوسیالیستی و نوع حکومت شورائی است ؟

ج- بهیچ وجه. متن بیانیه و شعارهای مندرج در آن کاملا گویاست که نوع حکو.مت آینده دمکراتیک و تاکید شورائی متضمن حضور نمایندگان همه اقشار فعال و مبارز در جنبش است . تحلیل ما در حال حاضر نشان نمی دهد که جامعه و بازیگران اصلی مبارز ظرفیت انقلاب سوسیالیستی را دارا باشند . ما معتقدیم همانطوری که مارکس و انگلس بنیانگذاران مارکسیسم واقعی اغلام داشته اند سوسیالیسم ارمانی مقدس و دارای مولفه های انسانی بسیار گرانقدری است که در یک جامعه سرمایه داری – و نه جامعه الگارشی فامیلی مالی عقب مانده ارتجاعی دینی – می تواند صورت بگیرد و هرگونه اعمال اراده گرایانه نظیر انقلابیون روسیه و چین نظامی را حاکم خواهدکرد که ناچار به سرکوب خودطبقه کارگر خواهندشد

س- بسیاری گروه های چپ خارج کشور شعار برقراری جمهوری سوسیالیستی یا جمهوری شورائی می دهند . وجه افتراق یا تسمیه محفل چنبش انقلابی با آنان چیست؟

ج-   متاسفانه چپ ایران علیرغم همه ادعای خود تا امروز یک تحلیل بنیادین استوار بر امار و ارقام پیرامون جامعه سرمایه داری ایران چه قبل انقلاب و چه بعد انقلاب ارائه نداده است که نشان دهنده ضعف اساسی مارکسیست ها در اقتصاد یا همان چیزی است که انها معتقدند کلید همه تغییرات جوامع بشری بوده است . این در حالی است که بنیان گذاران مارکسیسم یعنی مارکس و انگلس و یا حتی لنین برای اثبات یک موضوع دهها نوشته و صدها فاکت و سند ارائه داه اند . بهمین علت ما این دوستان را مارکسیست سیاسی می نامیم یعنی مارکسیسم را صرفا در بعد سیاسی مطالعه کرده اند ، فارغ از انکه بسیاری مدعیان مارکسیسیم ایرانی اعم از رهبران فدائی یا پیکار یا سایر گروه ها عاجز از درک مفاهیم نطری مارکسیسم و غالبا حتی در نوشته های خود ناتوان از نقل مطالب بزرگان مارکسیسم هستند که نشان داده اوج بیسوادی سیاسی – اجتماعی – فلسفی و اقتصادی آنان است.

س وجه مسلط تظاهرات های اخیررا چه می بینید ؟

ج- همانطوریکه در بیانیه متذکر شده ایم این تظاهرات علیرغم همه خصوصیات وویژگی های خود دنباله انباشت مطالبات مردم از سالهای پس از انقلاب بوده که هربار بطریقی سرکوب و فرو نهشته شده بودند . با این ویژگی محض که پرچمدار کنونی  ان شیرزنان و ایران دخت هائی  بودند که شاید هیچ تعلق گروهی هم به هیچ یک از جناح های اپوزیسیون ناشته اند ! شعار مسلط این تظاهرات ها که آرام آرام با اعتصابات کارگری گره می خورد «مرگ بر دیکتاتور و سرنگون باد جمهوری اسلامی» است . که در حال حاضر رادیکال ترین شعار ممکن با توجه به ترکیب شرکت کنندگان در تظاهرات است . الیته اینجا و آنجا برخی سازمان ها و گروه ها با علم کردن یک بیرق جنددقیقه ای درصدد مصادره جنبش هستند که عملا با واکنش منفی تظاهرکنندگتان مواجه می شوند .

س- نطر جنبش انقلابی راجع به حضور زنان و شغار « زن _ زندگی _ آزادی » چیست ؟

ج- مواضع ما همان مواضع اصولی مارکس و انگلس است که صراحتا در بیش از صد سال پیش اعلام داشتند بدون آزادی زنان هیچ انقلابی صورت نخواهدگرفت . فراموش نکنیم این شعاردر زمانی از طرف مارکس اعلام شد که در کشورهای سرمایه داری زنان را به بردگی بکار می گرفتند. مارکس در کتاب خانواده مقدس  بصراحت  نوشت « تغییر در یک دوره‌ی تاریخی همیشه می‌تواند براساس پیشرفت زنان به سمت آزادی تعیین شود. زیرا در رابطه‌ی زن با مرد، ضعیف با قوی، پیروزی سرشت انسان بر خشونت مشهود است. درجه‌ی رهایی زنان، سنجه‌ طبیعی رهایی همگانی است.. و یا در جائی دیگر مارکس نوشته که« هرکس  چیزی از تاریخ بداند، اذعان می‌کند که تغییرات بزرگ اجتماعی بدون غلیان‌ زنانه غیرممکن هستند. پیشرفت اجتماعی دقیقاً می‌تواند براساس جایگاه اجتماعی جنس لطیف  سنجیده شود. بنابراین ما مارکسیست ها ادعا داریم مارکسیسم اولین مکتب سیاسی- اقتصادی است که نوید برابری زن و مرد را داده و بسیاری از حقوق زنان در جوامع سرمایه داری مرهون فداکاری مبارزان مارکسیست هستند که برای برابری حقوق زنان و رعایت حقوق کودکان وآموزش رایگان جنگیده اند  زیرا سرمایه داری همین حالا هم زیر بار این گونه هزینه ها نمی رود که نمونه بارزآن درصد بیکاری زنان در ایران علیرغم درصد بالای تخصیلات انها می باشد

س- تحولات  بنیادین جامعه زنان در ایران چیست که مرتب ازآن نام برده می شود

ج- بد نیست با ذکر چند  آمارو ارقام این ویزگی  را برایتان توضییح دهم. بر اساس اخرین امارهای خود جمهوری اسلامی جمعیت زنان در سال 1400 حدود 42 میلیون نفر یعنی از کل جمعیت ایران در سال انقلاب 1357 بیشترست که شامل هفت میلیون زن با تحصیلات عالی دانشگاهی و 2.3 میلیون زن دانشجو است. این آمار با هیچیک از کشورهای خاورمیانه قابل مقایسه نیست. شاید جالب باشد بدانید 80 درصد جمعیت زنان ایران متولدین سالهای بعد انقلاب که حدود شصت درصد انها در گروه سنی تا 35 سال هستند.  این بدان معنی است که انها با حاکمیت کهنسال ارنسل کرگدن با میانگین بالای هشتاد سال تعارض اساسی دارند . حتی ما مدعیان انقلابی نیز بیشتر مواقع حرف انان را نمی فهمیم چه رسد به خررمه های شورای نگهیان و مجمع تشخیص مصلجت و رهبر نادان  متوهم .

س – آیا می توان خواسته زنان در مبارزات  اخیررا در رفع حجاب اجباری تبیین کرد؟

ج- بطوریقین خیر. رفع حجاب اجباری شروع مبارزه و پیش دسر مبارزه احقاق حقوق  سیاسی – اقتصادی است . زنان زندگی و معیشت خود و خاناده هایشان را مشاهده می کنند که پدر خانواده از صبح تا شام قادر به تامین حداقل زندگی خانوارنیست درحالی که فرزندان حاکمان و دهک بالائی یا خارج نشین حافظ مال پدر و یا دارای زندگی اشرافی افسانه ای در مقابل کسانی هستند که قوت لایموت ندارند. خلاصه کردن خواسته های تظاهرکنندکان به رفع حجاب یک شعار انحرافی است زیرا تظاهرکنندگان و اعتضاب کنندگان مرتبا فریاد بر داشته اند که« مرگ بر دیکتاتور»  که این شعارربطی به رفع حجاب ندارد بلکه به رفع کل نطام دارد

س- در بیانیه جنبش انقلابی کنایه ای هم به شاهزاده رضا زده شده در حالی که بسیاری معتقدند حضور همین نیم هلوی هم در جنبش غنیمت  است ؟

ج- ما هم معتقد به حضور حداکثری مردم و گروه ها دذر مبارزات پیش روی هستیم اما از انجا که ایشان برخی مواقع یا سهوا ( بدلیل جوانی در دوران پدر) و یا عمدا تسامح بکار می برند که قبل انقلاب درکشور چه خبر بوده ناچارشدیم یاداورشویم فارغ از انتقادی که به رهبران بهائیت برای عدم ورود به مسائل سیاسی داریم بگوئیم اتفاقا اولین آزار اساسی بهائیان در دوره محمدرضا شاه با همراهی ملایان ارتجاعی صورت گرفت و در دوره هر دو پهلوی به اهل سنت اجازه تاسیس مسجددر تهران را صرفا برای دل آسودگی مراجع شیعه ندادند. اما با این موضع شاهزاده  رضا موافق هستیم که نوع حکومت بعدی را مجلس موسسان تعیین خواهدکرد ونه شعارهای توخالی یا بدون پشتوانه فعلی

س- یعنی جنبش انقلابی و یا سایر گروه های مدعی چپ می پذیرند حکومت بعدی پادشاهی یا جمهوری بدون حضور چپ ها باشد ؟

ج – ما از تاریخ درس گرفته ایم که همه تلاش و توان خودرا برای برقراری جکومتی مردمی بکارببریم اما اگر قادر نباشیم دریک  انتخابات آزاد  نظر اکتریت مردم را جلب نمائیم بدون شک به نطر اکتریت تمکین خواهیم کرد همان طوری که ساندنیست ها در دور دوم انتخابات علیرغم مسلح بودن ، تسلیم نتیجه انتخابات عادلانه شدند و از قدرت کناررفتند و بعدها مجددا با کارفرهنگی و جلب نطر مردم بقدرت بازگشتند .فراموش نکنید مهر و امضای چپ ایرانی علیرغم همه اشتباهات و اختلافات  بر مبارزات بویژه در کردستان زده شده است.

س- نیتجه مبارزات فعلی را جه می بینید و آیا ایران در آستانه موقعیت انقلابی  است ؟

ج – فراموش نکنید مبارزه صحنه یارکشی و درگیری انقلاب و ضد انقلاب است . در حال حاضر برخی داده های هردو طرف مبارزه ناروشن  است اما با توجه به شواهد و مفروضات موقعیت انقلابی وجودندارد .بدین معنی که  ایران در وضعیت  موقعیت انقلابی قرارندارد ، اما همین خیزش عمومی چنان ضربه هولناکی به خیمه ضدانقلاب و عمود آن یعنی ولایت فقیه زده است که بعید بنظر برسد بسادگی بتوانند از ان جان سالم بدرببرند و احتمال اینکه با ندانم کاری های بیشتر جامعه را وارد موقعیت انقلاب کنند بسیار است  .

س- چقدر بنطر شما احتمال اینکه مبارزه وارد فاز نظامی و مبارزه مسلحانه شود وجوددارد؟

ج- مبارزه مسلحانه شعار نیست بلکه پیامد حوادت متعددی است که رخ خواهدداد. شاید بررسی روزهای انقلاب 57 بتواند مارا در شناسائی آن کمک کند.  بنا باظهارات همه گروه های سیاسی وقت ، کل نفرات آنها شامل آزاد شدگان زندان بیش از هزارنفر نبود و هیچ یک نیز مسلح نبودند.زیرا داشتن چهارتا کلت و هفت تیر قراضه درآن شرایط مشکلی را حل نمی کرد ولی حمله بعدازظهرروز 20 بهمن گارد شاهنشاهی به همافران مستقردر نیروی هوائی خود باعت دست یابی مبارزین به سلاح  شد لذا در وضعیت فعلی هم رویداد چنین امری امکان پذیراست . اما تجربه رژیم های تمام توتاتالیتر و دیکتاتوری نطیرشوروی سابق ، رومانی ، صدام ، قذافی نشان می دهد که فرآیند فروپاشی ممکنست حتی به یکهفته هم نرسد . مهم تکامل بعدی انقلاب و سرانجام آن است که از حالامبارزان و تظاهرکنندگان و اعتصابیون باید  هوشیاری و زیرکی سیاسی داشته باشند فرصت طلبان دستاورد انقلاب را تصاحب نکنند و مجددا روز از نو و روزی از نو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتگوی محفلی مجازی پیرامون بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران

قسمت دوم

اخیرا و در بحبوبه اعتراضات خیابانی دو بیانیه با نام  جنبش انقلابی مردم ایران در بین تظاهرکنندگان تهرانی توزیع  که در برخی سایت های خارجی نیز منعکس کردید . بررسی سابقه این محفل یا بقول خودشان گروه با تعداد محدود نشان می دهد که از این گروه قبلا نیز اعلامیه های منتشر که در سایت های گروه های انقلابی ایران و حتی افغانستان نیز بازنشر شده است .پرسش و پاسخ های زیرروز پنجشنبه 29 شهریورماه 1401 به صورت محفلی و مجازی در همین رابطه با یکی از دست اندرکاران گروه انجام که برای اگاهی مردم مبارز کوچه و خیابان منتشر می شود . در این قسمت توجه خوانندگان گرامی را به ادمه گفتگو چلب می کنیم .

 

 

س- با گذشت بیش از یکماه از اعتراضات و اعتصابات خیابانی بنظر می رسد ابعاد خیزش دامن گیر بخشی از حاکمیت نیز شده است . اظهارات ضدونقیض برخی مسئولان و نگرانی ماله چی های اصلاح طلب از شورش مردم و مقابله نظامی و یا تذکرات سردارحسین علائی و مسیح مهاجری سردبیر روزنامه جهموری اسلامی برای بسیاری این سئوال پیش آمده که روند آتی خیزش به کجا خواهد انجامید ؟

ج0 مردم از سال 1396 با شعار« اصلاح طلب ، اصول گرا ، دیگه تمومه ماجرا » عملا ماله جی ها را دور زدند و در خیزش کنونی نیزبا طرح شعار همگانی « مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر دیکتاتور» و همچنین « مرگ بر اصل ولایت فقیه » نشان داده اندکه هدف اصلی خیزش برچیدن جمهموری  اسلامی و «راندن دین و مذهب »به جایگاه اصلی آن که همانا باور شخصی است می باشد.  نگرانی امثال آقای زید آبادی با شعار « توپ ، تانک ،  فشفشه ، آسیدعلی …….» نیز کاملا قابل هضم است چون اینها ولایت فقیه را تیرک باورهای خود می دانند و فقط علاقمندند که حضرت ولی فقیه یک کمی مراعات مردم را نماید غافل از آنکه مردم دیگر حاضر نستند پشیزی رعایت ولایت هر کسی را نمایند. بنطر ما تعمیق خیزش باعث روی آوری بخشی از کسانی که سابقه جنگ و جبهه را داشته اند و خانواده های آنان به صف انقلاب خواهد شد که نمونه های آن از هم اکنون هویدا شده است لذا نگرانی امثال دکتر زیبا کلام که بقول خودش در تحلیل نهائی با تفنگ از جمهوری اسلامی دفاع کرد کاملا قابل درک است ؟!

س- چرا علرغم پشتیبانی مردم جهان بخصوص شهروندان کشورهای اروپائی از خیزش مردم ایران ، شاهد تظاهرات و حمایت مردم کشورهای عربی بویژه در خاورمیانه نیستیم ؟

ج- شعار « زن ، زندگی ، آزادی » دااری محتوای انقلابی مشارکت و مساوات زنان در همه ارکان جامعه می باشد که با بافت سنتی کشورهای خاورمیانه و مسلمانان فناتیک همخوانی ندارد. لذا حاکمیت این کشورها عملا نوعی سکوت همراه با سانسور شعارهای اصلی جنبش مردم ایران را در پیش گرفته است .زیرا درصورت پیروزی مردم ایران یکی از بزرگترین حماسه های جهان در فروریزش تفکر مذهبی سنتی داعش گونه در همه مذاهب در باره نقش زنان روی خواهدداد .بواقع جنبش زنانه در ایران  باعث شدند که مادران کهنسال به احترام خواسته های سرکوب شده تاریخی شان روسری و لچک را از سربردارند و با این کار زنگ مرگ 1400 سال قهقهرای سنتی را به صدا در اورند. آنچه در این میان حیرت آور است موضع گیری برخی سازمان هائی است که داعیه رهبری و رئیس جهموری ایران را دارند و با روسری رنگین در رسانه ها حاضر شده و خیزش مردم را مایملک خودمی دانند .در حالی که ابتدائی ترین شعارو خواسته زنان ایران که آتش زدن روسرس به مثابه تحقیر و توسری را درک نکرده اند. اینان تصور می کنند زنان مبارزو شجاع ایرانی با رنک روسری مشکل دارند در حالی که زنان  اصل روسری را ابزار اصل ولایت فقیه  می دانند و بهمین علت آنرا به آتش کشیده اند.

س- آیا احتمال ورود  سپاه و ارتش را برای مقابله با تظاهرات و اعتصابات وجوددارد؟

ج- چرا احتمال ؟ همین الان سپاه و ارتش به انحاء مختلف در خیابان ها تحت لوای نیروی ویژه ، سپاه محمد ، یگان ویژه حضوردارند و اتفاقا حضور طولانی آن ها موجبات فروپاشی انها خواهدشد. شک نکنید این یک اصل اساسی است که هرجه خیزش سراسری بسمت و سوی جنبش و انقلاب پیش برود موضوع ریزش صف ضد انقلاب اعم از سپاه و ارتش و حتی نیروی ویژه  جدی تر خواهدشد. زیرا بسیاری از فرزندان انها در بین جوانان به تظاهرات مشغول هستند . مگر تطاهرات سال 1388 وکشته شدن  فرزند سردارروح الامینی مشاوررهبری را فراموش کرده اید که بدست جلاد مرتضوی  شهیدشد.سیلاب انقلاب بسیاری از آب رفت های ضدانقلاب را درهم خواهدشکست .از هم اکنون حرف و حدیث های بسیاری در بدنه سپاه در گرفته است که ما قرار بوده از وطن و مردم دفاع کنیم و قرارنیست در مقابل مردم قرار بگیریم. سخنان فرماندهان و مسئولان پیرامون موضع گیری خواص در همین رابطه بوده است

س- برخی محافل معتقدند رژیم آخوندی بسیارزیرک است و در تحلیل نهائی ممکن است با علم کردن امثال آقای خاتمی درصدد فریب جنبش برآیند ؟

ج- اولا مهره هائی نظیر خاتمی مدتها سوخته اند و اتفاقا اگر انها به سرنوشت خودو کشورومردم علاقمندهستند باید رسما به صف مردم به پیوندند و زنجیره اسارت جمهوری اسلامی را از عبا و گردن خودبازکنند زیرا تعمق در شعار جوانان تائید کننده این موضوع است که جوانان بسیار زیرک تر از  امثال آخوندها ، ملایان و مکلایان در خدمت تحجر هستند. وقتی شعارجنبش« سرنگونی جمهوری اسلامی ، نابودی ولایت فقیه و دیکتاتور » است یعنی مدت هاست جنبش از رفرم های کاغذی و دروغین عبورکرده است . زنان ستون این انقلاب شده اند و در اسلام زن موجود بلاتکیفی است که بازیچه شهوترانی مرد است لذا هرگونه کوشش و تفسیرهای من درآوردی در باره جایگاه زن در اسلام دروغی بیش نیست .

س- نقش اشخاصی نطیر دکترسروش ، کدیور و یا کسانی همچون باند مجاهدین انقلاب اسلامی  که خودرا دگراندیش مذهبی – دینی می دانند در این خیزش چیست ؟

ج- خیزش و جنبش خودراسا جایگاه افرادرا بدلیل مواصع ل و فعلی انان روشن می کند. بدون شک این خیزش مذهبی نیست لذا هرکس علاقمنداست سوار قطار انقلاب شود اول باید خودرا از پیرایه های باورهای خرافه ای و غیرعلمی پاک نماید و در تعمیق همین شعارهای جنبش که واضح خواسته های مردم است بکوشد و از طرح شعارهائی که بیش از جهل سال است کشورو مردم را به نگون بختی  سوق داده حتی با رنگ و لعاب های دروغین  اجتناب کنند . قطار انقلاب مثل سالن سینما نیست که کسانی بلیط ورود به آن را رزو کنند بلکه دقیقا مشابه  قطاریست که مسافران آن باید دارای یک حداقل ویژگی باشند تا بتوانند سوار شوند و آن حداقل ویژگی همراهی بدون قیدوشرط با مردم و به خصوص جوانانی است که جان برکف در خیابان ها ایستاده اند

س-رابطه اعتراضات با اعتضابات چگونه برقرارشوند

ج- خوشبختانه جنبش  دارای سابقه انقلاب 1357 در باره سازماندهی  اعتضابات و نظاهرات است . با این ویژگی که در زمان کنونی اتصال به شبکه های اجتماعی کاررا بسیار آسانتر و کم خطرتر کرده است. باید« شورای هماهنگی سراسری تظاهرات و اعتصابات» متشکل از کمیته هماهنگی سراسری اعتصابات ، شورای هماهنگی فرهنگیان ، شورای سراسری دانشجوئی ، کمیته اعتصابات ادارات ، شورای بازاریان و اصناف ، هسته های نظامیان و سپاهیان طرفدار جنبش انقلابی، سازمان های  های قومی درکردستان ، بلوچستان ، آذربایچان و خوزستان  از طریق این شبکه های اجتماعی بهم وصل شودو با فراخوان های مشترک و حمایت از تظاهرات هاو اعتضابات رژیم را به زانو درآورند.

س- بسیاری جوانان در حال حاضر دستگیرشده اند و خانواده های آنان در بلاتکلیفی بسر می برند در این رابطه چه باید کرد؟ و برای حمایت مالی از زندانیان و دستگیرشدکان و خانواده های آنان جه راهکاری پیشنهاد دارید؟

ج- ما ازوکلای انقلابی و مبارز می خواهیم که با تشکیل «کمیته دفاع از زندانیان سیاسی » حمایت و دفاع حقوقی از دستگیرشدگان را برعهده گیرند. علاوه برآن در همه شهرستان ها «کمیته حمایت مالی از مبارزان و زندانیان » صندوق مالی با جمع آوری وجوه از مردم و کسانی که توانائی مالی حمایت از جنبش را دارند تلاش نمایند تا زندانیان و خانواده های آنان دچار مشکل مالی نشوند البته باید بطریقس عمل شود تا احیانا افراد فرضت طلب نتوانند از این محمل برای خود کلاهی بدوزند!

س- وظیفه ایرانیان و سازمان ها و احزاب و گروه های سیاسی- مدنی  ساکن خارج چیست و آنها چگونه می توانند بیاری جنبش انقلابی مردم ایران برآیند؟

ج- خوشبختانه ایرانیان با هر اسم و گروهی توانسته اند فریاد رسای جنبش جوانان و زنان در جهان باشند . ما توصیه می کنیم در شرایط فعلی از تنگ نطری های گروهی یا  رهبری خودخوانده  اجتناب کنند و منافع ملی و حمایت بدون قیدوشرط از جنبش انقلابی را سرلوحه فعالیت های خودقرارداده و با تشکیل و فراخوان تطاهرات ، آکسیون ، تجمعات و همایش ندای حق طلبی زنان و مردان بپاخواسته ایران را به گوش جهانیان برسانند . فراموش نکننید خطاب اصلی ما مردم و زحمتگشان جهان هستند زیرا دولت های غربی به خودی خود معامله گرانی هستندکه در مرحله نهائی ممکن است با رزیم مصالحه کنند ولی اگر بتوانیم مردم کشورها را همراه سازیم دولت ها از ترس مردمان خود از جنبش حمایت خواهندکرد .

س- دررباطه با کشورهائی که با رژیم جمهوری اسلامی دارای رابطه تنگاتنگ هستند چه باید کرد؟

ج- خوشبختانه  رژیم جمهوری اسلامی آن قدر ارتجاعی است که حتی رزیم طالبان نیز با آن مشکل دارد .اما رزیم ها و سازمان های نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه باید بدانند که در فردای پیروزی انقلاب،  ملت ایران حساب یکایک آنها را رسیدگی خواهدکرد لذا بهترست آنها دجار خبائث نشوند و خودرا قاطی ماموران سرکوب در ایران نکنند که عاقبت شومی در انتظار آنها خواهدبود.

س- پیش بینی وضعیت زنان در انقلاب آتی چگونه است ؟

ج- شک نیست که انقلاب آتی بوی و رنگ زنانه دارد . این نه به معنی  فمنیسم بلکه بسیار بیش از آن یعنی قرارگرفتن زنان در جایگاه اصلی خوددر خانه ، اجتماع و اقتصاد و سهم حداقل مساوی آنان در مناصب حکومتی خواهد بود بطوری که تصور می شود نقش زنان در ایران به عنوان مدل جکومتی مدنظر سایر زنان جهان خواهدشد

س- رژیم جمهوری اسلامی و حتی برخی باصطلاح اصلاح طلبان مرتبا در بوق و کرنا بطرق مختلف مدعی هستند که احتمال تجزیه ایران درفرایند جنبش انقلابی وجوددارد . نظرتان در این باره چیست؟

ج- این حرف ها را در بحبوبه انقلاب سال 1357 هم می زدند تا جنبش انقلابی خلق های ایران را سرکوب کنند . جالب است رژیمی که حتی همین امروز هم اسلامیت خودرا بر ایرانیت ترجیح می دهد و با هرآنجه مظهر ایران و ایرانی بوده درافتاده یکباره نگران مرزهای جغرافیائی ایران شده است . خوشبختانه چه از دوره شاه و چه در حال حاضر جنبش های آتنیکی و قومی ایران هیچگاه شعار تجزیه طلبی نداده اند و همیشه ایرانی استوار با حق خودمختاری منطقه ای را آرزو داشته اند. این موضوع را سلطنت طلبان همراه با ؤزیم جمهوری اسلامی تکرار می کنند چون اساسا هردوی آنها یکی اسلامیست و دیگری شوونیست هستند. ما حق قوم ها را در خودمختاری منطقه ای در چارچوب ایرانی آزاد به رسمیت می شناسیم و تکلم به زبان مادری را از اولین حقوفق ابتدائی قوم ها می دانیم. بسیاری از مفاخر ما ایرانی ها در موسیقی،  هنروورزش از قومیت های مختلف ایران هستند

س- نقش و جایگاه هنرمندان ، ورزشکاران در جنبش انقلابی چگونه ارزیابی می کنید

ج- این جنبش به قدری توانمند و استوار برخاسته که بسیاری هنرمندان ، ورزشکاران نیز با آن هم صدا شده اند زیرا هنرمندان اصیل وورزشکاران نامی شهرت ، اعبار و همبستگی اجتماعی خودرا از همین مردم کوچه و بازار گرفته اند و خودرا مدیون مردم می دانند .همان طوریکه  برخی دیگر همچون تفاله هائی نظیر رضازداه ، جدیدی و دبیر و شریفی کارچاق کن و دنبالچه رزیم فساد هستند. مردم ایران از ورزشکاران خواستارآن بوده و هستند که به سنت «جهان پهلوان تختی نامدار ، که بود از بهر وطن افتخار» پایدارباشند و هنرمندان و شاعران و نویسندگان نیز نیز چون سعید سلطانپور ، فرخی یزدی و عشقی از زخم مردم بسرایند و شادی مردم را درشعرو موسیقی بازگونمایند. خوشبختانه جنبش انقلابی نسلی همچون شروین حاجی پور را در دامان خودپرورش داده که شعر« برای …….» او جهانگیر شده است .

س- نقش کارگران مبارز و اعتصابات آتی کارگری چقدردر ویرانی رژیم موثر است؟

ج- بدون شک نقش و همراهی اعتصابات  کارکران مبارزو کارکنان واحدهای تولیدی – صنعتی و معادن  به ویژه نفتگران قهرمان و کارکنان واحدهای پتروشیمی در پیروزی جنبش انقلابی تعیین کننده خواهدبود. زیرا با اعتصاب این واحدها رگ حیاتی بودجه تامین مالی واحدهای سرکوب قطع خواهدشد .مضافا کلیه آحادمردم ، کسبه و بازاریان و مدیران همراه با انقلاب باید از پرداخت مالیات خودداری کنند تا رزیم سرکوب به زانو درآید .

س- در رابطه با لباس شخصی ها و فرضت طلبانی که در سرکوب مردم نقش دارند چه باید کرد؟

ج- بهترین گزینه شناسائی آنها و خانواده هایشان از طریق عکس برداری و انتشار مشخصات و آدرس آن ها در شبکه های اجتماعی است تا خانواده ها  نیز بدانند که فرزندان یا همسران انهادر سرکوب مردم مشارکت دارند و در صورت لزوم جوانان غیرتمند از خجالت آنها در بیایند . هیچکس نباید آسوده از سرکوب جنبش انقلابی باشد و باید بدانند که چه در حال حاضر و ججه فردای پیروزی انقلاب همه این اراذل و اوباش  باید حساب پس بدهند.

 

س –  کدام شعاردر این مرحله شعاراساسی جنبش انقلابی باید باشد

ج- خودجوانان به درستی شعارهائی نظیر « مرگ بر جهموری اسلامی » ، « مرگ بر خامنه ای » ، نابودباد رژیم ملایان » ،  امسال سال خونه ، سید علی سرنگونه» ، «زنده باد آزادی» ، «زن -زندگی -آزادی»، «می جنگیم ، می میریم ایران را پس می گیریم »« می کشم ، می کشم آنکه خواهرم کشت » ،« ما همه مهسا هستیم»-« دانشجوی زندانی آزاد بایدگردد» ، « کارگر قهرمان ، اعتصاب -اعتصاب » ، « کردستان ، کردستان چشم  و جراغ مائی » را سرلوحه تظاهرات قرارداده اند.

س- خلاصه  مواضع سیاسی- اقتصادی جنبش انقلابی را بیان کنید؟

ج- برقراری جمهوری دمکراتیک متضمن آزادی های سیاسی- اجتماعی – خودمختاری قومیت ها در جارجوب ایران آزادو مستقل – ترکیب شورائی هیات وزیران -جدائی دین و مذهب از سیاست و آموزش و پرورش – برقراری حقوق برابر زنان و مردان در جامعه بخصوص مناصب دولتی و مدنی – حفاظت از محیط زیست و مسائل اقلیمی -اقتصاد مشارکتی مبتنی بر بازار با ایجاد فرصت های برابر برای همه فعالان اقتصادی -بیمه و سلامت رایگان – اموزش اجباری  رایکان تا دیپلم و آموزش تحصیلات عالی رایگان – برقراری نظام مسولیت و پاسخگوئی برای نمایندگان مجلس و ایجاد سازوکار مناسبی که بطوریکه اگر بیش از نصف رای دهندگان به هریک از نمایندگان خواستار برکناری وی شوند  قادر به این کار باشند- تفکیک قوای سه گانه -برقراری رابطه سیاسی – اقتصادی با همه کشورهای جهان بر اساس رعایت منافع ملی ایران – تبدیل زندان ها به کارگاه های بازپروری و مهارت افزائی -برقراری نظام شایسته سالاری در نظام گزینشی مناصب دولت – آزادی تشکیل حزب و سازمان های سیاسی -توسعه پایدار اقتصادی با تاکید بر تروت انسانی و حفاظت ازآب و خاک ومحیط زیست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قسمت سوم –  گفتگوی محفلی مجازی پیرامون بیانیه جنبش انقلابی مردم ایران

 

اخیرا و در بحبوبه اعتراضات خیابانی دو بیانیه با نام  جنبش انقلابی مردم ایران در بین تظاهرکنندگان تهرانی توزیع  که در برخی سایت های خارجی نیز منعکس کردید . بررسی سابقه این محفل یا بقول خودشان گروه با تعداد محدود نشان می دهد که از این گروه قبلا نیز اعلامیه های منتشر که در سایت های گروه های انقلابی ایران و حتی افغانستان نیز بازنشر شده است .پرسش و پاسخ های زیرکه نخستین بار در روز پنجشنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۱ به صورت محفلی و مجازی در همین رابطه با یکی از دست اندرکاران گروه انجام که ذیلا قسمت سوم این گفتگوکه روز گذشته انجام شده  برای اگاهی مردم مبارز کوچه و خیابان منتشر می شود .

 

 

 

س- در این یکماه و اندی که از22 شهریورماه جاری و تظاهرات  مردمی  سراسری در ایران و خارج از ایران می گذرد شاهد حضور هزارات نفر از کسانی هستیم که تا مدتی پیش شاید کمتر به فکر حضور در خیزش انقلابی جاری بودند. همچنین شاهد برپائی تظاهرات انبوه مردم در خارج کشور به ویژه آلمان « برلین» ، فرانسه « پاریس » کانادا «دنکوور -تورنتو» ، انگلستان « لندن» ، امریکا « سان فرانسیسکو» ، هلند« آمستردام» و ….شده ایم که حضور صدها هزارنفری ایرانیان جهان را به حیرت و تعچب و هواداری از خواسته های مردم ایران واداشته است. نظر جنبش انقلابی مردم ایران در این رابطه چیست ؟

ج- خوشبختانه شعار اصلی « سرنگون باد جمهوری اسلامی » در قالب « مرگ بر خامنه ای » بعنوان مظهر رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی توانسته به عنوان شعاراصلی همه تظاهرات ها مظرح شود . نکته مهم این تظاهرات و اعتضصابات این است که بهیچ عنوان از شعائر مذهبی و تمسک به  رهبران مذهبی استفاده نشده که بیانگربیزاری و  گریز مردم از حکومت مذهبی  و هرآنچه شعائر دروغین است می باشد ! بسیاری از اصلاح طلبان سالخورده و کسانی که متعلق به نسل های اولیه انقلاب بودند با مصاحبه های متعدد چون نمی توانند خواسته های نسل جوان را بفهمند برخی به مخالفت  با شعارهای این  جنبش و برخی به زبان بی زبانی در آرزوی شکست این جنبش هستند تا ثابت کنند آنها درست گفته اند؟! تظاهرات برلین که در نوع خود بی نظیر و بنوعی یادآور تظاهرات های دوران کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در امریکا بود ، همبستگی ملی ایرانیان در برچیدن نظام منحوس جمهوری اسلامی را نشان داد . ما قبلا هم یادآورشدیم حتی در صورت سرکوب جنبش فعلی ، جامعه و جوانان دیگر به نقطه قبل از شهریورماه باز نخواهندگشت زیرا خیزش و جنبش فعلی مقدسات جمهوری اسلامی را به زباله دان تاریج سپرد.

س – بسیاری مستقیما یا غیرمستقیم این جنبش را بعلت فقدان رهبری و برنامه محکوم به شکست می دانند و برخی نیز با معرفی تعدادی اشخاص به عنوان رهبر یا رهبران آتی در صددتصاحب خیزش و جنبش فعلی هشتند. نظر شما در این رابطه چیست ؟

ج- این اظهارنظر ها که عموما از طرف سنتی ها چه راست و چپ مطرح می شوند باین علت است که این افراد اساسا توجه نیستد عصر ارتباطات الکترونیک و دیجیتال دارای مشخصه و مولفه های خاصی هستند که این عصر و جنبش های زائیده آنرا از جنبش های قبلی متمایز می کند لرا اگرچه مکن است فراخوان تظاهرات یا اعتصاب از طرف شخص خاصی داده شود ولی این بدان معنی نیست که گویا آن شخص رهبر جنبش و راهبری تظاهرات را برعهده داردد . ترکیب تظاهرکنندگان داخل و خارج هم نشان می دهد که در حال حاضر نمی توان هیچ جریانی را به عنوان رهبری جنبش معرفی کرد اگرچه شاهدآن هستیم که برخی افراد بخصوص خارج نشینان خودرا نفر اول یا رهبر معرفی می کنند در حالی که در داخل جنبش و صحنه معرکه اصلی انقلاب کسی از آنان نام نمی برد. تاریخ جنبش های انقلاب نشان می دهد که در فرآیند رشد و گسترش جنبش رهبران جنبش خودبخود زائیده و معرفی و به ظهور می رسند.

