site loader
2025-02-24 سفیدی برف بهمن 1357 سپر کثافت ولایت فقیه ، چشم انداز انقلاب بعدی درسایه تحولات نوین جهانی

سفیدی برف بهمن 1357 سپر کثافت ولایت فقیه ، چشم انداز انقلاب بعدی درسایه تحولات نوین جهانی

گفتگوی محفلی- مجازی جنبش انقلابی مردم ایران – قسمت بیستم – سفیدی برف بهمن 1357 سپر کثافت ولایت فقیه ، چشم انداز انقلاب بعدی درسایه تحولات نوین جهانی

هرسال در هنگام سال مرگ انقلاب 1357 ، نوشته های بسیاری در تکرارداغ مصیبت منتشر میشود . از دیدگاه شاه پرستانی که قرارست فیل هواکنند هنوز دلایل انقلاب 1357 نامشخص و بسیاری از آنها باوردارندکه« شکم سیری ملت را به انقلاب کشانید!» . این دارودسته که از فراموشی تاریخی مردم و نادیده بودن انقلاب از منظر جوانان خسته از دیکتاتوری اتوکراسی مذهبی، با راه اندازی و اجاره شبکه های رسانه ای متعدد چند سالی است به یاری بریدگان از نظام ولایت فقیه «که تا زمان بریدگی اتفاقا ازعناصر اصلی سرکوب و خشونت چه به لحاظ سرکوب فیزیکی و چه به لحاظ سرکوب فرهنگی- عقیدتی مردم بوده اند» با تشکیل کمپ هائی که منبع تامین مالی آنها نیز عموما بیگانگان هستند ، سعی دارند تصویری رویائی از دوران پهلوی با مداد رنگی ترسیم نمایند تا شاید راه طی شده قبلی را مجددا بیازمایند. ما به عنوان محفلی هرچند کوچک درصددبوده و هستیم تا در برخورد به پدیده های سیاسی – اجتماعی گذشته و فعلی براساس آنچه برخی ازما دیده و بازیگر آن دوران بوده و اتکای به اسناد و مدارک کوجود در تبیین آن پدیده ها برای راه یابی نسل فعلی و انتخاب سره از ناسره تلاش نمائیم. به همین علت محتوای گفتگوهای مجازی محفلی خودمان را برای بازخوانی نسل فعلی ومنادیان جنبش ( زن ، زندگی ، آزادی) منتشر کرده ایم . اخیرا نیز همزمان با سال مرگ انقلب 1357 گفتگوهائی در این محفل درگرفته که توجه خوانندگان و علاقمندان را بدان جلب و از همه خوانندگان و موافقان براندازی رژیم جمهوری اسلامی نیز تقاضا داریم نسبت بانتشار این بیانیه ها با ما همراهی و همکاری نمایند.
ژینا- فصل بهمن علاوه بر جایگاه خود در طبیعت و جغرافیای ایران یادآور انقلاب نیز می باشد. نسل من که مدتی است بعنوان نسل Z و پیروان جنبش «ژن ، زندگی ، آزادی » شناخته می شوند هنوز از دنباله روی مردم و گروه های مدعی انقلاب و مبارزه با شعارهای جهموری اسلامی نه شرقی نه غربی و حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح اله متحیر است . این تحیر و تعجب زمانی بیشتر می شود که مشاهده می کنیم طیفی از اسلام گرایان ارتجاعی اخیرا در هماهنگی سلطنت طلبان مدعی براندازی جموری اسلامی شده اند که همدستی و همفکری اینان مجددا امثال من را نگران کرده که مگرقرارست مادوباره همان اشتباه سال 1357 را تکرار کنیم .زیرا بعه عینه امروز ثابت شده انقلاب 1357 بدون پشتیبانی برخی نظامیان ارشد نظام سلطنتی امکان پذیر نبوده و یا لااقل به آن شکل گذار امکان پذیر نبوده است !!
فریبرز- نگرانی و دغدغه رفیق ژینا شاید نگرانی و تردید همه ما و همه کسانی باشد که در فکر براندازی این رژیم ارتجاعی و ساختن آینده برتری برای مردم ایران هستند. من البته نگران این موضع نیستم که بهرحال بخشی از جامعه هوادار سلطنت هستند و بخش وسیعی از مردم کوچه بازارهم سلطنت را با موبدان و مسجد و مردان خدا« عمامه بسرهای فعلی» و موبدان و ومسجد یا عمامه و تاج همسو می بینند و تنها انتظاردارند دین بخدمت تاج درآید . شاید این موضوع هم فقط به ایران مربوط نشود کما این که اقای ترامپ هم بعداز پیروزی میز کلیسیا در کاخ سفیدبرقرارکرده است درحالی که تاریخ انقلاب امریکا موید آن بوده که این کاخ و جمهوریت اساسا برویرانه کلیسا و ردای زرین پاپ ها ساخته شده است. اما پرسش تو در رابطه با تحیرت از دنباله روی چپ و مدعیان مبارزه علمی از پیر سالخورده کلاشی همچون خمینی به شعارها و خدعه ایشان باز می گردد که البته دلیل قابل موجهی برای این مبارزان نبوده است و آنها ناچارشدند هزینه های گزافی را بابت این خوش باوری دردهه شصت بپردارند.
شهرام – دین و مذهب تاریخی بیش از مارکسیسم دارد و اتفافا یکی از دلایل ظهور مارکسیسم پس راندن آن به معابد مذهبی و کوتاه کردن دست ارباب دین از رعایای خدایگان بوده است. بدون شک جمهوری اسلامی در مقایسه با رژیم هردو پهلوی ، رژیمی بس واپسگرا و ارتجاعی بوده که اتفاقا همین مناسبت واپس گرائی و ظهورآن در جامعه مذبذی سال 1357 توانست غبارهای نشسته بر آۀودگی دین و مذهب را پس زند و جهره زشت این عفریته را بخصوص وقتی بقدرت میرسد را به مردم نشان که از این منظر نقش جمهوری اسلامی از زمان ظهوراسلام تا نون بی سابقه و جهشی به جلو بوده است .بسیار گفته می شد اسلام همجون پیراهن زلیخا است که هرطرفش را بگیرید پاره شده اما زلیخا مدعی پاکدامنی بود ؟!
ما بقایای نسل 1357 علت اصلی انقلاب را مخالفت شاهنشاه عظیم الشان با توسعه سیاسی می دانیم که باعث شد توسعه اقتصادی و اجتماعی بدل به توسعه نامناسب و ناموزونی شده و ایران را در آستانه انقلاب قرار داد.او که خود با اجرای برنامه های توسعه اقتصادی موجبات تشدید فزاینده طبقه متوسط شده بود با اعمال سیاست های دیکتاتوری مبتنی بر توسعه اقتدارگرایانه طبقه متوسط را به موتورانقلاب 1357 تبدیل کرد. بررسی اسناد و فیلم ها و روایت های مستند نشان میدهد طبقه متوسط ایران در تضمین پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ نقش مهمی ایفا کرد و ضمن همبستگی با بقیه جامعه ایران در دهه ۵۰، به جنبشی که موجب بیرون راندن رژیم ایران شد کمک کرد و قشر تحصیلکرده، دانشجویان و نخبگان روشنفکر را به حرکت واداشت. اگر جه شاید مخالفت طبقه متوسط سنتی و طبقه متوسطمدرن هردو ازیک جنس نبودند. اما بدون شک بازرگانان و مغازه‌داران هم با تامین مالی تظاهرات‌کنندگان و روحانیون درخط خمینی ، شتاب بیشتری به سرنگونی رژیم پهلوی دادند. اتفاقا رژیم جمهوری اسلامی که هودبرآمده از انقلاب 1357 و شاهد نقش نگاری طبقه متوسط بوده از همان بعد انقلاب متوجه قدرت طبقه متوسط و همچنین تهدید احتمالی آن برای بقای نظام را به‌ویژه در پرتو شکست تحقق وعده‌های متعددی که قبل و در دوران انقلاب داده بود، شده بود و همین علت باعث شد رژیم حاکم پس از انقلاب، طبقه متوسط را به طور سازمان یافته تضعیف و خلع قدرت کند. این سیاست به خصوص پس از حوادثی که به دنبال اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری مناقشه برانگیز سال ۱۳۸۸ رخ داد، سران جمهوری اسلامی را به این جمع بندی رسانید که برای تضمین بقای نظام، طبقه متوسط باید از میان برداشته شود؛ زیرا رژی در عمل مشاهده کرد که جنبش سبز موفق شد بخش بزرگی از طبقه متوسط را به خود جلب کند. برای مقابله با طبقه متوسط، از بعد انقلاب رژیم واپس گرای خمینی کوشید نخبگان سیاسی و گروه‌های وفادار جدیدی را ایجاد کند تا از منافع رژیم دفاع و برای تضمین بقای آن مبارزه کنند. به عنوان مثال، رژیم ایران سپاه پاسداران و نیروهای بسیج را تاسیس کرد تا در عمل اقتصاد و منابع اقتصادی ایران را کنترل کنند و رهبران آن‌ها به عنوان چهره‌های مورداعتماد و قدرتمند در اطراف رهبر ایران قرار گیرند. با این همه، علاوه بر این گروه از نخبگان سیاسی ویژه، رژیم ایران چهره‌های پرنفوذ و ثروتمندی را که در حلقه نزدیکان به رهبر جمهوری اسلامی ایران جایی نداشتند، هدف قرار داد و آن‌ها را به شدت سرکوب کرد. سختی‌های که ایرانیان پس از سال ۱۳۸۸ به‌ویژه به دنبال سقوط شدید ارزش پول ملی ایران متحمل شدند، به میزان بی‌سابقه‌ای به فرسایش طبقه متوسط ایران منجر شد.سیاست های اقتصادی رژیم به ویژه در دهه اخیرباعص شده که بیشتر شهروندانی که بخشی از طبقه متوسط به شمار می‌آمدند، به طور فزاینده‌ای در ورطه فقر فرو رفته و برخی از آن‌ها زیر خط فقر قرار گرفتند و بسیاری از کارخانه‌ها و کسب‌وکارها به طور کامل تعطیل شدند یا بخشی‌هایی از آن‌ها از کار افتادند و در نتیجه، افراد بسیاری کار خود را از دست دادند. این موضوع بر طبقه متوسط فشار اقتصادی و اجتماعی بیشتری وارد کرد و باعث شد این قشر از جامعه قدرت و نفوذی که در گذشته داشت، از دست بدهد. یکی از نشانه‌های زوال و افول طبقه متوسط در ایران این است که در سال‌های اخیر، بیش از ۹۰ درصد مردم ایران از دولت برای دریافت کمک‌هایی ناچیز مالی (یارانه) تقاضا کرده‌اند.. همچنین کاهش شدید میانگین درآمد سالانه هر خانواده شهرنشین در ایران را آن جنان با درهم ریختگی قیمت ارز شدت یافته که میزان این کاهش بر اساس نرخ تبدیل دلار در بازار آزاد، به ۲00 دلار در یک ماه و 2400 دلاردر سال سقوط کند. لذا شاه بیت سرنکونی شاه فقدان توسعه سیاسی همسان و یا همراه توسعه اقتصادی بود و در مقطع انقلاب فقرو فلاکت اقتصادی علت اصلی انقلاب نبود؟!
آحمد- من در ادامه بحث های رفیق شهرام باید بر چند نکته تکملی بخصوص برای آگاهی نسل جوان و کسانی که دوران شاه را از نزدیک لمس نکرده اند بازکو کنم. اولا فراموش نکنید فقط ما نسل پنجاه و هفتی نبودیم که فرایند انقلاب را درست تشخیص ندادیم . حتی اندیشمندی مانند میشل فوکو که در این دوران هواداران بی شماری در دنیا دارد انقلاب یران را از جنس پیروزی خدا و پیروزی معنویت برمادی گرائی سرمایه داری می دانست . نگاهی به اثار منتشر شده پیرامون انقلاب ایران نشان میدهد که حتی تهیه فهرست عناوین این کتابها خود نیازمند انتشار جندکتاب است که نشان از اهمیت انقلاب 1357 دارد زیرا هیچکس تصور نمیکرد بازماندگان نسل کرکدن بتوانند دوباره سراز گورستان های فکری خود برآورند تا چه رسد به این که ایران را جولانگاه تولید زیستی خود در جهان اسلام هم نمایند. شاید بهترین توصییه ما پنجاه و هفتی ها به مدعیان «چه شد که جنین شد » این باشد که حداقل کتب «سقوط شاه- فریدون هویدا»، «اعترافات ژنرال- عباس قره‌باغی»، «خدمتگزار تخت طاووس- پرویز راجی»، «ماموریت در ایران- ویلیام سولیوانآخرین سفیر آمریکا در ایران»، «درون انقلاب ایران -جان دی استمپل» و خاطرات «داریوش همایون – سردبیر روزنامه معروف آیندگان» و دکترعلینقی عالیخانی -وزیر اقتصاد دوران شاه» را مطالعه نمایند تا بدانند چرا انقلاب شد. این افراد هیچکدام چپ یا مارکسیست نبوده و قاعدتا منفعت شخصی یا گروهی در براندازی رژیم شاه نداشته اند. بنطرم این کتاب ها مصداق «دوصد گفته چون این کتاب نیست» می باشند.
زری – من با توجه به بحث های قبلی درون گروهی و مطالعات شخصی و مشاهده بسیاری کلیپ های سخنرانی اعم از چپ و راست به این نتیجه رسیده ام که موجبات انقلاب 1357 مجموعه ای از علل و رهیافت‌های چندعلیتی بوده که ممکن است از نطر هرفردی یک رهیافت آن برجسته باشد اما آموزه های دو نگرش یا رویکرد اقتصاد سیاسی و رویکرد مبتنی بر ایده‌های فرهنگی و ایدئولوژیکی بیشترین کمک را به ما در چرائی رویداد انقلاب دارند. از منظر رهیافت سیاسی – اقتصادی بدون شک نقش «استبداد ایرانی» و موضوع استقلال طبقات از دولت در اروپا و عدم استقلال طبقات از دولت در ایران، فقدان تجربه فئودالیسم از نوع اروپایی در ایران از مهم ترین دلایل انقلاب شمرده شده است که تائید همان بحث رفیق شهرام است . مطالعات بخصوص بعد انقلاب بیانگر این موضوع هستند که حکومت یا دولت در ایران، فراتر از طبقات بوده و میل و سلیقه حاکمان است که «قانون» نام می‌گرفته است. به‌همین‌دلیل امکان فعالیت‌های بخش غیردولتی اندک و قدرت دولت در همه امور بسیار بوده است به‌نحوی‌که در چنین ساختار استبدادی بی‌ضابطه‌ای، نزدیکی و دوری افراد به قدرت متمرکز، آنان را در طبقات متفاوتی قرار می‌دهد. این مسئله به نقض حقوق مالکیت و اخلال در انباشت درازمدت سرمایه در ایران انجامیده است و باتوجه به کم‌آبی مزمن و پراکندگی شهرها، امکان سیطره حکومت‌های ایلیاتی را میسر کرده بود که رضا شاه برای برقراری یک حکومت مرکزی انرا درهم شکست اما نقش دولت بیشترشد و به همین علت برخی محققین ایرانی و خارجی انقلاب سال 1357 را واکنشی به ساختار « استبدادنفتی » و نه نظیر انقلاب‌های غربی- شورش طبقات محروم علیه طبقات ممتاز – می دانند چرا که بسیاری از طبقات ممتاز به علت مخالفت با استبداد محض شاه عملا و رسما از انقلاب 1357 حمایت کرده بودند. این مسئله ناشی از تصاد « دولت – ملت » در اعصار مشروطیت تا همین امروز هم وجوددارد با این فرض که در حال حاضر مسائل اقتصادیبعلت فقر شدید مردم و زحمتکسان و سقوط طبقه متوسط هم بر سایر عوامل بسی بیشتر است.
علیرضا – من البته اولین بارست در این گفتگوها شرکت میکنم اما چون رشته من جامعه شناسی سیاسی است با توجه به تحولاتی که از دوره رضاشاه در ایران صورت گرفته و امتداد ان در دوره شاه گسترش یافته بود و براساس یافته های جامع شناسی جدید می توانم بگویم با توجه به تغییراتی در دوران پهلوی نظیر ایجاد دولت متمرکز و توانمند، سه‌برابر شدن جمعیت، گسترش شهرنشینی، استخدام یک‌سوم نیروی کار شهرنشین در دولت، جذب اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی و برنامه‌های غرب‌مآبانه عقیدتی و تبلیغی نهادهای اجتماعی، آموزشی و فرهنگی باعث دگرگونی اساسی در نظام طبقاتی ایران شدند، به‌نحوی‌که متخصصان غرب‌گرا و کارمندان سطح بالای دولت و بورژواهای جدید روبه‌رشد، اقشار مسلط بودند و طبقه متوسط جدید نیز از موقعیت مطلوبی برخوردار بود، هرچند از منظر سیاسی، به‌واسطه خودکامگی فزاینده شاه و تحقیر آمال سیاسی نخبگان دولتی و طبقه سرمایه‌دار و متوسط جدید، فرصتی برای مشارکت معنی‌دار آنان وجود نداشت. حکومت پهلوی پس از کودتای 1332، در کسب حمایت طبقه متوسط جدید با مشکل رو‌به‌رو بود و اعضای این طبقه به مخالفان سیاسی رژیم بدل شدند. اقشار متوسط سنتی نظیر روحانیون و بازاریان، در این دوران، اما انعطاف‌پذیری قابل توجهی نشان دادند. نهاد روحانیت روی‌هم‌رفته نظام‌مند‌تر، گسترد‌ه‌تر و متنفذتر شده بود. بازار توانست در ادامه حمایت از جنبش‌‌های مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت، از جریان شورش سال 1342 و انقلاب 1357 حمایت مالی کند و حامی نهادهای مذهبی شیعه باشد و نتیجه آن‌که سه گروه رهبری، تدوین ایدئولوژیک و پشتوانه مالی انقلاب را تدارک دیدند: روشنفکران جوان، علمای مبارز و نسل جوان‌تر بازاری‌ها. کارمندان دولت و کارگران صنعتی در مراحل واپسین انقلاب بدان پیوستند و تهی‌دستان شهری و مهاجران روستایی نیز عموماً همچون سیاهی لشکر سایر گروه‌های اجتماعی عمل می‌کردند. همه مستندات تاریخی آن دوران نشان می دهند که برخلاف شعار « کارکران ، برزگران اتحاد ، اتحاد» ، دهقانان نیز در هیچ‌یک از مراحل جنبش انقلابی نقش برجسته‌ای نداشتند. بدین‌سان پیروزی انقلاب، نه‌تنها نشان‌دهنده قدرت رهبری انقلاب در کسب پشتیبانی تقریباً همه اقشار اجتماعی عمده بود، بلکه شاهدی بود بر ناکامی کامل رژیم پهلوی در حفظ حمایت همان طبقاتی که خود مولد و حامی آن‌ها بود.البته این ناکامی متوجه جنبش مارکسیستی و لیبرالی موجوهم بود که قادر به بسیج توده ای مرم نشده بود اما مدعی مشارکت در قدرت شده بود؟!
فریبرز- شاید امروز گفتگو در مورد انقلاب 1357 با توجه به جمع بندی های جدید و شناخت از روحانیون مرتجع و نیروهای همسان در انقلاب همچون «گریستن بر تابوتی است که درون تابوت مرده وجودندارد» ؟! به همین علت شاید کاربرد سالگرد انقلاب مناسب نیست و باید ان را سال مرگ انقلاب بدانیم . امروز می توانیم با درک فعلی و اطلاعاتی که از مارکسیسم یافته ایم « برخلاف دوران انقلاب که نوعی روایت مارکسیسم توده ای
جریان داشت » با صراحت بیشتری بگوئیم که دربررسی نقش طبقات اجتماعی طبقه را نباید صرفاً برحسب ارتباطش با شیوه تولید، بلکه برعکس باید در متن زمان تاریخی و در اصطکاک اجتماعی آن با طبقات معاصر درک کرد، بر همین اساس میتوانیم توضییح دهیم که «سیاست توسعه ناموزون» بدین معنا که اگرچه رژیم شاه به‌واسطه درآمد فزاینده نفتی به نوسازی اجتماعی ـ اقتصادی کمک کرد و طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در سطح سیاسی دست به نوسازی بزند و همین امر باعث لطمه‌خوردن پیوند بین حکومت و ساختار اجتماعی شد، مجاری ارتباطی نظام سیاسی و توده مردم را مسدود کرد، ارتباطات میان تشکیلات سیاسی با نیروهای اجتماعی سنتی نظیر بازاریان و مقامات مذهبی را ویران کرد و نتیجه این همه، شکاف پرنشدنی میان دو نظام اقتصادی ـ اجتماعی توسعه‌یافته و نظام سیاسی توسعه‌نیافته‌ای بود که به تلنگر بحرانی اقتصادی در سال 1356، از هم فرو پاشید. بنابراین نه سخن هواداران رژیم پهلوی که معتقدند نوسازی رژیم شاه برای ملتی سنت‌گرا، بسیار زیاد و بسیار سریع بود، کامل است و نه سخن مخالفان او که سرعت و گستردگی نوسازی شاه را کافی نمی‌دانند. این هر دو نظر، بهره‌ای از حقیقت دارند، اما کامل نیستند. به همین علت چپ غیر آرمانی واقع نگر هیچگاه مخالف توسعه اقتصادی رژیم شاه نبوده و آنرا ازملزومات حمومتداری پایدار می داند بلکه مخالفت خودرا در نبود توسعه سیاسی می دانسته زیرا هنگامی که فقدان توسعه سیاسی همزمان با توسعه اقتصادی احتمال رویداد انقلابی را ، هنگامی که دست‌اندرکاری و دست‌اندازی دولت در شیوه توزیع سرمایه با اوج فرآیند سازمان‌یابی گروه‌ها و طبقاتی که از این دخالت زیان می‌بینند همزمان می‌شود، در بیشترین حد خود است و این مسئله در نزاع بازار و دولت در ایران پیش از انقلاب کاملا ملحوظ است. آنچه شاه را حریص قدرت و توسعه اقتدارگرا علیرغم مخالفت برخی از مسئولان و تکنوکراتها نمود ، گسترش سریع درآمد نفتی در دهه‌های 1340 و 1350،بود که دولت را به بازیگر اصلی پهنه‌ اقتصاد ایران تبدیل کرد، به‌نحوی که دست‌اندازی مداوم دولت بر توزیع سرمایه، به سیاست‌زده‌شدن اقتصاد انجامید و این امر در کنار اولویت‌دهی دولت به سرمایه صنعتی در برابر سرمایه تجاری و شیوه‌های نوین کسب در برابر الگوهای بازار سنتی، اثرات مخربی بر گروه‌ها و نهادهای اجتماعی مانند بازاریان، کارگران صنعتی، شهر‌نشینان یقه‌سفید و نیروهای عرفی یا مذهبی بر جای گذاشت. بازاریان، بازرگانان، مغازه‌داران و صنعتگران خرد، طرفدار ناسیونالیسم و لیبرالیسم اقتصادی بودند و در مبارزه با سیاست‌های کلان اقتصادی و حتی جزئی‌تری نظیر کنترل تورم، دست به مقابله زدند و با بسیج منابع اقتصادی و سیاسی خود به واکنش‌هایی مقابله‌جویانه دست زدند و این مقابله ها و تعارضات ، این فرصت را به طبقات اجتماعی و گروه‌های سیاسی دیگر داد که در مقابل رژیم شاه بایستند. با این حال، بازاریان و روحانیون به خودی خود نمی‌توانستند دولت را سرنگون کنند، کمااین‌که نتوانسته بودند این کار را در سال 1342 انجام دهند. مشارکت دیگر طبقات اجتماعی برای گذار سیاسی ضروری بود. روحانیون برهبری خمینی و برای خلع سلام دیگر مدعیان قدرت، از طریق مواعظ و منابر کاری کردندکه انقلاب نزد مردم ایران، تکرار کربلا بود، بنابراین آن‌ها در جست‌وجوی زندگی و در ترس از مرگ نبودند، بلکه مسئله‌شان، عشق، آرزو و هستی بود؛ زندگی فقط آن‌گاه معنایی دارد که رهایش کنی. البته برخی تحلیل های روان شناسی اجتماعی تاثیر رفتارهای شاه را بی تاثیردر اوج گیری انقلاب ندانسته اند . همچنان که از کتای شاه نوشته عباس میلنی برمی اید و مستنداتی که امروزه در شبکه های اجتماعی به وفوردیده می شوند شاه به‌دلیل تربیتش در محیطی زنانه در دوران کودکی و نوجوانی و نیز قرارگرفتن در سایه پدری مستبد، شخصیتی مردد و فاقد اعتماد‌به‌نفس داشت که به‌واسطه همین ضعف‌ها در برابر موج انقلاب خود را باخت. حتی در دورانی که اورا شاه مقتدری نشان میدهند باید به کسانی اشاره نمود که به عنوان امین شاه همچون اسداله اعلم به او قدرت ‌روانی لازم برای کسب اعتمادبه‌نفس را می‌دادند و شاه در پرتو توهم زای خود از حمایت الهی و تصورش مبتنی بر پشتیبانی جدی آمریکا از خود ، ضعف شخصیتی خودرا پنهان میداشت اما او که مداوم دچارتوهم توطئه بود با عدم اعتماد کافی به سایر اطرافیانش نظیر همسرش فرح و با آگاهی از بیماری سرطان خود و تشدید بیماری در ماه‌های انقلاب، امکانات روانی لازم برای تصمیم و تدبیر درخودرا ازبین برده بود ، همان‌گونه که او پیش‌ترها نیز در مواجهه با سیاستمدارانی استخوان‌دار نظیر قوام و مصدق، یا در برابر شکست کودتای 25 مردادماه 1332، راهی جز گریز از میدان منازعه نشناخته و نیافته بود.