س- آیا امکان دارد این خیزش یا جنبش بدون رهبری و برنامه به پیروزی دست یابد؟

ج- تجربه کمون پاریس امکان پیروزی را نشان می دهد ولی بعلت فقد رهبری و برنامه جنبش قادر به تداوم نخواهدبودو شکست خواهدخورد. شاید اشاره به جنبش سال 1357 نیز خالی از فایده نباشد که ما همگان بدون برنامه به زیر پرچم جنبش بی برنامه سینه زدیم و آخرش اسیر چنگال اهریمنی خمینی و رژیم ددمنش جمهوری اسلامی شدیم که هنوز هم تاوان آنرا می دهیم .لذا تاکید ما برآن است که همه گروه هائی که برنامه مشترک دارند در قالب نوعی اتحاد در جنبش مشارکت کنند . بطور مثال سلطنت طلب ها ، گروه های هوادار سوسیالیسم ، لیبرال ها و لیبرال دمکرات ها باید در مشارمت های خاص در این جنبش باشند تا مردم بدانند کدام گروه چه می گوید و اهداف گروه ها روشن بیان شود و اهداف و برنامه را به بعد انقلاب موکول نکنیم که نوعی فریبکاری نظیر موضع خمینی در سال 1357 خواهدشد. اگر چه هدف اصلی سرنگونی رژیم مذهبی ارتجاعی جمهوری اسلامی اما برنامه خودما  برقراری جمهوری دمکراتیک مردمی خواهد بود اما این که این جمهوری دمکراتیک چه مشخصاتی خواهدداشت باید از هم اکنون رسما بیان کنیم و آنرا به فردای نامعلوم حواله نکنیم

س- آیا جنبش انقلاب برناه خاصی برای برقراری جمهوری دمکراتیک فردای ایران دارد؟

ج- ما درقسمت دوم گفتگوی مجازی رسما مواضع خورا بیان کردیم که عبارت بود از: برقراری جمهوری دمکراتیک متضمن آزادی های سیاسی- اجتماعی – خودمختاری قومیت ها در جارجوب ایران آزادو مستقل – ترکیب شورائی هیات وزیران -جدائی دین و مذهب از سیاست و آموزش و پرورش – برقراری حقوق برابر زنان و مردان در جامعه بخصوص مناصب دولتی و مدنی – حفاظت از محیط زیست و مسائل اقلیمی -اقتصاد مشارکتی مبتنی بر بازار با ایجاد فرصت های برابر برای همه فعالان اقتصادی -بیمه و سلامت رایگان – اموزش اجباری  رایکان تا دیپلم و آموزش تحصیلات عالی رایگان – برقراری نظام مسولیت و پاسخگوئی برای نمایندگان مجلس و ایجاد سازوکار مناسبی که بطوریکه اگر بیش از نصف رای دهندگان به هریک از نمایندگان خواستار برکناری وی شوند  قادر به این کار باشند- تفکیک قوای سه گانه -برقراری رابطه سیاسی – اقتصادی با همه کشورهای جهان بر اساس رعایت منافع ملی ایران – تبدیل زندان ها به کارگاه های بازپروری و مهارت افزائی -برقراری نظام شایسته سالاری در نظام گزینشی مناصب دولت – آزادی تشکیل حزب و سازمان های سیاسی -توسعه پایدار اقتصادی با تاکید بر تروت انسانی و حفاظت ازآب و خاک ومحیط زیست.

س – ایا سایر گروه ها و سازمان ها هم مواضع خودرا بطور شفاف بیان کرده اند؟

ج- متاسفانه بسیاری گروه ها برای بیان مواضع از الفاظ کلی استفاده کرده اند که این مایه نگرانی مبارزان  کنونی است . این که به مردم بگوئیم هدف سرنگونی جمهوری اسلامی است و برنامه جنبش بعد از انقلاب تعیین خواهدشد یعنی دوباره همان کلاهی که سال 1357 استفاده کردند و مرتب می گفتند « وحدت کلمه ، وحدت کلمه » دوباره سرمان برود که نسل جوان و تیزهوش این را نخواهدپذیرفت.

س  – در برخی شبکه ها و رسانه ها که تاثیر زیادی هم دارند اگرچه ادعای بیطرفی دارند اما به انحاء مختلف کوشش می کنند یا از سلطنت یا از گروه خاصی پشتیبانی کنند. نظرتان در این باره چیست ؟

ج- البته هرگروهی که داخل در مبارزه کشور باشد حق دارد برنامه خودرا اغلام و انرا تبلیغ کند . اگر رسانه خاص هم داشته باشند مشکل خاصی نیست .اما اگر رسانه یا شبکه ای مدعی بیطرفی « که از نظر ما نوعی فریبکاری سیاسی است » باشد ولی در عمل بلندگوی گروه خاصی  باشد کاری غیر اخلاقی انجام می دهد و در واقع مردم را گوسفند تلقی کرده تا انها اورا هدایت کنند. این دقیقا موضع و درک خمینی ازمردم است که باید بشدت محکوم و افشا شود.

س- برخی افراد معلوم الحال که اتفاقا هیچگونه پایگاه اجتماعی ندارند مرتبا به صورت هیستریک بر علیه جنبش چپ سم پاشی می کنند و بعضا رسما از جنایات ساواک هم پشتیبانی می کنند. نطرتان در این باره چیست ؟

ج- تاریخ جنبش چپ در ایران و بخصوص بعداز برقراری جمهوری اسلامی درخشان است و  نمی توان عملکرد فاجعه آور بخشی از سازمان چریک های فدائی خلق ایران » در فاصله 1363-1359» و رهبران خزب توده را به پای جنبش چپی نوشت که تا همین امروز افتخار مردم ایران در شعار« کردستان چشم و چراغ مائی » یعنی حمایت از جنبش چپی که  کردستان را باینجا رسانیده و هر سه گروه حاضر در کردستان  خودرا چپ و دمکرات می دانند و هیچ گروه راست یا سلطنت طلبی در انجا هیچ گاه وجود نداشته است. اتفاقا این افرادی که اسم بردید از این ناراحت هستند که بر خلاف تبلیغات نئولیبرال های خارجی و داخلی ، جنبش چپ زنده و زاینده است . نگاهی به پیشینه عمده هنرمندان  ، نویسندگان ، شاعران و شخصیت های سیاسی بیانگر حضورچپ در لابلای کوچه ها  ، دانشگاه ها و کارخانجات کشور است. لذا زیاد نگران این افراد نباشید جون بعضا مامورین جمهوری اسلامی و مزدبگیر دستکاه های اطلاعاتی هستند  . مضحکه آنجاست که خود شاهزاده رضا و فرح پهلوی قادر به دفاع از عملکرد ساواک نبوده و تلویحا ساواک را عامل سقوط سلطنت می دانند اما این چندتا جعلق خودشیفته که پیشینه هم ندارند به سم پاشی بر علیه جنبش چپ مشغول هستند و کوشش دارند صف متحد خلق در سرنگونی جمهوری اسلامی را بشکنند. نکته دیگری که نئولیبرال ها و بوقجی های آنان  نگران هستند طرح شعار « نان ، مسکن ، آزادی » ، « نان ، آزادی و عدالت » از طرف جناح های  چپ فعال در مبارزات مردم هستند چون جارچیان الیگارش های مالی و غارتگران اعم از مدهبی ها و غیرمدهبی ها از عملی شدن این شعارهاست که مهنا و تبیین خاصی دارند. ما حتی پیش بینی می کنیم در برهه ای ازمرحله نهائی جنبش احتمال ائتلاف و همکاری سلطنت طلبان و ملایان و بخشی  از اصلاح طلبان برای تصاحب انقلاب وجوددارد که باید همه جوانان در این رابطه بهوش باشند که سلطنت و روحانیت پیوند ورابطه ارتجاعی تاریخی دارند

س- ایا این چپ مبارزاتی در حال حاضر در ایران و تظاهرات و اعتضابات حضوردارند؟

ج – اولا  بنا به آمار ها و مستندات که در اینترنت هم قابل دست یابی هستند بعد ار استقرار جمهوری اسلامی این مجاهدین و بسیاری چپ ها بودند که در مقابل فاشیسم خمینی و جمهوری اسلامی بپا خواستند و موج موج تیرباران و اعدام شدند و ما از سایر گروه هائی که امروز سردرآورده اند ان موقع هیج خبر و عکس العملی ندیده ایم . از سال  سال 1378 هم چپ نو ایران در قالب و اشکال مخلف در همه خیزش ها و جنبش ها حضورداشته که رویش چپ جدید دانشکاهی در همین رابطه بود . بیشترین تلاش چپ در تظاهرات سال 1388 بود که تلاش نمود جنبش مردم را به سلاخ خانه نکشاند و حول محور مرگ بر دیکتاتور سازماندهی کندزیرا این شعار اصلاح طلبان درآن موقع نبود و آنها از طرح این شعار پرهیزداشتند. حتی همین حالا هم امثال زیدآبادی و تاج زاده معتقدند حضرت آقا پتانسیل رادیکال شدن و غلطیدن به سمت و سوی مردم دارد و گویا حضرت آقا علاقمند به توسعه وطرفدار صنعت دانش بنیان است ؟! و حتی از طرح شعارهای دشنام به رهبران جمهوری اسلامی نگران و وحشت زده شده اند.

س- تداوم تظاهرات  فعلی و حضور مدارس و محصلین و مشارکت نرن نرم کارخانجات بصورت اعتصاب به کچا خواهد انجامید؟

ج- موفقیت این تظاهرات ها منوط به اتصال آنها به اعتصابات کارگری است لذا باید شعار « دانشجو اعتراض ، کارگر اعتصاب » و« اتحاد مبارزه پیروزی » را این روزها برجسته کنیم و بتدریج بپذیریم و کوشش کنیم کمیته هماهنگی  اعتصابات و تظاهرات ها را متشکل از شورای سراسری کارگران ، شورای هماهنگی دانشکاهای کشور، کانون هماهنگی زنان ، اتحادیه های دانش آموزی ، شوراهای محلات ، سندیکای کارکنان شرکت های حمل و نقل ، کمیته اعتصابات کارکنان دولت ، کمیته نظامیان طرفدار مردم و … را تشکیل دهیم تا موج اعتراض و تظاهرات را به امواج خروشانی تبدیل کنیم تا سربزنگاه رژیم را سرنگون سازد ،

 

 

2022-10-18 نبرد فرسایش و امید  نوشته‌ی: تارا بهروزیان

نبرد فرسایش و امید نوشته‌ی: تارا بهروزیان

نبرد فرسایش و امید نوشته‌ی: تارا بهروزیان
امکان‌ها، ضرورت‌ها و چشم‌اندازهای خیزش انقلابی ژینا

حدود یک ماه از خیزش ژینا می‌گذرد. خیزشی که در مدت زمانی کوتاه لایه‌ها و اقشار و گروه‌های گوناگون را با خود همراه ساخت و با پیشروی شگفت‌انگیز و دلاورانه‌ی خود و رادیکالیزه کردن جامعه، کلیت رژیم را نشانه گرفته است. اما این روزها که به‌رغم سرکوب گسترده، صدای خشم خروشنده‌ی مردم پیوسته از خیابان‌های شهرهای کوچک و بزرگ به گوش می‌رسد بسیاری هنوز در به کاربردن صفت انقلابی برای خیزش «زن، زندگی، آزادی» مردد هستند. این وسواس یا تردید شاید ریشه‌های نظری قابل‌توجیهی داشته باشد، اما لحظه‌ی انقلابی منتظر وسواس‌های نظری نمی‌ماند. دیگر نمی‌توان شکل‌گیری ذهنیت انقلابی و کنش گسترده‌ی هم‌پیوند با آن را در جامعه‌ی ایران انکار کرد.[1] با این حال هر وضعیت انقلابی، و هر خواست جمعی انقلابی، برای تحقق انقلاب و حرکت به سمت چشم‌اندازهای رهایی‌بخش و در نهایت پیروزی مستلزم تداوم، ارتقا، و پیشروی مداوم است. به‌ویژه هنگامی که هنوز ابزارهای متنوع و زیادی در اختیار ندارد. در چنین وضعیتی بررسی مداوم امکان‌ها، ظرفیت‌ها و موانع خیزش انقلابی «زن زندگی آزادی» اهمیتی دوچندان می‌یابد و یافتن راه‌ها و راه‌حل‌های تازه‌ برای افزایش توان انقلابی و دمیدن خون تازه و آگاه به رگ‌های جنبش در مسیر مبارزه‌ی فرسایشی با رژیم به ضرورتی عاجل بدل می‌شود.

تصور تغییر بنیادین و ضرورت آن در اذهان جامعه به شکلی فراگیر مشروعیت پیدا کرده است و جنبش انقلابی اینک در مرحله‌ی به چالش کشیدن اقتدار رژیم و نفی هژمونی آن قرار دارد اما چگونگی فرارفتن از این مرحله تعیین‌کننده‌ی گام‌های بعدی است. مردم معترض از مرحله‌ی گسترش حرکت اعتراضی و تبدیل آن به یک جنبش انقلابی سراسری گذر کرده‌اند. اما هم‌زمان، دست‌کم هنوز، نهادهای ویژه‌ی خود را تشکیل نداده‌اند. پرسش محوری و مشخص در این مرحله می‌تواند این باشد که در وضعیت کنونی، این «ما»ی جمعی شکل‌گرفته چگونه می‌تواند در مسیر مبارزه به یک مرحله بالاتر ارتقا یابد؟

ضرورت حفظ خیابان

خیابان عرصه‌ی عمومی مبارزه و محل رویارویی عریان با رژیم است. حفظ و تسخیر سپهر عمومی در یک خیزش انقلابی نه فقط در تقویت روحیه‌ی مبارزان و فرسایش سازوبرگ سرکوب موثر است بلکه به شکی عیان و مستقیم نظم سرکوب‌گر مستقر را به چالش می‌طلبد. با این حال عدم امکان تظاهرات گسترده‌ و متمرکز شهری به دلیل سرکوب شدید و خون‌بار، چالشی جدی برای حفظ سپهر خیابان است. در روزهای و هفته‌های اخیر شاهد بودیم با توجه به این‌که تعیین مکان مشخصی برای گردآمدن معترضان باعث تمرکز نیروی سرکوب، محاصره‌ی محل و در عمل غیرممکن شدن تظاهرات می‌شود، معترضان هوش‌مندانه و به‌طور خودجوش دست به تظاهرات پراکنده در نقاط مختلف شهرها زدند. با این حال گرچه تغییر تاکتیک از تظاهرات متمرکز به تظاهرات پراکنده در زنده‌ماندن خیابان و گسیختگی و کاهش توان نیروی سرکوب موثر بوده است، اما به تدریج این دست تظاهرات پراکنده، مگر در برخی محلات، خصلتی تصادفی پیدا کرده‌اند. به‌رغم این‌که این خصلت اتفاقی در کوتاه‌مدت به نفع معترضان است و باعث سردرگمی سرکوب‌گران می‌شود اما در میان‌مدت و دراز‌مدت می‌تواند به فرسودگی، خستگی، تحلیل رفتن نیرو و دل‌سردی بیانجامد. برای تداوم، این خصلت اتفاقی و خودبه‌خودی ضرورتاً می‌بایست به خودپویی آگاهانه و هدف‌مند ارتقا یابد. به این معنا، خودپویی هرگز به معنای عدم سازمان‌دهی نیست. خودپویی با خودمدیریتی، خودسازمان‌یابی و سازمان‌دهی‌های مردم‌پایه از پایین پیوندی تنگاتنگ دارد.

تظاهرات موضعی و ضربتی یکی از راه‌هایی است که در میان‌مدت می‌تواند به شکل‌گیری سازماندهی‌های مردمی و هدف‌مندی اعتراضات خیابانی کمک کند. تظاهرات موضعی و ضربتی به هیچ روی اتفاقی نیست. بلکه با برنامه‌ریزی قبلی با تعداد اندک و در ‌زمانی کوتاه انجام می‌شود. اما در صورتی که به شکل مداوم و مکرر و به‌طور فراگیر اجرا شود می‌تواند تاثیری ماندگاری بر تسخیر سپهر خیابان داشته باشد و در عین حال راه را برای شکل‌گیری سازماندهی‌های محلی هموار کند.[2]

در شرایط فعلی جرقه‌ی تجعمات اغلب با فراخوان‌های گروه‌های گم‌نام زده می‌شود. گروه‌هایی که گاه به نظر می‌رسد خود هیچ حضور میدانی و واقعی در عرصه‌ی مبارزه ندارند و از این رو، حتی اگر بدبینانه شماری از آن‌ها را محصول مضحک اتاق‌های فکر رسانه‌‌های رنگارنگ خارج کشوری ندانیم، فاقد ارتباط ارگانیک با بدنه‌ی معترضان در میدان هستند. تا زمانی که شکل‌گیری تجمعات متکی به فراخوان‌های از بالا و بیرون از سوژه‌های درگیر باشد، امکان کنش هدف‌مند و نتیجه‌بخش بودن آن از سوی معترضان اندک است. یکی از مهم‌ترین کارکرد‌های وضعیت انقلابی همانا گشایش امکان شکل‌گیری نهادها و سازمان‌یابی‌های مردم‌پایه حول منافع و مطالبات خود، و فراهم آمدن بستر دگرگونی سازوکار‌های قهرآمیز و سلسله‌مراتبی زندگی اجتماعی در جهت دست گرفتن سرنوشت خویش است. از این رو گام بعدی ضروری و حیاتیِ خیزش تلاش برای شکل‌ دادن به چنین سازمان‌دهی‌هایی است. تجربه‌ی مقاومت در سنندج و برخی دیگر شهرهای کردستان درس‌های مهمی برای همه‌ی ما دارد. این‌که چگونه کمیته‌های محلات می‌توانند نقش مهمی در تداوم اعتراضات به‌رغم شدیدترین نوع سرکوب داشته باشند و در عین حال روحیه‌ی هم‌بستگی، هم‌دلی اجتماعی و امید به ادامه دادن مبارزه را تقویت کنند.[3] تشکیل هسته‌ها یا کمیته‌های مبارزاتی محله در مراحل نخست الزاماً به معنای ارتباط مستقیم یا عضویت جمع کثیری از ساکنان در چنین کمیته‌هایی نیست، بلکه به معنای ایجاد شبکه‌ای نامرئی اما هم‌بسته برای برداشتن گام‌های بعدی است. یک گروه کوچک سازمان‌یافته در یک محله می‌تواند انواعی از تاکتیک‌ها را برای فعال ساختن جامعه‌ی پیرامون خود به کار بندد. از پخش شب‌نامه و فراخوان‌های اعتراض و تجمع گرفته تا شعارنویسی بر دیوارها و راه‌اندازی تجمعات موضعی و ضربتی، و رسیدگی به خانواده‌های دستگیرشدگان و…، و نهایت سازمان‌دهی امور جاری زندگی محله در مراحل بعدی.

سازمان‌دهی محله‌محور – هم‌بستگی محله‌محور

اگر بر این باور پای بفشاریم که صرف تظاهرات خیابانی ولو با جمعیتی کثیر به خودی‌خود و بلاواسطه به سرنگونی منجر نمی‌شود، نقش عمیق‌تر سازماندهی‌های مردم‌پایه روشن‌تر می‌شود. جایگاه سازمان‌دهی‌های محلی را نه فقط در نبردهای خیابانی شهری بلکه در فعلیت‌یابی راهبریِ آزادانه و آگاهانه‌ی حیات اجتماعی باید جست. ایجاد شبکه‌ای هم‌بسته از ساکنان یک محل قدرت از دست‌رفته‌ی شهروندان را به آنان باز می‌گرداند. پس از سال‌ها سرکوبِ هرگونه‌ نهاد و سازمان یا تشکل مردمی، چنین تجربه‌هایی درک بلاواسطه و ملموسی از خودسازمان‌دهی را به اقشار و گروه‌های مختلف برمی‌گرداند. همچنین در غیاب و ضعف سندیکاها و تشکل‌های محل کار، ساکنان محلات می‌توانند با متشکل کردن خود در قالب کمیته‌های محلات، خودآیینی و خودمدیریتی را تمرین و متحقق کنند. به‌ویژه اگر به این نکته توجه کنیم که اکثریت نیروی کار کشور را کارگران «غیررسمی» تشکیل می‌دهند که اغلب امکان زیادی برای متشکل شدن و پیوستن به تشکل‌های کارگری یا صنفی ندارند. این کمیته‌ها می‌توانند حلقه‌های اتصال بخش‌های مختلف جبهه‌ی کار باشند و گروه‌ها و اقشار مختلف را از طریق این کمیته‌ها با دیگر انواع سازمان‌ها، از جمله سازمان‌های و نهادهای از پیش موجود، پیوند بزنند. برخلاف آن‌چه رسانه‌ها و اپوزیسیون راست ترویج می‌کنند آینده‌ پس از سرنگونی آغاز نمی‌شود. موقعیت انقلابی مدرسه‌ی توده‌ها، فشردگی گذشته و آینده در لحظه‌ی اکنون است. آینده هم‌اینک ساخته می‌شود و سرنوشت انقلاب آتی و شکست یا انحراف آن به ساختن بسترهای یک زندگی دمکراتیک و خودآیین در امروز بستگی دارد.

بازیابی مفاهیم مبارزاتی فراموش‌شده

به نظر می‌رسد اینک همه هم‌نظرند که پیوند یافتن اعتراضات خیابانی با اعتصاب عمومی در تعیین سرنوشت این خیزش انقلابی و ادامه‌ی مسیر آن نقشی تعیین‌کننده دارد. موقعیت انقلابی عرصه‌ی بازیابی و تمرین مفاهیم ازیادرفته و به‌حاشیه‌رانده‌شده از حیات اجتماعی نیز است، مفاهیمی که بار دیگر از اعماق برمی‌خیزند، به شکلی فراگیر مطرح می‌شوند و مشروعیت کسب می‌کنند. اعتصاب یکی از این مفاهیم است که در طی سال‌ها سرکوب تشکل‌یابی کارگری در اذهان مردمان رنگ باخته بود. اکثریت اعضای جبهه‌ی کار هیچ خاطره‌ای از شرکت شخصی در یک اعتصاب یا تأثیر آن ندارند، به جز گروه‌های شاخص و معینی که در سال‌های اخیر دست به اعتصاب زده‌اند. اما موقعیت انقلابی یکی از بزنگاه‌هایی است که بسیاری از اعضای جبهه‌ی کار، ورا و فرای ایدئولوژی‌های رنگارنگی که احاطه‌شان کرده است، ناگهان بار دیگر خود را به مثابه‌ی «کارگر» شناسایی می‌کنند (حتی اگر هم‌چنان از نامیدن خود به این نام پرهیز کنند) و به اعتصاب به‌عنوان یکی از سلاح‌های اعمال قدرت خود می‌اندیشند.

با این حال اعتصاب برای اغلب افراد هم‌چنان در هیات امتناع «فردی» از کار نمایان می‌شود و در بسیاری موارد حداکثر در شکل «اعتصاب نمادین» درک می‌شود (هرچند نباید انکار کرد که اعتصاب‌های نمادین در این مرحله در ایجاد هم‌بستگی جایگاهی ویژه و اثرگذاری بی‌نظیری دارند). اما درک این نکته که سوژه‌ی اعتصاب یک سوژه‌ی جمعی است گامی حیاتی در تحقق ایده‌ی اعتصاب عمومی است، گامی که به‌رغم ضرورت عاجلش به زمان نیاز دارد. درک ملموس این نکته که اعتصاب نه علیه خود یا کسب و کار خود، که علیه کارفرما، علیه سرمایه‌دار و برای قطع جریان سرمایه، و در شرایط انقلاب سیاسی برای فلج کردن جریان حیات اقتصادی دولت مستقر انجام می‌شود، به تجربه‌ی زیسته‌ای متکی است که سال‌هاست به محاق رفته است. گرچه ترویج ایده‌ی ضرورت اعتصاب عمومی را می‌توان گام اول در مسیر شکل‌گیری آن تلقی کرد اما در عین حال درک این نکته که جرقه‌ی اعتصاب عمومی و سراسری، برخلاف تظاهرات خیابانی، تنها با آمادگی ذهنی یا یک فراخوان ساده زده نمی‌شود گام مهم بعدی در پیشروی به مرحله‌ی تحقق اعتصاب عمومی است.[4] برای جلوگیری از دل‌سردی و غلبه بر تصور ناممکن بودن اعتصاب سراسری یا تصویر مضحک و کاریکاتورگونه‌ای که اپوزیسیون راست از آن ارائه می‌دهد، ترویج ایده‌ی تشکیل کمیته‌های اعتصاب ضروری است و می‌تواند به ارتقای توان جامعه برای بالفعل ساختن این بالقوگی کمک کند. تشکیل هسته‌های چندنفره‌ در محل‌های کار، به‌ویژه در حوزه‌هایی که توان فلج کردن جریان اقتصادی را دارند، ارتباط‌گیری این کمیته‌ها با یک‌دیگر، و در گام بعد تاسیس صندوق‌هایی برای حمایت از اعتصاب‌کنندگان در طول مدت اعتصاب، بسترساز واقعیت یافتن اعتصاب عمومی هستند. بدون طی کردن این پروسه ایده‌ی اعتصاب عمومی می‌تواند به عاملی برای سرخودگی کسانی بدل شود که برای نخستین بار در زندگی اجتماعی‌شان انگیزه‌‌ی واقعی برای اعتصاب پیدا کرده‌اند. به عبارت دیگر، آگاهی به جمعی و صنفی بودن کنش‌های اعتصابی بار دیگر مسئله‌ی ضرورت سازماندهی را پیش می‌کشد که در پایان این نوشته به آن باز خواهم گشت.

نه به همگن‌سازی

مردم به هیات یک «ما» ظاهر شده‌اند. اما این ما به هیچ وجه یک دست نیست. ویژگی «ما»ی انقلابی در معنای مترقی آن، تکثر و چندگونگی است. ارجاع به مردم به مثابه‌ی یک کل همگن و بی‌شکل و حذف این تکثر و تفاوت به بهانه‌ی اتحاد می‌تواند به عامل تحلیل‌برنده‌ی خصلت انقلابی آن بدل شود. تداوم و ارتقای خیزش منوط به فراخواندن مطالبات و سویه‌های طبقاتی، اتنیکی، جنسیتی و فرهنگیِ همواره به‌حاشیه‌رانده شده و بازگشت این به‌حاشیه‌رانده‌شدگان به متن مبارزه و جامعه است. خیزش انقلابی ژینا تا همین جا نیز گام‌های بلندی در این مسیر برداشته است. به‌ویژه با پیشتازی زنان به عنوان بزرگ‌ترین گروه به‌حاشیه‌رانده‌شده و تحت ستم؛ یعنی اکثریتی عظیم که در شبکه‌ی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک رژیم به اقلیت بدل شده بود. یا پیشتازی کردستان به عنوان موتور محرک جنبش و هم‌دلی عظیم میان ملیت‌های ساکن ایران؛ امری که تا پیش از این شاهدش نبودیم. همه‌ی این‌ها نشانه‌های یک گسست انقلابی است. با این حال، مشخص شدن این «ما» در گرو مشخص شدن مطالبات متمایز و متکثر درون آن هم هست. افراد و گروه‌های اجتماعی حول خواست‌ها و اهداف مشخص بسیج می‌شوند. گرچه خواست سرنگون کردن رژیم به مثابه‌ی جدی‌ترین مانع بر سر راه دیگر خواست‌ها عامل وحدت‌بخش جنبش انقلابی است، اما پیشروی جنبش بدون طرح بدیل‌ ممکن نیست. برخلاف آن‌چه اپوزیسیون راست ترویج می‌کند طرح بدیل مسئله‌ای مربوط به فردای سرنگونی نیست. مسئله‌ای‌ است که بلاواسطه و بلافاصله با وضعیت کنونی و سرنوشت آن پیوند دارد. و طرح هرگونه بدیل وضعیت موجود، ناگزیر به معنای مشخص‌تر و متعین‌تر شدن «ما» است. چرا که ‌ادغام در جنبش از مجرای یک‌دست‌سازی نمی‌گذرد.[5] ساطور «وحدت کلمه» مخل هم‌بستگی است. تنها مادام که گروه‌های اجتماعی تحت انواع ستمْ تبلور خواست و منافع مشخص خود را در پیروزی جنبش ببینند، فعالانه در آن را مشارکت می‌کنند. بنابراین گام دیگری که می‌تواند به ارتقا و پیشروی و سوخت‌رسانی به جنبش یاری رساند و از فرسایش آن جلوگیری کند، مشخص شدن خواست‌های گروه‌های گوناگون و برجسته ساختن پیوند‌های مشترک میان آن‌هاست.

سازمان‌دهی‌ و باز هم سازمان‌دهی

مسئله‌ی سازمان‌دهی به گره‌گاهی بدل شده است که گشودن آن به معنای گشودن مسیرها و چشم‌اندازهای گوناگون خواهد بود. برعکس فروماندن در این گره‌گاه می‌تواند به بهای از دست رفتن توان انقلابی جنبش تمام شود. گرچه اندیشیدن به انواع سازمان‌دهی‌های نو و تلاش برای به عمل درآوردن آن ضرورتی غیرقابل انکار است اما به حاشیه راندن و غافل شدن از نقش و جایگاه سازمان‌ها و تشکل‌های از پیش موجود، نادیده گرفتن نیروی بالقوه‌ای است که با همه‌ی فراز و فرودهایش بخشی از مسیر سازمان‌یابی را به‌رغم سال‌ها سرکوب طی کرده است. اندک سازمان‌های مستقل صنفی موجود با همه‌ی نقاط ضعف و قوت‌شان در طی دهه‌ها تجربه‌ای عملی از تحصن، اعتصاب و مطالبه‌گری اندوخته‌اند و بدنه‌ی متشکلی دارند که در چند سال اخیر، هنگامی که اکثریت جامعه هنوز از ذهنیت و کنش جمعی فاصله داشتند، به شکل واقعی به جنبش‌های اجتماعی معنا و جهت بخشیدند. برای مثال شکل‌گیری و وجود همین تشکل‌ها بود که توانست نخستین اعتصاب هدف‌مند را در روزهای اخیر در میان کارگران صنعت نفت کلید بزند.

اگر بپذیریم که «جنبش اجتماعی ظرفیتی‌ست بالفعل نزد اعضای پُرشماری از طبقات، قشرها و گروه‌های جامعه (کارگران، دانشجویان، معلمان، زنان، جوانان، افزارمندان، بیکاران، تهیدستان،…) در مطالبه‌ی خواسته‌هایی کمابیش معین یا در اعتراض به فقدان امکاناتی مشخص، اعم از امکانات مادی یا حقوق، جایگاه‌ها و امتیازات اجتماعی؛ این ظرفیتِ واقعاً موجود، خود را دائما در کنش‌های پراکنده و اساساً محدود به این یا آن گروه‌بندی نشان می‌دهد. خیزش‌ها و انقلاب وجوه وجودیِ این ظرفیت واقعی‌ و بالفعل‌اند: خیزش‌ها به‌مثابه انفجارش در رویدادی واقعی و با شرکت مقطع مشترکی از اعضای همه – یا دست‌کم اکثریت بزرگِ – این گروه‌ها؛ و انقلاب، به‌مثابه به میدان ‌آمدن وسیع‌تر آن‌ها، اعمال هژمونی گفتمانی/ایدئولوژیکشان بر دیگر اعضای جامعه، در راستای تغییرات بنیادی‌ای که امید می‌رود آن خواست‌ها را برآورده یا آن فقدان‌ها را جبران کنند»[6]، آنگاه جایگاه و نقش این سازمان‌دهی‌های از پیش موجود در «راستای فراهم‌آمدنِ توانِ لحظه‌ی انقلابی» برجسته‌تر می‌شود. دیدن این پیوستار تاریخی به ما کمک می‌کند که بار دیگر به مفهوم «شیوه‌ی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی» یا در بیانی تقلیل‌گرایانه بعد «اقتصادی» حیات اجتماعی و نقش آن در شکل‌گیری خیزش‌ها و انقلاب‌ها بازگردیم.

جبهه‌ی کار در جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» به‌مثابه‌ی یک طبقه، در هیات یک طبقه، و با خواست‌های طبقاتی، به میدان نیامده است. اما در جنبش حضور دارد. موقعیت انقلابی، موقعیت فراخوانی مطالبات طبقاتی است. و از این رو فرصتی است یگانه برای تشکل‌های کار که با تاکتیک‌های نو و رادیکال‌تر، خواست‌ها و امتیازهای از دست‌رفته‌شان را بر بستر یک خیزش انقلابی مطالبه کنند. درک این حقیقت که رژیم دیکتاتوری مانع بلافصل تحقق این خواست‌ها و کسب این امتیازهاست، نه فقط به شکل ذهنی بلکه در عرصه‌ی عمل نیز می‌بایست متجلی شود. با این حال خطاست اگر تصور کنیم و انتظار داشته باشیم که تشکل‌ها کاری و صنفی در این مقطع ضرورتاً با پرچم و شعار مستقیم سرنگونی به میدان بازگردند. برعکس فرارفتن از هدف‌گذاری به‌اصطلاح صرفاً «صنفی» به لحاظ تاکتیکی در گرو طرح همان مطالبات «صنفی» اما در سطحی رادیکال است، مطالباتی که این بار رژیم بدون فروپاشی بنیان‌هایش قادر به پاسخگویی و برآوردن آن‌ها نباشد. مطالباتی که گرچه در ظاهری صنفی تجلی می‌یابند اما به ژرف‌ترین شکل ممکن مناسبات و مشروعیت رژیم را هدف می‌‌گیرند و عرصه را بر ایدئولوژی حاکم تنگ می‌کنند. درست همانند خواسته‌ی آزادی پوشش و لغو حجاب اجباری «که انکار آشکار یکی از قوی‌ترین پایه‌های مشروعیت ایدئولوژی حاکم جمهوری اسلامی ایران است … و یکی از قدرت‌مندترین عناصر هویت جمهوری اسلامی را به‌ چالش می‌کشد و ایدئولوژی حاکم را، نه در چگونگی، بلکه در چیستی‌اش تهدید می‌کند.»[7] گروه‌های صنفی می‌توانند با طرح چنین مطالباتی به طور غیرمستقیم واژگون کردن نظم موجود را تسهیل کنند. موقعیت انقلابی طرح چنین خواست‌هایی را ممکن و تسهیل می‌کند و در عین‌حال امکان همراهی بدنه‌ی این تشکل‌ها را نیز به شکل سازمان‌یافته فراهم، و سرکوب را دشوارتر می‌کند. بی‌شک شناسایی این مطالبات و خواسته‌ها در هر رسته و قشر کاری به بازنگری، بازسازمان‌دهی و فرصت برای تغییر هدف‌گذاری‌ها نیاز دارد، و با موانع ذهنی، عملی و تشکیلاتی متعدد روبه‌روست. اما برداشتن این گام می‌تواند نقطه عطفی در خیزش انقلابی ژینا و گذار به مرحله‌ی انقلاب باشد. فراموش نباید کرد که اگر در مسیر فرایند انقلابی، سازمان‌های مردمیِ مستقل ضعیف و منفعل باشند، و اقدامی عملی فراتر از صدور بیانه‌های همدلانه انجام ندهند، امکان هژمون شدن رویکردهای ارتجاعی و تبدیل شدن نیروهای موجود به پیاده‌نظام ایدئولوژی‌های ارتجاعی در لباسی جدید و پرزرق و برق دور از انتظار نخواهد بود.

ما ناامیدان پرامید

جنبش برای پیش‌روی و غلبه بر سرخوردگی و فرسایش، نیازمند دستاوردی مشخصی و ملموس در هر مرحله است. چندین ماه مبارزه بدون هدف و بدون دستاورد، انرژی انفجاری آزاد شده برای تغییر را تحلیل خواهد برد. ایجاد این تصور مخرب در اذهان که رژیم در عرض چند هفته‌ی آینده سقوط خواهد کرد و تعجیلی که از سوی بنگاه‌ها و رسانه‌های بیرون به داخل تزریق می‌شود، می‌تواند رسیدن به مرحله‌ی انقلابی را نه تنها به تأخیر بیندازد بلکه آن را کم‌رنگ و در نهایت دور از دسترس کند. دخالت آگاهانه و ترویج مداوم این ایده که هیچ میان‌بر و مسیر کوتاهی وجود ندارد، کمک می‌کند که تصور موفقیت جنبش خودبه‌خودی به نفع نیاز به هدف‌مندی و رهبری از پایین کنار رود. نبرد فرسایش و امید نه فقط در خیابان‌ها که در عرصه‌ی گفتمان‌ها نیز در جریان است. اما آن‌چه در نهایت این نبرد را به نفع امید برمی‌گرداند نه صرفاً در عرصه‌ی گفتمانی بلکه در سپهر عملِ در پیوند با نظریه‌ رخ می‌دهد. ترویج ایده‌ها، به معنای به عمل درآوردن ایده‌هاست.

یادداشت‌ها:

[1].‌ در همین باره نگاه کنید به مقاله «زن، زندگی، آزادی: آغاز یک انقلاب؟»، نوشته‌ی محمدرضا نیکفر، رایو زمانه، مهر 1401.

[2].‌ برای آشنایی با تاکتیک تظاهرات موضعی بنگرید به: تجربه تظاهرات موضعی، پروین کارگر، رادیو زمانه، مهر 1401.

[3].‌ شرح گزارش‌گونه‌ای از تاکتیک‌های مقاومت محلی هفته‌های اخیر در سنندج در کانال تلگرامی کولبر نیوز در این لینک یافت می‌شود: گزارشی از جوانان سنندج و تاکید بر یادگیری اصول مبارزه شهری

[4].‌ بنگرید به: اعتصاب عمومی در پی خیزش اعتراضی: از ایده به واقعیت، کمیته‌ی عمل سازمانده‌ی کارگری، مهر 1401.

[5].‌ نمونه‌ی ساده‌ای از تلاش برای همگن‌سازی در قالب یک هویت بی‌شکل یا سوژه‌ی عام، در روزهای اخیر خود را در ترویج دیدگاه نسل‌محور به جنبش نشان داد. گرچه باید به احترام جوانان و نوجوانانی که متهورانه قدم به میدان گذاشته‌اند و موتور محرک اعتراضات هستند کلاه از سر برداشت، اما تقلیل و فروکاهی همه‌ی ویژگی‌های متکثر و متفاوت طبقاتی و جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی به مفهوم گنگ و نامشخص «تفاوت نسلی»، یک‌دست‌سازی معترضان جوان در قالب پیکری همگون به نام «دهه‌ی هشتادی»، و همه‌ی تقبیح‌ها و بت‌سازی‌هایی که حول این مفهوم افسانه‌وار شکل‌ می‌گیرد، باعث می‌شود که چندوجهی و متفاوت بودن معترضان، حتی معترضان جوان و نوجوان، نادیده گرفته شود. مفهوم نسل به این معنا نه در رابطه‌ای تنگاتنگ و معنادار با شکاف‌های اجتماعی و تبعیض‌های ساختاری، و در پیوند با پیوستار مبارزات اجتماعی گذشته، بلکه تنها در معنایی روان‌شناختی و کلی‌گو درک می‌شود که مانع ادغام و تکثر است. در نگاه نسل‌گرا فرقی نمی‌کند که یک جوان 15 یا 20 ساله اهل منطقه‌ی حاشیه‌نشین زاهدان باشد که به ندرت به اینترنت یا حتی گوشی موبایل دسترسی دارد، یا اهل یکی از شهرهای کوچک کردستان، یا یکی از شهرک‌های اقماری محروم اطراف پایتخت، یا مرکز شهر اصفهان؛ عنوان «دهه‌ی هشتادی» و ویژگی‌های متصور منتسب به آن برای توصیف او و خواست‌هایش کافی است. (هرچند نباید از این نکته غافل بود که این دست همگن‌سازی‌ها در عرصه‌ و میدان واقعی اعتراضات بروز و مقبولیت چندانی ندارد.)

نمونه‌های عمیق‌تر این نوع یک‌دست‌سازی‌ها را می‌توان در نادیده گرفتن ستم‌های چندگانه اتنیکی و ملیتی از طریق همگن‌سازی افراد در قالب شهروند «ایرانشهر» دید. شکلی از همگن‌سازی که همواره از سوی ناسیونالیسم ایرانی ترویج و تقدیس می‌شود.

[6].‌ کمال خسروی، خیزش‌های امروز انقلاب فردا، نقد، بهمن 1398.

[7].‌ دختران انقلاب، نقد، اسفند 1396

2022-10-16 درباره‌ی مسأله‌ی زن  خسرو پارسا

درباره‌ی مسأله‌ی زن خسرو پارسا

در این مختصر جای بحث در مورد همه‌ی تناقضاتِ اجتماعی نیست. مسأله‌ی خیزش و جنبش کنونی را هم نمی‌توان و نباید به مسأله‌ی حجاب فروکاست. مسأله تشخیصِ پاشنه‌ی آشیل در شناخت و پیداکردن راه‌های مبارزه با آن و گسترش آن به سایر تناقضات اجتماعی اساسی است که قطعا در روند کار و توسط خود دست‌اندرکاران ــ و نه بنا بر توصیه این یا آن مرجع ــ پیدا خواهد شد.

درباره‌ی مسأله‌ی زن
خسرو پارسا

تقریباً در مورد تمامیِ عواملی که موجب خیزش و جنبش اخیر شده سخن رفته است، با شدت و حدّت متفاوت. در اینجا من قصد بازبینی همه‌ی شعارهای آزادی‌خواهانه، عدالت‌خواهانه و دموکراتیک را ندارم. ولی از میان همه‌ی خواست‌ها من می‌خواهم بر نکته‌ای تأکید کنم که به‌نظرم هستی‌شناسانه‌ و وجودی است و آن‌هم مسأله‌ی دیدگاه و نگرش برده‌داری است. پیشاپیش از تأکید بر مسأله‌ی این دیدگاه از همه‌ی زنان و مردان پوزش می‌طلبم. منظور من بیان دیدگاه مردسالارانه‌ای‌ست که از عوامل اساسی سرکوب در طول تاریخ بوده ولی هرگاه فرصتی دست داده از طرف زنان و مردان آزاده به‌مصاف کشیده شده است.

به زنان در تاریخ همچون بردگان نگریسته شده است. زنان، بردگان و حتی مردانی که مالکیت خصوصی نداشتند حق رأی هم نداشتند. زن مایملکِ مرد بوده است. ملکِ خصوصی او بوده است. از بدو تشکیلِ مالکیت خصوصی، زن به‌صورت یکی از اجزاء ملک بوده است. مرد می‌توانسته ده‌ها کنیز و زن و به همان اندازه غلام داشته باشد. حد آن در یک سیستمِ برده‌داری تواناییِ مالی بوده است. زن (همسر)، کنیز و برده اجزاء اِعمالِ قدرتِ مرد بوده‌اند که اگر هم در ابتدا به‌عنوان جایگاه او در مناسبات تولید اولیه و نیز متصوراً قدرت بدنی بیشتر مشخص می‌شده، در ادامه‌ی خود به‌صورت یک نظام درآمده است، نظام برده‌داری. بنابراین نظام برده‌داری صرفاً مربوط به مناسبات ارباب و برده و در روند تولید تظاهر نمی‌یابد بلکه به‌همان اندازه در خانه و خانواده ــ یعنی هرجا که امکانِ مالکیتِ خصوصی وجود داشته است ــ جاری بوده است.

در این سیستم زن مملوک است، تحت انقیاد و فرمان برده‌دار. هیچ حقوقی جز ابزار بودن برای گذران زندگی مرد و فرزندان ندارد. مرد هروقت بخواهد، (حتی هنگام عبادت) می‌تواند به او تجاوز و حتی تجاوز جنسی کند و هروقت بخواهد می‌تواند یک‌جانبه او را به دور بیفکند و یا هر تعداد که بخواهد زن‌های دیگر بگیرد. اگر کم است کنیز هم بگیرد. اگر کم است غلامان و غلام‌بچه‌های فراوان بگیرد. دنیا حول رجولیت می‌چرخید. نه تنها دنیا، بلکه آخرت نیز. در بهشت هم حوری و غلمان تا حد اشباع در خدمت مرد بودند؛ در آنجا هم زنان وسیله‌ی تفرّج مردان بودند. در هند اسم شب «ذَکَر پرستی» بود، بدون رودربایستی.

هیچ سیستم و روندی در سراسر جهان عیناً مشابه هم نیست. استثنائاتی بوده است. در روند مردسالاری این موارد کم نبوده‌اند. دوران‌های مادرتباری در بسیاری از نقاط جهان، نقطه‌های انقطاع درخشانی بودند که برخی مدت‌ها هم دوام آورده‌اند. تمدن مَینوس نقاطی در هند و در همین ایران … قابل توجه و الهام هستند. ولی به‌هرحال روندِ غالب مردسالاری و مردمحوری بوده است. مردان هرجا که خواسته و توانسته‌اند قدرت خود را اِعمال کرده‌اند. به کتاب چشم‌گشای انگلس «منشاء خانواده و مالکیت خصوصی و دولت» نگاه کنید تا دریابید که خانواده و مالکیت خصوصی چگونه به تشکیل دولت ــ دولت لزوماً سرکوب‌گر ــ می‌انجامد و یادمان باشد که منشاء این میراث دوران برده‌داری است.

برده‌داریِ عریان البته منسوخ شد ولی نه به‌سادگی بلکه در طول مبارزات و جنگ‌های فراوان. برده‌داران حتی تا حد جنگ‌های داخلی پیش رفتند. ولی مناسبات سرمایه‌داری که جدیداً متولد شده بود تحمل برده‌داریِ رقیب را نداشت. برده‌داری به‌ظاهر منسوخ شد گرچه به صدها شکل پنهان ــ ولی شاید نه چندان هم پنهان! ــ ادامه یافت. استعمار کهن نیز به‌‌همین ترتیب به‌ظاهر رفت ولی با پوششی نو به حیات خود ادامه داد.

اما در مورد برده‌های دیگر چه؟ به‌نظر می‌رسد که بخشی از جهان که تاریخاً برده‌داری تولیدی را منسوخ شمرده‌اند در مورد حفظ برده‌داری زنان پافشاری بیشتری داشته‌اند. این دیگر مناسبات تولیدی نیست ــ مناسبات تولید است!

نهضت آزادی‌خواهیِ زنان در اواخر قرن نوزدهم و به‌ویژه در اوایل قرن بیستم در اروپای مرکزی و شرقی و روسیه و سپس با کمی تأخیر در سایر نقاط غرب تحرک بیشتر یافت. ابتدا در قالب مبارزه برای حق رأی و سپس سایر حقوق. این مبارزات دستاوردهایی داشته است قابل‌توجه، ولی هنوز بسیار ناقص. این برده‌داران به‌همان اندازه مقاومت می‌کنند که برده‌داران پیشین. هیچ قدرتمندی حق و ملک خصوصی خود را به راحتی واگذار نمی‌کند. تا این‌جا هم به‌زور از حلقومش بیرون کشیده شده است.

* * *

این‌ها در غرب بوده است. ولی در شرق به‌ویژه کشورهای اسلامی چه؟

در غالب این کشورها هرگز انقلاب ضدبرده‌داری تولیدی و بنده‌داری خانگی به‌وقوع نپیوسته است. مناسبات تاریخی که تحت لوای دین منجمد شده است به‌قوت خود باقی است. اگر عده‌ی کثیری از مردم این بخش از جهان با یادگیری از آنچه در سایر نقاط جهان اتفاق افتاده است به‌فکر تجدیدنظر در باورها و مناسبات گذشته افتاده باشند ــ که کم هم نیستند ــ ولی دولت‌ها، به‌ویژه دولت‌های بنیادگرا به نفع‌شان است که در همان عهد عتیق به سر برند. این‌ها حتی اساس برده‌داری و بنده‌داری را هنوز حتی به‌ظاهر هم لغو نکرده‌اند و نه بالتبع به‌نظر متحجر خود برده‌داری زنان را. این امر برای آن‌ها مسأله‌ی وجودی است! مسأله‌ی موجودیت آن‌هاست. مسأله‌ی دین صرفاً بهانه است، مگر نه اینکه هرکجا به‌نفع‌شان بوده است احکام بی‌بروبرگشت دینی مانند ربا را دور زده‌اند. مگر نگفته‌اند نماز و روزه و حج را هم در صورت مصلحت می‌توان متوقف کرد؟ ولی این یکی ــ این ستون ــ را نمی‌شود لحظه‌ای نادیده گرفت چون موجودیت‌شان به خطر می‌افتد. و حتی وقتی مبارزات به‌حدی می‌رسد که سیستم در حال نابودی است باز نمی‌توانند از این «ستون» دست بکشند. آنقدر به جلو فرار می‌کنند که می‌خواهند سنگ‌های قبور گذشته‌ی زنان بی‌حجاب را هم بکنند! گرچه این‌بار این ستون در مورد مشهودترین عامل سرکوب ــ ضرورت حجاب ــ خود در میان مؤمنین هم مورد مناقشه است. عده‌ای نه چندان کم از متدینین از اساس مخالفِ اجبارِ مذهبی در مورد حجاب هستند. عده‌ای اساساً منکر آن هستند و می‌گویند حجاب نه از اصول دین است و نه از فروع آن. ولی بازهم این شبهه برای سرکوب‌گران مهم نیست. مهم آن است که آن‌ها که در قدرت‌اند و سود می‌برند چه می‌خواهند. این‌ها که از صدر تا ذیل نهادهای حکومت‌شان حتی یک زن وجود ندارد، آن‌ها که حتی در ظاهر هم نمی‌توانند وجود زن را تحمل کنند چه می‌خواهند. آقای خاتمی می‌گفت من با حضور زنان در کابینه مخالف نیستم ولی هیچ زن شایسته‌ای را پیدا نکردم! این واقعیت آن‌هاست. این دید آن‌هاست. دید ایدئولوژیک آن‌ها. ماهیت وجودی آن‌هاست.

به هرحال، هرچه پیش آید قدر مسلم آن است که پیشرفتِ بشریت را نمی‌توان مسدود کرد وای به‌حال آن‌ها که خودخواسته ستونی را برگزیده‌اند و برایش می‌جنگند که تردیدی در فروپاشی آن نیست.

برتراند راسل می‌گفت هیچ چیز غم‌انگیزتر از «ناله‌ی یک پیرزن نیست». درست می‌گفت ولی هیچ چیز هم شادی‌انگیزتر از فریاد شیرزنی نیست که دارد بندها را می‌گسلد.

* * *

در این مختصر جای بحث در مورد همه‌ی تناقضاتِ اجتماعی نیست. مسأله‌ی خیزش و جنبش کنونی را هم نمی‌توان و نباید به مسأله‌ی حجاب فروکاست. مسأله تشخیصِ پاشنه‌ی آشیل در شناخت و پیداکردن راه‌های مبارزه با آن و گسترش آن به سایر تناقضات اجتماعی اساسی است که قطعا در روند کار و توسط خود دست‌اندرکاران ــ و نه بنا بر توصیه این یا آن مرجع ــ پیدا خواهد شد.

بدون تردید بخشی از حاکمیت خودزنی می‌کند. زندانی کردن شخصیت‌های سیاسی، هنری مانند سینماگران، معلمین، دانشجویان، بازنشستگان، کارگران، زنان و …. بی‌اعتنایی به اعتصاب‌هایِ احتمالی درپیش همه نوعی خودزنی، فرار به پیش است.

این‌طور بوده و اکنون هم چنین است که فراریانِ به پیش در نوعی افراط‌گرایی کور هرگز متوجه آثار درازمدت روش‌های خود نیستند. آن‌ها فکر می‌کنند از این ستون تا آن ستون فرج است، غافل از آنکه زمانی هست که دیگر ستونی باقی نخواهد ماند.

منبع: نقد اقتصادسیاسی

2022-10-12 جنبش زنان پسااسلام‌گرا / آصف بیات / ترجمه‌ی مریم وحدتی

جنبش زنان پسااسلام‌گرا / آصف بیات / ترجمه‌ی مریم وحدتی

ویژگی متمایز خيزش كنوني سوژگي و عاملیت زنان و «مسأله‌ی زنان» به عنوان موضوع اساسی مطالبات بوده است. به همین دلیل آصف بیات معتقد است شعار محوری آن يعني «زن، زندگي، آزادي» جنبش اعتراضي كنوني را منحصر به‌فرد ساخته است. همچنین به لحاظ ذهنی يك درد مشترك و خواست مشترك به وجود آمده که گروه‌ها و اقشار مختلف اجتماعي را در احساس و ابراز آن شريك نموده و آنان را به عمل جمعي رهنمون شده است.

علاوه بر این، به گفته‌ی بیات، با ظهور «مردم» به‌عنوان سوژه، به‌عنوان اَبَر‌جمعي كه در آن مرزها و تفاوت‌هاي طبقاتي، جنسيتي، قومي، مذهبي به‌طور موقت و به نفع خير عمومي بزرگ‌تر رنگ مي‌بازند، به‌ نظر مي‌رسد خيزش کنونی وارد نوعي اپيزود انقلابي شده است.

اما سوژگی و عاملیت زنان در خیزش کنونی یک‌شبه پدید نیامده و تاریخی طولانی از انواع اشکال مقاومت در پس آن است. زنان ايران ساليان متمادي مقاومت خودشان را در پهنه‌ی زندگي روزمره، استفاده از هنر حضور و در چارچوب ناجنبش و پيشروي آرام ادامه دادند.

مطلب حاضر که بخشی از فصل سوم کتاب دموکراتیک کردن اسلام است روایتی از پیشروی‌ آرام زنان در ایران بعد از گذر از اولین دهه‌ی پس از انقلاب 1357 است. پیشروی‌ها، موفقیت‌ها و ناکامی‌هایی که بی‌گمان خیزش کنونی زنان به پشتوانه‌ی درس‌های آن امکان‌پذیر شده است. – نقد اقتصاد سیاسی

گردهمایی زنان علیه قوانین تبعیض‌آمیز با حضور سیمین بهبهانی، تهران، 22 خرداد 1384، عکس از زنده‌یاد آرش عاشوری‌نیا

در دهه‌ی 1370، جنبش زنان ایران همچون فعالیت‌های دانشجویی، در گفتمان و استراتژی به نحوی بنیادی از سال‌های نخستین انقلاب فاصله گرفت. بسیج و سرکوبِ هم‌زمان زنان در جمهوری اسلامی آنها را اخلاقاً خشمگین و به طرز چشم‌گیری فعال ساخت. شاید هیچ گروه اجتماعی به اندازه‌ی زنانِ طبقه‌ی متوسط به نحو فوری و فراگیر ضربه‌ی سنگین انقلاب اسلامی را حس نکرد. تنها چند ماه پس از حیات رژیم اسلامی، سیاست‌های زن‌ستیزانه‌ی جدید زنانی را خشمگین ساخت که اخیراً علیه سلطنت راه‌پیمایی کرده بودند. رژیم جدید قوانین حمایت از خانواده در سال 1346 را لغو کرد و زنان یک‌شبه حق خود برای قضاوت، طلاق، حضانت فرزند و سفر به خارج از کشور بدون اجازه‌ی قیمِ مرد را از دست دادند. تعدد زوجات بار دیگر احیا شد و تمام زنان، صرف نظر از اعتقادشان، وادار به پوشیدن حجاب در فضای عمومی شدند.[1] در سال‌های نخست، کنترل اجتماعی و سهمیه‌بندی تبعیض‌آمیز علیه زنان در تحصیل و اشتغالْ بسیاری از زنان را مجبور به ماندن در خانه و پی‌گیری بازنشستگیِ پیش از موعد یا ورود به مشاغل غیررسمی و خانوادگی کرد.[2] بسیارانی به دنبال زندگی در تبعید بودند.

واکنش نخستین به این سیاست‌های شدید از جانب زنان سکولار بود. هزاران نفر در 8 مارس 1979 (17 اسفند 1357) در تهران تظاهرات کردند و علیه تحمیل الزام به حجاب از سوی [آیت‌الله] خمینی شعار دادند. گرچه وی موقتاً عقب‌نشینی کرد، این فرمان به‌تدریج اجرا شد. زنان سکولار که از هجوم به آزادی‌های مدنیِ محدود خود جا خوردند، از سر استیصال ده‌ها نهاد را سازمان‌دهی کردند که بیشتر آنها وابسته به گرایش‌های چپ فرقه‌‌گرا بودند، و مسئله‌ی جنسیت برای آنها تابع پروژه‌ی «رهایی طبقاتی» بود.[3] همه‌ی این گروه‌ها با آغاز جنگ با عراق در سال 1359 توسط رژیم اسلامی سرکوب شدند. آن‌گاه یک دهه سرکوب، تضعیف روحیه و گریز را در پی داشت. در حالی که زنان سکولارِ در تبعید به تحصیلات و فعالیت‌های فمینیستی ادامه می‌دادند، زنانِ در ایران صرفاً در پایان جنگ به‌آرامی از تعلیق زجر‌آور خود بیرون آمدند و وارد جهان هنر، ادبیات، روزنامه‌نگاری و دانش‌پژوهی شدند.

گرچه روحانیون سنت‌گرا از نگاه‌داشتن زنان در خانه و به دور از «خطرات اخلاقی» حمایت می‌کردند، برخی دیگر به دلیل حضور چشم‌گیر زنان در انقلاب ناگزیر به اتخاذ گفتمانی شدند که زنان مسلمان را هم به‌عنوان نگهبان خانواده و هم به‌عنوان کنش‌گران فعالِ حوزه‌ی عمومی می‌ستود. این چارچوب گفتمانیِ گسترده به طیفی از ‌«فعالان زن مسلمان» جهت داد. آنها با الهام از نوشته‌های علی شریعتی و مرتضی مطهری بر آن شدند تا «الگوی زن مسلمانِ»[4] بومی، هر چند انتزاعی، را در تصویر فاطمه دختر پیامبر و نوه‌اش زینب ارائه کنند، که هم‌زمان خانه‌دار و چهره‌ی مردمیِ «راستین» بودند.[5]

جمعیت زنان انقلاب اسلامی از میان ده‌ها گروه و سازمان اسلامی، زنان برجسته‌ی اسلام‌گرا از جمله اعظم طالقانی، فرشته هاشمی، شهین طباطبایی، زهرا رهنورد و گوهر دستغیب را گرد هم آورد. اکثر آنها اعضای خانواده‌های روحانی برجسته بودند و اعتقاد داشتند که شرق زنان را صرفاً ‌«ماشین کار» و غرب آنان را «اشیای جنسی» می‌داند، در حالی که تنها اسلام آنها را «انسان واقعی» در نظر می‌گیرد.[6] این فعالان به جای برابری، ماهیت مکمل زن و مرد را متذکر می‌شدند. برخی تعدد زوجات را به این دلیل توجیه می‌کردند که از زنان بیوه و یتیمان حمایت می‌کند. گرچه برخی معترض حجاب اجباری و لغو قانون خانواده بودند، از هرگونه اعتراض مشخص پرهیز کردند، لیکن مدعی شدند که پوشیدن حجاب باید به میانجی آموزش اجرا شود، نه با تهدید و اجبار. اکثر آنها از پذیرش فمینیست‌های سکولار غربی خودداری کردند، چه رسد به برقراری ارتباط با آنها که کارشان را ‌«تحریک‌ زنان علیه مردان» و زیر سؤال بردن اصول دینی و قداست شریعت می‌دانستند.[7]

در واقع، شهلا حبیبی (مشاور رئیس جمهور رفسنجانی در امور زنان) که از خطر بحث‌های جنسیتی دلواپس شده بود، خود را ‌«مخالف مبالغه در مورد ستم بر زنان» و سیاست‌های هویتی اعلام کرد. در عوض، بر «خانواده [به عنوان] قلب جامعه و زنان [به عنوان] قلب خانواده» تأکید کرد.[8] بنابراین، گفته می‌شد که مراکز مهدکودک «برای کودکان مضرند»[9]، حتی اگر تعطیلی‌شان بی‌کاری بسیار زنان را در پی داشته باشد. کنش‌گران زن مسلمان «سنت» (قرآن، حدیث، شریعت و اجتهاد) را به‌عنوان راهنمای بسنده برای تضمین کرامت و بهروزی زنان پذیرفتند.[10] مریم بهروزی، یکی از نمایندگان زن مجلس، بر این باور بود که «در یک حکومت اسلامی تحت رهبری ولایت فقیه نیازی به تشکیلات خاصی برای دفاع از حقوق زنان نیست».[11] در حالی که میانه‌روها با ‌«آزادی زنان برای تحصیل، انتخاب مشاغل مناسب و دست‌رسی به حوزه‌های مختلف اجتماعی و اداری» موافق بودند[12]، اسلام‌گرایان محافظه‌کارتر (مانند نمایندگان مجلس مرضیه دباغ، رجایی، دستغیب و مریم بهروزی) تفکیک جنسیتی در مشاغل، وظایف و فعالیت‌ها را امری الهی می‌دانستند.[13] زنان در پارادایم خود، به عنوان مسلمان، بیش از آنکه حقوق داشته باشند، تکالیف داشتند.

با آغاز جنگ ایران و عراق (1359-1367) بحث درباره‌ی وضعیت زنان به محاق رفت. مقامات همچنان زنان را اساساً به عنوان مادر و همسر مطرح می‌کردند که هدف‌شان تولید نیروی انسانی برای جنگ و برای سربلندی اسلام و ملت بود. لیکن در اواخر دهه‌ی 1360، اختلاف عقاید در ‌«سیاست گلایه کردن» زنان غلیان کرد. زنان روزانه در فضاهای عمومی، در تاکسی‌ها، اتوبوس‌ها، صف نانوایی‌ها، خواربارفروشی‌ها و ادارات دولتی از سرکوب، اقتصادِ جنگ و خود جنگ شِکوه می‌کردند. آنها با این کار دادگاهی از افکار عمومی سرکوب‌ناپذیر تشکیل دادند که قابل نادیده‌انگاری نبود. و لحظه‌ی نمادینی توهم ‌«الگوی زنان مسلمان» را در هم شکست، آن زمان که زنی جوان در رادیو ایران ترجیح خود را برای اوشین، شخصیت فیلم ژاپنی، بر فاطمه، دختر پیامبر، بیان کرد. تنها آن هنگام بود که مقامات دریافتند تا چه حد از زندگی زنان در جامعه ایران بی‌خبر بوده‌اند. اعظم طالقانی حدود ده سال پس از استقرار جمهوری اسلامی به تلخی اعتراف کرد: ‌«فلاکت و تعدد زوجات تنها چیزی است که زنان بی‌نوا از انقلاب به دست آورده‌اند».[14]

جنگ و سرکوب بی‌گمان صدای زنان را خاموش کرده بود، لیکن عزم‌شان را برای اثبات خود به میانجی شیوه‌های زندگی روزمره، با مقاومت در برابر اسلامی‌سازی اجباری، با ادامه‌ی تحصیل، ‌جست‌وجوی کار، اشتغال به هنر و موسیقی، تمرین ورزش و اجتماعی کردن فرزندان‌شان تغییر نداده بود. در این پی‌گیری‌ها بسیج‌شدن برای اقدامات جنگی آنها را از پیش به عنوان «زنان مسلمان نمونه» در عرصه عمومی قرار داده و نسبت به قدرت خود آگاه‌شان ساخته بود. تنها طی بیست سال، علاقه‌ی بی‌سابقه‌ی زنان به تحصیلْ نرخ سوادشان را بیش از دو برابر افزایش داد: در سال 1376 این میزان به 74 درصد رسید.[15] تا سال 1377، دختران بیشتری نسبت به پسران وارد دانشگاه‌ها شدند، واقعیتی که برخی از مقامات را نگران کرد، زیرا می‌ترسیدند زنان تحصیل‌کرده نتوانند مردانی با موقعیت برابر یا بالاتر برای ازدواج بیابند. اما دانشگاه برای زنان جوان نه تنها آموزش، بلکه مکانی برای معاشرت، کسب موقعیت و فرصت بهتری در راستای دنبال کردن شغل و یافتن شریکی مطلوب را ارائه می‌داد.

در حالی که برای برخی صِرف نیاز مالی چاره‌ای جز ‌جست‌وجوی شغل در اقتصاد نقدی باقی نگذاشت،[16] اکثر زنان طبقه‌ی متوسط ​​و مرفه برای حضور در عرصه عمومی کارِ بیرون از خانه را انتخاب کردند. پس از کاهش همه‌جانبه‌ی اشتغال زنان، عمدتاً در صنعت، از 40 درصد بین سال‌های 1355 و 1365، سهم زنان شاغل در شهرها از 8.8 درصد در سال 1355 به11.3 درصد در سال 1375 افزایش یافت. این رقم آنهایی را که در حرفه‌های غیررسمی، کسب‌وکار خانوادگی یا مشاغل پاره‌وقت کار می‌کردند، مستثنا می‌ساخت.[17] در اواسط دهه‌ی 1370، بیش از 40 درصد در آموزش در اختیار زنان بود. زنان حرفه‌ای، به ویژه نویسندگان و هنرمندان، از تبعید خانگی دوباره بیرون آمدند؛ در نخستین نمایشگاه کتاب ناشران زن تهران در سال 1376 حدود چهل و شش ناشر 700 عنوان از نویسندگان زن را به نمایش گذاشتند. بیش از دوازده فیلم‌ساز زن متناوباً در زمینه بسیار رقابتی خود نامزد می‌شدند و در جشنواره فیلم ایران در سال 1374 زنان بیش از مردان جایزه‌ کسب کردند.[18] اما معدودی از تولیدات تحسین‌شده آنها در عرصه بین‌المللی به ارتقای وجهه ستم‌دیده زنان مسلمان ایرانی در جهان مدد رساند.

شرایط اقتصادی خانواده‌ها زنان خانه‌دار را بیش از همیشه در معرض دید عموم قرار داد. مصائب اقتصادی فزاینده از اواخر دهه 1359، بسیاری از مردان طبقه‌ی متوسط ​​را ناگزیر ساخت تا در چند شغل و ساعات طولانی‌تری کار کنند. بدین ترتیب، بیشتر کارهای روزمره (به مدرسه بردن کودکان، رسیدگی به خدمات اجتماعی، امور بانکی، خرید و تعمیر ماشین) که پیش‌تر توسط زن و شوهر انجام می‌شد، به زنان سپرده شد.[19] مطالعه‌ای تأیید کرد که زنان در تهران، به ویژه زنان خانه‌دار، به طور متوسط ​​دو ساعت در روز را در مکان‌های عمومی، گاه تا ساعت ده شب، در رفت‌وآمد با تاکسی، اتوبوس و مترو سپری می‌کردند.[20] این حضور عمومی به زنان اعتماد به نفس، مهارت‌های تازه‌ی اجتماعی و دانش شهری داد و بسیاری را راغب ساخت که به مدرسه بازگردند یا در سازمان‌های مردم‌نهاد و خیریه‌ها داوطلب شوند. یکی از نمونه‌های چشم‌گیر داوطلبی، بسیج 25هزار زن در تهران توسط وزارت بهداشت در اوایل دهه‌ی 1370 برای آموزش خانواده‌های طبقات فرودست شهری در مورد بهداشت و پیش‌گیری از بارداری بود. رشد فزاینده‌ی جمعیت (9/3 درصد بین سال‌های 1350 و 1364 و 4/3 درصد بین سال‌های 1364 و 1369) موجب تشویش سیاسی شدید رژیم شده بود،[21]و این زنان در کاهش نرخ رشد جمعیت به پایین‌ترین میزان یعنی 1.7 درصد بین سال‌های 1369 و 1374 نقش داشتند.[22]

زنان ورزش را رها نکردند، گرچه بدن (و در نتیجه ورزشِ) زنان در کانون جنگ اخلاقی رژیم قرار داشت. مشقتِ عرق ریختن زیر لباس بلند و حجاب بسیاری از زنان را از دویدن، دوچرخه‌سواری و تیراندازی یا از بازی تنیس، بسکتبال و صعود به قله‌ی اورست منصرف نساخت. آنها همچنین از شرکت در مسابقات ملی و بین‌المللی – البته منحصراً برای زنان یا مسلمانان – اجتناب نکردند.[23] همچنین از سیاست دولت مبنی بر ممنوعیت حضور زنان در مسابقات مردانه سرپیچیدند؛ برخی جامه‌ی مبدل مردانه می‌پوشیدند،[24] در حالی که افراد جسورتر صرفا با زور وارد می‌شدند. در سال 1377، صدها زن به استادیوم عظیمِ مملو از مردان جوانِ شادمانی سرازیر شدند که پیروزی تیم ملی فوتبال را جشن می‌گرفتند. آن زمان، بخش‌های ویژه‌ای در استادیوم برای زنان تعیین شد، گرچه این دستاورد کوتاه بود. ولی مطالبه آنها برای بازی فوتبال در فضای عمومی در سال 1379 به ثمر نشست، زمانی که نخستین تیم فوتبال زنان صریحا به رسمیت شناخته شد.[25] فائزه رفسنجانی، دختر رئیس جمهور، نقش مهمی در ترویج و نهادینه‌سازی ورزش زنان ایفا کرد. نخستین دانشکده‌ی تربیت بدنی زنان در سال 1994 برای آموزش پرسنل ورزش‌کار مدارس تأسیس شد.

در حالی که نظم نوین اخلاقی و تحمیل حجاب تأثیر سرکوب‌گرانه‌ای بر زنان سکولار و نامسلمان داشت، لیکن درجاتی از آزادی را برای هم‌قطاران محافظه‌کار اجتماعی آنها به ارمغان آورد: مردان سنتی از این‌که به دختران یا همسران خود اجازه می‌دادند به مدرسه بروند و در رویدادهای عمومی ظاهر شوند، احساس راحتی می‌کردند.[26] افزون بر این، بسیج طبقات فرودست رژیم برای عملیات جنگی، راه‌پیمایی‌های خیابانی، یا خطبه‌های نماز جمعه به طور چشم‌گیری حضور عمومی زنانی را افزایش داد، که در غیر این صورت در انزوای خانه‌های کوچکِ خود باقی می‌ماندند.

در این حین، زنانی که از اخلاقی‌سازی قهرآمیز حکومت احساس خفقان می‌کردند، صبورانه و پی‌گیرانه مقاومت کردند. مقامات همواره از بدحجابی یا بی‌توجهی زنان جوان به پوششِ مناسب شکایت می‌کردند. مجازات حبس برای نشان دادن نادرست چند اینچ مو (بین 10 روز تا دو ماه) جرقه‌ی درگیری‌های خیابانیِ هرروزه میان زنان بی‌پروا و مجریان اخلاقی متعددی چون ثارالله، امر به معروف و اداره‌ی اماکن را برانگیخت. طی یک دوره‌ی چهارماهه در سال 1369 در تهران، 607 زن دستگیر شدند، 6589 نفر مجبور به امضای تعهدنامه‌ی کتبی مبنی بر رعایت قانون در آینده شدند و 46هزار اخطار دریافت کردند.»[27] با این حال، در اواخر دهه‌ی 1370، ‌«بدحجابی» به یک رویه‌ی رایج تبدیل شده بود.