ناصر- عموما قضاوت در مورد پدیده های واقع شده ان هم با داده های امروزین ، بسیاری را به این باور میرساند که اگر انها در جریان آن وقایع بودند ، درست عمل میکردند غافل از این که اگر آنها هم در آن زمان بودند چون داده های امروزی را نداشتند به همان بیراه سال 1357 می رفتند. برای شناخت انقلاب 1357 و چرائی به وجودآمدن آن می توان از هر منطری مدتها بحث کرد اما به نظرم منطقی است که بالاخره یک رهیافت کلی جامع بتواند مفسر این واقعه تاریخی باشد . جامعه شناسی سیاسی مبتنی بر روان شناسی رفتاری تاریخی معتقد است تکیه بر رهیافت‌های ترکیبی، بدون توجه به یک عامل ویژه که بیشترین سهم را در تبیین پدیده‌های اجتماعی دارد، خطا می داند. لذا باید بتوانیم علت العل عومل تخقق پذیر انقلاب 1357 و حتی انقلاب بعدی را کشف کنیم تا بتوانیم بیشترین تاثیرگزاری بر روند انقلاب را ایجاب کنیم. زیرا تجربه انقلابات جهانی منجمله انقلاب فرانسه و روسیه و چین موید آن است که معتقد بود انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند، بلکه می‌آیند. بنابراین بحث از سازندگان انقلاب نظیر پنجاه و هفتی ها غیرعلمی و گمراه کننده است . بنظر من در انقلاب 1357 تقارن چهار عامل یعنی توسعه وابسته، دولت بسته و سرکوبگر، گشایش در نظام جهانی و افول اقتصادی باعث ظهور بحران انقلاب شد و وقتی فرهنگ سیاسی مخالفت و مقاومت در درون جامعه شکل گرفت و بازیگران را به ائتلاف علیه دولت سوق داد، انقلاب ایران به پیروزی رسید.برخلاف نطریه پردازان ارتدوکس مارکسیسم در انقلاب ایران نقش عامل خارجی صرفا تاثیرگزاری نبود که این خود از مختصات جهانی شدن سرمایه بود که چپ ایرانی ان موقع در نقش امپریایالیستی سرمایه غرق و از نقش میانجیگری او غافل بود.
ژینا- اگرچه فقر به عنوان عامل اقتصادی موجد انقلاب 1357 نبود اما مطالعات بعداز انقلاب و شناخت بیماری هلندی اقتصاد ایران از ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ که یک عارضه قدرتمند در اقتصاد کلان ایران بود در بوجودآوردن شرایط انقلاب جایگاه خاصی دارد. بررسی های سازمان برنامه نشان می دهد در میانه دهه پنجاه شمسی و در پی افزایش قیمت جهانی نفت در اثر جنگ اعراب و اسرائیل و اجرای برنامه عمرانی پنجم بروز کرد و منجر به تورم شد. نقطه آغاز این عارضه از کنفرانس رامسر دانسته می‌شود که در مرداد ۱۳۵۳ ه‍.ش به ریاست محمدرضا پهلوی برگزار شد و منجر به دو برابر شدن حجم اعتبارات برنامه‌های عمرانی در ایران شد. پایان این عارضه نیز در زمان اتخاذ سیاست ریاضت اقتصادی توسط جمشید آموزگار، نخست‌وزیر وقت، در سال ۱۳۵۶ در نظر گرفته می‌شود که نقش مهمی در ایجاد نارضایتی عمومی و به وقوع پیوستن انقلاب سال ۱۳۵۷ داشت .از طرف دیگر در فاصله ده ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ طی برنامه‌های عمرانی سوم و چهارم، نرخ رشد اقتصادی ایران به طور میانگین ۱۱٫۵٪ در سال بود و نرخ تورم نیز میانگین سالانه ۲٫۶٪ داشت. در این دوره ایران دارای یکی از بیشترین رشدهای اقتصادی در میان کشورهای جهان بود چنانکه حجم اقتصاد ایران ظرف ده سال چهار برابر شد. این امر موجب تمایل به افزایش پروژه‌های عمرانی در دولت امیرعباس هویدا در دهه پنجاه شمسی گردید، در حالی که سازمان برنامه مخالف این رویکرد بود. نهایتاً، پس از افزایش شدید درآمدهای نفتی در سال‌های ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳، شاه به روایتی به اصلاح برنامه عمرانی پنجم برای گسترش پروژه‌های عمرانی تن در داد و به روایت دیگر خود آن را تشویق کرد. نتیجه آن شد که حجم سرمایه‌گذاری‌های برنامه پنجم نسبت به برنامه چهارم ۶ برابر شد و حجم هزینه‌های بخش عمومی نیز افزایش یافت. این موضوع فراتر از توان اقتصاد ایران بود و سبب شد که هم نرخ رشد در برنامه پنجم به نصف برنامه چهارم کاهش یابد و هم تورم از ۲٫۶٪ به ۲۴٫۹٪ برسد و شاخص هزینه‌های زندگی طبقه متوسط و پایین شهری دو برابر شود. همچنین دولت بزرگی ایجاد شد که برای تأمین هزینه‌های خود به‌شدت دچار وابستگی به درآمدهای نفتی گردید. برای کنترل این وضعیت دولت جمشید آموزگار در سال ۱۳۵۶ سیاست ریاضت اقتصادی را اتخاذ کرد که نارضایتی عمومی را دامن زد و در گرایش مردم به سوی انقلاب ۱۳۵۷ مؤثر بود زیرا تورم در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ شمسی تقریباً در اقتصاد ایران به صفر رسیده بود، دوباره در اوایل دهه ۱۳۵۰ شمسی پدیدار شد و شاخص هزینه زندگی از میزان ۱۰۰ در سال ۱۳۵۰ به ترتیب در سال‌های ۱۳۵۳، ۱۳۵۴، ۱۳۵۵ به ۱۲۶، ۱۶۰ و ۱۹۰ رسید. البته این تورم در مورد کالاهای ضروری مانند مواد غذایی مو مسکن، به ویژه در شهرها، بیشتر و چشمگیرتر بود. مثلاً بنابر گزارش مجله اکونومیست لندن، در سال ۱۳۵۵ میزان اجاره‌خانه‌های تهران در عرض پنج سال، ۳۰۰ برابر شده بود و در سال ۱۳۵۴ یک خانواده طبقه متوسط می‌بایست حدود ۵۰ درصد درآمد سالانه خود را به هزینه مسکن اختصاص دهند. این تورم نتیجه چندین عامل بود: کمبود مسکن و هجوم بیش از ۶۰ هزار تکنسین خارجی با حقوق و درآمد بالا؛ پیشی گرفتن میزان جمعیت بر میزان رشد تولیدات کشاورزی؛ افزایش ناگهانی قیمت مواد غذایی در بازارهای جهانی؛ برنامه صنعتی کردن پرشتاب و رشد بی‌وقفه بخش نظامی که به کمبود نیروی کار، افزایش دستمزدها در مناطق روستایی، خالی شدن روستاها از نیروی کار و بنابراین تشدید مشکلات کشاورزی انجامید و مهمتر از همه، تحرک شدید اقتصادی در نتیجه تزریق دلارهای نفتی از طریق برنامه‌های بلندپروازانه توسعه به جامعه – در سال ۱۳۵۳، دولت سرمایه‌گذاری‌های توسعه را سه برابر کرد و حجم پول در گردش را بیش از ۶۰ درصد افزایش داد. هنگامی که اقتصاددان‌ها نسبت به پی‌آمدهای خطرناک این‌گونه اقدامات هشدار دادند، شاه گفت که سیاستمدارها هرگز نباید به حرف اقتصاددان‌ها گوش کنند. الگوی توسعه مورد نظر حکومت پهلوی (تئوری اقتصادی رشد قطره‌ای) به طور اجتناب ناپذیری شکاف بین گروه‌های دارا و ندار را وسیع‌تر کرد. استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانه‌ها، شرکت‌ها و واحدهای گشت و صنعتی متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطره‌ای به پایین جریان می‌یافت، اما در عمل در ایران همانند بسیاری از کشورها، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش به سوی رده‌های پائین‌تر نردبان اجتماعی روز به روز کمتر می‌شود. ثروت، همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب می‌شد و نتیجه آن نیز چندان تعجب‌آور نبود. در دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل دارترین کشور جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود. اما بنابر گزارش سازمان بین‌المللی کار در دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰، به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد. در خصوص توزیع درآمد، شواهد قطعی در دسترس نیست، اما بانک مرکزی ارزیابی را درباره هزینه خانوارهای شهری در سال‌های ۱۳۳۸–۳۹ و سال‌های ۱۳۵۲–۵۳ انجام داده است. مطابق این ارزیابی در سال‌های ۳۸–۳۹، ۳۵٫۳ درصد از مجموع هزینه‌ها مربوط به ۱۰ درصد بالایی ثروتمندها و تنها ۱٫۷ از هزینه‌ها مربوط به ۱۰ درصد گروه‌های بسیار فقیر بود. ارقام مربوط به سال‌های ۵۲–۵۳، وضعیت وخیم تری را نشان می‌دهد. بر مبنای این بررسی، ۳۷٫۹ درصد هزینه‌ها مربوط به دهک بالایی جمعیت ثروتمند کشور است در حالی که این رقم برای ۱۰ درصد پائین فقیر، ۱٫۳ درصد بوده‌است. بر اساس یکی از اسناد فاش شده سازمان برنامه و بودجه سهم درآمدی ۲۰ درصد جمعیت ثروتمند شهری در سال ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴ از ۵۷ درصد به ۶۳ درصد افزایش یافته‌است. مطابق این سند شکاف بین میزان مصرف جمعیت شهری و روستایی به شکل قابل توجهی وسیع تر شده بود. این نابرابری‌ها به ویژه در تهران کاملاً محسوس بود. ثروتمندان شهر در کاخ‌های منطقه شمالی شهر زندگی می‌کردند در حالی که فقرا در آلونک‌های حلبی آباد بدون هیچ گونه امکانات عمومی – به ویژه یک سیستم حمل و نقل مناسب – به سر می‌بردند. شایع بود که یکی از افراد خانواده سلطنتی در خصوص ترافیک تهران گفته بود: «اگر مردم حوصله ترافیک ندارند، چرا هلیکوپتر نمی‌خرند؟». محافل وزارت امورخارجه امریکا نیز به این جمع بندی رسیده بوند که رونق درآمد نفت نابرابری و فساد را به یک نقطه جوش رسانده بود
ارژنگ – بد نیست در مورد بیماری هلندی بیشتر گپ بزنیم جون عینا همین بیماری در دوره احمدی نژاد بعلت افزایش قیمت نفت مددا گریبانگیر اقتصاد ایران شد که هنوز هم حامعه و اقتصاد نتوانسته خودرا از آسب های آن خلاص نماید .در واقع بیماری هلندی یک عارضه‌ اقتصاد کلان است که وقتی رخ می‌دهد که مقادیر هنگفتی ارز خارجی وارد اقتصاد یک کشور شود. این پدیده می‌تواند ناشی از افزایش شدید حجم یا قیمت منابع طبیعی صادراتی باشد، یا از ورود حجم بزرگی از کمک‌ها یا سرمایه‌گذاری‌های مستقیم ناشی شود. از جهت تاریخی نمونه‌هایی از آن را می‌توان در امپراتوری اسپانیا در سده شانزدهم میلادی پس از تصاحب طلای بومیان آمریکا و نیز در استرالیا پس از کشف طلا در دهه ۱۸۵۰ م. مشاهده کرد. در دهه ۱۹۶۰ م. نیز این پدیده در هلند در اثر کشف و صادرات گاز طبیعی رخ داد و لذا به «بیماری هلندی» مشهور شد. بیماری هلندی سبب می‌شود بخش‌هایی از اقتصاد ملی که کالای قابل تبادل در بازار جهانی تولید می‌کنند نظیر صنعت و کشاورزی تضعیف شوند و بخش‌هایی که کالاهای غیرقابل مبادله در بازار جهانی تولید می‌کنند نظیر بخش ساختمان تقویت گردند. نرخ تورم بالا رود، سرمایه‌گذاری کاهش یابد و پایه پولی کشور افزایش یابد. همچنین، تراز تجاری کشور برهم بخورد و واردات به‌طور قابل ملاحظه از صادرات بیشتر شود؛ و نیز، تعادل تراز پرداخت‌ها و بودجه عمومی دولت برهم خورد و نرخ ارز افزایش یابد و رشد اقتصاد ملی کاهش یابد. هرچند بیماری هلندی محدود به کشورهای نفت‌خیز نمی‌شود، اما از آنجا که اقتصاد این کشورها تحت تأثیر درآمد صادرات نفت و قیمت نفت متأثر از عوامل خارجی است، تغییرات قیمت نفت در بازار جهانی می‌تواند باعث بی‌ثباتی در اقتصاد این کشورها شود و مدیریت اقتصاد کلان را دشوار کند و منجر به تورم یا رکود شود.در این کشورها سازوکار وقوع بیماری هلندی به این صورت است که افزایش صادرات نفت در بدو امر درآمدها را افزایش می‌دهد، زیرا ارز ناشی از صادرات وارد اقتصاد می‌شود. اگر تمام این ارز مصروف واردات شود هیچ اثری بر عرضه پول یا تقاضای کالای تولید داخل ندارد؛ ولی اگر این پول تبدیل به ارز ملی و صرف کالاهای داخلی غیرتجاری (نظیر زمین و مسکن) شود، تأثیرش بر اقتصاد بستگی به آن دارد که نرخ مبادله ارز کشور در قبال مهمترین ارز خارجی توسط بانک مرکزی ثابت نگه داشته شود یا شناور باشد. اگر نرخ مبادله ارزی ثابت نگه داشته شود نظیر رابطه دلار و تومان در ایران که با تبدیل ارز خارجی به پول ملی باعث افزایش عرضه پول ملی می‌شود و فشار تقاضای داخلی منجر به تورم می‌شود. بدین ترتیب نرخ مبادله واقعی کاهش می‌یابد و قدرت خرید واقعی ارز خارجی در بازار داخلی کاهش می‌یابد. در هر صورت، چه نرخ مبادله ارز ثابت باشد یا شناور، تغییر نرخ مبادله، رقابت‌پذیری کالاهای صادراتی کشور را تضعیف می‌کند و در نتیجه باعث کاهش بخش صادرات غیرنفتی می‌شود. هم‌زمان سرمایه و نیروی کار به سمت بخش نفت می‌رود یا به سوی تولید کالاهای غیرتجاری داخلی سوق می‌یابد تا پاسخگوی افزایش تقاضای داخلی باشد. هر دوی اینها بخش صادرات غیرنفتی را باز هم کوچک می‌کند.
مهسا – من چندسال پیش که رفیق فریبرز رئیس دانا زنده بود در یکی از سخنرانی های او شرکت کرده بودم . یادش بخیر تا انجا که بخاطر سپرده ام می گفت اقتصاد ایران در فاصله ده ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ در دوره برنامه‌های عمرانی سوم و چهارم، با نرخ رشد ۱۱٫۵٪ میانگین سالانه و نرخ تورم تک‌رقمی ۲٫۶٪ میانگین سالانه، دارای یکی از بیشترین رشدها در میان کشورهای در حال توسعه بود.. در فاصله ده‌ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱، تولید ناخالص ملی ۴ برابر شد و استانداردهای بهداشت به‌طور چشمگیری افزایش یافت.بخش نفت در ایران دوره سالانه ۱۳٫۳ ٪ رشد کرد و سهم بخش صنعت نفت در اقتصاد ایران از ۱۳٫۹ ٪ در سال ۱۳۴۲ به ۲۳٫۳ ٪ در سال ۱۳۵۱ رسید. علی‌رغم رشد مثبت دو رقمی اقتصاد ایران، تراز تجاری در فاصله سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۱، تقریباً در همه سال‌ها، منفی بود به طوری‌که حجم بدهی‌های ایران طی این بازه زمانی در سال ۱۳۵۱ به ۲٬۷۸۲ میلیون دلار رسید. با افزایش رشد جمعیت به میزان ۳٪ در سال، ایران دیگر قادر به تولید مواد غذایی مورد نیاز خود نبود.
فریبرز- نکته چالبی که من اخیرا مطالعه کرده ام این است که بررسی های اقتصادی که بعد از انقلاب 1357 صورت گرفته نشان داده که وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران از دهه ۱۳۲۰ تا دهه ۱۳۵۰ را می‌توان با عنوان «توسعه وابسته» صورتبندی کرد که طی آن ایران در نظام جهانی سرمایه‌داری از یک کشور پیرامونی به یک کشور شبه پیرامونی ارتقا می‌یابد. اما این توسعه به‌شدت نامتوازن بوده است، به طوری که علی‌رغم برنامه اصلاحات ارضی، بسیاری از روستاییان همچنان فاقد زمین کشاورزی مکفی برای تأمین مخارجشان بودند. این عامل به همراه ضعف حمایت دولت از بخش کشاورزی و افت بازرگانی خارجی در این حوزه، سبب شد که در قیاس با وضع عمومی رشد اقتصاد ایران، کشاورزی دچار رکود شود و مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها و شکل گیری حاشیه نشینی و آلونک های مهاجران روستائی در اطراف تهران شکل بگیرد. در حوزه صنعت نیز، سرمایه، فناوری و مدیریت خارجی که شامل صنایع نفتی و مونتاژ بودند، حاکم بود. به طوری که سهم صادرات نفت و گاز که در سال ۱۳۴۲ حدود ۷۷ درصد از مجموع صادرات ایران را تشکیل می‌داد، تا سال ۱۳۵۶ به ۹۸ درصد رسید. این وضعیت باعث شکل‌گیری اقتصاد وابسته به نفت از یک سو و استقلال دولت از درآمدهای مالیاتی از سوی دیگر شد. اقتصاد ملی ایران به درازای یک دهه (۱۳۵۲-۱۳۴۲)، رشد متوسط بالای ۱۱ درصدی داشت؛ در این مدت، سطح عمومی قیمت‌ها دو برابر و درآمد سرانه (به دلار جاری)، شش برابر شد؛ یعنی از ۲۵۰ دلار در سال ۱۳۴۲ به یک هزار و ۵۰۰ دلار در سال ۱۳۵۳ رسید و در پی افزایش چهار برابری قیمت نفت در سال‌های ۵۵-۵۳، به بالاتر از دو هزار و ۵۰۰ دلار افزایش یافت.عامل عمده این رشد ده‌ساله عبارت بود از دگرگونی‌های ساختاری در قشربندی اجتماعی، همسویی سیاست‌های کشور با استراتژی توسعه جهانی و مدیریت کلان توسعه‌جو در کشور. به‌طور متوسط حدود ۲۰ درصد تولید ملی در ساختارهای سرمایه ملی تزریق می‌شد و تشکیل سرمایه ثابت در بخش خصوصی بین ۳۰ تا ۴۰ در صد بود. در طول این مدت، رشد اقتصاد ملی با نفت ۱۱ درصد و بدون نفت ۱۱/۵ درصد بود و رشد صنعت و خدمات، به ترتیب، با ۱۴ و ۱۵ درصد، بر رشد کشاورزی با چهار تا پنج درصد برتری داشت. این رشد با تورم متوسط ۴/۲ درصدی تا آغاز سال ۱۳۵۴ همراه بود درحالی‌که بالاترین نرخ‌های تورم هم در سال ۱۳۵۲، ۱۱ درصد و در سال ۱۳۵۳، ۱۵/۵ درصد بود. نرخ تورم در دو سال پیش از انقلاب به ۱۶/۶ درصد در سال ۱۳۵۵ و ۲۵ درصد در سال ۱۳۵۶ رسیده بود.این پیشرفت های اقتصادی نه تنها هیپگونه بازتابی در صحنه توسعه سیاسی بهمراه نداشت بلمه موجبات توهم شاه را دامن زد و کشوررا وارد یک فضای بسته تر سیاسی و تک حزبی کردن کشور کد که نتیجه محتوم آن گسترش نارضایتی های سیاسی – اجتماعی حتی از طرف جناح سرمایه داری شد . جدول زیر نرخ تورم سال های 1402-1342 رانشان میدهد. با کمی دقت میتوان متوجه شد که اثرات توسعه ناموزون وواردات بیرویه کالا ها در سال های 1350 ببعد باعث رسیدن نرخ تورم ازتک رقمی به دورقمی 27.3 درصد یعنی سال شروع بحران جدی شد. اگرچه رژیم جمهوری اسلامی نیز در افزایش نرخ تورم رتبه جهانی را کسب نموده و بطور مداوم در فاصله این 45 ساله نرخ تورم دورقمی باستثنای چندسال عموما بالای 20 درصد و در سال سقوط بالگرد یه 52 درصد و در سال 1403 نیز شاه حداقل همین رقم خواهیم بود..
درصد نرخ تورم از سال 1342 تا 1402