زندگی روزمره و مقاومت زنان در برابر حکومت اسلامی به معنای روی‌گردانی از دین‌داری نبود. در واقع، اکثریت از خود ارادت مذهبی نشان می‌دادند، و اگر اجباری نبود، بسیاری مایل به پوشیدن روسری‌های سبک بودند.[28] با این حال، بر داشتن حق انتخاب و استحقاق فردی اصرار داشتند، که هم ادعاهای برابری‌طلبانه دولت اسلامی و هم مبانی اسلام راست‌کیش را به چالش می‌کشید. زنان می‌خواستند ورزش کنند، در مشاغل دلخواه کار کنند، درس بخوانند یا موسیقی گوش دهند یا بنوازند، با کسی که می‌خواهند ازدواج کنند و نابرابری مفرط جنسیتی را رد کنند. زنی در مجله‌ای نوشت: «چرا ما باید تنها در اشاره به مردان به رسمیت شناخته شویم؟ چرا ما باید برای گرفتن یک اتاق هتل از اداره‌ی اماکن [پلیس اخلاق] اجازه بگیریم، در حالی که مردان به چنین مجوزی نیاز ندارند؟»[29] با این حال، به نظر می‌رسد که این آرزوها و خواسته‌های به ظاهر پیش‌پاافتاده وضعیت زنان در جمهوری اسلامی را بازتعریف می‌کنند، زیرا هر گام رو به جلو مطالبات برای رفع محدودیت‌های بیشتر را پیش می‌برَد. اثر آن می‌تواند به‌سرعت منتشر شود. چگونه می‌توان این معضل را حل کرد؟

مجلات زنانه‌ی زن روز، پیام هاجر و پیام زن نخستین‌هایی بودند که به این معضلات پرداختند. در سطح دولتی، شورای اجتماعی فرهنگی زنان و دفتر امور زنان به ترتیب در سال‌های 1367 و 1371 تأسیس شدند تا سیاست‌های مشخصی برای رسیدگی به چنین موضوعاتی طراحی کنند. حتی اسلام‌گرایانی چون خانم رجایی، همسر نخست‌وزیر سابق، نسبت به ‌«الگوی زنان مسلمان» ابراز احتیاط کردند و به عقاید «کوته‌نگر» ضدزن و وسواس نسبت به حجاب تاختند.[30] جالب آن که بسیاری از این زنان در مناصب دولتی، از جمله مجلس، اشتغال داشتند و از سوی همکاران مرد سنت‌گرا طعم تبعیض را چشیده بودند. انجمن زنان انقلاب اسلامی تعطیل شد و نظرات آن مورد حمله قرار گرفت؛ حزب جمهوری اسلامی مجلات زن روز و راه زینب را ادغام کرد؛ اعظم طالقانی، اسلام‌گرای برجسته ، پس از پایان دوره‌ی پارلمانی‌اش، مغضوب دولت گشت. در نهایت، رویکرد فلسفی نسبتاً انتزاعی زنان اسلام‌گرا برای سازگاری با تمایل زنان برای انتخاب فردی در یک چارچوب اسلام‌گرایانه نابسنده بود. با این حال، فمینیست‌های پسااسلام‌گرا برای مقابله با این چالش ظاهر شدند.

فمینیسم پسااسلام‌گرا؟
فمینیسم پسااسلام‌گرا با گسست از کنش‌گری زنان اسلام‌گرا، آمیزه‌ای از تقوا و انتخاب، دین‌داری و حقوق را پی افکند و استراتژی‌ای برای تغییر به میانجی مباحثه، آموزش، و بسیج در یک چارچوب گفتمانی تنظیم کرد که مرکب از اصطلاحات مذهبی و سکولار بود. با یک کاربرنامه‌ی روشن فمینیستی، استراتژی پسااسلام‌گرایی نه از یک مدل انتزاعی بلکه از واقعیت زندگی روزمره زنان مشتق می‌شد.

کنش‌گرانْ اسلام را در کلیتش نظامی می‌دانستند که تنها در صورتی می‌تواند حقوق زنان را تأمین کند که از دریچه‌ی فمینیستی دیده شود. این فمینیست‌ها برای استقلال و انتخاب زنان ارزش قائل بودند و بر برابری جنسیتی در همه‌ی حوزه‌ها تاکید داشتند. از نظر آنها، فمینیسم صرف نظر از خاستگاه آن (سکولار، مذهبی یا غربی) به طور کلی با فرودستی زنان سروکار داشت. آنها دیگر غرب را به مثابه موجودیت یک‌پارچه‌ای آغشته به فساد و انحطاط نمی‌دیدند (دیدگاهی که زنان سکولار انقلابی و اسلام‌گرا داشتند)؛ همچنین غرب آشیان دموکراسی و علم، فمینیست‌ها و زنان ایرانی تبعیدی بود که می‌خواستند با آنها گفت‌وگو برقرار کنند. این موقعیت از دوگانگی زنان ‌«اسلامی» در مقابل ‌«سکولار» فراتر رفت. فمینیست‌های پسااسلام‌گرا با زنان فعال اسلام‌گرا تفاوت داشتند، مانند هبه رئوف مصری که عمدتاً اسلام‌گرا بودند لیکن اتفاقاً زن بودند و مسائل مربوط به زنان را مطرح می‌کردند. فمینیست‌های پسااسلام‌گرا در درجه‌ی نخست فمینیست‌هایی بودند که از گفتمان اسلامی برای فشار در جهت برابری جنسیتی در چارچوب محدودیت‌های جمهوری اسلامی استفاده کردند. آنها منابع فکری خود را به اسلام محدود نکردند، بلکه از فمینیسم سکولار نیز بهره بردند.[31] مجلات زنانه فرزانه، زن، زنان با انتشار مقالاتی درباره‌ی مثلاً چگونگی بهبود زندگی جنسی، آشپزی، هنرهای زنانه در گفتمان انتقادی فمینیستی، ساختارشکنی ادبیات فارسی مردسالار و مسائل مذهبی حقوقی، از نویسندگان مسلمان، سکولار، ایرانی و غربی، از جمله ویرجینیا وولف، شارلوت پرکینز گیلمن، سیمون دوبوار و سوزان فالودی این روند را هدایت کردند.[32] مجله زنان به طور خاص مورد توجه زنان جوان تحصیل‌کرده‌ی شهری قرار گرفت.[33]

چالش اصلی فمینیسم پسااسلامی اثبات این بود که مطالبات حقوق زنان لزوماً با فرهنگ ایرانی یا اسلام بیگانه نیست. اما، چنان که برای فمینیست‌های سکولار سؤال بود، درحالی که ‌«جمیع مسلمانان، از اصول‌گرایان تا رادیکال‌ترین اصلاح‌گرایان، قرآن را به‌عنوان کلام تحت اللفظی خداوند، تغییرنیافته و تغییرناپذیر می‌پذیرند»، فعالیت در گفتمان اسلامی، تلاش‌ها برای برابری جنسیتی را محدود نمی‌کند؟[34] فمینیست‌های پسااسلام‌گرا با برداشت‌های زن‌محور از متون مقدس پاسخ دادند، مشابه شیوه‌ای که فمینیست‌های اولیه‌ی اروپایی، برای نمونه هیلدگارد از بینگن (1098-1179)، کریستین دو پیزان (1365-1430)، ایزوتا نوگارولا (1418-66)، و آنا ماریا فون شورمن (1607-1607) تلقی کتاب مقدس از منشِ «گناه‌کار» و «پست» حوا/ زن را واسازی کردند.[35]

مجله زنان درصدد برآمد تا «خوانش‌های مردسالارانه» از متون مقدس را واسازی کند و برداشت‌هایی حساس به جنسیت ارائه دهد که زنان را مجاز می‌دارد تا با مردان برابر باشند و به‌عنوان قاضی، رئیس‌جمهور، مرجع یا فقیه در موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی قرار گیرند. آنها استدلال می‌آوردند که ‌«در اسلام [در مورد زنان] هیچ کاستی‌ای وجود ندارد. مشکلات در نگرش‌های سیاسی و مردسالارانه نهفته است».[36] درون این ‌»الهیات فمینیستیِ» نوظهور، مفسرانْ قوانین زن‌ستیز و قرائت تحت‌اللفظی آیه‌ی قرآن را زیر سؤال بردند. در عوض، بر «روح عمومی» اسلام تأکید کردند، که به گفته‌ی آنها حامی برابری بود. اگر پیامبر اسلام در بیست‌وسه سال مبارزات خود بسیاری از شیوه‌های ضدزن در زمان خود را تغییر داد، فمینیست‌های پسااسلام‌گرا بنا بود این سنت رهایی را به دوران مدرن بسط دهند. به لحاظ روش‌شناسیِ مبتنی بر هرمنوتیک، زبان‌شناسی و تاریخ‌گرایی، مفسران زن از معانی تحت‌اللفظی به نفع قیاس‌های غیرمستقیم فراتر رفتند. نویسندگان زنان برای رد «برتری ذاتی مردان» که قرائت‌های راست‌اندیش از آیات قرآن استنباط می‌کنند (مانند سوره 4: 34 نساء، جایی که به نظر می‌رسد مردان بر زنان ترجیح داده می‌شوند)، اساس سلسله مراتب را از جنسیت به تقوا تغییر دادند، با استناد به آیه بدون جنسیت: ‌«برترین شما نزد خدا باتقواترین شماست» (S.49:13).

بدین ترتیب، حضانت کودک نباید خودبه‌خود حق مردان باشد (آن‌طور که شرع مجاز می‌داند) بلکه باید بر اساس رفاه و راحتی کودکان تعیین شود، که اسلام بسیار بر آن تأکید می‌کند.[37] برخلاف لایحه‌ی مجلس در سال 1377 که خواستار جدایی زن و مرد در درمان پزشکی بود، مجله‌ی زنان نه تنها استدلال کرد که قرآن به طور کلی هر گونه هدایت قهری را منع کرده است (زیرا مردم مسئول انتخاب‌های خود هستند، خوب یا بد)، بلکه همچنین در الهیات اسلامی دین برای خدمت به انسان‌ها وجود دارد، نه برعکس. در نتیجه، به‌جای تعهد، این لایحه باید انتخاب بیمار در درمان پزشکی‌اش را به رسمیت بشناسد.[38]

فمینیست‌های پسااسلام‌گرا با تکیه بر تحلیل‌های زبان‌شناختی، آیه‌ی الرجال قوامون على النساء (مردان حافظان و نگهبانان زنان هستند) را واسازی کردند (نساء، 4:34)، که بسیاری از استنباط‌های زن‌ستیز بر آن استوار است.[39] مجتهدان فمینیست کلمه‌ی قوام را نه به ریشه‌ی عربی قیم به معنای «ولایت بر دیگری»، بلکه به ‌«قوم» به معنای «قیام کردن»، «برآوردن نیازها» یا «حفاظت» نسبت می‌دهند.[40] به همین ترتیب گفته‌اند که فعل ضرب در قرآن را نه صرفاً باید به «ضربه زدن»، بلکه ‌«پایان دادن به» یا «همراهی با» دانست.[41] متعاقباً، آنها استدلال کردند که قرآن حق طلاق را تنها به مرد نداده یا چنین حقی را از زن سلب نکرده است.[42] در حقیقت، بی‌طرفیِ جنسیتیِ زبان فارسی، همان‌طور که در قانون اساسی جمهوری اسلامی بازتاب یافته است، مجال گفتمانی مبسوطی را برای زنان فراهم می‌کند تا برای حقوق برابر مبارزه کنند.[43] مثلاً شرایط صلاحیت برای ریاست جمهوری کشور، مانند رجال مذهبی یا فقیه عادل، می‌تواند هم برای مرد و هم برای زن صدق کند. در حالی که کلمه‌ی رجل در عربی به معنای مرد پذیرفته شده است، لیکن به نظر آنها در فارسی به طور کلی به شخصیت (سیاسی) اشاره دارد؛ بنابراین، استدلال می‌کردند که زنان نیز واجد شرایط نامزدی برای ریاست جمهوری هستند.[44] نکته‌ی تازه‌ی این بحث‌های الهیاتیِ حساس به جنسیت این بود که، سوای شمار معدودی روحانی روشن‌فکر،[45] زنان بدان می‌پرداختند و این مباحث را در صفحات جراید عمومی پدیدار می‌ساختند.

کنش‌گری نوین زنانْ نهاد روحانیت، مردان عادی و زنان محافظه‌کار را آشفته ساخت. یک آسیب‌شناس مرد با ناراحتی اظهار داشت: «آزادی زنان در ایران بد فهمیده شده است – در چند سال گذشته برخی از زنان که ظاهراً سردمدار مبارزات برای حقوق برابر شده‌اند، به بی‌راهه رفته‌اند. آن‌قدر از سلطه‌ی مردان صحبت کردند که مردم با هم دشمن شدند و این ضربه‌ای به جامعه ما بود.»[46] آیت‌الله فاضل لنکرانی از حوزه‌ی علمیه قم به فعالان این حوزه هشدار داد و اعتراض کرد: ‌«با روشن‌فکری خود اصول اسلام را زیر سؤال نبرید… چه کسی می‌گوید بین زن و مرد تفاوتی نیست؟ شما که هستید که نظر می‌دهید{…} در پیشگاه خدا و پیامبرش؟»[47] امام جمعه‌ی رشت زنانی را که «در زمینه‌ی حجاب و شریعت مراجع دینی را زیر سؤال می‌برند» محکوم کرد و به آنها هشدار داد «»از خط قرمزها عبور نکنند، به قرآن و اسلام بی‌اعتنایی نکنند».[48] برخی دیگر چون آیت‌الله مظاهری، از خواست کنش‌گران از دولت ایران مبنی بر پذیرفتن کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد رفع تبعیض علیه زنان خشمگین شدند، زیرا این امر بازتاب‌دهنده‌ی سلطه‌ی غرب بر ملت می‌بود.[49] منیره نوبخت و مرضیه وحید دستجردی، زنان اسلام‌گرای نماینده‌ی مجلس، پیشنهاد کردند که بحث‌های فمینیستی در مطبوعات و افکار عمومی محدود شود، زیرا آنها «میان زنان و مردان ضدیت ایجاد می‌کنند» و شریعت و مبانی دین را تضعیف می‌سازند.[50] چنین حملاتی به توجیه فکری غوغاگران و رسانه‌های تندرو تبدیل شد تا زنان بدحجاب (بدپوشش) را در خیابان‌ها مورد تعرض قرار دهند، ورزش و تفریح زنان را تقبیح کنند و با بازگشت ‌«فساد، مد و سلیقه‌ی فردی» بجنگند.[51] زنان در سال 1377 به اتهام تحریک زنان علیه مردان و «اشاعه‌ی همجنس‌گرایی» به دادگاه کشانیده شد.[52] روحانی محسن سعیدزاده، که مقاله‌های زن‌محورش در زمینه الهیات و حقوق اسلامی روحانیون محافظه‌کار را بیمناک ساخته بود، در خرداد 1377 زندانی شد.[53]

علی‌رغم جمیع این فشارها، این جنبش تأثیرات قابل توجهی ایجاد کرد و زنان را از طریق تحصیل، اشتغال، قانون خانواده و عزت نفس توانمندتر ساخت. فرصت آموزش برابر با مردان پس از حذف سهمیه‌های محدودکننده‌ی رسمی که به نفع مردان بود، بازگشت. تعدد زوجات به طور جدی کاهش یافت، حق طلاق مردان محدود شد و متعه (ازدواج موقت) مطرود گردید در اوج آن در سال 1381، تنها 271 ازدواج یا یک از هر هزار ازدواج، متعه یا ازدواج ‌«موقت» بود.[54] در مواردی که شوهران برای طلاق اقدام می‌کردند، زنان به اجرت‌المثل یعنی مزد مالی برابر با ارزش خانه‌داری غیرارادی آنها در دوران تأهل دست می‌یافتند، هرچند اجرای چنین احکامی دشوار بود.

قوانین جدید اجرت‌المثل را به زنان شاغل بیوه مجاز کرد، مرخصی زایمان را به چهار ماه افزایش داد، مهدکودک‌ها را برای فرزندان مادرانِ شاغل راه انداخت و طول روز کاری زنان را به 73 درصد از زمان مورد نیاز مردان کاهش داد. قانون جدید همچنین مهریه را به ارزش فعلی قابل پرداخت کرد، بازنشستگی پیش از موعد پس از بیست سال کار را مجاز داشت، از زنان و کودکانِ محروم از حمایت مردان پشتیبانی مالی ‌کرد، دولت را موظف به تامین تسهیلات ورزشی برای بانوان ساخت، و به زنان مجرد بالای 28 سال اجازه تحصیل خارج از کشور بدون قیم مرد را داد.[55] در سال 1377، یک پروژه‌ی آزمایشی برای جلوگیری از همسرآزاری راه‌اندازی شد.[56] حضانت کودک به شدت مورد بحث قرار گرفت و تکاپو برای قاضی شدن زنان منجر به انتصاب آنها به عنوان مشاور قضایی در دادگاه‌های بدوی و قاضی مشترک در دادگاه‌های عالی شد. در سال 1376، پانزده نماینده زن در کمیسیون امور زنان مجلس حضور داشتند.[57]

این مبارزات همچنین به دگرگونی‌هایی در روابط قدرت زنان و مردان در خانواده و جامعه منجر شد. خودکشی زنان و افزایش نرخ طلاق (27 درصد در سال 1381 که 80 درصد آن زنان خواهان طلاق بودند) چیزی بود که یک جامعه‌شناس ایرانی آن را ‌«مدرن‌سازی دردناک جامعه ما» نامید.[58] در همین حال، نظرسنجی‌ها درباره نقش عمومی زنان نشان می‌دهد که 80 درصد پاسخ‌دهندگان (زن و مرد) موافق وزرای زن بودند و 62 درصد با رئیس‌جمهور زن مخالف نبودند.[59] ثابت شد که تلقی غربی از زنان ایرانی به‌عنوان سوژه‌های درمانده‌ی گرفتار در انزوای خانه‌داری و پنهان‌شده زیر چادر بلند سیاه یک ساده‌سازی بیش از حد فاحش است.

یک ناجنبش؟
این به معنای مبالغه در وضعیت زنان ایرانی در جمهوری اسلامی نیست. در واقع، تا سال 1377، مهرانگیزِ کار وکیل فمینیست نسبت به اغراق بیش از حد در مورد دستاوردهای زنان هشدار داد. او ده‌ها حوزه را در حقوق ایران فهرست کرد که در آن نابرابری‌های جنسیتی فاحش ادامه داشت،[60] چنان که در اکثر نهادهای سیاسی، حقوقی و خانوادگی که با روابط مردسالارانه آغشته بودند، این روال برقرار بود. مردان همچنان حقوق بیشتری در طلاق و حضانت فرزندان داشتند؛ آنها مجاز به اختیار چندین همسر بودند و می‌توانستند از همسران خود خواسته‌های جنسی داشته باشند. وانگهی، میزان دیه یک مرد همچنان دو برابر یک زن بود.

با این حال، این نیز درست است که مبارزات هرروزه‌ی زنان در عرصه‌ی عمومی نه تنها جنبه‌های زندگی آنها را دگرگون ساخت، بلکه همچنین تفسیر دموکراتیک‌تری از اسلام ارائه داد. مهم‌ترین دستاورد زنانْ براندازی شکاف جنسیتی مرسوم بین «مرد اجتماعی» و «زن خانگی» بود. زنان ایرانی در مقابل مقاومت‌های بسیار، خود را به عنوان بازیگران عرصه‌ی عمومی تحمیل کردند. وضعیت متناقض زنان در جمهوری اسلامی بسیاری از ناظران و همچنین خود فعالانی را که در تلاش برای درک ماهیت کنش‌گری زنان بودند، سردرگم ساخته بود. فعالان به صراحت آن را به عنوان یک جنبش اجتماعی توصیف کردند،[61] اما برخی آن را یک ‌«جنبش خاموش» می‌دانستند[62]، در حالی که سایرین استدلال می‌کردند که فعالیت پراکنده زنان فراتر از یک ‌«مسأله‌ی اجتماعی» نیست.[63]

کنش‌گری زنان ایران را چگونه توصیف کنیم؟ آیا چیزی به نام ‌«جنبش زنان» وجود داشت؟ اگر نه، چگونه فعالیت‌های پراکنده و در عین حال جمعی و غیرعمد به برخی نتایج ملموس منجر شده است؟ در اواخر دهه‌ی 1370، مشارکت زنان در صدها نهاد غیردولتی زنان، شبکه‌های همبستگی و گفتمان‌ها به درجاتی از فعالیت سازمان‌یافته اشاره داشت. گروه‌های زنان تجمعات برگزار می‌کردند، در نشست‌های بین‌المللی زنان شرکت می‌جستند، با سیاستمداران و رهبران روحانی لابی می‌کردند و در مجلس کارزار راه می‌انداختند. هفته‌های زن، نمایشگاه‌های کتاب، جشنواره‌های فیلم و رویدادهای ورزشی محل بسیج آنها بود. در سال 1374 فعالان مستقل به همراه مقامات معتدلی مانند شهلا حبیبی (مشاور رئیس جمهور رفسنجانی در امور زنان)، جشنواره هفته زن را که شامل 62 سمینار، 3000 بزرگداشت، 230 نمایشگاه و 161 مسابقه بود، ترتیب دادند.[64] بیش از دوازده مجله زنانه (از جمله زنان، فرزانه، حقوق زن، زن روز، نادا، ریحانه، پیام هاجر، مهتاب، کتاب زن و جنس دوم)[65] و شمار فزاینده‌ای از وب سایت‌ها (مانند بدجنس و زنان ایران) ایده‌ها را به اشتراک می‌گذاشتند، رویدادها را تبلیغ می‌کردند و شبکه‌های همبستگی ایجاد می‌کردند. بین سال‌های 1369 و 1381، سی‌وشش نشریه جدید زنان منتشر شد. ایده‌های فمینیستی در دانشگاه‌ها نفوذ کرد و گروه‌های دانشجوییِ زن خبرنامه‌هایی درباره‌ی مسائل جنسیتی چاپ می‌کردند؛ در اواخر دهه‌ی 1370، چهار دانشگاه ایران برنامه‌های مطالعات زنان را دایر کردند، هر چند عملکردشان بسیار مانده بود تا به مطلوب نزدیک شود.[66]

با این حال، تمام این فعالیت‌ها و شبکه‌ها در اندازه‌ای نبود که جنبش ساختاریافته‌ای پدید آورد که قادر به ایجاد اعتراض گسترده و سازمان‌یافته باشد. کنش‌گری زنان ایران مجموعه‌ای از احساسات پراکنده‌ی جمعی، مطالبه‌گری و شیوه‌های روزمره مرتبط با موضوعات مختلف جنسیتی، به‌ویژه تاکید بر فردیت زنان را دربرمی‌گرفت. هویت‌های جمعی در نهادهای زنانه کم‌تر از فضاهای عمومی (هر چند تحت کنترل) شکل می‌گرفت: فضاهای کاری، دانشگاه‌ها، صف‌های جیره‌بندی، مراکز خرید، محلات، اجتماعات غیررسمی و مساجد. گرچه شبکه‌سازی سنجیده‌ای وجود داشت، ‌«شبکه‌های منفعل» به‌عنوان رسانه‌ای حیاتی برای ساختن هویت جمعی عمل کردند.[67] چنان که در میان جوانان جریان داشت، شبکه‌های منفعل اجازه می‌دادند تا ارتباط آنی و ناگفته‌ای بین زنان منفردی برقرار شود که به طور ضمنی اشتراکات خود در سبک و سیاق، رفتار و دل‌مشغولی‌ها را تشخیص می‌دادند. به عنوان مثال، زنان دگراندیش با لباس‌های «نامناسبِ» مشابه در خیابان‌ها، تهدید مشترک از سوی پلیس اخلاق و همبستگی با یکدیگر را احساس می‌کردند.

هنگامه‌ی تنش شدید سیاسی، تهدید یا فرصت غالباً شبکه‌های منفعل زنان را به گروه‌های ارتباطیِ فعال تبدیل می‌سازد. بنابراین، زنان خانه‌دار یا مادران قربانیان جنگ، از آنجا که فاقد سازمان‌دهی نهادی برای ابراز نارضایتی بودند، اغلب نارضایتی خود را به خیابان‌ها می‌بردند، هنگامی که در صف‌های طویل جیره‌بندی، در نانوایی‌ها یا قصابی‌ها، یا در ایستگاه‌های اتوبوس ایستاده بودند، جایی که آنها شیوه‌ی سرکوب‌ناپذیر «گلایه عمومی» را تکمیل کردند. زنان به‌خوبی از مزیت نسبی مبتنی بر جنسیت خود، مصونیت مادری یا قدرت خود به عنوان مادر و خانه‌دار برای اعتراض استفاده کردند و در عین حال از واپس‌زنی مصون ماندند. در حالی که اعتراضات مردان و جوانان اغلب سرکوب می‌شد، جایگاه مادریِ زنان از آنها محافظت می‌کرد. همسران قربانیان جنگ این مصونیت مادری را با سرمایه‌ی سیاسی خود به عنوان خانواده شهدا درآمیختند تا مبارزات موفقیت‌آمیزی را علیه تفسیر مردسالاری از شریعت راه بیاندازند که حضانت فرزندان یتیم‌شان را به پدربزرگ‌شان اعطا می‌کرد.

با این حال، اعتراض عمومیِ چنینی تنها جنبه‌ای ناچیز از مبارزات زنان را شکل می‌داد. آنها به‌ندرت مطالبات مشترکی را در مورد نابرابری جنسیتی بیان می‌کردند؛ درعوض، به خودی خود پیش رفتند تا مستقیماً در جایی که می‌توانستند – در آموزش، کار، ورزش و دادگاه‌ها- مطالبه‌شان را مطرح کنند. آن زمان، جنبش آنها جنبش اجتماعی متعارفی نبود که غالبا با تصاویر تشکیلات یکپارچه، رهبری شناخته‌شده، بنرها و راه‌پیمایی‌ها همراه باشد. کنش‌گری زنان ایرانی یک جنبش ضمنی را بازنمایی می‌کرد- نوعی تخطی ساختاری، فرایندی پیش‌رونده و ضروری از مطالبه‌گری که ریشه در قدرت حضور آنها داشت و به شیوه‌های زندگی روزمره گره می‌خورد. در برابر تعصب جنسیتی اسلام‌گرا، صِرف حضور عمومی زنان یک دستاورد بود، اما همچنین به عنوان سکوی پرتابی عمل کرد که زنان می‌توانستند از آن برای تخطی از سیاست مردسالارانه یا مذاکره با آن استفاده کنند. زنان در اقدامات جنگی و فعالیت‌های داوطلبانه شرکت کردند و جویای شغل بادرآمد شدند؛ تحصیل و ورزش را دنبال می‌کردند، دویدن و دوچرخه‌سواری را پی می‌گرفتند و در مسابقات بین‌المللیِ دوی میدانی شرکت می‌جستند؛ به عنوان متخصص، رمان‌نویس، فیلم‌ساز و راننده‌ی اتوبوس و تاکسی کار می‌کردند و برای مناصب عالی دولتی کاندیدا می‌شدند.

و همین نقش‌های عمومی، از هر سو بر الزامات اجتماعی و قانونی که باید مورد توجه قرار می‌گرفت، می‌تاخت: عرف و قوانین محدودکننده باید برای تطبیق با ضروریات زنان «حوزه‌ی عمومی» در نظام مردسالار حاکم تغییر می‌کرد. برای نمونه، تحصیلات دانشگاهی اغلب مورد نیاز زنان جوان بود تا مستقل از خانواده زندگی کنند، چیزی که در غیر این صورت نامناسب تلقی می‌شد. فعالیت عمومی زنانْ موضوع حجاب (سازگاری آن با ماهیت کارشان)، مصاحبت‌شان با مردان، کشش‌های جنسی[68] و برابری با مردان را در جامعه پیش کشید. اگر زنان بیشتر از مردان وارد دانشگاه می‌شدند و از آن فارغ‌التحصیل می‌شدند، زنان بیشتری می‌توانستند (البته نه لزوماً) سِمت‌هایی را اشغال کنند که بر مردان نظارت داشته باشند، که اقتدار آنها را اگر نهادینه نمی‌کردند، باید می‌پذیرفتند. ایفای نقش‌های عمومیِ مشابه مردان راه زنان را برای مطالبه حقوق برابر در قوانین احوال شخصیه، طلاق، ارث، دیه یا حضانت فرزند می‌گشود. چنان که زهرا شجاعی، مشاور رئیس جمهور خاتمی در امور زنان اظهار کرد: ‌«اکنون که زنان نان‌آور خانه شده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که الرجال قوامون على النساء را با نگاه تازه‌ای بخوانیم؟»[69] چرا زنان نباید به عنوان رئیس‌جمهور یا رهبر انتخاب شوند؟ اگر زنان بتوانند به عنوان مقامات عالی در تجارت یا دولت خدمت کنند، آیا باز هم برای شرکت در یک کنفرانس خارجی نیاز به کسب اجازه از شوهران خود دارند؟

در این پیشرفت ساختاری، زنان فعالیت‌های عادی مشابهی را انجام می‌دادند (کار در حوزه‌ی عمومی، ورزش، مطالعه یا انجام کارهای خانه)؛ اما این اقدامات بسیار معمولی مقامات را واداشت تا نقش زنان در جامعه و در نتیجه حقوق‌شان را به رسمیت بشناسند. این ضرورت حضور مردمیِ معنادار اما مداوم بود که مطالبات، استحقاقات و انتخاب‌های زنان را ارتقا می‌داد، زیرا به‌تدریج شکستن محدودیت‌های مردسالارانه‌ی بیشتری را ضروری می‌کرد. هر گام رو به جلو، گام بعدی را توجیه می‌کند، چرخه‌‌ی فرصت برای مطالبات بیشتر پدید می‌آورد و در نهایت به برابری جنسیتی و حقوق فردی بیشتر منجر می‌شود. این «ناجنبش» قدرت خود را نه از تهدید کنش‌گران به اغتشاش یا ناپایداری، بلکه از قدرت حضور آنها می‌گرفت: توانایی آنها برای ابراز اراده‌ی جمعی، به‌رغم تمام موانع، با دور زدن محدودیت‌ها، استفاده از آنچه ممکن بود و کشف فضاهای جدیدی که در آن‌ها خود را شنیده، دیده و احساس‌شده می‌ساختند. با این حال، پیشرفت به چیزی بیش از اعمال روزمره متکی بود؛ افزون بر این، فعالان فمینیست ابزارهای پیچیده‌ی حقوقی، الهیاتی و نظری را به کار بردند تا از فرصتی که حضور عمومی زنان در اختیارشان قرار داده بود، بهره ببرند.

‌«خطرِ» چنین «پیشروی آرامی» بود که روحانیون محافظه‌کار را نگران ساخت که حدود سی‌وپنج سال پیش با اعطای حق رأی به زنان در انتخابات محلی از سوی شاه مخالفت کرده بودند. ‌«حق رأی برای زنان، علاوه بر مشکلات خودش، منجر به شرکت آنها در انتخابات مجلس می‌شود؛ در این صورت این امر به برابری زن و مرد در طلاق، قضاوت و مانند آن می‌انجامد… بی‌شک این اعمال در مقابل اصول دینی ما قرار می‌گیرد.»[70]

انگیزه‌ی زنان برای حضور عمومی با یادآوری وضعیت پیش از انقلاب‌شان، ضرورت اقتصادی و جهانی‌شدن مبارزات زنان تقویت شد. لیکن عامل بلافصلْ فرصت گفتمانی بود که مبارزات خود زنان پیش‌تر پدید آورده بود. مشارکت گسترده‌ی آنها در انقلاب 57 بسیاری از رهبران مذهبی، به‌ویژه آیت‌الله خمینی، را واداشت تا به طور علنی عاملیت اجتماعی و سیاسی زنان را به رسمیت بشناسند. اشاره‌ی وی به رأی‌دهندگان زن در نخستین همه‌پرسی جمهوری اسلامی قدرت عمومی آنها را تثبیت ساخت. او تصدیق می‌کند: ‌«زنان بیش‌ از مردان در این نهضت [انقلابی] سهم دارند؛ مشارکت آنها دو برابر مردان است.»[71]و در ادامه می‌گوید: ‌«اینکه زنان مسلمان باید در خانه‌های خود حبس شوند، تصوری مطلقا غلط است که برخی آن را به اسلام نسبت می‌دهند. حتی در صدر اسلام، زنان در ارتش‌ها و جبهه‌های جنگ حضور داشتند.»[72] بعدها، فمینیست‌های مسلمان برای سرپیچی از روحانیون محافظه‌کاری که می‌خواستند آنها را به حیطه خصوصی بازپس برانند، به این اظهارات استناد کردند. هم‌زمان، عمومی شدن فراگیر زنان در شُرف به چالش کشیدن بسیاری از ساختارهای مردسالار دولت اسلامی و روابط جنسیتی و ایجاد یک هویت مستقل جدید برای آنها بود. این به نوبه‌ی خود، به خواسته‌های زنان برای برابری جنسیتی و رد بسیاری از نقش‌های ‌«سنتی» چارچوب بخشید.[73] مقاومت و حضور روزمره‌ی زنان باعث تعمیق اختلاف در گفتمان دینی شد و تفسیری متفاوت، پسااسلامی و زن‌محور از متون مقدس را از پیش برد. و در این میان، زنان از جنبش نوظهور دیگری، یعنی جنبش ‌«روشن‌فکران دینی»، بینش‌های اساسی را گرفتند.

آصف بیات

[1] بنگرید به: پایدار، زنان و روند سیاسی.

[2] بنگرید به: کریمی، «سهم زنان در بازار کار ایران».

[3] برای مواضع گروه‌های چپ در مورد مسائل زنان بنگرید به: شهیدیان، «چپ ایرانی». همچنین بنگرید به: توحیدی، «مسأله‌ی زنان و روشن‌فکران طی تحولات دهه‌ی اخیر».

[4] برای نمونه، بنگرید به: سخنرانی گلنار دستغیب، نماینده‌ی زن اسلام‌گرا، در اتحادیه‌ی بین‌پارلمانی هاوانا، چاپ‌شده در طبری و یگانه، زیر سایه اسلام. همچنین، بنگرید به: طبری، «اسلام و مبارزه»، ص 17.

[5] بنگرید به: پیام هاجر، شماره 1، 19 شهریور 1359 (1980)، ص 2.

[6] بیانیه‌ی هیأت نمایندگان زنان ایران در کنفرانس دهه‌ی زنان سازمان ملل، ژوئیه 1980.

[7] برای نمونه بنگرید به: اظهارات دو زن نماینده‌ی محافظه‌کار اسلام‌گرای مجلس پنجم، منیره نوبخت و مرضیه وحید دستجردی، به نقل از زنان، شماره 42، فروردین-اردیبهشت 1377 (1998)، ص 3.

[8] به نقل از زنان، شماره 26، ص 3.

[9] مریم بهروزی، به نقل از اطلاعات، 3 اسفند 1361 (1982)، ص 6.

[10] طباطبایی، «درک اسلام در کلیت آن»، ص 174.

[11] به نقل از رسالت، 26 فروردین 1375.

[12] رئیس‌جمهور رفسنجانی، به نقل از زنان، شماره 26، ص 5.

[13]مریم بهروزی نماینده مجلس چهارم به نقل از آزاده کیان-تیبوت، «زن و سیاست»، ص 44.

[14] به نقل از آزاده کیان-تیبوت، «زن و سیاست»، ص 39

[15] بنگرید به: ایران فردا، شماره 36، شهریور 1376 (1997)، ص12، زنان، شماره 27، آذر_دی1374 (1995)، ص 6.

[16] مقدم، «مسائل اشتغال زنان».

[17] خاتم، «ساختار اشتغال زنان شهری». کریمی، «سهم زنان در بازار کار ایران».

[18] زنان، شماره 27، ص 42.

[19] بنگرید به: مسرت امیرابراهیمی، مصاحبه در:

Bad Jins, 6th ed., December 2002, online.

[20] مینا، «تحرک زنان در تهران».

[21] برای یک گزارش عالی بنگرید به:

Hoodfar, Volunteer Health Workers in Iran.

[22] بین سال‌های 1990 تا 1995، نرخ رشد جمعیت به طور متوسط سالانه 2 درصد کاهش یافته بود. برای تمام ارقام نرخ رشد، به سال‌نامه سازمان ملل (نیویورک: سازمان ملل متحد، سال‌های مختلف) مراجعه کنید.

[23] زنان ایرانی در مسابقات ورزشی با بانوانی از پاکستان، سوریه، لیبی و کامرون به رقابت پرداختند. در مورد ورزش بانوان بنگرید به: ویژه‌نامه زنان، شماره 30؛ همچنین بنگرید به: زنان، شماره 9، بهمن 1371 (1991).

[24] Womeniniran.com [June 6, 2003].

[25] بنگرید به: زنان، شماره 42، اردیبهشت 1377، ص 61.

همچنین، برای گزارش‌های مربوط به تیم‌های فوتبال زنان مراجعه کنید به:

womeniniran.com [June 2003].

[26] برای یک بحث عالی در مورد اینکه چگونه مراکز فرهنگی جدید در جنوب تهران به مکان‌هایی «امن» برای زنان طبقات فرودست برای حضور فعال در عرصه عمومی تبدیل شده‌اند، بنگرید به: امیرابراهیمی، «تأثیر فرهنگ‌سرای بهمن بر زندگی اجتماعی و فرهنگی زنان و جوانان تهران».

[27] اطلاعات، 15 آبان 1369 (6November 1990).

[28] در نظرسنجی‌ای در سال 1373 از زنان ایرانی پرسیده شد که اگر ملزم به حجاب داشتن نبودند، آیا حجاب می‌پوشیدند و اگر چنین است چه نوع حجابی. حدود 20 درصد بدون حجاب، 10 درصد روپوش سبک، 40 درصد روسری و مانتو یا شال و 25 درصد چادر کامل را ترجیح می‌دادند. بنگرید به: عبدی و گودرزی، تحولات فرهنگی در ایران، ص 148.

[29] نامه یک زن به زنان، شماره 35، تیر 1376، ص 26.

[30] رجایی (نماینده مجلس)، به نقل از اطلاعات، 15 بهمن 1367 (1988).

[31] فعالان زن پسااسلام‌گرا به ویژه با رویکرد مشارکتی برخی فمینیست‌های سکولار تشویق شدند. برای بحث و تلاش برای ایجاد اتحاد فمینیست‌های پساسلام‌گرا و سکولار، بنگرید به: توحیدی، فمینیسم. همچنین مراجعه کنید به: «فمینیسم اسلامی» هم‌او.

[32] برای تشریح دقیق دیدگاه‌ها و نگرش زنان، بنگرید به: نجم آبادی، «فمینیسم در جمهوری اسلامی».

[33] بنگرید به: نظرسنجی خود زنان از خوانندگان‌اش در زنان، شماره 52، مرداد- شهریور 1374 (1995)، صص 54- 58.

[34] طبری، «اسلام و مبارزه»، ص 17.

[35] فمینیست‌ها استدلال می‌کردند که اگر حوا «ضعیف‌تر» بود، او کم‌تر از آدم در هبوطش مقصر بود. آنها در ادامه گفتند که زن (حوا) از مرد (آدم) اصیل‌تر بوده، زیرا مرد از زمین و زن از مرد آفریده شده است. در واقع زن برتر شمرده می‌شد، زیرا تنها او، نه مرد، می‌زاید، یا «بر جهان می‌افزاید». بنگرید به: لرنر، ایجاد آگاهی فمینیستی، صص 138-66. در مورد نمونه‌هایی از الهیات فمینیستی در مسیحیت و یهودیت، بنگرید به:

Bayes and Tohidi, Globalization, Gender and Religion, chap. 2.

[36] زنان، شماره 9، ص 34

[37] توجه به فرزندان در آیاتی از جمله المال و البنون (مال و فرزند) (کهف: 46) مورد تأکید قرار گرفته است. احادیث: «کودکان پروانه‌های بهشت‌اند» یا «هیچ گناهی بزرگ‌تر از نادیده گرفتن کودکان نیست» محوریت مراقبت از کودکان را نشان می‌دهد. بنگرید به: زنان، شماره 38، آبان 1376، صص 2-5.

[38] بنگرید به: سعیدزاده، «کالبدشکافی طرح انتقال امور اداری»، ص 15.

[39] به روایت قرآن، ترجمه عبدالله یوسف علی (بیروت: دارالعربیه، ن.د.).

[40] مصاحبه با مصطفی ملکیان در زنان، شماره 64، صص 32-35.

[41] شکری و لبریز، «مرد: شریک یا رئیس؟»، زنان، ش. 2، اسفند 92، صص 26-32.

[42] زنان، شماره 23، فروردین- اردیبهشت 1374 (1995)، صص 46-57.

[43] برای نمونه، بنگرید به: کار، «مشارکت سیاسی زنان».

[44] زنان، شماره 35، تیر 1376، ص 6.

[45] آیت‌الله بجنوردی از حوزه‌ی علمیه قم بیان می‌کند: «فقه [که احکام تبعیض‌آمیزی دارد] چیزی جز ادراکات خاص فقها نیست. و می‌توان آن را تغییر داد»؛ بنگرید به: فرزانه، شماره 8.

[46] به نقل از ماه‌نامه گزارش، شماره 148، تیر 1382.

[47] جمهوری اسلامی، 12 مهر 1376(1997).

[48] زنان، شماره 43، خرداد 1377 (1998).

[49] زنان، شماره 38، آبان 1379 (2000)، ص 59.

[50] گزارش‌شده در زنان، شماره 42، فروردین-اردیبهشت 1377 (1998)، ص 3.

[51] هفته‌نامه صبح، شماره 32، آبان 1375 (1996) و 28 فروردین 1375 (1996).

[52] گزارش محاکمه مجله در زنان، شماره 43، خرداد 1377 (1998)، ص 4.

[53] برای تحلیل دقیق بحث‌های جنسیتی در میان روحانیون شیعه ایران، بنگرید به: میرحسینی، اسلام و جنسیت.

[54] این در مقایسه با 283،253 ازدواج دائم یا عادی در مدت مشابه است. بنگرید به: حیات نو، 11 آبان 1381 (2002)، ص 11. لازم به ذکر است که ازدواج متعه همیشه ثبت نمی‌شود. بنابراین بسامد واقعی آن ممکن است بیشتر باشد.

[55] برای فهرست کامل رجوع کنید به: زنان، شماره 28، فروردین 1375 (1996)، ص 3.

[56] زنان، شماره 38، آبان 1376 (1997)، ص 38.

[57]اما سهم زنان از کرسی‌های پارلمان، یعنی 6 درصد، هنوز بسیار کمتر از میانگین جهانی 6/11 درصدی بود. میانگین در کشورهای عربی 4.3 درصد بود. رجوع کنید به: زنان، 33، ص 76.

[58] به نقل از مستقیمی، «حقوق – ایران». در بیش از 80 درصد طلاق‌ها در سال 2000 زنان خواهان بوده‌اند. برای این گزارش بنگرید به: شادی صدر در یاس نو، به نقل از سایت زنان ایران [4، 2003].

[59] زنان، شماره 34، اردیبهشت 1376 (1997)، ص 4 و شماره 37، شهریور-مهر 1376 (1997)، ص 8. مطالعه‌ای توسط عذرا شالباف تأیید کرد که زنان (همسران) با تحصیلات عالی، قدرت تصمیم‌گیری وسیع‌تری در خانواده‌ها دارند، گرچه مسئولیت‌های خانگی آن‌ها به میزان اندکی تغییر کرده بود. پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی، دانشگاه تهران، 1380.

womeniniran.com [May 21,2003].

[60] بنگرید به: زنان، شماره 41.

[61] بنگرید به: آزادی، «جنبش اجتماعی زنانه»، سایت زنان ایران [۱۱ نوامبر ۲۰۰۳].

[62] مهدی، سایت ایران امروز [تیر 1381]; مقدم، «فمینیسم در ایران و الجزایر»؛ هودفر، «جنبش زنان در ایران»؛ آزاده، «جنبش اجتماعی زنانه»www.womeniniran.com.

[63] بنگرید به: جلایی‌پور، «مسأله اجتماعی، نه جنبش اجتماعی»؛ همچنین به «تحلیلی از پویش زنان ایران» هم‌او.

[64] گزارش‌شده در زنان، شماره 26، ص 5.

[65] بین سال‌های 1990 و 1997، سیزده مجله جدید زنان منتشر شد (ندا، رهروان سمیه، بوریش، پگاه، معراج، جلوه، پیام زن، زنان، تکاپو، فرزانه، ریحانه، طوبا و بانو). طی دوره‌ی بین انتخاب خاتمی و 2002، بیست‌وسه نشریه جدید زنان پدید آمد: زن و پژوهش، زن (روزنامه)، ارشاد نسوان، همسر، مهتاب، کتاب زنان، پوشش، قرن 21، زنان جنوب، زن امروز، الزهرا، بانو، نور بارون، شمیم نرگس، سروش بانوان، طرح و مد، یاس، ایراندخت، مطالعات زن، مالینی، عروس، زنان فردا، زن شرقی، کوکب. از سال 2000، پنج مورد از این مجلات توسط مقامات تعطیل شده بودند. بنگرید به: یاس نو، 23 می 1382 (2003).

[66] برای بررسی انتقادی برنامه‌های مطالعات زنان، بنگرید به: جلالی نائینی، «تأسیس رشته مطالعات زنان در ایران».

[67]برای توضیح مفهوم «شبکه منفعل» بنگرید به: بیات، سیاست خیابانی، فصل. 1.

[68] کشش جنسی در مرکز بحث آیت الله جوادی آملی علیه زنان که می‌توانند به عنوان قاضی یا فقیه عمل کنند، قرار داشت. بنگرید به: زنان، 9، ص 30.

[69] به نقل از زنان، شماره 37، شهریور-مهر 1376 (1998)، ص 56. این فرآیند به نوعی شبیه استراتژی «پیشروی آرام» است، که من در جای دیگر برای مفهوم‌سازی سیاست مردم عادی، حاشیه‌نشینان شهری در کشورهای در حال توسعه توضیح داده‌ام. این سیاست غیرخصمانه توزیع مجدد محصولات اجتماعی، فضای عمومی، زمین، مصرف جمعی و فرصت‌های تجاری را به میانجی اقدامات مستقیم طولانی‌مدت، آرام و مجزا توصیف می‌کند. جنبش زنان در ایران نیز مانند جنبش فقرای شهری، فرآیندی مجزا، دنباله‌دار و فزاینده برای به دست آوردن دستاوردها بود، فرآیندی که نزدیک به شیوه‌های زندگی روزمره بود. با وجود این، در حالی که حاشیه‌نشینان شهری حول ساختارهاي قانوني هنجاري و (مدرن) عمل مي‌كنند و در نتيجه مي‌توانند از آن عبور كنند، بازیگران زن باید در بطن این ساختارها عمل کنند و بنابراین قوانین محدودکننده چنین ساختارهایی را به چالش بکشند.

[70] دوانی، نهضت روحانیان ایران، ص 67.

[71] گزیده‌هایی از مقالات پیام هاجر، ص 1، تهران: جمعیت زنان انقلاب اسلامی، 21 تیر 1359.

[72] به نقل از زنان، شماره 9، ص 30.

[73] مطالعه‌ای در مورد جنسیت و نگرش اجتماع، تحت حمایت وزارت فرهنگ، نشان داد که بین دیدگاه‌های مردان و زنان در مورد «رضایت از زندگی» اختلاف فراوانی وجود دارد، چندان که انتظار زنان بسی بیش از مردان است. به گزارش خبرگزاری ایرنا، خرداد 1383 (2004)، به نقل از سایت ایران امروز.

2022-10-12 جنبش گیسوان  جواد تسلیمی

جنبش گیسوان
جواد تسلیمی

جنبش گیسوان
جواد تسلیمی
16 مهر 1401
این‌روزها در حکومت اسلامی مدوساهای جوان و زیبای ایران با به آتش کشیدنِ روسری‌های خویش، یعنی ابزار سرکوبشان، گیسوان زیبا و دلربای خویش را آشکار می‌کنند تا این حکومت پدر – مرد – قاتل‌سالار را تبدیل به سنگ کنند. آنها این‌بار از حمایت مردان و زنان ایران و جهان برخوردارند و می‌خواهند برای اولین بار با جنبش خود، خودشان را در متن قرار بدهند. جنبش انقلابی زنان در ایران آغاز شده است: جنبش گیسوان.

در اساطیر یونانی مدوسا زنِ زیبایی است که به تقاضای پوسیدون (خدای سیل، رودخانه‌ها و دریاها) پاسخ منفی می‌دهد. مجازات این سرپیچیِ زنانه در برابر یکی از قدرتمندترین ایزدان یونان باستان، یعنی پوسیدون، فرزند کرونوس و برادر زئوس که با وجود زندگی با همسری زیبا با زنان بسیاری آمیزش جنسی دارد، تبدیل مدوسا به هیولایی ترسناک از طریق تبدیل گیسوان زیبای او به مارهایی کریه و خوف‌انگیز است.

اسطورۀ مدوسا روایت سرکوبِ سرپیچی و زیباییِ زنانه است. مدوسا زن – انسان و پوسیدون مرد- خدا است. او «آن دیگری» است و فناپذیر در جهانی که مردانِ فناناپذیر بر آن سلطه دارند. اما نافرمانی او برای مردان هراس‌انگیز است. آنها توانِ دیدنِ او را ندارند. هر مردی با دیدن او تبدیل به سنگ می‌شود. روایت ساختگیِ نظام مردسالار از زن سرکش به مثابۀ موجودی خطرناک در طول تاریخ از طریق ادبیات، فرهنگ، هنر و مذاهب مردسالار به شکل‌های مختلف بیان و به نوبۀ خود به خودآگاه و ناخودآگاه افراد تزریق شده است.

در ادبیات نمونه‌های بسیاری از زن اغواگر داریم: از آناستازیای داستان «ابله» داستایوسکی گرفته تا زن لکاته «بوف کورِ» هدایت. در فیلم‌‌نوآرهای کلاسیک هالیوود هم یک کاراکتر زن داریم که «فم فَتال» نامیده شده: زنِ زیباروی اغواگر که بسیار خطرناک و مرگ‌آور است. کاراکتر باربارا استان‌ویک در فیلم «غرامت مضاعفِ» بیلی وایلدر و مری آستور در فیلم «شاهین مالت» جان هیوستن نمونه‌هایی از این زنان فتنه‌گر در سینمای کلاسیک هستند. در مذاهب هم نمونه‌های بسیاری داریم: از حوّا گرفته تا سالومه. اما تبدیل زن زیبا با گیسوان دلربا به هیولایی که به جای تارهای مو، مارهای ترسناک و زشت بر سر دارد، یعنی هراس از گیسوان زن، در اسلام در امر حجاب تجلی پیدا می‌کند. امر به پوشاندن گیسوان زن که زیبایی و قدرت اغواگری دارد نشانۀ دیگری از سرکوب جنسیِ زنان در ایران اسلامی است.

این‌روزها در حکومت اسلامی مدوساهای جوان و زیبای ایران با به آتش کشیدنِ روسری‌های خویش، یعنی ابزار سرکوبشان، گیسوان زیبا و دلربای خویش را آشکار می‌کنند تا این حکومت پدر – مرد – قاتل‌سالار را تبدیل به سنگ کنند. آن‌ها این‌بار از حمایت مردان و زنان ایران و جهان برخوردارند و می‌خواهند برای اولین بار با جنبش خود، خودشان را در متن قرار بدهند. جنبش انقلابی زنان در ایران آغاز شده است: جنبش گیسوان.

2022-10-10 جنبش و یا بزودی شاید انقلاب “برای…” و نقش چپ آزاده شکوهی

جنبش و یا بزودی شاید انقلاب “برای…” و نقش چپ
آزاده شکوهی

جنبش و یا بزودی شاید انقلاب “برای…” و نقش چپ

آزاده شکوهی

امروز بیست‌ و سه روز از آغاز مبارزات مردم در ایران می‌گذرد. مقاله حاضر بررسی موجز و تحلیلی است از شرایط موجود و نقش چپ.

تاریخ روند داده ها را رقم می‌زند. داده های امروز ما چیست؟
*راه اندازان این جنبش نوجوانان و جوانان متولد دهه‌های هفتادو هشتاد هستند. نسلی با ویژگی های خاص خود. بزرگ شده با اینترنت و آموزشهای مدرنیته. نسلی که به همت چپ داخل کشور انواع کتاب‌های فلسفی، جامعه شناسی، سیاسی و… را به زبان فارسی برای خواندن در دسترس داشته و باز هم به همت فعالین داخل با هنر تشکل و سازماندهی آشنا شده است.

* با یک جنبش فمینیستی روبرو هستیم. جنبش فمینیستی که به قول ژیژک در نوع خود بی‌نظیر است چون مردان را هم در برمی‌گیرد و آنها را حذف نمی‌کند. جنبشی که شعار زن، زندگی، آزادی را به شعار محوری خود تبدیل کرده است.

*با این واقعیت روبرو هستیم که شماراعتصابات، خیزش ها و تظاهرات به طور روزمره در حال بالا رفتن است. دیروز شنبه اوج تاکنونی این جنبش را در تمامی شهرهای ایران شاهد بودیم.

*شاهد تداوم حضور در خیابان و دادن شعارهایی همچون “تا انقلاب نکردیم به خونه بر نگردیم” هستیم. مردم روزها در خیابان هستند و شبها روی پشت بامها. مبارزان شب گذشته تا پاسی از شب سنگر خیابان را آگاهانه پاسداری کردند.
*با نسلی آگاه و هوشیار روبرو هستیم. کیفیت شعارها نشان از آگاهی این نسل دارد. شعارهایی همچون” کارگر دانشجو اتحاد، اتحاد” یا “فقر و فساد و بیداد مرگ بر این استبداد” و البته “زن، زندگی ، آزادی”.

*شاهد آن هستیم که سلبریتی ها در سطح ایران و جهان از این جنبش حمایت میکنند. حمایت سلبریتی ها به هر چه بیشتر پخش شدن خبرها و در نتیجه جلب حمایت داخلی و بین‌المللی کمک می‌کند.

*همچنین شاهد حمایت تمامی احزاب مترقی و چپ، اتحادیه های کارگری، معلمان، هنرمندان، وکلا و… در سرتاسر جهان از این جنبش هستیم که باز موجب جلب حمایت بین المللی از سوی طیف متفاوتی می‌شود.
*این جنبش و مبارزات مردم ایران که به سوی انقلاب می‌رود نه تنها در خاورمیانه بلکه در تمامی جهان نور امید تابانده است. در دنیای افسرده و سر خورده از هجوم خشونت بار سرمایه داری نئو لیبرال این جنبش همچون جنبش سال‌های شصت و هفتاد در آمریکای لاتین با خود امید به تغییر آورده است.

ظرفیت این جنبش چه اندازه است؟
کارآیند بودن هر جنبشی متکی به ظرفیتش است.ظرفیت این جنبش در نیروی عظیم نوجوانان و جوانان تازه نفس، در همپیوندی با ملیت ها و قوم‌های ساکن ایران و در پیوند عمیق‌ با فمینیسم و خواسته‌ های جنبش زنان است. ظرفیت این جنبش همچنین در آن است که روشن ساخت امروز دیگر اکثریت عظیم مردم ایران جمهوری اسلامی را نمی خواهند و امروز تنها شعار سرنگونی است که اعتبار دارد.

نقاط ضعف جنبش کدام است؟
در شرایط کنونی (این شرایط می‌تواند دقیقه ای تغییر کند) پاشنه آشیل این جنبش دو مورد است.

اول: عدم حضور و حمایت گسترده آن صد هزار نفری که باید پای در خیابان بگذارند. همراهی اعتصاب کنندگان صنایع بزرگ مثل نفت و ذوب آهن و…
دوم:خلأ رهبری. منظور از رهبری یک بزرگ آقای از فرنگ وارد شده نیست. رهبری یعنی یک رهبری جمعی با حضور فعالین مدنی، حقوق بشری، فعالین زنان، محیط زیست، فعالین تشکلات کارگری، معلمان و ملیت‌های ساکن ایران. همگی از داخل کشور.

نقش چپ
اینجاست که به نقش چپ می‌رسیم. منظور من از چپ آن بخش از چپ است که به سوسیالیسم، فمینیسم و دموکراسی عمیقا باور دارد. چپ سوسیالیست-فمینیست دموکراسی خواه امروز می‌تواند و باید با تمامی قدرت به میدان آید زیرا پلاتفرم این جنبش که در ترانه شروین (که بر اساس توییت‌های مردم ساخته و اجرا شده) فرمول بندی شده، پلاتفرم چپ است. شروین می‌خواند مغزهای پوسیده چپ می‌گوید جمهوری سکولار، شروین می‌خواند “ولیعصر و درختهای فرسوده” چپ می‌گوید یک سیاست درست برای حفظ محیط زیست، شروین می خواند “شرمندگی برای بی پولی” چپ می گوید نظامی مبتنی بر برابری و تامین اجتماعی و عدالت، شروین می‌خواند “کودک افغانی، دختری که آرزو داشت پسر بود” چپ می‌گوید رفع تبعیض از همه شهروندان‌ به دلایل قومی، ملیتی، جنسی، جنسیتی و… و شروین می‌خواند “آزادی” و چپ می گوید دمکراسی و حق آزادی بیان و تشکل.

ترانه شروین که پلاتفرم سیاسی این جنبش شده است، پلاتفرم چپ است. هیچ حزب و جریان دست راستی و محافظه کاری نمی‌تواند به این پلاتفرم پاسخ مثبت بدهد و آن را تحقق بخشد.

یک موقعیت استثنایی برای حضور چپ فراهم شده، باید تیزهوشانه موقعیت را دریابیم و در جهت پیوند دادن این پلاتفرم با جنبش چپ حرکت کنيم. اگر چپ سوسياليست – فمینیست دموکراسی خواه بتواند حول این پلاتفرم خودش را سازماندهی کند آنگاه توان و قدرت وارد شدن در ائتلافات بزرگ را خواهد داشت. ائتلافات موقتی و موضعی. مثلا ائتلاف تا سرنگونی، ائتلاف از سرنگونی تا تشکیل مجلس موسسان و ائتلافات بعدی بر حسب شرایط و موقعیت‌ها.

یک نکته مهم دیگر آنکه چپ سوسیالیست – فمینیست دموکراسی خواه باید بتواند رتوریک ایران دوستی را از سلطنت طلبان و رژیم چنجی ها باز پس گیرد. از تشکیل گروه ۵۳ نفر تا امروز این چپ بوده که برای آزادی و آبادی ایران بدور از شوینیسم فارس محور تلاش کرده است. ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم و باید این را با افتخار فریاد زنیم.

آینده این جنبش به هر شکل ختم شود ما دیگر هرگز به دوران پیش از قتل مهسا (ژینا) امینی باز نخواهیم گشت. آنچه به دست آورده‌ایم اگر در کوتاه مدت به سرنگونی نیانجامد قطعا راه سرنگون کردن رژیم را هموار خواهد کرد.

2022-10-10 خواسته‌‌ای هدف‌مند برای اعتصابات، برای ارتقای جنبش زن، زندگی، آزادی، فرنگیس بختیاری

خواسته‌‌ای هدف‌مند برای اعتصابات، برای ارتقای جنبش زن، زندگی، آزادی، فرنگیس بختیاری

خواسته‌‌ای هدف‌مند برای اعتصابات، برای ارتقای جنبش زن، زندگی، آزادی

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

«غـفلت از جـنبش‌های خـودجـوش، تحقیر آن‌ها و عـدم هدایتشان در مسیری آگاهانه و ارتـقای سـطح آن‌ها بـا قـرار دادنشان در درون سیاسـت، اغـلب می‌تـوانـد پیامـدهای جـدی و خـطرنـاک داشـته بـاشـد… یکی از عـلل کارآمـد شکل‌گیری کودتـاها را بـاید در دسـت ‌کشیدن گـروه‌های مـسئول از هدایت جـنبش‌های خـودجـوش بـه سمت آگاهی و ارتقای آن‌ها به یک عامل مثبت سیاسی جست‌وجو کرد.»- آنتونیو گرامشی

ارتقای خیزش زن، زندگی، آزادی در مسیری آگـاهـانـه، این‌جا و اکنون در گرو آزادی زندانیان سیاسی و پر کردن خلاء رهبری است؛ یک عامل مثبت سیاسی، که در این مرحله می‌تواند مبارزه علیه ستم جنسیتی و مذهبی را با مبارزه علیه ستم طبقاتی و ستم قومی به یک کل واحد فرا برد. تنیدگی مبارزه علیه این چهار ستم و جهت ‌دادن به خشم و نفرت موجود توسط فعالان سیاسی شناخته‌شده، توان واقعاً موجود جنبش اجتماعی برای عدم تکرار انحراف انقلاب سال 1357 است.

ظرفیتِ خودگستری جنبش زن، زندگی، آزادی

«شکوفایی انسان، رها از همه‌ی بندهای سلطه و استثمار نژادی، قومی، طبقاتی و جنسی، شرط شکوفایی همگان است.»

در خیزش اخیر، چهار ویژگی مرتبط با زیست مهسا، ستم جنسی، ستم قومی، ستم مذهبی (شیعه ‌نبودن) و ستم طبقاتی (فرودست ‌بودن) موجب سراسری‌ شدن آن، بیش‌تر بین نوجوانان اقشار میانی جامعه و کم‌تر نوجوانان به‌حاشیه‌رانده‌شده‌ است، موضوعی که از اهمیت وافر آن نمی‌کاهد.[1] پیشرو بودن دختران نوجوان در این خیزش، شرکت پسران دوشادوش آن‌ها و فریاد درد مشترک در خیابان و تويیت‌ها، از فمنیسمِ معطوف به‌ ستم مختص به ‌زن فرا رفته‌ است. به‌طوری‌که معترضان[2] مرد و زن، پیر و جوان، کرد و فارس و عرب در نفی اجبار و الزامات قدرت حاکم نسبت به زن، خواسته و ناخواسته، رهایی خود را می‌یابند. جنبشی خودانگیخته که «ناگهان دوباره تا سطح بالا آمده و منفجر شده … به این دلیل که فلاکت مفرط، یا سرکوب تحقیرآمیز نه تنها اقتصادی بلکه سیاسی نیز، چنان فریاد بلندی از هر یک از قربانیانش برآورده که تمام قربانیان فریاد یک‌دیگر را می‌شنوند… خودانگیختگی توده‌ها موتور کنش انقلابی است.»

انـفجارهـای سیاسی مـانـند جـنبش زنـان ایران یا جـنبش اقـوام ــ روژاوا، عـفرین ــ و یا جنبش سیاهان، همه، خیزش‌هایی ضد سلطه و استثمار هستند و ظرفیت خودگستری آن‌ها به فرای مرزها، می‌توانـد زنجیره به‌هم‌بافته‌ی سلطه واستثمار مذهبی، جنسیتی، نژادی و طـبقاتی را حلقه به حلقه فعال کرده، بـه ‌سـوی عـدالـت اجـتماعی راه جوید. این جنبش‌ها در مسیر تکاملی‌شان می‌توانند از مـنشاء و هـدف اولیه‌شان فـرا روند و بـا ارتـقا بـه سـطح بنیادی‌تـر از مـبارزه، توان گذار به جامعه‌ی آزاد انسانی را بیابند. جنبش نفی حجاب، یکی از این جنبش‌هاست که با به چالش‌کشیدن هستی ایدئولوژی حاکم، ابعادی چنان گسترده یافته که قادر است پایه‌های هویتی را که بستر اجتماعی و تاریخی این ایدئولوژی در منطقه است به ‌لرزه درآورد.[3] دختران جوان با جسارت و شهامت و سراپا خشم، قیامی را شعله‌ور کرده‌اند که پس از دهه‌ها بنیادگرایی، قتل و وحشت، نور امید و شادی به خاورمیانه می‌فرستد و خودگستری و خودزایندگی پراتیک، مرزها را پشت سر گذارده از محدوده‌ی جغرافیایی و فمنیستیِ صرف فرا رفته، در حال ورق ‌زدن تاریخ جهان است نه فقط به دلیل گستردگی جغرافیایی و استمرار آن، بیش‌تر از آن رو که راهی نو برای همبستگی جهانی علیه سلطه و ستم گشوده ‌است، تحولی تاریخی و بس مهم. روزنه‌ای در سویه‌ی چشم‌انداز تاریخی.

نوجوانان، معترض و شجاع در محاصره ایدئولوژی «براندازی» سریع

نوجوانان شگفت‌انگیزی که جرقه این تحول را زدند، ویژگی تاریخی منحصربه‌فردی دارند. این ویژگی با توصیف ایدئولوژیک دهه‌ی هشتادی، عامداً نادیده گرفته می‌شود. آن‌ها گرچه متولد اواخر دهه‌ی 70 و دهه‌ی 80 هستند اما در بستر اینترنت و مبارزه‌ی طبقاتی مستمر دهه‌ی اول قرن 21 رشد کرده‌اند و خود محصول تاریخی اوج‌گیری مبارزه‌ی طبقاتی، قومی، جنسیتی و نژادی دهه‌ی گذشته در جهان و ایران هستند. طبیعی بود فرزند زمانه‌ی خود شوند چنان‌که می‌بینیم. آن‌ها نهال‌های دهه 90 هستند، باروت خشم و عصیان، فرزندان اعتراض، فریاد و حق‌خواهی هر روزه که بر دوش زندانیان سیاسی، فعالان زن و مرد، مهساهای در بند بالیدند و روحیه‌ی اعتراض در آنان نهادینه شده است. آن‌ها مثل عموم انسان‌ها بسته به موقعیت‌ها و شرایط زیست و ظلمی که دیده‌اند وارد عرصه‌های مختلف اعتراض می‌شوند. نوجوانان ما که درد و آزار بنیادگرایان ضدزن را هر روز می‌کشند، مبارزه برای آزادی زن و آزادی مذهب فعالشان کرده است. آن‌ها معترضانی بی‌باک و جسور هستند و انرژی فوق‌العاده‌ای دارند، ولی صبر ندارند، دنبال نتایج سریع هستند و در غیاب راهبران آزموده در گردباد خواسته‌های جهت‌داده‌شده رسانه‌ای به سرعت تهیج و گرفتار می‌شوند.

اکنون و این روزها جادوی «براندازی» سریع اکثریت نوجوانان را تسخیر کرده است. آن‌ها سوار امواج شده‌‌، با تشویق و هلهله‌‌ی رسانه‌های بورژوازی، در خلسه‌ی سلب قدرت حاکمان به هر سو می‌‌روند، سیزیف‌وار دور خود می‌چرخند، دستگیر و کشته می‌شوند، اما هدف معین قابل وصول ندارند. گرچه از نظر جغرافیایی همه جا هستند ولی از نظر کمی هم‌چنان در اقلیتند و هنوز نتوانسته‌اند کارگران را به میدان بکشانند، نتوانسته‌اند اعتماد کارگران به‌حاشیه‌رانده را جلب کنند. نوجوانان غیور ما فرمان اعتصاب و انقلاب به کارگرانی می‌دهند که اکثراً کنار ایستاده‌اند و نوجوانان را چون فرزندانشان ناپخته می‌دانند، هم‌دردی می‌کنند اما ورود نابهنگام به میدان نبرد را پذیرا نیستند و تا لحظه‌ی نوشتن این مقاله، هنوز این جنگ را جنگ خود نمی‌دانند. پیرها چون نگارنده تجربه‌ی انقلابی شکست‌خورده دارند، گوادلوپ را به یاد می‌آورند، «فعلاً شاه برود» به یاد می‌آورند،. مسن‌ها و جوان‌ترها دو دهه جنگیده‌اند، به نقاط قوت و ضعف‌ خود آشنایند و در غیاب فرماندهان آشنای دیروز، هنوز به میدان جدید جنگ باور ندارند. دانشجویان آگاه‌ترند، می‌دانند اگر وارد میدان نشوند، امکان دارد غافله را کلاً ببازند. به‌نظر می‌رسد اندرز گرامشی را پذیرفته‌اند که: عدم«هدایت جـنبش‌های خـود‌جـوش بـه سمت آگاهی» می‌تواند خطرناک باشد. ‌از روز شنبه وارد میدان مبارزه‌ی زن، زندگی، آزادی شده‌اند. امید داشته ‌باشیم کارگران و معلمان نیز به این نوجوانان بپیوندند اما، حتی اگر آن‌ها هم اعتصاب کنند، در غیاب راهبرانشان، خطرات در کمین جنبش بدون سر رفع نمی‌شود، شاید کاسته شود. تنها با توان انقلابی دهه‌ی 90 می‌توان بر این گردباد سوار و این انرژی بی‌مهابا را از محاصره‌ی ایدئولوژیک بورژوازی رهانید.

چرا شعار آزادی زندانی سیاسی محوریست

امروز‌، جامعه از اقلیتی کنش‌گر که هم‌‌صدا حضور مادی در مبارزات داشته باشند، شناخته شده و مورد اعتماد مردم باشند، محروم است. در غیاب چنین نیروی، فرزندان ما که در کلاس درس مبارزه‌ی دختران انقلاب، معلمان، دانشجویان و کارگران در دهه‌ی 90 بزرگ شدند، تنها و بدون آموزش‌دهندگان و رشددهندگان ‌خود، بدون راهبران آن دهه‌ و بدون هرگونه تکیه‌گاهی در عرصه‌ی مبارزه تنها مانده‌اند. لشکری را مانند که فرمانده ندارد اما زیر رگبار دشمن، چاره‌ای جز دفاع از خود نیز ندارد. هم‌زمان ایدئولوژی بورژوازی از تلویزیون‌های فارسی‌زبان فرامرزی، رسانه‌های دموکراسی پارلمانی تا سلبریتی‌ها و قدرت‌مندانِ سیاست آن‌ها را محاصره‌ کرده‌اند و برای تکرار بهارعربی دیگری، تصاویر بهمن 1357 را در راستای «براندازی» سریع آن روزها در باورها می‌نشانند. ایدئولوژی «انقلاب بدون رهبر»، در خلاء رهبری، رهبر می‌سازد و ایدئولوژی «براندازی» سریع، با ممانعت از تکوین مبارزات و سازمان‌یابی مردم، از آستین خود دیکتاتور مدرن بیرون می‌آورد. در چنین شرایطی آن حلقه‌ی تعیین‌کننده که می‌تواند خلاء راهبری را کمابیش پر نموده با دادن توان انقلابی به جنبش، تهاجم ایدئولوژیک موجود به نوجوانان را کم‌رنگ کند، فعالانی هستند که در دو دهه‌ی گذشته بستر رشد این نوجوانان را فراهم کردند، فعالانی که با جان‌فشانی، شکنجه و زندان سکوت نکردند و با تلاش برای سازمان‌یابی همکارانشان، موفق شدند ضرورت تشکل‌های مستقل از کانون‌های صنفی تا سندیکاها و مجامع عمومی را میان مردم ببرند. آن‌ها سال‌ها زندان رفتند و بزرگ‌شدن فرزندانشان را ندیدند، زیر شکنجه با آبروی‌شان بازی شد، خانواده‌شان از نان شب محروم شدند. اما پای بر زمین واقعیت‌های موجود در میدان ماندند و هرکدام در حوزه‌ی مبارزاتی خود شناخته ‌شده، اعتماد مردم را به دست آوردند. آن‌ها، فعالان زنان، کارگری، قومی و مذهبی، حتی حامیان محیط زیست در این روزها همگی در تبعید و زندان‌اند و حتی از دیدن زمین بارور شده‌ی خود که محصولش نوجوانانی چنین بی‌باک هستند محرومند. در صورتی‌که در واقعیت، در ذهن جامعه وجود دارند. مردم در این 20 سال آن‌ها را شناخته‌اند به آن‌ها اعتماد دارند و فقط صدای آن‌ها را خواهند شنید.

سیاست آن‌ها

«هر خیزش اجتماعی ــ حتی زمانی‌که بتوان جرقه‌ی برافروزنده‌ی آن را بی‌اماواگر طرح و توطئه‌ی مشخص نیروهایی معین یا نقشه‌ها و آمال اهورایی یا اهریمنی دوستان و دشمنان آن دانست ــ بدون تضادها و کشاکش‌های ژرف در ریشه‌های واقعیت اجتماعی و تاریخی آن خیزش، هرگز روی نخواهد داد.»