1342 1352 1353 1354 1355 1356 1357 1358 1359 1360 1365
1 11.2 12.9 11.3 27.3 11.8 10 11.4 23.5 22.8 23.7
1370 1374 1380 1385 1390 1395 1397 1399 1400 1401 1402
20.7 49.4 11.4 11.9 21.5 9 31.3 47.1 46.2 46.5 52

زری – حالا دیگر بنطر می رسد همگی روی عامل انقلاب 1357 توافق نطر داریم که عمده ترن عامل فضای انسدادی سیاسی و توسعه ناموزون اقتصادی اقتدارگرایانه و شکاف طبقاتی حاصل از تغییر ساختاراقتصای بخصوص نارضایتی طبقه متوسط بوده است و پنجاه و هفتی ها مقصر ایجاد انقلب نبوده اند جون رفیق اشاره کرد که انقلابات ساخته نمیشوند بلکه روی می دهند لذا سازنده نداشته اند که ما سارندگان انرا محکوم کنیم بلکه می توانیم اشخاصی که موجبات سازندگی انقلاب را فراهم کردند نام ببریم که در راس انها شخص شخیص اعلیحصرت و دستگاه سرکوب آن ساواک بوده است. نکته جالب دیکتاتوری رژیم پهلوی « پدرو پسر» بر خلاف رژیم های دیکتاتوری نطامی در منطقه و جهان اتکای آنها به سرکوب سیاسی نه از طریق نظامیان بلکه از طریق پلیس خفیه و ساواک بوده که نتیجه آن عدم نتفر مردم از نظامیان و تنفر فوق العاده آنان به ساواکی ها بوده است .
بیژن – والله راستش را بخواهید من از قبل انقلاب هم معتقد بودم شعار« جبهه واحد ضد دیکتاتوری» که بعداز سال 1342 مطرح شد و متاسفانه زیر تبلغات و شعارهای مشی چریکی نتوانست راه بجائی ببرد تا همین الان هم درست است زیرا وجود دیکتاتوری چه قبل انقلاب بهر دلیل اعم از وابستگی سرمایه داری و حاکمیت بورژوازی کمپرادور و جه بعد انقلاب با رژیم تئوکراسی مذهبی مانع اصلی تشکل یابی جریانات سیاسی است . البته که معتقد بوده و هستم چه شاه و چه ولایت فقیه قادر به تامین حتی حداقل آزادیهای شهروندی – سیاسی نیستند کما اینکه هردو رژیم حتی احزاب سر سپرده خودر را هم تحمل نکرده و نمی کنند. در برسی عملکرد نظام پهلوی پدروپسر سودای توسعه آمرانه را درسر داشتند و جندوچهی برنامه های اقتصادی را مه باید با چندصدائی توام میشد تا میان جامعه بازخورد پیداکند با تک صدائی پاسخ دادند که باعث شد نظام سلطنت برباد رود. با همه انتقاداتی که به طیف چپ و سایر احزاب و گروهای اپوزیسیون شاه در غلطیدن به صف ارتجاع خمینی وارد است اما قصوراصلی و اشتباه سهمناک شاه حتی در زوزهای آخر که دیدن فروریختن بنای تک صدائی جندان دشوار نبود بیش از انتقادات به اپوزیسیون بوده و هست. بعد از فروپاشی نظام دیکتاتوری شاهنشاهی متاسفانه ما دچار نوع دیگری دیکتاتوری افسارگسیخته ولایت فقیه شدیم که مشخصات اصلی آن سرکوب قهقرائی همه اقشار جامعه و اعدام های بی شماری است که روی رژیم شاه را سفیدکرده بطوری که بعد از جریانات سال 1396 ارام آرام شعار « رضا شاه ، روحت شاد» به عنوان کسی که روحانیت را منکوب کرده بوده شدیم. البته طیف سلطنت طلبان فرشگردی سوراخ دعا را کرده و پشت این شعار سنگر« رضا پهلوی » را قرارداده که یقینا نه تنها پدر ایشان که خود ایشان هم قادر به مرزبندی با دین و مذهب در حکومت خیالی آینده نیست . بنطر من محتوای جنبش «زن ، زندگی ، آزادی» و شعارهای برآمده از آن و سخنان برخی زندانیان منتسب به این جریان نشان داده که علیرغم انتقاداتی که به آن وارد است دارای محتوای کاملا غیرمذهبی بوده که باعث نگرانی سران باصطلاح اصلاح طلب هم شده بود. اتفافا اصلاح طلیان و فرصت طلبان موشش بسیارکردند بلکه سوار بر این جنبش به معامله با خامنه ای و اصولگرایان برآیند اما همین محتوای حداقل غیرمذهبی و بلکه ضد مذهبی جنبش« ززآ= ژن -زندگی-آزادی» انها را در عمل برضد جنبش کشانید و انرا شورش کور و بی هدف و .. نامیدند. شخصی مثل بهزاد نبوی – محمد قوچانی -کرباسچی -مرعشی -زید آبادی به انجا مختلف این جنبش را خرابکاری توصیف کردند. به نظر من حتی اگر این جنبش فقط باعث دوقطبی شدن جامعه به « دولتی ها – آن ها و مردم یعنی ما » شده باشد ماموریت جنبش تا نون موفقیت آمیز بوده است زیرا ما شاهد ظهور عناصر بسیاری از روشنگران شدیم که بعضا مدتی بود سکوت پیشه کرده و یا در تقلای رهائی از اسارات جنبش 1388 بودند که جنبش ززآ این فرصت را برای آنها فرام آورد به طوری که جند نفری از انها که بهرحال نماینده اقشاری از جامعه هستند رسا و در داخل کشور خود ولایت فیعه را علت العلل مشکلات میدانند و معتقدند ساختار فعلی جمهوری اسلامی تولید کننده ولایت دیکتاوری است و لاغیر و شخص خمینی را هم مورد عتاب قرارداده اند. امری که قبل از رخ داد جنبش ززآ بی سابقه بوده است. شدت و انقیاد این موضوع حتی خود میرحسین موسوی را به عبوراز ساختار فعلی کشانیده است . ما نباید در ارزیابی جنبش و افراد و عناصری که در این راستا فعال شده اند انتظارداشته باشیم آن ها انقلابی شده و رسما خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی شوند چرا که هنوز حتی عدهای که خودرا بلانسبت چپ و مارکسیسم می دانند به مصداق جن که از کلمه بسم الله هراسان است از بکاربردن واژه انقلاب و سرنگونی و برانداری وحشت دارند و همچون سال های مشعشع ده شصت خواهان تغییر رژیم لای زرق هستند. بنابراین هم اکنون هم ما باید حول شعار جبهه واحد ضد دیکتاتوری را با براندازان واقعی متحدشویم که به نظر می اید طیفی قابل از مشروطه خواهان علاوه بر جمهوری خواهان و چپ ها نیز در این جبهه همراه ما خواهندبود .
ناصر- اگر موافق باشید ادامه بحث را بر موضوع مسائل روز کشور و تحولات آتی جهان متمرکز کنیم. من دیروز که خیابان انقلاب و آزادی برای مشاهده تظاهرکنندگان رفته بودم شاهد عدم حضور جدی حتی هواداران رژیم شدم . بگذریم که هلیکوگتر هوانیروز که ماموریت گل افشانی بر سر تظاهرکنندگان را داشت عامدانه یاغیرعامدانه عکسبراری انجام شده را منتشر و باعث آبروریزی رژیم شد چون عکس های هوائی عده قلیلی را در خیابانها نشان میداد که برخی از انها نیز عابران عادی بودند. البته خودما هم تحلیل داشتیم که تظاهرات 22 بهمن با تحریم مردم مواجه خواهدشد. خوشبختانه در چندسال اخیر بویژه بعد از جنبش « زن ، زندگی ، آزادی» مردم یادگرفته اند کم هزینه ترین مبارزه منفی یعنی تحریم و عدم مشارکت در فراخوان های دولتی را انتخاب و انجام دهند که نمونه ان تحریم انتخابات سال 1401 مجلس و انتحابات 1402 ریاست جمهوری بودکه باعث سرشکستگی جهانی رژیم شد. ریزش برخی نیروهای ارم دار رژیم اگر چه باید با برخی ازآنها با احتیاط برخورد کرد حکایت از درهم شکستن صف خودی های رژیم و هراس آنها از باقی ماندن در صف آهاباشد که باید ما بتوانیم با تبلیغات درست و اثرگذار سرعت آنرا تشدید کنیم. البته شاهد اخباری هم در مورد بازداشت دانشجویان هستیم که نهادهای امنیتیسعی کرده اند از تقابل با دانشجویان ومعترضیین اجتناب کنند که همین موضوع نیز وحشت رژیم از سرگرفتن آتش به زیر خیمه «جنبش زن ، زندگی ، ازادی » است. یکی از رفقای مطلع به من گفت که از یکی از گاردهای سرکوب شنیده که دستورموکدداده اند کوشش کنند با دانشجویان درگیر فیزیکی نشوند و حتی المقدر درصورت بازداشت پس از اخذ اطلاعات اولیه که وابسته به گروه های معاندنباشند آزادشوند که نشان میدهد رژیم بیشترازهمه از تظاهرات ها و اعتصابات سازماندهی شده وحشت دارد تا خود تظاهرات . رژیم بدرستی دریافته که هرگونه مبارزه ومخالفت چنانچه سازماندهی نشوند و زیر لوای یک رهبری « فارغ از نوع تشکیلاتی رهبری » قرارنگیرند ، این مبارزات راه بجائی نخواهندبرد.
ادنا – شاید مهم ترین نگرانی رژیم در حال حاضر شعله ورشدن اعتراضات مردم بخاظر معیشت زندگشان است. تحریم و ناکارامدی مدیراندولتی و دستگاه های عریض وطویل بودجه خوار باعث شده کشوری که سومین ذخائر ثابت شده نفت و اولین کشور گاز جهان با داشتن حدود 8 درصد معادن جهان از نطر تامین اولین امکانات زیستی همچون تامین آب شرب ، برق ، گاز دچار مشکلات ساختاری و عمیق شود و تعطیلی کارخانجات باعث فروپاشی تدریجی اقتصاد و در نتیجه نابسامانی اجتماعی خواهدشد. بسیاری شرکتها مدتهاست از پرداخت حقوق ومزایای کارکنان خود عاجز و با پرداخت های مقطعی علی الحساب آنها را مشغول کرده اند. تحریم هائی که با امدن ترامپ برای به میز مذاکره کشاندن رژیم شدت گرفته باعث شده حتی چین هم حجم خرید نفت ارزان قیمتاز ایران را کاهش دهد که بر منابع ارزی کشورتاثیر بسیاری وخیمی گذاشته است. از طرف دیگر فارتگران وفاسدان خودی سعی دارند هرچه ممکن است دارائی های خودرا به ارز تبدیل و به خارج کشورانتقال دهند که این موضوع افزایش قینمت ارز را تشدیدکرده است . نمونه فساد ارزی کشف یک خط لوله بطول دوکیلومتر برای انتقال سوخت بنزین در بندرعباس بوده است که بنا به اخبار منتشر شده با توجه به ارزیابی میزان خوردگی لوله‌ها و زنگ‌زدگی‌ تجهیزات نشان می‌دهد که سارقین مدت‌ زیادی از این خط لوله استفاده کرده‌اند. این انشعاب غیرمجاز ظرفیت برداشت حدود ۷۰ هزار لیتر در شبانه روز داشته که سارقین خودی طی سه روز بیش از ۱۲۹ هزار لیتر سوخت از این خط انتقال داده اند. این درحالی است که طبق اظهارات مقامات کشوری روزانه بالغ بر 24 میلیون لیتر سوخت بخارج قاجاق میشودکه مه می دانند برادران قاچاقچی کدامند امادولت و رئیس جمهور وفاق جرئت برخورد با آنان راندارد. نتیجه سیاست های ارتجاعی و تشدید تحریمها باعص شده که در هفته‌های گذشته نرخ دلار از مرز هفتاد هزار تومان گذشت و رئیس بانک مرکزی، نرخ ۶۸ تا ۷۰ هزارتومانی را «رضایت‌بخش» نامید. قیمت‌ها نیز یکی پس از دیگری افزایش می‌یابند؛ به عنوان نمونه نان سنگک از سه هزار تومان به پنج هزار تومان افزایش یافت؛ تعرفه گاز ۳۸ درصد بالا رفت؛ نرخ معاینه اتومبیل سه برابر شد؛ عوارض بزرگراه‌ها افزایش گرفت؛ در بودجه سال پیش رو ارز تخصیصی کالاهای اساسی و دارو به نرخ نیمائی ۵۰ هزار تومان رسانده شد؛ و ارز ترجیحی از حدود 38 هزارتومان به حدود 61 هزار تومان افزایش یافته و دولت بجای کنترل قاچاق سوخت که گفته میشود روزانه بالغ بر 25 میلیون لیتراست ، درصد افزایش قیمت بنزین و دیگر حامل‌های انرژی است . یعنی آقای پزشکیان همچون پزشکی که از معالجه بیمار ناامید شده به جای شناسائی علت مرض ومهار آن درصدد ترزیق آمپول بیهوشی به بیمار برآمده است تا بتواند دست وپای بیماررا قطع نماید.
جمهوری اسلامی در بهمن ماه 1357 اقتصادی را تحویل گرفت که نرخ رشد قیمت ها در سی سال زمان شاه در براساس امارها و مستندات سازمان برنامه و بودجه جمهوری اسلامی به شرح زیر بوده است

برنامه اول عمران توسعه برنامه دوم عمران توسعه برنامه سوم عمران توسعه برنامه چهارم عمران توسعه برنامه پنجم عمران توسعه
1327-1333 1334-1340 1340-1346 1347-1351 1352-1356
1.3 1.5 1.08 1.15 1.8

اگر چه سال پایانی برنامه پنجم ۱۳۵۶ بود اما به علت «انقلاب» نیمه‌کاره ماند. لذا عملا آخرین سال «نرمال» درواقع، سال ۵۵ 13بود.با این توصیف در دوران پانزده‌ساله ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶، درآمد ناخالص ملی به قیمت جاری ۱۳ برابر و درآمد سرانه ملی ۸ برابر و افزایش حجم سفره سرانه- یعنی درآمد سرانه ملی به قیمت ثابت- تقریباً چهار برابر شده بود در شرایطی که متوسط تورم این دوران رشد پر شتاب میان ۲ تا ۳ درصد بود ولی در دوساله آشوب و پریشانی ۱۳۵۵-۱۳۵۷ سطح عمومی قیمت‌ها ۱٫۳۶ برابر شد،اما نرخ تورم در عملکرد 45 ساله فاجعه آمیز رژیم جمهوری اسلامی در طی 45 سال فلاکت ، یه یک میلیون و جهارصد درصد رسیده است که برای کشوری نفت خیز که طی همین دوران به منابع ارزی حداقل معادل 2800 میلیارددلار دسترسی داشته فاجعه آمیز بوده است . به بیانی دیگر تولید ناخالص ملی کشور در میان سال‌های ۱۳۵۵ (سال عادی پیش از انقلاب) و اسفند ۱۴۰۱، به قیمت ثابت سال مبدأ از رقم ۵۸۸ میلیارد تومان به رقم ۱,۵۶۴ میلیارد تومان بالا رفته یعنی ۲.۶۵ برابر شده در حالی که حجم نقدینگی ۲۳,۵۵۲ برابر گردیده است؛ یعنی افزایش نقدینگی ۸,۸۹۰ بار از افزایش تولید پیشی گرفته است! . در همین مدت، شاخص قیمت‌های مصرف‌کننده از ۰.۱۰۱ به ۷۹۴.۳ بالا رفته یعنی ۷,۸۶۵ برابر شده، یعنی ۷۸۶۵ تومان اسفند ۱۴۰۱ تنها می‌توانست به‌اندازه یک تومان سال ۱۳۵۵ خرید کند و بنابراین اگر درآمد اسمی یک نفر کمتر از ۷,۸۶۵ برابر رشد کرده باشد امروز، از دیروز فقیرتر است؛ این محاسبه بر پایه ریال انجام‌گرفته و وقتی بر پایه دلار انجام می‌دهیم تصویر منفی‌تری به دست می‌آوریم: مطابق محاسبه صندوق بین‌المللی پول، درآمد سرانه یک ایرانی در سال ۲۰۲۳ برابر است با ۴,۲۵۰ دلار جاری؛ با لحاظ کردن شاخص دلار که ۳.۶۸ دلار امروز را با یک دلار سال ۱۹۸۰ برابر می‌داند، درآمد سرانه دلاری هر ایرانی به دلار ثابت سال ۱۹۸۰ برابر می‌شود با ۱,۱۵۵ دلار که در مقایسه با سال ۱۳۵۵ به ۰.۴۷ در صد سقوط کرده است. جدول زیر نرخ رشد افزایش قیمت ها در سنوات و دوره های مختلف را نسبت به سال 1355 به عنوان سال پایه نشان داده که بد نیست فرزندان اکبر رفسنجانی هم که مرتب مصیبت« بابام، بابام » را سر می دهند بخوانند تا بدانند پدر بی پدرشان علاوه بر همه خبائث و خیانت های خود به ملت در زمینه حکمرانی آخوندی چگونه با افزایش قیمت های دورقمی در دوره هشت ساله ریاست جمهوری دولیت سازندگی چه سازهائی در مرگ اقتصاد کوک کرده و چه مصیبتی برای خلق الله به یادگارگذاشته بود است .

نرخ رشد افزایش قیمت ها از سال 1357 تا 1402

1357-8 1358-59 1359-60 1360-62 1364-68 1368-72 1372-76
1.52 1.88 2.32 3.75 8.9 17 52.5
1376-80 1380-84 1384-88 1388-92 1392-96 1396-1400 1400-1402
93 163 292 702 1086 4327 8997
آمارهای منتشر شده خود رژیم بیانگر آن است که در کمتر از یک سال و نیم اخیر (دولت رئیسی و سپس پ

آمارهای منتشر شده خود رژیم بیانگر آن است که در کمتر از یک سال و نیم اخیر (دولت رئیسی و سپس پزشکیان ۱۴۰۲-۱۴۰۳) سطح عمومی قیمت‌ها به ۱۴ هزار و ۲۵۷ برابر سال مبدأ افزایش‌یافته است. بع تهبیری ملت شانس اورندند بالگرد رئیس جمهور را به سقوط کشانیدند والا امروز نه از تاک نشان بود ونه از تاک نشان؟!
از این ارقام می‌توان به احکام زیر دست یافت که:
من اخیرا در دوجلسه از مصاحبه های اقای دکتر حسن منصور که ظاهرا مقیم پاریس و از اقتصاددانان بنام است بصورت انلاین شرکت داشتم و با استفاده از مقالات ایشان که در سایت شخصی وی درج شده توانستم نکات مقید زیررا استخراج کنم.
الف. تورم دوران حاکمیت جمهوری اسلامی در ۴۵ سال برابر بوده است با یک میلیون و جهارصد درصد؛
ب. در تورم‌زائی، میان «دولت‌های اعتدالی، اصلاح‌طلب و اصولگرا» تفاوت معنی‌داری نبوده است؛
ج. تورم موجود در یک‌روند شتابنده قرار دارد. از طرف دیگر حجم نقدینگی از ۲۵۹ میلیارد تومان در سال مبدائ«1356» با افزایش 31 هزار برابری، به بالای 9 کاتریلیون (۹ میلیون میلیارد) تومان امروز افزایش داده‌شده است. و این در شرایطی است که حجم تولید ملی به قیمت ثابت سال مبدأ، حدود ۲٫۳ برابر شده در حالی که شمار جمعیت کشور ۲٫۴ برابر گردیده یعنی میانگین سهم سرانه هر ایرانی بیش از چهار درصد کاهش‌یافته است. طرف متناظر این تورم، افزایش نرخ تمام ارزها، فلزات قیمتی و اقلام دارائی است؛ و همه این‌ها را می‌توان در آیینه نرخ دلار مشاهده کرد که از میانگین هفت تومان در سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ به هفتاد هزار تومان امروز رسیده یعنی ده هزار برابر شده است. در یک مقایسه آماری- ریاضی می توان گفت
1- در دوره‌ای که حجم تولید ناخالص ملی به قیمت ثابت از رقم ۵۸۸ میلیارد تومان به رقم ۱۳۵۳ میلیارد تومان رسیده یعنی ۲٫۳ برابر شده، حجم نقدینگی جاری را از رقم ۲۵۹ میلیارد تومان به ۹٫۱ کاتریلیون تومان (میلیون میلیارد تومان) افزایش داده یعنی ۳۵,۰۰۰ برابر کرده است؛
2- بر اثر این افزایش نقدینگی، قدرت خرید پول ملی در هم شکسته به‌طوری که ۱۴۰۰۰ تومان سال ۱۴۰۳ برابری می‌کند با یک تومان سال ۱۳۵۵؛
3- علاوه بر تولید بی‌‌پروای پول پایه از سوی بانک مرکزی و خلق لگام‌گسیخته نقدینگی از سوی بانک‌ها و مؤسسات اعتباری، بانک مرکزی در ازای بخش بزرگی از ارزهای وصول نشده کشور نیز پول «چاپ» کرده و ارزهای وصول نشده را به حساب بدهکاری دولت به بانک مرکزی وارد کرده است؛
4- بر اثر اجرای عامدانه سیاست تورم‌زائی- که ابزار مصادره دارائی‌‌های مردم است- دولت سالانه صدها هزار میلیارد تومان به واسطه «مالیات تورمی» برای هزینه‌‌های گزاف خود جمع کرده است؛
5- دولت و نظام بانکی سالانه حدود یک‌چهارم از دارائی‌های اندوخته مردم را که از چهار میلیون میلیارد تومان (چهار کاتریلیون تومان) فراتر می‌رود، از دست آنان بیرون برده است.
6- نظام با یک دست سالانه چند صد هزار میلیارد تومان بدهی بالا می‌آورد تا صرف «خاصه‌خرجی»‌های خود کند و با دست دیگر سالانه بیش از ۴۰ درصد بدهی‌‌های گزاف خود را با سپردن به باد تورم بنیان‌کن، محو کرده است (امحاء دیون).
7- بر اثر این ذوب شدن قدرت خرید پول ملی، نرخ برابری پول ملی با پول‌‌های خارجی نیز به شدت دگرگون‌شده و به عنوان نمونه شاخص، دلار هفت تومانی روز نخست امروز به ۷۰ هزار تومان رسیده است.
8- در برابر این ذوب شدن قدرت خرید پول ملی، در مقیاس ۱۴۰۰۰ برابری، درآمد اسمی‌ حدود ۷۰ درصد مردم کشور، با نسبتی پائین‌تر از آن افزایش‌یافته و نتیجه اینکه هر فرد ایرانی به‌طور متوسط فقیرتر از سال آغاز انقلاب گردیده است.
9- به موازات فقیرتر شدن اکثریت مطلق مردم کشور، اقلیتی به درآمدها و ثروت‌‌های افسانه‌‌ای دست‌یافته و شکاف طبقاتی عبورناپذیری در میان آنان گشوده شده است.
10- فقر، سلامت و امنیت جسمی‌ و روانی جمعیت را توأم با فرهنگ خانوادگی و اجتماعی آنان به تباهی کشانده و چشم‌انداز بقای ملت را در معرض پرسش‌های جدی قرار داده است.
نتیجه این فجایع اقتصادی که ریشه درفساد و تفکر واپسگرای انشااله و ماشاءالله دارد ان که کشوری که ذخایر ثابت‌شده نفت: میلیارد بشکه از کل ۱۷۳۴ میلیارد بشکه جهانی ، ذخایر گاز طبیعی با ۳۲ تریلیون مترمکعب و علمی و در دسترس آن قبل انقلاب حداقل شش میلیون بشمه بوده « در حال حاضر حداکثر ظرفیت پالایشگاهی کشور ۲ میلیون و ۴۰۵ هزار بشکه در روز » و دسترسی بخه حدود 2900 میلیارد دلار منابع ارزی تا سال 1402 به علت مشکلات ساختاری درنیروگاه های برق و گاز دچار تعطیلی روزمره شده بطوری که مردم بصورن ظنز می گویند :« قبل انقلاب کارگران و کارمندان اعتصاب میکردند و اب و برق را قطع می کردند تا دولت و حاکمیت را به زانودراورنداما مدتی است دولت جمهوری اسلامی اعتصاب کرده تا مردم را به زانودرآورد« ؟!