تضادها و کشاکش‌های ژرف اقتصادی، سیاسی در هر جامعه عموماً بر سیاست‌مداران آشکارتر از مردم است. آن‌ها پس از اتمام کرونا و رکود موقت اعتراضات، منتظر برآمد دیگری در جای‌جای دنیا بودند. اتاق‌های فکر آن‌ها می‌دانستند جنبش را سر تسلیم و کرنش نیست، سیاست‌مداران ایران نیز از ماه‌ها قبل به تدارک مقابله نشستند و نهایتاً اجرای گام‌به‌گام سرکوب سیستماتیک سال‌های 58 الی 60 را تنها راه نجات خود یافتند، اجراکننده‌ی آن سرکوب را در رأس دولت نشاندند تا تاریخ را تکرار و اقتدار نظام در سرکوب مبارزات علیه سلطه و استثمار را تضمین مذاکرات هسته‌ای و بقای خود کنند. سرکوب‌کنندگان بر آن شدند با روش‌های استالینی لیدرها را جدا، فعالان را به بند بکشند، بدنه‌ی جنبش را از راهبرانش محروم سازند و با بمباران کردها، چون شهریور 58، باز هم خون کرد دلیر را چاشنی دفاع از «تمامیت میهن»، «امنیت» و تفرقه کنند. با همین سیاست از آعاز سال 1401 سلبِ سرِ جنبش گام‌به‌گام جلو رفت. در آن ماه‌ها که موش کور جسور تاریخ حفاری‌اش رو به پایان بود و نوجوانان تاریخ‌ساز ما می‌رفتند روزنی رو به نور بگشایند، تمامی فعالان سیاسی زن و مرد، معلم، دانشجو و کارگر، بدون استثناء تمامی رهبران با تجربه که ماحصل دو دهه مبارزه طبقاتی بودند، دستگیر، ‌زندان و تبعید شدند. سیاستی که این روزها نیز ادامه دارد، شناسایی لیدرهای تظاهرات و دستگیری شبانه‌ی آن‌ها. جداکردن و به بندکشیدن کامل سرِ جنبش اعتراضی، هدیه‌ای بود که به رسم ملاقات شاهان، پشتوانه‌ی مذاکرات رئیسی برای اثبات قدرت نظام در سرکوب و ممانعت از تکثیر ظرفیت ضدسرمایه‌دارانه‌ی جنبش در منطقه گردید. اگر نمایندگان سیاسیِ سرمایه فرش قرمز زیر پایش انداختند و با زهرخند به اعتراضات، بر سکوی بین‌المللی نطق و خطابه دعوتش کردند از آن روست که با دست پر وارد میدان مذاکره شده بود. برای تداوم قدرت سرمایه، بمب اتمی و انرژی هسته‌ای منبع سود و رقابت است و خطر حیات و ممات آن نیست. آن‌چه همیشه خطر است و در بحران‌های اقتصادی، سیاسی در هر منطقه جغرافیایی خطرش دوچندان می‌شود مبارزات رهایی‌بخش مردم و فعالانی‌ست که توده‌پذیرند و این مبارزات را جهت می‌دهند. بدیهی‌ست اگر این منطقه در قلب خاورمیانه باشد و پیشینه‌ی یک دوره‌ی انقلاب شورایی را نیز داشته باشد، از بمب اتم برای سرمایه خطرناک‌تر است، چون می‌تواند کل منطقه را متأثر کند. شاهدیم که قتل مهسا و پی‌آمدهای غیرقابل پیش‌بینی آن چاشنی یک بمب مبارزاتی علیه سلطه و استثمار جنسیتی شد که توان فعال‌کردن سایر بمب‌های مبارزاتی در خاورمیانه را نیز دارد. نمایندگانِ سرمایه در غرب و شرق، که در بهره‌برداری از فرصت‌ها گرگ باران‌دیده شده‌اند، مذاکرات را ادامه می‌دهند. استفاده حداکثری از حُکام وحشت‌زده‌ ایران، در همان حال محکومیتشان در دادگاه آبان یک اتفاق ساده نیست. همان‌طور که ژانویه‌ی 1919 آلمان یک اتفاق ساده نبود. امپراتورها، عـلی‌رغـم تمامي رقابت‌هایشان، هوشـیار و بـیدار آماده شده‌اند با گذشتن از روي جسد حاکمان، بمب مهسا را خنثی نمایند. مبادا، مبادا این رژیم خون‌خوار قبل از سقوط، 67 دیگری با آن‌ها معامله کند!! و جزیره‌ی ثبات را برای حاکمان بعد هموار کنند. خرس قطبی هم از این معامله بار خود را می‌برد. این خرس نیز می‌داند بمب مبارزه علیه سلطه و استثمار زیر پای خودش قرار دارد، نمی‌گذارد کلاهش را باد ببرد. همه‌ی مدعیان آزادی و نیروی چپ در برابر این مبادا، روزی باید پاسخ‌گو باشند.

پشـت خیزش زیبا و قدرت‌مند این روزها، راهبران مردم را به بند کشیده‌اند و با سرکوب ایدئولوژیک پردامنه، تلاش می‌کنند این خیزش را از جنبش انقلابی پرتوان دهه‌ی گذشته منفک و مانع اعتلایش شوند. بلاشک نگارنده متهم به نگاه توطئه‌گرانه خواهد شد. چه باک! تـوانـایی مـا و بیش‌تر وظیفه مـا شـرکت فعالانه در این خیزش و نقد ایدئولوژی‌هاست و نه انکار آن‌ها!

سیاست ما

مهمترین وظیفه‌ی «رهبری» در دوران اعتصاب توده‌ای مبتنی است بر وضع ‌کردن شعار مبارزه، جهت دادن به مبارزه، تنظیم کردن تاکتیک مبارزه‌ی سیاسی؛ به شیوه‌ای که در هر فاز و در هر لحظه از نبرد، تمام نیروی پرولتاریایی که پیش‌تر در مبارزه درگیر و به عرصه‌ی نبرد پرتاب شده، متحقق شود و به فعلیت درآید. تاکتیک‌… نباید هرگز پایین‌تر از سطح رابطه‌ی قوای فعلی باشد، بلکه برعکس، باید از این سطح گذر کند»- روزا لوکزامبورگ

در این طوفان بزرگ، در این روزها، که نیروی چپ نیز‌‌‌‌‌ مانند همه‌، پس جنبش زن، زندگی، آزادی روان است و امواج شدید آن همه را بهت‌زده کرده است. شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد نیز، زیر این امواج و پشت هلهله‌ی رسانه‌ها از چشم‌ها پنهان مانده است. نیروی محرکه‌ای که باید پشت زندان‌ها تجمع کند و فریاد بزند مهساهای ما را آزاد کنید در کف خیابان انرژی خود را مدام خالی می‌کند. ترکیدن بغض چهل‌ساله، چنان خشمی در این خاک رها کرده که به نظر نگارنده از برآمد 1905 شوروی یا هر خیزشی در قرن بیستم تاکنون فراتر می‌رود. بریدن زنجیرها و فریادها، جنبش اسپارتاکوس را تداعی می‌کند. استمرار و اعتلای این خیزش خودانگیخته و خودگستری آن در خاورمیانه وقتی می‌تواند راهی نو برای اعتلای مبارزه‌ی رادیکال علیه سلطه و استثمار در جهان بگشاید که در گرداب مهلک شور و هیجان خودرهبری منحرف نشود. در این فضا و موقعیت، بیانیه‌ها و شعارهای نیرو چپ نیز در دریای گفته‌ها، نوشته‌ها و صداها محو می‌شود و جز معدودی گوش شنوا به آن‌ها ندارند. تنها نیرویی که امکان دارد صدایش شنیده شود فعالان سیاسی خود مردم هستد. لایک، تو‌ئیت و صدای آن‌هاست که بیانیه‌ها و رهنمودها را به نیروی مادی تبدیل می‌کند و موج‌ها را در مسیری دیگر می‌اندازد. آزادی زندانیان سیاسی، جهانی‌ کردن این خواسته، جهت دادن تظاهرات به سوی زندان‌ها، پیوستن قلب تپیده‌ی جنبش به سر خود جهت ادامه و تکوین مبارزه‌ی محوری‌ترین راهبرد در این مرحله جنبش است. آزادی زندانیان سیاسی و پرکردن خلاء یک «اقلیت کنش‌گر»، توان انقلابی وارد جنبش می‌کنند، توانی که ریشه در تاریخ جنبش اخیر دارد و بعید نیست ترک‌تازی دموکراسی پارلمانی در گوشه و کنار جهان را تحت‌الشعاع قرار دهد.

از طرف دیگر نفس طرح شعار آزادی زندانیان سیاسی:

ظرفیت بسیار برای فراخوان اعتصابی هدف‌مند برای دانشجویان، معلمان و کارگران دارد این شعار بر تأمل و احتیاط آن‌ها غلبه و آنان را برای آزادی همکارانشان به عرصه‌ی مبارزه‌ی هدف‌مند جلب می‌کند. شکی نیست که اعتصاب توده‌ای، با فراخوان ما یا هر گروهی شکل نمی‌گیرد، بلکه چیزی است که به وقوع می‌پیوندد. اما تشخیص وقوع آن و جهت‌دادن اهدافش فرصتی تکرارنشدنی‌ست. به کمک‌طلبیدن اعتصاب برای نجات ده‌ها مهسای در بند که زندگیشان در خطر مرگ لحظات سقوط رژیم است، حتی اگر پاسخ نگیرد، مسئولیت تاریخی ماست.
تمرکز جنبش بر امتیازگرفتن از رژیم برای آزادی زندانیان سیاسی، هدف مشخص ایجاد می‌کند، تظاهرات روزمره را جهت می‌دهد و انرژی این تظاهرات را به جای هرز رفتن در خیابان و ناامید ‌شدن در اطراف زندان‌ها می‌کشاند، جبهه‌ی مبارزان رادیکال را تقویت و فضای موجود را دگرگون می‌کند.
نیروی چپ، مبارزان قومی و زنان رادیکال، فردی و گروهی، در ایران و در جهان، متحد و یک‌پارچه در شعارها و پلاکاردها در داخل و خارج کشور، در توئیت و پست و… می‌توانند، خواسته‌ی مشخص و هدف‌مند «آزادی زندانی سیاسی» را مطرح و کارگران، دانشجویان و معلمان، احزاب چپ فرامرزی، روشن‌فکران رادیکال جهان و یا خاورمیانه را برای آزادی آن‌ها و حفاظت از جانشان به اعتصاب یا هرگونه کنش مناسب فراخوان دهند. می‌توان امیدوار بود با هدف مشخص و موثرِ «آزادی زندانیان سیاسی»، جنبش زن، زندگی، آزادی را در این مرحله، از جادوی «براندازی»ِ سریع آزاد گردد. سرکوب ایدئولوژیک آن کم‌رنگ شود و انرژی تعین‌کننده‌ی آن برای تشکل شوراها و تشکل‌های منطبق با شرایط، کارا گردد. هم‌هنگام نیروی چپ با غلبه بر پراکندگی موجود قادر خواهب بود از انزوا خارج شود.
یاداشت‌ها

[1].‌ در مقاله‌ی درجه‌‌ی «رهایی زنان معیار رهایی همگان» دیدگاه خود را در این باره مفصلاً نوشته‌ام: «به‌رغم درهم‌تنیدگی ستم جنسیتی و ستم طبقاتی و غیرممکن بودنِ رهایی کامل زنان در چهارچوب مناسبات سرمایه‌داری، تبعیض جنسیتی را نمی‌توان کلاً به ‌تبعیض طبقاتی، و مبارزات آزادی‌خواهانه زنان را به‌ مبارزات طبقه‌ی کارگر محدود کرد. این مبارزات، بسته به ‌سطح رشد مناسبات سرمایه‌داری و ناهم‌گونی قومی و مذهبی، در بخش‌های متناقض و سطوح متفاوتی بروز خواهد یافت … صرفاً محدود به ‌زنان کارگر یا محوریت کار خانگی و کار دستمزدی نیست. اقشار مختلف جامعه زنان در هر کشور به‌مثابه یک کل بر یک‌دیگر تأثیر می‌گذارند و به‌نوبه‌ی خود از کل تأثیر می‌پذیرند. مبارزات زنان ممکن است در بخش‌های مختلفی بروز ‌کند، تأثیر این بخش‌ها بر یک‌دیگر در هر دوره‌ی تاریخی به ‌تغییراتی در کل مبارزات زنان منجر می‌شود که قابل استناد به ‌قشر معینی از زنان نیست. بنابراین هر جنبه از جامعه‌ی زنان باید به‌طور انضمامی و در بستر تاریخی‌اش، و با احتساب ماهیت پویای هر واقعیت اجتماعی، درک شود.»

[2].‌ عامدانه بر معترضان تاکید شده است. چون به‌رغم تبلیغات رسانه‌های فرامرزی، خیزش جاری گرچه سراسری‌ست اما کارگران بلاخص کارگران رسمی هنوز در این خیزش حضور پررنگ ندارند هر چند با آن به‌طرق مختلف هم‌دردی می‌کنند. حتی معلمان نیز با احتیاط اعلام تعطیلی کردند. به نظر می‌رسد کارکرد رسانه‌های ایدئولوژیک در این مورد نتیجه‌ی عکس گذارده است. طبق صحبت با برخی همشهری‌های کشاورز و کارگر هم‌چنین کارگران جوان تماشاچی، ترس بی‌کار شدن یا دستگیر شدن مانع حضورشان در تظاهرات نبود. دو دلیل بیش‌تر شنیدم: حالا بچه‌ها برای ما تعین تکلیف می‌کنند و «گرسنه نیستند، درد آن‌ها، درد ما نیست.»

[3].‌ در سال 1396 در مقاله‌ی «ما ابزار نیستم، ما انسانیم» با تیتر دومِ «کیفرخواست دختران خیابان انقلاب، ناقوس مرگ بنیادگرایی در منطقه» خیزش امروز را پیش‌آمدی ناگزیر نوشته بودم. ناقوسی که صدایش را این روزها همه شنیده‌اند. بهمن 1396 مقاله در رادیو زمانه با نام مستعار ققنوس منتشر شد.

2022-05-12 مارکسیسم و بازنگری سه‌گانه‌ی طبقه، جنسیت و نژاد- نوشته‌ی: مارتا ای. خیمه‌نس ترجمه‌ی: فرزانه راجی

مارکسیسم و بازنگری سه‌گانه‌ی طبقه، جنسیت و نژاد- نوشته‌ی: مارتا ای. خیمه‌نس ترجمه‌ی: فرزانه راجی

مارکسیسم و بازنگری سه‌گانه‌ی طبقه، جنسیت و نژاد- نوشته‌ی: مارتا ای. خیمه‌نس ترجمه‌ی: فرزانه راجی

مقدمه

امروزه اکثر نشریات علوم اجتماعی، به‌ویژه آن‌هایی که درباره‌ی نابرابری می‌نویسند، نقدی آیینی به مارکس و مارکسیسم را در روند معرفی بدیل‌های نظری که برای اصلاح «شکست‌های» ادعایی آن در نظر گرفته شده است، بدیهی می‌دانند. این روال در نخستین آثار فمینیستی نیز رایج شد: مارکس و مارکسیست‌ها به‌ خاطر عدم ارائه‌ی تحلیلی عمیق از ستم بر زنان، «اقتصادزدگی» «تقلیل‌گرایی طبقاتی» و مقوله‌های تحلیلی «کورجنسی»‌شان آماج نقد بودند. چندی بعد این ادعا مرسوم شد که مارکسیسم نیز در بی‌توجهی به نژاد، جمعیت‌شناسی، قومیت، محیط زیست و عملاً هرآن‎چه برای «جنبش‌های اجتماعی جدید» در غرب اهمیت داشت مقصر است. زمانی‌که جنبش‌ها فروکش کردند، دانش‌پژوهیِ متأثر از همان دغدغه‌‌های سیاسی رونق گرفت؛ انرژی‌ای که می‌توانست در عرصه‌ی عمومی صرف شود در برنامه‌های آکادمیک (مانند مطالعات زنان، مطالعات نژادی/قومی) و در تلاش‌هایی‌ برای افزایش «تنوع» در برنامه‌ی درسی و تعدادِ افرادِ موسسات آموزشی تجلی یافت.

انتشار مجله‌ی نژاد، جنس و طبقه (Race, Sex & Class) در سال ١٩٩٣، (که بعداً به نژاد، جنسیت و طبقهRace, Gender & Class تغییر نام داد)، نشان‌دهنده‌ی هم‌گرایی آن علایق سیاسی و فکری با دیدگاهی جدید در علوم اجتماعی بود که خیلی زود توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، چنان‌که از ازدیادِ مقاله‌های ژورنالیستی و کتاب‌هایی با عناوین نژاد، جنسیت و طبقه پیداست. این دیدگاه را که پیش‌ از همه اما نه منحصراً دانشمندان علوم اجتماعی رنگین‌پوست مطرح کردند واکنشی بود به نظریه‌های فمینیستی‌ای که تفاوت‌های نژادی/قومی و طبقاتی در میان زنان را نادیده می‌گرفتند، نظریه‌هایی در مورد نابرابری نژادی/قومی که تبعیض‌جنسی در میان مردان و زنان رنگین‌پوست را نادیده می‌گرفتند، و همان‌طور که انتظار می‌رود تصحیحی بر کاستی‌های ادعاییِ مارکسیسم به شمار می‌آمد. برای مثال ژان بلخیر، سردبیر و بنیان‌گذار نژاد، جنس و طبقه، به‌عنوان مقدمه مقاله‌ای را درباره‌ی این موضوع به شرح زیر می‌آورد: «”شکست“مارکسیسم در توسعه‌ی ابزارهای کافی و نظریه‌‌‌ای جامع درباره‌ی موضوع‌های قومیت، جنسیت و طبقه مسلم است.»[١] این سیاهه‌ی شکست‌های فرضی می‌توانست هرچه‌قدر که بخواهیم طولانی‌تر بشود اما چه چیزی را فراتر از این واقعیت اثبات می‌کند که اولویت‌های سیاسی و نظری مارکس و انگلس با اولویت‌های آن دانشمندان علوم اجتماعی معاصر متفاوت بود؟ نتیجه‌‌گیری کم‌تر مغرضانه و البته قابل‌بحث این است که مارکسیسم اگرچه «بینش‌های مهم و بی‌نظیری» درباره‌ی کارکرد سرمایه‌داری ارائه می‌دهد، «نیاز به توسعه‌ی ابزارهای تحلیلی برای زمینه‌یابیِ مطالعه‌ی نژادپرستی، جنسیت‌گرایی و طبقه‌گرایی دارد.»[2] طبقه را «طبقه‌گرایی» برشمردن، از دیدگاه نظریه‌ی مارکسیستی، «یک فرمول‌بندی عمیقاً گمراه‌کننده»[3] است زیرا طبقه صرفاً یک ایدئولوژی دیگر برای مشروعیت بخشیدن به ستم نیست؛ بلکه بیان‌گر مناسبات بهره‌کشانه بین مردم، با ‌واسطه‌ی روابط‌شان با ابزار تولید است. با وجود این، مسئله این است که نه مارکس و نه انگلس آن‌قدر تلاش صرف بررسی جنسیت و نژاد (و مسائل دیگر) نکردند که منتقدان امروزی را راضی کند. تأکید بر «گناهان»ِ – نظر به حساسیت‌ها‌ی سیاسی کنونی- کرده و ناکرده‌ی‌ آن‌ها بسیار آسان‌تر از بهره‌گیری از رهاورد‌های نظری و روش‌شناختی آن‌ها برای نظریه‌پردازی و بررسی آن جنبه‌ از صورت‌بندی‌های اجتماعی سرمایه‌داری است که امروزه به ما مربوط می‌شود (‌مروری بر آثار و نوشته‌های این حوزه این نکته را تأیید می‌کند). استثناهای قابل‌توجه عبارتند از: بربراغلو[۴] که با مرتبط کردن ستم جنسیتی و نژادی به انباشت سرمایه، آن نیروهای زیربناییِ طبقاتی را که تقسیمات جنسیتی و نژادی طبقه‌ی کارگر ایالات متحده را موجب می‌شود بررسی کرده است، و کندال[۵] که قاطعانه در راستای ضرورتِ اجتناب از نژاد‌ی شدن و زنانه‌سازی تضادهای اجتماعی، آن هم توأم با به حداقل رساندن یا نادیده گرفتن طبقه، استدلال کرده است.

در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که مارکسیسم حاوی ابزارهای تحلیلی ضروری برای نظریه‌پردازی و تعمیق درک ما از طبقه، جنسیت و نژاد است. می‌خواهم از دیدِ نظریه‌ی مارکسیستی استدلال‌هایی را که برای مطالعات نژاد، جنسیت و طبقه توسط برخی از حامیان اصلی آن‌ها ارائه شده است، به‌طور انتقادی و با ارزیابی نقاط قوت و محدودیت‌شان بررسی کنم، و در این میان نشان بدهم که اگر مطالعه‌ی طبقه، جنسیت و نژاد قرار است به چیزی فراتر از جمع‌آوری مستندات بی‌پایانِ تغییرات در برجستگی نسبی و اثرات ترکیبی آن‌ها در بافتارها و تجربه‌های بسیار خاص دست یابد، مارکسیسم از لحاظ نظری و سیاسی ضروری است.

نژاد، جنسیت و طبقه هم‌چون دیدگاهی در علوم اجتماعی

گمان می‌کنم مدت‌ها قبل از رایج‌شدن دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» (RGC)، اکثر جامعه‌شناسان مارکسیست که قشربندی اجتماعی را آموزش می‌دادند پیش‌تر کارورزهایی ماهر بود‌ه‌اند. برای مثال، سال‌ها بخش جامعه‌شناسی مارکسیستی انجمن جامعه‌شناسی آمریکا در برنامه‌ی‌ سالانه‌اش دوره‌ای درباره‌ی طبقه، جنسیت و نژاد گنجانده بود. من در ٢٩ سال تدریسِ قشربندی اجتماعی و سایر موضوعاتی که در آن‌ها نابرابری دخیل است، دانش‌جویان خود را بی‌شک به این واقعیت توجه می‌دادم که زندگی همه تحت تأثیر ساختارهای طبقاتی، جنسیتی و نژادی/قومیتی (علاوه بر سن و سایر منابع نابرابری) قرار دارد. ما به تعبیر مارکس، «مجموعه‌ای از روابط اجتماعی»[6] هستیم، و زندگی خود را در تلاقی شماری از روابط اجتماعیِ نابرابرِ مبتنی بر ساختارهای سلسله‌مراتبیِ مرتبط با یکدیگر می‌گذرانیم که مجموعاً معرفِ ویژگی تاریخی شیوه‌های تولید و بازتولید سرمایه‌داری است و زیربنای جلوه‌های مشهود آن‌ها به‌شمار می‌رود. من هم‌چنین همواره توجه دانش‌جویان خود را به مشکلات ذاتی در رویه‌ی رایجِ مسلم شمردنِ وجود منافع، ایدئولوژی‌ها، سیاست‌ها و تجربیات مشترکِ مبتنی بر جنسیت، نژاد و قومیت جلب می‌کردم، زیرا موقعیت طبقاتی و تفاوت‌‌ جایگاه‌های اجتماعی – اقتصادیِ درون طبقات، این مجموعه‌های جمعیتی را به طبقات و اقشاری با منافع متضاد و متناقض تقسیم می‌کند. مجموعه‌هایی که در درون طبقه موقعیت طبقاتی یک‌سان، یا مختصات اجتماعی- اقتصادی مشابهی دارند نیز به نوبه‌ی خود با جنسیت، نژاد و قومیت تقسیم شده‌اند، بنابراین فرض این‌که آن‌ها ممکن است به‌‌طور خودانگیخته در گروه‌های سازمان‌یافته و خودآگاه طبقاتی یا موقعیتی ادغام شوند، مشکل‌ساز است. به همین دلیل من در اواخر دهه‌ی ١٩٦٠ و اوایل دهه‌ی ١٩٧٠ به نظریه‌ها‌ی فمینیستی‌‌ که تقسیمات طبقاتی، نژادی و قومیتی در بین زنان و مردان را نادیده می‌گرفتند، و به نظریه‌های پدرسالاری‌ که به ناتوانی نسبیِ بیش‌تر مردان تحت سرمایه‌‌داری بی‌اعتنا بودند، انتقاد داشتم.[7] بعدها یک ارزیابی انتقادی از تز «زنانه شدن فقر» منتشر کردم زیرا نسبت به تأثیراتِ طبقاتیِ موقعیتِ اجتماعی – اقتصادی، تقسیمات جنسیتی و قومیتی در میان زنان و مردان حساس نبود: پیوستگی‌های فقر زنان و فقر مردان را نادیده گرفته بود و به اهمیت این تز در مقام شاخصی قدرت‌مند از مسئله‌ی بینواسازی ِ اقشار پایینِ طبقه‌ی کارگر امریکا پی‌نبرده بود.[8]

با این‌ حال می‌دانم که اکثر جامعه‌شناسان مارکسیسم را جدی نمی‌گیرند و نظریه‌پردازانِ ستم جنسیتی و نژادی، در مجموع، با تقلیل‌گرایی‌هایِ ادعایی منتسب به مارکسیسم دشمنی ورزیده‌اند. مهم‌تر از آن، این‌جا مملکتی است که در آن طبقه جایی در فهم عقل سلیم از جهان ندارد و به‌ طور آشکاری از واژگان سیاست‌مداران و اکثر کارشناسان رسانه‌های جمعی‌ غایب است. به همین دلیل است که با وجود سابقه‌ی مبارزات کارگریِ ایالات متحده، امروزه بیش‌تر احتمال می‌رود که افراد نارضایتی‌های اجتماعی و اقتصادی خود را در قالب‌های جنسیتی، نژادی و قومیتی درک کنند تا قالب‌های طبقاتی، به‌رغم این واقعیت که طبقه یک بٌعد نازدودنی از زندگی همه است. من نه استدلال می‌کنم که نارضایتی‌های مبتنی بر جنسیت یا نژاد اهمیت کم‌تری دارند، و نه این‌که آن‌ها شکلی از «آگاهی کاذب» هستند؛ در شرایط تاریخی کنونیِ ایالات متحده، صرف نظر از استثنائات، بازگو کردن نارضایتی‌های طبقاتی جدا از نارضایتی‌های جنسیتی و نژادی/قومیتی روزبه‌روز دشوارتر شده است. مبارزات ایدئولوژیک و سیاسی علیه «تقلیل‌گرایی طبقاتی» آن چنان موفقیت‌آمیز بوده‌اند که‌، همان‌طور که کندال اشاره کرده است، چیزی معادلِ تقلیل‌گرایی جنسیتی و نژادی/قومیتی می‌انجامند. این وضعیت حاکی از نابودی طبقه به‌عنوان تعییین‌کننده‌‌ی بنیادی زندگی مردم نیست، بلکه رابطه‌ی‌ بین تغییرات ساختاری، صورت‌بندی‌های طبقاتی و آگاهی سیاسی بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که روایت‌های ساده‌انگارانه‌ی مارکسیسم پیشنهاد می‌کنند. این یک اصل مهم ماتریالیسم تاریخی است که باید بین فرآیندهای مادی یا عینیِ تغییرِ اقتصادی و روش‌های ایدئولوژیکی‌ای (به عنوان مثال روش‌های حقوقی، سیاسی، فلسفی و غیره) که مردم از این فرآیندهای تغییر و تضادها آگاهی یافته و با آن مبارزه می‌کنند، تمایز قائل شویم.[۹] به همین دلیل من از ظهور دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» استقبال کردم، زیرا فکر می‌کردم سهمی در افزایش آگاهی از واقعیت و اهمیت طبقه، و این‌که تا چه حد نمی‌توان ستم نژادی و ستم جنسیتی را جدا از واقعیت‌های استثمار طبقاتی درک کرد، داشته باشد. با این‌ حال انتظارات من نابجا بود: جایگاهی که طبقه در ترتیب سه‌گانه‌ی «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه»، دارد، بازگوکننده‌ی اهمیت نسبی آن در این رویکرد نیز هست: طبقه «ضعیف‌ترین حلقه در این زنجیره» است.[۱۰] البته تغییر جایگاه طبقه در سه‌گانه چندان اهمیتی ندارد، زیرا دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» تفاوت‌های کیفی بین طبقه و سایر خاستگاه‌های نابرابری و ستم را می‌زداید، زدایشی که در ماهیتِ اساساً غیرنظری آن ریشه دارد.

موضوع مطالعه‌ی «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» چیست؟ در اصل، «تقاطع‌های نژاد، جنسیت و طبقه» است.[۱۱] نویسندگان برحسب استعاره‌هایی که برای توصیف ماهیت این تقاطع‌ها استفاده می‌کنند متفاوتند: به‌عنوان مثال ستم سه‌گانه، تعامل، رابطه‌ی متقابل، اثرات تجمیعی، پیوندهای متقابل[۱۲]، هم‌کنشی، رابطه‌ی سه‌گانه، هم‌پوشانی پینگ، نظام‌های تعاملی[۱۳] ، ورطه‌ی چندگانه، به معنای «نه‌تنها چندین ستم هم‌زمان بلکه همچنین روابط ضرب‌پذیر بین آن‌ها»[۱۴]، نظام‌های تکثیرپذیر، هم‌زمان و به‌هم پیوسته‌ی یک کل.[۱۵] اما به نظر می‌رسد کالینز با تفسیرِ ریاضی از این روابط مخالف است، زیرا اظهار می‌دارد که آن‌ها (یعنی نژاد، جنسیت و طبقه) را نمی‌توان «برای ایجاد یک به‌اصطلاح ستم بزرگ به ‌هم اضافه کرد»[۱۶]، در نتیجه آن‌ها را نمی‌توان در هم ضرب کرد. دیدگاه‌های کالینز برای شناخت عناصر اصلی این رویکرد بسیار سودمند است:

١. نژاد، جنسیت و طبقه «سازه‌های متمایز و در عین حال درهم‌تنیده‌ی سرکوب» هستند.[۱۷]

٢. «مفهوم درهم‌تنیدگی، به پیوندهای سطح کلانِ نظام‌های ستم، مانند نژاد، طبقه و جنسیت اشاره دارد.»[۱۸]

٣. «مفهوم تقاطع، فرآیندهای سطح خُرد را توصیف می‌کند – این‌که چگونه هر فرد و گروه موقعیتی اجتماعی را در ساختارهای درهم‌تنیده‌ی ستم اشغال می‌کند با استعاره‌ی تقاطع توصیف شده است.»[۱۹]

٤. «هر کس هویتِ نژادی/جنسیتی/طبقه‌ای خاصی دارد.»[۲۰]

٥. هر فردی هم‌زمان «ستم‌گر و تحت‌ستم است.»[۲۱]

٦. ستم‌ها را نباید رتبه‌بندی کرد و نباید درمورد این‌که کدام ستم بنیادین‌تر است کشمکش کنیم: برای نظریه‌پردازی این ارتباط‌ها لازم است «از نوعی فرضیه‌ی کارگشا مبنی بر هم‌ارزی بین ستم‌ها» حمایت کنیم.»[۲۲]

٧. این دیدگاه مستلزم آن است که پرسش‌های جدیدی مطرح کنیم؛ مانند: «مناسبات فرادستی و فرودستی در اقتصاد سیاسی امریکا چگونه ساختاریافته و حفظ شده‌ است؟ نژاد، طبقه و جنسیت، هم‌چون نظام‌های موازی و درهم‌تنیده چگونه عمل می‌کنند که این رابطه‌ی اساسیِ فرادستی و فرودستی را شکل می‌دهند؟[۲۳]

همان‌طور که کالینز اذعان می‌کند (و این چیزی است که در استعاره‌های قبلی که در پی پرداختن به این موضوع بودند مشهود است) «حوزه‌ی مطالعاتِ نژاد، طبقه و جنسیت با این پرسش پیچیده که چگونه درباره‌ی تقاطع‌ِ‌‌ نظام‌های ستم بیندیشیم دست‌وپنجه نرم می‌کند.»[۲۴] یک راه‌حلِ مبتنی بر این فرض که جنسیت، نژاد و طبقه هم‌زمان تجربه می‌شوند، این است که آن‌ها را هم‌چون «دستاورد‌های موقعیتی» در نظر بگیریم؛ آن‌ها فقط ویژگی‌های فردی نیستند بلکه «چیزی هستند که در تعامل با دیگران به دست می‌آیند»، دیگرانی که به نوبه‌ی خود این ویژگی‌ها را در محیط‌های نهادی موجه می‌سازنند.[۲۵] از این موضع قومی – روش‌شناختی، مردم در فرآیند تعامل با دیگران هم‌زمان متفاوت «رفتار می‌کنند» (یعنی برحسب جنسیت، نژاد و طبقه)، و از طریق «رفتارهای» خود به بازتولید آن ساختارها کمک می‌کنند. همان‌طور که کالینز به درستی اشاره می‌کند، این تحلیل پسامدرن و ساخت‌گرای اجتماعی که ساختارهای سرکوب‌گر را به «تفاوت» تقلیل می‌دهد، «مناسبات قدرت و نابرابرهای مادی را که تشکیل‌دهنده‌ی ستم هستند، کنار می‌گذارد.»[۲۶] راه‌ حلِ قومی – روش‌شناختی به دلایل دیگری نیز ناخشنود‌کننده است که نتیجه‌ی مفروضات اصلی دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» آن است، یعنی این فرض‌ که هرکس هویتی نژادی، جنسیتی و طبقاتی دارد، و این‌که اثراتِ همه‌ی تعاملات اجتماعیْ هم‌زمان «جنسیتی»، «نژادی» و «طبقاتی» است. [۲۷]

مبنا قراردادن رابطه‌ای هم‌ریخت [isomorphic] بین موقعیت ساختاری – این‌که این موقعیت ساختاری به‌صورت تکی یا متقاطع مفهوم‌سازی شده باشد تفاوتی ندارد – و هویت یا هویت‌ها مستلزم جبری ساختاری است، مشابه آن‌چیزی که به «مارکسیسم ارتدوکس» نسبت داده می‌شود. با این‌که درست است و غیر از این نمی‌تواند باشد که همه‌ی‌ اعضای جامعه‌ا‌ی معین هم‌زمان در چندین ساختار قرار دارند که مجموعاً تجارب و چارچوبِ فرصت‌های آن‌ها را شکل می‌دهد، اما موقعیت ساختاری لزوماً مستلزم آگاهی از چنان قرارگرفتنی یا رشدِ هویت‌های متناظر با آن موقعیت‌ها نیست. بنابراین، آن‌طور که کالینز استدلال می‌کند، نمی‌توان فرض کرد که هرکس هویتی نژادی، جنسیتی و طبقاتی دارد، اگرچه اصولاً این درست است که هرکسی در تقاطعِ ساختارهای طبقاتی، جنسیتی و نژادی/قومی قرار دارد. این‌که اکثر افراد در این کشور بیش‌تر احتمال دارد که به جای هویتِ طبقاتی، هویت‌های جنسیتی و نژادی/ قومی را پذیرفته و خودآگاهانه به نمایش بگذارند، بازتابی خودکار از موقعیت‌‌های ساختاری آن‌ها نیست، بلکه اثر ترکیبی عوامل بسیاری است، هم‌چون میراث برده‌داری، حضور اقلیت‌های استعمارشده، ترکیبِ جریان‌های مهاجرتی حال و گذشته، مک‌کارتیسم، توازن قدرت بین طبقات و ویژگی‌های مبارزه‌ی طبقاتی و آخرین اما نه کم‌ اهمیت‌ترین، آثار جنبش‌های دهه‌ی ١٩٦٠ و ایدئولوژی‌های مسلط که محدوده‌های گفتمان سیاسی را تعیین می‌کنند. اندیشه‌ی گنجیده در «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» موقعیت عینی را در تقاطع ساختارهای نابرابری و ستم با هویت‌ها درهم می‌آمیزد؛ یعنی درکِ سوبژکتیو افراد از این‌که واقعاً چه کسی هستند، و این درهم‌آمیختگی راه را برای راه حلِ قومی – روش‌شناختی [نظریه‌ی] «تقاطع» می‌گشاید، که فرض می‌کند همه‌ی افراد آن هویت‌ها را در جریان تعامل اجتماعی به‌کار می‌گیرند، به‌گونه‌ای که کلیه‌ی تبادلات اجتماعیْ «نژادی»، «جنسیتی» و «طبقاتی» هستند (و این سیاهه می‌تواند ادامه یابد: «سنی»، «قومیتی» و غیره).