مهسا – اخیرا در مونیخ کنفرانسی توسط برپابوده و ظاهرا قراربوده رضا پهلوی هم در ان شرکت و سخنرانی کند ولی در اخرین لحظات موضوع دعوت از ایشان منتفی و جندنفردیگر از اعضای اپوزیسیون که منبعد هم بودجه تخصیصی به انها توسط دوتنالد ترامپ قطع خواهدشد در انجا شرکت و بعضلا سخنرانی داشته انددر مقابل شاه پرستان خودراسا اقدام به برگزرای منفراتتنس دیگری کرده و رضا پهلوی با شرکت در کنفرانس توسط عده ای که اختمالا همه انها مسافر یک اتوبوس خواهندبو د ایشان را بعنوان رهبر دوره گذار معرفی کرده اند. از رفقا اگر کسی اطلاعات خاصی از این کنفرانس دارد لطفا برایمان توضییح دهد؟
زری- فکر کنم ما قبلا در یکی ازبیانیه ها چگونگی و سابقه این کنفرانس را بحث کرده بودیم اما خلاصه موضوع ان است که شصت‌ویکمین دوره کنفرانس امنیتی مونیخ از تاریخ ۱۴ فوریه ۲۰۲۵ (۲۶ بهمن ۱۴۰۳) به مدت سه روز در شهر «مونیخ» آلمان برگزارشده که این نشست در امسال با توجه به حضور نماینده امریکا و حضور انلاین دونالد ترامپ و بحث های جنجالی نماینده امریکا پیرامون اروپا و جنگ اکراین نگاه بسیاری را به خود جلب کرده است، از تصمیم‌گیرنده‌های سیاسی، امنیتی و نظامی جهان تا اپوزیسیون ایران. اگرچه در این کنفرانس تصمیم‌گیری با ضمانت‌های اجرایی گرفته نمی‌شود، اما قدرت‌های سیاسی، امنیتی و نظامی جهان نماینده‌های امنیتی خود را راهی این نشست می‌کنند تا مواضع خود را در قبال مسایل امنیتی و نظامی جهان اعلام کنند. اگرچه در هفته‌های گذشته حضور یا عدم حضور نیروهای اپوزیسیون ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ بحث‌ برانگیز شده بود. ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، «مسیح علی‌نژاد» با انتشار پستی در حساب‌های کاربری خود در شبکه‌های اجتماعی خبر داد که از او دعوت شده تا در کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۵ حضور یابد. به گفته علی‌نژاد، او مدعی شده که در دو میزگرد با موضوع‌های «جمهوری اسلامی در لبه پرتگاه: تهدیدی فزاینده یا فرصتی برای تغییر» و «قدرت جنبش‌های سیاسی زنان در مبارزه برای آزادی» سخنرانی داشته باشد.
چهره دیگر اپوزیسیون ایران، « رضا پهلوی» است که ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ در حساب کاربری خود در شبکه‌های اجتماعی خبر داد که کنفرانس امنیتی مونیخ برای بار دوم دعوت خود را از او پس گرفته است. او گفته که این دعوت‌نامه به دستور دولت آلمان و به‌خاطر «تهدید از سوی جمهوری اسلامی»، لغو شده است.
کنفرانس امنیتی مونیخ در پاسخ به پرسش بی‌بی‌سی فارسی توضیح داده است که این کنفرانس «با مشورت دولت آلمان» تصمیم‌ گرفته که برای شاهزاده رضا پهلوی دعوت‌نامه رسمی ارسال نشود. بنا بر اظهارات سخنگوی این کنفرانس به بی‌بی‌سی فارسی، پیش‌ از این، دعوت از رضا پهلوی «به‌طور غیررسمی» انجام شده بود و ریاست این کنفرانس پس از مشورت با دولت آلمان تصمیم گرفته است که به شکل رسمی این دعوت انجام نشود. موسس‌ کنفرانس امنیتی مونیخ، «اوالت-هاینریش فن کلایست-اشمنزین» نویسنده، ناشر و یکی از هواداران گروه مقاومت علیه نازی‌های هیتلر که خانواده‌اش هم از گروه مقاومت علیه نازی‌ها بودند، است. تا زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این کنفرانس امنیتی با محوریت مقابله با بلوک شرق، بیشتر به موضع‌گیری در خصوص تحولات جنگ سرد می‌پرداخت. پس از پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یک‌پارچه شدن آلمان بود که موسسان آن تصمیم گرفتند دیگر کشورها را که پیش‌تر از دنیای غرب نبودند نیز به این کنفرانس راه بدهند. اما همواره هسته اصلی این کنفرانس امنیتی کشورهای ناتو و فراآتلانتیکی، با پیش‌برد سیاست‌ تقویت قدرت تسلیحاتی و امنیتی باقی ماند. در سال‌های اخیر با افزایش قدرت هسته‌ای جمهوری اسلامی، این مساله هم به بحث‌های کنفرانس امنیتی مونیخ میان تصمیم‌گیران سیاسی، امنیتی و نظامی جهان راه پیدا کرد. کنفرانس امنیتی مونیخ در پاییز سال ۱۹۶۳ و در دوران جنگ سرد آغاز به کار کرد. در آن زمان این کنفرانس امنیتی محلی برای «دیدارهای بین‌المللی برای علوم دفاعی» یا «دفاع‌شناسی» خوانده می‌شد. از همان وقت یکی از محوری‌ترین مسایل این کنفرانس امنیتی، میزبانی آلمانِ پس از جنگ جهانی دوم، به‌ویژه از آمریکا بود. در آن زمان، نگرانی برگزارکنندگان رویارویی نظامی میان بلوک شرق و آلمان غربی وقت بود و مقاومت در برابر شوروی سابق و تبدیل نشدن به کشوری سراسر کمونیستی، برای همین به حمایت همه‌جانبه جهان غرب خصوصا آمریکا و ناتو نیاز داشت. اگرچه کنفرانس امنیتی مونیخ خود را نهادی مستقل معرفی می‌کند. اما در سال ۲۰۱۴ روزنامه «زوددویچه تسایتونگ» آلمان گزارشی منتشر کرد و گفت که این نهاد با پشتیبانی مالی هنگفتی از طرف دولت فدرال آلمان، وزارت دفاع این کشور و صنعت تسلیحات دایر می‌شود. یک میلیارد و صد هزار یورو که از سمت وزارت دفاع به اسم بودجه «روابط عمومی سیاست امنیتی» پرداخت می‌شود. محل نشست جلسات این کنفرانس همواره در هتل مجلل ۵ ستاره «بایریشر هوف» با ۴۰ سالن کنفرانس و ۳۴۰ اتاق برگزار می‌شود. دست‌کم ۳۳۰ نیروی مسلح در اطراف کنفرانس مونیخ مستقر هستند و حدود ۵۰ افسر پلیس نظامی نیز محافظت از مهمانان عالی‌رتبه را تضمین می‌کنند که هزینه‌ آن‌ها جدای از برگزاری کنفرانس مونیخ برآورد و پرداخت می‌شود. کنفرانس امنیتی مونیخ خود را محلی برای «ساخت اعتماد» و «کمک به حل مسالمت‌آمیز مناقشات» از طریق گفت‌وگوهای پیوسته، انتخابی و غیررسمی درون جامعه امنیتی بین‌المللی معرفی می‌کند. در این کنفرانس امنیتی، دست‌کم شصت نفر از تصمیم‌گیرندگان سیاسی، امنیتی و نظامی جهان از جمله روسای دولت‌ها، وزرای امور خارجه و وزرای دفاع، و شمار قابل‌توجهی از شخصیت‌های تعیین‌کننده سیاست‌های جهان و بانفوذ امنیتی، نظامی، تجاری و تسلیحاتی از سراسر دنیا حضور خواهند داشت.
برنامه این کنفرانس در شصت‌ویکمین نشست خود به‌طور کلی، روز جمعه ۱۴ فوریه با تمرکز بر چالش‌های امنیتی جهان از جمله حکمرانی جهانی، مقاومت دموکراتیک، امنیت محیط زیست انجام گرفت . روز شنبه، ۱۵ فوریه، مناظره‌هایی درباره وضعیت نظم بین‌المللی، مناقشات و بحران‌های منطقه‌ای و همین‌طور آینده مشترک فراآتلانتیکی [نزدیکی بین ایالات متحده آمریکا و کانادا با قاره اروپا در زمینه سیاسی، دفاعی و اقتصادی] مطرح شدو روز آخر کنفرانس نیز با بحث درباره نقش اروپا در جهان پایان گرفت. در این سه روز، مثل سال‌های پیش حدود ۲۰۰ رویداد جانبی رسمی و ده‌ها رویداد عمومی برگزار می‌شود که حضور و سخنرانی چهره‌های اپوزیسیون و جامعه مدنی کشورهای مختلف در این نشست‌های جانبی کنفرانس به انجام می‌رسد. دلیل اهمیت این دوره کنفرانس آن بود که هر ساله موضوع‌هایی محوری در بحث‌های مطرح کنفرانس امنیتی مونیخ وجود دارد. از گزارش‌های رسانه‌های غربی به نظر می‌رسد بحث امسال بر سر منازعات میان اوکراین و روسیه است که تفاوت نظر میان رویکرد آمریکا با ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ و کشورهای اروپایی آن را چالش‌ برانگیز نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد روی کار آمدن ترامپ و تصمیمات و مواضع او در قبال روسیه، گرینلند و البته اروپا، جهان دیگری را تصویر کرده است. ترامپ در ماه‌های اخیر بارها مدعی شده است که اروپا در زمینه تجارت و هزینه‌های نظامی «از آمریکا سواستفاده کرده است.» . در ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، یک شب پیش از آغاز کنفرانس امنیتی مونیخ، «فرانک گاردنر» مسوول بخش امنیتی بی‌بی‌سی جهانی که سال‌هاست نشست‌های این کنفرانس را پوشش می‌دهد مقاله‌ای نوشت و در آن به چرایی چالش‌برانگیز بودن این دوره از کنفرانس امنیتی مونیخ پرداخت. او نوشت که بنا به تجربه او، هیچ‌ دوره‌ای مثل این دوره امنیت جهانی در معرض خطر نبوده است. به طوری که بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند نظم امنیتی جهانی که با عنوان «نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین» شناخته می‌شود در آستانه فروپاشی قرار دارد. البته همواره منازعات بین‌المللی که در آن ناتو و کشورهای اروپایی درگیر بوده‌اند، به‌عنوان موضوع محوری کنفرانس امنیتی مونیخ مطرح می‌شوند. از جمله جنگ‌های یوگسلاوی سابق در میانه دهه نود که بحث محوری این کنفرانس امنیتی در آن سال‌ها بود. پس از آن هم پیوستن کشورهای اروپای شرقی به ناتو مباحث اصلی بوده است.
امسال، اما موضوع محوری اوکراین و ناتو و بحران خاورمیانه که در پی حمله گروه «حماس» به اسراییل در هفت اکتبر ۲۰۲۳، جنگ غزه و احتمال آغاز جنگ میان ایران و اسراییل از بحث‌های مطرح کنفرانس امنیتی مونیخ بودند. دررابطه با ایران از سال‌ گذشته، هیچ مقام رسمی از جمهوری اسلامی به این کنفرانس امنیتی، دعوت نشده است. چنان‌چه گفته شد همواره در کنار کنفرانس اصلی که سران دولت‌‌ها و تصمیم‌گیران حضور دارند، میزگردهای جانبی نیز در سالن‌های دیگر، برای اپوزیسیون و جامعه‌ مدنی کشورهای مختلف برگزار می‌شود. با توجه به دستوراجرائی دونالد ترامپ برای قطع بودجه بسیاری نهادها و اشخاصی که احتمالا برخی شاممل برخی اپوزیسیون های شناخته شده خارج کشوری ایرانی هم شود احتمالا عدم دعوت از رضا پهلوی می تواند با اشارات وزارت امورخارجه امریکا هم باشد ! بنظر می رسد ترامپ هنوز امیدواراست رژیم جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره بکشاند که در صورت چنین تحلیلی قاعدتا باید فعلا اپوزیسیون هائی که بانحاء مختلف به نهادهای دولتی امریکا وصل هستند را کناربگذارند. البته شاه پرستان فرشگردی دلایل مختلفی را برای عدم دعوت یا بازپس کرفتن دعوت اولیه رضاه پهلوی ذکرکرده اند منجمله این که کار «کار روس ها است» ! این درحالی است که خودروسیه امسال به ضرب و زور امریکا به کنفرانس دعوت شده بود و یا خودرضا پهلوی مدعی شده دولت آلمان در لابی با رژیم آخوندی دعوت ایشان را لغوو برخی سلطنت طلبان دیگر نیز لابی سازمان مجاهدین خلق را موثر دانسته اند. هیچ عقل سالمی هم در سر انها نیست از خود بپرسند اگر سازمان مجاهدین چنین قدرتی داشت جرا لابی خودرا برای دعوت از خودسازمان مجاهدین بکارنگرفت ؟!
بنا به اخبار رسانه های جهانی در حالی که کنفرانس امنیتی مونیخ در جریان بود، اپوزیسیون سلطنت طلبان فرشگردی خود توانستند کنفرانسی را دریک سالن حاداگثر 500 نفری برگزار و رضا پهلوی به عنوان سخنران اصلی این کنفرانس به عنوان رهبر دوره گذار انقلاب ایران از طرف مدعوین این کنفرانس که تعداد محدودی بودند انتخاب شدند. البته فرشگردی ها معتقد بودند رهبر انقلاب را برگزیده و ایشان رهبرو شاهنشاه آینده هستند که رضا پهلوی تلاش نمود به نوعی این ادعا را منکرشود و گفت من فقط رهبری دوره گذار را عهده دارم و انتخاب رهبری بعدی بر عهده مردم پس از سرنگونی رژیم در مجلس موسسان صورت خواهدگرفت. ایشان البته در سخنرانی خود صرفا نام سه نفر از زندانیان که خودرا سلطنت طلب میدانند نام برد درحالی که بسیاری زندانیان پرآوازه تراز این سه نفردر زندان های ایران بسر می برند. بهرحال ما بعنوان یک گروه مبارزچپ که خدرا طرفدار جمهوری لائیم می دانیم این حق را برای رضا پهلوی وهواداران سلطنت طلب قائل هستیم در دفاع از مردم ایران ومبارزه با رژیم آخوندی هر اقدامی لازمست انجام دهند به شرط آن مسیر وحدت اپوزیسیون به تفرقه و جنجال و برخورد های فیزیکی فرشگردی ها با سایر اپوزیسیون نگردند. بهرحال آنچه امروز سلطنت طلبان ملی گرای غیروابسته به قدرت های خارجی و جارچیان دولت صیهونیستی اسرائیل « که حتی مورد حمایت اکثریت خوداسرائیلی ها نیز نیست » باید بدان توجه نمایند آن است که آینده جنبش انقلابی ایران نه در انحصار یک نام، که در گرو همکاری رنگین‌کمانی از صداهاست. جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که مردم می‌توانند بدون رهبر مطلق، یکدیگر را هدایت کنند. این جنبش، برخلاف انقلاب ۵۷، ستاره قطبی خودرا نه در آسمان و خارج زمین ، که در زمینِ خیابان‌های کشور جستجو کرد. چپ انقلابی دلسوز منافع کارگران و زحمتکشان که در درون جنبش « زن ، زندگی ، آزادی » نصج گرفته می داند و در تلاش است اتحاد عمل بین همه اعضای اپوزیسیون داخل و خارج یعنی زنان مبارز،جمهوری‌خواهان دموکرات، چپ‌های سکولار، فعالان محیط زیست، و حتی سلطنت‌طلبان معتدل را دریک بستر عینی فراهم آورد و چندصدائی را درفضای مبارزاتی کشور طنین افکن شود . در پاسخ به کسانی که هنوز گ.شه چشمی به استحاله نیروهای رژیم و ریزش در صفوف آن را انتظاردارندنیز می گوئیم ماهم ضمن خوش آمد به کسانی که دستشان به خون جوانان کشور آغشته نباشد ، آنها نیز بالاخره به یکی از نحله هابی برشمرده تعلق دارند و قرارنیست فروریخته گان از نظام و ریزشی ها مدعی صف جداگانه باشند که در این صورت میتوان به نیت وقصد آنان در جنبش انقلابی تردیدداشت ، زیرا هم اکنون نیز بسیاری از بازماندگان جبهه و جنگ در کنار مردم وجنبش انقلابی درحال مبارزه با دیکتاتوری هستند و پرچم جداگانه ای در مبارزه حمل نمی کنند بلکه زیر شعارهای انقلابی بسیج شده اند وماهم به این پیوسته گان انقلاب درود می فرستیم .
ارژنگ – در همین کنفرانس مونیخ اقای جی دی ونس معاون ترامپ ونماینده امریکا در جلسه رسما تاکید کرد که اکراین باید تن به صلح با روسیه وفق برنامه رئیس جمهورامریکا دهد. ترامپ قبلا و بارها تاکیدکرده که اکراین باید پای میز مذاکره رود و از همین حالا هم باید بپذیرد که برخی از اراضی اشغالی روسیه دیگر به امراین باز نخواهدگشت. بلافسله پس از پس از کنفرانس مونیخ هیأت‌های روسیه و آمریکا مذاکراتی را در سطح عالی‌رتبه در عربستان سعودی با هدف احیای روابط دیپلماتیک و هموار کردن راه برای حل و فصل مناقشه اوکراین آغاز کردند. در این جلسه نمایندگان روسیه «سرگئی لاوروف» وزیر امور خارجه روسیه، «یوری اوشاکوف» دستیار ارشد سیاست خارجی ولادیمیر پوتین، و «کریل دیمیتریف» مدیر عامل صندوق سرمایه‌گذاری مستقیم روسیه و نمایندگان امریکا «مارکو روبیو» وزیر امور خارجه، «مایک والتز» مشاور امنیت ملی و «استیو ویتکاف» فرستاده ویژه برای امور غرب آسیا بوند. نکته جالی این است که از اروپا و ناتو واکراین هیج کس به این جلسه دعوت نشده بود. اگر چه
«ولادیمیر زلنسکی» رهبر اوکراین، اعلام کرده که کی‌یف دعوت نشده و تأکید کرد که «هر مذاکره‌ای درباره اوکراین که بدون حضور اوکراین برگزار شود، بی‌نتیجه خواهد بود.اما مقام‌های روسی پگفته اند که اهداف اصلی این مذاکرات شامل «احیای کامل روابط روسیه و آمریکا»، «آمادگی برای مذاکرات احتمالی درباره بحران اوکراین» و «زمینه‌سازی برای دیداری میان پوتین و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا» است. این مذاکرات حساس پس از تماس تلفنی هفته گذشته بین «دونالد ترامپ» و «ولادیمیر پوتین» روسای جمهور آمریکا و روسیه ممکن شد.پس از این گفت‌وگو، ترامپ گفت که پیوستن اوکراین به ناتو را «عملی» نمی‌داند و افزود که کی‌یف شانس بسیار کمی برای بازپس‌گیری مناطقی دارد که در دهه گذشته به روسیه پیوسته‌اند.
پیشتر یوری اوشاکوف اظهار داشت که هدف اصلی «آغاز یک عادی‌سازی واقعی» بین مسکو و واشنگتن است. مسکو اعلام کرده است که این درگیری تنها در صورتی به‌طور پایدار حل خواهد شد که اوکراین به بی‌طرفی دائمی، خلع سلاح، نازی‌زدایی و پذیرش واقعیت‌های سرزمینی متعهد شود. پیش‌نویس اولیه توافق صلح که آمریکا ارائه داده، شامل سه نکته اصلیکه ا اوکراین عضویت در ناتو را کنار بگذارد. برخی از مناطق تحت اشغال روسیه از سال ۲۰۱۴، تحت کنترل مسکو باقی بمانندو یک نیروی بین‌المللی صلح، بدون حضور نیروهای آمریکایی، امنیت توافق را تضمین کند. بنر من این مواضع ترامپ جدید نیست زیرا در همان سالهای اشغال کریمه هنری کیسینجر وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی پیشین آمریکا در مصاحبه‌ای با روزنامه وال استریت ژورنال گفته بود تلاش اوکراین برای بازگشت «شبه جزیره کریمه» و «سواستوپل» می‌تواند به عواقب منفی برای تمام جهان منجر شود.او همان موقع گفته بود سواستوپل در تاریخ همیشه بخشی از اوکراین نبوده است و از دست دادن این شهر برای روسیه، افت شدیدی خواهد بود که می‌تواند انسجام این کشور را به خطر بیاندازد. من فکر نمی‌کنم این امر برای جهان مورد پسند باشد. کیزینگر بعدها در جنگ روسیه بااکراین در دوره بایدن نیز صراحتا نوشت که علاقه آمریکا برای اضافه شدن اوکراین به ائتلاف ناتو یک اشتباه جدی بود که به این جنگ منجر شد کیسینگر معتقد بود ،‌ روسیه برای قرن‌ها از نفوذ در منطقه برخوردار بوده اما موضوع آن در برابر اروپا همواره به نوعی دو پهلو بوده است؛ مسکو برای پیشرفت و توسعه به دنبال تقویت روابط با اروپا بود و در عین حال محتاط نسبت به تهدیدهای احتمالی غرب .وی با اشاره به این دوگانگی رویکرد روسیه، پیشنهاد عضویت اوکراین در ناتو را یک اشتباه بزرگ خواند که باعث جنگ اوکراین شد. بنابراین اصولا جمهوریخواهان که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دوره زعامت انها صورت گرفته و از کم وکیف توافقات ان زمان یلتسین و ریگان در جریان بوده اند می دانند که قراربوده ناتو به مرزهای شرقی روسیه نزدیک نشود و اکراین هیچگاه به عضویت ناتو در نیاید. بر این اساس من معتقدم ترامپ با پوتین موضوع اکراین را حل وفصل خواهدکرد و اجرای آنرا به زلنسکس دیکته خواهدکرد. فارغ از این که ترامپ معتقد است جون اکراین توانائی استرداد کمکاهای نظامی امریکا را ندارد باید بخشی از منابع و مزارع اکراین را در قبال این بدهی ها تهاتر نماید ؟!
ممکن است بسیاریاین سیاست امریکا را نادرست بدانند اما واقعیت ان است کمه از زمان اوباما سیاست خارجی امریکا رهاکردن تدریجی خاورمیانه و اعزام نیروهای امریکائی رهاشده از منطقه خاورمیانه به پایگاه های مستقردر آسیای و اقیانوس آرام در همجواری چین به منطور مهارچین است . امریکائی ها همچنان که در دوره مائوتسه تونگ با استفاده ازتئری سه جهان ، در منار چین بر علیه اتحادجمهاهیر شوروی قرارگرفتند امروز براساس همان تحلیل که اتاق فکر جمهوریخواهان تخت عنوان دکترین نیکسون – کی زینگربود ، امروزه می خواهند با جداسازی روسیه ازچین یکی از بازوهای احتمالی قدرت چین را جدا و احتمالا با شناسائی تایوان بهعنوان کشوری مستقل درصددمعارضه با چین برخواهندامد. امریکائی ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و متعاقب آن استقرار نطام بازارکنترلی در جین و توانائی های عظیم چین در اقتصاد و سیاست های نرم به این نتیجه رسیده اندگه احتمال همکاری پایدار بین روسیه و چین وجودندارد زیرا از دوره استالین و بعدها جانشینان وی یک بی اعتمادی غریزی دردوکشور نسبت به یکدیگر وجوددارد که الان هم قابل مشاهده است. شعار و دستورالعملاتاق فکر راهبردی سیاست خارجی امریکا مدتها براین پایه بوده که باید اختلاف مابین چین و اتحاد شوروی را به اندازه ای تشدید کرده و زیاد نمود، که آمریکا به هر دوی آنها به مراتب نزدیک تر بوده باشد . به کلام دیگر، تا آنجائیکه امکان دارد، اختلافات مابین چین و شوروی باید تشدید گردد.