از آن‌جا که اکثر محیط‌های نهادی با ساختارهایی سلسله‌مراتبی مشخص می‌شوند که افراد را در موقعیت‌های مرتبط با تفاوت جایگاه‌ها، قدرت، امتیاز و غیره، پخش می‌کنند، این احتمال وجود دارد که، جدا از هر تصوری که خودِ افراد از این‌که واقعاً چه کسی هستند داشته باشند، رفتار آن‌ها معمولاً با عبارات مختلفی تفسیر شود: از سوی همتایانشان و از سوی کسانی که در ساختارهای سلسله‌مراتبی در جایگاهی بالاتر از آن‌ها قرار دارند، یعنی در منصب‌هایی که به آن‌ها قدرت تصمیم‌گیری مؤثر بر زندگی مردم دیگر را می‌دهد. هویت‌ قلمرویی مورد مناقشه است، هم محصولِ خودآگاهی عقل سلیم و خودانگیخته و انتخاب‌های سیاسی افراد است که در درک هستی خویش به آن‌ها کمک می‌کند و هم محصول برچسب‌زنی از بالا (به‌عنوان مثال از سوی کارفرمایان و دولت) یا توسط همتایانشان، یعنی اثرات کنش‌های قدرت است. بنابراین مهم است که بین «هویت‌های مشروع» که محصول نهادها و گروه‌های مسلط هستند، و «هویت‌های مقاومت» که از دل مردم عادی سربرمی‌آورد، تمایز قائل شویم.[۲۸] بنابراین چگونگیِ تجربه‌ی «تقاطع‌» خود فرآیندی کاملاً سیاسی است که پرسش‌هایی درباره‌ی‌ این احتمال ایجاد می‌کند که آن‌چه زمانی «هویت‌های مقاومت» بودند با پیوستن به جنبش‌های اجتماعی ممکن است به مرور زمان به «هویت‌های مشروع» تبدیل شوند، آن هنگام که دولت، جهتِ محدود کردن مرزهای سیاسی و حقوقی که سایر شکل‌های خودآگاهی سیاسی را رد می‌کنند، مهارشان می‌‌کند.

در سطح کلانِ تحلیل چگونه می‌توانیم نژادگرایی، جنسیت‌گرایی و جایگاهِ مردم در طبقه‌ و/ یا موقعیت‌‌های اجتماعی- اقتصادیِ مفروض را درک کنیم؟ آیا این‌ها و دیگر ساختارهای نابرابری صرفاً با «رفتار متفاوت» بازتولید می‌شوند؟ با این‌که پژوهش تجربی درباره‌ی این موضوعات برای مستندسازیِ تداوم و فراگیری پیش‌داوری‌ها و کلیشه‌های جنسیتی، طبقاتی و نژادی، که در تعاملات هر روزه و معمولی نفوذ می‌کنند، مهم است، در عین‌ حال هم‌زمان ماهیت محدود، توصیفی و غیرتبیینی «تقاطع‌» را نشان می‌دهد. در بافتارِ نظریه‌ی مارکسیستی، این استدلال که مردم در «مجموعه‌ای از مناسبات اجتماعی» هستند، بدین معنا که هر کس در تقاطعِ ساختارهای اجتماعی متعدد قرار گرفته است، با تصورات یک‌‌سویه، انتزاعی و غیرتاریخی از طبیعت انسان مقابله می‌کند. در بینشی از سنخ «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه»، انتقاد از کلیشه‌های غالب نیز که فقر، نژاد و قومیت را با زنان و وضعیتِ «اقلیت‌» (یعنی «غیرسفیدپوستان») پیوند می‌زنند مفید است، گویی «سفیدپوستان» علاوه بر داشتن «فرهنگ» (قومیتْ فرهنگ گروه‌های به‌نسبت ‌بی‌قدرت به‌شمار می‌آید)، عمدتاً ثروت‌مند و مرد هستند. اما این بینش، نقش‌بسته در استعاره‌ی «تقاطع» و با مرجع قرار دادنِ جایگاه‌های متعددِ افراد در ساختارهایی که کلیت یک صورت‌بندی اجتماعی را می‌سازند، به ما اجازه می‌دهد فقط: الف) توزیع جمعیت در این جایگاه‌های چندگانه را ترسیم کنیم، جایی که بیش‌تر افراد موقعیت‌هایی «متضاد» را اشغال می‌کنند؛ یعنی موقعیت‌هایی که در آن مناسبات فرادست و فرودست تلاقی دارند؛[۲۹] و ب) میزانی که موقعیت‌ها با هویت‌ها تطابق دارند یا ندارند، و الگوهای تصدیق و عدم‌تصدیقِ آن نتیجه را به‌طور تجربی بررسی کنیم. تصویری گرافیکی از چند مورد از این تقاطع‌ها را در پوستر مشهور «پوستر نمایه‌ی آمریکا» [American Profile Poster] به ضمیمه‌ی توصیف دوره‌ای رز از قشربندی اجتماعی ایالات متحده [Rose’s periodic description of US social stratification] می‌یابیم که افراد و زوج‌ها را در تقاطعِ‌‌های مالکیتِ دارائی، سطح درآمد، مشاغل، جنسیت، نژاد، قومیت، سن و وضعیت استخدامی قرار داده است؛[۳۰] توصیفی که تنها در بافتار نظری خاصی معنا دارد، مهم نیست چقدر جامع باشد. «تقاطع‌‌باوری» به‌خودی‌خود، هم‌چون برداشتی از تعدد موقعیت‌هایِ تأثیرگذار بر تجارب افراد، یا به‌عنوان مطالعه‌ای درباره‌ی تغییرات الگومند در هویت‌هایی که افراد، بدون توجه به آن موقعیت‌ها، برای خود قائل هستند، نمی‌تواند خاستگاه‌های نابرابری و یا بازتولید آن‌ها در طی زمان را تبیین کند؛ تقاطع‌باوری باید در «زیرساخت‌های نهادینه‌ی قدرت که نژاد، طبقه و جنسیت را شکل می‌دهند» جای داشته باشد.[۳۱] این زیرساخت‌های نهادینه‌ی قدرت چه هستند؟ چگونه آن‌ها را شناسایی ‌کنیم؟ چگونه تقاطع‌‌باوری را به شرایط امکان آن در سطح کلان، همان ساختارهای «درهم‌تنیده»ی ستم مرتبط کنیم؟ همین‌جاست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» به بن‌بستی نظری می‌رسد ‌که فراوانی استعاره‌ها (از قبیل درهم‌‌تنیده‌ شدن، متقاطع شدن و غیره) نه می‌تواند پنهانش کند و نه بر آن‌ غلبه کند. کالینز وجود یک «رابطه‌ی اساسی فرادستی و فرودستی» را در اقتصاد سیاسی امریکا مبنا قرار می‌دهد که از طریق «درهم‌تنیدگی نظام نژاد، طبقه و جنسیت شکل گرفته است.»[۳۲] همان‌طور که اندرسن و کالینز اشاره می‌کنند، مطالعات مبتنی بر «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» نیازمند «واکاوی و نقد نظام‌های موجود قدرت و امتیاز» هستند.[۳۳] با این‌که آن‌ها وجود ساختاری بنیادین یا «اساسی» از مناسبات نابرابر قدرت و امتیاز را که زیربنای نژاد، جنسیت و طبقه است، فرض می‌گیرند، هیچ دیدگاه نظریِ سطح کلانی برای شناسایی این ساختار اساسی و بنیادین ارائه نمی‌شود. در این نقطه است که ماهیت رسمی دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» روشن می‌شود: نژاد، جنسیت و طبقه در عمل هم‌چون مقوله‌های بدیهی تحلیل تلقی شده‌اند که معنای آن‌ها در همه‌ی چارچوب‌ها و بافتارهای نظری ظاهراً ثابت می‌ماند. نظریه‌های رقیب بسیاری درباره‌ی نژاد، جنسیت، طبقه، جامعه‌ی امریکا، اقتصاد سیاسی، قدرت و غیره وجود دارد، اما به هیچ نظریه‌ی خاصی برای تعریف چگونگی به‌کارگیری اصطلاحات نژاد، جنسیت و طبقه، یا تشخیصِ چگونگی ارتباط آن‌ها با بقیه‌ی نظام اجتماعی، استناد نشده است. نژاد، جنسیت و طبقه، و تقاطع‌ و درهم‌تنیدگی‌های آن‌ها تاحدی تبدیل به مانترایی شده است که باید در تک‌تکِ متن‌های نظری به آن استناد شود، زیرا به‌نظر می‌رسد توافقی ضمنی در مورد فراگیر بودن و معنای آن‌ها در میان طرف‌داران مطالعات مبتنی بر دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» ایجاد شده است، به ‌طوری که تنها کار می‌ماند مستندسازی تجربی تلاقی آن‌ها در همه‌جا، زیرا هر اتفاقی که می‌افتد اساساً نژادی، جنسیتی و طبقاتی است. نتیجه‌ی این پذیرشِ پراگماتیکی نژاد، جنسیت و طبقه به‌عنوان داده‌های معلوم، کم‌اهمیت جلوه دادن نظریه و توسل به تجربه هم‌چون منبع دانش است. تأکید بر تجربه در برساختِ دانش، هم‌چون اصلاحیه‌ای بر نظریه‌هایی است که احتمالاً فقط تجربه‌ی قدرت‌مندان را بازتاب می‌دهند. به‌نظر می‌رسد دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» که درکی سوبژکتیو از نظریه ارائه می‌دهد، صرفاً بازتابی از تجربه و آگاهی فردِ نظریه‌پرداز است، نه مجموعه‌ای از گزاره‌هایی که به ‌صورت جمعی و نظام‌مند تحت شرایط خاص تاریخی‌‌‌ای ساخته شده‌اند که اعتبار تاریخی آن‌ها را تا زمانی که آن شرایط حاکم باشد تضمین می‌کند. در عوض، دانش و نظریه عملاً محصول یا بازتاب تجربه، و از همین رو به‌ ناچار ناکامل تصور می‌شوند، به‌طوری که‌ دقت بیش‌تر و جامعیت نسبی را فقط از طریق گردآوری گزارش‌های تجربی همه‌ی گروه‌ها می‌توان تقریب زد. در تولید دانش، چنان اهمیتی به نقش تجربه داده شده که در مقدمه‌‌ی هشت صفحه‌ای بخش اول گزیده‌هایی از دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» کلمه‌ی «تجربه» ٣٦ بار تکرار شده است.[۳۴]

من هم به اهمیت یادگیری از تجربیات همه‌ی گروه‌ها واقفم، به‌ویژه گروه‌هایی که به ‌وسیله‌ی ستم و محرومیت و نیز به ‌واسطه‌ی تأثیر ایدئولوژی‌هایی که شرایط واقعیِ هستی آن‌ها را رازآلود می‌کند خاموش شده‌اند. آموختن این‌که مردم چگونه درک خود از زندگیشان را توصیف می‌کنند بسیار روشن‌گر است، برای این‌که «ایده‌ها بیان آگاهانه‌ی ــ واقعی یا خیالی ــ مناسبات و فعالیت‌های واقعی (ما) هستند»[۳۵]، زیرا «هستی اجتماعی تعیین‌کننده‌ی آگاهی است.»[۳۶] با توجه به این‌که هستی ما را شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری شکل داده است، تجربه، برای این‌که کاملاً در مصداق‌های گسترده‌ی اجتماعی و سیاسی آن درک شود، باید در بستر نیروها و مناسبات سرمایه‌دارانه‌ای که آن را تولید می‌کنند قرار داده شود. بنابراین، تجربه به‌‌خودی‌خود غیرقابل‌ اعتماد است، زیرا از لحاظ دیالکتیکی وحدتی از اضداد است؛ منحصر به‌فرد، شخصی، درون‌بینانه و آشکارکننده، و در عین حال کاملاً اجتماعی، جزئی، رمزآلود، و خود محصول نیروهای تاریخی‌ای است که شاید افراد درباره‌شان اطلاعات کمی داشته باشند و یا هیچ ندانند.[۳۷] با توجه به اهداف رهایی‌بخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه»، از طریق ابزارهای تحلیلیِ نظریه‌ی مارکسیستی است که می‌تواند از بن‌بستی که با تکرار مداوم تغییرات در استعاره‌ی «درهم‌تنیدگی» ظاهر می‌شود، فراتر رود. با این حال، این کار مستلزم الف) بازاندیشی و اصلاح روابط مفروضِ بین نژاد، طبقه و جنسیت، و ب) بازنگری این تصور است که چون هرکس در تقاطعِ این ساختارها قرار دارد، پس همه‌ی مناسبات و برهم‌کنش‌های اجتماعی «نژادی»، «طبقاتی» و «جنسیتی» هستند.

در دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه»، نژاد، جنسیت و طبقه هم‌چون نظام‌های هم‌ارز ستم، با پیامدهای بسیار منفی برای ستم‌دیدگان ارائه شده است. هم‌چنین ادعا می‌شود نظریه‌پردازیِ روابط بین این نظام‌ها به «یک فرضیه‌ی‌ ‌کارگشای مبتنی بر هم‌ارزی» نیاز دارد.[۳۸] این‌که می‌توان طبقه را صرفاً هم‌چون نظامی دیگر از ستم در نظر گرفت یا نه، بسته به چارچوب نظری‌‌ست که طبقه در آن تعریف شده است. اگر در دیدگاهِ قشربندیِ جامعه‌شناسی سنتی، از زاویه‌ی درجه‌بندی تعریف شود، طبقه صرفاً به اقشار یا مجموعه‌ی‌ جمعیت‌هایی اشاره دارد که براساس شاخص‌های استانداردِ SES (درآمد، شغل و تحصیلات) رتبه‌بندی شده‌اند.[۳۹] طبقه در این معنای غیرربطی و توصیفی هیچ ادعایی مبنی بر این‌که از ستم جنسی یا نژادی بنیادین‌تر است ندارد؛ صرفاً به مجموعه‌‌ای از ویژگی‌های فردی اشاره دارد که افراد را در یک مجموعه یا قشری قرار می‌دهد که به دل‌خواه پژوهش‌گران تعریف شده است (یعنی بسته به داده‌ها و اهداف تحقیقاتی آن‌ها، هرجا از سه یا چهار تا دوازده «طبقه» قابل‌شناسایی است).

اما از منظر نظریه‌ی مارکسیستی، طبقه از نظر کیفی با جنسیت و نژاد متفاوت است و نمی‌توان آن ‌را صرفاً نظامی دیگر از ستم تلقی کرد. همان‌‍‌‌طور که ایگلتون اشاره می‌کند، در حالی‌که نژادپرستی و تبعیض‌ جنسی همیشه بد هستند، طبقه کاملاً «چیز بدی» نیست حتی اگر سوسیالیست‌ها بخواهند آن ‌را ملغی کنند. بورژوازی در مرحله‌ی انقلابی خود نقش ‌مؤثری در ایجادِ دروه‌ی جدیدی از توسعه‌ی تاریخی داشت، دوره‌ای که مردم عادی را از ستم فئودالیسم رهایی بخشید و آرمان‌های آزادی، برابری و برادری را پیش کشید. با این حال، طبقه امروزه با گسترش و تعمیق حاکمیت سرمایه بر سراسر جهان بی‌تردید نقشی منفی بازی می‌کند. از سوی دیگر طبقه‌ی کارگر برای رقم‌زدن پیکار نهایی علیه سرمایه در موقعیتی محوری قرار دارد و از این رو «چیزی بسیار خوب» است.[۴۰] درحالی که نژادپرستی و جنسیت‌زدگی هیچ ویژگی رهایی‌بخشی ندارند، مناسبات طبقاتی به‌شیوه‌ای دیالکتیکی وحدت اضداد است؛ هم میدان‌گاه بهره‌کشی است و هم‌ به‌ طور عینی میدان‌گاهی است که در آن عاملانِ بالقوه‌ی تغییر اجتماعی ساخته می‌شوند. این‌که استدلال کنیم طبقه‌ی کارگر عامل اساسی تغییر است بدین معنا نیست که یگانه عامل تغییر است. طبقه‌ی کارگر البته متشکل از زنان و مردانی است که به نژادها، قومیت‌ها، ملیت‌ها، فرهنگ‌ها و غیره‌ی متفاوت تعلق دارند، به‌گونه‌ای که مبارزات جنسیتی و نژادی/قومی ظرفیت بالقوه‌ی مبارزات طبقاتی را دارند، زیرا با توجه به شکل‌های مالکیت دارائی و توزیع درآمد در همه‌ی کشورهای سرمایه‌داری، کسانی که پرچم مبارزات جنسیتی و نژادی را برافراشته‌اند اکثراً کارگران فاقد مالکیت هستند، از نظر فنی اعضای طبقه‌ی کارگر، مردمانی که برای بقای اقتصادی باید کار کنند، برای دستمزد یا حقوق، و نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و بهره‌کشی طبقاتی برای آن‌ها مهم است. اما این چشم‌انداز از طبقه‌‌ی کارگرِ بسیج‌شده‌ای که مبارزات جنسیتی و نژادی زیرمجموعه‌اش نیستند، اما با این حال با آن مرتبط هستند، نیازمند تلاشی آگاهانه و طبقاتی برای پیوند دادن مطالعات مبتنی بر دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» به تحلیل مارکسیستیِ تغییر تاریخی است. تا جایی‌که «طبقه» در دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مفهومی خنثی، گشوده بر عملاً هر معنای نظری، و صرفاً ستمی در میان دیگر ستم‌ها باقی بماند، [نظریه‌ی] تقاطع پتانسیل انقلابی خود را متحقق نخواهد کرد.

با این همه، می‌خواهم علیه این تصور که طبقه باید معادلِ جنسیت و نژاد شمرده شود، استدلال کنم. من زمینه‌های استدلالم را نه فقط در نقش حیاتی‌ای که مبارزات طبقاتی در فرآیند‌های تحولات تاریخی ایفا کرده‌اند، بلکه همچنین در مفروضات مطالعات متکی بر «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» و بینش‌های قومی – روش‌شناختی که از سوی وست(West) و فنسترمیکر(Fenstermaker) ارائه شده‌اند، می‌جویم. فرضِ هم‌زمانی تجربه (یعنی این‌که همه‌ی برهم‌کنش‌ها نژادی، طبقاتی و جنسیتی هستند) به همراهِ ابهام ذاتی در خودِ برهم‌کنش‌ها، به‌گونه‌ای که وقتی یک نفر فکر ‌می‌کند دارد «جنسیتی رفتار می‌کند»، دیگری ممکن است آن «رفتار» را «رفتار طبقاتی» تفسیر کند، این نکته‌ی اساسی را برجسته می‌کند که کالینز در استدلالش به‌درستی تشخیص می‌دهد که قوم‌شناسیْ مناسبات قدرت را نادیده می‌گیرد. مناسبات قدرت شالوده‌ی همه‌ی فرآیندهای برهم‌کنش‌ اجتماعی است و به همین دلیل است که واقعیت‌های اجتماعی افراد را محدود می‌کند. اما فراگیری قدرت نباید این واقعیت را مخدوش کند که برخی از مناسباتِ قدرت از بقیه مهم‌تر و کران‌مندترند. برای مثال، قدرتی که جذابیت فیزیکی ممکن است به زنی در تعاملاتش با ناظر یا کارفرمای زنِ کم‌تر جذابش بدهد، با قدرت اقتصادی دومی بر اولی قابل‌قیاس نیست. به ‌نظر من هم‌سطح دانستن یا زدودنِ تفاوتِ کیفی بین طبقه، نژاد و جنسیت در دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» پایه و اساس به‌رسمیت‌شناسی این امر است که پرداختن به «مناسبات اساسی سلطه و انقیاد» که اکنون بدون ارتباط با بدنه‌ی اصلی و خارج از مناسبات طبقاتی ظاهر می‌شوند، چقدر مهم است. دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» در تلاش برای ردِ «تقلیل‌گرایی طبقاتی»، با فرض گرفتنِ هم‌ارزی بین طبقه و سایر شکل‌های ستم، هم اهمیت اساسی طبقه را نفی می‌کند، هم مجبور است با فرض گرفتنِ برخی دیگر از ساختارهای «اساسی» سلطه، به اهمیت آن اذعان کند. مناسبات طبقاتی ــ چه منظورمان مناسبات بین سرمایه‌‌دار و کارگران مزدبگیر، چه مناسبات بین کارگران (حقوق‌بگیر و مزدبگیر) و مدیران و ناظران آن‌ها باشد، کسانی که در «جایگاه‌های طبقاتی متضاد»[۴۱] قرار دارند ــ از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا بقای اقتصادی اکثر مردم را این جایگاه‌ها تعیین کرده است. کسانی که در جایگاه‌های طبقاتی مسلط هستند بر کارمندان و زیردستان خود اعمال قدرت می‌کنند و روشی مهم برای به‌کارگیری آن قدرت از طریق انتخاب هویتی است که به کارگران خود نسبت می‌دهند. هر هویتی که کارگران ادعا یا «اجرا کنند»، کارفرمایان در پاسخ می‌توانند ادعاهای آن‌ها را نادیده بگیرند و «عملکردهای» آن‌ها را به شکل دیگری از جمله «نژادی» یا «جنسیتی» یا هر دو و نه طبقاتی قرائت کنند و بدین‌ترتیب جایگاه و ماهیت طبقاتی نارضایتی‌های آن‌ها را کم‌اهمیت جلوه دهند. بنابراین استدلال این‌‌که طبقه اساسی است، «تقلیل» ستم جنسیتی یا نژادی نسبت به ستم طبقاتی نیست، بلکه اذعان به این امر است که قدرت اساسی و «بی‌نام»ِ نهفته در ریشه‌ی تمامی برهم‌کنش‌های اجتماعیِ مبتنی بر «تقاطع»، قدرت طبقاتی است.

جمع‌بندی

تا زمانی که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» طبقه را به شکل‌ دیگری از ستم تقلیل دهد و از لحاظ نظری التقاطی باقی بماند، به‌طوری که تقاطع و درهم‌تنیدگی، به‌نوعی «در دسترس همه» باشد، به این معنی که برای انواع و اقسام تفسیرهای نظری مفتوح باشد، ماهیت آن استعاره‌های تقسیم و پیوند مبهم باقی می‌ماند و در معرض تفسیرهای متضاد و حتی ضد‌ونقیض خواهد بود. مارکسیسم تنها نظریه‌ی سطحِ کلانی نیست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» برای کشف «ساختارهای اساسی سلطه» می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما به نظر من برای اهداف سیاسیِ رهایی‌بخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مناسب‌ترینشان است.

* این مقاله ترجمه‌ای است از فصل سوم کتاب Marx, Women, and Capitalist Social Reproduction اثر Martha E. Gimenez.

یادداشت‌ها

[1]. Belkhir 1994, p. 79.

[2]. Ibid.

[۳].‌ Eagleton 1996, p. 57 ، هم‌چنین بنگرید به Kandal 1995, P. 143.

[4]. Berberoglu 1994.

[5]. Kandal 1995.

[6]. Marx 1976 (1845), p. 7.

[7]. Gimenez 1975.

[8]. Gimenez 1990

[9]. Marx 1970, P. 21.

[10]. Kandal 1995, P. 143.

[11]. Collins 1997, P. 74.

[12]. Belkhir 1994.

[13]. Belkhir 1993, P.4

[14].‌ ذکر شده در Barnett et al. 1999, p. 14، تأکید از خود متن است.

[15]. Barnett et al. 1999, P. 15.

[16]. Collins, cited in Barnett et al. 1999, P. 15.

[17]. Collins 1998, P. 23.

[18]. Collins 1997, P. 74

[19].‌ همان‌جا.

[20]. Collins 1993, P. 28.

[21].‌ ‌همان‌جا.

[22]. Collins 1997, P. 74.

[23]. Collins 1995, P.29.

[24]. Collins 1997, P. 73.

[25]. West and Fenstermaker 1997, P. 64.

[26]. Collins 1997, P. 75.

[27]. West and Fenstermaker 1997, P. 60

[28]. Castells 1997.

[29]. Wright 1978.

[30]. Rose 1992.

[31]. Collins 1997, P. 74.

[32]. Collins 1993, P. 29.

[33]. Andersen and Collins 1995, P. xiii.

[34]. Andersen and Collins 1995, PP.1-9.

[35]. Marx 1994, P. 111.

[36]. Marx 1970, P. 21.

[37].‌ برای ارزیابی انتقادی تجربه به‌عنوان منبع آگاهی، بنگرید به:

Sherry Gorelick, ‘Contradictions of Feminist Methodology’, in Chow, Wilkinson and Baca Zinn 1996;

برای نقش تجربه در مطالعات فمینیستی و دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» معاصر بنگرید به نقد ۱۹۷۳ جاکوبی از سیاست‌های سوبژکتیویته‌ی دهه‌ی ۱۹۶۰.

[38]. Collins 1997, P. 74.

[39].‌ برای بحثی بسیار عالی درباره‌ی تفاوت بین مفاهیم درجه‌بندی و رابطه‌ای طبقه بنگرید به Ossowski 1963.

[40]. Eagleton 1996, P. 57.

[41]. Wright 1978

از: نقد

2022-03-11 شهاب برهان : تعمق در سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائی

شهاب برهان : تعمق در سه رکن اساسی مبارزه زنان برای رهائی

هشتم مارس ۲۰۲۲ را پشت سر گذاشتیم و حالا دیگر مجبور نیستم نوشتن این مطلب را ” به مناسبت” یک سالروز توجیه کنم، این یک بحث زنده و ضروری سراسر سال است.

روی سه مقوله ” استقلال، برابری، آزادی” که عموماً در جنبش های زنان مطرح می شود مکث می کنم.

الف- استقلال

استقلال فردی

یک سطح استقلال، استقلال اقتصادی زن است. استقلال اقتصادی کلید آن پابندی است که آنان را در خانواده تابع اراده و تصمیات و تحمیلات مرد نان آور خانواده نگاه می دارد و مجبورشان می کند تا بخاطر وابستگی اقتصادی، دندان روی جگر بگذارند و عمری بسوزند و بسازند. اهمیت استقلال اقتصادی زنان، برای همگان شناخته شده است و بسیاری از زنان توانسته اند روی پای خود بایستند. زنانی هستند که دوست دارند ” زن خانه دار” باشند چون تمایل و نیاز مالی به کار کردن در بیرون از خانه ندارند، از نظر من، این زنان باید آمادگی و توان سر پای خود ایستادن و استقلال اقتصادی را برای ” روز مبادا”، برای آن شرائط هرچند نامحتملی که روزی بخاطر لقمه ای نان گروگان گرفته شوند، همواره در خود حفظ کنند. مخالفت دسته ای از مردان و مخالفت مرتجعین مذهبی با اشتغال زنان دقیقاً بخاطر آگاهی شان از رابطه استقلال اقتصادی زن با استقلال فکری، استقلال انتخاب و استقلال شخصیتی اوست. روی این موضوع بدیهی بیش از این مکث نمی کنم.

استقلال جنبش زنان

دیده ام که بعضی فعالان جنبش زنان ایران، وقتی از استقلال جنبش زنان حرف می زنند، استقلال از دولت جمهوری اسلامی، از امپریالیسم، از سلطنت طلبان و دیگر نیروهای سیاسی مرتجع را افاده می کنند. البته که چنین استقلالی لازم است، اما لزوم این استقلال برای هر تشکل سیاسی و مدنی دموکراتیک دیگری نظیر اتحادیه ها و انجمن ها و احزاب هم می تواند صادق باشد. این استقلال هیچ چیزی ویژه جنبش زنان و مربوط به هویت اخص آن ندارد و به همان سادگی می تواند به همه جنبش های دموکراتیک و اجتماعی توصیه شود. روح این ” مرزبندی” در یک کلام این است که جنبش زنان باید از نیروهای مرتجع و زن ستیز مستقل باشد. برهان خُلفِ این ” مرزبندی” چیزی جز این نیست که تشکلات زنان و جنبش های زنان می توانند به دولت ها و احزاب سیاسی دموکرات که زن ستیز نباشند، وابسته باشند. از این درک از استقلال تشکل های زنان، بوی سازمان های زنان وابسته به احزاب سیاسی بلند است و همینطور وابسته به دولت های خلقی و” مردمی”. چنین درکی از استقلال برای تشکل های زنان، هرچند زن ستیزانه نباشد، اما در دورانی که کارنامه منفی این گونه تشکل های دموکراتیک پیش چشم همگان است و استقلال اتحادیه ها و انجمن ها و نهادهای دموکراتیک از احزاب سیاسی و از دموکراتیک ترین دولت ها نیز، یکی از اصول دموکراسی و آزادی شناخته می شود، قطعاً درکی غیر دموکراتیک است.

در پیکار با ستم جنسی، استقلال را نه باید به استقلال از ” غیر مردمی ” ها و ” زن ستیزان ” تقلیل داد، و نه به تشکل ها محدود ساخت. تشکل های زنان البته باید مستقل باشند، ولی این استقلال، ضرورت و معنای اصلی اش را از ضرورت استقلال جنبش زنان می گیرد که مفهومی کلی تر از تشکل هاست. استقلال جنبش زنان را نمی توان توضیح داد، اگر هویت آن بعنوان یک جنبش جنسیتی، و انحصاراً جنس زن، مورد انکار یا بی توجهی قرار بگیرد. زن نیمی از جمعیت است و روشن است که زنان بعنوان کارگر و مزد بگیر در جنبش طبقاتی کارگری، بعنوان دانشجو در جنبش دانشجوئی، بعنوان کُرد و تُر ک و بلوچ و ترکمن و لر و غیره در جنبش های ضد ستم ملی؛ و بعنوان شهروند، در جنبش های سیاسی و عمومی جامعه جا دارند. اما جنبش زنان جنبشی است که در آن، زنان فقط بعنوان جنس زن و به دلیل ستم جنسیتی حضور دارند. از اینرو این جنبش برای خود هویتی مستقل از دیگر جنبش ها دارد – هر چقدر هم که پیوندها و تداخلاتی با آن ها داشته باشد. جنبش زنان برای آن که جنبشی توانمند، کارا، سراسری و موفق باشد، ناگزیر از استقلال است. اما استقلال از چه و به چه معنا؟ ” از چه ” را پیش از ” به چه معنا ” بررسی کنیم.

جنبش زنان باید از جنبش طبقاتی، از جنبش سیاسی همگانی، از جنبش ملی، و از مردان، مستقل ( و نه بدون پیوند) باشد؛ به دلائل زیر :

سرمایه داری از تبعیض جنسی بر زنان، برای پرداخت دستمزد پائین تر از مردان، تقدم در اخراج، و محدودیت استخدامی برای زنان متأهل و باردار، سؤ استفاده می کند ( تجارت سکس و تبلیغات تجاری سکسیستی به کنار). با این تبعیض دو پشته، زنان کارگر و مزد بگیر از ستم طبقاتی و جنسیتی شدیدتر و ظالمانه تری نسبت به زنانی که مجبور به فروش نیروی کارشان نیستند رنج می برند. اگر مبارزه علیه این ستم دولایه، استقلال تشکل زنان مزد بگیر و زحمتکش را از زنان طبقات بورژوا توجیه می کند، اما واقعیت بزرگی که در این میان نباید مورد غفلت قرار بگیرد، این است که این ستم اضافی بر زنان در بازار کار، نه بخاطر کارگر بودن شان، بلکه فقط بخاطر زن بودن شان روا داشته می شود. اگر همه زنان مشمول این ستم مضاعف نیستند، اما همه زنان بخاطر زن بودن شان و صرفنظر از این که به کدام طبقه اجتماعی تعلق داشته باشند، مورد ستم جنسیتی قرار دارند. ستم جنسیتی یک مقوله نه طبقاتی، نه فراطبقاتی، بلکه همه طبقاتی است. آن زنی هم که در مقام سرمایه دار یا کارفرما ، کارگر زن را بخاطر زن بودن اش مورد تبعیض قرار می دهد، خودش بعنوان زن، تحت ستم و تبعیض از جانب شوهر و پدر و برادر و جامعه مرد سالار و دولت و قانون و سنّت و مذهب است. نمونه محمد رضا شاه نمونه برجسته ایست که همسر بسیار محبوب اش ثریا اسفندیاری را طلاق داد چون باردار نمی شد تا پسری به ولایتعهدی برای او – که حاضر نبود دختر اش شهناز را جانشین خود کند، بیاورد؛ همان شاهنشاه آریامهر مبشر ” تمدن بزرگ” که در مصاحبه ها با خبرنگاران خارجی وقیحانه بر کم عقلی زن ها صحه می گذاشت… بلی، ستم جنسیتی امری همه طبقاتی است و از اینجاست که هویت مستقل جنبش زنان باید در قبال جنبش طبقاتی مورد توجه قرار بگیرد.

اساس این استدلال در مورد به رسمیت شناختن هویت مستقل جنبش زنان، در قبال جنبش ملی و جنبش سیاسی، ضد استبدادی و بطور کلی جنبش همگانی هم صادق است. زنان در همه این جنبش ها جا و حضور دارند، اما نه بمثابه زن، بلکه بعنوان عضوی از فلان ملت و اتنیک، و یا بعنوان شهروند. آنان در این عرصه ها برای حل مسائلی و برای مطالباتی تلاش می کنند، که مختص زنان نیست، بلکه مردان هم در آن شریک اند : حقوق ملی، حقوق مدنی و شهروندی، مطالبات صنفی، آزادی های فردی. اما زنان مسائل و مطالباتی اخص دارند که مسائل نیمه دیگر، یعنی مردان در این جنبش ها نیست. از این رو هر اندازه هم که این جنبش ها در چهارچوب وظائف خود برخی از مسائل زنان را هم که در آن چهارچوب می گنجد دنبال کنند، نمی توانند جای یک جنبش مستقل برای مبارزه علیه ستم جنسیتی بر زنان را بگیرند. انکار ضرورت چنین جنبش مستقلی، ادعای این که مسائل زنان خود به خود با رفع شدن تضاد طبقاتی یا ملی یا با تأمین آزادی های سیاسی و فردی و حقوق شهروندی حل خواهند شد، و با این پندار، تشکل های زنان را زائده ها و ضمیمه های دیگر جنبش ها و تشکلات آن ها کردن، جز کمک به لاینحل ماندن ” مسأله زن “، استمرار مرد سالاری و جان سختی ی تبعیضات جنسیتی در جامعه رها شده از استبداد، از ستم ملی، و از حاکمیت سرمایه، نتیجه ای نخواهد داشت.

اما جنبش زنان چرا باید مستقل از مردان باشد؟ : چون جنبش زنان علیه ستمی جنسیتی است که نظام مردسالار بر آنان روا داشته می شود. مردان در روابطی که آنان را بر زنان مسلط می کند منافع دارند و در حفظ آن ذی نفع اند. این منافع، هم شامل شاه، هم گدا، هم سرمایه دار و هم کارگران می شود. این منافع از خانه و آشپزخانه تا تجارتخانه و وزارتخانه و کارخانه، در همه جا وجود دارد و عمل می کند. با برابری حقوقی، با تأمین حقوق شهروندی و با کنارگذاشتن قوانین شرعی، این منافع از میان نمی روند. این منافع و امتیازات، شالوده مادی ی نابرابری حقوقی و تبعیضات رسمی و غیر رسمی و سنّت و فرهنگ زن کهتری اند. تا جلو این منافع و امتیازات نه فقط در عرصه قانون و حقوق، بلکه در عمل و با قاطعیت گرفته نشود، برابری حقوقی و به رسمیت شناختن های لفظی، مانع از تداوم نابرابری و ستم و حاکمیت و سلطه مرد بر زن نمی شود. نابرابری آهنین خیلی به آسانی می تواند با برابری کاغذین همزیستی کند و حتا غالبا ترجیح می دهد خود را در آن بپیچد – هم نابرابری جنسیتی، هم ملی، هم “نژادی” ( اگر اصلا به وجود نژاد باور داشته باشیم!) .

از مرد سالاری غالباً فقط بمثابه یک فرهنگ یاد می شود. از چنین نقطه عزیمتی، مبارزه با مردسالاری از سطح مبارزه برای حقوق برابر و مبارزه با فرهنگ مردسالار فراتر نمی رود. آنچه از نظر و از دسترس دور می ماند، منشأ عینی و مادی این نابرابری حقوقی و این فرهنگ است. مبارزه ای که از این سطح نخواهد فراتر برود، می تواند به هر حال روی همدلی و حتا همراهی مردان حساب کند. با زنانی که مروج و توجیه کننده مرد سالاری اند، می شود فقط برخورد فرهنگی و آگاهگرانه کرد؛ اما با مردان، تنها برخورد فرهنگی کفایت نمی کند. علاوه بر تلاش فرهنگی و علاوه بر مبارزه برای به رسمیت شناساندن برابرْ حقوقی به آنان، باید با امتیازات و منافع مردان در سلطه بر زنان در افتاد. باید در هر کشور و در هر شرایط مشخص، این منافع را بطور ابژکتیو در هر سطحی – از خانواده تا دولت – شناسائی کرد و به مقابله آگاهانه و سازمان یافته با آن ها رفت.