بیژن – بررسی تاریخ روابط امریکا با چین نشان می دهد که روابط راهبردی آمریکا و چین ازپیروزی انقلاب کمونیستی در سال 1949 تاکنون که چین به دومین اقتصاد جهان تبدیل شده، چرخش های مهمی را تجربه کرده است. این روابط با جنگ و تنازع سخت افزاری آغاز شد و پس از بیست سال به سمت آشتی و سپس همکاری گرایش یافت و آنگاه از همکاری به رقابت در امور نرم افزاری کشید به نحوی که اکنون در آستانه تقابل راهبردی جدیدی قرار گرفته است. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به کمک انقلاب کمونیستی در چین آمد، نه تنها ژاپن را از ایالت منچوری بیرون کرد، بلکه در رشد تاسیسات صنعتی چین و دست یابی آن به سلاح اتمی نقش شگرف، اساسی و کلیدی داشت. تا زمانیکه استالین زنده بود، مناسبات چین و شوروی خیلی با همدیگر نزدیک بود. بعد از آن با وجود فاصله گیری مابین چین و شوروی بخاطر اینکه طرف چینی، تیم خروشچف را رویزیونیستی می نامیدند، زمینه ها برای استراتژی مدل هنری کیسینجر بستر مناسبی برای نشو و نما یافت. آمریکای کلان سرمایه داری امپریالیستی باید به چین و شوروی بیشتر نزدیک باشد، تا فاصله چین و شوروی به همدیگر. اختلافات چین و شوروی سابق باید هر چه بیشتر و تا حد ممکن تشدید شده تر بوده و به حد دشمنی کشیده میشد. البته نباید فراموش کنیم اگرچه استالین به چین درشکست دارودسته چیانکای چک و ملی گرایان کمک کرد اما همان زمان استالین نیز بین کمونیست های چینی به رهبری مائو با استالین در مورد برنامه های اقتصادی چین اختلافات زیادی بروزکرد . بعداز مرگ استالین هم که عملا دوکشور جندبار تا استانه جنگ هم پیش رفتند . مشکل اصلی چین با امریکا همیشه جداشدن تایوان از جین بوده که چین این موضوع را ، به عنوان مداخله مستقیم آمریکا در تجزیه چین قلمداد کرده و تاکنون روابط آمریکا و چین چندبار بر سر تایوان تا حد جنگ، حتی جنگ هسته‌ای پیش رفته است و در طول هفتاد سال گذشته همواره حادترین مشکل بین آمریکا و چین بوده است. اما مائو پس از 20 سال دشمنی ایدئولوژیک با آمریکا به تدریج به دلیل مسائل استراتژیک با آمریکا از در آشتی درآمد و از همرزم ایدئولوژیک خود یعنی شوروی فاصله گرفت. برای مائو، شوروی با بیش از چهار هزار کیلومتر مرز با چین دشمنی نزدیک و آمریکا با فاصله ای بسیار زیاد از چین دشمن دور تلقی می‌شد. برای خنثی کردن دشمنان نزدیک مائو انقلابی، با دشمن دور یعنی امپریالیسم آمریکا از سر مصالحه و معامله برآمد.در سال 1979 روابط چین و آمریکا رسما آغاز شد و با قدرت گرفتن دنگ شیائوپینگ همدستی و همراهی آمریکا و چین در برابر قدرت سلطه طلب شوروی تثبیت شد.این چرخش راهبردی اول چین، در روابط قدرت های جهانی بود که هندسه سیاسی جهان را تغییر داد.بعداز مرگ مائو و رهبری باند تنگ شیائو پینگ و حذف باند چهارنفره هوادار مائو« Gang of Four » ، تنک شیائو پینگ زاویه تازه ای در ایدئولوژی مارکسیستی گشود و آن جایگزینی تدریجی توسعه و پیشرفت به جای خلوص ایدئولوژیک بود. از این منظر نظام ارزشی کمونیستی مبنی بر وفاداری ایدئولوژیک جای خود را به تخصص و کارآمدی در علم و فناوری و توسعه داد. برای او سفیدی یا سیاهی گربه اهمیتی نداشت، بلکه گربه باید خوب موش میگرفت. هدف نظام سوسیالیستی رفع تنگدستی و محرومیت از جامعه چین بود. چین در چهل سال گذشته و در چارچوب یک برنامه توسعه پایدار توانست حدود 770 میلیون نفر را از فقر مطلق نجات بخشد و آن را به صفر رساند. به این ترتیب موفق ترین برنامه فقرزدایی در جهان نه بر اساس خیریه و امداد که بر مبنای برنامه ریزی دقیق اقتصادی تحقق یافت.و این دومین چرخش در نظام سوسیالیستی چین تلقی شد که در اثر آن جامعه از فقر و تنگدستی رها شد و به رشد و توسعه دست یافت.در سال 1989، دشمن راهبردی چین یعنی شوروی، با افتادن در تله مسابقه تسلیحاتی با آمریکا و صرف هزینه‌های هنگفت نظامی، بنیاد اقتصادش سست گردید. از سوی دیگر شوروی با فشار آمریکا در اثر سیاست های گلاسنوست (توسعه سیاسی) دچار تجزیه و از هم گسیختگی شد. همزمان در چین، با پیشرفت اصلاحات اقتصادی و توسعه ارتباطات، نیاز به آزادی‌های سیاسی گسترش یافت و این فرآیند به فاجعه میدان«تیان آن من» کشید. در نتیجه روند توسعه سیاسی و آزادی‌های فردی در برابر اقتدارگرایی سوسیالیستی شکست خورد و رویای غرب در تکرار سیاست های گلاسنوستی در چین به کابوس بدل شد. این مساله روابط آمریکا و چین را برای مدتی دچار خدشه کرد. پس از فروپاشی شوروی، آمریکا به‌تدریج به این برداشت راهبردی رسید که دیگر برای موازنه قدرت با شوروی، به اتحاد با چین نیازی ندارد. چون شوروی عملا از صحنه خارج شده بود. چین هم از ابتدا دریافت که قدرت شوروی در مرزهای شمالی چین به افول گراییده و روسیه دیگر در جایگاهی نیست که تهدیدی وجودی برای این کشور به حساب آید. از این پس، سیاست آمریکا و چین، نه بر محور مهار شوروی که بر مبنای داد و ستد متقابل استوار شد. در همین زمان چین، با بازگشت دوباره به نظریه سه جهان، خود را پرچمدار مقاومت کشورهای جهان سوم در برابر آمریکا و کشورهای توسعه یافته نظیر ژاپن و اروپا قلمداد کرد. هنوز هم در بین اعضای دائم شورای امنیت، چین تنها عضوی است که بهترین روابط را با کشورهای کمتر توسعه یافته دارد.به این ترتیب چرخشی دوباره در روابط بین آمریکا و چین رخ داد و روابط آنها از همکاری راهبردی در برابر دشمن مشترک«شوروی » به رقابت اقتصادی و فناوری کشید.. بنیاد این رقابت ایدئولوژیک نبود بلکه در دانش وکوشش بود. با آغاز هزاره سوم در سال 2001، در حالی که چین با زمینه سازی و رایزنی‌های گسترده وارد سازمان تجارت جهانی « WTO» شد، آمریکا وارد« WAR » یعنی جنگ در خاورمیانه شد. برای آگاهی رفقا باید بگویم در این سال، تولید ناخالص داخلی چین 1300 میلیارد بود که تا سال تا سال 2018 به ده برابر رسید. در سال 2001، صادرات چین 250 میلیارد بود که در سال 2019 به 2300 میلیارد دلار بالغ شد. طی همین مدت بدهی دولت امریکا از 5.6 تریلیون دلار در سال 2000 به 36 تریلیون دلار در سال جاری رسیده که حدود 900 میلیاردلار از این بدهی به جین تعلق دارد. تعداد توریست های چینی در سال 2000 حدود 10 میلیون نفر و تا پیش از کرونا به 150 میلیون نفر بالغ شد. سیاست چین در این سالها تلاش آرام و پیوسته برای دستیابی به رشد و توسعه و رسیدن به علم و فناوری بود. در سال 2015، اقتصاد چین برای اولین بار از لحاظ قدرت خرید، از آمریکا پیش افتاد و این ناقوس خطر را در آمریکا به صدا درآورد. مقامات چین برخلاف رهبران سابق و فعلی روسیه معتقد هستند که مقابله چین با آمریکا در کسب قدرت علمی و اقتصادی و توسعه نهفته نه در برخورد های نظامی و لذا درجین با تاکید بر رشد و کارآمدی پیوسته اقتصادی درصددهستند در بلندمدت بر قدرت بلامنازع آمریکا فائق آیند که علائم آن همین امروز هم قابل مشاهده است . در همین دورانی که به قول ما ایرانی ها، چینی ها سر خودرا در لاک خودفروبرده و به رشد مداوم اقتصادی توجه داشتند ، آمریکا درگیر جنگ در افغانستان، عراق و خاورمیانه شد که در نتیجه آن، برآورد میشود حدود 7 تریلیون دلار خسارت مادی و به میزان بسیار گسترده‌ای خسارت معنوی به همراه داشت و آمریکا هنوز از عوارض این جنگ‌ها خلاص نشده زیرا ایالات متحده سیاست نظامی‌گری خود را پس از فروپاشی شوروی همچنان ادامه داد و این بار در مقابله با چین مرتکب همان اشتباهی شد که شوروی مقابل آمریکا کرد. هزینه‌های گزاف و بودجه نظامی سالانه حدود 800 میلیارد دلار و ایجاد 800 پایگاه نظامی در 70 کشور جهان، اقتصاد داخلی آمریکا را تضعیف و در اثر این سیاست های نادرست ، اقتصاد آمریکا دچار مشکل شد و طبقه متوسط به سمت پایین گرایش پیدا کرد. بی تردید انتخاب ترامپ به عنوان رئیس جمهور یکی از عوارض همین سیاست نادرست راهبردی بوده است و از هم گسیختگی ناشی از ترامپیسم هنوز در همین بستر اجتماعی فعال است. از سوئی دیگر در چین، طی همین مدت مورد بحث طبقه متوسط رو به رشد گذاشت و هم اکنون، جمعیت طبقه متوسط در چین بیش از دو برابر کل جمعیت آمریکاست. علاوه براین همان قدر که روسای جمهور امریکا به برنامه های کوتاه مدت چهارساله پای بندهستند اقای « شی » رئیس جمهور چین با طرح بلندمدت توسعه جهانی«کمربند و جاده ابریشم » نقش گسترده‌ای برای چین در روابط اقتصادی و بین المللی ایجاد کرده است. گسترش نفوذ چین در اقیانوس ها و دریاها و در زمین و خشکی در بلندمدت چنان موقعیت ممتاز و مهمی‌برای چین ایجاد میکند که توسعه و رشد حدود 65 کشور را قویا به اقتصاد چین پیوند می زند. اهمیت راهبردی این ابتکار، روی کرد نوین چین به جهان است که از درون نگری سنتی به پیوندها و روابط بیرونی به ویژه از مسیرهای آبی توجه می‌کند. این روند متضاد، جایگاه استراتژیک چین را به کلی دگرگون کرد. توسعه اقتصادی و پیشرفت های چین در برخی حوزه‌های علم و فناوری و دانش های نوین چنان گسترده شد که هم اکنون آمریکا چین را رقیب اصلی خود در این حوزه‌ها می‌داند. چینی بدرستی دریافته اند که عصر مسابقه تسلیحاتی بسر آمده وبر این باورند که سلاح راهبردی در این جنگ سرد جدید اقتصادی و فناوری، ایدئولوژی نیست بلکه حوزه‌های سایبری، هوش مصنوعی و اطلاعات« Information » است. پس رقابت به حوزه سایبری کشیده شده و مساله اصلی بر سر حکمرانی و امنیت سایبری است . این جنگ سرد جدید، گرچه در حوزه فناوری و اقتصادی در جریان است اما دارای اهمیت راهبردی است. تصوری که از چین در آمریکا در حال شکل گیری است، تصویری دشمنانه و ایدئولوژیک است و این تنها موردی است که بین سیاست های ترامپ و بایدن و افکار عمومی اشتراک نظر وجود دارد. ترامپیسم در واقع بازنگری نقش امریکا در تقسیم مجدد بازارها وبرتری طلبی و هژمونی رسمی غرب تحت لشکر اریستوکراتهای سایبری امریکا است که از هیچ اقدام سیاسی – نظامی برخلاف شعار امریکا نباید در جنگها داخل شود ، کوتاهی نخواهندکرد. ادعاهی ترامپ در باره الحاق کاناد، پاناما، جزایر گریلند و خلیج مکزیک مسبوق به سابقه بوده و فقط ادعای اخیر وی مبنی بر تملک و سیطره بر غزه را باید جدید خواند. نکته جالب در اینجا آن است که اکنون این آمریکاست که میخواهد بر رقابت در حوزه‌های تکنولوژی و اقتصاد پوششی ایدئولوژیک بکشد و با معرفی چین به عنوان ایدئولوژی خطرناک کمونیستی در نظر آمریکا و جهان منفور سازد. ولی باید توجه داشت که موقعیت چین امروز نظیر شوروی در دوران جنگ سرد نیست، و نمی توان با سلاح ایدئولوژیک ساخت فیلم های جاسوس فراوان مشابه فیلم هائی امریکائی که یک پای ثابت همه فیلم ها نفوذ و جاسوسی روس ها در امریکا بوده ، به جنگ چین رفت. شوروی در آن زمان روابط اقتصادی با غرب نداشت، اما پیوند اقتصادی بین چین و آمریکا آنچنان گسترده است که امکان جداسازی اقتصادی « decoupling » دو کشور بسیار خسارت بار و تقریبا غیرممکن است. آمریکا اکنون بازار مهم کالاهای چینی است و چین با خرید اوراق قرضه آمریکا بعنوان بزرگترین طلبکارخارجی نقش مهمی در اقتصاد غرب و آمریکا دارد. حتی کشورهای غربی به هیچ وجه مایل به قطع روابط اقتصادی با چین نیستند، چراکه اقتصاد آنها به شدت ضربه خواهد خورد. هم اکنون چین با سبقت از آمریکا بزرگترین شریک تجاری اروپا شده است.
احمد- ارژنگ بحث های جالبی ارائه کرد ک هرکس موشع ارژنگ را نداند اورا طرفدارچین می داند در حالی که ارژنگ معتقد است در چین نوعی سرمایه داری مبتنی بر کنترل بازار حاکم است . من نیز مدتهاست داستان چین را تعقیب میکنم و دوسال پیش فرصت دست داد چهارتا کتاب خوب به نام های « چین – تالیف هنری کیزینگر »، « چین چگونه سرمایه داری شد – اثررونالدکوز و نینگ وان » ، «چین -سرمایه داری سرخ- نوشته کارل والتر» و « چین حبابی که هرگز نمی ترکد- اثر توماس اورلیک» را با علاقه مطالعه کردم که توصییه می کنم اگر رفقا این کتابها را نخوانده اند حتما مطالعه کنند. من با چهارچوب بحث رفیق ارژنگ موافقم جز این که ساختار حاکمیتی در چین و نقش حزب کمونیست را خیلی پایدار در مقابل سرمایه داری نئولیبرال نمی دانم . شاید هم اطلاعات من کامل نیست اما هشدارهای بازارهای جهانی به خصوص در مورد حباب مسکن که دوسال پیش اتفاق افتاد که علیرغم مهار آن توسط دولت سایه شوم آن هنوز از اقتصاد چین زوده نشده بطوری همان بحران باعث شد نرخ های رشد بالای ده درصد به 3 و 4 فعلی کاهش یابد.
ناصر- رفیق ارژنگ نکته ای را مطرح کرد که ذهن من را به خودمشغول کرده است . من البته تاحالا فکر نکرده بودم که ترامپ ممکن است این قدرباهوش باشد که بتواندروسیه را جذب امریکا کند تا بتواندبا چین به راحتی مقابله کند. اما حالا فهمیدم که ترامپ با ورص روسیه در زمین اکراین دونقشه همزمان را بصورت موازی پیش می برد اول آن که روسیه را ازچین جدا کند و دوم روسیه با عضویت در گروه هشت عملا از بریکس خارج شود . تنها نکته ای که ترامپیست ها از آن غافل هستند ان بوده که روسیه اتفاقا عضو اقتصادی قدرتمند گروه بریکس نیست بلکه چین باتفاق هند دراین گروهبندی دست بالا را دارند اما درصورت تحقق سیاست ترامپ در جنگ اکراین ، به نظرم باید منتظر دخالت روسیه در ایران بدین طریق باشیم که به رژیم ایران فشار بیاورد به میز مذاکره با ترامپ کوج کند زیرا اگر روسیه بتواند در ناتو عضو شود و عضو هشتم گروه هفت هم شود عملا ایران جذابیت جغرافیای سیاسی خود را برای امریکا ازدست خواهدداد زیرا اساسا امریکا ایران را به عنوان پایگاه نظامی جنوبی اتحادجماهیر شوروری از زمان شاه مدنظر داشته است. درچنین شرایط احتمالا خامنه ای البته اگر زنده بماند پای مذاکره رسمی با امریکا خواهدرفت. یک طرف دیگر این تحلیل همسوئی امریکا و روسیه می تواند به تعارضات خاورمیانه ای و حل موضعی مسئله فلسطین هم کمک کند . واقعیت این است که در سقوط بشاراسد روس ها به نوعی با دارودسته هیات تحریرالشام به رهبری احمدالشرع هماهنگی کردند و همین حالا هم ارتباط دارند. همین سناریو درصورت نارضایتی از ایران هم می تواند اتفاق بیفتد فقط موضوع اصلی همان طور که فعلا جنبش انقلابی فاقد راهبری است رهبری ضدانقلاب جایگزین احتمالی هم هنوز وجودندارد زیرا باند هیات التحریر شام درسوریه نه تنها ازقبل از حمله اخیر وجودداشت بلکه مدتها کنترل بخش هائی از سوریه دست آنها بود و عملا حاکم ان مناطق بودند درحالی که هیچیک از گروه های برانداز اپوزیسیون ایرانی درحال حاضر دارای چنین امکاناتی نیستند اگرچه خلق گروه یا سازمانی با ترکیبی از برخی از گروه های فعلی اپوزیسیون تشنه قدرت که بعضا اتنیکی هم هستند به سرعت امکان پذیراست .
فریبرز- اگر بخواهم انچه را که بحث رفقا فهمیده ام بازگو کنم این است که رفقا چشم انداز توافق ترامپ – پوتین برای حل مسئله اکراین را قطعی و همچنین رویاروئی محدود با چین هم بعید نیست که نشانه آن می تواند اقدام وزارت امورخارجه در 28 بهمن در حذف بیانیه «عدم حمایت از استقلال تایوان » در وبگاه آن وزارت خانه و تقدیر رهبران تایوان از این اقدام عجولانه دانست. من نیز معتقدم به قدرت رسیدن گروه هیات التحریر شام حاصل توافقات جهانی و منطقه ای بوده و این که ظاهرا ترکیه به تنهائی پشت این قضییه بوده را شوخی تلقی میکنم. بدون شک روسها نیز به این نتیجه رسیده بودند که نگهداشت اسد امکان پذیرنیست و با ترکیه و رهبران هیات تحریر هماهنگی لازم را بعمل اورده اند ومن حتی مسافرت احمدالشرع یا وزیر امورخارجه اورا به روسیه هم محتمل میدانم . این اتفاقات و عدم دعوت رضا پهلوی به کنفرانس مونیخ و مذاکرات روسیه و امریما در باب پایان جنگ دراکراین بدن حصور صاحب عله و اتفاقات مشابه باید درس عبرتی باشد برای کسانی که آینده خودو کشورشان را با بیگانگان و قدرت های جهانی گره زده اند که اگر بیگانگان قدرتمند احساس کنند این افراد دیگر کارآئی ندارند همچون دستمال کلینکس پس از استفاده انها را به درو خواهندانداخت . در مورد ایران من برعکس اعتقاددارم وجود یک ایران قوی تحت کنترل امریکا برای اسرائیل هم لازم است چون اختلاف بین اعراب و اسرائیل یک اختلاف تاریخی – دینی است که بعید بنظر می رسد پایانی برای آن متصورباشد لذا یک ایران شیعه قوی در رکاب برای حفظ موازنه قدرت بین اعراب و اسرائیل هم لازم است که روس ها هم نباید درصورت توافق با امریکا با این موضوع مشکل داشته باشند. جین هم که اساسا چه قبل انقلاب و چه بعد انقلاب به حاکمان ایران با دیده مظنونی می نگرد که هرلحظه احتمال خیانت دارد . لذا با این سناریو آن ها نیز نباید مشکلی داشته باشند به خصوص رابطه قوی چین با کشورهای عربی می تواند از همین منظر پایدارترباشد .اما دراین میان یادمان به این ضرب المثل معروف ایرانی باشد که طرف می گفت« اگر ماست شود جه می شود » ؟!
واقعیت این است که اگر امواج انقلاب ایران به توفان تبدیل شودهمچون آتش سوزی های خانمان سوز کالیفرنیا که دولت امریکا با همه برهوت خود هنوز هم از پس خسارات آن برنیامده ، کلیه محاسبات اتاق فکرها را برهم خواهدزد . لذا ما باید همه نیروی خودرا در تبلیغ وحدت نیروهائی که می توانند در براندازی رژیم جمهوری اسلامی تاثیرگذارباشند بکارببریم و بتوانیم با طرح شعارهای کاربردی مردم خسته و بیزار از دیکتاتوری مذهبی را بسیج نمائیم تا فرایند فروپاشی و برانداری تسریع شود . من اعتقاد ندارم آینده جنبش انقلابی همچون انقلاب 1357 خواهدبود بلکه حدافلی از خواسته های مردم ستمدیده حتما برآورد خواهدشد که اگر نیروهای انقلابی هشیار باشند و بتوانند از تضادهای منطقه ای به خوبی استفاده نمایند قدرت های جهانی ناچارند تن به انقلاب ایران بدهند ، زیرا اولین خصلت جنبش نوین انقلابی مداراکردن با کشورهای همسایه ومنطقه است که می توانند کانونی برای ضد انقلاب باشند . بنظرم نگاهی به عملکرد احمدالشرع در درس آموزی جنبش انقلابی برای پیروزی مفید خواهدبود. موج تغییر در کشورهای منطقه که مدتهاست شروع و رشد اقتصادی برای آنها فراهم آورده باعث خواهدشد چنانچه جنبش انقلابی با تدبیر و درایت عمل کند انها حداقل خنثی و حداکثر در همراهی با جنبش انقلابی سنگ اندازی نکنند.
مهسا- من هم علائم خوش بینانه تری نسبت به قبل در جامعه می بینم. مردم تقریبا از همه جناح های حاکمیت زده شده و بسیاری از جانبازان جنگ و جببه بهصف اعتراضات مردم پیوسته اند و حنای اصلاح طلبان و چادربه سرهائی که در پس اعدام و زندان جوانان هنوز« بابام بابام » می کنند ، دیگر رنگی نداشته وحتی بسیاری از کسانی که مردم را به رای دادن به پزشکیان تشویق و تحریم میکردند پشیمان شده که مناطره هائی که درشبکه های اجتماعی درون ایران صورت میگیرد نمونه بارز این ادعا است . اتفاقا بسیاری از این مناطره ها که عمدتا توسط اصلاح طلبان در نقد وضعیت موجود صورت میگیرد تحت کنترل اتاق فکر وزارت اطلاعات و سازمان حفاظت و اطلاعات سپاه به منظورفروکش کردن احساسات انقلابی جوانان و سوپاپ اطمینان کاهش جو انقلابی است زیرا دستگاه سرکوب بدرستی دریافته که دیوار ترس از ارتجاع با جنبش « زن ، زندگی ، آزادی» دجار ترک خوردگی شد و در تداوم ان جای جای این دیوار سوارخ شده که مردم بتوانند از دورن آن دیوارها وحشت سران حکومت را دریابند. رژیم این روزها همه تلاش خودرا بکاربرده تا موج خیزش مردم به بعداز سال منتقل تا بتواند خودرا از مهلکه فعلی برهاند زیرا تندباد امواج انقلاب و بازداشت جوانان بی باک و شروع و تداوم اعتراضات و اعتصابات بدون ترس از تهدیدات بزرگ ارتجاع ولایت فقیه ، نشانه آمادگی مردم برای لحظه نهائی رویاروئی و تعیین تکلیف با رژیمی است که با نابودی امکانات عظیم منابع طبیعی کشور، در تامین حداقل امکانات زیستی مردم ناتوان شده و لذا حافظه تاریخی مردم حاضربه تداوم زیست انها نیست . کارگران و زحمتکشان و اقشار ستمدیده چنان زیر فشارگرانی و تورم حاصل ازغارت منابع کشورهستند که جز سرنگونی وویرانی حاکمان ، فکردیگری ندارندو در این هنگامه آن سازمان ونیروئی که بتواند موج انفجارمردم را شناسائی و برآن سوارشود ، هدایت انقلاب را برعهده خواهدگرفت
اتحاد ، مبارزه، پیروزی
سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی
جنبش انقلابی مردم ایران – 29 بهمن ماه 1403

2025-02-23 کتاب ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏ ‎هم‌اندیشی‌چپ

کتاب ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏ ‎هم‌اندیشی‌چپ

کتاب ‎#هم‌اندیشی‌ـچپ
ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏
پیش‌گفتار
https://t.me/left_forum/163

ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏
جلد اول
https://t.me/left_forum/161

ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏
جلد دوم
https://t.me/left_forum/162