آیا این کار، یعنی سد کردن راهِ برآورده شدنِ منافع مردان از سرَوری و سلطه بر زنان را می شود از مردان در مقیاس کلان اجتماعی توقع داشت؟ً! ضرورت استقلال جنبش زنان از مردان، از این سئوال است که بر می خیزد.

و اما این که استقلال جنبش زنان به چه معناست؟ بهتر است به این صورت مطرح شود که به چه معنا نیست؟

استقلال جنبش زنان به این معنا نیست که در درون این جنبش، زنان از همه طبقات و با هر گرایشی از چپ و راست و سوسیال فمینیست و باصطلاح ” فمینیست اسلامی !! ” و غیره بدون استقلال صفوف شان از یکدیگر، همگی در یک تشکیلات واحد زنان متشکل شوند. این کار نه ممکن است، نه به سود جنبش زنان و نه به سود دموکراسی. غرض نفی پلورالیسم و تعدد تشکلات در جنبش زنان نیست، بلکه فقط این است که هریک از این تشکل ها و گرایشات باید اعم از راست و چپ، کارگری یا بورژوائی بودن شان، تشکلی با هویت مستقل جنسی و علیه ستم جنسیتی باشند و نه یدک احزاب و جنبش های دیگر.

استقلال جنبش زنان به این معنا نیست که مبارزه برای امر زنان و علیه ستم جنسیتی باید در انحصار تشکل های زنان باشد و سازمان های سیاسی و انجمن های دموکراتیک و مدافع حقوق بشر و غیره نباید خود را ” قاطی” مسائل زنان کنند و نباید کمیسیون ها و کمیته های مربوط به مسائل زنان تشکیل دهند. ستم بر زنان مختص زنان است، و نه مبارزه با آن – هر چند که تشکلات غیر از تشکل های زنان نتوانند یا نخواهند در همه زمینه ها، یا بطور رادیکال در این مبارزه شرکت کنند.

این استقلال به این معنا نیست که جنبش زنان باید به جنبش های سیاسی، جنبش های مدنی، به جنبش برابری طلبانه مزد بگیران، جنبش های ضد ستم ملی، جنبش محیط زیست و به مردان پشت بکند؛ بخش بزرگی از مطالبات انسانی، سیاسی، شهروندی و مدنی زنان، و نیز برخی از مطالبات اخص ضد تبعیض شان جزو مطالبات عمومی دموکراتیک در جنبش های سیاسی و همگانی است. این جنبش های سیاسی و دموکراتیک نیز به دلائل متعدد به مطالبات و مبارزات زنان گره خورده اند. گسست جنبش زنان از این جنبش ها و پرهیز از پیوند و اشتراک در مبارزات آن ها، هم این جنبش ها را از پتانسیل عظیم آزادی خواهی و برابری طلبی و ستم ستیزی نیمی از جمعیت بی بهره می کند؛ و هم جنبش زنان را از جنبش های عمومی منزوی و از همراهی و همیاری آنان محروم می سازد. جنبش زنان اگر به خودی خود جنبشی طبقاتی نیست، اما، هم جوهر برابری طلبی آنان با برابری طلبی طبقاتی ی مزد بگیران و تهیدستان، و هم ستم هائی که سرمایه داری و مناسبات کالائی بر کارگران و زنان روا می دارد، زمینه هائی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای همپیوندی و همیاری این دو جنبش فراهم می سازند. نه مبارزه برای دموکراسی سوسیالیستی بدون آزادی زنان و برابری حقوقی و عملی آنان با مردان می تواند به هدف برسد، و نه مبارزه زنان علیه موقعیت کالائی خود در جامعه سرمایه داری، علیه تجارت سکس و علیه بهره کشی جنسی می تواند بدون همدستی و همسوئی با جنبش ضد سرمایه داری راه به جائی ببرد.

استقلال جنبش زنان از مردان به این معنا نیست که آپارتاید جنسی این بار از طرف زنان و علیه مردان صورت بگیرد و آنان را از مشارکت در پیکار زنان و عضویت در تشکل های زنان منع کنند. جنبش زنان باید بکوشد تا در مقیاسی هر چه بزرگتر مردان را با مطالبات و اهداف خود همدل و همراه کند. همانطور که در مبارزات ضد آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی شاهد بودیم؛ همانطور که در جنبش مردم فلسطین علیه صهیونیسم شاهدیم؛ و همانطور که در مبارزه طبقاتی کارگران دیده ایم، بخشی از سفید پوستان از سیاهان، یهودیان از فلسطینیان، و روشنفکران بورژوازی از پرولتاریا به دفاع برخاسته و در اردوی آنان و برای آرمان آنان مبارزه کرده و می کنند. جنبش زنان نیز متحدین و همراهانی در میان مردان دارد و باید بجای تبدیل زنان به دشمنان مردان، تعداد هرچه بیشتری از مردان را به دشمنان مردسالاری و به همدستان خود تبدیل کند.

ب – برابری

ما دائماً عبارات ” برابری زنان” و ” برابری زنان و مردان ” را می شنویم. بکار بردن این عبارات خیلی متداول است و من هم مثل همه می دانم که منظور این است که زنان و مردان حقوق برابر داشته باشند؛ و چون این منظور، بدیهی و محرز است، شاید هر تأملی بر درستی یا نادرستی این عبارات، کاری خرده گیرانه و ملا نُقَطی به نظر برسد. اما به گمان من لا اقل در اسنادی که بیان حقوقی دارند، باید دقت و وسواس زبان حقوقی هم رعایت شود. تنها از این جهت و محض توصیه به دقت کافی در فرموله کردن است که روی آن مکث می کنم.

آنچه قاعدتاً از عبارت ” برابری زنان “ باید فهمیده شود، برابری میان خود زنان است. یک چنین درخواستی می تواند کاملا به مورد باشد، مثلا در نظام آپارتاید نژادی، یا در حاکمیت اسلامی که حقوق زن کافر و مسلمان را نا برابر می کند، همچنین در سرمایه داری پیشرفته غرب، که حقوق برابر همه را روی کاغذ به رسمیت می شناسد، ولی در عمل غالباً در استخدام و اخراج و دستمزد و غیره میان زنان بومی و مهاجر، جوان و مسن؛ مجرد و متأهل؛ رنگین پوست و سفید پوست؛ خوش بر و رو و نه چندان، تبعیض قائل می شود. اما در هر صورت این تبعیض میان خود زن ها ربطی به تبعیضات و نابرابری جنسیتی ندارد.

عبارت ” برابری زن و مرد “ یا ” برابری میان زن و مرد “ البته به منظور، نزدیک تر است و فرمولی که در قانون اساسی و مدنی باید بکار رود، همین است و به خودی خود اشکالی ندارد. اما در عرصه مطالبات – که هنوز از ثبت دستاورد بصورت قانون فاصله دارد – توجه به این واقعیت اهمیت دارد که این طلب برابری، با این پیشفرض صورت می گیرد که حقوق مردان، بیشتر از زنان است. پس برابری، متضمن افزایش حقوق زنان تا سطح حقوق مردان است. از لحاظ نظری، اگر برابری به خودی خود هدف تلقی شود، می تواند برابری در بی حقی و فلاکت هم معنا بدهد. در تحت حاکمیت اسلامی که علنا از میکروفن های نماز جمعه، بی حقی انسان در برابر الله و حکومت الله را فریاد می زند و عملاً به سلب هرچه بیشترحقوق شهروندان و به حد اقل رساندن آن گرایش دارد، و در مقابله با لیبرالیسم نوین اقتصادی و نظام غارت و چپاول که دستاوردها و حقوق تثبیت شده مردم در طول دهه ها و قرن ها را یکی پس از دیگری از چنگ شان بیرون می آورد، دمیدن روح افزایش و ارتقأ به برابری طلبی، اهمیت دارد. صرفنظر از این که در عمل، تأمین برابری زن و مرد، از طریق کاهش و تنزل حقوق مردان تا چه اندازه عملی باشد، و اصلاً کسی در پی آن باشد یانه، مهم است که در طرح برابری جنسیتی، حقوق مرد بعنوان رفرانس گرفته شده و برابری، جهتِ افزایش حقوق زن را به نمایش بگذارد. با این ملاحظات فکر می کنم مناسب تر است که از عبارت ” برابری زنان با مردان ” استفاده شود.

ج– آزادی

وقتی از برابری صحبت می شود، منظور از آن روشن است : برابرْ حقوقی زنان با مردان. اما آزادی زنان یعنی چه؟

این که آزادی زن چیست و از چیست، عموماً با پاسخ هائی رفع و رجوع می شود که من آن را هیچ چیزی جز یک تقلب مرد سالارانه از نوع دموکرات مآبانه نمی توانم بنامم. بدیهی ترین چیز این است که زنان بعنوان نیمی از شهروندان، مثل مردان مشمول همه بی حقی های سیاسی، مدنی، شهروندی و فقدان آزادی های سیاسی و فردی هستند. و باز هم بدیهی است که زنان کارگر و مزد بگیر، مثل همه مردان هم طبقه شان اسیر چنگال سرمایه و غارتگران اند. از این ها هم واضح تر این است که زنان هم باید همچون مردان از این اسارت ها و زنجیر ها و بی حقی های عمومی و طبقاتی آزاد شوند و آزادی از این غل و زنجیر ها، جزئی از موضوع آزادی زنان محسوب می شود. اما تقلب مردسالارانه در این است که وقتی موضوع آزادی زن به میان می آید، آن را آزادی از بی حقی ها و زنجیرهائی وانمود می کنند که حوزه شمول آن یا عمومی است، یا طبقاتی؛ حال آن که موضوع آزادی زنان موضوعی است خاص زنان و منحصر به زنان. آن آزادی های سیاسی، دموکراتیک و فردی که یاد شد، آزادی های همگانی اند و نه فقط زنان. موضوع آزادی زنان، نه عمومی است، نه طبقاتی، بلکه جنسیتی است. حتا آزادی روابط جنسی هم که یک آزادی جنسی است، از جنس « آزادی زنان » نیست بلکه جزو آزادی های فردی است که شامل مردان هم می شود.

تقلب مردسالارانه در تبیین آزادی زنان، در آنجا شکل پوشیده تر و ظاهر فریب تری به خود می گیرد که دامنه عدم آزادی همگانی و بی حقی عمومی را به عرصه تبعیضات و ستم های مختص زنان هم گسترش می دهد، اما آن ها را فقط ( یا اساساً ) به تبعیضات و محدودیت هائی که از مذهب، شرع و حکومت دینی بر زنان تحمیل می شود محدود می سازد : حجاب اجباری، ممنوعیت سفر بدون اجازه پدر یا شوهر، ممنوعیت برخی حرفه ها و ورزش ها و غیره. البته اگرمردسالاری ” چپ “ هم باشد، ستم مضاعفی را که سرمایه داری اختصاصاً بر زنان روا می دارد، از قلم نمی اندازد ( اگر مثل برخی چپ ها ستم بر زنان را فقط ستم بر زنان طبقه کارگر ندادند!)

چه کسی می تواند انکار کند که این فقره ازفقدان حقوق و آزادی ها، منحصراً به زنان محدود می شود؟ و چه کسی می تواند انکار کند که آزادی از این فقره قیود و تبعیضات، جزئی از آزادی زنان بمعنی اخص کلمه است؟ همه این ها حقیقت دارند و تقلبِ پیچیده شده در زرورق این حقایق در این است که اگر فرض را بر تأمین شدن آزادی های سیاسی و فردی، حقوق مدنی و شهروندی و ملغا شدن تبعیضات مضاعف دولت دینی و سرمایه داری بگذاریم، گویا آزادی زنان تأمین شده است! این، حقیقت ندارد. بر این مبنا در کشورهای پیشرفته غربی که نه دولت دینی مثل ایران حکومت می کند، نه قوانین مذهبی رسمیت دارند، وآزادی های عمومی و فردی در حدی یکسان برای مردان و زنان به رسمیت شناخته شده اند، آزادی زنان باید تأمین شده تلقی گردد – مگر فقط در مورد آزادی سقط جنین! اما این هم حقیقت ندارد.

بر اساس چنین تبیینی از آزادی زنان، این آزادی ها برای زنان در ایران عبارت می شوند از : آزادی بیان و تشکل و … ؛ آزادی پوشش؛ آزادی گزین همسر و حرفه؛ آزادی مسافرت بدون اجازه پدر و همسر؛ آزادی دوچرخه سواری، ورود به استادیوم فوتبال، آواز خواندن و رقصیدن و نظایر این ها. در اهمیت و فوریت این ها کوچکترین تردیدی نیست، اما آزادی زنان فقط این ها نیست و زنان در سلب آزادی شان تنها با مذهب، دولت و کارخانه دار رو برونیستند. غالبا فراموش می شود که آزادی زنان در جوهر خود و بنا بر تعریفی که در خود عبارت مستتر است، آزادی یک جنس است و این نمی تواند فقط بمعنی آزادی از ستم های دولت و مذهب و سرمایه باشد که مردان را هم شامل می شود. آزادی زنان در رابطه با مردان معنی پیدا می کند و مضمون اساسی آن، آزادی یک جنس، از سلطه جنس دیگر است. و این درست همان چیزی است که مردسالاری دموکرات و طرفدار برابری حقوق زنان با مردان هم آن را دُور می زند، تا چه رسد به مردسالاری ارتجاعی و ضد زن، که وقتی می شنود موضوع آزادی زن، آزادی از انقیاد جنسی توسط مرد است، مو بر تن و رگ بر گردن اش راست می شود و خون جلو چشم هایش را می گیرد.

جوهر اسارت و انقیاد زن بمثابه یک جنس، مالکیت جنسی مرد بر زن است. می گویم مالکیت جنسی و نه صرفا مالکیت، تا بر تفاوت آن با مالکیت برده دارانه، سرمایه دارانه و غیره صراحت داده باشم. این ما لکیت، جنسی است و به همین دلیل هم با برافتادن مالکیت سرمایه دارانه، به خودی خود بر نمی افتد.

در مقیاس کلی وقتی از آزادی و برابری یاد می شود، آزادی به حوزه حقوق ( حق حاکمیت، آزادی های سیاسی و فردی، حقوق مدنی و … ) بر می گردد و برابری، به حوزه مالکیت. اما در قلمرو ستم جنسیتی، برابری است که به حوزه حقوق مربوط می شود و آزادی به مالکیت (جنسی). چه در آن عرصه کلی و چه در این عرصه ستم جنسیتی، ” مالکیت ” است که “تابو” یا ” خط قرمز” به حساب می آید. اگر نظام بورژوائی مبارزه برای آزادی را در جائی کم و در جائی بیش به این یا آن شکل تحمل می کند و تن به تساوی حقوقی شهروندان می دهد ولی مبارزه برای برابری را که چالش با مالکیت خصوصی است بر نمی تابد، نظام مرد سالار در عرصه جنسی برعکس عمل می کند : در قبال ” برابری ” به نحوی کنار می آید ولی حرف ” آزادی زن” را هم نمی تواند بشنود. و تصادفی نیست که وقتی نمی تواند مقوله ” آزادی زن ” را از جنبش علیه ستم جنسیتی حذف کند، می کوشد مضمون آن را تحریف و عوض کند : آزادی پوشش، آزادی انتخاب همسر، آزادی سقط جنین،آزادی آواز خواندن، آزادی سیگار کشیدن در خیابان، و …

به این ترتیب، با این ترفند، یعنی با بیرون کشیدن چاشنی مالکیت جنسی از مقوله ” آزادی زن”، ستم جنسی صرفاً به نابرابری تنزل داده شده و چنین القأ می شود که با رفع تبعیضات و به رسمیت شناخته شدن برابری حقوقی زن با مرد، آزادی زن تأمین و تکمیل خواهد شد؛ حال آن که این نابرابری های حقوقی و این تبعیضات مضاعف، بیان حقوقی و سنّتی ی آن تملک جنسی بر زن است که به مرد حق و امکان می دهد در مقام قیّم، سرپرست، مراقب، مسئول و محافظ زن ظاهر شود.

برخلاف فرهنگ ژورنالیستی، تملک بر زن تنها از طریق تصاحب به زور و تجاوز به عُنف و با خشونت نیست که معنی پیدا می کند. حتا عاشقانه ترین و لطیف ترین عواطف می توانند توجیه احساس مالکانه ” غیرت مردانه “ باشند. در جامعه مردسالار، عشق نمی تواند در آزادی زن تبلور پیدا کند، بلکه با هرچه بیشتر ” پائیدن “، ” مراقبت “ و ” محافظت “ کردن می تواند ثابت شود. مردِ عاشق در جامعه مردسالار نمی تواند درِ قفس را باز بگذارد.

جز با مالکیت جنسی مرد بر زن، ” غیرت “ و ” ناموس “ و ” شرف مردانه “ را نمی توان توضیح داد. این احساس ها، سگهای محافظ مالکیت جنسی اند، برخی سگهای ملوس، و برخی سگهای درنده ای همچون پدر داس به دست رومینا اشرفی در تالش، و شوهر مونا حیدری با نمایش سر بریده او در خیابان های اهواز و هزاران مورد دیگر…

شدت و ضعف تملک بر زنان و سلب آزادی و اختیارشان و همچنین شکل و شیوه اِعمال سلطه و سروری مردان بر زنان، در همه زمان ها و مکان ها و نزد همه مردان یکی نیست. سطح رشد جنبش زنان و میزان تأثیری که در ساختارهای خانواده، جامعه و دولت و نظام حقوقی کشورها گذاشته اند؛ سطح فرهنگ عمومی جامعه؛ سطح فرهنگ در چهار دیواری هر خانه و در کله هر مرد و هر زن؛ و صد البته بعنوان شالوده مادی همه این ها، سطح تکامل اقتصادی، فنی، علمی و آموزشی هر جامعه، مجموعه عواملی هستند که در چند و چون این موضوع مداخله دارند و از این رو مالکیت جنسی را نباید فرویدیستی دید. این یک پدیده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است و نه در منشأ خود، ” طبیعی “ که به طبیعت و جنسیت مرد و زن رجوع داده شود. از این رو شرائط و رفتارهای مردسالارانه قابل تعمیم نیستند، اما چیزی که قابل تعمیم است، این است که در کنه همه نابرابری های حقوقی و تبعیضات مضاعفی که بر زنان می رود، در کنه تقسیم کار جنسیتی در خانه و جامعه، در کنه ناموس پرستی و نیز فرهنگی که ( در وجه عاطفی و انسانی اش ) محافظت، سرپرستی و نگهداری از زن را وظیفه مرد می داند، رابطه مالک و مملوکی پنهان شده است. نه فقط آخوندی که زن ” زناکار “ را سنگسار می کند، بلکه مرد روشنفکر و ” فمینیست شده ای” هم که در قبال شستن ظرف های شام و کشیدن جارو برقی، حقِ ” کجا بودی؟ “ و ” کجا می روی؟” را برای خودش نگهمیدارد، تا چه اندازه به این موضوع آگاهی دارند یا ندارند، تغییری در این واقعیت نمی دهد که در هر دو حال، ” زن، پرولتر مرد است”. ( کارل مارکس)

آزادی زن، سطوح و وجوه متعددی دارد، سیاسی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی … اما وقتی سخن از اصول پایه ای در باره آزادی زن به میان می آید، پایه ای ترین اصل، آزادی زن از تملک جنسی مرد است. شعار معروف فمینیستی:” با هرکه خواستم، و هر وقت خودم خواستم!” آزادی قطعی و واقعی زن بمثابه زن ( و نه شهروند و کارگر و … ) زمانی است که تن او، و اختیار آن در هر شرائطی و بطور مطلق، بی هیچ قید و شرطی به خودش تعلق داشته باشد. اما جهانِ مردسالار هنوز با سماجت تمام بر آن است که ” زمین از آنِ کسی است که آن را می کارد! “. … و وای بر وقتی که قباله ای هم در کار باشد!

پیکار برای برابری زنان با مردان، و برای آزادی زنان از انقیاد جنسی و ستم های جنسیتی، پیکاری بس دشوار و طولانی است، اما این دومی به کندن صخره با ناخن می ماند. برخلاف ” برابری حقوقی ” ( که حالا تقریبا همه ادعای حمایت از آن را دارند) حتا به دست آوردن آزادی ی سخن گفتن از مضمون ومعنای حقیقی آزادی زن، خود به مبارزه ای جسورانه، سنگین بها و طولانی نیاز دارد و پیش از هرچیز باید جرأتِ اندیشیدن در باره معنای حقیقی آزادی زن را به خود بدهیم و از آن با شهامت دفاع کنیم.

***

در طول تاریخ ، استبداد سیاسی، نظام پدر سالاری و مرد سالاری، و سرمایه داری، دست در دست هم، با دریغ کردن تأمین اقتصادی و اجتماعی از زنان و متزلزل کردن امنیت شغلی زنان شاغل، با علیل کردن حقوقی زنان، با تحقیر و سرکوب شخصیت و منزلت انسانی شان، با مسدود کردن امکانات شکوفائی ابتکارات و خلاقیت ها و توانائی هاشان، با فشار و استثمار مضاعف شان، زمینه های اقتصادی و روانی وابستگی زنان به مردان را فراهم می سازند و باز می سازند. به این ترتیب، در شرائط نا امنی مادی و روحی، آنان را بجای ایستادن روی پای خود، اندیشیدن با مغز خود و تصمیم گرفتن با میل و اراده خود، به آویختن به مرد ” قوی “، به تکیه گاه جّستن در مرد و حمایت و حراست شدن توسط او سوق می دهند. و همین خود، در طول زمان به یک ایدئولوژی، به یک فرهنگ – حتا در میان زنان – تبدیل می شود که بیان تمثیلی آن چنین است :

« زن، بدون حفاطت مرد، ماهی بدون تُنگ است » !

بلی راست می گویند ولی ناقص می گویند. من اضافه می کنم : « در دریا » !

ماهیان جهان، تُنگ ها را بشکنید!

شهاب برهان

۹ مارس ۲۰۲۲ – ۱۸ اسفند ۱۴۰۰

2022-03-11 نامه سپیده قلیان از بند زنان زندان اوین

نامه سپیده قلیان از بند زنان زندان اوین

پیش از سخن:

شکنجه، راهروهای دادگاه، سلول‌های انفرادی و مسیرهای طولانی تبعید از زندانی به زندانی دیگر، خلاصه‌ای از زندگی من در سال‌های اخیر است. رنج‌بارترین لحظاتِ این سال‌ها اما آن‌هایی هستند که اسباب ناامیدی عزیزان و هم‌وطنانم شدم. رنج بوشهر حقیقت خالص بود و نمی‌توانستم این رنج را ببینم و در آن زیست کنم بی‌آن‌که به هر طریقی از آن حرف نزنم؛ باری با مذاکره با زندانبان‌ و باری با انتشار گزارش از وضعیت «نسوان» زندان مرکزی بوشهر.

اما عذرخواهی می‌کنم که در این مسیر به‌دلیل فشار مضاعفی که در زندان بوشهر بر هم‌بندی‌هایم وارد شده بود، زیر بار دوربین فریبکار سازمان زندان‌ها رفتم و دلیل ناامیدی شدم. امیدوارم وضعیت مصیبت‌بار زندان بوشهر هیچ‌گاه گریبان‌گیر هیچ انسانی نشود.

تن یک تبعیدی تکه‌تکه است و حالا از تهران تا اهواز و بوشهر تکه‌‌هایی از وجود من جا مانده است.

در سپیدار زنی عرب را دیدم که مأموران پسر جوانش را کشته بودند و حق رفتن به مراسم سوگواری را هم از او سلب کرده بودند. حالا فقط فریادش را به یاد دارم: «خدایا تو خدای ما نیستی!» فریادی که در سپیدار فراموش شده، هر آن ممکن است از دهان هر کس دیگری شنیده شود.

مادرم در آخرین ملاقات‌مان در سپیدار برای فرزند به‌دنیانیامدۀ الهه درویشی شیشه شیر و مقداری وسایل دیگر آورده بود. گفت: «سپیده! بچه‌اش که به دنیا آمد، تو فرض کن طهورا و مهرا به دنیا آمده‌اند.» مادر شدن در سپیدار، وقتی که به کویری سرشار از ناامیدی در انتهای دنیا تبعید شده‌ای، یعنی فرزند و امید به دنیا آورده‌ای.

روی شکم خسته از تهمت‌ و تحقیر الهه که با درد پر شده و برآمده بود، دستی کشیدم. هنوز نمی‌دانست چرا در ۱۸ سالگی چنین عذاب سنگینی بر سر او آوار شده است. هنوز فرزند الهه را که قرار بود به زبان عربی زاده شود و از همان لحظۀ تولد مجرم و محکوم باشد ندیده بودم که نامۀ تبعیدم از راه رسید. حالا باید تکه‌پاره‌های قلبم را از سپیدار جمع می‌کردم و با دنیایی از دلتنگی به بوشهر می‌رفتم.

با مکیه که مجبور بود جزئیات رابطۀ جنسی با شوهرش را برای بازجوها تکرار کند و خواهر تنی‌ام بود، خدافظی کردم. بعدها خبر کشته شدنش به گوشم رسید. من از سپیدار که بیرون زدم، زن تبعیدی شدم و تا همین لحظه در تبعید باقی ماندم.

در تبعید روزها طولانی‌تر بود. در تبعید استخوانم خرد شد. آن‌ها هرگز نگذاشتند که به موطنم سپیدار بازگردم. آن‌ها هرگز نگذاشتند من با سپیدار یکی شوم.

هفت‌تپه را روی چشمانم گذاشته‌ام، مردم عرب و خوزستان را در قلبم. به بوشهر که تبعید شدم، زنی را دیدم به نام مهین بلند‌کرامی. مهین کردستان بود؛ چون کوه، اما فراموش‌شده، حزن‌انگیز و با زخم‌های بسیار بر تن. سرش تا قبل از مرگ روی پاهایم بود و درد می‌کشید. او را کشتند، تنها به خاطر این‌که زبان به حقیقت گشوده بود.

دیگر سکوت نه جایز بود و نه ممکن. برایتان از کودکی کفن‌پیچ و زنی عریان‌شده گفتم. از رنج جاری در زندان بوشهر که باور کردنش، حتی برای منی که شاهد بودم دشوار بود. زنی از میان جمعیت صدا زد که وقتش رسیده همدیگر را پیدا کنیم و دست‌های هم را بگیریم. راست می‌گفت. من که در یک قدمی پرتگاهی عظیم ایستاده بودم، جانی دوباره گرفتم. بی‌هیچ چون و چرایی روایت‌هایم را پذیرفتید. کنار ما ماندید. کنار هم ماندیم و دوربین‌ها و دروغ‌ها را باور نکردید.

دلایل و مستندات در پرونده آن‌قدر محرز بود که حتی در همین بی‌دادگاه‌های سرکوب و خون نیز از اتهام نشر اکاذیب در رابطه با بوشهر تبرئه شدم. بهتر است بگویم تک‌تک‌مان که همدیگر را پیدا کرده بودیم و دست همدیگر را گرفته بودیم، تبرئه شدیم.

از اوین:

حالا زنی عاشق هستم؛ بسیار عاشق. لابه‌لای بوی براده‌های چوب‌بری و بوی شیرینی‌ها، لابه‌لای مرور مقاومت عزیزانم در چند زندان عاشق‌تر هم می‌شوم. لابه‌لای رنج‌های زنی جوان و عاشقم که دوباره محکوم به بستن کوله‌بارم. تبعید! شکنجۀ رفتن از زندان به زندان دیگر.

امروز که عاشقم، شور و رقص و آزادی تمام وجودم را گرفته است. می‌خواهم برایتان از رنج‌های چند زن دیگر بنویسم. امید که زنان را به خاطر بیاورید؛ مرا نه، زنان را. نام‌شان را دهان‌به‌دهان بگردانید. امید که همراه با معشوق‌هایشان روزی در محله‌هایی که متعلق به خودشان است با زبان مادری‌شان عاشقانه‌هایشان را مرور کنند. امید که شادی از آن ما شود. در چهار سوی ایران برقصیم و به پا خیزیم.

یک: مریم حاجی‌حسینی بیش از دو سال است که در زندان است. مریم یکی از آنانی است که میان وسوسۀ رفتن و عطش ماندن، وطنش را ترجیح داد؛ بلکه بتواند سهمی در آبادانی‌اش داشته باشد. خودش به مسئولان گفته که از جایگاه کشور در جهان ناراضی‌ است، پس مانده تا کاری کند. اما جوابش بازداشت و متهم شدن به جاسوسی برای اسرائیل بود. مریم به افساد فی‌الارض و اعدام محکوم شد.

۴۱۲ روز، یعنی یک سال و چند ماه، را در خانه‌ای امن در پای کوهی -به‌گفتۀ خود مسئولین- در سلول انفرادی بوده است. در مکانی نامعلوم. از فرزندش علیرضا دور و بی‌خبر. هزار بار از خودش پرسیده چرا به آبادانی کشوری امید داشته که این‌طور کمر به نابودی دلسوزانش بسته است. پس از ۴۱۲ روز با اتهام فساد فی‌الارض بر پیشانی و حکم اعدام بر پیشانی به بند نسوان زندان اوین منتقل شده است.

حالا با ورود هر مقام مسئولی به بند نسوان زندان اوین تنها درخواستش را برای هزارمین بار به زبان می‌آورد: حتی اگر سندی یک‌خطی دال بر جاسوسی من وجود دارد، لطفاً سریع‌تر اعدامم کنید؛ نمی‌توانم دیگر، تاب تن دادن به این رسوایی را ندارم دیگر، لطفاً اعدامم کنید.

نیلوفر بیانی

دو: نیلوفر بیانی از سی‌سالگی به اتهام جاسوسی برای موساد، سی‌آی‌ای و هر نهادی که به ذهن سپاه خطور کرده، در زندان است. کارمند سازمان ملل بوده و دانشجوی دانشگاه کلمبیا. بیش از دو سال در سلول انفرادی نگه داشته شده و دارد پنجمین سال حبسش را می‌گذراند. او را در این مدت گاهی برده‌اند به پارکینگ آپارتمان‌های خالی در گوشه و کنار شهر، گاهی به ویلایی در لواسان. بازجو نیلوفر را در پارکینگ و ویلاهای خالی چرخانده تا از او اعتراف بگیرد که جاسوس است. تحمل بیش از دو سال انفرادی و انواع و اقسام شکنجه‌ها و فشارهای روانی.

فکرش را که می‌کنی، چهار ستون بدنت می‌لرزد، همه‌چیزت شروع می‌کند به مردن و مردن و مردن، کرده و نکرده و گفته و نگفته‌ات یکی می‌شوند و بی‌اعتبار، چه اعتراف به جاسوسی باشد، چه اعتراف به قتل نفس بازجوی سر و مر و گندۀ ظاهراً زنده‌ای که دارد اعتراف تو به قتل خودش را ثبت می‌کند! نیلوفر که تمام زمان و زندگی‌اش را صرف عشق به طبیعت کرده، حالا این‌جاست و دیگر تنها از دور می‌تواند به ماهی‌ها سلام بکند.

ناهید تقوی

سه: ناهید تقوی، دوتابعیتی، از آلمان به ایران آمده است. کمونیست است و سودای عدالت و آزادی دارد. اما به ۱۰ سال و هشت ماه حبس محکوم شده است. فرزندش خارج از ایران در انتظار مادر است. مادر ملاقات ندارد، اما خم به ابرو نمی‌آورد. از تماس تلفنی‌اش که برمی‌گردد، شاد است که با دختر حرف زده. دخترش نگران زندانی‌هاست. نگران هم‌بندی‌های مادرش. انگار که در زندان اوین است.

مادرش رو به من می‌کند و با چشمانی درخشان از اشک و ذوق، به من می‌گوید مریم دیگر مریم سابق نیست. دلش در اوین است. دلش با مردم ایران است. دلش در گروِ آزادی ایران است. ناهید ماه‌ها بازجویی و شکنجه را متحمل شد. به او مرخصی دادند و دوباره گرفتند که این خود مصداق شکنجه است. این‌که ناهید بتواند دخترش را، مریمش را در آغوش بکشد، معطل کم‌وزیاد شدن روابط ایران و آلمان است! ناهید کرونا گرفت و یکی از معدود کسانی بود که مرخصی برایش تعلق نگرفت. ناهید هرگز گریه نمی‌کند مگر هم‌بندی‌اش گریه کند.

چهار: زهره سرو، زندانی سلطنت‌طلب بی‌ملاقاتی محکوم به هفت سال حبس. زهره دو سال تمام در زندان قرچک بود. آزادی‌اش اما به دو ماه نکشید و دوباره بازداشت شد. زنی مقاوم و بسیار همراه همدل و مهربان. مادر بیمار زهره جز او کسی را ندارد و چشم‌به‌راه آزادی فرزندش است.

پنج: شهره (لیلا) قلی‌خانی، زندانی سلطنت‌طلب که در بی‌کسی مطلق به چهار سال و نیم حبس محکوم شده است. او را آن قدر تنها و درمانده فرض کرده‌اند که تمام دارایی‌اش، یعنی ۲۱ میلیون تومان پول رهن خانه‌اش، را هم بالا کشیده‌اند. خدا می‌داند که این زن به خاطر از دست رفتن چندرغاز پولی که پس‌انداز همۀ عمرش بود، چه ضجه‌ها زده است. فقط خدا می‌داند.

شش: گلاره عباسی مدت‌هاست که حرف نمی‌زند. فقط جیغ می‌کشد، داد می‌زند و درد می‌کشد. گلاره هم رماتیسم دارد هم آرتروز، هم از تنگی کانال نخاعی رنج می‌برد و هم پنج دیسک کمر بیرون‌زده دارد. به این‌ها درد سیاتیک و نارسایی قلبی را هم اضافه کنید، ببینید از او چه می‌ماند جز درد؟

اما کاش همه‌اش همین بود. گلاره این دردها را در بند نسوان زندان اوین تحمل می‌کند. فشارها بر زندانیان زن سلطنت‌طلب روزبه‌روز بیشتر می‌شود بی‌این‌که صدایی از کسی دربیاید. مسئولیت بخشی از این فشارها را خود ما باید گردن بگیریم، باید سکوت افکار عمومی در برابر ستم مضاعف به این زندانیان را به پرسش کشید و اجازه نداد که اختلاف‌نظر با گرایش سیاسی یک فرد منجر به نادیده گرفتن یا نفی حقوق او شود.

هفت: زهرا زهتاب‌چی قدیمی‌ترین زندانی زن زندان اوین است. او به ۱۰ سال حبس محکوم شده که ۹ سال از آن را پشت سر گذاشته است. در این مدت تنها یک بار، آن هم به دلیل ابتلا به کرونا، به مرخصی اعزام شده است. زمانی که زهرا بازداشت شد، مینا دختر کوچکش ۱۱ ساله بود. پس از بازداشت به مدت بیش از یک سال تحت بازجویی و در سلول انفرادی بود. در این مدت همسر و نرگس، دختر بزرگ‌ترش، هم بازداشت و تحت فشار قرار گرفتند. پدر زهرا یکی از قربانیان کشتار خونین زندانیان سیاسی در دهه شصت است.

هشت: سپیده کاشانی به شش سال زندان محکوم شده است. او هم مثل نیلوفر به جاسوسی متهم شده و بیش از دو سال در سلول انفرادی و زیر شدیدترین فشارها و شکنجه‌های روانی بوده است. سپیده و هومن سال‌ها با هم هم‌کلاسی و همراه و همکار و هم‌صحبت و هم‌سو و همسر و هم‌سرا و هم‌سفر و همدرد و هم‌گروه و هم‌صدا و هماهنگ و همفکر و هم‌زیست و همپا بوده‌اند. آن‌ها به خاطر همهمه‌های ناشی از توهم عده‌ای مبنی بر «همدستی»، هم‌قفس و هم‌بندِ همدیگر هستند. اما تا زمانی که سرچشمۀ جریان چرخۀ «هم»‌های سرشار آن‌ها حیات طبیعت باشد، این توهم‌ها گذرا خواهد بود.

سپیده قلیان
بهمن‌ماه ۱۴۰۰، بند زنان زندان اوین

S