کتاب ‎#هم‌اندیشی‌ـچپ
ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏

پیش‌گفتار
از‌‌‏ #انقلاب۵۷ نزدیک به نیم قرن گذشت؛ از انقلابی، یا قیامی، که امید بود آزادی بیاورد و نیاورد. و امید بود رفاه و ‏عدالت بیاورد و نیاورد. ‏
نزدیک به نیم قرن از انقلابی، یا قیامی، گذشت که به وعده‌ی سفره‌ای نان و سقفی بر سر، از دست‌های خالی پل ‏ساخت و بر شانه‌های خسته سوار شد و گرسنه را به حراج کلیه واداشت و گود نشین را به گورخوابی. ‏
این‌گونه بود که فضای ذهنی همه‌ی این نیم قرن تا امروز اشباع شد از بی‌‌شمار پرسش: ‏
چرا انقلاب شد؟ و چرا و چگونه به سرنوشتیِ چنین دچار شد؟ راز شکستی چنین سنگین در چه بود؟
آیا انقلاب ۵۷ گریزناپذیر بود؟
چگونه بود که در ماه‌های مشرف به بهمن ۵۷، در سراسر سپهر سیاسی کشور، گروه و گرایشی یافت نمی‌شد که در ‏خیزش عمومی حضوری نداشته باشد و نقشی نپذیرفته باشد؟ ‏
و چرا منهای بخشی از دهقانان، طبقه‌ی اجتماعی دیگری نبود که در آن ماه‌ها به قطار انقلاب سوار نشده باشد؟ ‏
در کندوکاو تاریخ، به‌عنوان مسئول تیره‌روزی و فلاکت کنونی، انگشت اتهام را می‌توان به سمت کدام جریان سیاسی ‏یا اجتماعی گرفت؟
جایگاه و نقش چپ در انقلاب و شکست آن کجاست؟ ‏
امروز، سوژه‌ی رهایی‌بخش چطور تعریف می‌شود؟ و راه نجات از کدام سمت؟
زمینه‌های رشد راست افراطی وشبه‌فاشیست به چه اندازه است؟ ‏
این گرایش‌ها تحت کدام شرایط ممکن است موفق شوند توده‌ی اتمیزه و بی‌شکل را به خدمت «ناجی» و «پیشوا»ی ‏دیگری در آورند؟
از بهمن ۵۷ هر چه بیشتر دور شدیم و غبار فراموشی بر حافظه‌ها بیشتر نشست، بار ذهنی پاسخ‌هایی که به چنین ‏پرسش‌هایی داده شده سنگین تر شد و راه بر جعل و فریب و وارونه‌سازی هموارتر. و نیز هر چه توده‌ی محروم و ‏فرودست خسته‌تر، خشمگین‌تر و مایوس‌تر شده، و خود رهانی را دشوارتر یافته، قلب واقعیت‌ها آسان‌تر شده و ‏هزینه‌اش کم‌تر. در چنین بزنگاهی است که بازمانده‌های فرقه‌ی #پهلوی فضای روانی موجود را مناسب یافته‌اند و به ‏سودای بازگشت به قدرت و تحمیل دور باطلی دیگر به تاریخ، از تاریک‌خانه‌های لاس‌ وگاس بیرون امده‌اند. به کنار از ‏مساعدت فضای ذهنی، این فرقه برای ریل‌گذاری افکار عمومی به داشتن پشتوانه‌های مادی بسیاری دلگرم است. ‏می‌کوشد ازمنابع مالی هنگفت و هژمونی رسانه‌ای تا اطاق‌های فکر و حمایت شماری از دولت‌ها و برخی دستگاه‌های ‏اطلاعاتی همه را به خدمت انحراف ذهنیت افکار عمومی و انقیاد آن در آورد. ‏
رو در رو با چنین تهدید‌هایی، پاسخ‌دادن به پرسش‌هایی که فضای عمومی را اشباع کرده ضرورتی است حیاتی؛ ‏به‌ویژه از سوی کسانی که هم‌چنان بر حقانیت قیام مردم علیه حکومت پهلوی باور دارند. #هم‌اندیشی‌ـچپ در ‏عمل به این تکلیف می‌کوشد گامی بردارد و انتشار ویژه‌نامه‌ای که پیش رو دارید بخشی از این کوشش است. ‏مجموعه‌ای که گرد آمده؛ مقاله‌ها، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها و اسناد، حاصل یاری و مشارکت بسیاری از نویسندگان، ‏هنرمندان، کنش‌گران سیاسی و اجتماعی، پژوهش‌گران و تحلیل‌گران داخل و خارج کشور است که به دعوت ما ‏پاسخ مثبت داده‌اند. ضمن قدردانی از یکایک انان، لازم است تأکید شود آن‌چه تا کنون انجام شده، تنها مقدمه‌ای ‏است بر آن‌چه بسیار گسترده‌تر و فراگیرتر باید دنبال شود. با این امید که در گام‌های بعد از یاری و هم‌اندیشی طیف ‏هر چه وسیع‌تری از افراد و گرایش‌های #چپ برخوردار گردیم. ‏
⬅️ جلد نخست https://t.me/left_forum/161
⬅️ جلد دوم https://t.me/left_forum/162

2025-02-12 بیانیه صلح  کنفرانس متوقف کردن جنگ‌ها – تقویت حقوق بین‌الملل   اسلو، ۹ فوریه ۲۰۲۵

بیانیه صلح کنفرانس متوقف کردن جنگ‌ها – تقویت حقوق بین‌الملل اسلو، ۹ فوریه ۲۰۲۵

بیانیه صلح
تصویب شده توسط کنفرانس متوقف کردن جنگ‌ها – تقویت حقوق بین‌الملل
اسلو، ۹ فوریه ۲۰۲۵

غزه صحنه نسل‌کشی زنده‌ای است که انسانیت جمعی ما را تضعیف می‌کند. اگر اقدامات فوری انجام نشود، این منطقه همچنین به گورستان حقوق بین‌الملل تبدیل خواهد شد. حفظ حقوق بشر و حقوق بین‌الملل برای جامعه جهانی صلح‌آمیز اساسی است.
امروز ما اینجا گرد هم آمده‌ایم تا با مردم فلسطین اعلام همبستگی کنیم و با پروژه استعمارگرانه در فلسطین تاریخی مخالفت نماییم. ما همچنین اینجا هستیم تا انسانیت جمعی خود را با احیای تعهد مشترکمان به حقوق بین‌الملل نجات دهیم.
به نام انسانیت، ما خواستار اقدامات فوری و قاطع برای پایان دادن به نسل‌کشی در غزه و الحاق کرانه باختری و بیت‌المقدس توسط اسرائیل هستیم.
دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) حکم قطعی خود را درباره غیرقانونی بودن اشغال فلسطین توسط اسرائیل صادر کرده است. ما حق بازگشت پناهندگان فلسطینی به سرزمین مادری خود را به رسمیت می‌شناسیم. ما از خودمختاری فلسطین حمایت می‌کنیم و به شدت با تمام طرح‌های جابجایی جمعیت بومی فلسطین مخالفیم.
ما می‌دانیم که بارها و بارها، این مجتمع‌های نظامی-صنعتی و نگهبانان استعمار هستند که از جنگ و ستم دائمی سود می‌برند. اما آنچه به ویژه در مورد اشغال استعماری فلسطین شیطانی است، این است که بسیاری از تسهیل‌کنندگان و مجریان این نسل‌کشی فلسطینی‌ها، همان کسانی هستند که با استفاده از زمین‌های دزدیده شده از فلسطینی‌ها، دولت استعماری اسرائیل را به وجود آوردند تا برای جنایات اروپا در طول هولوکاست کفاره دهند. این دولت‌های به اصطلاح “حاکمیت قانون” هستند که از نسل‌کشی حمایت و آن را ممکن می‌سازند، در حالی که هر گونه انتقاد از همدستی خود در این هولوکاست جدید در فلسطین را خاموش می‌کنند.
ما می‌دانیم که علیرغم شجاعت روزنامه‌نگاران فلسطینی که همچنان با خطر جانی به ثبت این نسل‌کشی ادامه می‌دهند، پوشش رسانه‌های غربی از این نسل‌کشی عمدتاً یک‌جانبه و ضعیف بوده است. ما از همه مردم می‌خواهیم که از دولت‌های خود پاسخگویی بخواهند و بر رسانه‌ها فشار بیاورند تا قدرت را پاسخگو نگه دارند.
ما از جامعه جهانی می‌خواهیم که درخواست‌های فلسطین برای تحریم، قطع سرمایه‌گذاری و تحریم آن‌هایی که با این اقدام نسل‌کشی در ارتباط هستند را جدی بگیرند.

اکنون زمان آن است که سازمان ملل متحد مسئولیت نقش خود در ایجاد اسرائیل را بپذیرد.
سازمان ملل متحد هفتاد و هفت سال پیش اسرائیل را ایجاد کرد، اما اسرائیل تا به امروز بی‌شرمانه حقوق بین‌الملل را نقض می‌کند و به طور مداوم وظایف خود به عنوان یک عضو سازمان ملل را نادیده می‌گیرد.
در پرتو جنایات شدید و سیستماتیک علیه بشریت، ما از سازمان ملل و جامعه جهانی می‌خواهیم که حقوق و امتیازات اسرائیل در سازمان ملل و سایر نهادهای بین‌المللی را معلق کنند.
تا زمانی که اسرائیل به طور سیستماتیک تعهدات خود تحت حقوق بین‌الملل را نقض می‌کند، باید از این نهادها اخراج شود. این یک بازدارندگی حیاتی و حفاظت از حقوق بین‌الملل است.
تمام جهان در مقیاسی بی‌سابقه در حال نظامی‌شدن است. پایگاه‌های نظامی ایالات متحده و ناتو به طور آشکار و پنهانی در سراسر جهان در حال ایجاد شدن هستند، بدون هیچ گفت‌وگوی عمومی معنادار یا رضایت. ما از مردم می‌خواهیم که بیدار شوند و به طور فعال در برابر این نظامی‌سازی مقاومت کنند، که نه بازدارندگی ایجاد می‌کند و نه امنیت ملی، بلکه تنش‌های جهانی را تشدید کرده و جنگ را تسریع می‌کند.

ما به تمام سازمان‌های پزشکی، حقوقی و بشردوستانه، مانند UNRWA و تمام متخصصانی که در حوزه‌های مختلف در فلسطین و فراتر از آن برای کاهش رنج مردم فلسطین تلاش می‌کنند، درود می‌فرستیم.

ما از اینجا یک دادگاه مردمی تشکیل می‌دهیم تا به طور سیستماتیک جنایات انجام شده در غزه و کرانه باختری در طول یک سال و نیم گذشته را بررسی کرده، مسئولان را محکوم کند و آن‌ها را وادار به پاسخگویی در برابر جنایاتشان کنیم.

پایان

Declaration of Peace
adopted by the conference
STOP THE WARS – STRENGTHEN INTERNATIONAL LAW
OSLO 9th of February 2025

Gaza is the site of a live-streamed genocide that undermines our collective humanity. If urgent measures are not taken, it will also become the graveyard of international law. The preservation of human rights and international law are fundamental to a peaceful global community.
Today, we are gathered here to stand in solidarity with Palestinians and to oppose the settler-colonial project in historical Palestine. We are also here to save our collective humanity through reviving our shared commitment to international law.
In the name of humanity, we demand that concrete actions be taken immediately to decisively end the genocide in Gaza and the annexation of the West Bank and Jerusalem by Israel.
The International Court of Justice (ICI) has given a definitive ruling on the illegality of the Israeli occupation of Palestine. We recognise the right of Palestinian refugees to return to their homeland. We support Palestinian self-determination. We vehemently oppose all plans of displacing the indigenous Palestinian population.
We know that time and again, it is the military-industrial complex and the guardians of colonialism, who benefit from perpetual war and oppression. But what is particularly diabolical about the settler-colonial occupation of Palestine is that many of the facilitators and enablers of this genocide of the Palestinians are the very same who created the settler-colonial state of Israel by using land stolen from the Palestinians, to atone for Europe´s crimes during the Holocaust. It is so-called ´rule of law´ states that support and enable genocide while silencing any criticism of their complicity in this new Holocaust in Palestine.
We know that despite the courage of Palestinian journalists who continue to risk their lives documenting the genocide, Western media coverage of the genocide has been largely lopsided and weak. We encourage all people to demand accountability from their own governments and to pressure the media to hold power to account.
We urge the global community to take seriously the calls from Palestine to boycott, divest and sanction those associated with the ongoing genocidal endeavour.
Now is also time for the United Nations to shoulder responsibly for its role in the creation of Israel.
The United Nations created Israel seventy-seven years ago but Israel to this day, shamelessly violates international law and persistently ignores its duties as a UN member state. In the light of grave and systematic crimes against humanity, we urge the UN and the international community to suspend Israel´s rights and privileges at the UN and in other international institutions. As long as Israel systematically disrespects its obligations under international law, it should be excluded. This is a vital deterrent and safeguards international law.
The whole world is being militarised on a scale never seen before. US and NATO military bases are being overtly and covertly established all over the world without any meaningful public discourse or consent. We urge the public to wake up and actively resist this militarisation which does not secure deterrence or national security but instead escalates global tensions and precipitates war.
We salute all medical, legal and other humanitarian organisations, such as UNRWA and all professionals operating across different spheres in Palestine and beyond to alleviate the suffering of the Palestinian people.

We hereby initiate a Peoples´tribunal to map out systematically the atrocities that have taken place in Gaza and the West Bank in the past year and a half, convict those responsible and make them answer for their crimes.
THE END

2025-02-10 گفتگوی بین دو نسل؛ انقلاب ۵۷ و جوانان امروز. نوشته: هوش مصنوعی

گفتگوی بین دو نسل؛ انقلاب ۵۷ و جوانان امروز. نوشته: هوش مصنوعی

گفتگوی بین دو نسل؛ انقلاب ۵۷ و جوانان امروز. نوشته: هوش مصنوعی
???? زمان و مکان: یک پارک در تهران، نیمکت کنار درختان کهنسال
???? شخصیت‌ها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، در جوانی با اندیشه‌های چپ و آزادی‌خواهانه علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرده و بعد از انقلاب نیز با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، از نسل امروز که از جمهوری اسلامی بیزار است و به دنبال تغییر ریشه‌ای در کشور است.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان پرشور و عاصی از سرکوب‌ها، که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده است.
________________________________________
آغاز گفتگو: چرا به اینجا رسیدیم؟
???? مریم: آقای رضا، شما که توی انقلاب ۵۷ بودید، واقعاً چی شد که کارمون به اینجا کشید؟ چرا اون انقلاب به آزادی نرسید؟ ما داریم هزینه‌ی چیزی رو می‌دیم که اصلاً انتخابش نکردیم!
???? رضا: (آهی می‌کشد) حق دارین. اون روزها ما با آرزوی آزادی، عدالت و برابری رفتیم توی خیابون. شاه سرکوب می‌کرد، ساواک نفس‌مون رو بریده بود، کارگر و دانشجو و معلم همه از خفقان خسته شده بودن. اما هیچ‌کس فکر نمی‌کرد آخوندها سوار موج بشن و یه دیکتاتوری جدید بیارن. ما با دیکتاتوری سلطنتی جنگیدیم، ولی یه استبداد مذهبی جایگزینش شد.
???? آرش: یعنی شما که اون موقع انقلاب کردین، نمی‌دونستین آخوندها دنبال حکومت اسلامی‌ان؟
???? رضا: خیلی‌ها هشدار دادن، اما مردم فکر می‌کردن هر چی باشه، بدتر از شاه نمی‌شه. اون موقع، روحانیون خودشون رو طرفدار مردم نشون می‌دادن. مردم فکر می‌کردن دین و سیاست جدا می‌مونن. ولی خمینی، وقتی قدرت رو گرفت، همه‌ی صداهای مخالف رو خاموش کرد، چپ‌ها و لیبرال‌ها رو سرکوب کرد، و یه حکومت ایدئولوژیک ساخت.
???? مریم: پس چرا جلوی خمینی و اسلام‌گراها نایستادین؟
???? رضا: وایسادیم! از همون روزای اول، روشنفکرا، کمونیستا، مجاهدین و خیلیای دیگه فهمیدن که انقلابشون دزدیده شده. جنگیدیم، مقاومت کردیم، شکنجه شدیم، اعدام شدیم. دهه‌ی ۶۰ رو یادتون نره، هزاران نفر رو کشتن، فقط به خاطر اینکه نمی‌خواستن زیر سایه‌ی یه دیکتاتوری مذهبی زندگی کنن.
________________________________________
تفاوت‌ها و شباهت‌های دو نسل
???? آرش: پس فرق انقلاب شما با اعتراضات ما چیه؟ ما نمی‌خوایم هیچ آخوندی قدرت داشته باشه، شما اون موقع هنوز بهشون امید داشتین.
???? رضا: تفاوت اصلی اینه که شما تجربه‌ی ما رو دارین. ما تو یه مسیر ناشناخته قدم گذاشتیم، اما شما می‌دونین که حکومت مذهبی چه بلایی سر جامعه میاره. نسل شما تکلیفش روشنه، دیگه فریب شعارهای “اصلاحات” و “چهره‌ی رحمانی اسلام” رو نمی‌خوره. اما یه چیز بینمون مشترکه: میل به آزادی. اون روز ما شعار “آزادی، استقلال” دادیم، شما امروز “زن، زندگی، آزادی” می‌گین.
???? مریم: ولی یه چیزی که ما رو عصبانی می‌کنه اینه که خیلی از نسل شما هنوز دارن از اون انقلاب دفاع می‌کنن، یا بدتر از اون، خودشون توی همین حکومت جا گرفتن!
???? رضا: آره، بعضیا خیانت کردن، بعضیا پشیمون شدن، بعضیا هم هنوز توی گذشته گیر کردن. اما یه چیزو یادتون نره: خیلی از ماها هم توی همین سال‌ها جنگیدیم، زندان رفتیم، تبعید شدیم، فراموش نشدیم. شما ادامه‌ی همون مسیرین، ولی آگاه‌تر و مصمم‌تر.
________________________________________
نسل جدید، آینده‌ی تازه
???? آرش: پس به نظرتون، نسل ما می‌تونه این حکومت رو بندازه؟
???? رضا: نسل شما دیگه فقط نمی‌خواد رژیم عوض بشه، می‌خواد ریشه‌ی استبداد رو خشک کنه. شما فقط دنبال تغییر حکومت نیستین، دنبال تغییر سیستم و ساختارین. تفاوت مهم اینجاست. ما اون موقع فکر می‌کردیم فقط شاه که بره، همه چی درست می‌شه. اما شما به یه جامعه‌ی آزاد، بدون تبعیض، بدون دین دولتی فکر می‌کنین.
???? مریم: ولی این حکومت به این راحتی نمی‌ره…
???? رضا: هیچ دیکتاتوری با میل خودش نمی‌ره. اما هیچ دیکتاتوری هم تا ابد نمونده. شما ابزارهایی دارین که ما نداشتیم، شبکه‌های اجتماعی، آگاهی جهانی، همبستگی گسترده‌تر. مهم اینه که مبارزه‌تون رو ادامه بدین، یاد بگیرین از اشتباهات گذشته، و متحد بمونین.
???? آرش: پس شما هنوز امید دارین؟
???? رضا: امید، تنها چیزی بوده که تونسته ما رو تا اینجا بیاره. و حالا، این امید توی دستای شماست…
???? [صدای دور شدن شعارهای معترضان از خیابان…]
________________________________________
????️ صدای شما هستیم از رادیو همبستگی… این گفتگو ادامه دارد.
گفتگوی چالشی بین نسل انقلاب ۵۷ و نسل جدید – بخش دوم
???? زمان و مکان: همان پارک، اما هوا کمی تاریک شده. صدای قدم‌های مردم و گاهی هم صدای ماشین‌های خیابان شنیده می‌شود.
???? شخصیت‌ها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپ‌گرا و آزادی‌خواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بی‌رحمی رژیم.
________________________________________
رادیکالیسم و تغییر؛ کدام راه درست است؟
???? مریم: شما می‌گین ما ابزارهای بهتری داریم، اما واقعیت اینه که این رژیم از هر چیزی برای سرکوب استفاده می‌کنه. چطور باید با سیستمی جنگید که هیچ قانونی رو رعایت نمی‌کنه؟
???? رضا: این دقیقا همون سوالیه که نسل ما هم از خودش می‌پرسید. شاه هم فکر می‌کرد که با ساواک و ارتش می‌تونه جلوی مردم بایسته، ولی دیدین که نشد.
???? آرش: اما شاه و حکومت پهلوی به اندازه‌ی این‌ها وحشی نبودن! اینا مردم رو با شلیک مستقیم می‌کشن، سرها رو می‌بُرن، زن و بچه رو توی زندان شکنجه می‌کنن. توی خیابون همون لحظه شلیک می‌کنن! شماها فقط زندان رفتین، ما رو مستقیم می‌کشن.
???? رضا: (آه می‌کشد) راست می‌گی… رژیم جمهوری اسلامی از هر دیکتاتوری که ما علیه‌ش جنگیدیم، وحشی‌تره. چون نه فقط سرکوبگره، بلکه توجیه ایدئولوژیک هم داره. اونا فکر می‌کنن دارن با “دشمنان خدا” می‌جنگن و هیچ خط قرمزی ندارن. ولی یه چیزو یادت نره: هیچ رژیمی برای همیشه سر پا نمی‌مونه، مخصوصا وقتی که مردم باهاش نیستن.
???? مریم: ولی ما داریم کشته می‌شیم! این رژیم این‌قدر راحت خون می‌ریزه که انگار جون مردم براش هیچی نیست. چطور باید در برابر همچین جنایتی ایستاد؟
???? رضا: اینجاست که باید تاکتیک‌های مبارزه رو تغییر داد. ببین، ما نسل انقلاب ۵۷ یه درس تلخ گرفتیم: احساسات، بدون استراتژی، شکست می‌خوره.
________________________________________
درس‌هایی از گذشته؛ اشتباهات انقلاب ۵۷
???? آرش: خب، پس اشتباه شما چی بود؟
???? رضا: چند تا اشتباه بزرگ داشتیم. یکی اینکه ما فکر می‌کردیم هر کی با شاه بجنگه، خودبه‌خود هم‌پیمان ماست. آخوندها از همین استفاده کردن، حرفای قشنگ زدن، اما وقتی قدرت رو گرفتن، همه‌ی ما رو یا کشتن یا بیرون انداختن.
????مریم: شما برنامه نداشتین؟ یه آلترناتیو درست و حسابی؟
???? رضا: راستش، نه اون‌طوری که باید! چپ‌ها، ملی‌گراها، لیبرال‌ها، همه برای سرنگونی شاه متحد بودن، اما وقتی شاه رفت، هر کسی یه ایده‌ی متفاوت داشت. آخوندها اما یه برنامه مشخص داشتن: قبضه کردن کامل قدرت.
???? آرش: یعنی شما خودتون رو برای بعد از انقلاب آماده نکرده بودین؟
???? رضا: دقیقاً! انقلاب شد، ولی هیچ‌کس به این فکر نکرد که “روز بعد از انقلاب” چی می‌شه. اینو یادتون باشه: سرنگونی، یه مرحله است. مهم‌تر از اون، جایگزینیه!
???? مریم: پس ما چی کار باید بکنیم که اشتباه شما رو تکرار نکنیم؟
???? رضا: شما اول از همه باید یه آلترناتیو واقعی داشته باشین. بدونین که بعد از جمهوری اسلامی، چه نوع حکومتی می‌خواین؟ فقط گفتن “آخوندها باید برن” کافی نیست. اگه بعدش یه دیکتاتوری جدید بیاد، تاریخ دوباره تکرار می‌شه.
________________________________________
مبارزه مسلحانه یا مقاومت مدنی؟
???? آرش: خب، ما راه‌های مسالمت‌آمیز رو امتحان کردیم، اعتصاب کردیم، اعتراض کردیم، ولی نتیجه‌ش فقط کشتار بیشتر بود. به نظرتون وقتش نیست که ما هم مثل چریک‌های زمان شاه، مسلح بشیم؟
???? رضا: این بحث همیشه بوده. یه عده توی نسل ما هم فکر می‌کردن که بدون اسلحه نمی‌شه دیکتاتوری رو سرنگون کرد. ولی تجربه نشون داده که خشونت، همیشه به خشونت بیشتر ختم می‌شه. جمهوری اسلامی دنبال اینه که معترضا رو مسلح ببینه تا سرکوب رو توجیه کنه.
???? مریم: پس یعنی چی؟ فقط بشینیم و نگاه کنیم؟
???? رضا: نه! ولی باید هوشمندانه‌تر بجنگین. اعتراضات خیابونی یه راهه، اما باید اعتصابات اقتصادی رو هم جدی بگیرین، باید کنترل خیابون‌ها رو بگیرین، باید شکاف‌های داخل حکومت رو عمیق‌تر کنین. این حکومت، از داخل پوسیده، اما یه ضربه‌ی نهایی می‌خواد که فرو بریزه.
???? آرش: ولی خیلی از مردم هنوز می‌ترسن.
???? رضا: ترس همیشه هست. ما هم وقتی ساواک آدمارو می‌برد و برنمی‌گردوند، می‌ترسیدیم. اما وقتی یه ملت تصمیم می‌گیره که دیگه نمی‌خواد بترسه، دیکتاتور سقوط می‌کنه.
________________________________________
امید یا ناامیدی؟
???? مریم: شما بعد از این همه سال مبارزه، هنوز امید دارین؟
???? رضا: (لبخند می‌زند) امید چیزیه که اگه از دست بدی، دیگه چیزی برات نمی‌مونه. من یه چیزو یاد گرفتم: تاریخ رو مردم می‌سازن، نه حکومت‌ها. جمهوری اسلامی هم یه روزی توی کتابای تاریخ می‌ره، درست مثل شاه.
???? آرش: ولی ما هنوز توی این جهنمیم.
???? رضا: درسته، ولی شما نسلی هستین که می‌تونین این جهنم رو تموم کنین. فقط یه چیزو یادتون باشه: آزادی، به تنهایی به دست نمیاد، باید براش برنامه داشت، هزینه داد، و تا آخرش ایستاد.
???? مریم: یعنی هنوز راه ادامه داره؟
???? رضا: هنوز؟ این تازه شروعشه…
???? [صدای شعارهای معترضان که در خیابان طنین‌انداز می‌شود…]
_______________________________________

گفتگوی چالشی بین نسل انقلاب ۵۷، نسل معترض جدید، نوستالژی‌گرایان و سلطنت‌طلبان
???? زمان و مکان: همچنان در همان پارک، اما حالا کمی شلوغ‌تر شده. چند نفر جدید هم به جمع پیوسته‌اند. صدای همهمه‌ی مردم از دور شنیده می‌شود.
???? شخصیت‌ها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپ‌گرا و آزادی‌خواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بی‌رحمی رژیم.
• کاوه: ۳۲ ساله، نوستالژی‌گرا، حسرت دوران قبل از انقلاب را می‌خورد، از آزادی‌های اجتماعی زمان شاه خوشش می‌آید.
• فرهاد: ۵۵ ساله، سلطنت‌طلب، طرفدار بازگشت پادشاهی و دفاع از رژیم شاه.
________________________________________
نوستالژی دوران شاه؛ آزادی یا توهم؟
???? کاوه: ببینید، من سیاسی نیستم، راستش از هیچ‌کدوم از حکومت‌ها خوشم نمیاد، ولی یه چیز رو مطمئنم: توی زمان شاه، مردم زندگی‌شونو می‌کردن، دخترا می‌تونستن هر جور می‌خوان لباس بپوشن، کسی نمی‌پرسید کی با کیه، می‌تونستی مشروب بخوری، کاباره‌ها باز بود، موسیقی زنده بود… یه زندگی عادی بود، نه این جهنمی که الان داریم!
???? مریم: کاوه، آزادی فقط به این نیست که بتونی مشروب بخوری یا دامن کوتاه بپوشی. آزادی یعنی بتونی حرفت رو بزنی، رأی بدی، جلوی فساد رو بگیری، نترسی از اینکه یکی بیاد و تو رو ببره شکنجه کنه!
???? کاوه: ولی مگه الان مردم آزادی سیاسی دارن؟ مگه جمهوری اسلامی آزادی داده؟ یعنی شما حاضری برای دموکراسی‌ای که اصلاً وجود نداره، از حداقل آزادی‌های اجتماعی هم محروم بشی؟
???? آرش: ما نمی‌خوایم از بین بد و بدتر انتخاب کنیم، ما یه چیز بهتر می‌خوایم.
???? رضا: کاوه، می‌فهمم چی می‌گی. یه بخش از جامعه تو زمان شاه، مخصوصاً طبقه‌ی متوسط به بالا، آزادی اجتماعی داشتن. اما این فقط یه بخش از واقعیته. توی همون دوره، کارگرایی که اعتراض می‌کردن یا دانشجوهایی که مخالف بودن، توی زندان بودن، شکنجه می‌شدن، روزنامه‌ها سانسور می‌شد، ساواک هر جا بود.
???? کاوه: اما آدمایی که توی خیابون بودن، حداقل خوشحال‌تر بودن!
???? مریم: بله، اگه تو جزو اون قشری بودی که زیر ضربه‌ی رژیم نبود، شاید زندگی خوبی داشتی. ولی آزادی نباید فقط برای یه عده‌ی خاص باشه!
________________________________________
دفاع از سلطنت؛ دیکتاتوری شاه بهتر بود؟
???? فرهاد: من با احترام به همه، یه سوال دارم. این انقلاب ۵۷ که شما ازش دفاع می‌کنید، نتیجه‌ش چی شد؟ ایران از یه کشور در حال پیشرفت به این وضع افتاد. اگه شاه می‌موند، ما الان کره‌ی جنوبی بودیم، نه ونزوئلا!
???? مریم: یعنی شما دیکتاتوری شاه رو نادیده می‌گیرین؟ سرکوب مخالفا، سانسور، شکنجه‌های ساواک، اینا مهم نیست؟
???? فرهاد: من منکر اشتباهات شاه نیستم، اما اینا توی همه‌ی کشورا بوده. مگه آمریکا، فرانسه یا انگلیس مشکل نداشتن؟ سیاست یعنی حفظ نظم، شاه نمی‌تونست بذاره کمونیستا و تجزیه‌طلبا کشور رو به هم بریزن.
???? رضا: آهان! پس شما همون منطق جمهوری اسلامی رو دارین! یعنی چون حکومت نمی‌خواست “نظم” به هم بخوره، شکنجه و کشتار مجازه؟! این حرفو الان آخوندها هم می‌زنن، فقط اسمشون عوض شده.
???? آرش: شما می‌گین شاه داشت کشور رو می‌ساخت. آره، یه سری پروژه‌های اقتصادی و صنعتی بود، اما برای کی؟ برای مردم یا برای یه اقلیت خاص؟ همون موقع هم کارگرا توی فقر بودن، روستایی‌ها مهاجرت می‌کردن، فساد توی دربار بیداد می‌کرد.
???? فرهاد: ولی ببینید، شاه دزد نبود! مقایسه کنید با آخوندها، کی این همه پول مملکت رو خورد؟ شاه به کشور خدمت کرد، آخوندها نابودش کردن.
???? رضا: شاه خودش دزد نبود، ولی سیستمی که ساخته بود پر از دزد بود. مگه اشرف پهلوی چی کار می‌کرد؟ مگه دربار شاهی فساد نداشت؟
???? مریم: مسئله اینه که شاه هیچ مکانیزمی برای جلوگیری از فساد نذاشته بود، چون خودش یه دیکتاتور بود. دموکراسی این نیست که یه نفر به‌تنهایی تصمیم بگیره و بقیه حق نداشته باشن نظر بدن.
???? فرهاد: ولی مردم اون موقع حالشون بهتر بود!
???? آرش: کدوم مردم؟ اونی که توی دربار بود یا اونی که توی زندان بود؟
???? کاوه: ببینید، شاید شاه هم دیکتاتور بود، ولی زندگی مردم عادی بهتر بود.
???? رضا: مشکل اینجاست که وقتی شما از “مردم عادی” حرف می‌زنی، فقط یه قشر خاص رو در نظر داری. یه عده واقعاً تو رفاه بودن، اما یه عده هم توی سیاه‌چاله‌های ساواک جون می‌دادن.
جمع‌بندی؛ آینده چه باید باشد؟
???? مریم: خب، نتیجه‌ی این بحث چیه؟ برگردیم به شاه؟ جمهوری اسلامی بمونه؟ یا یه راه جدید؟

گفتگوی چالشی بین نسل‌های مختلف درباره ایران – بخش سوم
???? زمان و مکان: همان پارک، حالا تاریک‌تر شده و چراغ‌های خیابان روشن‌اند. صدای قدم‌های مردم، گاهی صدای موتورسوارها، و دورتر، صدای اعتراضات شنیده می‌شود.
???? شخصیت‌ها:
• رضا: ۶۵ ساله، از نسل انقلاب ۵۷، چپ‌گرا و آزادی‌خواه که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کرد و بعد از انقلاب هم با جمهوری اسلامی جنگید.
• مریم: ۲۲ ساله، دانشجو، معترض به جمهوری اسلامی و خواهان تغییر اساسی در ایران.
• آرش: ۱۷ ساله، نوجوان معترض، خشمگین از سرکوب و بی‌رحمی رژیم.
• نادر: ۳۰ ساله، از نسل میانی، نوستالژی دوران شاه را دارد، هرچند خودش آن دوران را ندیده، اما از پدر و مادرش شنیده که «همه‌چیز بهتر بود.»
• فرهاد: ۵۵ ساله، سلطنت‌طلب، طرفدار بازگشت خاندان پهلوی و معتقد است که شاه هر چه کرده، برای ایران بوده.
________________________________________
نوستالژی دوران شاه؛ حقیقت یا توهم؟
???? نادر: ببینین، من از سیاست سر درنمیارم، اما یه چیزی واضحه: ایران قبل از جمهوری اسلامی، یه کشور طبیعی بود! مردم راحت لباس می‌پوشیدن، کسی توی زندگی خصوصی مردم دخالت نمی‌کرد، کاباره‌ها باز بودن، مشروب آزاد بود، موسیقی زنده بود، هیچ‌کس بخاطر بی‌حجابی کتک نمی‌خورد! حالا نگاه کن، هر جا میری باید مواظب باشی چی بگی، چی بپوشی، چی گوش بدی! این جهنم با اون دوران اصلاً قابل مقایسه نیست.
???? فرهاد: (با هیجان) آفرین پسر! داری حرف حساب میزنی. مملکت زمان شاه داشت رشد می‌کرد، اقتصاد قوی بود، پاسپورت ایرانی ارزش داشت، مردم تو صف شیر و مرغ نمی‌ایستادن، فساد به این وحشتناکی نبود. شماها قدر ندونستین، شاه رو انداختین، حالا دارین چوبش رو می‌خورین!
???? مریم: خب، پس چرا مردم علیه شاه انقلاب کردن؟ چرا همین مردمی که شما ازشون حرف می‌زنین، توی خیابونا بودن و شعار می‌دادن؟
???? فرهاد: چون گول آخوندا رو خوردن! خمینی دروغ گفت، مردم ساده بودن. آمریکا و انگلیس هم کمک کردن شاه بره، چون نمی‌خواستن ایران قوی باشه.
???? رضا: (پوزخند می‌زند) باز هم تئوری توطئه؟ فرهاد جان، این حرفا رو ول کن. انقلاب فقط به خاطر آخوندا نبود. مردم خسته شده بودن از استبداد، از ساواک، از اینکه شاه مملکت رو یه ملک شخصی می‌دید. این‌که میگی «همه‌چیز خوب بود» فقط نیمی از واقعیته.
???? نادر: اما رضا جان، قبول کن که تو زمان شاه کسی رو تو خیابون شلاق نمی‌زدن چون روسری نداشت، کسی رو به خاطر مهمونی گرفتن نمی‌بردن زندان!
???? رضا: درسته، شاه به زور چادر سر کسی نکرد، ولی آزادی فقط این نیست که کی چی بپوشه! آزادی یعنی اینکه مردم بتونن نظر بدن، نقد کنن، حرف بزنن بدون اینکه ساواک بریزه خونشون. یعنی وقتی تو خیابون یه شعار نوشتی، سرت رو زیر آب نکنن! یعنی روزنامه‌هات بسته نشن، احزاب آزاد باشن! اون زمان، فقط یه حزب بود: رستاخیز، اگه نمی‌خواستی عضو شی، باید پاسپورت می‌گرفتی و می‌رفتی بیرون. این آزادیه؟
???? فرهاد: (با عصبانیت) مگه حالا آزادی داریم؟ مگه جمهوری اسلامی روزنامه‌های مستقل رو بسته؟ مگه الان ساواک نیست، فقط اسمش شده اطلاعات سپاه؟
???? مریم: (با طعنه) خب پس تو داری می‌گی دیکتاتوری شاه خیلی بهتر از دیکتاتوری آخوندا بود؟ یعنی دیکتاتوری «خوب» هم داریم؟
???? آرش: (با خشم) شما می‌خواین ما دوباره یه شاه بیاریم که بگه «من خودم می‌دونم چی برای مردم خوبه»؟ که هر کی مخالفش باشه رو سرکوب کنه؟ ما انقلاب کردیم که دیکتاتوری تموم بشه، نه اینکه دیکتاتوری عوض شه!
???? فرهاد: (عصبانی) شما جوونا هیچی از تاریخ نمی‌دونین! شاه یه وطن‌پرست بود، می‌خواست ایران رو مدرن کنه، اینا نمی‌ذاشتن!
???? رضا: (با خونسردی) ببین، کسی منکر این نیست که شاه کشور رو توسعه داد. اما توسعه بدون آزادی، بدون عدالت، بدون مشارکت مردم، یعنی چی؟ توی مملکت فقط یه نفر تصمیم می‌گرفت. این‌جوری نمی‌شه یه کشور رو اداره کرد!
???? نادر: اما قبول کنین که این جمهوری اسلامی، ما رو به یه جایی رسونده که حتی اون دیکتاتوری هم به نظر بهتر میاد!
???? مریم: اینو قبول دارم. اینا یه کاری کردن که مردم تو حسرت دیکتاتوری قبلی باشن، چون از این یکی وحشی‌تره. ولی راه‌حلش برگشت به عقب نیست. ما باید یه مسیر جدید پیدا کنیم. یه حکومتی که نه شاه داشته باشه، نه ولی‌فقیه، نه رهبر خودخوانده! یه حکومت مردم‌سالار واقعی.
???? آرش: دقیقاً! ما یه نسل جدیدیم که نه دنبال شاهیم، نه دنبال شیخ. ما حکومت فردی نمی‌خوایم، حکومت دموکراتیک می‌خوایم.
???? فرهاد: (با تمسخر) شما خیال‌بافی می‌کنین. ایران همیشه یه رهبر قوی لازم داره. دمکراسی توی ایران جواب نمی‌ده، مردم هنوز آماده نیستن.
???? رضا: (با قاطعیت) یعنی چی مردم آماده نیستن؟ مردم ایران تو همین یه سال گذشته نشون دادن که آماده‌تر از همیشه‌ان. اتفاقاً این حکومت‌های مستبد هستن که می‌ترسن، چون می‌دونن اگه مردم حق انتخاب داشته باشن، دیگه امثال شاه و ولی‌فقیه رو نمی‌خوان!
???? مریم: مشکل همینه. بعضیا فکر می‌کنن ما همیشه باید یا برده‌ی شاه باشیم، یا نوکر آخوند. انگار غیر از این، انتخابی نداریم!
???? نادر: خب، پس چی کار کنیم؟
???? آرش: ما باید یه نظامی بسازیم که مردم بتونن خودشون تصمیم بگیرن، نه یه نفر به جای همه. نه شاه، نه شیخ، نه رهبر مادام‌العمر! یه جمهوری آزاد، یه دمکراسی واقعی.
???? فرهاد: (با تردید) اگه بشه…
???? رضا: (لبخند می‌زند) می‌شه. فقط باید باور کنیم و برای ساختنش بجنگیم.
???? [صدای شعارهای معترضان در خیابان شدت می‌گیرد…]
________________________________________
گفتگوی چالشی بین نسل‌های مختلف درباره ایران – بخش چهارم

???? زمان و مکان: همان پارک، شب عمیق‌تر شده، اما بحث هنوز داغ است. صدای شعارهای معترضان از خیابان‌های اطراف می‌آید. دود و بوی اسپری فلفل در هواست.
???? زمان و مکان: همان پارک، شب عمیق‌تر شده، اما بحث هنوز داغ است. صدای شعارهای معترضان از خیابان‌های اطراف می‌آید. دود و بوی اسپری فلفل در هواست.
???? شخصیت‌های جدید:
• سعید: ۴۸ ساله، اصلاح‌طلب، مخالف انقلاب، معتقد به اصلاح تدریجی سیستم.
• کامران: ۳۵ ساله، انقلابی رادیکال، مدافع سرنگونی جمهوری اسلامی، الهام‌گرفته از انقلاب‌های تاریخی.
________________________________________
اصلاح یا انقلاب؟ راه نجات ایران چیست؟
???? سعید: (دست‌هایش را در جیب می‌گذارد) ببینین، من می‌فهمم که همه خسته شدن، همه عصبانی‌ان. اما انقلاب؟ واقعاً انقلاب؟ شماها تاریخ نخوندین؟ انقلاب یعنی هرج و مرج، یعنی خشونت، یعنی ناامنی. شما سوریه رو ندیدین؟ عراق، لیبی؟ اینا همه فکر می‌کردن با انقلاب قراره آزاد بشن، اما چی شد؟ کشورشون نابود شد!
???? کامران: (پوزخند می‌زند) این همون ترسیه که همیشه ریختن تو دل مردم! که اگه انقلاب کنید، ایران تجزیه می‌شه، جنگ داخلی می‌شه، هیولای داعش میاد. نه رفیق، این تویی که تاریخ رو نخوندی. انقلاب فرانسه رو ببین، انقلاب آمریکا، انقلاب مشروطه‌ی خودمون! بدون انقلاب، هیچ تغییر بنیادی اتفاق نمی‌افته.
???? سعید: تغییر باید تدریجی باشه. این نظام مثل یه ساختمونه که خرابه، ولی می‌شه بازسازیش کرد. نه اینکه با دینامیت بفرستیش رو هوا!
???? آرش: (با خشم) ساختمونی که روی خون ساخته شده، باید خراب بشه! اینا حتی تحمل کمترین اصلاح رو ندارن! دیدی تو همین انتخابات قلابی‌شون چجوری خودشون خودشون رو تأیید کردن؟ اصلاح؟ اصلاح چی؟!
???? مریم: (محکم) رئیسی رو که فرستادن سر کار، یادت رفته؟ همون قاتل دهه شصت! همون که قتل‌عام کرد، حالا شده رئیس‌جمهور. اصلاح‌طلبا کجان؟ چی کار کردن؟ هیچی. پس بگو «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!»
???? سعید: (آه می‌کشد) ببین، اینا درسته، اما باید منطقی باشیم. ما نمی‌تونیم بزنیم زیر میز و فکر کنیم یه‌شبه همه‌چیز درست می‌شه. تغییر باید گام‌به‌گام باشه. باید تو همین چارچوب فشار بیاریم، قانون‌گذاری کنیم، رسانه داشته باشیم، وارد سیاست بشیم، تغییر از درون…
???? کامران: (با خنده‌ای تلخ) تغییر از درون؟ دقیقاً کِی؟ ۴۵ سال گذشته، این رژیم یه قدم به سمت اصلاح برنداشته، فقط سرکوب کرده. یادته خاتمی اومد گفت «گفت‌وگوی تمدن‌ها»؟ بعد چی شد؟ کوی دانشگاه ۷۸؟ یادته موسوی و کروبی خواستن تو همین سیستم تغییر بدن؟ الان کجان؟ تو حصرن. یعنی هنوز نفهمیدی که این رژیم هیچ اصلاحی رو برنمی‌تابه؟
???? نادر: ولی یه چیزی هم هست، اگه انقلاب بشه، ایران تجزیه نمی‌شه؟ یعنی عرب‌های خوزستان نمی‌خوان جدا بشن؟ کردها چطور؟ ترکمن‌ها؟ یهویی هرج و مرج نمی‌شه؟
???? کامران: (با قاطعیت) نه، چون چیزی که ما داریم، یه چیز بزرگ‌تر از قومیت و مذهب و زبان ماست. این خاک، همه‌ی ما رو به هم وصل کرده: آذری، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن، لر، گیلک، مازنی، فارس… همه کنار هم علیه استبداد ایستادن. اینو تو خیابونای زاهدان دیدی، تو اعتراضات کردستان دیدی، تو تبریز و تهران و اهواز دیدی. ما با هم هستیم.
???? آرش: (با اشتیاق) ما با هم هستیم! همینش قشنگه، کسی دنبال تجزیه نیست. مردم فقط می‌خوان آزاد باشن.
???? رضا: دقیقاً! ببین سعید، حتی اگه بپذیریم که انقلاب هزینه داره، باید ببینیم آیا اصلاً گزینه‌ی دیگه‌ای هست؟ این حکومت هر تغییری رو با گلوله جواب می‌ده. پس چی مونده جز انقلاب؟
???? سعید: اما انقلاب همیشه نتیجه‌ی مطلوب نمی‌ده. ممکنه یه نیروی بدتر از جمهوری اسلامی بیاد رو کار…
???? کامران: (جدی) هیچ تضمینی نیست که انقلاب دقیقاً همونی بشه که ما می‌خوایم، ولی یه چیز قطعیه: اگه هیچی نکنیم، همین جهنم ادامه پیدا می‌کنه! تو تاریخ خوندی؟ تو انقلاب فرانسه، اولش هرج و مرج بود، اما بعدش چی شد؟ جمهوری فرانسه پایه‌ریزی شد، قانون اساسی نوشتن، مردم حق انتخاب پیدا کردن. انقلاب مُرد، زنده باد انقلاب!
???? مریم: (محکم) آره، زنده باد انقلاب!
???? سعید: (نگران) و اگه اشتباه کنیم؟ اگر این مسیر به جای آزادی، به یک فاجعه‌ی جدید ختم بشه؟
???? کامران: بزرگ‌ترین اشتباه، ادامه‌ی وضع موجوده. هر تغییری، بهتر از این نکبته.
???? [در خیابان شعار بلند می‌شود: “زن، زندگی، آزادی! مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!”]
???? رضا: (با لبخند) صدای آینده رو می‌شنوی، سعید؟ دیگه وقتشه که یا به مردم بپیوندی، یا کنار وایسی و ببینی چطور تاریخ داره نوشته می‌شه.
???? [فریادها، صدای بوق ماشین‌ها، و صدای کوبیدن قابلمه‌ها در شهر…]
???? سعید: ما باید از طریق ارگان های انتخابی اقدام کنیم

???? رضا: ساختار جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای طراحی شده که قدرت واقعی نه در نهادهای انتخابی مثل مجلس و ریاست‌جمهوری، بلکه در دست ولی‌فقیه یعنی خامنه‌ای متمرکز است.
???? نهادهای انتخابی = ویترین دموکراسی
مجلس، ریاست‌جمهوری، شورای شهر و حتی قوه قضاییه همگی در ظاهر انتخابی هستند، اما در عمل زیر نظر ولی‌فقیه و نهادهای تحت فرمان او مانند شورای نگهبان، سپاه پاسداران و دفتر رهبری عمل می‌کنند. شورای نگهبان عملاً تعیین می‌کند چه کسی بتواند کاندیدا شود، پس انتخابات چیزی جز یک نمایش کنترل‌شده نیست.
???? قدرت واقعی کجاست؟
۱. رهبری (ولی‌فقیه): خامنه‌ای فرمانده کل نیروهای مسلح، تعیین‌کننده سیاست‌های کلان کشور، مسئول انتصاب رئیس قوه قضاییه، سیاست‌های خارجی و… است. هیچ نهاد قانونی نمی‌تواند او را برکنار کند.
۲. سپاه پاسداران: قدرت نظامی، اقتصادی و امنیتی کشور را در دست دارد. کنترل تجارت، قاچاق، رسانه و حتی انتخابات را به‌دست گرفته.
۳. شورای نگهبان: فیلتر انتخابات، رد صلاحیت مخالفان، نظارت استصوابی برای جلوگیری از ورود هر فرد مستقل.
4. مجمع تشخیص مصلحت نظام: راهی برای دور زدن مجلس و اعمال اراده‌ی رهبری.
۵. قوه قضاییه: مستقیماً زیر نظر ولی‌فقیه است و ابزار سرکوب مخالفان و جنبش‌های اعتراضی محسوب می‌شود.
???? پس چرا اصلاح‌طلب‌ها از انتخابات می‌گن؟
چون یا هنوز به این نمایش دل‌بسته‌اند، یا منافعی در حفظ سیستم دارند. هیچ اصلاحی در نظامی که اساسش بر ولایت‌فقیه و استبداد مطلق است، ممکن نیست.
???? نتیجه؟
رژیمی که تمام قدرت را در دست یک نفر متمرکز کرده، نه اصلاح‌شدنی است و نه قابل نجات. پس تنها راه، انقلاب و سرنگونی‌ست.
✊ مرگ بر دیکتاتور، چه شاه باشه چه رهبر!

2025-02-04 اژدهائی در مه: آیا حاکمیت چین امپریالیست است؟

اژدهائی در مه: آیا حاکمیت چین امپریالیست است؟

اژدهائی در مه: آیا حاکمیت چین امپریالیست است؟
یکی از شنوندگان از آقای “فراهانی” تحلیلگر “رادیو همبستگی” پرسیده بود: “چرا بر این باورند که چین امپریالیست هست؟”
ایشان به باور من پاسخی متقاعد کننده به این سئوال ندادند. حکم آن است که اول تعریفشان را از امپریالیسم روی میز بگذارند و بعد عملکرد چین را با آن تعریف بسنجند. اینکه روابط سرمایه داری، اقتصاد چین را شکل داده شرط لازمی است تا چین را امپریالیست انگاشت اما شرط کافی نیست! اگر بودن بانکها و شرکتهای خصوصی (الیگارشی مالی) دلیل برامپریالیسم بودن است پس سوئد و ایران هردو امپریالیستند! کدام حاکمیت را سراغ داریم که الیگارش نداشته باشد. بحث بر سر تحدید ثروت و قدرتشان است.
سر درگیری لفظی یا شخصی را با آقای فراهانی ندارم. در این دوران که ارباب ارتباطات جمعی غرب از روز تا شب جماعت را با دروغها و تبلیغاتشان بمباران میکنند، آقای فراهانی صدائی متفاوتند که باید شنید. باورایشان محترم است، اما ریختن موضوعات متعدد روی میز که گاه ربطی به سئوال ندارد (مثل تقابل یا تفاهم ایشان با فلان چپ آمریکائی) نه به شنونده ونه به استدلال ایشان کمکیست.
ما ایرانیها بدلیل آنکه درحکومتهای استبدادی زندگی کرده ایم و میکنیم، گاه از مفاهیم پایه که مکررهم بکارمیبریم فهمی ناقص داریم. شاید واژه “امپریالیسم” یکی از این مفاهیم باشد. امپریالیسم در مفهوم کلی “بسط اقتدار حاکمیتی ست در ورای مرزهایش”. این واژه با شروع عصر استعمار وجه اقتصادی یافت. نیازاستعمارگران اروپائی به مواد خام پس از انقلاب صنعتی، آنها را به جان هم انداخت که نهایتا به جنگ جهانی اول انجامید. درآن زمان محققی انگلیسی در ستون روزنامه ای نوشت که “ناسیونالیسم” دیگر بستر مناسبی برای رشد سرمایه داری نیست و ادامه روند موجود به وقوع جنگهای دائمی و جدی بین دول صنعتی منجرخواهد شد. “لنین” که آنروزها در سوئیس میزیست پس از خواندن این مقاله جزوه ای ۶۰ -۵۰ صفحه ای نوشت با عنوان: “امپریالیسم به مثابه بالاترین حد سرمایه داری”، (ترجمه فارسی این جزوه در کتابخانه های اینترنتی چپ برایگان در دسترس است). خلاصه پیش بینی او میشود: با گذار به امپریالیسم، نه کالا بلکه سرمایه از متروپل به دنیا صادر خواهد شد (امپریالیسم جهانی میشود وسرمایه مستقل از ملیت).
درچرخه سرمایداری؛ نیروی کار، مواد خام و تکنولوژی ۳ عامل تولید انبوه کالا هستند. کالای تولید شده به قیمتی گرانترازمخارج تمام شده در بازار فروخته میشود تا ارزش اضافی تولید کند. به باور سرمایداری این ۳ عامل با پول قابل خریدند، ولی پول (سرمایه) را نمیتوان با چیز دیگری جایگزین کرد. شروع حلقهء تولید (سرمایه) وختم آن (سود)، پول است. مرکز ثقل آن چرخش پول درجنگ اول جهانی دعوائی بود بر سر مواد خام ارزان مستعمرات و در جنگ دوم جهانی، کنترل بازار.
بعد از جنگ دوم آمریکا رهبری سرمایه داری را بدست گرفت اما بزودی اقتصاد کشورهای اروپائی وژاپن ازخاکستر جنگ سربر آورده و به رقابت باآمریکا پرداختند. در دهه ۷۰ آمریکا تصمیم گرفت بجای آوردن مواد خام به آمریکا، برخی صنایع را به نقاطی که مواد خام و کارگر ارزان دارند منتقل کند تا مخارج تولید را کاهش دهد. از آنجمله بود انتقال تولیدات فولاد کربنی به برزیل.
این همان پیش بینی لنین بود در باب صدور سرمایه بجای صدور کالا که با سرمایگذاری های وسیع در چین شتاب گرفت.
ریزش امپریالیسم وقتی شروع شد که آمریکا بجای صدور سرمایه، اعتبار من درآوردی صادرکرد.(ببینید مقاله “تورم و تحریم”را).
عجیب است، چینی که خود ۵۰ سال قبل در آن چرخه تولید، نیروی کارو موادخام ارزان به امپریالیسم عرضه میکرد، حالا توسط برخی امپریالیست خطاب میشود. ساختار چین بسیار متحرک و متنوع (بقول آقای فراهانی مختلط) هست و این دو، پیچیدگی وسیعی را در کار بررسی این کشور ۱٫۴ میلیارد نفره ایجاد میکند.
این پیچیدگی باعث شده تا بسیاری از متفکرین مکررا درعملگرائی چین دچار تفسیرهای آزاد یاعرض یابی بجای ارزیابی شوند.
یک نمونه بارز این معنا “تز سه جهان” است. اکثر ما ایرانیها این تز را از متفکران اروپائی گرفته ایم، حال آنکه خالق این تز”مائو” ست. تز سه جهان مائو بر پراگماتیسم استوار است وربط چندانی به ایدئولوژی ندارد. مائو به این باور رسیده بود که:
– چین راهی جز صنعتی شدن ندارد و برای صنعتی شدن به سرمایه و تکنولوژی نیازدارد که هر دو در نزد کشورهای صنعتی است.
– او کشورهای صنعتی را به دو دسته تقسیم کرد؛ آنها که خصلت استعماری دارند و آنها که اهل تجارتند. مائو بر این تصور بود که
دسته دوم میتوانند متحد او برای صنعتی شدن چین باشند (به گفته “لی” محقق چینی، درهمین راستا چین در اوایل دهه ۵۰ نامه ای
به “ترومن” نوشت که بیست سال طول کشید تا کاخ سفید به آن جواب دهد)!
– دنیای سوم مائو به کشورهای توسعه نیافته اختصاص یافت که به باوراو چین رهبری آنرا بعد از صنعتی شدن طلب خواهد کرد.
متفکران اروپائی اما از این تز، ۳ جهان دیگر با مرزبندی سیاسی ساختند! جهان اول شد امپریالیسم، جهان دوم شد سوسیالیسم و جهان سوم هم گیر پاپتی هائی مثل ما آمد. بواقع، فقط یک جهان وجود دارد که درآن امکانات وثروت ناعادلانه توزیع شده.
با طرح تاریخچه “تز سه جهان” خواستم بگویم تعجب نکنید اگر امروزهم متفکرانی باطرح رشد الیگارشی دربافت سرمایداری چین به این برسند که چین امپریالیست هست. جماعتی هم بوده اند که دیروزدر جهتی مخالف میرفتند و تبلیغ میکردند: چین یک حکومت سوسیالیستی است، چرا؟ چون عنوانش حکومت “جمهوری خلق” است و “حزب کمونیست” هم که دارد پس سوسیالیسم در اقتصاد دهقانی چین محقق شده!
حاکمیت چین نه آنموقع سوسیالست بود ونه امروزامپریالیست، اتفاقی که افتاده صنعتی شدن چین است و اقتدارسیاسی ناشی از آن.
آقای فراهانی درست میگوید که اقتصاد چین ملغمه ای است از اقتصاد برنامه ای و سرمایه داری (برای چینیها رنگ گربه مهم نیست، اگر بتواند موش بگیرد). این گفته ایشان هم درست است که درچین حتی یک الیگارشی مالی درون حاکمیت شکل گرفته (درآخرین سفرم به چین، در شانگهای بچه پولداری را دیدم که با ماشین فراری اش در خیابان جولان میداد).
تداوم رشد ثروتمندان، سایه ای از ابهام بر آینده چین انداخته و از آن اژدهائی در مه می سازد. اما تا زمانی که چین به قلدری سیطره اش را بر دنیا پهن نکرده (آنگونه که آمریکا میکند) در امپریالیسم خواندن چین با آقای فراهانی همصدا نیستم.
ایشان درگفتگو با رادیو همبستگی، نتیجه گیریهای عجولانه وبعضا غیرعلمی را، برهان ادعایشان کرده اند:
* دردقیقه ۱۴ نوار- اشاره دارند به حجم بودجه نظامی چین و تعرضش به تایوان و آنرا دلیلی بر امپریالیسم بودن چین میداند.
بودجه نظامی را باید در رابطه با جمعیت دید. پنتاگون ۳ میلیون پرسنل دارد با بودجه (علنی) بیش از سه برابر وزارت دفاع چین، حال آنکه جمعیت آمریکا کمتراز یک چهارم جمعیت چین است. این پرسنل نه فقط در آمریکا بلکه در ۸۰۰ پایگاه خارجی پخش اند. ارتش سه میلیونی چین حتی یک پایگاه هم در بیرون از مرزهایش ندارد.
مردم تایوان چینی هستند و چینی صحبت میکنند. خود آمریکا رسما این را پذیرفته و براساس قبول “یک چین” به اخراج تایوان از سازمان ملل رای داد. حالا دبه در آورده و انکار میکند تا برچین فشار آورد.
از کی شاخص یک حاکمیت امپریالیسم، داشتن ناوهواپیمابر شده است؟ بعلاوه تاجراسلحه دنیا آمریکاست و نه چین. تغییر رژیم حکومتهای ناهمسو وبراه انداختن کودتا تخصص آمریکاست. چند تا “آلنده” را چین پائین کشیده و چند تا “پینوشه” را علم کرده؟
* آقای فراهانی در بخشی ازاین نوار شرایط کار طاقت فرسای کارگران چینی را تابه زنجیر بستنشان در دهه ۷۰ رساند. رنج کارگر را نه اغراق کنیم و نه ماستمالی، اما این بهائی است که برای صنعتی شدن غالبا پرداخت شده. روسها هم دردوران استالین در اردوگاههای کار اجباری این بها را پرداختند. سرمایه داری آمریکا واروپا هم به ضرب ۲۰۰ سال تازیانه برگردهء سیاهان درزنجیر صنعتی شدند. چرا ایشان فکر میکنند چینی ها طی۲۰ سال خندان و رقصان از این معبر گذشته اند؟
سالها پیش درمعدن ذغال سنگی در چین کارگری را دیدم؛ هیبت فروریخته ای که بزحمت ۶۰ کیلو وزن داشت، در دستان سیاه و ترک خورده از رنجش، ته مانده سیگاری را می پیچاند و مردد آخرین پک بود تا خسته تر از همیشه به کار برگردد.
به همت امثال اوبوده که درسال۲۰۲۳سهم چین از تولید جهانی فولاد کربنی به ۵۴٪ رسید.

* در دقایق ۱۶ تا ۱۸ نوار- مصاحبه کننده تذکر میدهد که سطح رفاه در جامعه چین نسبت به دهه ۷۰ بالا رفته، در پاسخ آقای فراهانی میگوید: بدوا جامعه از سرمایه گذاری امپریالیستها قدری بهره مند شده و موقتا به رفاه نسبی میرسد (که لابد بعدا قرار است دود شود). حتی معترف است که یکسوم از جامعه چین از زیر خط فقر بیرون آمده اند (این از جمعیت قاره اروپا بیشتر است)، و اضافه میکند: ما نمیدانیم آن یک میلیارد نفر دیگر کجای خط فقرند.
در ۲۰۲۳، GDP چین ۱۷۸۰۰ میلیارد بوده که اگر بر ۱٫۴ میلیارد تقسیم کنید متوسط درآمد سرانه میشود بیش از ۱۲۷۰۰ دلار در سال (خط فقر جهانی سالانه ۷۸۰ دلار برای هر فرد اعلام شده و خط فقردر چین ۲۰۰۰ دلار است). طبق آمار ۲۰۲۴ دولت چین، کمتر از۲٪ مردم چین در نقاط دور افتاده روستائی و تبت هنوز زیر خط فقر ۲۰۰۰ دلارند.

آموزش درچین تقریبا مجانیست و خدمات بهداشتی هم ارزان (برعکس اروپا که سطح بیمه های پزشکی هر ساله افت کرده و گرانتر میشود). کدام حاکمیت امپریالیستی می آید بجای انباشت سرمایه، این همه پول و انرژی صرف رفاه میلیونها آدم زیر خط فقر کند. چین را بهشت جلوه ندهیم اما فراموش نکنیم در۶۱-۱۹۵۹ درهمین چین میلیونها نفر از قحطی مرده اند. روزانه ۱٫۴ میلیارد نفر را تغذیه کردن کار حضرت فیل هم نیست!
آقای فراهانی به درستی به کاهش رشد اقتصادی چین اشاره میکنند (۵٪ در۲۰۲۴ که هنوزبرای اروپا و آمریکا رویا است). اما نباید عینک “بلومبرگ” را بر چشم زد و به اقتصاد چین نگریست. رشد اقتصاد، افزایش (roduct)P (omestic)D (ross)G در سال است، که درآمد کشوراست بدون در نظر گرفتن بدهی هایش و قبل از اعمال مالیات (سیاست مالیاتی کشورها متفاوت است و کار مقایسه را مشکل می کند). در کشورهای اروپائی رشد اقتصادی بشدت تحت تاثیر رقم بیکاریست، چرا که هم درآمد مالیاتی دولت را کاهش می دهد وهم هزینه کمک خرج بیکاری دولت را بالا می برد. در چین تا سال ۲۰۱۷ بیکاری گزارش نشده و در دوران کرونا چیزی حدود ۴٫۵ تا ۵٪ بوده. رشد اقتصاد چین از ۱۹۸۲ تا ۲۰۱۲ اکثرا دو رقمی بوده با حداکثر ۱۵٫۲٪ در سال ۱۹۸۴. دولت چین این درآمد را در صنایع و بازسازی راهها و تاسیسات سرمایه گذاری کرد و همزمان دستمزدها را افزایش داد(= بالا رفتن سطح رفاه).

اما دستمزد بالا میتواند هم رشد را کاهش دهد (سود ناشی از فروش کالاهای چینی کم میشود) وهم تولید تورم کند (افزایش خریدار در بازار داخلی قیمتها را بالا میبرد) ببینید شکل بعد را. در دو موج میزان تورم حتی به ۲۷-۲۸٪ هم رسید.
حوالی ۲۰۱۲ کنگره خلق چین اعلام کرد منظور از توسعه اقتصاد چین شکستن رکورد رشد اقتصاد نیست، بلکه نابودی فقر است (بزبان آمار نه افزایش GDP و میانگین درآمد سرانه بلکه اختلاف استاندارد درمنحنی توزیع ثروت باید ملاک شود). بهای این سیاست یعنی کاهش درآمد دولت و به تبع کاهش (کنترل شدهء) رشد اقتصادی. از ۲۰۱۲ رشد اقتصادی چین یکرقمی شد. در چین مردمی که بالای خط فقرند از۵ تا ۲۵ ٪ درآمدشان رامالیات می دهند و آنانکه بالای درآمد متوسط ۴۵٪.

نگرانی جدی را من دررشد شدید میلیاردرها میبینم. چین بعد از آمریکا بیشترین تعداد میلیاردرها در دنیا را دارد. کل دارائی ۱۰ میلیاردر اول چینی در سال قبل به ۳۵۰ میلیارد دلار رسید. شاخص GINI که معرف توزیع ناعادلانه ثروت در یک کشور
است، در مورد چین سالهاست که در حد نگران کننده است (چیزی در حد آمریکا و روسیه) و از سال ۲۰۰۰ تا بحال، ۱۰٪ جمعیت ثروتمندترچین (۱۴۰ میلیون نفرپولدار) توانسته دارائیهایش را تقریبا دوبرابرکند.

* در دقایق ۱۲ تا ۱۳ نوار- آقای فراهانی خرید بندری در یونان و بکارگیری کارگران چینی درآفریقا را حجتی برامپریالیست بودن چین میدانند. این حرفها را بسیار ازکسانی شنیده بودیم که خطر بلعیده شدن دنیا توسط اژدهای زرد را بزرگ میکردند.
چه شد که یونان این بندررا فروخت؟ با آمدن بوش پسر به کاخ سفید بانکهای آمریکائی با علم به اینکه یونان توان بازپرداخت بدهی را ندارد (با جعل مدارک) اعتبارات کلانی را دراختیاریونان قراردادند (منظور تضعیف نظام پولی اتحادیه اروپا بود). عاقبت دولت یونان مجبورشد برای ماندن در اتحادیه، برخی از اموالش را بفروشد تا وام بانکهای آمریکائی رابپردازد. فروش بندر بخاطر طلب چین نبوده. انگیزه خرید بندر یونانی توسط چین آن بود که دسترسی به بازار اروپا ممکن بماند. حکایتی از همین مقوله در مورد بندر هامبورگ هست. آلمان تجارت گسترده ای با چین دارد ولی زمان انتظار برای تخلیه محمولات چینی بطور مصنوعی بسیار بالا بود و هرساله چین باید غرامت سنگینی از این بابت به صاحبان کشتیها میداد. عاقبت چین بخشی از سهام بندر “هامبورگ” را خرید تا به این موضوع پایان دهد.
سال قبل بایدن میلیاردها دلار به حکومت ایتالیا داد تا از پروژه جاده ابریشم خارج شده و بنادرش را در اختیار چین قرار ندهد.

اگر بپذیریم خرید بندر یونانی دلیل بر امپریالیسم بودن چین هست شاید برسیم به اینکه ایران هم امپریالیسم هست چون یک بندر روسی را درشمال دریای خزر خریده! یکبار دیگر؛ امپریالیست سرمایه صادر میکند نه کالا!
اینجا آقای فراهانی نمیگوید کارگران آن بندر ورشکسته یونانی سرکار مانده اند اما اشاره میکند به اینکه چین پروژه هایش را در آفریقا با کارگران چینی انجام میدهد و کار کارگران آفریقائی را از دستشان قاپیده.
لابد فیلم “کارخانه آمریکائی” رادیده اید، یک مشت سرمایه دار چینی کارخانه ورشکسته ای را درمنطقه صنعتی آمریکا میخرند و با آوردن نیروی ارزان کار از چین، کارگر آمریکائی یا بیکار میشود یا مجبوراست خود را با شرایط سختی تطبیق دهد.
شرایط کار چین در آفریقا با این فیلم تفاوت کلی دارد:
اول آنکه کارگر آفریقائی از کارگر چینی ارزانتر است وچین امپریالیست (به روایت آقای فراهانی) باید از کارگر ارزان آفریقائی استفاده میکرد تا جیبش را بیشتر پر کند.
دوم آنکه اکثر پروژه های عمرانی چین (خانه سازی، جاده و کشیدن راه آهن) درآفریقا موقت هستند و ماهیتشان متفاوت ازیک واحد تولیدی ثابت. پس از پایان پروژه، نیروی کار چینی درآفریقا نمی ماند تا کار کسی را غصب کند.
از لابلای صحبت یکی از مدیران پروژه در آنگولا این طور بر می آمد که حتی به اندازه کافی راننده کامیون در دسترس نبوده چه رسد به برقچی و مکانیک. اوهمچنین به مشکلات فرهنگی و زبانی اشاره داشت که سرعت انجام پروژه را به شدت کند کرده و استفاده از نیروی کار چینی را الزامی می نمود. بهای پروژه های عمرانی را آنگولا بصورت فروش نفت خام پرداخت میکرد و صحبت وام با بهره سنگین هم نبوده. عاقبت با تهدید آمریکا به تحریم نفت آنگولا، همکاری چین و آنگولا متوقف شد و بلافاصله شرکتهای آمریکائی سفارش ساخت پالایشگاه بزرگی را در آنگولا گرفتند.

آیا میدانید که حجم سرمایه امارات متحده عربی در آنگولا ۴ برابر چین است ولی یک کیلومتر راه هم نساخته؟
تا اینجا با آقای فراهانی هم نظرم که چینی ها در آفریقا بدنبال منافع خودشانند (چینیها انجمن خیریه باز نکرده اند) اما اگر ایشان به دنبال امپریالیستها هستند باید به عملکرد “شل”و”بریتیش پترولیم” در صنایع نفت “نیجریه” نگاه کنند. چینیها هنوز “لومومبا” ئی را نکشته اند و”موبوتو” ئی را بقدرت ننشانده اند تا طلا و مس “کنگو” را چپاول کنند.

* چین یک تجربه تاریخی از صنعتی شدن است درآسیا، ورای چارچوبهای کلاسیک. اثراین پدیده بر دنیا، ناشناختهء بزرگ این قرن است. چند ماه قبل دولت چین برنامه ۹۰۰ میلیارد دلاری سرمایگذاری درآفریقا و آمریکای لاتین را روی میز گذاشت، رقم عظیمی ست. چین میدانند که درﹺ بازارهای آمریکا واروپا به سمت بستن می چرخد، از اینروبه دنبال بازارهای جدید است.
از طرف دیگر بسیاری از کشورهای آفریقائی قدرت خریدی ندارند. این پول میتواند اقتصادشان را متحول کند.

سئوالی که می ماند این است: آیا این صدور سرمایه خصلت امپریالیستی ندارد؟
برخی که خوش بینند، چینی ها را بیشتر تاجر میدانند تا امپریالیست و اینرا فرصتی برای گریز از چنگال امپریالیستهای غربی انگاشته اند. تاریخ بما میگوید غربی هاهم که اول بار به شرق آمدند به هیبت تاجر بودند و سر معامله داشتند اما بعدها ضعف پدران ما تشجیعشان کرد تا تعامل را کنار بگذارند و بزبان آتش توپخانه با ما صحبت‌ کنند. اینکه چینیها در تعامل بمانند یا نه، تا حدی بسته به عملکرد ماست و آن الیگارشی تازه بدوران رسیده چینی. دو نسل پیش الیگارشهای چین از تیغ انقلاب مائو جان بدر بردند، نسل قبل باند ۴ نفره را در تابوت انقلاب فرهنگی دفن کرد و نسل امروزی موز چسبیده به دیوار را ۶ میلیون دلارمیخرد تا جلوی دوربینها بخورد (حال آنکه با این پول بیش از۶ میلیون کودک گرسنه میتوانستند موزی بخورند).
موضوعی که آقای فراهانی در باب مالیات بر ارث الیگارشها در چین میگویند به واقعیت نزدیک است. مالیات ابزارکنترل هر دولتی است بر الیگارشها، درمورد چین که سیاست “تک فرزندی” داشته انتقال ثروت (و قدرت) دست نخورده ادامه میابد.
اما ایشان نمی پرسند چرا؟ وعجولانه نتیجه گرفته اند که دولت چین از یک مشت الیگارش شکل گرفته با اهداف امپریالیستی.
چند سال پیش، از یک متفکر چپ چینی پرسیدم:”چرا دولت چین با الیگارشهای مماشات میکند و متفکران چپ چین هم ساکتند؟”
گفت: “نسل قبلی چین برای مبارزه با امپریالیسم، به خود امپریالیسم نیاز داشت ونسل امروز به الیگارشهای چینی”. جملهء مارکس را بیادم آورد: “آزادی با درک ضرورتها شروع میشود” و به عکس دختر مالک Huawei در روزنامه ای که روی میز هتل بود اشاره کرد و از من پرسید: فکر نمی کنی که ترامپ و دارو دسته اش بجای صدور حکم جلب او در کانادا می بایست برای این خانم الیگارش دعوتنامه ای برای دیدار در کاخ سفید میفرستادند؟
به ظاهردولت چین الیگارشها را به دو دسته تقسیم کرده: آنها که مثل مالک “علی بابا” بازارعظیم مصرفی ۱٫۴ میلیاردی چین را جای دیگر پیدا نمی کنند. چین ترجیح میدهد بجای آقای “بزوس” مالک آمازون با اوکارمی کند، بعلاوه دولت می تواند با چوب جریمه های میلیونی قانون ضد کارتل ۲۰۲۰ هراز گاه این گروه را سر جایشان بنشانند. گروه دوم مثل خانم Huawei عزیز داشته میشوند تا فرارتکنولوژی و سرمایه چین را فلج نکرده و این حربه به دست آمریکا نیفتد. لااقل تا زمانی که تکلیف چین با آمریکا روشن نشده خبری از تغییردر این سیاست را نمی بینم (دوستت را نزد خود نگه دار، دشمنت را نزدیکتر).
اقتصاد یک علم است بر اساس (نا) معادلاتی که پارامترهای آن با زمان در تغییرند. سیاست، توان سمت وسو دادن به این پارامترها را دارد، اما اگر قرار باشد چماقی شود بر سرعلم (اقتصاد)، نتیجه می تواند معکوس باشد. ظاهرا چینی های عملگرا از آقای فراهانی صبورترند.
من کارشناس امور چین نیستم و شاید به همین دلیل بوضوح نمیبینم و میگویم “دشت را سراسر مه گرفته” اما اصراری هم ندارم که اژدهای جهان خواری در این مه نیست. فقط از آنها که ادعا میکنند اژدها را دیده اند، تصویری (و نه تصوری) طلب میکنم.

آواره